مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 33
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-55.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-12 14:11:482025-01-14 07:39:07مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ
(امّا) کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات (خدا)یند!
جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ
پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهای بهشت جاویدان است که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ همیشه در آن میمانند! (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند؛ و این (مقام والا) برای کسی است که از پروردگارش بترسد!
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
سلام عشق ابدی من ،سلام رب العالمینم،سلام خدای آسمانها و زمین،سلام خدای آرامش بخشم ،سلام خدای وهابم،سلام خدای رزاقم،سلام خدای نجات دهنده ام ،سلام نور آسمانها و زمین،سلام انرژی بی نهایت ،سلام انرژی برتر ،سلام خالق مهربانم ….
خدایا خودت خوب میدونی که ذکر هر روز و هر لحظه ی منه که میگم من به تو و به هر خیری که از تو به من برسه فقیرترینم،خدایا تو خوب میدونی فقط هدایتم کردی به دیدن فیلم کهکشانها ،اون لحظه به معنی واقعی به هیچ بودن خودم در برابر تو اعتراف کردم یعنی انگار دیگه من باور کردم تو عظیمی ،باور کردم آخرتی هم در کار هست آخه ذهن من گاهی نجوا میآورد که بابا ول کن این همه آدم کجا میخواد جا بده ،بابا شدنی نیست و من همینطور ساکت میشدم …. اما خدا جونم، رب بی بدیل من، من بهت انگار چند لول بالاتر تر ایمان آوردم من به هر آنچه که تو میگی ایمانم نسبت به قبل بیشتر شده ،اما باور کن من در مسیر ایمان به تو هم اگر دستمو نگیری زمین میخورم خدایا من تو جزئی ترین کارهام اگر تو نباشی هدایتم نکنی پوچ پوچم….
میدونی خدا جونم هر وقت یادم میفته از بچگی هرچی ازت خواستم بهم دادی تمام وجودم پر از شور و شوق میشه اشکام میریزه (راستی ازت میخوام کمکم کنی جز برای تو، به هیچ چیز و هیچکس اشک نریزم خودت در جریانی به حرمت خودت صدم ثانیه منو به حال خودم وامگذار قربونت بشم من)،خدایا من هر وقت هر چی ازت خواستم بهم دادی این یه منطق عالیه برای ذهنم امممما امان از ذهن چموش من که انگار این روزا خیلی در حال جولان دادنه خدایا خودت خفش کن
بزن تو دهنش
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
خدای خوبم امروز سرنماز برام عجیب دلبری کردی
و بعد از این همه سال که من ذکر و من یتق اللهرو میگم اما مفهومش رو نمیدونستم امروز سر صلات ظهرم با مهر و اقتدار بهم گفتی چیکار کنم !!!
بهم گفتی کنترل ذهن داشته باش زندگیتو گلستان میکنم
خدایا من به تو ایمان دارم شاید سالها بعد فکر کنم الان ایمانی نداشتما اما الان دلم به تو بنده حس بودن در آغوشت رو دارم فقط محکم بغلم کن میدونم اکه من باشم تو هستی ولی باور کن من برای دوست داشتنت برای ایمان بهت سخت محتاجم خدایا من هیچم در برابر تو هوامو داشته باش خدایا خوب میدونی خوب میدونم هر وقت باهات بودم تو منو آسون کردی برای اسونیا
خدایا بازم اسونیا کن برای اسونیا قربون عشقت بشم که وقتی یادم میفته اشکها بی اختیار سرازیر میشه …
خدایا من به پلنهات ایمان دارم ،خدایا میخوام یه فردی بشم که تمام وجودم اسم تو رو فریاد بزنه
خدایا کنترل ذهن کار پیچیده ایه خودت میدونی که کمی عصبیم خودت کمکم کن خودت آرومم کن بتونم از عهده ی ذهنم بربیام…
خدای من خوب یادمه پارسال این موقع غرق در افکار منفی ،غرق در منجلاب بدهی،غرق در دروغگویی به خاطر اشتباهات مالی که داشتم ،غرق در بدترین روابط عاطفی،غرق در شرک ،غرق در ناامیدی غرق در مریضی بودم یادته میدونم یادته….
کی نجاتم داد؟؟
کی رابطمو اونقدر بهبود بخشید که روزهای اول ازدواج هم اینطور نبود،؟؟
کی دونه به دونه بدهی منو داد؟؟
کی بهم قوت داد گفت نترس آنچه که باید بخری برای رهایی از بدهی رو بخر خودم کنارتم ؟
کی برای من که ماهانه برای داشتن 200 تومن
خودمو خوار و خفیف میکردم الان از جاهایی که فکرشم نمیرسه بهم میرسونه ؟؟
کی قلب اشفتمو اروم کرد ؟؟
کی تو خوابهام همش بهم گفت ادعونی استجب لکم؟؟
کی عین ملکه ها اونهمه دوره رو برام خرید ؟؟….
خدایا من تو رو تو همه اینها میبینم ،آره تو بودی
این روزا تا جایی که ذهنم یاری میکنه به حرمت تو از خیلی چیزا که میخواد منو از تو جدا کنه میگذرم
تو فقط باش قربونت
●●●●●●●●●●●●
خدایا تو که از بچگی منو به هر چی خواستم رسوندی …
در جریانی که از همون کودکی از نظر سلامتی و وزن در مشکل بودم … واقعا قبلا برای ترحم دوس داشتم مریض بشم اما دیگه نمیخوام دیگه نظر هیچکس برام مهم نیست دوست دارم سالم سالم بشم دوست دارم وزنم کم بشه
خدایا گفتی قدمهای سمت خودتو بردار برداشتم همه رو خودت شاهدی بر همه چی اما خدایا
ذهنم خیلی ناز داره!!!میشه خفش کنی !!!
میشه کمکم کنی افکارشون بگیرم در دستم
این همه پیشرفتم در این 8 روز این همه پرانرژی شدن ،آیت همه کم شدن اشتها ،این همه کم شدن خواب، کاهش وزن 4 کیلویی این همه رزق و برکتی که از روز تصمیمم وارد زندگیم شده،اینهمه کاهش اشتهام بدون تلاش خاصی،اینهمه درست شدن دوروبرم برای رسیدن من به هدفم و و و رو نمیبینه اما زوم کرده به نداشته که نه تو باید دوره رو داشته باشی در حالیکه همش بهش میگم حالا که پولشو نداریم باید از رایگانها استفاده کنیم مطمئنا رایانهای جدا از دوره نیست اما وراجی های خودشو داره
خدایا کمک کن احساسم خوب بشه
خدایا نور شو در ذهنم که اینقدر ادا درنیاره خدایا من به تو و حمایتهاتو سخت محتاجم
نور امیدی در قلبمه که دیر نمیکنی
خدایا در زمان و مکان مناسب من رو به سمت دوره قانون سلامتی هدایت کن
خدایا در مسیر رسیدن به اینهمه هدف رسوندی
میخوام به این هدفم هم برسونی
خودت میدونی رسیدن به سلامتی کامل و کاهش وزن از 93 به 63 زندگیمو بهشت میکنه
دیگه به هرچی بخوام میرسم
خدایا تو منو لایق قرار گرفتن در این بهشت در این سایت دونستی پس من رو لایق سلامتی و اندام دلخواهم بدون منم میدونم قربونت
الهی شکررررر این کامنت رو برای کنترل ذهنم نوشتم خیلی باهاش حرف زدم باید نوشته هم میشد
خدایا من خواسته هامو بهت می گم و در نهایت تسلیم توام و به هر خیری که ازت برسه فقیرم…
ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدناالصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین
استادان عزیزم ،دوستای گلم دعا میکنم مثل بشکن بتونید کنترل ذهن کنید الهی آمین
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان
سلام خدمت دوستان عزیز و گرامی ام در این مسیر پر از خیر و برکت
خداوند را سپاسگذارم که توفیق داده است مرا در این مسیر رویایی ثابت قدم باشم و هر روز با فایل های بسیار مفید و تاثیر گذار و نسبت به درکی که از این فایل های زیبا دارم به سمت آسون شدن برای آسانی ها قدم بردارم
وقتی به تاثیر گذاری این پروژه زیبایی مهاجرت به مدار بالاتر نگاه می کنم خلی ذوقی بیشتر بهم دست می دهد که آموزش ها را جدی دنبال کنم
منم امروز مثل روز های قبل فایل این جلسه را چند بار شنیدم و بعداً شروع کردم به یاد داشت بر داری کردن
قبل از یاد داشت کردن این فایل
هدایت شدم به پیاده روی خلی باحال و لذت بخش
در محیط کارم فضای خوبی دارم برای پیاده روی کردن
و حین پیاده روی یا با خودم و خدای خودم صحبت می کنم یا یکی از این فایل ها را می شنوم یا اینکه یکی از سوره های قرآن را می شنوم
امروز وقتی پیاده روی را شروع کردم اول فایل این جلسه را گوش می دادم
دیدم که ارتباط بهتری باهاش برقرار نمی سازم
با خدای خوبم گفتم چیکار کنم که هم از زمانم لذت ببرم و هم اینکه چیزی را بیاموزم
گفتم فایل بیشنوم یا قرآن را
بهم گفته شد که هیچ کدام
و بهم گفته شد که در این سکوت محض با خدا حرف بزن و منم قبول کردم
هم پیاده روی داشتم و هم اینکه سپاسگذاری می کردم
این پیاده روی امروز و این حرف زدنم با خداوند خلی متفاوت بود
هیچ وقت این حس زیبا را تجربه نکرده بودم
قبلاً اگر شروع می کردم با خدا صحبت کردن را بعد از لحظاتی حواسم پرت می شد به چیز های دیگه
اما امروز خلی متفاوت بود این صحبت کردن و گفتگو با خداوند
تقریبا یک ساعت با خداوند حرف زدم
از خداوند سپاسگذاری کردم بابت نعمت های که وارد زندگیم کرده است
به داستان های قرآنی فکر می کردم که حضرت موسی را چگونه هدایت کردی
به داستان حضرت ذکریا تأمل می کردم
و از شرایط و زندگی خودم باهاش حرف می زدم
جالب اینکه حرف زدنم امروز جنبه مثبت داشت یعنی گلایه و شکایت نداشتم فقط لذت می بردم
و به کامنت های دوستانم که توحیدی نگاه می کند و توحیدی می نویسد بیشتر تفکر می کردم و با خودم می گفتم این چند مدتی که به نحوی بعضی شاخ و برگ های اضافه را قطع کردم چقدر ذهنم آرام تر شده است
چقدر آرامشم بیشتر شده است
چقدر درک بهتری از قانون جهان هستی پیدا کردم
چقدر ایمان و توکلم نسبت به این مسیر بهتر شده است و این نشان می دهد که مسیرم درست است و باید با جدیت بیشتر همین مسیر را ادامه بدهم
وقتی به این پروژه زندگی ساز بنام مهاجرت به مدار بالاتر نگاه می کردم چقدر ذوقی بیشتر بهم داده می شد که همین مسیر را با همین عشق و جدیت دنبال کنم و هر روز فایل های جلسات را گوش دهم و خلاصه نویسی کنم
کمالگرایی را کنار بگذارم و عجله کردن را کم کنم
و حتی به این موضوع فکر کردم که من این روز ها فایل های نشانه امروزم را نمی توانم درست نگاه کنم و بینوسم
ولی بازهم تاثیر گذاری این پروژه برایم جذاب تر بود
واقعا که این پروژه مرا خلی منسجم تر ساخته است
درست در ادامه دادن این مسیر
شاید قبلا بصورت پراکنده فایل ها را می شنیدم
اما این پروژه به گونه ای دیگری مرا در این مسیر ثابت قدم ساخت
از روزی که پروژه شروع شده تا حالا با جدیت و تمرکز بهتر به جلو آمدم و نسبت به تعهدی که دادم باید ادامه بدهم
چون بیشتر از همه منفعت این کار برای خود من است
و امروز واقعا از این گفتگو و صحبت کردن با خداوند خلی لذت بردم و حالم خلی بهتر شده بود
بعدش وقتم آزاد تر شد و نیشستم با لیوان چای از خودم پذیرای کردم
و یاد داشت برداری این فایل را شروع کردم
این تسلیم بودن خلی برایم جذاب بود
وقتی تسلیم خداوند باشی همه چیز به نحو احسن انجام می شود
باید همیشه تسلیم باشم و بیشتر به خودم گفتم که تو باید تسلیم خداوند باشی
توی که این همه دویدی و به هر دری زدی دیدی که نتایج مناسب حاصل نکردی
حالا که این قانون را درک کردی که همه چیز تحت کنترل خداوند است پس بسیپار دست خداوند که او خلی خوب بلد است
و خلی راحت تو را به خواست هایت می رساند به دلیل که او قادر مطلق است
و تمام آسمان و زمین تحت کنترل اوست
وقتی استاد از تسلیم بودنش می گفت بیشتر ذوق می کردم بیشتر ایمان می آوردم بیشتر خداوند را در زندگیم حاظر می دیدم
استاد از داستانی که در برنامه های تند خوانی داشت صحبت کرد
و اینکه استاد هیچ وقت به کسی باج نمی دهد
این باج ندادن از یک باور قوی نشأت می گیرد
این ایمان داشتن و این توکل داشتن قابل تحسین است
و من در سکوت محض بودم و غرق شنیدن این صحبت های قشنگ بودم
چقدر خداوند را سپاسگذاری کردم که در این مسیر و درک این آگاهی قرار دارم
و اینها همه از لطف خداوند متعال است
استاد عزیزم فقط می توانم بگویم ممنون و متشکر شما هستم
از استاد شایسته هم ممنونم که این پروژه را روی دست گرفت و تمرین های خوبی را برای رشد و دانا شدن من و امثال من در توضیحات فایل اضافه می کند
خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جویم
خدایا صد هزار بار شکرت
به نام خداوند بخشنده مهربان
خدایی که مهربانیش همیشگی ورحمتش بی پایان است
تسیلم بودن یعنی من ایمان دارم به یک نیرویی برتر از کل نیروهای جهان که داره این جهان رو هدایت میکنه، منو خلق کرده،اکر توکل کنم اگر ایمان بهش داشته باشم،منو به آدمهای درست شرایط درست ومسیر درست قراره میده و هدایتم میکنه
تسیلم بودن یعنی اجازه دادن به خداوند که پاسخ بدهد به درخواست شما
چون وقتی درخواست رو میدیم ترس داریم نگران هستیم شرک میورزیم این به معنای تسیلم بودن نیس
تسلیم یعنی آخیشششش خداجون خودمو سپردم به تو من هیچی نمیدونم هیچی بلد نیستم تو هدایتم کن
مثل بچه ای که از یه بلندایی با خیال راحت میپره بغل پدرش بدون اینکه نگران باشه لحظه ای براش اتفاق بدی بیفته چون مطمئنه که پدرش رهاش نمیکنه بغلش میکنه
تسیلم بودن یعنی حالم خوبه چون اعتماد داره به خدواند چون میدونه خداوند جواب میده
اگر سعی کنیم به این نقطه نزدیک بشیم و تکامل رو طی کنیم نخوایم عجله کنیم بیشتر از زندگی لذت میبریم
تسلیم بودن احساس آرامش،احساس شادی
احساس توکل ،الا بذکرالله تطمئن القلوب است
تکراری نبودن کارها وایجاد تنوع در کار
ایمان بخدا،وابسته بودن به خدا وبی نیاز از خلق خدا
تسیلم نشدن در برابر مشکلات توکل بخدا و باج ندادن به کسی،خداوند رو منبع رزق روزی بدونیم،نه کسی رو
وقتی به تضادی برمیخوریم مشکلی برامون پیش میاد،ازش فرار نکنیم،اون مشکل رو مثل یه بازی ببینیم و بیایم حلش کنیم وقتی اون مشکل رو حل میکنید اعتماد بنفستون بیشتر میشه ،واحساس خوب وقدرت بیشتری دارید در حل مسائل
مسائل مارو به چالش میکشن که ما بزرگ بشیم ما رشد کنیم
خداجونم من هیچی نمیدونم من هیچی بلد نیستم خودت هدایتم کن خودت کاری کن درک و آگاهی من هروز هرلحظه بیشتر بیشتر بشه
حسبی اله و نعم الوکیل
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا منِ نقطه، هیچی نمی دونم تو دانای نهان و آشکاری
تو رب العالمینی
پس از خزائن علم و حکمتت بر علم و حکمتم بیفزای … علم و حکمتی از جنس علم و حکمت سلیمان
خدایا از شر نجواهای ذهنم… از شر باورهای ناهماهنگم … از شر قل و زنجیرهای نامرئیِ باورهای محدودکننده ام، به تو پناه میبرم
ای خیر الرازقین… ای ارحم الراحمین… ای کریم… ای غنی… منو از عوامل بیرونی بی نیاز کن … منم می خوام غنی بودن رو در همه ابعاد از سرراست ترین و لذت بخش ترین مسیر، تجربه کنم
آمین
================================
سلام به اساتید عزیزم
سلام به دوستان مدار بهشت
#مهاجرت
#گام 12
تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»…
تفاوت میان مفهوم “تسلیم” در دو جمله بالا، از زمین تا آسمان است. تفاوت میان «امید با ناامیدی»، تفاوت میان «آرامش با نگرانی»، تفاوت میان «توحید با شرک» و تفاوت میان «آسان شدن برای آسانی هابا «آسان شدن برای سختی ها» است
++ پشتوانه لازم برای تسلیم الهامات شدن⬅️ تسلیم بودن در برابر خداوند، پشتوانه می خواهد و این پشتوانه فقط با شناخت واقعی خداوند و رابطه ی دائمی ای که هر کدام از ما با این نیرو داریم، ساخته می شود. نیروی که “صاحب قدرت بی نهایت + بخشندگی بی حساب” است. فقط و تنها فقط با درک این ترکیب درباره خداوند که به معنای واقعی کلمه خداوند را کافی بدانیم، بر او توکل کنیم و به معنای واقعی کلمه تسلیم هدایت های این نیرو بشویم…. با شناخت واقعی خداوند و قوانین این نیرو برای خوشختی، اصل را از فرع تشخیص دهیم. این تشخیص باعث می شود انرژی خلق کننده ای که از خداوند به ارث برده ایم، بر مسائل حاشیه ای و بیهوده هدر نرود و صرف خلق شرایط دلخواهی شود که همیشه آرزوی تجربه اش را داشته ایم . که نتیجه اش میشه پکیج خوشبختی که، شامل سلامتی، استقلال مالی و آزادی زمانی و مکانی، روابط عاشقانه و در یک کلام، رسیدن به رضایت قلبی از زندگی است.
++ تسلیم بودن⬅️ یعنی اجازه دادن به خداوند که مرا هدایت کند؛ پاسخ دهد به درخواست هام
++ واضح ترین نشانه تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند؛ … آرامش یعنی آه خدایا شکرت راحت شدم خودمو سپردم به تو… خیالش راحته… و با خیال راحت عمل می کنه(میپره)… حالش خوبه چون اعتماد داره به خدا( به خاطر باورهایی که از شناخت صحیح خداوند داره) …
++چگونه به نقطه تسلیم بودن دربرابر خداوند نزدیک تر شویم؟ شنیدن داستان های قرآنی… یادآوری اتفاقات زندگی خودمون
++ نتیجه تسلیم بودن دربرابر خداوند؛… آرامش و لذت بردنه «الا بذکر الله تطمئن القلوب»… امید و توکل و هر چی حالت رو خوب می کنه… “روان شدن چرخ زندگی”
++ فرایند تکاملی ساختن ویژگی “تسلیم بودن دربرابر خداوند” را درک کن؛
++ نشانه های رفتاری فرد متوکل؛
1. باج ندادن به عوال بیرونی
2. حل مسئله= خلق ثروت
مسائل فرصتی برای بروز توانایی هامون… افزایش اعتماد به نفس… افزون شدن باور هامون… تسلیم نشدن در برابر مسائل و تسلیم الهامات و ایده های الهامی ( معارفه و دوره به صورت سی دی شد)…
++ به جای نگرانی درباره مسائل پیش رو، کنجکاو باش درباره اینکه: چه راهکاری می توانم برای حل این مسئله پیدا کنم؟ و از این “بازی کنجکاوانه”، لذت ببر؛ … من کنجکاوم بدونم که آیا من می تونم این مسئله رو حل کنم؟
++ تکرار آگاهی ها، ایمانی فعال در وجودمان می سازد که نه تنها به نجواهای ذهن فرصت ناامید کردن و نگران شدن را نمی دهد بلکه قلب مان را همواره برای دریافت هدایت های خداوند باز نگه می دارد. به اندازه ای که این آگاهی ها را تکرار می کنیم و به یاد می آوریم به همان اندازه، تسلیم هدایت های خداوند هستیم، به همان اندازه آرامش قلبی داریم و به همان اندازه شامل وعده “لا خوف علیهم و لاهم یحزنون” خداوند می شویم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
خدایا هر آنچه که دارم همه از آن توست
‹ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ›
آگاهباشیدتنهابایادخدادلهـاآرامشمییابد
سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز و دوستان گل
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً
چرا که در مقابل نعمت بزرگ هدایت الهى آنها که پذیرا و تسلیم شوند، و راه هدایت پیش گیرند، شکر این نعمت را بجا آورده ، و آنها که مخالفت کنند کفران کرده اند.
تسلیم بودن در مقابل خداوند به این معناست که من ایمان دارم که یک نیرویی برتر از کل نیروهای جهان ،که جهان رو خلق کرده و به قول خداوند داره هدایتش میکنه ،اون من رو هدایت میکنه،اون من رو خلق کرده،اگه توکل کنم بهش ،اگه خودم رو بسپارم بهش ،اگه ازش درخواست کمک کنم ،اگه باورش داشته باشم، اگه ایمان بهش داشته باشم،اون منو هدایت میکنه، اون منو به مسیرهای درست هدایت میکنه، آدمهای درست،شرایط درست،موقعیت های درست وارد زندگی من میکنه و در مسیر زندگی من قرار میده
جاهایی که تونستم یعنی سعی کردم ی کوچلو تسلیم خداوند باشم و جایی بوده دیگه هیچ کاری نمیتونستم بکنم بخودش گفتم خدایا نمیتونم ،بلد نیستم و کم آوردم تو درستش کن تو هدایتم کن
من با عقلم خراب کردم دیدم خداوند برام جوری همه کارها رو انجام داده که نفهمیدم چیشد
و باید جاهایی که سعی کردم تسلیم بشم رو هی بخودم بگم که فراموش نکنم و تمرین کنم که همیشه خودم رو تو آغوشش بندازم و تسلیمش باشم وقتی تسلیم هستم نشونه اش آرامشی که دارم وقتی ناراحتم یعنی تسلیم نیستم و به خدا اعتماد ندارم مثل اون بچه میمونم که بالا اون درخت رفتم الان میخوام بپرم پایین اما میگم اگه خودم رو پرت کنم پایین پدرم منو نمیگیره و میمیرم
و تسلیم اون بچه ایی هست که دست پدرش رو گرفته و باورش داره و هرچی که میخواد به پدرش میگه و خیالش راحته
اما کسی که تسلیم نیست مثل اون بچه ایی هست که داره نق میزنه و گریه میکنه و میخواد دست پدرش رو ول کنه بدوه وسط خیابون ک نمیدونه ماشین میزنه بهش
تسلیم بودن یعنی اجازه دادن به خداوند که پاسخ دهد به درخواست های شما چون خیلی موقعها ما ی چیزی از خداوند میخوایم اما تسلیم نیستیم،شرک میورزیم.،نگرانیم،ناراحتیم،میترسیم،غصه میخوریم،هر کدوم از این احساسهای شرک ورزیدن،غصه خوردن،نگران بودن،ترسیدن ،همه اینا به معنای اینکه ما تسلیم نیستیم
تسلیم کسی هست که بگه خدایا شکرت راحت شدم خودم رو سپردم به تو
تسلیم بودن بدون شک احساس خوب،احساس آرامش بهمراه داره
أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ احساس اطمینان قلبی میاورد نشونه اش اینه،نشونه اش احساس آرامشه،احساس خوب،احساس شادی،احساس لذت،احساس امید،احساس توکل و هرچی احساس خوب میشناسید موقعی اتفاق میفته که ما تسلیم خداوندیم نشونه اش اینه که اینکار تمرین میخواد،اینکار شنیدن ی سری داستان های قرآنی میخواد که کمک کنه بهتر تسلیم خداوند باشیم
اما تسلیم بودن در برابر مشکلات
این سوال رو از خودمون بپرسیم ؟
آیا من توانایی حل این مسئله رو دارم
خیلی موقعها وقتی ی مسئله پیش میاد با نگاه بازی بهش با نگاه کردن حل یک معما ،با یک بازی شطرنج بهش نگاه کنیم و بگم بخودم آیا من میتونم این مسئله رو حل کنم باید کنجکاو باشم ببینم میشه حلش کرد این چالشی که باهاش روبرو هستم
و وقتی تونستم چالشهای که در سر راهم قرار میگیره حل کنم ی پله رشد کردم و رفتم مدار بالا تر و با خودش هم ثروت میاد اگه نگاه مثبت داشته باشم به چالش هایی که برخورد میکنم پیشرفت و بزرگ میشم اما بعضی مواقع به چالشهای برخوردم به جایی اینکه حل کنم غر زدم و حسم بد شد و قانون رو بخودم یادآوری نکردم که بگم این تضاد کمک خداوند بمن است و جوری نگاه کنم به این قضیه ک میخوام به عنوان بازی برم جلو وقتی با این نگاه میرم و به خداوند هم نگاه کنم و هدایت بخوام و بگم قدم بعدی چیه برای حل کردن این مسئله بهم میگه و باید بخودم بگم اگه این چالشی که سر راهم هست اگه حل کنم چ پاداش هایی از خداوند میگیرم
این تضادها و چالشهای که بهش بر میخوریم اینا چیزی بدی نیست اینا مسائلی که اگر حل کنید بزرگ میشید ثروتمند میشید،رشد میکنید،اگه حل نکنید کوچلو میمونید
وقتی هر مسئله ایی که حل کنید به موفقیت هایی میرسی و تا ابد ادامه داره این روند تا وقتی که حل کنم مسائل رو و اون اعتماد بنفسی که در خودتون ایجاد میکنید و این مسائلی که حل میکنید و راه حلش رو پیدا میکنید تا ابد میتونید استفاده کنید برای مسائل دیگه
و به عنوان بازی نگاه کنید مسائل زندگیتون رو به عنوان یک معما به عنوان یک پازل نگاه کنید بهش و اینجوری میتونیم از این مسیر بسلامت عبور کنیم
در پناه خداوند یکتا باشین
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»
ﭘﺲ [ﻣﻮﺳﻲ] ﺩﺍم ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺩﺍﺩ ، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺳﺎﻳﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ؛ ﺑﻪ هر ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺧﻴﺮ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﻨﻲ، ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪم (24 قصص)
—————————————————————————
خدایا، پروردگارم ، به هر آنچه از خیر و نعمت از درگاه تو بر بندگانت نازل همواره میکنی، محتاج و نیازمند و فقیرم. خدایا از شر شرک و کفر و ظلم و نجوای درونم به تو پناه میبرم «قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»
ای بخشنده بخشایشگر، ای آگاه به اسرار درون سینه ها، ای مهربانترین مهربانان، از فضل و رحمتت بر این بنده ات نور هدایت و آرامش عطا فرما.
—————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سایت توحیدی. استاد عباس منش جان، روز مرد و روز پدر بر شما مبارک، بزرگمرد توحید و پدر معنوی همه اعضای سایت. ازتون متشکرم استاد که توحید رو انتخاب کردین و فقط در پیشگاه پروردگار تسلیم شدین.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر هدایتهاش و بخاطر تسلیم شدن به درگاه خداوند و نه تسلیم در برابر مشکلات. خدا رو صد هزار مرتبه شکر که تسلیم در برابر خداوند همیشه جواب همه مسائل و مشکلاته.
—————————————————————————
به شدت دلم میخواست کامنت بنویسم ولی مدتیه انگار سیمش قطع شده، نمیدونم کی پاشو گذاشته روی سیم. احتمالا بازم یه جایی شرک ورزیدم.
خلاصه اینکه دوستان حلال کنید این یه ذره تقلا رو بپذیرید چون این بار واقعاً دارم با تقاضای ذهن و دستم مینویسم.
—————————————————————————
چند روز پیش دوتا گل گرفتم. بهش میگن «بنت قنسول» یا گل کریسمس ، به انگلیسی بهش میگن Poinsettia وقتی داشتم جابجاش میکردم یکی از شاخه هاش شکست. خب منم خیلی حساس شدم و اون شاخه شکسته رو آوردم و گذاشتم توی آب. یه ذره هورمون ریشه زایی بهش زدم فایده نداشت، اسید بیومیک ، فایده نداشت، برگهاش یکی یکی داشت می افتاد. آب رو دوباره عوض کردم و بازم یه ذره ریشه زا و بیومیک زدم به آب و گفتم خدایا من دلم میخواد این شاخه گل به زندگیش ادامه بده ، دلم نمیخواد بندازمش دور. بعد یادم افتاد توی یوتیوب دیدم این گل رو وقتی قلمه میزنن یه مدت میذارنش توی تاریکی، بعداً با نور بهش شوک میدن تا رشد کنه. منم بردم گذاشتم توی کابینت زیر سینک آشپزخونه، هم جاش خنک باشه و هم تاریک. امروز چک کردم دیدم برگاش سرحال شده. و به نظر میرسه بتونه به حیاتش ادامه بده و چند وقت دیگه بشه گذاشتش توی گلدون.
توی تاریکی موندن قلب اصلا خوب نیست، ولی وقتی توی تاریکی قرار میگیری تازه قدر روشنایی و نور هدایت رب العالمین رو میفهمی، مثل الان که من دوست دارم بازم نور رب العالمین رو توی قلبم احساس کنم.
یاد شعر پروین اعتصامی می افتم.
«زان به تاریکی گذاری بنده را ؛ تا ببیند آن رخ تابنده را»
وقتی خداوند توی قرآن گفته «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یعنی گشتم نبود، نگرد نیست، نخواهد بود و نخواهی یافت.
یه جوری خلق شدی بنده خدا، که جز یاد خدا هیچی هیچی آرومت نمیکنه، هیچی بهت حس خوشبختی نمیده، ته ته همه خوشبختی ها خود خداست. هر چی قراره حستو خوب کنه، نهایتش باید برسی به خود خدا تا آروم بشی.
از دل تاریکی ، خدایا صدامو میشنوی؟ من بهت دسترسی ندارم ولی تو از تاریکی خبر داری، به موسی و هارون گفتی «لَا تَخَافَا ۖ إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ» خدایا من باورت دارم حتی اگه توی تنهایی و تاریکی باشم.
—————————————————————————
دوستان نازنینم منور به نور رب العالمین باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام خدمت شما دوست عزیز و گرامی ام
امیدوارم که همیشه سرحال باشی
و سیم قطع شده زود تر وصل شود
از خواندن کامنت هایت کلی لذت می برم ودرس ها می آموزم
تحسینت می کنم که اینقدر خوب روی خودت کار کردی و قانون را درک کردی و حالا داری از آگاهی هایت ما را هم مستفید می سازید
اینجا از متن شما گرفتم
از دل تاریکی . خدایا صدامو می شنوی ؟ من بهت دسترسی ندارم ولی تو از تاریکی خبر داری. به موسی و هارون گفتی
خدایا من باورت دارم حتی اگه توی تنهایی و تاریکی باشم
خلی لذت بردم از کامنت شما
برای شما بهترین ها را از خداوند بزرگ می خواهم
و همیشه در پناه الله متعال شاد و سلامت باشی
دوست عزیزم
به نام خداوندی که ما رو بی قید وشرط لایق آفرید،امیدوارم قدرشو بدونیم با کنترل ذهنمون …..
حمید حنیف عزیز گاهی در مسیر رفتن به جایی هستم ،صدای قرآن که در گوشم میپیچه و وقتی یه کلمه رو برام بولد میکنه اشکهام میریزه
میدونید عشق به خدا و آرامش داشتن با یادش همش برای من همراه با اشک برای حرمتی که داره و من با شرک گاهی ….
خدایا منو میبخشی؟؟من خودمو بخشیدم ؟؟
خدایا ما رو از تاریکیها نجات بده
دیروز عکس پدر بزرگم که به رحمت خدا رفته دیدم و نا خودآگاه اشکهایم ریخت و من وارد احساس بد و حسرت افتادم ،انگار تالاپ افتادم تو تاریکی تک و تنها خودم کردم،اما ازش خواستم ازم بگذره
سر نماز هرچی کردم نتونستم وصل بشم اما بهش گفتم ببخشید اشتباه کردم نتونستم ذهنمو کنترل کنم ،تمام تلاشمو میکنم فقط برا عشقی که بهت دارم اشک بریزم تا آرومه آروم بشه یه بغضی تو گلوم بود با خوندن کامنتتون و رسیدن به تاریکی و روشنایی بغضم ترکید انگار نور اومد ،این اشکهای توام با عشق برای ربم برای توحید بود آرامش به قلبم روانه میشه من میدونم….
خیر دنیا و آخرت ببینی برادر :))))
مرسی که همیشه برامون مینویسید
در پناه الله مهربان
به نام خداوند غنی و وهابم
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و مریم جان شایستهام.
و سلام به شما دوست ارجمندم آقا حمید عزیز. حمیدِ ستوده، پسندیده، ستایششده، فرخنده، مبارک.
چیزی نیست برادر! همین جوری دلم خواست معانی زیبای اسمتون رو بنویسم. (الکی گفتم! من دلم نخواست! خدا گفت بنویسم. خدا خودش شاهده که کل ایده این کامنت الهامی بود و من اصلاً بهش فکر نکردم).
متن زیر رو هم گفت از اینترنت کپی کردم:
«حمید» در قرآن هفده بار آمده و در همه موارد، وصف خدا قرار گرفته و با صفات دیگرى مانند غنى، مجید، عزیز، حکیم و ولىّ همراه شده است.
چنان که مىفرماید: «غَنِىٌّ حَمیدٌ» (بقره/267)، «حَمیدٌ مَجیدٌ» (هود/73)، «إِلى صِراطِ العَزیزِ الحَمید» (ابراهیم/1)، «مِنْ حَکیم حَمید» (فصلت/42) و «الولىّ الحمید» (شورى/28).
نام «حمید» با نام «غنى» ده بار، با نام «عزیز» سه بار، با نام «مجید» یک بار، با نام «حکیم» یک بار، با نام «ولى» یک بار و با تعبیر «صراط الحمید (راه [خداى] ستوده)» نیز یک بار ذکر شده است.
——————————————————————————–
آقا حمید عزیز، به تأسی از خودتون، در کامنتهاتون،
وقتی اون ندا محکم و پرقدرت بهم گفت که براتون بنویسم، دست دراز کردم قران رو از روی میز برداشتم و گفتم خدایا پس خودت یه آیهای بگو که براش نشونه و هادی باشه.
و با چشمهای بسته قران رو باز کردم… و این آیات در آغاز صفحه بود:
فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمعَانِ قَالَ أَصحَابُ مُوسىٰ إِنَّا لَمُدرَکُونَ
قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهدین.
چون آن دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسى گفتند: گرفتار آمدیم.
گفت: هرگز. پروردگار من با من است و مرا راه خواهد نمود.
سوره شعراء، آیات 61 و 62
——————————————————————————–
نمیدونم چند وقته در بخشِ فایلهای دانلودی کامنت نذاشتم (تمرکزم روی محصولات استاده، هرچند در بخشِ محصولات هم کامنت خاصی در سایت نذاشتم و فقط هرازگاهی چیزی نوشتم. نوشتن در دفتر برام خیلی راحتتره). البته میتونستم برم تو پروفایلم ببینم آخرین کامنتم مال کِیه. ولی الان این اهمیتی نداره. نکته بااهمیت اینه که از بین کامنتهای امروز (دیگه میدونیم که به قول استاد نباید بگیم اتفاقی) هدایت شدم به کامنت شما، و اولین و تنها کامنتی بود که خوندم. و وقتی به سطرهای پایانی رسیدم یه صدایی بهم گفت براش بنویس.
حالا من که در فکر و در حال و هوای کامنت نوشتن برای خودِ فایل هم نبودم، چه برسه برای پاسخ یک دوست عزیز.
ولی یه صدا با قدرت تموم میگفت
براش بنویس.
همین رو بنویس. همین که گفته «از دل تاریکی، خدایا صدامو میشنوی؟»
بهش بگو آره.
بگو که بندهی ستایششدهی خدا، تو در تاریکی نیستی.
تو در آغوش خداوندی،
همونی که نور السموات و الارضه.
همونی که نور علی نوره.
همون خدایی که: یهدی اللَّه لِنوره من یشاء.
بگو که خدا میبیندت، خدا میشنودت، در تاریکترین و بیصداترین لحظهها.
برای خدا همه جا نور مطلقه. تاریکی معنا نداره. پس حتی اگه به زعم خودت در دل تاریکی هستی، همون جا خدا هم پیشته. از همون جا دستت رو به سمتش دراز کن. اون همیشه دستگیره، همیشه مُجیبه، همیشه هادیه. اون منتظرته.
قدم بردار. باهات میاد.
ذهنت رو ساکت کن. اون حرف میزنه.
بندها رو رها کن و خودت رو بسپر به واعتصموا بحبل اللَّه.
خدا عاشقته پسر، خدا باهاته بندهی ستایششده، حمیدِ سلیم و عزیز و آگاه.
والسلام. در پناه رب العالمین.
——————————————————————————–
هر اونچه نوشتم به اجازه و اذن خودش بود و از من نبود، که من قدرت ندارم حتی یه کامنت معمولی واسه خودم بنویسم. ولی این کامنت بلافاصله و خیلی سریع نوشته شد.
حمید عزیز امیدوارم این پیام نور هدایتی به قلبتون بتابونه و براتون نشونه باشه. که اگه منِ واسطهی ناچیز به درستی نقلِ پیام کرده باشم، قطعاً خواهد بود.
خیلی تحسینتون میکنم برای جایگاهی که دارید، و ازتون سپاسگزارم که همیشه با کامنتهاتون سبب روشنی قلبمون و درک مفاهیم قرانی میشید.
خدا رو شاکرم که اجازه نوشتن داد.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوا وَّآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوا وَّآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوا وَّأَحْسَنُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»
(ﺑﺮ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﮔﻨﺎﻫﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺑﭙﺮﻫﻴﺰﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﻨﺪ؛ ﺳﭙﺲ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﺭﺍ ﺗﺪﺍﻭم ﺑﺨﺸﻨﺪ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﻨﺪ، ﻭ ﺑﺮ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﻱ ﻭﺭﺯﻧﺪ ﻭ ﻛﺎﺭ ﻧﻴﻚ ﺑﺠﺎ ﺁﻭﺭﻧﺪ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ (٩٣ مائده)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به شما دوست گرامی ، الهی که حالتون عالی باشه و قلبتون نورانی باشه. ازتون متشکرم بخاطر این کامنت ارزشمندتون. الهی که خداوند نور و رحمت و آرامش رو برای شما قرار بده، همونطور که با این کامنت پیامرسان الهی بودید برام.
ازتون متشکرم که معانی صفت حمید بودن خداوند و ترکیبش با صفات دیگه الهی رو برام نوشتین تا بازم بیاد بیارم به چه ارباب قدرتمند و ستایش شده و غنی و صاحب فضل و عزیزی متصل هستم.
راستشو بخواین اسم کامل من عبدالحمید هست، چون پدرم وقتی این اسم رو برام انتخاب کرده این نکته رو دقت کرده بود (و البته چندبار هم وقتی بچه بودم بهم گفته بود) که حمید صفت خداست و تو بنده خدایی و عبدالحمید یعنی بنده خدا. چندباری هم آیه «إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ» رو میخوند.
امیدوارم در واقعیت و با عملم و با فرکانس مثبت قلبیم، حقیقتاً خدا رو بندگی کنم. و خدا ازم راضی باشه.
وقتی کامنتتون رو دیدم فقط امتیاز دادم و شرایطش رو نداشتم بخونمش، یکی دوبار وقت خالی پیدا کردم ولی بازم یه حسی مانع میشد که بخونمش. ساعت 12 و خورده ای یهو از خواب بیدار شدم ،درکل من عادت دارم زود بخوابم، حوالی 10 و خورده ای (بقول یکی از دوستان، نشانه کهولت سنه)
خلاصه اینکه بیدار شدم و تا الان که ساعت نزدیک به 4 صبحه و دارم پاسخ کامنت شما رو مینویسم.
داشتم توی خونه قدم میزدم، یه وقتایی هم میرم پنجره رو باز میکنم و ستاره ها و ماه و مریخ و حرکت ابرها رو نگاه میکنم و … یه کم قرآن گوش دادم و نهایتاً یه سوال از خداوند پرسیدم. خلاصه اش این بود که خدایا چطوری بنده ای باشم که تو ازم راضی باشی.
و اومدم سراغ گوشی، گفتم من که خوابم نمیبره یه سر به سایت بزنم ببینم چه خبره. یهو یادم افتاد راستی من کامنت داشتم و هنوز نخوندمش. و اومدم سراغ کامنت شما. و دقیقاً الان وقتش بود، الان بهم چسبید، الان به جانم نشست. ازتون بینهایت سپاسگزارم که خدا رو انتخاب کردین و تسلیمش شدین. و خدا هم شما رو انتخاب کرد تا پیامش رو به عبد خودش برسونه. ازتون سپاسگزارم.
من جواب سوالم رو از دل کامنت شما دریافت کردم. و البته این همه ماجرا نبود.
من قبلاً هم درخواست هایی از خداوند داشتم و خداوند وعده های نورانی و زیبایی بهم داده بود. ولی رسیدن به مدار وعده الهی ایمان و تقوا و طی کردن روند تکامل میخواست. وقتی بحث روند تکامل میشه، یعنی زمان، و در بستر زمان یه وقتایی ما توحیدی عمل میکنیم یه وقتایی هم شیطان بهمون حمله میکنه و نجوا میکنه.
وعده ای که خداوند بهم داد آیه 89 یونس بود که شما گذاشتین عکس پروفایل تون ، و خداوند اینجوری باهام حرف میزنه ، به زبان نشانه ها «قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»
ازتون متشکرم که حتی عکسش پروفایل تون هم نشانه ای از وعده الهی بود.
خداوند همیشه بهمون وعده مغفرت و رحمت و فضل و نعمت میده و شیطان وعده فقر و فحشا میده، و ترس و غم رو برای آدم سوغاتی میاره.
—————————————————————————
وقتی هدایت خواستم برای نوشتن کامنت ، به آیه 93 مائده هدایت شدم. چند آیه قبل صحبت شراب و چیزای دیگه است، و اینجا خداوند داره احساس گناه رو از بندگان دور میکنه و البته مسیر پرکتیکال رشد و پیشرفت رو ارائه میده.
سه بار از کلمه تقوا استفاده شده یعنی کنترل ذهن (کنترل ذهنی که منجر به کنترل رفتار و اعمال هم میشه)
دو بار کلمه ثم استفاده شده ، یعنی طی کردن روند تکامل و رفتن به مدارهای بالاتر.
ایمان و عمل صالح (ایمان عملی) و تقوا ، و ادامه دادن و طی کردن تکامل ، و بازم ایمان عملی بیشتر و بازم تقوا و بازم تقوای بیشتر و نیکوکاری و … رضایت خداوند.
خداوند اینقدر واضح منو هدایت کرد. این مهر تاییدی بود بر پیام الهی و الهام قلبی شما : «بگو که بندهی ستایششدهی خدا، تو در تاریکی نیستی. تو در آغوش خداوندی، همونی که نور السموات و الارضه. همونی که نور علی نوره. همون خدایی که: یهدی اللَّه لِنوره من یشاء. بگو که خدا میبیندت، خدا میشنودت، در تاریکترین و بیصداترین لحظهها. برای خدا همه جا نور مطلقه. تاریکی معنا نداره. پس حتی اگه به زعم خودت در دل تاریکی هستی، همون جا خدا هم پیشته. از همون جا دستت رو به سمتش دراز کن. اون همیشه دستگیره، همیشه مُجیبه، همیشه هادیه. اون منتظرته.»
—————————————————————————
از شما ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون. هدایت قرآنی کامنتتون عالی بود، ماجرای موسی و قومش و آخرین لحظات انتظار برای تحقق وعده الهی، آیه 89 یونس هم اجابت خداوند به درخواست موسی و هارون برای نجات بود؛ خداوند همیشه پناه و حمایتگر همه ما باشه. این کامنت بیش از اینکه پاسخ به کامنت شما باشه، دفتر مشق و تمرین خودم بود، یادآوری برای ذهن خودم بود، یادم باشه نشانه ها رو دنبال کنم و بندگی کنم و استقامت بورزم، تقوا و کنترل ذهن و رفتار داشته باشم.
ازتون بینهایت متشکرم؛ در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
به نام خداوند وهاب و رزاق
فاصبر انَّ وَعدَ اللَّهِ حقٌّ وَلا یَستَخِفَّنَّکَ الذینَ
لَا یُوقِنُون.
پس صبر کن که وعده خدا حق است. مباد آنان که به مرحله یقین نرسیدهاند، تو را بىثبات و سبکسر گردانند.
آیه 60 سوره روم
سلام به شما دوست ارزشمندم، آقا حمید عزیز، عبدالحمید عزیز. (چقدر دیدگاهی که پدر محترمتون در مورد انتخاب اسم برای شما داشتهند، خاص و قابل احترامه. خیلی برام جالب بود و قبلاً هرگز از این بُعد به این اسامی و صفتهای خداوند نگاه نکرده بودم.)
————————————————–
امیدوارم که در بهترین حال باشین و این پیام هم در بهترین زمان و مکان به دستتون برسه.
خیلی خیلی سپاسگزارم بابت کامنت پر از لطف و محبتتون.
همیشه در کامنتتون نکتههایی برای یادگیری هست: «یه وقتایی هم میرم پنجره رو باز میکنم و ستاره ها و ماه و مریخ و حرکت ابرها رو نگاه میکنم…)
توجهم جلب شد به اینکه مگه میشه از رو زمین، از پنجره، مریخ رو هم نگاه کرد؟ حتماً میشه که شما نوشتید. و باید دربارهش سرچ کنم.
————————————————–
خواستم از قران براتون هدیهای بیارم. وقتی رسیدم به اون قسمت کامنتتون که در مورد وعده خداوند گفته بودید، این آیه 60 سوره روم اومد تو ذهنم و گفتم همین رو بنویسم. (البته نه این که من خیییلی آیه حفظ هستم. نه، تک و توک حفظم و اینم جزو اوناست.)
حمید عزیز اینکه گفتید حتی عکس پروفایلم براتون هدایت داشته چقدر برام جالب بود. خدا رو بینهایت شکر برای اینکه هر لحظه ما رو به سمت نور هدایت میکنه. هر لحظه حامی و هادی ماست.
هیچوقت یادم نمیره اون شب رو که در نهایتِ عجز و احساس درموندگی و بیچارگی از خدای خودم خواستم که کمکم کنه، هدایتم کنه، راهی بهم نشون بده، و با حالت تسلیمِ محض قران رو باز کردم و این آیه اومد… با دیدنش اشک بووود که به پهنای صورت میریخت و جلوی دید رو میگرفت.
اگه دلتون خواست، میتونید اینجا داستان انتخاب عکس پروفایلم رو بخونید:
abasmanesh.com
قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ.
گفت: خواست شما اجابت شد، ثابتقدم باشید و از طریقه نادانان پیروى مکنید.
————————————————–
راجع به نشونه کهولت سن نوشته بودین… عرض کنم اینجانب که در دوران بازنشستگی هستم، بعد از سالها زود بیدار شدن در دوره تحصیل و کارِ کارمندی و اینها، الان خیلی دیر میخوابم و دیر بیدار میشم.
پس خبر خوب اینه که: این زود خوابیدن شما نشونه کهولت سن نیست. شاید نشونه داشتن یه بدن سالم و لایفاستایل درسته. :)
————————————————–
خدا رو صدهزاران بار شکر که کامنت به جانتون نشست.
همونطور که نوشته بودم، اون کامنت فقط پاسخی بود به ندای قلبم، و از من نبود.
میبینید که الان در نوشتن این کامنت چقدر الکن و ناتوان بودم.
من هم از شما ممنونم که اینقدر خوب و عمیق و باانرژی مینویسید. کامنتتون رو با اشتیاق خوندم و از هدایت قرانی استفاده کردم و لذت بردم.
در پناه خدا سلامت و شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید.
پن: راستی اومدم اینجا دیدم که کامنتم کلی امتیاز گرفته. خواستم بگم این امتیازها به اعتبار اسم شماست ها! :)) از این بابت هم خیلی خیلی تحسینتون میکنم. کلی ایموجی دست و تشویق و لایک.
وگرنه من کامنتهایی در سایت دارم که گاهی حتی یک رأی هم بهشون داده نشده. :)
سلام خدا میخوام بنویسم آره ذهن عزیزم میخوام بنویسم میگفتی ولش کن بابا تو ک چیزی نداری بزا بقیه ک حرکتای خفن زدن بنویسن( سعیده اگه فک کنی منظورم تویی سخت در اشتباهی :)))
ولی من میگم منم ب اندازه ظرف خودم حرکتای خفن زدم، دیدی استاد تواین فایل گفت تسلیم محض نداریم، باید کم کم رو خودمون کار کنیم، صفر و صدی نگاه نکنید ب قضیه تسلیم و توکل.
این شیطان میخواد منو ب ناسپاسی بکشونه، ولی من الان براش میگم، همین الان وسط فایل راهنمای عملی بودم دیدم دارم فقط گوشش میدم راضی نبودم از خودم، استپ کردم گفتم چی حالتو بد کرده؟ گفت تو چیزی برا نوشتن نداری منم اومدم بنویسم مثل همیشه ؛) باشه تو درست میگی ولی بشین گوش بده.
خدا تو همونی هستی ک من هیچ ایده ای نداشتم برا عمل جراحیم، هیچ کس پشتم نبود، ولی تو منو ب بهترین دکتر هدایت کردی، من فکر میکردم تو اتاق ریکاوری تنهام ولی تو پیشم بودی، دیدی تو تک تک روزای قبل عمل عکسو آزمایشا و همه و همه فقط تو بودی کنارم، همه اطرافیان مخالف ولی من کار خودمو کردم، هیچ ایده ای نداشتم فقط دلم میخواست انجامش بدم.
خدا تو همونی هستی ک دلمو قرص کردی از دانشگاه انصراف بدم، بازم هیشکی پشتم نبود، ولی من گفتم من نمی دونم قراره چیکار کنم فقط دلم نمیخواد برم پاهام نمیره، و همون ترم 1 بعد از امتحانات نرفتم، انتخاب رشته نکردم و وقتی زمانش گذشته بود و همه چی تمام شده بود ب خانواده ام اعلام کردم، تو تمام تصمیماتم تو قدرت شدی تو گلوم ک اگر صدامم بلرزه حرفمو بزنم.
خدا تو همونی هستی ک برام تو 19 سالگی کار شدی، یادته هیچ دختر فامیل نمیرفت سرکار، یادته سنت شکن فامیل شدم؟ اون موقعا همه ی آگهی ها میگفتن اصن دیپلم نمیخوایم، اون موقع ها همه میگفتن فقط بامدرک لیسانس استخدام میشی، ولی تو اول 3 ماه منو گذاشتی تو کتابفروشی گفتی یه کم ترسات بریزه یه کم قوی شو بعدش منو توی شرکت خیلی خوبی استخدام کردی، فقط کار خودت بود ک مهر منو ب دل خانم صالحی عزیز انداختی، منی ک صدامم میلرزید موقع حرف زدن چطور منو 2 سال و نیم اونجا قوی کردی رشد دادی ک با مدیرپروژه های ساختمانی با مدیرعاملا ب راحتی حرف میزدم، منی ک از مردا میترسیدم هههه، ای خدا چه جوری انقد منو شجاع کردی، من گنجیشک ضعیفه بودم یادته
خدا بعدش ازت خواستم تجربه کار تو کافه رو داشته باشم، اونم بقیه محدودیت هایی میزاشتن، بدون تجربه نمیشه، باید شب تایم هم بمونی ولی من نمیخواستم، بعد یه کافه خیلی خوب و صمیمی و کوچولو پر از گل و فضای چوبی اش بهم دادی، گفتی بیا تایم 8 تا 3 مثل کار اداری، همه چیم یاد بگیر، من عاشق قهوه زدن و ارتباط با مشتریا، و دیدن مشتریا از پشت کانتر بودم، از خندیدن پارتنرا لذت میبردم، از مادر و دختری ک اومده بودن صبحانه، از آقای دکتری ک ظهرا میومد، از بچه های پرستاری بیمارستان ک گروه گروه می اومدن و من از دیدن شون حرف زدناشون لذت میبردم، از پسرای باحالی ک میشتن با لپتاب شون کار میکردن، از آهنگای نت خالی پیانویی ک میزاشتم و بوی قهوه می پیچید لذت میبردم.
بعد 20 روز فهمیدم جای من اینجا نیست، من هیچی بلد نبودم، من نمیدونستم چطور باید قهوه بزنم اصن، من از پشت میز اداری وایستادم پشت میز کافه. کی بهم یاد داد؟ چطوری رفتم تو دلش و سربلند بیرون اومدم.
یادته رئیسم چه فرد محترمی بود، روز آخر بهم گفت چرا اینجایی، چرا از کار خوبت زدی بیرون، گفت برو دنبال رویاهات جای تو اینجا نیست، منم فقط گریه میکردم جلوش ک میگفتم نمیدونم نمیدونم چرا اینجام سردرگمم
دقیقا کمتر از یک ماه ک از کافه استعفا دادم، یک ماه بعدش کرکره ی مغازه خودمو میدادم بالا، یادمه کرکره ی کافه خیلی خیلی سنگین بود، باید از هرکسی ک رد میشد درخواست میکردم کمکم کنه، یه روزایی میگفتم خدایا من خجالت میکشم خودت کمکم کن، بعد قلق اش اومد دستم، ب راحتی بازش میکردم.
اهان مغازه داری، نه پولش معلوم بود، نه جنسش، نه بلد بودم اصن، یه دختربچه چطوری تنهایی میچرخونه اصن نیرو کمکی نداشتم، هفته ای 2 تومن جنس میخریدم، تنها میرفتم مولوی، بعدش گفتم این سخته خدا گفت خوب آنلاین سفارش بده از بندر، مغازه ام خالی بود همیشه جنسا کم ولی خیلی زود فروش میرفت، بچه ها عاشق مغازه من شده بودن، این مسئله هم ب راحتی حل شد، با دو ردیف از قفسه ها شروع کردم، حرفای بقیه مهم نبود، تو کارو کاسبی یادم دادی، این مسئله هم حل شد، هدایت های تو همیشه بوده همراهم.
این اواخر میخواستم برنامه نویسی یاد بگیرم، کد زدن. اوه اوه اوه، من متنفرم خدا چرا آخه باید یادش بگیرم، خب رفتم تو دلش، یادمه دانشگاه این درسو افتادم بعد اصن خاطره بد از کد زدن داشتم، ولی رفتم تو دلش، اصن نصب برنامه هاش، کد زدن، تو تک تک مسائل هدایت خدا گام ب گام بود، من فقط میشستم پای کامپوتر، پشتیبان آنلاینم تو بودی، یه موقع هایی اصن هنگ میکردم تا سوال تو دهنم بود سریع جوابش می اومد، بعد برو فتوشاپ،بعد پریمیر، و دیم نع اینارم دلم نمیخواد، چه عزت نفسی چه رشدی کردم، منی ک از آموزش دیدن میترسیدم. وقتی رفتم تو دلش دیدم هیچ کاری با هدایت خدا سخت نیست.
هدایت هات تو تک تک قسمت های زندگیم هست، من چرا فراموش میکنم، چرا فک میکنم تو منو یادت رفته، چرا صبر ندارم، وقتی میبینم یه مژه میره تو چشمم بعد میرم جلو آینه پیداش نمیکنم، میگم خدایا تو بهم بگو کجاست، یهو یه مژه کوچولو زیر پلکم پیداش میشه، منی ک توانایی پیدا کردن اون مژه ک داره چشمم رو اذیت میکنه هم ندارم، از کجا بدونم قدم بعدی زندگیم چیه؟ تو ک حتی مژه منم هدایت میکنی، اون مورچه، اون موریانه رو در دل خاک، اون پرنده رو تو آسمون، اون میلیارد موجودات تو اقیانوس ک روزی شونو میدی، چرا نگران روزیم باشم؟ چرا نگران باشم اصن؟
خدا تو را رها نکرده، ترک نکرده، فک کنم قراره ب زودی بپرم بغلش، دلم تنگ شده برا پریدن، برا استرس هاش، برا جایزه های شیرین بعدش. برا رشد ظرف وجودی.
میدونم منو الکی خلق نکردی، خودت گفتی ما شما رو بیهوده نیافریدیم، میدونم قراره کار مهمی انجام بدم، مرا توفیق ده تا عمل صالحم رو انجام بدم، عمل صالحی ک موجب رضای توست، رضای تو رضای منه، من رضایت از زندگی رو میخوام، من فقط پولو نمیخوام، من میخوام با ذوق و شوق اون کارو انجام بدم، تو خبیری، تو آگاهی، تو خودت گفتی ما از شما ب شما آگاه تریم، همون موقع ک نطفه بودی من آگاه بودم نسبت بهت. وظیفه تو هدایته.
من حتی نمی دونم چی برام خوبه، من قصد پشت خواسته مو میگم، و دستت رو باز میزارم، ب قول استاد بچه ها ذهن تون رو خالی کنید، قبول کنید ما از عهده ی یه سری کارا برنمی یایم، این بار سنگین رو از دوش تون بردارین، بشینید رو شونه های خدا، دست تونو بزارید تو دست خدا، دستتو نکش بگو نه من خودم بلدم، میخواد دستتو بگیره تو نمیزاری، بزا رو حالت پرواز خودکار، خلبان بلده میدونه تو هیچیم نمیدونی حتی از استعداد ذاتی ات خبر نداری.
تسلیم کسیه ک میگه آههههههه خدایا شکرت خودمو سپردم به تو دستاشو باز میکنه مثه استاد، میزاره باد بزنه ب صورتش، رهایه رهاست. تسلیم کسیه ک میپره، تسلیم کسیه ک احساس شادی و امید داره، امید ب روزهای بهتر، حالش خووووبه، همش لبخند رو لبشه، ورد زبونش خدایا شکرته از ته قلبش، یه نفس عمیق بکش بگو خدایا ششششکررررت برا همه چی برا همه چی
پی نوشت میگن چی میگن:/ همون :
جاتون خالی امروز با آهنگ های امیر رادان، انگیزشی هاش، رفتم دوچرخه سواری، آقااااااا خیلی خیلی خوب بود پیشنهاد من ب شما جلو آینه بزارید برا خودتون،سعیده خدا خیرت بده، از صب زود روزمو ساخت؛)) هندزفری در گوش با آهنگاش رکاب میزدم و دستام رو هواااا میرقصید و میچرخید، نظر هیچکسم مهم نبود، ماشینا از کنارم رد میشدن و میخندیدن، منم به همه شون لبخند میزدم ؛) بچه ها همه تونو دوست دارم، استادو دوست دارم، خانم شایسته جونم دوست دارم، مرسی از همه، بوس بای :)))
استادجون یه وقت نگید شاگردام دیوونه ان هااااا، کسیو نداریم باهاش احساسات مونو شریک شیم، هیشکی نمیفهمه حال منِ دیوانه را، دوستامون اینجان، دق میکنیم خب، آخییییش حالم خوب شد، خدایا شکرت ک اینجا هست.
الان بیشتر بحث فرکانس رومیفهمم!
اینکه چرا بعضی وقت ها یک آدم هایی بدون اینکه چیزی ازشون بدونم به دلم میشینن…
انگار خودمو،بیرون از خودم پیدا کردم،انگار آدم امن زندگیمن،انگار میشه روشون حساب کرد،فرکانس آدم حسابی بودن همراشونه،میتونی بهشون تکیه کنی،میتونی اون رازی که به هیچ کس نگفتی وراحت بهش بگی،تازه دیدیش ولی انگار صد ساله میشناسیش،هیچی ازش نمیدونی ولی از آشناها ،آشنا تره…
من به افتخارت ایستاده دست میزنم ناعمه…تو بی نظیری دختر … بی نظیر …
میدونی استاد به من و شما میگه؟!
میگه این دوتا ازون ور خر افتادن:))))) یکم سرجاتون بشینید،بزارید خدا کاراتون رو برسه دیگه:)))
بیچاره استاد،به یک سری ها باید بگه توهم نزدید،ایمان و عمل باهمه،به ماها هم باید بگه یک دو دقیقه آروم بگیرید ببینیم دنیا دست کیه،به قول آقای احمدی نژاد:چه خبررررتوووونه!چه خبررررررتونه! :))))))
این یک کامنت خالی نیست ناعمه،این کامنت حاوی یک آغوش محکم وطولانی و یک مااااچ آبدار به صورت زیباته…دوستت دارم که انقدر منی:)
بوس به کله ت!وببینمت زودتر!
رااااستی سلاااااام به روی ماهت …
و خدانگهدارِِ همه ی زیبایی هاااات…
إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿٣٠فصلت﴾
بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [و می گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد.
تو بهترین دوست منیاااا، انرژی می مثل سوخت منیااا، دوست دارم شما عشق منیا
سلام ب روی ماهت، میدونی وقتی گفتی برات دست میزنم پروانه ها تو دلم رقصیدن، بلند خندیدم، گفتم بزا برم دوباره کامنتمو بخونم، و این بار با اشکی ک تو چشام بود از محبت های خدا خوندم و قلبم چقدررر گرم شد.
خیلی عجیبه شباهت های اتفاقات زندگی ما بچه ها، بخدا یه وقتایی یه چیزایی میخونم هنگ میکنم، میگم عههه اینم منم، این اتفاق برا منم افتاده بود ک
میدونی الان کجایم، بام تهران عه چیز نه، بالاپشت بوم؛) جات خالی قهوه ب دست، از شلوغی خونه زدم بیرون گفتم این جواب روباید با عشق خوند، ویورِر انقده ویو جذابِ لعنتیه ک نگم برات، آفتاب نارنجی زده رو قله ی کوهای پوشیده از برف، خدا هم بادهای بشارت دهنده شو فرستاد امروز هوا رو تمیز تمیز کرد برامون
سعیده چند بار این تشکراتو بخونم منننن، قلب قلبی شدم آخه دلبررر. من چقد باید ب این فایل تسلیم شدن گوش بدم نمیدونم، چرا انقد میخوام هی یه کار عملی انجام بدم، بابا نعمت داره میاد برات، خدا فرشته هاشو مادر پدرت رو برات بسیج کرده ک تو فقط رو خودت کار کنی، بشین سرجات دیگه، هی میگی میخوام یه کاری بکنم، رسالتم هدفم، برم یه اختراعی اکتشافی بکنم، عزیزدلم تو همینجوری شم دوست داشتنی ای، ارزشمندی. بزا جریان تو رو پیش ببره.
آروم ندارم میدونی، امروزم رفتم یه مصاحبه دیگه:/ خواسته هام داره واضح تر میشه، تو کلام کارفرما باز یه کلیدایی پیدا کردم، ب خدا میگم اگه فکر کردی من ب هدایت هات چشم نمیگم ولو اینکه اصن ندونم برا چیه، حتی اینکه 2 ساعت تو مترو اتوبوس برم آخرم نتیجه نده، بگم نع این اون نیست، من ادامه میدم. مه مسیرم داره میره کنار کم کم.
میدونی من عاشق اینم ک از پول خودم برای خودم خرج کنم، بخاطر همین همیشه دوست داشتم خودم مولد باشم، اینکه نعمت ها میرسه برام خیلی خوبه بخدا هربااار تشکر میکنم هم از پدرو مادرم هم هزار بار یاد خودم میارم ک خدا بود و خدا بود، ولی اینکه از کارت خودم از پول خودم بهای خواسته هامو بپردازم خیلیییی حال میده بهم، اصن اون احساس غرور، غرور سازنده ب قول خانم شایسته خیلی میچسبه، حتی شده یه جفت جوراب، انقده دوسش میداشتم، انقده قربونش رفتم، هربار پوشیدم اون لباسو گفتم خدایا یادته اینو تو برام خریدی؟ ببین چقد بهم میاد، ببین چه خوشگل شدم مننن.
تا استاد حرف از عمل میزنه، من ب خودم می گیرم میگم وای ناعمه باتوعه، ببین ایمان نداری اگه عمل نمیکنی، خب بابا هنوز خدا ایده نداده، بهم بگه بخدا با کله میرم تو دلش، من شاخکامو تیز کردم. امروز بابام میگفت خب رفتی مصاحبه چی شد ؟ گفتم هیچی خوشم نیومد، گفت خداروشکر، خندیدم ههههه، خداروشکر؟؟؟ میخواد من بشینم ور دلش عزیزدلم، میدونه ناعمه خطرناکه و کله شق :)
این آیه ی بشارت دهنده تو هم میبوسم میزارم رو چشمم، یه گیفت خوشگل بودی از طرف خدا، یه نردبون گذاشتم به خدا یه بوس دادم ؛))))
آخییییش حالم عالی شد، مرسی ک هستی، عاششقتم مننننن، از همونا ک استادینا میگن، دلبر شیرین دوستت دارم. در پناه الله باشی
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان عالی خودم
وقتی که دچار چالش می شدم
یک گرفتاری برای من به وجود می آمد
مدام دنبال این بودم که تقصیر کار را به گردن دیگری بیندازم
اما اکنون می دانم که خودم عامل و باعث تمام اتفاقات زندگی خودم هستم
همه چیز از زمانی برای من به وجود می اید که اعتماد کنم به قدرت برتر این جهان
زمانی من بدانم که می توانم به او ایمان داشته باشم و روی او حساب باز کنم آنوقت با بهترین حال ممکن می توان از او کمک خواست و او به راحتی و آسانی دستهای من را می گیرد و من را جلو می برد
چقدر لذت بخش است وقتی که اعتماد می کنی و او مسیر را به من نشان می دهد در این وسط داشتن حال خوب
داشتن ایمان و صبور بودن
شیرین بودن مسیر
واقعا همه چیز را به آسانی جلو می برد و در نهایت حال خوب را برای من به ارمغان می آورد
واقعا ممنون خدای خوب خودم هستم که اینگونه به راحتی و آسانی من را جلو می برد و من را هدایت می کند
او برای من بالاترین یاری دهنده و هماهنگ کننده است
این اعتماد کردن و ایمان داشتن در نهایت برای من آرامش و حال خوب را به ارمغان می آورد
واقعا خوشحال هستم که می توانم روی خودم کار کنم و جهان هستی هم به من در این راه کمک می کند
همه چیز برای من اسان و شدنی است
ناامید نباشم
روی خودم کار کنم
به خدای خودم ایمان داشته باشم
او را شاهد و ناظر بر اعمال خودم بدانم
این راه سعادت و خوشبختی است
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام خدمت شما استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان.
استاد امروز، در مورد چندتا مساله، همزمان ترس اومده بود توی وجودم.
شروع کردم با خداوند حرف زدن و ترسم را بهش اقرار کردم، اعلام عجز کردم و ازش هدایت خواستم، و در لحظه یه تلنگر بهم زده شد: توکل، توکل
و بمحض جاری شدن واژه توکل به وجودم، در لحظه گفتم خدایا بخودت توکل میکنم (درمورد اون ترسی که اومده بود سراغم) و بخودت میسپارم. و استاد بخدا قسم همون لحظه حس کردم انگار یکسری بند که دستو پام را بسته بود و حس اسارت بهم دست داده بود، پاره شد.
بله اون ترس، منو چندین ساعت اسیر خودش کرده بود.
بعد ازین موضوع، این فایل را پلی کردم و شروع کردم بگوش دادن، و چقدر اطمینان قلبی منو بیشتر کرد درباره سپردن بخداوند و تسلیم شدن در برابر خودش.
و به دنباله این فایل، رفتم قسمت 50 گفتگوی شما با دوستان را گوش کردم، که بازم تاثیر خیلی زیادی درون من داشت.
این جریان باعث شد یاد یکی از هدایتهای خداوند بیفتم.
13 سال پیش من با یه چالش بسیار بزرگ در زندگیم روبرو شدم، و دردل اون چالش، من فقط نگاهم بخدا بود و ازش هدایت میخواستم.
استاد، در اون برهه، انگار کل دنیا و آدمهاش، مقابل من بودن و من یکطرف دست تو دست خداوند و نگاهم بهش.
یادمه یه شب زمستونی سرد که برفم اومده بود، شب دیروقت داشتم بیرون قدم میزدم و با خدا حرف میزدم.
اون شب بخداوند گفتم: خدایا همه دارن بمن فلان حرف را میزنن، به عقل خودمم که رجوع میکنم میبینم حرفشون درسته!! ولی من دارم طبق هدایت های تو، قدم برمیدارم و عمل میکنم. بهش از ترسم گفتم.
گفتم: خدایا طبق هدایتهای تو دارم عمل میکنم ولی میترسم یروزی برسه، همه بهم بگن پس خدا عقلو واسه چی به آدم داده؟!! هدایتم کن نمیدونم چکار کنم.
استاد خداشاهده در لحظه اون ندای زیبا به وجودم جاری شد که:
توکل هاجر بود که چشمه زمزم را خلق کرد، نه عقلش!!!
و بدنبالش برام توضیح داد :هاجر اگه میخواست به عقلش اکتفا کنه وقتی یکی دوبار اون مسیر را طی میکرد و میدید آب نیست، دیگه تلاش نمیکرد!! ولی…
بله استاد، اون چالش من حل شد و من راضی راضیم که دست تو دست خدا گذاشتم و طبق هدایت هاش عمل کردم با وجود اینکه هیچکس جز خودش کنارم نبود و همه در جبهه مقابل من بودن.
تسلیم شدن در برابر خداوند، بی نهایت لذت بخشه و ایکاش میتونستم همواره تسلیم باشم.
یوقتایی مثل امروز، کلا گیر میفتم توی ترسم جوریکه یادم میره چیزی بنام توکل و سپردن هم هست، یادم میره خب همون خداییکه داری درباره ترست باهاش حرف میزنی و ازش هدایت میخوای هست، پس بهش توکل کن و بسپار بخودش.
باید خودش تلنگر را بزنه بهم و بهم یادآوری کنه بسپار بمن
که اگه یادآوری نکنه و حمایتم نکنه معلوم نیست از کجا سردربیارم.
ممنون شما هستم. دوستتون دارم.
درپناه خداوند باشین
به نام خدای مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته عزیز
سلام به دوستان همفرکانسم در این سایت الهی
خدایا شکرت که روزی رسان من تو هستی نه هیچ عامل بیرونی دیگه،
خدایا تویی که داری بهم روزی میدی نه جنسیتم
خدایا تویی که داری بهم نعمت میدی نه سنم
خدایا تویی ک داری بهم ثروت میدی نه شهر،نه مکانم،نه کشورم
خدایا تویی که داری بهم عشق میدی نه دوستم نه پدرم مادرم
خدایا تویی که داری بهم روزی میدی نه تحصیلاتم نه هوش و استعدادم
خدایا تویی که داری بهم سلامتی میدی نه دکترم
خدایا تویی که داری بهم روزی میدی نه زمانه ایی که تووش دارم زندگی میکنم
خدایا تویی که این جهان رو سیاره زمین رو با تمام فراوانی هاش،ثروت هاش روزی من کردی شکرت،تویی که این جسم سالم رو روزی من کردی،قلبی که میتپه شکرت،چشمام که میبینه شکرت،گوش هام که میشنوه شکرت،خدایا تویی که این جسم رو روزی ام کردی تا چند صباحی از مهمانی ام در این جهان زیبا لذت ببرم،تویی که این اکسیژن رو روزی ام کردی تا راحت نفس بکشم و از زندگیم در این جهان لذت ببرم،شکرت،خدایا تویی که کسب و کارم،ماشینم،طلاهام،کفش هام،لباسهام،روتین پوستی ام،پول توو کارت هام،پول تووی کشو ام رو روزی ام کردی،شکرت،خدایا تویی که از طریق دوستانم،پدر و مادرم،خونواده م بهم خیر و برکت رسوندی و هنوزم داری میرسونی،شکرت،روزی رسان من تویی شکرت،خدایا تویی اینهمه امکانات بهم دادی شکرت،خدایا تویی که شب و روز رو روزی ام کردی شکرت،خدایا تویی که خواب رو روزی شبم کردی شکرت،خدایا تویی که آسمون و زمین و هر آنچه بین شون هست رو روزی ام کردی شکرت…
خدایا شکرت که هر آنچه دارم از آن توست،این جهان برای توست،این جسمی که بهم هدیه دادی،این ماشین،این کسب و کار،اینهمه امکانات،کولرها،میزها،صندلی ها مال توء،تو بهم دادی،خدایا این قلبی که در سینه م میتپه مال توء،چشمام که این زیبایی رو میبینه مال توء،خوده زیبایی ها مال توء،گوش هام که این آگاهی ها رو میشنوه مال توء،خوده این آگاهی ها مال تو،همه چیز تویی،همه چیز،طلاهام مال توء شکرت،پول هام مال توء شکرت،خدایا شکرت که هر آنچه دارم از آن توست،پدر و مادرم مال توء،خواهر و برادرهام مال توء،دوستام مال توء،این آسمون و این زمین مال توء،هر آنچه بین آسمان ها و زمین مال توء،سیاه زمین مال توء،این جهان و جهان های دیگر مال توء شکرت،من از خودم چیزی ندارم هر آنچه دارم از آن توست،خدایا شکرت
خدایا شکرت که خودت به تنهایی برام کافی هستی
چون منبع ثروت تویی
منبع نور تویی
منبع عشق تویی
منبع زیبایی ها تویی
منبع نعمت و فراوانی تویی
مرکز هستی تویی
منبع خیر و برکت تویی
منبع مهربانی و بخشش تویی
منبع گذشت تویی
منبع سلامتی تویی
همه چیز تویی و تو به شدت برام کافی هستی
استاد حسم گفت که اول سپاسگزاری که تقریبا هر روز دارم گسترده تر انجامش میدم رو اول بنویسم،انگار الان وقتش بود،چون من وقتی مینویسم که خدایا شکرت که روزی رسان من تو هستی،روی ذهنم زوم میکنم،براش کلی فکت میارم که نشون میده روزی رسان من خداست فقط خدا،و باید تلاش کنم توحیدی عمل کنم،روی کسی غیر از خدا حساب نکنم،خیلی لذت میبرم وقتی سه تا جمله سپاسگزاری حداقل نیم ساعت براش زمان میزارم و عمیق میشم تووش مثه غواصی که ته اقیانوس میره دنبال زیبایی ها میگرده،هر چه بیشتر فرو میره،زیبایی های بیشتر،نعمت ها و فراوانی های بیشتر میبینه،منم سعی میکنم مثه همون غواص فرو برم به ته اقیانوس ذهنم و جهانی که تووش دارم زندگی میکنم و دنبال زیبایی ها و نعمت ها باشم و تحسین کنم،خدارو شکر کنم بابتشون و اینکه مرکز و منبع همه ی این ثروت ها و زیبایی ها رو خداوند ببینم،انرژی که همه چیز رو در برگرفته،چقدر حالم خوب میشه وقتی اینجوری خدارو شکر میکنم،احساس میکنم تونستم ذره ایی ادای دین کنم در برابر خداوندی که بی نهایته و هر لحظه داره ما رو هدایت میکنه به سمت زیبایی ها و نعمت های بیشتر…خدایا شکرت
استاد تووی سریال سفر به دور امریکا رسیدم به قسمت هایی که همین اخیرا رفتید میامی بیچ،خدایا چقدر ثروت،آدم دیوانه میشه چون من دیوانه شدم،چقدر این بار خودمو لایق تر دیدم،چقدر راحت تر ذهنم پذیرفت که منم لیاقت تجربه ی چنین مکانی رو دارم،تجربه داشتن ثروت،تجربه بودن در این مکان ها،تجربه ی زیبایی ها،با تموم وجودم دارم لذت میبرم با این قسمت ها،ایمان دارم اگه ادامه بدم هدایت میشم به چنین فضاهایی،خدایا شکرت
استاد چیزی که من درک کردم از زندگی خودم،جهان دست بردار نیست اگه تسلیم باشیم در برابر مشکلات،تا حلشون نکنیم دست از سرمون برنمیداره،دقیقا یه مسائلی بارها برای من تکرار شد تا حلشون نکردم،جهان دست از سرم برنداشت و چقدر با حلشون رشد کردم،اونموقع در این حد قانون رو درک نکرده بودم،اصلا به یاد نیورده بودم که این جهان قانون داره و داره طبق این قوانین عمل میکنم،برای همین چک و لگد زیاد خوردم،اما تونستم حلشون کنم،اصلا همین هدایتم در این مسیر صراط مستقیم برخورد با تضادی بود که اونموقع با چک و لگدهایی که از جهان خوردم اما تسلیم مشکلم نشدم و ادامه دادم،هدایت شدم به این مسیر درست،مسیری که منو با خودم و خدای خودم دوست کرده،خدایا شکرت
خدایا هدایتم کن تا جایی که ممکنه تسلیم باشم در برابرت،تسلیمی که به من احساس خوب بده،احساس آرامش،احساس اطمینان،احساس شادی و لذت،احساس توکل و امید بده
استاد یه نتیجه ایی که امروز گرفتم این بود که رفتم دو قلم از روتین پوستی مو بخرم،به دوستتم گفتم بیا،بدون اینکه من چیزی بگم گفت بیا کارت من هر چیزی دوست داری برا خودت بخر،خدایا چقدر لذت بردم بدون هیچ محدودیت قیمت،به جای دو قلم،سه قلم خریدم،حدود دو میلیون،خدایا بی نهایت شکرت،شکرت،شکرت
خدایا شکرت که یک روز دیگه بهم فرصت زندگی کردن رو دادی تا بیام در این سایت و گام دوازدهم رو با موفقیت بردارم اونم با توکل بر تو
هر روز میگم خدایا دیگه امروز چی بنویسم،ذهنم زور میزنه چون چیزی نداره که دیگه بگه و من بنویسم،بعد میگم نه باید بنویسم،همین باید چقدر قلبمو بازتر کرده و حسم میگه و من مینویسم،خدایا بی نهایت شکرت،شکرت،شکرت
دوستون دارم
سلام مرضیه جان
چقدر نوشته ی اول متن شما عالی بود.
قشنگ معلوم بود از خود خدا سر منشا گرفته
چقدر تحسین میکنم مدار ثروت شما را که رزق و روزی دنبال شما میآید.
تحسین میکنم کسب و کار شما و احساس لیاقت درونی تان را
هر قدر بیشتر متن ابتدایی را میخواندم، بیشتر عاشق خدا و تسلیم تر او میشدم.
ا
الهی شکر
خدایا چقدر وسیع و چقدر تمام و کمالی، که هر چقدر و هر که بنویسد هنوز برای توصیف تو جا هست.
خداوند به زندگی ات و کسب و کار از خزانه غیبش بباراند. بی وقفه و فراوان
الهی آمین