مصاحبه با استاد | رابطه متقابل بین «تقوا» و «ثروت پایدار» - صفحه 16

1098 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هادی عبدولی گفته:
    مدت عضویت: 2913 روز

    سلام .

    اینکه با کسی باشی و وابسته نشی امکان نداره . انسان با هر چی و هر کی زیاد باشه و ازش لذت ببره ناخوداگاه بعد ازدور شدنش اشفته میشه و بنظرم اینکه سعی کنی وابسته نشی حرفه درستی نیست . و اینکه بعد اینکه از بودن با اون چیزی یا کسی که مدت ها باهاش بودی بخوای جداشی قلبت درد میگیره و دوس نداری جدا شی حالا اگه اونم نخاد جدا شه و بمونه میشه ازدواج و سندش میکنی که معلوم بشه اگه بچه ای بود مال توئه بنظرم خود شما هم ازدواح کردی ولی نمیخوای اسمشو ازدواج بزاری تامجبور به ضمانته خاصی در مقابل طرف مقابلتون نباشه . توی ایران ازدواج اسیریه و بزور مهریه دو نفر مجبورن تحت هر شرایطی با هم باشن شاید بقیه کشورا اینجوری نباشه و راحت بشه خدافظی کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3047 روز

    من فکر می کنم مثال فراوانی برای محصولاتی که خیلی زمان می برند به خاطر تقاضای زیادی خیلی قوی نیست .

    بهتر است مثال هایی باشد که هم تقاضا بالاست هم عرضه بسیار سریع انجام می شود . یعنی تا مشتری ها سفارش دهند به سرعت محصول به آنها داده می شود و افراد بسیاری در این زمینه فعالیت و کار می کنند و اشتغال بالاتر می رود . این مثال فراوانی ها بهتر است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 2713 روز

    سلام خدمت همه دوستان

    من از مصاحبه استاد و نظرات مخالف و موافقی که دوستان گذاشتن این شعر به ذهنم رسید….

    یکی درد و یکی درمان پسندد

    یکی وصل و یکی هجران پسندد

    در واقع این سبک شخصی استاده که برای زندگیشون انتخاب کردن .قرار نیست همه پیرو این عقده باشیم و همچنین قرار نیست همه این رفتار رو نفی کنیم و هزاران حرف بی ربط رو به این قضیه ربط بدیم.هر کس با توجه به باورهای خودش میتونه از این قضیه کمک بگیره و اگه مطلوبش نیست به عنوان یک مطلب گوش کنه و بکار نگیره

    بر عکس این قضیه رو ما تو کشور خودمون داریم افراد زیادی دو همسر و حتی بیشتر در اختیار دارن و از همشون بچه هم دارن .به نظر شما این واقعا یک کار پسندیدست ؟؟؟؟؟؟و جالب اینجاست که این زنها ترجیح میدن با تمام این مشکلات و هوو داری سر کنن ولی اسم یه شوهر تو شناسنامشون باشه.

    ولی خیلیها هم با این قضیه مخالفن و به هیچ عنوان با این قضیه نمیتونن کنار بیان.

    حالا بین همه این موارد هر کسی حق انتخاب داره …

    و متاسفانه ما در یک کشور مسلمان یاد گرفتیم همدیگر رو سرکوب کنیم و به بقیه بفهمونیم که رو راه اونا اشتباهه و همیشه فکر میکنیم اون چیزی که ما فکر میکنیم و انجام میدیم درسته.

    دوستان ازتون خواهش میکنم یه بار دیگه فایل رو نگاه کنید و بفهمید استاد هدفش از این فایل چی بوده و قرار بوده چه نکته ای رو به ما یاد بده .باورهاتون رو عوض کنید و استاد رو به خاطر این باور توحیدی و عزت نفسش تحسین کنید .

    استاد فقط یک نفر رو در زندگیش انتخاب کرده و اون هم خداست .خودش رو از تمام قید و بند دنیوی آزاد کرده .فقط خدا خدا خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مهرداد مرادی نظیف گفته:
      مدت عضویت: 3807 روز

      سلام به دوست خوبم خانم زهرا دانشور

      کل متن کامنتتون عالی بود ، واقعا عالی بود

      و 5 خط آخر به من خیلی چسبید .

      نظرتون نشون دهنده ذهن باز و درک عمیقتون از قوانین و عملکرد های استادِ . واقعا زیبا گفتید

      آفرین به شما ، خیلی لذت بردم

      من همیشه میگم و الانم میگم این افتخار بسیار عزیزی برای من هست که دوستانی اینقدر اصیل و فهمیده و ارزشمند دارم ، خدایا شکرت از این نعمات بسیار بسیار ارزشمندت

      ممنونم ازتون

      همیششه شااااااااااد و خندااان و سلاااااااامت و سعادتمنننند و ثروتمننننننند همراه با احساس خوب پایدار در آرامش خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    زهرا کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2756 روز

    سلام خدمت استاد بزرگوار،وهمه دوستان، این فایل خیلی متفاوت با بقیه فایل ها بود من خودم اول شوکه شدم از این مدل زندگی کردن بعد که کمی فکر کردم از اینکه شما به هیچ کسی جز الله وابستگی ندارید خیلی عالی است این یعنی ایمان، شاید این سبک زندگی برای ما هضمش سخت باشه ولی فردی که در زندگیش فقط فقط روی خوبیها زیباییها وهر چیزی که از منبع آلهی سرچشمه میگیره توجه داره قطعا روابطش با جنس مخالف بر پایه عشق و پاکی میباشد،منتها چند تا سوال برای من پیش آمده ممکن خیلی از افراد این طور فکر کنند خیلی راحت وارد رابطه باشند واز رابطه بیرون بیان واین با قرآن که به بنیان خانواده سفارش کرده مغایرت داره و تداوم نسل چی میشه؟ یعنی نظر شما این هست هر وقت خواستی از رابطه بیرون بیایی؟این موضوع برای ما که دراین سطح هستیم دشوار است، لطفا یک کم شفاف تر توضیح بدهید، در ضمن از باور فراوانی که دارید لذت بردم واقعا تحسین می کنم خیلی ممنون که صادقانه همه چیز می گید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    نیما شریفی گفته:
    مدت عضویت: 3496 روز

    سلام خدمت همه ی دوستان عزیز و همچنین استاد یکتا پرستم.

    خوشحالم که درجمع این خانواده صمیمی هستم.مدتی بود که میگفتم کامت نمیذارم ولکن چیز خاصی برای گفتن نداری ولی واقعا از صبح دارم با خودم کلنجار میرم و بلاخره الان تصمیم گرفتم که نظرم رو بنویسم و شاید نظر الان من زیاد مربوط به این قسمت نباشه ولی دیگه مینویسم

    خیلی وقته که با شما کار میکنم و دنبال کننده ایده و تفکر شما هستم ولی درک و هضم یکسری مسائل زمان میخواد و حقیقتا به زور نمیشه چیزی مجبور به رخ دادن کنیم و به همین دلیل هماهنگی و در مدار درست بودن و هم فرکانس بودن با خواسته شرط رسیدن به خواسته ست.خیلی وقت بود که دچار یک تعصب شده بودم که من مسئول نجات کسی هستم که در زندگی من(در خانواده ما)زجر میکشه و من باید مواظبش باشم و همین بود که در این یکی دو روز اتفاقاتی افتاد که کاملا اون فرد از شرایط بد رها میشد و زندگی جدیدی رو شروع میکرد ولی بعد از کلی بحث و دعوا باز هم خودش همان وضعیت قبلیش رو بنابه اختیار خودش انتخاب کرد و همون لحظه بود که خیلی جا خوردم و خدا شاهده که همش حرفای استاد تو ذهنم تکرار میشد و استاد میگفت دیدی این همه مدت خودت رو در این زندان اسیر چه کس و چه چیژی کرده بودی با تلاش بیش از حد تو و اعضای دیگه خونواده اون فرد باز هم وضعیت قبلی ش رو انتخاب کرد و همش استاد تو فکرم میومد و میگفت دیدی گفتم تو مسئول تغییر زندگی خودت هستی نه بقیه و هرگز نمی تونی بقیه رو تغییر بدی دیدی عاقبتش چی شد و همش این افکار در ذهنم بود اون شب واقعا به سختی خوابیدم و از لحاظ روحی واقعا بد بودم و صبح روز بعدش هم با یه آشنایی برخورد کردم و گفت بیا داستانی رو دیروز خوندم برات تعریف کنم و من هم گفتم بفرمایید گفت پیغمبری روزی یک مورچه رو درون جعبه ای نگه میداره و 4 عدد گندم براش توی جعبه میذاره وقتی بعد یک هفته میاد میبینه فقط یک عدد از اون گندم هارو خورده و 3 گندم هنوز موندن و ازش میپرسه چرا همه ی این گندم ها رو نخوردی در پاسخ مورچه به زیبایی میگه اگه روزی رسان من خدا باشد همه آن 4 گندم را همان لحظه میخوردم و نگران وعده دیگه و رزق بعدیم نبودم چون خدا روزی رسان است ولی الان در دست تو گیر افتاده ام و هر لحظه ممکن است روزی ام را قطع کنی…داستان خیلی پر مفهومی بود برای من واقعا در دام شرک گیر افتاده ام و خودم میدونستم که در این دام هستم و از خدا خواستم که مرا هدایت کنه و این داستان و اتفاق قبلش یعنی هدایت.از دوستان عزیز و همچنین استاد عزیز خواهش دارم که بنده رو در مورد این باور و ذهنیت ویران گر راهنمایی کنن و راهکار بمن نشون بدن بینهایت سپاس گذار خدای مهربان هستم که مرا هر لحظه به وسیله دستان خودش هدایت میکنه و از استاد عزیزم و همچنین خواهران و برادرانم در این خانواده گرم و صمیمی هم سپاس گذارم.

    استاد وقتی که در مورد زندگی خودتون صحبت کردید فهمیدم که تنها نیستم و من هم دقیقا در شرایطی مثل گذشته شما هستم چه بسا بدتر ولی شما جرات عمل و سفر کردن داشتید ولی من ندارم شما از 16 سالگی برای خودتون بیزنس داشتید ولی من تا الان که 23 سالمه فقط کارگری کردم و درحال یادگیری دوره های خاصی هستم و من این رو هم بگم به خاطر گذشته ای که داستم ترسو هستم و از سفر کردن خیلی میترسم وگرنه خیلی دوست دارم که الان محیطم رو تغییر بدم و یک زندگی عالی رو خودم پایه گذاری کنم…سپاس گذارخدا هستم که با هدایت لحظه به لحظه و هدایت همیشگی مرا به سمت بهترین ها میبرد و برایم همیشه خیر و خوشی دارد اگر خودم جلوی ان را نگیرم…از استاد عباس منش عزیز به خاطر خدمت صادقانه ای که بدون دریغ ارایه میکنند بینهایت سپاس گذارم واقعا حرفهای استاد از ته دل هستند دلی که لانه ی خداست اگر راهنمایی هست استاد بفرمایید و دوستان عزیزم شما هم از نظری و پیشنهادی در مورد وضعیت و کامنت بنده دارید بینهایت خوشحال و سپاس گذارم خواهم بود با من به اشتراک بذارید بی صبرانه منتظر نظرات ارزشمند شما عزیزان هستم

    برای همه ارزوی سلامتی عزت ثروت و سعادت دارم انشاالله هر روزمون عالی تر از دیروزمون باشه در پناه الله یکتا کا جز او معبود و صاحب اختیاری نیست ایام به کام

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3807 روز

    سلام به استادی که با آموزه های الهیش دوباره متولد شدم ( خدا جونم شکرت که همیشه به بهترین مسیرهات هدایتم میکنی و بهترینهات برام قرار میدی)

    توضیح :

    از زمانی که دوره جهان بینی توحیدی 1 شروع شد و دوستان عزیزم توی این دوره نظرات بسیار ارزشمندشون قرار دادن ، من هم شروع به مطالعه تک تک نظرات کردم و با هدایت فرمانروای کل کیهان هر نکته مثبت ، باوری خوب و کلا هرچیزی خوبی که توی نظرات بود به صورت 100 نکته 100 نکته روی آخرین فایلهای رایگان سایت قرار دادم.

    این 100 نکته هفتم از آخرین پیام قبلی تا صفحه 230 دوره جهان بینی توحیدی 1 و شامل جلسه هفتم دوره جهان بینی میباشد که البته تمام مطالب مربوط به جلسه هفتم از شماره 75 شروع میشود

    این100 نکته هفتم به دلیل تعداد بالای کلمات شامل 5 صفحه میباشد.

    لینکهای 100 نکته های قبلی :

    100 نکته اول :

    abasmanesh.com

    100 نکته دوم:

    abasmanesh.com

    100 نکته سوم:

    abasmanesh.com

    100 نکته چهارم:

    abasmanesh.com

    100 نکته پنجم:

    abasmanesh.com

    100 نکته ششم:

    abasmanesh.com

    100نکته هفتم:

    abasmanesh.com

    100 نکته هشتم:

    abasmanesh.com

    100 نکته نهم :

    abasmanesh.com

    ——————————————————————————————————————————

    1- امروز خیلی خیلی خوب تونستم مچ چاخان رو بگیرم و راهنماییش کنم به درب خروجی:)) خیلی خوب تونستم احساسمو خوب نگه دارم و اتفاقای خیلیی خوبی هم واسم افتاد.. خدایا شکرت به خاطر این اگاهیها…

    در مورد اون تمرین هم که استاد گفتن بشینید بنویسید که چیا میتونن حالتونو بهتر کنن ؛ مال من ایناس :

    شنا کردن و جکوزی و بعدشم پریدن به حوضچه اب سرد… حتی حتیییی فکر کردن بهش هم حالمو خیلی خوب میکنه در شرایط بد..

    نگاه کردن به چندقسمت از سریالهای کمدی مورد علاقه ام

    باز کردن سایت فرگرانتیکا و یه چرخی زدن تو دنیای عطرها و…

    راستی… چندوقتی بود که میخواستم در مورد یه چیزی اینجا بگم و یادم میرفت..

    استاد توی خیلی از فایلهاشون وقتی میخوان بگن که ایمان باید بیاریم به قانون و…. میگن : بخدا تمام زندگی من گواه اینه.. حالا اینم داستان من:

    من به لطف خدا همیشه همیشه در تمام جنبه های زندگیم موفق بودم و هستم.چه از نظر مالی (که البته میخوام بهتر و عالیتر شه) چه روابطی (بخصوص با همسرم) موفقیت توی شغل ( که شغلیه که عاشقشم) و…… طوریکه هرکسی که منو میشناسه میگه زندگی تو از همه جهت عالیه و همه چیت سر جاشه و….

    موضوع اینجا بود که همیشه همیشه این سوالو از خودم و خدای خودم میپرسیدم که خدایا چطوره که من اینقدر اتفاقای خوب واسم میافته و توی هرچی میرم توش موفق میشم و همه زندگی منو مثال میزنن (قصدم تعریف از زندگیم نیست و میخوام به نتیجه دیگه ای برسم)؟ چرا فلانی بیشتر ازمن داره تلاش میکنه ولی به نتیجه ای نمیرسه؟ چرا اینقدر اتفاقای بد واسه فلانی میافته ووو

    یعنی باورتون نمیشه شاید نزدیک 10 ساله که این سوالو داشتم میپرسیدم و دنبال جوابش بودم… یه جوابایی هم میدادم : خوش شانسم. خدا خیلی منو دوست داره و…..!

    ولیییییی وقتی با استاد و فایلهاشون اشنا شدم تازه فهمیدم چرا ! واقعا الان متوجه میشم چرا… چون هرکی که منو میشناسه منو با انرژی مثبتم و دیدگاه خوبم نسبت به اتفاقا میشناسه (نمیگم همیشه دیدگاهم خوب بوده ولی نسبت به اطرافیانی که زندگیمو باهاشون مقایسه میکردم خیلییییی ازین نظر کنترل داشتم و دارم رو خودم) جالبه خودم متوجه نشده بودم ولی همسرم میگه تکیه کلام تو “خوبیش اینه ” اس! هرچی میشه فوری میگی ولی خوبیش اینه که….! طوریکه خودشم یاد گرفته و اتفاق به ظاهر بدی که میافته سریع باهمدیگه به خوبی از توش درمیاریم!

    نمونه اش همین چندروز پیش بود که پسرم از روی تخت افتاد زمین و چند لحظه ای واقعا حسم خیلی بد شد و … ولی سریع جمع و جورش کردیم و گفتیم ولی خوبیش این بود که متوجه شدیم باید حفاظشو بلندتر کنیم یا یکیمون پیشش باشه اون یکی دوساعت خواب وسط روزش رو و خداروشکر که چیزی نشد و با همین درسمونو گرفتیم و…. بجای این میشد همدیگه رو مقصر بدونیم و توی حس بد اونقدر بمونیم که اتفاقای بدتر هم برامون بیافته…

    یا همین تمرینی که استاد دادن… همیشه این تکنیک رو دارم که هروقت حالم بد میشه یکم که توش میمونم فوری از خودم میپرسم (قانون سوال!) من الان چه کاری انجام بدم حالم بهتر میشه؟ گاهی خوردن یه قهوه. گاهی یه دوش گاهی…. یعنی الان میبینم خودم ازین تکنیک همیشه استفاده میکردم اونموقعها بدون اینکه بدونم دارم استفاده میکنم از قانون…

    و دلیل اینهمهههههه اتفاقای خوب توی زندگیم همین بوده! که بلد بودم احساسمو خوب نگه دارم. و واقعا الان زندگیم شده گواه این که قانون واقعا درسته و کار میکنه.

    و صد البته که راههای بهتر و سریعتر و قویتر برای احساس خوب داشتن رو از استاد دارم یاد میگیرم و فهمیدم اصلا دلیل اتفاقای زندگیم نه شانس بوده نه پارتی بازی خدا ! دلیلش همینه و باید همینو ادامه بدم. همینطور بحث باورها که باید خیلییی روشون کار کنم بخصووص تو حوزه مالی.

    استاد واقعا ازتون ممنونم بخاطر این اگاهیها…. و واقعا زندگی خود منم گواه اینه. گواه اینکه احساس خوب باورهای خوب مساویه با اتفاقای خوب. فقط باید حالا که فهمیدم جریان چی بوده اگاهانه روش کار کنم تا بتونم سوار اون قایق مجلله قدرتمنده که گفتید تو اقیانوس بی انتها هست… سوار همون بشم و راحت به هرجا که بخوام برم و لذت ببرم…

    2- استاد عباس منش وسعت قلب و تواضع بزرگیتون برام خیلی ارزشمند بود وقتی که از صمیم قلبتون گفتید دوست داشتم فامیلم و دوستانم اینجا بودند و از انچه دارم استفاده می کردند اما توی مدارش نیستند خیلی برام حرف داشت ممنونم استاد عباس منش

    نتیجه گرا بودن واین که خیلی سریع یاد میگیرید همه چیز رو یه باور هست؟ یا تیپ شخصیتی افراد هست؟اینکه یه نفر گواهینامه پایه یک نداشته باشه و تو جاده بشینه پشت فرمون اتوبوس از دیدگاه من خیلی هم راحت نیست و جسارت می خواد چون هرچقدر هم ادم تمرین کنه با سرعت کم و تو جای خلوت راحت ولی تو جاده با سرعت بالا !!این ریشه توی همون باور اعتماد به نفس داره و اینکه من فست لیرنینگ هستم

    3- تو دنیایی که من زندگی میکنم همه چیز در حالِ بیشتر شدن و بهتر شدنِ خداوندا سپاسگذارم

    4- موضوع :جلسه ششم نجوای ذهنی و الهامات

    هر دیدگاهی که بشنوید و احساس خوب داشته باشید احساس شور شوق امید ذوق ،یعنی در مسیر درست قرار داریدو اون دیدگاه ها شما رو در مسیر درست تر قرار می دهد.

    به طرز عجیبی ذهن میتونه از بهشت جهنم بسازه. حتی وقتی چیز بدی هم تو زندگی آدم نیست چنان ترس ها و نگرانی ها و تصویر های وحشتناک در باره اتفاقاتی که هیچ وقت نمی افته!!! رو نشون میده جوری که ممکنه اتفاق بیافته. اتفاق نمی افته اما میتونه احساس آدم رو خراب کنه.

    وظیفه شیطان اینه که احساس آدم رو بدکنه وقتی این موضوع رو درک می کنیم راحت تر میتونیم این قضیه رو بپذیریم. شیطان مثل یه زباله دان می مونه که هست و باید باشه نباید باهاش بجنگیم باید بپذیریمش.

    اما مومنان واقعی رو نمیتونه گمراه کنه، نجوا های ذهنی با تمرین و کار کردن روی باورها کم میشه اما به طور کامل از بین نمی ره.

    سوال پیش میاد که چجوری کمش کنیم؟

    دقیقا مثل باورها هر چقدر با توجه کردن بهشون خوراک بدی قوی تر میشن.

    واقعیتی که وجود داره اینه که همانطور که در جلسه اول قانون آفرینش استاد اشاره کردند در هر لحظه هزاران فکر از ذهن ما عبور می کنن و ما در هر لحظه در حال ارسال فرکانس هستیم یا اسن فرکانس خوب هست یا بد نمیشه هم فرکانس خوب ارسال کنیم هم فرکانس بد اینم همینه.

    در هر لحظه یا به گفت و گو های شیطانی قدرت می دهیم یا به الهامات الهی قدرت می دهیم این سرشت ماست باید باشه باهاش متولد شدیم یه حقیقت یه قانون و وجود داره.

    ما در یک جهان دو قطبی زندگی می کنیم و دو قطبی بودن باعث ایجاد تضاد میشه و باعث میشه به خواسته هامون توجه کنیم و بشناسیمشون نجواها و الهامات وجود دارند اما دلیل بر تاثیر گذاریشون نیست.

    آشغالها هستند اما دلیل بر ایجاد مزاحمت برای ما نیست،گفت و گوی شیطانی و نداهای الهی هستند،اما اینکه کدوم صداش بلند تره به این بستگی داره که داری چجوری بهشون خوراک می دهی، چجوری بهشون توجه می کنی.

    باید تمرکزمون رو بزاریم روی باورهایی که بهمون قدرت می دهد،با توجه کردن بهشون،با تعقل کردن و صحبت کردن درباره شون با نوشتنشون، با تجسم خواسته ها،با یاد آوری اینکه قبلا هم این نجوا ها بوده اما اتفاقی نیافتاده.

    با فهمیدن اینکه شیطان کارش اینه که مارو بترسونه.

    شیطان کارش اینه که مارو غمگین کنه.

    شیطان کارش اینه که مارو افسرده کنه.

    بهش بگیم…. ،خوب کارت رو بلدی ها،اتفاقا قبلا هم این حرفهارو زدی،ولی بازم اتفاقات خوب افتاده ،اگر هم خیلی شدید بود نجواها میگیم هر اتفاقی هم بیافته به نفع من تموم میشه.

    هرآنچه مرا نکشد قوی ترم می سازد .

    به نفع من میشه باعث میشه قوی تر بشم حرکت کنم، رشد کنم، پیشرفت کنم.

    حتی اگر 60% نجوای شیطانی باشه و 40% حال خوب اشکال نداره بازم خوبه. اگه روی خودت کار کنی به 99% و 1% هم میرسی.

    اما طبیعیه که یه وقتایی افکار بیاد سراغت ،بدهی داری،روابطت بهم خورده، بیماری و…

    گاهی حریفش نمیشی،ترس ها،افکار، موضوعات پیش پا افتاده و بی ربط و بیهوده. هر چی بیشتر روی باورهات کار کنی این نجواها ضعیف تر میشه.با تکرار و تکرار و تکرار و صدای الهامات بیشتر می شود.

    الهامات غیر منطقی نیستند و منطقی هستند.

    نجواها از کاه کوه می سازند.

    شما می تونید با ایجاد باورهای خوب به آرامش برسید.

    به قول خداوند که می فرماید :هر فرد با ایمان به اندازه 200 نفر قدرت دارد. این یعنی ایجاد باور.

    باورساختن گفت و گوهای ذهنی هستند درباره موضوعات مختلف که نتیجه اش احساس آرامش و احساس بهتر هست.

    افکار منفی همیشه هستند هیچ کاری نیاز نیست انجام بدهیم اونا هستند ولی برای افکار مثبت باید یه کارایی انجام بدهیم.

    اگه می خوایم بیافتیم توی مدار درست باید احساسمون رو خوب کنیم از یک نعمت شروع کنیم و بابتش سپاسگذاری کنیم.باید یه راهی پیدا کنیم که به احساس خوب برسیم.بازی کنیم بریم بیرون یه جوری سرمون رو گرم کنیم ،دیگه هیچ راهی پیدا نکردی بگیر بخواب.

    کار شیطان اینه که بدترین سناریوی ممکن رو بسازه.بهش بگو اهههههه چه جالبببببببببب چقدر خلاقییییییی ای مارمولکککککککک چه داستان ساز خلاق بودیییییییییییییی آفرین مثل یه دوست و یه رفیق باهاش حرف بزن بگو تو هزار بار بهم از این حرفا زدی بهم دروغ گفتی اما هیچ اتفاقی نیافتاد . بهش بخندید از همون خنده هایی که خودش میزنه هههههههههههههههه خخخخخخخخخخخخخخخ هاهاهاهاها عجببببببببب چه حرفی میزنیییییییی خر خودتییییی کره خرم بچه هاتن

    زاویه دیدت رو عوض کن تا احساست خوب بشه الهامات خیلی راحت هست دریافتشون سختش نکن دنبال ورد و جادو و طلسم خاص نباش همش احساسسسسس خووووووووبببببببب همیننننن.

    ادامه 100 نکته هفتم در پیام بعدی ??????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3807 روز

    ادامه 100 نکته هفتم پیام قبلی ??????

    5- دوستان عزیز .. دلم میخواست یموضوع خیلی مهم رو باهاتون باشتراک بزارم. موضوع در زمینه ی اعمال ما و باورهای ماست که بصورت بما قدمت ایدیهم هست .. و میخوام شما خدارو توذهنتون بیارین و ایمان داشته باشید واز این تله ی شیطان رها بشید ..

    یمواقعی روی باورهای خودم و تمرین ها کار میکردم .. و احساس خوب اتفاقات خوب رو بوجود میاره .. همیشه نشانه های کوچک هم بودش همراه تغییرهام .. اما چون باورهام در ابدای تغییرشون بود و من انتظار نتایج بزرگ رو داشتم .. یمقدار ناامید میشدم و دست میکشیدم.

    همیشه ابتدای کار ممکنه یکم سخت باشه به چند دلیل ..

    مثلا شما انتظار اتفاقات مالی رو دارین .. باورهاتون درموردش خیلی مخرب بوده و تازه شروع به اصلاحش میکنید.. به این علت که توی ذهنتون ترمزهای زیادی هست .. و سیستم فرکانسی هم به شکلیه که شما زندگی حال حاضرتون نتیجه ی باورهای قبلتون هستش و همگی بصورت بما قدمت ایدیهم هست .. پس ممکنه یه مدتی طول بکشه تا واقعا نتایج تمرینهاتون روی مساله ی مالی بارور بشه .. وقتی بارور میشه که خب قاعدتا ایمانتون هم بیشتر میشه..

    اما قبلش بیاین فکر کنیم باورهای خودتون رو سعی میکنین اصلاح کنین ..تمرین میکنین.. تجسم میکنین .. سپاسگزاری میکنین .. و به فراوانی ها دقت میکنین وهرتمرینی موجب ثروتمند شدن هست رو انجام میدین..اما ازونجا که ترمزها زیاد بوده و باورپذیری سخت تر بوده ممکنه نتایج بزرگ یکماه ، دوماه یا شاید سه ماه طول بکشه سراغتون بیاد ..

    چون شما دارین با فرکانس مناسب به جهان این رو اعلام میکنین اما اینجور نیستش که درابتدای کار سریعا دریافت کنین.. یفاصله ای وجود داره .. باتوجه به عمق باورهاتون و ترمزها و شدت تمرین ها و تمرکزتون.

    خب این مدت چه اتفاقاتی میافته؟ یسری از نتایج رو میبینین که از باورهای قبلی شما براتون بوجود اومده و الان دارین درکش میکنین .. و احتمالا نتایج خوبی نیستن چون با فرکانس فقزر ویا کمبود برای خودتون بصورت بما قدمت ایدیهم فرستادین در گذشته و الان دارین درو میکنین نتایج اون باورهارو..

    خب اینجا یه حس بدی به شمشا میگه .. پس کو اون نتایج.. تو هرچی هم سعی میکنی که فایده نداره .. ببین نتایج امروزتو.. و بعد تو ناامید میشی ..

    توی این تله ی شیطان میافتی و به قوانین شک میکنی .. ویا بدتر از اون میگی برای دیگران جواب میده برای من نمیده ! و بعد برمیگردی و تمرینها رو ول میکنی.. و بنابراین میشه همون که استاد میگفتن که توقران هست : ان سعیکم لشتی ! همانا سعی شما پراکنده هست!

    خب چون شیطان تا اینجا برتو حکومت کرده یسری نجواهای بد دیگه هم میاد.. مثلا بهت استرس میده و میگه کو اون نتایج مالی که انتظارشو داشتی ..و تورو وابسته میکنه به نتایج .. و تورو میترسونه .. و ازونجا که وابسته شدن به چیزی و ترس و استرس نرسیدن بهش اونو ازت دور میکنه طبق قوانین بنابراین کیش و مات میشی.

    تازه خیلی عواقب دیگه داره که نمیگم تا تمرکزمون زیاد روی مسائل منفی نباشه.. حالا راه حل رو بهتون میگم.که یعالمه استاد هم تکرارش کرده ..

    وقتی شروع به تغییر باورهات میگیری باید قبول کنی که ممکنه طول بکشه یکم و تعهدت رو هرگز فراموش نکنی تا به نتیجه برسی .. و البته همیشه راهو باید ادامه بدی حتی بعد اینکه بهشون رسیدی.

    دوم اینکه خداوند و جهان هستی یسری نشونه ها ی واضح و انکار نشدنی رو بهتون میده .. که قطعا میبینیشون.. برات مثل معجزه هستن .. اما کوچکن .. خب تو باید با تمام وجود اون نشونه ها رو به پای تغییر باورهات بزاری .. تاییدشون کنی .. یادداشتشون کنی .. بخاطرشون سپاسگزاری کنی .. تحسینشون کنی و بابت هرکدوم که هرروز داره برات اتفاق میافته یعالمه تکرار و تایید انجام بدی ..

    تایید کردن نشونه ها باورهات رو قوی تر میکنه و بنابراین خیلی زود به نتایج و خواسته هات میرسی چون باورپذیری اینکه بهشون میرسی با تایید نشونه ها بیشتر میشه برات.

    سوم اینکه باید خواسته هات رو یبار بنویسی .. تصورشون کنی که بهشون رسیدی و ازشون داری لذت میبری اما خودت رو رها کنی ازشون .. بگو رسیدن به این خواسته ها منطقی هستش ..و به من داده میشه ..و نباید خودتو بهشون وابسته کنی و همش بگی پس کی میرسم.. چک دارم .. فلان مسافرتو الان باید برم .. قول دادم به فلانی باید زودتر نتیجه بیاد و .. اینها همش مصادیق وابسته شدن به نتیجه هستش برات.

    حالا باید چیکار کنی؟ باید نتایجو رها کنی .. اون ارامشو تو قلبت پیدا کنی .. ایمان داشته باشی که بوقتش ودقیقا به وقتش به خواسته هات میرسی ..نه یک دقیقه زودتر و نه یک دقیقه دیرتر و حتما بهت داده میشه.. و اینقدر کیف کنی از روند تغییرت و احساست رو هرلحظه خوب کنی بخاطر اینکه داری تو مسیر رسیدن به خواسته هات قدم برمیداری (که نشنه اش احساس خوبته) که راحت باشی ..

    دوست من از مسیر لذت ببر..

    خداروشکر کن که بعد اینهمه سال به این مسیر هدایت شدی .. و ایمان داشته باش که خدا خوابش نمیبره و بهت داده میشه خواسته هات .. و اگر ایمان داشته باشی که بهت میده .. احساست خوب میشه .. و فرکانست هم مثبت میشه و بعد به خواسته هات هم میرسی .. اینقدر اسون که خنده ات میگیره..

    اما تاکید میکنم..اینقدر باید ایمان داشته باشی که احساست توپ باشه .. مثل قرعه کشی های خونگی هستش که دقیقا میدونی فلان ماه پول ماله تو هستش.. چقدر خیالت راحته که اون پوله بموقع تو حسابته؟ باید همونقدر هم خیالت راحت باشه که خداوند همه ی خواسته هات رو بهت میده .. دقیقا به موقعش .. وقتی ایمانت رو اثبات کردی .. و پاداش ایمانت رو میگیری دوست خوبم..این وعده ی خداونده.

    و بخدا هیچ کسی قول محکمتری از خدا تو کل هستی بهت نداده و نخواهد داد ..

    پس تایید کن نشونه های کوچک رو تابرات بزرگ تر بشن ..

    ز اتفاقات کوچک کیف کن و لذت ببر.. اینقدر که کل صورتتو لبخند بپوشونه ..

    ایمان داشته باش که خدا بهت خواسته هات رو میده .. خیلی بیشتر از اونچه تصور کنی و خیلی ساده تر از اونچه فکرشو بکنی ..اما به شرط ایمان ..

    اینقدر اینکارو بکن تا احساست خوب بشه .. یادت باشه که معیارش اینه که احساست خوب شده باشه و ته دلت راحت و مطمعن باشه و توکلت به خدا باشه..

    تمرین کن .. تایید کن ..سپاسگزارباش و بنویس .. نشونه ها رو بنویس وفریادشون بزن ..وبامسیرت عشق کن.

    همین الان جایی که هستم بارونی شروع به باریدن گرفت که تابحال توزندگیم ندیده بودم..

    من اینو ینششونه ی بزرگ میبینم .. و میگم به خاطر باور من بوده .. و خدا و جهان هستی برای من این بارون رو فرستادن .. ودرحقیقت من با جهان هستی و فرکانس خدا هماهنگ شدم و الان حسم عالیه..

    خدارو شکر میکنم.

    بی اندازه .. بیشتر نمینویسم .. میخوام برم زیر بارون و خیس بشم…

    6- راستی در مورد اینکه چرا اگاهانه احساس رو خوب کردن اثرش خیلییی بیشتر ازینه که ادم همینجوری الکی خوش باشه … یعضی از دوستان سوال براشون پیش اومده بود به نظر من جواب اینه ؛ امیدوارم درست باشه :

    کسیکه همینطوری حسش خوبه داره عضله های “احساس خوب پیدا کردن”اش قوی نیست. یعنی اگه اتفاق بدی برای بیافته که اون “همینطوری خوب و خوش بودنش” نتونه جلوش وایسه , کارش تمومه.

    ولی کسیکه اگاهانه اینارو میکنه و ادامه میده , عضله هاش کم کم قوی میشن و پیشرفت میکنه و اونقدر قوی میشه که اگه اتفاق بدی براش بیافته میتونه “اگاهانه” احساس رو خوب نگه داره. یعنی ممکنه در ابتدا که داره روی خودش کار میکنه از اون فرد اول عقب باشه ( احساس خوبش کمتر ازون باشه) ولی درنهایت با کار کردن و تمرین ازون میزنه جلو در احساس خوب داشتن.

    یعنی موقع بحرانها , اونیکه خودشو ساخته برنده اس. اونیکه حسش در برابر اتفاقای معمول زندگی خوبه , قدرت مقابله با چیز بیشتری رو نداره.

    مثالی که به ذهنم میرسه در مورد همین بدنسازیه.

    دیدید یه سریا هستن بدون اینکه باشگاهی برن خیلی زور بازو دارن و..؟ حالا اینو در نظر بگیرید در کنار کسیکه همینطوری زوری نداره ولی میخواد بره باشگاه و عضله قوی کنه. خوب در ابتدای کارا اگه با اون فرد اول مسابقه ای بدن و مثلا وزنه 100 کیلویی بخوان بلند کنن خب اون میتونه و این نمیتونه. ولییییی اونیکه میره باشگاه و تمرین میکنه بعد مدتی تو مسابقه بلندکردن وزنه 150 کیلویی برنده میشه. چون زور اون اولیه فقط در حد 100 کیلوئه نه بیشتر. بیشتر ازین نمیتونه از عضله هاش کار بکشه ولییییی این یکی کار کرده و عضله های پرورش یافته داره و براحتی از پس وزنه های بالاتر ازینم برمیاد.

    7- داشتم کامنت هاتون رو میخوندم و مثل همیشه لذت میبردم و واقعا قبل از حرفم از همه تون ممنونم اسم نمیبرم چون تک تک نوشته هاتون عالیه و ممنونم از همه تون و میگم که خیلی خیلی دوستون دارم

    دیدم راجب روابط هم صحبت کردید

    خواستم تجربه ام رو براتون بگم

    با پیشنهاد ستاره عزیزم به اقای حیدری خیلی موافقم و بنظرم یه راهکار خیلی خوبه.

    چون خودم این راه رو رفتم. دوره عشق و مودت عالیه بچه ها برای داشتن یه رابطه درست و خیلی خیلی لازم.

    من خودم به گفته ی استاد توی دوره عشق و مودت گوش کردم و روابط سطحی متعددی رو برقرار کردم برای رسیدن به شناخت بیشتر از خودم. چون واقعا مشکل داشتم توی بحث روابط.

    اینکه اقای حیدری گفتید چطور و از کجا رابطه برقرار کنم باور کنید که شما بخواید خودش جور میشه نمیخواد هیچ اقدامی بکنید

    برای من که اینطور بود. موقعیت ها خودش برام فراهم میشد شرایط برای اشنایی جور میشد و من هم استقبال میکردم و نمیدونید دوستان چقدررر به من کمک کرد تا بتونم خودم رو و خواسته های خودم رو از رابطه ام بهتر درک کنم.

    هر بار دقیق تر و بهتر خواسته هام یا در برخورد به تضاد و یا با دیدنش در رفتار دیگران برام شکل میگرفت و شروع کردم به ساختن باورهای قدرتمند کننده برای خودم اونجاهایی که میدیدم میلنگم در روابط.

    و جالب اینجاست که وقتی روی خودم کار میکردم و میگفتم که من میخوام توی رابطه ام فلان ویژگی باشه دقیقا با فردی برخورد میکردم که اون ویژگی رو توی رفتارش میدیدم و به وجد میومدم و ایمانم قوی تر میشد. خیلی هیجان زده بودم از این انفاقات و جواب دهی قانون.

    الان دیگه کوچکترین شکی ندارم که زندگی مشترک من سراسر عشق و ارامش و شادی خواهد بود چون میدونم دقیقا چی میخوام و فقط باید روی خودم کار کنم و درها رو باز کنم تا خواسته هام وارد زندگی من بشن.

    اخرین خواسته ای که در برخورد با تضاد برام شکل گرفت این بود که دیدم اصلا ازدواج سنتی رو دوست ندارم بنا به دلایلی که برای خودم داشتم و دلم میخواد برای ازدواج با فردی اشنا بشم و طی این اشنایی بفهمیم که به باهم بودن علاقه داریم.

    و این اتفاق هم برام افتاد. یعنی شرایطش برام فراهم شد .حدودا ده روزه که با فردی اشنا شدم که این اشنایی داره بیشتر میشه و بچه ها باورتون نمیشه که تا الان ویژگی هایی رو از این فرد دیدم که همون خواسته های منه و ویژگی هایی رو داره که از برقرای اون روابط قبلی و از تضاد ها فهمیده بودم که میخوام. و هر بار که چیز جدیدی میبینم ازش یا حرفی و نظری میشنوم که درست همون خواسته منه انگار یه شادی و هیجان توام با ارامش خاصی وجودم رو فرا میگیره.

    نمیدونم الان این رابطه به کجا برسه چون در مرحله اشنایی هستیم و قطعا اونچه که به نفع منه همیشه رخ میده چون من دارم هر روز روی خودم کار میکنم تا بهترین خودم باشم و اگر این فرد هم بره باز فرد بهتری وارد زندگی من میشه و دستان خداوند بسیارند برای رسوندن عشق بی پاپانش به من.ولی چیزی که برام خوشاینده و بهم یه انرژی فوق العاده میده اینه که من خالق زندگی خودمم. من اونچه رو که میخوام خلق میکنم، میافرینم و لذت میبرم. اون شرایطی رو که میخوام.هر اونچه رو که میخوام. من خالق بی چون و چرای زندگی خویشم.

    کل زندگی همینه. خواسته هاتو مشخص کن ، باورهاتو درست کن و خلق کن اونچه رو که میخوای. و با خلق هر کدوم یه پله به خدا نزدیکتر شو.

    استاد عزیزم ممنونم، ممنونم و ممنونم

    8- مهاجرتهاییه که استاد در فایلها و محصولات مختلفشون به اون اشاره داشتند که با هدف تقویت عزت نفس و دور شدن از فرکانسهای منفی دیگران و محیطهایی که در اونجا حضور داشتن اقدام به مهاجرت کردند خود مهاجرت های استاد در طول زندگیشون اگر خوب توجه کنید بدرستی این موضوع رو باز کردن برامون. اما ته همه این صحبتها و از جمله مهاجرت همون ایمانه و باور بخدا هست یعنی ببینین من وقتی به جایی میرم که هیچی ازش نمیدونم و نمیدونم چه اتفاقی اونجا ممکنه واسم بیوفته و سرنوشتم چی میشه و خیلی چیزای دیگه که این موقع بذهنمون میاد اونجا پای باور و ایمان میاد وسطیعنی شما قدم اول رو بر میداری و بعد خدا بقیه مسیر رو برات روشن میکنه. و راه رو باز میکنه مثلا خود استاد برای مهاجرت به آمریکا اولین ایده که بذهنشون میاد جمع کردن دفاتر کار و شرکتشون و رسیدن به آرامش فکری و بعد سفر به نقاط مختلف دنیا بوده تا کم کم جهان خود بخود ایشون رو به سمت خواستشون هدایت میکنه

    9- دوست عزیز در مورد سوالتون باید بگم که اینکه توی هر کاری سعی کنید نفر اول باشید به این دلیله انگیزه و انرژی داشته باشی که تلاشتو زیاد کنی و بخوای بهترین خودتو ارائه بدی اما این بهترین بودن اگه بهتون احساس بدی بده و بخواد احساستو بد کنه خوب نیست یعنی بخوای مدام توی ذهنت بگی از بقیه عقب موندم و به احساس بد برسی خوب نیست شما باید همیشه سعی کنی بهترین خودتو ارائه بدی و توی هر کاری که فعالیت میکنی هدفهای بالارو برای خودت تعیین کنی اما وابسته به نتیجه نباشی.

    10- استاد جونم جلسه ی ششم باز هم فوق العاده بود و دقیقا

    موقعی بود که دو روز بود نجواهای شیطان من رو رنج میداد و همه اش میگفتم اخه اینقدر همه چیز خوب هست و عالی پس این نجواها چرا آخه باید بیاد؟!!!

    و بعد که شما توضیح دادین متوجه شدم که داستان از چه قرار هست و الهی شکر که خودم برای خودم باورهایی درست کرده بودم که سریع نجواها رو ساکت میکردم از قبل اما با توضیحات شما خیلی خیالم راحت شد

    و جالب اینجا که شما خیلی خوب خودتون رو توضیح دادید و من کاملا درک کردم که بابا، استاد هم مثل خودم مثل بقیه هست و اون هم این حالت ها رو داره و اصلا شیطان باید باشه و نمیشه که نباشه.

    استاد جون من در جلسه ی ششم درک کردم که من با وجود شیطان هست که به درک صحیح از باورهام میرسم و با وجود شیطان هست که باورهام خالص میشوند.

    دقیقا شیطان مثل یه صافی عمل میکنه که باورهای ما با رد شدن از اون صافی هست که به اخلاص میرسند.

    و اصلا چقدر خوبه که خالص میشیم ما ازین طریق و یاد گرفتم که مقاومت نکنم چون در نهایت به نفع من هست و من هستم که در این ماجرا قراره به اخلاص بیشتری برسم.

    استاد مهربانم شما چراغ راه زندگی رو در دستان من قرار دادید و این چراغ بی شک فقط چراغ توحید هست و بس.

    11- استاد جونم جلسه ی چهار به یادم اوردین که چقددددر باید روی باور فراوانیم کار کنم وقتی شما که استاد من هستید هنوز در پله ی اول هستید من دیگه حساب کار خودم دستم اودم که چقدر مهم و حیاتی هست این باور.

    12- حالا این چند روز شیطان خیلی نجوا میکرد ،نجواهاشم اینا بود ((ببین مرجان این پیشنهادای کاری رو همش رد کردی دیگه کار نیستاا…نجوای بعدی: اگه دیگه کسی بهت پیشنهاد کار نده چی؟؟زود باش عجله کن ..جوونیت داره میگذره،،ببین همه دارن کار میکنن تو چی؟ای بی عرضه…و من فقط سعی میکردم با همون حرفا که استاد گفتن ساکتش کنم ،و مقاومت نکنم بذارم دستش رو بشه ،با هر جملش میگفتم برو بااابااا خدا هوامو داره ،انقد کار و شغل فراوونه تو دیگه این وسط چی میگی؟؟اون هی بیشتر میگفت..خلاصه دیدم یه جورایی از پسش برنمیام،یاد حرف استاد افتادم که میگفت باورهای توحیدی تو قرآن هست،تو صحبتهایی که خدا با پیامبراش میکنه خلاصه رفتم قرآنو باز کنم ،نمیدونستم از کجا بخونم فقط میخواستم آروم شم ..و با خدا ارتباط بگیرم ..دوست نداشتم نماز بخونم چون تو اون لحظه بهم حس خوبی نمیداد،آخه من همیشه زمانی نماز میخونم که حس کنم با نمازم به خدا نزدیک میشم و متصل میشم و وقتایی که حسش نباشه انجام نمیدم،شاید کسی با این حرفم موافق نباشه ولی نظر من اینه زمانیکه حس انجام اون کارو نداری حالا چه نماز باشه چه روزه یا هر چیز دیگه از رو اجبارو عادت انجام ندی بهتره…خلاصه قرآنو باز کردم و فقط از خدا خواستم هپایتم کنه و آرومم کنه …استاد سوره ابراهیم اومد ..نمیدونم کدوم آیه اس ولی ترجمه رو خوندم که نوشته بود مومنان واقعی باید به خدا توکل کنند چرا که خداوند آنها را به راه راست هدایت کرده..خیلی حس خوبی گرفتم،حس میکردم خدا با تک تک اون کلمات داره با من حرف میزنه ..و خیلی خوشحال شدم که منو در مسیر هدایت قرار داده ،الان خوشحالم از اینکه به خودش توکل کردم . تو این چند روز شیطان نه فقط از طریق نجواهای ذهنیم از طریق آدمهای مختلفم میومد سراغم..از طریق کلام خواهرم که منو میترسوند از بیکاری،از طریق کلام دوستم که میگفت حالا درستو ول کردی میخوای چیکار کنی،و من فقط تو دلم میگفتم خدایا کنارم باش،تا تو این مسیر وسوسه ها منو از هدفهای اصلیم دور نکنه،خدایا همراهم باش تا جز تو به هیچ کس و هیچ چیز تکیه نکنم..بنظر خیلیا کارایی که من میکنم اشتباه محضه ولی یه نیرویی اون ته دل میگه به من اعتماد کن ،،منو باور کن ..به حرف هیشکی توجه نکن ..من باهاتم ..و من آروووم میشم ،خواستم بگم خیلی وقتا شیطان فقط وسوسه ذهنت نیست میتونه تو حرف دوستت باشه،یه جمله تو یه وب سایت باشه ،اخبار دروغی باشه که میشنوی فقط و فقط باید مراقب باشی که آشفتت نکنه ،ذهنتو درگیر نکنه،چون خودش قسم خورده که به هزاران راه ما رو از مسیر هدایت خارج کنه ..استاد جوونم خیلی ممنونم ازتون برای اینکه بهم یاد دادین که فرق بین نجواها و ندای درونمو بفهمم

    13- آتشی نمى سوزاند “ابراهیم” را ،

    و دریایى غرق نمی کند “موسى” را ؛

    مادری ،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان “نیل” می سپارد ،

    تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش ؛

    دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند ،

    سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد !

    مکر زلیخا زندانیش می کند ،

    اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند…

    از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی؟!

    که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،

    و خدا نخواهد ؛

    نمی توانند …

    او که یگانه تکیه گاه من و توست !

    پس ؛

    به “تدبیرش” اعتماد کن ،

    به “حکمتش” دل بسپار ،

    به او “توکل” کن ؛

    و به سمت او “قدمی بردار” ،

    تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی…

    14- با سلام خدمت دوستان عزیز امروز یک ایده ای به من الهام شد برای ساختن و تشخیص باورهای قدرتمند کننده و این الهام این بود که به من گفته شد از باورهایی که شیطان به تو نجوا میکنه استفاده کن و علیه خودش استفاده کند مثلاً اگر به شما میگه حرفی که تو دیروز زدی باعث میشه اخراجت کند تو بگو این حرفی که من زدم باعث میشی که اونها به من اعتماد بیشتری بکنند چون درک می کنند که من راستگو هستم و این باعث میشه که اعتبار من در اداره بالاتر بره پس همیشه شیطان را به عنوان چیزی قبول که باورهای قدرتمند کننده را به شکل تضاد به شما نجوا می‌کند بنابراین من این دوست بدبین و دروغ گوم رو دوست دارم چون چاه رو به من نشون میده و من براساس آن چاه راه برای خودم میسازم

    15- منم همیشه می گم چرا واقعاً ما می ترسیم بدون تور بریم سفر؟ مگه ما توی اون کشور خارجی خدا رو نداریم ؟؟؟ و این جمله ی ( کوله به پشت حرکت کردیم و دیگه بقیه ی سفر سراسر لذت شد ) عالی بود عالی…. کیف کردم. منم دفعه ی بعد همین کارو می کنم. ااای ی ی ول

    16- جلسه ی اول رو که دیدم گفتم من باید این تغییر رو ایجاد کنم هرچند که شاید هرگز از مدرک دانشگاهم استفاده نکنم اما

    با انجام اینکار اعتماد به نفسم میره بالا، خدا رو باور میکنم که وقتی من قدم اول رو بردارم بقیه ی راه رو اون برام باز میکنه، و جهان رو مسخر من میکنه و اگر این موضوع برای من ایجاد ترس کرده من بااااااید و باااااید برم واردش بشم تا بفهمم که ترس فقط کاری از شیطانه و ترسی وجود نداره، و ایمانم رو محک بزنم و به خودم گفتم اگر اینکارو انجام بدهی اعتماد به تفس انجام کارهای بعدی رو داری و اگر روزی ترس دیگری برات به وجود بیاد خیلی راحت تر میری و واردش میشی و به سلامت ازش میگذری و اما اگر نری و از ترست رد نشی همیشه یه ترسوی بی اعتماد به نفس میمونی و خودت جلوی خودت کم ارزش میشی نسیم.

    وارد دانشکده که شدم به خدا گفتم، خدا جون کار من این بوده که تا اینجا بیام و کار تو این هست که همه کارها رو جوری سامان بدی که همه چیز به راحتترین طریق ممکن همین امروز انجام بشه.

    و به خودم گفتم من تنها نیستم وکیل و سرپرست من که بزرگترین حمایت کننده ی جهان هستی هست، همراه منه و اون خدای منه و امروز همه ی جهان دستی از دستان خداوند هستند که امور من رو عاشقانه انجام میدن.

    دوستان ترسیدن یعنی ایمان نداشتن

    وقتی ایمان داری که قدرتی که کل کیهان رو خلق کرده و مدییریت میکنه همیشه همراهت هست و همیشه هدایتت میکنه دیگه نمیترسی و البته ایمان داشتن کار اسونی نیست چون شیطان همیشه و همیشه نجواهاش رو القا میکنه.

    من اون روز معنای من یتوکل علی الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون رو عمیقا درک کردم.

    و خدا کمکم کنه که همیشه یادم بمونه که باید فقط و فقط به خودش توکل کنم و روی خودش حساب کنم.

    دوستان تمام اون دو روز هر لحظه رو سپاسگزاری میکردم و چقدر افتخار میکنم به خودم که به ترس مسخره و الکی که داشتم وارد شدم و الان احساس میکنم هر ترسی که باشه شاید اولش کمی تردید کنم اما مطمعنا با ایمان واردش میتونم بشم و بهش غلبه میکنم.

    موضوع مهم تر از حل شدن این مساله، تغییری بود که در درون من صورت گرفت و باور و ایمان و اعتماد به نفسی که درون خودم پیداش کردم و فهمیدم که وقتی به خدا توکل میکنم، او برای من کافیست.

    خیلی خیلی خیلی درک مسایل برام راحت تر شده الان و خیلی بهتر میتونم درک کنم وقتی استاد بهم میگه تمام ترس ها الکی هستند الان میتونم

    بفهمم معنای واقعی حرف استاد عزیزم رو،

    چرا الان بهتر میفهمم؟ چون عمل کردم بهش.

    دوستان باور کنید تفاوت عظیمی هست بین آگاهی داشتن و عمل کردن به اگاهی ها،

    پس اگر میخواهید رشد کنید اگر میخواهید تغییر کنید و هر روز ورژن بهتری از خودتون باشید برید و عمل کنید به هر انچه استاد عزیز میگه مو به مو عمل کنید تا دستان خدا رو ببینید تا ببینید که جهان چطور مسخر شما میشه به امر خداوند، وقتی که شما با خودتون با قوانین خدا هماهنگ میشید.

    برید و عمل کنید به هر آنچه بهش ایمان اوردید، چون وقتی عمل میکنید تماااااااام معادلات ذهنی شما به هم میریزه و جدید میشه و همه چییییییز رو بهتر درک میکنید.

    خدا رو شکر میکنم بخاطر این تغییری که ایجاد کردم که نه تنها تغییر در بیرون بود بلکه تغییری عظیییییم در ایمان من در درون من صورت گرفت و مطمعنا من رو اماده ی تغییرات عظیم تری در مسیر زندگیم کرده.

    خدا رو شکر میکنم به خاطر این آگاهی ها د دوستتون دارم همگی.

    موضوع کامل این نکته ها در شماره 17

    17- سلام به استاد عزیز مهربانم و دوستان همسفرم.

    قدم اول من

    ایجاد تغییر بود.

    تغییرات اساسی زندگیم رو نوشتم و تصمیم گرفتم که عملی کنم چون یاد گرفتم تا من قدم اول رو بر ندارم سیستم جهان به حرکت نمی افته برای من.

    سه تا تغییر اساسی بود که باید ایجاد میشد و به لطف خدا انجامش دادم و همه به نتایج عالی رسید.

    تغییر اول : من مدت زمان زیادی بود که درسم رو تمام کرده بودم اما چون به رشته ی تحصیلیم علاقه نداشتم و دوازده ترمه درسم رو تمام کرده بودم و خیلی دوران سختی بهم گذشته بود، 7 واحد معرفی به استاد داشتم که نمیرفتم امتحان بدم و تمام کنم و مدرکم رو بگیرم و از اونجایی که من دانشجوی دانشگاه آزاد بودم باید برای هر ترمی که از پایان تحصیلم گذشته بود و من دروس معرفی رو پاس نکرده بودم نصف شهریه رو پرداخت میکردم.

    در حالی که مبلغی هم از قبل بدهکار بودم به دانشگاه.

    و همه ی این مسایل باعث شده بود که من ترسی رو در وجودم داشته باشم و انجام اینکار رو دو سال به تاخیر انداخته بودم و کم کم داشت این ترس برام بزرگتر میشد که نسیم اگر نری مدرکت رو بگیری بی سواد محسوب میشی و کلی زحمتش رو کشیدی و این همه درس های سخت رو خوندی و برو مدرکت رو بگیر. این ترس از یک طرف و از طرف دیگه هم ترس از پرداخت مبلغ زیادی که حدودا سه میلیون تومن باید میدادم به دانشگاه.

    و ترس دیگه اینکه شهریه ی ترم آخر هم پرداخت نکرده بودم و میترسیدم که نکنه درسهای پاس شده ام رو برام حذفش کرده باشند.

    خلاصه

    خیلی ترس های زیادی توی وجودم اومده بود این اواخر بابت این موضوع و حتی شب ها خواب دانشگاه رو میدیدم.

    جلسه ی اول رو که دیدم گفتم من باید این تغییر رو ایجاد کنم هرچند که شاید هرگز از مدرک دانشگاهم استفاده نکنم اما

    با انجام اینکار اعتماد به نفسم میره بالا، خدا رو باور میکنم که وقتی من قدم اول رو بردارم بقیه ی راه رو اون برام باز میکنه، و جهان رو مسخر من میکنه و اگر این موضوع برای من ایجاد ترس کرده من بااااااید و باااااید برم واردش بشم تا بفهمم که ترس فقط کاری از شیطانه و ترسی وجود نداره، و ایمانم رو محک بزنم و به خودم گفتم اگر اینکارو انجام بدهی اعتماد به تفس انجام کارهای بعدی رو داری و اگر روزی ترس دیگری برات به وجود بیاد خیلی راحت تر میری و واردش میشی و به سلامت ازش میگذری و اما اگر نری و از ترست رد نشی همیشه یه ترسوی بی اعتماد به نفس میمونی و خودت جلوی خودت کم ارزش میشی نسیم.

    گفتم انتخاب کن نسیم، کدوم رو میخوای؟؟؟؟!

    و بعد تصمیم گرفتم که هر جوری شده انجامش بدم.

    یک هفته گذشت و من مقاومت داشتم تا اینکه خلاصه یه روز ساعت 11 بود حسم گفت همین الان باید بری، میخواستم با تاکسی برم حسم گفت نه دیر میشه سریع اسنپ بگیر برو منم همین کارو کردم و ساعت 12 رسیدم دانشگاه.

    وارد دانشکده که شدم به خدا گفتم، خدا جون کار من این بوده که تا اینجا بیام و کار تو این هست که همه کارها رو جوری سامان بدی که همه چیز به راحتترین طریق ممکن همین امروز انجام بشه.

    و به خودم گفتم من تنها نیستم وکیل و سرپرست من که بزرگترین حمایت کننده ی جهان هستی هست، همراه منه و اون خدای منه و امروز همه ی جهان دستی از دستان خداوند هستند که امور من رو عاشقانه انجام میدن.

    با این باورها با آرامش رفتم سمت آموزش و دیدم اوووووه کل کادر اموزش دانشکده تغییر کردن توی این دو سال.

    رفتم و خودمو معرفی کردم و شرایطم رو توضیح دادم و کارتم رو بهشون دادم آقاهه نگاه کرد و از فامیلی من تشخیص داد که همشهری هستیم و کلی تحویل گرفت و خوش برخورد و سریع همکارشو صدا زد که بیا کارهای خانوم رو انجام بده چون آخر ترم هست و بتونه درس های معرفی به استادش رو سریع پاس کنه. خلاصه توی آموزش همه دست به کار شدن که کار من سریع انجام بشه.

    و خیلی جالب که اون آقایی که باید کار من رو انجام میداد اگر من فقط چند دقیقه دیرتر رسیده بودم اوشون کار داشت و میخواست مرخصی بگیره و بره.

    همون جا گفتم خدایا شکرت که من به الهامم عمل کردم و با اسنپ اومدم که سریع برسم.

    کارهای آموزش به خیر و خوشی تمام شد و رفتم تحویل دبیرخونه دادم و اونجا هم اقاهه گفت شماره ات رو بده من نتیجه ی کمسیون رو بهت مسیج میدم که سریع بیای و کارات رو تمام کنی.

    به خدا قسم من تمام اون لحظات رو فقط میخواستم از شادی جیغ بزنم که خدای من چجوری داره کارهای من رو انجام میده و همه ی ادم ها اینقدر مهربون و خوش برخورد و مسولانه برخورد میکنند باهام.

    دیگه خیلی حالم خوب شده بود و خیالم راحت بود.

    مونده بود انجام کارهای امور مالی که حسم گفت همین الان برو، منم گوش دادم بهش و از دانشکده اومدم بیرون که برم سمت ساختمان مدیریت و امور مالی و در راه فایل اول رو گوش میدادم.

    توی امور مالی، فرم هایی که اموزش بهم داده بود رو تحویل آقایی که اونجا بود دادم.

    فرم های مرخصی بابت ترم هایی که من 7 واحدم رو پاس نکرده بودم و مبلغ قابل پرداخت روی فرمها نوشته شده بود یک میلیون و نیم.

    و با بقیه ی بدهی های و درسهای معرفی به استاد، باید حدودا در مجموع سه مییلیون تومن پرداخت میکردم.

    در حینی که آقاهه داشت کارهای من رو انجام میداد توی سیستم من خیلی منتطر بودم که ببینم در نهایت باید چقدر پرداخت کنم و هیچ ایده ای هم نداشتم که سه میلیون رو از کجا و چجوری باید پرداخت کنم و توی چشم آقاهه نگاه میکردم و حسم میگفت چه ادم خوبی هست و دستان خداست برای من.

    خلاصه آقاهه یه مقدار زیر بالا کرداطلاعات من رو و منن بهش گفتم که ممکنه که من این هزینه های ترمها یی که اجبارا مرخصی رد شده رو پرداخت نکنم و کلا یه جوری هزینه پرداختیم کمتر بشه؟

    گفت بزار برات بررسی میکنم خانوم.

    و یهو بعد از چند دقیقه بهم گفت که شما نهصد تومن از توی سایت پرداخت کن اکیه.

    من!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اصلا باورم نمیشد و چند بار ازش پرسیدم که اقا من با این نهصد تومن پرداختی تمام بدهی هام تسویه میشه؟؟؟ و گفت اره خانم اکیه چند بار میپرسی.

    من فقط میتونستم بگم خدایا شکرت تو داری همه کارهای من رو انجام میدی.

    و جالب این بود که نفر قبل از من باید بابت پایان نامه اش پنج میلیون پرداخت میکرد و هزار بار رفته بود و اومده بود مبلغ رو کم نکرده بودن.

    و من فقط میگفتم خدایا شکرت من با تو پادشاهی میکنم.

    نهصد تومن رو همون جا از کارت بانکی خودم پرداخت کردم بدون اینکه حتی ذره ای دردسر و نگرانی داشته باشم و امور مالی هم تایید کرد و خیلی خیلی خیلی راحت تماااام کارهایی که من دو سال ترسیدم و نرفتم دنبالش در دو ساعت انجام شد و همه عاشقانه واقعا عاشقانه کارم رو انجام دادن.

    خیلی خندیدم و حتی گریه ام گرفت که نسیم واقعا از چی ترسیدی دو سااااااال؟!!!!!!!

    دوستان ترسیدن یعنی ایمان نداشتن

    وقتی ایمان داری که قدرتی که کل کیهان رو خلق کرده و مدییریت میکنه همیشه همراهت هست و همیشه هدایتت میکنه دیگه نمیترسی و البته ایمان داشتن کار اسونی نیست چون شیطان همیشه و همیشه نجواهاش رو القا میکنه.

    من اون روز معنای من یتوکل علی الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون رو عمیقا درک کردم.

    و خدا کمکم کنه که همیشه یادم بمونه که باید فقط و فقط به خودش توکل کنم و روی خودش حساب کنم.

    بعد از که کارهام انجام شد اومدم دم در دانشگاه ایستادم واسه تاکسی و یه ماشین چند قدم جلوتر ایستاده بود حسم گفت برم بهش بگم من رو میرسونه و من رفتم و بهش گفتم فوری من رو سوار کرد و حرکت کرد انگار که اوشون مامور رسوندن من به مقصد بود.

    چند روز بعد تماس گرفتم دبیرخونه و بهم گفتن که کمسیون موافقت کرده و تشریف بیارید که استاد ها رو انتخاب کنید، من رفتم و قسمت اداری دانشگاه کلا تعطیل بود چون امتحانات شروع شده و من رفتم توی اتاق مدیر گروه معارف و دو تا اقا اونجا ایستاده بودن که من نمیشناختم و بعد که متوجه شدم هر دو استاد همون دو درسی بودن که من باید پاس میکردم و خدا رو شکر کردم و همون جا شماره های همدیگر رو گرفتیم و قرار شد برای امتحان با هم هماهنگ کنیم.

    من با خودم فکر میکردم که خدایا چی میشه که الانی که همه ی دانشگاه تعطیله، برای من این دو تا استاد خود‌شون اومدن همین الان اینجایی که من هستم و خودشون همه کارهامو انجام دادن. و چی میشه که دقیقا من و اون ها همزمان باهم رسیدیم اونجا و اگر فقط پنج دقیقه زودتر یا دیرتر میرسیدیم کار من انجام نمیشد.

    یکی از درس ها یی که باید میگرفتم، استاد مورد نظر رو پیدا نکردم حسم گفت برم پیش یکی از استاد هایی که منو میشناخت و اوشون چقدر از دیدنم اظهار خوشحالی کرد و گفت هرکاری بتونم برات انجام میدم و با استاد مورد نظرت همه ی هماهنگی ها رو انجام میدم و تو فقط بهش یه ایمیل بده که تاریخ روز امتحانت رو باهات هماهنگ کنه.

    و اینها اموری بود که من انجام ندادم و هر لحظه خدا ی من بود که هدایتم میکرد و همه ی دانشگاه رو هماهنگ کرد برای انجام شدن کارهای من.

    من واقعا دارم دستان خدا رو در هر لحظه ی زندگیم میبینم و بابتش هر لحظه شادم و سپاسگزاری میکنم.

    دوستان تمام اون دو روز هر لحظه رو سپاسگزاری میکردم و چقدر افتخار میکنم به خودم که به ترس مسخره و الکی که داشتم وارد شدم و الان احساس میکنم هر ترسی که باشه شاید اولش کمی تردید کنم اما مطمعنا با ایمان واردش میتونم بشم و بهش غلبه میکنم.

    موضوع مهم تر از حل شدن این مساله، تغییری بود که در درون من صورت گرفت و باور و ایمان و اعتماد به نفسی که درون خودم پیداش کردم و فهمیدم که وقتی به خدا توکل میکنم، او برای من کافیست.

    خیلی خیلی خیلی درک مسایل برام راحت تر شده الان و خیلی بهتر میتونم درک کنم وقتی استاد بهم میگه تمام ترس ها الکی هستند الان میتونم

    بفهمم معنای واقعی حرف استاد عزیزم رو،

    چرا الان بهتر میفهمم؟ چون عمل کردم بهش.

    دوستان باور کنید تفاوت عظیمی هست بین آگاهی داشتن و عمل کردن به اگاهی ها،

    پس اگر میخواهید رشد کنید اگر میخواهید تغییر کنید و هر روز ورژن بهتری از خودتون باشید برید و عمل کنید به هر انچه استاد عزیز میگه مو به مو عمل کنید تا دستان خدا رو ببینید تا ببینید که جهان چطور مسخر شما میشه به امر خداوند، وقتی که شما با خودتون با قوانین خدا هماهنگ میشید.

    برید و عمل کنید به هر آنچه بهش ایمان اوردید، چون وقتی عمل میکنید تماااااااام معادلات ذهنی شما به هم میریزه و جدید میشه و همه چییییییز رو بهتر درک میکنید.

    خدا رو شکر میکنم بخاطر این تغییری که ایجاد کردم که نه تنها تغییر در بیرون بود بلکه تغییری عظیییییم در ایمان من در درون من صورت گرفت و مطمعنا من رو اماده ی تغییرات عظیم تری در مسیر زندگیم کرده.

    خدا رو شکر میکنم به خاطر این آگاهی ها د دوستتون دارم همگی.

    18- کسب درآمد میلیاردی پسر بچه 9 ساله از اینترنت

    پسر بچه 9 ساله‌ای در شبکه اینترنت فقط از طریق نقد اسباب‌بازی‌ها سالانه درآمدی یک‌ میلیون و 300 هزار دلاری به‌دست می‌آورد.

    ایوان که شبکه اختصاصی خود را در یک سایت تصویری در سال 2011 میلادی راه انداخته‌ است از زبان کودکان و با رویکرد آنها اسباب‌بازی‌ها را معرفی و نقد می‌کند و مخاطب‌های میلیونی او از طریق جلب شدن آگهی‌ها و شرکت‌های تولید اسباب‌بازی نیز برای او درآمدزایی می‌کنند.

    19- .درمورد فستلرنینگ تو دوره تند خوانی هم حتی استاد به جملات تاکیدی برای تغییر باورها تاکید دارند که باید بگم جواب سوالت مثبت هست،میتونی این باور رو هم بسازی.

    1.درآمد من از راحت ترین راه های ممکن هر روز و هر روز بیشتر میشود

    2.️ مگه میشه برای هدفات گریه کنی و بهش نرسی؟

    3.ثروت حقه منه ، موفقیت حقه منه

    4.️ پول برای منه ، پول اصلا برای خودمه

    5. انرژی خداوند در تمام زندگی من جریان داره و همه کارها رو به راحتی انجام میده

    6.️ من با پرویی تمام همه خواسته هایم را میخواهم . چون همه چیزهای خوب برای منه

    7.️ خداوند همه کارهاشو ول کرده افتاده دنبال کارهای من

    8.️ میدونستم موفق میشم میدوووونستم

    9.تنها راه رسیدن به خوشبختی تغییر باورهایم است

    ️ من هر روز و از هر جهت سالم، ثروتمندتر، قدرتمندتر، خلاق تر ، لایق تر آرامتر ، آگاه و …. تر میشم

    ️10. من در زمان مناسب و مکان مناسب قرار دارم

    11.️ حساب کردن بر روی خداوند خیلی خیلی راحت تره

    12.️ من لیاقت آرامش ، احترام ، سلامتی و ثروت را دارم

    13.️ خدایی که من را افرید تمامی کارهای من را هم مدیریت میکند

    14. من نگران سوالاتی که جواب انها را نمیدانم نیستم چون ایمان دارم در زمان مناسب از سوی پروردگارم هدایت میشوم

    15.️ هدف من از زندگی رسیدن به خواسته هایم و تجربه یک زندگی رویایی است

    20- «پول ساختن آسونترین کار دنیاست»

    21- منظور استاد در دوره ثروت اینه که کاری رو که میخوای انجامش بدی به نحو احسن و با جون و دل و عشق و علاقه انجام بده ،بعدش نتیجه خودش بهت میگه که شما نفر اول شدین،ولی تو این دوره داره میگه همون کاری رو که به نحو احسن و با جون و دل و عشق و علاقه داری انجام میدی اگه عجله کنی و تمرکزت رو این باشه که سریع انجامش بدی و ترین بشی استرس میگیری و از حالت خوب خارج میشی و رو کیفیت کارت اثر میذاری و بجز اینکه کارت عالی از آب در نمیاد بلکه افتضاح هم میشه اونوقت نه نفر اول میشی نه ترین

    ادامه 100 نکته هفتم در پیام بعدی ??????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3807 روز

    ادامه 100 نکته هفتم پیام قبلی ??????

    22- به همه دوستان پیشنهاد میکنم کتاب فوق العاده ی سنگ فرش هر خیابان از طلاست رو مطالعه کنند،استاد هم بارها پیشنهادش دادن تو دوره های مختلف

    همه در نظر داشته باشید که خدا یه کیسه پر از پول براتون نمیندازه پایین، خدا کمکشو در قالب ایده و شرایط میفرسته

    فقط قدم اول رو بردارید،کلی ایده جدیده با کلاس و توووووپ اومده که اگر تصمیم به رفتن نمیگرفتم نمیومد

    خدا همه چیز میشود همه کس را

    باورش کنی پادشاهی میکنی

    استاد تو یکی از دوره ها گفت خدا به من همه چیزای خوب رو داده،به چه اندازه؟ به اندازه ای که تونستم باورش کنم که اگه بیشتر باور کنم بیشتر میدهد

    باور

    باور

    باور

    چقدر این مباحث در عین سادگی پیچیدست و در عین پیچیدگی ساده

    23- تغییر در وضعیت کسب درآمد.

    بعد از فروش دفتر پیشخوان، دوست داشتم یکی دوماه رو استراحت کنم و بهتر روی باورهام کار کنم و همین کارو کردم و بسیار هم لذت بردم از تفریح و فراغت و کار کردن روی باورهام،و همزمان کمی هم به علایقم وارد شدم و دوره ی دکوراسیون داخلی هم تهی کردم و تا الان چند تا ایده ی مرتبط هم به ذخنم رسیده الهی شکر ولی هنوز اقدامی در جهتش انجام ندادم.

    خب من داشتم از زندگیم لذت میبردم و وارد چیزی شده بودم که فکر میکردم علاقه دارم و در حال آموزش دیدنش بودم و هستم الان، اما یه حرف استاد عزیزم مدااااام توی گوشم بود که تغییر باورهای ثروت یعنی حساب بانکی یعنی تغییر درآمدت.

    و از خدای وهابم از خدای مهربونم خواستم هدایتم کنه و بهم بگه که من چطور میتونم با شرایط الانم درآمد هم داشته باشم، چه کاری هست که من همین الان با همین چیزی که الان دارم، با شرایط حال حاظرم از انجامش لذت میبرم و میتونم درآمد ازش کسب کنم،

    با اینکه الهی شکر خانواده مخارجم رو تامین میکنند اما من میدونستم که این شرایطی که درآمد ندارم نباید طولانی بشه وگرنه میشدم مثال دوست استاد که در یه فایل رایگان تعریفش کردن که هیچ کاری نمیکرد و به ایده هاش جامه ی عمل نمی پوشاند و فقط میگفت دارم روی باورهام کار میکنم.

    از طرف دیگه به خودم گفتم من باید تکاملم رو طی کنم و باید قبول کنم که به اندازه ی ظرف باورهام میتونم درآمد داشته باشم، و اگر ظرف باورهای من، الان به اندازه ی حتی ماهی پونصد هزار تومن باشه، من این رو میپذیرم و ظرفم رو با همین مقدار پر میکنم فعلا و بعد به امید خدای مهربان ظرف بزرگتر، درآمد بیشتر، اما میخوام قدم به قدم درآمدم رو بیشتر کنم.

    دیده بودم بعضی مواقع استاد میگن که از سرگرمی هاتون میتونید درآمد داشته باشید خیلی راحت و با لذت.

    کامنت دوست عزیزمون آقای ملک در دوره ی شیوه ی حل مساله، خیلی بهم کمک کرد که دقیقا اوشون هم ازین حرف استاد تصمیم گرفته بودن از تفریحاتشون، درآمد داشته باشن و یک کانال اخبار ورزشی درست کردن و در عرض یک ماه به درآمد خوبی رسید و بعد هم با قیمت خوب کانال رو فروختن و درسی که گرفتن از این جریان، این بود که باور کردن که میشود از سرگرمی هات هم درآمد کسب کرد.

    من مدتی از خودم میپرسیدم که نسیم چطور میتونی از سرگرمی الانت، یه درآمد هم داشته باشی؟

    از اونجایی که سرگرمی و کار هر روزم، ورزش کردن هست، تصمیم گرفتم هم ورزش کنم هر روز هم درآمدی ازش کسب کنم منتهی نمیدونستم چطور؟؟؟؟؟!!!!!!

    و خداوند جواب تماااااام سوالات میشود.

    یه روز که رفته بودم باشگاه، خانم مسول باشگاه که خیلی هم به من اظهار لطف دارن همیشه، اومد و بهم گفت نسیم جان، ما اگر ترینر بخواهیم، شما حاظرین تشریف بیارین؟

    و من هم پاسخ مثبت دادم.

    چند روز منتظر بودم که بهم اطلاع بدن که باهاشون همکاری کنم، اما ازشون هیچ خبری نشد.

    من به خودم گفتم این پیشنهاد برای من نشانه ای بوده که من بفهمم از این راه چطور میتونم درآمد داشته باشم و خداوند بی نهایت دست داره برای اینکه من به خواسته ام برسم.

    چند روز بعد از طرف یکی از دوستانم، همین پیشنهاد مجددا تکرار شد که اون هم به نتیجه نرسید.

    گفتم خداجونم دوست دارم تو خودت من رو مستقیما هدایت کنی به مسیر خواسته ام و نمیخوام منتظر بمونم که کسی بهم اکی بده یا نده.

    و ازش درخواست کردم که بهم بگه چطوری میتونم متوجه بشم که یه باشگاه با امکانات خوب و دستگاه های خوب و افراد خوب و محیط خوب و نزدیک به خونمون، نیرو میخواد.

    یه حسی یه حسی که خیلی آروم و قشنگ بود بهم گفت برو از اینترنت سرچ کن، کلمه ی “شیراز باشگاه”

    و اون موقع که این الهام بهم گفته شد، من توی ماشین نشسته بودم در حال گوش دادن به موزیک و منتظر خواهرم که رفته بود خرید کنه،

    گفتم من که اینجا بیکار نشستم بزار یه سرچ کنم ببینم این حسم چی داره میگه!

    توی گوگل سرچ کردم “شیراز باشگاه”

    یه آگهی اومد از سایت دیوار که ریسپشن میخواستند.

    یه باشگاه کاملا مجهز و شیک و به فاصله ی پنج دقیقه با ماشین، از خونه ی ما تا اونجا.

    تاریخ آگهی رو نگاه کردم مربوط به سه روز قبل بود، ذهنم گفت ای بابا تا الان حتما نیرو گرفتن، اما حسم گفت همین الان بردار زنگ بزن.

    تماس گرفتم و بهم گفتن که فردا حضوری تشریف بیارید.

    منم فردای اون روز رفتم و خیلی راحت و اکی پذیرفته شدم، البته قبلش ازم تست گرفتن و چند مرحله رفتم و صحبت کردیم و ازین جور کارها.

    و خلاصه که به همین راحتی وآسونی و در عرض دو الی سه هفته من به خواسته ام رسیدم و الان ده روز هست که هم ورزش میکنم و هم از این راه درآمد دارم هم اونجا انسان های بسیااااار بسیاااار خوبی هستند و چقدر همه به من اظهار لطف دارن و دوست بسیار بسیار خوبی اونجا پیدا کردم که واقعا لطف خدا بود به من.

    روز اولی که رفتم اونجا یه دختر خیلی مهربون و پرانرژی و شاد و شنگول به من آموزش میداد و از همون روز اول بهم گفت من خیلی خیلی احساس خوبی بهت دارم و اصلا از ارتباط باهات لذت میبرم، جالب اینجاست که خود من هم، دقیقا همین احساس رو به ایشون داشتم با اینکه اولین بار بود که میدیدمش، و بعد که کمی صحبت کردیم متوجه شدم که ایشون، ٱشنای یکی از دوستان من هست و خلاصه از اون روز به بعد من و اون دختر شاد پرانرژی دوستان بی نهایت صمیمی هستیم و ایشون من رو با خانواده اش هم آشنا کرد در این مدت کوتاه.

    خدا رو شکر میکنم که جهان همیشه و در تمام ابعاد، کبوتر با کبوتر باز با باز رو رعایت میکنه و قوانین بی تغییر الهی همیشه و همیشه در کار هستند.

    دوستان توی همین چند روزی که میرم سر کار یا بهتر بگم میرم سر تفریح، مدیر باشگاه خودش خود به خود اومد بهم گفت که حقوقتون پایین هست اما اضافه میشه در ماه آینده!

    من مات و مبهوت بودم و میگفتم خدایا اینها همه از فضل تو هست خدایا الهی شکرت.

    به لطف خدای مهربانم الان هر روز هم ورزش میکنم در نحیط شیک و خوب و شاد با انسان های خوب، و هم دیگه ای هزینه ای بابت ورزش کردنم پرداخت نمیکنم، هم فرصت دارم روی باورهام و علایقم کار کنم و هم درآمد دارم.

    نکته ی جالب اینجاست که مدیر باشگاه خودش از روز اول بهم گفت، شما هر موقع تصمیم گرفتی که به هر دلیلی نیای سر کار، به ما اطلاع بده تا نیروی جدید جایگزین کنیم و بعد شما تشریف ببری.

    یعنی من از هر جهت خیالم راحت هست و لذت میبرم و هرموقع هم ایده های بهتر و مرتبط تر با علایقم به ذهنم برسه میتونم راحت ازین کار بیام بیرون.

    دوستان کاملا حس میکنم که این تایم برای من گذرا هست اما طبق تکاملم واقعا بهش احتیاج داشتم که برم و انجامش بدم و نشینم توی خونه و دست روی دست بذارم.

    توی این چند روز چقددددر خواسته هام برام واضح تر شده، آزادی زمانی و مکانی داشتن رو خیلی واضح تر میخوامش و حتی متوجه شدم که من ورزش کردن رو بیشتر برای خودم دوست دارم و دوست ندارم راه کسب و کارم باشه.

    و موضوع دیگری که برام واضح شد این هست که: داشتن اعتماد به نفس لازمه ی سبک زندگی شخصی هست.

    یعنی اگر میخواهی به سبک و سیاق خودت زندگی کنی و فارغ از نظر مردم باشی باید و باید عزت نفس و اعتماد به نفس داشته باشی.

    من خودم صلاح خودم رو در این دیدم که برم و یه ماه دوماه یا شاید سه ماه ریسپشن باشم در یه باشگاه خوب، تا هم فعلا درامد داشته باشم و هم برام واضح تر بشه که چقدر به این کار علاقه دارم، اما اگر قرار بود حرف دیگران برام مهم باشه هرگز اینکارو نمیکردم و میگفتم حالا اگر یه آشنا بیاد اونجا چه فکری میکنه و چی میشه و بسان و فلان!

    اما من با خودم خلوت کردم و گفتم راه درست اینه که برای خودم زندگی کنم، و همون آدم هایی که اگر نظرشون برای من مهم باشه، همون هایی هستند که هنوز اندر خم یک کوچه ی زندگی خودشون موندن و هزار جای زندگیشون میلنگه، پس چرا باید نظر اون ها برای من مهم باشه.

    من به دنیا اومدم که دنیا رو از زاویه ی چشمان خودم ببینم و خودم، خودم رو تجربه کنم، پس دیگرانی در نظر من وجود ندارند و هیچ اهمیتی ندارن برای من.

    من اگر بخوام تکاملم رو درست طی کنم، حسم بهم میگه قدم اولت باید همین جا و همین پله باشه پس من با ایمان و توکل قدم در پله ی اول میذارم.

    سبک زندگی شخصی اعتماد به نفس میخواد، توکل و ایمان میخواد تا بتونی خودت باشی و از خودت لذت ببری.

    انجام اینکار هم تفریح هست برای من هم درآمد هست و هم به اعتماد به نفس من واقعا کمک کرده در همین چند روز.

    و خدا رو سپاسگزارم بی نهایت که چقدر راحت و با لذت دارم زندگی میکنم و هر آنچه بخواهم خدا برای من همان میشود.

    رابطه ام با خدا اینجوری شده که فقط کافیه بگم، خدا جونم، فقط کافیه صداش کنم، اون فوری بهم میگه، جانم چیست نسیم بگو؟؟؟

    با خدا باش و پادشاهی کن

    بی خدا باش و هر چه خواهی کن

    واقعا همینه.

    و چقدر این مسیر زیباست و عشق است و عشق است و عشق.

    خداوند من هر لحظه ی من و همه ی امورات من رو سر و سامان میده و ایمان دارم در لابه لای همین لذت بردن ها دارم به رسالتم هدایت میشم

    و همیشه یادم هست که خود لذت بردن هدف و رسالت نهایی من هست.

    خدا رو شکر میکنم به خاطر این مسیر زیبا و این سفر زیبا.

    من اگر در این سفر نبودم قطعا هیچکدوم از اقدامات اخیرم رو انجام نمیدادم.

    این سفر از شروع جریان نعمت بود و خوشبختی و خدا میدونه تا چند سال بعد چه خواهد شد.

    استاد عزیز و مهربانم سپاسگزار آگاهی های الهیتون هستم و دلیل تاثیر گزاری این دوره این هست که بی برنامه ی قبلی و با هدایت خداوند هر لحظه از مسیر رو داریم پیش میریم باهم.

    سپاسگزار خداوندم.

    24- وقتی به خوبیها توجه کنم خداوند منو به جایی که باید برم هدایت میکنه،

    25- استاد عباس منش عزیزم…

    و دوستان گل و نازنیم ..

    تمرین جلسه پنجم..

    استاد میخام این دوره رو یه کوچولو از اول مرور کنم..

    در جلسه ی اول یاد گرفتم که برای تغییر ،باید بر ترس ها و نگرانی هام غلبه کنم و قدم اول رو بردارم و وقتی جسارت داشتم و قدم اول رو برداشتم قدم های بعد بهم گفته میشه..

    جلسه ی دوم و سوم یادم دادید که برای رسیدن به هر چیز مثل ثروت؛،سلامت،روابط و و و تا تکانلم طی نشه نتیجه ی لذت بخش و پایدار حاصل نمیشه….و چقدر شما تکامل رو زیبا و شیرین بهم یاد دادید….که با هنه ی وجود لمسش کردم.و ارامش بینظیر و زیبایی بعد این جلسه ،مهمون قلبم شد…

    تو جلسه ی چهارم بهم یاد دادید به حدف مردم توجه نداشته باشم به اینکه الان چه کاری و چه نوع رابطی به قول معروف تو بورس هست و همه انجام میدن..بلکه بهم یاد دادید که دنبال عشق و علایق و سلیقه ی خودم باشم ..یاد گرفتم وقتی به چیزی علاقه دارم تو اون زمینه بی نهایت خلاقیت و نو اوری در انتظار منه..چون بهش علاقمند هستم…

    و اما….

    جلسه ی پنجم..

    تو این جلسه یاد گرفتم شاه کلید رسیون به خواسته ها بودن در زمان حال و لذت بردن از داشته هام هستش..

    یاد گرفتم که در برخورد با تضادهاست که میتونم خواسته هام رو بشناسم وقتی خواسته هام رو شناختم باید باورهای مناسب با اون خواسته رو در ذهن خودم ایجاد کنم..

    از این جلسه یاد گرفتم که باید حس و حال خودم رو خوب نگه دارم و از اینکه در این مسیر هستم لذت ببرم و دنبال این نباشم که هنه چیز رو دور بزنم تا زودتر به خواسته هام برسم و بهتره که بدارم تکاملم طی بشه و من از مسیر ذت ببرم..

    زمانی میتونم به خواسته هام برسم که با خودم هماهنگ باشم و با تکرار و تمرین و حال خوب،باورهای مناسب با خواسته هام رو در دهنم نهادینه کنم تا حس و حال خوبم ماندگار بشه..

    استاد عزیزم شاید همیشه به دنبال یه راه میون بر بودم..ولی تو این جلسه از شما یاد گرفتم که هیچ ورد و جادو ی خاص یا تکنیک خاصی نییت برای رسیدن به خواسته ها…

    در اصل این خود من هستم که باید روی باورهای مناسب با خواسته هام کار کنم و باید احساس خوب داشتن رو حفظ کنم…چون با حس و حتل خوب و شور و شوق و ارامش و احساس خوشبختی هست که میتونم روی باورهام کار کنم…

    و هر مدت زملن زیادتری تو این حال خوب و پر ارامش باشم زودتر به خواسته هام میرسم و خواسته هام یکی یکی وارد زندگیم میشه…

    و از زمانی که این فایل رو گوش دادم تمام تلاشم اینه که حس و حالم رو عالی نگه دارم و اجازه نمیدم تضادها این حس قشنگ رو از من بگیره….

    و در اخر …

    خیلی ذوق دارم و خوشحالم که تو اتوبوس زیبای شما یک صندلی هم نصیب من شد و تونستم همسفر شما و دوستای نازنینم باشم….

    ببخشید طولانی شد….

    26- سلام

    موضوع :فایل رایگان ثروتمند ترین های هر شغل چه کاری انجام می دهند.

    چرا بعضی افراد در یک شغل بسیار پر درآمد تر از دیگران در همان شغل هستند ؟

    آیا استعداد و توانایی برای ثروتمند شدن کافی است یا خیر؟

    چرا بعضی افراد با وجود داشتن توانایی و استعداد از لحاظ مالی موفق نیستند؟

    اما افرادی هستند که توانمندی هاشون بیشتر نیست اما درآمد خیلی بالایی دارند.

    مهمترین دلیلی که ما نمی تونیم از تواناییهامون استفاده کنیم کمبود اعتماد به نفس هست ،یعنی خودمون رو باور نداریم تواناییهامون رو باور نداریم.ما باورهای نادرستی درباره خودمون و ثروت و جهان داریم.

    این باور کاملا نادرست رو داریم که فکر می کنیم توانمندی خاصی نداریم. هیچ کس در دنیا نیست که توانمندی و استعداد نداشته باشه هیچ کس..استعداد که همه دارند استعداد که اصلا خدادادی هست..

    اما اگه بخواهیم درباره توانمندی صحبت کنیم هیچ کس نیست که بگه من توانمندی ندارم.مگه اینکه کسی باشه که صبح تا شب خوابیده باشه رو تخت خواب در طول عمرش.

    اما اگه یه نفر فقط بازی کامپیوتری هم کرده باشه توانمندیش توی بازی های کامیوتری هست. اگه یه نفر میگه من توانمندی ندارم باید خودش رو بشناسه باید توامندی هاش رو پیدا کنه باید تجدید نظر کنه درباره خودش.همه ما استعداد داریم همه ما توانمندی داریم اما ما خودمون رو باور نداریم.ما خدای خودمون رو باور نداریم ذهنمون بیمار هست فکر میکنیم توانایی ما پول ایجاد نمی کنه.ثروت ایجا نمیکنه.

    من توانمندی خیلی زیادی دارم اما فکر میکنیم چون تو فلان شهر هستم نمیتونم درامد داشته باشم.

    من توانمندی خیلی زیادی دارم اما همسرم نمیزاره که از توانمندیم استفاده کنم.

    من توانمندی خیلی زیادی دارم اما فکر میکنم افراد براش پولی پرداخت نمی کنند.

    من توانمندی خیلی زیادی دارم اما فکر می کنم افراد زیادی هستند که اون توانمندی ها رو دارند.

    اینها باورهای ماست و اگر نتوانیم باورهامون رو تغییر دهیم زندگی ما تکرار همین روند خواهد بود.

    همین چیزی که الان داریم تجربه می کنیم همین رو در ادامه تجربیات زندگیمون هم خواهیم دید.

    به شدت به این موضوع اعتقاد دارم که آنچه در زندگیمون تجربه می کنیم به خاطر باورهامون هست.

    اگر می بینی افراد برای توانمندیت پول پرداخت نمی کنند چون این باور رو پذیرفتی چون هزاران هزار بار این حرف رو بهت زدن که این چیز ها نون و اب نمیشه بچه جون برو درست رو بخون.برو کارمند شو به جایی برسی ولی با این کارها به جایی نمیرسی.

    یه مورد دیگه از این شاخه به اون شاخه پریدن توی حوزه های مختلف هست.اگر توانمندی توی یه حوزه داری اگر علاقه به یک موضوعی داری توی اون حوزه و موضوع وایستا روش تمرکز کن و توش متخصص شو. اونقدر روش کار کن که همه فک و فامیل و در همسایه و دوست و اشنا بگن این ادم غول فلان موضوع هست.اصلا مهم نیست که حوزه چی باشه اصلا مهم نیست.

    همه دیدن من هم دیدم افرادی در حوزه های مختلف از نقاشی ساختمون و لوله کشی گرفته تا آرایشگری و تعمیر ماشین و خیلی شغل های دیگه که درامدشون صدها برابر شغل های دیگه توی همون شغل هست.

    دوست من تخصصی که داری ادامه بده توش قوی شو مطالعه کن بررسی کن اینقدر از این شاخه به اون شاخه نپر.

    خیلی وقتها هست که تو دوران نوجوانی و جوانی شاخه های مختلفی رو تست می کنیم و این خیلی خوبه و بهمون کمک میکنه. تجربه های مختلف در نهایت به شما خیلی کمک می کنه برای ثروت ساختن. ولی تا یه سنی دیگه از یه سنی به بعد تمام توانتون رو بزارید روی اون حوزه و توش متخصص بشید.هرچقدر مقاله لازمه بخونید.هرچقدر کار لازمه انجام بدید. هرچقدر تمرین لازم انجام بدید.و اونوقت می بینید که خیلی خیلی زود شاخص می شید و اون حوزه برای شما پولسازی خیلی خیلی زیادی رو خواهد داشت.

    خیلی افراد به خاطر اعتماد به نفس پایین اقدام نمی کنند توی یه حوزه ای مهارت داره اما نمیره مهارتش رو تبلیغ کنه.بلند نمیشه خودش رو عرضه کنه .بلند نمیشه به بقیه توی یه جمعی بگه من فلان توانایی رو دارم.اگر کسی می خواد از این تواناییم استفاده کنه هزینه اشو پرداخت کنه براش انجام میدهم.اعتماد به نفس باید داشته باشیم باید بتونیم خودمون رو عرضه کنیم باید بگیم ما این توانایی هارو داریم. این استعداد هارو داریم.برای خودمون تبلیغ چاپ کنیم بزنیم به در و دیوار بزنیم.بزاریم توی اینترنت کی این کار رو می کنه کیاقدام میکنه؟

    کسی که ایمان داره اقدام میکنه.

    تفاوت یک انسان موفق و یک انسان شکست خورده اینه که کیا ایمان دارند؟

    کیا به خاطر اینکه ایمان دارند اقدام میکنند.اگر باور داشته باشم تواناییم ارزشمند هست بلند میشم اقدام میکنم بلند میشم خودم رو نشون میدهم.

    اگه باور داشته باشم به بقیه میگم فلان توانایی رو دارم اگه کسی خواست می تونه برای فلان تواناییم استفاده کنه.

    خودمون رو باید باور کنیم. باید حرکت کنیم.باید متخصص بشیم باید ذهنمون رو تقویت کنیم باید باورهامون رو عوض کنیم.باید جهان رو جور دیگه ای ببینیم.باید دنبال الگوهایی باشیم که با همون استعداد یا کمتر از ما به ثروت های خیلی زیاد رسیده اند..

    دنبال الگوهایی بگردید که از شما تواناییشون بیشتر نیست استعدادشون بیشتر نیست اما درامد بسیار بسیار بالایی دارند. همین که این الگوها رو پیدا کنید. و باور کنید که می شود. و حرکت کنید.و حرکت کنید و

    حرکت کنید*

    جهان برای شما درهایی رو باز میکنه.

    بهترین سپاسگذاری من از خداوند اینه که موفق بشم پیشرفت کنم ثروتمند بشم.

    که احساس خوبی نسبت به خودم داشته باشم.

    بهترین سپاسگذاری من از خداوند اینه که باورش کنم از زندگیم لذت ببرم.

    بهترین سپاسگذاری من از خداوند اینه که واقعا خوشبخت زندگی کنم این بهترین سپاسگذاری من از خداوند هست.

    این باو رو بزارید کنار که همه چیز پول نیست وقتی از لحاظ مالی پیشرفت می کنید خیلی چیز های دیگه تغییر می کنه.

    وقتی از لحاظ مالی پیشرفت می کنید اعتماد به نفس شما خیلی خیلی بالا می رود .

    هیچ چیزی اینقدر اعتماد به نفس ادم رو بالا نمیبره که آدم بتونه پول زیادی بسازه.تو زندگیش.

    وقتی اعتماد به نفستون بالا رفت وقتی قوانین جهان رو درک کردید اتفاقات پشت سر هم رخ می دهد.

    ثروت و ساختن ثروت خیلی مهم هست توی زندگی .بیش از اونچه که همه فکر می کنند مهم هست. اونایی که به موفقیت های مالی بالا رسیدن این حرف رو درک میکنن. نه اونایی که هنوز نرسیدن.اون فردی که میگه همه چیز پول نیست هنوز موفقیت مالی خیلی بالایی کسب نکرده هنوز به پول زیادی نرسیده.

    هرکس مقاومت کنه در برابر این حرف ها حتما پیشرفت مالی خوبی ندارد.

    وقتی انسان از لحاظ مالی موفق میشه.

    وقتی با ایمان به خدا با استفاده از توانمندیش نه با رانت و کلاه برداری به موفقیت های مالی خیلی بالا میرسه:

    خیلی خیلی توانمندی هاش بیشتر میشه

    خیلی خیلی شکوفا تر میشه

    خیلی خیلی قدرتمند تر میشه

    خیلی خیلی سپاسگذار.میشه.

    خیلی خیلی ایمانش بیشتر میشه.

    چرا کسب و کارهای مشابه توی یه محل اما درآمدشون با هم فرق داره تعداد مشتریاشون با هم فرق دارند؟

    دلیل در نحوه تفکر اون ادم خاص هست که به نتیجه رسیده است. به موفقیت رسیده است.

    خیلی افراد در سراسر دنیا نگاه می کنن میبینن چه کاری درآمد داره میرن همون کار رو میزنن بعد ورشکست میشن!!!

    بعد توهم میزنن به این نتیجه میرسن که خدا نمیخوا د من ثروتمند بشم ،من شانس ندارم . از این حرف ها!!!

    نکته اینجاست که اون آدم موفق یه جور دیگه فکر میکنه یه چیز دیگه ای رو پذیرفته یه باورهای متفاوتی داره که باعث موفقیتش می شود.

    توی هر کسب و کاری افراد بسیار ثروتمند هستند ،

    تفاوت در نحوه نگریستن به زندگی هست به کار هست به دنیا هست. به ثروت هست.

    کافیه زمان بزاریم روی باورهامون هرانچه نیاز داریم بهمون گفته می شود.

    وقتی روی باورهامون که اصل موضوع هست کار می کنیم بقیه موارد بهمون گفته می شود.

    وقتی می خواهید قانون رو بدونید،وقتی می خواهید فکر خداروو بخونید موارد مشابه افراد رو پیدا کنید.برید حضوری افراد رو از نزدیک ببینید

    وقتی میبینید که هر کسی یه عواملی رو عامل موفقیتش میدونه که ممکنه در فرد دیگر نباشه درک می کنید که موضوع اصلی و کلیدی باور این افراد و فرکانس هاشون هست که دارن ارسال می کنند

    27- تجربه ام در مورد خریدن موبایل، خیلی به یه موبایل جدید نیاز داشتم، به شوهرم هم گفته بودم ولی گفته بود فعلا امکان خریدش نیست، چند بار به این ور و اون ور نگاه کرده بودم که شاید وسایلی پیدا کنم که بتونم بفروشم ولی دیدم همه وسایلی که هست رو لازم داریم باز با خودم گفته بودم یه موبایل دست دوم بگیرم ولی یادم افتاد که دو باری که اینکار رو کرده بودیم پشیمون شده بودیم، شب بود توی رختخوابم دراز کشیده بودم یه لحظه به خودم اومدم گفتم اعظم وقتی که تو نمیتونی برای رسیدن به یه موبایل به خدا اعتماد کنی و داری به این فکر میکنی که چیزی رو بفروشی یا دست دوم بخری، در صورتی که تو لیاقتت یه موبایل خیلی خوبه چطور میخوای به هدف های بزرگتر برسی، از خدا عذر خواهی کردم و به این فکر کردم که خدا موبایل فروشی زده و چون عاشق منه حتما یه دونه خوشکل شو به من هدیه میده، به خدا گفتم من این چند تا راه رو بلد بودم که هیچ کدومم جواب نمیده تو هزاران راه دیگه بلدی که میتونی اینو به من برسونی، گفتم خدایا ببین من همین یه هزار تومنه رو بیشتر توی کیفم ندارم و ببخشیدا اینم خودم میخوام، خلاصه یه کم با خدا جونمون شوخی کردم و با خیال راحت خوابیدم و چه خداااای عشقی، فردا صبح مامانم زنگ زد و گفت قراره به یه نفر که من می‌شناختم و مامان شمارشو نداشت پول قرض بده که اتفاقا به اندازه ی پولی که من نیاز داشتم بود برخلاف همیشه و طبق قانون درخواست ازش خواهش کردم که اگه ممکنه اونو بده به من، که هیچ وقت تا به حال اینطوری نبودم و واقعا مجبور بودم و گفت که میتونه به هر دومون قرض بده و قرار شد که پولی رو که قراره به دستم برسه رو هر موقع رسید رو بهش بدم که مامان گلی هم گفت که فعلا عجله ای نیست و به لطف خدا یه گوشی خوشکل خریدم

    28- الآن,در این جایگاه که هستم بهتون پیشنهاد میکنم سعی کن ذهنت آرام باشه,آرامش داشته باشی و از هر آنچه که داری لذت ببر و سپاسگذار باش,در این صورت هدایت ها رو دریافت خواهی کرد.هدایتهایی که به هر آنچه که میخواهی میرسی,با راحتترین روشها

    29- من از اول ک بطور اتفاقی با استاد آشنا شدم سه ماه از فایل های رایگان استفاده کردم و اصلا هم از قانون سر در نیاوردم حتی نمیدونستم باور چی هست تا این اندازه من هیچی نمیدونستم ولی واقعا العان ک به روند تکاملم فکر میکنم میفهمم ک یه نیرویی فقط من و حل میداد جلو و حس فوقالعاده ای داشتم مدام فایل های رایگان تو گوشم با هندزفیری گوش میدادم بعد از سه ماه خداوند خیلی معجزه آسا منو تو مدار روانشناسی ثروت قرار داد و تونستم آنلاین این دوره رو پیش برم اون موقع هم استاد هر قسمت از فایل و روی سایت قرار میداد من تک تک کلمات و می نوشتم و خیلی از بچه های اون دوره عقب بودم اولین دوره ای بود ک داشتم و خیلی مدارم نسبت به بقیه پایین بود ولی من سعی میکردم فقط ب حرف های استاد گوش کنم و فقط روی باورهام کار کنم خیلی تو زندگیم تاثیر گذاشت خیلی آروم شدم تمام اون تنش های زندگیم از بین رفت و یه زندگی آروم برای من شد بدون اینکه کار خاصی بکنم فقط فایل ها رو گوش میکردم و حس خوب داشتم خیلی از جوابهای عقل کل استفاده کردم وقتی ب مشکلی بر میخوردم سریع از تو عقل کل ب جوابم می رسیدم من اون موقع مثل العان شما خیلی سوال ها داشتم ولی بخاطر اعتماد بنفس پایینی ک داشتم نمی تونستم سوال کنم و خیلی سردرگم بودم ولی یواش یواش راهها برام باز شد قانون و بهتر درک کردم وقتی تکاملم طی شد خیلی سعی میکردم ب زور بفهمم همه چیرو عجله داشتم سریع درک کنم خیلی هم اذیت میشدم بجای اینکه از زندگی لذت ببرم فقط دنبال این بودم سریع مدارم بره بالا ولی العان فهمیدم ک باید از لحظات زندگیم لذت ببرم همه چیز در زمان و مکان مناسب اتفاق می افته با این دوره خیلی درکم از قانون بهتر شد بیشتر سعی میکنم سپاسگزار نعمت ها یی ک دارم باشم بعضی اوقات یادم می ره ولی امروز ب الهام شد ک تمام حواسم یک هفته به این باشه ک از هر چیزی ک دارم لحظه ب لحظه سپاسگزار باشم کلا این روند من بود و دوست عزیزم شما خیلی از اون زمان من بهتر درک میکنی قانون و خداروشکر اعتماد بنفس بالایی هم داری ک میای سوال میکنی این خیلی خوبه اصلا عجله نکن اصلا چیز پیچیده ای نیست ک بخوای انجام بدی اصل قانون اینه ک احساس خوب مساوی با اتفاقهای خوب و خیلی مهمتر از اون هم اینه ک سپاسگزار نعمت هایی ک در حال حاضر داری باشی اون وقت آروم آروم تکامل ت طی میشه مدارت می ره بالا و بهتر می فهمی ک چیکار کنی با این دوره خیلی خیلی نتیجه میگیری تو قسمت پنج خیلی قشنگ استاد قانون رهایی و توضیح میده اصلا نیازی نیست هزار بار بگی به خدا من چی میخوام یک بار بگی کافیه فقط باید احساس خوب داشته باشی تا در مسیر خواسته هات قرار بگیری دوست عزیز امیدوارم توانسته باشم کمکت کنم فقط آرام باش بزار جهان کار خودشو بکنه فقط شما روی باورهات کار کن و نزار هر چیزی احساس تو بد کنه از جواب های عقل کل استفاده کن وقتی می خونی مدارا بالاتر می ره در پناه خدا شاد باشی گلم

    30- چقدر خدا منو دوست داشت که جهان بینی توحیدی رو همزمان با دوره ثروت تهیه کردم .

    از طرفی باورهای ثروت ساز در وجودم ایجاد شده از طرف دیگه هیچ عجله ای برای ارتقای یکباره در هیچ موردی رو ندارم چون میدونم باید در هر موردی تکاملم رو طی کنم

    از طرفی در دوره ثروت یاد گرفتم که من میتونم ایده های خوبی برای ثروت داشته باشم از طرفی در دوره جهان بینی یاد گرفتم چه ایده های خلاقانه ای برای ایجاد پول و ثروت میتونه وجود داشته باشه و فقط دنبال عشق و علاقم باشم و بس

    در دوره ثروت 1یاد گرفتم چطور باورای مخرب رو شناسایی کنم در دوره جهان بینی یاد گرفتم با حس وحال خوب در کنار یه باور قشنگ زندگیمو اونجوری که میخوام خلق میکنم

    31- حالا اگه میخوای به خواسته ات که بحث درآمدزاییه برسی باید بهت بگم که خداوند شرایط و مشتریهای عاااالی رو برای شما فراهم میکنه پس وقتی خدایی به این توانمندی داری اصلا نگران نباش و فقط کارت رو تحسین کن و اون پروژه ی نهایی رو که تولیدش کردی و خلقش کردی رو تحسین کن شما توی این مسیر که طی کردی کلی تجربه کسب کردی پس آرام باش و از خدا بخواه که به مسیرهای بهتر و پردرآمد هدایتت کنه و به خدا بگو من نمیدونم از چه راهی ولی میدونم که تو برای من مشتری میشی درآمد میشی ثروت میشی پس به خودت میسپارم که از راههای مختلفی که خودت به اونا آگاهی برای من درآمدهای عالی بفرستی حتی اگه از این پروژه نشه مهم نیست چون قطعا مسیرهای عالی رو برای من فراهم میکنی. دوست من توکل کن به خدا و دستان خداوند رو برای دریافت نعمت به زندگیت باز بگذار خودش ایده برات میشه خودش راه برات میشه با این دیدگاه که خدا منو به مسیرهای درامدزا و ثروت ساز هدایت میکنه از خواسته ات رها بشو و بهش نچسب از این راه نشد از یه راه دیگه به زمانبندی خدا ایمان داشته باش و عجله نکن و از خدا بخواه خودش ایده بده بهت تا کارت رو به نتیجه برسونی اصلا هم نگران باورهای اطرافیانت و همکارات نباش چون فقققققط خودت مهمی و باورهای خودت خداوند شمارو با افراد بهتر و مسیرهای بهتر همراه میکنه پس فقط روی خودت و باورهای خودت کار کن.

    32- جلسه 6 در مورد تغییر باور ها صحبت کردید که خیلی به من کمک کرد شما گفتید که با تغییر باور ها احساس خوبی به وجود میاد ولی من حتی زمانی که احساس خوبی دارم کلی باور های درست واسم شکل میگیره و یجورایی این احساس خوبه باور های اشتباه رو در خودش ذوب میکنه و عکس این موضوع هم به وجود میاد که با تغییر باور احساس خوب میشه و با احساس خوب هم باور تغییر پیدا میکنه که وقتی احساس خوبی دارم خدا چندین نشونه بهم میده که باعث تغییر باورهای غلط میشه

    33- همچنین یاد گرفتم که الهامات در آرامش شنیده میشوند ، و این که همواره سپاسگزار خداوند برای داشته هایم باشم ، قشنگ ترین چیزی که از استاد خوبم یاد گرفتم ، باور فراوانی هست ، این باور آرامشی به انسان میده که با هیچ چیز قابل قیاس نیست ……

    34- داشتم جلسه ی 6 رو میدیدم,ی چیزی بهم گفت ول کن بابا این جلسه رو,وقتی بعد از این همه سال خودِ استاد زمزمه هاش قطع نشده,الکی چرا زمانت رو هدر میدی.ی حسی بهم گفت:همینکه دو هفته است شناخت پیدا کردی,یعنی این که هدایت شدی,یعنی تو مسیری,یعنی ادامه بده.

    با وجودِ این زمزمه ها و فعالیتهای روزانه ی شیطان مگه استاد رشد نکرده؟

    تمرن کرده و تمرین کرده….. تا افسار و از دستِ شیطان گرفته.پس منم میتونم.

    شیطان به اندازه ی انسانهای روی زمین روش بلدِ برای گمراه کردنِ من,ولی جایی که ایمان باشه,شیطان نیرویی نداره.نیروی خیر و انرژیِ مثبتِ منشآ همیشه پیروزِ.(در صورتی که اَزَش استفاده کنیم)

    35- در مورد سوال شما در مورد مهاجرت میخواستم اینو بگم که انجام هر عملی اگاهانه و با باورهای درست قطعا نتیجه بخش تر خواهد بود. ولی چیزی که هست ما در مسیر زندگی مون وقتی داریم روی باورهامون کار میکنیم و سعی میکنیم همیشه در مسیر باشیم پس باید خیالمون دیگه همه جوره راحت باشه از این بابت که هرررررر اتفاقی توی زندگی من میافته قطعا به نفع منه. قطعا اومده تا یه چیزی رو بهم یاد بده . یه راه جدیدی رو برای رسیدن به خواسته هام پیش روم بزاره. با این دیدگاه از اتفاق و شرایط پیش اومده استقبال میکنم . و وقتی با دیدگاه درست و باورهای خوب وارد ماجرا میشیم درهای خداوند رو توی اون قضیه میبینیم که به روی ما باز شده. پس یاما خودمون اگاهانه تصمیم به تغییر شرایط میگیریم یا وقتی تو حال خوبیم جهان برای ما این روند رو پیش میبره که در هر دو صورت به نفع ماست . فقط کافیه که ما در حال خوب باشیم در حال لذت بردن از همین الان و همین شرایط و اعتماد منیم به خداوند. اعتماد منیم به جهانی که کارش رو خوب بلده

    36- سلاااااام استاد جونم سلااااام دوستای خوبم. میخوام از یه تجربه براتون بگم یه معجزه که امروز صبح برام اتفاق افتاد: نزدیک به دوهفته بود که درد شدیدی در ناحیه ی لگن داشتم و اوایل دردش کمتر بود و هرچقدر پیش میرفت این درد بیشتر و بیشتر میشدبه حدی رسیده بود که که موقع راه رفتن پاهام لنگ میزد و من مدام از بدنم سپاسگذاری میکردم و با کارکردن روی ذهنم سعی میکردم بهبودی پیدا کنم تا اینکه دیشب به حدی درد گرفت که نمیتونستم قدم بردارم تا ساعت 3 نشسته بودم کامنتهای شماهارو میخوندم و تا از جام پا شدم که برم توی تخت بخوابم دیدم اصلا نمیتونم یه قدم بردارم. ازاونجایی که همسرمم خوابیده بود راهی نداشتم جز اینکه خودمو به سختی بکشونم توی اتاق خواب و بخوابم خلاصه از خدا کمک خواستم و دستمو به درو دیوار گرفتم و خودمو کشوندم به تخت و خوابیدن. تا رسیدم به تخت شیطان به قول بچه ها چاخان شروع کرد به ور ور کردن و منو تا سر حد مرگ ترسوند در عرض 2 دقیقه چنان سناریوی وحشتناکی برام نوشت و اجرا کرد که تمام وجووودم پر شد از استرس. خداروشکر با آموزشهتی استاد خوبم موچش و گرفتم گفتم چاخان بس کن من دستتو خوندم این همه حرف چرت به من زدی هیچکدوم عملی نشده تو کارته که منو بترسونی اما من خدایی دارم که خییییلی هوامو داره خیلی مهربونه اما تو چی یه دروغگوی متظاهر بیشتر نیستی. خلاصه تونستم کاملا خودمو آروم کنم و بعدش گفتم خدا جونم خودت بهم بگو که از چه راهی میتونم سلامتیمو به دست بیارم و خودت منو به مسیر سلامتی هدایت کن و بچه ها صبح که بیدار شدم از تخت اومدم بیرون رفتم سمت اتاق دخترم و اصلا متوجه نشدم که پاهام خوب شده بعد یه دفعه یادم افتاد من دو هفته است درد پا داشتم و الان هییییچ اثری ازش نیست. خدایا شکرت و جالب اینجاست که دیشب که با خدا حرف میزدم گفتم خدا جونم هدایتم کن پیش یه دکتر خوب تا تشخیص بده من مشکل پام چیه و خدا خودش دکترم شد خدایا شکررررررت خدایا ممنونم از سلامتی جسم و روحم. راستی یه یاکریم صبح اومده توی گلدون کاکتوسم تخم گداشته))) خدایا شکرررت فقط شکررررررت.

    37- این روزا انقد این نشونه ها رو میبینیم که انگار خدا فقط چسبیده به کار ما..انگار همه چیزو فراهم کرده که به هدفهامون برسیم..وقتی خدا بخواد هر غیرممکنی ممکن میشه ،در واقع غیر ممکنی وجود نداره و فقط ذهن ماست که اونو غیرممکنه میدونه ،یعنی تا قبل این ماجرا ما همش به این فک میکردیم که چیکار کنیم و چه جوری یه آشنا دبی پیدا کنیم ولی خدا خیلی راحت و آسون اون آدمو سر راهمون گذاشت…اون آدم دستی هست از طرف خدا که کار نامزدمو درست کنه درست مثل بابام که دستی بود از طرف خدا …استاد دیشب همش یاد فایل بهترین باور راجب خدا افتادم که چقدر حسمو خوب میکنه هر وقت گوش میکنم خدا همه چیزه …خدا پدرمه،خدا عشقمه، همین احساس خوبمه .راست میگی استاد توصیفش خیلی سخته ،فقط باید درکش کرررد.درکش میکنم هر روز بیشتر و سعی میکنم توحیدی تر عمل کنم …دوستان من هنوزم هر روز فایل بهترین باور راجب خدارو گوش میکنم ..سعی میکنم باورای توحیدی بیشتری بسازم و تو وجودم ایجاد کنم بنظرم تنها راهش همینه ،تنها راه رسیدن به خواسته هامون اینه که بدونیم خدا هست ،خدا کنارمونه،خدا همه چییییزه پیشنهاد میکنم هر روز صبح یا شب یا هر موقع که تونستید فایل فقط خدا و بهترین باور راجب خدا رو گوش کنید چون همین که باورمون راجب خدا خوب باشه،همینکه ایمان داشته باشیم مطمنم همه چیز میاد پول،ثروت،رابطه خوب .من فقط به اندازه سر سوزن دیروز باورش کردم و کلی اتفاق خوب برام افتاد حالا فکر کنین اگه باورمون بیشتر شه چه اتفاقات خوبی میفته ،خدا منتظرمونه یه قدم جلو بذاریم صد قدم سمتمون میاد.دوستتون دارم

    38- فقط باید صبور باشیم ،دست خدا رو نبندیم اون از هزاران راه میتونه ما رو به ثروت برسونه ..همین که حالمون خوب باشه و باورهای مناسب داشته باشیم و حتی از درآمد کممونم لذت ببریم چون مطمنا وضعیت اینجوری نمیمونه و روز به روز بهتر میشه..استاد اگه یه نگا به سوالای من تو عقل کل بندازین متوجه میشید معضل اصلی زندگیم کار بود الان اشک تو چشمام جمع شده …نمیدونم چی بگم ..نمیدونم فقط میتونم بگم باور کن که میشه ،توکل کن که میشه ..درارو وا کن که میشه هر چی که بخوای میشه ..خدایا با چه زبونی میتونم تشکر کنم ازت …نمیدوونم نمیییدونم واقعا ………..

    39- به “تدبیرش” اعتماد کن ،

    به “حکمتش” دل بسپار ،

    به او “توکل” کن ؛

    و به سمت او “قدمی بردار” ،

    تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی…

    40- خدا حواسش به همه هست و به من هم و در زمان و مکان مناسب منو به خواسته ام می رسونه

    41- یه قانونی هست بنام برانگیختگی یعنی من میخوام اون روی باورهای مثبت و پر انرژی و ثروتمند و مهربان افراد رو ببینم و برای اینکه فعالش کنی باید تمرکزت رو نکات مثبتشون باشه یعنی یه رفتار خوب ازشون دیدی سریع به خودت بگو دیدی!!چون مدارت درسته داری این رفتار خوب رو از فلانی میبینی و شروع کن به سپاسگزاری که خدایا شکرت که این خصلت زیبا در همکارم هست و من تونستم ببینمش،و شبا با خودت فکر کن که چه رفتاری رو دوست داری فردا ازش ببینی و تجسمش کن که همون رفتار دلخواهتو باهات داره،و شروع کن به نوشتن همین تصورات زیبات.

    42- دوستان تمرین سپاسگزاری برای من جواب میده، معجزست، حتما انجامش بدید، ضرر نمیکنید، نزدیک ترین فرکانس به فرکانس منبع سپاسگزاریه

    43- در دوره روانشناسی ثروت استاد گفتن هر کسی نیاز بزرگتری از جامعه رو برطرف کنه به ثروت و موفقیت بیشتری میرسه

    من کلی رفتم تو فکر و نمونه هاشو آوردم تو ذهنم که با هزینه کم تونستن یه بیزینس خوب راه بندازن که نیاز بزرگی از مردم رو برطرف کرده

    مثلا: دیوار ، شیپور، اسنپ ، ریحون ، زودفود ، نت برگ و کلی برنامه و سایت دیگه (میگم سایت چون براحتی درک میکنم که راه اندازی اینا در قدم های اول برای من مثل آب خوردنه)

    هی فکر میکردم که خدایا چرا به ذهن من نمیاد، چرا ایدش نمیاد که منم انجامش بدم و کلی پول در بیارم. لازم به ذکره بگم که سود این سایت ها و برنامه های به ظاهر ساده خیلی خیلی زیاده.

    اما با یادگیری بهتره تکامل رفتم تو فکر، دوباره دوره آفرینش رو دوره کردم، تئوری مدارها

    گفتم من الان مدارم پایینه اصلا همچین ایده ای نمیاد، باید همین ایده های تو این مدار رو عملی کنم تا رفته رفته به اونا برسم

    یه پرانتز هم باز کنم (خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خنده داره اگر فکر کنیم که این کسب و کارها دیگه تموم شد، هرچی بود قبلا زدن و دیگه نمیشه همچین کسب و کارهایی راه انداخت و به ما چیزی نرسید از اینجور کسب و کارها)

    این خودمون هستیم که تعیین میکنیم اهدافمون چقدر مهم هستن

    این خودمون هستیم که تعیین میکنیم چقدر موفقیم، چقدر خوشبختیم

    همه ی ما پتانسیل راه اندازی کسب و کارهای خوب رو داریم، همه ما لیاقت ثروت و آرامش رو داریم، همه ما لایق داشتن خانواده خوب و عالی هستیم پس نباید خودمون رو دست کم بگیریم

    اگر اینهمه ایده ی خیلی خیلی راحت با سود نجومی به ذهن خیلی ها اومده پس به ذهن ما هم میاد. ولی نه 1 شبه

    تکامل

    تکامل

    تکامل

    از خدا میخوام کمکم کنه بتونم با ایمان و پشتکار در مسیر باشم و این تکامل رو با قدرت طی کنم

    و در کل مسیر از ثانیه به ثانیه زندگیم لذت ببرم

    44- انگار خدا داشت باهام حرف میزد میگفت ببین عجله نکن من حواسم بهت هست و تو دقیقه آخر تمام کارها رو برات درست میکنم من زیاد اهل فوتبال نیستم و بازی ایران و مراکش و ندیده بودم ولی شنیدم ک لحظه آخر گل زدند خودشون ب خودشون بعد از مصاحبه هدایت شدم ب خلاصه فوتبال تو یوتوب کلی ذوق زده شدم چقدر خدا کاراش درسته واقعا اصلا نمی تونی هیچ کاری رو خودت انجام بدی خدا خودش همه کار برات میکنه دقیقه آخر خودش برات گل میزنه ک هیچ کس نمیتونه دیگه کاری بکنه وای خدا چقدر قشنگ امروز اگاهانه جلوی شیطون و گرفتم خدا چقدر درسهای قشنگی بهم داد چقدر ارومم کرد خودش گفت نگران نباش من در زمان مناسب برات گل میشم برات راه میشم جوری کارهات و میکنم ک هیچ کس نتونه جلوی فرکانس تو بگیره فقط تو روی من حساب کن بقیه کارها رو من برات میکنم خیلی حسم خوب شد گفتم با شما عزیزان ب اشتراک بزارم و بگم مصاحبه آقای بیرانوند و ببینید ک از کجا ب کجا رسیده خدا خودش قدم ب قدم هدایتت میکنه

    45- امیدوارم موفق باشین بویژه که این جسارت رو به خرج دادین برای مهاجرت. این قضیه ی مهاجرت به یه استان دیگه یه موضوعی هست که مدت زیادیه فکر منو مشغول کرده . فقط این که آدم کجا رو انتخاب کنه تصمیم خیلی مهمیه.

    جناب سرشاری هم انگار صحبت از مهاجرت به شهر دیگه ای رو داشتن . خداوند خودش فرمان داده: سیرو فی الارض . پس قطعاً دست خدا یار هجرت کنندگان است.

    کسی که هجرت می کنه یعنی از غیر دل می بره و فقط به یاری خدا دل می بنده و به همین جهت هم هست که همیشه هجرت کنندگان بسیار موفق هستند . در اقواممون که بررسی می کنم می بینم هر کسی که این جسارت رو به خرج داده و سالها قبل شهر زندگیشو عوض کرده، الان دیگه اونقدر اون بالا بالاها رفته چه از لحاظ موفقیت شغلی، چه از لحاظ موفقیت مالی، چه از لحاظ روابط و چه از لحاظ درک زیاد و دیدگاههای جدید و به حدی مدارهاش متفاوت شده که بقیه اعضا فامیل خیلی به ندرت او را می بینند.

    من مطمئن هستم که شما هم با این اراده و توکلی که دارین حتماً موفق می شین . تنها باید یادتون باشه که احساستون رو خوب نگه دارین تا الهامات به سمت شما جاری بشه و با الهامات جلو برین. شاد باشید.

    46- متنی ازسو امی

    کاری بایدانجام شودیهبه آن رسیدگی شود.آن رادرلیست قراربده.نه.نه درلیست خودت.آنرارلیست کارهای من قراربده .بگذارمن آن کسی باشم که به این کاررسیدگی می کندومشکلات راحل کند.تازمانی که آن راکامل به من محول نکنی نمی توانم کمکی به توبکنم.هرچندلیست کارهای من بسیار طولانی است .اماآخرمن خداهستم.من قادرم هرکاری که به من واگذارمی کنی را انجام دهم .درواقع اگرحقیقت رابخواهی من پیش ازاین هم بسیاری ازکارهای توراانجام داده ام بدون اینکه خودت هرگزازآن خبرداشته باشی.

    به من اعتمادکن.به محض اینکه بارهایت رابه من سپردی دیگرآن هاراپس نگیر .به من اعتمادکن ایمان داشته باش که من به تمام نیازهاومشکلات تورسیدگی می کنم .آیابافرزندت مشکل داری؟آن رادرلیست من قراربده.آیامشکلات مالی داری؟آن رادرلیست من قراربده.آیاازفراز ونشیبهای احساسی خوددررنج هستی؟به خاطرمن آن رادرلیست من قراربده.من می خواهم به توکمک کنم .تمام آنچه که توبایدانجام دهی درخواست کردن است.

    بامن حرف بزن.من ازتومی خواهم که بسیاری ازچیزهارا بهدست فراموشی بسپاری .فراموش کن آن چیزهایی کهتوراناراحت می کرد نگرانی هاودلخوری هارافراموش کن .زیرااکنون تومی دانیکه همه چیزتحت کنترل من است.اما یک چیز هست که می خواهم هرگز فراموش نکنی.ازتومی خواهم که صحبت کردن بامن راهرگز فراموش نکنی.بامن صحبت کن.من عاشق توهستم ومی خواهم صدایت به کرات شنیده شود.می خواهم به من ازدوستان وخانواده ات بگویی.درحقیقت دعاگفتگوی توبامن است .می خواهم عزیزترین دوست توباشم.

    ایمان داشته باش.من بسیاریازچیزهاراازاین بالا می بینم که توازجایی که هستی قادربه دیدن آنهانیستی .ایمان داشته باش که من به آنچه که انجام می دهم واقف هستم .به من اعتمادکن .نیازی نیست آنچه راکه من می بینم تونیزببینی .من همواره ازتومراقبت می کنم ونیازهایت را برآورده خواهم کرد .فقط باید به من اعتمادکنی .هرچندکه کارهای من بسیار مشکل تر وبزرگترازتوست .به نظر میرسد که تودرانجام همین کارساده هم مشکل زیادی داری .اعتمادکردن چقدر مشکل است ؟

    صبورباش.چنان برنامه ریزی کرده ام که تنهادرطول یک دوره زندگی ات تجربه های گوناگون بسیاری داشته باشی .ازکودکی رشدکردی وجوان شدی.صاحب فرزندشدی.بارهاشغل خودراعوض کردی .حرفه های زیادی یادگرفتی.به جاهای زیادی سفرکردی .هزاران نفرراملاقات کردی وتجربه های بسیاری اندوختی حال چطوروقتی کاری که من بایدانجام دهمکمی بیش ازانتظارتووقت می برد اینگونه لبی تابی می کنی .به زمان بندی من ایمان داشته باش .چراکه زمان بندی من بی عیب ونقص است.فقط بخاطر اینکه کل جهان رادرشش روز آفریدم همه فکرمی کنند من همیشه بایدعجله کنم.

    مهربان باش.بادیگران مهربان باش زیرامن آنهارانیزبه اندازه تودوست دارم .ممکنست آنهامانندتولباس نپوشند یامانندتوصحبت نکنند یابه شیوه تو زندگی نکنند.امابااین حال من عاشق همه شماهستم .لطف کن تاسعی کنی بخاطرمن باآنهامداراوسازش کنی.من هرکدام از شمارا به گونه ای متفاوت آفریدم .اگرهمه شما مثل هم بودید بسیارخسته کننده می شد .بدانیدکه من هریک از این تفاوتهایتان رادوست دارم.

    عاشق خودتان باشید.اینقدرکه من عاشق شماهستم چطورمی توانیدخودتان رادوست نداشته باشید..شمابرای من خیلی گرانبها وارزشمندهستید.

    ادامه 100 نکته هفتم در پیام بعدی ??????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3807 روز

    ادامه 100 نکته هفتم پیام قبلی ??????

    47- فهمیدم که این وظیفه ی من نیست که شور بزنم و به این در و اون در بزنم، وظیفه ی من خواستنه، خواستن بدون تردید، که این چیزهایی که از زبون استادم می‌شنوم فقط کلام خداست، وظیفه ی من خوشحال بودنه سپاسگذار بودنه و اعتماد کردن به خداست و کنترل ذهنم که هر بار که شیطون اومد بگم خدا برام می‌خره خدا بهم قول داده که هدایتم میکنه، خدا برای من کافیه

    48- بعد دوره روانشناسی ثروت خیلی دچار ابهام شده بودم. میدونید سختم بود…و با جهان بینی توحیدی فهمیدم اهااا نکته تو صبوری و امید و طی کردن تکامله. تو عجله نکردن. تو لذت بردن از مسیر.

    49- آیه 5 سوره الضحی

    وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ

    و به زودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی

    همون باوری که استاد میگفت : خدا بهم گفته از ثروت بی نیازت میکنم اونقدر که نتونی بشمری ، نتونی تصورش کنی . سیرت میکنم ازش

    50- خدا همه چیه خدا زمان خدا مکان خدا صداست خدا تصویره خدا حس خدا من خدا تو خدا همه خدا یه حشره ست خدا یه ستاره ست خدا یه انرژی ک همه چی رو در بر گرفته خدا یه قانون خدا یه تعادل خدا همه چیه

    وقتی ما یه همچین چیزی رو میخوایم بفهمیم ش میخوایم درکش کنیم بهترین راه اینه ک بیایم باورهای مناسبی در موردش ایجاد کنیم

    حالا ک نمیشه توضیحش داد هر جوری ک بخوای درکش کنی ب همون شکل در میاد یه انرژی ک تو بهش شکل میدی

    اصلا خدا تویی خدا افکارت خدا ن عشق ن نفرت ن خوبی ن بدی هم عشق هم نفرت هم خوبی هم بدی هم بالا هم پایین ب قول خودش هم اول هم آخر

    وقتی اگاهانه می فهمی همه چی خودشه اون وقت باورهات در مورد خداوند بیشتر میشه

    اینجوری نیست بگی خداوند خوبیه در مورد مکر خداوند میگه من مکارترین مکارانم

    همه چی خودشه همه چی اونه با توجه ب باورهای هر فرد با توجه ب شکل ظرفی ک ایجاد کردی مثل آب ب هر شکلی ک تو درش بیاری اون ویژگی ک تو می سازی در ذهنت ب همون شکل در میاد اون جوری میشه ک تو میسازیش تو باورش میکنی

    ب خاطر این میگم همه چی باور تمام اتفاقات زندگی ما بخاطر شکلی هست ک ما ب اتفاقات میدیم و باوری ک ما در مورد شون ایجاد میکنیم

    مثلا باورت این باشه ک خداوند همیشه با تو همراه تو در کنار ت حامی ته خداوند همیشه منبع رزق و ثروته و …

    حالا ک همه چی خودشه هر چقدر بتونیم بزرگتر فکر کنیم در موردش ب همون نسبت میتونیم بیشتر داشته باشیم به همون نسبت میتونیم بهتر زندگی کنیم به همون نسبت میتونیم آرامتر باشیم

    در هر صورت در هر کجا ک هستی ب هر صورت ک بتونی باورهات و در مورد هر چیزی و در مورد خداوند تغییر بدی ب همون نسبت میتونی جهان بهتری رو برای خودت خلق کنی میتونی دنیای بهتری رو برای خودت خلق کنی دنیای تو فقط دنیای تو هر جوری ک خدا رو باور کنی هر جوری ک قدرت بهش بدی هر جور ک احساس کنی بهت نزدیکه دوست داره بهت کمک میکنه نامحدود هر جوری ک ببینی همون جور میتونی تو زندگیت تجربه کنی

    البته باید ادامه بدی و هر روز کیلیر تر و واضح تر بشی و این روند و همین جور ادامه بدی

    51- بازم می خوام تشکر کنم بابت فایل کنترل نجواهای ذهنی هرچی بیشتر گوش میکنم آرام تر میشم

    دیگه تا یه ذره می خواد حالم بد بشه بهش میگم صبر کن کجا داری میری مچت رو گرفتم من اشرف مخلوقات هستم و تو به خاطر اینکه به من سجده نکردی رانده شدی از درگاه خداوند زمانی که پیامبر به معراج رفت فرشته مقرب درگاه خداوند از یه جایی نتونست بره جلو تر خداوند تمام هستی رو مسخر من کرده

    حالا من قدرت رو بدم به تو که حالم رو بد کنی؟شیطان هیچ قدرتی نداره اتفاقا وقتی میاد سراغم بهش میگم ممنونم که داری بهم باگ ها و باورها رو نشون می دهی

    52- اینقدرررر خدا مهربونه،تمااام کارامون رو برامون انجام میده حتی1درصد رو هم ما انجام نمیدیم،حتی ماهارو هم کول میکنه،یعنی ایییینننققددددررر مهربونه،خدایا شکر که عزیز دردانه خداییم،خدا میگه تو قدم برندار بنده یه نازنین من خودم همه جوره جُورتو میکشم نازنین من.

    بچه ها هرچی میخوایین به خود خدا دستور بدین به خداوندی خدا خودش همه چیو راست و ریست میکنه،زمین و زمان رو بهم میدوزه،میگه نور چشمی من ازم خواسته چشتون کور دندتون نرم همین الان براش همه چیو فراهم کنین و این میشه که ما به رویاهامون میرسیم.

    الحمدالله رب العالمین

    53- سلام سلام و صد تا سلام به بهترین استاد توحیدی دنیا،

    استاد عباس منش عزیز..و سلام به همسفرای گل و نازنینم..

    تمرین جلسه ششم….

    استاد اگه اجازه بدید میخام خلاصه جلسات گذشته رو بگم و ارتباطش با توحیدی شدن یک انسان رو…

    در جلسه ی اول یاد گرفتم که بر ترس ها غلبه کنم و قدم اول رو برای تغییر بردارم..

    ارتباطش با توحیدی شدن اینه که:

    وقتی شما مسیر توحیدی شدن رو طی کردی و ایمان و توکل تو قوی و کامل شده،پس دیگه ترس و نگرانی اصلا معنایی نداره چون تو به منبع اصلی جهان هستی خداوند وصل هستی…

    در جلسه ی دوم در مورد عجله نداشتن و طی کردن تکامل یادم دادید و اینکه ارامش داشته باشم…

    ارتباطش با توحیدی شدن اینه که:

    شما وقتی یک انسان توحیدی هستی و ایمان و توکل در تو اولین حرف رو میرنه..پس به یک ارامش عمیق و ناب الهی رسیدی..که برای هیچ چیز عجله نداری چون ایمان داری در موقع خودش به اون هدف میرسی..چون توکل کردی به منبع عظیم جهان هستی ..و این ارامش الهی به تو کمک میکنه تا تو هر زمینه به راحتی و بدون دغدغه تکاملت رو طی کنی..

    در جلسه ی چهارم یادم دادید دنبال عشق و علاقه ی خودم باشم و توجهی به افکار و جریانات جامعه نداشته باشم که به چه سمت و سویی هستش..و با خلاقیت دنبال گسترش جهان هستی باشم..

    ارتباطش با توحیدی شدن اینه که:

    وقتی مسیر توحیدی شدن رو هر روز و هر روز داریم تمرین میکنیم تا یک فرد توحیدی و یکتاپرست باشیم به راحتی روی باورهای مناسب با خواسته هامون کار میکنیم و ایمان داریم که خداوند بیشتر از ما دوست داده که ثروتمند باشیم و به گسترش جهان هستی کمک کنیم پس با این ایمان و توکل در مسیر درست و افراد درست قرار میگیریم و به راحتی با خلاقیت و نو اوری در زمینه ای که علاقه داریم به بسط و گسترش جهان هستی کمک میکنیم..

    در جلسه ی پنجم یادم دادید که شاه کلید رسیدن به خواسته ها ،لذت بردن از مسیر رسیدن به خواسته ها و در لحظه ی حال زندگی کردن هستش..

    ارتباطش با توحیدی شدن اینه که:

    وقتی شما یک انسان توحیدی هستی و ایمان و توکل کامل به خدواند داری،پس نه نگران اینده ای و نه در افسوس گذشته،چون با ارامش الهی که از خداوند میگیری فقط و فقط در لحطه ی حال زندگی میکنی و حتی اگه زمانی مشکلی هم پیش بیاد اینقدر ایمان و ارامش داری که نه تنها شادی تو بهم نمیریزه بلکه مطمعنی که خداوند از قبل برای حل مشکل تو اماده شده و تو اون لحظه از زندگیت لذت میبری..و این یعنی توحیدی شدن..

    در جلسه ی ششم بهم یاد دادید که ذهن ما هم مثل جهان دوقطبیه،1.‌نجواهای ذهنی 2..الهامات درونی

    استاد بهم یاد دادید که این دو قطب در ذهن همه ی ادم ها وجود داره.‌‌و اینکه کدوم در ما بروز میکنه برمیگرده به اینکه ما به کدوم قطب بهای بیشتری بدیم..اگه به نجواها تکجه کنیم و بخایم با اون مقابله کنیم پس اون قوی تر میشه…ولی اگه به نجواها بی توجه باشیم و دنبال این باشیم که باورهای متضاد بت اون نجواها رو بسازیم و تمرین کنیم تا الهامات درونی قوی و قوی تر بشه و وقتی الهامات درونی قوی میشه رفته رفته نجواها ضعیف و ضعیف تر میشه و حتی میتونه به صفر و 1 درصد هم برسه.…

    ارتباطش با توحیدی شدن اینه که:

    وقتی تو مسیر توحیدی شدن هستیم یعنی ایمان و توکل داریم به منبع اصلی یعنی خداوند عزیز

    ایمان و توکل یعنی چی؟ یعنی ایجاد باورهای خوبی که به ما ارامش میده و وقتی تو این ارامش و توکل رو داری؟به راحتی میتونی گفتگوهای ذهنی خودت رو در مورد موضوعات مختلف به سمتی هدایت میکنی که نتیجه ی اون احساس خوب و ارامشی هست که داری…

    و احساس خوب =اتفاقات خوب

    پس تا این جلسه یاد گرفتم که هر چه بیشتر و بیشتر تو زمینه ی توحیدی شدن خودم تکرار و تمرین داشته باشم چون با توحیدی شدن و توکل و ایمان به هر چه که می خواهم به راحتی میرسم..

    وقتی من ایمان و توکل به خداوند رو دارم ارامشی ناب از جنس الهی دارم که شیرین ترین ثمره ی توحیدی شدن من هست..ارامش دارم..عجله ندارم..شاد و خوشحالم و در لحظه ی حال زندگی میکنم و لذت میبرم

    وقتی ایمان دارم،باورهای قشنگ رو در ذهنم میسازم و نجواهای ذهنم خیلی کم و کم رنگ میشه و هر چه ایمانم قوی تر باشه، به صفر هم میرسه

    وقتی ایمان و توکل دارم به بهترین مسیر ها هدایت میشم و به راحتی نجواها در ذهن من کم میشه و به راحتی و اسونی متوجه الهامات درونی میشم…

    و این الهامات درونی باعث ارامش و خوشحالیه من میشه..

    و باعث میشه که من اصلا تو احساس بد نمونم…

    وقتی ایمان و توکل داری ،یک انسان سپاسگذار و سپاسگذار هستی و در شرایط سخت توجه تو به داشته ها و نعمت هات کشیده میشه چون ایمان داری ..چون میدونی که داشته های هزاران برابر بیشتر از نداشته هات هستش…پس باید روی باورهای مناسب کار کنید ..تکرار و تکرار و تمرین….

    54- با احساس دین به خواسته ها نمیرسیم

    اینکه با فورس کردن و منگنه گذاشتن خودمون به چیزی نمیرسیم

    55- نازنین کرمی دست عزیزم در خصوص سوال شما در رابطه با اینکه کارهاتون رو به تعویق میندازین

    من خودم از تنبلای روزگازم و خوب میفهمم به عقب انداختن کار یعنی چی

    اما روشی که استفاده کردم و برام عالی بوده از اهرم رنج لذت بوده

    وقتی یه کاری میخوام انجام بدم و عقب میندازم میشینم مینویسم که چه فوایدی داری انجام دادنش با کمی پر رنگ کردن فواید

    و همینطور ضررهاشو خیلی پر رنگ و ترسناک مینویسم و ذهنمو روشن میکنم چه عواقبی داره و خودم رو در حالتی میبینم که انجامش دادم و حس خوبی بهم میده

    اون حس رو حفظ میکنم و هی تجسم میکنم و انجااامش میدم‌

    56- بنام خدایی که برام همه چیز میشه در صورتی که باورش کنم،در صورتی که حرکت کنم . اصلن وقتی کنار میکشی خودتو و اجازه میدی خدا کارشو بکنه یعنی باورش داری،وگرنه نمیری کنار که خدا همه چیز میشود همه کس را.هم برای من هم برای تو هم برای همه

    57- چقدر قشنگ میشه درک کرد قانون و تو فوتبال

    اول تا آخر ک ما داشتیم فوتبال و نگاه میکردیم دخترم مدام دعا میکرد خدایا ما ببریم و آخرش هم گفت حقش نبود انقدر زحمت کشیدن چرا نبردنند واقعا چقدر ما باورهای محدود کننده ای داریم ک از ما ب بچه هامون هم انتقال داده شده فکر میکنند هر چقدر بیشتر سختی بکشیم حتما باید پیروز بشیم خدا باید دلش بسوز ه و ب نفع ما تموم بشه کلی براش توضیح دادم و بعد از یه کم فکر کردن فهمید ک خدا سیستمی عمل میکنه ن احساسی چقدر ب خود من تو درک قانون کمک کرد ک همه چی باور با اینکه خیلی خوب بازی کردند خیلی عالی ولی خودشون و باور نداشتند و قانون چقدر دقیق عمل میکنه و برای همه یکسان و ب هیچ وجه خدا پارتی بازی نمیکنه به هر چی باور داشته باشی همون تجربه رو میکنی ای کاش همه میدونستند ک همه چی ب باور ربط داره اگر خودشون رو باور داشتند و فکر نمیکردنند ک اونا ستاره اروپا هستند العان برنده بودند چقدر قشنگ و جوانمردانه بازی کردن بازم دمشون گرم

    58- استاد جونم آخه من چی بگم که جلسه ی ششم فوق العاده است.

    رابطه ام با چاخان خیلی خیلی خیلی خوبه اصلا خیلی باحال دوستیم با هم و مچش رو میگیرم.

    الان که فکر میکنم قبلا خیلی مقاومت داشتم در ارتباطم با چاخان و فکر میکردم دیگه اگر احساسم بد بشه کارم تمومه اما الان نه تا میاد حرف بزنه منم باهاش حرف میزنم میگم ای کلک من که تو رو میشناسم که همیشه بهم دروغ گفتی، تو کارتو بکن منم کار خودمو میکنم.

    اصلا همین صحبت کردن با چاخان هم حالت شادی و نشاط برام داره.

    استاد عزیزم ممنونم که شما اینقدر قوانین و ساده و عملی به ما یاد میدید، استاد عزیزم دوستتون دارم بی نهایت

    59- “هرانسان درمسیر تکامل خویش است”

    وچقدراین باوربه من آرامش میده ،اینکه عجله نکنم،اینکه باورکنم همه چیز درجهان درزمان مناسب خودش اتفاق میفته و بااحساس آرامش و احساس عالی.اگرمن از هرآن چیزی که دارم لذت ببرم و روی باورهام متمرکزکارکنم.بالذت و با این باور که” میدونم جواب میده” یقین دارم به زودی به همه خواسته هام دست پیدامیکنم.

    60- من به تازگی وبعداز هفت ماه کارکردن روی باورهام به باورهای محدودی پی بردم که فقط در پی عمل به یک الهام واضح برام رخ داد.که اگربه اون عمل نمیکردم هرگز متوجه اون باورهای محدودم نمیشدم.وچقدر خوشحال وراضیم.که شجاعانه جلورفتم و دستهای خداوند رو دیدم و دریک نقطه باورمحدودم رو شناسایی کردم.باوری که حلش میتونه کمک شایانی به رشد و موفقیت وپیشرفت من کنه.

    وفقط میخوام بگم دوستان عجله واقعا نجوا وزمزمه شیطانه.که گاهی بسیار زیرکانه و باحقه های متفاوت درلباسهای مختلف میخواد قانعمون کنه که این عجله بجاست وکارت درسته.!!! درحالیکه جنس الهامات خداوند ازآرامشه.وبی شک هردستاوردی که ازجنس آرامشه دربهترین زمان ممکن برامون رخ

    میده.

    فقط بایداین مساله روباورکنیم.و اززندگیمون لذت ببریم.

    همه چیز لذته،همه چیز احساس خوبه..بخدا اصلا نیاز نیست که انقدر ذهنمون رو درگیر تکامل کنیم..خودش بخوبی طی میشه..مافقط باید احساس خوب داشته باشیم و سپاسگزار باشیم..

    خدایا شکرت ،شکرت ،شکرت…

    61- الهامات در آرامش شنیده میشوند

    62- ((به من اعتماد کن و صبور باش،من برات کافی هستم)) خدا پدر هم میشود،خدا عشق هم میشود الحمدالله رب العالمین

    63- نازنین کریمی عزیزم،قربونت برم دقیقا مشکلی که من داشتم،یعنی چاخان مشغولم میکرد و من از برنامه عقب میموندم،این شد که من همه جا برای خودم یادآور گذاشتم و هرچند وقت یکبار رنگا و علامتها و متنها و نوشته هارو عوض میکنم،تا چشم بهش میخوره،میگم آفرین به من که دارم بهترین استفاده رو از وقتم میکنم.ایشالا مفید باشه برات

    64- علیرضابیرانوند دروازه بان تیم ملی ایران:

    کارگر نانوا بودم

    رفتگر شهرداری بودم

    ماشین میشستم

    در رستوران ظرف میشستم

    شبها در میدان آزادی میخوابیدم

    او هیچگاه درمانده نشد تا اینکه….

    علیرضا بیرانوند که این سال‌ها با قراردادهای میلیاردی در تیم پرسپولیس تهران و تیم ملی بازی می‌کند، از آن دسته افرادی است که از خانواده‌ای بسیار فقیر و بدون داشتن هیچ امکاناتی خود را به این مرحله رسانده است.

    به گفته خودش بیش از 10 بار داستان زندگی خود را برای هم‌تیمی‌هایش تعریف کرده ولی هیچ‌کس از شنیدن این ماجراها خسته نمی‌شود و همیشه همه گوش شنوای ماجراهای تلخ و سخت زندگی او هستند.

    او که متولد سال 71 در خرم‌آباد است، از بچگی علاقه بسیار زیادی به فوتبال داشته و این علاقه به‌شدت مورد نارضایتی پدرش بوده

    علیرضا در این‌باره می‌گوید: «پدرم اصرار داشت به جای اینکه وقت خود را برای بازی فوتبال بگذرانم کارگری کنم و بتوانم پول دربیاورم.»

    این‌طور که دروازه‌بان تیم ملی می‌گوید پدر او هیچ‌وقت او را کتک نزده و همیشه توپ، لباس فوتبال یا وسایل فوتبالی او را پاره می‌کرده که دیگر نتواند بازی کند زیرا می‌دانسته علیرضا چه علاقه‌ای به این ورزش دارد اما او هیچ‌وقت خسته نشده و بالاخره با کار کردن در نانوایی بربری در خرم‌آباد توانسته پدرش را راضی کند که فوتبال هم بازی کند.

    این دروازه‌بان می‌گوید: «بالاخره پول‌هایم را جمع کردم و بلیت اتوبوس خریدم و به تهران آمدم. در راه با حسین فیض که مربی تیم وحدت تهران بود همسفر شدم و او به من گفت اگر 250 هزار تومان بدهم من را به تیم می‌برد.»

    او ادامه می‌دهد: «من هیچ پولی نداشتم و همین را به فیض گفتم و او با این حال من را به تیم برد. در بازی تدارکاتی درخشیدم ولی این تیم خوابگاه نداشت و در میدان آزادی می‌خوابیدم.»

    او با بیان اینکه همه دستفروش‌های آنجا او را می‌شناختند، ادامه داد: «بعدا قرار شد در ازای شستن ظروف یک پیتزا‌فروشی شب‌ها را آنجا بخوابم. در آن روزها به تیم جوانان هما رفتم و در آنجا هم بازی می‌کردم.»

    او به‌عنوان تلخ‌ترین خاطره‌اش در آن روزها می‌گوید: «یک بار سعید ریاضی مربی‌مان ساعت یک و نیم شب به رستوران آمد. نمی‌خواستم مرا ببیند اما تصادفا دید و برایم گریه کرد و گفت چرا تا به حال درباره کار به او نگفته‌ام. بعد از آن به یک کارواش رفتم و مدتی در آنجا کار می‌کردم.

    بعد معرفی شدم به شهرداری و هر روز از ساعت 5 در خزانه در حوالی مترو رفتگری کردم.

    در همه این مدت پدر و مادرم نمی‌دانستند من در تهران کار می‌کنم.» اولین قرارداد این بازیکن با تیم نوجوانان نفت بود. 900 هزار تومان به او پول دادند که آن را به خانواده‌اش داد و به آنها گفت در تهران فوتبال بازی می‌کند.

    وقتی از نوجوانان به امید رفت رقم قرارداد او به دو میلیون و 500 هزار تومان رسید. پس از ‌آنکه نفت به لیگ برتر آمد، قراردادش 85 میلیون تومان شد و حالا با قرارداد یک میلیارد و 900میلیون تومانی که قراردادی دوساله با پرسپولیس است برای این تیم بازی می‌کند.

    شهرت بیرانوند به بلند پرتاب کردن توپ و دست‌های بلندش است. خودش در این‌باره می‌گوید: «دست‌های بلند من جان می‌داد برای شستن ماشین شاسی بلند».

    برای رسیدن به رویاهات هر بهایی که لازم هست بپرداز

    خودت را که باور داشته باشی،کائنات برای رسیدن به رویاهایت به تو کمک خواهد کرد.

    65- داشتم بازی ارژانتین و کرواسیو نگاه میکردم که هنوز هیچ گلیم نزده بودند سرمربی ارژانتینو که دیدم گفتم با این تند تند راه رفتنشو این حرص خوردناش معلومه که میبازن و واقعا تعجب هم نکردم که پیش بیتیم درست بودد هرچند که واقعا مسی رو خیییییییلی دوست دارم و ناراحت شدم که باختند اما قانون قانونه به هرچی بچسبی و حرص و جوش بزنی ازت دورتر میشه….

    خدایا شکرررررررت بابت این اگاهیها

    66- باچه تمرینات ذهنی هر رو هر روز و هر شب انجام میدید ؟ چقدر تکرار میکنید ؟

    من بیشترین تمرینی که انجام میدم تمرین سپاسگزاری …..واقعا مث این میمونه بگی چقد نفس میکشی در روز….من خیلی این تمرینو دوست دارم و تو این ماه مبارک رمضان که بیشتر قران خوندم بیشتر به یقین رسیدم که قویترین تمرین تمرین سپاسگزاری چون خیلی در قران تکرار شده که خداوند رو در صبحگاه و شامگاه به پاکی یاد کنیو و سپاسگزار باشید …این تمرین نزدیکترین فرکانس و به منبع داره ….و کتاب معجزه سپاسگزاری از کتابهای صوتی سایت خیلی خیییییلی شدید بهم کمک کرد و به حد ثبات رسوند منو …که میتونی تهیش کنی از انترنت یا از کتایفروشیها چون استاد الان اینو تو سایتش نداره ….و ایکاش که استاد خودشون یه کتاب سپاسگزاری با صدای خودشون رو سایت بذارن من بارها و بارها استاد عزیزم این درخواست رو دادم ….ان شاالله که اجراییش کنین …و خلاصه قلب ارام عزیزم صبح که از خواب پا میشم همونطور که از استاد و این کتاب یاد گرفتم بابت بالش زیر سرم .پتو بابت سقف روی سرم خدارو شکر میکنم بعدش همین که پامو میذارم روی زمین میگم خدایا شکرت بابت پاهای توانمندم و بعدش که میرم حیاط بابت دستها و پاهامو دمپایی که پام میکنم میگم خدیا شکرت و وقتی به حیاط فوووووووق العاده قشنگمون میرسم که الانم پررررررر از گلهای انار نارنجی رنگ خوشرنگ تو برگهای سبزززسببببببز درختان وقتی این صحنه های زیبا رو میبینم بابت چشمام و این حیاط زیبا خدا رو شکر میکنم …وقتی گلهای محمدی رو بوو میکتم بابت حس بویاییم و این گلهای خوشبوی زیبا خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم …و بابت صدای خیییلی زیاد و زیبای گنجشکها که اکثر روزها با صداشون بیدار میشم و بابت گوشم از خداوند عزیزم سپاسگزاری می کنم و بعدش بابت اب و صابونو سیستم لوله کشی اب که انقدر اسون شده خدارو شکر میکنم و بعدش بابت صبحانه و چای داغ و مادر بسیار مهربانم که هرصبح بعد خوندن نمازش سماور جوش و قوری چای امادس خدارو میلیاردها بار شکر میکنم ..بابت نون تازه و مخلفات صبحانه بابت سیستم بلع و گوارشیم خدا رو شکککر میکنم ..وکلا تو طول روز سعی میکنم انجامش بدم تا اخر شب ….

    دو نکته مهم در سپاسگزاری :حتما باید با احساس خوب انجامش بدی اگه مثلا از دست خواهرت عصبانی هستی و نمیتونی شکرگزارش باشی از یه چیز دیگه که بهت احساس خوب میده سپاسگزار باش و کم کم خودت رو به احساس خوب برسون …میخوام بگم نمیخواد زووورکی سپاسگزار باشی ….اگاهانه سپاسگزار باش ..

    و اینکه اگه تو طول روز یادت رفت ولی حتما با شروع صبح و اخر شب حتتما انجامش بده

    67- میدونم سوالاتم کلی هست و جوابش توی دوره ها و فایل های استاد هست ولی دوست دارم ببینم شما ها از اول روز تا آخر شب چه تمریناتی انجام میدید و چطور نتیجه میگیرد؟ و چطور به این مرحله رسیدید؟

    قلب ارام عزیزم همون طور که گفتم من تمرین سپاسگزاریو خیلی انجام میدم و البته با قدرت کلام انجام میدم کلا با نوشتن خیلی حال نمیکنم ولی کلام سادست و دم دست نه خودکار میخواد نه کاغذ نه نور میخواد هر موقع خواستی میتونی هم با صدای بلند هم ذهنی با خودت در مورد خواسته هات و باورات حرف بزنی ،،،با خدای خودت مناجات کنی …و و و

    تمرین دیگم که انجام میدم دیدن نشانه ها و سپاسگزاری بابت اونها حتی با دیدن کوچکترین نتیجه و نشانه سعی میکنم قوانین رو به خاطر بیارم و سریع سپاسگزاری کنم ..

    و تمرین دیگه اینه که به محض اینکه یه الهامیو دریافت میکنم سریع عملی میکنم و خیلی روی باور توحید عملی کار میکنم رو این باور که ایمانی که عمل نیاورد ایمان نیست حرف مفته …

    یه تمرین نوشتنی که انجام میدم غیر از خلاصه برداریهای جلسات که اونارو تو دفترم مینویسم اینه که فقط باورها و جملات تاکیدیو تو یه دفترچه که دم دستم باشه مینویسم و بارها اونها رو تکرار میکنم …

    امیدوارم برات مفید باشه دوست عزیزم …ان شاالله خداوند مهربان هممون رو به راه راست راه کسانی که به انها نعمت داده و نه گمراهان و نه غضب شدگان هدایت کند .

    68- یادتونه رفتم بذر ریحان خریدم …26خرداد اونا رو تو همون گلدونی که برای مامان جوووونم گل هدیه گرفتم..رفتم خاک باغچمونو توش ریختم و یه خورده بذرم پاشیدم روشو یهخورده اب ….بعد گفتم بذار انترنتو نگاه کنم ببینم بعد چند روز از زیر خاک سر میزنن بیرون نوشته بود بعد سه تا چهار روز البته اگه بذرها رو هشت ساعت تو اب ولرم بذاری و بعد اونها رو به خاک منتقل کنی

    روز دوم اومدم اب بدم هیچی ندیدم

    روز سوم بازم هیچی

    روز چهارم بازم هیچی ..چاخان اومد گفت ببین به نظرم خیلی الکی بذرها رو تو خاک گذاشتی بذو با همون روش استفاده کن و گلدان رو هم خالی کن و مجددا خاک تازه بریز توش ..تو خیلی سریع و سرسری بدون هیج قاعده خاصی هم رو سرهم اوردی …باور کنین داشتم وسوسه میشدم که برم بذرها رو بذارم تو اب ولرم و دقیقا گلدان رو خالی کنم و بعدش گفتم چچچچچچشش چی میگی تو اصصصصلا یادته من تو بچگی همش کارم این بود ریحان و لوبیا و نخود میذاشتم تو خاک نه اینترنتیم بود نه خاک انچنانی و انقدم مثل الان عجله نداشتم که کی میاد بیرون من مطمینم دیگه فردا یا پس فردا جونه میزنن ….دیگه جوابشو ندادم اونم حوصله بحثو نداشت

    روز پنجم اومدم اب به گلدان بدم دیدم سه تا کوچولو جوونه سبز میبینم که خیییلی به زور دیده میشدند …اولین کاری که کردم گفتم حمد و سپاس فقط برای خداوند مهربانم که خالق جهانیان است خدایا شکرت و اننننننقدر ذوق داشششستم و روز بعد روز ششم که امروز شد از خواب که بیدار شدم ناخوداگاه گوشیمو باز کردم و مجددا به عکس سه تا جوونه نگاه کردم و عنوانشو نوشتم روز پنجم به به نشانه ها توجه کنید و سپاسگزار انها باشید و بعد گفتم الان احتمالا سه تای دیگه اضافه شدن و رفتم که گلدان رو ننگاه کنمم به نظرتون چندتا دیگه اضافه شده بود ?من خودم حدس زده بودم نهایتا هفت تا ده تا میشن میدونین انققققققدر زیاد بودند برام قابل شمارش نبود و دققققیقا همون لحظه قوانینو سریع مرور کردم که بله سمیه جونم اگه همیشه با دیدن کوچکترین نشانه سپاسگزار باشی نشانه ها به سرعت و با تعداد زیاد خودشون رو نشون میدن فقط باید اروم باشی

    خدایا شکررررت

    69- فقط باید صبر کرد

    این موضوع صبر خیلی مهمه

    یادمه یبار یکی از خانم های فامیل باردار بود، شاید 1 ماه بود که خبر باردار بودنش به ما رسیده بود، مامانم یروز گفت یعنی هنوز بچه فلانی به دنیا نیومده؟ گفتم مامان مگه مایکروفره؟ بابا زمان میبره خخخخ پخش زمین شده بود از خنده میگفت این چه مثالیه میزنی آخه…

    حالا ما هم برا نتایج به قول استاد عادت کردیم به دوره فست فود ها، باباجان مایکروفر که نیست

    زمان میبره

    پس باید با ایمان بیشتری ادامه بدیم

    میدونین موضوع چیه، این که ما تو اکثر کارها اگر قرار باشه 1000 قدم برداریم تا به هدف برسیم 990 تا قدم بر میداریم اون چند قدم آخر رو دلسرد میشیم و میگیم بیخیال این دیگه نشد

    به نظرم همگی باید اهداف های کوتاه کوتاه انتخاب کنیم، وقتی بهشون میرسیم اعتماد به نفس بگیریم و

    بگیم قانون کار میکنه. این موضوع رو استاد بارها گفته که اهداف کوتاه انتخاب کنید تا وقتی بهش میرسید حالتون خوب بشه و امید بگیرید

    70- عادت کردم نگاه خاصی به خدا و جهان هستی داشته باشم، نگاه من اینه:

    دنیای من خلاصه میشه در من و خدا، تمام مخلوق و جهان هستی و کیهان آفریده شدن تا من در مسیر زندگی باشم

    همشون آفریده شدن تا من زندگی کنم، تا ازشون درس بگیرم و…

    پس خدایی که بخاطره من یک نفر اینهمه انسان و سیاره و… خلق کرده حتما قدرت های شگرفی در وجود من قرار داده

    ولی وظیفه کشف این قدرت ها فقط و فقط با خوده منه

    چقدر خوبه اگر همه این دیدگاه رو نسبت به خودشون و نظام هستی داشته باشن

    71- از اون قسمت از حرفهاتون که گفتید باورهای ثروت آفرین میتونند در به دست آوردن سلامتی هم کمک کنن خیلی لذت بردم . واقعا همین طوره ، ثروت به سلامتی خییییلیی کمک میکنه و احساسی که به آدم میده خود به خود باعث ایجاد سلامتی هم میشه.

    72- هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَآئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً

    او کسی است که بر شما درود می فرستد و فرشتگان او ، تا شما را از تاریکی ها (باورهای نادرست که نتیجه اش :کفر، شرک، جهل، تفرقه و خرافات و نبودن آرامش و شادی است) به سوی نور (باورهای صحیح و صحیح و قرآنی و عااااالی که نتیجه اش ؛ توحید ،ایمان، تقوا، علم و وحدت و آرامش درونی و شادی در دنیا و آخرت است) در آورند و او به مؤمنان مهربان است.

    73- بار الها و ای رب العالمین به هر نیکی و خیر و رحمتی که از جانب تو بر ما رسد محتاجیم و از تو خیر و خوبی و رحمت و ثروت و تمام نعمات نیک را میخواهیم ::::::چون تنها تو صاحب و مالک و بخشنده ی آنهایی ،،،،نه کس دیگری .

    پس از تو میخواهیم که بر ما نعمت شکرگزاری را نیز در کنار سایر نعماتت ارزانی داری.

    74- ستایش کنم ایزد پاک را که گویا و بینا کند خاک را

    به گیتی نبینم همی یار کس جز ایزد مرا نیست فریاد رس

    75- همه ی ما انسان ها هر روز 24 ساعت زمان داریم، که میخواهیم ازش لذت ببریم.

    پس زمان همه ی ما محدود هست و تمرکز ما هم محدود هست، ما نمیتونیم همزمان روی 4 تا موضوع که علاقه هم بهش داریم تمرکز بذاریم.

    چون در اون صورت تمرکز ما برای هر موضوع 25% نمیشه خیلی کمتر میشه.

    اگر دوست داری در یک موضوعی که بهش علاقه داری، چاهی باشی به عمق هزاران کیلومتر، پس علاقه ی واقعیت رو شناسایی کن و تمرکزت رو روی یه موضوع بزار.

    دوست عزیزم این که از خودت توقع داشته باشی هر روز مثل یه ربات یه سری کارهای مشخص شده رو انجام بدی که اگر به هر دلیلی نتونستی انجامشون بدی، حالت گرفته بشه، روند درستی نیست، چون هدف ما از زندگی لذت بردن هست، هدفت از انجام کارهای مورد علاقه ات لذت بردن بیشتر هست، حالا اگر فکر کنی که وااااای داره وقتم تلف میشه و وای زمان کم دارم و بسان وفلان… اینها نجوای شیطانه که داره بهت میگه عجله کن که دیر شد که بهش نمیرسی.

    نه دوستم آرامش داشته باش و لذت ببر از هر لحظه ی زندگیت و اگر علاقه ی واقعی ات رو هنوز شناسایی نکردی هییییچ اشکالی نداره ، علایقت رو تک تک تجربه کن و ازش لذت ببر، نه همه رو همزمان بخواهی تجربه کنی، چون در این صورت از هیچکدومش هیچی نمیفهمی و لذتی نمیبری.

    و عجله نکن و لذت ببر از هر لحظه و بدون که در همین لذت بردن ها هست که خداوند هدایتت میکنه به مسیر درست

    در پناه خدا

    76- باور الوده رو بشناسیم اون سیب خراب و بندازیم دور و کندو کاو کنیم خوده خودشناسیه.. بنظر من کسایی که خودشون رو خیلی خوب میشناسن خیلیم خوب میتونن باورهای الوده رو تشخیص بدن و فکر میکنم خوده رسیدن به خود شناسی و پیدا کردن اون باورها هم یه جور تکامل میخواد و این خودش یعنی رسیدن به یقین و از بین رفتن باورهای مخرب… ما برای شناخت باورهای الوده باید از شاخ و برگها و اینکه این درخت ثمره ش و میوه ش کرم زده شده پی ببریم که ریشه مشکل داره…تمام اتفاقات زندگی هر روز و هر لحظه حتی تمام نجواها سره نخه برای پیدا کردن مجرم اصلی همون باوره الوده همون سیب خراب که اگه دست نجنبونی تمام جعبه سیب ت رو خراب کرده !

    باید قورباغه زشت و همون اول قورت بدی و بعد بری سراغ قورباغه های خشگل!

    این باورهای زیر پوستی و موزی رو باید پیدا کنیم و تعهد بدیم برای اینکه با هوش و زکاوت حواسمون بهشون باشه و چشم ازشون بر نداریم

    استاد واقعا هنینطوره همه چیز در همین موضوع خلاصه میشه که( ای کسانی که ایمان آورده اید ایمان بیاورید )

    همون هماهنگی درون همون جدال ذهن و روح…همون فاصله ای که بین ذهن و روح افتاده و نمیذاره دستت به خواسته هات برسه

    امیدوارم همه ما به خود شناسی دگر شنایی و خدا شناسی برسیم.که خوده خود شناسی خودش یه پروسه س که حس میکنم طی کردن تکاملش کلی باعث رشد فکری و شخصیتی میشه

    استاد به قول شما اون باور آلودهه …درد داره…سخته ….ولی نتایجش با یکم کار کردن زود خودشو نشون میده و بهت انگیزه میده برای ادامه

    77- موضوع :جلسه هفتم جهانبینی توحیدی تغییر باورها

    باورهای بنیادی خیلی ریشه دار هستند و تغییرشون جهاد اکبر می خواهد.

    باورهای اساسی و ایراد دار رو باید بکشی بیرون و روشون کار کنی

    باید قورباغه ات رو قورت بدهی کار راحتی نیست همت می خواد ایمان و اراده پولادین میطلبد.

    اما چون که صد آید نود هم پیش ماست,اون سخت ترین باورها که عوض بشن بقیه باورها راحت تر تغییر می کنن.

    یکی از دلایلی که پیداش نمیکنی اینه که نمی خوای بپذیری که ایراد داره بعد خسته میشی میگی قانون جواب نمیده

    هرچقدر هم روی بقیه باورها کار کنی بازم اون باور اصلی اگه تغییر نکنه فایده نداره به ثبات نمیرسی.

    باور اصلی خیلی موذیانه خودش رو نشون میده به شکل های مختلف اون باور که درست بشه بقیه باورها خود به هود عوض میشن.

    باید مرتب روشون کار کنی.

    هیچ وقت نگو فلان باور اشتباه رو داشتم و روش کار کردم و عوض شد چون هیچ وقت کامل کامل عوض نمیشه ولی بهتر و بهتر میشه باید بگی من این باور رو دارم که خودت رو ملزم بدونی برای کار کردن مستمر روش تا آخر عمر

    اگه شل بگیری دوباره بر میگرده اون باور

    اگه باور اساسی رو حل کنی بقیه موارد حل میشه.

    78- این باور اشتباه رو هم دارم کسی یه کاری میکنه حتما باید منم براش یه کاری بکنم خیلی عالی همه چیز رو توضیح دادید چقدر باورهای اشتباه دارم ک توی این قسمت پیداش کردم خیلی خیلی سپاسگزارم

    79- دوستای خوبم خیلی برام جالبه که ما وقتی وارد موضوعی میشیم چقدر مسایلی که برامون بوجود میاد خودش قشنگ ما رو به طی کردن تکامل و واضح شدن خواسته ها هدایت میکنه

    80- استاد جووونم ممنونم واقعا ممنونم که اینجوری دست شیطون رو برامون رو کردید و بهمون یا داید چطوری باید باهاش برخورد کنیم.

    اصلا عالیه این راه حل و من دارم باهاش عشق میکنم.

    یعنی هر بار که سر و کله اش پیدا میشه میخندم. قشنگ میخندما و یه لبخند میاد روی لبم ومیگم برو بابا برو چاخان برو که دستت برای من رو شده. تو کارت اینه ولی منم کارمو خوب بلدم. و در کسری از دقیقه حالمو خوب میکنم.

    اصلا مثل یه بازی میمونه برام و جای اینکه این نجواها حالمو بد کنه منو میخندونه خلاصه اقا جواب چاخان رو نده …شغلش چاخانیه (همون شیطان و نجواگر)

    81- بزرگی میگه:”نه هیچ انسانی دوست توست ونه هیچ انسانی دشمن توست بلکه هرانسانی معلم توست .”واقعاهمه آدماچیزای زیادی برای یاددادن به مادارند .درست مثل استاد که به میکاییل گفتن” من خیلی چیزا ازهمه یادگرفتم.حتی خیلی چیزاازخودتوهم یادگرفتم .”

    82- داشتم دوباره جلسه چهارم پارت اول گوش میدادم که دیدم با آیه که صبح خوندم و نظرم جلب کرد هماهنگ بود

    جایی که انتهای جلسه گفتید: بدون هچ وقت پاداشت گم نمیشه از راه میرسه زمانی که هماهنگ بشی, کی هماهنگ میشی؟ وقتی باورهات تثبیت بشه

    به آیه 147 آل عمران رسیدم,” ثبت اقدامنا….” و نوید پیروزی

    دوستت دارم استاد…سکوت میکنم فقط

    و یه موضوع از حدودا 16 یا 17 سال قبلم یادم اومد. من از بچگی سین گفتنم با نوک زبون بود. تو بچگی بامزه بود اما هر چی بزرگ شدم داشتم مورد تمسخر اطرافیان قرار میگرفتم. اون موقع ها توحید به معنای امروز نمیشناختم. به قدرتی در خودمم به این شکل باور نداشتم. اصلا قانونی نمیشناختم . اما یه روز که خیلی با حرفای بقیه اذیت شده بودم حدودا اوایل دبیرستان بودم فکر کنم. تازه سان مشهد شده بودیم. از مدرسه نرفتم خونه. رفتم حرم. و هنوز اون جایی که ایستادم و رو به گنبد طلا گفتم دیگه نمیخام سینم بزنه. دیگه نمیخام اذیتم کنن. خب اون موقع قانون نمیدونستم. با گریه و ناراحتی میگفتم. اما پشت اون گریه التماس نبود!! تصمیم بود…گفتم دیگه ازین لحظه سین من نباید بزنه . میشنوی صدامو؟؟؟؟؟

    و دیکه نزد . نمیدونم دقیقا از کی. اما هر وقت میخواستم تو کلمه ای به سین برخورد کنم یبار تو ذهنم میاوردم که نباید بزنه هااا. شاید یک روز شاید یک ساعت شایدم یک ماه نمیدونم. اما شد…..

    حالا میفهمم اون یعنی توحید. یعنی نا خوداگاه معتقد بودم باید خودم بتونم. یعنی باور

    83- استاد جونم جلسه ی هفتم باز هم فوق العاده بود.

    استاد مثال هاتون اصلا به قول میکاییل عزیز ادم رو میبره توی دیوار اینقدر که شفاف و واضح و گویا هست.

    استاد جونم چقدر قشنگ و راحت میشه فهمید مشکل کارمون کجاست.

    من در روابط مشکلی که مدتی هست، متوجهش شدم و دارم روش کار میکنم این هست که

    اگر با فردی رابطه ی عاطفی برقرار میکنم و طرف خیلی دست و دلبازانه دوست داره برام هدیه بگیره و خرج کنه از همون روزهای اول، من با خودم فکر میکنم که نه بابا حالا نه به باره نه به داره، من نباید قبول کنم و زشته و حالا فکر میکنه من ازین دخترا هستم که همه اش دنبال هدیه گرفتن هستن و… خلاصه یک عاااااالمه ازین افکار بیهوده.

    و در آخرین رابطه ی عاطفیم طرفم بارها و بارها از همون روز اول میخواست برام خرج کنه، منو بفرسته کیش، کارت باشگاهم رو شارژ کنه، برام گوشی موبایل بخره و هدیه بگیره و … بارها و بارها و بارها هزاران مورد بود که اون بنده خدا میخواست دست و دلبازانه محبت و عشقش رو این شکلی نشونم بده و من هم با اینکه هربار دلم میخواست ازش هدیه دریافت کنم اما به زور د اصرار میگفتم نه نه نه نمیخوام، من فقط خودتو میخوام!

    الان از این تفکرم خنده ام میگیره، با اینکه روی خودم کار کردم اما به قول استاد هنوز هم ریشه هاش هست و به شکل های دیگه ای خودش رو نشون میده.

    و ریشه ی این داستان رو در عزت نفس پیدا کردم و دیدم من مشکلم روی عزت نفس هست که خودگ رو لایق دریافت هدیه نمیدونم!

    84- استاد در مورد احساس گناه در مقابل خداوند من هم دفیقا مثل شمام خییییلی خدارو مهربون میدونم و از یه مدتی به بعد واقعا احساس گناه نداشتم و عاااااشق خودمم و خدای مهربان خودم و این دیدگاه خیلی بهم آرامش داده و خیلی راحت لذت میبرم از زندگیم به لطف خدای مهربون.

    85- واقعا دوووستان خوش به حال هممون …میدونین همه ماها یک درصد کره ی زمینم نمیشیم که از این موهبتها و نعمتها و این استاد عزیز برخورداریم و خدایی که همواره سعی میکنبم در مسیر اون باشیم و همش داره بهمون لطف می کنه ….خدایا شکرت ..استاد خیییلی خوشحالم خیلی خیلی …

    86- سلام به استاد عزیز و مهربانم و دوستان همسفرم

    دوستان خوبم تمرینی که بسیار بسیار بسیار در تمام جنبه های زندگیم کمکم کرده رو دوست دارم باهاتون به اشتراک بزارم. که تقریبا با جلسه ی پنج و شش هم مرتبط هست.

    استفاده عملی از قانون تضاد:

    همه ی ما میدونیم که تضادها اومدن که خواسته های ما رو واضح کنند و ما به میزانی که بتونیم به وضوح برسیم در مورد خواسته هامون و با باورهای مناسب به احساس خوب در مورد اون ها برسیم، خواسته ها رو وارد زندگیمون میکنیم.

    حالا چگونه تضادها رو بشناسیم؟

    از طریق احساسمون.

    هر موقع احساست به هر دلیلی بد شد، هشیار باش که این یه تضاد هست که داره بهت میگه، خواسته ات چی هست؟

    پس همون لحظه که احساست بد شد، که غمگین شدی، که ترسیدی، که نگران شدی، که ناامید شدی یا هر احساس بد دیگری، در همون لحظه سریع به خودت بگو این یه تضاده که داره بهم میگه خواسته ام چیه؟

    و از خودت بپرس، خواسته ام

    چیه الان که احساسم بد شده؟؟؟؟؟؟

    و خواسته ات رو همون لحظه بنویس،

    اگر امکان نوشتن نداری، توی گوشی موبایلت بنویس.

    اگر باز امکانش نیست، با صدای بلند خواسته ات رو بگو به خودت

    اگر بازم امکانش نیست توی دلت بگو.

    یا هر رااااه دیگه ای

    فقط مهم این هست که خواسته ات رو مشخص کنی و اصلا کار ذو به خودت سخت نکن. هر جوری میتونی انجامش بده.

    با اینکار آگاهانه داری تمرکزت رو از ناخواسته برمیداری و میذاری روی خواسته هات و اتفاقی که میوفته این هست که له احساس خوب میرسی.

    تضادها اومدن که خواسته های ما رو واضح کنند و با ما دوستند و اگر ما بتونیم سریییییع پیام اون تضاد رو دریافت کنیم و بفهمیم که خواسته مون چی هست، اتفاقی که میوفته این هست که تضادها خیلی سریع از زندگی ما رخت میبندند و خواسته ها وارد زندگیمون میشوند.

    این تمرینی اساسی هست که همیشه به خودم خیلی خیلی کمک میکنه و حس کردم که باید به شما دوستان عزیزم بگم.

    تمرینش کنید حس فوق العاده ای داره و بخشی از تمرینات دوره ی ثروت هست که خیلی بهم کمک کرده.

    دوستتون دارم همگی.

    87- چقدر زیبا گفتین که نشانه نیروی برتر بودن الله وجود همین قوانین بدون تغییره و هیچ کسی قدرت مدیریت این قوانین رو جهان هستی که به این دقت عمل میکنه رو نداره .. قرآن هم بارها این مطلب رو تایید کرده .. و ممنونم که به من یاد دادین که هماهنگی با این قوانین و حساب کردن عملی روی نیرویی که این قوانین رو خلق کرده منجر به عمل کردن به قوانین سیستم میشه و انسانی که این کار رو انجام میده فردی توحیدی به حساب میاد.. چون تنها افرادی که روی خالق هدایتگر این قوانین حساب باز میکنند قدرت استفاده عملی از قوانین را در تمام جنبه های زندگیشان پیدا میکنند و تبدیل به انسانی توحیدی میشوند چون اینگونه افراد جز تعهد به درک و اجرای قوانین و آرامشی که در لحظه به لحظه زندگیشان دارند هیچگونه وابستگی ای به هیچ فرد و مقام و .. ای ندارند و همواره در حال تکامل درجه تقوا خود هستند.. و تنها راه رسیدن به سعادت پایدار این هست که ما خودمان را با این قوانین هماهنگ کنیم.

    88- سوال:

    من از اعضای قدیمی گروه شما هستم. از روانشناسی ثروت استفاده کردم و طبق تعهدم درآمدم 3 برابر و بیشتر شد ولی روند آموزش ها را ادامه ندادم و 2 سال هیچ تمرینی انجام ندادم.

    اما الان تصمیم گرفته ام تا دوباره شروع کنم و این مسیر را ادامه دهم. دوباره تمرینات ثروت1 را از سر گرفته ام و ایده هایی هم دارم که تصمیم به اجرای آنها گرفته ام اما به محض اینکه درباره اجرایشان جدی می شوم، چیزی در درونم میگه ایندفعه نمی توانی نتایج قبلی رو تکرار کنی.

    الان واقعا سر در گم هستم. نمیدونم به کدام ایده و افکارم گوش کنم لطفا راهنماییم کنید.

    پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش

    هرچه بیتشر در این مسیر ثابت قدم بمانی و هرچه بیشتر برای ساختن باورهایت تعهد به خرج دهید و هرچه بیشتر سعی کنی ارتباط میان گفتگوهای غالب ذهنت و احساسی که به واسطه آن تجربه می کنی را با اتفاقات زندگی ات و شرایطی که در آن قرار داده می شوی بیابی، بیشتر و بیشتر این قانون را درک می کنی که تمام اتفاقات زندگی ات را خودت با افکار غالبت خلق می کنی.

    رسیدن به این درک، مثل یافتن کلید صندوقچه گنجی گرانبها و تمام نشدنی است.

    اما زمانی می توانی از این کلید برای دستیابی به گنج استفاده نمایی که قادر به کنترل ذهنت در همین مواقع شوی.

    یعنی هرچه در مسیر قوانین کیهانی و مسیر خودشناسی پیش می رویم، بیشتر درک می کنیم که مهم ترین توانایی ما به عنوان انسان، توانایی در کنترل ذهن مان است.

    هر فردی که در هر زمینه ای به موفقیتی دست یافته، بدون شک می توان رد پای این توانایی را بعنوان مهم ترین عامل، خواهی یافت.

    افراد زیادی با این قوانین آشنا هستند. افراد زیادی با دیدگاه های استاد عباس منش و نقش باورها در میزان موفقیت شان آشنا هستند

    افراد زیادی فهمیده اند که قانون این است که اگر با هر دلیل و برهانی، در احساس بد بمانند، اتفاقات بد را تجربه می کنند،

    اما با این حال، افراد کمی توانایی اجرای این قوانین را دارند به خاطر اینکه افراد بسیار کمی مهارت کنترل ذهن شان را کسب نموده اند.

    مأموریت ذهن این است که در هر لحظه و از هر فرصتی برای نگران کردن و ترساندن و در یک کلام، قرار دادنت در احساس بد، استفاده نماید.

    این طبع ذهن است.

    مثل یک گرگ درنده، که خلق و خویش درندگی است و هیچ فردی انتظار رحم و مرودت از گرگ را ندارد و این وضوع را می پذیرد.

    به همین دلیل، هرگز گرگ را به عنوان حیوان خانگی اش انتخاب نمی کند و ترجیح می دهد به جای آن مرغ و خروس و… نگه دارد.

    شما هم باید با ذهنت همین کار را انجام دهی. یعنی اول بپذیر که کار ذهن ناامید نمودنت از مسیر درست است.

    و گویا درباره شما موفق هم شده است. زیرا با اینکه شما قبلا از این آموزش ها به نتیجه رسیده ای، اما باز هم از طرق مختلفی مثل:

    دفعه قبل شانس آوردی، اما این دفعه دیگر خبری از شانس نیست!

    دلیل موفقیت دفعه قبل این بود که در آن زمان فرصتی پیش آمد که دلار ارزان شد، یا آن معامله جور شد، یا آن مشتری خاص سر راهت قرار گرفت و …

    یعنی به هزار دلیل و منطق کاری می کند تا باور کنی دلیل موفقیت گذشته ات، یک شانس یا عواملی بیرون از تو بوده که هیچ کنترلی بر آن نداشته ای.

    اینجا نقطه ای است که افراد زیادی، گمراه شده و دست از اجرای ایده های الهام شده شان یا فرصت هایی که به خاطر ساختن باورهاشان با آن مواجه شده اند، دست از ادامه بر می دارند. به همین دلیل است که به موفقیت های پایدار نمی رسند و موفقیت های شان بسیار موقتی است.

    زیرا موفقیت پایدار، با ادامه مسیر ، کم کم ساخته می شود و تنها راه ثابت قدم بودن در این مسیر، توانایی کنترل ذهن است.

    این موضوع آنقدر مهم است که اگر بتوانی همین یک توانایی را در خودت ایجاد نمایی، یعنی بتوانی در چنین لحظاتی، ذهنت را نادیده گرفته و به صدای قلبت گوش دهی، چیزی در جهان نیست که بخواهی اما نتوانی آن را داشته باشی.

    دلیل اینکه در جلسه ششم دوره جهان بینی توحیدی 1، استاد عباس منش تا این حد با ساختن این مهارت تاکید دارد، نقش این مهارت در کسب هر موفقیتی در هر جنبه ای است.

    ساختن مهارت کنترل ذهن، مثل هر مهارت دیگری، با تمرین و تکرار بسیار و همیشگی، حاص می شود.

    استاد عباس منش در جلسه ششم دوره جهان بینی توحیدی، با ارائه توضیحات و تمرینات بسیار، راه ساختن این توانایی را توضیح داده است.

    پیشنهاد می کنم از آموزش های این دوره، خصوصا این جلسه کمک بگیر و این مهارت را بیاموز.

    اگر من فقط می خواستم از یک فایل استاد عباس منش برای زیستن زندگی دلخواهم، استفاده نمایم ، بدون شک، آن فایل، جلسه ششم دوره جهان بینی توحیدی 1 بود.

    ادامه 100 نکته هفتم در پیام بعدی ??????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زدکارتیست گفته:
      مدت عضویت: 2632 روز

      دوست عزیز

      یافتم! یافتم!

      یه جورایی انگاری پیج 16 از زیر دستم در میرفت اما به یکباره به لطف الهی

      ادامه صد نکته هفتم را یافتم.

      البته زیاد هم بنده مقصر نبودم چون 10 نکته آخر در پیج 15 وارد شده و 90 نکته ابتدایی در پیج 16٫

      در کل از صمیم قلب سپاسگزار و متشکرم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مهرداد مرادی نظیف گفته:
        مدت عضویت: 3807 روز

        سلام به دوست خوبم زینب عزیز

        خیلی خوشحالم که تونستی پیدا کنی ، خدا همیشه در حال هدایت

        منم مننونم ازت

        100 نکته هشتم هم در راه و توی نظرات آخرین فایل رایگان قرا میدم

        همیششششه شااااد و سلامممت و خندااان و سعادتمنننند و ثروتمننننننند همراه با احساس خوب پایدار در آرامش خدا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: