مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-55.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-12 14:11:482025-01-14 07:39:07مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد و ملوان کشتی حرکت به سمت خدا
و سلام خدمت تک تک مسافران این کشتی……
یکی از بهترین لحظاتم.لحظاتیه ک به سایت شما وصلم.چون در همه ی اون لحظات من خدای خودم وصلم
خوشا به سعادتتون که اینگونه پیامبر این زمان شدین
چه حرکت قشنگی
چه قدم بزرگی
خوشا به سعادتتون
از همان نوجوانی آرزوی شناخت پروردگار رو داشتم.وتا ب الان ک چهل ساله ام در جستجوی خدام
الان با آشنا شدن با شما کم کم دارم نزدیکتر میشم
انگار همه چی آروم.آروم دست ب دست هم داد تا من ب اینجا برسم
الان دیگه تنها حرفای شما میتونه منو به نجواهای پروردگارم وصل کنه
هرررربار ک بخام زیبا باپروردگارم وصل بشم باید بیام اینجا و حرفهای دلنشینتون رو بشنوم یا بخونم
چقد قشنگ گفتین
چقد دلنشین گفتین
چقد واضح گفتین
چقد عالی گفتین
چقد درست گفتین
️️️️️
به نام خداوند یکتا
سلام به استاد خوبم و خانم شایسته و دوستان خوبم
من قبلا بارها و بارها این فایل و گوش دادم و امروز دوباره از طریق عقل کل به این فایل هدایت شدم
چه هدایت قشنگی واقعا چقدر خداوند به من نزدیکه و پاسخ تمام سوالاتم و خیلی راحت بهم میده.
منی که امروز به یه تضاد کوچولو برخورد کردم و تصمیم گرفتم تسلیم خداوند باشم و خودم و با خیال راحت بهش بسپارم و خدا در پاسخ تسلیمم منو به این فایل هدایت کرد.
انگار خدا بهم گفت با خیال راحت بپر من اینجا هستم با اعتماد کامل بپر من میگیرمت
راستش من از 15 سالگی از نعمت داشتن پدر محروم شدم و همیشه وجود خدا رو در تمام مراحل زندگیم حس کردم
از وقتی وارد این سایت شدم خیلی خیلی بیشتر وجودشو حس میکنم انگار همه جا با منه
انگار مثل یه پدر پشتمه همیشه میگه من هستم تو با خیال راحت ادامه بده
چند وقته میخوام کار مورد علاقمو انجام بدم که عکاسیه، ولی همسرم اجازه نمیده و من دارم رو تغییر خودم کار میکنم و سپردمش به خدا
نتایج فوق العاده ای گرفتم و میدونم در مورد کارم هم خدا درهای بزرگی و به روم باز میکنه
امروز که داشتم ورزش میکردم یه الهامی بهم شد
و خدا خیلی واضح باهام حرف زد
گفت تو توی خونه عکس بگیر (استعداد و علاقه زیادی تو زمینه ی عکاسی تبلیغاتی دارم و یه مدت تو اینستا به اشتراک میزاشتم) تا میتونی پیشرفت کن و عکسهای مختلف بگیر ، رو استعدادت کار کن و عکسها رو به من نشون بده به من ثابت کن واقعا علاقه داری، بقیش با من
نمی دونین چقدر بهم انگیزه داد انگار بهم گفت تو بپر من میگیرمت . گفت مگه من قدرت جهان نیستم پس همسرت چی کارس
گفت مگه من این جهان و خلق نکردم خودم برات درستش میکنم گفت اگه پدرت بگه برات کاری میکنه مکه بهش اعتماد نمیکنی
پس به من هم اعتماد کن گفت من پشتت هستم من نزدیکترینم
وای خدای من چقدر قشنگ گفتی من هستم
با تمام وجودم حس کردم حتی انگار صداشو شنیدم لحظه ای نشستم و اشکم جاری شد.
تسلیم بودن درهای بزرگیو برام باز کرده
یکیش همین سایته
همین استاد نازنینه
وقتی تقریبا تمام انگیزه تمام امیدم و از دست داده بودم با تسلیم شدنم در برابر خداوند الان دارم اینجا مینویسم و میدونم با طی کردن تکاملم به تمام خواسته هام میرسم.
خدایا شکرت
سپاسگزارم استاد عالی و خوبم.
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم
این روزها خداوند از طریق شما چقققققدر داره بهم درس میده.
درس توکل ، شجاعت ، تکامل، بهتر کردن احساس ، شنیدن ندای قلب، تشخیص الهامات از نجواها، و و و …..
استاد هر چی فایل ه، که این روزها داره برای من میاد همش پیام های الهی ست، خیییییلی خوشحال م که خدا چقققققدر هوای منو داره…
اتفاقا این روزا زندگی م طوری شده که سر دوراهی زیاد قرار می گیرم و حیرون میشم که الان چکار کنم ، فایل ها پیام ها رو بهم می رسونن، خدایا متشکرم متشکرم متشکرم
در آستانه مهاجرت از روستا به شهر هستم و با الهاماتی که این روزها درک کردم و همچنین یه ایده ی کاری برام اومده که به لطف خدا همین روزاست که شروع کنم خیییییلی دارم لذت می برم که تو مسیری دارم میام که در از چالش های جدید و تغییرات ه.
امروز تسلیم شدن رو گرفتم به عنوان درس این روزا و یه جاهایی که داشتم خیلی زور میزدم و خسته هم شدم چون راهی پیدا نکردم این فایل اومد و بهم گفت دیگه بس ه، حالا وقتشه تسلیم بشی و خودتو نشون بدی، منم راااااااحت سر جام نشستم و گفتم خدایا دیگه تموم خودت همش برام ردیف کن…
خیییییلی آرومم کرد، خیلی بی خیال همه چی شدم سپردم دست خودش ایمان دارم که خیییییلی آسان می کند برام ساده می کند برام.
چون هم قدرت داره هم آگاهی
خدایا فقط تو رو می پرستم و فقط از تو یاری می جویم
خدایا مرا به راه راست هدایت کن،
راه کسانی که بهشون نعمت داده ای
مثل ابراهیم
مثل موسی
مثل محمد
و و و ….
مثل عباس منش…..
خدایا متشکرم
داستان من از عمل به آموزه های استاد (You wanna see the miracle, be the miracle)
( This is my story, your gonna love it)
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون
سلام به همسفرهای عزیزم دراین مسیر پر از زیبایی
من اولین باره که کامنت میذارم همش مقاومت داشتم در مورد کامنت گذاشتن و کلی باور غلط در موردش داشتم که من وقت ندارم و …
ولی وقتی دیدم کامنتهای بقیه چقدر کمک کننده ست ترغیب شدم برای کمک به خودم و بقیه همسفرهای عزیزم کامنت بذارم
من با استاد از طریق فایل های رایگان در زمانی که به مرگ نزدیکی زیادی داشتم آشنا شدم ولی مقاومت زیادی داشتم و گوش نمیدادم به فایل ها و حتی صدای استادو دوس نداشتم چون داشت راجب چیزای خوب حرف میزد و من باورشون نمیکردم میگفتم توی ذهنم که مثل بقیه سخنرانای انگیزشی فقط با تاکید حرفهای قشنگ و با صدای بلند میزنه( با عرض پوزش از استاد جان) خیلی طول کشید که من به خودم بقبولونم که فایل ها رو گوش بدم .
چون فایل راجب تسیلیم بود امروز خواستم بنویسم توی اون دوران سخت من حالم خیلی بد بود و به تنها چیزی که فکر نمیکردم خدا بود فقط تمرکزم روی بیماریم بود تا اینکه دکتر یه روز گفتش که ببریدش خونه من کاری براش نمیتونم بکنم یه جراحی هست اگر میخواید رضایت باید بدید چون ممکنه از زیر عمل درنیاد. خلاصه حرفهای ناراحت کننده رو باید کوتاه کرد. من همون شب یه حسی بهم گفت هیچی نمیشه تو سالم از این در میری بیرون نمیدونستم اون حس کیه و چیه و اطمینان قلبی داشتم که خوب خوب میشم رو به آسمون کردم( باور دور بودن خدا) گفتم خدایا هر چی خودت میدونی فقط خونواده م اذیت نشن. طولانیش نمیکنم من جراحی کردم و حالم خوب شد و اومدم خونه. من با یه عالمه باور داغون و کلی احساس های اشتباه و تصمیمات غلط قاعدتا نباید سالم میموندم ولی میخوام بگم من فقط یه بار صداش زدم اون برام معجزه کرد شاید اصلا از ته دلمم باهاش حرف نزدم ها نمیدونم ولی میخوام بگم مهم نیست چطوری ولی وقتی حتی کوچیک شروع میکنی به تسلیم شدن در برابرش بعدش درهایی به روت باز میکنه که (همین الان بدنم مور مور میشه راجبش صحبت میکنم) هیچ کس فکرشم نمیکرد که بشه. جراحی ای که روی من انجام شد اصلا یه جراحی غیرقانونی بود که توی پرونده پزشکیم هم حتی یک کلمه راجبش ننوشتن و حتی دکترم نمیگفت دقیقا چه جراحی هست. یعنی اگر اون بخواد علم رو هم برات زیر سوال میبره. یعنی انگار دکتره یه روش از خودش داشت که ثبتش نکرده بود و من case study اون شده بودم ولی چون چاره دیگه ای نبود انجامش دادیم.
بعدش دوره قانون سلامتی رو خواهرم خرید و من با اینکه در مقابل استاد خیلی مقاومت داشتم ( ببخشید استاد) ولی مو به مو اجرا کردم و توی مدت کوتاهی هم خیلی وزنم کم شد چون بخاطر جراحی خیلی چاق شده بودم و هم اون بیماریم 80 درصد درمان شد. اونجا بود که گفتم چرا انقدر مقاومت میکنی؟ خب گوش بده وقتی قانون سلامتیش کاری کرد که تا حالا هیچ کس نتونسته بود برات بکنه خب این یه علامته. شروع کردم به گوش دادن فایل های رایگان و البته یه سری محصولاتم غیر قانونی به دستم رسید اول گوش میدادم ولی وقتی استاد میگفت مسیر غلطه اصلا حسم خیلی بد بود و همه رو حذف کردم و گفتم یکی یکی میخرم با خواهرم و الان فقط فایل های رایگانو گوش بدم بهتره. کلی نتیجه گرفتم ازش ولی میخوام با دست پر بیام نتایجمو طوری اینجا بنویسم که باوراتون بنیادی عوض شه.
فقط همینقدر بگم از استاد تسلیم بودن و توکل کردن به خدا رو یاد گرفتم
هنوز نتونستم خیلی توش خوب باشم اما به نسبتی که تونستم واقعا نتیجه گرفتم
اینکه استاد میگه از همون لحظه نشونه هاش میاد شاید باورتون نشه ولی همون لحظه ها نشونه هاش میومد یا از طرف یه شخص یا توی خوابم یا از طریق قران یا….
من یه قدم برداشتم خدا داره سمتم میدوه…
من یه قراری با خدا گذاشتم بهش گفتم من هرچی تو بگی انجام میدم هر چی حتی چیزایی که دوس ندارم
یا قبولشون ندارم یا اصلا حس میکنم بی ربطه هر چی هرچی کاملا تسلیم تو هستم و تو هم خدا باش و خدایی کن
همه چیز رو برام آسون کن ( حرف موسی) باورتون شاید نشه از همون لحظه همه چیزایی که سختم بود انجام دادنشون اصلا با یه انگیزه و شوقی انجام میدمشون که با خودم میگم اینا که هم خیلی آسونه انجامش هم لذت بخش چرا تا حالا نفهمیدم؟ بقول استاد اصلا نفهمیدم چطوری
نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم استاد انرژیش بهتون برگرده واقعا
نور و زیباییش کل زندگیتونو سرشار کنه
اینا رو نوشتم که همسفرای عزیزم بدونن فقط کافیه رها کنی و خدا نباشی بذار خدا خدایی کنه تو سنگینی بار خدا بودن رو از روی دوشت بردار و بسپارش به خدا اصلا اونا توی حیطه وظایف تو نیست
تو وظیفه ت اینه آروم باشی که بتونی هدایت دریافت کنی(بخدا دریافت میکنی منی که انقدر مقاومت داشتم که 3 سال طول کشید فایل های استادو گوش بدم فقط، من هدایتو دریافت میکنم هر لحظه) و نکته مهم اینه که فقط دریافت نکنی انجامشون بدی و بعدش بشینی لذت ببری از نتایج…
حال دلتون خوب خوب و قلبتون سرشار از الهامات الهی
به نام الله یکتا
چقدر شگفت انگیزه این جمله که:
خدا نباشی بذار خدا خدایی کنه تو سنگینی بار خدا بودن رو از روی دوشت بردار و بسپارش به خدا
دیوونه کننده است
برای همه نقش خدا رو بازی میکنیم هم برای خودمون و هم برای بچه مون و هم همسرمون و مادر و پدر و خواهر و بچه برادر و همسایه و بقال سر کوچه و گدای سر راه و گربه ی گرفتار و دونه دادن به پرندها و هی میخوای حامی باشیم،حامی طبیعت،حامی ماهی ها،حامی سوسک ها،حامی لایه اُزُن و …….بسسسسه به خدا بسه،به خودم میگم بلکه دست بردارم از نگرانی ها و ترسهایی که مثل زنجیر دست و پام رو بسته،ترسهایی که فقط تَوهم هستند و واقعی نیستند
بار سنگین خدایی داره کمرمون رو میشکنه اما ول کن نیستیم
خدایا به تو پناه میبرم،تنها تو خدایی و تنها تو قدرت داری,شعور و درکی به من عطا کن که از تسلیم شدگان و هدایت شدگان درگاهت باشم و منو از شکرگذاران و صابران قرار بده و هدایتم کن به راه کسانی که به آنان نعمت دادی و نه گمراهان….
مرسی ازت دوست عزیزم
خدایا شکرت
سلام بر دوست عزیزم
جالبه اگر ما دست از خدایی برداریم و رها کنیم و حالشو ببریم فقط ، اونوقت واقعا معجزه میشه .
راه حل برای مسائلی پیدا میکنی که فک میکردی حل نمیشه
یه جوری کارا رو برام آسون کرده که احساس میکنم با موسی هیچ فرقی ندارم اسم هامون فقط برچسب هامونن خدا بین من و موسی فرق نذاشته واقعا فقط تنها چیزی که میخواد باوره باور به وجودش . یعنی واقعا انقدر سخته؟
من دیروز یکم باز نجواهای شیطانی داشتم یهو به یه چیزی برخوردم که داستان زن حضرت لوط رو میگفت. که خدا به خونواده لوط و لوط گفت شهر رو ترک کنید اما اصلا پشت سرتون رو نگاه نکنید. لوط و دخترانش بی هیچ شک و ترسی رفتن و پشت سرشونو نگاه نکردن ولی زن لوط شک کرد و برگشت و جزای مشرک بودنشو دید. خدا فقط میخواست ایمانشون رو بسنجه که گفت برنگردید وگرنه برای خدا چه فرقی داشت اینا پشت سرشونم نگاه میکردن؟ فقط میخواست ببینه کی انقدر بهش ایمان داره که دست از همه میشوره و بی شک به فرمان خدا اطاعت میکنه که خب الیته پاداشش رو هم گرفتن…
البته من خودم قران رو شروع کردم به خوندن تا نصفش هم جلو رفتم و دیونه کرده منو آگاهی هاش . ایشالله برسم به داستان حضرت لوط و داستان کاملشو بخونم.
واقعا فرموولش ساده ست عمل کردن بهش فقط ایمان میخواد…
در پناه خدا باشی همسفر عزیزم
بنام نیرویی ک برتر از کل نیروهای جهان
فرمانروای جهانیان
سلام ب خانواده ی عزیزم
گام 12
تفاوت تسلیم بودن دربرابر خداوند یا تسلیم بودن در برابر مشکلات
تسلیم بودن درمقابل خداوند ب این معناست ک :
من ایمان دارم ک یک نیرویی برتر از کل نیروهای جهان ،ک جهان خلق کرده و ب قول خداوند داره هدایتش میکنه
اون من رو هدایت میکنه
اوم من رو خلق کرده
و اون من رو اگه توکل کنم بهش
اگه خودم و بسپارم بهش
اگه ازش درخواست کنم
اگه باورش داشته باشم
اگه بهش ایمان داشته باشم
اون من رو هدایت میکنه
اون من رو ب مسیرهای درست هدایت میکنه
آدمهای درست،شرایط درست
موقعیتهای درست رو وارد زندگی من میکنه
و در مسیر زندگی من قرار میده
تسلیم بودن یعنی
اجازه دادن ب خداوند ک پاسخ دهد ب درخواستهای شما
خدایا شکرت بابت این رزق پربرکت.
هر اتفاقی بیفته ب نفع منه و خداوند خیر متو میخواد
و خداوند خیر مطلقه
هر خیری ب من میرسه از طرف خداونده.
و هرشری ب من میرسه از سمت خودمه
من تسلیم ام خدای قشنگم
میدونم هر شرایطی ک الان دارم بخاطر فرکانس های گذشته م بوده
و خداروشکر الان هرروز داره آرامشم بیشتر میشه
هر روز ی کم درکم بیشتر میشه
ولی ب میزاانی ک عمل میکنم ب آکاهیا هم نتیحه میگیرم
هر مسئله ای ک پیش میاد من با حل کردنش. بزرگتر میشم.
زندگیم روانتر
نشونه تسلیم بودن احساس آرامش و اطمینان قلبی
لیطمئن قلبی
چیزی ک حضرت ابراهیم و حضرت موسی از خداوند خواستن ک قلبشون اطمینان حاصل کنه
پس طبیعیه ک منم گاهی میخوام قلبم مطمئن بشه
ب عبارتی منطق بیارم برای ذهنم ک مسیرم درسته و خداوند همیشه جواب میده
الا بذکرالله تطمئن القلوب
تنها با یاد خداوند ک دلها آرام میگیرد.
یادمه اولین بار ک ب این آیه با دیدجدید ک متفاوت بود نکاه کردم.
چقددد حس متفاوتی داشتم
چقد هربار با تکرارش قلبم آروم میگرفت
و هی دریچه ی قلبم باز ترمیشد
خدایا شکرت
امروز هدایت شدم ب جایی ک سالها آرزوشو داشتم ک برم از نزدیک لمسش کنم
تجربه اش کنم
ی رودخونه تو منطقه مون هست ک با ی پل زیبا از روش همیشه رد میشدیم
امروز ن تنها رفتم کنار آب و کلی سنگ انداختیم ک روی آب راه بره
چقددد خوش گذشت خیییلی تجربه ی زیبایی بود
داشتیم میومدیم ک سوار ماشین بشیم
ک حسم گفت از روی پل پیاده رد شو
و منم رفتم چقددد حس زیبایی و تجربه گردم
چقد سازه ی پل از نزدیک زیبا تر و بزرگتر بود پ محکم تر و از بالا زیر پل و نگاه کردم
خلاصه خییلی خوش گذشت و من ب آرزوی قدیمی م رسیدم
خدایا شکرت
بماند ک ی تضادی پیش اومد ک یکی از خواهر زاده هام افتاد تو آب
و من متوجه شدم هرچقدر بخوایی ی چیزی و کنترل کنی
برعکس جواب میده
تپ نمیتونی همه ی شرایط و کنترل کنی
چون از توانت خارجه
داشتم فک میکردم اگه بجه ای داشتم
چطور برخورد میکردم باهاش
شاید ک ن حتما عصبانی میشدم ولی باز ب خودم یادآوری میکردم ک باید همه چی و بسپرم ب خدا ک مراقب بچه ام باشه
چون از توان ناچیز من خارجه
واینکه با حداقل امکانات چای درست کردیم
و چقد چسبید
خدایا صدهزار مرتبه شکرت بخاطر روز عالی داشتم
خداوند برای من کافیست.
.
به نام پروردگار رب العالمینم
سلام دارم خدمت استاد گرانقدرم و سرکار خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی ام
امروز به مناسبت تولد حضرت علی( ع) روز پدر نامگذاری شده رو به استاد عزیزم و همه پدران عزیز این سایت الهی تبریک میگم و از خداوند بهترین بهترین ها رو در دنیا و آخرت براتون خواهانم
امروز من و همسرم هم از این فرصت استفاده کردیم و رفتیم تو جاده و دل طبیعت کنار یه رودخونه پیاده شدیم فقط ما بودیم و خدا و طبیعت و یه زوج دیگه خیلی دورتر از ما و
بساط چایی رو بردیم و دقیقا جایی نشستیم که سه سال پیش رفته بودیم صدای آب رودخونه اونقدر معنوی بود که منو برد تو حال و هوای سه سال پیش تمام اون لحظات رو به خاطر آوردم وقتی پریدم بغل خدا و تو گوشش دعا کردم دعاهایی که کنار آب جا گذاشتم و برگشتم خونه امروز آینده ی اون لحظات بود منقلب شدم اشکم جاری شد گفتم قربونت برم خدای عزیزم که تمام خواسته هامو اجابت کردی دغدغه هامو کامل برطرف کردی اصلا یادم دادی که دیگه دغدغه ای نداشته باشم نگرانی نداشته باشم یادم دادی کل زندگیمو به تو بسپارم خودمو بچه هامو و آیندمون رو یادم دادی جان و مال و آبرویم رو به تو بسپارم
خدایا بی نهایت سپاسگزارت هستم
استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی ام ازتون سپاسگزارم
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بر نگذرد
سلام به استادان عزیزم و تمام دوستان هم دوره ای….
گام دوازدهم:
استاد جانم، اینجا در مورد تسلیم صحبت فرمودین…اینکه تسلیم خدا شدی یا تسلیم مسیله یا چالش…
از مهر ماه که پدر برای بار اول به کمای کبدی رفتند و دوباره بهتر شدند و الان هم برای بار دوم، حدود دو هفته ای است که به کما رفتند و در آی سی یو هستند…. اینجا بود که با وجود جواب کردن بهبود پدر از طرف پزشکان، من تسلیم پروردگار شدم و اینجا میشه فهمید که اصلا اصلا ما چکاره ایم…. حتی الان که در بیمارستانی عالی که شبی 20 میلیون تومان داره داده میشه، هیچ کاری از دست ما بر نمیاد و فقط فقط فقط تسلیم پروردگار هستیم و بس … البته که به قول استاد به خودمون سخت نگیریم و ما نمیتوانیم تسلیم 100 درصدی باشیم و گاهی چنان اشکام از صورت سرازیر می شود که نفسم بالا نمیاد و البته با بیشتر کار کردن رو خودم، این اتفاق هم کمتر دیگه پیش میاد … و اما تسلیم شدم که این تضاد در زندگی اومده که من رو بزرگ تر کنه… ظرف پذیرشم بالاتر بره … و آرامشم تا حدودی بیشتر است و میگم راضی ام به رضای پروردگار …. خدا جونم من در پیشگاه تو تسلیمم…. الان خواسته ای پدر در این شرایط باشد، باشه چشم من تسلیم میشم… اینطوری ارام تر هستم… بپرم بغل خدا جون…. چون اون با من است …. هر جا هستم با من هست ….میدونم که الخیر فی ما وقع خدا جونم به هر خیری از جانب تو فقیرم و بس… قدرت مطالق تویی خدا جون
این هم اومده که شیما بانو بزرگ بشه و رشد کنه … شیما بانو مراقب خودت باش … در اغوش خدا جون باش و برو …. نگران نشو که احساساتت بد بشه ….
استاد جان، این سری که پدر رو بیمارستان بردیم، همون ابتدا گفتند که دیر اورده اید و خون هم تو مغزش لخته شده و شرایط بیمار بسیار بد است … چنان شیطان اومد تو جلدم و های های گریه میکردم که ای کاش بابا رو زودتر اورده بودیم و …. که یکدفعه دیدم چنان حالم بد است که به خودم گفتم اینطوری نمیشه ادامه بدی … باید کاری کنم برای خودم….. قوانین کیهان از اموزه های استاد را برای خودم مرور کردم و دیدم ای دل غافل شیطان بد جور تو رو احاطه کرده …ما خواهر برادرها با همکاری همدیگه، چقدر تلاش کرده ایم که این دوران را پدر راحتتر طی کنه … چقدر شب ها بیدار و چقدر تو این دکتر و اون دکتر ….. چقدر تلاش … حالا شیطان داره این فکر را تو سرت می اندازد که در حق پدرتون کم کرده این و دیر اورده این و این حرف ها … یادم افتاد که شیما بانو به خاطر افکار شیطانی، حال خودت را خراب نکن… اصلا شیطان قسم خورده که حال ما را بد کنه که ناسپاس تر باشیم … پس افکار شیطانی را به لطف خودش بیرون انداختم و افکار مثبت را جایگزینش کردم و پیش رفتم ..
خدا رو سپاس
در پناه خود خود خودش
شیما بانو
به نام خدای مهربان و هدایتگر
سلام به استاد عزیزم ومریم جان دوستان هم مداریم
خدا را شکر بابت این فایل های زیبا
گام 11تسلیم شدن در برابر خداوند یا تسیلم شدن در برابر مشکلات
چقدر زیبا ،چقدر زیبا
ما باید همیشه تسلیم باشیم در برابر خداوند متعال
ونشانه اش آرامش قلبی
ولی نباید در برابر مشکلات تسلیم شد وباید راهکاری پیدا کنیم و خداوند کمک میکنه به ما
تمرین برای دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”
تجربیاتی را به یاد بیاورید و در بخش نظرات این قسمت بنویسید که:
به جای تسلیم شدن در برابر هر شکلی از مسائل و مشکلات، تصمیم گرفتید روی هدایت های خداوند حساب کنید و با اینکه ایده ی کاملی از حل آن مسئله نداشتید، اولین قدم را با این جنس از توکل بر داشتید که: “خدایم با من است و قطعا من را هدایت خواهد کرد”. سپس هدایت ها یکی پس از دیگری آمد. حتی از جاهایی که هرگز فکرش را نمی کردید. در نهایت نه تنها آن مسئله حل شد بلکه ایمانی در شخصیت شما ساخته شده که: توانایی روبرو شدن با مسائل، جسارت برای حل آنها و رشد دادن ظرف وجودتان از این طریق را به شما می آموزد. ایمانی که هر بار به شما این اطمینان را می دهد: اگر روی خداوند حساب کنم، قطعا خداوند برایم کافی است
تجربه من در کارم در مرکز ماساژ م :
من به خاطر اینکه هم مربی یوگا بودم وهم مرکز ماساژ داشتم وهم خونه وزندگی و بچه
خیلی سرم شلوغ بود تو مرکز ماساژ ،به خدا گفتم ،خدایا یه کسی بفرست برام که بیاد کمکم کنه به غیر از منشیم وخداوند کسی رو برام فرستاد و کمکم میکرد وبعد از مدتی یک نفر اومد چند ماهی بود ولی از کارش ناراضی بودم خودش بهونه آورد و دیگه نیومد.تا اینکه یه نفر دیگه اومد و کار و شروع کرد و مدتی پیش من کار کرد و کارش هم خوب بود تا اینکه گفت حقوقم زیاد کن ،من فقط بعد از ظهر ها میام وبهونه های دیگه و….
منم اولش مقاومت کردم ولی بعد از مدتی دیگه بهش زنگ نزدم خودش پشیمون شد و گفت هر چی باشه میام من احتیاج دارم به پول وسعی کردم خودم بیشتر کار پیش ببرم .دوست داشتم مشتری هام راضی باشن…
واین تجربه من بود در ماساژ
وبرای کلاس های یوگام ،که در مساجد و پایگاه ها بود دادم به شاگردم و فقط سالن و پارک من به عهده گرفتم
که بتونم به مشق های پسرم و زندگیم برسم .
وتوکل بر خدا
با وجود اینکه خیلی از چیزها را شاگردهام یاد گرفتن از من متوجه میشدم خیلی وقت ها دارن منو دور میزنن ولی به خودم گفتم ،من مسیر درست میرم ،خدا بزرگه .
وتوکل کردم به خدا
ممنون استاد جون
در پناه خدا
وتوکل کردم به خدا
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته بزرگوار وهمه همکلاسی های توحیدی در دانشگاه زیبای عباس منش
تسلیم بودن فقط وفقط درمقابل خداوند وبس
این تسلیم بودن باید واقعی ودرست باشه ویعنی سپردن تمام وکمال به هر خیری که خداوند برای ما میخاد و ایمان داشته باشیم که اگه تسلیم باشیم همه چی به بهترین نحوش اتفاق خواهد افتاد واعتمادداشتن به خداوند مثل زمانی که سوار هواپیما میشیم و کاملا به خلبان اعتماد میکنیم که اگر همین اعتماد رو به خداوند داشته باشیم دیگه حالمون خوبه احساسمون خوبه ونگران نیستیم و با لذت هرچه تمام تر پیش بریم
زمانی که تسلیم هستیم به کسی باج نمیدیم وزیر بار حرف زور نمیریم ورشوه نمیدیم ونمیگیریم والبته که همه اینها تکامل نیاز داره
در مورد جذب نیرو من باورم رو روش کار کردم وتسلیم خداوندم وهمیشه بهترین نیرو ها وهمکارها رو خداوند برام میفرسته و دستانی هستند که من رو اسان میکنند برای اسانی ها .
در مقابل مشکلات اگر تسلیم خداوند باشیم به رهکار هایی خواهیم رسید که به راحتی به نتیجه برسیم واگر تسلیم مشکلات بشیم که همچنان درگیرش خواهیم ماند .
در پناه خداوند یکتای رحمان و رحیم و رزاق وشفا دهنده شاد وپیروز وموفق باشید
به نام الله که بخشاینده و با رحمت و بی نهایت وهاب است
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
سلام خدمت شما دوستان عزیزم در این مسیر زیبا و توحیدی
ٱلیس الله بکافه عبده
ایا الله برای بنده یکتاپرستش کافی نیست
مگر بنده اش را خداوندگار *بسنده نباشد به هرحال وکار؟
از آنها که جای خدای جهان*پرستند اندر عیان نهان.
تورا بیم بدهند آن مشرکان*زمعبودهای ضعیف زمین
به بیراهه اش هرکه بنهدخدای*وراهی نباشد کسی رهنما
خداوند همه چیز و همه کس میشود برای همه به شرط باورهای درست در مورد الله چون نتیجه باورهای درست در مورد خدا قرار گرفتن در فرکانس های خداوند است و دریافت الهامات الهی که نتیجه اش شادی آرامش ثروت خوشبختی انسانهای مهربان بی نهایت انسانهای مهربان در صلح بودن این جهان با من و یک زندگی سراسر خوبی وزیبایی که هر روز زیباتر از روز دیگر برای من بوده و هست هرروز انسانها ی مهربانتر وار زندگی من شدهاند و همه کارهارو اونجوری که من باورش کردم وفرکانسش رو فرستادم برای من انجام داده و میدهد من خواستم وخداوند انجام داد خدایا سپاسگزارم.
من خدارو در همه. چیز و همه کس میبینم در وجود خودم که همیشه جوری زندگی میکنم که اون لایق هست روح خدا در من است پس انجور که دوست داره ومن دوست دارم زندگی میکنم یه زندگی سراسر آرامش وشاد خوشبخت سالم وسراسر ثروت .
من همه زندگیم عطر بوی خدایی گرفته الحمدلله
سپاسگزارم از خداوند که وارد زندگی من شد و منو به این زندگی هدایت کرد
فعلا یا حق