مصاحبه با استاد | رابطه متقابل بین «تقوا» و «ثروت پایدار» - صفحه 15
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/06/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-01 21:35:072025-01-02 07:46:00مصاحبه با استاد | رابطه متقابل بین «تقوا» و «ثروت پایدار»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام.
دوستان سید بزرگوار دارن قوانین رو میگن در این دنیا موضوع خوب یا بد بودن مطرح نیست خواسته و یا ناخواسته شماست. کائنات چیزی به نام نمیخوام درک نمیکنه فروانیه هر چی توجه کنی رو جذب میکنی.
خوب خواسته جناب آقای عباس منش این بوده که این خواسته از طریق یه تضاد به وجود اومده بارها و بارها خود ایشون گفتن ممکن بعد ها این خواسته عوض بشه. مثل اینکه یه روز دوست داشتن تو شلوغی باشن و بعد مدتی خلوت و تنهایی رو انتخاب کردن.
حس خوب داشتن مهمه چقدر استاد میگه سبک شخصی خودتون رو پیش بگیرید.
بنظرم عزیزانی که به استاد در مورد سبک زندگی عاطفیش ایراد میگیرن قانون فرکانس رو خوب درک نکردند. ما چیزی رو که میخایم بر اساس فرکانسمون جذب میکنیم.
ما در جایگاهی نیسیم که برای کسی تعیین تکلیف بکنیم.
راسی کجای قران نوشته این ازدواج هایی که ما داریم شیوه درست زندگیه؟
یا کجای زندگی اهل البیت این وابستگی هایی که ما داریم ذکر شده؟!
هدف از ازدواج ارامشه، لذت بیشتره. زن و.مرد میتونن در عین آزادی همدیگه رو دوست داشته باشن. مثل رابطه مادر و فرزند.
ادامه 100 نکته هفتم پیام قبلی ??????
89- جلسه هفتم
بخش اول
موضوع جلسه: راهکارهایی اساسی برای ساختن موفقیت های پایدار و ماندگار در هر جنبه ای از زندگی
قبلاً فکر می کردم کافی است آدمها قوانین کیهانی را بدانند و از نقش تغییر باورهای شان در تغییر تجربه زندگی شان آگاه شوند تا آن تغییر اسای را در زندگی شان بوجود آورند. به همین دلیل ساعت هایی طولانی برای آدمهای زیادی در زندگی ام وقت گذاشته و با اشتیاق درباره قوانین جهان و چگونگی هماهنگ شدن با این قوانین با آنها صحبت می کردم زیرا نقطه عطف زندگی خودم، درک قوانین جهان بود و به محض آگاه شدن از این موضوع، جهادی اکبر برای تغییری بنیادین در خود راه انداختم که هنوز هم ادامه دارد.
هرچه برای آدمهای بیشتری وقت گذاشتم، بیشتر متوجه شدم که ایجاد تغییری اساسی و پایدار، به این سادگی نیست. زیرا با افراد زیادی مواجه شدم که نه تنها تلاشی جدی برای تغییر اساسی ترین باورهای محدود کننده شان نمی کردند، بلکه حتی نمی توانستند آن را به عنوان یک ایراد بپذیرند.
تغییر باورهایی که به صورت بنیادین در آنها ایراد داریم و منشأ اصلی تجارب نامناسب در هر جنبه ای از زندگی است، نیاز به راه انداختن جهادی اکبر و دائمی دارد.
آدمهای کمی به موفقیت های پایدار رسیده و شرایط زندگی خود را به صورت محسوس تغییر می دهند زیرا :
اولا آدمهای کمی ایرادهای اساسی شان را می پذیرند و به صورت ریشه ای و باجدیت و تعهد، به آن ایرادها حمله نموده و برای تغییرشان تلاش ذهنی زیادی به خرج می دهند.
ثانیاً حتی اگر هم این موضوع را بپذیرند، تلاش کمی برای تغییرش به خرج داده و خیلی زود این کار را رها و حتی فراموش می کنند. زیرا این کار ذهن است تا موذیانه حواست را از مسائل اساسی پرت نماید.
افراد زیادی وقتی با قانون آشنا شده و قصد ایجاد تغییر خود را دارند، از مسائل ساده تر و غیر اساسی تر شروع می کنند.
آنها سراغ منشأ اصلی مسائل شان نمی روند زیرا اصلا نمی تواند آن را به عنوان یک ایراد که باید تغییر کند، بپذیرند. به همین دلیل مقاومت بسیاری در پذیرش این مسئله داشته و می گویند:
همه چیز را می توانم بپذیرم، جز این یکی!!!
در صورتیکه اگر به مسائل هر جنبه از زندگی شان نگاه کنند، به خوبی می توانند رد پای آن ایراد شخصیتی را پیدا کنند.
بنابراین میزان موفقیت شما در ایجاد تحول اساسی در زندگی تان و نیز کسب موفقیت های پایدار به این دو مسئله بستگی دارد:
1٫ آیا توانسته ای اساسی ترین ایراد را در باورهایت پیدا کنی؟
2٫ آیا همیشه برای تغییر آن باور تلاش ذهنی به خرج می دهی؟
سرفصل های بخش اول- جلسه هفتم:
چرا آدمهای زیادی با اینکه ظاهرا روی باورهای شان کار می کنند، هنوز هم به موفقیت های پایدار نرسیده اند و نتایج شان بسیار موقتی است؟
برای ایجاد تغییری بنیادین و ایجاد موفقیت های پایدار و ماندگار در هر جنبه ای از زندگی، چه باورهایی باید تغییر کند؟
چگونه ایرادهای اساسی را در شخصیت خود بشناسیم و تغییر دهیم؟
مثالهایی درباره شیوه شناسایی باورهایی که منشأ اصلی مسائل و ناخواسته های زندگی ات است و راه کارهایی برای تغییر آنها.
90- موضوع : نکته های جلسه 7
من قبلا فکر میکردم آدم ها خیلی زود تغیر میکنند اصلا یکی از دلایلی ک وقت میزاشتم با همه صحبت میکردم ذوق و شوق داشتم چه با خانوادم چه با دیگران در مورد قانون صحبت میکردم چون می گفتم اگر این آدم بدونه باورهای منفی ش اینا هستند و تغییر شون بده اصلا از فردا زندگیش عوض میشه متحول میشه و دلیلش هم این بود ک خود من همین جوری تغیر کردم قانون و فهمیدم دیگه پشت سر هم تغییرات اتفاق افتاد نتایج رخ داد و شرایطم خیلی خیلی عالی شد و فکر میکردم همین جور ک من تونستم بقیه هم میتونند ولی العان یه ضره دیدگاهم عوض شده یعنی به این نتیجه رسیدم خیلی جهاد اکبر میخواد برای اینکه آدم یه سری باورهای ایراد دار بنیادی ش رو تغیر بده یعنی ما تو یه سری چیزها باورهای منفی مون خیلی ریشه دار نیست خیلی راحت تغیر میکنه ولی تو بعضی چیزها هر کدوم ب یه شکلی خیلی ریشه دار خیلی ریشه داره و یه جهاد اکبر میخواد برای تغییرش
فرض کنید تو یه سبد میوه چند تا سیب هستند خیلی گندیده و اون گندیدگی اونها باعث میشه بقیه سیبها ب سرعت ب مشکل بربخورند و کرم بگیرند خراب بشن بعد یه نفر بجای اینکه بره اول اون ها رو برداره و سیب ها رو از شر سیب های گندیده رها کنه میاد سراغ سیبهایی ک یه ضره یه کوچولو کرم خورده میگه اینا رو میتونم تحمل کنم ولی اون زیری ها رو اصلا دوست ندارم ببینمشون اصلا حالم بد میشه تو وجود ما هم همین جوری هست یه سری باورها یه سری ایراد های شخصیتی هستند خیلی بد بعد ما اصلا فکرش هم نمی تونیم بکنیم ک تغییرش بدیم و بعد اونا دلیل اصلی تمام مسائل و مشکلات زندگی مون هستند ولی ما میایم با برنامه های استاد عباس منش آشنا میشیم نگاه میکنیم میبینیم چیا راحت تره کدوم تمرین ها راحت تره می ریم اول سراغ اونا و انصافا هم خوب داریم انجام میدیم اما موضوع اینجاست ک اون مسئله اصلی رو سراغش نمیریم چرا چون می ترسیم چون اصلا فکر نمی کنیم بخواد تغیر کنه چون اصلا نمی خوایم بپذیریم ک ایراد اونجاست
مثلا افرادی ک خیلی مذهبی هستند این باور ک تمام انسانهای ثروتمند از راه درست ب ثروت رسیدند یا اینکه من اگر ثروتمند بشم نزد خدا محبوب تر میشوم یا باورهایی ک تو این فضا هستند اصلا ب هیچ جوری قبول نمیکنند میگن ما خیلی از حرف های تو رو قبول داریم ولی این یه مورد و نمیتونم بپذیرم و من ب این نتیجه رسیدم ک اتفاقا همین مواردی ک اینقدر مقاومت دارند حالا مقاومت میتونه ب هر شکلی باشه میتونه خودآگاه باشه و یا ناخودآگاه باشه میتونه فکر کنه اصلا مقاومت نداره اصلا ایراد نداره و یا استاد عباس منش داره اشتباه میگه یا هر چیزی شبیه این اما اما اما دلیل اینکه یه سری از افراد با توجه ب اینکه دارند کار میکنند روی خودشون اون نتایج خاص و نمی گیرند ک بعضی از افراد ک روی خودشون کار میکنند میگیرند اینه ک اونا نمیراند سراغ مسئله ی اساسی
توی دوره عزت نفس ما یه تمرین داده بودیم ب عنوان آگهی تبلیغاتی برای خودتون درست کنید و برید توی مدرسه خیابون کلاس جایی ک غریبه ها هستند و اونو بگید این تمرین یکی از سخت ترین کارهاست برای افرادی ک احساس ارزشمندی و لیاقت ندارند یعنی خودشون رو آدمهای ارزشمندی نمیدونند بعد خیلی ها این کارو نمیکنند و میرن بقیه تمرین ها رو تا یه حدی انجام میدن اینو میگن حالا ک من دارم بقیه رو انجام میدم حالا اینم انجام ندادم اشکالی نداره ولی موضوع اینجاست ک دلیل اینکه طرف ب موفقیت نمیرسه و یا ب موفقیت پایدار نمیرسه و یا اوضاعش ب صورت خیلی مخصوص تغیر نمیکنه اینکه اون احساس لیاقت و ارزشمندی رو در خودش ایجاد نکرده مثلا اون تمرین یکی از راههایی هست ک میتونست این کارو انجام بده .وقتی اون تمرین و انجام میده هزاران ایده دیگه هم ب ذهنش می رسه ک انجام بده توی این حوضه ک احساس ارزشمندی بیشتری داشته باشه ب همین دلیل میگم ک واقعا جهاد اکبر میخواد یعنی آدم واقعا باید با تمام وجودش بپذیر ک من باید ایرادهای اصلی رو ک خیلی شدید توش مقاومت دارم هر جوری شده اول اینا رو حل کنم چون ک صد اید نود هم پیش ماست اگر من اون سخت ترین کارو اول انجام بدم ب قول کتاب قورباغه ات رو بخور اگر اول زشت ترین و کثیف ترین و بزرگترین قورباغه رو اول بخورم حالا ک قراره قورباغه ها رو بخورم اولین قورباغه اون بدترین کارو انجام بدم دیگه بقیه شون خیلی راحت تره
توی انجمن ان ای سخت ترین کار برای یه معتاد اینه ک مواد و بزاره کنار یعنی حاضر تمام کارهای دیگه رو انجام بده خیلی از کارهایی ک انجمن میگه رو انجام بده ولی ن اینکه مواد و یه دفعه بزاره کنار ولی انجمن میگه اگر میخوای توی این مسیر وارد بشی شرط اولش اینه ک مواد و ن بصورت نصفه و نیمه بلکه بصورت کامل بزاری کنار یعنی اون قورباغه زشته رو اون قورباغه بزرگه رو اون کثیف ترین قورباغه رو اولین قورباغه باید بخوری ش بعد بری سراغ بقیه قورباغه هایی ک کوچکترند ب همین دلیل اونی ک میتونه اون کار سخته رو انجام بده میتونه بیاد ادامه بده و توی اون مسیر موفق بشه
ما بخاطر باورهای اشتباه مون منشا آلودگی زیادی داریم تو موضوعات مختلف تو بحث مالی تو بحث روابط تو بحث سلامتی و … فقط بحث اینجاست ک میپذیریم اول از همه منشاء آلودگی رو پاک کنیم و تمیز کنیم اون سخت ترین و زشت ترین و اون با اکراه ترین باور رو اول بریم حلش کنیم
یعنی وقتی شما روی خودت کار میکنی روی باورهات کار میکنی ولی اون باور اصل یه رو اون گره اصلی یه رو اونو هنوز نرفتی پیداش کنی اصلا دلیل اینکه نمیخوای پیداش کنی اینه ک قبول نمیکنی ایراد داره اصلا نمیخوای بپذیریش ک ایراد داره وقتی این کارها رو نمیکنی میای رو باورهات کار میکنی یه سری چیزها تغیر میکنه خوب میشه ولی دوباره اون آلودگی میاد کارها رو خراب میکنه بعد دوباره یه زره رو باورهات کار میکنی یه سری چیزها خوب میشه و بعد دوباره اون میاد همه رو خراب میکنه بعد از یه مدت کلا خسته میشی و میگی اصلا جواب نمیده قانون جواب نمیده و نمیشه
91- سلام دوستان عزیزم .
امروز این مطلب به چشمم خورد
انگار مخاطبش من بودم
دوست داشتم با شما هم به اشتراک بگذارم
ژاپنی ها همواره عاشق ماهی تازه هستند. ولی آب نزدیک ژاپن برای چند دهه ماهی زیادی نداشت. بنابراین برای فراهم کردن غذای ژاپنی ها ، قایق های ماهی گیری بزرگتر شدند و مسافتی بیشتر از قبل را طی می کردند
هرچه ماهیگیران دورتر می رفتند، بیشتر طول می کشید تا ماهی بیاورند.
اگر برگشتشان بیشتر طول می کشید ماهی ها دیگر تازه نبود.
برای حل این مشکل، شرکتهای ماهیگیری فریزرهایی را در قایقهایشان نصب کردند .
آنها ماهی های به دست آمده را در فریزر قرار می دادند.
فریزرها این امکان را فراهم می کرد که قایقها دورتر بروند و بیشتر بمانند. ولیکن ژاپنی ها توانستند به تفاوت بین ماهی تازه و منجمد پی ببرند و آنها مزه ماهی منجمد را دوست نداشتند
قیمت ماهی منجمد کاهش پیدا کرد
بنابراین شرکتهای ماهیگیری مخزنهایی نصب کردند.
آنها ماهی میگرفتند و درون مخزن قرار می دادند. ماهی ها پس از کمی تحرک، خسته می شدند و مزه تازه بودن خود را از دست می دادند.
صنعت ماهیگیری دچار بحران قریب الوقوعی شد. ولی امروزه آنها ماهی های تازه به ژاپن می فرستند.
چطور توانستند مدیریت کنند؟
برای اینکه طعم ماهی تازه بماند، شرکتهای ماهیگیری ژاپنی هنوز ماهی ها را در مخزنها قرار میدهند ولی با یک کوسه کوچک.
ماهی ها تقلا می کنند و از اینرو دائما در حال حرکتند. تلاشی که می کنند باعث می شود آنها تازه و سرحال باشند
تاحالا به این پی بردید که برخی از ما در استخر زندگی می کنیم ولی بیشتر مواقع خسته و کسل هستیم؟
اساسا در زندگی ما، کوسه ها چالش های تازه ای هستند که ما را فعال نگه می دارند.
اگر شما مدام در تکاپو باشید، شاد خواهید بود. تلاشهایتان است که شما را پر انرژی نگه می دارد. در وضعیتی از سکون موفقیت را کسب نکنید و به آن شاد نباشید.
شما منابع، مهارتها، و توانایی هایی را برای ایجاد این تفاوت دارید. کوسه ای را درون مخزنتان قرار دهید و سپس خواهید دید که واقعا چقدر می توانید پیش بروید.
تا بحال به این فکر کردید که کوسه ی زندگی شما چیه ؟ چی میتونه شما رو تو این مسیر نگه داره ؟ چی باعث میشه بعد از چندسال نتیجه نگرفتن دوباره بریم سراغ بسته هامون و از صفر شروع کنیم ؟
92- من از زمانی ک با شما و آموزشهای شما آشنا شدم خیلی تغیر کردم خیلی ولی واقعا ی وقتهایی کم میآوردم و مدام می گفتم چرا نتیجه نمی گیرم چرا و ب قول شما نگاه میکردم ب مدت عضویت بچه ها پیش خودم سوال بود چرا اون ک عضویتش کمه جواب میگیره ولی من نه یا اینکه بعضی ها هم ک زیاد از عضویت شون گذشته بود می گفتم خوب حالا منم باید خیلی از عضویتم تو سایت بگزره تا بتونم جوابهای اساسی ک میخوام و تو زندگیم بگیرم ولی با این قسمت فهمیدم ک اصلا ربطی ب عضویت و این چیزها نداره بلکه باید اون قورباغه بزرگه رو اول بخورم تا نتیجه های درست بگیرم منم ک از اول زندگی بخاطر شرایط خانوادگی ک توش بزرگ شده بودم اصلا اعتماد ب نفس نداشتم اصلا نمی تونستم با کسی ارتباط برقرار کنم خودم و خیلی کوچیک میدونستم همش حسرت میخوردم گوشه گیر بودم تو جمع غریبه ها ولی برعکس تو خانواده خودم خیلی خشک و خشن بودم اصلا خودم و دوست نداشتم و برای خودم ارزش قائل نبودم و برای دیگران هم همینطور کلا خیلی داغون بودم توی این یک سال و نیم خیلی تغیر کردم خیلی آروم شدم کلا رفتارم عوض شده مثلا با کلمه عزیزم خیلی مشکل داشتم خیلی سختم بود مثل شما ک با کلمه چشم مشکل داشتید ولی تونستم باهاش کنار بیام و العان تو هر جملم چند تا عزیزم میگم ولی استاد جونم طبق گفته های شما این باورهای اشتباه ریشه های عمیق داره ک باید تا آخر عمر روش کار کنیم و منشاء آلودگی باورهای من عزت نفس هست و چون ندارم این دوره رو ذهنم همش مقاومت میکنه ولش کن حالا هر وقت این دوره رو خریدی کار میکنی دیگه .یه موقع هایی کامنت های این دوره رو میخوندم و این تمرین سخته همیشه تو ذهنم بود ک اگر من این دوره رو بخرم چطور این تمرین و انجام بدم تا اینکه با این قسمت فهمیدم ک اول اول باید اعتماد بنفس مو درست کنم و شکر خدا هدایت شدم ب دوره عزت نفس و تونستم مقاومت های ذهنم و بشکنم درسته این دوره رو ندارم ولی با کامنت بچه ها و خلاصه های شما توی این دوره میتونم خیلی روی خودم کار کنم و ب لطف خدا برم تو دل بزرگترین و زشت ترین ترسم و سرخترین تمرین و توی این دوره انجام بدم تا ب امید خدا دوره عزت نفس و تهیه کنم. این تمرین و از العان میخوام مدام انجام بدم و برای همه بخونم انقدر انجام بدم تا مقاومت هام شکسته بشه و اون قورباغه بزرگه رو بخورم ایمانی ک عمل نیاره ایمان نیست حرف مفته
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم
93- واسه عجله داشتن مننم این مشکلو دارم و خیلی جلسه دوم و سوم بهم کمک کرد)دوره جهان بینی توحیدی 1) …خیلی برای خودم مرورش میکنم و تصویریم که واسه خودم ساختم همون مثال کرم ابریشم که اگه زودتر از پیله خارجش کنیم کمکش نمی کنیم هیییچ بدبختش میکنیم ..واسه همین تا چاخان میاد بخونه تو گوشم سریع به خودم میگم هییببچ عجله ای نیست (هم زمان با تصویر ذهنی کرم ابریشم )اون خدایی که کل کیهان دستش خودش هممممه چیو مدیریت میکنه ….من به همه خواسته هام در زمان و مکان مناسب میرسم خدا خودش بهم قول داده که اگه فقط بر او توکل کنم اونم دربست در خدمت منه و من خیییالم تتتخخخت تختتتت ..بی زحمت برو گمشو
94- وقتی کسی به خدا توکل کنه بهم نمیریزه
وقتی کسی به خدا توکل کنه بهم نمیریزه
وقتی کسی به خدا توکل کنه بهم نمیریزه
از صبح پشت سیستم بودم، رو ایده و سایت جدید کار میکردم، جالبه تو 2،3 روز رنکینگ ایرانش اومد رو 30 هزار، برا خودم عجیب بود، که تو 2،3 روز انقد خوب رنک گرفت! بعد یادم اومد که من سپرده بودم به خدا
عصری رفتم بیرون، تو سوپرمارکت حرف دلار و سکه و اینا افتاد
اعتراف میکنم کلی رفتم تو فکر و اعصابم خرد شد و گفتم هرطور شده باید از این خراب شده مهاجرت کنم
بعد که یذره آروم شدم دیدم همش نجوای شیطانه، بهش گفتم کارتو بکن، دستتو خوندم
من نگران نیستم
خدایی که تا اینجا هوامو داشته از این به بعدم داره، حالا دلار بشه 500 هزار تومن و سکه بشه 200 میلیون، اون خودش صاحب کل این آدمایی که فکر میکنن مهمنه، اون صاحب کل این زمین ها و آسمان هاست، اون صاحب کل بانکاست، اون صاحب کل فروشگاه هاست، اون صاحب کل شرکت هاست، اون صاحب کل کشورها و ثروت هاست
به خودم گفتم خره از چی نگرانی، چرا اعصاب خودتو خرد میکنی
بعد اون فایلی که یکی از دوستان تدوین کرده بود رو حرفای استاد آهنگ گذاشته بود، بهترین باورها نسبت به خدا، اونو پلی کردم و کلی آروم شدم
من حالم خوبه
همه چی گرون بشه، به نفع منه
همه چی ارزون بشه، بازم به نفع منه
خدا برام میرسونه
خدا هوامو داره
خدا به جای خوب هدایتم میکنه
خدا زندگی رو برام ساده میکنه
خدا دستمو گرفته
عاشقتم خدا، مرسی که هستی
خودتونو درگیر این اخبارای مزخرف نکنین، خدا رو شکر کارم با یه لپ تاپه و بیرون زیاد نمیرم، هم گرمه، هم کل فکر و ذکر ملت شده دلار و سکه و پول و ماشین و خونه
خودتو عشقه خدا
ولش کن
همین که کنارمی حالم خوبه
توکل کردن بر تو آدم رو به پادشاهی جهان میرسونه، ذهنمو محدود به 4 تا عدد تو حساب بانکی و… نمیکنم
من قدرتمندترینم چون خدارو دارم
خفه کنید این نجواهارو، یه پوزه بند ببندید به دهنش، از روشم 10 دور چسب 5 سانتی بپیچید که صداش در نیاد
پول براحتی بدست میاد، ثروت بینهایته، سنگ فرش هر خیابون از طلاست
اصلا این فایل استاد که یکی از دوستان تدوین کرده و در کانال تلگرام هم موجوده یجوریه
میشنوم کلا آروم میشم
دلار رفت بالا؟ خخخخخخخخخ بزار بره بالا
والا
از چی میترسی
به نفعته
باورش کن تا به نفعت بشه
95- تجربه زیبای زهرای عزیز در قسمت نظرات “دوره “عزت نفس” استاد عباس منش” ???
سلام میکنم به استاد قدرتمندم و دوستان با اراده ام.
تمرینات جلسه ششم:(تمرین تجسم، تمرین هواپیما و آگهی بازرگانی) رو تقدیم میکنم.
تمرین آگهی بارزگانی رو تصمیم گرفتم توی فرودگاه انجام بدم. قبلش توی خونه 3 بار تجسم کردم که تو فرودگاهم و دارم آگهی بازرگانی مو برای مردم میخونم وصدای خودمو ضبط کردم و تایم گرفتم ببینم چند دقیقه طول میکشه.
دقیقا توی فرودگاه همون شرایطی که تجسم کردم پیش اومد یک لحظه یک نجوای شیطانی بهم گفت بیخیال ولی بهش محل ندادم و رفتم جلو مردم 200 نفری میشدند. ترسم کلا محو شد وخیلی با قدرت و محکم گفتم عزر میخوام یه لحظه به من توجه میکنید؟ سلام دوستان من توی این تایمی که منتظر پروازمون هستیم میخوام یک تمرینی رو انجام بدم تا از وقتمون بهتر استفاده کنیم. استادمون آقای عباس منش یک تمرینی به ما داده. گفته که یک آگهی تبلیغاتی در مورد خودمون بنویسیم و اونو در جمع بخونیم. من هم اگه موافق باشین میخوام آگهی تبلیغاتی خودمو در عرض 7-8 دقیقه براتون بخونم.
من زهرا مصدق نیشابوری یک زنم یک زن قوی هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ فکری (به بازو و سرم اشاره کردم)، زیبا ، زیباییم کملا طبیعیه (با لبخند) جذابف دوست داشتنی و تاثیر گذار هستم. من عاشق خودمم با اینکه دوستان خوب بسیار زیادی در سراسر دنیا دارم اما از تنهایی خودم با خدای خودم بینهایت لذت میبرم وحضورشو در تک تک لحظات زندگیم حس میکنم. مثل همین الان. عاشقشم و میدونم اونم عاشق منه.
خداوند استعدادهای خارق العاده زیادی در وجودم قرار داده در حدیکه باور دارم هر فردی در هر کجای جهان تونسته به هر موفقیتی برسه من هم میتونم فقط به شرطیکه اراده کنم مثل اون باور کنم و عمل کنم. یعنی هیچ محدودیتی برای توانایی های خودم قائل نیستم.
من اراده کردم و هم مقطع کارشناسی، هم ارشد و هم دکترا در بهترین دانشگاههای ایران پذیرفته شدم روزانه و با بهترین رتبه. رتبه دکترای من 37 بود. همیشه هم جزو بهترین دانشجوها بودم.
الان هم که اینجا وایسادم ادعا میکنم که بهترین مربی زن تناسب اندام در ایران هستم. البته به زودی جهانی هم میشم. چرا این ادعا رو میکنم؟ چون من هم علمشو دارم هم تجربه شو. من آموخته هامو اول روی تو زندگی خودم پیاده کردم. من پشت کنکور کارشناسی اضافه وزن پیدا کردم اما به محض اینکه وارد دانشگاه شدم با تمرین ورزشی، تمرین ذهنی و رژیم غذایی اصولی وزنمو از 62 به 52 کیلوگرم رسوندم. بدون اینکه هیچ مربی یا مشاور تغذیه ای داشته باشم. خودم مربی و مشاور تغذیه و روانشناس خودم بودم. بعد از اینکه تو این زمینه دانش و مهارت لازم رو کسب کردم تونستم صدها نفر رو بصورت مستقیم یا غیر مستقیم به اندام ایده آل خودشون برسونم. میتونین آمار بگیرین. من بیش از 10 سال مربی بهترین باشگاه های تهران بودم. مربی و مدرس دانشگاه تهران بودم و الان هم مربی و مدرس دانشگاه گیلان هستم.
چرا تو این کار موفق بودم. چون عاشق این کارم. احساس میکنم که این رسالت منه. من عاشق اینم که یه آدم چاق تحویل بگیرم و یه آدم خوش هیکل تحویل بدم. یک آدم لاغر تحویل بگیرم یک فیتنس مدل تحویل بدم. شما هم اگه دوست دارین من درخدمتتون هستم. میتونم آیدی کانالم یا پیج اینستاگرامم یا کارتم رو بهتون بدم.
دوستان رسیدن به تناسب اندام رویا نیست. من این راهو رفتم. شما فقط کافیه پا بذارین رو جاپاهای من. من بهتون این مژده رو میدم که فقط با صرف چند دقیقه وقت در روز و انجام تمرینات مخصوص و رعایت یک سری نکات ساده تغذیه میتونین به وزن ایده ال خودتون برسین.
من معتقدم شغلم مقدسترین کار دنیاست چون تناسب اندام و سلامتی رو که بزرگترین نعمت خداست به آدما هدیه میدم.
یک ویژگی بارز دیگه که من دارم اینه که سبک زندگی مخصوص خودمو دارم. اون کاریو که فک میکنم درسته انجام میدم دنبال تایید یا عدم تایید دیگران نیستم و مسئولیت 100% زندگیمو به عهده گرفتم. چون معتقدم که من خودم خالق زندگی خودم هستم. و حرف مردم بی اهمیت ترین چیز در این جهانه. من یک زن کاملا مستقل هستم هم از لحاظ فکری هم مالی و کلا از همه لحاظ.
من توانمندیهای زیادی دارم و از هر انگشتم یک هنر میریزه ولی یکی از بارزترین ویژگیهام اینه که مثل یک قهرمان شنا میکنم. این یکیو فقط باید خودتون ببینید.
یک ویژگی دیگه هم اینه که خیلی خوش شانسم یعنی همیشه در زمان درست در مکان درست قرار دارم. چون بخدا اعتماد دارم اونم بهم کمک میکنه. هدایتم میکنه. و در کل هر کاری رو که بخوام به بهترین شکل ممکن انجام میدم.
مرسی که آگهی تبلیغاتی منو گوش کردین. امیدوارم که پرواز خوبی داشته باشید.
همه برام کف زدن. چن نفرم اومدن و ازم مشاوره خواستن وکارتمو گرفتن.
بخدا قسم خیلی راحت بود هیچ کاری نداشت و من این باور رو پیدا کردم که میتونم در جمع های خیلی بزرگ سخنرانی کنم. و این رو در خودم میبینم. تمرین هواپیما: بخدا اینم خیلی راحت بود. من خیلی ریلکس از مهماندار تقاضای یک غذا و نوشیدنی اضافه کردم. اصلا هیچ کس هم تعجب نکرد. و مهماندار گفت که اگه اضافه اومد براتون میارم. بعد از چند دقیقه آورد. خوردنشم حال داد.
فقط میتونم بگم خدایا بینهایت سپاسگزارم. از بهترین استاد زندگیم آقای عباس منش هم بینهایت سپاسگزارم.
تجربه زیبای آزاده عزیز در قسمت نظرات دوره عزت نفس استاد عباس منش ???
با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد گرامی
استاد، دوره عزت نفس شما تحول عجیبی در زندگی من ایجاد کرد. منی که بارها و بارها کتابهای مختلفی در این زمینه تهیه کرده و خوانده بودم و هیچکدام از آنها حتی یک سر سوزن در زندگی من تاثیر نگذاشته بودند، با استفاده از این دوره تبدیل به یک انسان دیگر شده ام.
مدتی است که این دوره را به پایان بردم ولی در جلسه ششم گیر کرده بودم. در تمرین ساخت آگهی تبلیغاتی. یک آگهی برای خودم درست کردم و بعد فکر کردم که حالا اشکالی نداره همین که این آگهی را درست کردم فعلا کافیه و اگر هم در یک جمعی نخواندمش مهم نیست. ولی همش این گوشه ذهنم بود که استاد گفتند که اگر این تمرین را انجام ندی یعنی که خیلی برات مهم نیست که در زندگی ات تغییر کنی و اون داستان به جنگل رفتن استاد و بیرون آمدنشان از چادر با وجود ترس فراوانی که داشتند همیشه در گوشم بود. آنموقع که آگهی را درست کردم فرانسه بودم. اول فکر کردم آنرا به زبان فرانسه بنویسم و بروم برای یک عده بخوانم. بعد برای عقب انداختنش گفتم ولش کن هر وقت رفتم ایران این کار رو میکنم. آدم با همزبونهاش راحتتره. الان مدتی است که برای یک ماموریت کاری به ایران اومدم و همش امروز و فردا میکردم. تا اینکه چند روز پیش برای پیاده روی رفتم به پارک نزدیک محل کارم. وقتی وارد پارک شدم به خودم گفتم فردا آگهی را می آوری و برای یک عده میخوانیش. از همان لحظه ترس همه وجودم رو گرفت و ضربان قلبم خیلی شدید شد. همان روز فایل ترس و ایمان استاد رو گوش کردم و این یکی از نشانه های الهی بود که کمکم کرد که این تصمیم رو عملی کنم. اونجایی که استاد میگن ترس هات رو شناسایی کن و بهشون حمله کن. ببین که هیچ اتفاقی نمیفته، با این جمله قدرت گرفتم. امروز که همان روز موعود بود با حال عجیبی به سر کارم آمدم. دفترم را باز کردم و یک بار دیگر آگهی رو خواندم و کمی تصحیحش کردم. دو بار با صدای بلند برای خودم خواندم و راهی پارک شدم. همش ذهنم میگفت اگر کسی نخواد بهت گوش بده چی؟ اگه بهت بخندند چی؟ این آدمها اومدن پارک برای تفریح و ورزش و تو حق نداری وقتشون رو بگیری. بعد یهو بخودم نهیب زدم که چی داری میگی؟ تو الان با یک عده آدم بسیار فهمیده برخورد میکنی که اتفاقا خیلی هم براشون جالبه که به حرفهای تو گوش بدن. با این باور به سمت میدان بزرگ پارک رفتم. ابتدا یک عده را دیدم که بدمینتون بازی میکردند. دو خانم و چهار آقا. رفتم جلو و بهشون گفتم میشه چند دقیقه از وقتتون رو به من بدید؟ گفتند در چه مورد؟ براشون توضیح دادم. یکیشان گفت ما الان داریم بازی میکنیم و بدنمان گرم است شما یک دور بزنی ما هم موقع استراحتمان است و به حرفهای شما گوش میدهیم. اولین تغییری که من در خودم دیدم اینجا بود. اگر من همان آدم قبلی بودم از این حرف بسیار ناراحت میشدم و میگفتم تو آدم بی ارزشی هستی که حتی کسی حاضر نیست 5 دقیقه از وقتش را به تو بده. دارن دکت میکنن. اما آزاده جدید به خودش گفت چه خوب تو این فاصله میرم و برای یک عده دیگه میخونم و برمیگردم. درست در فاصله چند قدمی دو خانم و دو آقا نشسته و مشغول صحبت بودند. رفتم جلو و حرفهایم را تکرار کردم. آنها با اشتیاق بسیار به حرفهایم گوش کردند و در آخر همگی برایم دست زدند و راجع به تک تک مواردی که گفته بودم نظر خودشان را گفتند که همه اش مثبت بود. یکی از آنها گفت که دختر من نزدیک به دفاع پایان نامه اش است و با اینکه بسیار خوب کار کرده من مطمئنم که موقع ارائه دست و پایش میلرزد. به او حتما میگویم که این تمرین را انجام دهد.
البته ناگفته نماند که دست و پای من هم میلرزید و همینطور صدایم. قلبم تاپ تاپ میکرد. ولی رفته رفته آرام شدم. نکته جالبی که برایم پیش آمد این بود که یک جمله در مورد صفات ظاهری خودم نوشته بودم مثل اینکه زیبا هستم، اندام متناسبی دارم و چهره ام کمتر از سنم نشان میدهد. به این جمله که رسیدم خواستم آنرا نخوانم و سراغ جمله بعدی بروم چون این حس را به من داد که الان همه میگن چه آدم خودشیفته ایه. اما تو همون لحظه به خودم گفتم تو قراره تغییر کنی نه اینکه همون کارها و افکار قبلی رو ادامه بدی. و خوندمش. جالب اینجاست که یکی از خانمها که ظاهرا فرد خیلی مذهبی هم بود، کلی در مورد همین موضوع صحبت کرد و به من تبریک گفت که تونستم اینقدر خودم رو دوست داشته باشم و بابت ظاهر زیبا و خصوصیات فیزیکی که دارم سپاسگذار خداوند باشم.
از این گروه تشکر کردم و به راهم ادامه دادم. به همان گروه قبلی رسیدم که بسیار منتظرم بودند. همگی نشستند و گفتند ما آماده ایم. این بار دیگر نمیلرزیدم و خیلی محکم تر از دفعه قبل متن را میخواندم. عکس العمل این عده هم مشابه عده قبل بود. شاید باورتان نشود ولی در راه برگشت حس عجیبی داشتم. شادی و غرور از اینکه این کار خیلی سخت و ترسناک را انجام داده بودم و از آن جالبتر و شدیدتر حس اینکه این کار یک کار بسیار عادی بود و چقدر خنده دار است که این همه وقت انجامش نداده بودم.
دوستانم، به ترس هاتون حمله کنید. حرف استاد رو باور کنید که اونها هیچی نیستند.
استاد، نمیدانم چطور از خداوند تشکر کنم که مرا به مسیر شما هدایت کرد. من واقعا یک انسان دیگر با خصوصیاتی متفاوت از من قبلی هستم. برایتان بهترینها را از خداوند آرزومندم.
تجربه محمد ایزانلو عزیز از دوره عزت نفس استاد ???
به نام خدا
سلام خدمت دوستان عزیزم
می خوام توضیحی در مورد تمرین جلسه 6 (آگهی تبلیغاتی) بدم.
اعتراف میکنم شاید این سخت ترین آزمون زندگی من تا الان بوده باشه…..وقتی در جلسه 6 این تمرین گفته شد من حتی جرات نمیکردم که به این کار فکر کنم…….برام واقعا یه کابوس بود…….یه لحظه از خرید این دوره پشیمون شده بودم…..گفتم اخه این چه تمرینیه دیگه!!!! من برم جلو ملت بگم من اینجوریم..من اونجوریم…من خوشگلم..!!!!!!!مگه میشه!!!! اصلا برام قابل هضم نبود این کار و ترس زیادی داشتم حتی وقتی به این کار فکر میکردم.
بعد از اتمام جلسه من گفتم بیخیال بابا من عمرا این کارو انجام بدم…..ولی اونموقع این حس درونی شروع به صحبت کرد که تو باید و حتما این تمرین و انجام بدی والا به هیچ موفقیتی نمیرسی….من گفتم جون مادرت تو دیگه بیخیال من شو .من این کارو نمیکنم و اونم شروع کرد به حرف زدن..فقط رو مخ من بود ….اینقد گفت و گفت تا این که من قبول کردم که اقا باشه من 1 بار این کارو انجام میدم تا حداقل این حسه بیخیال بشه….
روز اول با هزار استرس و نگرانی رفتم پارک نزدیک خونه و رویه یه صندلی نشستم اونقدی استرس داشتم که از جام بلند نشدم که برم برای کسی این اگهی بخونم بعدشم برگشتم خونه…..و باز این حس درونی شروع به صحبت کرد
روز دوم رفتم پارک مرکزی شهرمون دنبال دونفر بودم که یه گوشه نشسته باشن منم برم سریع این اگهی بخونم بعدشم الفرار!!…اتفاقا تو پارک دونفر دیدم وبا ترسی که داشتم رفتم سمتشون و همه چی و به خدا سپردم و براشون اگهی تبلیغاتی مو خوندم .انگار که یه بار سنگین از روی دوشم برداشته شده بود واقعا خیلی خوشحال بودم و احساس خوبی داشتم و از خداوند برای کمکش سپاسگزاری کردم
یه حدود 1 ماهی از این قضیه گذشت ولی من هنوز هم این ترس خوندن اگهی رو داشتم…دوباره این احساس منو تشویق کرد که دوباره این کارو انجامش بدم و با نشونه هایی که بهم نشون داد گفت که این آگهی که نوشتی رو در 29 جمع متفاوت دیگه باید بخونی تا کاملا ترس هات بریزه……من خیلی صریح گفتم برو بابا عمرا!!!!!!!……ولی مثل اینکه اصلا حرف حالیش نمیشه!!!و دوباره گیر دادنش شروع شد که تو باید این کارو انجام بدی و از این ترس بگذری….دقیقا ایام نوروز 96 بود و من تصمیم گرفتم این تمرین و 29 مرتبه دیگه در ایام نوروز در پارک مرکزی شهر که خیلی هم تو اون روزا شلوغ بود انجامش بدم.
روز اول که به پارک رفتم 2 بار این کار انجام دادم
روز دوم 10 بار اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم
روز سوم 11بار اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم
روز چهارم هم 6 مرتبه اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم
هر جمعی که میدیدم و ازشون ترس داشتم میرفتم و براشون اگهی تبلیغاتی مو میخوندم.برای افراد مسن، افراد کم سن و سال، برای زن و شوهر ، معلم و کارمندو……برای همه شون خوندم.
یکم از شلوغی و نظر دیگران ترس داشتم برای همین یه جمعی رو پیدا کردم که در ورودی پارک جایی که خیلی شلوغ بود نشسته بودن و من برای اونها با صدای بلند اگهی خودمو خوندم و به نگاه دیگران اهمیتی ندادم…. این تمرین واقعا مونو قدرتمند کرده واقعا خیلی از ترس هایی که داشتم نابود شدن والان خیلی بهتر از قبل میتونم درخواست کنم ، نظر خودمو بگم، از جمع غریبه نترسم ، بتونم در جمع صحبت کنم و کمتر به نظر دیگران اهمیت بدم و برای خودم زندگی کنم.
دوستان از شما میخوام که وارد ترس هاتون بشین اونوقت متوجه میشین که ترسی وجود نداشت و نجوا و توهمی بیش نبود
سپاسگزارم از خداوند که منو به این مسیر هدایت کرد. سپاسگزارم از احساس درونی برای گیر دادنش و در پایان از استاد عزیز بینهایت ممنون و سپاسگزارم برای اموزش هایی که به من دادن
96- به نام پروردگاری ک همین نزدیکی ست پروردگاری ک از رگ گردن به من نزدیکتر است پروردگاری که از روح خودش در وجودم دمیده است و به من جان داده است پروردگار قدرتمند و مهربان , پروردگار وهاب رزاق و ثروت آفرینم
موضوع : نکته های قسمت 7
تغیر کردن در مورد مواردی ک ما بصورت بنیادین توش ایراد داریم اصلا کار ساده ای نیست و واقعا نیاز داره ب یه جهاد اکبر واقعا نیاز داره ب یه تعهد دلیل اینکه آدم ها از لحاظ زندگی نود درصد نود و نه درصد شون تو شرایط نامناسب زندگی میکنند تو بحث روابط, سلامتی,ثروت تو همه چی دلیلش اینه ک این کار, کار راحتی نیست این تغیر کار راحتی نیست این ک میگم همه حرفها رو جدی بگیرید و با من باشید بپذیرید تک تک صحبت ها رو و مثل وحی منزل بپذیرید و بهش عمل کنید بخاطر اینکه تا این اتفاق نیافته اون موفقیت پایدار رخ نمیده
یعنی اینکه افراد نمیتونند یک موفقیت پایدار و ایجاد کنند چرا چون اولا سراغ اون منشاء آلودگی نمیرند دوما اگر برند یه بار تمیز میکنند و فکر میکنند دیگه تمیز شده و چون این باور ایراد داره ریشه ای تر از این حرفهاست موزیانه از جاهای دیگه خودشو ب شکل های مختلف با رنگ و روی متفاوت از قبل خودشو میاره، بالا و نشون میده .بابا این همون باور ایراد دارست فقط شکل ش عوض شده یعنی اون ایراد اون باور اصل یه انقدر موزیانه خودشو به شکل های مختلف و جورهای مختلف در میاره ک خیلی جاها آدم نمیفهمه و گولش رو میخوره به همین دلیل میگم باید خیلی جدی روی اون باور کار کرد و اگر اون باور و درست کنی بقیه اصلا خود به خود درست میشن چون تمام اون میکروب ها و تمام اون آلودگی ها ربط داره ب این منشاء آلودگی تو اینو بگیری اونا خود به خود از بین میرم
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم
باید با تمام وجود اون مسائل اساسی اون باورهای اساسی ک تو وجود ما هست پیدا کنیم حلشون کنیم و برای همیشه روشون کار کنیم اگر روی اونا کار کنیم بقیه چیزها خیلی راحت تغیر میکنه شاید اون خیلی سخت تغیر کنه اما اگر اون تغیر کنه عوضش اون انرژی ک واسه اون گذاشتی باعث میشه بقیه خیلی راحت تغیر کنند ایراد اساسی و بزرگترین ایراد من توی بحث عزت نفس داشتم وقتی من اعتماد بنفس و عزت نفس م رو تغیر دادم خودم رو باور کردم خدای خودم رو باور کردم تواناییها مو باور کردم اصلا همه چیز تغیر کرد انقدر ک من ایراد داشتم و هنوز هم دارم پس بهونه نیارید اون ایرادهایی اساسی ک تو وجود خودت پیدا میکنی بدون ک اونا همیشه هستند و تمرکزی روی اونها کار کن
از کجا می فهمی ک ایرادهای اساسی چیه , اون چیزهایی ک داره بیشترین ضربه رو بهت میزنه اون چیزهایی ک تو مسائل زندگیت ردپای اونا رو میبینی چیزهایی ک تکرار میشند اون چیزهایی ک بیشتر از بقیه دارند تکرار میشند اگر یک ایرادی داره مدام تکرار میشه و هر بار چیزهای نامناسب جذب میکنی اونی ک همیشه هست منشاء آلودگی هست اونو پیدا کن ایراد کجاست و تمرکزی بشین روی اون کار کن تا ابد راهش همینه سخته درد داره ذهن به شدت مقاومت میکنه ذهن به شدت ب شکل های مختلف خودشو نشون میده خودشو بالا و پایین میکنه خودشو چپ و راست میکنه اون ایراد رو ب شکل های مختلف میاره میگه این ایراد حل شد این یه چیز دیگست در صورتی ک ریش ش همون باور ایراد دارست ک باید تا ابد روی اون باور کار کنید
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم
موضوع : یکی از منشاء آلودگی های استاد تو بحث روابط
یکی از اون باورهایی ک من توی وجود خودم تو بحث روابط پیدا کردم این بود ک من اصلا نمی تونستم چشم بگم ب بقیه مثلا کسر شان م میومد بگم چشم کلمه چشم انگار این بود ک من بدبخت م تو پادشاهی اگر ب یکی می گفتم چشم. پدرم همیشه میگفت اگر تو یه بار به من بگی چشم همه زندگی مو ب نامت میکنم منم می گفتم تا آخر عمر ن به تو ونه ب هیچ کس دیگه چشم نمی گم بخاطر اون غرور و منیت ها ک داشتم بعد ک داشتم روی روابط رو خودم کار میکردم فهمیدم این خیلی تو وجود منه اصلا بزرگ شده این موضوع من اصلا نمیتونم این کلمه رو بکار ببرم در مورد بقیه ببین چقدر وضع من خراب بود ک یه چشم رو نمیتونستم بگم بعد گفتم حالا ک این موضوع اصلی منه باید روی این قضیه کار کنم این منیت ها و خودخواهی ها و غرور این چیزهایی ک تو وجود من هست ب هر دلیلی ک هست کاری ب دلیلش نداریم ولی هست تو وجود من این کرم ها این منشاء آلودگی ک اینه اول باید اولین چیز حذف بشه بعد اون موقع ک راننده تاکسی بودم طرف میگفت آقا ممنون مچکر همین جا پیاده میشم من می گفتم چشم میگفت آقا نگه دار هر چی ک میگفت حتی اگر جوابش هم چشم نبود من اول چشم مو می گفتم و بعد جواب میدادم یعنی انقدر این تمرین و انجام دادم تا زبونم بچرخ ب چشم ک بفهمم باید بتونی بگی چشم بتونی اون غرور اون خودخواهی ک تو وجودت یه قولی شده اونو نابودش کنی ب این شکل حالا در مورد این موضوع اینجوری بوده من تو هزاران موضوع مختلف حمله کردم ب اون چیزی ک منشاء آلودگی بوده حالا هر بار یه چیزی بود ه بخاطر باورهای اشتباه مون منشاء آلودگی زیاد داریم تو موضوع های مختلف ک باید بهشون حمله کنیم
موضوع : در مورد تربیت فرزند قسمت 7
در مورد تربیت فرزند من یه ایرادی دارم یعنی پدر من یه جور خاصی ما رو تربیت کرده ک من ب شدت از اون جور خاص متنفر بودم و قول داده بودم به خودم ک هرگز اینجوری نباشم و به ضمع خودم هم سعی کرده بودم اما وقتی صادقانه میام نگاه میکنم میبینم بیس همون ک من میخواستم نباشم همیشه شاکی بودم ازش از دست اون نوع تربیت پدرم من خودم دارم با فرزندم انجام میدم حالا به شکل های دیگه و اون سخت گیری های بیش از اندازه برای این که ب پسرم کمک کنم یعنی تو بحث تربیت فرزند یکی از اون چیزهایی ک من هنوز نمیتونم بگم درستش کردم توی خودم و و بعضی اوقات ناخودآگاه میاد یکی از دلایلی ک من هیچ وقت در مورد محصول تربیت فرزند کار نکردم چون من خودم اعتقاد دارم ک من هنوز آدم مناسبی برای تربیت فرزند نیستم هر چند ک هر کی بچه منو می بینه میگه چه بابای فوقالعاده ای داشته چه بچه ای تربیت کرده اما واقعیت اینه ک خیلی بهتر از این میشد اتفاق بی افته خیلی سخت گیری ها میتونست نباشه خیلی از آدم ها اینجوری هستند مخصوصا در زمان گذشته ولی منی ک فهمیدم این اشتباه چرا دارم این کارو انجام میدم ب این دلیل ک اون ایراد داره ب شکل های دیگه ای میاد خودشو رنگ و روی خودشو عوض میکنه ب من میگه نه اینجوری بچه قوی تر میشه مستقل بار میاد در صورتی ک من خودم قبلا اینجوری بهم فشار اومده چرا این کارو میکنم . من همیشه در مورد فرزندم این ایراد و در خودم میبینم و من میدونم این باور اشتباهه و این باور از اون باورهایی هست ک برای من خیلی دردسر ایجاد کرده و این ایراد هست ولی العان دارم خیلی روی این باور کار میکنم و همه چی بهتر شده ولی کافیه یه کوچولو رهایش کنم تا دوباره این داستان برگرده و هر روز و هر روز ب خودم میگم نکات مثبت شو میبینم و هی رو خودم کار میکنم و مدام رو باورهام کار میکنم
هر وقت در مورد موضوعی مثلا یه ایراد منفی یه ایراد خیلی بزرگ توی باورهات بوده و مثلا رفع ش کردی تا حدودی هیچ وقت نگو من بودم بگو من هستم اگر من بگم خیلی سخت گیر بودم کلمه درستی رو استفاده نکردم من باید بگم خیلی سخت گیر هستم درسته العان از قبل بهترم ولی هنوز هم هست یعنی اون ایراد اصل یه رو من دارم اصلا نمیتونم بگم من داشتم چون این همیشه هست و باید همیشه روی خودم کار کنم
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم
97- مطمنم همه ماهایی که تو فرکانس مهاجرت قرار گرفتیم یه روز حتما این اتفاق برامون میفته ولی زمانیکه از بودن تو همین کشورمون نهایت لذتو ببریم و با رضایت کامل بریم..و اونوقته که خدا به جاهای بهتر هدایتمون میکنه..
98- سلاااااااام. تبریک میگم به خاطر نتیجه مسابقه ی بازی دیشب. این بازی برای من خییییلییییی درس داشت. قبل از اینکه کریستین رونالدو ضربه ی پنارتی رو بزنه بیرانوند خییییلیییی اعتماد به نفس داشت خیلی با ایمان و قدرت توی دروازه ایستاد و خداوند پاداش ایمانشو داد این و چقدر سیستم قوانین درست عمل میکنه هیییییچ ربطی به جایگاهی که داری نداره و هیچ پارتی بازی در کار نیست بلکه همه چیز باوره من خیییلی لذت بردم از این اتفاق عاااالی و تاریخی. درس بعدی که گرفتم این بود که خداوند مثل همیشه همه چیز میشود، در لحظات و دقایق پایانی بازی پنارتی به نفع ایران و گلی که زدیم و باز هم فرصت گلی که نزدیک بود بزنیم اما گل نشد چون احساس میکنم بچه ها هموز به این باور نرسیده بودند که تیم بزرگی مثل پرتقال رو میشه برد یعنی هنوز تیم پرتقال یه تیم بزرگ براشون به حساب میاد و اما باورهایی که بعد از این مسابقه بچه ها و مردم در ذهنشون نقش میبنده اینه که ما میتونیم بهترین باشیم ما میتونیم برنده باشیم و این روند تکاملی و رو به رشد خیلی خیلی ستودنیه و قابل تعمله اینکه جهان قوانینش همیشه ثابته اینکه چقدر دقیق و درست عمل میکنه قوانین جهان و اینکه خدا تاس نمیندازه همه چیز دقیق و قانونمنده. خیلی لذت بردم از بازی. خیلی زندگی برام لذت بخش شده
99- فرصت ها و موقعیت ها برای کسب درآمد هر روز بیشتر و بیشتر میشه
پول درآوردن راحت ترین کار دنیاست
پول مثل بارون تو زندگی من میباره
من هر روز ثروتمند تر میشم
ثروتمند بودن با شکوه هست
ثروت مند بودن معنوی ترین کار جهان هست
یا باید ثروتمند بشم یا بمیرم
من ثروتمند نشم کی بشه اصلا
خدا بیشتر از من می خواد که ثروتمند بشم
مجبورم که ثروتمند بشم راهی ندارم
خداروشکر تمرین فراوانی امروز خوب بود
100- یادمه یک سال قبل همین موقع آرزو داشتم که محصولات جدید سایت رو خریداری کنم. و روانشناسی ثروت 1 رو هم میخواستم. واقعا آرزو داشتم.
پارسال عید استاد یه فایلی رو گذاشتن بر این مبنی که هرسال اهدافتون رو مشخص کنید و تعطیلات زمان مناسبی هست برای کار کردن روی باورها بجای مهمانی های بی سود. و من در سالنامه ام مهمترین هدفم رو تهیه دوره ثروت1 از سایت نوشته بودم.
و از دیگر فایل ها و دوره روابطی که داشتم استفاده میکردم و شتابی نداشتم و اصلا هیچ ایده ای نداشتم که چطور میتونم محصولی بخرم.
تا اینکه خرداد ماه استاد تبلیغ دوره ی ثروت 3 رو روی سایت گذاشتن. باز هم اصلا فکر نمیکردم چطور میخوام بخرمش. دو روز مونده بود به اتمام تخفیف شروع دوره که بدون آمادگی قبلی اومدم به مادرم گفتم،خوشبختی خودمو در این جهان در تهیه ی این دوره میدونم و اگر اجازه بدین طلایی که بهم هدیه دادی سال ها قبل رو بفروشم و محصولی رو بخرم چون این تیکه طلا برای من خوشبختی رو تضمین نمیکنه این باورهای منه که وقتی اصلاح بشود خوشبختی ابدی و سعادت دنیا و آخرت رو بهم میده و در کمال ناباوری مادرم خیلی راحت پذیرفت و من در روز آخر تخفیف دوره موفق به خریدش شدم و حقیقتا با ارزش ترین دارایی عمرم رو به دست آوردم چون در پس اون بینهایت آگاهی نهفته چون به واسطه ی اون آگاهی ها وارد مسیری شدم که به خدای خودم رسیدم و هر روز بیشتر و بیشتر. و دو ماه بعد من دوره ی عزت نفس رو از سایت هدیه گرفتم. و الان هم به لطف خدا این دوره رو تهیه کردم. و این مساله ای بود که من سال قبل آرزوشو داشتم و من روی باورهام کار کردم و خود به خود حل شد و خیلی بیشتر از خواسته ی من بهم داده شد. هنوز سال 96 تموم نشده و من خیلی خیلی خیلی بیشتر از هدفم به خواسته ام رسیدم، خیلی سریع در دو ماه اول سال.مشکل اینجاست که بعضی داشته ها اینقدر برامون بدیهی میشه که فراموش میکنیم این نعمتی که الان هست چندی پیش مساله ای بود که آرزوی حل شدنش رو داشتیم. از خدا میخواهم همیشه چشمم بینای نعمت های بیکرانش باشه.
سلام دوست عزیز و پر تلاش
میشه لطفا لینک 89 نکته ابتدایی صد نکته هفتم رو در پاسخ این پیام من
برام بذارید. 89 نکته ابتدایی رو پیدا نکردم.
با تشکر
گاهی از اوقات کامنت هایی داخل سایت هست مثل همین 100 نکته ی شما که دست کمی از محصولات و فایل های رایگان و مقاله های داخل سایت نداره
سه سال پیش شما این کامنت های فوقالعاده رو نوشتین و من تازه به بخشی از اون ها رسیدم.
بسیار فوقالعاده و زیبا بود و واقعا مشتاقم قسمت ها ی قبلی و حتی قسمت های جدید این 100 نکته ها رو بخونم خیلی ممنون ازتون.
سلام به دوست عزیزم سارا
خیلی ممنونم از لطف و محبتت
اره سه سال پیش بود و چقدررررررررر لذت میبردم از اینکه کامنت بچه های دوره جهان بینی توحیدی رو میخوندم
و خداروشکر الان خودم دارم اون دوره رو کار میکنم
واقعاااااا خدااااااااروشکر
مرسی از انرژی و محبتت دوست خوبم.
100 نکته های قبلی رو میتونی از توی پروفایل من قسمت کامنتهای فایل های دانلودی پیدا کنی ولی از اون زمان دیگه 100 نکته جدیدی ننوشتم
الهام بشه و در مدارش قرار بگیرم حتما اینکارو میکنم
درارامش و فراوانی فرمانروای کل کیهان باشی
خدایا شکرت
خدایا شکرت
که هر چه جلوتر میرم میبینم نیاز نیس روزها منتظر بمونم و دور دنیا رو بگردم مشاوره خوب پیدا کنم
یه لحظه مکث کنم از خودم بپرسم در آن جواب میدی
دمت گرم
دیروز گفتم خدایا چرا من تو اون دو قسمت از کارم، رشد ندارم؟
امروز صبح بهم الهام شد اول برو کامنت های سایت رو بخونم
بهم الهام شد آگهی تبلیغاتی رو بخون
رفتم خوندم، دیدم دقیقا خدا نشسته جلوم، چونه امم بالا نگه داشته میگه ببین با خوده خوده خودتمااااا، گوش میدی؟
خدایا دمت گرم
خب میریم سراغ اصل داستان من و جوابی که از کامنت ها گرفتم
من از سالیان دراز، کار روی خودم رو شروع کردم، انصافا تغیرات هم داشتم، فرق کردم، خیلی بهتر شدم اما همیشه 1 سوال اصلی من بی پاسخ میموند
که چرا من تغیر کردم ولی پول تو جیبم نیومده(منظورم اینکه خودم رشد مالی و دستاورد داشته باشم نه اینکه همسر، پدر، هدیه و… دریافت کنم)، چرا خودم پولساز نشدم ؟
چرا بعد از اینهمه سال باز ترس تو وجودمه؟
چرا افراد اطرافم بطور اصولی و درست عوض نشدن؟
مورد آخر خیلی راحتتر بود پیدا کردنش، چون افراد تغیر کرده بودن اما از نوعی به نوعی دیگر
یعنی قبلاً رابطه ی زیاد و اصلی با خانمی بود که استقلال مالی داشت اما بی نهایت از لحاظ باورهای توحیدی مسیله داشت، الان با خانمی خیلی ارتباطم افتاده که شاغله اما بی نهایت منفی نگره و کلا یه ذره بین گرفته و فقط منفی ها رو میبینه، یعنی بیس هر دو منفی دیدن هست فقط نوعشون فرق میکنه
و اتفاقا این اواخر اومدم گفتم خب تکلیفت رو روشن کن این چه تغییرها که هنوز تو روابط ترس داری؟
پولسازی هم نکردی؟
آدمهای اطرافم همونم ولی گاها سن و لولشون فرق میکنه؟
متوجه شدم من در مرحله اطلاعات گیر کردم یعنی من 90٪ اطلاعات لازم جهت تغیر رو دارم ولی کمتر از 10٪ اقدام و عمل میکنم
دیدم به نوشته این برادر عزیزمون من اومدم از توی یه سبد سیب که کرم زده شدن من هی میام سیب کرم خورده برمیدارم، اونم طوری برمیدارند که دستم کثیف نشه، خیلی هم نشم به زانوهایم فشار بیاد، درست و حسابی نمیشینم کنار صندوق و دستم رو ببرم تو صندوق و هم بزنم و اون سیب گندیده اصلی که کرم ها از اونجاست رو پیدا کنم و از صندوق خارج کنم(زمان نمیذارم مسایلم رو واکاوی کنم نتیجه گیری کنم باور غلط ازش بیرون بکشم)
تو یکی از فایل های استاد، استاد گفتن خدا آدم ها رو با چند تا مورد مثل فرزند، مال، ترس امتحان میکنه
من دقیقا اینجا متوجه شدم من باید بپذیرم که باید برم تو دل ترسهام
چون تا بوده و نبوده من با ترس در نوع و شیوه های مختلف رفتار کردم
و وقتی عمیقتر شدم دیدم یکی از بزرگ ترییییبن ترس های من یعنی ترس شماره 1 من،
ترس از مردم هست
وقتی به آگهی تبلیغاتی فک کردم برای اولین بار نفس کم آوردم
حالم بد شد
اما دقیقا همین جا بود که من میومدم میگفتم خب باشه عزیزم سختته؟ ایراد ندارد از کارهای کوچیکتر شروع میکنیم
یعنی گول ذهنم رو میخوردم
یعنی توهم تغیر داشتم و اینجا یه روکش قشنگ میدوختم و میانداختم رو اصلی ترین موضوع
دقیقا انگار که یه خونه کاهگلی داشتم که هی بهم الهام میشد که بکوب از نو بساز
هی من میگفتم مگه نه اینکه وقتی از نو بسازم باید خونه رو نما کنم، خب همین رو نما میکنم
خب همین رو آشپزخونه اش رو اوپن میکنم
همین رو تغیر دکوراسیون میدم و….
واییییی چقد کامنت 6 سال پیش این برادر مون ، من رو آگاه کرد
استاد میگه تو تغیر کم افراد تو رو میبینن ازت میپرسن چیکار کردی بگو ما هم همون کار رو بکنیم؟ من از سالیان درازززز یادمه یه رسالت برا خودم تهیه کردم بودم بنام نصحیت و نجات خانواده
خودم هی اطلاعات کسب میکردم بدون برداشتن یه قدم، هی میرفتم به خانواده انتقال میدادم، زمان میذاشتم
اونها هم به اندازه یه قهوه خوردن به حرفام بها نمیدادن یعنی وقتایی که مثلاً میگفتم قهوه با این ترکیب خوشمزه ترهست، صحبت های ما بیشتر و طولانی تر و لذت بخش تر بود تا زمانی که حرف و نصحیت و … میکردم.
تا اینکه فهمیدم بابا حق دارن خُب چی دیدن از من که بخوان عمل کنم یا حتی باورررر کنن، تازه میفهمم حق با اونا بوده، بعدش گفتن تو همش وقتمون رو میگیری و مزخرف میگی و من اوایل کلی ناراحت شدم الان میفهمم بله مزخرف بوده، که اگر درست بوده چرا خودم همون جای قبلیم؟
اما موضوع دیگه که باید مطرح کنم بحث حاشیه اس
تا چند روز پیش من فک میکردم اصلا حاشیه ای ندارم
در مقایسه با افراد اطراف کم حاشیه هستم، بله
اما از لحاظ قانون، نه
اتفاقا خیلی هم حاشیه دارم
کنترل کنم همسرم به خواهرش چیزی نگه،
کنترل کنم خواهرم فلان رفتار رو بکنم
زنگ بزنم به والدینم و غر و لند که چرا فلان اتفاق افتاد
99/99٪فکرم این باشه داداشام کی موفقتر میشن؟
یا همسرم از سرکار میومد سوالا شروع میشد
خب چه خبر؟ فلان پرسنل چیکار کرد؟
اون کجا رفت؟ اون چی خورد؟ اون …؟
99/99٪ حواسم رو این موضوع باشه که فلان اتفاق یا نیفته یا اگر افتاده همسرم نفهمه که من رو زخم زبون بزنه
واییییی حالا که فهمید چطور جمعش کنم؟
وای حالا این بکنار، چطور خانواده همسرم نفهمه یا چطور اونجا جمعش کنم؟
چیزی که من ذره ای توش دخل و تصرف ندارم
این ترس از سرزنش یه رفتار رو بنام مخفی کار در من شکل داده بود
چند روز پیش یه مسیله پیش اومد و ما قرار بود یه زمین رو بدلایلی به جای اینکه بنام همسرم بزنیم، میخواستیم بنام پدرم بزنیم
که داداشم تماس گرفت و گفت من اجازه نمیدم، و کلی حرف بار ما کرد که تو و همسرت فلان و…..
من دیگه از پدرم نپرسیدم آیا تو راضی هستی یا نه، چون راضی بود که مدارکش رو ارسال کرده بود ولی چون توان در افتادن و یکی به دو کردن رو با داداشم نداشت ، دیگه من تماس نگرفتم که باعث اختلاف تو خانواده بشم
و یه جور خجالت میکشیدم جلو همسرم
خلاصه همسرمم اومد گفت آره دیدی داشتن برا خانواده تصمیم میگیره، دیدی هر جا تو باشی و داشت خانواده آت طرف داداشتن
دیدی تو رو نمیخوان و….
یه روز من تو فکر بودم، گریه کردم، عصبی، کلافه و… بودم
بعد از خدا کمک خواستم که از یه زاویه درست این موضوع رو بهم نشون بده
اینجا بود که دیدم بلهههه من اینهمه حال بدی و حال خرابی رو تجربه کردم
چون ترس از نظر مردم(همسرم) داشتم، چرا؟ چون سرزنش میکرد
یه بار اومدم گفتم چرا باید مخفی کار باشم؟ چرا باید بترسم؟
چرا بجای اصلاح رابطه، دارم اشغال ها رو میبرم زیر مبل؟ چرا بجای اینکه به این بپردازم چرا شریک عاطفی من کسیکه من نمیتونم کنارش خود واقعیم باشم، دارم هی این و اون رو کنترل کنم؟
بیام موضوع رو از ریشه حل کنم
بخودم گفتم من ارزشمندم (دوره احساس لیاقت رو آبان خریدم) چه خانواده ام کاری برام انجام بدن چه ندن.
من ارزشمندم چه والدینم داداشم رو ترجیح بدن چه من رو
من ارزشمندم حالا همسرم هر جور که میخواد فکر کنه، بدرک
چرا اون که 1000 مسیله تو خانواده اش پیش میاد اصلااااا ککش هم نمیگزه که واییییی نکنه خانومم الان چی بهم میگه؟
چرا من باید سرم پایین باشه؟
همسرم اومد خونه، دید تو خودمم دلیل رو که پرسید و من بیان کردم، همین موضوعاتی که نتیجه گیری کرده بودم رو همه رو گفتم
دیدم اتفاقاااا ترسم یه توهم بوده
هیچ اتفاقی نیفتاد و من یه عمر خودم رو تو تاریکی نگه داشته بودم
اما یه موضوع دیگه
من میرفتم خونه پدرم به چند دلیل
اول اینکه همسرم فک نکنه من بی خانواده ام
دوم از روی عادت، حالا چرا عادت؟ چون وقتی بعد از یه مدت میرفتم در یه فرکانس و مدار بدی قرار میگرفتم چون اونجا تضاد و تنش هست و مثل موج تو رو توی خودش میکشه و هر وقت میرفتم اونجا منفعل میشدم، از طرف دیگه اونجا مادرم به همه نفرت و کینه داره و توحرفاش میگه و افراد که اونجان چون تو فرکانس بدی هستن این نفرت و خشم رو میپذیرن کورکورانه، و همیشه از همسرم(من اکثر مواقع بدون همسرم میرم) بدشون میاد بدون اینکه 1 بار بگن ما هم میتونیم رابطه رو بهتر کنیم بیایم ببینیم چیکار میتونیم بکنیم و اینجا باعث میشد که اول من با قرار گرفتن تو اون مدار، مدارم پایین میومد و بعد با کوچکترین حرف و بدگویی بحث شکل میگرفت
این موضوع برای اونها عادی بود چون کار همیشگی شون بود ولی من 2 الی 3 روزم خراب میشد
و دیدم ای بابا من بخاطر مهم بودن نظر همسرم چقد دارم باج عاطفی میدم
دلیل بعدی اینکه همین داداشم که لطف کرد و مخالفت کرد نظرش خیلی برام مهم بود و اگر نمیرفتم فازززر نصحیت برمیداشت که آره اینا پدر و مادرت هستن، حق دارن به گردنت ، وظیفه آن سر بزنی بهشون، حالا من برم و این همه جنجال رو تحمل کنم که نظر داداشم رو اجرا کنم
نتیجه گرفتم
ول کن بابا
اذیت میشی،نرو
مهم خودتی، دست بردار از نظر دیگران
موضوع بعدی
اخیرا متوجه شدم من دارم از روند تکامل سوئ استفاده میکنم
از این نمونه که مثال میزنم بارها پیش اومده تو زمینه های مختلف
مثال: دیروز میخواستم برای اولین بار آگهی تبلیغاتی رو تو کارگاه مادر و کودک انجام بدم ولی دیدم نمیتونم
گفتم اشکال نداره، همین که تصمیم گرفتی خودش خیلی خوبه
حالا کار کن رو خودت و دفعه بعد دیگه نهاییش کن
دقیقا میرسیم به حرف برادر مون
من تغییرات اساسی و بنیادی نکردم چون فقط تو نکته های ریز و کوچیک تغییر ایجاد کردم،
چون دست به پاشنه آشیل هام نزدم
چون متوجه ام که تغییر نیاز به جهاد اکبر داره
و فهمیدم اونوقت تا حالا من فقط جزییات رو تغیر میدادم، نه اساسی ها رو و دقیقا جهان هم به اندازه ای که من تغیر کردم بهم پاداش داده
تغییراتم کوچیک بوده، پاداش هم کوچیک و ناچیز بوده
خدایا شکرت
الهی شکر
سلام به همه دوستان
بحث جالبی در گرفته. داشتم نظرات دوستان رو میخوندم. خیلی برام جالب بود که اکثر آقایون موافق سبک زندگی شخصی استاد بودن و اکثر خانمها مخالف بودن.
دوستان! توجه کنین که سبک زندگی استاد، مختص خودشونه و قرار نیست که توی جامعه و فرهنگ ما هم قابل اجرا باشه.ما توی کشوری سنتی با اعتقادات فرهنگی و مذهبی خاص خودش زندگی میکنیم.
مثلا آقایون محترمی که کلی ذوق کردن و میخوان همین سبک زندگی رو واسه خودشون پیاده کنن، لطفا در پاسخ به همین پست، اعلام کنن که آیا حاضرن خواهر خودشون چنین رابطه ای با کسی داشته باشه و آیا حاضرن به خواستگاری خانمی برن که قبلا چنین رابطه ای با کسی داشته؟
خوشحال میشم آقایون محترم عضو سایت جواب منو بدن. فکر کنم نتایج جالبی میشه از این نظرسنجی گرفت.
سلام
وقت بخیرو شادی
خدارو بی نهایت سپاسگزارم به شکل استاد عباسمنش وارد زندگی من شده
استاد عزیز بی نهایت سپاسگزارم تو این فایل به بزرگترین سوال زندگیم پاسخ دادید
عاشق سبک زندگی استاد هستم و همین روشو دوست دارم تو زندگیم داشته باشم
زندگی خواهر من هیچ ارتباطی به من نداره و خودش در مورد زندگی خودش تصمیم میگیره
و روش زندگی خواهرم هیچ تاثیری تو زندگی من نداره
موفق باشید
بله
سلام به استاد عزیزم
بسیار فایل زیبای بود مثل فایلهای دیگه که درسهای توش داشت که امیدوارم در مدارش قرار داشته باشم…..به جسارت و صداقت در کلماتتون آفرین میگم و این شجاعت قابل تحسینه……من با سن 55سال که شاید جای مادر اعضای گروه باشم که افتخارمه اگر قابل بدونین به نوع نگرش و سبک شخصیتون احترام میذارم و کاملا موافق شما هستم …..از نظر من یه همراهی دو نفره حتما نباید به ثبت سند وداشتن مدرک منتهی بشه…..و داشتن عشق ،احترام به عقاید هر شخص ،تعهد ات،…..تنها کفایت میکنه….البته به شرطی که هر دو به درجه ای از شناخت خودشون ودرجه ای از کمال رسیده باشن که بتونن کنار هم لذت ببرن …و این مهمترین بخش از یک رابطه هست…..خود من سی سال زندگی بدون عشق و تعهد رو پشت سر گذاستم و به قول استاد داشتن یک رابطه هر چند کوتاه و پر از عشق ،بهتر از منی که سی سال رنج رو تحمل کردم تا جدا شدم وصفر صفر با بچه هام از نو شروع کردیم…..بدون اینکه شوهرم حتی به بچه هاش تعهدی یا عشقی داشته باشه….میدونم که خیلی ها موافق یه همچین رابطه ای نیستن…..ولی کافیه کمی دقیق فکر کنیم و از زاویه دیگه ای نگاه کنیم که فقط باید ایمان.به داشته باشیم و همیشه خدا رو در هر چیزی در نظر بگیریم……برای شما استاد عزیز آرزوی سلامتی و عشق میکنم و دستتونو از راه دور میبوسم…..در پناه خدا باشید
سلام استاد عزیز
این فایلتون چون راجع به روابط هست من یه سوال از شما دارم که دوست دارم خودتون پاسخگو باشید
درقسمت عقل کل از دوستان پرسیدم و دوستان هم پاسخ بسیار عالی دادن ، سوالم این بود که دختر نوجوان من که به تازگی متوجه شدم درگیر رابطه با جنس مخالف شده ، البته اینو از پیامهای گوشیش متوجه شدم وچون شاغل هستم وکمترخونه هستم وبرادرهاش هم صبحها سرکارند
بیشتر دلواپسی من ازاینه که فریب وسوسه های طرف بشه ، از خصوصیات دخترم او اصلا در هیچ مسائلی بامن حرف نمی زند استاد گرامی من طبق نظر دوستان گوشیش که موقع امتحانات ازش گرفتم بهش دادم و چیزی درخصوص رابطه اش نگفتم و توجه ام را به نکات مثبت متمرکز کردم که خدا همیشه حواسش به دخترم هست و درمکان و زمان مناسب قرار دارد ولی بعد از مدتی متوجه شدم رابطه شون قطع که نشده بیشتر هم شده و دوباره گوشی ازش گرفتم
اصلا حال واحساس خوبی ندارم نمی دونم چی درسته چی درست نیست استاد خواهش میکنم راجع به روابط نوجوانان و مشکلاتی که دراین خصوص ممکنه بوجود بیاد بیشتر توضیح بدین استاد خواهش میکنم جواب این سوال بدین در چنین مواقعی که مطمئنم مشکل اکثرخانواده ها هست.
استاد با قانون آشنا هستم که نمیشه دردیگران تغییر ایجاد کرد باید روی باورهای خودمان کارکنیم ودر چنین بحرانی صبرکردن وزمان بسیار حیاتی هست ونمیشه بی خیال شد.
استاد برای خانواده هایی که دارای فرزند دختر هستند چنین روابطی قابل پذیرش نیست
استاد باور کنید من توجهم روی نکات منفی جامعه نیست اخبار نمی بینم به خبرهای مجازی توجه نمی کنم وچندین ماهه فقط دارم فایل های شما را گوش میدم و باورهام را بمباران افکار مثبت میکنم ولی این موضوع ساده ای نیست لطفا بیشترراجع به طرز برخورد با نوجوانان بگین خواهش میکنم
سلام دوست عزیز ، این مساله ای که برای دختر شما پیش آمده کاملا طبیعی ست و اگر خلاف این باشه شاید غیر طبیعی بنظر بیاد ، ولی مشکل اینه که برخورد فعلی شما و شکل رابطه قبلی شما با دخترتون درست نبوده چرا که منتهی به شرایط فعلی شده ، شما باید برای دخترتون مثل تمام آدم های اطرافتون ارزش قائل باشید و به تصمیماتش احترام بگذارید و باهاش دوست و مهربان باشید تا همون طور که به جنس مخالفش عشق میورزه به شما هم عشق بورزه و باهاتون راحت باشه ، باور کنید اینطوری کمتر جذب اون طرف میشه و در برابرش کمتر احساساتی عمل میکنه و از رفتارهایی که حاصل هوا و هوس هست پیشگیری میشه و منطقی تر عمل میکنه ، نکته دیگر اینکه اجازه بدید دامنه تجارب دخترتون زیاد بشه ، اصلا نترسید ، اگر با دخترتون دوست باشید هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد . نباید از مردها ، موجوداتی غیر قابل دسترس در ذهنش بسازید چرا که انسان از هر چیزی که منع بشه بیشتر به سمتش کشیده میشه ، حواستون باشه که با برخورد اشتباه خودتون به یک رابطه عادی ، شکل غیر عادی ندید ، شما گوشی دخترتون را گرفتید ولی آیا فکرش را هم می تونید کنترل کنید!!!!!مسلما خیر ، پس ازش دلجویی کنید و گوشیش را با احترام بهش بدید و صادقانه باهاش حرف بزنید حتی بهش بگید که درکش میکنید و میخواهید کنارش باشید و مشتاقید که از احساسش و تصمیمش باخبر باشید ولی اگر دخترتون نخواست به شما نزدیک بشه سخت نگیرید ، یادتون باشه که قبلا اون را از خود راندید و باید کمی صبور باشید
سلام
وقت بخیرو شادی
شما فایلهارو گوش میدید و با قوانین آشنا هستید ولی عمل نمیکنید
مهمترین موضوع کار کردن روی باورها و داشتن احساس خوبه نه فرزند نه عوامل بیرونی
کارهای فرزند هیچ تاثیری در زندگی شما نداره
کلا عوامل بیرونی هیچ تاثیری در زندگی ما نداره
وقتی شما روی خودتون کار کنید دو اتفاق رخ میده رفتار اون شبیه به شما میشه یا اگه نخواد تغییر کنه جهان راه شمارو جدا میکنه
مگه نعمت خداوند فقط فرزندامون هستن، به بی نهایت نعمت خدا توجه کنید و سپاسگزار باشید
دختر شما زندگی خودشو داره اجازه بده خودش تصمیم بگیره
اگه ایمانت به خداوند صد در صده و مطمن هستی خدا کمکش میکنه پس چرا احساس خوبی نداری
دلیل اینکه این رابطرو از شما پنهان میکنه به خاطر اینه که زیاد بهش گیر میدی
موفق نشدی به خصوصیات خوبش توجه کنی تا حالت خوب بشه
به جای اینکه اونو تغییر بدی روی باورهای خودت کار کن
دیگران (خانواده، فامیل، دوست، اشنا ، فرزند و … ) محترم هستن ولی رفتارشون کاراشون اصلااااااااا مهم نی
شاد، پیروز و موفق باشید
سلام دوست من ، نگرانیتون رو درک میکنم ، ولی باید اول ببینید چرا دخترتون به سمت این روابط میره ، با حرفتون متوجه شدم رابطتون با دخترتون خوب نیست ، شما باید با دخترتون رفیق باشید طوری که هر کاری هر اتفاقی میفته به شما بگه از شما مشورت بگیره کنار شما احساس خوب داشته
به نظر من اگه دخترتون خلا عاطفی نداشت اگه خودشو دوست داشت اگه از درون پر بود به سمت رابطه با جنس مخالف نمیرفت ، رابطه های بخاطر عدم اعتماد ب نفس بخاطر احساس بی ارزشی بخاطر تنبیه خود و حسهای بدی که تجربه میکنه باعث اتفاقهای بد میشه
نمیخوام نگرانتون کنم ولی اگه بدونید دخترتون اعتماد ب نفس داره برا خودش ارزش قائله با جنس مخالف هم ارتباط بگیره به ضرر خودش کار نمیکنه ارزش خودشو پایین نمیاره
از خدا بخواید که تو این راه کمکتون کنه و کم کم با دخترتون دوست بشید بهش اعتماد ب نفس بدین
من خودم از این محبت برخوردار نبودم ولی واقعا اگه پدر و مادر آدم با بچشون دوست نباشن خانواده سرد میشه حالشون خوب نیست
در مورد باور کمبود همین رو بگم که تعریف علم اقتصاد اینه: علم تخصیص مناسب منابع محدود به تقاضاها و نیازهای نامحدود انسانها
این علم اقتصاد از علوم مادر در علوم انسانی هست و کلی تئوریزه شده. هرچه بر مبنای علم اقتصاد تئوری میبینیم احتمالا تو پیش فرضهاش این باور کمبود وجود داره
پس ما در مورد باور فراوانی خیلی باید کار کنیم…
تکلیفمان را روشن کن
سلام استاد، واقعا صمیمانه ازتون تشکر میکنم بابت همه ی آن چیزهایی را که به ما آموختی، ولی استاد عزیز ما مسلمونیم کتابمون قرآنه، پیامبرمون حضرت محمد، تو کتابمون چیزی به اسم دوستی نیومده ، ما ازدواج میکنیم و دوستی از نظر ما حرام و چیز بسیار زشتیه، تو فایلتون گفتید که محرم همید چطور همچنین چیزی ممکنه؟؟ استاد لطفا بدون اینکه طفره بروید نظرتون رو درباره ی احکام اسلامی مثل نماز و حجاب و ازدواج و اینجور مسائل دیگه بیان کنید، و اینقدر نترسید که یارانتان را از دست بدید، اگر طرز تفکر شما با ما مخالف باشه، شاید فقط در این یکی مورد باشه و مطمئن باشید که راجع به مسائل دیگه ما هم، هم عقیده ی شماییم پس لطفا با شجاعت راجع به این مسائل صحبت کنید
سلام محرمیت فقط در عقد دایم نیست در عقد موقت هم هست اینجوری دوطرف زن و شوهرن بدون وابستگی و خیلی چیزای دیگه ، دقیقا نامزدیهای توی ایران هم با صیغه محرمیت هست . مسلما کسی مثل استاد که یکتاپرست واقعی هست و در قرآن زنا رد شده هیچوقت کار حرام نمیکنه پس قطعا صیغه محرمیت با اون خانم خونده که میگه طرف محرممه ، مگه عقدموقت با کسیکه طرز فکرش در سطح تویه چه اشکالی داره بهتر از ازدواجهای دایم پر از خیانت و تشنج هست . من شیوه استاد رو کاملا قبول دارم و میخوام همین شیوه رو توی زندگیم پیاده کنم
سلام مهدی جان نظر شما به همان اندازه برای من قابل احترامه که شیوه و نظر استاد برای من قابل توجیح و محترمه
استاد یه قسمتی از زندگی شخصی و ارزشمندشون را توضیح دادن و ما اعضای سایت یکم با عقاید و معادله های ذهنیمون تضاد داشت و این جور برانگیخته شدیم فکر میکنم ظرفیت سایت هنوز به اون حد نرسیده که درمورد نماز و روزه و حجاب که یک عمررر از روز اول برامون باور ساخته شده بتونیم کوچک ترین تغییری را در ذهنمون در موردش ایجاد کنیم به نظرم به این سه تا سوال بایددهرکسی خودش در خلوته خودش جواب بده و سبک شخصی خودش را در مورد نماز و روزه و حجاب بسازه وعمل کنه و شجاعت به خرج بده همونجور که استاد با شجاعت به سبک شخصی خودش وفادار و در درست بودن. سبک شخصی خودش ذره ای شک نمیکنه به نظرم استاد نیومده که دیگه لقمه را بگیره و بزار دهن ما و حتی بجای ما بجوه!!!!! این که ما این باور را در خودمون بسازیم که دقیقااااا باید مثل استاد زندگی کنیم یکم غیر منطقیه ما باید خودمون باور ها و تعصباتی که بی جا هستن و به ما ضربه میزنن را شناسایی کنیم و نزارم مانع حرکت ما بشوند به نظرم این معنی شجاعته وشجاعت به این معنا نیست که اگر استاد به یه سری سوالات بنیادی و اساسی جواب نمیده پس شجاع نیست و ترسوعه
درفایل قبل دیدیم که وقتی از استاد پرسیده شد اگر همه چیزت را از دست بدی چه اتفاقی برات میوفته و چیکارمیکنی چقدر راحت گفت هیچی مگه باید. اتفاقی بیوفته پس یکم بی انصافیه اگه بگیم استاد میترسه اعضای سایت و یارانش را از دست بده به خاطرهمین به یه سری سواال ها جواب نمیده
ممنون از شما و بقیه دوستان که این پیام را وقت گذاشتین و خوندین
سلام
به نظرم توجه به چند نکته ضروریست
1 باید بین ازدواج شرعی, عرفی و حقوقی تفاوت قائل شد . رابطه استاد ازدواج حقوقی نیست ولی شرعی هست . بقولی ازدواج در اسلام کاملا سکولاره و رضایت دوطرف کافیه و تائید نفرسوم لازم نیست . و رابطشون ممکنه در جامعه ما عرفی نباشه و در جامعه دیگر عرفی باشه
2 به نظرم ما زنان باید اینقدر عزت نفس داشته باشم و اینقدر برای خودمون ارزش قائل باشیم که بدونیم به عنوان یک انسان وقتی به رشد و استقلال و آزادی و تعالی میرسیم که به لحاظ مالی مستقل باشیم ,به لحاظ عاطفی هم وابسته نباشیم . عشق خالص رو ببخشیم و دریافت کنیم . فکر نکنیم حتما باید مردی به لحاظ قوانین و شرایط و ….متعهد بشه که با ما بمونه . فکر نکنیم مردها موجودات هوس باز و تنوع طلبی هستن و آماده هستن که از ما دلسرد بشن برن سراغ یکی دیگه .هرانسانی وقتی عشق و لذت و شادی توی رابطه ای باشه با تمام وجودش به او رابطه وفاداره اگر از سلامت روان برخوردار باشه.
و بستگی به شرایط و تفکراتمون باید تصمیم بگیریم که چه کسی رو به عنوان شریک زندگی میخوایم . چه شرایطی رو میخوایم . چه شرایطی برای بچه دارشدن میخوایم . اینها همه قرار داده اجتماعیه بین دو طرف
وقتی تمرکز روی عشق باشه عشق دریافت میکنیم . وقتی نگران عدم تعهد و … باشیم چی دریافت میکنیم
قانونی بودن ازدواج جلوی هیچ خیانتی جلوی هیچ بی عشقی رو نمیگیره .
البته همه جای دنیا مادرانی وجود دارند که با بچه ها توسط همسرشون ترک شدن . فکر نکنم قوانین تونسته باشن مردی که از زیر تعهد بچه فرار کرده باشه, برگردونن
زهره جان سلام و ممنون از دیدگاهتون کاملا با شما موافقم….موفق باشید
سلام
از استاد عباسمنش عزیز بینهایت سپاسگزارم که این قدر صادقانه داره رفتار میکنه. اگه دقت کنیم با حساب و کتابهای معمول این کارها برای عباسمنش ضرره نه سود. چون خلاف هنجار عمومی رفتار کرده اند. اما عباسمنش داره نشون میده که خودش عملا به هدف آزادی و عشق ورزی بدون حد و مرز پایبنده با هر بهایی.
————–
نمیدونم اینها رو پاسخ میده یا نه ولی میپرسم
چرا کتابهاتو ادامه نمیدی… اون حسّه کی بهت میگه ادامه بده… من به شخصه فردی مطالعه ای هستم تا شنیداری و از کتابهای شما خیلی بیشتر از فایلهاتون دیداری شنیداری تون استفاده کرده ام.
سلام خدمت دوستان عزیز…
من واقعا متوجه نظر بسیاری از دوستان نمیشم!!!!
اینکه آقای عباسمنش روابطش چطوریه اولا که اصلا به ما ارتباطی نداره.. حالا اگرم دارن توضیح میدن به نظرم برای استفاده اعضای سایت از تجربیاتشون هستش..
حالا به جای اینکه ما بیایم جان کلام رو بگیریم و استفاده کنیم از اینکه عزیزان سبک تفکرمون مهم تر از هر آدمی و هر نوع رابطه ای و وابستگی ای هست.. وارد حواشی میشیم.. کلا مثله اینکه خودمون دوست داریم به جای اصلاح تفکرمون و فرکانسمون درگیر حواشی و ریز شدن تو زندگیه مردم بشیم!!!!!!
تمام کلام اینه که چه ازدواج کنی چه نکنی چه با یکی دوست باشی چه صیغه باشی چه نباشی چه هر چیزه دیگه، مهم اینه که تا وقتی با کسی که هستی و از هم لذت میبرین و خوش و خرمین و احساس خوبی دارین و در آرامشین خب خدا رو شکر در لحظه باش و احساس عالیتو ادامه بده چون همین احساس عالی پایه اتفاقات عالی هست و اگر هم خواستین جدا شید به هر دلیلی هیچ اتفاق بدی نمیوفته. براحتی رابطه رو تموم میکنین و نه ناراحت میشی نه فکر میکنی در حقت ظلم شده نه هیچی. خدارو بخاطر رابطه قبلیت شکر میکنی و آماده رابطه جدید میشی و همچنان احساس عالیتو داری چون تو در این حالت تمرکزتو روی بودو نبوده هیچ انسانی نمیزاری که اگر بزاری احساستم بد میشه و احساسه بد پایه اتفاقات بد هست..
وقتی همه ی تمرکزت فقط روی خودت و ارزشمندیه خودت و دوست داشتنی بودنه خودت و قدرت مطلقه روحت و فرکانست باشه اصلا مهم نیس کی پیشت هست یا نیس چون تو به منبع وصلی و هر اتفاقی بیوفته تو احساست عالیه و وقتی احساست عالی باشه اتفاقات عالی در همه زمینه ای پی در پب به سمتت میان..