مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 17
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-55.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-12 14:11:482025-01-14 07:39:07مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
توکلت علی الله
خدایا شکرت
…………………..
شروع کار استاد با دوره تند خوانی بوده و منبع در امدشون هم عالی بوده اما چون بعدا دیدن با کار یکه دوستش دارن تناقض داره رها میکنن و به کار اصلیشون می چسبن………….. این کاریه که ما باید انجام بدهیم اول از یه کاری شروع کنیم ازش پول بسازیم بعد دوباره خداوند خودش هدایت میکنه به راهی که عاشقش هست . دوستش داری و خودش هم مثله همیشه کمک میکند
هر چالشی بازتابی از یک پیشرفت است و باید به اون ایمان داشته باشم و این با کار کردن روی خودمه
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
ایمانی که استاد داشتن رو تحسین میکنم و من باید مثله استاد باشم و پیشرو ایشون
خدا بهتون اجر بدهد
استاد عزیزم سلام
من هنوز این فایل رو گوش ندادم ولی یه حسی گفت بیام اول کامنت بزارم
من وقتی میام توی سایت و میخوام روی سه مبحثی کار بکنم خیلی قبلش سپاس گذار خداوند میشم که من رو با شما آشنا کرد
چون شما هستین که از توحید صحبت میکنید
بخدا قسم من قبل آشنایی با شما تشنه ی موفقیت و پیشرفت بودم
کلی هم با بقیه استاد ها کار کردم نتیجه ی درست حسابی نگرفتم
بقیه هی راجب بازاریابی و تبلیغات صحبت می کردند و اصلا نگاه توحیدی تو صبحتاشون نبود
هر حرفی رو هم میزدن نتیجه نمیداد شاید واسه بقیه جواب میداد واسه من جواب نمیداد اینو نمیدونم
هی یه حسی میگفت بابا این مسیر اشتباهه و بلخره با شما توسط یه دوستی آشنا شدم
از وقتی با شما آشنا شدم عزت نفش ام بیشتر شده
نگاهم به خداوند عوض شده
قبل از اینکه جهان با پتک بزنه بهم مسیرم رو تغییر دادم
درامدم بیشتر شده البته الان از نظر مالی به موفقیت خاصیی نرسیدم دلیلش هم میدونم باید تکاملم رو طی کنم و البته باور هامو هم باید روش کار کنم
خیلی خوشحالم و سپاس گذار شما هم هستمکه این فایل ها رو که هزینه ای هم بابتش دریافت نمی کنید با ما به اشتراک میزارید
اینکارتون باعص رشد و پیشرفت جهان میشه
من چند سال بعد با نتایجم باهاتون میام و صحبت میکنید
در پناه الله یکتا
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی
واقعا هر چند باری که ادم یک فایل را گوش بده کمه و بعد که برای بار هزارم گوش میده اگاهی های عالی به ادم میده من چندین بار این فایل را گوش کرده بودم ولی فقط گوش کرده بودم کار نکرده بودم و تفاوت عظیمیه بین گوش کردن و کارکردن روی این اگاهی ها و برای همین تک تک این اگاهی هارا نفهمیده بودم و درک نکردم تا اینکه امروز همه ی جملات را نوشتم و با خودمم تکرار کردم دیدم واوووو
چه اگاهی هایی داره این فایل که اگر تبدیل به باور بنیادین بشه چه نتایج فوق العاده ای به همراه داره چه ارامش ثروت و خوشبختی دنبال این اگاهی ها هست و واقعا یک جور شیوه زندگیه نابه باید این فایل هارا بارها و بارها گوش کرد و کارکرد و انجام داد و تمرین کرد تا کار خودش را بکنه و البته تکامل میخواد که هرروز فقط یک قدم بهتر بشیم و واقعا این فایل ها هیچ تفاوتی با محصولات نداره همش در مورد اصل داره صحبت میکنه .خدایا شکرت
سلام استاد عزیزم
واقعا نکته کلیدی این فایل همون به دید بازی نگاه کردن به چالش هاست . همونطور که میگن زندگی یه بازیه .
خدایا شکرت که به من توانایی کنترل ذهن دادی تا بتونم به چالش ها به دید یک بازی برای رشد کردن و محک زدن خودم نگاه کنم.
خدایا شکرت که توانایی حل مسائلمو به من دادی
مرسی استــــــــــــــــاد
سلام استاد گلم و دوستان هم فرکانسی
استاد اول که منظره پشت سر شما محصور کننده هست ایشالا که قسمت بشه کنار شما تو پرادایس یه بعبعی بخوریم 😁
اما برسیم به معنای توکل وتسلیم بودن به بخدا استاد فکر میکنم معنای توکل بخدا در خیال راحت و ازادی معنا میده ینی دیگه گفتم توکل خیالم راحت مث موسی که زد به دل دریا مث ابراهیم ک با خیال راحت رفت تو اتیش مث مریم که عبادت میکرد و براش میووردن غذا و طلای واقعی در توکل هست وقتی که توکل میکنیم به قول خداوند در قران خدا مارو کفایت میکنه و از جایی که گمان نمیبریم مارو روزی میده پس ینی ما نباید بددونیم از کجا اگه بدونیم توکل که معنی نمیده
سلام به استادعزیزم به مریم بانوی مهربانم وهمه ی دوستان عزیزم در این سایت..
یکی دو روز بود به تضادی برخورده بودم، دوتا راه داشتم یا مثل گذشته باهاش برخورد کنم،( بجنگم بترسم حرص بخورم تلافی کنم ساعت ها در موردش حرف بزنم باخشم گله کنم کم بیارم و……خیلی رفتارهای وافکارها وگفتارهای ناآگاهانه داشته باشم نسبت بهش)
امااااا….گفتم من شاگرد چه کسی هستم؟ نزدیک دوساله دارم با زندگی نامه راستین و درست چه کسی زندگی میکنم؟! اینموقعه ها استادم گفته چیکار کنید؟!
(تفکر کردن درست، دیدن واقعییت، تعصب نداشتن بیخود به بعضی اعتقادات،عمل نکردن مثل گذشته، توجه تمرکز بر روی نکات مثبت قضیه ، دیدن سهم ونقش خودم توماجرا، سکوت به جا داشتن، سریع واکنش نشون ندادن، خلوت کردن باخود وباچشم بصیرت وروشن بینی به موضوع نگاه کردن، نامه نوشتن برای خدا وطلب هدایت کردن، به جا ودرست وبدون قرض حرف زدن ویاعمل کردن و……)
و راه دوم رو انتخاب کردم باید می دیدم چرا این تضاد به وجود اومده قراره چه درسی ازش بگیرم…
خدا رو صدهزار مرتبه شکر که هر روز درس تازه وموقعییتی وجود داره یعنی به وجود میاد که منه مینا محک زده بشم، فقط حرف زدن که نیست، من تصمیم گرفتم ۲ سال پیش همراه استاد عزیزم ودوستانم باشم اینجا تواین مسیر الهی ودرست(الهی ودرست چون ارامش و شادی وسلامتی و برکت و هرچی که خوبه تواین مسیر یکجا هست) باشم ..
باشم که تمام شخصیتم وزندگیم تغییر کنه، چون اینجا کسایی هستند که قبل من وبا من تواین مسیر قرار گرفتن ونتیجه های عالی گرفتن…
خدارو هزاران مرتبه شکر، من خودم رو با دیروزم با گذشتم مقایسه میکنم نه باکسی دیگه، اتفاقی که برای من افتاد این چند روز مختص به من بود، وقرار بود من عکس العملی متفاوت داشته باشم این موضوع واین شخص آموزگار من بود و آموزشی که باید می آموختم، حس خوبی دارم مثل گذشته رفتار نکردم وبهترین رفتار و گفتار وعملکرد رو داشتم…
همین تضادهای به ظاهر کوچیک، معمولی، پیش پاافتاده یکی یکی جمع میشه وشخصیت وزندگیمو میسازه، همینهایی که تا قبل آشنایی با شما استاد عزیزم برام حل کردنش درد داشت ترس داشت همش گند میزدم بلد نبودم چطور از پسش بربیام…
اما خدارو هزاران بارشکر به خاطر درسهایی که ازشما گرفتم…
مرا به سوی نشانه ام هدایت کن امروز اوردمنو اینجا وچقد قشنگ تو حرفهای شما که در مورد تسلیم بودن زدید،در مورد اون شاگردتون که آموزشش دادید وبرعلیه شما وبه ضد شما عملکرد و….
اما هیچکدوم از اون شرایط واون تضادها نه تنها باعث عدم پیشرفت شما نشد بلکه باعث ترقی شماشد وکلی درس وتجربه خوب گرفتید وکلی اتفاقات خوب بعدش برای شماافتاد…
چون نترسیدید، باج ندادید، حرف زور رو قبول نکردید، تضادها باعث نشد کم بیارید وا بدید وادامه ندید، بلکه صبورانه مسیر رو طی کردید ومشتاقانه هدایت خواستید و محکمتر از قبل قدم برداشتید وموانع رو یکی پس از دیگری کنار زدید….
خدارو هزاران بارشکر، وقتی آدم یادمیگیره روزانه مسایلش رو حل وفصل کنه به کمک خداوند بعد یه مدت می بینه هر روز بهتر از دیروزش شده تو آرامش داشتن تو صبور شدن تو توکل کردن، تو رسیدن به مادیات ، سلامتی داشتن روابط خوب و….
استاد عزیزم فرستاده خدا، انتخاب شده ی خدا ، راهنما وهدایتگر من روی زمین، خدارو هزاران بارشاکرم که منو سر راه مسیر الهی شما قرار داد، تا خودم رو بشناسم خدارو بشناسم جهان رو بشناسم، وهر روز سعی کنم دنیای خودم رو طوری بسازم که هم خودم لذت ببرم وراضی باشم وهم خداوند از من راضی باشه انشالله…
هنوز اول راهم امیدوار، پرقدرت، باتوکل، انشالله که تا وقتی زنده هستم مورد رحمت خداوند باشم…
برای شما استادعزیزم برای مریم بانو برای همه ی دوستانم دراین سایت وبرای خودم آرزوی تجربه کردن لحظه به لحظه در عشق وآرامش وشادی وسلامتی وثروت روز افزون رو دارم😍😍😍
دوستتون دارم😘😘😘
سلام یادم هست سالها پیش مادرم زمین گیر شده بود و سکته مغزی کرده بود و فلج شد و من وبرادرم و خواهرم از اون مواظبت میکردیم ومن همش دعا میکردم که زنده بماند چون من خیلی دوستش داشتم سه سال گذشت تا اینکه حالش خیلی بد شده بود و زمانی که آن را به بیمارستان رساندیم دکتر بعد از معاینه گفت این تا ده روز دیگر زنده نخواهد بود و چندعدد قرص به اون داد گفت روزی یکی بهش بدین فکر کنم چیزی مثل ارام بخش بود و اون بنده خدا هم فقط یک جا توی خونه دراز کشیده و نمی توانست که چیزی بخوره حتی اب و من هم داشتم نگاه میکردم که چه جوری از بین داره میره و هیچ کاری از دست تو ساحته نیست نه تا اون موقع مرگی به چشم دیدم نه چیزی فقط تنها چیزی که من را ارام میکرد یک قران داشتم و قران می خوندم و با خدا صبحت میکردم که این قدر زجرش نده نه می دانستم تسلیم چیه نه می دانستم توکل چیه ونه قرانی ونه خدایی که عباس منش از اون این قدر صبحت میکرد گذشت تا اینکه بعد از دو هفته از دنیا رفت زمانی که از دنیا رفت من خیلی راحت با این قضیه کنار اومدم و باز هم قران میخوندم بدون اینکه ذره ای از این اگاهیها اطلاع داشته باشم سال بعد پدر را ازدست دادم همه ناراحت بودن ولی من اصلا ته دلم انگار یک نیروی قوی وجود داشت و هرکی چیزی میگفت من در جواب بهش میگفتم پدر مادر کی براش زنده مانده تا اخر عمر که مال من بمونه و امروز متوجه شدم توکل یعنی چی تسلیم بودن یعنی چی خدا را شکر که هر روز دری از اگاهی بر روی ما باز میشود از شما به خاطر این سایت خدایی هم ممنونم
قسمت بیست و یکم ۲۱
مصاحبه با استاد عباسمنش
بنام خدای مهربانم
خدایاا شکرت که امروز هم به سمت بهترینع بهترین فرصت های طلایی و کلیدی تفاوت واژه ی تسلیم در برابر خداوند با تسلیم در برابر مشکلات و تضادها زندگی هدایت شده ام
مبحث این قسمت 👇👇👇
تضادها .. توانایی کنترل ذهن و توحید عملی
تسلیم خداوند بودن یعنی همان نیروی برتری که جهان رو خلق کرد و در حال هدایت این جهان است و بعبارتی ( یا مدبر الیل و الانهار) ای تدبیر کننده ی شب و روز
همان نیرویی که برگی بدون اذن خداوند از درختی نمی افتد .. همان نیرویی که حامی و هادی و هدایتگر این جهان هستی است ..
خدااایاااا شکرت که قدرت خداوند زندگی من رو بسمت بهترینع بهترین ها در همه ی ابعاد ولایه لایه های زندگیم هدایتم میکند و امروز هم سهم من از دریافت این
هدایت و حمایت به اندازه ای است که ایمانم به این نیرو قدرتمند و هماهنگ شدن با قوانین این نیرو است
بعبارتی یعنی به همان اندازه ای که می توانم قوانین این نیرو را درک کنم و بفهمم و اجرا کنم می توانم هدایت و حمایت و رحمتش را دریافت کنم خدارو شکرت
وقتی فرمان زندگی ام را بدست قدرتمند خودش بسپارم و بدون چون و چرا قوانینش را اجرا کنم و بپذیرم آنوقت می توان گفت که تسلیم خداوند هستم
تسلیم بودن یعنی ایمان دارم که تنها راه رسیدن به مقصد و خوشبختی و سعادت در همه ی جنبه های زندگی همین اعتماد و ایمان داشتن به این قدرت برتر است..
حتی در شرایط بظاهر نا دلخواه می توانیم هدایت این نیرو را در قالب فرصت ها و ایده ها و راهکارهایی ببینیم که آمده اند تا ما را رشد بدهند.. و با این ایمان و یقین و اعتماد به خداوند دلمان قرص می شود و همه ی نگرانی ها و دلهره ها و ترس هایمان رنگ می بازند و وجودمون مملو از عشق و آرامش و اطمینان قلبی می شود.. وقتی کنترل ذهن داشته باشیم و ورودی های دهنمون رو کنترل کنیم دیگر نجواهای ذهنی ما فرصت ندارند که فعالیت کنند و کم رنگ تر از همیشه می شوند و با آرام شدن نجواهای ذهنی قلب ما برای دریافت الهامات و شهود و نشانه های واضح و آشکار ما را بسمت اهداف و خواسته هایمان هدایت میکند .
خدایااا شکرت امروز از آن روزهایی است که قلبم برای این هدایت ها می تپد .. خدایااا هدایتم کن بسمت کنترل ذهنم .. خدایااا شکرت که هم اکنون بهترینع بهترین ورودی ها از طریق حواس پنجگانه ام برای افکارم هدایت شده ام.. خدارو شکرت که هم اکنون در مسیر و مدار جذب و دریافت بهترینع بهترین ورودی ها از طریق چشمانم و گوش هایم و زبانم و ذهنم برای مشارکت در زیبایی ها ست هدایت می شوم خدایااا شکرت
من بوضوع بشارت های خوش شادمانی اعظیم را می شنوم و میبینم و میفهمم و درک می کنم و آگاه می شوم .. خدایاااا شکرت که من بوضوح و به روشنی صدای الهام و شهود و نشانه ها را می شنوم و می فهمم و درک می کنم و آگاه می شوم و بی درنگ از آن اطاعت می کنم خدایاااا شکرت
نکته ی بسیار مهم این قسمت این است که .. افراد کمی قادرند که در هر اوضاع و شرایطی تمرکز خودشون رو بر نعمت های اطرافشان بگذارند و تحسین کنند و شکر گذار باشند و امیدوار باقی بمانند..
فقط آدمهایی که در برابر این نیروی قدرتمتد برتر خداوند و قوانینش تسلیم هستند که از عهده ی اجرای قوانین احساس خوب = اتفاقات خوب بر بیایند و یا برعکس عمل کنند
به همین دلیل است که اگر سکان کشتی زندگی شان را در دست الهامات و شهود و نشانه های واضح و آشکار خداوند بسپارند می توانند اوضاع و شرایط را به گونه ای که می خواهند تغییر مسیر دهند..
یعنی کسانی که ایمان و یقین به خداوند و قوانینش دارند نه ترس دارند و نه غمگین می شوند لا خوف علیهم و لا هم یحزنون
خدایا کمکم کن بحدی از ایمان و یقین برسم که فقط و فقط صدای بلند هدایت های الهام و شهودی ترا بشنوم و ببینم و بفهمم و درک کنم و آگاه شوم..
الا بذکر الله تطمعن القلوب فقط با یاد خداوند قلب ها مطمعن می شود
خدایااا شکرت
خدایاااا کمکم کن که آگاهانه مراقب ورودی های ذهنم باشم .
به دلیل چنین حدی از تسلیم بودن در برابر خداوند است که همواره به هر مسعله ای به گونه ای باید نگاه کرد که به احساس خوب برسیم
تسلیم بودن یعنی اینکه بگیم آخیش خودمون رو سپردیم به خداوند هر چند هیچ وقت نمی توانیم ادعا کنیم که تسلیم محض خداوند بوده ایم ولی بقول استاد عزیزم اگر سعی کنیم حتی یک نقطه به این موضوع نزدیک شویم یعنی کار بزرگی انجام داده ایم .. و برای رسیدن به چنین تسلیمی اسقامت و باور و تمرین نیاز دارد و نشانه ی تسلیم بودن بخداوند رسیدن به احساس خوب است..
ولی تسلیمی که نباید هیچوقت تسلیم شویم 👈🏻👈🏻 تسلیم در برابر مشکلات و مسایل سخت زندگی است که نباید تسلیم اتفاقات ناخوشایند بشویم و برای اینکه تسلیم اتفاقات نا دلخواه زندگی نشویم به اون اتفاق بعنوان بازی که حل معما است نگاه کنیم بعبارتی ببینیم که توانایی حل مسعله رو داریم یا نه … و در واقع خودمون رو برای حل مسعله به چالش بکشیم و حل مسعله رو در همه ی زمینه ها داشته باشیم..
در این قسمت نتیجه گرفتم که همیشه برای حل هر مسعله ای نگاه مثبت داشته باشم و نگاهم یک نگاه حل بازی و یا یک بازی شطرنج و حل یک معما به مسعله باشد و به این شکل نگاه کنیم ..
بعضی وقت ها صورت مسعله جوریست که انگار اصلا حل شدنی نیست ولی با توکل بخداوند و توحید باعث میشه که دستان خداوند از هزاران دست به کمکمون بیاید و آن مسعله رو توسط افراد و شرایط و ایده ها و مسیرهایی حل میکند که اصلا تصور نمی کردیم .. و نگران این نباشیم که اگر این شخص از زندگی مون رفت چی میشه و یا اون کار رو از دست دادیم چی میشه ؟؟ و یا این روابط خراب شد چی میشه ؟؟
چون من باور دارم که بی نهایت دست از طرف خداوند هست که مسایل ما رو حل می کنه و این چالش ها و این تضادها به ما کمک می کند که رشد کنیم و پیشرفت داشته باشیم و حتی با حل کردن این تضادها اعتماد بنفس مون هم خیلی بالاتر می رود..
در نهایت از این قسمت به این نتایج رسیدم .. اینکه.
اگر مسعله ای پیش آمد باید فکر کنیم که 👈🏻🤔 چطور اون مسعله رو حل کنیم ووووووو و بفهمیم که چه موهبت هایی پشت اون حل مسعله وجود دارد..
مثلا …. یکی از کارهاییی که برای کسب و کار باید یاد گرفت این است که برخورد با مشتریانی که ناراضی هستند.. و بصورت عملی باید یاد بگیریم که جطوری مقاومت شان را برای انصراف به موفقیت تبدیل کنیم و راههای مختلف با آدم های مقاوم رو پیدا کنیم ..
خیلی خیلی ممنون استاد عزیزم که در این قسمت مبحث توحیدی فوق العاده ای رو یادآوری کردید و همچنین برای آگاهی های بیشتر به قسمت های توحید عملی که معرفی کردید باید مراجعه کنم و ممنون و سپاسگذارم از خانم شایسته عزیز که مقاله ها و پیش نویس های مصاحبه ها را برایمان توضیح داده اند .. ممنون و سپاس
خدایاااا شکرت 🙏🙏🙏🙏👏👏💐💐💐💐
سلام و احترام
ازکار قبلیم بخاطر یه سری مشکلات و از همه مهتر اخلاق بدشون اومدم بیرون،،،،
یه کار جدید عالی پیدا کردم با مزایا و همکارای عالی و خیلی خوب بود تا اینکه کم کم متوجه شدم که رئیس شرکت ذاتا آدم عصبیه، البته من سعی کردم با باورای درست رفتارهای درست از این شخص ببینم…….
اما چندوقتی برای خودم سوال شده بود که از کار استعفا بدم بیام بیرون یانه، برای همین اومدم توی قسمت من را رهنمایی کن و این فایل برام باز شد، چندین بار گوشش دادم تا بلاخره یه جمله شنیدم ازش،،،،، اینکه استاد گفتند من با شاگردهای اون دوره این طور برخورد کردم که به شکل یه بازی بهش نگاه کنم و اینکه اصلا آدمش هستم که حلش کنم یا نه، یا تسلیم میشم……… همین جمله هارو شنیدم و با خودم گفتم ببین به این شرکت به شکل یه دوره کارآموزی قانون نگاه کن،،، میخام ببینی اصلا میتونی از قانون توی موارد اینقدر کوچیک استفاده کنی یا نه،،،، یا میخای جا بزنی،،،،،، میخام ببینم میتونی یه موقعیت عالی کاری محیط شادروابط حرفه ای وکاری. قشنگ با رئیس وروابط کاری درست و قشنگ، ساعت کاری درست، حقوق عالی،، برای خودت درست کنی یا نه…….
اون وقت که میتونی ی پله بالاتر بری و قدم های بلندتری با اعتماد به نفس جدید بسازی
پس بمون توی کارت و وقتی که کنار پروردگارت هستی لبخند بزن و از اون بخواه که بسازه برات
با عشق و احترام
به نام الله
سلام به همه عزیزان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم که میتونم باز از فایل های زیبای شما استفاده کنم و درک کنم و بپذیرم میشود جوری دیگر به مساله ها نگاه کرد و جوری دیگر از پس مساله ها بر امد و قوی تر شد
یادمه اوایلی که با اینجا اشنا شده بودم ی سری خواسته های کوچک البته اون موقع خیلی بزرگ بود برام رو روی کاغذی کوچک برای یک ماه مینوشتم و البته الان هم این کار رو میکنم
خوب اون موقع و الان اصلا برای ذهنم و برای شرایطی که درش بودم قابل قبول نبود که میشه به این ها رسید میشه این بدهی رو داد میشه این مقدار خرید رو کرد و از این قبیل موضوعات ولی میگفتم من نمیدونم قانون اینه خداوند همه چیز رو درست میکنه و کم کم اون مساله ها که حل میشد به خودم میگفتم خدایا شکرت دیدی شد
باید باز فایل ببینم باید روی خودم کار کنم باید تمرکز بزارم باید بیشتر انفاق کنم باید ایمانم رو نشون بدم و انجام میدادم ویادمه اونقدر روی بحث توحید کار میکردم و کار کرده بودم که اولا
خودم رو بزرگتر از مساله ها میدیدم
دوما اون ایمان و اون احساس اتصال قوی به نیروی برتر که بهم میگفت من انجامش میدم
منم صاحب قدرت منم صاحب اختیار منم صاحب فضل باعث میشد که خود به خود به راحتی اونا حل بشن
یادمه توی بیمارستان بچم میخواست به دنیا بیاد و گفتن که این بچه مشکل داره و باید بره فلان بیمارستان بستری بشه
اولا هزینه اون بیمارستان کلی برام سنگین بود و بعدش اون احساسم بهم میگفت الانه باید خودتو نشون بدی الان باید ایمانتو نشون بدی یاد داستان ابراهیم افتادم اونجا که بچشو رها کرد و گفت خدایا خودت نگهدارشون باش
خیلی اطرافیان باور داشتن به اینکه پرستارا درست میگن بنا به باور های خودشون و منو میخواستن تحت تاثیر قرار بدن
اما اون شاکله ذهنی اون ایمانه داشت میگفت الان باید خودتو ثابت کنی
ی لحظه برگشتم گفتم اقا اون برگه رضایت نامه رو بدید من امضا کنم هر اتفاقی افتاد خوش افتاد
و ارام شدم و همینو گفتم دیدم ی نگاهی بهم کرد و ادامه ماجرا که همه چیز به نفع ما تموم شد و خدارو شکر هیچ مساله ای هم نداشت
حالا نمیخواستم وارد این مساله بشم اما نمیودی از اعتماد و ایمان بود برام این مساله و چطور درها باز میشن بعد این که میسپاری همه چیز رو به خداوند
خدایا شکرت