https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/04/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-28 07:57:382025-01-29 05:38:13مصاحبه با استاد | کلیدهایی برای خودشناسی و رشد ظرف درونی
301نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ب استادعزیزوخانوم شایسته دوست داشتنی سلام ب استادی ک واقعا پدر باورهای جدیدی هستی.
استاد خداروشکر ک ماشین دلخواهتون رو برا مسافرت گرفتین ،البته ک انگار خودمم با این فایل هایی ک روی سایت میذارین،با شما همرا هستم.یه لحظع خودمو اون صندلی عقب دیدم ک با شمام و کلا حواسم ب صحبتاتون نبود😄 اخه داشتم داخل ماشینو نگا میکردمو از هر ابشنش شکرگذاری میکردم.
واقعا دمتون گرم استاد ،شما تغییری در باور عضله سازی اوردین ک قرن هاست با پرخوری با خفه کردن معده از غذاهای مختلف ،طرف میخاد ب اون بدن ایده الش برسه.
استاد باورتون میشه من همیشه دلم میخاست کم غذا بخورم و عضله بدست بیارم.واقعا حسم از زیاد غذا خوردنو ۵ وعده غذا در روز خوب نبود،سنگین میشدم .چقد ب خودم فشار میاوردم.فقد منتظر این بودم یکی بیاد و این باور غلط رو بیان کنه.واقعا از معدم از دستگاه گوارش بدنم ک این همه بهش فشار اوردم عذر خاهم ،چقد بدنم با من صحبت میکردو من بهش توجه نمیکردم.ازتون ممنونم استاد بخاطر این سبک زندگی جدبد.این باورهای جدید.ممنونم ازتون ک این همه زحمت میکشین و فرع رو از اصل در میارین.و اوتو ب اشتراک میذارین.چقد بحث عزت نفس منم با همین باور بهتر شدهبیشتر ب خودم ایمان اوردم ک احساس من،بدن من با من در تماسه ،حرف میزنه،کافیه بهش گوش بدم،خوشحالم ک بدنم باهام در تماسه،و از شما ممنونم ک کاری کردین ک این اعتماد ب خودم ،ب درونم بیشتر بشه.
استاد عجب جمله ای درمورد قانون گفتین.این یه سیستمه. خداوند سیستمه ک اتفاقات بر اساس باورهای ما رخ میده،چیزیک از پیش فرستادیم،و خداوند ب ما ظلم نمیکنه. و این قانون عدالت ترین قانونه. ن ب ادم نمیگه.ظلم نمیکنه چیزی رو ک میگی بهت میده.کافیه ب این قانون ایمان بیاری.هر روز در تلاشم قانون رو بهتر بفهمم، ک این انرژی ما رو احاطه کرده،همه جا هست ،هر اتفاقی ک میفته خودمون خلقش کردیم.
ادم زمانی ب نتیجه میرسه ک قانون رو واقعا بپذیره.این سیستمی بودن جهان رو بپذیره.
استاد من رفتم ایه رو نگا کردم اونجا اَن تُحِبُّوا بودش.
دیدگاه ما ب اتفاقات ک واقعا خیری در این نهفتست انرژی رو بر اساس احساسمون ب واقعیت تبدیل میکنه.
این توجه نکردن ب ناخواسته ها رو ممنونم ک یاداوری کردین استاد.
ازتون قدر دانم استاد ان شالله ک تو این سفر خیلی باورهای عالی در خودمون پرورش میدم ک باعث کسب رشد زندگی شخصیمون میشه.تا اخر تو این سفر همراهت هستم استاد.بی صبرانه منتظر فایل اعجاب انگیر از مصاحبه با استاد هستم. دوستون دارم
دو تا موضوع که در این گفتگو مطرح شد ، موضوع خدا و عزت نفس هست که ارتباط بسیار نزدیکی بهم دارند یعنی عزت نفس در یکی از تعاریف خودش ، باور به وجود خداوند بعنوان نیروی خلاق ، اندیشه برتر و نیروییه که به اندیشه ها و باورها و فرکانس های آدم ها شکل میده . حالا وقتی کسی عزت نفس پایینی داشته باشه نمیتونه حضور این نیرو را درون خودش باور کنه . نمیتونه بپذیره که خداوند ، نه مقدسه نه مهربونه نه بدجنسه و نه هیچ چیز دیگه و خداوند با اندیشه های ما مهربون میشه ، بدجنس میشه ، خوب یا بد یا هر جور دیگه ای میشه . فقط با اندیشه های ما و توجهات ما و فرکانس های غالبی که احساسات ما را تحتالشعاع خودشون قرار میدند . یعنی در واقع این ما هستیم که به اون خاصیت برتر که قدرتِ ایجاد شدن داره و بهش میگیم خدا ، شکل میدیم اما آدم ها نمیخواند اینو بپذیرند چون بخاطر عزت نفس های پایینی که در وجودشون هست دوست دارند خدا یک چیزی بزرگتر و یک والد مهربون و قدرتمند باشه که پشت اونها بایسته و مواظبشون باشه و نمیخواند خودشون ، خدای زندگی خودشون باشند که با فرکانس هاشون به اون خدای بدون شکل ، شکل بدند .
من در مورد خودم بگم که وقتی این موضوع را درک کردم چون عزت نفس پایینی داشتم ترسیدم و گفتم خب درسته که من خالق زندگی خودم با فرکانس های خودم هستم اما اگه یه جایی به خدا نیاز داشتم چکار کنم . در واقع عزت نفس پایین ، هنوز اون خدای غلط قبلی را در ذهن من نگه داشته بود و من میخواستمش . من هنوز خدای اشتباهی را میخواستم که وقتی از آدم ها ناراحتم توی بغلش برم و وقتی از دست خودش ناراحت میشم بهش غر بزنم . و وقتی دیدم هیچ خدایی به اون مفهمومی که من باورش کرده بودم وجود نداره واقعا ترسیدم چون انقدر باورهام غلط و عزت نفسم پایین و فرکانس هام پر از نگرانی و ترس بودند که عملا اون خدای قبلی که نبود ، خدای جدیدم که با فرکانس های من به بدترین شکل عمل میکرد ، پس من زیر فشار باورهای خودم له شدم . تقصیر اون خاصیت برتر و نیروی خلاق ( خدا) نبود بلکه تقصیر من بود که اتفاقات را به بدترین شکل رقم میزدم . اما انقدر احساس نالایقی در وجودم شعله می کشید که نمیتونستم باور کنم که میتونم به این نیروی شگفت انگیز ( خدا) شکل بهتری بدم و مثل پرنده ای شده بودم که برای فرار از قفس ذهن خودش به در و دیوار میزنه و هرچقدر تلاش میکنه نمیتونه از خودش فرار کنه . ما هیچوقت نمیتونیم از پیله فرار کنیم ما فقط میتونیم توی پیله بمونیم تا پروانه بشیم و برای همینه که استاد میگه بهترین نقطه برای شروع همین جائیه که توش هستی یعنی همین قفسی که داری خودتو به در و دیوارش میکوبی بهترین نقطه برای شروع توئه . یعنی تغییر شکل پروانه از داخل پیله شروع میشه و ما باید در هر شرایطی که هستیم هرچقدر هم که سخت باشه تغییر کنیم تا پروانه بشیم و از پیله خارج بشیم و دنیای واقعی را ببینیم . دنیایی که ذهن میسازه دنیای واقعی نیست . دنیای واقعی ، دنیای بعد از پروانه شدنه . این مثال پروانه مثال بسیار خوبی برای درک عزت نفس و شناخت خدای واقعیه و البته که خداوند نشانه های خودش را در دنیای واقعی متجلی میکنه تا ما با دیدن امثال پیله بودن ها و پروانه شدن ها به اصالت وجود اون قدرتی که به پیله و پروانه شکل داده پی ببریم . اینها جملات فانتزی نیست اینها حقایقی هستند که من یکی برای درکشون تاوان سختی دادم یعنی رهایی از زندان ذهن و ایستادن روی پای خودت بعنوان خدای خودت دردناکه اما قشنگی زندگی در اون لحظه ای نهفته س که میفهمی پروانه هرگز به پیله برنمی گرده یعنی وقتی بواسطه درک اون انرژی ، یاد میگیری چجوری ازش استفاده کنی و راه بکارگیریش را می آموزی خودت خدای خودت میشی چون میتونی به خدای بدون شکلی که سرشار از پتانسیل برای ساخته شدن و خلق شدن هست شکل بدی و تو دیگه هرگز به پیله ای که ترس ها و نگرانی ها حاکمش بودند برنمی گردی . و البته این پروسه منوط به ایجاد عزت نفسه . هرچقدر عزت نفس ما بیشتر بشه ، بیشتر میتونیم به خدا دست بزنیم . بیشتر میتونیم تو کارش دخالت کنیم . بیشتر میتونیم بهش دستور بدیم . بیشتر میتونیم ازش سوءاستفاده کنیم . به والله الان اون جمله استاد را توی قانون آفرینش که گفت شما به یه جایی میرسید که از خدا سوءاستفاده میکنید و حضار خندیدند را میفهمم .
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است کمال آدمیت
هیچوقت معلم ها نفهمیدند این بیت چی میگه . چون کسی دنبال اینکه این خدا کیه نرفته . خود خدا از کلمه اذا استفاده میکنه و میگه …… اذا ساءلک عبادی عنی …… اگر بندگان من درباره من پرسیدند…..چون کسی نمی پرسه خدا کیه
بله آدمی به جایی میرسه که از قدرت های زمینی فارغ میشه و البته از زندان ذهن فارغ میشه ، از پدیده ها و اتفاقات و اعتبار دادن ها فارغ میشه و خاصیت و انرژیی را باور میکنه که میتونه با فرکانس ها و باورهاش بهش شکل دلخواه را بده و این یعنی کمال آدمیت…….
چقدر از خوندن نوشته ی تاثیر گذار شما لذت بردم ، بخش های از نوشته ی شما رو وارد دفترم کردم ، زبانم قاصره ، یکی از بهترین تفسیر ها در مورد عزت نفس و خداوند بر اساس آموزه های استاد ..
اندیشه جان خیلی لذت میبرم همیشه از خواندن کامنت های شما،،، یک سوال دارم که اگر میشه توضیح در پاسخ ش بدید ممنون میشم،، من به تضادی برخورد کردم و اون هم اینه که، صد در صد پذیرفتم که خالق زندگی شرایط پول رابطه و… هر چیزی که میخوام و هست خودم هستم،،، و اینکه الان در مرحله ای هستم که اونی نیست که میخوام، همه ش با خودم درگیرم که شیرین هر چی هست مقصر خودتی، وکار کردی، چ ذهنیتی داری داری چکار میکنی،،، دچار سردرگمی شدم که داره خیلی منو اذیت میکنه،،، دو ماه پیش من درآمد مالی بسیار عالی داشتم و الان یک ماه و نیم هست صفر صفر… نمیدونم چطور بفهمم چه کردم که چنین شده،،، چون صد در صد باور دارم که همه چیز از درون خودم نشات میگیره
سلامت خدمت استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و همه ی دوستان عزیزم
خدا رو شکر میکنم که این سری فایل ها داره روی سایت قرار میگیره و میتونیم استفاده بینهایت زیاد و فوق العاده ای داشته باشیم ازش .
درمورد صحبت هاتون که بخش زیادش درمورد دوره قانون سلامتی هست هر چقدر گفته بشه بازم کمه ، این دوره و نتایجی که دارم میگیرم چنان عزت نفسی داره تو وجودم میسازه که نمیدونم با چه معیاری اندازه ش بگیرم ، اما درمورد نتایج این دوره تو فایل معرفی پنجم مفصل صحبت کردم و نتیجه ش عالی بود
استاد درمورد صحبت های آخرتون درمورد خیر و شر بودن ، زمانی که صحبت کردید من احساس کردم که باید بیام و بنویسم
استاد توی جلسه چهارم قدم پنجم از دوازده قدم یه مفهومی رو باز کردید که انقلابی تو طرز فکر من ایجاد کرد ، اگر بگم که تاثیر گذار ترین جلسه برای من همون جلسه بوده اغراق نکردم ! این مفهوم رو شما اونجا باز کردید که وقتی داری روی خودت کار میکنی هر اتفاقی که برات میفته خیره و حتی اگه ظاهر قضیه بد باشه به نفع شماست .
تاثیرگذار ترین اتفاق اینچنینی که برای من افتاد دو دوران سربازی بود که من این مفهوم رو با پوست و گوشت و استخوان تجربه ش کردم ، وقتی به این شیوه فکر میکنم اصلا اشکم درمیاد از این که چجور ممکنه اصلا ؟
روزی که من رفتم اردبیل برای تقسیم سربازی که مشخص بشه کدوم شهر میفتیم که من فقط میخواستم بیام شهر خودم بخاطر اینکه میخواستم کنار خانوادم باشم ( پدرم عمل کرده بود و نیاز به مراقبت داشت ) و اینکه میخواستم از زمانی که دارم استفاده کنم برای اینکه روی خودم کار کنم و دوست نداشتم زمانم الکی تو پادگان هدر شه و بره .
بعد چند روز کلاس که نوبت تقسیم کردن رسید از 8 نفر از بچه هایی که برای شهر خلخال بودن 6 تقسیم شدن و اومدن و من موندم و یه بنده خدایی که دقیقا گفتند هر کس که مونده شنبه تقسیم میشه و دیگه سهمیه شهرستان تموم شده و بقیه بین فرودگاه و پادگان اردبیل و تیپ تقسیم میشن که میگفتن کسایی که کامپیوتر بلدن میرم تیپ که سخت ترین جا بود ! من حالم خیلی گرفته شد و رفتم بیمارستان پیش پدرم (یکی دو ساعت بعد قرار بود عمل تعویض مفصل زانو انجام بده ) و چند دقیقه که موندیم و با پدر و برادرم که صحبت کردم خیلی حسم بد شد ، پدرم رو بردن بخش و دیگه ما رو اجازه ندادن اونجا بمونیم و من انقدر حالم بد شد که زدم بیرون و به معنای واقعی اشکم دراومد ، اما اون لحظه فقط اون مفهوم جلسه چهارم قدم پنجم بود که توی ذهنم داشت رد میشد ، با هر بار که توی ذهنم این مفهوم مرور میشد آرامش پیدا کردم و احساسم بهتر میشد تا جاییکه دیگه آروم شدم . گفتم خدایا من توی این مدت داشتم و دارم روی خودم کار میکنم، روی باورهام دارم کار میکنم پس اگه هر کجا که قراره تقسیم بشم حتی اگه شهر خودم نباشه پس ناراحتی نداره و یه خیریتی درش هست که من الان ازش اطلاع ندارم ، من همون روز اعزامم به خدا گفتم که من توی دوران سربازیم انقدر نتیجه میگیرم که همیشه هر کی ازم پرسید طلایی ترین دوران زندگیت کی بود بگم سربازی ، دوره ای که من زندگیم یه جهش بینظیر داشت . به ما که تقسیم نشده بودیم یه روز مرخصی دادن که جمعه بود و گفتن شنبه صبح 7 اینجا باشین که شما هم تقسیم بشید . من دیگه اونروز حتی اردبیل هم نموندم و عصر با ماشین خطی برگشتم شهرمون و کارامو انجام دادم و وسایلمو جمع کردم ، دیگه واقعا خیلی آروم شده بودم . تا یه روز بعدش که انگار همه بسیج شده بودن برای اینکه من بیفتم شهر خودم ، من حتی از یه نفر هم نخواستم که منو بسپره و بخواد برام پارتی بازی کنه که بیفتم شهر خودم ، حتی یه نامه گرفته بودم که بخاطر مسائل خانوادگی و مدارک پزشکی پدرم اگه ارائه میدادم ممکن بود بیفتم شهر خودم اما ندادم چون گفتم این یجور عدم باور کردن توانایی های خداست و من انجامش نمیدم و اون مدارک همونجوری موند تو کیف من ! یعنی یکی از عجیب ترین اتفاقات زندگیم رو من تو اون دو روز تجربه کردم و اینکه خدا چجوری اگه بخواد دستانش رو برات میفرسته تا کارها انجام بشه حتی اگه چیزی از کسی نخوای . من روز شنبه صبح زود رفتم و از خانوادم هم خداحافظی کردم و احساس خنثی رو به خوب بود ، چون میدونستم که بهترین اتفاق ممکن برام میفته ، روز شنبه موقع تقسیم من تنها کسی بودم از بین پنجاه شصت سرباز باقیمونده که قرار بود تو خود اردبیل تقسیم شن ، نامه رو زدن به شهر خودم و من اومدم شهر خودم ، این اتفاق چنان ایمانی بهم داد که هر چقدر بگم کم گفتم ، خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم
وقتی برگشتم شهر خودم و خودم رو معرفی کردم بعد یک روز حتی زودتر از کسایی که قبل من تقسیم شده بودن و برگشته بودن نامه ی من روز زدن به جایی که همه میگفتن سخت ترین قسمته و بدبخت شدی ، دیگه اصلا صبح و شب اونجا بعنوان راننده با فلان فرمانده سخت گیر عصبی داغون باید سر کنی ! یعنی هر کی میپرسید ازم کجا رفتی میگفتم فلان جا ، میگفت بدبخت شدی ، داستان هم از این قرار بود که من قبلا با یکی به مشکل برخورده بودم سر یه معامله ای و اون خواسته بود زیر آب منو بزنه که من برم یه جای سخت که اذیت شم . خلاصه که من رفتم اونجا و خودم رو معرفی کردم و دیدم بله ، اینجا تنها جا تو شهر خودمونه که وقت اداری نیست و شیفت و صبح و شبه و فرمانده ش رو از قبل میشناختم که خیلی آدم عصبی بود ، همون روز به خودم گفتم ، دیدی چجوری از اردبیل اومدی خلخال ، فقط خدا میخواست بهت درمورد کنترل ذهن بگه ، اینکه توانایی های خداوند رو باور کنی ، اینکه ایمان داشته باشی به خداوند و دیدی که چجوری وقتی تو داری روی خودت کار میکنی بهترین اتفاقات برات میفته ؟ ایمان پیدا کرده بودم و گفتم اینکه اومدم اینجا یه دلیلی داره و یه خیریتی درش هست چون من دارم روی باور هام کار میکنم . استاد چی بگم اخه ؟ من مدت 8 ماهه که دارم اونجا خدمت میکنم ، روزی بالای ده ساعت رانندگی میکنم که یه توانایی بینظیریه ، من اونجا کتاب و دفترامو میبرم و روی خودم کار میکنم ، گوشی میبرم و ویس هاتونو میذارم و موقع رانندگی یا بیکاری زمانی که کسی پیشم نیست گوش میدم فایل هاتونو . تو این 8 ماه من چنان حالی تو اینجا کردم که همه متعجبن . من همیشه میگم از اینکه اومدم اینجا خیلی راضی ام ، درسته اگه وقت اداری بشم خیلی بیشتر به نفعمه ولی از اینکه اینجا هستم راضی هستم و ناراحتی ندارم . من با همون فرمانده عجیب و غریب عصبی داغون مثل برادرم ، یعنی اصلا حس نمیکنم که مافوق منه ، حس میکنم برادر منه انقدر که هوای منو نگه میداره و این هم عجیبه چون با سرباز دیگه اینطور نیست ! رفتهن من به اینجا باعث شد من 6 ماه از خدمتم کم بشه که اگه نمیرفتم اونجا اصلا امکان همچین اتفاقی وجود نداشت ، هدف من برای اونموقع این بود که روی روابطم کار کنم و عزت نفس بره بالا و من درست اومدم جایی که شاید روزی سی چهل نفر رو میدیدم و باهاشون صحبت میکردم و شاید تو این مدت من دویست سیصد تا دوست پیدا کردم . و تازه بعد اینهمه اتفاقات خوب که هر موقع خواستم بهم مرخصی دادن ، هر روز اومدم ساعت ها خونه پیش خانوادم بودم و تمرکزم روی هدفم گذاشتم و بقول خانم شایسته دیدم که از هر طرف سوده و سوده سود ، تازه الان هم دارن منو جا به جا میکنن به جایی که از این به بعد وقت اداری میشم و خدا میدونه چه بینهایت خیریتی توی این اتفاق وجود خواهد داشت :)
توی همین دوران سربازی که از نظر بقیه محدودیته من بهترین تجربیات رو داشتم ، بیشتر از کل زندگیم به خواسته هام رسیدم ، تو فایل معرفی قانون سلامتی قسمت 5 گفتم که لپتاپ سفارش دادم و الان دارم با همون لپتاپ مینویسم و خدا رو بینهایت شکر میکنم بابت این موضوع .
من روزای اول عید برای خودم دو تا دریم بورد ساختم یکی تمرکزی برای هدف سلامتیم و اهدافی که میخواستم برسم ، اللته بصورت ویدئویی که هر روز تو گوشی نگاه کنم و یکی هم برای خواسته هایی که برای امسال دارم و خیلی خیلی جالبه تو 19 روز من دو تا از اون خواسته ها وارد زندگیم شده و خیلی باورم نسبت به توجه کردن و به دریم بورد بالا تر رفت چون یکی از جاهایی که من اصلا نمیتونستم انجامش بدم همین دریم بورد بود
دوست داشتم این دو تا اتفاق بینظیر رو براتون تعریف کنم و بگم که وقتی روی خودت کار میکنی فقط میتونه اتفاقاتی بیفته که به نفع توئه حتی اگه به ظاهر اتفاق بدی باشه و ازتون ممنونم بخاطر اون چهارم قدم پنجم که باز هم میگم اگه بگم تاثیرگذار ترین جلسه برای من بوده اغراق نکردم !
عاشقتونم ، عاشقتونم که انقدر مفاهیم رو خوب باز میکنید
واقعا بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم بخاطر ایمانی که در عمل نشون دادی و گفتی که مدارک داشتی اما استفاده نکردی بخاطر اینکه داشتی رو باورهات کارمیکردی و قدرت رو دادی به خدا نه به عوامل بیرونی، که کمتر کسی میتونه تو این شرایط ذهنشو کنترل کنه و شما از پسش براومدی و خب نتایج هم مشخصه. ازاینکه خدمتت توی شهر خودت افتاد و گفتین که میخواستی روی عزت نفست کار کنی و دقیقا شرایط همونطور که میخواستی برات اتفاق افتاد، آفرین و دمت گرم🌹
برات بهترین ها رو آرزومندم و همونطور که گفتی بهترین دوران زندگیت میشه دوران خدمتت و میای انشالله از نتایجت برای ما میگی و ما لذت میبریم💖
آره من خیلی این جریان تقسیم شدن سربازیمو مرور میکنم ، همیشه توی ذهنم مرورش میکنم ، قانون رو تایید میکنم باهاش ، به جرات میگم توحیدی ترین عملی بود که تابه امروز انجام دادم و طعم شیرینش رو الان میچشم .
این درس بزرگه برام که همیشه باید به یاد بیارم
باز هم سپاسگزارم که برام نوشتی آرزوی عزیز،برات از خداوند بهترین ها رو میخوام 🌹
پسر دمت گرم به این تمرکز و کنترل ذهن واقعا تحسینت میکنم دوست خوبم برادر گلم با کامنت اشک ریختم و نمیدونی چقدر ایمانم به خدای خودم بیشتر شده ازت ممنونم برادر
الان میفهمم که استاد وقتی که میگه من صبح که از خواب پا میشم قبل از هرکاری میام توی سایت و کامنت های بچه ها رو میخونم چه کسی داره و چه اتفاقات خوبی رو میخونه و چه حال خوبی بهش دست میده
الان من هم تا چشمام باز شد فقط اومدم توی سایت و شروع کردم به خوندن کامنت ها که جالبه اولین کامنت هم کامنت شما بود
خداروشکر میکنم بابت شما و همه ی دوستان خوبم توی این سایت
ممنون بابت انرژی مثبتی که با کامنت زیبات بهم دادی .
واقعا همه چیز کنترل ذهنه و اگر بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم تو شرایط سخت خداوند پاداش های بزرگی میده و نتایجی که امروز دارم رو دلیل همون کنترل ذهن هایی میدونم که تو موقعیت های سخت برام اتفاق افتاد و تو گذشته هر چی بدبختی و مشکل داشتم وقتی فکر میکنم دلیلی جز عدم توانایی کنترل ذهن نمیبینم .
نیازه که همیشه روی این تواناییمون سرمایه گذاری کنیم و همیشه تقویت کنم .
سلام این فایل نشانه روزانهام بود مخصوصاً جمله که گفتی هر اتفاقی بدی برات بیفته حتماً خیر و امروز یکی از اون اتفاق های به ظاهر بد برام افتاد درست روزه تولدم و خدا میدونه چقدر خوشحالم و میدونم و ایمان دارم که این یک مرحله است برای پیشرفته من همانطور که استاد در کشف قوانین زندگی گفتن باید ذهنمون رو کنترل کنیم تا به مدارهای بالاتر برسیم و جهان همیشه کمکمان میکند که اگر ما شرک داریم و جرات انجام کار رو نداریم جهان خودش دست به کار شده و کارها رو انجام می دهد فقط کافیه ما توی حال خوب و با ذهن در دست کنترل باشیم و به هیچ عنوان و با هر دلیلی باهر منطقی و به هر بهانه ای احساسمون رو بد نکنیم امیدوارم روزی برسد که در خدمت نبود بکشی نبوووووود . ممنونم ازت
تقریبا چند ماهه که من به یک مسئله ای برخورد کردم واقعا ممنون میشم اگه استاد به این سوال من توجه کنن و راهه حل رو بهم بگن چون واقعا خودم هر چه قد جستو جو کردم درون خودم به جواب نرسیدم .
من دو سال پیش اواخر سال ۹۹ پدرم فوت کرد و من تازه عقد کرده بودم و پدرم دوتا همسر داشت.
روابط خانواده ها باهم خوب نبود و بعد از فوت پدرم دوتا خانواده به خاطر خیلی از مسائل ک مهم ترینش مالی بود اختلاف شدید پیدا کرده بودیم
من فرزند اول از زن دومم و فقط یک خواهر کوچک تر دارم و زن اول پدرم ۷ فرزند داره که سه تا پسر بزرگ و چهارتا دختر هستند ک همگی مثبت ۳۰سال سنشون هست .
پدرم خداروشکر ثروت خوبی داشت از زمین های چند هزار هکتاری کشاورزی تا چند ده مغازه و غیره .
همیشه این باور با من همراه بوده که من میتونم خودم ثروت بسازم و نیازی به ثروت پدرم ندارم این باور به این خاطر به وجود اومد که ما در خانواده خودمون ک منو مادرم باشیم خیلی مسائل نازیبا زیاد بود پدرم خیلی به ما کمک نمیکرد و تقریبا خیلی کم به من بها میداد و تقریبا تو خونه و زندگی ما هیچ وقت اون ثروت به چشم نمیخورد بر خلاف خانواده اول .به خاطر همین مادرم به خاطر من یا خودش یا دختر کوچکش خیلی غصه میخورد که چرا برای ما نباید خرج کنی چرا برای اون سه تاپسر ماشین خوب خریدی وبرای این پسرت نخریدی چرا فلان چیزو برای اون خونه خریدی و برای این خونه نخریدی و کلی ازاین جور بحثا پدرم جوابهای رکیک میداد که نمیتونم بگم، اخر بحثشونم با جواب پدرم که دلم میخواد برای اونا بخرم و ثروت خودمه هرکاری بخوام باهاش میکنم اصلا میخوام بریزمش تو چاه تموم میشد و این فکر ازبچگی در من شکل گرفته بودکه من به ثروت پدرم نیاز ندارم و خودم ثروت میسازم از ۱۵سالگی تصمیم گرفتم روی پای خودم بایستم و هیچ وقت از پدرم پول نگرفتم با اینکه اون همیشه برای پسرای دیگش خرج میکرد .
بعد از فوت پدرم بازم این باور همراه من بود که من خودم از پس خودم برمیام اگر تو خانواده کسی به همچین ثروتی رسیده پس منم میتونم و هیچوقت دنبال ارثو میارث از این جور حرفا نرفتم با اینکه اولش خیلی دلم میخواست یه ثروت عظیم وارد زندگیم بشه و ب کل زندگیم از این رو به اون رو بشه ولی نمیدونم چرا هیچ وقت از ته قلبم دوست نداشتم اینجوری پیش بره که بگن تو که خودت عرضه نداشتی پول بسازی از بابات بهت رسیده و ازاین حرفا ولی بعد از فوت پدرم تمام سرمایه ها پدرم دست برادرانم هست که فک میکنم ماهی چندصد میلیون به جیب میزنند و هیچ وقت نیومدن به ما بگن این مقدار برای شما .
از طرف خانواده پدریم عمو هام و عمه هام خیلی فشار رومه که این حق توعه باید حقتو بگیری چرا نمیری شکایت کنی چرا نمیری جلو چرا نمیری سر زمین های پدرت یا به مغازه ها سر بزنی خودی نشون بدی و از این حرفا و من اگر این کارارو نمیکنم به خاطر عزت نفس پایینم نیست چون من بازاری هستم و معمولا ادم کم رویی نیستم.
با اینکه شرایط الان من جوریه که من باهمسر عزیزم که یک ساله اومدیم تو خونه ۷۰متری زندگی میکنیم و یه کوچولو سالم تو راه داریم و درامد های خوبی داریم تقریبا ماهی ۸الی ۱۰ تومن در میاریم .
و عاشق همیم و خیلی احساس خوشبختی میکنم
ولی بازم این صداهای درونم ک برو حقتو بگیر تو میتونی به تمام چیزهایی که در دفترت نوشتی برسی به شرط اینکه جلوی اون ها واستی یا حضرت علی گفته حق گرفتنیه.
بعد با خودم میگم نکنه من اشتباه میکنم اگر من نمیرم دنبال ثروتی که برام گذاشته شده وقدمی براش بر نمیدارم یه جور ناشکریه .
حالا این سوال پیش میاد که من برم دنبال ثروتی که برام گذاشته شده و چند ماه خودمو به این ور اون ور بزنم مدارک جمع کنم که شکایت کنم و پله های دادگاهو پایینو بالا برم و دنبال حقم باشم تا برسم به ثروتی که همیشه دوست داشتم داشته باشم .
یا نه بیخیال بشم تا اون های با جعل و حالا راه هایی که خودشون بلدن بقیه اموالم بفروشن و حتی یک درصشم به منو خواهر کوچکترم و مادرم که از غصه به بیماری گرفتاره شده نرسه .
و با باور اینکه من میتوانم ثروتمند بشوم و تا الانم نتایج خوبی داشتم و زندگی من با همسرم بسیار عاشقانه داره پیش میره و از لحاظ مالی داریم پیشرفت میکنیم و از لحاظ سلامتی بدن های سالمی داریم ادامه بدم ؟
استاد از ته قلبم دوست داشتم از بچگی خودم همه چی بخرم همه چی از ثروتی که خودم ساختم باشه حتی خونم یا ماشینم به خاطر تضاد هایی که از بچگی داشتم خداروشکر با دوره ثروت ۱مطمئنم که به اون خواسته ها میرسم ولی نمیدونم اون طرف داستانو چیکار کنم اگه شما هم فکر میکنی حق گرفتنیه منو راهنمایی کنین که من کدوم مسیرو برم لطفا جواب این کامنت منو بدین .
اینکه احساسات درموردهمه چیزدرکودکی بخاطردیده هاوشنیده هادرماشکل میگیره رودیگ همه بهش اگاهیم ومیدونیم، امابزرگ که میشیم درذهن هوشیارمیدونیم که میخوایم موفق بشیم زندگی مشترک خوبی داشته باشیم باتوجه به تضادهایی که دربچگی داشتیم وخواسته هامونوشناختیم، امادرذهن ناهوشیارماکه زمانی کودکی بودیم باذهن پاک وهرچی میدیدیم ومیشنیدیم بعنوان پیش فرض درموردپول روابط، ازپدرومادمون که دریافت میکردیم میپذیرفتیم، وپیش فرض های ذهنی شمادرموردپول پدرتون احتمالا اینه که این پول مایه ی دردسروناراحتی هست، ودوم اینکه پیش فرض کودکی شمااینه که پول زیادباعث میشه یه مردزن دوم بگیره وبه وباپولش زندگی یکی روخراب کنه.. پس پول زیادمایه ی دردسره ونبودنش بهتره… بنظرمن به خاطرات کودکیتون برگردیدواحساساتی که داشتین روبررسی کنین، چون مسعله مهمترازارث گرفتن هست بدلیل خاطراتی که اززندگی مشترک پدرومادرتون دارین وشخصیت پدرتون، ممکنه حتی این باوردرذهنتون باشه که ثروت زیادبرای خودتون هم خطرنامه وباعث ازهم پاشیدن زندگیتون میشه وازیه جایی دیگ ذهنتون پول بیشترروپس بزنه چون احساس خطرمیکنه، استاددر۱۲قدم جلسه ۴فکرکنم درمورداینکه یه چیزایی ازگذشته به مامثل دم چسبیده وباهامون میادهمیشه صحبت کردن واینکه بدون اینکه متوجه بشیم یه چیزایی روپس میزنیم ویایه چیزایی روبااینکه بدمون میادچون بهش توجه داشتیم خودمون هم انجام میدیم، شمااگه مانع ذهنی خودتونوبرطرف کنین مطمعن باشین شرایط جوری پیش میره که به حقتون میرسین شک نداشته باشین، ودیگ اینکه خواهرومادرشماهم هرچیزی روکه دارن تجربه میکنن بدلیل احساسی هست که دارن وباهاش دارن فرکانس به جهان میفرستن اگرازدیدسیستم جهان به زندگی نگاه کنیم میفهمیم که مانمیتونیم سرنوشت هیچ کسی روتغییربدیم مگراینکه خودش تغییرکنه
سلام دوست عزیز باشکایت کردن جنگ دعوا بیشتر تو فرکانس دور شدن از خواسته قرار میگیری شما رو خودت کارکن و اینو باور کن که خداوند منشا تمام ثروتهاست دستی بالاتر از دست خداوند نیست وقتی اروم شدی ورها کردی ونچسبیدی به خواستت و ازخداوند خواستی که بهت ثروت بده همه کاراها درست میشه خداوند راهی رو برات باز میکنه یا خودت به ثروتی که میخای برسی یا برادرا خودشون دستان خداوند میشن و میان وثروت پدرتونو تقدیم شما میکنن پس فقط رو خودتون رو باورهاتون کار کنید رو باورهای توحیدی کارکنید
این فایل رو همین الان گوش دادم و نکات رو با دل و جان یادداشت کردم و خواستم یه تشکر ویژه داشته باشم برای اینکه چقدر ساده و در عین حال عاااااااالی توضیح دادین واقعا
تمام نکات کلیدی و مهم رو چقدر قشنگ و شفاف راجع بهش بررسی کردین
مخصوصا راهکاری عزت نفس بالا و خداوند عملکردش سیستمی هست و کانون توجه مون به چه سمت و سویی باشه و همچنین بحث اعراض رو
امروز صبح وقتی بیدار شدم یه گیجی داشتم که نمیدونستم کجام؟؟ هدفم رو میدونستن ولی…بگذریم حال خوب نبود تا اینکه دست به دامن سایت استاد عباسمنش شدم(بارها بارها وقتی از سایت هدایتم رو از نشانه ی امروزم خواستم دقیقا انگار ذهن منو خونده و من جواب سوالم رو گرفتم😍😍😍) امروزم همینکار رو کردم منتها قبل از گوش کردن فایل با همسرم تماس گرفتم و صحبت کشیده شد به جایی که من یهو بغضم ترکید گریه کردم و خدایا تو همین صحبتها متوجه ترمزم شدم و اینکه ایشون به من مدام حرف استاد رو یادآوری میکرد مهم نیست چه قدر دلیلت منطقیه برای ناراحتی و… باید اعراض کنی و کانون توجهت رو بذاری رو چیزی که میخوای و نعمت هایی که داری و…
بعد از یه مکالمه ی 45 دقیقه ای رفتم دوش گرفتم و بعد احساس سبکی داشتم… باور کننین دست خدا رو روی قلبم احساس میکردم که فقط آرامش بود.. بعد اومدم این قسمت مصاحبه رو گوش کردم اصلا داشتم شاخ در اوردم که تمام مسائل من از عزت نفس و روابط و اعراض و کانون توجه… خدای من همه ی اینها خلاصه و مفید تو این فایل بود که تلنگری بود عظیم و کارا..
کاش میشد عکس از دفترم بگیرم که چه طور زنجیروار به ترمز و پاشنه آشیلم رسیدم
واقعا خدا دستان زیادی داره برای هدایتم😘 البته من اول کامنت اشاره کردم به به سوی نشانه ام هدایتم کم اما امروز یه حسی بهم میگفت همین نشونته. ببینش.. ازش نگذر
واقعا نتونستم کامنت نذارم😉
در آخر برای شما استاد عزیزم عزت و سعادت در دنیا و آخرت ارزومندم.
استاد عزیزم نمیدونم چطور بگم اما حسابی مجذوب صحبت هایتان شدم و منو حسابی به فکر فرو برد من 1ساله باشگاه میرم و هیچ نتیجه ای نگرفتم چرا که حس میکنم رژیم گرفتن کار سختیه توی ذهنم از کاه کوه میسازم.
ولی وقتی صحبت های شمارو شنیدم متوجه شدم مشکل از باورهای سخت من هست و هیچ کاری نشد نداره و هیچ کاری سخت نیست.
۲_تهیه دفتر با عنوان موفقیتها و پیشرفتهایی که تا کنون داشتم و یاداوری و مرور مدام موفقیتهای قبلی خودم
۳_کار کردن روی روابطمون که وقتی روابطمون با دیگران بهتر باشه روی عزت نفسمون تاثیر داره
۴_و استمرار استمرار استمرار در تمرینات وکار کردن مداوم روی خودم چون مهمترین عامل برای رسیدن به موفقیت همین داشتن عزت نفس و اعتماد به نفس هست
من تمام لحظات در زندگی خودم در حال خلق کردن هستم خداوند هیچ کاری در زندگی من انجام نمیده مگر اینکه فرکانسش رو بفرستیم با باورهامون با کانون توجهم
استاد چقدر این توکل ایمان و همراه با خدا بودن شما رو دوست دارم من هم دارم سعی میکنم حواسم به گفته های خداوند و الهامات باشه و بشنوم الهامات خداوند رو و خداوند برنامه ریز زندگی من باشه و خودم رو مسوول اتفاقت زندگی خودم بدونم و از اتفاقات ناخوشایند نا امید و ناراحت نشم چون یاد گرفتم که تمام اتفاقات حتما به نفعم من خواهد بود و استاد همیشه سعی من اینه در احساس خوب بمونم و توجه ام به زیباییها باشه یکی از راهایی که من دارم برای بهبود احساسم ، دیدن فایلهای سفر به دور امریکا فصل اول هست که استاد ،با دیدن این سریال واقعا واقعا احساسم بهتر میشه اصلا اون سریال یک سریال بینظیر و پر از درس و نکته اس و پر از انرژی خوب و وجود مایک عزیز چقدر این سریال رو بینظیرتر کرده و دوستداشتنی تر . و من هم با دیدن این سریال تصمیم گرفتم رهاتر زندگی کنم و خداوند رو برنامه ریز زندگی خودم بکنم و بدون دغدغه و تشویش و نگرانی زندگی کنم و این توکل کردن چه احساس عمیق ارامشی به من میده چه احساس خوبی با این توکل کردن در من ایجاد میشه و همیشه نتایج بهتر از قبل و به نفع من میشه
مریم عزیزم ازتون بینهایت تشکر میکنم به خاطر تهیه این سریال که احساس میکنم اون عشق و علاقه شما باعث تهیه سریالهای بعدی سریال زندگی در بهشت و سفر به امریکا شد
بینهایت خداوند رو شکر میکنم که همیشه بهترینها رو وارد زندگی من میکنه و چقدر عالی که شما دنبال علاقه تون برای تهیه این سریال رفتین و با این سریال حال دل صدهااا نفر رو خوب عالی و بینظیر میکنید
استاد ممنونم بابت تمام درسهایی که از شما یاد گرفتم و بابت این سایت با ارزش
خدایا ما را هدایت کن به راه کسانی که به انان نعمت داده ای امین یا رب العالمین
سلام ب استادعزیزوخانوم شایسته دوست داشتنی سلام ب استادی ک واقعا پدر باورهای جدیدی هستی.
استاد خداروشکر ک ماشین دلخواهتون رو برا مسافرت گرفتین ،البته ک انگار خودمم با این فایل هایی ک روی سایت میذارین،با شما همرا هستم.یه لحظع خودمو اون صندلی عقب دیدم ک با شمام و کلا حواسم ب صحبتاتون نبود😄 اخه داشتم داخل ماشینو نگا میکردمو از هر ابشنش شکرگذاری میکردم.
واقعا دمتون گرم استاد ،شما تغییری در باور عضله سازی اوردین ک قرن هاست با پرخوری با خفه کردن معده از غذاهای مختلف ،طرف میخاد ب اون بدن ایده الش برسه.
استاد باورتون میشه من همیشه دلم میخاست کم غذا بخورم و عضله بدست بیارم.واقعا حسم از زیاد غذا خوردنو ۵ وعده غذا در روز خوب نبود،سنگین میشدم .چقد ب خودم فشار میاوردم.فقد منتظر این بودم یکی بیاد و این باور غلط رو بیان کنه.واقعا از معدم از دستگاه گوارش بدنم ک این همه بهش فشار اوردم عذر خاهم ،چقد بدنم با من صحبت میکردو من بهش توجه نمیکردم.ازتون ممنونم استاد بخاطر این سبک زندگی جدبد.این باورهای جدید.ممنونم ازتون ک این همه زحمت میکشین و فرع رو از اصل در میارین.و اوتو ب اشتراک میذارین.چقد بحث عزت نفس منم با همین باور بهتر شدهبیشتر ب خودم ایمان اوردم ک احساس من،بدن من با من در تماسه ،حرف میزنه،کافیه بهش گوش بدم،خوشحالم ک بدنم باهام در تماسه،و از شما ممنونم ک کاری کردین ک این اعتماد ب خودم ،ب درونم بیشتر بشه.
استاد عجب جمله ای درمورد قانون گفتین.این یه سیستمه. خداوند سیستمه ک اتفاقات بر اساس باورهای ما رخ میده،چیزیک از پیش فرستادیم،و خداوند ب ما ظلم نمیکنه. و این قانون عدالت ترین قانونه. ن ب ادم نمیگه.ظلم نمیکنه چیزی رو ک میگی بهت میده.کافیه ب این قانون ایمان بیاری.هر روز در تلاشم قانون رو بهتر بفهمم، ک این انرژی ما رو احاطه کرده،همه جا هست ،هر اتفاقی ک میفته خودمون خلقش کردیم.
ادم زمانی ب نتیجه میرسه ک قانون رو واقعا بپذیره.این سیستمی بودن جهان رو بپذیره.
استاد من رفتم ایه رو نگا کردم اونجا اَن تُحِبُّوا بودش.
دیدگاه ما ب اتفاقات ک واقعا خیری در این نهفتست انرژی رو بر اساس احساسمون ب واقعیت تبدیل میکنه.
این توجه نکردن ب ناخواسته ها رو ممنونم ک یاداوری کردین استاد.
ازتون قدر دانم استاد ان شالله ک تو این سفر خیلی باورهای عالی در خودمون پرورش میدم ک باعث کسب رشد زندگی شخصیمون میشه.تا اخر تو این سفر همراهت هستم استاد.بی صبرانه منتظر فایل اعجاب انگیر از مصاحبه با استاد هستم. دوستون دارم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
دو تا موضوع که در این گفتگو مطرح شد ، موضوع خدا و عزت نفس هست که ارتباط بسیار نزدیکی بهم دارند یعنی عزت نفس در یکی از تعاریف خودش ، باور به وجود خداوند بعنوان نیروی خلاق ، اندیشه برتر و نیروییه که به اندیشه ها و باورها و فرکانس های آدم ها شکل میده . حالا وقتی کسی عزت نفس پایینی داشته باشه نمیتونه حضور این نیرو را درون خودش باور کنه . نمیتونه بپذیره که خداوند ، نه مقدسه نه مهربونه نه بدجنسه و نه هیچ چیز دیگه و خداوند با اندیشه های ما مهربون میشه ، بدجنس میشه ، خوب یا بد یا هر جور دیگه ای میشه . فقط با اندیشه های ما و توجهات ما و فرکانس های غالبی که احساسات ما را تحتالشعاع خودشون قرار میدند . یعنی در واقع این ما هستیم که به اون خاصیت برتر که قدرتِ ایجاد شدن داره و بهش میگیم خدا ، شکل میدیم اما آدم ها نمیخواند اینو بپذیرند چون بخاطر عزت نفس های پایینی که در وجودشون هست دوست دارند خدا یک چیزی بزرگتر و یک والد مهربون و قدرتمند باشه که پشت اونها بایسته و مواظبشون باشه و نمیخواند خودشون ، خدای زندگی خودشون باشند که با فرکانس هاشون به اون خدای بدون شکل ، شکل بدند .
من در مورد خودم بگم که وقتی این موضوع را درک کردم چون عزت نفس پایینی داشتم ترسیدم و گفتم خب درسته که من خالق زندگی خودم با فرکانس های خودم هستم اما اگه یه جایی به خدا نیاز داشتم چکار کنم . در واقع عزت نفس پایین ، هنوز اون خدای غلط قبلی را در ذهن من نگه داشته بود و من میخواستمش . من هنوز خدای اشتباهی را میخواستم که وقتی از آدم ها ناراحتم توی بغلش برم و وقتی از دست خودش ناراحت میشم بهش غر بزنم . و وقتی دیدم هیچ خدایی به اون مفهمومی که من باورش کرده بودم وجود نداره واقعا ترسیدم چون انقدر باورهام غلط و عزت نفسم پایین و فرکانس هام پر از نگرانی و ترس بودند که عملا اون خدای قبلی که نبود ، خدای جدیدم که با فرکانس های من به بدترین شکل عمل میکرد ، پس من زیر فشار باورهای خودم له شدم . تقصیر اون خاصیت برتر و نیروی خلاق ( خدا) نبود بلکه تقصیر من بود که اتفاقات را به بدترین شکل رقم میزدم . اما انقدر احساس نالایقی در وجودم شعله می کشید که نمیتونستم باور کنم که میتونم به این نیروی شگفت انگیز ( خدا) شکل بهتری بدم و مثل پرنده ای شده بودم که برای فرار از قفس ذهن خودش به در و دیوار میزنه و هرچقدر تلاش میکنه نمیتونه از خودش فرار کنه . ما هیچوقت نمیتونیم از پیله فرار کنیم ما فقط میتونیم توی پیله بمونیم تا پروانه بشیم و برای همینه که استاد میگه بهترین نقطه برای شروع همین جائیه که توش هستی یعنی همین قفسی که داری خودتو به در و دیوارش میکوبی بهترین نقطه برای شروع توئه . یعنی تغییر شکل پروانه از داخل پیله شروع میشه و ما باید در هر شرایطی که هستیم هرچقدر هم که سخت باشه تغییر کنیم تا پروانه بشیم و از پیله خارج بشیم و دنیای واقعی را ببینیم . دنیایی که ذهن میسازه دنیای واقعی نیست . دنیای واقعی ، دنیای بعد از پروانه شدنه . این مثال پروانه مثال بسیار خوبی برای درک عزت نفس و شناخت خدای واقعیه و البته که خداوند نشانه های خودش را در دنیای واقعی متجلی میکنه تا ما با دیدن امثال پیله بودن ها و پروانه شدن ها به اصالت وجود اون قدرتی که به پیله و پروانه شکل داده پی ببریم . اینها جملات فانتزی نیست اینها حقایقی هستند که من یکی برای درکشون تاوان سختی دادم یعنی رهایی از زندان ذهن و ایستادن روی پای خودت بعنوان خدای خودت دردناکه اما قشنگی زندگی در اون لحظه ای نهفته س که میفهمی پروانه هرگز به پیله برنمی گرده یعنی وقتی بواسطه درک اون انرژی ، یاد میگیری چجوری ازش استفاده کنی و راه بکارگیریش را می آموزی خودت خدای خودت میشی چون میتونی به خدای بدون شکلی که سرشار از پتانسیل برای ساخته شدن و خلق شدن هست شکل بدی و تو دیگه هرگز به پیله ای که ترس ها و نگرانی ها حاکمش بودند برنمی گردی . و البته این پروسه منوط به ایجاد عزت نفسه . هرچقدر عزت نفس ما بیشتر بشه ، بیشتر میتونیم به خدا دست بزنیم . بیشتر میتونیم تو کارش دخالت کنیم . بیشتر میتونیم بهش دستور بدیم . بیشتر میتونیم ازش سوءاستفاده کنیم . به والله الان اون جمله استاد را توی قانون آفرینش که گفت شما به یه جایی میرسید که از خدا سوءاستفاده میکنید و حضار خندیدند را میفهمم .
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است کمال آدمیت
هیچوقت معلم ها نفهمیدند این بیت چی میگه . چون کسی دنبال اینکه این خدا کیه نرفته . خود خدا از کلمه اذا استفاده میکنه و میگه …… اذا ساءلک عبادی عنی …… اگر بندگان من درباره من پرسیدند…..چون کسی نمی پرسه خدا کیه
بله آدمی به جایی میرسه که از قدرت های زمینی فارغ میشه و البته از زندان ذهن فارغ میشه ، از پدیده ها و اتفاقات و اعتبار دادن ها فارغ میشه و خاصیت و انرژیی را باور میکنه که میتونه با فرکانس ها و باورهاش بهش شکل دلخواه را بده و این یعنی کمال آدمیت…….
سپاسگزارم استادم
اندیشه عزیزم سلام
چقدر از خوندن نوشته ی تاثیر گذار شما لذت بردم ، بخش های از نوشته ی شما رو وارد دفترم کردم ، زبانم قاصره ، یکی از بهترین تفسیر ها در مورد عزت نفس و خداوند بر اساس آموزه های استاد ..
ممنونم ازتون
سبز باشید و نور به لحظه هاتون بباره
اندیشه جان خیلی لذت میبرم همیشه از خواندن کامنت های شما،،، یک سوال دارم که اگر میشه توضیح در پاسخ ش بدید ممنون میشم،، من به تضادی برخورد کردم و اون هم اینه که، صد در صد پذیرفتم که خالق زندگی شرایط پول رابطه و… هر چیزی که میخوام و هست خودم هستم،،، و اینکه الان در مرحله ای هستم که اونی نیست که میخوام، همه ش با خودم درگیرم که شیرین هر چی هست مقصر خودتی، وکار کردی، چ ذهنیتی داری داری چکار میکنی،،، دچار سردرگمی شدم که داره خیلی منو اذیت میکنه،،، دو ماه پیش من درآمد مالی بسیار عالی داشتم و الان یک ماه و نیم هست صفر صفر… نمیدونم چطور بفهمم چه کردم که چنین شده،،، چون صد در صد باور دارم که همه چیز از درون خودم نشات میگیره
خداوند اون خاصیت برتر ،اگاهی، شعور جهانی و انرژی که شکل میگیرد به هر انچه که ما میخواهیم بواسطه فرکانس های ارسالی ما.
ما میتونیم به خدای بدون شکلی که سرشار از پتانسیل برای ساخته شدن و خلق شدن هست شکل بدیم
خداوند انرژیه که به هر چیزی تبدیل میشه، فرکانس ما(انرژی اولیه ) تبدیل به خواسته ما (انرژی تبدیل شده)
در واقع هم، فرکانس ما خداست هم اون خواسته ما خداست.
همه چیییییز خداست.
اینکه خداوند شکل میگیرد، شکل میگیرد، شکل. خدای من چقدر حرف توی همین جملس.
تعریف قشنگ از خدا
کوتاه و ساده و قابل فهم
خداوکیلی چند نفر این جمله رو شنیدن؟
از اوناییکه شنیدن چندنفر درکش کردن؟
چند نفر تونستن قبولش کنن؟
ماها خیلییی لایقیییم که به این جمله رسیدیم و قبولش کردیم و درکش کردیم.
اصلا به ادم یه احساس لیاقت خاصی دست میده که جزو اون تعداد معدود ادمایی هست که اینهارو میدونیم.
ممنونم از کامنت خوبتون که بتعث شد منم این کامنت رو بنویسم
با سلام وعرض ادب خدمت استاد بزرگوار.مریم جون.ودوستان عزیز هم فرکانسیم
عااالی هست که مصاحبه گذاشتین وبه سوالات پاسخ میدین
دوره قانون سلامتی را به لطف الله خریدم
قسمت اول هستم دارم مشخصات خواسته شده را وارد میکنم
چند قسمت معرفی دوره را هم گوش دادم
اما سوالی که دارم اینه که دخترم ۱۴ سالشه اضافه وزن نداره بیماری خاصی هم نداره ولی
خیلی جوش میزنه.کف دستش عرق میکنه.انرژیش کمه
اصرار داره در این دوره شرکت کنه
چون سر رشد اشکالی نداره از این سبک زندگی استفاده کنه؟
یه وعده غذا در روز واسش کم نیست؟
خیلی متشکرم اگر به سوال من پاسخ دهید
سلاااامت وشاااااد باشین همیشه🥰
سلام به زوج خاص این کره خاکی
چقدر دلم تنگ شده بود برای این سبک از ویدیوهاتون
هر جمله ی این ویدیوتون پشتش کلی نکات ارزشمند بود که عمل به اونا قطعا زندگی رو تغییر میده
چقدر هوشمندانه صحبت میکنین و چقدر به قرآن تسلط دارین و ازش به بهترین حالت ممکن استفاده میکنین اونم به صورت عملی
از خدا بارها و بارها شکرگزاری میکنم بابت هدایتم به این دانشگاه زیبای شما ♥️
به نام خداوند مهرربان
سلامت خدمت استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و همه ی دوستان عزیزم
خدا رو شکر میکنم که این سری فایل ها داره روی سایت قرار میگیره و میتونیم استفاده بینهایت زیاد و فوق العاده ای داشته باشیم ازش .
درمورد صحبت هاتون که بخش زیادش درمورد دوره قانون سلامتی هست هر چقدر گفته بشه بازم کمه ، این دوره و نتایجی که دارم میگیرم چنان عزت نفسی داره تو وجودم میسازه که نمیدونم با چه معیاری اندازه ش بگیرم ، اما درمورد نتایج این دوره تو فایل معرفی پنجم مفصل صحبت کردم و نتیجه ش عالی بود
استاد درمورد صحبت های آخرتون درمورد خیر و شر بودن ، زمانی که صحبت کردید من احساس کردم که باید بیام و بنویسم
استاد توی جلسه چهارم قدم پنجم از دوازده قدم یه مفهومی رو باز کردید که انقلابی تو طرز فکر من ایجاد کرد ، اگر بگم که تاثیر گذار ترین جلسه برای من همون جلسه بوده اغراق نکردم ! این مفهوم رو شما اونجا باز کردید که وقتی داری روی خودت کار میکنی هر اتفاقی که برات میفته خیره و حتی اگه ظاهر قضیه بد باشه به نفع شماست .
تاثیرگذار ترین اتفاق اینچنینی که برای من افتاد دو دوران سربازی بود که من این مفهوم رو با پوست و گوشت و استخوان تجربه ش کردم ، وقتی به این شیوه فکر میکنم اصلا اشکم درمیاد از این که چجور ممکنه اصلا ؟
روزی که من رفتم اردبیل برای تقسیم سربازی که مشخص بشه کدوم شهر میفتیم که من فقط میخواستم بیام شهر خودم بخاطر اینکه میخواستم کنار خانوادم باشم ( پدرم عمل کرده بود و نیاز به مراقبت داشت ) و اینکه میخواستم از زمانی که دارم استفاده کنم برای اینکه روی خودم کار کنم و دوست نداشتم زمانم الکی تو پادگان هدر شه و بره .
بعد چند روز کلاس که نوبت تقسیم کردن رسید از 8 نفر از بچه هایی که برای شهر خلخال بودن 6 تقسیم شدن و اومدن و من موندم و یه بنده خدایی که دقیقا گفتند هر کس که مونده شنبه تقسیم میشه و دیگه سهمیه شهرستان تموم شده و بقیه بین فرودگاه و پادگان اردبیل و تیپ تقسیم میشن که میگفتن کسایی که کامپیوتر بلدن میرم تیپ که سخت ترین جا بود ! من حالم خیلی گرفته شد و رفتم بیمارستان پیش پدرم (یکی دو ساعت بعد قرار بود عمل تعویض مفصل زانو انجام بده ) و چند دقیقه که موندیم و با پدر و برادرم که صحبت کردم خیلی حسم بد شد ، پدرم رو بردن بخش و دیگه ما رو اجازه ندادن اونجا بمونیم و من انقدر حالم بد شد که زدم بیرون و به معنای واقعی اشکم دراومد ، اما اون لحظه فقط اون مفهوم جلسه چهارم قدم پنجم بود که توی ذهنم داشت رد میشد ، با هر بار که توی ذهنم این مفهوم مرور میشد آرامش پیدا کردم و احساسم بهتر میشد تا جاییکه دیگه آروم شدم . گفتم خدایا من توی این مدت داشتم و دارم روی خودم کار میکنم، روی باورهام دارم کار میکنم پس اگه هر کجا که قراره تقسیم بشم حتی اگه شهر خودم نباشه پس ناراحتی نداره و یه خیریتی درش هست که من الان ازش اطلاع ندارم ، من همون روز اعزامم به خدا گفتم که من توی دوران سربازیم انقدر نتیجه میگیرم که همیشه هر کی ازم پرسید طلایی ترین دوران زندگیت کی بود بگم سربازی ، دوره ای که من زندگیم یه جهش بینظیر داشت . به ما که تقسیم نشده بودیم یه روز مرخصی دادن که جمعه بود و گفتن شنبه صبح 7 اینجا باشین که شما هم تقسیم بشید . من دیگه اونروز حتی اردبیل هم نموندم و عصر با ماشین خطی برگشتم شهرمون و کارامو انجام دادم و وسایلمو جمع کردم ، دیگه واقعا خیلی آروم شده بودم . تا یه روز بعدش که انگار همه بسیج شده بودن برای اینکه من بیفتم شهر خودم ، من حتی از یه نفر هم نخواستم که منو بسپره و بخواد برام پارتی بازی کنه که بیفتم شهر خودم ، حتی یه نامه گرفته بودم که بخاطر مسائل خانوادگی و مدارک پزشکی پدرم اگه ارائه میدادم ممکن بود بیفتم شهر خودم اما ندادم چون گفتم این یجور عدم باور کردن توانایی های خداست و من انجامش نمیدم و اون مدارک همونجوری موند تو کیف من ! یعنی یکی از عجیب ترین اتفاقات زندگیم رو من تو اون دو روز تجربه کردم و اینکه خدا چجوری اگه بخواد دستانش رو برات میفرسته تا کارها انجام بشه حتی اگه چیزی از کسی نخوای . من روز شنبه صبح زود رفتم و از خانوادم هم خداحافظی کردم و احساس خنثی رو به خوب بود ، چون میدونستم که بهترین اتفاق ممکن برام میفته ، روز شنبه موقع تقسیم من تنها کسی بودم از بین پنجاه شصت سرباز باقیمونده که قرار بود تو خود اردبیل تقسیم شن ، نامه رو زدن به شهر خودم و من اومدم شهر خودم ، این اتفاق چنان ایمانی بهم داد که هر چقدر بگم کم گفتم ، خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم
وقتی برگشتم شهر خودم و خودم رو معرفی کردم بعد یک روز حتی زودتر از کسایی که قبل من تقسیم شده بودن و برگشته بودن نامه ی من روز زدن به جایی که همه میگفتن سخت ترین قسمته و بدبخت شدی ، دیگه اصلا صبح و شب اونجا بعنوان راننده با فلان فرمانده سخت گیر عصبی داغون باید سر کنی ! یعنی هر کی میپرسید ازم کجا رفتی میگفتم فلان جا ، میگفت بدبخت شدی ، داستان هم از این قرار بود که من قبلا با یکی به مشکل برخورده بودم سر یه معامله ای و اون خواسته بود زیر آب منو بزنه که من برم یه جای سخت که اذیت شم . خلاصه که من رفتم اونجا و خودم رو معرفی کردم و دیدم بله ، اینجا تنها جا تو شهر خودمونه که وقت اداری نیست و شیفت و صبح و شبه و فرمانده ش رو از قبل میشناختم که خیلی آدم عصبی بود ، همون روز به خودم گفتم ، دیدی چجوری از اردبیل اومدی خلخال ، فقط خدا میخواست بهت درمورد کنترل ذهن بگه ، اینکه توانایی های خداوند رو باور کنی ، اینکه ایمان داشته باشی به خداوند و دیدی که چجوری وقتی تو داری روی خودت کار میکنی بهترین اتفاقات برات میفته ؟ ایمان پیدا کرده بودم و گفتم اینکه اومدم اینجا یه دلیلی داره و یه خیریتی درش هست چون من دارم روی باور هام کار میکنم . استاد چی بگم اخه ؟ من مدت 8 ماهه که دارم اونجا خدمت میکنم ، روزی بالای ده ساعت رانندگی میکنم که یه توانایی بینظیریه ، من اونجا کتاب و دفترامو میبرم و روی خودم کار میکنم ، گوشی میبرم و ویس هاتونو میذارم و موقع رانندگی یا بیکاری زمانی که کسی پیشم نیست گوش میدم فایل هاتونو . تو این 8 ماه من چنان حالی تو اینجا کردم که همه متعجبن . من همیشه میگم از اینکه اومدم اینجا خیلی راضی ام ، درسته اگه وقت اداری بشم خیلی بیشتر به نفعمه ولی از اینکه اینجا هستم راضی هستم و ناراحتی ندارم . من با همون فرمانده عجیب و غریب عصبی داغون مثل برادرم ، یعنی اصلا حس نمیکنم که مافوق منه ، حس میکنم برادر منه انقدر که هوای منو نگه میداره و این هم عجیبه چون با سرباز دیگه اینطور نیست ! رفتهن من به اینجا باعث شد من 6 ماه از خدمتم کم بشه که اگه نمیرفتم اونجا اصلا امکان همچین اتفاقی وجود نداشت ، هدف من برای اونموقع این بود که روی روابطم کار کنم و عزت نفس بره بالا و من درست اومدم جایی که شاید روزی سی چهل نفر رو میدیدم و باهاشون صحبت میکردم و شاید تو این مدت من دویست سیصد تا دوست پیدا کردم . و تازه بعد اینهمه اتفاقات خوب که هر موقع خواستم بهم مرخصی دادن ، هر روز اومدم ساعت ها خونه پیش خانوادم بودم و تمرکزم روی هدفم گذاشتم و بقول خانم شایسته دیدم که از هر طرف سوده و سوده سود ، تازه الان هم دارن منو جا به جا میکنن به جایی که از این به بعد وقت اداری میشم و خدا میدونه چه بینهایت خیریتی توی این اتفاق وجود خواهد داشت :)
توی همین دوران سربازی که از نظر بقیه محدودیته من بهترین تجربیات رو داشتم ، بیشتر از کل زندگیم به خواسته هام رسیدم ، تو فایل معرفی قانون سلامتی قسمت 5 گفتم که لپتاپ سفارش دادم و الان دارم با همون لپتاپ مینویسم و خدا رو بینهایت شکر میکنم بابت این موضوع .
من روزای اول عید برای خودم دو تا دریم بورد ساختم یکی تمرکزی برای هدف سلامتیم و اهدافی که میخواستم برسم ، اللته بصورت ویدئویی که هر روز تو گوشی نگاه کنم و یکی هم برای خواسته هایی که برای امسال دارم و خیلی خیلی جالبه تو 19 روز من دو تا از اون خواسته ها وارد زندگیم شده و خیلی باورم نسبت به توجه کردن و به دریم بورد بالا تر رفت چون یکی از جاهایی که من اصلا نمیتونستم انجامش بدم همین دریم بورد بود
دوست داشتم این دو تا اتفاق بینظیر رو براتون تعریف کنم و بگم که وقتی روی خودت کار میکنی فقط میتونه اتفاقاتی بیفته که به نفع توئه حتی اگه به ظاهر اتفاق بدی باشه و ازتون ممنونم بخاطر اون چهارم قدم پنجم که باز هم میگم اگه بگم تاثیرگذار ترین جلسه برای من بوده اغراق نکردم !
عاشقتونم ، عاشقتونم که انقدر مفاهیم رو خوب باز میکنید
سلام علیرضای عزیز
کامنتتونو خوندم وکلی لذت بردم.
واقعا بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم بخاطر ایمانی که در عمل نشون دادی و گفتی که مدارک داشتی اما استفاده نکردی بخاطر اینکه داشتی رو باورهات کارمیکردی و قدرت رو دادی به خدا نه به عوامل بیرونی، که کمتر کسی میتونه تو این شرایط ذهنشو کنترل کنه و شما از پسش براومدی و خب نتایج هم مشخصه. ازاینکه خدمتت توی شهر خودت افتاد و گفتین که میخواستی روی عزت نفست کار کنی و دقیقا شرایط همونطور که میخواستی برات اتفاق افتاد، آفرین و دمت گرم🌹
برات بهترین ها رو آرزومندم و همونطور که گفتی بهترین دوران زندگیت میشه دوران خدمتت و میای انشالله از نتایجت برای ما میگی و ما لذت میبریم💖
سلام آرزو جان
ممنونم که برام نوشتی
آره من خیلی این جریان تقسیم شدن سربازیمو مرور میکنم ، همیشه توی ذهنم مرورش میکنم ، قانون رو تایید میکنم باهاش ، به جرات میگم توحیدی ترین عملی بود که تابه امروز انجام دادم و طعم شیرینش رو الان میچشم .
این درس بزرگه برام که همیشه باید به یاد بیارم
باز هم سپاسگزارم که برام نوشتی آرزوی عزیز،برات از خداوند بهترین ها رو میخوام 🌹
سلام دوست خوبم علیرضای عزیز
امیدوارم همیشه موفق و سلامت و ثروتمند باشی
امیدوارم که پدر نازنینت حالش عالی باشه
پسر دمت گرم به این تمرکز و کنترل ذهن واقعا تحسینت میکنم دوست خوبم برادر گلم با کامنت اشک ریختم و نمیدونی چقدر ایمانم به خدای خودم بیشتر شده ازت ممنونم برادر
الان میفهمم که استاد وقتی که میگه من صبح که از خواب پا میشم قبل از هرکاری میام توی سایت و کامنت های بچه ها رو میخونم چه کسی داره و چه اتفاقات خوبی رو میخونه و چه حال خوبی بهش دست میده
الان من هم تا چشمام باز شد فقط اومدم توی سایت و شروع کردم به خوندن کامنت ها که جالبه اولین کامنت هم کامنت شما بود
خداروشکر میکنم بابت شما و همه ی دوستان خوبم توی این سایت
امیدوارم که همیشه موفق و پایدار باشی برادر من
سلام جواد جان
امیدوارم حالت عالی باشه
ممنون بابت انرژی مثبتی که با کامنت زیبات بهم دادی .
واقعا همه چیز کنترل ذهنه و اگر بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم تو شرایط سخت خداوند پاداش های بزرگی میده و نتایجی که امروز دارم رو دلیل همون کنترل ذهن هایی میدونم که تو موقعیت های سخت برام اتفاق افتاد و تو گذشته هر چی بدبختی و مشکل داشتم وقتی فکر میکنم دلیلی جز عدم توانایی کنترل ذهن نمیبینم .
نیازه که همیشه روی این تواناییمون سرمایه گذاری کنیم و همیشه تقویت کنم .
بازم ممنونم که برام نوشتی برادر عزیز
در پناه خداوند باشی
سلام این فایل نشانه روزانهام بود مخصوصاً جمله که گفتی هر اتفاقی بدی برات بیفته حتماً خیر و امروز یکی از اون اتفاق های به ظاهر بد برام افتاد درست روزه تولدم و خدا میدونه چقدر خوشحالم و میدونم و ایمان دارم که این یک مرحله است برای پیشرفته من همانطور که استاد در کشف قوانین زندگی گفتن باید ذهنمون رو کنترل کنیم تا به مدارهای بالاتر برسیم و جهان همیشه کمکمان میکند که اگر ما شرک داریم و جرات انجام کار رو نداریم جهان خودش دست به کار شده و کارها رو انجام می دهد فقط کافیه ما توی حال خوب و با ذهن در دست کنترل باشیم و به هیچ عنوان و با هر دلیلی باهر منطقی و به هر بهانه ای احساسمون رو بد نکنیم امیدوارم روزی برسد که در خدمت نبود بکشی نبوووووود . ممنونم ازت
سلام به استاد عباسمنش و خانوم شایسته عزیز
تقریبا چند ماهه که من به یک مسئله ای برخورد کردم واقعا ممنون میشم اگه استاد به این سوال من توجه کنن و راهه حل رو بهم بگن چون واقعا خودم هر چه قد جستو جو کردم درون خودم به جواب نرسیدم .
من دو سال پیش اواخر سال ۹۹ پدرم فوت کرد و من تازه عقد کرده بودم و پدرم دوتا همسر داشت.
روابط خانواده ها باهم خوب نبود و بعد از فوت پدرم دوتا خانواده به خاطر خیلی از مسائل ک مهم ترینش مالی بود اختلاف شدید پیدا کرده بودیم
من فرزند اول از زن دومم و فقط یک خواهر کوچک تر دارم و زن اول پدرم ۷ فرزند داره که سه تا پسر بزرگ و چهارتا دختر هستند ک همگی مثبت ۳۰سال سنشون هست .
پدرم خداروشکر ثروت خوبی داشت از زمین های چند هزار هکتاری کشاورزی تا چند ده مغازه و غیره .
همیشه این باور با من همراه بوده که من میتونم خودم ثروت بسازم و نیازی به ثروت پدرم ندارم این باور به این خاطر به وجود اومد که ما در خانواده خودمون ک منو مادرم باشیم خیلی مسائل نازیبا زیاد بود پدرم خیلی به ما کمک نمیکرد و تقریبا خیلی کم به من بها میداد و تقریبا تو خونه و زندگی ما هیچ وقت اون ثروت به چشم نمیخورد بر خلاف خانواده اول .به خاطر همین مادرم به خاطر من یا خودش یا دختر کوچکش خیلی غصه میخورد که چرا برای ما نباید خرج کنی چرا برای اون سه تاپسر ماشین خوب خریدی وبرای این پسرت نخریدی چرا فلان چیزو برای اون خونه خریدی و برای این خونه نخریدی و کلی ازاین جور بحثا پدرم جوابهای رکیک میداد که نمیتونم بگم، اخر بحثشونم با جواب پدرم که دلم میخواد برای اونا بخرم و ثروت خودمه هرکاری بخوام باهاش میکنم اصلا میخوام بریزمش تو چاه تموم میشد و این فکر ازبچگی در من شکل گرفته بودکه من به ثروت پدرم نیاز ندارم و خودم ثروت میسازم از ۱۵سالگی تصمیم گرفتم روی پای خودم بایستم و هیچ وقت از پدرم پول نگرفتم با اینکه اون همیشه برای پسرای دیگش خرج میکرد .
بعد از فوت پدرم بازم این باور همراه من بود که من خودم از پس خودم برمیام اگر تو خانواده کسی به همچین ثروتی رسیده پس منم میتونم و هیچوقت دنبال ارثو میارث از این جور حرفا نرفتم با اینکه اولش خیلی دلم میخواست یه ثروت عظیم وارد زندگیم بشه و ب کل زندگیم از این رو به اون رو بشه ولی نمیدونم چرا هیچ وقت از ته قلبم دوست نداشتم اینجوری پیش بره که بگن تو که خودت عرضه نداشتی پول بسازی از بابات بهت رسیده و ازاین حرفا ولی بعد از فوت پدرم تمام سرمایه ها پدرم دست برادرانم هست که فک میکنم ماهی چندصد میلیون به جیب میزنند و هیچ وقت نیومدن به ما بگن این مقدار برای شما .
از طرف خانواده پدریم عمو هام و عمه هام خیلی فشار رومه که این حق توعه باید حقتو بگیری چرا نمیری شکایت کنی چرا نمیری جلو چرا نمیری سر زمین های پدرت یا به مغازه ها سر بزنی خودی نشون بدی و از این حرفا و من اگر این کارارو نمیکنم به خاطر عزت نفس پایینم نیست چون من بازاری هستم و معمولا ادم کم رویی نیستم.
با اینکه شرایط الان من جوریه که من باهمسر عزیزم که یک ساله اومدیم تو خونه ۷۰متری زندگی میکنیم و یه کوچولو سالم تو راه داریم و درامد های خوبی داریم تقریبا ماهی ۸الی ۱۰ تومن در میاریم .
و عاشق همیم و خیلی احساس خوشبختی میکنم
ولی بازم این صداهای درونم ک برو حقتو بگیر تو میتونی به تمام چیزهایی که در دفترت نوشتی برسی به شرط اینکه جلوی اون ها واستی یا حضرت علی گفته حق گرفتنیه.
بعد با خودم میگم نکنه من اشتباه میکنم اگر من نمیرم دنبال ثروتی که برام گذاشته شده وقدمی براش بر نمیدارم یه جور ناشکریه .
حالا این سوال پیش میاد که من برم دنبال ثروتی که برام گذاشته شده و چند ماه خودمو به این ور اون ور بزنم مدارک جمع کنم که شکایت کنم و پله های دادگاهو پایینو بالا برم و دنبال حقم باشم تا برسم به ثروتی که همیشه دوست داشتم داشته باشم .
یا نه بیخیال بشم تا اون های با جعل و حالا راه هایی که خودشون بلدن بقیه اموالم بفروشن و حتی یک درصشم به منو خواهر کوچکترم و مادرم که از غصه به بیماری گرفتاره شده نرسه .
و با باور اینکه من میتوانم ثروتمند بشوم و تا الانم نتایج خوبی داشتم و زندگی من با همسرم بسیار عاشقانه داره پیش میره و از لحاظ مالی داریم پیشرفت میکنیم و از لحاظ سلامتی بدن های سالمی داریم ادامه بدم ؟
استاد از ته قلبم دوست داشتم از بچگی خودم همه چی بخرم همه چی از ثروتی که خودم ساختم باشه حتی خونم یا ماشینم به خاطر تضاد هایی که از بچگی داشتم خداروشکر با دوره ثروت ۱مطمئنم که به اون خواسته ها میرسم ولی نمیدونم اون طرف داستانو چیکار کنم اگه شما هم فکر میکنی حق گرفتنیه منو راهنمایی کنین که من کدوم مسیرو برم لطفا جواب این کامنت منو بدین .
سلام دوست عزیزهمفرکانسی
کامنت شماروخوندم وخیلی برام جالب بودوخواستم درحددرک خودم پاسخ بدم انشالله که مفیدواقع بشه
اینکه احساسات درموردهمه چیزدرکودکی بخاطردیده هاوشنیده هادرماشکل میگیره رودیگ همه بهش اگاهیم ومیدونیم، امابزرگ که میشیم درذهن هوشیارمیدونیم که میخوایم موفق بشیم زندگی مشترک خوبی داشته باشیم باتوجه به تضادهایی که دربچگی داشتیم وخواسته هامونوشناختیم، امادرذهن ناهوشیارماکه زمانی کودکی بودیم باذهن پاک وهرچی میدیدیم ومیشنیدیم بعنوان پیش فرض درموردپول روابط، ازپدرومادمون که دریافت میکردیم میپذیرفتیم، وپیش فرض های ذهنی شمادرموردپول پدرتون احتمالا اینه که این پول مایه ی دردسروناراحتی هست، ودوم اینکه پیش فرض کودکی شمااینه که پول زیادباعث میشه یه مردزن دوم بگیره وبه وباپولش زندگی یکی روخراب کنه.. پس پول زیادمایه ی دردسره ونبودنش بهتره… بنظرمن به خاطرات کودکیتون برگردیدواحساساتی که داشتین روبررسی کنین، چون مسعله مهمترازارث گرفتن هست بدلیل خاطراتی که اززندگی مشترک پدرومادرتون دارین وشخصیت پدرتون، ممکنه حتی این باوردرذهنتون باشه که ثروت زیادبرای خودتون هم خطرنامه وباعث ازهم پاشیدن زندگیتون میشه وازیه جایی دیگ ذهنتون پول بیشترروپس بزنه چون احساس خطرمیکنه، استاددر۱۲قدم جلسه ۴فکرکنم درمورداینکه یه چیزایی ازگذشته به مامثل دم چسبیده وباهامون میادهمیشه صحبت کردن واینکه بدون اینکه متوجه بشیم یه چیزایی روپس میزنیم ویایه چیزایی روبااینکه بدمون میادچون بهش توجه داشتیم خودمون هم انجام میدیم، شمااگه مانع ذهنی خودتونوبرطرف کنین مطمعن باشین شرایط جوری پیش میره که به حقتون میرسین شک نداشته باشین، ودیگ اینکه خواهرومادرشماهم هرچیزی روکه دارن تجربه میکنن بدلیل احساسی هست که دارن وباهاش دارن فرکانس به جهان میفرستن اگرازدیدسیستم جهان به زندگی نگاه کنیم میفهمیم که مانمیتونیم سرنوشت هیچ کسی روتغییربدیم مگراینکه خودش تغییرکنه
باآرزوی موفقیت سلامتی وثروت برای شمادوست عزیز🙏🌹
سلام دوست عزیز باشکایت کردن جنگ دعوا بیشتر تو فرکانس دور شدن از خواسته قرار میگیری شما رو خودت کارکن و اینو باور کن که خداوند منشا تمام ثروتهاست دستی بالاتر از دست خداوند نیست وقتی اروم شدی ورها کردی ونچسبیدی به خواستت و ازخداوند خواستی که بهت ثروت بده همه کاراها درست میشه خداوند راهی رو برات باز میکنه یا خودت به ثروتی که میخای برسی یا برادرا خودشون دستان خداوند میشن و میان وثروت پدرتونو تقدیم شما میکنن پس فقط رو خودتون رو باورهاتون کار کنید رو باورهای توحیدی کارکنید
سلام به استاد و برادر دوست داشتنی و نازنینم ❤❤❤❤
این فایل رو همین الان گوش دادم و نکات رو با دل و جان یادداشت کردم و خواستم یه تشکر ویژه داشته باشم برای اینکه چقدر ساده و در عین حال عاااااااالی توضیح دادین واقعا
تمام نکات کلیدی و مهم رو چقدر قشنگ و شفاف راجع بهش بررسی کردین
مخصوصا راهکاری عزت نفس بالا و خداوند عملکردش سیستمی هست و کانون توجه مون به چه سمت و سویی باشه و همچنین بحث اعراض رو
سپاسگزارم خیلی زیاد
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم
زنده باشین ❤❤❤❤
ممنون و سپاسگزارم
سلام. به استاد عزیزم و مریم بانوی ناز
امروز صبح وقتی بیدار شدم یه گیجی داشتم که نمیدونستم کجام؟؟ هدفم رو میدونستن ولی…بگذریم حال خوب نبود تا اینکه دست به دامن سایت استاد عباسمنش شدم(بارها بارها وقتی از سایت هدایتم رو از نشانه ی امروزم خواستم دقیقا انگار ذهن منو خونده و من جواب سوالم رو گرفتم😍😍😍) امروزم همینکار رو کردم منتها قبل از گوش کردن فایل با همسرم تماس گرفتم و صحبت کشیده شد به جایی که من یهو بغضم ترکید گریه کردم و خدایا تو همین صحبتها متوجه ترمزم شدم و اینکه ایشون به من مدام حرف استاد رو یادآوری میکرد مهم نیست چه قدر دلیلت منطقیه برای ناراحتی و… باید اعراض کنی و کانون توجهت رو بذاری رو چیزی که میخوای و نعمت هایی که داری و…
بعد از یه مکالمه ی 45 دقیقه ای رفتم دوش گرفتم و بعد احساس سبکی داشتم… باور کننین دست خدا رو روی قلبم احساس میکردم که فقط آرامش بود.. بعد اومدم این قسمت مصاحبه رو گوش کردم اصلا داشتم شاخ در اوردم که تمام مسائل من از عزت نفس و روابط و اعراض و کانون توجه… خدای من همه ی اینها خلاصه و مفید تو این فایل بود که تلنگری بود عظیم و کارا..
کاش میشد عکس از دفترم بگیرم که چه طور زنجیروار به ترمز و پاشنه آشیلم رسیدم
واقعا خدا دستان زیادی داره برای هدایتم😘 البته من اول کامنت اشاره کردم به به سوی نشانه ام هدایتم کم اما امروز یه حسی بهم میگفت همین نشونته. ببینش.. ازش نگذر
واقعا نتونستم کامنت نذارم😉
در آخر برای شما استاد عزیزم عزت و سعادت در دنیا و آخرت ارزومندم.
روزگار بر وفق مراد
سلام به مریم عزیز و استاد خوبم.
استاد عزیزم نمیدونم چطور بگم اما حسابی مجذوب صحبت هایتان شدم و منو حسابی به فکر فرو برد من 1ساله باشگاه میرم و هیچ نتیجه ای نگرفتم چرا که حس میکنم رژیم گرفتن کار سختیه توی ذهنم از کاه کوه میسازم.
ولی وقتی صحبت های شمارو شنیدم متوجه شدم مشکل از باورهای سخت من هست و هیچ کاری نشد نداره و هیچ کاری سخت نیست.
خیییییلی خوشحالم که شمارو دارم.
به نام الله یکتا خدایی که برنامه ریز زندگی منه
سلام به همه عزیزانم
بهترین روشهای ایجاد عزت نفس
۱_بالابردن مهارتهام در چیزی که بهش علاقه دارم
۲_تهیه دفتر با عنوان موفقیتها و پیشرفتهایی که تا کنون داشتم و یاداوری و مرور مدام موفقیتهای قبلی خودم
۳_کار کردن روی روابطمون که وقتی روابطمون با دیگران بهتر باشه روی عزت نفسمون تاثیر داره
۴_و استمرار استمرار استمرار در تمرینات وکار کردن مداوم روی خودم چون مهمترین عامل برای رسیدن به موفقیت همین داشتن عزت نفس و اعتماد به نفس هست
من تمام لحظات در زندگی خودم در حال خلق کردن هستم خداوند هیچ کاری در زندگی من انجام نمیده مگر اینکه فرکانسش رو بفرستیم با باورهامون با کانون توجهم
استاد چقدر این توکل ایمان و همراه با خدا بودن شما رو دوست دارم من هم دارم سعی میکنم حواسم به گفته های خداوند و الهامات باشه و بشنوم الهامات خداوند رو و خداوند برنامه ریز زندگی من باشه و خودم رو مسوول اتفاقت زندگی خودم بدونم و از اتفاقات ناخوشایند نا امید و ناراحت نشم چون یاد گرفتم که تمام اتفاقات حتما به نفعم من خواهد بود و استاد همیشه سعی من اینه در احساس خوب بمونم و توجه ام به زیباییها باشه یکی از راهایی که من دارم برای بهبود احساسم ، دیدن فایلهای سفر به دور امریکا فصل اول هست که استاد ،با دیدن این سریال واقعا واقعا احساسم بهتر میشه اصلا اون سریال یک سریال بینظیر و پر از درس و نکته اس و پر از انرژی خوب و وجود مایک عزیز چقدر این سریال رو بینظیرتر کرده و دوستداشتنی تر . و من هم با دیدن این سریال تصمیم گرفتم رهاتر زندگی کنم و خداوند رو برنامه ریز زندگی خودم بکنم و بدون دغدغه و تشویش و نگرانی زندگی کنم و این توکل کردن چه احساس عمیق ارامشی به من میده چه احساس خوبی با این توکل کردن در من ایجاد میشه و همیشه نتایج بهتر از قبل و به نفع من میشه
مریم عزیزم ازتون بینهایت تشکر میکنم به خاطر تهیه این سریال که احساس میکنم اون عشق و علاقه شما باعث تهیه سریالهای بعدی سریال زندگی در بهشت و سفر به امریکا شد
بینهایت خداوند رو شکر میکنم که همیشه بهترینها رو وارد زندگی من میکنه و چقدر عالی که شما دنبال علاقه تون برای تهیه این سریال رفتین و با این سریال حال دل صدهااا نفر رو خوب عالی و بینظیر میکنید
استاد ممنونم بابت تمام درسهایی که از شما یاد گرفتم و بابت این سایت با ارزش
خدایا ما را هدایت کن به راه کسانی که به انان نعمت داده ای امین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید