مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

668 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1032 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این فضا و هم مداری با این اگاهی های ناب

    الهی صد هزار مرتبه شکرت بابت این لحظاتی که مشغول شنیدن فایل و نوشتن دیدگاه هستم و مشغول هیچ چیزه دیگه ای نیستم

    یا رب قدردانتم بابت اینکه همواره حامی من هستی و منو در مسیر درست ثابت قدم میکنی

    یا رب سپاس گزارم بابت اینکه منو از تاریکی های جهل و گمراهی به مسیر حق و حقیقت هدایت فرمودی و قلبم‌ رو به نور ایمانت روشن ساختی

    تسلیم بودن در برابر خداوند

    قبلا توی یک کامنتی نوشتم این خاطره رو اما مینویسم

    به خاطر بدهکاری دوسال پیش توی یک تولیدی مشغول شدم و عصرا برمیگشتم و زمستون بود و بسیار سرد و من میومدم خونه و اونموفع چنتا کتاب خوب بود که میخوندم و سعی میکردم با شکست های مالی و عاطفی وحشتناک کنار بیام و اونموقع فقط من بودم و خدای من و فقط اون فهمید که بندش واقعا میخواد برگرده و تغییر بده خودشو و کمکم کرد

    شکر

    حالا توی تولیدی که کار میکردم یک جو بسیار منفی و زیر اب زن و رفیق فروشی و دو رویی و اینا بود و از صب تا عصر حرفهای بیهوده و بی اساس و عبث زده میشد و من خیلی فشار بهم میومد و نمیشد هم هندزفری بندازم که نشنوم

    و این توجه من به نکات منفی اینا باعث میشد که به من و به گذشته و به خطاهایی که روز اول پرسیدن و یه کوچولو تعریف کردم گیر بدن و قضاوت کنن که یه بار بد حال یکی و گرفتم و از اون به بعد دیگه جرات نداشتن رو‌در رو حرفی بزنن اما خب اون فضا ازارم میداد

    گفتم خدایا هدایت کن چیکار کنم ؟؟؟

    بعد این اگاهی بهم داده شد که درخواست تو هدایت به یک فضای بهتریه ، پس باید به هر شکلی که هست توی این فضا به احساس بهتری برسی و من خیلی واضح اینو دریافت کردم و از اونروز سعی کردم نکات مثبت اونجارو ببینم و اون اشخاص رو یکی از افراد که خداوندگار ایراد گرفتن بود و منفی بینی و استاد ناامید کردن بود و انقد باور کمبود و منفی بین داشت که با تمام حسش میگف چند سال بعد برای نفس کشیدن هم باید پول بدیم و اشخاصی که دم تکون میدادن پیش رییس تولیدی و چاپلوسی میکردن و من سعی میکردم نبینم و نکات مثبتشونو ببینم

    از اون شخصی که تعریف میکنم که بسیار بدبین بود تنها نکته مثبتی که ازش پیدا کردم این بود که روز اول راجب کار اونجا یه کم توضیح داد و راهنمایی کرد ،واقعا نکته مثبتی نداشت و بعد کم کم و روز به روز اون فضا داشت بهتر میشد و حس من به اون فضا داشت بهتر میشد و اون فرد بدبین شده بود بهترین دوست من دیگه اونجا حداقل پیش من کسی حرف از این و اون نمیزد و حرف شوخی و خنده بود و اون شخص بدبین انقد با من حال میکرد که میگف تو انقد ازته دل میخندی اصن غصه ها یادم میره و خلاصه این یک ماموریت بود که من عالی انجامش دادم و اوایل تغییراتم بود و به من اعتماد به نفس زیادی داد که من میتونم هر چیزی رو تغییر بدم ، خداوند گفت و من بهونه نیاوردم گفتم چشم و وقتی که من در اون فضا به احساس بهتر رسیدم و بهشت ساختم و حال میکردم با اونجا خداوند مثل همیشه به وعدش عمل کرد و یک روز اوایل ماه دوم زمستون دقیق یادم نیست که یه روز مشغول کار بودم بهم الهام کرد که از اینجا بیا بیرون و چنان دل گرمی و عشقی پشت این الهام بود که نجواها اصن همون ثانیه های اول خفه شدن اینکه ذهن میگف زمستونه و جیبت خالی و بدهکار میخوای چیکار کنی و ……

    اما من اعتماد کردم و تسلیم هدایت شدم و روی خودم کارمیکردم که به فک کنم دوهفته یا کمتر نکشید که با دوستی وارد کار شدم و از اون روزا نگم که حس و حال و ارامش اون‌روزای من وصف ناشدنیه ،خلاصه با این دوستم از صب تاشب که کار میکردیم فقط شوخی و خنده و صحبت راجب قران و خیلی دوس داشت این دیدگاه منو و خیلی تاثیر میگرفت و از صب تا شب ما پر انرژی و با عشق کار میکردیم و حاله دله هردومون اون مدت عالیه عالیع عالی بود و پولی که درمیاوردم بیشتر شد با روزای کمتر و اخرش دوستم خیلی بیشتر تز اون چیزی که حرف زده بودیم بهم پول داد و یه بدهی دیگه داشتم که اونو پرداخت کرد و بعدا بهم گفت و من ارام ارام فاصله گرفتم از سختی ها و هدایت شدم به کار ملک که توی اون برهه دوس داشتم انجام بدم و خداوندم تازه داشتم یاد میگرفتم که تسلیمش باشم و بهم میگف و من انجام میدادم و با اون اعتماد به نفس و اون کارایی که کردم و مسائلی که حل شد من به این باور رسیده بودم که اقا من توانایی انجام هر کاری که بخوام رو دارم و با همین باور هم توی کار ملک موفق بودم و روند صعودی داشتم توی درامدم و کلی یاد گرفتم و به خاطر کارکردن روی باورهام نازنین ترین و صادق ترین و شریف ترین مشتریا و ادما میومدن سمتم و خداوندکارهارو انجام میداد و بعد کم کم که یاد گرفتم که بیشتر تسلیم باشم و هربار بهتر شدم هدایت شدم به خرید دوره دوازده قدم که تا قدم چهارم خریدم و بعد از یک سال و نیم توی کار ملک بودن دیدم که واقعا علاقه ی قلبی من نیست و طبق درخواستم و شروع دوره 12قدم درواقع شروع سفری بود برای من از مواجه شدن با ترسام و اومدن سمت علاقه ای که توش هستم و الان که مینویسم دارم درک میکنم که به اندازه ای که تسلیم شدم واقعا خداوند کارارو انجام داده و من فقط باید روی همین تیکه کار کنم و به خودم یاداوری کنم و تکرارکنم داستان تمام پیامبران و کسانی که قدرت رو به رب دادن و اون همه چیز بهشون داد و تکرار ورودی های مناسب تنها راه تغییر باورهای مخربه و خداوند همواره در این مسیر کنار منه و کمک میکنه چون موافق شکوفایی منه موافق رشد منه و میخواهد که نعمت های بیتشری به من بدهد از راه های اسان اگر که من تسلیمش باشم

    الهی شکرت

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    علی شهناز گفته:
    مدت عضویت: 1156 روز

    بنام رب بسیار بخشنده و بی حساب رزاق من

    یه حسی بهم گفت یه درکی از خدا بدست اوردم اینجا بنویسم

    تنها یک نیرو و قدرت در جهان هست که ما خداوند می نامیم یک انرژی که کل کیهان را در برگرفته سرچشمه همه چی هستش و خالق همه چی هست و همه چی با هدایت این نیرو رو به گسترشه و بدون اجازه این نیرو برگی از درخت نمی افتد

    ما به عنوان برترین خالق این نیرو ، خودمون میتوانیم زندگی خودمون رو خلق کنیم

    از چه طریقی؟

    از طریق فرکانس

    ما بر اساس ورودی هایی که داریم فکرهایی در ذهنمون رد و بدل میشه ، فکرهایی که خیلی تکرار میشه میرن تو ناخود آگاه ما و میشن باور ، بر اساس این باورها ما فرکانس میفرستیم و بر اساس این فرکانس ها خداوند جواب ما را میدهد یعنی بر اساس این فرکانسها خداوند اتفاقات و ایده ها و انسانها را بصورت فیزیکی وارد زندگی ما میکند

    حالا بخواهیم زندگی خوب و دلخواه خودمون رو خلق کنیم باید فرکانسهای دلخواه ارسال کنیم و برای ارسال فرکانسهای دلخواه باید باورهای خوب و دلخواهی داشته باشیم

    پس مفهوم این که تسلیم بودن در برابر خدا یعنی هماهنگ شدن با قوانین خدا مشخص میشود

    وقتی تسلیم واقعی هستیم برابر خدا که هماهنگ بشیم با قوانینش

    قانون اصلی خداوند

    اتفاقات زندگی ما بر اساس فرکانسهای ارسالی ما تعیین میشو

    یا قانون احساس خوب برابر با اتفاقات خوب

    جاهایی هم که برابر مشکلات و چالش ها تسلیم نمیشویم و پاداش میگیریم به خاطر این که باز هم هماهنگ میشیم با قوانین خدا

    یعنی اگر استاد اونجا باج میداد به اون بنده خدا و شرک میورزید نمیتونست با قوانین خدا هماهنگ بشه

    در کل باورهای خوب داشتن در هر موردی یعنی این که جلو خدا تسلیم هستیم چون هماهنگ میشویم با قوانین خدا

    سپاسگزارم خداوند قدرتمندم

    سپاسگزارم استاد توحیدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1457 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدایا منِ نقطه، هیچی نمی دونم تو دانای نهان و آشکاری

    تو رب العالمینی

    پس از خزائن علم و حکمتت بر علم و حکمتم بیفزای … علم و حکمتی از جنس علم و حکمت سلیمان

    خدایا از شر نجواهای ذهنم… از شر باورهای ناهماهنگم … از شر قل و زنجیرهای نامرئیِ باورهای محدودکننده ام، به تو پناه میبرم

    ای خیر الرازقین… ای ارحم الراحمین… ای کریم… ای غنی… منو از عوامل بیرونی بی نیاز کن … منم می خوام غنی بودن رو در همه ابعاد از سرراست ترین و لذت بخش ترین مسیر، تجربه کنم

    آمین

    ================================

    سلام به اساتید عزیزم

    سلام به دوستان مدار بهشت

    #مهاجرت

    #گام 12

    تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»

    تفاوت میان مفهوم “تسلیم” در دو جمله بالا، از زمین تا آسمان است. تفاوت میان «امید با ناامیدی»، تفاوت میان «آرامش با نگرانی»، تفاوت میان «توحید با شرک» و تفاوت میان «آسان شدن برای آسانی هابا «آسان شدن برای سختی ها» است

    ++ پشتوانه لازم برای تسلیم الهامات شدن⬅️ تسلیم بودن در برابر خداوند، پشتوانه می خواهد و این پشتوانه فقط با شناخت واقعی خداوند و رابطه ی دائمی ای که هر کدام از ما با این نیرو داریم، ساخته می شود. نیروی که “صاحب قدرت بی نهایت + بخشندگی بی حساب” است. فقط و تنها فقط با درک این ترکیب درباره خداوند که به معنای واقعی کلمه خداوند را کافی بدانیم، بر او توکل کنیم و به معنای واقعی کلمه تسلیم هدایت های این نیرو بشویم…. با شناخت واقعی خداوند و قوانین این نیرو برای خوشختی، اصل را از فرع تشخیص دهیم. این تشخیص باعث می شود انرژی خلق کننده ای که از خداوند به ارث برده ایم، بر مسائل حاشیه ای و بیهوده هدر نرود و صرف خلق شرایط دلخواهی شود که همیشه آرزوی تجربه اش را داشته ایم . که نتیجه اش میشه پکیج خوشبختی که‌، شامل سلامتی‌، استقلال مالی و آزادی زمانی و مکانی‌، روابط عاشقانه و در یک کلام، رسیدن به رضایت قلبی از زندگی است.

    ++ تسلیم بودن⬅️ یعنی اجازه دادن به خداوند که مرا هدایت کند؛ پاسخ دهد به درخواست هام

    ++ واضح ترین نشانه تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند؛ … آرامش یعنی آه خدایا شکرت راحت شدم خودمو سپردم به تو… خیالش راحته… و با خیال راحت عمل می کنه(میپره)… حالش خوبه چون اعتماد داره به خدا( به خاطر باورهایی که از شناخت صحیح خداوند داره) …

    ++چگونه به نقطه تسلیم بودن دربرابر خداوند نزدیک تر شویم؟ شنیدن داستان های قرآنی… یادآوری اتفاقات زندگی خودمون

    ++ نتیجه تسلیم بودن دربرابر خداوند؛… آرامش و لذت بردنه «الا بذکر الله تطمئن القلوب»… امید و توکل و هر چی حالت رو خوب می کنه… “روان شدن چرخ زندگی”

    ++ فرایند تکاملی ساختن ویژگی “تسلیم بودن دربرابر خداوند” را درک کن؛

    ++ نشانه های رفتاری فرد متوکل؛

    1. باج ندادن به عوال بیرونی

    2. حل مسئله= خلق ثروت

    مسائل فرصتی برای بروز توانایی هامون… افزایش اعتماد به نفس… افزون شدن باور هامون… تسلیم نشدن در برابر مسائل و تسلیم الهامات و ایده های الهامی ( معارفه و دوره به صورت سی دی شد)…

    ++ به جای نگرانی درباره مسائل پیش رو، کنجکاو باش درباره اینکه: چه راهکاری می توانم برای حل این مسئله پیدا کنم؟ و از این “بازی کنجکاوانه”، لذت ببر؛ … من کنجکاوم بدونم که آیا من می تونم این مسئله رو حل کنم؟

    ++ تکرار آگاهی ها، ایمانی فعال در وجودمان می سازد که نه تنها به نجواهای ذهن فرصت ناامید کردن و نگران شدن را نمی دهد بلکه قلب مان را همواره برای دریافت هدایت های خداوند باز نگه می دارد. به اندازه ای که این آگاهی ها را تکرار می کنیم و به یاد می آوریم به همان اندازه، تسلیم هدایت های خداوند هستیم، به همان اندازه آرامش قلبی داریم و به همان اندازه شامل وعده “لا خوف علیهم و لاهم یحزنون” خداوند می شویم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2973 روز

    نام خدایی که انسان را آفرید تا تجلی حضور و عظمتش باشد بر روی زمین،بنام او که هر چه دارم از اوست

    سلام به استاد عزیزم ،به استاد شایسته نازنینم ودوستان بهشتی ام

    خدایا توراهزاران هزار بارشکر وسپاس بخاطر یه روز دیگه ویه فرصت وگام دیگه

    خدایا توراهزاران هزاربار شکر وسپاس به‌خاطر بودنم در این مکان الهی

    خدایا توراهزاران هزاربار شکر وسپاس به‌خاطر روزی بی حسابی که هرروز ازراه‌های مختلف وارد زندگی ام می کنی

    خدایا تورا هزاران هزار بار شکر وسپاس بخاطر نعمت سلامتی که به من عطا کردی ،از چشمان سالمی که قدرت دیدن زیبایی های جهانت رو به من بخشیده ،گوشهای سالمی که قدرت شنیدن آوای پرندگان وعزیزانم را به من بخشیده ،از قلبی که دقیق تر از ساعت به اراده تو در حال تپیدن است وبه من زندگی می‌بخشد از هر دم وبازدمم خدایا شکرت

    زبانم قاصر است ازشمارش نعمتهایی که به من از فضل ورحمتت عطا کردی ازت ممنونم خدای مهربانم

    گام 12:تفاوت تسلیم بودن در برابر خداوند با تسلیم بودن در برابر مسائل

    تسلیم بودن در برابرخداوند به این معناست که من ایمان دارم یک نیرویی برتراز کل نیروهای جهان ،که جهان را خلق کرده وهدایت می کند، آن نیرو مرا خلق کرده که اگر من به او توکل کنم وخودم را بسپارم به او وازش درخواست کمک کنم وباورش داشته باشم وایمان به او داشته باشم او مرا به مسیرهای درست هدایت می کند وآدم‌های درست ،شرایط درست ،موقعیت‌های درست را در مسیر زندگی من قرار می دهد

    تسلیم بودن یعنی اجازه دادن به خداوند که به درخواست های من پاسخ دهد

    چون بعضی مواقع من درخواست‌هایی از خداوند دارم ،اما تسلیم نیستم وشرک میورزم ،نگرانم ،ناراحتم،میترسم ،غصه میخورم وداشتن هرکدام از این احساس ها،به معنای این است که من تسلیم نیستم

    تسلیم بودن کسی است که خیالش راحته میگه آخیشششششش خدایا شکرت راحت شدم خودم را سپردم به تو

    تسلیم موقعی است که وقتی خودم را میسپارم به خداوند آرامش دارم

    تسلیم کسی است که حالش خوبه ،چون اعتماد دارد به خداوند ومی داند وقتی که خودش را رها کنددر آغوش خدا جای می گیرد، جاش امنه، خیالش از هر جهت آسوده است

    هر چند هیچ کدام نباید صفر و100 به قضیه تسلیم نگاه کنیم

    هیچ وقت نمی تونیم ادعا کنیم که حتی برای یکساعت تسلیم محض خداوند بودیم بنابراین من اگر سعی کنم به این نقطه نزدیک بشم کار بزرگی را انجام دادم وهرچقدر اینکار را بیشتر انجام بدم برام راحت تر میشود، پس خیلی انتظار نداشته باشم که یک روزه فضای شرک آلود ذهنم تبدیل شود به فضای توحید واین کار نیاز به زمان ،استقامت در مسیر ،باور و تمرین دارد وهرچقدر که بیشتر سعی کنم ،بیشتراز زندگی لذت میبرم

    تسلیم بودن ،بدون شک احساس خوب واحساس آرامش به همراه دارد «الا بذکر الله تطمئن القلوب»؛

    تسلیم بودن احساس اطمینان قلبی می آورد ونشانه آن احساس خوب ،شادی لذت،امید ،توکل …. می باشد که تمام احساسات خوب موقعه ای اتفاق می افتد که من تسلیم خداوند باشم

    که این کار تمرین ،شنیدن داستان‌های قرآنی. ..را می طلبد

    تسلیم بودن در برابر مسائل ومشکلات یعنی هرگز در برابر مشکلات ومسائل تسلیم نشیم

    توکل :یعنی من به کسی وابسته نیستم من به خدا وابسته ام

    وقتی به خدا توکل کنم وتسلیم باشم از جایی که فکرش نمی کنم درهایی به زندگی من باز می شود

    خیلی از مسائلی که در زندگی بوجود میاد می‌توان با یه نگاه مثبت ،بایک نگاه بازی به آن نگاه کنیم وآن را حل کنیم

    در برخورد با مسائل وتضادهایی در مسیر:

    1_ به خداوندتوکل کنم وهرگز به کسی باج ندهم ،با این باور که من خدا را دارم وخدا منبع رزق وروزی من است وهرکسی در زندگی من آمد در واقع دستی از دستان خداست که اگر رفت بی نهایت دست دیگه ای هست که بیاد

    2_ به مسائل به شکلی نگاه کنم که این مسائل آمده اند تا من رشد کنم وبزرگ بشم وپیشرفت کنم با حل این مسائل اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کنم و خیلی راههای بهتری جهت حل مسائلم پیدا میکنم

    مثال

    وقتی از همسر سابقم جدا شدم خانه ای که داشتیم نصف آن به اسم من بود وایشون وخانواده اش به هیچ وجه همکاری نمی کردند که خانه را بفروشیم من موضوع را با وکیل که آشنا بودمطرح کردم ایشون هم گفتند من خانه را از قیمت خودش دویست ،سیصد تومن ارزان تر می خرم ودیگه من خودم می‌دانم با اینها ،همسرم هم گفت اسناد خانه را بده به ایشان فرض کن اصلا نبوده بعد آن آقای وکیل گفت من خانه را برداشتم تمام مبلغ را نقد پرداخت نمی کنم وبصورت اقساط پرداخت می کنم همسرم قبول کرد ولی من اصلا راضی نبودم ولی خب در ظاهر چاره ای نبودچون همسرم عقیده داشت که شمانه وقتش رو داری که مدام بری دادگاه ونه بلدی جواب وکیل آنها را بدی بهترین کار همین هست ،من به آنها حرفی نزدم چون جای بحث نبود ولی سپردم به خدا شرایط طوری پیش رفت که این آقای وکیل دو سه ماه رفت مسافرت کاری خارج از کشور وشهرستانهای مختلف ،وکار تا جایی پیش رفته بود که ایشان حتی خانه را قیمت کرده بودند ورسیداملاکی را برا من فرستاده بودند ومن هر دفعه می گفتم خدایا سپردم به خودت من نمیدونم خودت درست کن در این فاصله اتفاقات مختلف افتاد که یه روز یکی از اعضای خانواده طرف مقابل با همسرم تماس گرفتند که مشتری آمده برا خانه شما تمایل به فروش دارید همسرم هم در جواب گفته بود بله ولی نقد،اسناد را از آقای وکیل گرفتم ونصف خانه را به مبلغ دوبرابر از آنچه وکیل پیشنهاد داده بود فروختم آن هم نقد .خدایا شکرت…شکرت…شکرت

    عاشقتونم…….

    در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    صدیقه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1965 روز

    بنام خدا

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستان

    مصاحبه ۲۱

    تسلیم بودن در برابر خدا یا تسلیم شدن در برابر مشکلات

    یادمه از اولین روزهایی که داشتم وارد این مرحله زندگیم میشدم و قانون جذب رو یاد می‌گرفتم یه استادی بود که می‌گفت باید بخدا توکل کنی و بدونی اون همه چیز رو برات درست می‌کنه .

    حالا من هم خودمو آدم با ایمانی میدونستم ولی اصلا این حرفا رو نمی‌فهمیدم .

    به خواهرم میگفتم چجوری میشه که یه کاری رو به خدا بسپاری و راجبش نگران نباشی.

    اون زمانها انقد ذهن من درگیر نجواهای شیطان بود که واقعا چیزی از توحید نمی‌فهمیدم .

    نمی‌خوام بگم الان نجوا ندارم ولی لااقل میفهمم که نجوایه و شیطان داره دیوانم می‌کنه.

    خلاصه این ماجرا گذشت و گذشت و من واقعا معنی و مفهوم توکل رو نمی‌فهمیدم .

    تا تکامل طی شد و آروم آروم رشد کردم و بالا اومدم و رسیدم به مداری که میشد حرفای استاد رو شنید .

    یادمه که اون اوایل خیلی مقاومت داشتم ولی یه حرفایی هم انقد برام جذاب بود که دیگه ادامه دادم و سعی کردم اون حرفایی که خیلی مقاومت دارم در موردشون مثل حجاب و نماز و روزه و معجزات الهی خیلی خودمو درگیر شون نکنم .

    و من هر روز کارم شده بود خوندن کامنت و گوش دادن به حرفای استاد .

    استاد شما تو فایل ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است میگین بعضیا این حرفای من براشون مثل مسکنه مثل یه روزنامه میخونن و گوش میدن.

    من یکی از همونا بودم من فقط گوش میدادم بی هیچ عملی .

    ولی همون گوش دادن هم کار خودشو میکرد و آروم آروم شرایط زندگی من عوض میشد ولی هنوز جای ایمان و باور و یقین خالی بود .

    شنیدن فایلها بود و حس و حال خوبی که از گوش دادنش می‌گرفتم .و یواش یواش یه کارهایی هم انجام میدادم

    اما در مورد توکل و تسلیم بودن .

    استاد شما نمونه واقعی یک آدم متوکل هستین

    الان خیلی بهتر میفهمم منظور تسلیم بودن رو ولی هنوز هم از فهمیدن تا درک کردن و عمل کردن فاصله ها دارم .

    الان وقتی کاری دارم می‌دونم که باید بسپارمش به خدا و دیگه نگران نباشم چون خدا می‌تونه از هزاران طریق منو به خواسته ام برسونه ولی بازم شیطان کار خودشو می‌کنه اون حتی برای یک لحظه هم ساکت نمیشینه تا من آروم بگیرم ولی الان میفهمم که شیطان داره نجوا می‌کنه و میتونم برای یه مدتی ساکتش کنم با دلایلم با منطق هام ولی باز دوباره شروع می‌کنه .

    ولی این تنها برای من نیست و همه آدمها این روزها رو دارن و این شرایط رو گذروندن ولی اونی موفقه که تونسته به نجوای ذهنش غلبه کنه و ایمانشو نشون داده .

    استاد وجود شما تو اون کلاس و با شاگردای ناراضی نشان از ایمان تون به خودتون و توانایی هاتون بوده نشان از ایمان به اینکه خدا منو تنها نمیزاره .نشان از ایمان به اینکه من خالق زندگی خودم هستم پس من میتونم این موضوع رو هم سروسامان بدم .

    و خدا هم وقتی ایمان شما رو دید دلهای اونا رو براتون نرم کرد و شما باز ایمانتون بیشتر شد و خود باوری تون هم بیشتر .استاد عزیزم درسها و فایلهای شما بی نهایت درس دارن ولی من فقط به اندازه ظرف خودم میتونم ازشون برداشت کنم .

    ولی اینو می‌دونم که هر روز داره ظرفم بزرگتر میشه و من هر روز دارم بهتر راه رو میفهمم .

    امیدوارم قانون احساس خوب =اتفاقات خوب بشه مهمترین قانون زندگیم تا نتیجه هاشو ببینم و فقط لذت ببرم .

    عاشقتونم

    در پناه خدای مهربانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  6. -
    الهه سوادکوهی گفته:
    مدت عضویت: 2781 روز

    به نام خدای رزاق و هدایتگرم

    سلام ب استاد عباسمنش عزیزم و تمام دوستانم در سایت الهی عباسمنش.کام

    در راستای هدایتم ب سریال مصاحبه با استاد دو سه روزی هست دارم ب قسمت 21 گوش میدم و امشب تصمیم گرفتم ک راجبش کامنت بذارم ..امیدوارم هدایت خدا جاری بشه..

    تسلیم..

    تسلیم خدا بودن

    چ واژه پر باری

    تسلیم خدا بودن یعنی چی؟؟؟

    یعنی در برابر پروردگارم دستامو ب نشانه تسلیم بالا بیارم و بگم خدایا تا اینجاشو با عقل و منطق خودم رفتم ولی نشد!

    ازین ب بعدشو خودت بهم بگو و من فقط عمل میکنم و بله چشم قربان بهت میگم!

    چرا؟؟

    چون من نمیدونم

    چون من نمیدونم چطور از چ راهی چجوری قراره ب ثروت و درامدی ک میخوام برسم

    چون من نمیدونم چطور قراره مشتری ها ب زندگیم جاری بشن

    چون من نمیدونم ک چطور قراره از کاری ک دارم انجام میدم و کیک و دسرهایی ک درست میکنم ب درامد میلیاردی برسم

    چون قرااااار نیست من بدونم

    من فقط میخوام

    وظیفه خودتته ک بهم ببخشی

    من نمیدونم ولی تو میدونی

    تو خوب میدونی ک از چ راهی کِی و چجوری

    پس خودت هدایتم میکنی

    اما کِی؟

    زمانی ک دستامو بالا بیارم و بگم: من نمیدونم

    زمانی ک گوشامو تیز کنم برای شنیدن هدایتهات و عمل کنم ب هر آنچه ک بهم میگی

    حتی شاید چیزی باشه ک از دید منطقی من مسخره یا احمقانه بیاد!!

    ولی اشکال نداره

    انجامش میدم

    چون سرسپرده شدم در برابر هدایتهات

    چون خودمو سپردم ب جریان هدایت الله و چی ازین قابل اعتمادتر؟

    چی ازین آرامبخش تر؟؟؟

    تسلیم یعنی خدایا من نمیدونم ولی تو میدونی تو بهم بگو تو هدایتم کن تو راهو برام روشن کن تو راهو برام باز کن تو منو ببر ب مداری ک توش ثروتها و نعمتهای بی شمار از هر نوعی هست از قبل هست از قبل برام مهیا شده بود ولی من تو مدارش نبودم و داشتم زور میزدم ک بدستش بیارم

    اما من میخوام راه آسان رو انتخاب کنم راهی ک ب راحت ترین شکل ممکن ب تمام خواسته هام برسم

    خدا جونم انقدر نعمت و ثروت میخوام ک نتونم بشمارمشون

    میخوام انقدر ازش غنی بشم ک بتونم مثل استادم ی روزی ازش بگذرم و بگم بهش رسیدم آخییییش بهش رسیدم و طعمشو همه جوره چشیدم

    از خدا میخوام بتونیم هر روز تسلیم تر باشیم

    از خدا میخوام بهم کمک کنه هر روز هدایتهاش رو ب وضوح بیشتری دریافت کنم و بهشون عمل کنم

    از خدا میخوام کمتر روی منطقم حساب کنم و ب قلبم گوش بدم

    استاد عزیزم عاشقتم و ایمان دارم ب زودیه زود آمریکا میبینمتون (ای خدااا هر وقت اینو مینویسم ی ذوقی کل وجودمو میگیره)…

    .

    با ایمان

    الهه در مسیر بهشت

    شهریور 1400

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2493 روز

    مصاحبه با استاد قسمت 21

    به نام خدای غفور رحیم

    با سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان خوبم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و با اونها ی کم بزرگتر

    خدا رو شکر برای این فایل های توحیدی که شدن مثال همون حبل اللهی که خداوند ازش صحبت میکنه توی قرآن که :

    واعتصموا بحبل الله و لاتفرقوا

    خدا رو شکر که الان مدتیه که تصمیم گرفتم فقط به ریسمان الهی چنگ بزنم و لاغیر و این فایل ها بسان همون حبل اللهی هستن به من که چسبیدن بهشون آرامش رو برام به ارمغان میاره

    الان چند روزیه که دارم این فایل رو گوش میدادم و رسیدم به اون جایی که استاد در مورد تجربه تسلیم نشدنشون توی آموزش صحبت میکنن و اقداماتی که انجام میدن و بعد متوجه شدم که من هم مدتی بود که درگیر ی چالشی شده بودم و اونم این بود که بچه ها خسته شده بودن از مبحث گرامر و مطالبی که توی کتابهاشون بود و خواستار ی تغییری بودن و من هم هی مقاومت میکردم چون فکر میکردم باید ب ی سطح خوبی از گرامر و لغت برسن و بعد برم سراغ صحبت کردنشون

    اما دیدم که هم اونا خسته شدن و هم خودم ی جورایی خسته شدم از این روتین و همین باعث شده بود که اونا هم ی جورایی زمزمه نیومدن به کلاس رو سر بدن و همین ی کم من رو نگران کرده بود که چکار کنم که هم اونا و هم خودم از این وضعیت دربیایم

    و این چالش همزمان شد با گوش دادن به این فایل که استاد میگن اگر چالش و تضادی هست برای اینه که شما این رو حل کنی و رشد کنی و اعتماد به نفست بره بالا و بزرگ بشی و ثروتمند و اگر اینکا رو نکنی کوچولو میمونی از همه لحاظ هم از بعد روحی و هم از لحاظ مالی

    به همین خاطر ی روز که خیلی از این موضوع حالم گرفته بود گفتم برم ی سرچی بکنم توی اینترنت ببینم برای تقویت مکالمه چه کار باید بکنم

    البته این رو هم بگم که من همیشه به این فکر میکردم که چکار کنم که بچه هایی که پیش من میان کلاس بتونن بعد از پایان دورشون خوب صحبت کنن و این دغدغه رو داشتم که چه کتابی رو تهیه کنم که این خواسته رو برآورده کنه که هدایت شدم به ی کتابی که فکر میکردم کتاب مناسبیه اما بعدا فهمیدم خیلی هم مناسب نیست چون مطالبش ی کم سنگین بود

    تا اینکه همین چند روز پیش بازهم گفتم برم سرچ کنم و توی حین سرچ کردن به ی کتابی هدایت شدم که دقیقا اون چیزی که مد نظرم من بود رو برآورده میکرد و خیلی از این بابت خوشحال شدم که این مساله به این راحتی حل شد و الان دیگه میدونم که چه مسیری رو باید برم به رسیدن به اون هدف و اینجوری هم خودم احساسم خوب شد و هم زمانی که به بچه ها برنامه رو اعلام کردم اونا هم لبخند رضایت اومد روی لبشون

    و این دقیقا اون چیزیه که میتونه به رشد کسب و کار من کمک کنه هم اعتماد به نفسم رفت بالا از اینکه تونستم این مساله رو حل کنم و همین میتونم از حل این مساله افراد بیشتری رو جذب کنم و ثروت بیشتری رو بسازم چون یکی از مسایلی که باعث شده بود من بی انگیزه بشم نسبت به کارم همین مساله ای بود که سالها ذهن من رو به خودش اشغال کرده بود

    خدا رو شکر برای این هدایت

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  8. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    امروز نرفتم روز شمار تحول زندگی اومدم اینجا چون خدا با این فایل کلی بهم کمک کرد

    البته اونجور که باید نبود ولی ته دلم بین گفتگوهایی که داشتم با خدا فهمیدم که خدا هم از این قدمی که برداشتم راضی بود ازم

    من صبح که بیدار شدم،دیروز که سر کلاس رنگ روغنم بودم پیام اومده بود از شکایتی که بابت تابلوم کرده بودم دوباره رفتم دفتر خدمات قضایی وقتی رسیدم کارمندی که کارای منو انجام داده بود و یه دختر آروم و زیبا و دوست داشتنی بود و انقدر گرم و صمیمی حرف میزنه که خیلی حس خوبی به آدم میده

    همین که منو دید گفت دختر تو کجایی ؟ اون آقایی که روز تنظیم شکایتت اینجا بود، کار هر دوتونو باهم انجام میدادم ، کلی از نقاشیات خوشش اومد ، دنبال تو میگشت

    گفت که اگر دیدمت بهت بگم، به شماره روی کارتش که بهت داده تماس بگیری خیلی از نقاشیات خوشش اومده بود و میخواست باهات حرف بزنه

    گفت که حتما بهش زنگ بزنیا ،اگر بازم بیاد اینجا من بهش میگم که به تو گفتم

    منم گفتم باشه و زنگ میزنم

    بعد که برگشتم خونه صبحانه خوردم و حاضر شدم تا ببرم نقاشیام رو جلوی مدرسه دخترونه شهرکمون ،که قبلا هم اونجا پفیلا و جاکلیدی میفروختم ،بفروشم

    ولی خیلی وقت بود نمیرفتم جلو در مدرسه و نقاشیامو برمیداشتم و میرفتم پارک و مترو و جاهای دیگه

    هی ذهنم خواست مانعم بشه

    گفتم نه باید برم، بعدِ اونم میرم مترو تا تو واگن بفروشم که دیروز نتونستم و دو روز پیش با گفتگویی که با خدا داشتم که بهم فهمونده بود که اگه مترو رو بتونی انجام بدی و ایمانت رو بهم نشون بدی خیلی درا به روت باز میشه خیلی سرعت پیدا میکنی

    چون این فروختن تو واگن و گفتن به مسافرا خیلی برام سخت بود و دیروز فهمیدم یه سری باورای محدود داشتم که مانع از حرکتم میشد

    که اینم درک کردم که خدا بهم فهموند تا من تو مترو نرم و تو واگنا بلند نگم نقاشیامو و نفروشمشون رشد نمیکنم

    بعد 12:15 رفتم جلو مدرسه دخترونه و گفتم خدا حرکت کردم خودت میبینی کمکم کن

    همین که باز کردم دانش آموزا جلو در بودن ، زود یکی اومد و داشتم میچیدم کش مو ازم خرید

    دوباره خدا لحظات اول برام مشتری آورد

    البته مشتری شد

    بعد هی پشت سر هم بچه ها دور نقاشیام جمع شدن عین نمایشگاه نگاه میکردن و ذوق میکردن

    ولی که چقدر حس خوبی داشتم الهی به زودی با تلاشام و سعی کردنام برای حرکت کردن ، یه روز برای کارای تابلوهام بیان و تو نمایشگاه ببینن

    وقتی زنگ خورد تا سری اول برن خونه هاشون و سری دوم بعد از ظهر برن مدرسه، پشت سرهم ازم میپرسیدن که خاله فردا میای ؟؟

    حتی مادراشون ،خودشون از آینه دستیا انقد خوششون اومده بود چند نفر شماره مو با پیج اینستاگرامم گرفتن تا سفارش بدن

    حتی یه خانم گفت که بهم یاد میدی ؟ شماره مو گرفت و انقدر برای بچه ها ذوق میکردم با هر ذوقشون

    خداروبی نهایت شکر میکردم و واقعا خداروشکر تو یه ساعت 215 فروش داشتم

    و حتی گفتن فردا هم بیا خاله و بعد طرح جدید هم میخواستن بگن تا سفارش بدن

    خیلی حس خوبی داشت

    یه چیز خوبی که تو اکثر بچه ها دیدم این بود که مادراشون بهشون پول تو جیبی که داده بودن حتی کوچیکترین فک کنم 5 سالش بود اومد گفت خاله من چی میتونم با پولم بخرم ؟

    گفتم مامانت کجاست گفت من پول دارم خودم میگیرم

    پولشو در آورد 50 تمن داد بهم گفت من چی میتونم برای این بخرم

    خیلی جالب بود مادرش اومد و گفت چی میخوای

    گفت که آینه دستی میخوام

    مادرش گفت آینه دستیاش 100 هست تو 50 داری

    از کش موها بردار خیلی بچه فهمیده ای بود و یه درسی که ازش یاد گرفتم میتونست خودش قشنگ بیاد و حرف بزنه

    وقتی برگشتم خونه انقدر خوشحال بودم و سپاسگزار خدای خوبم بابت تک تک لحظه های امروزم

    بعد شروع کردم به نقاشی کشیدن ، پرسیدم خدا من چه کاری باید انجام بدم تا امروز بتونم برم مترو و بلند حرف بزنم و نقاشیامو نشون بدم به آدما

    تو بهم بگو میدونم باید ایمانم رو نشون بدم تو این موضوع

    گوشیمو برداشتم و رندم مثل همیشه انتخابو سپردم به خدا اول دستمو رو فایلی گذاشتم که صدای کارمند اداره زیبا سازی شهری رو ضبط کرده بودم که درمورد نقاشی دیواری توضیح میداد

    گفتم خدا این فکر کنم ربطی به سوال من نداشتا !

    یعنی میگی من نقاشی دیواری رو هم برم انجام بدم ؟

    بعد دوباره درخواست کردم گفتم خدای من کاری کن که با فایلی که آگاهیاشو بشنوم، کمکی باشه برام تا حرکت کنم و ایمانم رو بهت نشون بدم و تو مترو بلند حرف بزنم و بفروشم

    همین که دستمو رو فایلی گذاشتم دیدم نوشته مصاحبه با استاد 21 گفتم یعنی چی میتونه باشه

    بازش کردم چون قبلا گوش داده بودم دقیق یادم نبود که استاد چه آگاهی داده

    وقتی درمورد تسلیم بودن و چالش شنیدم گفتم وای خدا دقیقا حرفی که باید بهم میگفتی رو تو این فایل گفتی که

    تسلیم باش

    اینکه ایمان داشته باش نیرویی برتر از همه نیروها هست که اگر تسلیمش بشی هدایتت میکنه که استاد در موردش قشنگ گفت

    و من گریم گرفت از وقتی اینجوری تصمیم انتخاب فایلارو به خدا سپردم دقیقا اون چیزی رو نشونم میده که باید انجام بدم و جوابمو میده

    بعد ساعت 5 عصر حاضر شدیم با مادرم بریم وقتی سوار بی آر تی شدم نشستم گفتم خدا کمکم کن نشون بدم کارامو گفتم چجوری میگیرن؟

    شنیدم تو نشون بده زود باش آره میگیرن

    سمت راستم یه دختر زیبا نشسته بود بهش گفتم میتونم وقتتونو بگیرم بعد یکی یکی همه کارامو نشونش دادم 2 تا ازم خرید کرد و 20 هزار تمن کارت به کارت کرد

    اون لحظه تنها چیزی که خوشحالم میکرد

    این بود که تونستم ،خدایا شکرت من بالاخره تونستم به کسی که کنارمه نشون بدم کارمو

    قبلا برای پول اومدن به حسابم خوشحال میشدم ولی الان خوشحالیم برای این بود که تونستم ایمانم رو به خدا درمورد این موضوع نشون بدم

    اینکه تونستم از خدا کمک بخوام و خدا کمکم کرد و گفتم

    درسته برای پول اومدن به حسابم خوشحال شدم

    ولی جدیدا بیشتر برای این خوشحال میشم که به خدا ایمانم رو نشون میدم و چشم میگم و سعی و تلاش میکنم تا بتونم رشد کنم

    این بزرگترین ذوقیه که من میکنم

    بعد رفتیم مترو تو واگن رفتیم نشستم تو نایلون بذارم دوتا دختر نشسته بودن بهشون گفتم نخواستن

    ولی گفتم خدایا شکرت تونستم بگم

    درسته نه شنیدم ولی شد

    بعد به مادرم گفتم تو برو من با قطار دیگه میام اینجوری بهتر میتونم برم و بگم

    بعد رفتم نشستم باز به یه دختر گفتم میتونم وقتتونو چند دقیقه بگیرم گفت باشه و نشونش دادم گفتم میخواین درخدمتم گفت نه و تشکر کرد

    باز گفتم خدایا شکرت همین که تونستم حرکت کنم خودش بزرگترین موفقیته

    بعد دوباره به یه دختر هم نشون دادم یکی از دستفروشا گفت آینه هات خیلی خوشگله

    بعد ولی نتونستم بلند بشم و وایسم تا بلند بگم آینه دستیا کار خودمه و به همه نشون بدم

    گفتم خدای من تمام سعیمو میکنم کمکم کن

    بعد تا تجریش که رفتم تو دلم گفتم خدا میبینی تلاشمو میکنم به قول استاد تو این فایل

    و اینکه بگم اگر بتونم این چالش رو حل کنم خیلی اعتماد به نفسم میره بالا خیلی پیشرفت میکنم

    هرچی بیشتر تلاش کنی بیشتر نتیجه شو میبینی چشم سعیمو میکنم

    بعد رفتم تو میدان تجریش یکم وایسادم نقاشیامو رو زمین چیدم و بعدداداشم اومد دنبالمون و با مادرم که رفت تا یکم بگرده برگشتیم

    استاد عباس منش میگفت اگر چالش ها رو حل کنید بزرگ میشید اگر حل نکنید کوچیک میمونید و من هر روز سعی میکنم بهتر از دیروزم باشم و پیشرقت کنم

    امروز میخواستم دستگاه کارت خوان بگیرم ولی دیدم حدود 4 میلیون میخواد یاد حرف استاد افتادم که وقتی فعلا نمیتونید چیزی رو بخرید نباید قرض بگیرید یا به سختی بخرید گفتم نه من تا وقتی که در مدار دریافتش باشم کار میکنم روی باورا و حرکت هم میکنم تا زمانش که برسه کارت خوان رو هم میگیرم

    الان خدا برام مشتری میاره که پول نقد بدن یا کارت به کارت کنن

    فردا اگر خدا بخواد دوباره تلاشم رو برای حرکت و قدم برداشتن انجام میدم

    بی نهایت سپاسگزارم از خدا که هر لحظه کمکم میکنه

    امروز که جلو مدرسه بچه ها میپرسیدن گفتم اگر دوست دارین نقاشی یاد بگیرین مسجد ثبتنام کنید میام یاد میدم

    شکرت خداجونم شکرت

    امروز صبح که داشتم برمیگشتم خونه باز رندم از خدا خواستم انتخاب کنه برام آهنگ کلاسیک انتخاب کرد از بتهون گوش دادم تو هوای زیبا و آفتابی و بهشتی

    بعد تو دلم میخواستم یه آهنگ بی کلام دیگه گوش بدم ، بعد گفتم نه طیبه تو نه ، خدا بگه بهترینه

    همین که باز رندم انتخاب رو به خدا دادم یهویی باز آهنگ با ویولن اومد برام من دیگه داشتم کیف میکردم تو آسمونا بودم

    گفتم ببین من گفتم نه انتخاب من نه ببینم خدا چی میگه که خدا بهم دقیقا دوباره آهنگ انتخاب کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 2318 روز

    سلام استاد جان

    می‌خوام به عنوان تمرین برای عزت نفسم، مسائلی که بهشون برخورد کردم و یه زمانی به چشمم خیلی بزرگ میومدن و تونستم سلامت ولی سربلند ازشون بیرون بیام رو اینجا بنویسم:

    ۱. یادمه موقع کنکور، به یه درجه ای رسیده بودم که دروس تخصصی مو دوست نداشتم و خیلی سنگین بود برام، ولی باید کنکور میدادم و رشته ی خوبی هم میخواستم، اونم دولتی. منم نشستم فوکوسم رو گذاشتم روی عمومی هام، گفتم حالا که به تخصصی ها نمیرسم، منی که عمومیام عالیه و خودمم دوستشون دارم، سعی میکنم توی اونا قویتر بشم. دو سه ماه آخر تموم سعیم این بود که عمومیامو بهتر کنم، و دروسی که سختمه رو حذف کردم. نتیجه این شد که درصد دروس عمومیم عالی شد توی کنکور و بقیه ضعف هارو جبران کرد. من الان رشته ی مهندسی کامپیوتر که پر طرفدارترین رشته ی کنکور ریاضی فیزیک هست رو در دانشگاه دولتی قم‌ (روزانه) میخونم😍💪 نتیجه ای که حتی مشاور مدرسمونم براش غیر قابل تصور بود😉

    ۲. پارسال میخواستم گواهینامه بگیرم، و یه روز بعد از ظهر رفتم امتحان آیین نامه ثبت نام کنم، بهم گفتن نزدیکترین تاریخش پس فردا صبح اول وقته. تاریخ های دیگه خیلی خیلی دور بودن خطر ویروس. حالا من محض رضای خدا یه نگاهم به این کتاب ننداخته بودم، و شنیده بودم همه کلی میخونن و بار دوم سوم قبول میشن. منم این رو برای خودم مثل بردن یه بازی دیدم. گفتم همونجور که خواندن این کتاب برای اولین بار ظاهراً سخت و غیر ممکنه(چون خود مسئول اونجا هم چند بار بهم گفت نکن اینکارو و آخرشم با پوزخند و زهی خیال باطل اسممو نوشت) گفتم بدست آوردن یه ماشین خفن میلیاردی هم سخته!! من اگه تونستم این امتحان رو قبول بشم، اون ماشینه رو هم بدست میارم. اینو برای خودم اهرم کردم و یه شبانه روز عااالی کتاب رو خوندم، و همون دفعه ی اول خیلی راحت قبول شدم 😍💪 با هر بار یادآوریش به خودم میگم تو فوق العاده ای مریم و هر مسئله ای هم پیش بیاد میتونی حلش کنی.

    ۳. امسال توی روابطم به یه تضادی خوردم، و یه نفر انگار با تموم وجودش میخواست که منو عوض کنه و کاری کنه مثل خودش فکر و عمل کنم. یاد آموزش های شما افتادم استاد و گفتم مریم اگه واقعا می‌خوای نشون بدی که عمل میکنی به آموزشها، اینجا میدون بازیه، برو ببینم چه می‌کنی.

    استاد هر بار ویژگی های مثبت اون آدم رو می‌نوشتم، و از ناخواسته ها اعراض میکردم، و صد البته با عزت نفس دیدگاه خودم رو بیان میکردم و در اون ثابت قدم بودم و نگران ناراحت شدن اون آدم نبودم. هر بار که دیدگاهم رو میگفتم بقیشو میسپردم به خدا و قلباً احساس رضایت و آرامش میکردم. نتیجه این شد که خود اون آدم دقیقا صد و هشتاد درجه عوض شد، و تازه اون دنباله روی دیدگاه من شد.

    الان هر موقع بخاطر ناراحت شدن دیگران وسوسه میشم از باور هام کوتاه بیام، یاد این تجربه میفتم و قوی تر میشم و به مسیرم ادامه میدم و می‌دونم خدا منو به بهترین راه ها هدایت می‌کنه.😍💪

    ۴. استاد من یه مدت میخواستم کیفیت انسانهای اطرافم رو بهتر کنم، می‌تونستم فرار کنم ازشون و با راه های فیزیکی ازشون دوری کنم، و می‌تونستم بزارم فرکانس های من، عمیق تر شرایط اطراف و زندگیمو پاکسازی کنن. شما توی دوره ی آفرینش گفتین هیچوقت نمیشه با تلاش فیزیکی آدمهارو از زندگیت بیرون کنی، یا آدمی رو وارد زندگیت کنی، خودت تغییر کن، جهان بقیه کارهارو انجام میده. استاد منم شروع کردم روی خودم کار کردن، و ناخودآگاه شرایط به طوری پیش رفت که آدمایی که من هرروز باهاشون در ارتباط بودم الان هفته ای یه بار هم نمیبینم، بلکه هم ماهی یه بار. و هر موقعم باهم هستیم در فرکانس خوب و عشق و مثبتی هستیم و تجربه های خوبی داریم.😍💪 و چون همه چیز بنیادی عوض شده و فیزیکی نبوده، نیازی نیست برای دوام شرایط هم من تلاش فیزیکی بکنم و خودمو به دردسر و ناراحتی بندازم، همه چیز خودش اتفاق میفته😍💪 من فقط به این راه دل بستم و ادامش میدم.

    مثل وقتی که یه گل میکاری، اگر هر لکه ای، ایرادی، توی گلی که در میاد ببینی، نمیگی مشکل از گیاهیه که کاشتم، میگی برای این نتیجه ای که من میخواستم، یه رفتار دیگه، یه کود دیگه، یه روش آبیاری و نگهداری دیگه لازم بوده، اونو تغییر میدی، و نتیجه خودش بصورت پایدار عوض میشه😍💪

    خوشحالم استاد جونم..آرومم…🙂

    اینا چیزایی بود که بعد از این ویدیو میخواستم توی دفترم برای خودم بنویسم ولی قلبم منو نوشتن یه کامنت هدایت کرد.

    امیدوارم همیشه از لحظه هاتون لذت ببرین❤️🌈

    عاشقتونم❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    ساحل آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1655 روز

    🌻باسلام به استاد عزیز وخانم شایسته مهربونم🌻

    🎀مصاحبه با استاد قسمت۲۱🎀

    🛑❓تفاوت بین تسلیم شدن در مقابل خداوند و تسلیم شدن در برابر مشکلات رو توضیح بدید❓🛑

    تسلیم بودن در برابر خداوند به این معناست که من ایمان دارم یک نیرویی برتر از کل نیروهای جهان، که جهان رو خلق کرده و داره هدایتش میکنه،🎀

    اون من رو هدایت میکنه، من رو خلق کرده، واگه توکل کنم بهش، اگه خودم رو بسپارم بهش، اگه ازش درخواست کمک کنم، اگه باورش داشته باشم اگه ایمان بهش داشته باشم، اون من رو هدایت میکنه، 🥰💐🥳

    اون منو به مسیرهای درست هدایت میکنه، آدم های درست، شرایط درست، موقعیت‌های درست رو وارد در زندگی من میکنه، در مسیر زندگی من قرار میده🤗🌺🥰

    تسلیم بودن، یعنی اجازه دادن به خداوند که پاسخ بده به درخواست های شما،🥳🦋🌺

    چون خیلی موقع ها، ما یه چیزهایی از خداوند میخواهیم، اما تسلیم نیستیم، شرک میورزیم نگرانیم، ناراحتیم، میترسیم، غصه میخوریم،🥴

    هر کدوم از این احساس های شرک ورزیدن، غصه خوردن، نگران بودن، ترسیدن، همه اینها به معنای اینه که ما تسلیم نیستیم🤔😲🤨

    تسلیم کسیِ که بگه خدایا شکرت، راحت شدم خودم رو سپردم به تو💖🦋🌹

    تسلیم بچه ای که وقتی خودش رو میسپاره بغل پدرش یا مادرش، خیالش راحته، تسلیم بچه ای که وقتی بالای درختیه، نمیتونه بیاد پایین، هی نگاه میکنه، هی داد میزنه، جیغ میزنه،🤨

    بعد باباش میاد میگه پسرم بپر بغل من، تسلیم پسری یا دختری که میپره🤗💐🥰

    بعضی ها اون موقع هم میگن نه، میترسم بیفتم. نه،نه🥴

    اونی که تسلیمه، میپره، خودش رو پرت میکنه توی بغل باباش از اون بالا🥰

    تسلیم کسی که حالش خوبه، چرا حالش خوبه؟؟

    چون اعتماد داره به خداوند، چون میدونه وقتی خودش رو رها میکنه، میپره بغل خدا🥳💃💃🥀🎀

    تسلیم کسی که میتونه اینجوری فکر کنه، هر چند که ما هیچ کدام صفر و یکی نباید به قضیه نگاه کنیم 🦋

    من خودم نمیتونم ادعا کنم که من تسلیم محض بودم، من اصلا نمیتونم ادعا کنم که حتی یک روزی از روز های زندگیم، حتی یک ساعت تسلیم محض خداوند بودم🥀

    بنابراین ما اگه سعی کنیم به این نقطه نزدیک بشیم، کار بزرگی داریم انجام میدیم و هر چقدر که این کار رو بیشتر انجام بدیم، عادی تر میشه برامون. راحتتر میشه تسلیم خداوند بود🎀🌻

    خیلی این چیزها رو برای خودتون گنده نکنید خیلی از خودتون انتظار نداشته باشید که یک روزه فضای شرک آلود ذهنتون، تبدیل بشه به فضای توحیدی. اینها زمان میبره، اینها استقامت میخواد اینها باور میخواد، اینها تکرار میخواد، اینها تمرین میخواد👌👏👏💐

    ولی هرچقدر که بیشتر سعی کنیم، خوب بیشتر لذت می بریم، تسلیم بودن بدون شک، احساس خوب و احساس آرامشه

    الا به ذکرالله تطمئن القلوب، احساس اطمینان قلبی میاره.🥰🤗

    نشونش احساس آرامش، احساس خوب، احساس شادی، احساس لذت، احساس امید، احساس توکل،🌻🎀👌

    هرچی احساس خوب می‌شناسید، موقعی اتفاق میفته که ما تسلیم خداوندیم🌻

    که این کار تمرین میخواد، شنیدن یک سری داستان ها رو میخواد. داستان های قرآنی خیلی به من کمک کرد برای اینکه بهتر بتونم تسلیم بشم

    اتفاقاتی که برای پیامبر ما افتاد🤗🌺

    اما تسلیم بودن در برابر مشکلات، که خیلی هم جاهای مختلف مینویسیم هرگز تسلیم نشید منظورشون هرگز در مورد مشکلات و مسائل و اتفاقاتی که ناخوشاینده تسلیم نشید 👌🌻

    توکل این جاها خودشو نشون میده که شماها میپذیرید که نه، ما به کسی وابسته نیستیم، ما به خدا وابسته ایم🌹

    اگر هر کسی بره، هر اتفاقی بیفته، خدای ما که جایی نرفته، کار رو انجام میده،🎀🥰

    زمانی که برام مشکلی پیش اومده بود،برای دوره های تند خوانی، اتفاقی که افتاد این بود که من این چالش رو به عنوان یک درس، به عنوان یک تسلیم نشدن در برابر مشکلات دیدم و گفتم اصلاً من دوست دارم ببینم چه جوری میتونم این مسئله رو حل کنم👏👏👏👌🤗

    گفتم الان علاقه مندی من به اینه که آیا من توانایی حل این مسئله رو دارم یا نه. یعنی خیلی موقع ها، مسائلی که برامون به وجود میاد میتونیم با نگاه بازی بهش، با نگاه حل یک معما با نگاه یک بازی شطرنج بهش نگاه کنیم🥀

    ببینیم اصلا من میتونم این مسئله رو حل کنم اصلاً دوست دارم، خیلی کنجکاوم که ببینم میتونم این مسئله رو حل کنم🥰

    توکل به خداوند و توحید اینه که باج ندی به کسی، فکر نکنی اگه کسی بره، زندگیت داغون و نابود میشه و هیچ کار دیگه ای نمیشه کرد🥴

    نه، خدا منبع رزق و روزی ماست. هرکسی اومد و رفت توی زندگی ما، در واقع دستی از دستان خداست، اگه رفت یه دست دیگه ای هست که بیاد🤗

    یه دست که چه عرض کنم، بی نهایت دست هست. به مسائل به شکلی نگاه کنیم که این مسائل دارن ما رو به چالش میکشن برای اینکه ما بزرگ بشیم، برای اینکه ما پیشرفت کنیم🥳

    اگه من بتونم این چالش رو حل کنم، خیلی قوی تر از قبل میشم، خیلی اعتماد به نفسم میره بالا خیلی خیلی راه های ارتباط با افراد مقاوم رو پیدا میکنم، چون تا اون روز من به افرادی بر نخورده بودم که اینقدر ذهنیت منفی نسبت به من داشته باشن، و الان میخواستم با این چالش روبرو بشم و حلش کنم🥰🪴

    این تضادهایی که شما بهش برمیخورین، چالش‌هایی که شما بهش بر میخورین، اینها چیزهای بدی نیست، اینها مسائلی هستن که اگه حل کنید بزرگ میشید، ثروتمند میشید، رشد میکنید. اگه حل نکنید کوچولو میمونید

    نه به ثروت میرسید،نه به اعتماد به نفس میرسید نه به قدرت میرسید ونه به ایمان میرسید

    اگه یه مسئله‌ای به وجود میاد،بگو چطور اینو حلش کنیم، و چه موهبت هایی پشتش هست

    برای من وقتی مسئله‌ام حل شد، اون همه موفقیت بعدش ایجاد شد و تا ابد ادامه داره

    این مسائلی که حل میکنید و راه حلش رو پیدا میکنید تا ابد می تونید ازش استفاده کنید برای مسائل بعدی🎀👌

    اینه که من میگم به عنوان بازی نگاه کنید مسائل زندگی رو، به عنوان یک معما، یک پازل، نگاه کنید بهش و اینجوریه که میتونیم از این مسیر به سلامت عبور کنیم🥳🎀🦋

    تسلیم خدا بودن یعنی همون نیرویی که این جهان رو خلق کرده و در حال هدایت این جهانه

    همون نیرویی که برگی بدون اذن اون به زمین نمیفته و خالق منه،پس هادی و حامی منم هست

    اما به اندازه ایمانت به این نیرو و هماهنگ شدن با قوانینش میتونی هدایت و حمایتش رو دریافت کنی🤗👌🥳

    به اندازه‌ای که میتونی قوانین این نیرو رو در زندگی اجرا کنی، حمایت و هدایتش رو دریافت میکنی🤗

    تسلیم خدا بودن، یعنی اگه فرمان زندگیت رو به دست اون سپردی، نشونش اینه که بی چون و چرا، قوانینش رو میپذیری و اجرا میکنی🌹

    چون ایمان داری که تنها راه رسیدن به خوشبختی در تموم جنبه های زندگیت، فقط همینه 🌻🌺

    اون وقت حتی در شرایط به ظاهر نا دلخواه، میتونی هدایت این نیرو رو در قالب فرصت ها، ایده ها و راهکارهای ببینی که اومدن تا تو رو رشد بدن🥳🤗🌻

    اون وقت همه نگرانی‌هات از بین میره و تموم وجودت پر از آرامش و اطمینان میشه🦋

    تسلیم خدا بودن، یعنی اجازه ندادن به نجواهای ذهن برای نگران کردن و ناامید کردنت🦋

    تسلیم خدا بودن، یعنی اجازه دادن به قلبت برای دریافت الهامات، هدایت ها و ایده‌ها برای حل مسائلت🥰

    آدم‌های کمی میتونن تسلیم باشن، آدم‌های کمی قادرن در هر اوضاع و شرایطی، تمرکز خودشون رو بر نعمت های اطرافشون بذارن و سپاسگزار باشن💖🦋

    فقط آدم هایی که در برابر این نیرو و قوانینش تسلیم هستن، میتونن از عهده اجرای قانون احساس خوب= اتفاق های خوب

    احساس بد= اتفاق های بد

    بر بیان🪴🎀

    و به خاطر این ایمان و تسلیم بودن در برابر قوانین خداونده که میتونن اوضاع و شرایط رو به جای آن چه که هست، طوری ببینن که میخوان باشه

    به همین دلیل هم سکان کشتی زندگیشون، در دست الهامات قلبی شونه نه نجواهای ذهنشون

    و به خاطر همین هم این طور پر نشاط و امیدوارن، آرامش دارن و میتونن بدون نگرانی از آینده، از مسیر زندگی لذت ببرن🥰🦋🪴

    پس هر لحظه مراقب ورودی های ذهنشون هستن و به هر مسئله ای طوری نگاه میکنن که به احساس خوب برسن🥳🤗🥀💖🎀

    در پناه الله یکتا شاد وسالم وثروتمند در دنیا وآخرت باشید🦋💐🥳

    سپاسگزارم از شما استاد عزیز وخانم شایسته مهربون💖🎀🦋💐

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: