مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

668 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    معصومه آذربویه گفته:
    مدت عضویت: 209 روز

    سلام به استاد عزیز وهمه دوستان عزیز این سایت

    خدارو هزارمرتبه شکر استادجان هروقت سوال کردم هروقت باخدا حرف زدم هدایتم کرده به اینجا به سخنان ناب

    استاد جان من بسیار زیاد نتیجه دارم ازتسلیم شدن خدا بزرگم هرجا که صداش کردم وکارهامو سپردم براحتی ازبی نهایت طریق بهم داده ازجایی که فکرشو نمیکردم میخام ی نمونه اشو بهتون بگم

    برای پول پیش خونه باید دویست میلیون میدادیم که ما هزارتومن هم نداشتیم وتصمیم گرفته بودم که دیگ هیچ وامی هم نگیرم وگفتم خدایا من ازتو میخام همون موقع بود که دوره کشف قوانین زندگی رو داشتم گوش میکردم ونوشتم خداجونم ازت میخام ازجایی که فکرشو نمیکنم پول پیش خونمون رو جور کنی تو خدای ثروتمند منی من از تومیخام نه ازبندگانت چند روز گذشت برادر همسرم زنگ زد وگفت زمین شهرستانی پدرش رو یکی میخاد زمینی که سی سال مونده وکسی نخریده ولی الان مشتری داره باورتون نمیشه سجده شکر بجا اوردم واشک ریختم وگفتم او میکشد قلاب را وبا خودم گفتم خدایا شکرت که جوابمو دادی وبراحتی پول پیش خونمون رو دادیم بدون هیچ وام یا قرضی وبعد از اون تسلیم خداوند شدم وبارها وبارها آخییئییییشششش گفتم وسپردم به خودش وبراحتی کارام جور شده واقعا فهمیدم که چقدر زندگی راحت وقتی خالقی به این قدرتمندی داری که هرلحظه داره پاسخ میده فقط کافیه باورش کنی وباایمان وتوکل حرکت کنی خدایا شکرت

    استاد من هرجا برم هرکاری بکنم فقط میگم خدا داره کارامو انجام میده هزارتا مثال دارم که بگم کجاها مثل یک معجزه دستمو گرفته جاهایی که همه گفتن نمیشه اما برای من براحتی جورشده خداروهزاران مرتبه شکر میکنم که به سمت شما هدایت شدم که اونم مثل یک معجزه بود واسم

    هرروز منتظر فایل جدید هستم واولین کاری که میکنم فایل شمارو گوش میدم بعد به کارام میرسم خداقوت میگم به شما وخانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 2632 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    خدایا هر آنچه که دارم همه از آن توست

    ‹ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ›

    آگاه‌باشیدتنهابایادخدادلهـاآرامش‌می‌یابد

    سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز و دوستان گل

    إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً

    چرا که در مقابل نعمت بزرگ هدایت الهى آنها که پذیرا و تسلیم شوند، و راه هدایت پیش گیرند، شکر این نعمت را بجا آورده ، و آنها که مخالفت کنند کفران کرده اند.

    تسلیم بودن در مقابل خداوند به این معناست که من ایمان دارم که یک نیرویی برتر از کل نیروهای جهان ،که جهان رو خلق کرده و به قول خداوند داره هدایتش میکنه ،اون من رو هدایت میکنه،اون من رو خلق کرده،اگه توکل کنم بهش ،اگه خودم رو بسپارم بهش ،اگه ازش درخواست کمک کنم ،اگه باورش داشته باشم، اگه ایمان بهش داشته باشم،اون منو هدایت میکنه، اون منو به مسیرهای درست هدایت میکنه، آدمهای درست،شرایط درست،موقعیت های درست وارد زندگی من میکنه و در مسیر زندگی من قرار میده

    جاهایی که تونستم یعنی سعی کردم ی کوچلو تسلیم خداوند باشم و جایی بوده دیگه هیچ کاری نمیتونستم بکنم بخودش گفتم خدایا نمیتونم ،بلد نیستم و کم آوردم تو درستش کن تو هدایتم کن

    من با عقلم خراب کردم دیدم خداوند برام جوری همه کارها رو انجام داده که نفهمیدم چیشد

    و باید جاهایی که سعی کردم تسلیم بشم رو هی بخودم بگم که فراموش نکنم و تمرین کنم که همیشه خودم رو تو آغوشش بندازم و تسلیمش باشم وقتی تسلیم هستم نشونه اش آرامشی که دارم وقتی ناراحتم یعنی تسلیم نیستم و به خدا اعتماد ندارم مثل اون بچه میمونم که بالا اون درخت رفتم الان میخوام بپرم پایین اما میگم اگه خودم رو پرت کنم پایین پدرم منو نمیگیره و میمیرم

    و تسلیم اون بچه ایی هست که دست پدرش رو گرفته و باورش داره و هرچی که میخواد به پدرش میگه و خیالش راحته

    اما کسی که تسلیم نیست مثل اون بچه ایی هست که داره نق میزنه و گریه میکنه و میخواد دست پدرش رو ول کنه بدوه وسط خیابون ک نمیدونه ماشین میزنه بهش

    تسلیم بودن یعنی اجازه دادن به خداوند که پاسخ دهد به درخواست های شما چون خیلی موقعها ما ی چیزی از خداوند میخوایم اما تسلیم نیستیم،شرک میورزیم.،نگرانیم،ناراحتیم،میترسیم،غصه میخوریم،هر کدوم از این احساس‌های شرک ورزیدن،غصه خوردن،نگران بودن،ترسیدن ،همه اینا به معنای اینکه ما تسلیم نیستیم

    تسلیم کسی هست که بگه خدایا شکرت راحت شدم خودم رو سپردم به تو

    تسلیم بودن بدون شک احساس خوب،احساس آرامش بهمراه داره

    أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ احساس اطمینان قلبی میاورد نشونه اش اینه،نشونه اش احساس آرامشه،احساس خوب،احساس شادی،احساس لذت،احساس امید،احساس توکل و هرچی احساس خوب می‌شناسید موقعی اتفاق میفته که ما تسلیم خداوندیم نشونه اش اینه که اینکار تمرین میخواد،اینکار شنیدن ی سری داستان های قرآنی میخواد که کمک کنه بهتر تسلیم خداوند باشیم

    اما تسلیم بودن در برابر مشکلات

    این سوال رو از خودمون بپرسیم ؟

    آیا من توانایی حل این مسئله رو دارم

    خیلی موقعها وقتی ی مسئله پیش میاد با نگاه بازی بهش با نگاه کردن حل یک معما ،با یک بازی شطرنج بهش نگاه کنیم و بگم بخودم آیا من میتونم این مسئله رو حل کنم باید کنجکاو باشم ببینم میشه حلش کرد این چالشی که باهاش روبرو هستم

    و وقتی تونستم چالش‌های که در سر راهم قرار میگیره حل کنم ی پله رشد کردم و رفتم مدار بالا تر و با خودش هم ثروت میاد اگه نگاه مثبت داشته باشم به چالش هایی که برخورد میکنم پیشرفت و بزرگ میشم اما بعضی مواقع به چالش‌های برخوردم به جایی اینکه حل کنم غر زدم و حسم بد شد و قانون رو بخودم یادآوری نکردم که بگم این تضاد کمک خداوند بمن است و جوری نگاه کنم به این قضیه ک میخوام به عنوان بازی برم جلو وقتی با این نگاه میرم و به خداوند هم نگاه کنم و هدایت بخوام و بگم قدم بعدی چیه برای حل کردن این مسئله بهم میگه و باید بخودم بگم اگه این چالشی که سر راهم هست اگه حل کنم چ پاداش هایی از خداوند میگیرم

    این تضادها و چالش‌های که بهش بر میخوریم اینا چیزی بدی نیست اینا مسائلی که اگر حل کنید بزرگ میشید ثروتمند میشید،رشد میکنید،اگه حل نکنید کوچلو میمونید

    وقتی هر مسئله ایی که حل کنید به موفقیت هایی میرسی و تا ابد ادامه داره این روند تا وقتی که حل کنم مسائل رو و اون اعتماد بنفسی که در خودتون ایجاد میکنید و این مسائلی که حل میکنید و راه حلش رو پیدا میکنید تا ابد میتونید استفاده کنید برای مسائل دیگه

    و به عنوان بازی نگاه کنید مسائل زندگیتون رو به عنوان یک معما به عنوان یک پازل نگاه کنید بهش و اینجوری میتونیم از این مسیر بسلامت عبور کنیم

    در پناه خداوند یکتا باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    زینب کریمی گفته:
    مدت عضویت: 562 روز

    سلام و درود

    استاد چقدر خوبه که وقتی از خودتون مثال میزنید.

    قشنگ شفاف میشه برام اون مسئله و میام با خودم میگم اگه من جای استاد بودم چیکار میکردم؟؟

    من اگه بخوام از خودم مثال بزنم

    اینو میگم که بواسطه یسری مسائل رابطه همسرم با خانوادم یه مقدار بهم ریخته بود

    باهمسرم که صحبت میکردم واکنشی که دریافت میکردم این بود که نه دیگه امکان نداره درست بشه

    من واقعا دیگه هیچ کاری از دستم برنمیومد

    و فقط گفتم خدایا میسپارم به خودت

    و انقدددددر خدا قشنگ این مساله رو حل کرد که انگار نه انگار اختلافی بین دو‌طرف بود

    خودم مونده بودم که اخه چحوری خدایا؟؟چجوری تونستی؟؟

    مثال بعدی چند سال پیش بود که میخواستم پول شهریه بدم‌و دقیقا مبلغ 500 هزارتومن کم داشتم

    از طرفی اصلا دلم نمیخواست از خانواده پول بگیرم و بهشون این‌موضوع رو‌بگم‌‌تو‌همین فکر که بودم خدایا چیکار کنم کمکم کن

    دیدم واریزی 500 هزار تومن برام پیام اومد

    همینجوری موندم

    بعدش دیدم یکی از مراجعام پیام داد که من هزینه دو سه جلسه رو‌ زودتر براتون زدم

    وای اشک تو چشمام جمع شده بود

    واقعا مونده بودم تو این قدرت خداوند.

    هر زمان که تسلیم خداوند باشیم از یه جاهایی در باز میشه که اصلا فکرشم نمیکنیم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    بتول ازادنیا گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    باتوکل برخدا عالم گلستان می شود

    خرم و سرسبز هم هر باغ و بوستان می شود

    بنام الله

    من خودم هر وقت که درخواستی(درخواستی که نیازمندپول باشه) از خداوند دارم و وقتی که نجواهای شبطانی میان سراغم که نههه تو نمیتونی با این درامد اونا رو داشته باشی و اخه چطوری فک کردی که میتونی به این چیزا برسی و انقد ساده لوح نباش و …….

    فقط برمیگردم یه جمله به نجواهای شیطانی و ذهن منطقیم میگم که منطقش رو دگرگون میکنه خخخخ

    بهش میگم مگه خدا برای اجابت این خواستم از من پول میخواد؟خدا فقط از من ایمان میخواد اینو که میگم در اکثر موارد دیگه ذهن منطقیم به اصطلاح اچمز میشه و نمیتونه چیزی بگه

    هر وقت که درخواستی از خدا دارم و نمیتونم تسلیمش باشم و اجازه نمیدم که خدا منو هدایت کنه باید یاد تسلیم بودن حضرت ابراهیم بیفتم که بهش گفت زن و بچت و تو یه بیابان خشک و بی اب و علف رها کن و ایراهیم تسلیم فرمان خداشد

    وقتی که خداوند بهش گفت فرزندت رو قربانی کن و ابراهیم تسلیم فرمان خدا شد اخه دیگه از این بالاتر نداریم که

    به یاد حضرت اسماعیل بیفت که وقتی پدر بهش گفت که باید در راه خدا قربانی بشی تسلیم فرمان خدا شد و گفت من حرفی ندارم

    به یاد مادر حضرت موسی بیفت که خداند بهش گفت نوزادت رو داخل اب بینداز و او تسلیم خدا شد

    به یاد حضرت موسی بیفت که زمانی که فرعونیان دنبالش بودند تسلیم خداوند شد و خداوند او رو از شر سربازان فرعون نجات داد

    زمانی که خداوند به او گفت نزد فرعون برو و او تسلیم خدا شد زمانی که خداوند به اوگفت عصایت را به زمین بینداز و او تسلیم خداوند شد زمانی که خداوند به او گفت عصایت را به دریا بزن تا راهی برای شما باز شود او باز هم تسلیم خداوند شد

    به یاد حضرت نوح بیفت که خداوند به او گفت کشتی بساز و او تسلیم فرمان خداوند شد و با ابنکه ساخت کشتی خیلی سخت بود و چندین سال (بین40تا 100سال)طول کشید از فرمان خداوند پیروی کرد

    هر وقت خواستی از خدا کمک بخوای یاد اینها بیفت و با خیال اسوده و احساس خوب خودت و بنداز بغل خدا و بزار خداوند کارهات و برات انجام بده

    امروز یه مشکلی برام پیش اومداز خداکمک خواستم ولی نتونستم تسلیم خداوند باشم برای همین رفتم داستان زندگی پیامبران رو مطالعه کردم تا ذهن سرکشم رو اروم کنم و بعدش دیدم که مشکلات پیامبران چقدر از مشکل من بزرگتر و عظیم تر بوده بخاطر همین راحت تر تونستم تسلیم خداوند بشم و حسم رو خوب کنم

    برای همین هم چند تانمونه از اون داستانها رو اینجا نوشتم تا شما عزیزان هم بخونیدامیدوارم براتون مفید باشه

    استاد واقعا ازتون ممنون بابت این فایل عالی

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    مریم دستجردی گفته:
    مدت عضویت: 1834 روز

    به نام خالق هدایتگر سلام به خانواده‌ عزیزم در اینجا

    تسلیم بودن در برابر مسائل یا تسلیم بودن در برابر خدا؟

    استاد تک تک فایل های پروژه به مدار بالاتر هر کدوم تا این جا با یک همزمانی برای من همراه بود که من باید در زندگیم اجراش می‌کردم.

    با گام 9 که درمورد کسب و کار مورد علاقه بود هدایت شدم به سمت یک آگهی استخدام خانه بازی ، هدفم این بود که من به مربیگری علاقه دارم برای کودکان یا نه خیلی نشانه ها بود در این زمینه ، مثلا دندونی بچه دختر خالم رفتم و یه دونه ،دختر دارند هرکدومشون ، این بچه‌ها مثل همیشه کلی تحویلم گرفتن و از اومدنم ذوق کردن یکی 6 ساله و اون یکی 2 ساله یا رفتم برای ساعت هایی از گیتا 2 ساله مراقبت کردم و کلی بازی کردیم و خوش گذشت.

    دوباره یزد رفتم با بچه‌های عمه‌ام بازی کردم و مَغول بودم. چیزی که خیلی دوست دارم این تاثیری که روی بچه‌ها می‌زارم. بارها شده مامان‌هاشون یه چی گفتن گوش نکردن یا نتوانستن ارامشان کنند اما خیلی راحت حرف من رو گوش کردن و اون کار انجام دادند یا این که آرام شدند. خیلی کیف می‌کنم و لذت می‌برم وقتی می.بینم تا این حد روی بچه‌ها تاثیر میزارم یا این که بچه ها باهام سریع صمیمی و دوست می‌شوند.

    خلاصه این هارو به تازگی متوجه شدم این که انقدر دوست دارم با بچه‌ها باشم. اما امروز دودل بودم برم برای مصاحبه یانه با گوش کردن این فایل به خصوص اون قسمت که می‌گید آخیش سپردم به خدا راحت شدم ،خیلی احساسم خوب شد و تصمیم گرفتم به جای تسلیم شدن دربرابر مدیریت زمان و هندل کرد ن کار و دانشگاه با‌هم دربرابر خدا تسلیم باشم و به خودم و آدم هایی که مخالف اند نشان بدهم می‌توانم و از پسش برمیام خدا فقط می‌داند چقدر اعتماد به نفسم بالا می‌رود چقدر چیز یادمی‌گیرم و چه ساعت های خوبی سپری می‌کنم هنوز موافقت 100 درصدی خانواده‌ رو ندارم اما خوب فهمیدم به خاطر باورهام هست. به خاطر این که زمان و کار همه رو مهم می‌دونم اما زمان و کار خودم رو نه نمی‌دونم بازهم میرم یا نه و چقدر می‌توانم تسلیم خدا باشم و نتایج رو در این زمینه ببینم اما به هر حال خوش حالم از این که انقدر امروز با اعتماد به بنفس بودم و پر انرژی و انقدر قشنگ با بچه‌ها ارتباط گرفتم.خدایا بی‌نهایت برای امروزرسپاس گزارم برای هدایتم به سمت آرامش و تسلیم بودن متشکرم یارب العالمین . خوب می‌دونم هرچی بشه همان خوبه هست و بس.

    استاد راستی این بنده خدا مدیریت اونجا آدم خیلی سخت گیری هست برای ثبت نام و دنبال فردی با سابقه بود اما من هیچ سابقه‌ای نداشتم و به لطف الله در برخورد اول پشت تلفن کلی از به قول خودش سر زبون دار بودن من خوشش آمده بود خلاصه نمی‌دانم چه جوری ولی خدا راه رو برای نشستن محبتم در قلب آدم ها برام باز کرد امروز، همین کاری که همیشه می‌کند اما امروز قشنگ دیدم و حسش کردم، خداجونم دمت گرم، راستی من مسیر بلد نبودم و گیج شدم از هرکی می‌پرسیدم یه جای دیگه آدرس می‌داد به گوگل مپ هم نگاه کردم آدرس جای دیگه بود مثل این که دوتا مرکز اسم‌هاشون شبیه به هم هست ولی با فاصله یک ساعته از هم قرار دارندبه صورت پیاده. برای همین گیجشده بودم تا اسنپ گرفتم

    با هدایت الله اسنپی فردی بود که اونجا رو مثل کف دستش می‌شناخت گفتم بهش من آدرس نمی.دونم و اشتباه زدم خواندم براش خودش برد مارو دقیقا جلو خانه بازی پیاده کرد چقدر هم آدم خوش برخوردی بود.

    و یکی دیگه از مواردی که نمی‌دونستم باید چی‌کار کنم این بود که پدر‌بزرگم خونه ماست و باید ازش نگهداری کنیم بنده خدا آلزایمر دارد کار خدا امروز تعطیل شد مدارس و دانشگاه و اداره جات پس مادرم خونه بود و من توانستم به مصاحبه برم.

    خلاصه که قدم به قدم با تسلیم بودن و سپردن کارها به خودش تا اینجا مسیر رو اومدم و اگه از این جلوتر نرم مطمئنم به خاطر باورهای خودم هست و با تغییرش می‌توانم شرایطم رو تغییر بدهم و این حرف شما رو آویزه گوشم کردم که به خودم سخت نگیرم چرا که تسلیم شدن هم نیاز داره تکاملش طی بشه نیاز داره به شنیدن یک سری از قصه‌ها و کارکردن روی یک سری از باورها.

    امروز فهمیدم من توانایی خیلی خوبی در صحبت کردن و ارتباط با دیگران به دست آوردم که این نتیجه مترو رفتن ‌و تلاش برای حرف زدن با افراد غریبه در مترو هست، قبلا نمی‌دانستم چه جوری سر صحبت رو باز کنم اما الان دیدم برخلاف گذشته چقدر راحت با مادر ها و بچه ها سر صحبت رو باز می‌کنم و حرف می‌زنم هنوز جای تمرین دارم چون زیاد نمی‌توانم مکالمه رو ادامه بدهم اما تا همین جا هم برای من یک موفقیت به حساب می‌آید خدایا شکرت.

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    نازیلا محجوب گفته:
    مدت عضویت: 471 روز

    لِلّه مُلک السموات و الَارض

    خداوند را هست پادشاهی آسمان و زمین.

    سلام و درودها خدمت استاد خوبم و دوستان عزیز.

    استاد شما نمونه‌ی یک فرد متعهد و با اراده هستید و این تسلیم بودنِ شما و کار کردن روی خودتون در اوجِ سختی ها ، به قولِ شما در دوره عزت نفس؛ وسط راه گریه نکردن عالیه!

    من تسلیم بودنُ اونجا فهمیدم که در رحمم دو فیبروم دکتر تشخیص کرده بود و باید عمل میشدم طبقِ گفته های ایشون، چون وضع پریودم مناسب نبود اصن

    برا یک دخترِ مجرد عمل رحم کمی نگران کننده است حالا جدا از نگرانی ،من ترسو بودم

    هی گذشته دردناکم جلوم رژه می‌رفت

    نجواها زیاد بود ک ببین نازی آخه تو چقد بدبختی بیچاره، عمل شو و اوجِ مشکلات و سختی ها را یکبار دیگه متحمل شو.

    گریه های زیاد سراغم می آمد

    دردم اونجا بیشتر میشد که زمانی ک نامزد شدم این مشکل برام پیش شد.

    بس ک ایشان بامن دعوا و مرافعه داشتن بامن، حوصله منو نداشتم دریک حرکت کوچک شروع بود بحث کنه، جیغ بزنه و بگه جدا بشیم

    اون موقع من آلمانی هم میخوندم برا مهاجرت، فشار این زبان زیاد بود برام، دوری از خود ایشان نیز بود ک مثل خیلیا از نزدیک ندیده بودمش ایشون آلمان و من کابل

    دعوای ایشان باعث بیخوابی و اصن یک حالت خارج از کنترل شده بود برام ک تا الانم مونده

    درهمون حین دچار این بیماری فیبروم شدم اون موقع گفتن نه کوچکه نگران نباش

    بعد جدایی ایشون یکسال بعد دوتا شدن فیبروم ها، و من هی اونو مسبب میدانستم

    تازه عضو سایت شده بودم

    هزینه عمل زیاد بود

    برا برادر من ک خرج ما را میده این پول هیچی هیچی نبود ولی خوب زورش میده بما پول بده چنان قهر و اعصاب خراب بود

    من یا مادر پدرم ک مریض بشیم بگیم دوا بیاره بیحد عصبی و ناراحت میشه

    همون روز ک از عملم خبر شد اینقد عصبی بود

    اینقد زشت ، یادم نمیره

    این مقدار پول عمل در برابر دارایی ک ایشان داره هیچه بخدا

    ولی خب چی بگم

    تصمیم گرفتم برم یک شفاخانه دولتی تا شخصی که هزینه نداره ک من منت خور ایشون نشم با وجودی ک من النگوهامو بخاطر نامزدی ایشون فروخته و داده بودم

    من همون روز یادمه فایل مصاحبه با دوستان صحبت های رزای عزیزو در مورد تسلیم بودنش یادمه ، منم گفتم خدایا من بتو تسلیمم،چه عمل بشم چه نشم اصن میرم دولتی عیب نداره ک محیطش پاکیزه نبود

    من بتو تسلیمم خدای خوبم

    همون روز باید پیش یک دکتر دیکه هم میرفتم تا نتیجه صد درصدی عمل تشخیص میشد

    ایشون از دکتران همکار برادرم در دفترشون بود

    من وقتی رفتم حدود 30 دقیقه زیر معاینه تلویزیونی بودم

    که آخر گفتن این فیبروم ها انقد کوچک هستن ک حاجت عمل نیست تحت دوا باش و بس.

    یادمه اون روز یکی از دوستان نزدیکم هم وقتی براش ازین موضوع گفته بودم با یکی از دوستانش ک ماما بودن درمیان گذاشته بود مشکل منو و من همون روز هم با ایشون تماس داشتم .

    دست خدا رو ببین.

    ایشون خانم برادر یکی از سیاسیون خیلی برجسته افغانستان ک نمیشه اسم ببرم بودن ک برادرش معاون اول حکومت سابق هم بودن و کاندیدای ریاست جمهوری همچنان، من چندماه قبلشُ بگم

    همین دوستم بمن گفت نازی تو در روانشناسی خوبی بیا به یک دوستم مشوره بده در ذهنش بعضی تصورات میاد از نقاشی بگو براش علت چیه ک هی میبینه

    من دقیق یادمم نمیاد چی گفتم فقط یادمه یک وایس 4 یا 3 دقیقه ایی براش ارسال کردم که حای محتواش الان یادمم نیست

    این یادمه ک دنبال آرزوتون برین اگه هی بارها این تصویر در ذهنتون میاد همینقد یادمه

    نگو ایشون همان خانم برادر اون فرد سیاسی بود و من نمی دانستم

    شما باور کنید به الله متعال که وقتی بامن تماس گرفتن چنان گرم، چنان خودمانی، چنان نازی جان میگفتن ک انگار صدسال بود منو می شناختن، انگار بارها و بارها وایس منو شنیده بودن و درسی گرفتن بودن ازش

    گرچه من چیزی خاص هم نگفته بودم

    اما چنان برخورد عالی ک منو شرمنده رفتار نیکشون کردن

    از معایناتم پرسیدن در بهترین شفاخانه کابل کار میکردن با فرانسوی‌ها، و بهم دل جمعی دادن ک هیچی نیست

    دکترها بعضا بخاطر پول میخوان عمل فیبروم در کابل انجام بدن و داستان مادرشُ کرد ک ایشون هم دو دانه فیبروم دارن و بخاطر مادرش اصن ماما شدن و بعد گذشت یک عمر تاحال مادرش سلامته و عمل نکرده

    منم ک نزدِ همکار برادرم ک رفتم همین حرفها رو زدن

    من اون روز معنی تسلیم شدنُ فهمیدم.

    بعد دکتر، اون خانم دکتر بازم پیام کردن معایناتو بهم بفرست در فرانسه بودن و من به ایشون فرستادم و ایشون عین یک خواهر دلسوز از روی عکس معاینه بازم بهم گفتن ک هیچی نیست . حتی گفتن روز پریودتو بگو یادداشت کنم ک ببینم تو سیکل ات چند روزُ دربرمیگیره

    بخدا کسی اینطور با مهربانی در مورد پریودم هرگز نپرسیده بود حتی مادرم

    و همون یک مشوره ک اصن نمیدانم خداشاهده چی پرونده بودم بهشون نتیجش به سمتم برگشت.

    خوبی، خوبی بیشتر میاره.

    من دوماه قبل بازم رفتم جهت معاینه، چون یک آب گرم کن 20 کیلویی را بلند کرده بودم و یک درد زیاد در کمرم بود

    اول نمیخواستم برم ترس اینکه نگن فیبرومت بزرگ شده یا فلان، نرفتم درد به جون گرفتم و از درد گریه میکردم اما خودمو درگیر یک فیلم کره‌ایی کردم و توجه ام از درد کم کردم و درد کم شد اما یکروز ک پریود شدم بعد 7 روز بعدش ترسیدم چیز بد در راه نباشه دل سپردم با توکل خدا رفتم بازم معاینه کردن، چنان با ایمان رفتم.

    از قضا اون روز خودِ دوستِ برادرم ک آقا بودن در مطب آمده بود. اینو هم بگم برادر من فارمسست هست و دریک دفتر دوا بین المللی کار میکنه و دوستاش همه دکتر هستند.

    از قضا این آقا از خانمش هم بیشتر لایق و حاذق تربودن طبق گفته برادرم

    ایشون منو معاینه کردن گفتم خواهر دکتر مجیدم، شناختن و بعد معاینه گفتن شما دچار اسپاسم و گرفتگی درد کمر شدین هیچ چیز خاصی نیست

    و اونقد فیبروم هاتون کوچک است ک جای هیچ نگرانی نه، کلیه هامو هم دیدن گفتن عالی کار میکنه هیچ سنگی نداره

    اونقد خوب رفتار کردن حتی هزینه هم پرداختم قبول نکردن، دفعه قبل هم خانمش ک همکار برادرمه ایشون هم قبول نکردن.

    من با دلِ جمع برگشتم

    این درحالی بود وقتی تازه دچار این مشکل شده بودم به چند دوستم گفتم بشدت روحیه منو خراب کردن ک عمل کن راحت نشین برو یه کاری کن فلانی اینطور شد فلانی اون طور

    ولی من دیگه به هیچکس از بیماریم نگفتم

    من الان خیالمم نیست

    باور دارم خوب شدم

    هر صبح طبقِ کتاب قدرت راندا برن، بدنم ازینکه سلامت شده شکر میگم و تجسم میکنم سلامت شدم.

    من به قدرت فراتر سلول های بدنم ایمان آوردم که الله متعال قدرتی در درون من به ودیعه گذاشته و من سلامت میشم.

    یک داستانِ دیگه هدایتمم بنویسم شاید برا دوستان انگیزه شد.

    معده من اصلا درست کار نمیکرد. باوجود نخوردن هیچ غذای چرب یا فست فود دائم معده درد و رفلاکس معده بود بامن، اونقد ک هرچی میخوردم حالم بد میشد

    همون روز ک آب گرمن 20 کیلویی رو بلند کردم و رگ به رگ شد کمرم، من تا چند ساعت بعدش هم کمرم خوب بود . گفتم خدایا هدایت کن چیکار کنم برا معده ام

    صدا واضح گفت برو عطاری یونانی بگیر

    آقا من رفتم

    دم خونه ما هم بود

    رفتم چند نفر بود. من مشغول خریدن بودم از چند ترکیب برا معده، یهو یک مرد داخل شد.

    اون روز عین دیروز یادمه

    یک مرد مثل شمس بود

    هوشیار ولی انگار طعنه دیوانگی بهش زده باشن

    با یک نگاه طرفم گفت چی میخری؟

    گفتم برا معده

    گفت چی شده ترا

    با الفاظ تند میگفت

    نمیدونم دیدین یانه, یه آدمایی ک با الفاظ صریح و سریع ولی بشدت رک و صادقانه حرف میزنن که بهشون طعنه زشت بودن زده میشه ولی زشت نیستن!

    بمنم گفته چته دختر

    یک مرد قد بلند ،قوی هیکل، با موهای مجعد ولی سفید،یعنی سفیدی زودرس چون پیر نبود جوان و کاکه بود.

    گفت چرا میخک نمیخوری؟

    گفتم برا چی؟

    گفت تو فایده میخک نمیدانی؟

    گفتم نه!

    گفت در خارج خیلی از میخک استفاده داره در اینجا بهش اهمیت نمیدن

    گفت از بالا و پایین تمام بدنت پاک میکنه

    این مکالمه ما درحالی بود ک صاحب دکان اونجا وایستاده و صحبت های ما را میشنوه اصن عطار نبود یا طبیب

    من گفتم شاید بدش بیاد یکی داخل شده بگه اینو بخر اونو نخر

    ولی اتفاقا داشت می‌شنید ک ما چی میگیم

    و بعد من را قانع کرد اون پسر ک من میخک بخرم.

    و من خریدم

    ایشون برا خودش و یک فردی ک باخودش آورده بود در عطاری میخک خرید.

    چی شد ک من رفتم عطاری و چی شد اون آدم مثل شمس وارد بشه و بمن بگه این کارو بکن

    وقتی آمدم یادِ حرفآ زن برادرم افتادم ک گفته بود برا اچ پایلوری یا همان میکروب معده میخک خورده بود و خوب شده بود.

    بعد سرچ کردم دیدم بله چقد فایده داره

    حتی برا پلی کیستیک یا تنبلی تخمدان رحم فایده داره.

    من شروع کردم میخک خوردن و معده ام بهتر شد درد داشت ولی دیگه دوای معده نخوردم

    این همزمان شد با خوندان فواید عسل و جوشانده پیاز برا بهبود درد کمرم ک گفتم آب گرم کن بلند کرده بودم

    من شروع کردم عسل خوردن در آب گرم

    صبح و شام

    دیدم دیگه هرچی میخورم معده ام خوبه

    بهد در آب گرم و عسل میخک انداختم دیدم نه اتفاقا بهتر شده روان هست

    بعد تا الان ک سه یا دوماه شد کارم هر روز عسل در آب گرم هست میندازم میخورم

    معده ام خوب خوب نشده ولی دیگه قرص نمیخورم

    میدانم نیاز به مراقبت داره و ایجاد باور درست

    ولی خدا راشکر بهترم

    توصیه میکنم دوستان استفاده کنند

    خصوصا من جوشانده پیاز را با عسل میخوردم برا درد کمر و فیبروم ک اونم به معده ام کارساز بود و رسوبات داخل روده ها ک بشکل سنگ ریزه هم باشه جوشانده آب پیاز ازبین میبره.

    من اون روز هدایت خواستم و تسلیم شده رفتم و این همه اتفاق خوب رقم خورد.

    امیدوارم این داستان برا دوستانی ک در آغازِ راه هستند انگیزه بشه ک ادامه بدهن.

    من هنوزم ادامه میدم هنوزم معده من خوب نشده چون یک عمر با افکار منفی سرش بلا آوردم و یه دفعه ایی خوب نمیشه تا باورام درست نشه ولی نتیجشو دیدم و توصیه میکنم به جریانِ هدایت و تسلیم بودن وصل بشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    سلام به استادداناوتوانا.

    استادتعبیرقشنگی ازتسلیم واعتمادبه خداکردکه مثل این میمونه که بچه ای ازجایی میخاد،بپره .ومیترسه ولی به خاطراعتمادبه پدرش ،خودشو،رهامیکنه وبدون ترس ،میندازه توآغوش پدرش.

    ماانسانهابه راحتی نمی تونیم خودمونوتسلیم خداوندکنیم .اگه به مرحله ی تسلیم برسیم که زندگیمون گلستون میشه .همون آرامشی که دنبالش می گردیم ،زمانی اتفاق میفته که مابه مرحله ی تسلیم رسیدیم .

    اماقبل ازرسیدن به این مرحله ،دومرحله داریم :

    یکی: شناخت مابه خداست .چقدرخدارامیشناسیم ؟آیاباورداریم ‌که هست؟

    دوم :اعتمادوباورمابه خداست .بایدانقدتمرین کنیم وتجربه کنیم تابتونیم باورش کنیم واعتمادبهش پیداکنیم .فکرنکنیدراحت اینکارومیشه کرد،یااین حس روداریم .اعتمادکنیم که خدایی هست فراترازقدرت بشریت .

    خدایی هست که میشودبهش تکیه کرد.

    هرچی باورمابوجودش بیشتربشه ،بیشتربهش اعتمادمیکنیم .

    وقتی اعتمادکردیم دیگه میتونیم خودمونو،رهاکنیم وتمام امورزندگیمونوبه خدابسپاریم .اون هدایتی که استادهمیشه درموردش صحبت میکنه ،تواین موقعیت ‌،اتفاق میفته .

    وقتی رهاهستم ،دیگه سرخودوناآگاهانه کاری نمیکنم بلکه باهدایت خداپیش میرم .طوری تسلیم حوادث واتفاقات روزمره میشم که اگه چیزی هم ناجالب ویاناخوشایندباشه ،اعتراضی نمیکنم ومی پذیرم .

    وبه چنان آرامشی میرسم که هیچ اتفاق یاموضوعی منوتکون نمیده ،شایدلحظه ای یاساعتی ناراحتم کنه اماخیلی راحت به حالت قبل برمی گردم چون باوردارم که خداکنارمه وداره می بینه وخودش کارگردانی ،زندگی منومیکنه ،پس منم به عنوان یه بازیگرخوب به هرمسیری که میگه ،هدایت میشم .وخودموهدایت میکنم .

    چقدازعصبانیتهاوخشونتهاوفرکانسهای منفی ازمادورمیشن وجای خودشونوبه آرامش ،میدن .

    خیلی جاهاباوجوداینکه ،میدونیم اگه تسلیم باشیم بهتره ولی بازترسهاسراغمون میادومیگیم اگه نشه چی ؟اگه …اگه …..وبعدبه راحتی، ایمان خودمونوزیرسوال میبریم وشرک جای ایمان رامی گیره وبازخودمون دست به کارمیشیم وقتی که به نتیجه ی درست یاخوبی نرسیدیم بازدورازجون ،به غلط کردن میفتیم ومیگیم ببخش خدا،خدایاهرچی وهرطورکه خودت صلاح میدنی ،همون کاروانجام بده .

    ازاین تجربه هازیادداشتیم وداریم .

    کاش بزرگ بشیم وبه معنای واقعی به مفهوم تسلیم ،برسیم .

    اتفاقاباوجودخداودرکنارخداوبایادخداوسپردن همه ی امورزندگیمون ،خیلی راحتروزودتربه خواسته هاوهدفهامون میرسیم .کاش یادمون نره وتوتمام لحظات بدون شرک ورزیدن ،بدون ترسیدن ،بهش اعتمادکنیم وباچشم خودببینیم چه اتفاقات خوبی برامون میفته ،به چه ثروت عظیمی میرسیم .ازچه آرامشی برخوردایم وچقدازبند،دنیا،آزادورهامیشیم.

    توهمه ی لحظات ،هدایت خدارابطلبیم. هم تولحظات شادی هم تولحظاتی که به نظردردوناراحتی ،پیش میاد.فکرکنم ازلحاظ ذهنی بقدری آزادورهابشیم که هیچیو،به چشم دردیاناراحتی نبینیم .

    افکاروباورهای درونیمون هم به همون نسبتی که به سمت خدا،سوق میدیم ،تغییرمیکنه .

    به گمونم دنیای، افرادی که به این مرحله ،میرسن ،باماخیلی فرق داشته باشه .اوناتویه جاهای دیگه سیروسلوک می کنن .

    این خوبه که ماهم داریم الگوبرداریهای درست میکنیم .وباورهای خودمونو،تغییرمیدیم .اگه رفاه وآسایش وآرامش میخواهیم بایدهمین مسیرراپیش بگیریم وتسلیم خداوندباشیم وبدون چون وچراباهدایتش پیش بریم .

    واونوقت هست که بقدری اززندگی لذت میبریم که کاراورفتارهای دیگران برامون ،خنده دارمیشه .البته نمیخاداوناراهم قضاوت کنیم چون خودمون هم یه روزویه وقتی توجایگاه اونابودیم .

    ینی میشه که بشه .این موضوع ینی تسلیم شدن واعتمادکردن به خدا،جزعه بزرگترین خاستمه .

    انقدی که تمایل وذوق وشوقشودارم ،به نظرم یه روزی به این مرحله ودیدگاه، امیددارم که برسم .

    ازاستادهم ممنون وسپاسگزارم که تجربه های قشنگشومیگه ومادرس می گیریم .

    درپناه الله یکتاباشیم همگی انشالله 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم وتمامی دوستان گرامی.

    بحث شیرین «تسلیم » .

    تسلیم در برابر خدا وتسلیم در برابر مشکلات واتفاقات ناجالب!

    که تقریبا هردو یه معنا و مفهومی دارن چون زمانی که اتفاقات ناجالب ومشکلات وتضادهای زندگیتو بپذیری ینی عجز خودتو در مقابل قدرت خداوند نشون دادی .

    وقتی میپذیری ینی توانایی انجام کاری رو نداری .دقیقا مثل آدمهای سردرگمی هستی که نمیدونی چ مسیری رو بری بهتره ؟!

    میدونی دست وپا زدنت ،تقلا کردنت وهر تلاش فیزیکی وحتی تلاش فکریت،ثمره ی خاصی نداره وتو رو ب نتیجه ی دلخواهت نمیرسونه .بنابراین در مقابل انرژی ای که قبولش کردیو و بهش اعتماد پیدا کردی دستاتو میبری بالا ومیگی من نمی‌دونم چکار کنم خودت میدونی وخودت !.

    اینجاس که تسلیم شدی .

    منتهی تسلیمی نتیجه میده که تو تونسته باشی خودتو از احساس بد بیرون بکشی .

    باید انقدی قدرت داشته باشی تا بتونی ذهنتو کنترل کنی ومقاومتهاتو بشکنی تا از احساس بدت به احساس بهتری برسی و با گذشت زمان احساستو خوب کنی .

    که این میشه صبر !

    در واقع چون نمیدونی کی وچطور قراره مشکلت حل بشه ،تو باید درمقابلش صبوری کنی .

    اینجاست که تونستی ایمان خودتو به خدا نشون بدی .

    بعد از گذشت زمان ،هر اتفاقی که بیفته وتو با هر نتیجه ای که مواجه بشی حتی اگه خوشایندت نباشه ،جنگ بین ذهن و روحت تموم میشه وبا هماهنگی ای که بین این دو بوجود اووردی ،تو به آرامش میرسی .

    هر باری که با اتفاقات این چنینی مواجه میشی تو با عملکردی درست وارد مسیر درستی شدی که ب لحاظ ذهنی وفکری قویتر شدی .

    وقتی ذهنت وافکارت در جهت مثبت باشن ،مشکلات وتضادها به چشمت خیلی کوچیک وضعیف میان .

    دیگه تضادها انقدبرات حاد نیستن که بهم بریزنت .

    واین میشه که تو میتونی خیلی راحت غلبه بر ترسها ونگرانی هات داشته باشی .

    زمانی که افکارت کنترل شده پیش میرن،با تضادهای کمتری روبرو میشی وکمتر اتفاقات ناجالب رو جذب میکنی .

    همیشه برای تسلیم بودن ودر آرامش زندگی کردن بایدمعیارها وارزشهایی داشته باشی تا تو رو سمت این هدف سوق بده .

    که من اگه بخام از خودم بگم ،چن مورد خیلی بهم کمک کرده .

    یکی اینکه این دنیا رو زیاد جدی نگیرم .بدونم که همه چیز تو این دنیا فانی ورود گذره .

    واگه از شرایط وموقعیتم خوب استفاده نکنم در واقع زمان رو از دست دادم .زمانی که دیگه برگشتی به عقب نداره .

    پس باید در لحظه زندگی کنم وبدونم که این تضادها مثل خیلی از اتفاقات دیگه تموم میشن و ابدی نیستن .

    قرار نیست اوضاع به همین منوال بمونه .وقرار نیست این اتفاق منو از بین ببره .

    هیچ فکری هم برای رفعش به ذهنم نرسه ،باز بهترین کار هیچ کاری نکردنه !

    تسلیم شدن در برابر اتفاقات وتسلیم بودن در برابر خداوند بهترین عملکرد هستش که بهترین نتیجه رو میده .

    واقعن عقل من نمی‌رسه چطور وچ جور واز کجا ؟! فقط می‌دونم که باید رها کنم ومقاومتی نداشته باشم .

    اجازه بدم زمان خودش همه چیو حل کنه .

    فک نکنم من عقل کل هستم ومیتونم درست ومنطقی فک کنم .که گفتم گاهی بهتره ،اصلا در موردش فک نکنم ورهاش کنم و بسپارمش دست خداوند.

    ارع غرور ومنیت گذشته رو نداشته باشم بهتره دست به هیچ عملی نزنم وکنار بایستم .

    میدونید نکته ی بعدی که تو این زمینه کمکم کرده ،مراقب درست کردن از خودمه .

    چیزی که بلدش نبودم .وتو دوره ی احساس لیاقت یاد گرفتم .

    چرا باید کاری که از عهده ی من خارجه ب خاطرش حرص و جوش بزنم ؟!

    چرا باید کاری که از توان من خارجه ب خاطرش تقلا بزنم ؟!

    چرا باید رفتارهای تکراری داشته باشم ودنبال نتایج متفاوت بگردم ؟!!!

    من که بیشتر از این نمیتونم فک کنم .دایره ی فکری من محدود هستش .پس با درگیر کردن خودم ،خودمواذیت میکنم.

    و صدها چرای دیگه !!!!

    دیدن نتایج گذشتم ، دیدن الگوهای مناسب می‌تونه خیلی کمکم کنه .

    اینکه چقدر برای خودم ارزش قائل هستم ؟

    آیا انقدی ارزش قائل هستم که نخام باعث آزار خودم بشم ؟!

    چرا باید خودمو درگیر موضوعاتی بکنم که توان انجامشونو ندارم ؟

    چرا باید برای حل مسائل دست وپا بزنم ؟

    مگه چقدر قدرت وتوانایی حل مسائل رو دارم ؟

    البته که جایی که توانش رو دارم حتمن اقدام میکنم .

    اما در موارد و موضوعاتی که خودم واقفم توانایی حل مسائل رو ندارم ،باید به خداوند قهار بسپارم ومن این روزا دارم اینو یاد میگیرم وتمرینش میکنم .

    وقتی خداوند با دست گرفتن این توانایی وقدرت در خودش به من گفته آرام باشم وکنار بایستم وفقط نظاره گر باشم چرا اطاعت امر نکنم ومدعی باشم که من میتونم !

    زمانی که خودم دست ب کار میشم وبعدبا نتایجی ناجالب مواجه میشم عزت نفسم پایین میاد .

    وهمین پایین اومدن عزت نفسم منجر به خرابکاری های بیشتر میشه که کم کم منو از مسیر خارج می‌کنه .

    که خداروشکر من دیگه دلم نمیخاد اینا رو تجربه کنم .

    پس با یاری وکمک خودش وآموزه های استاد عزیز سعی میکنم در مسیر درست باشم .

    استاد جونم مرسی ازت که هستی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1267 روز

    به نام رب العالمین

    روز 157 ام روزشمار من

    سلام بر استاد عزیزم

    وقتی این فایل را برای چندمین بار گوش کردم و امروز هم مشغول خوندن کامنت ها شدم که یکی بهتر از دیگری بود .

    کامنت آقای حمید امیری که فوق العاده نوشته بود و جالب این بود ایشون در مورد فیلم Gravity نوشته بود و دریافت خودشون را با توجه به تجربه های خودشون از استاد نوشته بودند . و چقدر آموزنده بود .

    منم امروز انیمیشن 2 inside out را دیدم و چقدر از دید آموزشی نگاهش کردم و به نظرم کل درس های استاد که همه چیز افکار و باورهای ما است در این انیمیشن نمایان بود.

    ما خالق زندگی خودمون هستیم فقط و فقط با افکارمون.

    و بولدترین احساس در این انیمیشن “شادی” است. که استاد هم دقیقا در تمام فایل ها در مورد احساس خوب صحبت میکنند.

    تنها و تنها با احساس خوبه که میتونیم بر تمام احساسات غلبه کنیم و نتایج ما خوب بشه.

    دیدن این نوع فیلم ها با دانستن درس های استاد خیلی خیلی فیلم‌ها را جذاب تر میکنه.

    و وقتی رفتم نماز خوندم گفتم بالاترین چیزی که همه چیز در اون گنجانده شده آرامشه . و حالا چه وقت آرامش داریم ؟

    که در ذهنم گفته شد وقتی تسلیم هستی وقتی همه چیز را به من به رب العالمین میسپاری.

    اینقدر حالم خوب خوب شد . که بله تمام این چیزهایی که میبینم و میشنوم درس هایی برای من داره تا بهم بگه چه موقع تسلیم هستی ؟ فقط و فقط همون لحظه آرامش داری.

    در غیر اینصورت تمام احساسات در ذهن میاد مثل همین انیمیشن مثل گوی های رنگی رنگی از ارشیو مغز میاد بیرون و هر کدوم چیزی را یاداوری میکنه. مثل اینجا که اضطراب قدرت داشت و هی شروع به کار میکرد.

    حس هایی که یادت میندازه مثلا فلان موقع و یا فلان جا دیدی نشد تو انجام دادی نشد اینبار هم نمیشه و …. و یکدفعه احساست بد میشه وقتی احساس بد میشه شادی میره و قدرت به دست احساس های بد و خاطرات بد میفته.

    اگه بازی ذهن را بلد نباشیم غوطه ور میشیم در ناامیدی و یاس و حالا خلاصی از این افکار منفی سخت و سخت تر میشه.

    اما وقتی معنای الله اکبر را بدونیم و معنای رب العالمین را درک کنیم مگه بالاتر از اون هست هر چی پیش بیاد خدا بزرگتره.

    اونه که گرداننده جهانیان است پس من تسلیمم و زمانی که تسلیم میشیم الا تطمئن القلوب وارد میشه آرامش وارد میشه و چقدر قشنگه اون لحظاتی که آرامش داریم.

    امیدوارم که آرامش برامون پر تکرار بشه.

    خوشحالم برای همزمانی این فایل این انیمیشن و این کامنت های زیبا که هر کدوم برام درسی بود و کلام آخر که خدا باهام صحبت کرد جمع بندی روزم بود .

    آرامش خودشه

    همه چی خودشه

    و سخته درک این کلام

    لحظه ای درک میشه و یهو میپره. ذهن چموش نمیزاره طولانی بمونه و این دست منه که با تکرار و تکرار این آرامش را برای خودم پرتکرار کنم.

    این حال خوب را برای خودم بسازم که مسلما دنباله حال خوب و آرامش اتفاقات عالی است.

    خدایا شکرت بخاطر این مسیر سبز

    استاد عزیزم ممنون

    سپاسگزارم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3086 روز

    به نام الله یکتا

    سلام

    الهه ام

    یادم میاد از زمانی که عرفان به دنیا اومد تا به الان هروقت تسلیم خدا شدم و تمام و کمال عرفان رو بهش سپردم و گفتم این بچه مال توئه نه من خودت هواشو داشته باش عرفان به طرز معجزه آسایی اگه بیمار بود خوب میشد و همه اینارو از سپردن به قادر مطلق دارم و دوست ندارم به یاد بیارم چی شد ولی اینو می‌دونم الان به هر مسئله ای بر بخورم فقط میگم خدا همون خدائه الی اینم حل میشه بسپر بهش خودش حلش می‌کنه و جوری تا الان منو آورده بالا که هرچقدر سپاسگذارش باشم کمه یعنی زندگی الان من با یکماه پیشمم فرق داره چه برسه یکسال پیش و همرو از خدای خودم دارم و آموزه های استاد عزیزم

    زمان هایی میشه که حتی به گریه کردنم هم رسید اما سریع حالمو عوض کردم به نکات مثبت فکر کردم و خدا خودش شد حل المسائلم همه چی خودشه همه چی این روز ها همه آدم ها رو دارم تکه ای از وجود خدا میبینم و اگه نکته منفی هم ببینم شاید ثانیه های اول برم روی منفی ها اما سریع میام به نکات مثبت توجه میکنم چون حال خوب برام شده الویت

    تا اینجا درس هایی که از گام ها یاد گرفتم اینه که

    ما و خدا یکی هستیم خدا در درون منه به خاطر همین از رگ گردن نزدیک تره چون وقتی من توجهم به نکات مثبت باشه دارم خدا گونه رفتار میکنم

    در لحظه باشم از دیدن بازی پسرم لبخندش دستای کوچکش قصه خوندنش شعر خوندنش لذت ببرم وشاکر وجودش باشم از دیدن لبخند همسرم ازنگاه مهربونش از محبت های بی دریغش لذت ببرم از نکات مثبت اطرافیانم لذت ببرم و از خدا بابت وجودشون در زندگیم تشکر کنم

    سپاسگذار نعمت هام باشم هرچی که دارم رو با عشق لمس کنم خونه زیبام رو وسایل هام رو با تمیز کردن اون ها بهشون عشق بدم و سپاسگذار خدایی باشم که مالک اون هاست و به من هدیه داده

    هرچه که دارم رو مالکش روفقط خداوند بدونم و با عشق ازش تشکر کنم حتی این چهره زیبا و اندام زیبا رو

    لبخند زیبام رو هدیه بدم به همه و خودم رو مسئول زندگی خودم بدونم و همه مبرا بشن از اینکه قدرتی در خلق زندگی من دارند

    باورهامو عامل بدونم و بدونم با تغییر اون ها زندگی بیرون من تغییر می‌کنه نه عامل های بیرونی

    شاکر خداوند باشم بابت دوتا فرشته مهربون که وقت با ارزششون رو برای اینکه جهان جای زیبا تری بشه رو به ما اختصاص دادن و ازتون سپاسگذارم که هستین استاد و مریم عزیزم

    و سپاسگذار خداوندم بابت این هدایت و تسلیم شدن که الان اینجا حضور دارم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: