مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 11

668 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خلیل رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 2490 روز

    سلام استاد عزیزم من مدتی است با سایت شما اشنا شدم و چند فایل شما را گوش دادم انگار شما دارید حرفای دل مارا بر زبان میاورید خیلی خوشحالم که با سایت شما اشنا شدم و از اینکه تا این حد صمیمانه خالصانه در راه پیشرفت برای خودت و برای همنوعانت گام بر میدارید خوشحالم وپاداش این اجر شما را فقط از خدای متعال می خواهم امیدوارم در پناه حق موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    Mostafa_PourAzar گفته:
    مدت عضویت: 2521 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام هم فرکانسی‌های عزیز.

    خداوندا سپاس‌گزارم ، پروردگار مهربانم سپاسگزارم، فرمانروای عالم بسیار سپاس‌گزار و شکرگزارت هستم.

    خداوند عزیز از اینکه به من زندگی (دوباره) بخشیدی و مختار کردار و پندار خویش آفریدی سپاسگزارم. خداوندا ممنونم که زندگی‌ای پر از شادی و نشاط به من ارزانی داشتی.سپاسگزارم که همسری مهربان و دختری نازنین به من هدیه دادی.

    خداوندا ازت سپاسگزارم که بعد از چندین ماه بیکاری و شرایط نامناسب برایم شغلی عالی مهیا نمودی، ممنونم که بعد از مدت‌ها سردرگمی و گمگشتگی راه نجات را به من نشان دادی . ممنون که حقوق و مزایای شغلی که به من هدیه دادی بیشتر از چیزی بود که در ذهن خودم میگذشت.خدای مهربان ازت بخاطر درآمد عالی و برکت فراوانی که در زندگی‌ام جاری است سپاسگزارم.خداوندا بخاطر اراده‌ای که در من ایجاد کردی تا بتوانم بدهی‌های پیشین خودم را پرداخت کنم واقعا سپاسگزارم.ممنونم که نور امید و رحمت را در درونم روشن نمودی. خداوندا خیلی ازت سپاسگزارم چون در ۲۸ سال زندگی گذشته‌ام تو مرا در انواع مسیرهایی که انتخاب کردم همیشه هدایت نمودی و همیشه راه نجات را نشانم دادی و من بعد از هر بار گمراهی در مسیرهای اشتباه دوباره دستان نجات‌دهنده‌ی تو را دیدم و به آن متوصل شدم، سپاسگزارم تمام راه‌ها و مسیرهایی که در آن قدم گذاشتم مراحلی از تکامل روحی و ذهنی من بوده است و من از تمام آنها سپاسگزارم و از خداوند یکتا بخاطر لغزش‌ها،گناه‌ها و اشتباهاتم آمرزش می‌طلبم. ازت سپاسگزارم بخاطر سلامت جسمی و روحی که در جسم و جان من قرار دادی که بالاترین و بزرگترین نعمت است.خداوند مهربانم سپاسگزارم که قدرت تفکر و اندیشیدن و اختیار را در وجود من قرار دادی تا با استفاده از آن بتوانم ، درست را از نادرست ؛ خوب را از بد تشخیص دهم.

    پروردگار زیبا ازت سپاسگزارم که ذهن ، فکر و تجسمی بسیار خلاق در روح و ذهن من قرار دادی و با استفاده از آنها می‌توانم نقاشی‌های بسیار زیبا خلق کنم و به تصویر بکشم.

    پروردگارا من به فراوانی نعمت‌های تو ایمان دارم و بسیار سپاسگزارم. پروردگار مهربان آنقدر نعمت و ثروت به من عطا نمودی که اگر هزاران سال صبح و شام شکر نعمت‌هایت را بجا آورم نمی‌توانم از پس آن بر بیایم.

    و در نهایت خداوند بزرگ و مهربان ازت سپاسگزارم زیرا نوری که در چشمان من قرار دادی برای دیدن خوبی‌ها و زیبایی‌هایت استفاده می‌شود…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    Mostafa_PourAzar گفته:
    مدت عضویت: 2521 روز

    سلام و درود به همه دوستان عزیز هم فرکانسی. داستان‌ زندگیم رو مینویسم براتون امیدوارم براتون مفید باشه،چون الان با آگاهی‌ای که به لطف پروردگار پیدا کردم خیلی برام عجیبه، فردی مذهبی بودم تا حدود سن بیست سالگی، هیجده سالگی ازدواج کردم. تو سن بیست که رسیدم اون زمان آگاهی در مورد باورها نداشتم و زندگیم بسیار سخت و طاقت فرسا شده بود و همیشه مشکلات رو گردن کشور و رهبر و دولت و خانواده مینداختم، کم کم تو همین دوران بود که تقریبا بصورت کامل از درون، از دین و مذهبی که داریم در اومدم و دیگه خدایی رو که برامون تعریف کردن و تو ذهنمون ساختن رو قبول نداشتم.شاید به کفر مطلق هم رسیدم ، چرا؟بخاطر شرایط بسیار افتضاح اقتصادی‌ای که داشتیم ،یعنی فقری که درونش بودیم منو به هر مسیر فکری و رفتاری راهی کرد و من همچنان دلیل مشکلات رو بیرون از خودم میدیدم…بعد از مدت کوتاهی این جمله رو که نمیدونم از کجا میومد همیشه تکرار میکردم: خدایا من خدایی رو که برام تعریف کردن رو قبول ندارم،توی واقعی رو قبول دارم ، خودت کمکم کن.

    شرایط روحی خیلی بدی داشتیم به همراه همسرم افسرده واقعی بودیم.(حتی تا مرز خودکشی رفتیم ?) درآمدم خیلی کم بود و برکت نداشت.پوچی و بیهودگی کل وجودم رو گرفته بود، ولی همیشه سوالاتم بیشتر میشد از خدای واقعی ، با دعوا سوال میپرسیدم ، کجایی؟ چرا نمیبینیمون؟ این روند خیلی بد حدودا سه سال طول کشید ، تو این مدت اغلب اوقات حالمون بد بود تا اینکه بالاخره خداوند یه نشانه برام فرستاد تا هدایتم کنه،بنده‌ای رو که بهش کفر ورزیده بود ، بهش بی‌احترامی کرده بود ، ازش ناامید بود رو باز هم به حال خودش وانگذاشت(شکرت پروردگارا) .

    (سال ۹۲ ) نشانه کتابی بود که در فیس‌بوک به‌صورت کاملا تصادفی بهش برخوردم و یه حسی بهم گفت دانلودش کنم ، کتاب رو ذخیره کردم و تو مغازه مشغول خوندن شدم، نویسنده‌ی کتاب تماما از آیات قرآن و نشانه‌های قرآن صحبت کرده و تفسیر کرده و آنچنان جواب سؤالاتم رو خط به خط تو خودش داشت که تا ساعت دوازده شب خونه نرفتم ، در مغازه رو از تو بستم و فقط نشستم با ذوق و شوق کتاب رو از جون و دل مطالعه کردن. بله پروردگار مهربانم منو هدایت کرد بعد از گمراهی‌های فراوان. از همون زمان تا الان من با استفاده از اون کتابها از تعصبات مذهبی ذهنم رو پاک کردم و خداوند رو در لحظه‌لحظه‌های زندگیم جاری دیدم، آرامش درونی عجیبی دارم از اون زمان.افسردگی رخت بست و رفت، خنده به لبانم جاری شد، مسولیت تمام مشکلات زندگیم رو خودم به آغوش گرفتم ، روابط عالی رو تجربه کردم و همیشه برای شادی روح اون نویسنده مرحوم دعا میکنم با اینکه میدونستم و میدونم هرکسی مسئول تمام و کمال اعمال و افکار خودشه. متوجه شدم که وضعیت اقتصادیم باعث این شرایط نبوده بلکه ذهنیت و باورم نسبت به خداوند و خودم باعث اون شرایط بسیار وخیم روحی و احساسی من بوده، از لحاظ روح و ذهن به آرامشی شدید رسیدم به لطف خداوند که شاید کمتر کسی به‌ این احوال برسه با وجود شرایط مالی ضعیف. اوضاع مالیم تا همین سه یا چهار ماه پیش مناسب نبود تا اینکه چند شب پشت سرهم خوابم نمیبرد و از خداوند یه راهی میخواستم تا فقط همین مورد رو هم تو زندگیم بهش برسم و بالاخره باز هم نصف شب ساعتای ۴ بود که توی تلگرام با آقای ماهان تیموری آشنا شدم و فایل‌هاش همون شب در من انقلابی ایجاد کرد و با وجود شرایط مالی ضعیف با فروش طلای همسرم بسته هوش مالی ایشون رو خریدم تو دوره‌ی تخفیف. از پکیج استفاده کردیم ، ماه اول سطح انرژیمون تو خونه حداکثر بود، خداوند مهربان من رو مثل کوزه‌گری قهار اونقد چرخوند و با دستان توانمندش اونقد صیقل و شکل داد تا بعد از یکماه از خرید اون بسته تو شرکت محل کارم که کارگر هستم با یه نفر من رو آشنا کرد که کاملا هم فرکانس هستیم. حدودا شش سال اعتقاداتم رو درون خودم محفوظ داشتم و فقط همسرم از مدل اعتقادات من خبر داشت، خداوند مهربانم بعد از اون همه چرخوندن من شخصی رو تو مسیر زندگیم قرار داد که کاملا هم اعتقاد باهم بودیم و من تا الان که ۲۸ سالمه این اتفاق رو بهترین و بزرگترین اتفاق زندگیم میدونم چرا؟! چون ایشون حدودا یکسال و نیم از آموزه‌های استاد بزرگوارمون (آقای عباسمنش مهربان) استفاده کرده و به کل مسیر زندگیش عوض شده و بسیار با تجربه و یک نمونه زنده مقابلم هست که در عرض یکسال تو همون شرکت با حقوق ۱.۵ تونسته درآمدش رو سه برابر کنه و این دوست جدید من بعد از همصحبتی با هم هر روز در مسیر برگشت به خانه با سرویس یک فایل رایگان از استاد رو پخش میکردن و با هم گوش میکردیم و به خداوند بزرگ و مهربانم سوگند که از همان روز اول نتایج عجیب تو زندگیم شروع شده تا الان که حدودا دو ماهی میشه از آشنایی مجددم با استاد بزرگوارم(حدودا پنج سال پیش چندتا فایل از استاد رو گوش کرده بودم ولی چون مدارم اشتباه بوده درک نمیکردم صحبتهای ایشون رو) اولین فایلی که برام گذاشت قدرت کلام بود، روز بعد فایل قطب نمای درون یا همون احساسات رو پخش کرد که یکی از معجزاتش همون روز اتفاق افتاد؛ من یه جورایی به این رفیق جدیدم وابسته شده بودم و جالب بود که خداوند هم مارو تو شرکت کنار هم قرار داد،کلی حین کار با هم صحبت میکردیم و به هم دیگه انرژی میدادیم،تو خونه برای همسرم از ایشون هم زیاد تعریف میکردم.یک روز تو شرکت من رو میخواستن جابجا کنن به جای تقریبا سخت تری و اینکه از کنار رفیقم قرار بود دور بشم کنترل احساسات خودم رو شدیدا از دست دادم و خیلی عصبی شدم ، بیشتر بخاطر این بود که از کنار دوستم دور میشم و نمیتونیم با هم صحبت کنیم، دوستم بهم گفت اون فایل احساسات رو یادت بیار خودت رو کنترل کن ، آب از آب تکون نمیخوره اگر سریع حالت رو خوب کنی من دو ساعتی از درون ناآرام بودم. زمانی که نزدیک رفتن به خونه بود حالم رو واقعا خوب کردم و آروم شدم و تسلیم امر پروردگار شدم، تو سرویس فایل شرک رو پخش کرد و گوش کردیم و چقد جالب دستان خدا فایلهارو با رعایت سلسله مراتب برام پخش کرد چرا چون من دچار شرکی پنهان بودم و به دوستم وابسته شده بودم و خداوند خیلی سریع مسیر رو نشونم داد با آموزه‌های فوق‌العاده‌ی استاد و صدای دلنشین و قدرت کلام خارق‌العاده‌ش. جالبتر اینجا بود وقتی رسیدم خونه خانمم هق هق داشت گریه میکرد و دختر کوچولم هم بخاطر گریه‌های مامانش داشت گریه میکرد ، قضیه رو پرسیدم و خیلی جالب بود چون از درون آروم بودم و قانون رو یاد گرفته بودم خیلی تعجب آور عرض دو دقیقه آنچنان آرومشون کردم که خودمون متعجب شدیم، بعد خانمم یه داستانی رو برام تعریف کرد، گفت : امروز ساعتای یازده داشته به این فکر میکرده که مصطفی اینقد به رفیقش وابسته شده اتفاقی نیوفته مثلا جابجاش کنن بعد بخاطر اینکه ازش دور بشه به هم بریزه. وای خدای من دقیقا همون ساعت تو شرکت اومدن منو جابجا کنن و دقیقا منم بخاطر اینکه قرار بود از رفیقم جدا شم عصبی شدم خیلی. و چون من حدودا دو ساعت بسیار عصبی بودم بخاطر فکر خانمم که به واقعیت تبدیل شد ، دقیقا طی عصبانیت من یه اتفاق تو خونه واسه خانمم میفته و حدود یکساعت بکوب داشته گریه میکرده، و چون من خودم رو واقعا از درون آروم کردم و پی به گناه بزرگم بردم تونستم خیلی معجزه آسا همسرم و دخترمو آروم کنم عرض دو دقیقه. الله اکبر .

    نشانه‌ها فراوون شده تو زندگیمون، باور میکنید ۱.۵ میلیون به پکیج آقای ماهان تیموری پول دادم ولی اصلا ناراحت نیستم چون مسیر همین بوده و ایشون بدون شک از شاگردهای استاد هستن. و من الان شاگرد رو ول کردم به استاد چسبیدم، باورام نسبت به پول خیلی افتضاح بوده که با وجود آرامش درونی زیاد به پول نمیرسیدیم و از زمانی که در حال بهبودشون هستم تو همین ماه یه دویست‌هزارتومانی خیلی معجزه آسا برنده شدیم و این یه نشانه‌ست که باورامون در حال تغییره. خدایا شکرت.

    ممنونم که حوصله به خرج دادین و خوندین امیدوارم واستون مفید باشه . مطمئنم در پناه الله یکتا و مهربان شاد،سالم،خوشبخت،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت هستیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      امیر گفته:
      مدت عضویت: 2532 روز

      سلام دوست عزیز

      هر دوتا دوره عالی هستن اما دوره عزت نفس کمک میکنه گره های درونی یا باورهای غلط رو از درونم پاک کنیم تا قدرت درونمون برای حل مشکلات زندگی یا بهتره بگم بازی با دنیای پازل گونه بیشتر و بیشتر بشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    بهداد بخشی موفق گفته:
    مدت عضویت: 3985 روز

    سلام به شما استاد قهرمان و شما دوست تان ارزشمند و ثروتمند

    خوشحالم که در خلق زندگی که لیاقتش را داریم با هم به سوی آن در حال حرکت هستیم و من ارزشمند با شما همراه هستم

    به دلم آمد یک داستان واقعی را با شما به اشتراک بگذارم

    داستان واقعی یک پیچ

    برای یک مسئله ای که پیش آمده بود من مجبور بودم تخت خوابم را باز کنم که تختم کلی پیچ داشت من به راحتی همه پیچ ها را باز کردم اما هر کاری می کردم یکی از پیچ ها باز نمی شد

    اول گفتم بگذار فعلا رهایش کنم بعد گغتم حتی آن قسمتش را بشکنم چون نیم ساعتی دورش بودم چون من تمایل دارم هر چیزی که می خواهم را به راحتی به دست بیاورم جالب این است همه پیج ها باز شدن جز آن پیچ ( خدا را بی نهایت شکر )

    یاد مطالب این جلسه با ارزش افتادم گفتم اجازه بدهم این موقعیت را بازی بدانم گفتم من این پیچ را باز می کنم برای خودم این موقعیت را تبدیل به بازی کردم جالب این است لذت هم می بردم با این روش بدون اینکه اذیت بشوم آنقدر باهاش کار کردم و مانند همیشه موفق شدم در نهایت پیچ را باز کردم

    هم لذت بردم هم حال کردم هم موفق شدم

    خدایا شکرت

    درس های که من گرفتم

    1 انسان با توجه به باورهای که دارد به اتفاق ها برچسب می زند

    من باور درستی داشتم به آن مسئله برچسب درست زدم و با لذت حلش کردم

    و اگر باور منفی داشتم یا به کار ادامه نمی دادم و یا کلی اذیت می شدم

    2 بعد از اینکه با باورهای درست یک مسئله را حل می کنیم دیگر مسئله های در آن سطح برای نمی تواند ما را اذیت کند چون را حل آن را می دانیم و به محض رو به رو شدن با آن مسئله را حل می کنیم مدارمان عوض می شود

    3 با توجه به باورها و تغییر مداری که گفته شد احساس قدرت و ارزشمند می کنیم که ایمان ما در نهایت بیشتر می شود

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    امیر امیر گفته:
    مدت عضویت: 3340 روز

    .

    بنام خداوند مهر

    سلام بر تک تک دوستان هم فرکانسم و استاد عباس منش عزیز

    مدت زیادی بود که میخاستم دو تا از بزرگترین آسیبهایی که در زندگیم خوردم رو برای شما هم بگم اما فرصت مناسب پیدا نمیکردم و روز جمعه وقتی فایل قسمت ۲۱ رو گوش کردم دیدم بهترین فرصته تا این تجربه رو در اختیار دوستانم هم قرار بدم.

    من در زندگیم میلیونها کار درست انجام دادم که نتایج بسیار بسیار خوبی داشتند اما فقط چند تا اشتباه مهم داشتم که نتایج بدشون بسیار بسیار به من آسیب رسوند.

    در واقع اون چند اشتباه معدود اثرات چند میلیون کار درستم رو با خودشون شستند و بردند.

    امروز میخام از دو تا از اون اشتباهات وحشتناکم بگم که ضربه بدی به زندگیم زدند.

    در واقع دو تا گناه کبیره که هیچوقت فکرشونم نمیکردم که در زندگیم وجود داشته باشند.

    همه ما همیشه تو دوران مدرسه و قبل از دانشگاه و در کتابای درسی دیده و شنیده بودیم که افراد کافر و مشرکی در طول تاریخ وجود داشتند که به محض شنیدن اسمشون چند تا فش ناجورم تو دلمون بهشون میگفتیم ….. خخخخخ

    اما من هرگز نمیدونستم که من خودم هم دارم این دو اشتباه و دو گناه کبیره رو مرتکب میشم.

    ۱. کفر

    ۲. شرک

    ینی مدتیه که فهمیدم من خودمم هم کافرم هم مشرک.

    خیلی سخته اما واقعیت داره و حتما حتما باید کنارشون بذارم.

    مثل ابولهب و ابوجهل و شمر و یزید و …..

    سالیان سال بدون اینکه متوجه باشم روی بسیاری از خواسته هام سرپوش میذاشتم و بدون توجه به خودم اونارو سرکوب میکردم و به تعویق مینداختم که ریشه اینم در نبود عزت نفس در وجودم بود که این گناه کبیره همون کفر و کافر بودنه که حواسم بهش نبود.

    همچنین با تکیه بر بعضی عوامل مثل الزام به داشتن شریک کاری و الزام به داشتن سرمایه و … تنها اون عوامل رو باعث و ابزار موفقیت میدونستم که اینم مصداق بارز شرک و مشرک بودن بود.

    فقط خدا میدونه که چه ضربات بزرگی رو با مبادرت به این دو گناه کبیره به خودم زدم و تنها خودش فقط میتونه جبرانشون کنه برام.

    دوستان خیلی حواستون باشه که اهدافتون رو در مسیر آرزوهاتون برنامه ریزی کنید تا دچار کفر نشید.

    همچنین اجازه ندید هیچ نوع احساس وابستگی شمارو از داشتن حس وابستگی به خداوند و توکل به خود خدا دور کنه که این شرک محضه.

    امیدوارم خداوند خودش هر چه زودتر راه درست رو به من و به همه ما نشون بده و همگی ما رو به راه درست و راه راست هدایت کنه

    که این راه همون راه کسانی است که نعمت و لطف واسعه الهی نصیبشون میشه

    و نه راه کسانی که دچار عذاب هستند

    و نه راه گمراهان

    دست آرزوهاتون در دستان مهر الهی …

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    فریبرز اصغری گفته:
    مدت عضویت: 3239 روز

    سلام به همه دوستان

    الان مصاحبه با شفر سرمربی استقلال را خوندم مطلب جالبی را گفته بودن گفتم با شما به اشتراک بذارم.

    ایشون گفتند:

    هرگز موفق به رسیدن به اهدافتان نخواهید شد اگر بعد از اینکه به اولین مانع رسیدید یا بعد از خوردن اولین مشت، تسلیم شوید و شروع به گریه کردن و توهین کردن کنید.

    به خودم و شما دوستان میگم منتظر باشیم موفقیت نزدیک است.

    ارادتمند خدا، استاد عزیز و شما دوستان هستم.

    اصغری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: