مصاحبه با استاد | مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر - صفحه 52 (به ترتیب امتیاز)

816 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هماهنگ باخدا گفته:
    مدت عضویت: 2962 روز

    به نام خداوندبخشنده ومهربان سلام خدمت استاعزیزم وتمام همفرکانسی های عزیزم استاازپیراهنتون خیلی خوشم اومده وبهت میادوخوشکل مبارک انشالله همیشه همین طورلبتون خندون من محصولات زیادی خریدم وتوی یادگیری قانون به قول خودتون به نقطه رسیدم که دلیل تمام اتفاقات میتونم بفهمم امااین سوال میگه باورسخت تغییرمیکنن که دوستان میگم این هم یه باورروهم درک کرده بودولی شایدتوضیحشو دقیق نمیتونستم بدم ولی الان کامل تریادش گرفتم وبه مرحله اجرای قانون رسیدم که کم کم دارم بهشون عمل میکنم وتوی محصول جهان بینی توحیدی خیلی درمورد تکامل دوستان بااشیاق کامنت گذاشتن تحریکم کردکه بسته اش بخرم ولی الان توانایی مالی روندارم اماسوال درمورد محرم ونوع لباس پوشیدن که پرسیدم وکسایی که چطورمیشه که به صورت ناخدا بدون هیچ باوری تغییرمیکنه پرسیدم انشالله که بصورت کامل پاسخ شون روبدید ودرمورداین تکامل اگه میشه یه فایل باتوجه باهمین توضیحات بسته جهان بینی توحیدروی سایت بگذارسپاس گذارمیشم وازاین این قدرجسارت داشتی وتغییرکنی ودنیاروجایی بهتربرای زندگی کردن بکنی وخدای واقعی روپیدا کنم سپاس فراوان استادانشالله هرروزبه اگاهی وتکامل بیشتربرسیم هممون ودنیاروجایی بهتربرای زندگی کردن بکنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    امید حسینی گفته:
    مدت عضویت: 3159 روز

    سلام به استاد عزیز

    خیلی از جواب دادنتون خوشم آمد،، خیلی حرفه ای بی توجهی کردید به سوال های بی ربط و کم اهمیت و بهترین جواب ممکن رو دادید به سوال های بی ربط لایک دارید ?? ولی نمیدونم چرا دوباره بازم از این جنس سوال ها میپرسن !???

    استاد الان پیش خودشون میگن چه اشتبایی کردم این مصاحبه رو با مخاطب ها رو گزاشتم??

    فکر کنم فایل چهارم با یه دسته بیل ظاهر بشن وآسه کتکت بچه ها?? بگذریم.

    استاد تو فایل چهارم راجعبه بیزینس بیشتر بحرفید. بیزینس هایی که به راحتی استارت میخورن و خروجی عالی دارن.

    یا یکی از بیزینس های شخص خودتون که رانت کردید تو امریکا یا هر جای دیگه،البته یکی رو بگید که کمتر توضیحش دادید. قبلا. ممنونم

    موفق و ثروتمندو شاد باشید???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 955 روز

    به نام خداوند یکتا

    محاجرت از مدار فعلی به مدار بالا تر

    اصلا این کلمه محاجرت خودش دنیاایه چون میگه که قراره کلی اتفاقات وشرایط جدید رو تجربه بکنم قراره یه سری ترسهارو زیر پام بزارم وقویی تر بشم قراره با یک روی بهتر از جهانم دیدار بکنم

    خدایا شکرت

    توحید

    فقط روی خداوند حساب کردن وقدرت رو فقط به دست او سپردن

    وقتی منم نگاه به نتایجم می کنم قشنگ برام واضح میشه میر حرکتیم که از جایی قدرت گرفتن تغیرات توی زندگیم ودرهایی از نعمت رو که به روم باز بود رو دیدم که من روی خدا حساب کردم واز خودش فقط خواستم

    چقدر واقعا با این کارم به خودم لطف کردم وچه زحمت هایی رو از روی دوش خودم برداشتم چون کارو سپردم دست کار دان

    چون دیگه نخواستم خودم تقلا بکنم وبخوام به هزار جور کارامو پیش ببرم وبخوام محتاج دیگران باشم بجای خداوند چون تا قبل از دیدن در های نعمتی که العان به روی زندگیم باز میبینمشون

    من درخواست هامو از بقیه آدما داشتم یعنی روی نیازم بجای رب العامین به آدماش بود به فروش رفتن زمینامون بود به گرفتن یک وام خوب از رئس بانکی که آشنامون بود بود

    به دری به تخته ای خوردن وارثی گیرم اومدن بود وهزارتا راه دیگه ای که یه ذره هم قدرت اینو نداشتن که حتی یه پنجره باز از نعمت هارو بهم نشون بدن چه برسه دری از در های نعمت رو بخوام باز بکنن برام

    ولی از وقتی که تسلیم شدم وفقط از خود خود خدا خواستم وگفتم این خواسته منه وچطوری رسیدن بهشم بلد نیستم وکاریم من نمی تونم انجام بدم خودت که قدرت مطلقی خودت که کلید گنجهای زمین آسمون توی دستاته خودت بگو چیکار بکنم وآسانم باشه ولذت بخشم باشه

    وبعدش بخودش قسم به دو روز نکشید که ایده ها راه حلها آدما همه دست به دست هم دادن ومن در مسیر خواستم قرار گرفتم وکلی نعمت وفرصت وارد زندگیم شده تا العانکه می تونم بگم 99٪ جزو آرزوهام بودن ولی محقق شدن ودیدم قدرت خداوندو ودیدم اگر من دستای خداوند رو نبندم چه کارهایی که می تونه برام انجام بده

    ومی خوام که از این تجربه ام ونتایجم سکویی بسازم برای قدمهای بعدیم برای توکل کردن وکم رنگ کردن نجواهای بعدی زندگیم که همین العانم دارمشون ونتاجم رو تغیر بدم مثل گذشته که تغیرشون دادم

    راجب قانون تکامل

    باید اینو همیشه به خودم یاد آور بشم که محمود هیچ بزری یک شبه تبدیل به یک درخت میوه ده تبدیل نشده ونمیشه پس بزار اون دونه ای که کاشتی ونهال سر سبزی شده العان راه خودشو بره ورشد بکنه وتنومند بشه بدون عجله از رشدش لذت ببر از هر بار شاخه برگ جدید زندش ذوق بکن وبا رشدش زندگی بکن ودر آخر یه روزی زیر سایه همین درخت میشینی واز میوه هاشم استفاده میکنی پس اول رعایتش بکن ولذت ببر از رشدش

    راجب تغیر باورها

    العان برام نسبت به قبل خیلی قابل درک تره روند تغیر باور ها

    ومی دونم که یک رونده که نیاز به تکامل وزمان داره وآرام آرام با کار کردن روی خودم واومدن نتایج جدید توی ذهنم منطقی تر وقابل باور میشه باورهای جدیدم وبا هر بار اتفاق افتادن نتایج جدید باور های جدیدم تقویت میشه وباز نتایج پر رنگ تر وقویی تری رو برام به ارمغان میاره واین یک رونده

    واز خداونر می خوام که کمکم بکنه همیشه این آگاهیی هارو بیاد بیارم مخصوصا در مواقع حساس تر تا بتونم باورهای قدرتمند تری بسازم تا انسان قویی تری بشم ومتوکل تر وتوحیدی ویکتا پرست واینو برای تمام دوستانمم از خداوند مهربان می خوام

    محاجرت اول

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ,پروانه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 257 روز

    سلام و درود ب شما استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز من چند ماهی میشه ک ب طور کاملا تکاملی و اتفاقی با سایت شما آشنا شدم ممنونم بابت فایل های هدیه ای ک گذاشتین بی نهایت سپاسگزارم میخام چندین نتایجی ک از گوش دادن ب فایل های هدیه در زندگیم رخ داده رو اینجا بنویسم و از خودم رد پایی ب جا بزارم موقعی ک با شما آشنا شدم من ی آدم افسرده از همه دنیا بریدم فکر میکردم امروز فردا میمیرم و هیچ امیدی نداشتم اما از موقع آشنایی با شما خداروهزاران مرتبه شکر حالم خیلی بهتر شده یکم ب زندگی و آینده امید وارم شدم مسائلی بود ک 6سال درگیرش بودم و الان دارم از شرشون خلاص میشم اعتماد بنفس دارم احساس لیاقت پیدا کردم با خودم مهربان ترم هر روزم برام ی روز عالی هست انگیزم برا ساختن ایندم بیشتر شده و از همه مهم تر چندین روز بود ک درگیر بودم کار خیاطی مو جمع کنم نمی‌دونستم چرا اما حرفهای استاد تو گوشم می‌پیچید ک میگفتن هر چی ک قلبت میگ رو گوش بده بخدا قسم اصلا نمی‌دونستم قرار چی بشه در صورتی ک کلیم نیاز مالی داشتم اما جمع کردم کارمو و ب صاحبکارم گفتم دیگ کار نیاره برام و چرخامو فروختم دلم کاری میخاست با محیطی امن آشنا سرویس رفت و برگشت و ی حقوق مشخص و بخدا قسم من فقط درخواست کردم نمی‌دونستم چطور اما ب طور اتفاقی و هدایتی امروز یکی از آشناها بعد 3سال باهام تماس گرفت و گفت ک ی چرخ کار میخاد با حقوق مشخص سرویس رفت و برگشت با ی محیطی کاملا عالی بخدا قسم هنوزم باورم نمیشه و مهم تر از همه دلم میخواست کارم جوری باشه ک صبح زود پا نشم و خدا شاهده من درخواستی نکردم و فقط با خودم حرف زدم و گفتم زیاد خواهی نکن اما قربونت خدا برم ک از دلم خبر داشت و من میدونم ک اینا اتفاقی نیست اینا نتیجه گوش دادن ب فایل های استاده نتیجه تغییر باور هام و من بی نهایت سپاسگزارم از خدای خودم ک منو هدایت کرد ب این مسیر زیبا استاد از شما سپاسگزارم از خانوم شایسته عزیزم سپاسگزارم ممنون بابت زحماتتون ان شاالله در اینده میام و از نتایج بیشترم براتون می‌نویسم یک دنیا سپاسگزارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زهرا بهنام گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    به نام خداوند بخشنده  و مهربان

    سلام به استاد عزیزم،خانم شایسته و همه دوستان

    من برای پیشرفت کردنم باید روی باورهای توحیدیم کار کنم،دیروز یه نوشته ای  رو دیدم که نوشته بود

    از چی میترسی وقتی  خدا همه کاره است

    خیلی این جمله به دلم نشست

    من از نقطه امنی که برا خودم ساختم باید بیام بیرون

    با خودم میگم اگر منصف باشم هر وقت از خدا کمک خواستم و آروم بودم و تونستم ذهنم رو کنترل کنم

    واقعا خدا برام معجزه کرده

    وقتی فقط روی خودش حساب کردم و وارد ترسهام شدم برام سنگ تموم گذاشته

    چند روز پیش مادر بزرگم  به رحمت خدا رفت

    ایشون خیلی از مرگ و تنهایی میترسید

     و یه نفر همیشه پیش مادر بزرگم بود 

    سر شب فقط یک ساعت تنها بودن و تو اون یکساعت از دنیا رفتن

    وقتی متوجه این اتفاق شدم 

    گفتم زهرا ببین از هررر چیزی که بترسی سرت میاد 

    حتی نزدیک مرگتم باشه اون ترس رو تجربه میکنی بعد از دنیا میری

    و این شد یه تلنگر برا من

    استاد بعد دوسال شاگرد شما بودن،تازه داره یه چیزایی حالیم میشه تازه اندازه یه اپسیلون دارم میفهمم دورو برم چه خبره

    ممنونم از شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربون

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سید مجتبی آقائی گفته:
    مدت عضویت: 285 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم شایسته مهربان

    استاد چقدر خوب شد این دوره و گذاشتین منم خودم بینهایت لذت میبرم وقتی میشینم گوش میدم از صبح فک کنم چندین مرحله این دو جلسه رو گوش دادم واقعا بینظرین استاد

    من خودم حدود 3 ماه میشه ک جمع خانواده عباس منش اضافه شدم خیلی خیلی حالم خوب شده نسبت به قبل از همه نظر از روابطم با همسر و خانواده ام تا کار و خصوصیات شخصی ام ک حتی به وضوح خودم تغییرات و نشونه ها رو حس میکنم یه دست فروش جای مغازه من بود هر شب اگ نمیدیدمش دوشب یک مرتبه میدیم ایشونو چند وقتی بود نبود سه روز پیش با خودم گفتم این بنده خدا کجا افتاد ک دیگه نیومد سمت ما ک از قضا امروز اومد پیشم خدارو گواه میگیرم تا دیدمش استاد اولین چیزی ک به ذهنم رسید این بود ک واقعا افکار چه تاثیری میذاره من فقط فکر این بنده خدا بودم ولی امروز دیدمش .واقعا استاد افکار و باورهای ما دست به دست هم میدن ما رو به سمتی که بتونیم ذهنمون کنترل کنیم میبرن و چقدر خوبه ک اینجور مواقع بتونی خودتو از بدنه بقیه جامعه جدا کنی و راه خودتو پیدا کنی اینجاست ک اون حس خوب یا همون انرژی ک از سمت خدا بهت انتقال پیدا کرده تو رو به یه آدم دیگ تبدیل میکنه و میتونی تو همه شرایط از زندگی لذت ببری و به یه آرامش خوب برسی و من خودم مدیون استاد عباس منش هستم بابت این حس و انرژی خوبم و سپاسگزار خداوندم هستم ک منو لایق دونست و در این مسیر روشن کننده چراغ راه من شد خدایا سپاسگزارم

    بابت تمام داشته هایم .بابت زمان و مکان درستی ک هستم بینهایت سپاسگزارم

    اینم ردپایی باش از خودم ک امید به خدا بتونم تغییرات اساسی تری داشته باشم و باز هم بتونم کامنت بزارم و کامنت دوستانو بخونم و لذت ببرم از نتایج خوب دوستان عباس منشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    محسن منجزی گفته:
    مدت عضویت: 1708 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به اساتید عزیزم

    استاد بعد از پروژه ی گام به گام که هوز فرصت پیدا نکردم کار کنم روش کار کنم و عملیش کنم، حدودا دو یا سه روز پیش بود که فایل های صوتی داشتم گوش میدادم، فایل های رایگان شما، یک دفعه این ایده اومد توی ذهنم که بیام فایل های مصاحبه با استاد رو که داشتم فایل صوتیش رو گوش میدادم رو به سبک پروژه ی گام به گام انجام بدم. خلاصه در حد یه فکر اومد توی ذهنم و رفت. امروز اومدم یه فایل یه سر زدم دیدم به به، دقیقا همون ایده ای که خداوند مهربان بهم گفته بود برای کار کردن مسرانه تر و مستمرتر و محکم تر روی خودم، شروع شده. بدون اینکه هیچ کانکشن یا ایده ای بین ما رد و بدل شده باشه و این خداوند مهربانه که هر لحظه ایده ها رو میگه و هر کی که عملگرا تر باشه برای ایده ها، قطعا موفق تر و نتایج بیشتری خواهد گرفت.

    خلاصه جونم براتون بگه، اجازه بدید بریم سراغ اصل مطلب و نکات ارزشمند و گرانبهای این اگاهی ها رو مکتوب کنیم و مدارمون رو بهبود بدیم که انشاالله خدا هدایتمون کنه به مدارها و ناعمات بالاتر. خدایا بهتنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم(ای کاش همیشه که اینو میگم نجواهای ذهنم آروم بشه، انشاالله کم کم).

    1- دوری از حواشی و فرعیات و هر چیزی که باعث میشه از اصل موضوع دور بشیم و فقط بچسبیم به اصل مطلب و اصل موضوع رو کار کنیم. سوال ها و نسخه هایی که دیگران تجویز کردن رو خودشون بیان جواب بدن و این که انقدر باورهای مختلفی درون ما هست برای رسیدن به خواسته هامون و انقدر که نیاز به بررسی دارن، برای پیدا کردن جواب بعضی سوال ها بایستی دوره ش رو بگدرونیم نه صرفا با پرسیدن یه سوال بخوایم تهِ قضیه رو در بیاریم و همه چیز رو بفهمیم.

    سوال اول:

    استاد من خودم هر وقت وقتم ور، انرژیم رو و تمرکزم رو میزارم روی خودم و برای خودم، هر وقت فکرم رو از تمام اطرافم بردارم، تمرکزم رو از تمام اطرافم بردارم و فقط و فقط روی خودم و خدای درونم میزارم، اون موقه س که با تمام وجودم احساس خوب، سر زندگی و احساس جریان داشتن زندگیم رو احساس میکنم.

    استاد من کلا شخصیتم از بچگی به شکلی بود که اکثر وقتم رو روی خودم میزاشتم و الان هم همین طوره.

    یعنی یا درس میخوندم و اگه هم نمیخوندم، خیلی هم به خانواده م که باورهای اشتباهی داشتن توجی نمیکردم. چون با اصل درون من تناقض داشتن و چون خیلی کم باهاشون ارتباط داشتمف ارتباطم با خدای درونم و صدایی که در درونم همیشه من رو راهنمایی میکرد خوب بود و خیلی وقت ها به حرفش گوش میکردم و خیلی وقتا هم نتایجم متفاوت از بقیه بوده و هست.

    و به وضوح میبینم وقتی که قاطی این زندگی میشم و اختیار ذهنم و تمرکزم رو از دست میدم، چه قدر مشغله ها، و انحراف های بی خودی که منی که اون شرایط رو تجربه کردم و هنوز یادم هست، بخوبی متوجهشون میشم، اینقدر این دغدغه های الکی ذهنم رو درگیر میکنه و نجواها و صداهای شیطانی تو ذهنم زیاد میشه که سریع مثل کسی که از یه چیزی داره فرار میکنه دوباره تمرکزم و حواسم رو از همه چیز برمیدارم و میزارم روی خودم، با خدوم خلوت میکنم، به آرامش میرسم و اون موقه س که به یه حالت بی ذهنی و مراقبه کردن میرسم و اتصالم رو تقویت میکنم و بازهم به اشتباه خودم پی میبرم و دوباره و چندباره تصمیم میگیرم که تمرکزم رو از بقیه و اطراف بردارم و بزارم روی خودم.

    اون موقه س که به وضوح میفهمم اون صدایی که همیشه توی خلوتم بهم آرامش میده، حالم رو خوب میکنه، بهم وعده های خوشحال کننده زندگی زیبا، عشق فوق العاده و وعده نعمت و سلامتی بیشتر میده، همون خداییه که نبایستی به هیچ دلیلی حتی یه لحظه هم ازش غافل بشم. خیلی خیلی نیاز داره که حواسم جمع تر باشه، بیشتر در لحظه زندگی کنم و خیلی خیلی نیازه فقط و فقط روی خودم تمرکز کنم چون مسیر درست همینه و تنها مسیر درست همینه.

    استاد درمورد هدایت شدن به جاهای بهتر نکته فوق طلایی که بایستی همیشه و همیشه توی ذهنم داشته باشم اینه که بااااااااید از همون جایی که هستم لذت ببرم، خوش بگذرونم و حالم خوب باشه با اونجا تا خداوند من رو به جاهای بهتر هدایت کنه. وگرنه این که بخوای از یه جایی فرار کنی و بری یه جای دیگه به امید این که اونجا جا بهتریه، اگه من تغییر نکنم و ذهنیتم همون ذهنیت و باورهام همون باورها باشن که اونجا هم میشه مثل جای قبلی و هیچ تفاوتی در نهایت برای من نخواهد داشت. در واقع فاصله من با جایی که میخوام باشم با احساس خوب پر میشه و آروم آروم و قدم به قدم خدا هدایتم میکنه. نخوام هی بزور و تصنعی حال خودم رو خوب کنم و هی دنبال نشانه ها باشم که عه!!! نشانه نیومد پس من که این همه زور زدم حالم خوب باشه چرا نشانه نیومد!!!!

    به این شکل هم دقیقا عین همون زور زدنه و جهان سرش کلاه نمیره. چون فرکانس ها هستن که دارن کار میکنن نه چشم هایی که بخوان ببینن.

    در مورد باورها:

    باورها نتیجه تکرار و مرور یه فکر به دفعات زیاد و به اشکال مختلفه. وقتی بارها و بارها تکرار بشه توی ذهن به صورت جمله یا تصویر، کم کم تاثیر خودش رو میزاره و وقتی یه ذره تغییر کرد نتیجه به اندازه یه ذره میاد توی زندگی. و اون نتیجه رو هی مرور کنیم با خودمون و هی تکرار کنیم و هی احساسش رو با خودمون تکرار کنیم و کم کم یه نتیجه میشه دو تا. بعد دو تا رو هی تکرار میکنیم تا باورپذیرتر بشه و اون موقه س که خیلی خیلی سریع تر نتایج میان و هی تکرار میشن و هی تکرار میشن تا تثبیت بشه.

    مثلا من یه باور قوی که از خیلی وقت پیش برای خودم توی بحث روابط ساختم احساس ارزشمندیم توی هر شرایط و هر موقعیتیه. و هی مدام این موضوع رو با خودم تکرار کردم و میکنم که:

    1- کسی که فقط من رو ببینه از من خوشش میاد

    2- کسی که با من فقط صحبت کنه من رو حتما دوست خواهد داشت

    3- کسی که من رو بشناسه کاملا عاشق منه و من رو خیلی خیلی دوست داره.

    چه آقا باشه و چه خانم.

    برای موضوع داشتن شریک زندگی و رابطه عاطفی عاشقانه هم که باورهای تخصصی تر این موضوع رو دارم تمرین کردم و باید بیشتر تمرین کنم و نیاز به کار داره. که نتایجش رو دارم میبینم که توی هر شرایطی چه قدر قوی و چه قدر دقیق و چه قدر وحشتناک داره کار خودش رو میکنه این باور. حتی اگه توی کثیف ترین حالت از نطر ظاهری باشم، یا حتی ژولیده و مندرس پوشیده باشم هم بازهم بیشتر از انتظار خودم کار میکنه و همیشه در حال کار کردن هست.

    یا مثلا توی موضوع ثروت این باور رو دوست دارم بسازم و دارم میسازم که تمام مردم شهرم پولدار و دارا هستن و همه شون حداقل چندین ملک و خونه و ماشین و کلی ثروت دارن. که این باید تقویت بشه.

    یا تمام آدم هایی که الان اطرافم هستن و من باهاشون دارم زندگی میکنم، چه کاری و چه خانواده، انسان های فوق العاده عالیو بی نطیری هستن و چون من هم انسان بی نظیری و شایستگی داشتن روابط عالی رو با همه دارم، اصن فقط نمی میریم برای هم.

    استاد باور خیلی خوبه، خیلی خیلی. چون وقتی ساخته شد دیگه تو اصلا نمیخواد هیچ کاری بکنی. توی هر موقعیتی، توی هر شرایطی و توی هر زمانی داره کار خودش رو انجام میده. بدون کوچک ترین زور و تقلا و تلاش فیزیکی که اذیت کننده باشه.

    یکی دیگه از راه های باور سازی تحسین کردن افرادیه که ویژگی های مورد نظر من رو دارن. همه ش تو ذهنم، به دفعات زیاد، هم بهشون فکر میکنم و هم تحسین شون میکنم و هم گوشه ذهنم همیشه هستن. اینطورس کم کم به مسیر داشتن اون ویژگی مورد نظر هدایت میشم و وقتی که یه بار برام اتفاق افتاد میچسبم به اون یه دفعه و انقدر تکرارش میکنم و انقدر مرورش میکنم تا بشه دوبار و بعد بازهم تکرار و تکرار تا نهادینه بشه.

    انشاالله خداوند مهربانم کمکم کنه هر لحظه و هر نفس بتونم با زندگی کردن در لحظه و کار کردن روی خودم به مسیر نعمت و ثروت بیتری هدایت بشم.

    خدایا خودت کمکم کن.

    استاد عزیزم خدا زیادتون کنه و عمر با عزت بهتون بده. خیلی خیلی دوستون دارم و خدا رو شکر برای این مسیر درست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 537 روز

    سلام و تحیت پروردگار بر استاد عباس منش عزیز

    سلام و تحیت پروردگار بر خانم شایسته عزیز

    سلام و تحیت پروردگار بر اعضای گروه تحقیقاتی عباس منش

    استاد یه موضوعی هست در مورد الهامات خداوند که من درگیری شدم

    اینه که من دریافت میکنم سخن خداوند که از درونم بلند میشه

    موضوعی که هست اینه که مثلاً من می‌خوام یه کاری رو انجام بدم و اون حس بهم میگه این کار رو نکن و بعد من انجام نمیدهم و اینجا ذهن با نجوا میاد تو کار و در مورد همه لحظهای زندگیم هم بهم میگه که اینکارم نکن و من میگم یه چیز و اون میگه یه چیز دیگه

    خلاصه من قبلاً خیلی بیشتر درگیر این موضوع بودم متاسفانه حالا نمی‌دونم درست بیان کردم یا نه ولی یه جوری هست که ذهن یعنی شیطان هم گاهی از اوقات میخواد خودشو جا بزنه جای خداوند

    این رو هنوز درک نکردم یعنی به یقین نرسیدم که بابا فکر خوب و نجوای خوب خداونده یعنی رسیدما ولی هنوز جای کار دارم

    هفته دومی هست که دیگه پای خوانوادم که براتون توضیح دادم منفی هستن نمیشینم و الان تازه دارم متوجه میشم دلیل حال بدم برا چی بوده و الان بهتر دارم فایلهاتون رو گوش میکنم و تازه ازین بهتر که حس حال خوب رو دارم تجربه میکنم و خیلی عجیبم من پای هر کسی بشینم دقیق مثل اون عمل میکنم والان وقتی که به گذشته به کم برمیگردم میبینم که من داشتم مثل اونا زندگی میکردم که خیلی از رفتارهاشون و باوراشونم الان تو شخصیتم دارم میبینم ولی این

    ذهن استاد چه کار که نمیکنه نجوا پشت نجوا

    حالا تو اگر خونه اونا نمیری چی میشه و خلاصه ازین افکار مزخرف دروغین

    یعنی شیطان تا میبینن من می‌خوام تغییر ایجاد کنم دست به کار میشه اونم حسابی

    امروز صبح از خواب بیدار شدم و یه عالمه نجوا اومده بود که حالم رو بد کنه و بعدشم بگه آقا اگر الان غمگینی و حالت بده بخواطر اینه که نمیری خونه خواهرهات و خونه بابات

    مخصوصا این روزا که من تصمیم گرفتم که دیگه با اونا نشست و برخواست نکنم خیلی داره تلاش می‌کنه که منو برگردونه به روشی که در گذشته داشتم زندگی میکردم

    همش هم منو میترسونه ازینکه اگه نری خونهاشون سلامتیت به مشکل بر میخوره

    بابا ذهن دست تو داره رو میشه دیگه پیاده شو بابا چرا داره دستت کم کم رو میشه چون من دیگه می‌خوام تغیر کنم و خسته شدم ازین روزای تکراری و بارونی

    امروز رفتم پارک اومدم خونه حالم خوب نبود نجوا پشت نجوا

    قبل ازینکه برم پارک هم نجوا داشتم وقتی که اومدم خونه یه دو سه ساعت نجواها امونم نمی‌داد من هیچی نگفتم فقط کامنت میخوندم و دیدم نمیزاره زیاد کامنت هم بخونم رفتم در خونه نشستم یه نخ سیگار بکشم که پسر همیامون اومد یه خوش و بشی باهم داشتیم و حالم برگشت به حال خوب

    هر موقع هم که حالم بده میشه ذهنم بهم میگه دلیل حال بد تو فلانیه و امروز هم این تغییر که من ایجاد کردم که خودم رو بستم به خوندن کامنتها و فایل گوش دادن و تنها تو خونه هم امروز هم اسلحش شده میگه ببین فلان اتفاق افتاد این میدونی بخواطر چیه بخواطر اینه که تو خونه خواهرهات و پدرت نمیری و منو میترسونه از خیلی چیزا

    یا مثلاً حالم که خوب میشه میندازه گردن عوامل بیرونی که ببین مثلاً فلانی داره یه کاری می‌کنه مثلاً پسر خواهرم چون من خیلی روی اون ذهنم و خودم حساس هستیم و به جورایی شرک هم دارم نسبت بهش خلاصه میگه حمیدرضا الان یه کاری کرده که تو الان حالت خوب شده یا بد شده یا فلان اتفاق بخواطر اینه که اون الان یه کاری داره می‌کنه که این اتفاق خوب یا بده رخ داده

    چه چیز چموشیه این ذهن هیچ موقع نمیگه بابا من همین یه کوچولو تغییر که کردم از نتیجه حرفای استاده و از خداوند رسیده این همه خوبی

    استاد مخصوصا در مورد شما چقددددر این ذهن نجوا میندازه که عباس منش چی عباس منش فلان

    منم هر دیدی که نسبت به این سایت و شما پیدا کردم فقط سعی کردم تو سایت فعالیت کنم و هر روز به فایلاتون گوش کنم این خودش ادب میشه من می‌دونم من فقط باید ادامه بدم

    مثل اینکه بوش میاد استاد از تنهایی با خودم راحتترم تا تو جمع بازم نمی‌دونم اگر اینطور باشه باعث خوشحالیمه

    استاد چند هفته پیش کامنت آقا رضا عطار روشن رو خوندم و منم تصمیم گرفتم که یه نامه برا سیگار بنویسم و نوشتم و یک روز هم نکشیدم و متاسفانه باز شروع کردم به کم کشیدن و دیدم یه روز پای چپم هم داره مثل پاس راستم بی حس میشه که بی خیال شدم گفتم میکشم و دیگه پای چپم هم مثل پای راستم نمی‌زارم بشه

    یه جوریه این سیگار برا من که باید اول باورهامو درست کنم تا بتونم بزارمش کنار

    حالا تو سپاسگذارم هام بخواطرش شکر میکنم که در صلح برسم باهاش اول که شایدم تونستم از طریق نوشتن نامه بزارم کنار

    خود این کامنت هم معجزه بود برا من چون اولش ذهن می‌گفت تو چی میخوای بنویسی آخه این موضوعی که تو میخوای بنویسی اصلا به این فایل ربط داره من گفتم من رد پا می‌زارم از خودم و آن شائلله استاد بتونم بیشتر فعالیت کنم تو سایت تا اینکه بیشتر بشینم پای افراد اینیستا گرامی و مریض و اینا

    سپاسگذارم استاد براتون آرزوی ثروت سلامتی خوشبختی شادی و سعادت در دنیا و آخرت می‌خوام

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ابوالجهاد رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    من واقعا چی بگویم از زمان که فقد از خداوند خواستم همه کار ها عالی انجام شده آن طور که من میخواستم اگر نشده بعد از آن اتفاق افتاده تازه بعدش فهمیدم که به خیر من بوده قبل از توحیدی من اصلا آرامش نداشتم از دیگران واقعا توقع من زیاد بود حالا خدا را شکر دو سال چند شده من اصلا از دیگران توقع ندارم اگر کاری هم میکند برای من آنرا فقد دست از دستان خداوند. می بینم که آن از آن طریق مرا کمک میکند ودستم را می گیرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: