مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 44

668 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 904 روز

    به نام خدایی که هر روز که میگذره بهتر میشم و بهت نزدیکتر میشم

    بهتر میشناسمت راحت تر ازت میخوام وقتی هم درخواستمو میگم باز راحت تر میشم بهت می‌سپارم آروم ترم

    خدایا شکرت سپاسگزارتم

    سلام به استادان عشق و معرفت استادان توحیدی و آگاهم

    سلام به دوستانی که در کنار هم داریم بهتر میشیم

    با کامنتهای زیباشون

    استاد بی نهایت ممنونتم که از موقعی این فایل رو دیدم و فهمیدمش ایمانم بیشتر شده به خداوند

    اذیت نیستم نجواهای ذهن خاموشه و اجازه بهش نمیدم و خواستهامو میگم بهش سمته خودمو انجام میدم و نتایج میاین

    و بعد خواسته دیگه به همین ترتیب خیلی راحتم

    استاد عقل کل هم خیلی عالیه

    چقدر هر روز چیزهای جدید و ایده های جدید و ترمزهای جدید رو پیدا میکنم خیلی عالیه و به من کمک کرده

    خدایا شکرت برای اینکه احساسه لیاقتم بهتر شده

    باورهای کمبودم روبه فراوانیه بیشتره

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    هر چی شکر کنم کمه سپاسگزارتم

    در پناه خداوند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    زینب معرفی گفته:
    مدت عضویت: 1296 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    گام 12/پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    تسلیم بودن در مقابل خداوند یعنی ایمان دارم یک نیرویی برتر از نیروهای کل جهان

    که جهان و خلق کرده و داره هدایت و مدیریت میکنه، منم هدایت و حمایت میکنه

    خدایی که منو خلق کرده اگه من بهش ایمان بیارم و خودمو بهش بسپارم پاسخ درخواست های منو میده ،هدایتم میکنه به مسیر های درست و آدمهای درست و موقعیت های درست

    ما باید با ایمان آوردن و باور کردن خداوند به خدا اجازه بدیم که مارو هدایت کنه

    تسلیم خداوند شدن یعنی آرامم یعنی آرامش قلبی دارم یعنی خیالم راحته

    اگه غصه و نگرانی و ترس و دلشوره داریم یعنی تسلیم نیستیم

    تسلیم خداوند که باشی همیشه حالت خوبه چون اعتماد داری به خداوند

    اگر میخوای آرامش خاطر و لذت و اطمینان قلبی داشته باشی باید تسلیم خداوند باشی

    حداقل تمرینش کن که هر بار برای تو راحت تر و عادی تر بشه

    تسلیم خداوند شدن باور میخواد زمان میخواد استقامت میخواد هر چقدر که بیشتر سعی کنیم بیشتر لذت می بریم

    تسلیم شدن یعنی وابسته ی آدمها نبودن و به خدا توکل کردن

    خداوند منبع رزق و روزیه هر کسی که تو زندگی ما میره و میاد دستی از دستان خداونده

    همیشه به مسائل جوری نگاه کن که این تضادها میان برای اینکه ما رو به چالش بکشن برای اینکه ما بزرگ بشیم و پیشرفت کنیم

    خدایا کمکم کن هربار بهتر و بیشتر تسلیم درگاه تو باشم

    خدایا من به هر خیری که از تو برسه محتاج و نیازمند و فقیرم

    الهی به امید تو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    پونه گفته:
    مدت عضویت: 1078 روز

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    خدایا شکرت بابت قوانین بدون تغییر جهان هستی.

    خدایا من به هر خیری از جانب تو‌محتاجم . خدایا من تسلیمم.

    خدایا من‌نمیدونم که‌چی برای من ، برای زندگی من خوبه

    خدایا من نمیدونم چگونه برای مسائلم تصمیم گیری کنم…

    خدایا به تو اجازه میدهم‌که تو برایم تصمیم‌گیری کنی.

    خدایا به تو‌محتاجم و بر خودخودت توکل میکنم .

    وقتی ترس ، نا امیدی، استرس به سراغ آدم میاد یعنی توکل نیست وگرنه توکل امید و شجاعت و شادی میاره .

    هر وقت بابت موردی استرس میگیرم و نگران میشم خودم میدونم که اول باید دوباره روی باورهای توحیدیم کارکنم و بعد توکل کنم و بهترین راه برای شروعم سپاسگزاریه و بعد از سپاسگزاری قلبم آروم میشه .

    تازگیها دیگه حتی تو کوچکترین کارها هم از خدا کمک میخام و بهش توکل میکنم و‌ مطمئنم به بهترین نحو اون کار انجام میشه یا به راهی هدایت میشم که وقتی انجامش میدم میفهمم که خودش حواسش بهم هست.

    خدایا عاشقتم

    خدایا دوستت دارم

    کمکم کن

    هدایتم کن به بهترین راهها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ستاره گفته:
    مدت عضویت: 2916 روز

    « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »

     … مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ﴿2﴾ وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ… ﴿3﴾ (طلاق، آیه 2 و 3)

    ===============================

    سلام خدمت استادان گرانقدرم، عباس منش عزیزم و مریم نازنینم و سلام به دوستان مهربانم

    امروز می خوام بنویسم از معجزه هایی که با توکل کردن و تسلیم شدن در برابر خداوند برام اتفاق افتاد و ایمانم قوی تر شد.

    اون روز با خودم فکر می کردم چطور آتیش برای حضرت ابراهیم گلستان شد جنس ایمان حضرت ابراهیم چی بوده چطور می تونسته از اون همه آزمایشهای سخت، سربلند بیرون بیاد کاش ما هم می تونستیم کمی مثل حضرت ابراهیم باشیم و بتونیم مثل ایشون کنترل ذهن داشته باشیم.

    گذشت و ما چند روز بعد به مهمانی رفتیم و موقع برگشتن به خونه همین که در رو باز کردیم دود غلیظی خونه رو فرا گرفته بود چند جا رو چک کردیم اجاق گاز، پریزهای برق، ولی خبری از آتیش نبود همینکه سرم رو برگردوندم تابلو فرشی که سالها براش زحمت کشیده بودم و بافته بودمش با تار و پودش خاطره ها داشتم از گوش دادن به فایل های استاد عباس منش و استاد الهی قمشه ای، از شناخت خدا تا رسیدن به آگاهی های ناب الانم، خلاصه کسی که بافت فرش رو شروع کرده بود با کسی که اون رو به اتمام رسوند از زمین تا آسمان تغییر کرده بود و اون تابلو فرش نفیس برای من غیر از ارزش مادی، ارزش معنوی فراوانی داشت.

    ( این تابلو فرش تصویر یکی از آثار فاخر استاد محمود فرشچیان هست که با نهایت ظرافت کار شده )

    خلاصه نبود! روی دیوار نبود!

    آسیمه سر دویدم تو حیاط مجتمع با نگهبان صحبت کردم تا بلکه نشانی از اون پیدا کنم نبود که نبود، رفته بود، برده بودنش، با حالت زار روی زمین نشستم دخترای گلم که 7 و 9 ساله هستن دلداریم می دادن دختر بزرگم می گفت مامان بسپرش به خدا مطمئنم خدا برش می گردونه دختر کوچیکم می گفت مامان دلت رو خوشحال نگه دار اگه غمگین بشی پیدا نمیشه و من در اون لحظه چقدر خوش حال بودم که تونستم دخترای عزیزم رو تا اونجایی که می تونم توحیدی بار بیارم که در همه حال فقط به خدا تکیه کنن ولی خودم بخاطر این مصیبت داشتم فراموش می کردم که توکل کنم.

    گفتم خدایا مسافرم رو به خودت سپردم مراقبش باش.

    آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

    هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

    و زیر لب زمزمه کردم:إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

    خدایا به تو توکل کردم و تسلیم تو هستم، لطف آنچه تو بنمایی، حکم آنچه تو فرمایی.

    خدایا کمکم کن تا ازین آزمایش سربلند بیرون بیام و شروع به سپاسگزاری کردم بخاطر لحظه های زیبا و قشنگی که موقع بافت تابلو فرشم داشتم همیشه هندزفری تو گوشم بود و با آگاهی ها به وجد میومدم و این، لذت خلق هنر رو برام دو چندان می کرد، چقدر موقع اتمامش همگی خوشحال بودیم با چه ظرافتی قابش کردیم و هر روز از دیدنش لذت می بردیم هیچوقت برام عادی یا تکراری نمیشد چون با جان دلم اون رو خلقش کرده بودم خداروشکر می کردم که به دستان من قدرت خلق این همه زیبایی رو داده بود خداروشکر می کردم که همسر و فرزندانم این قدر هوای دلم رو داشتن.

    به خونه برگشتیم خونه رو وارسی کردیم، چیزی که همهٔ ما رو از جمله پلیس گشت رو متعجب کرده بود خاموش شدن خودبخودی آتیش بود که فقط به اندازه همون حوله ها که آتیش زده بودن ادامه داشته و شیر گازی که قطع شده بود!

    نمیدونم به چه علت خواستن خونه رو به آتیش بکشن ولی آتیش خاموش شده بود با اینکه چند جای خونه رو به آتیش کشیده بودن که مطمئن بشن ادامه پیدا می کنه، بگذریم…

    بعد از ثبت پلیس شروع به پاکسازی کردم و روی میز تی وی که چوبی هست کمی سوخته بود یه گلدون پتوس گذاشتم تا جای سوختگی مشخص نباشه جای تابلو فرشم تابلوی دیگه نصب کردم و سعی کردم انرژی خونه رو پاک کنم و حالا دیگه خونه مرتب شده بود به خواب رفتم و ساعت 4 از خواب پریدم عادت دارم وقت بیدار شدن بی موقع، اپلیکیشن قرآن که توی گوشیم دارم باز کنم و بخونم، ناگهان یادم افتاد چند روز پیش به این فکر می کردم خداوند چطور آتش رو برای ابراهیم سرد کرد سراسیمه از تخت بیرون اومدم و مقابل گلدون قشنگ روی میز نشستم و های های اشک ریختم که خدا چطور آتش رو برای ما هم گلستان کرده بود به جای اینکه اون میز چوبی با حوله آتشین که روش قرار داده بودن تا شعله بگیره ولی کمی سوخته بود و الان با گلدون قشنگم تبدیل به گلستان شده بود، دفتر شکرگزاریم رو برداشتم شروع کردم به نوشتن و اشک ریزان بابت معجزه ها شکرگزاری کردم و یار سفرکرده ام رو بهش سپردم گفتم خدایا مراقبش باش.

    با اینکه سالها برای بافتش زحمت کشیده بودم گفتم در حقیقت مالک اصلی تابلوی من خداست فقط برای چند صباحی به من داده بود که از وجود بی نظیر و زیبایی محضش لذت ببرم و اگر بخواد دوباره به من بر می گردونه یا زیبایی های دیگه ای به من می بخشه و نوشتم و نوشتم بارها برای جزئیات شکرگزاری کردم.

    یاد استاد عزیزم افتادم که وقتی ماشینش رو برده بودن، استاد بدون نگرانی و با فراغ بال رفته بود خوابیده بود، من هم به خدا سپردم و رفتم خوابیدم.

    فردا همسرم برای کارهای اداری به اداره پلیس رفته بود غروب تماس گرفت و گفت:

    تابلو فرش پیدا شده!….

     هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی

    خدایا هزاران مرتبه شکرت….

    چون روز پنجشنبه بود ما باید بخاطر کارهای اداری تا شنبه صبر می کردیم ولی همون شب که وسیله هامون رو برده بودن یه گشت پلیس به طور اتفاقی به این ماشین شک کرده بود و بعد از بازرسی مواد مخدر پیدا کرده بودن و فهمیده بودن اموال هم مسروقه س و به اداره پلیس فرستاده شده بودن. هم زمانی اتفاق افتاده بود دقیقا اون ها همون لحظه تو مسیر پلیس قرار گرفته بودن. همون لحظه هایی که من کنترل ذهن می کردم و خودم رو از وابستگی رها می کردم و همه چیز رو به خدا می سپردم اون طرف خدا دست به کار شده بود و پازل رو برامون چیده بود.

    شب قبل با دخترای گلم سناریو سازی کرده بودیم که بهمون زنگ می زنن و میگن تابلو فرشتون پیدا شده و کلی چاشنی طنز و خنده هم برای داشتن احساس خوبمون بهش اضافه کردیم و با خنده به خواب رفتیم و به قول دختر کوچیکم خودمون رو خوشحال نگه داشتیم :)

    تابلو فرشم برگشت بدون کوچکترین آسیب و به سلامت برگشت و من فکر می کردم همه اینها داره توی خواب اتفاق میفته احساس عجیبی داشتم، حس می کردم در آغوش خدا هستم و این حس، شیرین ترین حسی بود که اون لحظه داشتم.

    همسرم از خوشحالی اشک می ریخت اولین بار بود اشک خوشحالیش رو می دیدم.

    عزیز دلم چقدر تلاش کرده بود که این تابلو فرش بهم برگرده چقدر این مسئله براش مهم بود فارغ از ارزش مادی زیادی که این تابلو فرش داره، ارزش معنوی اون برامون مهمتر بود.

    و من فهمیدم زندگی پر از معجزه هاست اگر با چشم دل نگاه کنیم معجزه ها می بینیم، نزدیک بودن خدارو بیشتر حس می کردم و با تمام وجودم درک کردم که خدا از رگ گردن هم به ما نزدیکتره و میبینه و میشنوه و از دلهای ما از خودمون بهتر آگاهه، یاد گرفتم بیشتر قدر داشته هام رو بدونم ولی وابسته به اونها نباشم، روح و جانم رو رها کنم از داشته ها و لذت ببرم از بودنشون و بهشون نچسبم، اصلا از رها شدن هاست که انسان به خواسته ها می رسه، هر وقت رها باشیم حرکت خواهیم کرد و در نهایت به مقصد خواهیم رسید، یاد گرفتم صبوری کنم و مسائل رو به خدای مهربانم بسپرم، ایمان آوردم به احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب، ایمان آوردم ذره به ذره زندگیمون رو خودمون خلق می کنیم یاد گرفتم هنگام اصابت سختی، درس ها رو یاد بگیرم و باقی رو به خدای عزیزم بسپرم.

    این تضادی بود که من این روزها بهش برخوردم خیلی درس ها ازش یاد گرفتم، ایمانم قوی تر شد و رشد کردم.

    وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلَیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ.

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که بهمون یاد دادین دیگه موقع هر اتفاقی نگیم خدایا چرا من؟!

    بلکه می دونیم این فرکانس هارو خودمون از پیش فرستادیم و می گردیم دنبال آبشخور اتفاقات در درون خودمون، بدون اینکه جامعه و اطرافیان و خدارو مقصر بدونیم.

    ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّـٰمٍ لِّلْعَبِیدِ

    دوستان عزیز و مهربانم ممنون که کامنت من رو مطالعه کردید، زندگیتون سرشار از معجزات الهی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      رویا گفته:
      مدت عضویت: 1448 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربانم

      سلام ستاره جان ، دوست عزیزم

      چقدر حس خوبی از کامنت شما گرفتم ، خیلی ممنونم که اجازه دادی تا کلمات جاری بشن و این دلنوشته رو اینجا ثبت کنی و اینهمه حس خوب و اگاهی رو با ما به اشتراک بزاری .

      میدونی من این نکته واسم تداعی شد که به هر انچه توجه کنیم همان رو تجربه میکنیم ، بارها واسه خودم تکرار شده و حالا شما هم اون آتش و گلستان شدن آتش رو بهش توجه کردین و چه اگاهی های بی نظیری دریافت کردین .

      به قول استاد هر سوالی مطرح کنید خداوند جوابشو بهتون میده پس همیشه از خدا بپرسید و ایمان داشته باشید جواب ها از راه می‌رسند.

      چقدر زیبا مینویسین مثل نویسنده ها خیلی قشنگ همه چیزو توضیح دادین ،افرین به شما ستاره جونم .خیلی خوشحال شدم که تابلو فرش زیباتون به دستتون رسید و خوشحالم که خانواده دلگرم و صمیمی دارید واقعا تحسینتون میکنم . لذت بردم از اینکه فرزندان توحیدی تربیت کردین ،از طرف من ببوسشون .

      خیلی حال دلمو با کامنتت خوب کردی ،از خدا میخوام هزاران برابرش به دل مهربون و توحیدیت بیاره .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        ستاره گفته:
        مدت عضویت: 2916 روز

        «بسم اللّه النور»

        رویای مهربانم سلام

        ممنون که با چشمای زیباتون کامنت من رو مطالعه کردین و ممنون که این پاسخ پر از مهر رو برای من نوشتین خدارو شکر می کنم که کامنتم مفید بوده.

        «هذا من فضل ربّی»

        می دونی رویا جان، این تضاد به شدت اگاهی های من رو بالا برد، قبلا فکر می کردم که تونستم یه جاهایی باورهامو تغییر بدم ولی فهمیدم همش اطلاعات بوده که به ذهنم داده بودم ولی الان یاد گرفتم که از شنیدن تا عمل کردن و نتیجه گرفتن راه درازی در پیش دارم به قول استاد شایسته عزیزم: یاد گرفتم که اطلاع از قانون به معنای باور و ایمان به قانون نیست.

        یعنی لازمه اطلاعاتی که درباره قوانین زندگی کسب کردم رو تبدیل به باورهای خودم کنم، یعنی اگر می خوام دلیل مشکل یا تضادی رو پیدا کنم، باید از خودم سوال کنم که اگر مدتی است روی باورهام کار کردم، دقیقا چه کاری انجام دادم؟

        چه باورهایی رو ساختم؟

        چه باورهای مخربی رو در خودم از بین بردم و چطور این کار رو انجام دادم و چه قدمهایی رو برای تغییر اوضاعم برداشتم؟

        نگرشم به اتفاقات زندگی‌ام چقدر عوض شده؟

        به محض برخورد با یک مسئله و تضاد چقدر به هم می‌ریزم؟

        چقدر برای تغییر نتایج‌، به دنبال تغییر باورهام هستم و چقدر روی تغییر عواملی غیر از باورهام متمرکز شدم؟

        چقدر مقصر مسائلم را دیگران می‌دونم که چقدر مسئولیت باورهام رو می‌پذیرم و برای تغییرشون متعهدم؟

        چقدر می‌تونم رابطه‌ای معنادار بین کانون توجهم، ورودی‌های ذهنم و اتفاقاتی که توی زندگیم رخ می‌ده رو پیدا کنم،

        چقدر نگرانی‌هام کمتر شده و چقدر به واسطه درک قوانین زندگی‌، توکل و آرامشم بیشتر شده؟

        پس اگر اون تغییر بسیار بزرگ و اساسی که دنبالش هستم هنوز رخ نداده، معنیش اینه که هنوز تغییر بسیار عمده ای توی باورهام ایجاد نشده،

        اگر بخوام با همون روش قبلی‌، همون باورهای قبلی، همون کانون توجه قبلی‌، همون نگرانی ها، ترس ها و اضطراب های قبلی ادامه بدم، یعنی همون فرکانس های قبلی رو ارسال می کنم.

        پس منطقی هستش که منتظر همون نتایج قبلی باید باشم.

        پس راهکار اساسی برای گرفتن نتایج این هستش که اول اطلاعاتی رو در مورد اصل و اساس جهان هستی رو دریافت کنم و بعد اون قوانین رو مثل وحی منزل بپذیرم و بعد با کنترل ورودی های ذهن که همون تقوا هست در مسیر بمونم و با صلات به زیباییها از مسیر لذت ببرم تا ایده ها و آگاهی ها به من داده بشه و در مرحله بعد عمل کنم به الهامات و بعد از رسیدن به تکامل، کم کم نتایج پدیدار بشن.

        یعنی از مرتبه‌ی شنیدن حقایق، به مرتبه‌ی دیدن حقایق برسیم. تا به گوهر گرانبهای جان برسیم.

        به قول مولانای جان:

        هر کجا گوشی بُد، از وی چشم گشت

        هر کجا سنگی بُد، از وی یشم گشت

        و زمانی می تونیم متوجه بشیم آیا باورهامون تغییر کردن یانه؟ که به یک تضادی بربخوریم، نوع نگرشمون رو هنگام تضاد ببینیم که آیا مثل قبل هستیم یا نه، یعنی تضادها می تونن سنگ محک ما باشن تا باورهامون رو محک بزنیم و یاد بگیریم و رشد کنیم، این تضاد برای من مثل گنجی بود که من رو به الماسهای آگاهی رسوند.

        رویای عزیزم بازهم سپاسگزارم از مهر وجودتون که احساس قشنگی به قلبم بخشید.

        در پناه الله یکتا باشید…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مریم دستجردی گفته:
    مدت عضویت: 1828 روز

    به نام خالق هدایتگر سلام به خانواده‌ عزیزم در اینجا

    تسلیم بودن در برابر مسائل یا تسلیم بودن در برابر خدا؟

    استاد تک تک فایل های پروژه به مدار بالاتر هر کدوم تا این جا با یک همزمانی برای من همراه بود که من باید در زندگیم اجراش می‌کردم.

    با گام 9 که درمورد کسب و کار مورد علاقه بود هدایت شدم به سمت یک آگهی استخدام خانه بازی ، هدفم این بود که من به مربیگری علاقه دارم برای کودکان یا نه خیلی نشانه ها بود در این زمینه ، مثلا دندونی بچه دختر خالم رفتم و یه دونه ،دختر دارند هرکدومشون ، این بچه‌ها مثل همیشه کلی تحویلم گرفتن و از اومدنم ذوق کردن یکی 6 ساله و اون یکی 2 ساله یا رفتم برای ساعت هایی از گیتا 2 ساله مراقبت کردم و کلی بازی کردیم و خوش گذشت.

    دوباره یزد رفتم با بچه‌های عمه‌ام بازی کردم و مَغول بودم. چیزی که خیلی دوست دارم این تاثیری که روی بچه‌ها می‌زارم. بارها شده مامان‌هاشون یه چی گفتن گوش نکردن یا نتوانستن ارامشان کنند اما خیلی راحت حرف من رو گوش کردن و اون کار انجام دادند یا این که آرام شدند. خیلی کیف می‌کنم و لذت می‌برم وقتی می.بینم تا این حد روی بچه‌ها تاثیر میزارم یا این که بچه ها باهام سریع صمیمی و دوست می‌شوند.

    خلاصه این هارو به تازگی متوجه شدم این که انقدر دوست دارم با بچه‌ها باشم. اما امروز دودل بودم برم برای مصاحبه یانه با گوش کردن این فایل به خصوص اون قسمت که می‌گید آخیش سپردم به خدا راحت شدم ،خیلی احساسم خوب شد و تصمیم گرفتم به جای تسلیم شدن دربرابر مدیریت زمان و هندل کرد ن کار و دانشگاه با‌هم دربرابر خدا تسلیم باشم و به خودم و آدم هایی که مخالف اند نشان بدهم می‌توانم و از پسش برمیام خدا فقط می‌داند چقدر اعتماد به نفسم بالا می‌رود چقدر چیز یادمی‌گیرم و چه ساعت های خوبی سپری می‌کنم هنوز موافقت 100 درصدی خانواده‌ رو ندارم اما خوب فهمیدم به خاطر باورهام هست. به خاطر این که زمان و کار همه رو مهم می‌دونم اما زمان و کار خودم رو نه نمی‌دونم بازهم میرم یا نه و چقدر می‌توانم تسلیم خدا باشم و نتایج رو در این زمینه ببینم اما به هر حال خوش حالم از این که انقدر امروز با اعتماد به بنفس بودم و پر انرژی و انقدر قشنگ با بچه‌ها ارتباط گرفتم.خدایا بی‌نهایت برای امروزرسپاس گزارم برای هدایتم به سمت آرامش و تسلیم بودن متشکرم یارب العالمین . خوب می‌دونم هرچی بشه همان خوبه هست و بس.

    استاد راستی این بنده خدا مدیریت اونجا آدم خیلی سخت گیری هست برای ثبت نام و دنبال فردی با سابقه بود اما من هیچ سابقه‌ای نداشتم و به لطف الله در برخورد اول پشت تلفن کلی از به قول خودش سر زبون دار بودن من خوشش آمده بود خلاصه نمی‌دانم چه جوری ولی خدا راه رو برای نشستن محبتم در قلب آدم ها برام باز کرد امروز، همین کاری که همیشه می‌کند اما امروز قشنگ دیدم و حسش کردم، خداجونم دمت گرم، راستی من مسیر بلد نبودم و گیج شدم از هرکی می‌پرسیدم یه جای دیگه آدرس می‌داد به گوگل مپ هم نگاه کردم آدرس جای دیگه بود مثل این که دوتا مرکز اسم‌هاشون شبیه به هم هست ولی با فاصله یک ساعته از هم قرار دارندبه صورت پیاده. برای همین گیجشده بودم تا اسنپ گرفتم

    با هدایت الله اسنپی فردی بود که اونجا رو مثل کف دستش می‌شناخت گفتم بهش من آدرس نمی.دونم و اشتباه زدم خواندم براش خودش برد مارو دقیقا جلو خانه بازی پیاده کرد چقدر هم آدم خوش برخوردی بود.

    و یکی دیگه از مواردی که نمی‌دونستم باید چی‌کار کنم این بود که پدر‌بزرگم خونه ماست و باید ازش نگهداری کنیم بنده خدا آلزایمر دارد کار خدا امروز تعطیل شد مدارس و دانشگاه و اداره جات پس مادرم خونه بود و من توانستم به مصاحبه برم.

    خلاصه که قدم به قدم با تسلیم بودن و سپردن کارها به خودش تا اینجا مسیر رو اومدم و اگه از این جلوتر نرم مطمئنم به خاطر باورهای خودم هست و با تغییرش می‌توانم شرایطم رو تغییر بدهم و این حرف شما رو آویزه گوشم کردم که به خودم سخت نگیرم چرا که تسلیم شدن هم نیاز داره تکاملش طی بشه نیاز داره به شنیدن یک سری از قصه‌ها و کارکردن روی یک سری از باورها.

    امروز فهمیدم من توانایی خیلی خوبی در صحبت کردن و ارتباط با دیگران به دست آوردم که این نتیجه مترو رفتن ‌و تلاش برای حرف زدن با افراد غریبه در مترو هست، قبلا نمی‌دانستم چه جوری سر صحبت رو باز کنم اما الان دیدم برخلاف گذشته چقدر راحت با مادر ها و بچه ها سر صحبت رو باز می‌کنم و حرف می‌زنم هنوز جای تمرین دارم چون زیاد نمی‌توانم مکالمه رو ادامه بدهم اما تا همین جا هم برای من یک موفقیت به حساب می‌آید خدایا شکرت.

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    مریم شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 987 روز

    به نام خدای مهربان و هدایتگر

    گام دوازدهم

    بارالها ازت سپاسگذارم ازت ممنونم که هدایتم کردی تا یک ردپای دیگه از خودم به جا بگذارم خودت قلبم رو به روی آگاهی ها باز کن تا کامنتی با کیفیت بنویسم

    خدای من شکرت که در این مسیر الهی هستم و دارم یاد میگیرم

    تا قبل از این فایل هروقت حرف از تسلیم شدن دربرابر خداوند میشد این تو ذهنم میومد که من تسلیم خدا هستم

    اما بعد از گوش دادن این فایل و نشانه هایی که استاد گفتن که اگر این احساسات رو دارم یعنی تسلیم نیستم

    گفتم مریم ببین تو همین اتفاقات اخیر زندگیت آیا واقعا تسلیم بودی؟ وقتی فکر کردم و احساساتم رو مرور کردم دیدم نه، من ترسیدم، غمگین شدم، نگران شدم حتی از روی ترس شرک هم ورزیدم

    درسته سعی کردم بهتر از قبل عمل کنم اما من هم این نشانه هارو داشتم

    استاد ازتون ممنونم که یادآوری کردین که از خودتون توقع زیادی نداشته باشین و گفتین که حتی شما با این حد از کنترل ذهنتون هم نمیتونید ادعا کنید حتی یک ساعت تسلیم محض خداوند بودید

    با این نکته احساسم بهتر شد که همین که سعی میکنم حتی یه کوچولو تسلیم تر و متوکل تر باشم خودش کار بزرگیه…

    چه کار هوشمندانه ای هست که در برابر والاترین و برترین قدرت جهانیان که قدرت انجام هررررر کاری رو داره سر تسلیم با عشق فرود بیاریم و تمام زندگیمون رو بسپریم بهش…

    استاد عزیزم شما چقدر تاکید میکنید که خودتون برید سراغ قرآن و خودتون بخونید و قرآن ساده ست و خودش میگه که اصل چیه فرع چیه

    چند روزیه تو برنامه ای به نام قرآن نور، ریشه رزق رو سرچ میکنم و آیاتی با این ریشه رو میخونم و اینقدر جذب روشن و شفاف بودن کلام خداوند میشم که آیات قبل و بعدش رو هم میخونم

    خدای من، تو همین چند تا آیه اصل داشت خودش رو فریاد میزد که اصل و اساس چیه قانون چیه

    چقدر قشنگ اصل همفرکانسی و هم مداری رو میشه در آیات قرآن دید

    وقتی میگه که همسرانی از جنس خودتان قرار دادیم

    یا وقتی بارها تاکید میکنه که مومنان یا کافران پاداش یا کیفر اعمالی رو دریافت میکنند که همواره انجام میدادند و ذره ای به کسی ستم نمیشه

    خدایا قرآن چقدر واضح و روشن اصل رو گفته و البته آیات درمورد رزق و روزی که اصلا یه آرامش خاطری به آدم میده وقتی خداوند بارها تاکید میکنه که روزی بندگانم برعهده منه چقدر قشنگه چقدر احساس لیاقت رو منتقل میکنه وقتی خداوند میگه ما انسان رو بر سایر مخلوقات کرامت بخشیدیم

    و وقتی رسیدم به آیه بینظیر سوره بقره

    وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَهَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ(١٨۶)

    اشکم بند نمی اومد از بی نهایت عشق و مهر خدا از فضل بی نهایت خدا که اگر فضلش نبود قطعا از هلاک شدگان بودم

    خدایا ازت ممنونم که بالاخره هدایتم کردی درمورد خوندن قرآن و خواستم رو اجابت کردی و داری هدایتم میکنی

    خدایا تمام زندگیم هرآنچه دارم از جانب توست من هیچی از خودم ندارم حتی همین وجودم، روح و جسمم هم از لطف و فضل تو بهم داده شده…

    خدایا کمکم کن در این مسیر ثابت قدم باشم که اصل همینه و میبینم که انگاری از لحاظ طرز فکر یه تافته جدا بافته از اکثریت آدما شدم و این قشنگه خیلییییییم قششششنگه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مریم رشیدی گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    ادامه هشتادوسومین تعهد

    توکل به خداوند و توحید این که باج ندی به کسی فکر نکنی اگه کسی بره زندگی تو داغون میشه نابود میشه هیچ کار دیگه ای نمیشه کرد خدا منبع رزق و روزیه هرکی اومد و رفت توی زندگی ما درواقع دستی از دستان خداست اگه رفت بینهایت دست دیگه هست که بیاد

    به مسایل به شکلی نگاه کنیم که این مسایل دارن مارو به چالش میکشن برااینکه ما پیشرفت کنیم و بزرگ بشیم

    اگر من بتونم چالش و مسایلم رو حل کنم خیلی قوی و قوی تر میشم و اعتماد به نفسم میره بالاتر

    این چالشها و تضادهایی که ما بهش برمیخوریم چیزای بدی نیست اینها مسایلی هست که اگر حلش کنیم بزرگ میشیم وروتمند میشیم رشد میکنیم اگر حل نکنیم کوچولو میمونیم

    تا ابد این اعتماد به نفس که خودمون با حل مسایل ایجاد کردیم در خودمون ادامه داره و این مسایلی که حل میکنیم و راه حلشو پیدا میکنیم تا ابد میتونیم ازش استفاده کنیم برا مسایل بعدی دیگه مسایل زندگی مونو به عنوان ی پازل یا معما بهش نگاه کنیم و حلش کنیم

    فرار نکنم از مسایل و چالشهای زندگیم ( پاشنه اشیل)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مریم رشیدی گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    به نام خدای مهربان

    هشتادوسومین تعهد

    تسلیم بودن در برابر خداوند به این معناست که من ایمان دارم یک نیروی برتر از کل نیروهای جهان که جهان رو خلق کرده و به قول خداوند داره هدایتش میکنه اون منو هدایت میکنه اون منو خلق کرده اون منو اگر توکل کنم بهش اگر باورش داشته باشم اگر بهش توکل کنم اگر خودم رو بسپارم بهش اگر ازش درخواست کمک کنم ازش اگر بهش ایمان داشته باشم اون منو به مسیرهای درست هدایت میکنه ادم های درست شرایط درست موقعیت های درست رو وارد زندگی من میکنه

    تسلیم بودن یعنی اجازه دادن به خداوند که پاسخ دهدبه درخواستهای ما چون خیلی از موقع ها ما یه چیزایی از خداوند میخوایم اما تسلیم نیستیم شرک میورزیم غصه میخوریم ناراحتیم نگرانیم میترسیم هرکدوم از این احساسها به معنای اینه که ما تسلیم نیستیم

    تسلیم کسیه که حالش خوبه چون اعتماد داره به خداوند چون میدونه که وقتی که خودشو رها میکنه میپره تو بغل خدا

    از خودتون خیلی انتظار نداشته باشید که ی روزه فضای شرک الود ذهنتون تبدیل بشه به باورهای توحیدی اینا زمان میبره اینا استقامت میخواد باور و تکرارو تمرین میخواد ولی هرچقدر که بیشتر سعی کنیم بیشتر از زندگی لذت میبریم

    تسلیم بودن بدون شک احساس خوب احساس ارامش میده احساس اطمینان قلبی میاورد نشونش اینه احساس شادی احساس امید احساس ارامش احساس لذت احساس توکل هرچی احساس خوب میشناسیم موقعی اتفاق میفته که ما تسلیم خداوندیم

    توکل این جاها خودشو نشون میده که شما میپذیرید که ما به کسی وابسته نیستیم ما به خدا وابسته ایم اگر هرکسی بره هر اتفاقی بیفته خدای ما که جایی نرفته کارو انجام میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    بتول ازادنیا گفته:
    مدت عضویت: 957 روز

    باتوکل برخدا عالم گلستان می شود

    خرم و سرسبز هم هر باغ و بوستان می شود

    بنام الله

    من خودم هر وقت که درخواستی(درخواستی که نیازمندپول باشه) از خداوند دارم و وقتی که نجواهای شبطانی میان سراغم که نههه تو نمیتونی با این درامد اونا رو داشته باشی و اخه چطوری فک کردی که میتونی به این چیزا برسی و انقد ساده لوح نباش و …….

    فقط برمیگردم یه جمله به نجواهای شیطانی و ذهن منطقیم میگم که منطقش رو دگرگون میکنه خخخخ

    بهش میگم مگه خدا برای اجابت این خواستم از من پول میخواد؟خدا فقط از من ایمان میخواد اینو که میگم در اکثر موارد دیگه ذهن منطقیم به اصطلاح اچمز میشه و نمیتونه چیزی بگه

    هر وقت که درخواستی از خدا دارم و نمیتونم تسلیمش باشم و اجازه نمیدم که خدا منو هدایت کنه باید یاد تسلیم بودن حضرت ابراهیم بیفتم که بهش گفت زن و بچت و تو یه بیابان خشک و بی اب و علف رها کن و ایراهیم تسلیم فرمان خداشد

    وقتی که خداوند بهش گفت فرزندت رو قربانی کن و ابراهیم تسلیم فرمان خدا شد اخه دیگه از این بالاتر نداریم که

    به یاد حضرت اسماعیل بیفت که وقتی پدر بهش گفت که باید در راه خدا قربانی بشی تسلیم فرمان خدا شد و گفت من حرفی ندارم

    به یاد مادر حضرت موسی بیفت که خداند بهش گفت نوزادت رو داخل اب بینداز و او تسلیم خدا شد

    به یاد حضرت موسی بیفت که زمانی که فرعونیان دنبالش بودند تسلیم خداوند شد و خداوند او رو از شر سربازان فرعون نجات داد

    زمانی که خداوند به او گفت نزد فرعون برو و او تسلیم خدا شد زمانی که خداوند به اوگفت عصایت را به زمین بینداز و او تسلیم خداوند شد زمانی که خداوند به او گفت عصایت را به دریا بزن تا راهی برای شما باز شود او باز هم تسلیم خداوند شد

    به یاد حضرت نوح بیفت که خداوند به او گفت کشتی بساز و او تسلیم فرمان خداوند شد و با ابنکه ساخت کشتی خیلی سخت بود و چندین سال (بین40تا 100سال)طول کشید از فرمان خداوند پیروی کرد

    هر وقت خواستی از خدا کمک بخوای یاد اینها بیفت و با خیال اسوده و احساس خوب خودت و بنداز بغل خدا و بزار خداوند کارهات و برات انجام بده

    امروز یه مشکلی برام پیش اومداز خداکمک خواستم ولی نتونستم تسلیم خداوند باشم برای همین رفتم داستان زندگی پیامبران رو مطالعه کردم تا ذهن سرکشم رو اروم کنم و بعدش دیدم که مشکلات پیامبران چقدر از مشکل من بزرگتر و عظیم تر بوده بخاطر همین راحت تر تونستم تسلیم خداوند بشم و حسم رو خوب کنم

    برای همین هم چند تانمونه از اون داستانها رو اینجا نوشتم تا شما عزیزان هم بخونیدامیدوارم براتون مفید باشه

    استاد واقعا ازتون ممنون بابت این فایل عالی

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    حسینی ترین نرگس دنیا گفته:
    مدت عضویت: 2408 روز

    به نام اللهِ گشاینده

    گام دوازدهم پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    شانزده بهمن هزار و چهارصد و سه

    این فایل از اون دسته فایل‌ها بود که هم برای من جدید و تازه بود ، هم تکرار و مرور برخی از آگاهی‌های ناب.

    خداروشکر.

    و اما نقاط عطف این فایل که توجه منو به خودش جلب کرد ؛

    • تسلیم خداوند بودن یعنی باور به نیرویی فوق العاده. یعنی همان ایمان و همان یقین.

    • نشانه تسلیم بودن در برابر خداوند داشتن احساس خوب است.

    احساس شادی ، احساس لذت ، احساس آرامش ، احساس امید و توکل.

    • داشتن احساسات بد یعنی احساس ترس ، نگرانی ، غصه و شرک به این معناست که ما در برابر خداوند تسلیم نیستیم.

    • رسیدن به احساس تسلیم در برابر پروردگار تمرین می‌خواهد و یک امر صفر و صدی نیست.

    • در زمینه رسیدن به احساس تسلیم در برابر خداوند ، داستان‌های قرآنی بسیار می‌تواند موثر و کمک کننده باشد.

    • هر اتفاقی که بیفتد باید به خود یادآور شویم که ما به هیچکس وابسته نیستیم و فقط به خداوند وابسته هستیم.

    تا زمانی که خداوند وجود دارد باید خیالمان راحت باشد.

    • چالش‌های زندگی مسائلی هستند که اگر حل شوند رشد می‌کنیم و بزرگتر می‌شویم.

    • به چالش‌های زندگی باید به چشم یک بازی و به صورت کنجکاوانه نگاه کرد.

    پی‌نوشت ؛

    یادم میاد یک بار یک فایل از یکی از اساتید حوزه موفقیت گوش دادم که گفت هر احساسی که الان داشته باشید با پول شدیدتر می‌شه.

    یعنی اگه الان احساس بد داشته باشید وقتی به ثروت برسید احساس بد بیشتری دارید و اگه الان احساس خوبی داشته باشید با پول به احساس خوب بیشتری خواهید رسید.

    اونجایی که استاد گفتن در ابتدای مسیر محل زندگی و کارشون یکی بود ، به این فکر کردم که همین الان هم استاد محل زندگی و محل کارشون یکی هست.

    همونطور که تو گام قبلی گفته شد کارشون همینه ، تفریحشون همینه و همه زندگیشون همینه.

    اینجا حرف اون بنده خدا بیشتر برام ثابت شد و فهمیدم که اصل موضوع تغییری نکرده فقط سبک زندگی بهبود پیدا کرده.

    چون قبلاً هم استاد همینطور زندگی می‌کردند و حالا هم همینطور زندگی می‌کنند اما در قالبی متفاوت.

    برام جالب بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: