مصاحبه با استاد | رابطه متقابل بین «تقوا» و «ثروت پایدار» - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

1098 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیداحمد میرابوالقاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    سلام و دورود فراوان خدمت استاد گرامی و توحیدی و عزیز

    سللام خدمت همه هم دوره ایهای گرامی و فرکانس امیدبخش

    پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    گام سوم رابطه متقابل بین تقوا و ثروت پایدار

    بازهم میفهمیم که همه چیز توحید است، همه چیز خداوند است

    هر چقدر ثروتمندتر شویم نزد خداوند محبوب تر میشویم

    و خدا هم در قران فرموده گرامی ترین شما نزد من با تقوی ترین شماست

    آیه 13 سوره حجرات: (یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر)؛ «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، ولی گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست، خداوند، دانا و خبیر است».

    و چقدر خوب استاد این تقوی و ثروت را در کنار هم قرار میدهند که هر کسی ثروتمندتر باش نزد خداوند محبوب تر است

    من اگر پول و ثروت داشته باشم میتوانم ببخشم و این بخشش بارها در قران سفارش شده و همین بخشش و انفاق باعث نزدیکی به خدا میشه پس اگر میخواهیم به خدواند نزدیکتر شویم باید ثروتمند شویم و هر چه ثروتمندتر نزد خدا محبوب تر و گرامی تر

    و چقدر باورهای غلط در مورد ثروت به ما دادند که افراد فقیر به خدا نزدیکتر هستند، در حالی که همین الان تو جامعه خودمون داریم میبینیم که محله های فقیرنشین جرم و جنایت و گناه بیشتر هست و همین خودش نشون میده که هر چه ثروت بیشتری داشته باشیم کارها و اعمالمون هم رنگ خدایی تر میگیرند و با ثروتمند شدن از جرم و جنایت و گناه دور میشویم و به خدا نزدیکتر میشویم به خاطر همین هست که شیطان به ادم وعده فقر میده ولی خداوند باری تعالی همیشه وعده ثروت و فزونی میدهد چون ما مخلوق خدا هستیم و خدا از ما بیشتر دوست داره که بهش نزدیکتر شویم و مدام به ما وعده نعمت و ثروت و فراوانی میده و میگه هر چه شکرگزارترباشیم ثروتمندتر میشویم و در واقع هرچه احساس خوب داشته باشیم اتفاقات خوب برامون پیش میاد و باید سعی کنیم همیشه احساسمون خوب باشد و باید سعی کنیم هر روزمون بهتر از روز قبل باشه و این یعنی همان همیشه در احساس خوب بودن همان چیزی که خدا دوست داره

    گام سوم

    2025/01/02

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1546 روز

    سلام به همراهان عزیز.

    در مورد اینکه چه باورهای قدرتمند کننده ای هست در رابطه با تقوا و ثروت، باور اینکه یک فرد ثروتمند واقعی حرص نمیزنه، طمع نمیورزه، نمیترسه، عجله نداره، حسد نداره، نگران تموم شدن فرصت ها نیست، دروغ نمیگه، کسی رو مقصر نمیدونه، از راه نادرست حرکت نمیکنه، انفاق میکنه و از مالش میبخشه و هم خودش خوب زندگی میکنه و هم دیگران، با خدماتش داره به بهبود و رشد جهان کمک میکنه همه ی اینها نشون میده که ثروتمند شدن تقوا میاره و محبوب ترین فرد به خدا هم با تقوا ترین اونهاست.

    راهکارهای تقویت باور فراوانی: تحسین کردن و دیدن و تایید کردن نمودهای فراوانی ثروت هست، مثل ساختمون هایی که هر روز در حال ساخت هستن و دارن بیشتر میشن و این نشون میده که ثروت هست، نعمت هست، جهان هر روز داره ثروتمندتر میشه، برکت هر روز داره بیشتر میشه، فرصت های ثروت سازی داره هر روز بیشتر میشه، کار هست، پول دست مردم هست و .. و اگر نبود پس این ساخت و سازها این همه ماشین جدید و با کیفیت، این همه کیسه ها و خرید هایی که دست مردم هست و در فروشگاه ها دیده میشه، این همه تجربه خریدهایی که در اینترنت روزانه و ساعتی ثبت میشه در سایت های مختلف هست چیه؟ ثروت بی انتها هست که اینها داره خرید و فروش و ساخته میشه دیگه و داره هر روز هم بیشتر میشه قبلا در هر طایفه یک ماشین بود الان هر خانواده حداقل یکی دو تا ماشین و موتور و .. داره و..

    سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2036 روز

    به نام الله.

    سلام به استادان عزیز وهمه دوستان همراه

    چطوری در شرایط احساسی سخت کنترل ذهن میکنی واز مسیر خارج نمیشوی؟

    اولاوقتی خوب رو خودت وباورهات کارکنی به مسیرهای سخت برنمیخوریدومن این باور رو خیلی قوی درون خودم دارم که احساس خوب اتفاقات خوب واحساس بد اتفاقات بد.واحساس بد رو مثل این میدونم که دستمو داخل آتش کنم ومیدونم که حتما میسوزه پس از احساس بد فراریم.

    باورهای غلط از بین نمی‌رود ولی اگر باورهای خوب رو با جزئیات بسازید فضای ذهنتون بیشتر باورهای مثبت می‌شود.هیچ راه سریعی وجود ندارد باورها یک شبه به وجود نیومدن که یک شبه از بین بروند.

    آدمهایی که مسائل مردم را حل میکنندثروت پایداردارند.

    نگاه استاد به پول وثروت اینکه هرچقدر ثروتمندترشوی نزد خدا محبوبتری.

    استاد همیشه نمودهای فراوانی رو تایید وتحسین میکنه.

    تشخیص نجوا از الهامات:نجواهای شیطانی همیشه احساس رو بدمیکنه ولی الهامات همیشه حس خوب به همراه داره اگه هر موقع احساس بدی نداری یعنی حست خوبه.

    همیشه مسیر خودت رو برو وسعی کن هر روز از دیروزت بهترباشه خودت رو مقایسه نکن با بقیه.دنبال حرص وطمع نباش.سعی کن از زندگیت لذت ببر.وقتی باورهاتو درست کنی خدا بیش از نیازت بهت میده وثروت باعث تقوامیشود وقتی ایمان برود ثروت هم از بین می‌رود.نعمتها مثل باران هر روز درحال باریدنه ماباید ظرفمون رو بزرگ کنیم سوراخ ظرفمون رو ببندیم.

    استادپول ساختن رو مثل ورزش میدونه که همیشه باید پول بسازم همیشه به سمت پول ساختن میرود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 918 روز

    به نام تنها رب و هدایتگرم به مسیر آسانیها

    به نام خدایی که هر لحظه ما رو راهنمایی می‌کند اگر ماگوش شنوا داشته باشیم می‌شنویم صدای خداوند را

    سلام به استاد عزیزم و استاد مریم بانوی زیبایم

    که با این فایلها و گوش دادنشون هر لحظه برای ما یادآوری می‌شود قانون بدون تغییر خداوند

    الهی شکرت

    چگونه خودمون رو در شرایط سخت احساسی و احساس ناامیدی و نگرانی کنترل میکنیم؟

    قبلا برام خیلی سخت بود و زود به هم می‌ریختم و میگفتی کل بدنم از هم میپاشید اینقدر کنترل نداشتم روی ذهنم

    ولی الان هنوز این طور شرایط سخت برام پیش نیومده الهی شکر

    ولی اگه اتفاقی بیفته ان شالله به لطف ربم میتونم با جهت دهی به موقع ذهنم به سمته خوبیها و هر آنچه که حاله منو یکم خوب کنه ببرم مثل پیاده روی مثل اومدن تو سایت و کامنت خوندن

    نگاه من به پول و ثروت ، آرامش داشتن ست

    بی نیاز بودن ست احساسه خوبه بخشیدن ست

    باور و پذیرفتن باور فراوانی بیستربن تاثیر مثبت در اوضاع مالی من دارد به هر اندازه که من این باور رو در وجودم تقویت کنم منطقی کنم برای ذهنم به همان اندازه نعمت و ثروت وارد زندگی و کسب و کارم می‌شود باید باور کنم که خداوند این جهان رو پر از فراوانی آفریده و دوست دارد من ثروتمند شوم اگر بپذیرم و باورش کنم دیگه به راحتی به همه چیز می‌رسم

    قانون خداوند ساده ست ما هستیم که بر خود سخت میگیریم اونم نا آگاهانه

    خدایا کمکم کن تا هر لحظه بتونم این قانون رو بفهمم و زندگی روان و آسان برای خودم بسازم شکرت سپاسگزارتم

    وفتی روی باور فراوانی مدام کار کنیم و الگوها رو ببینیم و با بدست آوردن هر نتیجه و بدست آوردن ثروت ایمانمون رو بالا ببریم و به قدرتش وصل بشیم

    خدایا هدایتم کن دستمو بگیر تا بهتر تو رو بشناسم

    خدایا من همه کارها و مسائلم را به تو می‌سپارم

    ممنون و سپاسگزارم از شما دو استاد عزیز

    در پناه خداوند شاد و سالم و ثروتمندتر شوید

    یاحق دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    مینو گفته:
    مدت عضویت: 1515 روز

    به نام پروردگار رب العالمینم

    سلام دارم خدمت استاد گرانقدرم و سرکار خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی

    در پاسخ به این سوال که چه باورهای قدرتمندی می تونم مثال بزنم که ارتباط بین تقوا و پایداری ثروت رو نشون بده

    باید بگم که من باورهای زیاد و جالبی رو از آموزه های استاد یاد گرفتم که دوستان در کامنتاشون بهشون اشاره میکنند ولی من دوست دارم به دو مورد اشاره کنم که خیلی روی خودم تاثیر گذاشت و انگار من رو از خواب غفلت بیدار کرده باشن

    مورد اول اینه که من در طول زندگی مشترکم هر موقع به پول نیاز پیدا می کردیم فورا طالاهای بیچاره ام رو فدا می کردم چون شنیده بودم که طلا برای سرمایه گذاریه و وقتی نیاز داشتی باید بفروشی و با وجود اینکه من از پوشیدن طلا خیلی لذت می بردم و داشتنش برام مهم بود و حتی وقتی خرید میکردم اصلا به حق اجرت توجه نمیکردم و برای دل خودم می خریدم ولی این باور مخرب باعث می شد که من عملا طلاهام برام باقی نمونه و خدارو شکر که وقتی با استاد آشنا شدم کاملا تونستم در مواقعی که دوباره پیش میومد که ما به پول نیاز داشتیم ولی من هرگز به فروختن طلاهام فکر هم نمیکردم و تونستم خیلی خوب ذهنم رو کنترل کنم و جالبه در همه ی اون مواقع به طریقی عالی پول برامون جور میشد

    مورد دیگه این بود که من از بچگی به کمک کردن به فقرا علاقه داشتم و کمک هم می کردم و همیشه تجسم میکردم که مثلا یه میلیارد پول دارم و در حال ساخت خونه و خرید ماشین وخوراکی و لباس برا فقرا هستم خخخخ

    و همیشه برام سوال بود که چرا تو زندگی مشترکمون من زمین خریدم من پول جمع کردم و ماشین خریدم من پول پس انداز میکردم و لباسشویی و ظرفشویی خریدم با پول پس انداز من خونه مون رو بازسازی کردیم من پول دانشگاه بچه هام رو دادم من برای بچه هام لباس و گوشی موبایل و ووووو خریدم

    تا اینکه یه مدت که داشتم روی باورهام کار میکردم یه هویی یه آگاهی به من داده شد که جواب سوالهای بالا بود که چون همیشه در حال تخیل و تجسم کمک به دیگران هستی و آنچنان این آگاهی من رو زیر و رو کردم که تا مدتها هنگ کرده بودم

    و برای مقابله با آن آگاهانه و همواره لیستی از نیازهای خودم رو می نویسم و فقط به نیازهای خودم و به خواسته های خودم فکر میکنم و اومدم به دو تا خیریه که کمک میکردم انصراف دادم تا بهتر بتونم ذهنم رو کنترل کنم

    و در پاسخ به سوال بعدی که در مورد باور فراوانی و تاثیر آن در پایداری ثروت است چیزی که تقریبا خوب یاد گرفتم فرق بین الهام و نجوا بوده که به من کمک کرده تا حدی دچار باور کمبود نشم مثلا یه بار مهمونی برام پیش اومد که من مجبور شدم تمام گوشتی که توی فریزر بود رو بار بزارم و نجوا اومد که داری چکار میکنی گوشت گرونه و کلی از این چرت و پرت ها

    و من یه لحظه مکث کردم و نوع احساسم رو سنجیدم دیدم یه نوع ترس از کمبود تو دلم ایجاد شد و گفتم آها این گفتگو جنس شیطانی داره و گفتم برو بابا خدا میرسونه مثل همیشه ، نوش جونشون

    و به یک هفته نرسید یکی از اقوام دامادمون که دامداری میکنه یه گوسفند کامل ذبح شده که 26 کیلو گوشت داشت برای من و خواهرم فرستاد و گفت تا عید پولش رو نمی خوام

    یه مثال دیگه هم دارم

    باز هم مهمون داشتم و هم خانواده ی خودم و هم مهمونام از روغن حیوانی تو غذا استفاده میکنیم وقتی داشتم غذا می پختم مرتب شیطونه وسوسم میکردکه این روغن گرونه کمتر بریز کمتر استفاده کن و من هم که دیگه شناختم این جنس از گفتگو رو اصلا گوش نمیدادم و دست ودلبازانه روغن مصرف میکردم و شب که مهمونام اومدن به عنوان هدیه روغن حیوانی برام آوردن

    این مثال ها رو زدم که نشون بدم چجوری روی خودم دارم کار می کنم و چه نتایجی میگیرم

    استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته ی نازنین و دوستان گرامی ام رو به رب العالمینم می سپارم خدا یار و نگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    خدیجه غلام زاده گفته:
    مدت عضویت: 1923 روز

    به نام یگانه قدرتِ مند جهان هستی

    سلام به همگی، استادان عزیز و دوستان همکلاسی

    مصاحبه با استاد قسمت سوم:

    کنترل ذهن در شرایط سخت، برای من زمان زیادی برد تا بفهمم کنترل ذهن چی هست و چقدر توی سایت و عقل کل این کلمه را سرچ کردم اون اوایل توی تمام فایل های استاد این کلمه رو میشنیدم ولی درکی ازش نداشتم.

    تا اینکه با اولین فایل لایو استاد و اقای عرشیانفر که بسیار زیاد بسیار زیاد گوش دادم تونستم یکم بفهمم.

    با درک الانم و البته اگاهی های دوره احساس لیاقت متوجه شدم

    وقتی موضوعی ناخواسته پیش میاد که حس ترس و نگرانی و…

    برامون میاره در مرحله اول باید ذهنم رو با کلامم یا هر کاری دیگه مثل توجه به حرکت یک مورچه منحرف کنم.

    ولی ولی این اصلا کافی نیست چون دوباره ذهن ول کن نیس و بازم حس های منفی رو ادامه میده اونجاست که باید فکت بیاری و منطق، فقط منطق ذهن رو خلع سلاح و اروم میکنه.

    حالا هرچی بیشتر کنترل ذهنو تمرین کنی عضله اون قوی تر میشه.  یعنی شخصیت انسان بزرگتر میشه و ظرف وجودش بزرگ تر میشه برای دریافت نعمت ها….

    یعنی هرچی بهتر کنترل ذهن کردی و طبق اگاهی های روح رفتار و فکر کردی اماده نعمت های بیشتری باش.

    کنترل ذهن یعنی زاویه نگاهت به موضوعات رو تغییر بدی و جوری بهش نگاه کنی که بهت احساس بهتری بده. و اجازه ندی که ذهن با نجواها و ایجاد نگرانی ها برات جهنم بسازه.

    و به مراتب هر چه در مسیر تغییر و تعهد بیشتر بمانیم و ادامه بدیم کنترل ذهن و تقوا برای ما راحت تر میشود. چون به یاد میاوریم که بارها از فلان موضوع ترسیدم و نگران شدم ولی کاملا واهی بود و با هدایت الله حل شد. پس بازم این ناخواسته  و این مساله ام حل میشه به نظرم این جا ست که داره کم کم ایمان درون ما ساخته میشه

    _ ایمان به هدایت گری که اگاهی برتره و از تمام نیازها و توانایی های من اگاه است.

    _ایمان به خدایی  که صدای ما رو می‌شنوه و مواظب ماست.

    _ایمان به خدایی که بیشتر از ما میخاد که ما به خواسته هامون برسیم.

    و البته طبق اگاهی های 12قدم  الخیر فی ما وقع بودن را بیاد بیاوریم و به کمی ارامش میرسیم و کم کم ذهن ساکت میشود.

    و وقتی ارامش بر قلبت نشست اون موقع است که هدایت های الله از راه می رسه تا مساله ات را حل کنی  و بازم بزرگتر شوی،

    م این چرخه ادامه داره و این خاصیت جهان مادی هست

    پس اگر فک میکنیم روزی میرسه که هیچ  دغدغه ای و مساله ای نداشته باشیم سخت در اشتباه هستیم.

    فقط ما می تونیم با کارکردن روی شخصیت مون و خودشناسی از مسایل بزرگ تر بشیم و راحت ازش عبور کنیم.

    درک دیگه ای که از این فایل داشتم این بود همیشه و همیشه باید روی خودمان کارکنیم و مواظب ورودی ها باشیم چون هرگز باورهای منفی از بین نمیره و مثل علف هرز توی ذهنمون هست و به محض کار نکردن روی خودمان یا دادن ورودی نامناسب رشد میکنه و همون ترس ها و نگرانی ها رو برات میاره.

    و 5 دقیقه اخر فایل را بارها و بارها گوش دادم و متوجه عنوان فایل که مریم عزیز نام گذاری کردن شدم و چه هوشمندانه است این عنوان «رابطه متقابل تقوا و ثروت پایدار»

    این باوری که من برا خودم ساختم به تازگی که هر وقت کنترل ذهن کنی پاداش ها میرسه و واقعا هم همین طوره.

    برداشت من اینه که استاد گفتن تقوا با ثروت میاد یعنی چی؟

    به نظر من یعنی تمرینِ کنترل ذهن و تقوا وقتی ست که حرکت کنی و در مسیر مولد بودن قدم برداری، وقتی از حاشیه امنت خارج نشی و حرکتی نکنی کدوم کنترل ذهن معنی میدهد؟

    تو دل کدوم ترس هات رفتی؟

    پس وقتی در مسیر ساختن ثروت قدم برداری اعتماد به نفس با حل کردن چالش ها شکل میگیرد و خودباوری که من میتونم و باور میکنی که میشود و جواب میدهد پس شخصیت جوری رشد میکند که متفاوت از شخصیت قبلی است که مجهز به کنترل ذهن و تقوا است.

    همان ایه قران( که در میان شما محبوب ترین شما با تقوا ترین شماست) و (جمله معروف هرکه ثروت مند تر است نزد خدا محبوب تر است.)

    پس پول و تقوا یکی هست و خودباوری هم هست. همه با هم معنی می شود البته برای ثروتمندان واقعی و در مسیر درست.

    پس چه کاری مهم تر از اینکه تلاش کنیم از راه درست ودر مسیر درست مولد ثروت با‌شیم و پول خلق کنیم. برای همینه که استاد همیشه میگن( معنوی ترین کار جهان پول ساختن است.)

    این صحبت های پایانی فایل باعث شد تمام این جملاتی که بارها شنیده بودم مثل قطعات پازل کنار هم چیده بشن توی ذهنم.

    و اینه فرد ثروتمند تکیه گاهش پول و حساب بانکی اش نیس بلکه تکیه گاهش خدایی هست که این ثروت رو بهش داده

    و بهتر بگم تکیه اش به خودباوری و خدای درونشه و اگه ثروتش کم یشه یا کلا از بین بره میگه همون طور که قبلا ساختم بازم می سازم و خدا که هست بازم هدایتم میکنه.

    هرچند که هرگز نمیشه یک فرد ثروتمند تمام انچه دارد را از دست بدهد مگر ایمان خود را از دست دهد که ثروتش نیز از بین خواهد رفت.

    خیلی منطقی هست که فرد ثروتمند تقوای بیشتری دارد چون

    نه حرص میزند نه طمع و کلاهبرداری میکند نه حسرت می خورد و نه حسادتی با کسی دارد و نه به کسی باج میدهد نه به کسی توی ذهنش قدرت میدهد چون به بی نیازی رسیده است.

    پس ارامش و تقوا همیشه با اوست. خداوند و ایمان به خدا همیشه با اوست.

    چه درک های خوبی داشتم از این فایل و منطق هایی که مولد ثروت بودن بسیار مهم و اصلی ترین کار در زندگی ماست.

    ممنونم از همگی موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    یاسمن ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1325 روز

    کامنت سی ام

    17 دی 1403

    تعهد اول:

    امروز متن چیزی که میخواستم توی ویدیو بگم رو نوشتم. بعد هم دوربین رو گذاشتم و از خودم فیلم گرفتم. فیلم رو ادیت کردم و توی کانال تلگرامم قرارش دادم.

    اگر کمالگرایی رو کنار بذارم از نتیجه راضی بودم. من با امکانات و دانش و شرایط الانم تونستم در همین حد باشم. اما قرار نیست همینجا بمونم. کم کم ترسم از دوربین میریزه و بهتر صحبت میکنم و کمتر سرم رو تکون میدم. کم کم اعتماد به نفسم بیشتر میشه و صدام محکم تر میشه. کم کم به دانشی که از زبان انگلیسی دارم بیشتر اعتماد میکنم و با اعتماد به نفس بیشتری کلماتم رو بیان میکنم.

    تعهد دوم:

    گزارش کارم رو توی کامنت های سایت نوشتم.

    تعهد سوم:

    امروز هدایت شدم به شنیدن این فایل. جواب سوالی که از خدا پرسیده بودم و نشونه ای که ازش خواسته بودم توی همین فایل بود. فکری توی مغزم میچرخید و نمیدونستم از طرف خداست یا نه. با دیدن این ویدیو فهمیدم از طرف خدا نیست و نیاز به تقوای بیشتری دارم. خداوندا سپاسگزارم که هدایتم کردی.

    امروز کارهام رو پیش بردم و از این بابت به خودم افتخار میکنم. خدایا شکرت به خاطر پیشرفتم. سپاسگزارم.

    همیشه و تا ابد بابت فرزند نازنین و همسر عزیزی که بهم دادی ازت سپاسگزارم. برام سالم و سلامت نگهشون دار و من رو هم براشون سالم و سلامت نگه دار. عمر طولانی و با عزت به هممون بده که تو بهترین محافظ و نگه دارنده ای. سپاسگزارم.

    ممنونم که کمکم میکنی در سختی ها خیلی راحت بتونم ذهنم رو کنترل کنم. تو من رو فرزند مادری قرار دادی که تقوای زیادی داشت و من از بچگی تقوا پیشه کردن رو به صورت عملی یاد گرفتم. برای همین هم الان خیلی راحت میتونم این کار رو انجام بدم. پروردگارا سپاسگزارم.

    سپاسگزارم که امشب با خاله جان عزیزم صحبت کردم و با شنیدن صداش دلم تازه شد.

    سپاسگزارم که امشب در کنار همسرم و مادر نازنینشون بهم خوش گذشت و کلی خندیدیم.

    سپاسگزارم که زندگیم رو انقدر زیبا و بدون حاشیه آفریدی.

    سپاسگزارم که من رو میبینی و صدام رو میشنوی و دعاهام رو اجابت میکنی. خدایا شکرت. سپاس…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    زینب ادیب گفته:
    مدت عضویت: 2756 روز

    سلام و ادب خدمت استاد گرانقدر

    استاد موضوع روابط در زندگی بشر خیلی اهمیت داره و وقتی ازدیدگاه قرآن، قانون رو بررسی میکنیم نظام خانواده و مسئولیت پذیری و ازدواج و بچه دار شدن پدر و مادر و تربیت فرزند همه با هم تو گروه روابط قرار میگیره و بسیار پر اهمیته..شما استاد و راهنمای خیلی از جوونهایی شدید که مجرد هستند و یا به تازگی ازدواج کردند پیشنهادتون برای این گروه در مورد ازدواج چی هست؟ این دوره ای که ازدواج سفید مطرح هست یا اینکه دوستی ها و روابط نامشروع هم زیاد شده (شما گفتید با این دوستتون محرم هستید) چه دیدگاهی برای رابطه ی درست صحیح و اصولی میباشد؟

    اگر همه به سبک شما رابطه داشته باشند پس فرزند آوری و تولید نسل چی میشه؟

    اینقدر سوال به ذهنم میرسه که نمیدونم چطوری کدومشو بپرسم??به قول بعضی دوستان شوک شده ذهنم?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    مهدیه مهدیه گفته:
    مدت عضویت: 2754 روز

    سلام

    استاد از صداقتتون متشکرم.من بعد از اینکه خدا در زمان درست و به درخواست خودم هدایتم کرد و با سایت شما آشنا شدم یه حس بسیار قوی بهم گفت اولین چیزی که باید استفاده کنم محصول عشق و مودتِ شماست.البته قبلش رایگان هاتون رو شنیده بودم..یادمه اون موقع به زور تونستم عضو سایتتون بشم چون برای خرید باید عضو می شدیم و من قبلش چون برای رایگانها لازم نبود عضو بشیم ثبت نام نمی کردم..من نصف شب محصول رو ازتون خریدم و با یه علاقهء خاصی همون موقع شروع کردم جلسه اول رو گوش بدم.الان که بچه ها می گن شوکه شدن می خندم چون دقیقا حالشون رو می فهمم.تازه من اون موقع اوایل راه هم بودم ولی به شدت تحت تاثیر سایر فایلهاتون قرار گرفته بودم.چون داشتین توی فایل های دیگه جواب سوالهامو می دادین وبه یه نتایجی هم رسیده بودم ، ولی شما توی اون محصول جلسه اول گفتین طلاق گرفتین! فقط خدا می دونه اون شب یهو چه حالی بهم دست داد..قشنگ نفسم بند اومد..یهو آب سرد و گرم ریختن روم.گفتم من دو میلیون پول دادم که از کسی که خودش طلاق گرفته چیز یاد بگیرم.!اصلا انقدر اعصابم خورد شد که دیگه بقیه صحبتا رو اون شب نمی شنیدم..تو همون جمله اول مونده بودم..با یه عالمه فکر و شک..بعدم در لپ تاپم رو بستم و گفتم بخوابم حالم خرابه ..حیف که امشب نخوابیدم..خلاصه اینکه تا صبح که نخوابیدم یعنی خوابم نبرد ..صبحم که مثل آدمای کتک خورده از جام بلند شدم(اآخه خدا هیچ وقت چیزایی که اینجوری بهم الهام می کرد چیز غلطی نبودن..چطور ممکن بود این سری اشتباه اونم به این وحشتناکی کرده باشم!!! ) بعد به مامانم گفتم جلسه اولو ،اولشو گوش نده ..از بعد از داستان طلاقش گوش کنیم..و بعد بقیشو گوش دادیم.. خدا می دونه چند بار جلسه اول رو گوش دادم ولی اولشو گوش نمی دادم که بتونم بقیه حرفا رو بشنوم..ولی کم کم که پیش رفتیم دیدگاهم عوض شد و متوجه ضعف های خودم شدم.خدا می دونه که همون دوره عشق و مودت چقدر توی مسیر من تاثیر داشت و اینو به من فهموند که مهمترین رابطه رابطه با خداونده..اینه که با خدای خودمون هماهنگ باشیم و همه روابط در سطح پایین تری قرار می گیرند..اینکه بدترین مسئله توی روابط وابستگیه..یا انتظار داشتنه و چیزای دیگه..که همشون از ریشه عوضت می کنه و توی مسائل دیگه زندگی هم میشه ازشون استفاده کرد..از همه مهمتر اینکه گفتین قرآن رو مطالعه کردین و مهمترین مباحث قرآن ، مباحث توحیدیه و در این موارد شاید فقط یک آیه باشه که به زور به روابط ربطش می دن و ما رو دعوت کردین که خودمون قرآن رو مطالعه کنیم..استاد ازتون متشکرم به خاطر محصول عشق و مودتتون .بخاطر فایل های آفرینشتون( که ایشالله همیشه روی سایت باشن!!)و علی الخصوص بخاطر معرفی کتاب گفتگو با خدا که در هر زمینه ای کمک رسانه و مسائل رو از بیخ و بن جا می اندازه و فوق العادست..کتاب گفتگو با خدا رو که خوندم حدس زدم شما چنین رابطه ای داشته باشید با این حال وقتی دیشب دیدم توی فایل رایگان هم اینو گفتین منو مامانم همون لحظه چشممون گرد شد

    الحق که مهمترین رابطه ی شما رابطه با خداونده و کاری هم به قضاوت عمومی ندارید..و با نگاه توحیدی سبک زندگی شخصی خودتون رو دارید و ترسی از قضاوت مردم ندارید..این مسائل رو گفتن(و فقط حرف زدن) تا عمل کردن خیلی فاصله دارن( یعنی همه چیزا..) شما عمل می کنید و من خوشحالم که با شما آشنا شدم.کسی که مدام تو زندگیش سعی می کنه تا جایی که می تونه عمل کنه و مهمترین رابطه اش رابطه با خداوند باشه.

    از خدا سپاسگذارم که هر روز و هر روز توی مسیر هدایتم و هر روز و هر روز نمونه های بهتری رو بهم نشون میده تا راهم رو بهتر پیدا کنم.

    آقای عباسمنش بابت همه فایل های بسیار زیباتون سپاسگذارم و برای همه از خداوند هدایت گر و مهربان درخواست شادی و آگاهی و همراهی همیشگی که همه بتونن کاملا حسش کنند و بگن چقدر نزدیکه رو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3816 روز

    ادامه 100 نکته هفتم پیام قبلی ??????

    89- جلسه هفتم

    بخش اول

    موضوع جلسه: راهکارهایی اساسی برای ساختن موفقیت های پایدار و ماندگار در هر جنبه ای از زندگی

    قبلاً فکر می کردم کافی است آدمها قوانین کیهانی را بدانند و از نقش تغییر باورهای شان در تغییر تجربه زندگی شان آگاه شوند تا آن تغییر اسای را در زندگی شان بوجود آورند. به همین دلیل ساعت هایی طولانی برای آدمهای زیادی در زندگی ام وقت گذاشته و با اشتیاق درباره قوانین جهان و چگونگی هماهنگ شدن با این قوانین با آنها صحبت می کردم زیرا نقطه عطف زندگی خودم، درک قوانین جهان بود و به محض آگاه شدن از این موضوع، جهادی اکبر برای تغییری بنیادین در خود راه انداختم که هنوز هم ادامه دارد.

    هرچه برای آدمهای بیشتری وقت گذاشتم، بیشتر متوجه شدم که ایجاد تغییری اساسی و پایدار، به این سادگی نیست. زیرا با افراد زیادی مواجه شدم که نه تنها تلاشی جدی برای تغییر اساسی ترین باورهای محدود کننده شان نمی کردند، بلکه حتی نمی توانستند آن را به عنوان یک ایراد بپذیرند.

    تغییر باورهایی که به صورت بنیادین در آنها ایراد داریم و منشأ اصلی تجارب نامناسب در هر جنبه ای از زندگی است، نیاز به راه انداختن جهادی اکبر و دائمی دارد.

    آدمهای کمی به موفقیت های پایدار رسیده و شرایط زندگی خود را به صورت محسوس تغییر می دهند زیرا :

    اولا آدمهای کمی ایرادهای اساسی شان را می پذیرند و به صورت ریشه ای و باجدیت و تعهد، به آن ایرادها حمله نموده و برای تغییرشان تلاش ذهنی زیادی به خرج می دهند.

    ثانیاً حتی اگر هم این موضوع را بپذیرند، تلاش کمی برای تغییرش به خرج داده و خیلی زود این کار را رها و حتی فراموش می کنند. زیرا این کار ذهن است تا موذیانه حواست را از مسائل اساسی پرت نماید.

    افراد زیادی وقتی با قانون آشنا شده و قصد ایجاد تغییر خود را دارند، از مسائل ساده تر و غیر اساسی تر شروع می کنند.

    آنها سراغ منشأ اصلی مسائل شان نمی روند زیرا اصلا نمی تواند آن را به عنوان یک ایراد که باید تغییر کند، بپذیرند. به همین دلیل مقاومت بسیاری در پذیرش این مسئله داشته و می گویند:

    همه چیز را می توانم بپذیرم، جز این یکی!!!

    در صورتیکه اگر به مسائل هر جنبه از زندگی شان نگاه کنند، به خوبی می توانند رد پای آن ایراد شخصیتی را پیدا کنند.

    بنابراین میزان موفقیت شما در ایجاد تحول اساسی در زندگی تان و نیز کسب موفقیت های پایدار به این دو مسئله بستگی دارد:

    1٫ آیا توانسته ای اساسی ترین ایراد را در باورهایت پیدا کنی؟

    2٫ آیا همیشه برای تغییر آن باور تلاش ذهنی به خرج می دهی؟

    سرفصل های بخش اول- جلسه هفتم:

    چرا آدمهای زیادی با اینکه ظاهرا روی باورهای شان کار می کنند، هنوز هم به موفقیت های پایدار نرسیده اند و نتایج شان بسیار موقتی است؟

    برای ایجاد تغییری بنیادین و ایجاد موفقیت های پایدار و ماندگار در هر جنبه ای از زندگی، چه باورهایی باید تغییر کند؟

    چگونه ایرادهای اساسی را در شخصیت خود بشناسیم و تغییر دهیم؟

    مثالهایی درباره شیوه شناسایی باورهایی که منشأ اصلی مسائل و ناخواسته های زندگی ات است و راه کارهایی برای تغییر آنها.

    90- موضوع : نکته های جلسه 7

    من قبلا فکر میکردم آدم ها خیلی زود تغیر میکنند اصلا یکی از دلایلی ک وقت میزاشتم با همه صحبت میکردم ذوق و شوق داشتم چه با خانوادم چه با دیگران در مورد قانون صحبت میکردم چون می گفتم اگر این آدم بدونه باورهای منفی ش اینا هستند و تغییر شون بده اصلا از فردا زندگیش عوض میشه متحول میشه و دلیلش هم این بود ک خود من همین جوری تغیر کردم قانون و فهمیدم دیگه پشت سر هم تغییرات اتفاق افتاد نتایج رخ داد و شرایطم خیلی خیلی عالی شد و فکر میکردم همین جور ک من تونستم بقیه هم میتونند ولی العان یه ضره دیدگاهم عوض شده یعنی به این نتیجه رسیدم خیلی جهاد اکبر میخواد برای اینکه آدم یه سری باورهای ایراد دار بنیادی ش رو تغیر بده یعنی ما تو یه سری چیزها باورهای منفی مون خیلی ریشه دار نیست خیلی راحت تغیر میکنه ولی تو بعضی چیزها هر کدوم ب یه شکلی خیلی ریشه دار خیلی ریشه داره و یه جهاد اکبر میخواد برای تغییرش

    فرض کنید تو یه سبد میوه چند تا سیب هستند خیلی گندیده و اون گندیدگی اونها باعث میشه بقیه سیبها ب سرعت ب مشکل بربخورند و کرم بگیرند خراب بشن بعد یه نفر بجای اینکه بره اول اون ها رو برداره و سیب ها رو از شر سیب های گندیده رها کنه میاد سراغ سیبهایی ک یه ضره یه کوچولو کرم خورده میگه اینا رو میتونم تحمل کنم ولی اون زیری ها رو اصلا دوست ندارم ببینمشون اصلا حالم بد میشه تو وجود ما هم همین جوری هست یه سری باورها یه سری ایراد های شخصیتی هستند خیلی بد بعد ما اصلا فکرش هم نمی تونیم بکنیم ک تغییرش بدیم و بعد اونا دلیل اصلی تمام مسائل و مشکلات زندگی مون هستند ولی ما میایم با برنامه های استاد عباس منش آشنا میشیم نگاه میکنیم میبینیم چیا راحت تره کدوم تمرین ها راحت تره می ریم اول سراغ اونا و انصافا هم خوب داریم انجام میدیم اما موضوع اینجاست ک اون مسئله اصلی رو سراغش نمیریم چرا چون می ترسیم چون اصلا فکر نمی کنیم بخواد تغیر کنه چون اصلا نمی خوایم بپذیریم ک ایراد اونجاست

    مثلا افرادی ک خیلی مذهبی هستند این باور ک تمام انسانهای ثروتمند از راه درست ب ثروت رسیدند یا اینکه من اگر ثروتمند بشم نزد خدا محبوب تر میشوم یا باورهایی ک تو این فضا هستند اصلا ب هیچ جوری قبول نمیکنند میگن ما خیلی از حرف های تو رو قبول داریم ولی این یه مورد و نمیتونم بپذیرم و من ب این نتیجه رسیدم ک اتفاقا همین مواردی ک اینقدر مقاومت دارند حالا مقاومت میتونه ب هر شکلی باشه میتونه خودآگاه باشه و یا ناخودآگاه باشه میتونه فکر کنه اصلا مقاومت نداره اصلا ایراد نداره و یا استاد عباس منش داره اشتباه میگه یا هر چیزی شبیه این اما اما اما دلیل اینکه یه سری از افراد با توجه ب اینکه دارند کار میکنند روی خودشون اون نتایج خاص و نمی گیرند ک بعضی از افراد ک روی خودشون کار میکنند میگیرند اینه ک اونا نمیراند سراغ مسئله ی اساسی

    توی دوره عزت نفس ما یه تمرین داده بودیم ب عنوان آگهی تبلیغاتی برای خودتون درست کنید و برید توی مدرسه خیابون کلاس جایی ک غریبه ها هستند و اونو بگید این تمرین یکی از سخت ترین کارهاست برای افرادی ک احساس ارزشمندی و لیاقت ندارند یعنی خودشون رو آدمهای ارزشمندی نمیدونند بعد خیلی ها این کارو نمیکنند و میرن بقیه تمرین ها رو تا یه حدی انجام میدن اینو میگن حالا ک من دارم بقیه رو انجام میدم حالا اینم انجام ندادم اشکالی نداره ولی موضوع اینجاست ک دلیل اینکه طرف ب موفقیت نمیرسه و یا ب موفقیت پایدار نمیرسه و یا اوضاعش ب صورت خیلی مخصوص تغیر نمیکنه اینکه اون احساس لیاقت و ارزشمندی رو در خودش ایجاد نکرده مثلا اون تمرین یکی از راههایی هست ک میتونست این کارو انجام بده .وقتی اون تمرین و انجام میده هزاران ایده دیگه هم ب ذهنش می رسه ک انجام بده توی این حوضه ک احساس ارزشمندی بیشتری داشته باشه ب همین دلیل میگم ک واقعا جهاد اکبر میخواد یعنی آدم واقعا باید با تمام وجودش بپذیر ک من باید ایرادهای اصلی رو ک خیلی شدید توش مقاومت دارم هر جوری شده اول اینا رو حل کنم چون ک صد اید نود هم پیش ماست اگر من اون سخت ترین کارو اول انجام بدم ب قول کتاب قورباغه ات رو بخور اگر اول زشت ترین و کثیف ترین و بزرگترین قورباغه رو اول بخورم حالا ک قراره قورباغه ها رو بخورم اولین قورباغه اون بدترین کارو انجام بدم دیگه بقیه شون خیلی راحت تره

    توی انجمن ان ای سخت ترین کار برای یه معتاد اینه ک مواد و بزاره کنار یعنی حاضر تمام کارهای دیگه رو انجام بده خیلی از کارهایی ک انجمن میگه رو انجام بده ولی ن اینکه مواد و یه دفعه بزاره کنار ولی انجمن میگه اگر میخوای توی این مسیر وارد بشی شرط اولش اینه ک مواد و ن بصورت نصفه و نیمه بلکه بصورت کامل بزاری کنار یعنی اون قورباغه زشته رو اون قورباغه بزرگه رو اون کثیف ترین قورباغه رو اولین قورباغه باید بخوری ش بعد بری سراغ بقیه قورباغه هایی ک کوچکترند ب همین دلیل اونی ک میتونه اون کار سخته رو انجام بده میتونه بیاد ادامه بده و توی اون مسیر موفق بشه

    ما بخاطر باورهای اشتباه مون منشا آلودگی زیادی داریم تو موضوعات مختلف تو بحث مالی تو بحث روابط تو بحث سلامتی و … فقط بحث اینجاست ک میپذیریم اول از همه منشاء آلودگی رو پاک کنیم و تمیز کنیم اون سخت ترین و زشت ترین و اون با اکراه ترین باور رو اول بریم حلش کنیم

    یعنی وقتی شما روی خودت کار میکنی روی باورهات کار میکنی ولی اون باور اصل یه رو اون گره اصلی یه رو اونو هنوز نرفتی پیداش کنی اصلا دلیل اینکه نمیخوای پیداش کنی اینه ک قبول نمیکنی ایراد داره اصلا نمیخوای بپذیریش ک ایراد داره وقتی این کارها رو نمیکنی میای رو باورهات کار میکنی یه سری چیزها تغیر میکنه خوب میشه ولی دوباره اون آلودگی میاد کارها رو خراب میکنه بعد دوباره یه زره رو باورهات کار میکنی یه سری چیزها خوب میشه و بعد دوباره اون میاد همه رو خراب میکنه بعد از یه مدت کلا خسته میشی و میگی اصلا جواب نمیده قانون جواب نمیده و نمیشه

    91- سلام دوستان عزیزم .

    امروز این مطلب به چشمم خورد

    انگار مخاطبش من بودم

    دوست داشتم با شما هم به اشتراک بگذارم

    ژاپنی ها همواره عاشق ماهی تازه هستند. ولی آب نزدیک ژاپن برای چند دهه ماهی زیادی نداشت. بنابراین برای فراهم کردن غذای ژاپنی ها ، قایق های ماهی گیری بزرگتر شدند و مسافتی بیشتر از قبل را طی می کردند

    هرچه ماهیگیران دورتر می رفتند، بیشتر طول می کشید تا ماهی بیاورند.

    اگر برگشتشان بیشتر طول می کشید ماهی ها دیگر تازه نبود.

    برای حل این مشکل، شرکتهای ماهیگیری فریزرهایی را در قایقهایشان نصب کردند .

    آنها ماهی های به دست آمده را در فریزر قرار می دادند.

    فریزرها این امکان را فراهم می کرد که قایقها دورتر بروند و بیشتر بمانند. ولیکن ژاپنی ها توانستند به تفاوت بین ماهی تازه و منجمد پی ببرند و آنها مزه ماهی منجمد را دوست نداشتند

    قیمت ماهی منجمد کاهش پیدا کرد

    بنابراین شرکتهای ماهیگیری مخزنهایی نصب کردند.

    آنها ماهی میگرفتند و درون مخزن قرار می دادند. ماهی ها پس از کمی تحرک، خسته می شدند و مزه تازه بودن خود را از دست می دادند.

    صنعت ماهیگیری دچار بحران قریب الوقوعی شد. ولی امروزه آنها ماهی های تازه به ژاپن می فرستند.

    چطور توانستند مدیریت کنند؟

    برای اینکه طعم ماهی تازه بماند، شرکتهای ماهیگیری ژاپنی هنوز ماهی ها را در مخزنها قرار میدهند ولی با یک کوسه کوچک.

    ماهی ها تقلا می کنند و از اینرو دائما در حال حرکتند. تلاشی که می کنند باعث می شود آنها تازه و سرحال باشند

    تاحالا به این پی بردید که برخی از ما در استخر زندگی می کنیم ولی بیشتر مواقع خسته و کسل هستیم؟

    اساسا در زندگی ما، کوسه ها چالش های تازه ای هستند که ما را فعال نگه می دارند.

    اگر شما مدام در تکاپو باشید، شاد خواهید بود. تلاشهایتان است که شما را پر انرژی نگه می دارد. در وضعیتی از سکون موفقیت را کسب نکنید و به آن شاد نباشید.

    شما منابع، مهارتها، و توانایی هایی را برای ایجاد این تفاوت دارید. کوسه ای را درون مخزنتان قرار دهید و سپس خواهید دید که واقعا چقدر می توانید پیش بروید.

    تا بحال به این فکر کردید که کوسه ی زندگی شما چیه ؟ چی میتونه شما رو تو این مسیر نگه داره ؟ چی باعث میشه بعد از چندسال نتیجه نگرفتن دوباره بریم سراغ بسته هامون و از صفر شروع کنیم ؟

    92- من از زمانی ک با شما و آموزشهای شما آشنا شدم خیلی تغیر کردم خیلی ولی واقعا ی وقتهایی کم میآوردم و مدام می گفتم چرا نتیجه نمی گیرم چرا و ب قول شما نگاه میکردم ب مدت عضویت بچه ها پیش خودم سوال بود چرا اون ک عضویتش کمه جواب میگیره ولی من نه یا اینکه بعضی ها هم ک زیاد از عضویت شون گذشته بود می گفتم خوب حالا منم باید خیلی از عضویتم تو سایت بگزره تا بتونم جوابهای اساسی ک میخوام و تو زندگیم بگیرم ولی با این قسمت فهمیدم ک اصلا ربطی ب عضویت و این چیزها نداره بلکه باید اون قورباغه بزرگه رو اول بخورم تا نتیجه های درست بگیرم منم ک از اول زندگی بخاطر شرایط خانوادگی ک توش بزرگ شده بودم اصلا اعتماد ب نفس نداشتم اصلا نمی تونستم با کسی ارتباط برقرار کنم خودم و خیلی کوچیک میدونستم همش حسرت میخوردم گوشه گیر بودم تو جمع غریبه ها ولی برعکس تو خانواده خودم خیلی خشک و خشن بودم اصلا خودم و دوست نداشتم و برای خودم ارزش قائل نبودم و برای دیگران هم همینطور کلا خیلی داغون بودم توی این یک سال و نیم خیلی تغیر کردم خیلی آروم شدم کلا رفتارم عوض شده مثلا با کلمه عزیزم خیلی مشکل داشتم خیلی سختم بود مثل شما ک با کلمه چشم مشکل داشتید ولی تونستم باهاش کنار بیام و العان تو هر جملم چند تا عزیزم میگم ولی استاد جونم طبق گفته های شما این باورهای اشتباه ریشه های عمیق داره ک باید تا آخر عمر روش کار کنیم و منشاء آلودگی باورهای من عزت نفس هست و چون ندارم این دوره رو ذهنم همش مقاومت میکنه ولش کن حالا هر وقت این دوره رو خریدی کار میکنی دیگه .یه موقع هایی کامنت های این دوره رو میخوندم و این تمرین سخته همیشه تو ذهنم بود ک اگر من این دوره رو بخرم چطور این تمرین و انجام بدم تا اینکه با این قسمت فهمیدم ک اول اول باید اعتماد بنفس مو درست کنم و شکر خدا هدایت شدم ب دوره عزت نفس و تونستم مقاومت های ذهنم و بشکنم درسته این دوره رو ندارم ولی با کامنت بچه ها و خلاصه های شما توی این دوره میتونم خیلی روی خودم کار کنم و ب لطف خدا برم تو دل بزرگترین و زشت ترین ترسم و سرخترین تمرین و توی این دوره انجام بدم تا ب امید خدا دوره عزت نفس و تهیه کنم. این تمرین و از العان میخوام مدام انجام بدم و برای همه بخونم انقدر انجام بدم تا مقاومت هام شکسته بشه و اون قورباغه بزرگه رو بخورم ایمانی ک عمل نیاره ایمان نیست حرف مفته

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم

    93- واسه عجله داشتن مننم این مشکلو دارم و خیلی جلسه دوم و سوم بهم کمک کرد)دوره جهان بینی توحیدی 1) …خیلی برای خودم مرورش میکنم و تصویریم که واسه خودم ساختم همون مثال کرم ابریشم که اگه زودتر از پیله خارجش کنیم کمکش نمی کنیم هیییچ بدبختش میکنیم ..واسه همین تا چاخان میاد بخونه تو گوشم سریع به خودم میگم هییببچ عجله ای نیست (هم زمان با تصویر ذهنی کرم ابریشم )اون خدایی که کل کیهان دستش خودش هممممه چیو مدیریت میکنه ….من به همه خواسته هام در زمان و مکان مناسب میرسم خدا خودش بهم قول داده که اگه فقط بر او توکل کنم اونم دربست در خدمت منه و من خیییالم تتتخخخت تختتتت ..بی زحمت برو گمشو

    94- وقتی کسی به خدا توکل کنه بهم نمیریزه

    وقتی کسی به خدا توکل کنه بهم نمیریزه

    وقتی کسی به خدا توکل کنه بهم نمیریزه

    از صبح پشت سیستم بودم، رو ایده و سایت جدید کار میکردم، جالبه تو 2،3 روز رنکینگ ایرانش اومد رو 30 هزار، برا خودم عجیب بود، که تو 2،3 روز انقد خوب رنک گرفت! بعد یادم اومد که من سپرده بودم به خدا

    عصری رفتم بیرون، تو سوپرمارکت حرف دلار و سکه و اینا افتاد

    اعتراف میکنم کلی رفتم تو فکر و اعصابم خرد شد و گفتم هرطور شده باید از این خراب شده مهاجرت کنم

    بعد که یذره آروم شدم دیدم همش نجوای شیطانه، بهش گفتم کارتو بکن، دستتو خوندم

    من نگران نیستم

    خدایی که تا اینجا هوامو داشته از این به بعدم داره، حالا دلار بشه 500 هزار تومن و سکه بشه 200 میلیون، اون خودش صاحب کل این آدمایی که فکر میکنن مهمنه، اون صاحب کل این زمین ها و آسمان هاست، اون صاحب کل بانکاست، اون صاحب کل فروشگاه هاست، اون صاحب کل شرکت هاست، اون صاحب کل کشورها و ثروت هاست

    به خودم گفتم خره از چی نگرانی، چرا اعصاب خودتو خرد میکنی

    بعد اون فایلی که یکی از دوستان تدوین کرده بود رو حرفای استاد آهنگ گذاشته بود، بهترین باورها نسبت به خدا، اونو پلی کردم و کلی آروم شدم

    من حالم خوبه

    همه چی گرون بشه، به نفع منه

    همه چی ارزون بشه، بازم به نفع منه

    خدا برام میرسونه

    خدا هوامو داره

    خدا به جای خوب هدایتم میکنه

    خدا زندگی رو برام ساده میکنه

    خدا دستمو گرفته

    عاشقتم خدا، مرسی که هستی

    خودتونو درگیر این اخبارای مزخرف نکنین، خدا رو شکر کارم با یه لپ تاپه و بیرون زیاد نمیرم، هم گرمه، هم کل فکر و ذکر ملت شده دلار و سکه و پول و ماشین و خونه

    خودتو عشقه خدا

    ولش کن

    همین که کنارمی حالم خوبه

    توکل کردن بر تو آدم رو به پادشاهی جهان میرسونه، ذهنمو محدود به 4 تا عدد تو حساب بانکی و… نمیکنم

    من قدرتمندترینم چون خدارو دارم

    خفه کنید این نجواهارو، یه پوزه بند ببندید به دهنش، از روشم 10 دور چسب 5 سانتی بپیچید که صداش در نیاد

    پول براحتی بدست میاد، ثروت بینهایته، سنگ فرش هر خیابون از طلاست

    اصلا این فایل استاد که یکی از دوستان تدوین کرده و در کانال تلگرام هم موجوده یجوریه

    میشنوم کلا آروم میشم

    دلار رفت بالا؟ خخخخخخخخخ بزار بره بالا

    والا

    از چی میترسی

    به نفعته

    باورش کن تا به نفعت بشه

    95- تجربه زیبای زهرای عزیز در قسمت نظرات “دوره “عزت نفس” استاد عباس منش” ???

    سلام میکنم به استاد قدرتمندم و دوستان با اراده ام.

    تمرینات جلسه ششم:(تمرین تجسم، تمرین هواپیما و آگهی بازرگانی) رو تقدیم میکنم.

    تمرین آگهی بارزگانی رو تصمیم گرفتم توی فرودگاه انجام بدم. قبلش توی خونه 3 بار تجسم کردم که تو فرودگاهم و دارم آگهی بازرگانی مو برای مردم میخونم وصدای خودمو ضبط کردم و تایم گرفتم ببینم چند دقیقه طول میکشه.

    دقیقا توی فرودگاه همون شرایطی که تجسم کردم پیش اومد یک لحظه یک نجوای شیطانی بهم گفت بیخیال ولی بهش محل ندادم و رفتم جلو مردم 200 نفری میشدند. ترسم کلا محو شد وخیلی با قدرت و محکم گفتم عزر میخوام یه لحظه به من توجه میکنید؟ سلام دوستان من توی این تایمی که منتظر پروازمون هستیم میخوام یک تمرینی رو انجام بدم تا از وقتمون بهتر استفاده کنیم. استادمون آقای عباس منش یک تمرینی به ما داده. گفته که یک آگهی تبلیغاتی در مورد خودمون بنویسیم و اونو در جمع بخونیم. من هم اگه موافق باشین میخوام آگهی تبلیغاتی خودمو در عرض 7-8 دقیقه براتون بخونم.

    من زهرا مصدق نیشابوری یک زنم یک زن قوی هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ فکری (به بازو و سرم اشاره کردم)، زیبا ، زیباییم کملا طبیعیه (با لبخند) جذابف دوست داشتنی و تاثیر گذار هستم. من عاشق خودمم با اینکه دوستان خوب بسیار زیادی در سراسر دنیا دارم اما از تنهایی خودم با خدای خودم بینهایت لذت میبرم وحضورشو در تک تک لحظات زندگیم حس میکنم. مثل همین الان. عاشقشم و میدونم اونم عاشق منه.

    خداوند استعدادهای خارق العاده زیادی در وجودم قرار داده در حدیکه باور دارم هر فردی در هر کجای جهان تونسته به هر موفقیتی برسه من هم میتونم فقط به شرطیکه اراده کنم مثل اون باور کنم و عمل کنم. یعنی هیچ محدودیتی برای توانایی های خودم قائل نیستم.

    من اراده کردم و هم مقطع کارشناسی، هم ارشد و هم دکترا در بهترین دانشگاههای ایران پذیرفته شدم روزانه و با بهترین رتبه. رتبه دکترای من 37 بود. همیشه هم جزو بهترین دانشجوها بودم.

    الان هم که اینجا وایسادم ادعا میکنم که بهترین مربی زن تناسب اندام در ایران هستم. البته به زودی جهانی هم میشم. چرا این ادعا رو میکنم؟ چون من هم علمشو دارم هم تجربه شو. من آموخته هامو اول روی تو زندگی خودم پیاده کردم. من پشت کنکور کارشناسی اضافه وزن پیدا کردم اما به محض اینکه وارد دانشگاه شدم با تمرین ورزشی، تمرین ذهنی و رژیم غذایی اصولی وزنمو از 62 به 52 کیلوگرم رسوندم. بدون اینکه هیچ مربی یا مشاور تغذیه ای داشته باشم. خودم مربی و مشاور تغذیه و روانشناس خودم بودم. بعد از اینکه تو این زمینه دانش و مهارت لازم رو کسب کردم تونستم صدها نفر رو بصورت مستقیم یا غیر مستقیم به اندام ایده آل خودشون برسونم. میتونین آمار بگیرین. من بیش از 10 سال مربی بهترین باشگاه های تهران بودم. مربی و مدرس دانشگاه تهران بودم و الان هم مربی و مدرس دانشگاه گیلان هستم.

    چرا تو این کار موفق بودم. چون عاشق این کارم. احساس میکنم که این رسالت منه. من عاشق اینم که یه آدم چاق تحویل بگیرم و یه آدم خوش هیکل تحویل بدم. یک آدم لاغر تحویل بگیرم یک فیتنس مدل تحویل بدم. شما هم اگه دوست دارین من درخدمتتون هستم. میتونم آیدی کانالم یا پیج اینستاگرامم یا کارتم رو بهتون بدم.

    دوستان رسیدن به تناسب اندام رویا نیست. من این راهو رفتم. شما فقط کافیه پا بذارین رو جاپاهای من. من بهتون این مژده رو میدم که فقط با صرف چند دقیقه وقت در روز و انجام تمرینات مخصوص و رعایت یک سری نکات ساده تغذیه میتونین به وزن ایده ال خودتون برسین.

    من معتقدم شغلم مقدسترین کار دنیاست چون تناسب اندام و سلامتی رو که بزرگترین نعمت خداست به آدما هدیه میدم.

    یک ویژگی بارز دیگه که من دارم اینه که سبک زندگی مخصوص خودمو دارم. اون کاریو که فک میکنم درسته انجام میدم دنبال تایید یا عدم تایید دیگران نیستم و مسئولیت 100% زندگیمو به عهده گرفتم. چون معتقدم که من خودم خالق زندگی خودم هستم. و حرف مردم بی اهمیت ترین چیز در این جهانه. من یک زن کاملا مستقل هستم هم از لحاظ فکری هم مالی و کلا از همه لحاظ.

    من توانمندیهای زیادی دارم و از هر انگشتم یک هنر میریزه ولی یکی از بارزترین ویژگیهام اینه که مثل یک قهرمان شنا میکنم. این یکیو فقط باید خودتون ببینید.

    یک ویژگی دیگه هم اینه که خیلی خوش شانسم یعنی همیشه در زمان درست در مکان درست قرار دارم. چون بخدا اعتماد دارم اونم بهم کمک میکنه. هدایتم میکنه. و در کل هر کاری رو که بخوام به بهترین شکل ممکن انجام میدم.

    مرسی که آگهی تبلیغاتی منو گوش کردین. امیدوارم که پرواز خوبی داشته باشید.

    همه برام کف زدن. چن نفرم اومدن و ازم مشاوره خواستن وکارتمو گرفتن.

    بخدا قسم خیلی راحت بود هیچ کاری نداشت و من این باور رو پیدا کردم که میتونم در جمع های خیلی بزرگ سخنرانی کنم. و این رو در خودم میبینم. تمرین هواپیما: بخدا اینم خیلی راحت بود. من خیلی ریلکس از مهماندار تقاضای یک غذا و نوشیدنی اضافه کردم. اصلا هیچ کس هم تعجب نکرد. و مهماندار گفت که اگه اضافه اومد براتون میارم. بعد از چند دقیقه آورد. خوردنشم حال داد.

    فقط میتونم بگم خدایا بینهایت سپاسگزارم. از بهترین استاد زندگیم آقای عباس منش هم بینهایت سپاسگزارم.

    تجربه زیبای آزاده عزیز در قسمت نظرات دوره عزت نفس استاد عباس منش ???

    با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد گرامی

    استاد، دوره عزت نفس شما تحول عجیبی در زندگی من ایجاد کرد. منی که بارها و بارها کتابهای مختلفی در این زمینه تهیه کرده و خوانده بودم و هیچکدام از آنها حتی یک سر سوزن در زندگی من تاثیر نگذاشته بودند، با استفاده از این دوره تبدیل به یک انسان دیگر شده ام.

    مدتی است که این دوره را به پایان بردم ولی در جلسه ششم گیر کرده بودم. در تمرین ساخت آگهی تبلیغاتی. یک آگهی برای خودم درست کردم و بعد فکر کردم که حالا اشکالی نداره همین که این آگهی را درست کردم فعلا کافیه و اگر هم در یک جمعی نخواندمش مهم نیست. ولی همش این گوشه ذهنم بود که استاد گفتند که اگر این تمرین را انجام ندی یعنی که خیلی برات مهم نیست که در زندگی ات تغییر کنی و اون داستان به جنگل رفتن استاد و بیرون آمدنشان از چادر با وجود ترس فراوانی که داشتند همیشه در گوشم بود. آنموقع که آگهی را درست کردم فرانسه بودم. اول فکر کردم آنرا به زبان فرانسه بنویسم و بروم برای یک عده بخوانم. بعد برای عقب انداختنش گفتم ولش کن هر وقت رفتم ایران این کار رو میکنم. آدم با همزبونهاش راحتتره. الان مدتی است که برای یک ماموریت کاری به ایران اومدم و همش امروز و فردا میکردم. تا اینکه چند روز پیش برای پیاده روی رفتم به پارک نزدیک محل کارم. وقتی وارد پارک شدم به خودم گفتم فردا آگهی را می آوری و برای یک عده میخوانیش. از همان لحظه ترس همه وجودم رو گرفت و ضربان قلبم خیلی شدید شد. همان روز فایل ترس و ایمان استاد رو گوش کردم و این یکی از نشانه های الهی بود که کمکم کرد که این تصمیم رو عملی کنم. اونجایی که استاد میگن ترس هات رو شناسایی کن و بهشون حمله کن. ببین که هیچ اتفاقی نمیفته، با این جمله قدرت گرفتم. امروز که همان روز موعود بود با حال عجیبی به سر کارم آمدم. دفترم را باز کردم و یک بار دیگر آگهی رو خواندم و کمی تصحیحش کردم. دو بار با صدای بلند برای خودم خواندم و راهی پارک شدم. همش ذهنم میگفت اگر کسی نخواد بهت گوش بده چی؟ اگه بهت بخندند چی؟ این آدمها اومدن پارک برای تفریح و ورزش و تو حق نداری وقتشون رو بگیری. بعد یهو بخودم نهیب زدم که چی داری میگی؟ تو الان با یک عده آدم بسیار فهمیده برخورد میکنی که اتفاقا خیلی هم براشون جالبه که به حرفهای تو گوش بدن. با این باور به سمت میدان بزرگ پارک رفتم. ابتدا یک عده را دیدم که بدمینتون بازی میکردند. دو خانم و چهار آقا. رفتم جلو و بهشون گفتم میشه چند دقیقه از وقتتون رو به من بدید؟ گفتند در چه مورد؟ براشون توضیح دادم. یکیشان گفت ما الان داریم بازی میکنیم و بدنمان گرم است شما یک دور بزنی ما هم موقع استراحتمان است و به حرفهای شما گوش میدهیم. اولین تغییری که من در خودم دیدم اینجا بود. اگر من همان آدم قبلی بودم از این حرف بسیار ناراحت میشدم و میگفتم تو آدم بی ارزشی هستی که حتی کسی حاضر نیست 5 دقیقه از وقتش را به تو بده. دارن دکت میکنن. اما آزاده جدید به خودش گفت چه خوب تو این فاصله میرم و برای یک عده دیگه میخونم و برمیگردم. درست در فاصله چند قدمی دو خانم و دو آقا نشسته و مشغول صحبت بودند. رفتم جلو و حرفهایم را تکرار کردم. آنها با اشتیاق بسیار به حرفهایم گوش کردند و در آخر همگی برایم دست زدند و راجع به تک تک مواردی که گفته بودم نظر خودشان را گفتند که همه اش مثبت بود. یکی از آنها گفت که دختر من نزدیک به دفاع پایان نامه اش است و با اینکه بسیار خوب کار کرده من مطمئنم که موقع ارائه دست و پایش میلرزد. به او حتما میگویم که این تمرین را انجام دهد.

    البته ناگفته نماند که دست و پای من هم میلرزید و همینطور صدایم. قلبم تاپ تاپ میکرد. ولی رفته رفته آرام شدم. نکته جالبی که برایم پیش آمد این بود که یک جمله در مورد صفات ظاهری خودم نوشته بودم مثل اینکه زیبا هستم، اندام متناسبی دارم و چهره ام کمتر از سنم نشان میدهد. به این جمله که رسیدم خواستم آنرا نخوانم و سراغ جمله بعدی بروم چون این حس را به من داد که الان همه میگن چه آدم خودشیفته ایه. اما تو همون لحظه به خودم گفتم تو قراره تغییر کنی نه اینکه همون کارها و افکار قبلی رو ادامه بدی. و خوندمش. جالب اینجاست که یکی از خانمها که ظاهرا فرد خیلی مذهبی هم بود، کلی در مورد همین موضوع صحبت کرد و به من تبریک گفت که تونستم اینقدر خودم رو دوست داشته باشم و بابت ظاهر زیبا و خصوصیات فیزیکی که دارم سپاسگذار خداوند باشم.

    از این گروه تشکر کردم و به راهم ادامه دادم. به همان گروه قبلی رسیدم که بسیار منتظرم بودند. همگی نشستند و گفتند ما آماده ایم. این بار دیگر نمیلرزیدم و خیلی محکم تر از دفعه قبل متن را میخواندم. عکس العمل این عده هم مشابه عده قبل بود. شاید باورتان نشود ولی در راه برگشت حس عجیبی داشتم. شادی و غرور از اینکه این کار خیلی سخت و ترسناک را انجام داده بودم و از آن جالبتر و شدیدتر حس اینکه این کار یک کار بسیار عادی بود و چقدر خنده دار است که این همه وقت انجامش نداده بودم.

    دوستانم، به ترس هاتون حمله کنید. حرف استاد رو باور کنید که اونها هیچی نیستند.

    استاد، نمیدانم چطور از خداوند تشکر کنم که مرا به مسیر شما هدایت کرد. من واقعا یک انسان دیگر با خصوصیاتی متفاوت از من قبلی هستم. برایتان بهترینها را از خداوند آرزومندم.

    تجربه محمد ایزانلو عزیز از دوره عزت نفس استاد ???

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان عزیزم

    می خوام توضیحی در مورد تمرین جلسه 6 (آگهی تبلیغاتی) بدم.

    اعتراف میکنم شاید این سخت ترین آزمون زندگی من تا الان بوده باشه…..وقتی در جلسه 6 این تمرین گفته شد من حتی جرات نمیکردم که به این کار فکر کنم…….برام واقعا یه کابوس بود…….یه لحظه از خرید این دوره پشیمون شده بودم…..گفتم اخه این چه تمرینیه دیگه!!!! من برم جلو ملت بگم من اینجوریم..من اونجوریم…من خوشگلم..!!!!!!!مگه میشه!!!! اصلا برام قابل هضم نبود این کار و ترس زیادی داشتم حتی وقتی به این کار فکر میکردم.

    بعد از اتمام جلسه من گفتم بیخیال بابا من عمرا این کارو انجام بدم…..ولی اونموقع این حس درونی شروع به صحبت کرد که تو باید و حتما این تمرین و انجام بدی والا به هیچ موفقیتی نمیرسی….من گفتم جون مادرت تو دیگه بیخیال من شو .من این کارو نمیکنم و اونم شروع کرد به حرف زدن..فقط رو مخ من بود ….اینقد گفت و گفت تا این که من قبول کردم که اقا باشه من 1 بار این کارو انجام میدم تا حداقل این حسه بیخیال بشه….

    روز اول با هزار استرس و نگرانی رفتم پارک نزدیک خونه و رویه یه صندلی نشستم اونقدی استرس داشتم که از جام بلند نشدم که برم برای کسی این اگهی بخونم بعدشم برگشتم خونه…..و باز این حس درونی شروع به صحبت کرد

    روز دوم رفتم پارک مرکزی شهرمون دنبال دونفر بودم که یه گوشه نشسته باشن منم برم سریع این اگهی بخونم بعدشم الفرار!!…اتفاقا تو پارک دونفر دیدم وبا ترسی که داشتم رفتم سمتشون و همه چی و به خدا سپردم و براشون اگهی تبلیغاتی مو خوندم .انگار که یه بار سنگین از روی دوشم برداشته شده بود واقعا خیلی خوشحال بودم و احساس خوبی داشتم و از خداوند برای کمکش سپاسگزاری کردم

    یه حدود 1 ماهی از این قضیه گذشت ولی من هنوز هم این ترس خوندن اگهی رو داشتم…دوباره این احساس منو تشویق کرد که دوباره این کارو انجامش بدم و با نشونه هایی که بهم نشون داد گفت که این آگهی که نوشتی رو در 29 جمع متفاوت دیگه باید بخونی تا کاملا ترس هات بریزه……من خیلی صریح گفتم برو بابا عمرا!!!!!!!……ولی مثل اینکه اصلا حرف حالیش نمیشه!!!و دوباره گیر دادنش شروع شد که تو باید این کارو انجام بدی و از این ترس بگذری….دقیقا ایام نوروز 96 بود و من تصمیم گرفتم این تمرین و 29 مرتبه دیگه در ایام نوروز در پارک مرکزی شهر که خیلی هم تو اون روزا شلوغ بود انجامش بدم.

    روز اول که به پارک رفتم 2 بار این کار انجام دادم

    روز دوم 10 بار اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم

    روز سوم 11بار اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم

    روز چهارم هم 6 مرتبه اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم

    هر جمعی که میدیدم و ازشون ترس داشتم میرفتم و براشون اگهی تبلیغاتی مو میخوندم.برای افراد مسن، افراد کم سن و سال، برای زن و شوهر ، معلم و کارمندو……برای همه شون خوندم.

    یکم از شلوغی و نظر دیگران ترس داشتم برای همین یه جمعی رو پیدا کردم که در ورودی پارک جایی که خیلی شلوغ بود نشسته بودن و من برای اونها با صدای بلند اگهی خودمو خوندم و به نگاه دیگران اهمیتی ندادم…. این تمرین واقعا مونو قدرتمند کرده واقعا خیلی از ترس هایی که داشتم نابود شدن والان خیلی بهتر از قبل میتونم درخواست کنم ، نظر خودمو بگم، از جمع غریبه نترسم ، بتونم در جمع صحبت کنم و کمتر به نظر دیگران اهمیت بدم و برای خودم زندگی کنم.

    دوستان از شما میخوام که وارد ترس هاتون بشین اونوقت متوجه میشین که ترسی وجود نداشت و نجوا و توهمی بیش نبود

    سپاسگزارم از خداوند که منو به این مسیر هدایت کرد. سپاسگزارم از احساس درونی برای گیر دادنش و در پایان از استاد عزیز بینهایت ممنون و سپاسگزارم برای اموزش هایی که به من دادن

    96- به نام پروردگاری ک همین نزدیکی ست پروردگاری ک از رگ گردن به من نزدیکتر است پروردگاری که از روح خودش در وجودم دمیده است و به من جان داده است پروردگار قدرتمند و مهربان , پروردگار وهاب رزاق و ثروت آفرینم

    موضوع : نکته های قسمت 7

    تغیر کردن در مورد مواردی ک ما بصورت بنیادین توش ایراد داریم اصلا کار ساده ای نیست و واقعا نیاز داره ب یه جهاد اکبر واقعا نیاز داره ب یه تعهد دلیل اینکه آدم ها از لحاظ زندگی نود درصد نود و نه درصد شون تو شرایط نامناسب زندگی میکنند تو بحث روابط, سلامتی,ثروت تو همه چی دلیلش اینه ک این کار, کار راحتی نیست این تغیر کار راحتی نیست این ک میگم همه حرفها رو جدی بگیرید و با من باشید بپذیرید تک تک صحبت ها رو و مثل وحی منزل بپذیرید و بهش عمل کنید بخاطر اینکه تا این اتفاق نیافته اون موفقیت پایدار رخ نمیده

    یعنی اینکه افراد نمیتونند یک موفقیت پایدار و ایجاد کنند چرا چون اولا سراغ اون منشاء آلودگی نمیرند دوما اگر برند یه بار تمیز میکنند و فکر میکنند دیگه تمیز شده و چون این باور ایراد داره ریشه ای تر از این حرفهاست موزیانه از جاهای دیگه خودشو ب شکل های مختلف با رنگ و روی متفاوت از قبل خودشو میاره، بالا و نشون میده .بابا این همون باور ایراد دارست فقط شکل ش عوض شده یعنی اون ایراد اون باور اصل یه انقدر موزیانه خودشو به شکل های مختلف و جورهای مختلف در میاره ک خیلی جاها آدم نمیفهمه و گولش رو میخوره به همین دلیل میگم باید خیلی جدی روی اون باور کار کرد و اگر اون باور و درست کنی بقیه اصلا خود به خود درست میشن چون تمام اون میکروب ها و تمام اون آلودگی ها ربط داره ب این منشاء آلودگی تو اینو بگیری اونا خود به خود از بین میرم

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم

    باید با تمام وجود اون مسائل اساسی اون باورهای اساسی ک تو وجود ما هست پیدا کنیم حلشون کنیم و برای همیشه روشون کار کنیم اگر روی اونا کار کنیم بقیه چیزها خیلی راحت تغیر میکنه شاید اون خیلی سخت تغیر کنه اما اگر اون تغیر کنه عوضش اون انرژی ک واسه اون گذاشتی باعث میشه بقیه خیلی راحت تغیر کنند ایراد اساسی و بزرگترین ایراد من توی بحث عزت نفس داشتم وقتی من اعتماد بنفس و عزت نفس م رو تغیر دادم خودم رو باور کردم خدای خودم رو باور کردم تواناییها مو باور کردم اصلا همه چیز تغیر کرد انقدر ک من ایراد داشتم و هنوز هم دارم پس بهونه نیارید اون ایرادهایی اساسی ک تو وجود خودت پیدا میکنی بدون ک اونا همیشه هستند و تمرکزی روی اونها کار کن

    از کجا می فهمی ک ایرادهای اساسی چیه , اون چیزهایی ک داره بیشترین ضربه رو بهت میزنه اون چیزهایی ک تو مسائل زندگیت ردپای اونا رو میبینی چیزهایی ک تکرار میشند اون چیزهایی ک بیشتر از بقیه دارند تکرار میشند اگر یک ایرادی داره مدام تکرار میشه و هر بار چیزهای نامناسب جذب میکنی اونی ک همیشه هست منشاء آلودگی هست اونو پیدا کن ایراد کجاست و تمرکزی بشین روی اون کار کن تا ابد راهش همینه سخته درد داره ذهن به شدت مقاومت میکنه ذهن به شدت ب شکل های مختلف خودشو نشون میده خودشو بالا و پایین میکنه خودشو چپ و راست میکنه اون ایراد رو ب شکل های مختلف میاره میگه این ایراد حل شد این یه چیز دیگست در صورتی ک ریش ش همون باور ایراد دارست ک باید تا ابد روی اون باور کار کنید

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم

    موضوع : یکی از منشاء آلودگی های استاد تو بحث روابط

    یکی از اون باورهایی ک من توی وجود خودم تو بحث روابط پیدا کردم این بود ک من اصلا نمی تونستم چشم بگم ب بقیه مثلا کسر شان م میومد بگم چشم کلمه چشم انگار این بود ک من بدبخت م تو پادشاهی اگر ب یکی می گفتم چشم. پدرم همیشه میگفت اگر تو یه بار به من بگی چشم همه زندگی مو ب نامت میکنم منم می گفتم تا آخر عمر ن به تو ونه ب هیچ کس دیگه چشم نمی گم بخاطر اون غرور و منیت ها ک داشتم بعد ک داشتم روی روابط رو خودم کار میکردم فهمیدم این خیلی تو وجود منه اصلا بزرگ شده این موضوع من اصلا نمیتونم این کلمه رو بکار ببرم در مورد بقیه ببین چقدر وضع من خراب بود ک یه چشم رو نمیتونستم بگم بعد گفتم حالا ک این موضوع اصلی منه باید روی این قضیه کار کنم این منیت ها و خودخواهی ها و غرور این چیزهایی ک تو وجود من هست ب هر دلیلی ک هست کاری ب دلیلش نداریم ولی هست تو وجود من این کرم ها این منشاء آلودگی ک اینه اول باید اولین چیز حذف بشه بعد اون موقع ک راننده تاکسی بودم طرف میگفت آقا ممنون مچکر همین جا پیاده میشم من می گفتم چشم میگفت آقا نگه دار هر چی ک میگفت حتی اگر جوابش هم چشم نبود من اول چشم مو می گفتم و بعد جواب میدادم یعنی انقدر این تمرین و انجام دادم تا زبونم بچرخ ب چشم ک بفهمم باید بتونی بگی چشم بتونی اون غرور اون خودخواهی ک تو وجودت یه قولی شده اونو نابودش کنی ب این شکل حالا در مورد این موضوع اینجوری بوده من تو هزاران موضوع مختلف حمله کردم ب اون چیزی ک منشاء آلودگی بوده حالا هر بار یه چیزی بود ه بخاطر باورهای اشتباه مون منشاء آلودگی زیاد داریم تو موضوع های مختلف ک باید بهشون حمله کنیم

    موضوع : در مورد تربیت فرزند قسمت 7

    در مورد تربیت فرزند من یه ایرادی دارم یعنی پدر من یه جور خاصی ما رو تربیت کرده ک من ب شدت از اون جور خاص متنفر بودم و قول داده بودم به خودم ک هرگز اینجوری نباشم و به ضمع خودم هم سعی کرده بودم اما وقتی صادقانه میام نگاه میکنم میبینم بیس همون ک من میخواستم نباشم همیشه شاکی بودم ازش از دست اون نوع تربیت پدرم من خودم دارم با فرزندم انجام میدم حالا به شکل های دیگه و اون سخت گیری های بیش از اندازه برای این که ب پسرم کمک کنم یعنی تو بحث تربیت فرزند یکی از اون چیزهایی ک من هنوز نمیتونم بگم درستش کردم توی خودم و و بعضی اوقات ناخودآگاه میاد یکی از دلایلی ک من هیچ وقت در مورد محصول تربیت فرزند کار نکردم چون من خودم اعتقاد دارم ک من هنوز آدم مناسبی برای تربیت فرزند نیستم هر چند ک هر کی بچه منو می بینه میگه چه بابای فوقالعاده ای داشته چه بچه ای تربیت کرده اما واقعیت اینه ک خیلی بهتر از این میشد اتفاق بی افته خیلی سخت گیری ها میتونست نباشه خیلی از آدم ها اینجوری هستند مخصوصا در زمان گذشته ولی منی ک فهمیدم این اشتباه چرا دارم این کارو انجام میدم ب این دلیل ک اون ایراد داره ب شکل های دیگه ای میاد خودشو رنگ و روی خودشو عوض میکنه ب من میگه نه اینجوری بچه قوی تر میشه مستقل بار میاد در صورتی ک من خودم قبلا اینجوری بهم فشار اومده چرا این کارو میکنم . من همیشه در مورد فرزندم این ایراد و در خودم میبینم و من میدونم این باور اشتباهه و این باور از اون باورهایی هست ک برای من خیلی دردسر ایجاد کرده و این ایراد هست ولی العان دارم خیلی روی این باور کار میکنم و همه چی بهتر شده ولی کافیه یه کوچولو رهایش کنم تا دوباره این داستان برگرده و هر روز و هر روز ب خودم میگم نکات مثبت شو میبینم و هی رو خودم کار میکنم و مدام رو باورهام کار میکنم

    هر وقت در مورد موضوعی مثلا یه ایراد منفی یه ایراد خیلی بزرگ توی باورهات بوده و مثلا رفع ش کردی تا حدودی هیچ وقت نگو من بودم بگو من هستم اگر من بگم خیلی سخت گیر بودم کلمه درستی رو استفاده نکردم من باید بگم خیلی سخت گیر هستم درسته العان از قبل بهترم ولی هنوز هم هست یعنی اون ایراد اصل یه رو من دارم اصلا نمیتونم بگم من داشتم چون این همیشه هست و باید همیشه روی خودم کار کنم

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم

    97- مطمنم همه ماهایی که تو فرکانس مهاجرت قرار گرفتیم یه روز حتما این اتفاق برامون میفته ولی زمانیکه از بودن تو همین کشورمون نهایت لذتو ببریم و با رضایت کامل بریم..و اونوقته که خدا به جاهای بهتر هدایتمون میکنه..

    98- سلاااااااام. تبریک میگم به خاطر نتیجه مسابقه ی بازی دیشب. این بازی برای من خییییلییییی درس داشت. قبل از اینکه کریستین رونالدو ضربه ی پنارتی رو بزنه بیرانوند خییییلیییی اعتماد به نفس داشت خیلی با ایمان و قدرت توی دروازه ایستاد و خداوند پاداش ایمانشو داد این و چقدر سیستم قوانین درست عمل میکنه هیییییچ ربطی به جایگاهی که داری نداره و هیچ پارتی بازی در کار نیست بلکه همه چیز باوره من خیییلی لذت بردم از این اتفاق عاااالی و تاریخی. درس بعدی که گرفتم این بود که خداوند مثل همیشه همه چیز میشود، در لحظات و دقایق پایانی بازی پنارتی به نفع ایران و گلی که زدیم و باز هم فرصت گلی که نزدیک بود بزنیم اما گل نشد چون احساس میکنم بچه ها هموز به این باور نرسیده بودند که تیم بزرگی مثل پرتقال رو میشه برد یعنی هنوز تیم پرتقال یه تیم بزرگ براشون به حساب میاد و اما باورهایی که بعد از این مسابقه بچه ها و مردم در ذهنشون نقش میبنده اینه که ما میتونیم بهترین باشیم ما میتونیم برنده باشیم و این روند تکاملی و رو به رشد خیلی خیلی ستودنیه و قابل تعمله اینکه جهان قوانینش همیشه ثابته اینکه چقدر دقیق و درست عمل میکنه قوانین جهان و اینکه خدا تاس نمیندازه همه چیز دقیق و قانونمنده. خیلی لذت بردم از بازی. خیلی زندگی برام لذت بخش شده

    99- فرصت ها و موقعیت ها برای کسب درآمد هر روز بیشتر و بیشتر میشه

    پول درآوردن راحت ترین کار دنیاست

    پول مثل بارون تو زندگی من میباره

    من هر روز ثروتمند تر میشم

    ثروتمند بودن با شکوه هست

    ثروت مند بودن معنوی ترین کار جهان هست

    یا باید ثروتمند بشم یا بمیرم

    من ثروتمند نشم کی بشه اصلا

    خدا بیشتر از من می خواد که ثروتمند بشم

    مجبورم که ثروتمند بشم راهی ندارم

    خداروشکر تمرین فراوانی امروز خوب بود

    100- یادمه یک سال قبل همین موقع آرزو داشتم که محصولات جدید سایت رو خریداری کنم. و روانشناسی ثروت 1 رو هم میخواستم. واقعا آرزو داشتم.

    پارسال عید استاد یه فایلی رو گذاشتن بر این مبنی که هرسال اهدافتون رو مشخص کنید و تعطیلات زمان مناسبی هست برای کار کردن روی باورها بجای مهمانی های بی سود. و من در سالنامه ام مهمترین هدفم رو تهیه دوره ثروت1 از سایت نوشته بودم.

    و از دیگر فایل ها و دوره روابطی که داشتم استفاده میکردم و شتابی نداشتم و اصلا هیچ ایده ای نداشتم که چطور میتونم محصولی بخرم.

    تا اینکه خرداد ماه استاد تبلیغ دوره ی ثروت 3 رو روی سایت گذاشتن. باز هم اصلا فکر نمیکردم چطور میخوام بخرمش. دو روز مونده بود به اتمام تخفیف شروع دوره که بدون آمادگی قبلی اومدم به مادرم گفتم،خوشبختی خودمو در این جهان در تهیه ی این دوره میدونم و اگر اجازه بدین طلایی که بهم هدیه دادی سال ها قبل رو بفروشم و محصولی رو بخرم چون این تیکه طلا برای من خوشبختی رو تضمین نمیکنه این باورهای منه که وقتی اصلاح بشود خوشبختی ابدی و سعادت دنیا و آخرت رو بهم میده و در کمال ناباوری مادرم خیلی راحت پذیرفت و من در روز آخر تخفیف دوره موفق به خریدش شدم و حقیقتا با ارزش ترین دارایی عمرم رو به دست آوردم چون در پس اون بینهایت آگاهی نهفته چون به واسطه ی اون آگاهی ها وارد مسیری شدم که به خدای خودم رسیدم و هر روز بیشتر و بیشتر. و دو ماه بعد من دوره ی عزت نفس رو از سایت هدیه گرفتم. و الان هم به لطف خدا این دوره رو تهیه کردم. و این مساله ای بود که من سال قبل آرزوشو داشتم و من روی باورهام کار کردم و خود به خود حل شد و خیلی بیشتر از خواسته ی من بهم داده شد. هنوز سال 96 تموم نشده و من خیلی خیلی خیلی بیشتر از هدفم به خواسته ام رسیدم، خیلی سریع در دو ماه اول سال.مشکل اینجاست که بعضی داشته ها اینقدر برامون بدیهی میشه که فراموش میکنیم این نعمتی که الان هست چندی پیش مساله ای بود که آرزوی حل شدنش رو داشتیم. از خدا میخواهم همیشه چشمم بینای نعمت های بیکرانش باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      م امیری گفته:
      مدت عضویت: 2447 روز

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      که هر چه جلوتر میرم میبینم نیاز نیس روزها منتظر بمونم و دور دنیا رو بگردم مشاوره خوب پیدا کنم

      یه لحظه مکث کنم از خودم بپرسم در آن جواب میدی

      دمت گرم

      دیروز گفتم خدایا چرا من تو اون دو قسمت از کارم، رشد ندارم؟

      امروز صبح بهم الهام شد اول برو کامنت های سایت رو بخونم

      بهم الهام شد آگهی تبلیغاتی رو بخون

      رفتم خوندم، دیدم دقیقا خدا نشسته جلوم، چونه امم بالا نگه داشته میگه ببین با خوده خوده خودتمااااا، گوش میدی؟

      خدایا دمت گرم

      خب میریم سراغ اصل داستان من و جوابی که از کامنت ها گرفتم

      من از سالیان دراز، کار روی خودم رو شروع کردم، انصافا تغیرات هم داشتم، فرق کردم، خیلی بهتر شدم اما همیشه 1 سوال اصلی من بی پاسخ میموند

      که چرا من تغیر کردم ولی پول تو جیبم نیومده(منظورم اینکه خودم رشد مالی و دستاورد داشته باشم نه اینکه همسر، پدر، هدیه و… دریافت کنم)، چرا خودم پولساز نشدم ؟

      چرا بعد از اینهمه سال باز ترس تو وجودمه؟

      چرا افراد اطرافم بطور اصولی و درست عوض نشدن؟

      مورد آخر خیلی راحتتر بود پیدا کردنش، چون افراد تغیر کرده بودن اما از نوعی به نوعی دیگر

      یعنی قبلاً رابطه ی زیاد و اصلی با خانمی بود که استقلال مالی داشت اما بی نهایت از لحاظ باورهای توحیدی مسیله داشت، الان با خانمی خیلی ارتباطم افتاده که شاغله اما بی نهایت منفی نگره و کلا یه ذره بین گرفته و فقط منفی ها رو میبینه، یعنی بیس هر دو منفی دیدن هست فقط نوعشون فرق می‌کنه

      و اتفاقا این اواخر اومدم گفتم خب تکلیفت رو روشن کن این چه تغییرها که هنوز تو روابط ترس داری؟

      پولسازی هم نکردی؟

      آدمهای اطرافم همونم ولی گاها سن و لولشون فرق میکنه؟

      متوجه شدم من در مرحله اطلاعات گیر کردم یعنی من 90٪ اطلاعات لازم جهت تغیر رو دارم ولی کمتر از 10٪ اقدام و عمل میکنم

      دیدم به نوشته این برادر عزیزمون من اومدم از توی یه سبد سیب که کرم زده شدن من هی میام سیب کرم خورده برمی‌دارم، اونم طوری برمیدارند که دستم کثیف نشه، خیلی هم نشم به زانوهایم فشار بیاد، درست و حسابی نمیشینم کنار صندوق و دستم رو ببرم تو صندوق و هم بزنم و اون سیب گندیده اصلی که کرم ها از اونجاست رو پیدا کنم و از صندوق خارج کنم(زمان نمی‌ذارم مسایلم رو واکاوی کنم نتیجه گیری کنم باور غلط ازش بیرون بکشم)

      تو یکی از فایل های استاد، استاد گفتن خدا آدم ها رو با چند تا مورد مثل فرزند، مال، ترس امتحان می‌کنه

      من دقیقا اینجا متوجه شدم من باید بپذیرم که باید برم تو دل ترسهام

      چون تا بوده و نبوده من با ترس در نوع و شیوه های مختلف رفتار کردم

      و وقتی عمیق‌تر شدم دیدم یکی از بزرگ ترییییبن ترس های من یعنی ترس شماره 1 من،

      ترس از مردم هست

      وقتی به آگهی تبلیغاتی فک کردم برای اولین بار نفس کم آوردم

      حالم بد شد

      اما دقیقا همین جا بود که من میومدم میگفتم خب باشه عزیزم سختته؟ ایراد ندارد از کارهای کوچیکتر شروع میکنیم

      یعنی گول ذهنم رو میخوردم

      یعنی توهم تغیر داشتم و اینجا یه روکش قشنگ میدوختم و می‌انداختم رو اصلی ترین موضوع

      دقیقا انگار که یه خونه کاهگلی داشتم که هی بهم الهام میشد که بکوب از نو بساز

      هی من میگفتم مگه نه اینکه وقتی از نو بسازم باید خونه رو نما کنم، خب همین رو نما میکنم

      خب همین رو آشپزخونه اش رو اوپن میکنم

      همین رو تغیر دکوراسیون میدم و….

      واییییی چقد کامنت 6 سال پیش این برادر مون ، من رو آگاه کرد

      استاد میگه تو تغیر کم افراد تو رو میبینن ازت میپرسن چیکار کردی بگو ما هم همون کار رو بکنیم؟ من از سالیان درازززز یادمه یه رسالت برا خودم تهیه کردم بودم بنام نصحیت و نجات خانواده

      خودم هی اطلاعات کسب میکردم بدون برداشتن یه قدم، هی میرفتم به خانواده انتقال میدادم، زمان میذاشتم

      اونها هم به اندازه یه قهوه خوردن به حرفام بها نمی‌دادن یعنی وقتایی که مثلاً میگفتم قهوه با این ترکیب خوشمزه ترهست، صحبت های ما بیشتر و طولانی تر و لذت بخش تر بود تا زمانی که حرف و نصحیت و … میکردم.

      تا اینکه فهمیدم بابا حق دارن خُب چی دیدن از من که بخوان عمل کنم یا حتی باورررر کنن، تازه میفهمم حق با اونا بوده، بعدش گفتن تو همش وقتمون رو میگیری و مزخرف میگی و من اوایل کلی ناراحت شدم الان میفهمم بله مزخرف بوده، که اگر درست بوده چرا خودم همون جای قبلیم؟

      اما موضوع دیگه که باید مطرح کنم بحث حاشیه اس

      تا چند روز پیش من فک میکردم اصلا حاشیه ای ندارم

      در مقایسه با افراد اطراف کم حاشیه هستم، بله

      اما از لحاظ قانون، نه

      اتفاقا خیلی هم حاشیه دارم

      کنترل کنم همسرم به خواهرش چیزی نگه،

      کنترل کنم خواهرم فلان رفتار رو بکنم

      زنگ بزنم به والدینم و غر و لند که چرا فلان اتفاق افتاد

      99/99٪فکرم این باشه داداشام کی موفق‌تر میشن؟

      یا همسرم از سرکار میومد سوالا شروع میشد

      خب چه خبر؟ فلان پرسنل چیکار کرد؟

      اون کجا رفت؟ اون چی خورد؟ اون …؟

      99/99٪ حواسم رو این موضوع باشه که فلان اتفاق یا نیفته یا اگر افتاده همسرم نفهمه که من رو زخم زبون بزنه

      واییییی حالا که فهمید چطور جمعش کنم؟

      وای حالا این بکنار، چطور خانواده همسرم نفهمه یا چطور اونجا جمعش کنم؟

      چیزی که من ذره ای توش دخل و تصرف ندارم

      این ترس از سرزنش یه رفتار رو بنام مخفی کار در من شکل داده بود

      چند روز پیش یه مسیله پیش اومد و ما قرار بود یه زمین رو بدلایلی به جای اینکه بنام همسرم بزنیم، می‌خواستیم بنام پدرم بزنیم

      که داداشم تماس گرفت و گفت من اجازه نمیدم، و کلی حرف بار ما کرد که تو و همسرت فلان و…..

      من دیگه از پدرم نپرسیدم آیا تو راضی هستی یا نه، چون راضی بود که مدارکش رو ارسال کرده بود ولی چون توان در افتادن و یکی به دو کردن رو با داداشم نداشت ، دیگه من تماس نگرفتم که باعث اختلاف تو خانواده بشم

      و یه جور خجالت می‌کشیدم جلو همسرم

      خلاصه همسرمم اومد گفت آره دیدی داشتن برا خانواده تصمیم میگیره، دیدی هر جا تو باشی و داشت خانواده آت طرف داداشتن

      دیدی تو رو نمیخوان و….

      یه روز من تو فکر بودم، گریه کردم، عصبی، کلافه و… بودم

      بعد از خدا کمک خواستم که از یه زاویه درست این موضوع رو بهم نشون بده

      اینجا بود که دیدم بلهههه من اینهمه حال بدی و حال خرابی رو تجربه کردم

      چون ترس از نظر مردم(همسرم) داشتم، چرا؟ چون سرزنش میکرد

      یه بار اومدم گفتم چرا باید مخفی کار باشم؟ چرا باید بترسم؟

      چرا بجای اصلاح رابطه، دارم اشغال ها رو میبرم زیر مبل؟ چرا بجای اینکه به این بپردازم چرا شریک عاطفی من کسیکه من نمیتونم کنارش خود واقعیم باشم، دارم هی این و اون رو کنترل کنم؟

      بیام موضوع رو از ریشه حل کنم

      بخودم گفتم من ارزشمندم (دوره احساس لیاقت رو آبان خریدم) چه خانواده ام کاری برام انجام بدن چه ندن.

      من ارزشمندم چه والدینم داداشم رو ترجیح بدن چه من رو

      من ارزشمندم حالا همسرم هر جور که میخواد فکر کنه، بدرک

      چرا اون که 1000 مسیله تو خانواده اش پیش میاد اصلااااا ککش هم نمیگزه که واییییی نکنه خانومم الان چی بهم میگه؟

      چرا من باید سرم پایین باشه؟

      همسرم اومد خونه، دید تو خودمم دلیل رو که پرسید و من بیان کردم، همین موضوعاتی که نتیجه گیری کرده بودم رو همه رو گفتم

      دیدم اتفاقاااا ترسم یه توهم بوده

      هیچ اتفاقی نیفتاد و من یه عمر خودم رو تو تاریکی نگه داشته بودم

      اما یه موضوع دیگه

      من میرفتم خونه پدرم به چند دلیل

      اول اینکه همسرم فک نکنه من بی خانواده ام

      دوم از روی عادت، حالا چرا عادت؟ چون وقتی بعد از یه مدت میرفتم در یه فرکانس و مدار بدی قرار می‌گرفتم چون اونجا تضاد و تنش هست و مثل موج تو رو توی خودش می‌کشه و هر وقت میرفتم اونجا منفعل میشدم، از طرف دیگه اونجا مادرم به همه نفرت و کینه داره و تو‌حرفاش میگه و افراد که اونجان چون تو فرکانس بدی هستن این نفرت و خشم رو میپذیرن کورکورانه، و همیشه از همسرم(من اکثر مواقع بدون همسرم میرم) بدشون میاد بدون اینکه 1 بار بگن ما هم میتونیم رابطه رو بهتر کنیم بیایم ببینیم چیکار میتونیم بکنیم و اینجا باعث میشد که اول من با قرار گرفتن تو اون مدار، مدارم پایین میومد و بعد با کوچکترین حرف و بدگویی بحث شکل می‌گرفت

      این موضوع برای اونها عادی بود چون کار همیشگی شون بود ولی من 2 الی 3 روزم خراب میشد

      و دیدم ای بابا من بخاطر مهم بودن نظر همسرم چقد دارم باج عاطفی میدم

      دلیل بعدی اینکه همین داداشم که لطف کرد و مخالفت کرد نظرش خیلی برام مهم بود و اگر نمی‌رفتم فازززر نصحیت برمیداشت که آره اینا پدر و مادرت هستن، حق دارن به گردنت ، وظیفه آن سر بزنی بهشون، حالا من برم و این همه جنجال رو تحمل کنم که نظر داداشم رو اجرا کنم

      نتیجه گرفتم

      ول کن بابا

      اذیت میشی،نرو

      مهم خودتی، دست بردار از نظر دیگران

      موضوع بعدی

      اخیرا متوجه شدم من دارم از روند تکامل سوئ استفاده میکنم

      از این نمونه که مثال میزنم بارها پیش اومده تو زمینه های مختلف

      مثال: دیروز میخواستم برای اولین بار آگهی تبلیغاتی رو تو کارگاه مادر و کودک انجام بدم ولی دیدم نمیتونم

      گفتم اشکال نداره، همین که تصمیم گرفتی خودش خیلی خوبه

      حالا کار کن رو خودت و دفعه بعد دیگه نهاییش کن

      دقیقا میرسیم به حرف برادر مون

      من تغییرات اساسی و بنیادی نکردم چون فقط تو نکته های ریز و کوچیک تغییر ایجاد کردم،

      چون دست به پاشنه آشیل هام نزدم

      چون متوجه ام که تغییر نیاز به جهاد اکبر داره

      و فهمیدم اونوقت تا حالا من فقط جزییات رو تغیر میدادم، نه اساسی ها رو و دقیقا جهان هم به اندازه ای که من تغیر کردم بهم پاداش داده

      تغییراتم کوچیک بوده، پاداش هم کوچیک و ناچیز بوده

      خدایا شکرت

      الهی شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سارا سهیلی گفته:
      مدت عضویت: 1771 روز

      گاهی از اوقات کامنت هایی داخل سایت هست مثل همین 100 نکته ی شما که دست کمی از محصولات و فایل های رایگان و مقاله های داخل سایت نداره

      سه سال پیش شما این کامنت های فوقالعاده رو نوشتین و من تازه به بخشی از اون ها رسیدم.

      بسیار فوقالعاده و زیبا بود و واقعا مشتاقم قسمت ها ی قبلی و حتی قسمت های جدید این 100 نکته ها رو بخونم خیلی ممنون ازتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهرداد مرادی نظیف گفته:
        مدت عضویت: 3816 روز

        سلام به دوست عزیزم سارا

        خیلی ممنونم از لطف و محبتت

        اره سه سال پیش بود و چقدررررررررر لذت میبردم از اینکه کامنت بچه های دوره جهان بینی توحیدی رو میخوندم

        و خداروشکر الان خودم دارم اون دوره رو کار میکنم

        واقعاااااا خدااااااااروشکر

        مرسی از انرژی و محبتت دوست خوبم.

        100 نکته های قبلی رو میتونی از توی پروفایل من قسمت کامنتهای فایل های دانلودی پیدا کنی ولی از اون زمان دیگه 100 نکته جدیدی ننوشتم

        الهام بشه و در مدارش قرار بگیرم حتما اینکارو میکنم

        درارامش و فراوانی فرمانروای کل کیهان باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: