مصاحبه با استاد | رابطه متقابل بین «تقوا» و «ثروت پایدار» - صفحه 35

1098 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرینوش اخوان گفته:
    مدت عضویت: 2175 روز

    سلام سلام

    مستقیم میرم سر اصل مطلب

    استاد جان، من هم تصورم اینه باور فراوانی در من اصلا نهادینه نشده و این رو به وضوح احساس میکنم ،زمانی که به ترک شغلم فکر میکنم و ترس از اینکه شغل بهتری پیدا نکنم سراغم میاد یا ترس از تموم شدن پولم و حتی ترس از اینکه اگر مانند شما ازدواج سفید داشته باشم ایا بعد از جدایی باز هم انسان مناسب رو پیدا میکنم!؟ و اینها همه برمیگرده به باور فراوانی که در من بسیار ضعیفه و باید حسابی روش کار کنم،،، علی الخصوص که هنوز هم دوره ی عشق و مودت رو تهیه نکردم و این حرف شما راجب نوع رابطه تون برای من فقط شبیه یه تیتر بود که صحبت ها و منطق ها پشتش هست که با ذهن الان من و باورهای الان من و مداری که داخلش هستم، درک و پذیرشش سخته،، اما در همین حال حسی به من میگه که اگر اگاهیم رو بالاتر ببرم و باور فراوانی رو در خودم قوی کنم تمام این علامت سوال ها برای من حل میشه

    کامنت های بچه ها رو مطالعه کردم و اکثرا از این صحبت کرده بودن که خانواده چی میشه، اگر جدایی در سنین بالا اتفاق بیفته ضربه اصلی رو خانم میخوره و ….. و تمام اینها بااینکه شک رو به دل من راه داد و کمی منو ترسوند اما با خودم گفتم بچه ها باور فراوانیشون هنوز جای کار داره که اگر این باور در ذهنشون نهادینه شده باشه میدونن که ادم مناسب بسیار زیاده ،، ادمی که همفکر و همدل اونها باشه بسیار زیاده و حتی در سنین بالا در صورت جدایی ، تنهایی اتفاق نمیفته،، چون فردی که به این درک و اگاهی رسیده باشه و بعد ازدواج سفید رو انتخاب کنه قطع به یقین بعد از جدایی هم انسانی مناسب تر سر راهش قرار میگیره و از مدار خوشبختی و سعادت خارج نمیشه

    میدونم به زودی دوره عشق و مودت رو خریداری میکنم و باورهام در مورد عشق و دوستی بسیاررر زیبا و قدرتمند میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    فیروزه گفته:
    مدت عضویت: 1509 روز

    سلام به همه اعضای سایت و آقای عباسمنش و سرکار خانم شایسته.

    از دیروز تا بحال چندبار فایل۵ و توضیحات تکمیلی ش در فایل۶ مصاحبه با استاد را گوش کردم.

    وقتی دیروز اولین بار فایل ۵رو گوش کردم مدام برمیگشتم عقب و دوباره پلی میکردم

    آقای عباسمنش

    میدانید، احساسم مثل کسی بود که با طناب محکم بسته شده و بشدت تلاش میکند که بتواند رهاشود و بناگهان و بدون اطلاع قبلی یکباره طنابها باز میشوند و میریزند.اولش آدم گیج است.نمیداند که واقعا رهایی رو حس میکند یا اینکه این فقط یه توهم وتصوراست.

    آقای عباسمنش قبلاً در یکی از صحبتهای شما شنیده بودم که راجع به سبک هندی ها در ازدواج صحبت کردیداینکه قبل از ازدواج کسی نمی‌پرسد دلیلتان برای این انتخاب چیست ولی برای جدایی برعکس.

    که البته همان موقع باخودم فکر کردم خوب در اجتماع خودمان هم در اکثریت مواقع این موضوع ملموس است.

    ودیدگاهی از اوشو (اگر اشتباه نکنم)در صحبتهایتان آورده بودید که باید برعکس نظر بالا عمل کرد یعنی موقع ازدواج باید صد دلیل برای آن آورده بشود و در زمان جدایی فقط یک دلیل آن‌هم از جانب یکی از طرفین کافی است.

    یادم هست آن موقع این نظربرایم خیلی جالب بود و وقتی از زبان فرد آگاهی عنوان میشد برایم جای فکر و تأمل داشت اما بعنوان یک تز جدید دراین دنیای تجدید شونده که هر روز نو میشود به آن نگاه میکردم.در واقع از دید من (لااقل در جامعه ما که منظورم عموم مردم جامعه است نه یک قشر مشخص)فقط در حد یک نظریه بود و حالا حالا ها برای اجرایی شدن کار داشت.

    اما حالا که میبینم شما حتی از زمانی که در همین جامعه من زندگی می‌کردید این سبک رو در زندگیتون اجرا می‌کردید شوکه شدم.میدانید، از نظر من تاثیر یک حرف یا یک عمل بستگی زیادی به این دارد که از زبان چه کسی گفته بشود یا در رفتار چه کسی انجام و دیده بشود خوب، این حرف از زبان شما قبلاً من را شوکه کرده بود چه رسد به انجام آن.

    با درست یا غلط بودن آن از جهت قوانین شرعی، حقوقی و…کاری ندارم چون عقیده دارم یک موضوع واحد ممکن است از دید من و باتوجه به آنچه خمیرمایه من تا امروز با آن شکل گرفته بسیار متفاوت از آنچیزی باشد که شما با فضای فکری،ذهنی،شخصیتی و…خود از آن برداشت میکنید.

    اما فقط وفقط باین دلیل می‌خواهم نظرم رو (برای دل خودم)دراین فضای بسیار باز و پر از انرژی مثبت عنوان کنم که اون حس رهایی که قبلاً براتون عنوان کردم خیلی برام عمیقه.این حس سبکبالی و رهایی از قفسی که نه تنها در دنیای فیزیکی در آن اسیر شده بودم بلکه رهایی از قفس ثقیل ترو سنگینتری که براساس همین باورها در ذهن و افکارم اسیر دامش بودم.

    من ۴۴ساله هستم.مادر ۳پسر ۲۳،۲۵ و۱۸ساله.

    تک دختر خانواده م هستم.

    چیزی که یادم هست اینه که درسن۱۴سالگیم مادرم برای من دعای باز شدن بخت میگرفت.شاید هم بدلیل نگرانیش ازین بود که یک دختر را در کنار۶پسر چطور به سلامت بزرگ کنم(این چیزی است که خودشون جدیدا عنوان میکنند اگرچه برادران م رو در همین سنین پایین وادار به ازدواج کردند طوری که خاطرم هست برادر بزرگم سالی که دیپلم گرفتند فرزند اولشون ۱.۵ ساله بود)تقریبا ۱۷ساله م بود که در خانه بخت!!! بودم.

    همسرم با اینکه۲۵سال داشت اما به گفته امروز خودش خیلی خام و نپخته بود.خوب ما از دو قومیت متفاوت با دو دیدگاه مختلف هم بودیم.من ترک و همسرم فارس وهردو ساکن قم.

    با وجود تمام مواردی که عرض کردم یکی یکدانه خانه پدری بودم وغیره از درس و تحصیل هیچ چیز (واقعا هیچ چیز)دیگری رو تجربه نکرده بودم و خوب بعد از خواندن چند جمله(نامفهوم برای من)یکباره از دنیای پاک و حتی میتوانم بگویم بچه گانه ای که در آن داشتم با خودم به تنهایی زندگی میکردم و لذت می‌بردم گویا من را به شکلی جادویی برداشتند و لباس یک خانم ۳۰-۴۰ ساله تنم کردند وشدم زن یک خانه.شدم عروس یک طایفه.شدم هم سر و هم بالین یک مرد.

    تصورم از ازدواج این بود همینطور که با برادرانم رفیق هستم وبا هم دوستانه ورفاقتانه تعامل داریم، گپ و گفت میکنیم،از نکات علمی روز حرف میزنیم وتبادل نظر میکنیم و…

    خوب، یک دوست ویک رفیق دیگر هم به جمع مان اضافه شده.

    نمیخواهم بگویم چشم و گوش بسته بودم

    نه..

    من در آن زمان سال دوم بهیاری بودم

    کلاسهای آناتومی و فیزیولوژی را پاس کرده بودم در موردنوع ارتباط همسران آگاه بودم اما زندگی را فراتر از فیزیک و جسم می‌دیدم

    دنیا برایم فراتر و بسیار بسیار بزرگتر وعمیق تر بود از روابط فیزیکی، حرفهای زنانه و خاله زنکی،دور همی های زنانه برای به نمایش گذاشتن عروس جدید و به طبع آن حرف و حدیث های عروس و خواهرشوهری یا عروس و مادرشوهری یا دخالت‌های مادرم در ریز مسائل زندگی شخصیم و ابراز نظر کردنهای تند وجبهه گیرهای شدید ایشان راجع به نوع نگاه وبرخوردهای عهدقجری خاندان شوهرم به مقوله عروس.

    بهرحال من از روزگار خوشی که داشتم یکباره زن شدم.بخاطر اختلاف نظرهای شدید که تفاوت قومیتی آن را تشدید هم میکرد وبرای ایجاد ثبات در زندگی ما، خاندان همسرم ازمن بچه میخواستند و من هنوز دلخوش روزهای بچگی خودم بودم و من و همسرم به طبع اختلافات بیرونی دچار اختلاف شدید درون خانه بودیم.من فرزندی بدنیا آوردم.تحت شرایط بسیار نامطلوب نوزادان نارس بود با وزن۱۹۰۰گرم.ورود فرد جدید در خانه مان شرایط مالی را نامطلوب تر کرد و به همان نسبت اختلافات شدیدترشد.

    دراین فاصله خانواده ها چندبار پای ماروهم به کلانتری وحتی دادگاه خانواده برای طلاق باز کرده بودند.قبل از تولد فرزندم چون من انتخاب کردم که بهتر است با همین مرد زندگی کنم تا با انگ طلاق برگردم پیش مادرم که اینبار قطعا دعای بخت برام نمی‌گرفت بلکه بی چون و چرا بخت را برای من حاضرمیکرد و دستم را در دستش می‌گذاشت همانطور که قبلاً کرده بودوبخاطر این تصمیم ۱۵سال تمام، تمام خانواده وفامیل طردم کردند.انصافا بجز مادرم کسی چیزی بزبان نیاورد اما از آنروز به بعد من حتی در کوچه و خیابان حتی از دور یک چهره آشنا ندیدم.

    ومن ماندم یک همسر عصبی که بعدها معلوم شد جانباز موجی دوران جنگ است ومعضل خاندان همسرم که کمترین ش ۶ خواهر شوهر بود با دیدگاه های خاص راجع به عروس خانواده.

    در طی این چندسال چندبار کارم به دادگاه و پای طلاق رسید.

    بچه هام از نظر من با عقده های زیاد وحقارت های شدید بزرگ شدند

    از نظر درسی بشدت ضربه خوردند

    هرسه بشدت دچار اضطراب و عصبی هستند

    پسر دومم چند بار در بیمارستان روان بستری شد

    و مدام درگیر رابطه با دختران است و البته برعکس اکثریت موارد جامعه پسرم بخاطر حمایت و با امید تشکیل زندگی وارد رابطه میشود و بعد شدیداً شکست میخورد و بعد وارد فاز افسردگی و شکست عشقی میشود حتی در موارد اولی خود زنی میکرد بعد برای فراموش کردن رابطه قبلی وارد رابطه جدید میشود

    که خوب، نتیجه نصیحت کردنها و گوشزد کردنها هم این شده که امروز کلا باخانواده دچار مشکل است.فقط شبها برای خواب به منزل میاد و روز ها اصلا درخانه نیست.

    پسر بزرگم ازدواج کرد و خدارو شکر که واقعا عروسم دختر خوبی است و در واقع یک لطف و یک نعمت الهی در زندگی و خانواده ماست.

    اما ازنظرمن پسرم هنوز به سن عقلی برای ازدواج نرسیده بود که به اینکار اقدام کرد.هنوز باخودش درگیر بود

    هنوز خودش رو نشناخته بود واین مشکلات زیادی رو براشون ایجاد می‌کنه چون بسیار دچار استرس و عصبی هم هست مزید بر علت میشه اما من با عروسم آرام آرام حرف میزنم وسعی میکنم باورهاش رو به سمت خودباوری و تکیه بر توانایی های خودش بکشانم تا حداقل ایشون وقتی خواستند زیر یک سقف زندگی کنند بدونه کجای این دنیا ایستاده

    واین که خیلی خیلی دوستش دارم.

    اما باهم این تفاصیل

    این پسرم درحال حاضر دانشجو است و همینطور الان صندوقدار یک فروشگاه زنجیره ای(فروشگاه جانبازان درقم) است

    پسر کوچکم در بیمه آسیا روی نت ورک مارکتینگ و مجموعه سازی کارمیکند

    من شغلم را با همه تهدیدها ادامه دادم

    همسرم تاسوم ابتدایی تحصیل کرده بود همین امروز باهم ترم چهارم کاردانی مدیریت امور اداری هستیم

    در قم شغل سلمانی داشت

    امروز کارمنداستانداری است و دوسه سال دیگر به امید خدا بازنشسته میشود

    من دوباره وارد جمع خانواده م شدم اما هرگز دیگه نمیتونم قاطی اون جمع باشم تمام تمرکزم رو گذاشتم روی پرورش خودم

    اگر چه قبلاً روی بچه‌ها م کار میکردم اما بعد فهمیدم که این هم اشتباهه باوجودیکه فرزندم جزیی جداشده از وجود من است اما بقول اساتید لزوما با من هم فرکانس نیست پس دیدم بهتر است که آزادی که خودم همواره در زندگیم در حسرتش بودم رو از جانب خودم به آنها بدهم.تجربیاتم رو در اختیارشان قرار میدم اما هیچ وقت برای هیچ کاری تحت فشارشون قرارنمیدم چون به این باور رسیدم که هر کسی مسیر خودش رو می‌رود و هیچ کس دیگری را نمی‌تواند وارد مدار دیگری کند مگر خود آن شخص بخواهد.

    حالا که بصورت اجمالی باداستان زندگی من آشنا شدید بنظرتان اگرمن در ازدواجم شرایطی مثل شما داشتم تا امروز به چه موفقیتهایی می‌رسیدم.

    حداقل از نظر تحصیلی.من چندبار کنکور دادم و در رشته های تاپی هم قبول شدم اما بخاطر سطح تحصیلات همسرم و مخالفت شدید خانواده همسرم ترجیح دادم از ادامه تحصیل منصرف بشوم وبرای فراهم شدن شرایط پیشرفت خودم تمام توانم رو روی بالا کشیدن همسرم بگذرام.که حتی یکبار مادر و خواهر همسرم به محل تحصیل من در مدرسه بهیاری آمده بودند وبا داد و فریاد خواستار بیرون کردن یک زن شوهر دارازجمع دختران چشم و گوش بسته شده بودند!!!(منظورشان من بودم که ۱۸-۱۷سالم بود)

    پس فکرمیکنم این نوع زندگی که شما مطرح کردید خیلی بکارمن می آمد وباعث پیشرفت خودم ، فرزندانم وحتی همسرم میشد.

    امروز عذاب وجدان شدید همسرم رو آزار میدهد و برای رهایی از آن و جبران مافات، کارهایی انجام میدهد که اکثرا ضرر بیشتری رو به زندگیمون میزنه.

    باز هم عرض میکنم با شنیدن اجرایی بودن این نوع سبک زندگی پاک و باعشق احساس سبکبالی و رهایی میکنم اگر چه من اینکار رو انجام نخواهم داد اما از اینکه در جهان به این روش خوب هم میشود زندگی کرد و دیگرانی اسیر آنچه من اسیرش شدم نخواهند شد بسیار بسیار خوشحالم.

    اما یک نکته راهم دلم میخواد عرض کنم.این شرایط اوکی رو از زبان شما(یک آقا)شنیدم.خیلی دلم میخواددرباره محاسن و معایب این روش از زبان یک خانم که مدتها اون رو تجربه کرده و بقولی با گوشت و پوستش احساسش کرده بشنوم.

    آقای عباسمنش خوشحالم که من حرفهای کسی رو شنیده ام که قبلاً حرفی رو زد و بعد خودش به حرفاش عمل کرد.

    ازشماممنونم.

    و درباره این سبک از زندگی نظرم اینه که لزوما نیازی نیست همه افراد به این روش روبیاورند اما عادی ورایج شدنش هم میتواند به زندگی خیلی ها کمک کند.جلوی خیلی از بزهکاری‌های بچه ها رو میگیرد.جلوی خیلی از خیانت ها رو در خانواده میگیرد. وحتی عشقها رو مستدام تر و واقعی تر میکند.

    و در آخر سپاسگزار خداوند بلند مرتبه هستم که هر روز درهای جدیدی را بروی ما باز می‌کند و افقهای نویی را به ما نشان میدهد تا هرکدام مان باتوجه به شرایطمان بهترین راه را در زندگی هایمان انتخاب کنیم و بهره بیشتر و ژرف‌تری از لذات دنیا ببریم.

    از خداوند متعال سپاسگزارم و همینطور ازشما بخاطر نشان دادن راهی نو درعین پاکی و صداقت و زیبایی در رابطه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    مهتاب گفته:
    مدت عضویت: 1510 روز

    سلام استاد عزیز و گرانقدر

    من از وقتی با شما و فایل هاتون آشنا شدم واقعا زندگیم متحول شده دیگه اون باورهای غلط قبلیم خیلی کمتر شده خدا رو شناختم چون قبلا فقط اسمی از خدا یاد گرفته بودم ولی الان عاشقانه خدا رو درک می کنم با اینکه احترام فوق العاده زیادی براتون قائلم و شما رو دوست دارم اما با نظرتون درباره ازدواج موافق نیستم اینکه با هم دوست باشی و وابسته نباشی خیلی خوبه اما ازدواج نباشه نه پس اینجوری تکلیف خانواده فرزندان چی میشه اگه زن و مرد هم دیگه رو بعد از اینکه فهمیدن باید بدن رها کنن بچه ها این وسط چی میشه اگه هم با هم با دوستی و بدن هیچ تعهدی ادامه بدهی خانواده چی میشه؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی اکبر بیگی گفته:
      مدت عضویت: 2061 روز

      سلام مهتاب خانم دوست هم فرکانسی

      شما کاملا صحیح می‌فرمایید ولی منظور استاد اینه که زن و مرد اولا لباس همدیگه باشند و معایب یکدیگر را بپوشانند .دوم سعی کنند اختلافات زناشویی و زندگیشان را که 98٪انها مربوط به دیگران است و فقط خانه و کاشانه این دو مرغ عشق را بهم میریزد بریزنند سطله زباله و اعراض کنند .سوم که خیلی در زوج‌های ایرانی به وفور دیده میشه که عزیزم من اگر یه لحظه نبینمت دیوونه میشم ،تو همه زندگی منی و بسیاری از کلمات عاشقانه ولی اگر اتفاقی برای یکی از این دو زوج بیفته در عمل چیزه دیگه ای نشون میدند دیدید که استاد گفتند عشق این نیست که من به کسی بگم دوستت دارم و …..بلکه عشق یعنی اینکه شما آزاد باشید کسی شما را محدود نکنه ،دست و پاتو میگیره و الان اگر بری به جوونهای مملکت ایرانی بگی میخوای ازدواج کنی به نظرت اولین دلیل مخالفتشون چیه ؟برم ازدواج کنم که محدود بشم ،مثله ماموران آگاهی سوال و جواب پس بدم ،بعد شرایط شغلی ،مالی ،دختر یا پسره مناسب و این دلیلها پیش میاد پس برمیگرده به الگوهایی که قبلاً در زندگی دوستان ،فامیل و دیگران دیده و شنیده و یا خوانده پس به این نتیجه میرسیم که آزادی این نیست که زن و شوهر هر کاری خواستند بکنند ،هر جایی خواستند بروند و هزاران چیز دیگر بلکه با منطق بهش نگاه کنیم باز هم ممنون که کامنت بنده را خوندید اگر میتونید شرایط مداری ،فرکانسی و مالی دارید حتما دوره بی نظیر عشق و مودت در روابط را تهیه کنید موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        مهتاب گفته:
        مدت عضویت: 1510 روز

        سلام آقا علی اکبر

        ممنونم که با کامنت خودتون دید منو بازتر کردید واقعا درسته که استاد می فرمایند کامنت ها خودش یه کتاب جامع و کامل هست این خودش باعث میشه اگه یه جایی بد فهمیدیم یا درک نکردیم یه دوست دیگه ما رو متوجه کنه این دوره هم که فرمودین الان که نمی تونم ولی ان شاالله زمانی که شرایطش جور بشه حتما تهیه می کنم ولی دوست دارم با دوازده قدم استاد شروع کنم و از گفته های استاد بزرگوارمان بهره ببرم

        بازم ممنون که منو راهنمایی کردین

        موفق باشد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    شکور گفته:
    مدت عضویت: 1529 روز

    سلام به تاثیر گذارترین وعجیب ترین سایت دنیامن به باورهایت ایمان دارم سید جان نمیدونم چرا وقتی اینجا یک پست بذاری دیگه نمیشه نذاری واقعا جهان هدایت میکنه به جوابت یه پست برای خانم که می‌خواست جدابشه گذاشتم وازباور توحیدی گفتم منم الان هدایت شدم اینجا بدون اینکه از این گفته ها خبر داشته باشم انگار خداوند اول بهت الهام میکنه بعدش نشانه هاشم نشون میده من کاری به زندگی خصوصیت ندارم سید جان بااینکه کمتر احدی دراین دنیا هست که بتونه حتی جلوی خانواده ی خودش کاملا رو وشفاف کنه به خاطر ترس ها یاشرک هاش ولی اینکه بتونی تورسانه که الان دهکده ی جهانی هست رو باشی یعنی ترس ها وشرک ها بوق به دست هستن جلوت هرکاری بکنی سید من به این یقین کامل رسیدم که راه رفتی که زندگی های زیادی رو عالی کردی وانسان های زیادی رو هم موحد کردی یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    آرمین اصغری گفته:
    مدت عضویت: 2361 روز

    سلام استاد عزیزم خیلی خیلی ممنونم بابت این فایل بی نظیر

    این بخش از فایل چقدر زیبا بود که

    نانو تکنولوژی این نشون دهنده فروانی هست

    یا فروشگاه بست بای که گفتین یک مدل ازدوربین سونی رو میخواستین

    که پیش خودتون گفتین

    ای پسر چقدر فراوانی هست

    (واگر چنین باورهایی رو توی وجود خودمون نهادینه کنیم نسبت به چیزهایی که شغلی که دوس داریم مثلا آموزش کامپیوتر میتونم آموزشی از0تا100 بدیم وباورهایی بسازیم که به راحتی بفروش بره وثروت جاری بشه هرچقدر باورقویتربشه فروش بیشترمیشه)

    یاخودرو تسلا که بدون تبلیغ به فروش 400000هزارمیرسه خدای من این یعنی چی خدای شکرت شکر این داره چی رو نشون میده این داره میگه همه چی باور باور باور

    یا خود استاد ازاینکه هر فایلی میزارن بدون تبلیغ هزاران نفرمیخرند واستفاده میکنن

    خدای خوبم شکرت ازاین همه فراوانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  6. -
    مریم صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1899 روز

    سلام ❤️استاد عزیزم شیوتون واقعا عالیه اما برای ذهن من قابل قبول نیست و خیلی مقاومت دارم باهاش اما امیدوارم روزی اونقدر قوی شم اونقدر رها باشم که مثل شما بدون هیچ وابستگی زندگی کنم واقعا عالیه وقتی ا‌دم وابسته نباشه بعد از تمام شدن هیچ آسیبی نمیبینه جهان جهانه فراوانیه🌸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3349 روز

    سلام

    ثروت ، موفقیت پول سلامتی خوشبختی ووو اینها است فقط پول نیست

    ایمان است که کارها را انجام می دهد نه حرف زدن

    برای باور فراوانی نمودها والگوها را ببینیم راجبه آن می توانیم تحقیق کنیم که چقدر همه چیز زیاد است و یکسره آن را برای خود تداعی کنیم و یکسره آن را به خود یادآوری کنیم من همیشه برای خودم آبشار نیاگارا را مثال می زنم این همه آب و این همه فراوانی و زیبایی

    باور خوب بساز و حرکت کن و باورهای را بهتر کن و بازم حرکت کن

    در عشق اجباری نیست

    به سبک شخصی خود زندگی کنیم

    عشق یعنی آزاد باشی بدون وابستگی از حضور هم لذت ببریم.

    just do it now

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    امین پلنگی گفته:
    مدت عضویت: 2100 روز

    سلام استاد عزیزم من عاشقانه دوستت دارم.

    فایل های شما زندگی منو به کلی دگرگون کرده. امیدوارم که یه روز بتونم از نزدیک شما رو ببینم و ازتون تشکر کنم و شما رو در آغوش بگیرم.

    به امید دیدار❤❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    سیده آمنه یاقوتی گفته:
    مدت عضویت: 1661 روز

    سلام خدمت تمام عزیزان این خانواده ی بزرگ

    استاد من از قبل از کوچکی اینجور ذهنیت و طرز تفکری داشتم ولی بخاطر خانواده و باورهایی که شنیدم و قبول کردم ودر نوجوانی فیلم هندی هایی که دیدم(یعنی مخربترین فیلم ها هستن،وحتی اون برداشت هایی که از داستان های لیلی و مجنون و این اسطوره هامیشه والبته دیدن فیلم های سیندرلا،سفیدبرفی و متد جدیدش این باربی ها و روابطی که ایجاد میکنن وذهنیتی که ازهمون بچگی میکارن توی ذهنمون ومابدون چون و چرا میپذیریم)یادمه بچه که بودم آزادی روابط پسران رو در جامعه میدیدم که چقد راحت میتونه تنها زندگی کنه میتونه پارتنر بگیره ول کنه و این چیزها ولی خب توی جامعه و طبقه طبقه بیاییم پایین لر و عرب و ترک و……خب تعصبات خیلی شدید و ضعیف میشه،ما خیلی توی طایفه و اون جامعه ایی که بودم یعنی اون طیف ادم هایی که دوروبرم بودن قشنگ میگفتن خدا مرد وآزاد آفریده و زن و ذلیل و زیر دست مرد و من بشدت مخالفت میکردم وچقد کتک وتنبیه میشدم

    واصلا توجیه نمیشدم،ودوست داشتم پسر باشم تا آزادی بیشتری داشته باشم ولی متأسفانه نمیشد چون من نتونستم این باور قشنگ و رشد بدم و تو اعماق وجودم سرکوبش کردم و بشدت وابستگی ایحاد شد درمن وخودخواهی مخربی ایجاد شد و اگه کسی رو دوست میداشتم بخاطر این بود که اون شخص احتیاجاتم و ارضا کنه نه صرفا لذت از وجود اون شخص وزندگی در لحظه،واین باور همیشه به دلم میکوبید تا دیشب که11/10/99با دوستم حرف میزدم وایشون گفت ببین آمنه بمن شرطی نشو(چون من 3ماهه دارم روی خودم و باورهام کارمیکنم خدارو شکر و توی مسیر هدایتم و از گنجینه ی باارزش سایت شما استفاده کردم ودیشب اون حس وابستگی که همیشه پسش زدم میگفت بابا منو بپذیر مه راحت شی به روش خودت زندگی کن،ویه ترس غریبی توی من ایجادشده

    والان که این فایل و گوش دادم چقد بدلم نشست وچقد یادم آورد آمنه پس تو اشتباه نمیکردی تو باور غلطی نداشتی حالا چون اکثریت جامعه اینجوری هستن دلیل نمیشه که تو باورت غلط باشه

    پس باور قشنگتو بکش بیرون و بوسش کن و بخودت افتخار کن

    که فهمیدی روابط قبلیت فقط یه خودخواهی و اجبار بیخود بود که باهمه نه فقط اون یبار تجربه ی دوست داشتن که واقعا زجرآورترین تجربه بود چون فقط وابستگی مطلق واز روی نیاز بود(حتی روابطمون با بچه هامون بنظرم،با مادر پدرمون و نزدیکانمون یه اجبار خاصی توشه که بابا طرف خواهرته برادرتهاشتباه نشه که من مخالف روابط خانوادگی هستم نه مخالف اون اجباری که برادرته باید بهش محبت کنی یا فلانته باید اینجوری کنیاعتقاد دارم رابطه باید همراه با اون مودتی باشه که فک کنم منظور واقعی قرآن همون باشه که بی قید شرط باشه روابط نه با کلی شرایط ریز و درشت

    الان که این فایل و شنیدم خیلی خوشحالم خیلی خوشحالم که مسیرم درسته و میخوام به روش خودم زندگی کنم مدلی که دلم میخواد مدلی که آرامش بده بهم

    خدارو هزاران بار شکر شکر شکر

    متشکرم از شما والان چقد بیشتر از مریم خانمت عزیز دلت خوشم اومده که هیچ ترسی نداره ترسی که اکثریت دختران سرزمینم وحتی خارج از سرزمینم دارن که پس زده بشن طرد بشن به علت اون کمبود حس لیاقت و عشق بخودشون که وجود داره واز درون خودشونه و از درون خودمه و دنبال رفع این کمبود توی XیاYنباشم. واقعا تحسینت میکنم که الحق شایسته ایی و برازنده بخودم تبریک میگم که هستن بانوانی مثل شما که جرأت زندگی به سبک خودشون رو دارن ایول داری ایول

    باید روی این باور بشدت حلش کنم متشکرم از نظرات ارزشمندی که کلی جواب گرفتم

    خداجووووووونم شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    1234 گفته:
    مدت عضویت: 2245 روز

    با آرزوی عشقی خالص والهی برای همگان

    جلسه پنجم مصاحبه با استاد:

    استاد جان خیلی شما روتحسین میکنم که از همون ۱۵ سالگی دنبال کسب درآمد وکاسبی بودین چیزی که خیلیها خیلی دیر شروع میکنن ,وتضادها وشرایط زندگی شما رو وادار کرده که خیلی عملگرا بار بیای ومجبور باشی که خودت گلیم خودت رو از آب بیرون بکشی ,چیزی که خیلیها هنوز هم ندارن اون عملگرایی واقدام کردت رو ,اما شما بصورت خودکار توسط اون زندگی بهش ورود پیدا کردی.

    پول وثروت الهی هم که همیشه بعد از اصلاح باورها وآرامش خودبخود پیداش میشه.

    واما بحث اصلی که در مورد رابطه هست, وبرای من این طرز تفکر ورابطه ای که واملا مبتنی بر لذت بردن از زندگی ولحظات وایمان وتوکل به خداوند هست رو خیلی ستایش میکنم وبهتون تبریک میگم بابت جرات وشهامتی که توی خلق چنین رابطه عاشقانه وزیبا والهی که داشتین.

    این یک رابطه کاملا مبتنی بر اعتمادوعشق هست وفکر نمیکنم هرگز توی همچین رابطه ای خیانت پیش بیاد چون هیچ کس مجبور به زندگی باهزار جور قفل وچفت وبست نیست .چقدر مبتنی بر آزادیه این رابطه وچقدر تحسینش میکنم کسانی که نگران روز پیری وکوری خودشون نیستن وفقط در لحظه زندگی میکنن وفقط به خداوند وابسته هستن نه همسری که آخر عمری تروخشکشون کنه یا به عنوان یک شوهر بهشون خدمت کنه وحمایتشون کنه ویا به عنوان یک زن به زندگیش سروسامون بده وخونه رو آب وجارو کنه ومسئولیت خونه رو به عهده بگیره وغیره وغیره.

    خدایی تواکثریت قریب به اتفاق ازدواجها اون عشق دوران نامزدی وحس رهای وآزادی ودوست داشته شدن ودوست داشتن با ازدواج تبدیل میشه به دیدگاه یک مرد نان آور,یک مردی که از لحاظ جانی واجتماعی از زنش حمایت میکنه, زنی که نقش مادر مرد رو برعهده میگیره, نقش نظافت چی خونه وپرستار بچه رو پیدا میکنه,چرا این عشق تبدیل به همچین لجنی میشه?فقط بخاطر اینه که مهر دائمی بودن روش خورده میشه ودیگه طرفین رو همدیگه حساب باز میکنن وسرمایه گذاری میکنن وتعین تکلیف ونقش بازی کردن وبه زرف خود کشیدن وحواسم باشه کلاه سرم نره و….

    خلاصه هر کسی حق انتخاب سبک وشیوه زندگی شخصی خودش رو داره .

    اما با این اوصافی که تو زندگی مشترک پیش میره البته نه همشون تقریبا ۹۵ درصدشون که گند زندگیشون بالا اومده خواه ناخواه سبک زندگیها به این مسیر درست کشیده خواهد شد.البته خیلی از زندگیها هم خیلی ظاهر موجهی دارن اما وقتی دقت میکنی میبینی اغلب یکی داره میسوزه ومیسازه وحفظ ظاهر میکنه تا کیان خانواده به خطر نیفته وبزودی دچار انواع بیماریها یا مرگ زودرس خواهد شد ویا اینکه هردو دارن بخاطر بچه وحفظ کیان خانواده میسوزن ومیسازن وادای خوشبختی رو درمیارن…

    خلاصه تنها تفاوت سبک زندگی عاطفی استاد با بقیه اینه که اون زندگی رو فقط عشق ولذت وهماهنگی وایمان نگه داشته واین زندگیها رو چفت وبستهایی به اسم ازدواج,بچه,حرف مردم, جدا شم پول ندارم, آبروی خانواده میره و……

    خدا رو هزاران بار شکر میکنم که در عصر بیداری الهی دارم زندگی میکنم که دیگه کسی مجبور به کاری نیست مگر اینکه خودش دوست داشته باشه.

    به مریم جان هم خیلی تبریک میگم هم بخاطر عشق زیبایی که با استاد عزیز خلق کردن وهم بخاطر جرات وشهامت وجسارتی که تو عمل کردن به اون چیزی که بهشون الهام شده داشتن.یه دونه ای مریم جون

    الهی بینهایت شکر واقعا از رابطه زیباتون وعشق الهی بینتون لذت میبرم وازش ایده میگیرم.

    ⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: