مصاحبه با استاد | اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شوی - صفحه 16

278 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1047 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و همراهان بهشت عباسمنش

    پارسال تو مدرسه شیرین جون یه بازارچه برگزارشد که هرکی هرچی دوست داره بیاره و بفروشه

    شیرین خیلی اصرار داشت که ماهم یه چیزی برا فروش ببریم

    ولی من بخاطر باورهای اشتباهم اولا اینکارو چیپ میدونستم ودوما میگفتم کی پول میده ؟

    اخه چی ببریم؟

    ببریمم کسی خرید نمیکنه و……

    بعد که رفتم مدرسشون واون حجم از خرید و قیمتهای عجیب و غریبی که میزاشتن و ملتم میخریدنو دیدم

    کلا برام یه کارگاه عملی واسه تغییر باورها بود

    وتصمیم گرفتم امسال تو این کار مشارکت کنم

    با اینکه باید این مراسم تو بهار برگزار میشد یهو اعلام کردن که دو روز دیگه بازارچه برگزار میشه وهرکی دوست داره شرکت کنه

    به شیرین گفتم یه کیک پرتقالی میپزیم

    چون وقت انجام کار دیگه ای نبود

    شیرینم اکی داد و کیک پخته شد و دیروز بردم مدرسه

    برخلاف تصورم که این کیک به سرعت فروش میره و زود برمیگردم خونه

    تایکساعت اول حتی یه برش هم فروخته نشد و حتی کسی قیمت هم نگرفت

    برمیگردم به عقب که من چرا اینکارو کردم؟

    من میخواستم با اینکار عزت نفس و اعتماد بنفس شیرین بره بالا

    یکم با دادو ستد آشنا بشه

    یه حس خوب رو تجربه کنه

    با پولی که میسازه احساسش قشنگتر بشه

    و درضمن برا خودمم یه کاری بود که با ترس از قضاوت شدن و چیپ دونستن اینکار کنار بیام و یکم بزرگتر بشم

    صبحش تو ستاره قطبی ازخداوند خواستم کمک کنه به راحتی این کیک فروش بره و انقدر مطمین بودم که کاری نداره که بچه ها عاشق تنقلاتن و سه سوته همه رو میخرن و چون با مواد عالی هم درست شده به هم دیگه تبلیغم میکنن و خلاصه دنبال بقیشم میگردن

    وقتی تو مدرسه همه چی یه جور دیگه شد من همش داشتم فکر میکردم کجا رو اشتباه کردم ؟

    جرا اینطور شد ؟

    از اونورم شیرین پکر و ناراحت که چرا هیچکس نمیاد ؟

    از یه طرف میدونستم ایراد ازمنه

    از طرف دیگه ناراحتی شیرین و اینکه بقیه چیزایی که دور وبرما بود به سرعت فروخته شد

    منو انداخت تو حس بد

    به شکلی که کنترل ذهن برام دشوارشد

    فقط یه حسی اونوسط گفت برو از معلمشون کمک بگیر

    وقتی به معلمشون گفتم اینکارو کردم که اعتمادبنفسش بره بالا ولی جواب معکوس داد

    اون تنها کاری که بذهنش رسید اینکه اومد ازش دوتا برش خرید

    واقعا هم که حال شیرین یکم بهتر شد

    وتنها فروش ما همون بود

    وقتی اومدیم خونه خیلی سعی کردم اروم بشم و برگردم به مسیر تا بتونم بفهمم ایرادم چی بوده

    با توجه به نشانه که زدم و فایل 189 سفر به دور امریکا اومد والبته بعد کلی واکاوی ذهن و عملکردهام تو این یه روز و اتچه که توذهنم بوده متوجه شدم

    اولا من از ابتدای این ایده خیلی مطمین بودم کارم درسته واصلا از خدا نپرسیدم اینکارو بکنم یا نه؟

    دوم اینکه چون خیلی مطمئن بودم حتی تو ستاره قطبیم با اون احساس عجز وناتوانی و اینکه خدایا اگه تو کمک نکنی فروش نمیره

    درخواستمو ننوشتم جوری نوشتم که انگار منکه مطمئنم فروش میره حالا یه چیزیم بنویسم دیگه

    درواقع من رو خودم حساب کردم

    وبعد اینکه من من من میخواستم اعتمادبنفسشو ببرم بالا یعنی من داشتم خدایی میکردم اونم با باورهای خراب خودم

    من میتونستم دستی از طرف خداباشم براش

    اگه خدارو هم شریک اینکار میکردم

    من فکر کردم کاری نداره که اونا پارسال فروختن پس منم میفروشم

    فکز نکردم اگه خودم و عاجز به درگاهش ندونم ورو خودم حساب کنم حتی اینکار ساده هم معضل میشه

    فکر کردم چون کار راحتیه دیگه نمیخواد جدی از خدا بخوام راحته دیگه خودم از پسش برمیام

    یادمه حتی بجه ها نمیدیدن این کیک رو که بخوان بپرسن چنده؟

    انگار خدا یه پارچه انداخته بود روش و هیچ کس نمیدیدش قشنگ چشمهاشونو یادمه که این نقطه از میزو نمیدیدن

    امروز صبح که دیدم فایل جدید مهاحرت نداریم رفتم رندم یه فایل گوش کنم واز خدا خواستم چیزی بیاد که باید الان بشنوم

    وقسمت اول داستان موسی تو سوره شعرا اومد

    اونجا که استاد میگن خداوند میفرماید قوم موسی ظالم بودن وبا توجه به سوره لقمان ظالم کسیه که مشرکه

    بعد استاد بازترش کردن که اگه رو هر عاملی غیرخدا حساب کردی مشرکی

    باز مهر تایید زد که سعیده شرک خفی داشتی

    تو رو خودت خیلی حساب کردی رو مواد مرغوبی که استفاده کردی و از بس کار برات ساده بود دیگه خدارو کنار گذاشتی

    انگار داشتی این پیاموبه خداوند میدادی که کارهای ساده رو خودم انجام میدم

    تو کارهای سخت میام سراغ تو

    دقیقا استاد تو یه فایلی میگن باید بتونین توکارهایی که براتون راحت شدن ومهارت دارین هم درمقابل خدا خودتون رو عاحز بدونین واز اون کمک بخواین

    هرچی مهارتتون میره بالاتر تواضعتون هم بره بالاتر

    وای وای وای که داره اشکم در میاد

    میدونید همش میگفتم خدایا منکه درسم رو گرفتم ولی کاش شیرین این تجربه ناموفق رو نداشت

    وخداوند بهم گفت

    اونم من خداشم تو نگرانش نباش

    ولی اگه دیروز فروش داشتی نمیفهمیدی که باید همواره رو من حساب کنی حتی تو کارایی که بنظرت هیچن

    تواصلا نپرسیدی اینکار خوبه یا نه؟

    بخاطر تجربه پارسالت رو ذهن خودت حساب کردی و رفتی جلو

    باید این درسو میگرفتی مگه نمیخوای هر روزت بهتر از دیروز باشه؟

    مگه نمیخوای هر روز توحیدی تر بشی ؟

    مگه نمیهوای قدمهای بزرگترو پایدارتر برداری؟

    مگه نمیخوای مثل اکثریت نباشی ؟

    پس بهت سخت گرفتم تا فکر کنی تا بفهمی تا بزرگ بشی

    چون بقول استاد وقتی اوضاع گل وبلبله که ما فکر نمیکنیم

    واقعا که وقتی میخوای بهتر بشی وزندگیت همه جوره روان و غلطون باشه باید بها بپردازی

    دیروزهمه ی همه فروش داشتن جز من واین خیلی برام سخت بود بخصوص چون پاشنه آشیلمم شیرین تو این ماجرا بود ولی

    این برا باور کمبود واحساس لیاقت و مشتری کمه و پول کمه و….. نبود

    برا شرک خفیه من بود

    که مطمئنم اگه از اولش از خدایاری میگرقتم یا وارد اینکار نمیشدم

    یا همه رو میفروختیم وتبدیل به یه تجربه دلپذیر میشد

    خیلی خیلی خیلی خیلی برام درس داشت

    هی میخوام کامنتو تموم کنم ولی باز خداوند میگه اینم بتویس

    میدونید من خودم رو میگم صبحها که میخوام شکرگزاری وستاره قطبی رو بتویسم

    مینویسم خدایا به هرخیری ازجانبت فقیرم

    ولی الان دارم حس میکنم خیلی وقتها برحسب عادت مینویسم با تموم وجودم نمیگم

    ویا در خواستام تو ستاره قطبی هم همینجوره

    واین زمانیه که مدتیه همه چی خوبه و برامون عادی شده خوشبختی

    مثلا هر روز مینویسم خدایا یه رابطه عالی وزیبا میخوام

    ولی هربار که فقط نوشتم و ته ذهنم این بوده که اینکه چیزی نیست یا اینکه همیشگیه

    دقیقا همونروز به یه چالشای عجیب غریبی میخورم که خودمم حیرون میشم

    ویادم میوفته که صبح با تموم وجودم ننوشته بودم

    خیلی مهمه که این نوشتنها و صحبتهایی که باخداوند داریم عادت نشده باشه

    هر روز با همون حس تازگی که دفعه اول میگفتیم یا مینوشتیم بگیم

    نزاریم برا ذهنمون کمرنگ بشه بدیهی بشه عادی بشه

    خیلی طولانی شد امیدوارم بتونم هر روز پررنگ تر از روزقبل ازش درخواست کنم بهش توکل کنم متواضع باشم وعاجز باشم به درگاهش

    این کامنتو اول تو نت گوشیم نوشتم و گفتم بعد نماز وناهار میفرستم تو سایت

    یهو دیدم چقدر حالم خوبه آخه از صبح مثله آدمای تب دار بودم یه جوری بودم

    حالا فهمیدم بخاطر احساس گناه و عذاب وجدانم براشیرین بود

    من به این راحتیا عذاب وجدان نمیگیرم ولی فهمیدم از دیروز تا حالا احساس گناه داشتم

    والان که خداوند گفت من خدای اونم هستم

    اروم شدم و حال جسمیمم خوب شد

    گفتم اینم اضافه کنم که بقول استاد پاشنه های آشیل همواره باهامون هستن و باید مرتب روشون کار کنیم .

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    آسیه رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 2294 روز

    سلام به استاد عزیزم

    به استاد نورانی و درخشانم

    به خانم شایسته بهشتی و عزیز و دوست داشتنی و شایسته ترین

    چقدر سپاسگزارم ازتون بایت اپدیت ایت فایلها و نام گذاری رو فایل ها

    اسم این فایل خودش یه درسه

    فقط با تامل و دقت بخونی اسم فایل رو میتونی مفاهیم رو متوجه بشی

    ممنونم از اینهمه هوشمندی و نگاه دقیق تون

    یه مثال هست که کاملا ملموسه که میگن آب هم یه جا راکد باشه میگنده بلکه ثابت و همونجور شفاف نمیمونه

    استاد عزیزم من خودم یکی از تمریناتی که برای دوست بودن با پول انجام میدم این هست که چند تا پول نو و تمیز تا نخورده گذاشتم کیف پولم بمونه و خرجش نکنم و همیشه وقتی نگاهشون میکنم احساس فوق العاده ای بهم دست میده .

    و البته کیف پولی انتخاب کردم که ‌پول تا نخوره و صاف بمونه . و برای اون اسکناس ارزش و احترام قائل میشم ؛ نمیدونم کار درستی هست یا نه ولی به من احساس خوبی میده .

    من هم تو این تله خرج کردن الکی افتاده بودم ولی به مرور زمان وقتی میدیدم انگار دارم از رو شوآف و خودنمایی هزینه هایی انجام میدم ، همونجا با خودم عهد بستم که دیگه خرج الکی نداشته باشم و خداروشکر چندین سال هست که تونستم به نسبت خوب عمل کنم .

    و راجع به اهرم رنج و لذت که شاه کلید رسیدن به اهداف و حرکت و پیشرفت هست

    من معمولا برای استارت زدن کارهام این اهرم رنج و لذت و مینویسم ولی نمیدونستم باید همیشه و همیشه بهش نگاه کنم و خداروشکر که تو این فایل متوجه شدم .

    استاد عزیزم ازت سپاسگزار و متشکرم خیلی زیاد و البته از خانم شایسته عزیز هم .

    جدیدترین اهرم رنج و لذت من و هدف من کنار کذاشتن ترس از رانندگی هست و با وجود داشتن ماشین و گواهینامه هنوز نتوستم وارد این ترس بشم و البته برای خودم زمان کذاشتم که تا قبل از پایان سال یه مربی خوب بگیرم تا باهاش تمرین کنم و با حوصله کنارم باشه تا این ترس هام رو رد کنم و ازشون عبور کنم .

    میدونم اگه این ترس رو زیر پا بگذارم و ازش عبور کنم ؛ کلی درها برام باز میشه ، خیلی اخه خنده داره برای منی که نه تنهایی میترسم ، نه از تنها بودن ، نه از حیوونی ، نه از چیزی ؛ من ادمی هستم که تنها میرفتم ییلاقمون و روزها تو دل جنگل من بودم و خونه و خدا ، تنهای تنهای تنها

    به لطف خدای مهربون و جسارت و حرکت کردن خودم البته ، میام زودی از این دستاورد زندگی م میگم که تونستم ، هیچ ایده ای نداشتم که این مساله رو اینجا بگم ولی یه حسی گفت بنویس تا رد پا باشه و تا مجلور بشی و تا بهت بر بخوره و بری و شروع کنی این کابوس زندگی م رو .

    استاد عزیزم و خانم شایسته قشنگم و تمام دوستانم در این پروژه فوق العاده ؛ در پناه پروردگار همیشه مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2005 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام و احترام خدمت استاد عباسمنش خوشتیپم و مریم خانم خوشگل نازنینم و همه دوستان عزیزم

    عجب آگاهیهای به موقع و عمیقی بود! الهی شکر

    تنها راه گذر از نعمت یا ثروت، رسیدن به اون و سیر شدن از اونه.

    دقیقا همینه. تا زمانی که هنوز موفق به تدریس در دانشگاه و دبیرستان نشده بودم فکر می کردم بالاترین درجه آرزوهام همینه و اگر به اون سطح برسم دیگه از دنیا چیزی نمی خوام.

    اما وقتی چند سال تدریس کردم دیدم نه، این نهایت چیزی که من می خوام نیست و میشه خیلی کارهای درآمدزاتری انجام داد. میشه تدریس کرد اما نه در اون محیط های خشک مدارس و با اون اشل زنگارگرفته و قدیمی مدارس و دانشگاه های ایران که من اصلا قبولش ندارم.

    اصلا میشه علاقه و استعداد دیگه ای رو شکوفا کرد و به درآمد رسوند که از تدریس برای من بهتر جواب میده.

    برای مثال من درآمد یک ماه مدرسه رو تونستم از طریق فتوشاپ و اکسل توی خونه در یک روز دربیارم.

    این تنها زمانی محقق شد که من به اون خواسته ام رسیدم و ازش سیر شدم و بعد با عشق بوسیدم و گذاشتمش کنار.

    سال گذشته هم که با استفاده از دوره شیوه حل مسائل ترغیب شدم که دوباره دبیرستان تدریس کنم، رفتم و این یک سال کار برای من برکات زیادی به همراه داشت.

    یکی اینکه یک سری نقاط ضعفم رو بهتر شناختم که دارم روشون کار می کنم. اینکه از شلوغی و بی نظمی زود عصبی میشم. اینکه خیلی خشمم رو کنترل می کنم اما زمانیکه صبرم تموم میشه به شدت واکنش تند نشون میدم و این باید تعدیل بشه.

    همچنین اونجا دوستان خیلی خوبی پیدا کردم، ماهیانه درآمد داشتم و باهاش دوره های استاد رو می خریدم.

    در واقع اون یک سال کار تمرینی بود برای خودشناسی و وقتی نکات مهمش رو گرفتم با توجه به شرایطم ترجیح دادم ادامه ندم و به بهبود شخصیتم و مهارتهام بپردازم بجای اینکه فرسایشی کار کنم. در واقع نیازم به اون جایگاه اجتماعی دیگه رفع شده بود و بر مبنای احساس لیاقت تقویت شده ی جدیدم دیگه نیازی به موندن در اون جایگاه نداشتم.

    &&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

    مسئله بعدی رابطه عاطفیه

    من یک رابطه عاطفی رو تجربه کرده بودم که الان که قانون رو می دونم می فهمم چه اشکالاتی از بیس توش بود و چرا برای من دردناک تموم شد.

    اما خوشبختانه اون زمان با اینکه هیچکدوم از اساتید موفقیت رو نمی شناختم، اون تضاد باعث شد در مسیر رشد شخصیتی قرار بگیرم و دستان خدا منو هدایت کردند به تغییر در جهت بهتر شدن.

    اول با یک کتاب و عمل به آموزه هاش، بعد با یک استاد و بعدشم با استاد عباسمنش.

    اون تضاد عاطفی بجای اینکه منو ناامید و سرگردون کنه به من انگیزه داد که زندگی سالمی رو با یک همسر عالی درخواست کنم، تجسمش کنم و در نهایت خلقش کنم.

    نکته خیلی مهم که استاد خیلی روش تاکید دارن و من اون زمان ناآگاهانه بهش عمل کردم و در نهایت همون هم باعث دستیابی به خواسته ام شد، نموندن در احساس بد و ایجاد حس خوب در هنگام درخواست خواسته هام بود.

    یعنی من با احساس شکست و بدبختی و با زبون یک قربانی با خدا حرف نمی زدم. من امیدوار و رها بودم و خیلی زود نتیجه گرفتم.

    البته که چند سال در احساس بد موندم و حسابی گوشمالی شدم. اما از زمانی که رها و شاد شدم تا خلق نتیجه دلخواه زیاد طول نکشید.

    &&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

    مورد بعدی دوستی با پوله.

    هنوز آخرین حقوق سال گذشته مدرسه رو توی کارت کشاورزیم دارم و نمی خوام خرجش کنم. همینجوری الکی.

    منم یه زمانی هرچی پول دستم می اومد خرجش می کردم. هرچند حقوق کارم توی فیزیوتراپی خیلی ناچیز بود ولی میشد همون رو هم بهتر مدیریت کرد. اما من با اینکه آدم ولخرجی نبوده و نیستم، اون زمان می گفتم بابا این چندرغاز چیه که بخوام چیزی ازش پس انداز کنم. اینهمه قناعت کردم بذار چند صباحی هم بهتر زندگی کنم.

    آخه من در دوران دانشجوییم با اینکه دانشگاه دولتی درس می خوندم و هزینه چندانی نداشتم اما باز هم خیلی رعایت جیب پدرم رو می کردم و هیچوقت نمی گفتم پول بریز. خودش واسم در حد توانش پول می ریخت. انگار که من لیاقت دریافتش رو نداشتم. روم نمیشد ازش پول بخوام.

    بعد که شاغل شدم گفتم این دیگه پول خودمه دلم می خواد خرجش کنم.

    با پول تدریسم توی دانشگاه طلا خریدم که همین الانم دستبندم روی دستمه. اما پولای فیزیوتراپیم تا آخرش خرج شد هرچند بیهوده هم نبود نیازم بود.

    اما الان، در واقع بهتره بگم از وقتی من خودم رو لایق داشتن پول بیشتر و زندگی با رفاه بیشتر دونستم پول بیشتری هم وارد زندگیم شد.

    یک باور خیلی به من کمک کرد. اینکه پول و امکانات باید در خدمت من باشه، نه من در خدمت پول و وسیله های زندگیم.

    نتیجه چی شد؟ این شد که مدام داره وسایل زندگیم باکیفیت تر میشه، مدام کارتم شارژ میشه و من فقط وسایلی که نیاز دارم رو می خرم و پس اندازم رو الکی خرج نمی کنم.

    در واقع نه با خرج کردن مشکلی دارم، نه با پس انداز کردن.

    قبلا هم خرج کردن برام این درد رو داشت که نکنه تموم بشه و دیگه نیاد. و هم پس انداز کردن یک درد دیگه داشت که چرا داری خودت رو از خرید محروم میکنی و به زور میخوای پول نگه داری؟ عین ملانصرالدین شده بودم که هرکاری می کردم خودمو سرزنش می کردم.

    ولی الان نه، هم از همسرم درخواست می کنم. هم خودم کمکش در حد توانم کار می کنم و پول می سازم. هم خودم رو لایق اجناس باکیفیت می دونم و بجا خرج می کنم و خیلی کمتر از قبل ترس تموم شدن پولامو دارم. و هم با پس اندازم دوستم.

    یعنی جایی که تشخیص میدم باید فلان دوره استاد رو بخرم خیلی راحت پول میدم و لذتشو می برم.

    (اینم توی پرانتز بگم که پس اندازم رو فقط و فقط صرف خرید دوره های استاد کردم و دیگر هیچ…)

    یک کار خوب دیگه ای که از یه باور درست میاد رو هم بهش اشاره بکنم که شاید برای خیلیها راهگشا باشه. من همیشه از پولی که وارد حسابم میشه، از خدای رزاق و از کسی که اون پول رو برام واریز کرده سپاسگزاری می کنم حتی اگر یک هزار تومنی باشه. هر دفعه که مرغ و گوشت می خریم، لباس می خریم، میوه و سیب زمینی و هرررررر چیز دیگه ای که می خریم من با صدای بلند شکرگزاری می کنم و به اون وسیله میگم به خونه و زندگی من خوش اومدی.

    این سپاسگزاری دائمی به جهان این سیگنال رو ارسال میکنه که زندگی سعیده جای مناسبی برای نزول نعمتهاست و بیشتر و بیشتر بهم داده میشه.

    من این رو دارم حسش می کنم. قشنگ لمسش می کنم و دارم باهاش زندگی شیرینی می کنم.

    حتی کاشته شدن یک سری پیاز گل نرگس توی گلدونای کوچیک تراس کوچیکم با دستای مهربون همسرم، زمانی که من خونه نبودم، برام یک ثروته و هر روز در حال سپاسگزاری ام و اون گلها هر روز دارن غنچه های جدید میدن.

    محبت همسرم به من ثروته و من سپاسگزارش هستم.

    خوب حالا منی که رنج دوری از پول و آرامش و عشق رو تجربه کردم، و بعدش لذت داشتن این نعمتها رو چشیدن، یک اهرم رنج و لذت قوی در ذهنم پرورش پیدا کرده که چطوری زنده میمونه؟ اینطوری که من دائم چکاپ قبل و بعد رو به خودم یادآوری کنم. همیشه نعمتهام رو تکرار کنم و به یاد خودم بیارم که قبلا اینها نبود و من در نبودشون چه حسی داشتم.

    و بعد باز هم یک مرتبه سپاسگزارتر میشم و لبخندم عمیقتر میشه.

    الهی شکرت برای تک تک نعمتهایی که با لب تر کردنی به من عطا کردی و از جایی بهم بخشیدی که در حساب و کتاب ذهن فقیر و محدود من نمی گنجید. خدای من عااااشقتم.

    استاد قشنگم من ارادتمند شمام تاااااااااا آخر دنیا.

    راستی استاد دیروز داشتم درباره کره زمین و کشورها و شهرها برای ترانه صحبت می کردم، که ترانه دوباره گفت مامان پس ما کی میریم آمریکا پیش استاد؟!!! من دلم میخواد برم اونجا که آب داره درخت داره حیوونا تو جنگل راه میرن

    بله اینم از نتیجه سریال زندگی در بهشت که حتی تو دل بچه 5-6 ساله هم آرزو خلق کرده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  4. -
    مطهره یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 400 روز

    سلام به توحیدی ترین نقطه ی کیهان.

    اینطوری نیست که هر کاری که من میکنم یک هدف و باور خاصی پشتش هست

    نه گاهی مواقع اینطوری نیس

    مثلا اینکه من لباس زیادی میخرم دلیلش یک خلا درونی هست که من در گذشته داشتم

    خب من مدتهای زیادی لباس نداشتم و توان خریدش رو هم نداشتیم

    حالا من دوست دارم اون خلا درونی رو پر کنم

    این جمله امروز برام خیلی قشنگ بود

    هرکاری که میکنم لزوما هدف خاصی پشتش نیست

    هرکاری که من میکنم لزوما قرار نیس هدف خاصی داشته باشه

    درسته

    خیلی درسته

    من این روزها خیلی حساس شدم مثلا هرحرکتی یا هرحرفی که میزنم به خودم میگم که الان چه باوری داری ک اینو میگی

    یا با چه هدفی داری این کار رو انجام میدی

    ایا این کار برای رشد تو برای اینده تو مهمه نه اصلا مهم نیس

    ایا برات پول بیشتری میساره نه اصلا

    پس انجامش نده

    من حتی اطرافیان رو باهمین متر و مقیاس سنجش میکنم

    مثلا دیروز به زهرا(خواهرم )

    میگم الان که میخوای بادوستات بری بیرون

    چه سودی برات داره ؟

    چرا نمیمونی خونه روی جلسات دوازده قدم که خریدی کار کنی

    چی بهت میرسه بااونها بری بیرون ؟

    فقط پولهاتُ خرج میکنی

    بجاش پولت رو نگه دار قدم بعدی رو بخر

    چندتا باور مخرب توی حرف های دیروزم بود

    اولیش:

    من باور کمبود رو پیداکردم اینکه پول نیس

    پول کمه و به سختی بدست میاد

    دومیش :

    نمیشه هم خوش گذروند( بادوستات بری بیرون )

    وهم روی باور هات کار کرد اینطوری نمیشه

    باید سختی بکشی درواقعا کار کردن روی باورها سخته باید سختی بکشی

    باید بشینی توی خونه در رو روی خودت ببندی و فقط فایل گوش بدی و بنویسی

    انگار اگه بهت خوش بگذره قبول نیس

    سومیش :

    همین جمله استاد باید پشت هر کارت هر رفتارت وهر حرفت

    یک دلیل باشه یک باور باشه یک منطق باشه که الان فهمیدم همیشه لزوما قرار نیست اینطوری باشه

    چهارمیش:

    تو نمیفهمی من میفهمم

    من از تو برترم چون دارم روی بیزینسم کار میکنم

    من خیلی خوبم

    من خیلی حالیمه وبقیه اصلا رفتن قاطی باقالیا

    وجالبه این روزها هرکسی که کسب و کار شخصی خودش رو داره رو محترم میدونم

    و هرکسی که کارمنده رو یک ادم پست وبی ارزش میدونم

    چقدر بقیه رو تحقیر میکنم حالا چون خودم دوست دارم روی کسب و کارم کار کنم بقیه رو کوچیک میکنم چون اونها کسب و کار ندارن

    تو ذهنم زهرا رو تحقیر میکنم که چرا تو میخوای بادوستات بری بیرون

    همش مسخره ش میکنم و مجبورش میکنم مسیر من رو بره

    چرا من فک میکنم فقط راه من درسته

    فقط طرز فکر من درسته

    فقط حرف حرف منه

    چرا ؟

    چرا؟

    مطهره به قول اقاحمیدرضا ثانی :

    تو حس برتری داری نسبت به بقیه

    تو باید این حس رو کنترل کنی

    شیطان هم همین حس رو داشت و خدا

    اون رو از جایگاه فرشتگانش محروم کرد

    شیطان هم گفت من به ادم سجده نمیکنم چون من برترم

    گفت من برترم

    یادت باشه کجاها داری خودت رو برتر و بالا تر میبینی

    چون تو داری روزی دوازده ساعت روی کسب و کار خودت کار میکنی لزوما معنیش این نیست که تو از اونی که کارمنده برتری

    واااای چه همه حرفای قشنگ

    خدایا چطور این حرفها رو از درونم کشیدی بیرون

    باورم نمیشه

    من صبح که از خونه راه افتادم

    تو مسیر رفتن به کار توی اتوبوس

    گام 22 رو پلی کردم در دقیقه 12 پاوز کردم و این متن روتو نوت گوشیم به عنوان نتیجه برای خودم نوشتم

    میزارمش اینجا بمونه به ردپا

    تاریخ 17ام بهمن ماه 1403

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    مریم شریعت گفته:
    مدت عضویت: 869 روز

    به نام خدای مهربانم

    استاد عزیزم سلام مریم جان گلم سلام

    مریم جان واقعا بابت این پروژه از شما سپاسگزارم خیلی خیلی تاثیر گذار بوده

    با بودن در این پروژه من قشنگ تغییرات رو در خودم احساس میکنم و با اینکه این فایلها رو قبلا گوش کردم و نکته برداری کردم و الان تازه فهمیدم که من هیچی نفهمیده بودم و خدارو شکر میکنم که مدارم بالا رفته

    میخاستم ی حرکت به ظاهر منطقی انجام بدم و قسمت خیلی کوچیکی از زمینی رو بخرم که جزء پروژه ای هست که خدا میداند چه موقع نتیجه میدهد اونم با پرداخت کلی وام که برای خودم داشتم درست میکردم که خداوند دستم رو گرفت و پاداش کار کردن روی خودم رو داد و گفت مگه دو سال بیشتر حرفهای استاد رو گوش نکردی مگه با خودت تعهد نبستی که دیگه وارد مقوله وام و قسط نشی و نگفتی که فقط زمانی خریدی انجام میدی که بیش از خرید اون چیز پول داشته باشی و نقدی خرید کنی پس چی شده که داری توی این دام میوفتی و سریع خداوند دستم رو گرفت و از این دغدغه ای که داشتم برای خودم درست میکردم بیرونم کشید

    استاد عزیزم من تا به حال نه از کسی شنیده بودم و نه جایی خونده بودم که پول مقدس هست و باید با پول دوست بشیم و همیشه شنیدم که پول بده آدم رو از خدا دور میکنه غرور میاره چرک کف دسته ووووو

    و شما انقدر زیبا و قدرتمند در مورد زیبایی پول و قداست آن و رسیدن به خداوند به وسیله ثروتمند شدن صحبت میکنید که انسان برای پول درآوردن به وجد میاد چرا که داره این باور در ما شکل میگیره که تنها راه رسیدن به خداوند ثروتمند شدن هست

    یعنی انقدر آگاهی و نکته توی این فایل بود که مبهوت شدم و تازه چقدر با شرایط الان من که شروع کردم به کسب مهارت و وارد شدن به علاقه خودم و شروع کسب درآمد شخصی همخونی داشت و کمکم کرد بینهایت سپاسگزارم

    در پناه الله مهربانم شاد و پولدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    علی احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1603 روز

    به نام خدایی که مرا انسان آفرید ،سلام بر استاد عباسمنش، #مدیتیشن تمرکز ذهن_نیست

    هر شیوهٔ مدیتیشن که شما را به سوی تمرکز هدایت کند اشتباه است

    زیرا در صورت پیروی به جای باز و در دسترس بودن بسته و منقبض خواهید شد.

    در صورتی که آگاهی خود را بر موضوع خاصی

    باریک و متمرکز نمایید ، و به این ترتیب

    از کلِ هستی صرف نظر کنید، باعث ایجاد تنش و انقباض در وجود خودتان خواهید شد.

    تمرکز بر یک موضوع باعث می‌شود که

    ٪99 از زندگیِ اطراف خود را نادیده بگیرید،

    و تنها بر همان موضوع متمرکز شوید.

    به همین علت افراد زیادی از زندگی فرار کرده‌اند، و برای تمرکز بر خداوند،

    به کوه‌ها و غارها رفته‌اند

    و جدا از اجتماع زندگی می‌کنند.

    خداوند چیزی نیست که بتوان با تمرکز به او رسید

    خداوند تمامیت هستی است

    و به همین علت است که

    از راه علم و دانستگی

    هرگز نمی‌توان به خداوند رسید.

    مدیتیشن تمرکز نیست؛

    بلکه نوعی رهایی و وانهادن است.

    خیلی ساده هنگام مدیتیشن

    انسان در خودش رها می‌شود،

    و استراحت می‌کند.

    هرچه این استراحت عمیق‌تر باشد

    بیشتر احساس خواهید کرد

    که باز و پذیرا هستید.

    به این ترتیب انعطاف‌پذیر می‌شوید و

    ناگهان هستی شروع به نفوذ به درون شما می‌کند.باید از طریق مدیتیشن خدا را فهمید خداوندی که کل کیهان واین جهان هستی را برای انسان ها آفریده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 907 روز

    به نام خدای هدایتگرم خدایی که فرمانروای جهان زیباست جهانی که با قوانینش ما رو به حرکت وامی‌دارد به سمته خوبیها و ثروتها و زیباییها

    سلام بر استاد جانانم سلام بر بنیانگذار ابن پروژه عظیم مریم عزیزم که زیباتر کرده حرکت کردن رو و در دل ترسها رفتیم و تضادها رو پله ای برای رشد ببینیم احسنت مرحبا میبوسمت از راه دور

    به پول باید احترام گذاشت من پارسال این تمرین رو حل کردمویه مقدار پول هر ماه کناررمیذاشتم در مواقع ضروری به هیچ عنوان دست بهش نمیزدم

    اما نمیدونم چی شد که همشو خرج کردم

    اما دوباره با دیدن این فایل شروع کردم و تعهد میدم هر ماهی اضافه کنم تا آخر عمر عمل میکنم تا جهان در هایی از نعمت و ثروت رو وارد زندگیم کنه

    الان یه هفته میشه 150 تو کیفم گذاشتم هم میبینمش لذت میبرم و قول دادم دست بهش نزنم

    من ولخرج نیستم اما پولی که جمع میکردم برای همه روا داشتم خرج کنم الاخودم

    که اون روز فهمیدم ابن ترمزه احساسه عدم لباقت

    ست و دارم روش کار میکنم از این به بعد اول خودم

    وقتی من برای خودم ارزش قائل بشم و خودمو دوست داشته باشمو لایق بدونم به جهان اعلام مبکنم من لایق نعمتو ثروت و چیزهای خوب و زیبایی‌های این جهان هستم و جهان هم به این فرکانس من پاسخ میدهد

    از همه ممنونم سپاسگزارتم استاد عزیزم مریم عزیزم و دوستان زیبایم

    خدایا برای تمام داشته هایم برای دیدن هر روز واریزهایم شکرت می‌گویم

    الهی و ربی من لی غیرک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1064 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    در این فایل استاد چند نکته را در زمینه‌های مختلف یادآور شدند

    نکته اول تضادها

    کمبودها سوخت پرواز ما هستند

    در مواجهه با کمبودها دو روش داریم یک اینکه بگوییم بدبختیم و این سرنوشت ماست و بپذیریم دو اینکه قدرت و انگیزه بگیریم تا آن کمبودها را پشت سر بگذاریم و رفع کنیم.

    جهان به اندازه‌ای که دروناً شخصیتم عادت‌هام رفتارم باورهام تغییر بکنه برای من تغییر می‌کنه و نسبت به همون تغییر به من جواب می‌دهد.

    باید بتوانم کاری کنم رسیدن به هدف برایم بشود لذت و نرسیدن بهش برام رنج آور بشود بنویسم اگر برسم به هدفم چه اتفاقات خوبی برایم می‌افتد و اگر نرسم چه اتفاقاتی می‌افتد و حداقل 21 روز پشت سر هم صبح و شب بخوانم و بعد از آن 21 روز هر چند وقت یک بار مرور کنم تا انگیزه‌هایم برای رسیدن به هدف همیشه قوی بماند

    نکته دوم روابط

    یاد گرفتم در زمینه روابط تحسین کنم احساس مهم بودن به انسان‌ها بدهم ،فارغ از ویژگی‌هایشان دوستشان داشته باشم بهشان احترام بگذارم و خودم را از احساس کینه حسادت و حسرت برسانم به احساس تحسین و لذت.

    خدایا شکرت در زمینه روابط من این احساس لذت از تحسین و دیدن زیبایی ها،خوبی‌ها ، دستاوردها ،موفقیت‌ها و خوشحالی‌های بقیه رو ر بار بهتر و بهتر می‌چشم.

    خدایا شکرت که هر بار احساس بد مقایسه رو بیشتر و بیشتر از من می‌گیری و در من کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌کنی

    خدایا منو به راه راست هدایت کن که من هر لحظه به هدایت‌های تو محتاجم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1728 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام ب همگی عزیزانم صبح زیباتون بخیر و نیکی

    گام 22

    اگر ب سمت کمال حرکت نکنی ب سمت زوال کشیده میشوی

    الهی صدهزار مرتبه شکر بخاطر این آگاهی های ارزشمند و تمرین اهرم رنج و لذت

    چقد قشنگ میشه ی عادت قدرتمند کننده ساخت با این اهرم

    استاد چقد خوب تونست ازش استفاده کنه برای قانون سلامتی

    اگه من ازاین مسیر برم و استمرار داشته باشم

    ب چ چیزهایی میرسم

    چقد زندگیم تغییر میکنه

    چقد حالم بهتر میشه

    چقد روابطم عالی تریشه

    جقددد از لحاظ معنویت رشد میکنم و رابطه ام باخدا بهتر و لذت بخش تر میشه

    چقد سپاسگزار تر میشم و با سپاسگزاری هم فرکانس میشم با خداوند و منبع درونم

    چقدچرخ زندگیم روان‌تر ،و نرم تر میشه

    چقد چشمام بیناتر میشه ب دیدن زیبایی ها و اونا رو دعوت میکنه ب زندگیم

    چقد عشق بیشتری دریافت میکنم

    چقد شخصیتم رشد میکنه

    ظرف وجودم بزرگتر میشه

    قلبم بازتر و آماده ی دریافت نعمتهای بیشتر

    چقد خودم و لایق خوشبختی میبینم

    احساس ارزشمندیم بیشتر میشه

    و خودم و لایق بهترینها میدونم

    چقد ذهنم ساکت تر میشه

    چقد بدنم سالم‌تر قوی تر و زیبا تر میشه

    چقد

    چقد با آدم های خوب همدار میشم

    چقد همزمانی ها رو زیبا تجربه میکنم

    چقد دستان خداوند میان تو زندگیم تا منو ب خواسته هام برسونن

    چقد احساس ارزشمندی بیشتری میکنم.

    چقد عزت نفسم میره بالاتر

    چقد نعمتهای بیشتر و تجربه میکنم ،مسافرت‌های ک دوسدارم و ب راحتی میرم

    چقد رسیدنم ب خواسته هام امکان پذیر ترو باور پذیر ترمیشه

    چقد ایمانم قوی تر میشه،ک هراتفاقی بیفته ب نفع منه

    لاخوف علیهم و لاهم یحزنون تر میشم

    میشیم رو دوش خداوند و لذت میبرم از مسیر زندگی

    کشورهایی ک تو خواب نمیدیدم

    از همه مهمتر باعث میشدم بقیه هم ب خواسته هاشون برسن

    من با رسیدم ب آرزوم ها و تجربه ی زندگی درهمه ی ابعاد زمین رو جای زیبا تری میکنم

    .و باعث گسترش جهان میشم

    چقد قلبم بازتر میشه

    چقد پرتر و افتاده تر میشم درمقابل خداوند.

    جقد تسلیم تر میشم

    چقد زندگیم زیباتر ،روانتر،لذت بخش ترو توحیدی تر میشه

    وقتی ک من باعشق این مسیر و ادامه بدم و روی خودم کار کنم ب کمال و خوشبختی و ب هدف اصلیم ک همین بوده

    تجربه ی زندگی در تمام ابعادش میرسم

    جقد شخصیتم توحیدی تر و نورانی تر میشه

    چقد دست خدا میشم برای دیگران

    الهی صدهزار بار شکرت

    اگه من حرکت کنم تواین مسیر و روی خودم کار کنم عشق الهی در وجودم جاری میشه واز سرریز ش ب بقیه هم میدم و ب زیبایی عشق زمینی رو هم تجربه میکنم

    ولی اگه باری ب هرجهت باشم

    و برای سرگرمی و فقط برای تسکین خودم این فایلها رو گوش بدم و در عمل ازش استفاده نکنم اگه ،اگه در موردش فکر نکنم.

    خودم رو بهبود ندم و تغییر نکنم.

    آروم آروم از این مدار زیبا دور میشم

    برمیگردم ب زندگی قبلیم و نقطه ی زیر صفر

    و همه رو بت میکنم تو زندگیم

    نجواها بلندتر میشه ،گوشم و کر میکنه

    هرروز از خودم دورتر میشم

    ناخواسته ها منو در برمیگیره

    و زیر چرخهای جهان له میشم

    مشرک میشم و از مدار توحید دور

    از نور ب سمت تاریکی ها هدایت میشم

    زندگی سخت تر و زجرآور تر میشه

    قلبم مهر میشه

    پرده میفته روی چشم و گوشم دیگه داشته هام و نمیبینم

    نشانه های خداوند و نمیبینم

    کفور میشم

    ناسپاس میشم

    و هی میرم پایین و پایین تر

    و میریم ب مدار اسفل السافلین

    قلبم فشرده و سفت میشه

    حزن و اندوه منو بیچاره میکنه.

    راه نفسم بند میاد

    هیچی خوشحالم نمیکنه

    همدار میشم با نازیبایی ها

    و ناسپاس و مشرک از این دنیای زیبا میرم

    خدایا خودم و ب تو سپردم

    خدایا تو ارباب منی

    او از قلب من آگاهی

    میدونی ک چقد سعی میکنم ثابت قدم باشم توی این مسیر، قلبم و محکم کن ب ایمانت

    خدایا من هیچی از خودم ندارم

    هرآنچه دارم مال توست

    منی ک نمیتونم آب دهنم و قورت بدم.

    نمیتونم بدون تو لحظه ای نفس بکشم

    ببینم.

    راه برم.

    بشنوم

    قدرت وتوان توی بدنم از توست

    خدایا اگه هدایتم نکنی من بیچاره میشم

    بدبخت میشم

    همه ی کس و کارم تویی

    پشت و پناهم تویی

    خدایا از فضلت برمن ببخش

    از رحمتت

    ازعشقت

    خدایا من از تو خودت و میخوام

    وقتی تو رو دارم یعنی همه چی دارم

    چون تویی منشا تمام نعمتها،ثروتها،عشق و سعادت دنیا و آخرت

    منو ب حال خودم رها نکن

    میخوام بندگی تو بکنم ولی بلد نیستم

    تو یادم بده باش

    هرچی بگی انجام میدم

    منو تسلیم فرمان خودت قرار بده

    ب من یاد بده سپاسگزار بودن رو.

    بندگی کردن

    و تسلیم بودن رو

    قلبم و باز کن تا پیام‌ تو واضح بشنوم

    بیرون ز تو نبست هرآنچه درعالم هست

    از خود بطلب هرآنچه خواهی ک تویی

    سپاسگزارم خدای قشنگم ک این بیت زیبا رو یادم آوردی

    سپاسگزارم ک منو خالق زندگیم قرار دادی

    سپاسگزارم بابت قانون ثابت و بدون تغییرت

    خداوند سیستمه ک فقط پاسخ میده ب فرکانسهای ما

    دقیقا عین آینه عمل میکنه و بازتاب افکارم و بهم بر می‌گرداند

    خدایا شکرت ک بیدارم کردی تا کامنتم و بنویسم و ب تعهدم عمل کنم

    الهی شکرت بخاطر یک روز دیگه ک بهم فرصت زندگی دادی

    الهی شکرت

    مرسی ک بهم گفتی گ هرتضادی ک نیاد تو زندگیت برای اینه ک خواسته ات واضح تربشه

    برای اینکه خودت و بشناسی

    و قوی تربشی

    و درسشو بگیری و بزرگتر بشه

    و ازش سوخت بگیری برای ادامه ی حرکتت

    الهی صدهزار مرتبه شکرت رب العالمین

    سپاسگزارم بابت پیاده روی دیروز صبحم چقدددد چسبید

    چقد هواعالی بود

    آسمان آبی با ابرهای سفید

    پرواز دسته دسته ی کبوتر ها

    دیدن پروانه های زیبا

    گلهای زرد آفتابگردون ک اینقد زیبا بودن ازشون عکسم گرفتم

    الهی شکرت بخاطر اینکه دیروز در زمان مناسب هدایتم کردی ب بانک

    قبل اینکه برم ذهنم هی میکفت الان دیر میشه

    کلی باید تو بانک بشینی ها

    عجله کن

    من صبحانه خوردم،تمرین ستاره قطبی و انجام دادم

    کام 22 رو گوش دادم شدساعت 10

    گفتم عجله ای درکار نیست کارم ب راحتی انحام میشه و آماده شدم و رفتم

    تاکسی سریع اومد ی پسر جونی جلو نشسته بود

    ماشالله هزار ماشاالله برومند و رشید و چهار شونه

    و خوشتیپ ی کوله دستش بود فک کنم دانشجو بود.خدا حفظش کنه

    خیییلی تحسینش کردم

    و لذت بردم از وجود نازنین این مخلوق زیبای خداوند

    قبل من پیاده شد

    وقتی رسیدم بانک دیدم کارم نیاز ب نوبت گرفتن نداشت

    و عرض کمتر از تیم ساعت کارم ب زیبایی و عزتمندانه تو دوتا بانک انجام شد

    چقد متصدی بانک اول خوش برخورد بود و باعشق پاسخ سوالم و داد و کارم و انجام داد

    چقد چشمای متصدی بانک دوم زیبا بود ی سبز خوشرنگ کلی توی دلم تحسینش کردم

    و بهش هم گفتم هاا

    گفتم رنگ چشات چ خوشگله

    با اینکه خانم بود ب روی خودش نیاورد

    حس کردم ک خجالت کشید

    چون دیگه تو چشام نگاه نکرد خخخخخ

    گفتم خدایا شکرت بارها من تحسین شدم بابت چشمای قشنگم

    ولی لبخند زدم و تشکر کردم حتی قبل از آشنایی با این مسیر

    چقد خوبه ک توی این مسیر هستم

    چقد خوبه بتونی بپذیری تحسین و تمجید دیگران رو و خودت رو دوسداشته باشی

    ی آقایی هم نزدیک اون خانم بود ک چشماش سبز بود

    برای انحام کارم راهنماییم کرد

    همون نگهبان بانک بود ک سری قبل باهام اومد کنار باجه تا رمز دوم پویا رو فعال کنم خخخخ..

    نمیدونستم نگهبان بانکه وقتی اومد دیدم اسلحه دستشه خخخخخخ

    البته خودش گفت اگه درست نشد بهم بگو تا بیام راهنمایی ت کنم.

    من فقط درخواست کردم ازش

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    عاشقتمممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1491 روز

    به نام خداوند ثروتمند.

    چقققققدر دوست دارم ثروت بسازم و با استفاده کردنش لذت ببرم.

    استاد جان سلام

    مریم جان سلام چقققققدر زیبا شدین مثل فرشته ها .

    این روزها خیلی دارم آگاهانه رو باورهای مالی کار می کنم.

    من تو زندگیم خیلی خلأهای مالی دارم و دوست دارم به جایی برسم که به راحتی پر کنم این جاهای خالی تو زندگیم و چون باید پر کنم خودمو اگه بخوام بگذرم باید سیر بشم، شرط گذشتن اینه که باید بهش برسم و سیر بشم تا براحتی بگذرم.

    رو باورهای توحیدی هم خیلی دارم کار می کنم که خیلی جاها باید حرکت کرد و ایمان داشت و شجاعت به خرج داد بزودی پاداش ها از راه می رسند.

    من از خدا می خوام که دوره ی ثروت 1 ، به راحتی در مدارش قرار بگیرم و بزودی دعوت بشم بهش که شروع کنم کار کردن رو باورها م.

    وقتی برای خرید چیزی به فروشگاه میرم خوب حس می کنم که باورهای مالیم یه جایی مشکل دارن.

    وقتی حساب بانکی م هی پر میشه هی خالی،

    وقتی این کار بارها در زندگی م داره هی تکرار و هی تکرار میشه یعنی خیلی راحت داره باهام حرف میزنی که باااااااید بلند شد و شروع کرد.

    خدای ثروتمند م اینققققققققدر زندگیم و غرق ثروت کن غرق ایده کن که عشق تو بشم.

    خدای رزاق م، اینققققققققدر بارش نعمت ها، ایده‌ها ، برام ببار که لذت ببرم تو هم لذت ببری.

    خدای قدرتمند م، اینققققققققدر بهم شجاعت بده که وصل به قدرت تو بشم وقتی که بلند میشم از هیچ قدرتی نترسم چون خداوند قدرت بالای همه ست.

    خدای خوبم کمک کن خوب زندگی کنم تا جهان را جای بهتر ، زیباتر کنم برای یک زندگی خوبتر و زیبا تر.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: