مصاحبه با استاد | مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر - صفحه 49 (به ترتیب امتیاز)

816 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عبدالرحمن A گفته:
    مدت عضویت: 3070 روز

    سلام آقای عباسمنش

    سوالی داشتم که چطور بدونیم حسی که به چیزی رو میگه الهامت خداونده یا چیز دیگه . من چندبار به این حس ها عمل کردم نشد.

    خوب فرقشون رو حس نمیکنم. میشه کمی بیشتر که بهتر درک کنیم توضیح بدید. خیلی ممنون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Aida گفته:
      مدت عضویت: 3224 روز

      الهام خدا از جنس ارامشه. از جنس شادیه. از جنس ایمانه. توش هیچ شکی نیست. بهت میگه تو انجامش بده کاری با نتیجش نداشته باش. الهامی که انقدر برات ارامش داره که تو بدون چشم داشتی میتونی انجامش بدی الهام خداست.اما الهامی ک هی منتظر نتیجش باشی الهام نیس. کاریه که منطقت میگه بکن و منتظره ببینه نتیجه چی شد.

      این الهامات هیچ هزینه خاصی ندارن. وقت خاصی نمیگرن. شمارو زا کاروز ندگیتون عقب نمیندازن. تو همون راستای کاراتون ی ایده ای چیزی هست که انجام دادنش خیلی ساده و راحت و بی دردسره. لازم نیتس کوه بکنی. لازم نیس دودوتا 4 تا بکنی. یعنی اون الهامه انقدر احساس خووووووووووووبی داره تو فقط میخوای انجامش بدی سوای از نتیجه ای که خواهد داشت. انقدر ارامش بخشه که تو از همون اول فقط بخاطر احساس خوبت انجام میدی. نه اینکه با ترس و نگرانی بگی خدایا یعنی جواب میده یا نمیده..برای فعال کردن این نیروووو با خدا خیلی حرف بزنید. براش نامه بنویسید. هرچی بیشتر با خدا حرف بزنیف البته حرف زدن دلی منظورمه بیشتر بهت زندیک میشه و بهت الهام میکنه. اول باید بهش وصل شی.

      ب قول استاد جنس این الهامات لایته. ی حس لایته. نمیگه بدو بدو زود باش خوردن بردن تموم شد ب تو نمیرسه. هیچ اصراری نمیکنه بهت. میگه و سکوت میکنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    کریم آریایی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2896 روز

    سلام، ب همه دوستان و استاد بزرگوار و دوست داشتنی مون

    اقای رضایی عزیز

    اون بنده خدا ک رفته رو کابل فشار قوی و میخاد نماز بخونه تا قدرت خدا را ببینه یا بقول خودش خدا قدرتش را نشون بده و مواظبش باشه،،متوجه نشده ک خدا قانونش برای همه یکی هست و ثابت

    واین برق گرفتگی ربطی ب خدا نداره،مثل این میمونه ک الان روز باشه و من بگم خوب اگر خدا هست و راسته و ووووو غیره پس الان یهویی شب بشه?

    قانون ثابت هست برای همه

    اینو ما میدانیم اگر سیل بیاد و من خودمو بندازم تو آب حتما منو با خودش میبره برای همه یکسانه چ من باشم چ پیامبر خدا، بنظر من اینا جور سوالات و درخواست ها ی جور ناآگاهی و عقد ه گشایی و گرو کشی های مغرضانه است ب دلیل ناآگاهی و بی ایمانی ما ادمایی ک از درک خود حقیقت ناتوانیم

    یا افرادی هستند ک مرتبا نشر میدن آقا ده بار آیه الکرسی را بفرست برای ذوستانت خبر فوق العاده بهت میرسه بعد میفرستی خبری نمیشه اعتقادتت ضعیف و ضعیف تر و در نتیجه بیشتر فاصله میگیریم از اعتقادات حقیقتی

    بالاخره خدا عقل را داده ک استفاده کنیم من میدونم ک جسمم ضعیفه اگر خودمو از بالای درخت بندازم خرد میشم پس خدا عقلو داده ک بکاربگیرم

    ولی اینکارو بکنم بگم خدا اگر هست مواظب من باشه خرد نشم???

    قانون های خدا با فرکانس هست ثابت و ثابت

    وضعیتات و قوانین مادی،، باور هست و متغییر

    امیدوارم هم مطلبو درست متوجه شده باشم هم پاسخی درست داده باشم

    در پناه خدا باشید شاد و سلامت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سمیرا نظری گفته:
    مدت عضویت: 3058 روز

    سلام استاد جونم سپاسگزارم بابت اینکه تجربه های گرانبهات و با ما به رایگان ب اشتراک میزارید شما فوق العاده هستید استاد شما بهترین و والاترین انسان روی زمین هستید بینهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مهرداد مرادی نظیف گفته:
      مدت عضویت: 3810 روز

      سلام به دوست بسیار خوبم خانم سمیرا نظری

      سمیرا خانم خیلی ممنونم برای خلاصه و نکته نویسی جلسه 7 دوره جهان بینی توحیدی ، سپاسگزارم ازتون و خیلی عالی بود .

      یه درخواستی دارم لطفا در مورد دلیل تولید نکردن محصول تربیت فرزند استاد و کلمه ” چشم ” که استاد فکر کنم گفتن خوششون نمیاد بگن و اینکه اگر کسی برات کاری کرد نیاز نیست حتما براش جبران کنی توضیحاتی بدین البته این مورد آخریش با توجه به قوانین درک کردم ولی کلا میخوام توضیحاتی که استاد در مورد این سه مطلب دادن بیشتر بدونم . مرسی و تشکررررررررررررررررررر

      در مورد آگهی تبلیغاتی

      آگهی که نوشته بودید خیلی عالی بود . منم خودم قبلنا نوشته بودم ولی فقط یکبار انجامش دادم و دیگه انجامش ندادم و از اون زمان که اواخر خرداد سال پیش بود تا الان خیلی میومد تو ذهنم و همش میگفت من یادت نره قرار بود بیشتر انجامم بدی که من میگفتم باشه ولی انجام نمیدادم تا الان که میخوام دوباره بنویسم و برم انجام بدم و حتما نتیجه اش مینویسم فقط میخوام اینو بگم که من برای خودم رفتم دنبال الگوهایی که این کار انجام دادن ، البته توی کانال استاد دنبال میگشتم ، چون قبلا خونده بودن مطالبی توی این حوزه از کانال استاد و خب پیداشون کردم و خیلی عالی بود مخصوصا اینکه منتخب استاد بود و واقعا هم عالی هستن

      حالا تصمیم گرفتم اونارو برای شما هم قرار بدم تا استفاده بیشتری از این تمرین بکنید و هم درخواست دیگه ایی دارم که این مطالب رو برای دوستان دوره جهان بینی توحیدی 1 هم قرار بدین

      بازم ممنونم و تشکر برای محبتتون.

      همیشه شااااد و سلااامت و خنداااان و سعادتمنننند و ثروتمننند همراه با احساس خوب پایدااار در آراممممش خدا باشید.

      آگهی های تبلیغاتی بچه های دوره عزت نفس ???????

      1- – تجربه زیبای زهرای عزیز در قسمت نظرات “دوره “عزت نفس” استاد عباس منش” ???

      سلام میکنم به استاد قدرتمندم و دوستان با اراده ام.

      تمرینات جلسه ششم:(تمرین تجسم، تمرین هواپیما و آگهی بازرگانی) رو تقدیم میکنم.

      تمرین آگهی بارزگانی رو تصمیم گرفتم توی فرودگاه انجام بدم. قبلش توی خونه 3 بار تجسم کردم که تو فرودگاهم و دارم آگهی بازرگانی مو برای مردم میخونم وصدای خودمو ضبط کردم و تایم گرفتم ببینم چند دقیقه طول میکشه.

      دقیقا توی فرودگاه همون شرایطی که تجسم کردم پیش اومد یک لحظه یک نجوای شیطانی بهم گفت بیخیال ولی بهش محل ندادم و رفتم جلو مردم 200 نفری میشدند. ترسم کلا محو شد وخیلی با قدرت و محکم گفتم عزر میخوام یه لحظه به من توجه میکنید؟ سلام دوستان من توی این تایمی که منتظر پروازمون هستیم میخوام یک تمرینی رو انجام بدم تا از وقتمون بهتر استفاده کنیم. استادمون آقای عباس منش یک تمرینی به ما داده. گفته که یک آگهی تبلیغاتی در مورد خودمون بنویسیم و اونو در جمع بخونیم. من هم اگه موافق باشین میخوام آگهی تبلیغاتی خودمو در عرض 7-8 دقیقه براتون بخونم.

      من زهرا مصدق نیشابوری یک زنم یک زن قوی هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ فکری (به بازو و سرم اشاره کردم)، زیبا ، زیباییم کملا طبیعیه (با لبخند) جذابف دوست داشتنی و تاثیر گذار هستم. من عاشق خودمم با اینکه دوستان خوب بسیار زیادی در سراسر دنیا دارم اما از تنهایی خودم با خدای خودم بینهایت لذت میبرم وحضورشو در تک تک لحظات زندگیم حس میکنم. مثل همین الان. عاشقشم و میدونم اونم عاشق منه.

      خداوند استعدادهای خارق العاده زیادی در وجودم قرار داده در حدیکه باور دارم هر فردی در هر کجای جهان تونسته به هر موفقیتی برسه من هم میتونم فقط به شرطیکه اراده کنم مثل اون باور کنم و عمل کنم. یعنی هیچ محدودیتی برای توانایی های خودم قائل نیستم.

      من اراده کردم و هم مقطع کارشناسی، هم ارشد و هم دکترا در بهترین دانشگاههای ایران پذیرفته شدم روزانه و با بهترین رتبه. رتبه دکترای من 37 بود. همیشه هم جزو بهترین دانشجوها بودم.

      الان هم که اینجا وایسادم ادعا میکنم که بهترین مربی زن تناسب اندام در ایران هستم. البته به زودی جهانی هم میشم. چرا این ادعا رو میکنم؟ چون من هم علمشو دارم هم تجربه شو. من آموخته هامو اول روی تو زندگی خودم پیاده کردم. من پشت کنکور کارشناسی اضافه وزن پیدا کردم اما به محض اینکه وارد دانشگاه شدم با تمرین ورزشی، تمرین ذهنی و رژیم غذایی اصولی وزنمو از 62 به 52 کیلوگرم رسوندم. بدون اینکه هیچ مربی یا مشاور تغذیه ای داشته باشم. خودم مربی و مشاور تغذیه و روانشناس خودم بودم. بعد از اینکه تو این زمینه دانش و مهارت لازم رو کسب کردم تونستم صدها نفر رو بصورت مستقیم یا غیر مستقیم به اندام ایده آل خودشون برسونم. میتونین آمار بگیرین. من بیش از 10 سال مربی بهترین باشگاه های تهران بودم. مربی و مدرس دانشگاه تهران بودم و الان هم مربی و مدرس دانشگاه گیلان هستم.

      چرا تو این کار موفق بودم. چون عاشق این کارم. احساس میکنم که این رسالت منه. من عاشق اینم که یه آدم چاق تحویل بگیرم و یه آدم خوش هیکل تحویل بدم. یک آدم لاغر تحویل بگیرم یک فیتنس مدل تحویل بدم. شما هم اگه دوست دارین من درخدمتتون هستم. میتونم آیدی کانالم یا پیج اینستاگرامم یا کارتم رو بهتون بدم.

      دوستان رسیدن به تناسب اندام رویا نیست. من این راهو رفتم. شما فقط کافیه پا بذارین رو جاپاهای من. من بهتون این مژده رو میدم که فقط با صرف چند دقیقه وقت در روز و انجام تمرینات مخصوص و رعایت یک سری نکات ساده تغذیه میتونین به وزن ایده ال خودتون برسین.

      من معتقدم شغلم مقدسترین کار دنیاست چون تناسب اندام و سلامتی رو که بزرگترین نعمت خداست به آدما هدیه میدم.

      یک ویژگی بارز دیگه که من دارم اینه که سبک زندگی مخصوص خودمو دارم. اون کاریو که فک میکنم درسته انجام میدم دنبال تایید یا عدم تایید دیگران نیستم و مسئولیت 100% زندگیمو به عهده گرفتم. چون معتقدم که من خودم خالق زندگی خودم هستم. و حرف مردم بی اهمیت ترین چیز در این جهانه. من یک زن کاملا مستقل هستم هم از لحاظ فکری هم مالی و کلا از همه لحاظ.

      من توانمندیهای زیادی دارم و از هر انگشتم یک هنر میریزه ولی یکی از بارزترین ویژگیهام اینه که مثل یک قهرمان شنا میکنم. این یکیو فقط باید خودتون ببینید.

      یک ویژگی دیگه هم اینه که خیلی خوش شانسم یعنی همیشه در زمان درست در مکان درست قرار دارم. چون بخدا اعتماد دارم اونم بهم کمک میکنه. هدایتم میکنه. و در کل هر کاری رو که بخوام به بهترین شکل ممکن انجام میدم.

      مرسی که آگهی تبلیغاتی منو گوش کردین. امیدوارم که پرواز خوبی داشته باشید.

      همه برام کف زدن. چن نفرم اومدن و ازم مشاوره خواستن وکارتمو گرفتن.

      بخدا قسم خیلی راحت بود هیچ کاری نداشت و من این باور رو پیدا کردم که میتونم در جمع های خیلی بزرگ سخنرانی کنم. و این رو در خودم میبینم. تمرین هواپیما: بخدا اینم خیلی راحت بود. من خیلی ریلکس از مهماندار تقاضای یک غذا و نوشیدنی اضافه کردم. اصلا هیچ کس هم تعجب نکرد. و مهماندار گفت که اگه اضافه اومد براتون میارم. بعد از چند دقیقه آورد. خوردنشم حال داد.

      فقط میتونم بگم خدایا بینهایت سپاسگزارم. از بهترین استاد زندگیم آقای عباس منش هم بینهایت سپاسگزارم.

      2- – تجربه زیبای آزاده عزیز در قسمت نظرات دوره عزت نفس استاد عباس منش ???

      با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد گرامی

      استاد، دوره عزت نفس شما تحول عجیبی در زندگی من ایجاد کرد. منی که بارها و بارها کتابهای مختلفی در این زمینه تهیه کرده و خوانده بودم و هیچکدام از آنها حتی یک سر سوزن در زندگی من تاثیر نگذاشته بودند، با استفاده از این دوره تبدیل به یک انسان دیگر شده ام.

      مدتی است که این دوره را به پایان بردم ولی در جلسه ششم گیر کرده بودم. در تمرین ساخت آگهی تبلیغاتی. یک آگهی برای خودم درست کردم و بعد فکر کردم که حالا اشکالی نداره همین که این آگهی را درست کردم فعلا کافیه و اگر هم در یک جمعی نخواندمش مهم نیست. ولی همش این گوشه ذهنم بود که استاد گفتند که اگر این تمرین را انجام ندی یعنی که خیلی برات مهم نیست که در زندگی ات تغییر کنی و اون داستان به جنگل رفتن استاد و بیرون آمدنشان از چادر با وجود ترس فراوانی که داشتند همیشه در گوشم بود. آنموقع که آگهی را درست کردم فرانسه بودم. اول فکر کردم آنرا به زبان فرانسه بنویسم و بروم برای یک عده بخوانم. بعد برای عقب انداختنش گفتم ولش کن هر وقت رفتم ایران این کار رو میکنم. آدم با همزبونهاش راحتتره. الان مدتی است که برای یک ماموریت کاری به ایران اومدم و همش امروز و فردا میکردم. تا اینکه چند روز پیش برای پیاده روی رفتم به پارک نزدیک محل کارم. وقتی وارد پارک شدم به خودم گفتم فردا آگهی را می آوری و برای یک عده میخوانیش. از همان لحظه ترس همه وجودم رو گرفت و ضربان قلبم خیلی شدید شد. همان روز فایل ترس و ایمان استاد رو گوش کردم و این یکی از نشانه های الهی بود که کمکم کرد که این تصمیم رو عملی کنم. اونجایی که استاد میگن ترس هات رو شناسایی کن و بهشون حمله کن. ببین که هیچ اتفاقی نمیفته، با این جمله قدرت گرفتم. امروز که همان روز موعود بود با حال عجیبی به سر کارم آمدم. دفترم را باز کردم و یک بار دیگر آگهی رو خواندم و کمی تصحیحش کردم. دو بار با صدای بلند برای خودم خواندم و راهی پارک شدم. همش ذهنم میگفت اگر کسی نخواد بهت گوش بده چی؟ اگه بهت بخندند چی؟ این آدمها اومدن پارک برای تفریح و ورزش و تو حق نداری وقتشون رو بگیری. بعد یهو بخودم نهیب زدم که چی داری میگی؟ تو الان با یک عده آدم بسیار فهمیده برخورد میکنی که اتفاقا خیلی هم براشون جالبه که به حرفهای تو گوش بدن. با این باور به سمت میدان بزرگ پارک رفتم. ابتدا یک عده را دیدم که بدمینتون بازی میکردند. دو خانم و چهار آقا. رفتم جلو و بهشون گفتم میشه چند دقیقه از وقتتون رو به من بدید؟ گفتند در چه مورد؟ براشون توضیح دادم. یکیشان گفت ما الان داریم بازی میکنیم و بدنمان گرم است شما یک دور بزنی ما هم موقع استراحتمان است و به حرفهای شما گوش میدهیم. اولین تغییری که من در خودم دیدم اینجا بود. اگر من همان آدم قبلی بودم از این حرف بسیار ناراحت میشدم و میگفتم تو آدم بی ارزشی هستی که حتی کسی حاضر نیست 5 دقیقه از وقتش را به تو بده. دارن دکت میکنن. اما آزاده جدید به خودش گفت چه خوب تو این فاصله میرم و برای یک عده دیگه میخونم و برمیگردم. درست در فاصله چند قدمی دو خانم و دو آقا نشسته و مشغول صحبت بودند. رفتم جلو و حرفهایم را تکرار کردم. آنها با اشتیاق بسیار به حرفهایم گوش کردند و در آخر همگی برایم دست زدند و راجع به تک تک مواردی که گفته بودم نظر خودشان را گفتند که همه اش مثبت بود. یکی از آنها گفت که دختر من نزدیک به دفاع پایان نامه اش است و با اینکه بسیار خوب کار کرده من مطمئنم که موقع ارائه دست و پایش میلرزد. به او حتما میگویم که این تمرین را انجام دهد.

      البته ناگفته نماند که دست و پای من هم میلرزید و همینطور صدایم. قلبم تاپ تاپ میکرد. ولی رفته رفته آرام شدم. نکته جالبی که برایم پیش آمد این بود که یک جمله در مورد صفات ظاهری خودم نوشته بودم مثل اینکه زیبا هستم، اندام متناسبی دارم و چهره ام کمتر از سنم نشان میدهد. به این جمله که رسیدم خواستم آنرا نخوانم و سراغ جمله بعدی بروم چون این حس را به من داد که الان همه میگن چه آدم خودشیفته ایه. اما تو همون لحظه به خودم گفتم تو قراره تغییر کنی نه اینکه همون کارها و افکار قبلی رو ادامه بدی. و خوندمش. جالب اینجاست که یکی از خانمها که ظاهرا فرد خیلی مذهبی هم بود، کلی در مورد همین موضوع صحبت کرد و به من تبریک گفت که تونستم اینقدر خودم رو دوست داشته باشم و بابت ظاهر زیبا و خصوصیات فیزیکی که دارم سپاسگذار خداوند باشم.

      از این گروه تشکر کردم و به راهم ادامه دادم. به همان گروه قبلی رسیدم که بسیار منتظرم بودند. همگی نشستند و گفتند ما آماده ایم. این بار دیگر نمیلرزیدم و خیلی محکم تر از دفعه قبل متن را میخواندم. عکس العمل این عده هم مشابه عده قبل بود. شاید باورتان نشود ولی در راه برگشت حس عجیبی داشتم. شادی و غرور از اینکه این کار خیلی سخت و ترسناک را انجام داده بودم و از آن جالبتر و شدیدتر حس اینکه این کار یک کار بسیار عادی بود و چقدر خنده دار است که این همه وقت انجامش نداده بودم.

      دوستانم، به ترس هاتون حمله کنید. حرف استاد رو باور کنید که اونها هیچی نیستند.

      استاد، نمیدانم چطور از خداوند تشکر کنم که مرا به مسیر شما هدایت کرد. من واقعا یک انسان دیگر با خصوصیاتی متفاوت از من قبلی هستم. برایتان بهترینها را از خداوند آرزومندم.

      3- تجربه محمد ایزانلو عزیز از دوره عزت نفس استاد ???

      به نام خدا

      سلام خدمت دوستان عزیزم

      می خوام توضیحی در مورد تمرین جلسه 6 (آگهی تبلیغاتی) بدم.

      اعتراف میکنم شاید این سخت ترین آزمون زندگی من تا الان بوده باشه…..وقتی در جلسه 6 این تمرین گفته شد من حتی جرات نمیکردم که به این کار فکر کنم…….برام واقعا یه کابوس بود…….یه لحظه از خرید این دوره پشیمون شده بودم…..گفتم اخه این چه تمرینیه دیگه!!!! من برم جلو ملت بگم من اینجوریم..من اونجوریم…من خوشگلم..!!!!!!!مگه میشه!!!! اصلا برام قابل هضم نبود این کار و ترس زیادی داشتم حتی وقتی به این کار فکر میکردم.

      بعد از اتمام جلسه من گفتم بیخیال بابا من عمرا این کارو انجام بدم…..ولی اونموقع این حس درونی شروع به صحبت کرد که تو باید و حتما این تمرین و انجام بدی والا به هیچ موفقیتی نمیرسی….من گفتم جون مادرت تو دیگه بیخیال من شو .من این کارو نمیکنم و اونم شروع کرد به حرف زدن..فقط رو مخ من بود ….اینقد گفت و گفت تا این که من قبول کردم که اقا باشه من 1 بار این کارو انجام میدم تا حداقل این حسه بیخیال بشه….

      روز اول با هزار استرس و نگرانی رفتم پارک نزدیک خونه و رویه یه صندلی نشستم اونقدی استرس داشتم که از جام بلند نشدم که برم برای کسی این اگهی بخونم بعدشم برگشتم خونه…..و باز این حس درونی شروع به صحبت کرد

      روز دوم رفتم پارک مرکزی شهرمون دنبال دونفر بودم که یه گوشه نشسته باشن منم برم سریع این اگهی بخونم بعدشم الفرار!!…اتفاقا تو پارک دونفر دیدم وبا ترسی که داشتم رفتم سمتشون و همه چی و به خدا سپردم و براشون اگهی تبلیغاتی مو خوندم .انگار که یه بار سنگین از روی دوشم برداشته شده بود واقعا خیلی خوشحال بودم و احساس خوبی داشتم و از خداوند برای کمکش سپاسگزاری کردم

      یه حدود 1 ماهی از این قضیه گذشت ولی من هنوز هم این ترس خوندن اگهی رو داشتم…دوباره این احساس منو تشویق کرد که دوباره این کارو انجامش بدم و با نشونه هایی که بهم نشون داد گفت که این آگهی که نوشتی رو در 29 جمع متفاوت دیگه باید بخونی تا کاملا ترس هات بریزه……من خیلی صریح گفتم برو بابا عمرا!!!!!!!……ولی مثل اینکه اصلا حرف حالیش نمیشه!!!و دوباره گیر دادنش شروع شد که تو باید این کارو انجام بدی و از این ترس بگذری….دقیقا ایام نوروز 96 بود و من تصمیم گرفتم این تمرین و 29 مرتبه دیگه در ایام نوروز در پارک مرکزی شهر که خیلی هم تو اون روزا شلوغ بود انجامش بدم.

      روز اول که به پارک رفتم 2 بار این کار انجام دادم

      روز دوم 10 بار اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم

      روز سوم 11بار اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم

      روز چهارم هم 6 مرتبه اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم

      هر جمعی که میدیدم و ازشون ترس داشتم میرفتم و براشون اگهی تبلیغاتی مو میخوندم.برای افراد مسن، افراد کم سن و سال، برای زن و شوهر ، معلم و کارمندو……برای همه شون خوندم.

      یکم از شلوغی و نظر دیگران ترس داشتم برای همین یه جمعی رو پیدا کردم که در ورودی پارک جایی که خیلی شلوغ بود نشسته بودن و من برای اونها با صدای بلند اگهی خودمو خوندم و به نگاه دیگران اهمیتی ندادم…. این تمرین واقعا مونو قدرتمند کرده واقعا خیلی از ترس هایی که داشتم نابود شدن والان خیلی بهتر از قبل میتونم درخواست کنم ، نظر خودمو بگم، از جمع غریبه نترسم ، بتونم در جمع صحبت کنم و کمتر به نظر دیگران اهمیت بدم و برای خودم زندگی کنم.

      دوستان از شما میخوام که وارد ترس هاتون بشین اونوقت متوجه میشین که ترسی وجود نداشت و نجوا و توهمی بیش نبود

      سپاسگزارم از خداوند که منو به این مسیر هدایت کرد. سپاسگزارم از احساس درونی برای گیر دادنش و در پایان از استاد عزیز بینهایت ممنون و سپاسگزارم برای اموزش هایی که به من دادن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        م امیری گفته:
        مدت عضویت: 2441 روز

        سلام و درود به شما

        آقا واقعا ممنونم که این تجارب رو اینجا ثبت کردین

        خیلی سپاسگزارم

        چند روز پیش که از خدا خواستم که چیکار کنم که انجام فلان کار برام راحتتر سه

        الهام شد که آگهی بازرگانی

        رفتم 10 مورد از ویژگی هام که شاید در حدود 1 الی 2 دقیقه طول می‌کشه گفته بشه رو نوشتم

        و تصمیم گرفتم میرم گارگاه مادر و کودک اجراست کنم

        اول که بهش فک کردم احساس کردم از سنگینی بار، قلبم دیگه نمیتونه نفس بکشه

        یه لحظه چشامو بستم و تجسم کردم خودندمش و تمام

        احساس کردم آزاد شدم

        قرار شد انجامش بدم

        دیروز عصر که رفتیم کارگاه کل تام کلاس تو ذهنم بود که پاشم و انجامش بدم ولی ترس داشتم و انجامش ندادم

        دیروز متوجه شدم عمل یه گام از همه چی جلوتره

        واقعا عمل فراتر از هر چیزیه که من فک میکردم

        من قبل از اینکه برم کلاس تجسم کردم

        تو تجسم احراش کردم

        قلبم از اون حالت سنگینی به حالت آراد رسید

        اما هنگام عمل نتونستم برم جلو

        و من سالها و ماهها کتاب مطالعه میکردم

        که تجسمش کن بدستش میاری

        هر چی جلوتر میرم میبینم عمل، عیارش خیلی بالاس

        سالها بود تو تجسم و مطالعه صرف غرق بودم

        و دریغ از یه تغیر درست و حسابی تو زندگیم

        تغیر بود ولی خیلی کم

        برا مالی که هوووووووو سالی به سالی هم اتفاق نمی‌افتاد

        خدایا شکرت

        تعهد میدم و بالای 10 بار انجامش میدم

        چون من تصمیم گرفتم 180 درجه از همه لحاظ با قلبم تغییر کنم

        اصولی و در همه جنبه ها

        هزینه اشم باید بپردازم

        خدایا شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سمیرا نظری گفته:
        مدت عضویت: 3058 روز

        سلام اقا مهرداد ممنون از لطف شما

        من دیدگاههای بچه های دوره عزت نفس و گذاشتم تو دوره جهان بینی ولی متاسفانه تائید نشد گفتم به شما بگم فکر نکنید من کوتاهی کردم در مورد درخواست شما

        بازم تشکر میکنم بخاطر توجه تون به کامنت های من در پناه خدا شاد و سلامت و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          مهرداد مرادی نظیف گفته:
          مدت عضویت: 3810 روز

          سلام به دوست خوبم

          ممنونم از شما

          ممنونم از اینکه درباره اون نکاتی که گفته بودم نوشتید ، واقعا افتخاری برای من برای داشتن دوستانی بسیار ارزشمند همچون شما

          برای گذاشتن کامنت دوره عزت نفس ممنونم

          فکر میکنم چون مربوط به دوره عزت نفس بوده استاد تایید نکردم

          منم چون دیدم مثالی که استاد زده و بچه ها در موردش صحبت میکنم گفتم اینارو بخونن تا بتونن راحت تر این تمرین انجام بدن

          همین که خودتون خوندید هم عالیه

          شاید قرار بوده فقط خودتون بخونید

          بازم ممنونم

          همیشه شااااد و سلامت و سعادتمنددد و ثروتمندد همراه با احساس خوب پایدار در ارامش خدا باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    جواد زمانی گفته:
    مدت عضویت: 3121 روز

    سلام دوستان عزیز:خدا رو شکر با خواندن فایلهای رایگان استاد وتغییر باورهایم از احساس گناه رها یافتم ولی از احساس دلسوزی رها نشده ام زنم بعد دهسال سرکاررفت ولی کارش سخته ومن احساس دلسوزی میکنم وباعث شده حالم بد بشه جه باورهایی بسازم تا از احساس دلسوزی آزاد شوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      امیر غفاری گفته:
      مدت عضویت: 3827 روز

      سلام

      وقت بخیرو شادی

      این باور تقویت کن هرکسی که در هرجایی هست جای درستش همونجاس و به مدیریت خداوند اعتماد کن

      باور دیگه اینکه بقیه ای تو ذهن من وجود ندارن تصاویر ادمها و صداهاشونرو تو ذهنت غیب کنید تا به ارامش بیشتری برسین

      به نکات مثبت همسرتون توجه کنید و سپاسگزار خداوند باشید با این کار احساس شما بهتر و نکات مثبت همسر بیشتر میشه

      به جای اینکه همسر و دیگران را تغییر بدید روی باورهای خودتون کار کنید تا نتایج بهتری به دست بیارین

      هر وقت احساست به هر دلیلی ناجالب شد خوشحال شو و سپاسگزار خداوند باش که داره بهت میگه این باورو تغییر بده تا پیشرفت کنی و به مدارهای بالاتر برسی

      از خدا سوال کن از چه زاویه ای به این موضوع یا اتفاق نگاه کنم که به احساس خوب برسم و صبور باش به وقتش بهت پاسخ میده و شگفت زدت میکنه

      شاد. پیروز. ثروتمند و سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    گیتی عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2716 روز

    سلام.

    آیا امتحان الهی وجود داره؟؟خیلی تو فیلما یا کسایی گفتن که خدا میخاسته امتحانت کنه ،ک خدا بخدا با ی اتفاق بد مارو بسنجه همیچین چیزی وجود داره ؟؟من از این همیشه میترسیدم ک خدا بخاد با ی اتفاق بدی منو امتحان کنه تا از پس اون اتفاقه بر اومدم بعد خواستمو برآورده کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      حسن زهانی گفته:
      مدت عضویت: 2859 روز

      سلام دوست من خدا واکنش گرا احساسی نیست /

      که بخواد از روی احساس مثلا نشون دادن خودش بیاد مارو امتحان کنه/

      (چیزی که توی فایل تکامل دیدم خدا میخواست زمین رو خلق کنه بعد خلق کرد بعد گفت به به چه نکوست خوشمان آمد پس زمین باشد)

      اصلا واژه ای به لفظ امتحان کاملا اشتباه است خدا مچ گیر نیست/

      هرچه میشود نه به واسطه خواست خدا بلکه به واسته خواست ماست/

      خدا هر آنچه ما تجربه میکنیم و یا بخواهیم تجربه کنیم در مسیرش به ما کمک میکنه/

      و این که میگن توی قرآن نوشته حتما امتحانتون میکنم /

      اولا له این معنی نیست که بلا سرتون میارم پدرون در بیاد بفهمید فقظ الکی حرف میزدید/

      بلکه موضوع موضوع هدایته خداوند با خواسته ما اتفاقاتی رو طبق قانون انهم مهمش اینجاست به خواست ما که ما ظرفمان بزرگ تر و در نهایت آماده دریافت شویم/

      دوما /موضوع تضاد ها بوده قرآن خواسته بگه همتون به تضاد میخورین نه بخاطر این که خدا میخواد بلکه به دلیل باور ها و قوانین و رفتار شما/

      خیالتون راحت خدای مچ گیر بدبخت کننده نداریم خدای ما توی قرآن خدای دست گیر و رشد دهند و قانونیه نه خدایی عقده ای احساسی /

      در نهایت امتحان خداوند هم به دست ماست در گروه باور های ما و این خواست و قانون خداست که تمام تمام زندگی ما در گرو دستان ما باشه/

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    حمیدرضا پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 3505 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم.من مدتی بود میخاستم از شهر محل سکونتم به مرکز استان مهاجرت کنم.ولی ترس و بعضی وابستگیها این اجازه را به من نداد. تا اینکه جهان با ایجاد تضادی مرا مجبور کرد تا مهاجرت کنم.وقتی مهاجرت کردم مراحل مهاجرتم به طور معجزا اسایی انجام شد و دستان خداوند یکی پس از دیگری امدند و مهاجرتم و سکونتم را در شهر جدید راحت تر کردند.و در بهترین مکان و زمان ممکن سکونت پیدا کردم و از وقتیکه به شهر جدید امدم دارم طعم زندگی واقعی را میچشم.ای وای که چه معجزاتی رخ میداد اگر به فرامین قران بصورت عملی گوش میدادم بویژه در مورد مهاجرت.خدایا سپاسگذارم بخاطر اشنایی با این قوانین و دستی از دستان خودت استاد عباس منش عزیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زهرا ثروت آفرین گفته:
    مدت عضویت: 2019 روز

    سلام استاد عزیز و دوست داشتنی

    استاد سوالی که برای من به وجود اومده این هست که زمانی که ما به مشکلی برخوردیم،از کجا متوجه بشیم که مشکل نتیجه باور های اشتباه هستش یا اینکه تضاد هستش و باید دوره تکامل طی بشه؟

    دوستان ممنون میشم به سوالم پاسخ بدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 3222 روز

      سلاااام دوستِ عزیز من

      توضیحی ک میدم نتیجه ی درک الان من از قانونه و هنوز کامل نیست و در تکاملم🥰

      ولی امیدوارم جمله ای از بین اینا بدردت بخوره

      زهراجان ما هر مشکلی که توی زندگیمون داریم ، در واقع تضاد ها هستن

      این تضاد ها که نتیجه ی باور های اشتباهمونه، میان که بگن عزیزدلم باورهات در این مورد ایراد داره و باور های خوبی نیست

      درستشون کن ، با باور های خوووب و قدرتمند جایگزینشون کن که نتیجه ای که میخای رو تو زندگیت ببینی

      مثلا اگه توی رابطه به مشکل میخوریم و اونجوری نیست که میخایم در واقع این تضاد داره میگه باورات در مورد روابط اشکال داره.. غلطه.. درستش کن

      حالا مایی که اول راهیم شاید خیلییی باورای غلط داشته باشیم ولی نباید نگران بشیم و بترسیم

      همینجوری این باور ها طی سالها ب وجود اومدن ، درست کردن اوناهم ی روندی داره و ب مرور اتفاق میوفته(تکامل) و بی نهاااایته و حدی نداره

      ما باید سپاااااس گذارِ خداوند عزیزمون باشیم که به این راه زیبا هدایت شدیم و فقط از خودش بخوایم که قدم ب قدم مارو کمک کنه و هدایت کنه و دونه ب دونه نشونمون بده باورای غلط رو

      زهراجان باور کن همینه ، نگاه به مدت عضویت من نکن من توی این ۱۲۲۲ روز توی این راه نبودم من شاید کلا ۳۰۰ روزشو اونم نه پیوسته ،بودم

      ولی الان یکی دوماهی هست که اراده کردم که ادامه بدم با آرامش ، قدم ب قدم با کمک خودِ خدای عزیزم ، قرار نیس من هیچ کار فوق العاده ای انجام بدم ، قراره من قدم ب قدم پیش برم و لذت ببرم

      دوست دارم بهت بگم ک توی مسیر بمون و اشتباه منو نکن ♥️

      با دیدن تضاد ها(چیزایی که دوسشون نداری و احساس خوبی بهت نمیدن ) ناراحت نشو و بگرد دنبال باورهات در اون مورد و با خوشحالی باور های درست رو تکرار کن که جایگزین بشن

      بخاطر این خوشحال باش که از لحظه ای که اینکارو کردی ، کم کم و ب تدریج با قوی تر شدن باورت اون تضاد از بین میره و خواسته ت جاشو میگیره😍

      با آرزوی آراااامش و شاااادی و ثروت و سلامتی و خوشبختی برای شما زهراجان و همهههه ی دوستان دیگه و استاد عزیز❤🌹❤🌹❤🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        زهرا ثروت آفرین گفته:
        مدت عضویت: 2019 روز

        سلام فاطمه عزیزم

        ممنون که وقت گذاشتی و از تجربیاتت برام نوشتی

        با حرفات کاملاموافقم

        دوست دارم مثه همه شما دوستای گلم روز به روز آگاهیام بیشتربشه و بتونم به تمام سوالات توی ذهنم پاسخ بدم

        منم دارم با آرامش کامل هر روزکلیپای استاد رو نگاه میکنم و لذت میبرم

        تو یکی از کلیپای استاد بود که میگفتن:محدودیت هایی که پدرشون واسشون ایجاد کرده بود و زندگی سختی رو داشتن تضاد زندگی استاد بوده،خوب مطمعنن باورهای استاد نقشی تو رفتار پدرشون نداشته،وتضاد زندگی استاد تلقی میشه که باید اونو پشت سر بزاره و به موفقیت برسه

        سوال اصلی من اینجاست از کجا بفهمیم که مشکلاتی که ما تو زندگی داریم تضاد تلقی میشه که باید اونو پشت سر بزاریم و از اون برای رشدمون استفاده کنیم یااینکه اون مشکل نتیجه باور اشتباهمونه وباید تلاش کنیم باور درست جایگزین کنیم تا اون مشکل رفع بشه

        فاطمه جون بازم ازت ممنونم

        ان شاالله که در پناه الله یکتا به موفقیت های بزرگ‌برسی…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: