مصاحبه با استاد | منظور از"سیستمی بودن رفتار خداوند"، چیست؟ - صفحه 23

385 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خانم اکبرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1025 روز

    سلام استاد عباسمنش عزیز و استاد شایسته عزیز

    سپاسگزارم از این فایل عالی تان

    چندین بار قبل ها دیده بودم اما الان حسش فرق دارد چون درک من مقداری بهتر شده البته که نیاز به تلاش بیشتری دارد.

    ● نمی دانم چرا از سایت بیرون می افتم چند روزی هست و کامنتم پا ک می شود الان هم پاک شد و وقت ندارم برای دوباره نویسی.

    مطالب عالی، مثال آبمیوه گیری خیلی خوب بود

    و یاد آوری کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم

    وقتی این فایل را دیدم قبل ها و اکنون بیشتر حواسم روی مریم جان هست انگارتازه عروس هست و توری اش را برداشته و صندلی عقب گذاشته و بعد پیاده شدن از ماشین تور عروسش را می گذارد.

    اگر حتی چند سال بعد هم این فایل را ببینم

    حتما همین حس را می‌گیرم .

    خوشبخت تر باشید خواهر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    به نام خداوندی که قدرت مطلقه و هیچ قدرتی بالاتر از قدرت او نیست و قدرت خلق زندگیم رو دست خودمان داده است.

    به نام خدایی که در بهترین زمان بهترین اتفاق‌ها را برامون رقم می‌زنه بعد ما برچسب خوب یا بد روی اون اتفاق می‌گذاریم

    یه روزی یه تضاد مالی شدید باعث شد من -یک سری- از شرک‌هام را بگذارم کنار و فقط به خودش متوسل بشم و همون نقطه نجات زندگی من شد باعث شد با قوانینش آشنا بشوم .

    باید حواسم باشه زندگی رونده یکسری اتفاقات پیاپی که دارم خلقش می‌کنم با افکارم و باورهام اگه نتیجه‌اش خیلی خوب نیست پس دارم چیز نامناسب خلق می‌کنم افکار نگران کننده باورهای نادرست ناراحتی غم ترس خشم

    غصه حسرت ، پس جهان هم عصاره همین احساسات رو دوباره به زندگیم برمی‌گرداند.

    این جهان کوه است و فعل ما ندا

    سوی ما آید نداها را صدا

    چیکار کنم عصاره شادی و خوشبختی ،نتیجه خلق روند زندگیم باشد ؟ تمام سعیم رو بکنم همیشه حالمو خوب نگه دارم همیشه شاد باشم امیدوار باشم متوکل باشم همیشه اتفاقات خوب را توی ذهنم مرور کنم بهشون بال و پر بدم. دنیا هرجور می‌گرده سعی کنم همیشه احساس خودم رو خوب نگه دارم . اون وقت می‌بینم خداوند به شکل اتفاقاتی برایم رخ می‌دهد که این احساس خوب را بیشتر و بیشتر تجربه کنم.

    ایمان داشته باشم خداوند عادل است و هیچ کار خوب یا بد توی زندگی ما انجام نمی‌دهد مگر اینکه خودمان فرکانسش را بفرستیم با باورهامون و با کانون توجهمان با اعراض کردن از چیزهای ناجالب و نازیبا. اگر یک اتفاق به ظاهر بد می‌افتد باید بتوانم سعی کنم همان اتفاق به ظاهر بد را جوری ببینم که بگویم یک خیریتی توش هست قرار است یک درسی به من بدهد و آمده تا من را به اهدافم برساند این کار را بکنم دقیقاً همین اتفاق برایم می‌افتد و آن اتفاق به ظاهر بد نتیجه‌اش مثبت می‌شود. مثل همون تضاد مالی که نتیجه‌اش شد دل کندن از وابستگی‌ها و یک سری شرک‌ها و روی آدم‌ها حساب نکردن‌ها ، نتیجه اش شد ورود به دنیای جدید.

    قبل شنیدن این فایل ذهنم رفته بود به حالت مقایسه و حس قربانی به خود گرفتن که تقصیر من چیست که من در خانواده ای با این افکار محدود کننده بزرگ شدم و دیگران در خانواده‌هایی بازتر و شادتر رشد کردند پس باورهای بهتری ایجاد کردن و زندگی بهتری دارند. که جوابش را استاد اینگونه دادند هیچ کدام از ما در خانواده‌ای بی‌نقص بزرگ نشده‌ایم.

    بعد دیدم خود من که الان با این قوانین آشنا هستم و سعی در عمل کردن به آنها دارم حتی نمی‌توانم بگویم 50٪ هم طبق قوانین درست با فرزندانم رفتار می‌کنم‌. پس حالا طبق قانون بیام سپاسگزار همین خانواده‌ای باشم که خداوند بهم داده تمرکزمو بذارم روی زیبایی‌ها و محبت هاشون عوض گله وشکایت ، و بعد بیام روی خودم کار کنم، توکل کنم ،روی آدم خاصی حساب باز نکنم و اجازه بدم خدا از دستان بی‌نهایتش به من کمک کند.

    اما سوال مهمـ خدا را چطور اجابت می‌کنیم؟

    رابطه ما با خدا یک رابطه دو طرفه است یک فرکانسی می‌فرستم بر اساس باورهایم و او پاسخ می‌دهد به فرکانسِ باورهای من ،مثل آینه. درخواست من کلامی نیست فرکانسیست باورهایمان در مورد هر چیزی (روابط سلامتی پول)عوض بشود جهان هم به عنوان سیستم از همان لحظه رویه‌اش را در مورد من تغییر می‌دهد.

    خوبی این جهان این است که فارغ از اینکه چه گذشته‌ای داشته‌ام در هر لحظه به فرکانس‌های من پاسخ می‌دهد اجابت این گونه است من اعمالم رفتارم افکارم فرکانسم را تغییر می‌دهم عادت‌ها و شخصیتم عوض می‌شود جهان هم به تغییرات من پاسخ می‌دهد.

    اولین باوری که خدا خواسته در مورد خودش بندگانش بپذیرند این است که

    من نزدیکم

    چون همه ما فکر می‌کنیم خدا از ما دور است.

    اجابت می‌کند به شرط اینکه بنده او باشم چطور ؟ با در مسیر ماندن با ایمان و توکل باید خودم را در مدار خدا قرار دهم و خداوند به افکار من باورهای من ایمان من رفتار من پاسخ می‌دهد.

    استاد عزیزم ممنون از شما و ممنونم از مریم جان دوست داشتنی برای این بهبود های مستمر خداروشکر برای فرصت زندگی و ادامه دادن مسیر

    خدایا ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که نعمت دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1762 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم*

    اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلى‌ یَوْمِ الْقِیامَهِ لا رَیْبَ فِیهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً «87» سوره نسا

    خداوند که معبودى جز او نیست، همه شما را در روز قیامت که هیچ شکّى در آن نیست جمع مى‌کند، و راستگوتر از خدا در سخن کیست؟

    =============================

    سلام به استاد عزیزم و استاد مریم جونم و دوستای خوب هم پروژه ایم

    الهی که حال دلتون عالی باشه و هر روزتون بهتر از دیروز باشه

    گام بیستم  پروژه مهاجرت به مدارهای بالاتر

    منظور از “سیستمی بودن  رفتار خداوند” چیست؟

    خدا رو شکر که امروز فرصتی برام فراهم کرد و من جلسه 9 دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو برای چندمین بار گوش کردم و نتبرداری کردم و اولین کامنتمو در دوره گذاشتم

    و باز هم فایل گام بیستم رو گوش کردم و نکته هاشو نوشتم

    آیا خداوند فقط برای ما خیر می خواهد و فقط خوبی ها را وارد زندگی ما می کند؟

    این نگاه که خداوند بشکل اتفاقات خوب (یا بد) وارد زندگی ما میشه نگاه درستی نیست ضمن اینکه اتفاقات رو ما برچسب (خوب) یا (بد) بهش میزنیم

    ممکنه یه اتفاق بظاهر خوب برای کسی بیوفته و نتیجه اش اصلاً براش خوب نباشه، و برعکس

    در قرآن هم خداوند می فرماید

    وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم

    و شاید چیزی را خوش ندارید و [درحالی که] آن برای شما خوب است و شاید چیزی را دوست بدارید و [حال آنکه] برای شما بد است!

     

    عملکرد خداوند سیستمی هست خداوند هیچ کاری در زندگی ما انجام نمیده مگر اینکه خودمون فرکانسشو بفرستیم

    و فرکانسهامون رو بر اساس باورهامون و کانون توجهمون ارسال می کنیم

    آنچه که روند زندگی ما برامون اتفاق میاره اون چیزیه که خودمون داریم خلقش می کنیم، با افکار و باورهامون

    توی قرآن هم بارها و بارها اومده که آنچه براتون اتفاق میوفته، بما کانوا یعملون، بما کسبت ایدیهم، بما قدمت ایدیهم هست

    بخاطر آنچه که فرستاده اید و انجام داده اید هر اتفاقی براتون میوفته

    کسی که (بخاطر باورهای نادرستش) همیشه نگرانه، همیشه عصبیه، همیشه ناراحته، همیشه غمگینه؛

    همیشه اتفاقاتی رو جذب میکنه که ناراحتی و غمگینی و عصبانیت بیشتری رو تو زندگیش بوجود میاره

    و کسی که همیشه شاده، همیشه حالش خوبه، همیشه امیدوار و متوکله، همیشه سعی می کنه هرجوری دنیا بگرده احساس خودشو خوب نگهداره

    جهان و خداوند هم بشکل اتفاقاتی رخ میده که این احساس خوب رو بیشتر و بیشتر تجربه کنه

    یه وقتهایی هم ممکنه در حالی که دارم روی خودم کار می کنم کنترل ذهن می کنم به نکات مثبت توجه میکنم و سعی می کنم حالم خوب باشه، ولی یه اتفاق بظاهر بد میوفته؛ باید اونو یک خیریتی ببینم که درسهایی رو میخواد بده و باعث پیشرفت و رسیدن من به اهدافم بشه، و اگر این کارو بکنم، اون اتفاق بظاهر بد نتیجه اش مثبت میشه

    ——-

    شما باورهای توحیدی رو چطور ساختید؟

    همه ما توی قلبمون بنوعی به خداوند ایمان و باور داریم،فارغ از هر دین و مذهب و یا جایی که هستیم و حتی کسی که میگه من به خدا اعتقاد ندارم، توی روزها و شرایط سخت یک احساسی تو قلبش هست که یه نیرویی بالاتر از من هست که می تونه بمن کمک کنه

    شرایط خانواده مون در روحیات ما تاثیر داره

    باورهای توحیدی بصورت تکاملی ساخته میشه

    در مورد استاد اولین قدم این بود که روی آدما حساب باز نکنه، چون هروقت روی آدما حساب کرد بلا سرش اومد و هروقت روی کسی حساب نکرد کارش خوب پیش رفت و بعد کم کم و با آشنا شدن با قرآن به این نتیجه رسید که روی خداوند حساب کنه و فقط به او توکل و اعتماد کنه

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    انسانها رو دستان خداوند بدونیم که بما کمک می کنند از اونها تشکر کنیم ولی اعتبارش رو به خداوند بدیم یعنی بگیم خداونده که داره کارها رو انجام میده

    وقتی توکلمون روی خداوند باشه رو یک آدم خاص حساب نمی کنیم، این نشد یکی دیگه

    اگه روی فرد خاصی حساب کنیم حتماً زمین می خوریم

    قانون خداونده

    و اگر بر خدا توکل کنیم و اجازه بدیم که خداوند از  دستان بینهایتش برای کمک بما استفاده کنه خیلی زندگی بهتری خواهیم داشت

    توحید یعنی فقط روی خدا حساب کنیم و اونو تنها قدرت حاکم بر جهان بدونیم

    فقط از خدا بخوایم روی هیچ کس حساب نکنیم قدرت رو به غیر خدا ندیم حتی پیامبر و امامها، که البته خود اون بزرگواران رفتارها و باوراشون درست بوده تو دعاهایی که خود اونها گفتن هیچ کجا پیدا نمی کنیم که قائل به شفاعت باشن و یا به پیروانشون توصیه کرده باشن که کسی رو واسطه قرار بدن بین خودشون و خدا

    به نسبتی که انسانها شرک رو تو وجودشون دارن به همون نسبت هم از خوشبختی دور میشن

    ——

    در آیه اذا سألک عبادی عنی خداوند میگه بشرط اینکه شما هم من رو اجابت کنید ما چطور می تونیم خداوند رو اجابت کنیم؟

    ما با خداوند رابطه دو طرفه داریم

    سیستمی بودن رفتار خداوند  به این صورته که خداوند مثل یک انسان نیست و احساساتی رفتار نمی کنه و اینجور نیست که بخواد به یکی بده و به یکی نده و کلاً برای ما تصمیم نمیگیره

    قوانین ثابتی وضع کرده و بر اساس اونها با ما رفتار می کنه

    در قرآن هم آیه های زیادی داریم که در بعضی از اونها خداوند از کلماتی با ریشه رَوَدَ استفاده کرده مثل یُرید و یا اَرادَ که منظور اراده و خواست خداونده و با ضمیر مفرد (من) اومده، و در بعضی جاها از کلماتی با ریشه شَیَئَ استفاده کرده که در اونها منظور مشیت الهی و سیستمی عمل کردن خداوند هست  و با ضمیر جمع هست و میگه (ما)

    وقتی استاد سیستمی بودن خداوند رو مطرح کرد خیلیها بشدت باهاش مخالفت کردن

    همیشه یه سری مقاومتها برای یه سری ایده هایی که جدیده و درست تره هست

    هرکی به هر کسی توهین کنه، بدی کنه، غیبت کنه، تهمت بزنه یا بخواد براش درد سر درست کنه بخودش ضربه زده، به طرف ضربه نزده

    اینم قانون خداونده

    سیستمی بودن رفتار خداوند به این شکله که شما با توجه به افکار و باورها و رفتارت داری از خدا نتیجه میگیری

    دو نفر که که با هم دوقلوی یکسان هستن و از یک پدر و مادر و یک خانواده هستن اگر دو نوع نگاه متفاوت به دنیا و خداوند داشته باشن، دونوع نتیجه متفاوت میگیرن

    واین همون بحثیه که در آیه أِذا سّأَلَکَ عِبادی عَنّی بهش اشاره شده

    که شما درخواست میکنی خداوند اجابت می کنه، اما این رابطه دو طرفه است، خدا بعنوان یک آدم نیست که تو بش بگی اونم یا بگه چشم یا بگه نه، اینطور نیست

    شما یه فرکانسی میفرستی و یه سری باورایی داری و اون پاسخ میده به باورهای شما، اون همیشه آینه یه شماست

    نگاه انسانی بخداوند نداشته باشیم خدا رو بعنوان جهان و انرژی در نظر بگیریم همون نگاهی که قرآن به خداوند داره و میگه الله نور السماوات و الارض

    میگه به هر کجا رو کنی خدا رو می بینی

    هو الاول هو الآخر هو الظاهر هو الباطن

    اون همه چیه در بعد زمان، در بعد مکان و در بعد اشیاء

    و بصورت سیستماتیک عمل می کنه

    مثال آبمیوه گیری خیلی خوب میتونه اینو توضیح بده

    که یه سیستمه که آنچه بهش ورودی میدی بهت خروجی میده

    اگر سیب بندازی تو آبمیوه گیری بشما آب سیب میده، حتی اگر صد ساعت با آبمیوه گیری صحبت کنی  یا بری دخیل ببندی یا التماس کنی یا 500 بار براش قرآن بخونی یا صدتا حدیث براش بیاری

    امکان نداره بشما آب هویج تحویل بده،بهیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی، یک در تریلیون هم امکان نداره به شما آب هویج تحویل بده

    ما با چنین سیستم طرف هستیم و در آیه اذا سألک میگه تو درخواست کن من اجابت می کنم، اما بشرطی که تو هم اجابت کنی تو هم ایمان بیاری به من

    و درخواست ما کلامی نیست، فرکانسی و بر اساس باورهامونه، و هر وقت باورهامونو تغییر بدیم جهان بعنوان سیستم با تغییر شما رفتارشو در  مورد شما تغییر میده

    و خوبی این سیستم اینه که فارغ از اینکه شما در گذشته 500 هزار بار بهش سیب دادی و اون بهت آب سیب برگردونده؛ اگر اینبار بهش هویج بدی اون کاری به گذشته نداره اینبار بهت آب هویج برمیگردونه

    بمحض اینکه تغییر کنیم همون لحظه پاسخ هاش تغییر می کنه

    مثل رابطه بین کیبورد و کامپیوتره بمحض اینکه دکمه n کیبورد رو بزنی تو کامپیوتر n رو نشون میده، f رو بزنی f نشون میده، اینجوری نیست که f رو بزنی j بشما نشون بده

    من تغییر میدم خودم رو، جهان هم به تغییرات من پاسخ میده

    این آیه خیلی خاصه، به این دلیل که خداوند هفت بار از ضمیرمفرد (من) استفاده کرده بر خلاف اکثر مواقع که بصورت کلی از ضمیر جمع(ما) استفاده می کنه

    و اینکه میگه اذا سألک اگر بندگان من از تو  درباره من پرسیدند و فقط یکبار اذا سألک اومده یعنی خداوند جواب سؤالی رو داره میده که هنوز پرسیده نشده

    در بقیه موارد خداوند به چیزی پاسخ میده که سؤالش توسط مردم دوره پیامبر پرسیده شده و از کلمه یسئلونک استفاده می کنه

    و همیشه هم مردم موضوعات حاشیه ای مانند شراب یا روح رو پرسیدن در مورد خدا  و ویژگیش که از مهمترین موضوعاته نپرسیدند

    خداوند میگه اگر بندگان من(نه همه مردم عادی) از تو درباره من پرسیدند به اونها بگو من نزدیک هستم

    اولین باوری که خودشو بعنوان یک سیستم توضیح میده، گفته من نزدیکم

    چرا از میون این همه ویژگیهاش گفته من بشما نزدیکم؟ چون ما همه مون فکر می کنیم که اون از ما دوره

    استاد در ابتدا در سالنی که متعلق به مسجد بود سمینار برگزار میکرده و  بعضی وقتها  در زمینه وحی کردن می گفته که خداوند فلان چیز رو بمن گفت، و با مقاومت خیلی از مذهبی ها مواجه میشد  که می گفتند خدا؟!خدا بتو گفت! مگه تو پیامبری؟ مگه خدا با آدم حرف میزنه؟ خدا فقط با ائمه و معصومین در ارتباط بوده

    توی قرآن ذکر شده که خدا به زنبور عسل وحی کرده، به مادر موسی وحی کرده، مگه مادر موسی یا زنبور  پیامبر بوده؟

    خدا هفت بار قسم به زمین و ماه و خورشید و بالا و پایین و چپ و راست میخوره که اینو بگه:

    فَاَلهَمَها فُجورَها و تقواها، که بگه من بشما الهام می کنم خوب و بدتون رو اینه خدای قرآن

    تو این آیه خدا  نزدیک بودنو از این جهت میگه، میخواد بما بفهمونه که من نزدیکم بشما فکر نکنید که دورم و یه فاصله ای بین ما هست، و در آیه دیگری میگه از رگ گردن بشما نزدیکترم

    ما خیلی راحت خدا رو فراموش می کنیم چه در دوره بدبختی خدا رو فراموش می کنیم  میریم سراغ غیر خدا،  و چه تو دوره غرور خدا رو فراموش می کنیم فکر می کنیم خیلی دوره و عصیان می کنیم

    ولی وقتی بدونیم نزدیکه، نه خیلی عصیانگر میشی که خدا رو هم بنده نباشی، و نه همه رو خدا میدونی بجز خود خدا، چون میدونی نزدیکه گوشتو همون لحظه میپیچونه اگه از مسیر خارج بشی

    سیستم اینجوریه ورودی بد بدی خروجی بد بهت میده، بدون تعارف هیچ رحم و مروتی هم در کار نیست، شما از مسیر خارج بشی حتماً نتیجه نتیجه ناجالبی خواهد بود، وارد مسیر بشی حتماً نتیجه نتیجه جالبی خواهد بود

    و از کلمه اُجیبُ استفاده می کنه که  اول شخص و فعل مضارع هست به معنای من همواره در حال اجابت کردن درخواستهای شما هستم

    من اجابت می کنم درخواست(أِذا دعان) کسی که درخواست می کند، اما بشرطی که اونم اجابت کنه منو ، و اونم بمن ایمان بیاره، اونم تو مسیر و مدار من باشه

    زمانی که شیطان مغرور میشه و از فرمان خدا سرپیچی می کنه و به آدم سجده نمی کنه خدا میگه تو رانده شدی از درگاه من برو

    همه ما افکار شیطانی  تو ذهنمون داریم که فکر می کنیم کجا چه خبره، شیطان هم داشت

    بعد شیطان به خدا میگه پس اجازه بده من نسل آدم رو گمراه کنم، خدا اجازه میده میگه تا روز قیامت فرصت خواهی داشت هر کاری میخوای انجام بده، اما میگه تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهی داشت، بنده یعنی کسی که داره بندگی اربابشو می کنه منظور بنده واقعی که خدا رو بندگی می کنه هست نه هر آدمی

    اگر کسی به معنای واقعی بنده خداوند باشه خداوند هم اجابت می کنه درخواست کسی که بندگی خداوند رو می کنه

    ما هیچکدوممون  هیچوقت نمی تونیم ادعا کنیم که ما بنده صالح خداوندیم، ولی میتونیم هر روز رو خودمون کار کنیم که هی نزدیکتر بشیم بهش

    خدا یه سیستمیه که با توجه به شرایط ما بما برمیگردونه، این نیست که اون تصمیم گیرنده باشه برای ما، خدا برای کسی نمیخواد، ما هستیم که اجابت می کنیم، ما هستیم که توی مدار خداوند قرار می گیریم، و خداوند هم پاسخ میده به افکار و باورها و رفتار  و ایمان ما

    خدا رو شکر برای کامنت دومم در گام بیستم

    در پناه خداوند مهربان شاد و سلامت باشید موفقیتهاتون روز افزون باشه و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  4. -
    محسن و مه سا گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    سلام به همه ی عزیزان و استاد گرامی و تشکر از زحمات سرکار خانم شایسته و تیم تحقیقاتی عباس منش دات کام:

    ————-

    داشتم در خصوص عنوان این فایل با خودم فکر میکردم مثالی به ذهنم اومد که بد نیست اونا اینجا مطرح کنم

    ———–

    من مثال خودم رو به وسیله همون رایانه میزنم.

    من خودم رو که الان اول شروع تمرکز روی افکارم و باورهام می بینم و باید به تدریج تکامل خودم رو سپری کنم برای رسیدن به پیشرفت های بیشتر مثل یک کامپیوتری می بینم که سخت افزارهاش کمی قدیمی هستند و اگر بخام با بالا اومدن ویندوز همزمان چند تا برنامه رو سریع باز کنم مثل سیستم هنگ میکنم و خدا میدونه بعدش باید چه راهکاری اتخاذ کنم برای بالا اومدن مجدد…پس صبر میکنم ویندوز بالا میاد از یه برنامه شروع میکنم کم کم به سراغ برنامه های بعدی میرم…یعنی اگر عجله و شتابی برای رسیدن به خواسته ای داشته باشم ((هرچند که کلا عجله و شتاب در هر مرحله ای اشتباه است)) و به خودم بگم خب من بیام امروز روی چندتا مقوله ی تمرکزی و افکاری تمرکز کنم و وانوقت نرسم هم به هیچکدوم براساس برنامه عمل کنم و همه رو به نوعی به نم بزارم..میشه یک کار ابتر…..خب من مرحله اول یاد گرفتم اصول اولیه کار با رایانه رو یاد بگیرم..یعنی یک درک کلی از قوانین جهان هستی پیدا کردم.اونوقت بیام ریزتر بشم و اروم اروم بیام یاد بگیرم کارهای بیشتری انجام بدم توی این سیستم….هی درک بیشتری از سیستم پیدا میکنم و پیشرفت های ریز و درشت تدریجی بدست میارم تا اونجایی میرسم که حالا من به کامپیوتر مسلط شدم میخام چندین مرحله بالاتر برم و حالا میخام برنامه نویسی یاد بگیرم و در زندگی خودم میخام برنامه نویس زندگی خودم باشم.خب همزمان که داشتم ارتقا پیدا میکردم سخت افزار من هم پیشرفت کرد والان با یک سیستم بروز پیشرفته سرکار دارم که توانایی برنامه نویسی و اجراشو داره…من خیلی خلاصه وار گفتم…میتونیم در تمام مراحل بالا قوانین رو به خودمون یاداور بشیم. اونوقت می بینیم که اتفاقات زندگی چقدر بهتر و قابل پیش بینی تر میشن برامون

    حالا که برنامه نویسی می کنیم ما وقتی فرمان میدیم زندگی + آرام در هنگام پرینت یا همون اجراش چیزی جز زندگی ارام برای ما قابل مشاهده نخوهد بود…اونجاست که میبینم میتونیم فکر خدارو بخونیم و خودمون طراح قدرتمند زندگی متعالی خودمون باشیم.

    پس چه بهتر از همین امروز با یک تعهد مثال زدنی شروع به تغییرات جدی کنیم در زندگی خودمون در تمام سطوح و ببینیم با وجود پایبندی به قوانین بدون تغییر خداوند و جهان هستی چقدر این زندگی زیبا و لذت بخش میشه برامون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1409 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز و بانو شایسته ی مهربان و تمام دوستان حاضر در این سایت الهی…

    خداجانم!

    تو را سپاس که فرصت یک روز بندگی دیگر را به ما عطا کردی و امیدواریم که لایق و بنده ی خوبی برای درک و فهم قوانین بی نقصت باشیم و در هر لحظه استفاده کنیم از این آگاهی های ناب!

    قانون اصلی

    احساس خوب،اتفاقات خوب

    کلید اصلی قوانین الهی،درک همین قانون هست که در هر لحظه ناظر بر افکارمون باشیم و اعراض کنیم از هر آنچه که به ما احساس بد میده…

    چون جهان نتیجه ی فرکانس ها،افکار و باورهای ماست و کانون توجه ما،اتفاقات بعدی رو رقم میزنه و طبق گفته ی خداوند مهربان

    بما کانوا یعملون

    بما کسبت ایدیهم

    بما قدمت ایدیهم

    هست،هر آنچه که از قبل فرستاده ایم!!!!

    یعنی خداوند هیچ کاری در زندگی ما انجام نمی دهد مگر اینکه ما فرکانسش رو بفرستیم،با باورها،افکار و کانون توجه مان!

    هر آنچه که در زندگی ما اتفاق می افتد خودمان باافکارمان خلق می کنیم!

    پس در جهانی که ثروت و فقر هست!

    بیماری و سلامتی هست!

    غم و شادی هست!

    روابط عالی و روابط نامطلوب هست!

    و …

    من کانون توجهم رو آگاهانه به سمت سلامتی بیشتر،ثروت و فراوانی،روابط عالی و احساس شادی بیشتر می برم تا از جنس همون ها جذب کنم!

    اوایل کاره بسیار سختیه و ذهن خیلی مقاومت میکنه و چون در مدار پایین هستیم از در و دیوار ،از هر کجا میخواد ذهن که جلوی کنترل کردنش رو بگیره و وقتی مداومت در اینکار رو بیشتر می کنیم و آگاهانه ذهنمون رو به سمت چیزهای خوب می کشونیم،کم کم مقاومتش کمتر میشه و با طی تکامل و ممارست در اینکار،راحتر می تونیم ار پس نجواها بربیاییم و کنترلش رو در دست بگیریم!

    من خودم به نسبت روزها و ماههای ورودم حتی سال های قبل،الان با مداومت کمی بهتر شده ام در اینکار و بهتر میتونم جلوی بد شدن احساسم رو بگیرم و خدا رو شکر که روز به روز هم بهتر خواهد شد!

    حتی بگفته ی استاد و اینکه خداوند در قرآن می فرماید:

    وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم

    و شاید چیزی را خوش ندارید و [درحالی که] آن برای شما خوب است و شاید چیزی را دوست بدارید و [حال آنکه] برای شما بد است!

    حتی وقتی در مسیر رشد و کار کردن روی باورات هستی،یه اتفاق به ظاهر بد،همون الخیر فی ما وقع هست،همون خیری که ما آگاهی بهش نداریم و خداوند آگاهه…

    حتی در این مواقع هم اگه بتونیم احساسمون رو و ذهنمون رو کنترل کنیم و صبر داشته باشیم،که تکامل میخواد این درجه از عمل کردن و ایمان،خدا درها رو به رویمان باز میکنه!

    یه نکته ی کلیدی زیبای دیگه:

    به نسبتی که در دل مردم شرک هست،خودشان رو از خوشبختی و سعادت دور کرده اند

    قانون خداوند:

    هر کسی بخواد به دیگری ضربه بزنه،قصد تخریب اون رو داشته باشه،ازش غیبت کنه،تهمت بزنه و بهتان بگه بهش!

    هیچ ضرری نمیتونه به اون فرد بزنه،بلکه هر آنچه که انجام داده به ضرر خودش هست!

    خدا جانم!

    چقدر آرامش بخشه قوانینت و چقدر روز به روز با درک بیشتر،به عمق جانمان می نشیند و در عمل می بینیم که قوانینت بی نقص و ایرادند!

    بهترین و زیباترین آیه که حس آرامش رو در تمام وجوده انسان طنین انداز میکنه:

    إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

    و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم

    خداوند سیستم هست(چقدر اوایل مقاومت داشتم بااین کلمه)

    خداوند همه چیزه،هم در بعد زمان،هم بعده مکان،هم بعده اشیاء

    رابطه ی ما با خداوند دو طرفه ست،ما اگر باورهایمان را تغییر دهیم،نتایج متفاوتی رو دریافت می کنیم!

    به محض عوض شدن رفتار و باورهایمان،رفتار خداوند و جهان با ما عوض میشود!

    ما درخواست می کنیم و خداوند

    اجابت میکنه!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    غزل گفته:
    مدت عضویت: 571 روز

    به نام خداوند یکتای بی همتا

    گام بیستم از پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    دیروز تولدم بود و من برای اولین بار سوپرایز شدم ،از بچگی تولدم برای خانوادم مهم بوده و به یادم بودن ولی امسال جنسش فرق میکرد،دو تا جشن داشتم،دوستا و همکارای خوبی دارم که سوپرایزم کردن و خیلی خوشحال شدم و حسم عالی،اینو گفتم که به خودم و بقیه بگم منه غزل خانم مهاجرت کردم به مدار بالاتر چون شرایطم هر سال داره بهتر میشه

    من عاشق فایل های توحیدی هستم و بارها و بارها گوش میکنمشون

    این فایلم چندین بار گوش دادم و لذت بردم اونجا که استاد از شفاعت میگن عالیه

    خودم همیشه متوسل میشدم به اماما هرچند که هنوزم خیلی دوسشون دارم کلا عاشق بنده های صالح و خوب خدا هستم برام فرق نمیکنه همسایم باشه یا امام،ولی الان با آگاهی های که استاد دادن فقط از خدا در خواست میکنم

    در خواست از سیستمه،سیستمی که هر چی توش بکاری ازش برداشت میکنی

    امکان نداره هویج بدی اب سیب تحویل بگیری،یعنی جوری روون استاد اینو توضیح دادن که جای هیچ بحثی نمیمونه

    من به فراوانی توجه میکنم و جز فراوانی نباید وارد زندگیم بشه

    من آگاهانه زیبایی ها رو میبینم و تحسین میکنم و جز زیبایی وارد زندگیم نمیشه

    من بندگی میکنم و خداوندی که به بندش نزدیکه اربابی میکنه

    چه خوبه یکتاپرست بودن،چه حس رهایی داره

    تنها خدا را پرستیدن و تنها از او یاری جستن

    خدایا من به هر خیری که از جانب تو برسه سخت فقیرم

    وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (139-آل عمران)

    سست نشوید، غمگین نشوید شما پیروزید اگر ایمان داشته باشید

    سپاس از دستان پر مهر خدا استاد عزیزم و مریم جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    محسن شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الهی به امید تو

    خدایا تنها تورا میپرستیم تنها از تو یاری می‌جوییم

    ما را به راه راست هدایت فرما

    راه کسانی که به ایشان نعمت داده‌ای

    نه راه کسانی که بر ایشان غضب کرده‌ای

    و نه گمراهان

    شکر بابت حضور استاد و مریم جان گرامی

    این دومین کامنت من در مورد این گام است که در امروز مینویسم و این از سر ذوق و اعجاب من به نشانه های الله و صحبت کردن خدا با من از این طریق اس…

    نشانه‌هایی را در این گام و کامنت‌های دو دوست عزیز حسین و مینو جان دیدم و ترغیب به ارسال یک دیدگاه دیگر شدم .

    # عرض ادب به این دو بزرگوار

    هرچند که به کامنت این دو عزیز پاسخ دادم اما چون خیلی کامنت کم می‌ذارم مطمئن نیستم که پاسخ من به این دو عزیز برای دیگران هم قابل نمایش بوده و به همین خاطر متنی را می‌نویسم تا مطمئناً در دید عموم نیز قرار بگیرد.

    ممنونم بابت کامنت ها از خداوند

    من معمولا کامنت بچه ها رو نمیخونم ولی جدیدا فقط کامنت میذارم

    به همون خدایی که مینو جان قسم خورد شاید تو پنجمین و یا کمتر دهمین کامنتی هستی که در سایت استاد میخونم متاسفانه تا به امروز و از الان به بعد من کامنت خار خواهم شد نه کامنت خوان

    بخش خرید ماشین از قدم 10 فک کنم جلسه 5 باشه که مربوط به احساس لیاقت بود و جملات تاکیدی و توضیجاتش

    دقیقا ساعت 12و نیم دوستم بهم پیام داد و‌گفت که 200 میلیونی که 6 ماه پیش برا خرید زمین باید بهم میدادی رو الان وقتشه باید بهم بدی الوعده وفا

    منم زنگش زدم و بهش گفتم فعلا راهی نیست و باید صبر کنی و من خلف وعده نمیکنم.

    بهم پیشنهاد داد محسن زمین رو بفروش هم بدهی منو بده (بدهی مربوط ب زمانی هست ک من با خودم و خدام عهد نبسته بودم که دیگ قرض نمیگیرم حتی اکر جونم گرفته بشه ) و هم ی ماشین بخر بذار زیر پات تا کی میخوای ماشین نخری و بی وسیلگی بکشی

    بخاطر عهدم به خدا و قولی که داده بودم خدا از طریق دوستم بمن گفت زمین رو بفروش

    بهش گفتم رفیق از امشب(جمعه شب) اقدامات فروش زمین رو انجام میدم و افتادم تو فکرش و خودم بشدت گفتم ک آقا تمامه این مساله توسط

    خدا منو هدایت کرده به فروش

    این تماس تلفنی دقیقا 5 دقیقه مانده به اون قسمت که استاد میگه اگر شما میری پرایدت رو میکنی ی ماشین مدل بالاتر و‌گرون تر فک نکن که پولت رفته و تموم شد…

    این ماشینه تورو در احسای قرار میده که 10 برابر این پول بهت برمیگرده و با شنیدن این جمله مو از تنم سیخ شدتلنگر دومو هدایت دوم خداوند توسط استاد

    و الان کانت مینو رو دیدم که کامنت دوم سایت بود و بعد از کامنت حسین که در مورد رفت و آمد و سختی رفتن به دانشگاش و خرید هدایتی و اعجاز انگیزش برای عدم افزایش قیمت خریدش…

    و گفتم چقد درد سرای حسین شبه من بوده ک قبلا چقدر ترس داشتک برا رفت و آمد و اول خندیدم کلی اما دیدم اینم ی نشانه دیگه از طرف خدا….

    سپس کامنت طلایی مینو جان برا من شد برق به تنم…

    در کانت مینو جان ،رسیدم به این بخش از خرید ماشین و بخش مریوط به دوره دوازده قدم و توضیحات استاد مربوط به ماشین این لحظه ای بود که من میخ کوب شدم و گفتم محسن دستان خدا دارن با تو حرف میزنن

    ببین داره در ها باز میشه از پقتی تو تجازه دادی هدایت بشی و دست خدا رو باز گذاشتی….

    جدیش گرفتم و یبار دیگ در مورد این گان کانت گذاشتم و شاکر الله و شما دستان خداوند شدم که من رو به عمل صالح و توکل برای تقویت ایمانم در راهم هدایت کردید….

    این ها همگی از زمانی اتفاق افتاد که بعد از گوش دادن مجدد به دوره دوازده قدم جلسه دوم یا سوم پاسخ استاد به سوال دوستمون و. بخش مربوط به عمل کردن وتغییر و تفاوت بین تخیل کردن و تنبلی* که بعد گوش دادن نکته بردازی از اسن فایل بصورت جدی تصمیم به مهاجرت از محل کار سکونت به استانی دیگر گرفتم و قدرت این تصمیم و تغییر و عمل رو دارم هر رپز بیشتر میبنیم

    شکرالله

    شکر بابت استاد

    شکر بابت حضور حسین جان و کامنتش

    شکر بابت حضور مینو جان و کامنتش

    چه شبی شد امشب چ شبی

    درها داره باز میشه

    خدا داره کارها رو‌انجام میده

    ایمانم به خدا و یکتا پرستیم داره قوت میگیره با این نشونه ها و باور به انجام کار های بزرگتر و‌عمل های جهادی تر

    قطعا مشتری زمین با قیمتی بالا خواهد اومد

    من دست خدا رو باز گذاشتم تا خودش کارهارو انجام بده

    من از هر خیزی ک از جانب الله بمن برسد محتاجم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      یاسر گفته:
      مدت عضویت: 3103 روز

      سلام داداش محسن عزیزم

      چقدر داستان زندگیت قشنگ بود چقدر هدایت های این سیستم قدرتمند (خدا) مثل همیشه به موقع و همزمان بود

      عاشق این همزمانی خداوندم که از جایی که ما فکرشو نمیکنیم مارو میبره میبره دقیقا به جایی که باید ببره

      خداروشکر میکنم بخاطر این اتفاقات قشنگ تو زندگیت امیدوارم هر لحظه زندگیت معجزه خدا باشه بیای برامون بنویسی تا ما هم لذت ببریم و به قدرتش بیشتر ایمان بیاریم

      داداش محسن عزیزم راستش خواستم در مورد این قسمت کامنت شما یچیزی بگم ولی این دکتر چموش خان هی میگفت نمیخواد ولی من به حرف قلبم گوش میکنم و مینویسم

      《 هرچند که به کامنت این دو عزیز پاسخ دادم اما چون خیلی کامنت کم می‌ذارم مطمئن نیستم که پاسخ من به این دو عزیز برای دیگران هم قابل نمایش بوده و به همین خاطر متنی را می‌نویسم تا مطمئناً در دید عموم نیز قرار بگیرد 》

      هیچوقت به این فکر نکنین که کامنت شما در پاسخ به دوستان دیده نمیشه یا هر چیزی مشابه این چون این باور میاد توی جنبه های مختلف مانع یسری عملکرد ها میشه

      قسمت 1+160 سفر به دور آمریکا رو اگه دیده باشین اون آقای محترمی که فرمودن طلافروشی توی یک پاساژ تازه تاسیس شده زدند اونم توی طبقه دوم در صورتی که طبقه اول از اونهمه مغازه فقط چند مغازه باز بود ولی این انرژی قدرتمند به ایمان قلبشون جواب دادن مشتری ها اومدن و اینکه خیلی ها اومدن برای باز کردن مغازه توی اون پاساژ همه میرفتن از این آقا مشورت میگرفتن که چکار کنیم

      داداش محسن عزیزم شما هر اقدام عملی برای رشد و گسترش جهان انجام بدی

      هر اقدام عملی در جهت + انجام بدی

      در جهت شادی

      لذت

      عشق

      پاکی

      صداقت

      آرامش

      و .‌‌…

      این ها هیچوقت پوشیده نمیمونه هیچوقت نادیده گرفته نمیشه

      این انرژی قدرتمند (خدا) برای رشد و گسترش خوبی و هر چیزی در جهت + بخواد انجام بشه اون عمل رو در زمان درستش در مکان درستش قرار میده تا اون کار نیک و خداگونه کمک کنه به نیکی و حال خوب بیشتر تو این جهان

      من داشتم همین چند دقیقه پیش کامنت های فایل نشانه خودم و میخوندم از کامنتی هدایت شدم به پروفایل اون شخص از پروفایل اون شخص هدایت شدم به یک کامنت شخص دیگری که توی اون کامنت نشانه ای برای من داشت دقیقا توی اون کامنت خدا داشت با من حرف میزد در صورتی که اون کامنت توی سال 99 نوشته شده بود

      داداش عزیزم هیچ عمل مثبتی پوشیده نمیمونه من این با تمام وجودم باور دارم

      امیدوارم همیشه در بهترین حال ممکن باشین و نور خداوند همواره توی ثانیه ثانیه زندگی تون جاری باشه

      خدای من

      انرژی قدرتمندم

      نقطه ی مثبت و دوست داشتنی توی وجودم

      ازت سپاسگزارم که منو قدم به قدم رشد میدی با آگاهی های ارزشمندت

      عاشقتم که عاشقمی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        محسن شعبانی گفته:
        مدت عضویت: 741 روز

        بسم الله الرحمن الرحیم

        خدایا تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم ما را به راه راست هدایت فرمان راه کسانی که به ایشان غضب کرده‌ای و نه گمراهان

        سلام یاسر جان

        ممنونم از لطف تو

        بله صد درصد با این صحبتت مپافقم و خر روز به دانش آموزام میگم که کار نیک رو ادامه بدید قطعا وعده الله حتمی است اما صب کنید تا به ثمر بیانجامد

        این روزها شدم هدایت بارووننن

        دیگه چیز خاصی رو‌نمیخوام

        روی موضوعی خاص تمرمز نمیکنم

        فقط در زمان مناسب و مکان مناسب بودن و توجه به هدایت ها رو میخوام

        اراده دریافت و و توجه و عمل کردن به این هدایت ها رو میخوام

        فقط هدایت الهی در همه چی رو میخوام

        امیدوارم الله برات بهترین ها رو بخواد عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    Zhila J گفته:
    مدت عضویت: 3471 روز

    سلام به استاد عزیز ومریم عزیزم

    چقدر این چالش قشنگ منو دوباره کشید داخل خانواده ی صمیمی ودوست داشتنی ، وتو زندگیم ومن دیدم که چقدر رابطم با خدا خوب شده ، چقدر حالم بهتر شده ،

    روی خدا حساب کردن یعنی از اول از خدا درخواست کردن ،نه آویزان شدن به دوست وفامیل وبا این کار باعث بی عزّتی وخفت وخواری خود شدن .

    وقتی به خدا میگی خودش بهتر میدونه از کجا وچه جوری وکدام شخص ومسیر ما رو به خواسته مون برسونه .

    یادمه بارها تو زندگیم یه چیزی رو میخواستم ولی به ظاهر موجود نبود ومشابه آن بهم نشون داده میشد ،

    من میتونستم قبول کنم و تمومش کنم ولی من این کار رو نمی کردم ومی گفتم من همین رو میخوام ، در این وسط ، هر کس پند ونصیحتی میداد ولی من قبول نمیکردم ومیگفتم من پیداش میکنم اگه نشد میام همین رو میگیرم وخدا شاهدمه که بلافاصله جایی هدایت میشدیم وهمونی که میخواستم رو میخریدم با همون پولی که داشتم .

    هر وقت که به گفته های بقیه حتی همسرو بچه هام کمتر بها دادم وبرای دریافت خواسته ام اصرار ورزیدم ، در عرض چند ساعت ، یا چند روز بسته به باورام بدست آوردم این همون ایمان واعتماد داشتن به خداونده وفقط روی او حساب کردنه.

    شما که از زندگی من خبر ندارین ونمیدونین این فایلها وحرف ها چقدر باعث چکاپ فرکانسی در گذشته و کارها وزندگیم میشه وهی موفقیت هامو مرور می کنم وچقدر ذوق میکنم وهمش تکرار میکنم که پس میشه من تونستم پس بازم میتونم ، خدا به من داده پس بازم بزرگتر و بهتر از اون میخوام ومیده من برای هر خواسته ام حرکتم کردم ، شروع کردم ،عمل کردم…

    مثلا یه روزی گوشی موبایل نداشتم ، واز خدا خواستم هدایت شدم به خرید سیم کارت وبلافاصله با اولین پول خریدمش ،

    بعد یه گوشی هدیه گرفتم بعدش گوشی برای دانشگاه دخترم خریدیم بعدلمسی شد وبعد پلاس خریدم پروسه بعد از قدم اول منو به الآنم رسوند که هر کداممان یکی داریم .

    توهمه چی همین پروسه تکرار شده وقانون خوبی خوبی رو جذب میکنه پول ، پول میاره و شادی شادی واقعا همینطوره

    من هر جا با خدا بودم و فقط از خودش خواستم وبا امیدواری وصبر جلو رفتم خیلی زود همه چی درست شده وهربار به دام شرک افتادم کار به جایی نبردم وخواستم برآورده نشده پس علت نرسیدن به آرزوهام میتونه این ترمز ونقطه ضعف هم باشه .

    وچقدر خوبه که ببینیم کجاهای زندگی طبق قوانینی که یاد گرفتیم عمل کردیم ونتیجه گرفتیم و کجاها عمل نکردیم وچه چیزهایی رو از دست دادیم واینطوری انگیزه های رسیدن به خواسته های بعدی در ما قوت میگیره ومثل اون موقع عمل میکنم وقویتر از قبل پیش میرم .

    متشکرم متشکرم متشکرم از خدا واستادان عزیز م

    خیلی خوشحالم وحال خوبی دارم خداوندا مرسی بابت همه ی محبتت که هر روز وهر لحظه شامل حال من میشه خدا جونم شکرت شکرت شکرت بینهایت وبی انتها شکرت……………….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1614 روز

    سلام سلام به استادای عزیزم و به دوستای گل هم کلاسی

    سلام از یه صبح شنبه ی خییییلی سرد ولی آفتابی و زیبا و دل انگیز

    البته الان دیگه نزدیک ظهره

    امروز صبح ناخواسته قبل از 8 پاشدم، دما رو چک کردم دیدم منفی 14 درجه ست و feels like منفی 20 درجه… اینجا به خاطر باد معمولا دمایی که واقعا احساس میشه خیلی سردتره از دمایی که نشون داده میشه

    خلاصه نشستم اول کدنویسی و ستاره قطبیم رو انجام دادم و بعدم گفتم تو این سرما چی بهتر از استخر و جکوزی:)

    جاتون خالی رفتم استخر، فقط هم یه نفر تو استخر بود، منم اول رفتم جکوزی، شروع کردم تصور کردن خواسته هام در عین لذت بردن از گرما و فشار جکوزی، بعدم رفتم پریدم تو استخر و یه کم اونجا شنا و آب بازی و آب درمانی کردم و دوباره هم رفتم تو جکوزی که گرم شم و دیگه اومدم بیرون

    بعدش هم جاتون خالی پنکیک درست کردم برای صبونه و پای صبونه با مامان اینا اسکایپ صحبت کردیم و کلی لذت بردیم و کلی از زیبایی ها گفتیم و زیبایی دیدیم از لیلی خانوم که دیروز تولد یک سالگیش بود

    خدا رو هزار مرتبه شکر برای این همه نعمت و زیبایی و حال خوب و برای این روزی که داره انقدر خوب و زیبا میگذره و هی بهتر و زیباتر و بر وفق مراد تر هم میشه

    دیروز هم برای من خیلی خوب و قشنگ گذشت با یادآوری درس ها و آموزه های استاد

    مثلا وقتی داشتم از سر کار برمیگشتم، خب دیروز هوا خیلی بهتر بود، 0 درجه بود که برای ما عالی حساب میشه:) پیاده رفتم تا ایستگاه اتوبوس، از روی گوگل مپ هم چک کردم مسیر اتوبوس رو و دیدم تقریبا 5 دقیقه بعد قراره اتوبوس بیاد، گفتم حالا مهم نیست امروز هوا خوبه پیاده میرم تا مترو، (خیلی وقتا پیش میاد که وقتی منتظر اتوبوسم یه حالت چسبیدن به خواسته دارم و هی میگم چرا اتوبوس نمیاد) خلاصه همینکه این فکر از ذهنم گذشت یه اتوبوس اومد با اینکه تو schedule اتوبوس ها نبود:) این خیلی چیز مهمی نیست، ولی همینکه میبینی قانونی که داری روش کار میکنی و کلا قانون احساس خوب اتفاقات خوب جواب میده، خیلی کیف میده و حس خوبی میده.

    بعد حالا قرار بود سر راه برم خرید، یه مال بزرگی بغل ایستگاه مترو هست که خیلی وقتا میرم اونجا، یه شامپوی خاصی میخواستم که هفته قبل تو یه فروشگاهی دیده بودم که تخفیف هم خورده بود 8 دلار بود، ولی اونموقع من مطمئن نبودم که این شامپوی خوبیه یا نه، گفتم حالا برم بعدا review هاش رو بخونم بعدا بخرم، اتفاقا دو سه روز بعد که رفتم بخرمش دیدم تخفیفش تموم شده و شده 12 دلار، خب زورم اومد بخرم، البته حالم هم بد نشد که مثلا تو ذوقم بخوره و اینا، گفتم حالا میرم فروشگاههای دیگه رو هم میبینم شاید اونجا تخفیف خورده باشه… خلاصه دیروز رفتم فروشگاه بغل مترو و دیدم اونجا هم همون 12 دلاره، گفتم دیگه عیبی نداره بهرحال لازمش دارم، یکیشون هم برداشتم بو کردم چنان بوی خوبی داشت که اصلا با لبخند و رضایت برش داشتم و رفتم حساب کردم.. دیدم دستگاه زد 8 دلار! ینی تخفیفش هنوز روش بود، خلاصه که اونجا هم کلی ذوق کردم بازم نه صرفا به خاطر اون 4 دلار… به خاطر این نتیجه گرفتن و خوب پیش رفتن کارها وقتی بیخیال میشی و این قوانین و آموزه ها

    اما راجع به مثال فایل که استاد گفتن هروقت رو کسی حساب کنیم معمولا بد پیش میره و هروقت به خدا بسپریم خودش به بهترین شکل انجام میشه مثال خیلی زیاد دارم

    من 4 سال پیش که ایران بودم تو یه شرکت بزرگ و معروف مهاجرتی کار میکردم، خیلیم کارم خوب بود و روابطم با مدیر و بقیه خوب بود.

    از وقتی صحبتش شد که خودم هم دارم میرم کانادا مدیرعامل همیشه میگفت خیلی عالی میشه اونجوری کلی همکاری میتونیم بکنیم و ما فقط منتظریم شما برسی اونجا و ازین حرفا… ولی بعد ازینکه اومدم کانادا هیچ کوچیکترین اشاره ای هم به اون قضیه نکرد و خلاصه به قول معروف هیچ خیری از اون به من نرسید

    البته خداروشکر من اونموقع ها هم تو سایت بودم و کمی آشنا بودم با این موارد و خیلی حس بد و ناامیدی نگرفتم ولی خب برام تکرار و یادآوری شد که کلا رو کسی حساب نکنم

    اما ازونور سر قضیه ی انتخاب رشته و پروگرم برای درس خوندن اینجا تو کانادا، که خب قانون این بود که با دوره های یکساله فقط یک سال اجازه کار میدادن و با دوره های دو ساله، 3 سال اجازه کار، خب من امکانشو نداشتم دو سال شهریه های سالی هجده، بیست هزار دلار بدم، و گفتم حالا من همین دوره یه ساله رو شروع میکنم توکل به خدا، فعلا اون کاری که از عهده م بر میاد انجام میدم بعدش ببینم چی پیش میاد … که بعدش اون جریانات شلوغی ایران پیش اومد که در اثر اون کانادا هم اومد یه تسهیلات استثنایی برای ایرانیا قائل شد و قانون اجازه کار 3 ساله رو اجرا کرد

    خدایا عاشقتم من… هیچوقت حس و حال اون روزام یادم نمیره

    چقدر قشنگ مثال میزنه استاد، وقتی به آبمیوه گیری سیب بدی، هرکاریش کنی هرچقد باش حرف بزنی یا تشویقش کنی یا خواهش و التماس کنی فقط بهت آب سیب میده، امکان نداره آب هویج یا هرچیز دیگه ای بده

    هر ورودی به جهان بدیم، خروجی مطابق همون میگیریم

    خدایا هزار مرتبه شکرت برای این فرصت و توفیق کامنت نوشتن

    شب و روز همگی به خیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    مصطفی رنگانی گفته:
    مدت عضویت: 1165 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان

    سلام خدمت همه ی دوستان

    هر چی بیشتر به داستان زندگی گذشته استاد گوش میکنم میبینم که خیلی خیلی به هم شبیه هستیم

    یعنی دقیقا من هم مثل شما استاد دوران نوجوانی پر شرو شوری داشتم و برای خودم یل بودم

    وجالبه که تو همون سن من علاقه ای به کمک گرفتن از دوستانم نداشتم و فقط وفقط روی توانایی خودم حساب میکردم واز هیچ کسی هم نمیترسیدم و همیشه یه نفری با چند نفر درگیر میشدم و پیروز هم میشدم ، حتی بعضی وقت ها با اونایی رو که کتک میزدم میرفتن داداش بزرگ شون رو می اوردن که با اونم درگیر میشدم

    یادمه سیزده سالم بود و تو یه منطقه ای خارج از شهر کار میکردم ، یه روز که ساحب کارم نبود با دو نفر از بچه های همون محل دعوام شد و کلی کتکشون زدم و رفتن با چهار نفر دیگه که از خودم خیلی بزرگتر بودن برگشتن اما من تو اون فرصتی که اینا رفته بودن یار بیارن نه فرار کردم نه به کسی زنگ زدم ونه از کسی کمک خواستم فقط بند کفشامو محم کردم و یه چوب اماده کردم و واستادم تا بیان ،

    اینا رو دارم میگم که بگم منم مثل شما از همون دوران کودکی روی ادما حساب باز نکردم و هر کاری که تا الان کردم فقط روی خودم حساب کردم و کمک خدا

    بزرگتر که شدم رفتم سربازی تو خانواده ی ما فرار از خدمت یک رسم بود یعنی داداش بزرگم هفت سال طول کشید که کارت پایان خدمت شو بگیره بعد داداش بعدی ام کلا اینقدر فرار کرد و نرفت تا اینکه بعد بیست سال طرح معافی بهش خورد و کارتش رو گرفت و داداش دیگه ام که یکم از این دوتا بهتر بود چهار سال خدمت کرد

    حالا نوبت من بود ،مادرم اینقدر سر این سه تا داداش دیگه ام جوش زده بود و غصه خورده بود که دیگه تمام موهاش سفید شده بود

    من از همون اول تنها رفتم به یه شهر دیگه برای اموزش حال خوبی نداشتم اما یادمه ساعت چهار صبح از اتوبوس پیاده شدم و رفتم جلو در پادگان کیفم تو دستم بود یه دعای جیبی ام که موقع خداحافظی مادرم بهم داد تو جیب پیراهنم بود (یه طرفش دعای معراج بود و طرف دیگش ایه الکرسی) نگاه کردم به در ورودی پادگان و گفتم خدایا من تا به امروز از هیچ کسی تو زندگی ام کمک نخواستم اما امروز از خودت میخام که این دو سال خدمت رو بر من اسان کنی

    رفتم و از در دژبانی رفتم داخل ، دوران اموزش خیلی سخت گذشت و من هر روز با خوندن همون تکه کاغذی که مادرم بهم داده بود خودم رو اروم میکردم اینقدر این دوتا دعا رو خوندم تو اون سه ماه اموزش که حفظ شدم

    بعد بطور معجزه اسایی یه سروان سن بالا مهربونی اومد نزدیکای بازنشستگیش بود ، اومد سر گردان ما و یه دفتر و خودکار دستش بود از همه یسرباز ها پرسید کیا گواهینامه رانندگی دارن من بلند شدم و چند نفر دیگه بعد گفت از شما چند نفر کیا بلدن با مینی بوس راننگی کنند بقیه نشستن و فقط من موندم گفتم من بابام راننده جاده ست منم پنج سال شاگردش بودم با هر وسیله نقلیه ای مسلط هستم و تجربه کافی رو دارم میتونم الان براتون امتحان بدم

    اونم اسممنو نوشت و رفت

    اخر سه ماه اموزش تو اسایشگها جمع شده بودیم که گروهبان اومد و شروع به خواندن اسامی سرباز ها کرد که کجا افتادن

    تقریبا نود درصد از بچه های اسایشگاه ما سر مرز ها افتادن ، به اسم من که رسید گفت تهران ، لویزان ، یعنی من تنها نفری بودم از اون جمع که توی تهران افتادم ، اشک شوق توی چشمام جمع شد و خدارو شکر کردم ، بعد که رفتم پادگان تهران تازه فهمیدم همون سروان که اومد اون روز اسم منو برای رانندگی نوشت مال همون قسمتی بود که من باید توش خدمت میکردم

    سرتون رو درد نیارم، لویزان اینقدر منطقه باحالیه و اینقدر منطقه جذابی بود برای من که انگار توی یک کشور دیگه زندگی میکرم اصلا انقدر من مجذوب فرهنگ مردمش شدم که دلم نمیخواست این خدمت تموم بشه ، شدم راننده مینی بوس تشریفات که فقط برای مجالس استفاده میشد و اگه دلتنگی مادرم نبود حتی مرخصی نمیرفتم و این جوری شد که من برای اولین بار تو خانواده خدمتم رو بدون یک روز اضافه خدمت تموم کردم

    داستانم طولانی شد بقیه داستان های هدایتم رو تو کامنت های بعدی مینویسم

    دوستون دارم ، خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: