مصاحبه با استاد | چگونه در دوراهی های زندگی، راه درست را انتخاب کنیم؟

سوال:

شما وقتی در مسیر زندگی بر سر دو راهی قرار می گیری به طوری که نمی دانی درباره آن موضوع اساسی، چه تصمیمی تصمیم درست است، چه نگاهی به شما کمک می کند تا تصمیم درست را بگیری؟


مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:

توانایی کنترل هیجانات و اجازه ندادن به غلبه هیجانات بر منطق؛

وقتی از خداوند درخواست هدایت می کنی، باید به پیغام نشانه های خداوند اعتماد کنی و آنها را جدی بگیری؛

مفهوم توکل و چگونگی اجرای آن در عمل؛

“هر تصمیمی را گرفتن”، در نهایت بهتر از در تردید ماندن و هیچ تصمیمی نگرفتن است؛

“در تردید ماندن”، خودش یک تصمیم است البته تصمیمی مخرب که باورهای محدود کننده ات برای شما گرفته است؛


منابع کامل درباره محتوای این قسمت: دوره راهنمای عملی تحقق رویاها

در حال حاضر چه تصمیمات به تعویق افتاده ای داری؟ به این موضوع فکر کن که با هر یک روز بیشتر ماندن در این برزخ، چقدر خود را از نعمت هایی محروم می کنی که خداوند قرار است در مسیر تصمیم جدید به شما ببخشد ؟!

اگر مدتهاست باید درباره موضوعی اساسی تصمیم بگیری اما هنوز هم شک و تردیدها به شما قدرت تصمیم گیری نداده است، برای خارج شدن از روند فرسایشیِ در تردید ماندن، جلسه 6 از دوره راهنمای عملی تحقق رویاها را گوش بده و با انجام تمرین این جلسه، برای همیشه از این برزخ بیرون بیا و این انرژی را صرف قدم برداشتن در مسیر رشد کن.

وقتی بر سر دوراهی قرار می گیری به گونه ای که درباره نامناسب بودن مسیر کنونی به وضوح رسیده ای و تحمل حرکت در این مسیر را نداری اما در عین حال ترس و تردیدهای بسیاری برای تغییر این مسیر داری، جلسه ششم از دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها به شما کمک می کند تا تصمیم درست را بگیری و تا انتها آن تصمیم را اجرا کنی. یعنی در میانه راه خواه تحت تأثیر سرزنش های دیگران یا برخورد با اولین مانع، درباره آن تصمیم به تردید نیفتی و ایمان خود را تا انتها حفظ کنی.

اگر در این شرایط هستی، حتما توضیحات جلسه ششم از دوره راهنمای عملی تحقق رویاها را بشنو و تمرین را انجام بده.

اطلاعات کامل درباره سرفصل آگاهی های جلسه 6 |دوره راهنمای عملی تحقق رویاها را در صفحه توضیحات این دوره مطالعه کن.


یک خبر عالی:

خدا را شکر که توانستیم با هم گام به گام برای مهاجرت به مدار بالاتر قدم برداریم. به شما برای برداشتن آخرین گام تبریک می گوییم و یک خبر خوب هم داریم.

خبر خوب این است که استاد عباس منش مدتها در حال مطالعه و تحقیق برای تولید یک دوره جدید بودند و اکنون دوره هم جهت با جریان خداوند، خروجی تحقیقات، مطالعات و هدایت های ایشان در این سالهای اخیر است.


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

294 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 2
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ ۖ وَإِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ ۗ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

    اگر خدا شما را یاری کند، هیچ کس بر شما چیره و غالب نخواهد شد، و اگر شما را واگذارد، چه کسی بعد از او شما را یاری خواهد داد؟ و مؤمنان باید فقط بر خدا توکل کنند.

    سلام و درود به استاد عباس منش عزیز..واستاد شایسته و قدردان زیبای من!

    خدایا صدها هزاران بار شکرت که مرا هدایت نمودی که همیشه در پناه تو باشم…

    استاد شایسته زیباییم..از روزی که این مهاجرت شروع شد…دقیقا مسیله “منو تو اونروز حل نمود..و خیلی بهم شهامت داد تا در مسیر درست و مسیر هدایت “..قدمهای استوارتری رو بگیرم..

    دوستدارم بازم برگردم به اولین مهاجرت تا درکم بیشتر بشه…

    از تمام وجودم سپاسگزارتم “؛ زیبای من!…

    من نرگس…فاطمه علی پور…همیشه دوستداشتم یه زندگی متفاوتری از گفته های گذشتگانم “داشته باشم…

    همیشه دوستداشتم یه نیروی برتری کنارم باشه تا بتونم قدرت بگیرم. و به خاستهام برسم…

    من همیشه از خداوند میگفتم خدایا بهم کمک کن من نمیدونم…..!؟.چند سالی تضادها و شک تردیدهام از نحوه زندگی ام اینقدر زیاد بود.یادمه چند سالی خیلی شدت گرفته بود..

    ولی اون ته ته ها یه امیدی تو دلم داشتم..

    یادمه همیشه سجده میکردم چشماممو به تاریکی میرسوندم تا تو چشمانم نوری که گاهی وقتها میدمش ..ببینم..باهاش صحبت کنم…

    همیشه میگفتم این نورهای زیبا رنگی چیه تو چشمانم..

    قبلا از اینکه با این بهشت اشنا بشم…

    …..

    و تا اینکه سال 1401 راه ورود من به این بهشت بود..که نور من وارد زندگیم شد..یادمه میرفتم شبها تو تاریکی.در کوه… با خدا صحبت میکردم..نور بزرگی توی پشت صخره ها” بهم چشمک میزد.و ارامشو بهم میداد..و این حس خوب هر روز “،منو بیشتر.ترغیب میکرد…تا برم به دیدنش….

    و این نور تا اینکه از بیین باورهای پوچم…در درونم نمایان شد…

    ..این داستان منو نور….نوری که بنده خدا گیر کرده بود توی باورهای من!…..خودشو بیرون از من .”پدیدار کرد تا اینکه به درونم برگشت الان دیگه تو دستم داره مینویسه…

    نور زییاییم!دوستتدارم.

    راجع به دورایی ها”ا گفتین….من ایتروزا از خداوند برای هر کاری که میخام انجام بدم.و ناگفته نمونه سعی کردم….

    سعی کردم..ازش هدایت بخام!….اینقدر زیبا هدایتم میکنه …که فقط نیاز به سفت کردن بند کفشمه…

    داستان دیروز صبحمو میگم که خیلی ترو تازه هست…

    روز گذشته الهام بچگیم…که 6.5 سال پیش بصورت تضاد وارد زندگیم شد.که بعد هدایت شدم به این سایت…

    بازم مادرم برای چندمین بار تکرار کرد.و من خندم گرفته بود.فقط سکوت کردم و هیچی نگفتم!..

    ..و بهم یسری نشونها داد…

    و یه لحظه گفتم اگه بیفتم توی احساس بد بازم کِرم خودشو میریزه…بهم گفت هوا هم خوبه بارونم میاد بزن کوه…

    من هر موقع میرم کوه…بزرگترین سپاسگزاریم اینه که یجای بکرو زیبا پر از برکت الهی داریم..

    دوستانم ویوی کوه اینقدر زیبا بود یه قطعه ایی از بهشت…

    گلهای رنگارنگ..آب گورای باران توی گودالهای کوه اینقدر شیرین و زیبا بود..که هر چقدر سپاسگزاری میکردم تمام نمیشد…

    نزدیک به 4.5 بالای کوه بودم هر سری یه منطقه خاصیش میرفتمو رازو نیاز میکردم..

    من امسال با ورودم و هدایتم بسمت بیزنسم…یسری تمرینات هدایتی… با توکل بخداوند انجام دادم!…و این مسیرها رو رفتم ..هر بار شهامتم از تنهایی در دل ترسهام قوی قوی تر میشد…

    سفرهایی که علنی هیچکسی نمیتونه یه زره هم بهش فکر کنه…

    من با این باور…که خدایی قدرتمند دارم بهم کمک میکنه و مراقب منه..میگفتم خدا فقط ذهنمو خاموش کن تا ترسم کمتر بشه…

    اون لحظه ذهن سکوت مینشست و خدا بهم میگفت شک نکن کردی ترست همیشه تو رو از حرکت بازمیداره…

    اینقدر این سفرها زیاد بود که میتونم از هر مسیری یه درس و الگویی “که یاد گرفتمو براتون شرح بدم…

    برییم سراغ روز گذشته…یه قسمتی از کوه یکم مخفیه من یکم باهاش:مقاومت دارم…بهم میگفت فلانی میاد مشکلی برات پیش میاد ولی میرفتم اینقدر این سفر باحال بود اینقدر با خداوند رازو نیاز کردم اینقدر زیبا بود هوا بارونی و چیزهایی دیدم..که هیچ کس نمیتونه تو این مدت ساعت..همچنین درکی از زندگی رو داشته باشه…

    ولی من همیشه به لطف خداوند شامل حالمه..

    خانم شایسته عزیز شما پردایس جنگل و اب داریید. منم یه پردایس خوشکل بنام کوه دارییم که پر از سرسبزی و گیاهان زیبا دارویی هست و کلی پرنده های شکاری و هر چی بگم کمه..

    چقدر خوبه داشتن همچنین زندگی در طبیعت که لطف خدا شامل ما هم هست…

    اره بعد از نگاه کردن و عکس گرفتن از گلهای بادام وحشی کوه به رنگ صورتی و نم نم بارون که تمام لباسمو خیس کرده…

    یادم از شعر باز باران با ترانه ….در کتاب فارسی بچگیم افتاد..

    خیلی بهم خوش گذشت.بهم گفت فعلا نمیخاد بری پایین همین قسمت بشین……

    دقیقا نقطعه اییه که من میام تمرکزی الهام خداوند رو میشنوم..

    اینو یادم رفت بگم.رفتن به کوه و الهام خداوند برای یه کنترل ذهن شدید بود..

    به محض اینکه کنترل ذهن کردم..رفتم توی بلندی کوه ..نور الهی طلایی خوشکل رنگی بازم دور سرم چرخید…همون لحظه گفتم خدایا پناه میبرم به خودت از شر شیطان..خدایا کمکم کن..که بهم الهام رسید ..لباستو بپوش بزن کوه…

    ادامه داستانم نشستم کلی راز و نیاز کردم و یسری صحبتها رو بهم کرد.و سعی کردم یکم خودمو اروم کنم و سعی کنم زیباییهایی که میبینمو و درکش میکنم از خداوند سپاسگزاری کنم و بتونم احساساتمو کنترل کنم.

    خدا بهم گفت دلیل دیدن این زییاییها بخاطر نوع باور تو و درک قانون هست….پس باید بتونی احساستو کنترل کنی…و چند مورد دیگر.باهام صحبت کرد…

    و میدونم هنوز باید روی یسری شخصیتام..تمرکزی کار کنم…

    بقول استاد.توی دوره اول عزت نفس میگه…

    ببین میخای چه تصمیمی به تعویق افتاد داری ..پس براش:حرکت کن…

    من دیروز تا فهمیدم این احساس داره منو از مسیر خارج میکنه زود تصمیم گرفتم خودمو سرگرم یکار جدید کنم.حسم گفت بزن برو بالای کوه…

    اره نشسته بودم…گفتم خدایا هر موقع که تو بهم بگی برو پایین من تسلیم توام…

    من برای تمامی ،”کارهام مخصوصا توی سفرهای هدایتی سعی کردم تسلیم خدا باشم…

    بهم گفت فعلا بشین…

    دیدم پسر همسایمون اومد…با احوالپرسی گذشت بهم گفت…میوه کُنار .که همون میوه درخت سدر هست….بهم تعارف کرد…!..گفتم ممنون!… خودمونم دارییم بالا هم هست میچینم میخورم…

    گفتم خدایا فقط طرف من نیاد…گفتم ولش کن بنده خدا چکار به من داره…دیدم رفت اون بالاها بعد از چند دقیقه اومد…

    و اومد طرف من.بهم گفت بگیر برات کُنار اوردم و بهم داد…و بنده خدا رفت..

    ذهنم داشت مدام میگفت نه…درست نیست یا حرفهای چرت و پرت میزد..

    بهم گفت!چند ساعته بالای کوهی!؟گفتم. یه 4 ساعتی میشه…

    گفت اولین کسی رو دیدم اینم خانم..که بیاد کوه ماشالله…

    خوب شهامت داری…و من چیزی جز یه نیش خنده… نزدم…

    و همینجوز که نشسته بودم یه حیوان اومد…انگار حیوانای پردایس بود.یه سنگ براش انداختم یه فراری کرد خیلی زیبا بود منطقه ما زیاده….

    دیگه من از خدا چیزی نگفتم ولی خدا میدونست که من کی بلند بشم اون منطقه رو ترک کنم..

    کلا هدایت من..برای انجام کاری یا اونروز یه اتفاقی که میخاد برام پیش بیاد خدا برام زنبور میفرسته..

    این سری هم یه زنبور بزرگ برام فرستاد.بهم گفت بلند شو کافیته!…و راه افتادم انگار خدا توی پاهام بود که زودتر بیام پایین دیگه اون قسمت وانیسم..

    نمیدونم میخاست چه اتفاقی بیفته!…ولی من همیشه سعی کردم به هدایتهام سریع عمل کنم..

    مخصوصا اومدن پشه یا زنبور..یه حسی داره که زود میفهمم الهامی هست برای انجام دادن کار بعدی…دیگه من به لطف خدا سعی کردم زود اقدام کنم…

    و حتی بیزنسم الهمیمم.همینجور بود…باهام تماس گرفتن..که بهم گفت برو فقط روی این قلم جنس…

    رفتن به قبرستان در دل تاریکی ..بوسیله نور…و رفتن توی کوچه تاریکی که از وسط یه نخلستان و پرت میگذره که راه ورود قبرستان هست..

    و خیلی چیزهای دیگه…یا از طریق نوشتنم خدا بهم میگه..ولی اکثرا حسه….یا فرستادم پشه…..توی حالتهای مختلف این الهامات تعقییر میکنه..

    یا بصورت فیزیکی از طریق دستانش….

    روزی که بیزنسم بهم الهام شد.دقیقا اسفند..402 بود…اینقدر قوی بود که گفتم اقدام کن.اولش ترس بود…. ولی چون تشنش بودم دیگه نمیتونستم صبر کنم..

    و یا پیامک برام میاد که باید انجام بدی…اینقدر این الهامات زیاده….که لحظه ایی درنگ بهم نمیده..

    همین الان منو به مدار بالا فراخواند….الله اکبر..

    استادم من عاشق الهام خداوندم هستم……اگه الهام خداوند نبود….من هیچ وقت توی این وضعیت فعلی نبودم…

    من باید مثل گذشته دنبال فلان رئیس فلان اداره و فلان فلانها میبودم.و عمرممم میرفت و همیشه دست از پا…دراز و درازتر میشد..نکته بولدش.تا دلت بخاد چک و لگد خوردم حالا روی حساب کردن روی ادمها و هر چیزی جر خداوند….

    …میخام بگم…

    تمام خوشبختی و سعادت دنیوی و اخروی من فقط در مسیر راه راست هست…..من یه لحظه هم نمیتونم بدون هدایت الله زنده بمونم..

    حدودا مدت 58 روز تقریبا بیین این حدودا..تاریخش از 15 دسامبر.تا امروز 13 فوریه هست…

    میگذره..هر الهامی که میشد..اگه ظاهرشم برام ناجالب بود و توی اون برنامه کارم نمیشد…یکممم بهم میرختم…

    و سعی کردم از جنبه بزرگتر این سه مسیر رو بببینم..میگم به اندازه 50 سال بهم اطلاع مفید داد…بخدا هر اطلاعی من میتونم برای من طی 10 سال کارکردن توی بیزنسم به اندازه اپسلیومشم” نمیتونم بگم.گذشته” بهش رسیدم..

    یعنی سریع واضح.رشد. پیشرفت.هم شخصیتی و هم مهارتی …جفت لب به لب همدیگه حرکت میکردن…

    واقعا بزرگترین نقطعه بولد هر انسانی برای رشد در تمامی جنبه ها …

    فقط فقط الهام خداوند هست….

    شک و تردید هست…..یوقتایی یه الهام میرسه.بهم میگه برم یا نرم..میاد ولی بازم دوباره میگم اونجا ذهن داره منو گمراه میکنه..

    میگم ولش کن مگه اینو نگفت برو جلو…پس انجامش بده شک و تردید نزار باشه ..حرکت کن..

    دیگه بقول استاد خودمو براش اماده میکنم بند” کفشمو سفت میکنم میرم برای قدم بعدی…

    یه داستان دیگه…اول هفته در جهت خاسته ام اقدامات فیزیکیمو شروع کردم..خاسته بعدی…

    بهم گفت امروز اینکار توی این اسکیل رو انجام بده.بقیشو بزار برای هفته اینده اوایل اسفند ماه…

    دقیقا اولین اقدامم سه روز پیش به لطف خدا نرم و اسان انجام شد ..دقیقا همزمانی کارم برابر شد به وقت درستش…این قاعده ختم شد.انشالله بقیه کارا هم هفته اینده..

    برای همه چیز هدایت میخام..خیلی دارم سعی میکنم که بیشتر گوش بفرماش باشم…

    و میخام هنوز بیشتر سعی کنم..

    تسلیم یعنی همون چشم گفتن در برابر الهام‌ از طرف خداوند…

    هر موقع بحرفش گوش کردم 100/بنفعم بود…

    ولی هر موقع یکم خاستم روی ذهنم یکاری رو پیش ببرم…خیلی مورد جالبی پیش نیومده…

    فقط یه کلام نامه تمام….

    این صحبت میدونم باید هنوزم روش کار کنم..

    تنها راه خوشبختی یه انسان….

    تنها راه سعادتمندی یه انسان اینه که من ..توی مسیر درست باشم…و عمل کنم به الهاماتم …

    یه صبح خواب بودم..”سفر 6 روزم”.گفتم خدا حال ندارم خوابم میاد..یه نور محکمی زد تو چشممم بلندم کرد..گفت حرکت کن ناایست…

    الهامم کرد تو باید باید باید به این خاسته برسی…

    الهاممم کرد.تو باید به این بیزنس بری…و باید مهارتتو قوی کنی…

    مدام این الهاماتتت فضای گوشمو اینقدر پر کرده بود که پاهایم سست بود.از ترس .ولی هُلم میداد..

    میگفت امروز باید به این سمت حرکت کنی…

    هر چی بگم از الهام الهی کمه…خدایا سپاسگزارتم که متو بنده خودت قرار دادی.

    خدایا یه روز آرزوی همچنین زندگی الهی گونه رو داشتم..

    خدایا شکرت که من در مسیراستاد عزیزم و خانم شایسه عزیز و تبم بهشتیم و دوستان عزیزم هستم!….

    ……

    خانم شایسته عزیز استاد مسیر مهاجرت و دل نوشتها…این فایل تا تموم شد…

    خنده رضاییتونو روی لبتون از اعماق وجودم حس کردم…چقدر ما خوشبختیم بهت تبریک میگم!”که همچنین مردی قهرمان رو “که همسرتون هست…در کنارش رشد و پیشرفت میکنی…

    واقعا نگاهت برام بسیار زیبا و دلنشین بود..بهشت را در وجودتون دیدم..چه نگاه استاد به شما!چه نگاه شما از این مرد بزرگ و این زندگی شاد و سراسر ارامش و رزق و روزی…الله اکبر

    خداوند رو سپاسگزارم که مرا در مکانی قرار داد….که تمام وجودش احساس خوب و اتفاقات خوب هست…

    خدایا چنانکن سرانجام کار تا خوشنود باشی و ما رستگار..

    استادزیباییم استاد شایسته قدردان من …با تمام وجودم دوستتدارم..دیروز که داشتم نگاه گلهای بادام وحشی زیبا میکردم یه عکس خوشکلی گرفتم ..دقیقه چهره بشاش شما دو نفر بود…

    خیلی دوستتون دارم…

    انشالله که همیشه این مسیر رو با رضایت کامل ادامه بدییم..

    و بتونیم زندگی خوبی رو در دنیا و اخرت برای خودمون رقم بزنیم…

    من عاشق این بهشتم هستم به امید بهترینها انشالله منم همدار بشم به دوره بینظیر جدید استاد.

    خیلی دوستدارم توی دوره جدید و با شور و عشق تر تازه از تنور دراومد استاد باشم.حالا هر چی خدا بخاد…من هنوز سعادت همچنین نون تازه دراومده از تنور استاد نبودم..منظورم دوره ها هست..لطف خدا استاد همیشه لطفش:شامل حالمونه.جای سپاسگزاری داره..

    انشالله اگه خداوند این رضایت رو بده …منو هدایت میکنه !…..

    نمیدونم.میخاد چی بشه….هنوزم نمیدونم.! فقط:میدونم من در اغوش خداوندم “بهم کمک میکنه….

    ممنونم مریم گلی زیبا با اون آستین لباس ” مدل بال “پروانه اییتون.چشمانمو بهش خیره کردی…چقدر زیبایی منم بهت تبریک میگم..

    قران میگه…مگه میشه مرد مشرک زن مشرک برای افراد مومن باشه….خدا گفته این بر مومنان حرام هست…این بر مومنان حرام هست..

    خدا درست و با عدالته ..ما هم هستیم که میخاییم با ذهن ناقصمون پا تو پای قانون الهی کنیم…

    به امید روزهای عالی:شرایط:عالی…

    مریمی عزیز داریید خودتون اماده میکنید برای دل نوشته های ،”جدید از تنور دراومده استاد عزیزمون …بهت تبریک میگم زیبای بال” پروانه ایی من.!…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    بنام الله مهربان..

    که زبان قاصرم کم میاره..از بابت سپاسگزار از نحوه عملکرد زندگیم،با قانون بدون تغییر خداوند…

    من قبل از اینکه وارد سایت بشم.با بسم الله شروع میکنم.

    چون موقعهایی بوده باید میومدم اطلاعاتمو با کتاب یا نوشتهای یادداشتام کار کنم..(.هدایت شدم)..شده که همون موقع سایت برام باز نشده😢

    استاد عزیزم لحظه به لحظه این سایت هدایت الله هست…اینم با تکاملم کم کم بهش متوجه شدم..

    حتی این فایل در این ساعت مینویسم بازم هدایت الله بود.بیام آخر این فایل رو نگاه کنم.

    خیلی سپاسگزارتونم..استاد بزرگ و مریم جون عزیزم..

    هدایت من با سایت شما خیلی هدایتی بود.اینم بخاطر تضادی بزرگی که تو زندگیم داشتم.چقدر الان تضادها برام عزیز و محترم هستن..

    به محض اینکه رو خودم کار کردم نشانهای خداوند خیلی زیاد برام واضح میشد..یجوری بود چند دقیقه یا در روز چند بار برام تکرار میشد…

    یا از طریق پرنده های تو حیاطمون..بعد نسبت به تکاملم نشونهامم بازم واضحتر شد.

    الان دیگه مقصد خیلی بزام بولد نیست..چون خیلی باور مخرب داشتم.

    دقیقا باورهام مثل مو تو ماست برام روشن میشه..احساس میکنم مدارم مدام تغییر میکنه.

    اینقدر معجزه پشت معجزه برام اتفاق میفته..

    واقعا اللن اشرف مخلوقات بودنمو حس میکنم با تمام وجودم..

    باورهایی که از بچگیم دامنگیرم بوده..الان میاد رو ماست من با انگشتام میکشمش بیرون..

    خدایا شکرت میکنم بابت تمام ثانیهام.

    بابت این استاد عزیزم.من هنوز بجز خرید چند تا از کتابای شما.هنوز محصولاتم خرید نکردم.

    واقعا قانون خداوند رو با تماممم حس میکنم.

    به محضی که از خواب بیدار میشم..دکمه خوشبختیم روشن میشه😄

    بسیار بسیار بسیار سپاسگزارتونم…

    فایلها رو هر روز باید بخوری..دقیقا مثل میوهای بهشتی که تمام شدنی نیست.

    نگرانیها کاملا از بین میره.تمام من این سایته..

    در پناه خداوند باشید😙😙😙😙

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: