مصاحبه با استاد | باورهای قدرتمند کننده برای درمان وابستگی - صفحه 14

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 805 روز

    با سلام خدمت استاد جاااان و سرکار خانم شایسته گرامی

    یه مبحثی که در مورد وابستگی وجود داره اینه که ما از خدا دل می کنیم و به غیر خدا دل می بندیم و این خوده شرک و راه مقابل توحید هر کس این مسیر رو بره که قطعا ما هممون در برهه ای از زندگی مون به این شکل بودیم و یا هستیم و تجربه هم کردیم همانند انجمن معتادان گمنام به عجز خودمون رسیدیم و پرچم سفید بلند کردیم که خدایم من در مقابل تو تسلیم هستم و به غیر تو هر وقت دل بستم و به غیر از تو هر وقت از هر کسی کمک خواستم بسته به درجه وابستگی و مشرک بودنم هر چقدر بیشتر وابسته بودم چنان ضربه ای خوردم که تا ماها و سالها درگیر بودم

    و وقتی این مبحث توحید رو با ذره ذره گوشت و پوست استخوان درک بکنیم و خدا رو شکر استاد در تمام مباحثی که دارن آموزش می دن پایه رو توحید می ذارن و شکر خدا اگه ما بتونیم این مساله رو هر بیشتر در زندگیمون بفهمیم و عمل واجرا کنیم زندگی یک گلستان هست

    حالا جالب ترین نکته اینجاست چی ما می خوایم که خدا نداره یکم فکر کنیم ؟؟؟

    ثروت؛سلامتی؛روابط عالی؛شادی؛آرامش؛و…هر چیزی که بخوایم داره نه اینکه داخل گاو صندوق داره اصلا خودشه ما می خوایم این انرژی به قول استاد برامون ثروت میشه برادر میشه خواهر میشه روابط عالی میشه هر چیزی که در این کیهان هست خودشه پس چرا می خوایم برای دوقرون وام یا احساس بریم گدایی

    در پناه خدا باشید شاد سالم ثروتمند و سعادتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوندی که همه زندگی منو کفایت می‌کند.

    الان داره یه بارون خوبی میاد که نشون از برکت و فراوونی این جهان دارد خدایا شکرت.

    دوست دارم چند تا نکته رو اینجا برای یادآوری خودم بنویسم.

    هفته‌ای که گذشت نمایش علوم بچه‌ها بود و هر کدوم باید پروژه‌های علومشون را تحویل می‌دادند یک چیزی شبیه روزنامه دیواری‌های زمان مدرسه خودمون .

    به صورت مسابقات برگزار می‌شود و بخشی از نمره علومشان هست. من هم رفته بودم کمک .

    برای معلم بچه‌ها چند تا اتفاق کوچیک ناراحت کننده افتاده بود و زنگ تفریح معلم رفت بیرون مدرسه وقتی که برگشت با یه حالت خیلی شاد و خندون و بشکن و برقص اومد سر کلاس به بچه‌ها گفت می‌خوام یه رازی رو بهتون بگم هر وقت دیدین حالتون خوب نیست بهتره با آواز خوندن و رقصیدن حالتون رو خوب کنید و توی حال بد نمونید!

    همین نکته رو توی کامنت آقای خسروی در سفر به دور آمریکا قسمت 7و8 دیدم ایشون هم توی کامنتشون متذکر شده بودند که گاهی اوقات حال آدم به قدری بده و ذهن به قدری آدم رو اذیت می‌کنه که حتی شنیدن فایل‌ها یا خوندن قرآن و غیره نمی‌تونه کمکش کنه تنها کاری که می‌تونه بکنه اینه که یکم از اون فضا یکم از اون حال بد فاصله بگیره هر کسی به یه روشی یکی با فیلم دیدن یکی با موزیک گوش دادن یکی با آشپزی کردن یکی با نقاشی کشیدن یکی با سفر رفتن یکی با خوابیدن یکی با ماشین دور دور زدن فقط باید حواس ذهن رو پرت کنی .

    این دقیقاً همون کاریه که من نیاز دارم مهارتش رو یاد بگیرم چون وقتی ذهن بر اثر بی‌ایمانی خودم منو می‌ترسونه حتی خواب راحت را ازم می‌گیرد

    من خیلی تعجب کردم از این صحبت معلم ، چون با شناختی که توی این مدت ازش پیدا کردم با توجه به باورهای مذهبیش اصلاً اعتقادی به قوانین و اینجور صحبت‌ها(ی فانتزی از نظر خودش) ندارد. اما خوب بلده چطور خودش رو از احساسات منفی دور نگه داره یک بار دیگه هم بهم گفت هر وقت خبر بدی می‌شنوه و ناراحت میشه شروع می‌کنه به کیک پختن چون آشپزی اون رو از مود بد خارج می‌کند.

    دومین اتفاقی که افتاد، یکی از بچه‌ها و هم‌گروهیش پروژه علومشون رو کامل نکرده بودند و مادرش رفته بود کپی رنگی گرفته بود و توی مدرسه به جای اون تند تند ‌ می برید و چسب می‌زد. وقتی بچه اومد، به جای تشکر کردن از مامانش گفت: چرا این کارو کردی؟ من اینجوری دوست نداشتم بچسبونم !و مامانش برخلاف انتظار من ازش عذرخواهی کرد!!!! و گفت که فقط قصدش این بوده که کمکی کرده باشه » شاید 10 بار از بچه عذرخواهی کرد که ناراحتش کرده و تو کارش دخالت کرده.

    اونجا یاد حرف استاد افتادم که می گویند: برای هیچکس دلسوزی نکنید هر کسی هر جایی هست جای درستش است.

    حالا اگه من بودم اولاً که اصلاً این کارا رو نمی‌کردم /: همین الانشم نمی‌کنم /: چون ز نظر من بچه باید مستقل رو پای خودش باشد و کارهای مدرسه وظیفه خودشون است نه من //:

    اگه یه موقع هم می‌کردم و همچین برخوردی می‌شد به بچه می‌گفتم عوض تشکرته!! جالب‌ترش اینجاست که وقتی اومدم خونه تعریفش کردم برای خانواده ، بچه‌ها به من گفتن مامان اگه تو بودی همونجا پروژه رو پاره می‌کردی ://و می‌گفتی حالا که قدر نمی‌دونی خودت برو از اول درستش کن //: یعنی همچین مامان مقتدری کجا دیدی: )))

    امروز می‌خواستم سیب زمینی بریزم توی آبگوشت اولش گفتم با پوست بریز بعد از خودم پرسیدم برای چی می‌خوای با پوست بریزی وقتی پوستش چروک شده و خیلی خوب تمیز نمی‌شود جواب این بود که اگر پوستش را بگیرم گوشت سیب زمینی خیلی بیشتر از موقعی که پخته می‌شه و پوستش را از رویش جدا می‌کنی گرفته می‌شود. فهمیدم من تا این حد باور کمبود دارم می‌دونستم باور کمبود خیلی توی من ریشه دوانده و برای حل این مشکل همون جا پوستش رو کندم و گفتم همون خدایی که تا حالا رسونده از این به بعد هم می‌رسونه .

    تو مصرف کردن هایم متوجه می‌شوم چقدر باور کمبود عمیق در من ریشه دوانده و تازه اول راه هستم برای شناختش و تا آخر عمر هم اگه هر روز روش کار کنم بازم جای کار داره.

    خدایا هر وقت ایمانم به تو ضعیف میشه شیطون و نجواهای ذهن بهم بدجوری حمله می‌کند من واقعاً از پسش بر نمیام من واقعاً بدون تو هیچم نابودم خودت بهم کمک کن . خودت نعمت‌هام رو بهم یادآوری کن که وقتی نجواهای شیطانی میاد حتی قدرت سپاسگزاری کردن هم ندارم .

    خودت قلبمو به قدرتت گره بزن

    ایمانم را قوی کن

    طناب توکلم را محکم کن

    که منو به هر خیری که از جانب تو برسد سخت محتاجم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1904 روز

      سلام مامان جانِ مقتدر.

      درود به تو و نگاهت نسبت به استقلال و مستقل بودن فرزند.

      من از همین کوچولوییِ حافظ دارم روی خودم کار میکنم، سریع خواسته هاشو اجابت نکنم.

      یعنی اسباب بازی هاشو ندم دستش.

      صبر کنم خودش تلاش کنه.

      حرکت کنه، برداره، بازی کنه.

      تو خونه وقتی دوتایی هستیم، ساعت هایی هست که تو اتاقش هستیم، اون با اسباب بازی های خودش مشغوله، منم موبایلم دستمه و مشغولم.

      گاهی هم میاد از سر و کول من بالا میره، صحبت میکنه، منم کیف میکنم صورت و سلامتیشو میبینم.

      الهی شکرت.

      وقتی کامنتت رو میخوندم برام یاداوری شد:

      ما هر جایی بریم خودمون و باورهامونو با خودمون میبریم.

      فرق نمیکنه کجا باشیم، باورهامون چسبیده بهمون.

      و چقدر بهت افتخار میکنم که برای بهبود خودت تلاش میکنی.

      ممنونم که شفاف و رک و صریح مینویسی.

      اینکه از حمله ی نجواهات نوشتی، بهم یاداوری کرد سمانه خانم این مدت زیادی سخت گرفتی و میگیری گاهی به ذهنت و افکارت و نجواهات…

      حقیقتش اینه که قبل از کامنتت داشتم کامنت پاکیزه جان رو میخوندم که با خودش به زیبایی هر چه تمام صحبت میکرد و به خودش احترام میذاشت و عشق میداد.

      در حقیقت از طریق ایمیلم و پاسخ ناعمه جان براش، هدایت شدم به کامنت سرشار از عشقش نسبت به خودش.

      در حقیقت یهو به خودم اومدم، سمانه

      این مدت مهربون نبودی با خودت.

      دایم فکرت یه طوری بود و هست که انگار کم هستی و ناکافی و ناتوان.

      در صورتیکه اینطوری نیست.

      سمانه جان قول میدم فکر کنم به این راهنمایی و هدایت الله و باهات یه گپ عشقولانه رو استارت بزنم.

      نفیسه جان یکی از جذابیت های کامنتهات برام قسمتهاییه که از مدرسه فرزند نازنینت مینویسی، از پروژه هاش، معلمش، اینکه برای مشارکت میری مدرسه و معلم کمک میکنی.

      یادمه یه بار رفته بودی با دستگاه کپی تو مدرسه کپی بگیری و اولش بلد نبودی.

      بعد یاد گرفتی.

      اعتماد به نفس و عزت نفس و احساس لیاقتی که خودت اگاهانه برای خودت میسازی، ستودنی و تحسین برانگیزه.

      یه چیزی بگم؟

      توی عکست حجاب داری.

      من با اینکه خودم اعتقادات مذهبیم تا حدودی باقی مونده، حس میکردم هر کسی بره خارج از کشور، قسمت حجابش عوض میشه.

      اما برام جالب و زیباست که شما تو امریکا هستی و خودتی.

      عکست با حجابه یعنی خودت حجاب رو اونجا انتخاب کردی که بمونه.

      تو کامنتهات از باورهای مذهبیت هم میخونم.

      فکر میکنم اینکه خارج از کشور با همه ی ازادی هاش، ادم بتونه و بخواد همونطوری که خودش قبول داره زندگی کنه، شجاعت و جسارت میخواد.

      البته داخل و خارج فرق نداره.

      اینکه هر زمانی، هر مکانی، هر شرایطی ادم بتونه و بخواد همونطوری که خودش قبول داره زندگی کنه، شجاعت و جسارت میخواد.

      مرسی که از تحلیل هات نسبت به باورهای کمبود و … مینویسی.

      الهام بخش هست.

      ماچ به روی ماهت.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    حسین کهن‌زاده گفته:
    مدت عضویت: 1595 روز

    به نام خدایی که هرچه دارم از آن اوست

    درود و سلام به استاد عزیزم و مریم بانو

    و درود به همه دوستان توحیدی خودم توی این سایت ارزشمند

    من نیومدم درباره‌ی سرمایه‌م صحبت کنم اومدم درباره‌ی وابستگی به یک عامل بیرونی برای رسیدن به احساس خوب یعنی مواد مخدر و اعتیادش بگم

    چون خودم دچارش بودم

    دوستان و استاد عزیزم:

    من از سال 1377 درگیر اعتیاد شدم

    مثل همه‌ی اونایی که از ایمان و توکل پایین برخوردارن.

    منتظر ی عامل از بیرون بودم تا احساسمو خوب کنم

    غافل از اینکه احساس از درون باید خووب باشه

    مثل اکثر معتادها از سیگار شروع شد.

    اون موقع ‌ها یعنی سال 77 تازه از خونه و خانواده به ی شهر دور (بافت از توابع کرمان) دانشگاه آزاد رفته بودم و یهویی از ی محیط بسته‌ی خانه و خانواده مذهبی یهویی دیدم ی خونه دانشجویی دارم که اینجا دیگه کسی نیست بهم بگه بکن و نکن. این غلطه اون درسته

    خودمو تو ی محیط کاملا مستقل احساس کردم

    از حاشیه و دیتیل میام بیرون.

    ی اتفاقی تو زندگیم افتاد به ظاهر بد که حالمو خیلی بد کرده بود. دقیقا سال دوم دانشگاهم خانومی که خیلی خیلی خیلی دوسش داشتم و وابسته شده بودم بهش

    به راحتی ازدواج کردو رفت با از دست دادن این وابستگی بجای درس گرفتن با آموزه‌های غلط اون موقع که میگن حتما ی چیزی جایگزینش کن تا از خاطرت بره

    من اصلا تو دنیای الآنم نبودم

    با ی عالمه شرک فکر کردم که سیگار کشیدن می‌تونه حالمو خوب کنه تا غم از دست دادن اون آدم رو فراموش کنم

    با اولین تعارف سیگار و طرز استعمالش‌ دیگه این دوشاخ محبت بسته نشد و همیشه سیگار لای انگشتام بود. در حالی که فقط اون اولین سیگاره بهم حال داد

    دیگه اون حالو تجربه نکردم

    اینم برای مزاح و خنده بگم که سیگار روشن میکردم

    آهنگ چشم من بیا منو یاری بکن از داریوش رو میذاشتم

    و میرفتم تو خاطرات خوب و بد گذشتم با اون خانوم

    که البته همین دوسال پیش به رحمت خدا رفتند

    تا اینجا دوستانم من از ی وابستگی افتادم تو ی وابستگی دیگه

    ی چند ماه گذشت و من فکر میکردم که با سیگار کشیدن و کنار دخترای دانشگاه خلوت کردن دارم حالمو خوب نگه میدارم ولی کم‌کم دوباره همه چی عادی شد

    باز هم همون حالت غم رو سرم خراب میشد

    با دوستان و اطرافیانم می‌رفتیم تفریح و اینور و اونور خیلی هم لذت می‌بردم ولی لذتش همون لحظه بود تا جدا میشدم دوباره فکر اون خانوم و دوباره داریوش و دوباره سیگار تا اینکه دیگه سیگار رفع نیاز نمیکرد

    (((از همه بدتر و مهمتر فکر میکردم که ی عامل بیرونی باید بیاد نجاتم بده از این غم )))

    پای مواد مخدر تو خونه‌ی دانشجویی ما باز شده بود

    یکی از دوستانم که هر کجا هست امیدوارم که مثل من غرق در سلامتی باشه

    گفت حسین خسته نشدی از سیگار

    سیگار وقتی حال میده که نشئه باشی

    منم که زمینشو داشتم

    گفتم عععههه نئشگی چیه؟ این چیه؟ اون چیه؟

    ی دود حالا بگیر

    آره چه گیجم کرد

    دفعه بعدش همون شب دقیقا ی ساعت بعدش دیگه ی دود گیجم نکرد بلکه دوتا دود گرفتم تا حالمو به ظاهر عوض کنم

    تو همین زمانها به خودم میگفتم نکنه من معتاد بشم؟

    به راحتی ذهن شرک‌آلودم می‌گفت نه بابا با ی دود و دو دود که نه عمرا

    دوستان توحیدی عزیزم؟

    استاد ارجمند؟

    به همین سادگی معتاد شدم تا آخر دوران دانشگاهم که یکی از دوستانم که فرزند‌زاده‌ی اهل کرمان هم بود گفت باید ترک کنی و برگردی تهران

    به هزار ترفند و درگیری و بزن بزن و دعوا ترک کردم و اومدم تهران با مدرک این در حالی بود که از اون پنج نفری که هم خونه‌ی من بودن فقط من مدرک گرفتم هر چهار نفر دیگه به دلایلی نتونستن مدرک بگیرن که دلیل اصلیش همین اعتیاد بود

    تهران اومدم و به یک ماه نکشید چون من،

    دوستان عزیزم؟

    چون من،

    استادم؟ چون من،

    چون من تو فرکانس ترک نبودم و اون خانوم منو به زور ترک داد دوباره جذبش شدم

    استاد تو این فایل 23 مهاجرت به مدار بالاتر فرمودن که اعتیاد رو نمیشه ترک کنه

    راست میگن واقعا اگر کسی از درون تغییر نکنه نمیتونه ترک کنه.

    در تهران هم به مرور زمان دوستای همفرکانسمو پیدا کردم و به اعتیاد خودم ادامه دادم تا 21 سال بعد با کم و زیاد و کلی حاشیه به شرک‌ خودم ادامه دادم و در کنارش همون خانومی که باعث همه‌ی این وابستگیام شده بود ایشونم بعضی وقتا بود بعضی وقتا نبود

    ی روز طلاق ی روز آشتی ی روز مجرد ی روز متأهلی

    کار و زندگیم تو این 21 سال خیلی خیلی فراز و نشیب داشت

    از پولداری تا بی پولی

    از سلامتی تا بیماری و درد

    از روابط خوب تا روابط آلوده و کثیف

    از دینداری تا بی دینی

    از هوش استعداد تا خنگی و بی‌حواسی

    از زبر و زرنگی تا تنبلی و پشت گوش اندازی

    از متأهلی تا مجردی

    از زندان تا آزادی

    دوستان و استاد عزیزم

    همه و همه چی رو من تجربه کردم

    تا سال 98 که ی درگیری خیلی ساده با همون خانوم عشق قبل دانشگاهم باعث شد تا از هم جدا شدیم برای بار چندم ولی ایندفعه خیلی جدی

    من دیگه خسته شده بودم

    دیگه داغون بودم

    مواد مخدر شده بود جزوی از بدنم

    اگه بهم می‌رسید

    زبل بودم

    با‌هوش بودم

    چالاک بودم

    پول خلق میکردم

    مهربون بودم

    خوش اخلاق بودم

    اگر مواد بهم نمی‌رسید……

    خلاصه استاد یادمه ی شب با خدا خلوت کردم

    و گفتم به خدا:

    اینهمه نماز خوندم اینهمه دینداری کردم اینهمه به ظاهر بودی و نبودی

    نمی‌خوای دست منو بگیری خسته شدم

    26-7 سال از زندگیم برای عشق به یک وابستگی‌ از دستم رفت

    چند شب بعد تصمیم به خودکشی گرفتم

    که به طرز معجزه آسایی همون شب با استاد عزیزم سال 99 آشنا شدم ولی جدی نگرفتم فقط همینقدر که منو از حس خودکشی کشید بیرون و وارد ی دنیای دیگه کرد

    خدارو ی جور دیگه بهم معرفی کرد که رنگش، بوش، طعمش، فضاش، یادش، اندازش، موجودیتش، ماهیتش

    با این خدایی که رو منبر یادمون داده بودن فرق میکرد.

    تیر ماه سال 1401 داشتم با همون خانوم که عشق اولم بود و بیست و چند سال پای عشقش مونده بودم میرفتم سر زندگی. دیگه بطور رسمی، با این تفاوت که فایلهای رایگان سایت ی کم هوش و حواسمو جمع کرده بود که تمرکزم بزارم رو زیباییها،

    و بحث توحید و توکل و خداوند و هدایت، ی کم تو دلمو قلقلکم میداد که……

    خبر کشته شدن اون خانوم بعد بیست و چند سال عاشقی

    ی شُک بزرگ بود

    باز هم شرک داشت جولون میداد و من مشرک‌تر از همیشه به مواد مخدر بیشتری روی آوردم

    تا جایی که روزی 4 یا 5 گرم تریاک یا شیره مصرف میکردم.

    تقریبا شیش ماه بعد از فوت ایشون

    دقیقا یادمه 25 آذر 1401 داشتم فایل رایگان ظلم به خود از دیدگاه قرآن رو گوش میکردم و دود می‌گرفتم که

    صحبتهای استاد دگرگونم کرد

    انگار استاد داشت به من می‌گفت

    که هر بلایی سرمون میاد خودمون خالقشیم

    هر جایی هستیم جایگاهمون همونجاست

    حسین ببین جات کجاست؟ پای بساطی؟ خودت خواستی و الآنم اینجایی

    داشتم با گوش دادن به این فایل رایگان به خودم میومدم

    انگار احساس کردم که هر چی بلدم رو بریزم دور و خودمو بریزم و از نو بسازم

    وقتی استاد از دلایل قرآنی و مثالهای تغییرات خودشون داشتن میگفتن

    این جمله که هیچ عامل بیرونی نه در جهت منفی و نه در جهت مثبت هیچ تأثیری تو زندگی ما نداره.

    و من کم‌کم داشت از خودم بدم میومد

    با گوش کردن به فایل چشم زخم و فهمیدن اینکه ما داریم به عامل بیرونی قدرت میدیم

    تصمیم گرفتم

    همونجا و همون لحظه بساطو جمع کردم و تو سایت مطرح کردم و شرایطم رو مشورت کردم

    ی خانمی با نام مستعار پرنسس خوش قلب(که از خدا می‌خوام زیر سایه‌ی ثروت و نعمت و سلامتی باشه) از تو سایت همونجا گفت من اصلا اهل کامنت نیستم و نمیدونم چرا الان یهو دارم برای شما کامنت می‌زارم ولی چرا مشکلتو با خدا مطرح نمیکنی تا هدایتت کنه

    همین جمله رو پیگیری کردم و هدایت شدم و رفتم شهرستان پدرم اونجا ی خونه داریم

    دوهفته موندم با کلی خاطره خوب ترک کردم

    خودم الان باورم نمیشه

    شبها میرفتم و میدویدم تو‌کوبر اطراف شهرستانمون

    همین دویدن رو من روز سوم یا چهارم بعد از شب یلدا تو حالت ترک اعتیاد تو لایو استاد با آقای عرشیان فر هدایت شدم که من در اوج درد داشتم به سخنان این دو بزرگوار گوش میدادم که استاد فرمودند اگه دیدی نمیتونی احساستو خوب کنی ی شوک به خودت وارد کن. اونجایی که گفتید شیرجه زدید تو دریا از رو عرشه‌ی کشتی

    و منم با دویدن به خودم شوک وارد کردم تا مغزم مواد رو فراموش کنه و به فکر پمپاژ خون باشه و چقدر موفق بودم استاد

    چقدر موفق بودم

    جالبه بدونید تا الان بارها تو محفل خلاف هم بودم

    اما نه سمتش رفتم و نه از همه مهمتر همون دوستانم که من مهره‌ی اصلی پا بساطیشون بودم حتی ی تعارف هم بهم نزدن

    تا اینکه کلا خودشون قرار میزارن و میرن خوشگذرونی و به لطف خدا اصلا تو فرکانسشون نیستم که حتی برای ابراز دلتنگی هم زنگ بزنن

    الان که 18 بهمن 1403 هست تقریبا ی ماهه سیگار رو هم ترک کردم

    من همه‌ی این داستان رو گفتم که اگه هر کدوم از دوستان داخل سایت به هر چیزی. هر چیزی، وابستگی دارن

    میتونن به راحتی و با توکل به خدا و هدایت الله یکتا

    از اون وابستگی دل بکنن فقط کافیه از درون بخوان

    به خود خدا. خدا هدایت می‌کنه. از دستان غیبش برای شما هدایت می‌فرسته

    فقط کافیه قدم اول رو برداریم

    دوستان من ی معتاد بودم که 25 سال نان‌‌استاپ مصرف داشتم

    اما ترک کردم

    حالا بازم از زبون یکی که یک وابستگی خانمان سوز رو ترک کرده بشنوید دوره‌ی 12 قدم بهترین و کاملترین و بی‌نقص ترین راه ترک کردنه چه سیگار. چه تریاک چه هر وابستگی

    بخدا میشود. به خودش قسم میشود

    من که نه انجمنی رفتم نه جلسه‌ای با همین فایلهای رایگان ترک کردم و با دوره‌ی 12 قدم دارم زندگیمو بهبود می‌بخشم

    و خیلی هم موفق بودم

    اصلا اگر کسی از درون بخواد تغییر کنه و وابستگی به هر چیزی رو ترک کنه احتیاجی به انجمن هم نیست

    اگه از درون بخواد ترک کنه …. میشود

    امکان نداره نشه

    میشود…. میشود‌‌‌‌‌…….میشود

    همینکه درک کنیم که احساسمون از درون باید خوب باشه نه با عامل بیرونی

    میشود می‌شود میشود

    چند وقته همسر عزیزم بهم میگه برای ترک سیگارت نمی‌خوای ی کامنت بنویسی

    اینجا دیگه وقتش بود

    نوشتم

    امیدوارم برای دوستان ی چراغ راه برای ترک عادت‌ها و وابستگی باشه

    آمین

    تهران داره بارون میاد خیلی قشنگ

    خیلی جذاب

    خیلی زیبا

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    از خدا میخوام همه‌ی دنیا جزو سپاسگزاران واقعی باشند مخصوصا بچه‌های گل و توحیدی این سایت

    استاد عزیز و‌ مریم بانو بخاطر تمام زحماتتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سعیده آیت گفته:
      مدت عضویت: 1048 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام به شما دوست عزیز

      اقا چه کردید با این کامنتتون

      حال من که با خوندن هرجملتون بالا وپایین شد

      وخداروشکر که نهایتا به سرمنزل خوبیها ختم به خیر شد

      چقدر خوشحالم براتون

      برا این همت و ارادتون

      برا ایمانتون

      خداروشکر که از خودش خواستید و اونم مثل همیشه خدایی کرد شاهکار کرد

      واقعا این سایت این استاد این بجه ها نعمتهایی هستن که اگر شبانه روز هم بابتش شکر گزار باشیم حق مطلب رو ادا نکردیم

      چقدر خوشحال شدم کامنتتون رو خوندم شما برای من شدید یه الگو

      تو شرایطی که جسمم به دلایلی آب وروغن قاطی کرد که به ذهنم بتونم فکت بدم

      که اگر حسین آقا تونسته تو هم میتونی اینکه چیزی نیست

      ببین حسین آقا اون شرایطو سپری کرد

      مال تو که چیزی نبست

      امیدوارم در کنار همسرتون همیشه شاد و سربلند و سالم باشید

      خدایاسکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسین کهن‌زاده گفته:
        مدت عضویت: 1595 روز

        به نام خدایی که هر چه دارم از آن اوست

        درود به استاد عزیزم و مریم بانو

        و درود فراوان خداوند به شما سرکار خانم آیت عزیز

        امیدوارم حال دلتون عالی عالی عالی باشه

        ممنون برای کامنت قشنگتون

        سپاسگزارم که کامنت منو خوندین و با پاسختون منو تو راه خودم هزاران بار مصمم‌تر کردید

        البته که احساسات منو به اوج هیجان و الاهیت رسوندین

        از خدا میخوام سلامتی و ثروت و نعمت و معنویت سایه‌ی سر خودتون و خانواده‌‌ی محترمتون باشه

        امین

        خدایا شکرت

        خدایا شکرت

        خدایا شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فروزان❄️ گفته:
      مدت عضویت: 1889 روز

      سلام گرم من خدمت شما انسان ارزشمند،قوی،توانمند،صادق،شریف

      من تو پروژه ی مهاجرت هستم

      و همه کامنتهایی که برای هر فایل میاد رو که حدودا 10،11 صفحه برای هر فایل میشه وتو 2،3 روز هم منتشر میشه رو میخونم

      بعضی از کامنتهاروهم 2یا چندبارمیخونم

      و امتیازهم میدم

      ولی برای کامنت شما نتونستم جواب ننویسم، ی حسی تو دلم گفت بنویس

      اشکام خود به خود دارن میریزن

      از مسیری که رفتید،از توانایی که دارید،

      تحسینتون میکنم بابت شجاعتتون،ایمانتون،توکلتون

      برای ارزشی که برای خودتون قائل شدید و‌جسم و روح ارزشمندتون رو پاک پاک کردید و به اصلِ پاک خودتون برگشتید

      خدارو شکر برای سلامتی و بهبودیتون

      یادم اومد دقیقا فایل لایو استاد با اقای عرشانفر رو که داشتم از تو سایت میشنیدم دقیقا کجا،با چه حسی بودم و اونزمان یکی از شاگردای استاد تو چه مسیر سخت وسازنده ای بوده،ی حال عجیبی بهم دست داد

      خداروشکر که ماانسانها توانایی خلق زندگیمون رو داریم

      براتون،ایستاده دست میزنم

      بینهایت،تحسینتون میکنم

      بهترین وزیباترین اتفاقات و احساسات رودر مسیر زندگی تجربه کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسین کهن‌زاده گفته:
        مدت عضویت: 1595 روز

        به نام خدایی که هر چه داریم از آن اوست

        دوست عزیز و همفرکانسیم

        فروزان عزیز

        درو به شما

        این همه صفت خوب قطعا شما هم لایقش هستید که من رو هم مورد خطاب قرار دادید

        ارزشمندی و قدرت و صداقت و شرافت و توانمندی

        خداروشکر که با کامنتم تونستم

        چشمهای شفاف شمارو هیس کنم از شوق و هیجان وجود خدا

        دوست عزیزم

        اینو میدونم و مطمعنم که وقتی از ته دلم در تنهایی خودم از خودش خواستم

        منو یچبه سمت این سایت هدایت کرد

        و منو لایق کرد که کنار شما دوستان به سمت خودش حرکت کنم

        خیلی خیلی خیلی از شما ممنونم که با کامنتتون‌ ی بار دیگه خدارو برام متذکر شدی

        دم شما گرم

        سایه‌ی نعمت و ثروت و سلامتی

        رو سر خودتون و خانوادتون

        خدارو شکر برای این سایت

        خدارو شکر برای دوستان توحیدی مثل شما و سایر دوستان

        خدارو شکر برای این نعمت خالق بودن زندگیمون

        در آغوش امن خداوند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1497 روز

    به نام معمار هستی .

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته تحسین و همه دوستان هم فرکانسیم .

    الهی شکرت یک روز دیگه فرصت دادی بهم تا رشد کنمو درکت کنم .

    یکی از درخواستهای امروزم این بود از خداوند که میخام بیشتر درکت کنم و احساس میکنم دارم در مسیرش

    حرکت میکنم درک کردن هم از کنترل ذهن میاد که بتونم احساسات را کنترل کنم قربانی کنم یک سری

    لحظات خوش کاذب زودگذر رو تا به خدای خودم شناخت خود برسم این روند ادامه دارد تکاملی هست

    انشالله که بتونم با کمک خودش این مسیر زیبا را با لذت ادامه دهم و خوشحال به سمت خودش

    برم سربلند و اونم خوشحال از بازی خوبم در این شهرک سینمایی به نام سیاره زمین بازی

    هر کدوم از ماها در این فیلم جذاب و دوست داشتنی با تمام چالش های آن بسیار زیباست

    و خیلی بهتر و هیجان انگیزتراز دنیای قبلمون هست انجا فقط روح بودم و نمیتونستم

    خودمو درک کنم لمس کنم دیدم این بازی زمین رو از خدا خواستم منو بفرسته منم بتونم

    درک و احساسات داشته باشم بدن داشته باشم خودمو لمس کنم درک کنم راه برم وزن داشته باشم

    غذا بخورم حرف بزنم بشنوم خیلی جذابتر از بازی قبلی ماست این جهان فقط ما یادمون رفته

    که چقدر ذوق داشتیم بیایم و خداوند این فرصت لذت را به ما داد ما نمیتونستیم انجا

    لحظه ها را زندگی کنیم درک کنیم ولی الان میتونیم لحظه های زندگی زمینی خودمون را زندگی کنیم

    ثانیه به ثانیه لحظه ها را بفهمیم درک کنیم ما برای همین اینجاییم ولی متاسفانه این ذهن به ما وصله

    و ارتباط ما را از درنمان قطع کرده فقط داره اطلاعاتی که ذخیره کرده را پردازش میکنه اینم کارش همینه

    ما باید اگاهانه بتونیم لحظه را درک کنیم کنترل ریموت را به دست بگیریم تا ارتباط وای فای درونی

    فعال بشه من در لحظه به دو نوع فرکانس میتونم وصل باشم دورنی و بیرونی خوب ما اکثر مواقع

    تسخیر بیرونی میشیم چون زورش بیشتر شده آنتنش قوی تر هست و سیگنال قوی تری دارد

    آنتن درونی ما سیگنالش ضعیف هست و نمیتونه به ما وصل باشه تا زمانی که وای فای بیرونی

    قوی تر هست نمیشه و ما را در احساس بد منفی نگه میداره ماباید با کنترل احساساتمان

    قربانی کردن یک سری کارهای اضافی الکی بتونیم وای فای درونی را تقویت کنیم در واقع

    ما با کنترل ذهن ظرفمون بزرگتر میشه درکمان بیشتر میشه میتونه غالب باشه بر

    وای فای بیرونی هر چی این روند را ادامه بدیم و در یک مدار نگهش داریم زندگی میشه

    مثل زندگی استاد عزیزمون فقط حال خوب بیشتر و زندگی در بهشت زمینی همون نقشی که ابتدای

    تولدمون بهمون داده شده بود .

    وابستگی به عوامل بیرونی هر چیزی میتونه باشه و عادت بهش ویرانگر هست و شرک محسوب میشه

    وقتی ما به چیزی بیش از حد نیاز انسانیمون وابسته بشیم یعنی مشرک هستیم یک تعادلی باید باشه

    بین وابستگی ما با موضوعات مختلف به نظرم کلا تعادل در همه چی میتونه زندگی را در تمام ابعادش

    زیباتر کنه اگر بیشتر از حد تعادل در مورد وابستگی پیش بریم دیگه کارمون زار هست

    من خودم اینجوری میبنیم من در این جهان اومدم زندگی را تجربه کنم تمام امکانات هم هست و میتونم

    ازشون استفاده کنم من اگر مسیرم مثلا از اینجا شمال ایران به جنوب ایران باشه من باید در تمامی شهرهای

    مرتبط با جنوب ارتباط داشته باشم اگر من به یک میان شهری وابستگی زیاد داشته باشم و از انجا حرکت

    نکنم به شهر دیگه همونجا بگم خیلی لذت بخش هست اینجا باشم یک مدت نمیشه دیگه من باید

    همه شهرها را با لذت و با تمام زیبایی هایی که داره ترک کنم به مسیر ادامه بدم و حرکت به سمت جنوب داشته

    باشم این کاری که ماها اغلب در مورد وابستگی به جایی انجام میدیم و فقط میخایم به یک جا که خوب بود

    بچسبیم و نمیدونمیم که زندگی یک مسیر جریان داره باید حرکت داشته باشم و خدا هم با وابستگی میانه

    خوبی نداره میگه باید تو حرکت کنی وانیستا وابسته نشو رها باش تا بهترین مسیر برات باز بشن راهی

    که تو براش به این جهان اومدی چرا یک جا وامیستی من خودم تو این قضیه باید کار کنم خیلی زیاد

    فایل خیلی عالی بود خیلی جای فکر داره ولی باید به این موضوع هم توجه کنیم که انسانیم و این

    نیاز وابستگی در وجود ما هست نباید زیاد سخت گرفت که چرا من اصلا وابسته میشم این جزیی

    از ما هست وابستگی فقط باید کنترلش کنیم چون ساختار مغز ما به این شکل عمل میکنه

    کاری را که یک مدت انجام بدی بهش عادت میکنه و دوست داره تو اون کارو مدام انجام بدی

    و اون کاری که زیاد انجام میشه در ذهن ما خودشو گسترش میده و نمیزاره ما جدا کنیم خودمون را

    این کار سخت هست ولی با تمرین اهرم رنج و لذت براش بزاریم که نباید به چیزی حالا هر چی وابسته

    نشم اهرم میتونه در ذهن ما مدتی کار کنیم مقاومت ایجاد کنه زمانی که ما بخایم به چیزی وابستگی

    زیادی داشته باشیم آلارمش به صدا در میاد و میتونه خیلی بهمون کمک کنه چون در حالت عاادی با

    اراده معمولی نمیشه سخت میشه یک مشت غیرت زیادی میخاد که اون غیرت هم به نظرم با

    رنج اهرم به دست اومده امیدوارم همه ما بتونیم از تمام ویژگیهای انسانی که خداوند در وجود ما

    گذاشته و اینا همش موهبت خدا بوده که ما بتونیم زندگی خودمون را صد در صد خلق کنیم

    ویژگیهای قدرتمندی که باید اهرم براش درست کنیم تا در جا نزنیم همش ویژگی آپشنهای

    خاصی هست که خدا تها به موجودی به نام من انسان داده تا خالق باشیم و درست ازتمام

    این آپشنهای خالق بودن به جا درست استفاده کنیم که همش بر میگرده بازم به کنترل ذهن تقوا

    الهی شکرت خدای مهربانم که ما را انسان آفریدی و از روح پاک خودت در ما دمیدی .

    استاد عزیزم دوست دارم خیلی زیاد عاشقتونم این همه آگاهی که جاری شده در من و همه دوستانم

    در این سایت مقدس و خدایی از شما ساطح شده و شما دست پاک خداوند یکتا هستید در

    این جهان زیبا خیلی دوستون دارم با عشق یک روز میبینمتون .

    خدا نگهدارتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1755 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت رب العالمین خدایا عاشقتم

    وابسته نبودن موضوع بسیار مهمی هست

    من سالهای قبل انسان خیلی وابسته ای بودم و ضربه هایش را هم خوردم و جهان قشنگ به من درس هایش را داد که نباید به هیچ شخص یا هیچ چیزی وابسته باشی و فقط و فقط از خدا بخواه و اوست که برای تو همه چیز است

    الان همیشه به خداوند میگویم خدایا من تسلیم تو هستم

    من مدتی هست که ترجمه قرآن را شروع کردم و در کنار سپاسگزاری هایم و تمریناتم که روی خودم کار میکنم معنی قرآن را دارم با دقت میخوانم

    اتفاقا امروز سوره آل عمران بودم و به چندین آیه برخوردم که متوجه شدم چقدر خداوند در قرآن بارها و بارها گفته تسلیم باشید و من در دفتر باورهایم تسلیم بودن را دوباره و دوباره نوشتم و به خداوند تعهد دادم که خدایا من تسلیم تو هستم

    خدایا از شما ممنونم که چقدر ایمانم قوی تر شده

    خدایا از شما ممنونم که قرآن را بهتر درک میکنم و بهتر میفهمم

    خدایا ممنونم که دستم و گرفتی و هدایتم میکنی خدایا شکرت

    خدایا میدونی من از شما چی میخواهم

    خدایا من واقعا میخواهم با ایمان باشم

    خدایا من ایمان و عمل صالح میخواهم داشته باشم چون خودت بارها و بارها در قرآن گفتی ایمان و عمل صالح

    خدایا من میخواهم از پرهیز کاران باشم.

    و از همه مهم تر خدایا من خودت را میخواهم

    خدایا هدایتم کن

    خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از خودت یاری میطلبیم خدایا ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه راه کسانی که مورد غضبت قرار گرفتند و نه راه گمراهان

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند و آزادی و سعادت در دنیا و آخرت داشته باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    حسام رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 541 روز

    بنام خداوند پرازعشق برکت

    سلام به استاد عزیز وخانم شایسته

    سلام به دوستان عزیزم امیدوارم حالتون عالی باشه

    اول بیاید شکرگذار باشم که امروز هستم سالم با انرژی مثبت درکنارشماهادوستان عزیز دارم اززندگیم لذت می برم خدایا شکرت که امروز من کاردارم می رم سرکار درکنار خانواده ام یه زندگی خوبی دارم خدایا شکرت بابت اینکه امروز راه وازادبدونه هیچ وابستگی به هیچ ماده مخدری دارم زندگی می کنم حتی سیکارهم نمی کشم

    دوستان عزیزم استاد عزیز داشتی از اینکه چطوری معتادهاا وابستگی به موادمخدر راهی بیدامی کنن حرف می زدی من فقط راجب خودم حرف می زنم منم تاسال1399به شددبه موادمخدر اعتیاد داشتم کمپ رفتم چندبارزندان چندباررفتم خانواده ام رفتن من حتی چند بار تصمیم به خود کشی هم گرفتم هرکاربودبرای اینکه من موادترک کنم انجام دادم

    دوستان دیگه نمی خوام درگذشت ای که داشتم حرف بزنم فقط می خوام بکم من آدمی بود که اعتبار هیچی نداشتم ولی ارسال 1399که جلسه انجمن معتادان رفتم واقعاً راحت گذاشتم کنار

    خوب یک سال تنها زندگی کردم دوراززن بچه هام ولی من به کمک انجمن دیگه سمت وموادنرفتم به لطف الله و استفاده از فایل هاشمااستادعزیزواکمک انجمن من زن بچه هام برکشتن امروز یه سال هم می شه دیگ من حتی سیکارهم نمی کشم 4سال هم هست من دیگه سمت موادهم نرفتم خدایا شکرت واقعا من قد زندگی می دونم لذت سالم زندگی کردن می دونم برای هرقدمی که برمی دارم شکر گذار هستم الان توکارعالی هستم به چندشرکت معتبر دارم کارمی کنم اصلا زندگیم هیچ ربطی به گذشته نداره خیلی مسخرم کردن زمان مصرف ولی امروز شدم الکوبرای همون آدمها نمی خوام مقایسه کنم ولی زندگی هزاربرابربهتراز زندگی اونها هست که منومسخره می کردن لطفاً الله وبه کمک فایلهای استاد واقعاً دارم زندگی می کنم روز به روز دارم بیشرفت می کنم خدا شکرت

    انسان توانایی‌های خیلی بالای داره من یه روزداشتم فکرمی کردم من چقدر توانایی برای نابودی خودم داشتم ولی همون توانای اومدم صرف بیشرفت خوب زندگی کردم واقعاً عالیه خدایا شکرت

    از استاد عزیز سپاسگزارم بابت لطفی که می کنه تجربه‌های خوبی که داره دراختیارمون می زاره

    من تونستم همه می تونن به شرط اینکه بخواهیم قدم برای بیشرفت خودمون برداریم

    من فقط فقط اون همه سال داشتم در وابستگی می کشیدم

    ولی وقتی تصمیم گرفتم که راه بشم اولش دردداشت ذهن هیچ وقت دوست نداره از گذشته راه بشه من بزرگترین بیماریم ذهنم بود من نابود کرده بود42سال من در کشیدم

    الآن خیلی وقت ها ذهنم می خواد منو ببره به گذشته ولی دیگه نمی دونه چون می خوب راه بلدم

    امیدوارم هیچ کس به بیماری اعتیادعادت نکنه

    در پناه الله یک تاشادپیروزسربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    یاسر گفته:
    مدت عضویت: 3103 روز

    سلام استاد عباسمنش عزیزم

    سلام استاد شایسته عزیز

    سلام دوستان عزیز و توانمندم

    ● قانون فرکانسیِ کبوتر با کبوتر باز با باز

    اگه بخوام در مورد این موضوع که استاد عزیزم در موردش گفتن به خوبی درک کردم و با تک تک سلول های بدنم باورش دارم

    چون من دیدم طی زندگیم همیشه و همیشه هیچ انسانی توی زندگیم ثابت نبوده همیشه افراد مختلف هم وارد زندگیم شدن از دوستانم که هر کدوم مدت کوتاهی با من بودن هر زمان که بین من و اون افراد فاصله می افتاد همیشه به خودم اینو میگفتم کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز اینا با جنس من یکی نبودن ولی اونموقع دقیقا نمیفهمیدم جنس منظورش باور ها شخصیت وجودی منه

    حتی توی خانواده فامیل و افراد نزدیک هم این اتفاق افتاده هستن افرادی از فامیل که من سالهاست دیگه هیچ ارتباطی با اونها ندارم و میفهمم برای اینه که من دارم هر روز به این نگاه میکنم توی زندگی چکار کنم که برای رسیدن به خواسته هام چه کاری انجام بدم ولی اون افراد فامیل و چون گاها تو باقالی ها بودن همیشه دایره ی رفتار و زندگی شون به چیزهای بی ارزش و مزخرفی درگیر بودن وقتی به این فکر میکردم میفهمیدم بایدم ما دیگه باهم ارتباطی نداشته باشیم چون من توی یک دنیای دیگه ای هستم

    حتی چند سالی میشه یکی از آشنایان ما گاهی با فاصله یک ارتباطی و برقرار میکنه باهامون اونموقع که قانون و نمیدونستم وقتی حرفش میشد که میخوان بیان خونمون من همیشه عصبی میشدم ای بابا چرا باید بیان من دوست ندارم باهاشون هیچ ارتباطی داشته باشم ولی بعد از آشنا شدن با قانون هر وقت حرف از اومدن اونها میشد لحظه اول یکم عصبی میشدم ولی در لحظه به خودم میگفتم نه این اتفاق نمی افته منی که دارم روی خودم کار میکنم منی که توی یک فرکانس دیگه ای هستم قاعدتا نباید این ارتباط برقرار بشه و به خدا میگفتم خدایا من دارم روی خودم کار میکنم من با ارتباط برقرار کردن با اون ها شاید برام یکم سخت بشه کنترل ذهن تو خودت درست کن من حال خودم و خوب نگه میدارم میسپرم به تو جالبه توی تمام مواقع بعد چند دقیقه پیام میدادن که ما برامون کار پیش اومده نمیتونیم بیایم ایشالا یک وقت دیگه من همونجا گفتم خدایا دمت گرم عاشقتم میدونم کار تو بود کلی سپاسگزاری میکردم و ذوق که آره من خلقش کردم :)

    ● دارایی های اصلی و درونی خود را بهتر بشناسیم و بیشتر روی آنها حساب کنیم

    دارایی اصلی که استاد فرمودن توانایی ها توکل و اعتماد به نفس و خودباوری

    میتونم بگم توانایی های خودم خوب میشناسم چیه و مدتیه دارم با تمام وجودم از اون استفاده میکنم و نسبت به توانایی هام خودباوری دارم که برای پیشبرد اول مسیر کمک کنه فقط میتونم بگم نسبت به توکل و ایمان به خدا ضعف دارم البته ایمان دارم ولی گاهی طبق عادت قبل خدا رو یک انسان یک موجود احساسی میبینم که با کار کردن روی خودم تکاملم رو هم توی این موضوع طی میکنم به امید این سیستم قدرتمند (خدا) حل میکنم این موضوع رو

    این چموش مزاحم همیشه هر وقت که دارم خوب عمل میکنم تو موضوع ایمان به خدا تسلیم بودن یک جور موزیانه ای وارد میشه که این حس و میاره که من شک میکنم آیا تسلیمم یا دارم شرک میورزم همین شک منو ذره ذره فاصله میندازه ولی خداروشکر فاصله در حد چند دقیقه و گاهی چند ساعت سریع مچش و میگیرم با اونکه میدونم تکامل میخواد رشد کردن توی این موضوع ولی گاهی سخت میگیرم به خودم که منی که فهمیدم داستان چیه نباید این اتفاق بی افته ولی بعد میگم بابا من انسانم دارای احساس نمیشه هیچ انسانی همیشه توی یک حالت احساسی باشه غیر ممکن مگه رباتیم

    ولی موضوع دارایی های فیزیکی که مثل تجهیزات و مالی و امثال اینا نه این و توش مشکل دارم گاهی میشه بخاطر نبودن یکسری تجهیزات کاریم حسم بد میشه و بعد مدتی کنترلش میکنم و به خودم میگم مشکلی نیست الان اوت تجهیزات و ندارم در عوضش من از جنبه ی دیگه ی کسب و کارم ثروت خلق میکنم و اون تجهیزات و تهیه میکنم و توی این مسیر قبل رسیدن به اون تجهیزات هم رشد میکنم وقتی حلقش کردم اونوقت خیلی بهتر میتونم از اون تجهیزات استفاده کنم میتونم به تمام ویژگی هاش مسلط بشم و بهتر مورد استفاده قرار بگیره

    ● مسیر تکاملی رفع وابستگی به هر عامل بیرونی و اتصال به نیروی درونی

    در مورد وابستگی اگه بخوام بگم

    وابستگی عاطفی قبلا خیلی شدید بودم توش در حدی که خودم نابود میکردم و بابت وابستگی عاطفی چندین بار ضربه خوردم ولی بعد گذشت و گذشت فکر کردم فهمیدم مشکل از خودم دارم خودم با دست خودم عذاب میدم الان چندسالی میشه توی موضوع عاطفی اصلا وابسته نیستم یعنی اصلا واقعا در حدی که اگه اون آدمی که باهاش توی رابطه عاطفی باشم اگه بخواد بزاره بره به هر دلیلی با احترام بهش میتونم بگم اصلا برام مهم نیست چون اینقدر عذاب های وحشتناک به خودم دادم که دیگه بی حس شدم یجورایی توی این موضوع

    وابستگی به خانواده هم بخوام بگم هم تقریبا چندسال میشه وابستگی ندارم که بخواد اذیت کنه منو بخاطر اینکه توی این موضوع محکم تر بشم تصمیم دارم مستقل بشم تنها زندگی کنم توی آینده نزدیک به امید خدا

    هم بخاطر اینکه اگه یکمقدار بخواد توی لایه های زیرین ذهنم وابستگی باشه از بین بره هم اینکه یک محیط ایزوله ای رو برای خودم بسازم که با انرژی قدرتمندم (خدای) خودم بیشتر خلوت کنم و تمام زمانم و روی رشد کسب و کارم و خلق های جدید توی کسب و کارم بزارم

    استاد عباسمنش عزیزم عاشقتم خیلییییی زیاااااااد

    سپاسگزارم بابت آموزش های ارزشمندتون

    استاد شایسته عزیز و مهربان از شما هم سپاسگزارم

    دوستان عزیز و توانمندم بابت کامنت های ارزشمندتون ازتون سپاسگزارم

    برای هممون بهترین ها رو آرزو میکنم توی هر جنبه از زندگی چون واقعا هممون لایق بهترین هر جنبه از زندگی هستیم وقتی اینجا هستیم

    خدای عزیزم

    انرژی قدرتمندم

    صاحب اختیار من

    صاحب وجب به وجب جهان

    انرژی دوست داشتنی تو وجودم

    من تسلیمم و به هر نعمتی که از سمتت وارد زندگیم بشه نیازمندم

    نعمت ثروت

    نعمت سلامتی

    نعمت شادی

    نعمتی آرامش

    نعمت روابط عالی

    خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    بازیار گفته:
    مدت عضویت: 884 روز

    سلام بر استاد عباس منش بزرگوار

    و سلام بر استاد شایسته مهربان

    و سلام بر اعضای سایت.

    پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    گام 23 باورهای قدرتمند کننده برای درمان وابستگی

    خدا رو شکر بابت یک مدار دیگر.

    آگاهی های گام 23:

    — بهترین راه برای وابسته نشدن، فکر کردن به گذرا بودن دنیا است.

    — هر وابستگی به هر فردی که داشته باشیم، بالاخره با مرگ، که هیچ گریزی از آن نیست از او جدا می شویم.

    — در مورد وابستگی به هر چیزی در دنیا باز هم باید فکر کنم که ماندگاری من در دنیا ابدی نیست و روزی این جدایی اتفاق خواهد افتاد و مهم نیست که چقدر وسیله ای را دوست دارم، گذرا بودن دنیای مادی خیلی کمک می‌کند که آدم وابسته به هیچ کس و هیچ چیز نشود و هیچ چیز را دائمی نبیند.

    — سعی کنم آدم‌ها را مثل استاد، از بعد فرکانسی ببینم

    وقتی که من از لحاظ فرکانسی افکار و باورها و شخصیتم را قوی تر کنم ، مهم نیست که من چقدر تلاش می‌کنم که با اون آدم‌ها باشم ،در صورت تغییر فکری مسیر ما از هم جدا می‌شود اگر من این مسئله را درک کنم آنوقت به قانون کبوتر با کبوتر باز با باز پی میبرم در واقع اگر آدمهای نامناسب اطرافم هستن بدانم که خودم یک ایرادی دارم،و این کمک می‌کند به جای اینکه از کسی ایراد بگیرم دنبال رفع عیب از خودم باشم و این هم بدانم آدم‌ها ممکن است به هر دلیلی مسیر فکری و شکل نگاهشون عوض بشه و از دنیای من بیرون بیان و در آن صورت جهان افرادی وارد زندگی من می‌کند که با من هماهنگ باشند.باید روی خودم کار کنم و شخصیتم بهتر شود و آدم بهتری شوم سالم تر مفیدتر آرام تر وشاد تر باشم و بعد اجازه بدهم خداوند آدمهای مناسب وارد زندگیم کند،و از بودن با آنها لذت ببرم.

    — در مورد وابستگی مادی همینطور که استاد شایسته اشاره کردند بهترین الگوی در دسترس استاد عباس منش هستن که از لحاظ مالی در سطح بسیار بالایی هستن که خداوند روز به روز برکتشان بدهد.استاد در یک فایلی از میرداماد مثال می‌زنند که به یک بنده خدایی می‌گوید اسبهای من میخشان به گِل است اما خر لنگ شما میخش به دل است و استاد میگن که چون ملک و املاک و پول را سرمایه اصلی نمی‌دانند به خاطر همین روی آنها تمرکز ندارن و به آنها وابسته هم نیستن،ضمن اینکه استاد هم از اول اینچنین نبوده اند ولی به مرور و طی تکامل به این مرحله رسیده اند.

    سرمایه اصلی ما می‌تواند توانایی ها مهارت‌ها و اعتماد به نفس و توکل باشد،وثروت مادی هم نتیجه ی اینها است،دارایی اصلی توانایی در یادگیری است،توانایی حل مسائل است.توانایی کنترل احساسات، توانایی در باور کردن خداوند و توکل کردن است، توانایی در ارتباطات و توانایی در بیرون آمدن از منطقه امن و جسارت است

    –در مورد درمان اعتیاد استاد به درستی اشاره به پیچیدگی بسیار زیاد آن کردند و اینکه درمان پیچیده ایی دارد استاد با کمال تواضع بدون اینکه هیچ راهکاری بدهند (چون که خودشان هیچ موقع مصرف کننده مواد مخدر و حتی سیگار نبوده اند) ،انجمن معتادان گمنام را معرفی کرده اند چون در آنجا کسانی هستن که وجه مشترکشان اعتیاد بوده و خیلی بهتر می‌توانند همدیگر را درک و کمک نمایند یک جمله یی در نشریات انجمن معتادان گمنام هست که میگه هیچ چیز ارزش درمانی کمک یک معتاد به یک معتاد دیگر را ندارد و اتفاقا از ویژگی های استاد یکی هم این است که در حوضه یی که تجربه ندارند نظر نمی‌دهند.

    –ولی در کل بیماری اعتیاد و مصرف مواد مخدر ریشه در خلاء معنوی و روحانی دارد و آدم ها به دلیل همین کمبود به مواد مخدر و الکل پناه می برند و با همین وسیله احساساتشان را سرکوب میکنند

    سپاسگزارم استاد عزیز

    18 11 1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1492 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم جان مرسی از این سوالات که اینققققققققدر آرام و دلنشین از استاد می پرسید و من لذت می برم

    استاد جمله مغزداری زدید …

    گفتید من می دونم سرمایه م چیه، ؟

    چه خوب یادم میدید این سرمایه گذاری رو خودم.

    آره…

    سرمایه ی من کار کردن رو خودمه

    سرمایه ی من انتخاب هدفم ه

    سرمایه ی من تو مدار خداوند بودن ه

    سرمایه ی من شناخت خودم و قدم در مسیر یکتاپرستی ست.

    سرمایه ی من احساس خوب منه.

    سرمایه ی من شادی ، حال خوب بودن

    من وقتی اینققققققققدر به این سرمایه ها نگاه می کنم می فهمم که اینا همش ، هم آخرت منو می سازه هم دنیای من.

    بقیه چیزها تو این جهان مادی اسباب بازی ان برای من.

    خدایا خوب میدونی که اینققققققققدر این مسیر برام لذت بخش ه، که هر روز که فکر می کنم به پرداخت بهاش، اونجا تعهد میدم و فقط خودم ، زندگیم، برام مهم میشه نه هیچ جیز، نه هیچ کس،

    امشب به یک مهمانی خانوادگی دعوت بودم اما وقتی خوب فکر می‌کنم می بینم اونجا من چیز بدرد بخوری یاد نمی گیرم، فقط وقتم داره تلف میشه.

    حرف هایی همیشه زده میشه که تکرار و تکرار و بدرد نخورند.

    آخرین مهمانی که به هفته پیش بودم اونجا بود که حسم می گفت چرا نه نمیگی،

    مگه زندگی ت برات مهم نیست پس باید یه تصمیم بزرگ ، مهم بگیری.

    همون شب که اومدم خونه پشیمان بودم اما گفتم من امشب تعهد میدم تحت هر شرایطی تو هر مهمونی که چیزی نیست که من یاد بگیرم، قبول نکنم چون من ارزشمند م

    من زندگیم برام مهم

    امشب شب موعود و شب عمل کردن اومد، منم به لطف خدای مهربان م و رزاق م، و سخاوتمند م، امشب فقط لذت بردم و با یک نه گفتن مسیرم و امشب دست خدا دادم و اجازه میدم که او هدایت م کنه.

    خدایا شکرت

    استاد متشکرم که اینققققققققدر متعهدانه حرکت می کنید و عمل می کنید و شاگردانی مثل من لیاقت دارند که تو مدار تو باشند به لطف الله مهربان.

    خدایا متشکرم

    استاد جونم متشکرم

    به‌زودی در پرادایس می بینمت و از نتایج م لبخند رضایت و بر لبتون، می نشونم.

    مریم جان متشکرم که هارونی برای استاد و چقققققدر هارونی برای من

    متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 835 روز

    به نام خدای مهربان و بزرگ

    به نام خدای که عشق مطلق من هست

    خدای که نور زمین و آسمان ها هست

    خدای که همه چیز میشود همه کس را

    خدای که بهترین یار و یاور من هست

    خدای که هدایتگر من در مسیر خوشبختی هست

    خدا جان مهربانم بابت همه چیز کرورر کروررر شکرت

    الهی شکرت که دارم ات

    چقدررررررررر احساس خوب نعمت بزرگ هست

    سلاممم استاد عزیزم سلامم مریم عزیزم با قلب پر از عشق با شور و شوق آمدم از تجربه های خودم بنویسم

    نه در رابطه به این فایل چون فایل گوش نکردیم

    هر آنچه قلبم خواست مینویسم

    من یک هفته هست نه فایل گوش دادیم نه مدیتشن کردم نه ژورنال کردم اصلا هیچی نکردم در عوض با آدم های غیر هم فرکانس بودم غیبت کردم قضاوت کردم و از شنبه که من یک جای مهمانی رفتم تا امروز که پنج شنبه بود من درگیر احساسات منفی بودم حالم بد بود حتی با خدا هم حرف نمیزدم امشب دیگر خیلیییی حالم بد شد

    از یک طرف زهنم خیلییی قضاوتم داشت بابت کم کاری ها که کرده بودم غیبتی که کرده بودم از این بابت همش زهنم قضاوتم میکرد و هم چنان نمیگذاشت که خودم را ببخشم

    به معنای واقعی کلمه حالم بد شده بود

    تا اینکه امشب با خودم حرف زدم با خدا حرف زدم و یک اندازه حالم خوب شد و دلیل حال بدم را دانستم که نبخشیدن خودم هست

    در همین زمان یک فکری به سراغم آمد و وادارم کرد به نوشتن کمنت

    گفتم پاکی جانم بیبییبین تو چقدررر تغییر کردی چقدرررر نتیجه بزرگ در دست داشتی که قدرش را نمیدانستی

    خدا چقدررر دوستت داشت

    همش دنبال نتایج بیرونی بودی

    نتایج که دهن دیگران باز بماند !!!

    حال و احساس خوب درونی ات نمی دیدی !

    بخدا من به قدری حالم خوب و عالی میبود که نمیدانستم کجای جهان قرار دارم قلبم پر از عشق و امید بود و احساسم خوب و عالی میبود

    اما در این چند روزی که احساس بد داشتم من تازه درک کردم احساس خوب یعنی چی ؟

    داشتن احساس خوب خودش بزرگ‌ترین نعمت زنده گی ماست

    من تازه درک کردم که بابا من چقدررر تغییر کرده بودم

    من اصلا معنی احساس بد را نمیفامیدم

    همه روز احساسم عالی و قلبم پر از ایمان بود

    واقعا من در بهشت زنده گی میکردم

    واقعا در بهشت بودم و حالم عالی بود

    بهشت به این معنی نیست که بیرون گل گلزار باشد بهشت دنیای درونت هست

    اگر به معنایی واقعی کلمه در بهشت باشی ولی درونت جهنم باشد فرق نمیکند بهشت هستی چون تو داری در جهنم درونت زنده گی میکنی

    همین دقایق پیش گفتم بابا تو چی نعمتی بزرگی داشتی و داری !!!

    حواست بود ؟؟؟؟؟

    به دور از حاشیه ها به دور از حرف مردم در بهشت خودت زنده گی میکردی حالت عالی بود در حدی که پدرم میگفت تو دیگر عجب حالی داری چقدررر ایمان داری ؟؟؟

    من میگفتم در سر خیابان هم بمانم و هیچی نداشته باشم بازم به خدا اعتماد دارم بازهم میگم خدایااا شکررررت

    حالا که خیلییییییی چیز ها داریم در زنده گی !!

    و اعتماد خیلییی عمیق در قلبم داشتم

    ولی همین آدم امشب تمام وقت در زهنش حرف های بیهوده بود که زنده گی پوچ و بی معنی

    چرا زنده هستم

    چرا زنده گی میکنم

    آینده چی میشه

    چطور کنم در آینده ؟؟؟؟

    نکند هر روز بد و بدتر شود ؟؟

    یعنی این افکار آنقدر حالم را بد کرده بود که بدن درد گرفتم

    احساس خوب نعمت بزرگ هست

    اگر هیچ نتیجه در دستتت فعلا نیست همین که از درون حالت خوب و عالی هست قلبت باز و پر از عشق هست میلیارد بار شاکر باش و این نعمت را بیبیبین قدرش را بدان و سپاسگذار خدا باش

    بخدا قسم هست هیچ چیز بدون حال خوب مزه ندارد

    لذت ندارد

    ما همه چیز بخاطر احساس خوب میخواهیم

    پس لبخندت را بخاطر نتایج بیرونی از خودت نگیر

    ناراحت نباش که چرا به اندازه کافی خوشحال نیستی

    قدر احساس خوب درونی ات را بدان

    قدر لبخند ناز روی لبت را بدان

    قدر قلب بزرگت را بدان

    قدر عشق خدا را بدان

    قدرررر خودت را بدان

    همه چیز بسته به احساس درونی تو دارد

    خدایاااااا کرورررر کرورررر شکرت برای احساس خوبم

    چقدررررر قدر این احساس خوب را حالا میدانم

    چقدرررر قدر افکار خوب را میدانم

    قدر آدم های خوب را میدانم

    قدر شکرگذاری را میدانم

    خدایاااااااا کرورر کروررررر شکرت

    بخدا احساس‌ خوب بزرگ‌ترین و قشنگ ترینننن نعمت خداست

    کروررررر کروررررر دوستتتتتتان دارم

    زنده گی اصلا جدی نیست قدر لحظه های تان را بدانید عمر میگذرد

    فقط لذت ببرید با نگاهی درست و زیبا به همه چیز نگاه کنید همه چیز به نگاهی تو بسته گی دارد

    بیرون هیچ خبری نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای: