مصاحبه با استاد | رابطه متقابل بین «تقوا» و «ثروت پایدار» - صفحه 60 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/06/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-01 21:35:072025-01-02 07:46:00مصاحبه با استاد | رابطه متقابل بین «تقوا» و «ثروت پایدار»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیز… هزاران بار ممنونم که انقدر عالی جواب سوالات رو می دیدید… صحبت کردن در مورد سبک شخصی که تقریبا کاملا متفاوت با جو فکری و فرهنگی جامعه است جسارت و شجاعت بزرگی می خواد که از همون موحد بودن و باور توحیدی شما نشات می گیرد… هزاربار تشکر می کنم که نه تنها جواب سوالات رو می دید بلکه جسارت و شجاعت زندگی کردن با سبک شخصی خودمون رو هم بهمون یاد می دید.
در مورد رابطه، میشه لطف کنید در مورد بچه هم توضیح بدهید…
من خودم به شخصه به داشتن فرزند خیلی علاقه دارم و خیلی دوست دارم مادر بودن را تجربه کنم، اگر ازدواج و عقد دائم نکنم و با این روشی که شما پیشنهاد می کنید رابطه داشته باشم، موضوع بچه چی میشه؟ شما از ازدواج قبلی فرزند دارید نه از رابطه الان. به نظر شما داشتن فرزند از این نوع رابطه ، فردا روز برای بچه مساله ای نمیشه؟
استادیکم در مورد این رابطه ای که صحبت کردید دچار ابهام شده ایم، میشه یکم بیشتر راجبش توضیحش بدید، احساس می کنم کاملا نتونستیم درک کنیم اصل موضوع رو…
ممنونم استاد بابت همه راهنمایی ها و آموزه هایی که بی چشم داشت در اختیارمون می گذارید.
با تشکر از استاد گرانقدر که این قدر خوب و رک صحبت می کنند من هم دقیقا با شما وافقم و از ادم های خاص خوشم می یاد دلیل نمیشه همه بخواند مثل هم زندگی کنند و چون اکثر جامعه ازدواج کردند ما هم ازدواج کنیم شاید برای یه نفر ازدواج بهترین گزینه باشه برای یه نفر دیگه نه کلا باید به سبک شخصی احترام بگذاریم و تفاوت ها رو قبول داشته باشیم به امید ان روز که به تفاوت ها احترام گذشته بشه و نخوایم همه مثل ما باشند یا ما مثل همه باشیم
با سلام به استاده گلم و همه دوستانه عزیزم…
واااااای استاد مصاحبه تون واقعا فوقالعاده بود مخصوصا قسمته سبکه شخصی زندگیتون و نظراتتون در مورد ازدواج…
من خیلی ساله که نظرم در مورد ازدواج و همسر،دقیقا مثله نظره شما تو این سخنرانیه ولی به شدت با نظراته جامعه و خانوادم مخالفه….و تا قبله این مصاحبهی شما من نمونه انسانی یا حتی یک مثال نداشتم از کسی که هم عقیده با من باشه تو این مورد و اتفاقا آدمه موفقی هم باشه،ولی با دیدن این فایل از شما انگار دوباره جون گرفتم و کلی انرژی و افکار و ایده های جدید…خداروشکر که تونستم یک نمونه خوب مثله شما پیدا کنم….پس اگه شما تونستید و موفق شدید،من هم مطمئنم میتونم به سبک شخصی و دلی خودم زندگی کنم و نگران افکار و حرفهای دیگران نباشم….
در مورده باوره فراوانی هم که صحبت کردین واقعا ممنونم ازتون که بازم متذکر شدید که باید نشانهها رو ببینیم و تحسین کنیم و این نشانهها در اطراف ما چقدر زیاده و تو طوله روز ممکنه خیلی از اونها رو ببینیم و بهش بیتوجه باشیم ولی اگه تو مسیرش و فرکانسش قرار بگیریم اونارو میبینیم و تایید و تحسین میکنیم و خدارو بابت این همه نعمت و فراوانی شکر میکنیم…
واقعا امروز به خودم میبالم که خدا منو در چنین مسیری قرار داده و شما استاده عزیز را سره راهه من قرار داده….
سپاسگزار خدا هستم به خاطر این نعمت بزرگش و تمام نعمت های بیشماری که به من داده….
امیدوارم همیشه سالم و شاد و ثروتمند و موفق باشین…
دوستت دارم استاااااااد….
ادامه 100 نکته هفتم پیام قبلی ??????
5- دوستان عزیز .. دلم میخواست یموضوع خیلی مهم رو باهاتون باشتراک بزارم. موضوع در زمینه ی اعمال ما و باورهای ماست که بصورت بما قدمت ایدیهم هست .. و میخوام شما خدارو توذهنتون بیارین و ایمان داشته باشید واز این تله ی شیطان رها بشید ..
یمواقعی روی باورهای خودم و تمرین ها کار میکردم .. و احساس خوب اتفاقات خوب رو بوجود میاره .. همیشه نشانه های کوچک هم بودش همراه تغییرهام .. اما چون باورهام در ابدای تغییرشون بود و من انتظار نتایج بزرگ رو داشتم .. یمقدار ناامید میشدم و دست میکشیدم.
همیشه ابتدای کار ممکنه یکم سخت باشه به چند دلیل ..
مثلا شما انتظار اتفاقات مالی رو دارین .. باورهاتون درموردش خیلی مخرب بوده و تازه شروع به اصلاحش میکنید.. به این علت که توی ذهنتون ترمزهای زیادی هست .. و سیستم فرکانسی هم به شکلیه که شما زندگی حال حاضرتون نتیجه ی باورهای قبلتون هستش و همگی بصورت بما قدمت ایدیهم هست .. پس ممکنه یه مدتی طول بکشه تا واقعا نتایج تمرینهاتون روی مساله ی مالی بارور بشه .. وقتی بارور میشه که خب قاعدتا ایمانتون هم بیشتر میشه..
اما قبلش بیاین فکر کنیم باورهای خودتون رو سعی میکنین اصلاح کنین ..تمرین میکنین.. تجسم میکنین .. سپاسگزاری میکنین .. و به فراوانی ها دقت میکنین وهرتمرینی موجب ثروتمند شدن هست رو انجام میدین..اما ازونجا که ترمزها زیاد بوده و باورپذیری سخت تر بوده ممکنه نتایج بزرگ یکماه ، دوماه یا شاید سه ماه طول بکشه سراغتون بیاد ..
چون شما دارین با فرکانس مناسب به جهان این رو اعلام میکنین اما اینجور نیستش که درابتدای کار سریعا دریافت کنین.. یفاصله ای وجود داره .. باتوجه به عمق باورهاتون و ترمزها و شدت تمرین ها و تمرکزتون.
خب این مدت چه اتفاقاتی میافته؟ یسری از نتایج رو میبینین که از باورهای قبلی شما براتون بوجود اومده و الان دارین درکش میکنین .. و احتمالا نتایج خوبی نیستن چون با فرکانس فقزر ویا کمبود برای خودتون بصورت بما قدمت ایدیهم فرستادین در گذشته و الان دارین درو میکنین نتایج اون باورهارو..
خب اینجا یه حس بدی به شمشا میگه .. پس کو اون نتایج.. تو هرچی هم سعی میکنی که فایده نداره .. ببین نتایج امروزتو.. و بعد تو ناامید میشی ..
توی این تله ی شیطان میافتی و به قوانین شک میکنی .. ویا بدتر از اون میگی برای دیگران جواب میده برای من نمیده ! و بعد برمیگردی و تمرینها رو ول میکنی.. و بنابراین میشه همون که استاد میگفتن که توقران هست : ان سعیکم لشتی ! همانا سعی شما پراکنده هست!
خب چون شیطان تا اینجا برتو حکومت کرده یسری نجواهای بد دیگه هم میاد.. مثلا بهت استرس میده و میگه کو اون نتایج مالی که انتظارشو داشتی ..و تورو وابسته میکنه به نتایج .. و تورو میترسونه .. و ازونجا که وابسته شدن به چیزی و ترس و استرس نرسیدن بهش اونو ازت دور میکنه طبق قوانین بنابراین کیش و مات میشی.
تازه خیلی عواقب دیگه داره که نمیگم تا تمرکزمون زیاد روی مسائل منفی نباشه.. حالا راه حل رو بهتون میگم.که یعالمه استاد هم تکرارش کرده ..
وقتی شروع به تغییر باورهات میگیری باید قبول کنی که ممکنه طول بکشه یکم و تعهدت رو هرگز فراموش نکنی تا به نتیجه برسی .. و البته همیشه راهو باید ادامه بدی حتی بعد اینکه بهشون رسیدی.
دوم اینکه خداوند و جهان هستی یسری نشونه ها ی واضح و انکار نشدنی رو بهتون میده .. که قطعا میبینیشون.. برات مثل معجزه هستن .. اما کوچکن .. خب تو باید با تمام وجود اون نشونه ها رو به پای تغییر باورهات بزاری .. تاییدشون کنی .. یادداشتشون کنی .. بخاطرشون سپاسگزاری کنی .. تحسینشون کنی و بابت هرکدوم که هرروز داره برات اتفاق میافته یعالمه تکرار و تایید انجام بدی ..
تایید کردن نشونه ها باورهات رو قوی تر میکنه و بنابراین خیلی زود به نتایج و خواسته هات میرسی چون باورپذیری اینکه بهشون میرسی با تایید نشونه ها بیشتر میشه برات.
سوم اینکه باید خواسته هات رو یبار بنویسی .. تصورشون کنی که بهشون رسیدی و ازشون داری لذت میبری اما خودت رو رها کنی ازشون .. بگو رسیدن به این خواسته ها منطقی هستش ..و به من داده میشه ..و نباید خودتو بهشون وابسته کنی و همش بگی پس کی میرسم.. چک دارم .. فلان مسافرتو الان باید برم .. قول دادم به فلانی باید زودتر نتیجه بیاد و .. اینها همش مصادیق وابسته شدن به نتیجه هستش برات.
حالا باید چیکار کنی؟ باید نتایجو رها کنی .. اون ارامشو تو قلبت پیدا کنی .. ایمان داشته باشی که بوقتش ودقیقا به وقتش به خواسته هات میرسی ..نه یک دقیقه زودتر و نه یک دقیقه دیرتر و حتما بهت داده میشه.. و اینقدر کیف کنی از روند تغییرت و احساست رو هرلحظه خوب کنی بخاطر اینکه داری تو مسیر رسیدن به خواسته هات قدم برمیداری (که نشنه اش احساس خوبته) که راحت باشی ..
دوست من از مسیر لذت ببر..
خداروشکر کن که بعد اینهمه سال به این مسیر هدایت شدی .. و ایمان داشته باش که خدا خوابش نمیبره و بهت داده میشه خواسته هات .. و اگر ایمان داشته باشی که بهت میده .. احساست خوب میشه .. و فرکانست هم مثبت میشه و بعد به خواسته هات هم میرسی .. اینقدر اسون که خنده ات میگیره..
اما تاکید میکنم..اینقدر باید ایمان داشته باشی که احساست توپ باشه .. مثل قرعه کشی های خونگی هستش که دقیقا میدونی فلان ماه پول ماله تو هستش.. چقدر خیالت راحته که اون پوله بموقع تو حسابته؟ باید همونقدر هم خیالت راحت باشه که خداوند همه ی خواسته هات رو بهت میده .. دقیقا به موقعش .. وقتی ایمانت رو اثبات کردی .. و پاداش ایمانت رو میگیری دوست خوبم..این وعده ی خداونده.
و بخدا هیچ کسی قول محکمتری از خدا تو کل هستی بهت نداده و نخواهد داد ..
پس تایید کن نشونه های کوچک رو تابرات بزرگ تر بشن ..
ز اتفاقات کوچک کیف کن و لذت ببر.. اینقدر که کل صورتتو لبخند بپوشونه ..
ایمان داشته باش که خدا بهت خواسته هات رو میده .. خیلی بیشتر از اونچه تصور کنی و خیلی ساده تر از اونچه فکرشو بکنی ..اما به شرط ایمان ..
اینقدر اینکارو بکن تا احساست خوب بشه .. یادت باشه که معیارش اینه که احساست خوب شده باشه و ته دلت راحت و مطمعن باشه و توکلت به خدا باشه..
تمرین کن .. تایید کن ..سپاسگزارباش و بنویس .. نشونه ها رو بنویس وفریادشون بزن ..وبامسیرت عشق کن.
همین الان جایی که هستم بارونی شروع به باریدن گرفت که تابحال توزندگیم ندیده بودم..
من اینو ینششونه ی بزرگ میبینم .. و میگم به خاطر باور من بوده .. و خدا و جهان هستی برای من این بارون رو فرستادن .. ودرحقیقت من با جهان هستی و فرکانس خدا هماهنگ شدم و الان حسم عالیه..
خدارو شکر میکنم.
بی اندازه .. بیشتر نمینویسم .. میخوام برم زیر بارون و خیس بشم…
6- راستی در مورد اینکه چرا اگاهانه احساس رو خوب کردن اثرش خیلییی بیشتر ازینه که ادم همینجوری الکی خوش باشه … یعضی از دوستان سوال براشون پیش اومده بود به نظر من جواب اینه ؛ امیدوارم درست باشه :
کسیکه همینطوری حسش خوبه داره عضله های “احساس خوب پیدا کردن”اش قوی نیست. یعنی اگه اتفاق بدی برای بیافته که اون “همینطوری خوب و خوش بودنش” نتونه جلوش وایسه , کارش تمومه.
ولی کسیکه اگاهانه اینارو میکنه و ادامه میده , عضله هاش کم کم قوی میشن و پیشرفت میکنه و اونقدر قوی میشه که اگه اتفاق بدی براش بیافته میتونه “اگاهانه” احساس رو خوب نگه داره. یعنی ممکنه در ابتدا که داره روی خودش کار میکنه از اون فرد اول عقب باشه ( احساس خوبش کمتر ازون باشه) ولی درنهایت با کار کردن و تمرین ازون میزنه جلو در احساس خوب داشتن.
یعنی موقع بحرانها , اونیکه خودشو ساخته برنده اس. اونیکه حسش در برابر اتفاقای معمول زندگی خوبه , قدرت مقابله با چیز بیشتری رو نداره.
مثالی که به ذهنم میرسه در مورد همین بدنسازیه.
دیدید یه سریا هستن بدون اینکه باشگاهی برن خیلی زور بازو دارن و..؟ حالا اینو در نظر بگیرید در کنار کسیکه همینطوری زوری نداره ولی میخواد بره باشگاه و عضله قوی کنه. خوب در ابتدای کارا اگه با اون فرد اول مسابقه ای بدن و مثلا وزنه 100 کیلویی بخوان بلند کنن خب اون میتونه و این نمیتونه. ولییییی اونیکه میره باشگاه و تمرین میکنه بعد مدتی تو مسابقه بلندکردن وزنه 150 کیلویی برنده میشه. چون زور اون اولیه فقط در حد 100 کیلوئه نه بیشتر. بیشتر ازین نمیتونه از عضله هاش کار بکشه ولییییی این یکی کار کرده و عضله های پرورش یافته داره و براحتی از پس وزنه های بالاتر ازینم برمیاد.
7- داشتم کامنت هاتون رو میخوندم و مثل همیشه لذت میبردم و واقعا قبل از حرفم از همه تون ممنونم اسم نمیبرم چون تک تک نوشته هاتون عالیه و ممنونم از همه تون و میگم که خیلی خیلی دوستون دارم
دیدم راجب روابط هم صحبت کردید
خواستم تجربه ام رو براتون بگم
با پیشنهاد ستاره عزیزم به اقای حیدری خیلی موافقم و بنظرم یه راهکار خیلی خوبه.
چون خودم این راه رو رفتم. دوره عشق و مودت عالیه بچه ها برای داشتن یه رابطه درست و خیلی خیلی لازم.
من خودم به گفته ی استاد توی دوره عشق و مودت گوش کردم و روابط سطحی متعددی رو برقرار کردم برای رسیدن به شناخت بیشتر از خودم. چون واقعا مشکل داشتم توی بحث روابط.
اینکه اقای حیدری گفتید چطور و از کجا رابطه برقرار کنم باور کنید که شما بخواید خودش جور میشه نمیخواد هیچ اقدامی بکنید
برای من که اینطور بود. موقعیت ها خودش برام فراهم میشد شرایط برای اشنایی جور میشد و من هم استقبال میکردم و نمیدونید دوستان چقدررر به من کمک کرد تا بتونم خودم رو و خواسته های خودم رو از رابطه ام بهتر درک کنم.
هر بار دقیق تر و بهتر خواسته هام یا در برخورد به تضاد و یا با دیدنش در رفتار دیگران برام شکل میگرفت و شروع کردم به ساختن باورهای قدرتمند کننده برای خودم اونجاهایی که میدیدم میلنگم در روابط.
و جالب اینجاست که وقتی روی خودم کار میکردم و میگفتم که من میخوام توی رابطه ام فلان ویژگی باشه دقیقا با فردی برخورد میکردم که اون ویژگی رو توی رفتارش میدیدم و به وجد میومدم و ایمانم قوی تر میشد. خیلی هیجان زده بودم از این انفاقات و جواب دهی قانون.
الان دیگه کوچکترین شکی ندارم که زندگی مشترک من سراسر عشق و ارامش و شادی خواهد بود چون میدونم دقیقا چی میخوام و فقط باید روی خودم کار کنم و درها رو باز کنم تا خواسته هام وارد زندگی من بشن.
اخرین خواسته ای که در برخورد با تضاد برام شکل گرفت این بود که دیدم اصلا ازدواج سنتی رو دوست ندارم بنا به دلایلی که برای خودم داشتم و دلم میخواد برای ازدواج با فردی اشنا بشم و طی این اشنایی بفهمیم که به باهم بودن علاقه داریم.
و این اتفاق هم برام افتاد. یعنی شرایطش برام فراهم شد .حدودا ده روزه که با فردی اشنا شدم که این اشنایی داره بیشتر میشه و بچه ها باورتون نمیشه که تا الان ویژگی هایی رو از این فرد دیدم که همون خواسته های منه و ویژگی هایی رو داره که از برقرای اون روابط قبلی و از تضاد ها فهمیده بودم که میخوام. و هر بار که چیز جدیدی میبینم ازش یا حرفی و نظری میشنوم که درست همون خواسته منه انگار یه شادی و هیجان توام با ارامش خاصی وجودم رو فرا میگیره.
نمیدونم الان این رابطه به کجا برسه چون در مرحله اشنایی هستیم و قطعا اونچه که به نفع منه همیشه رخ میده چون من دارم هر روز روی خودم کار میکنم تا بهترین خودم باشم و اگر این فرد هم بره باز فرد بهتری وارد زندگی من میشه و دستان خداوند بسیارند برای رسوندن عشق بی پاپانش به من.ولی چیزی که برام خوشاینده و بهم یه انرژی فوق العاده میده اینه که من خالق زندگی خودمم. من اونچه رو که میخوام خلق میکنم، میافرینم و لذت میبرم. اون شرایطی رو که میخوام.هر اونچه رو که میخوام. من خالق بی چون و چرای زندگی خویشم.
کل زندگی همینه. خواسته هاتو مشخص کن ، باورهاتو درست کن و خلق کن اونچه رو که میخوای. و با خلق هر کدوم یه پله به خدا نزدیکتر شو.
استاد عزیزم ممنونم، ممنونم و ممنونم
8- مهاجرتهاییه که استاد در فایلها و محصولات مختلفشون به اون اشاره داشتند که با هدف تقویت عزت نفس و دور شدن از فرکانسهای منفی دیگران و محیطهایی که در اونجا حضور داشتن اقدام به مهاجرت کردند خود مهاجرت های استاد در طول زندگیشون اگر خوب توجه کنید بدرستی این موضوع رو باز کردن برامون. اما ته همه این صحبتها و از جمله مهاجرت همون ایمانه و باور بخدا هست یعنی ببینین من وقتی به جایی میرم که هیچی ازش نمیدونم و نمیدونم چه اتفاقی اونجا ممکنه واسم بیوفته و سرنوشتم چی میشه و خیلی چیزای دیگه که این موقع بذهنمون میاد اونجا پای باور و ایمان میاد وسطیعنی شما قدم اول رو بر میداری و بعد خدا بقیه مسیر رو برات روشن میکنه. و راه رو باز میکنه مثلا خود استاد برای مهاجرت به آمریکا اولین ایده که بذهنشون میاد جمع کردن دفاتر کار و شرکتشون و رسیدن به آرامش فکری و بعد سفر به نقاط مختلف دنیا بوده تا کم کم جهان خود بخود ایشون رو به سمت خواستشون هدایت میکنه
9- دوست عزیز در مورد سوالتون باید بگم که اینکه توی هر کاری سعی کنید نفر اول باشید به این دلیله انگیزه و انرژی داشته باشی که تلاشتو زیاد کنی و بخوای بهترین خودتو ارائه بدی اما این بهترین بودن اگه بهتون احساس بدی بده و بخواد احساستو بد کنه خوب نیست یعنی بخوای مدام توی ذهنت بگی از بقیه عقب موندم و به احساس بد برسی خوب نیست شما باید همیشه سعی کنی بهترین خودتو ارائه بدی و توی هر کاری که فعالیت میکنی هدفهای بالارو برای خودت تعیین کنی اما وابسته به نتیجه نباشی.
10- استاد جونم جلسه ی ششم باز هم فوق العاده بود و دقیقا
موقعی بود که دو روز بود نجواهای شیطان من رو رنج میداد و همه اش میگفتم اخه اینقدر همه چیز خوب هست و عالی پس این نجواها چرا آخه باید بیاد؟!!!
و بعد که شما توضیح دادین متوجه شدم که داستان از چه قرار هست و الهی شکر که خودم برای خودم باورهایی درست کرده بودم که سریع نجواها رو ساکت میکردم از قبل اما با توضیحات شما خیلی خیالم راحت شد
و جالب اینجا که شما خیلی خوب خودتون رو توضیح دادید و من کاملا درک کردم که بابا، استاد هم مثل خودم مثل بقیه هست و اون هم این حالت ها رو داره و اصلا شیطان باید باشه و نمیشه که نباشه.
استاد جون من در جلسه ی ششم درک کردم که من با وجود شیطان هست که به درک صحیح از باورهام میرسم و با وجود شیطان هست که باورهام خالص میشوند.
دقیقا شیطان مثل یه صافی عمل میکنه که باورهای ما با رد شدن از اون صافی هست که به اخلاص میرسند.
و اصلا چقدر خوبه که خالص میشیم ما ازین طریق و یاد گرفتم که مقاومت نکنم چون در نهایت به نفع من هست و من هستم که در این ماجرا قراره به اخلاص بیشتری برسم.
استاد مهربانم شما چراغ راه زندگی رو در دستان من قرار دادید و این چراغ بی شک فقط چراغ توحید هست و بس.
11- استاد جونم جلسه ی چهار به یادم اوردین که چقددددر باید روی باور فراوانیم کار کنم وقتی شما که استاد من هستید هنوز در پله ی اول هستید من دیگه حساب کار خودم دستم اودم که چقدر مهم و حیاتی هست این باور.
12- حالا این چند روز شیطان خیلی نجوا میکرد ،نجواهاشم اینا بود ((ببین مرجان این پیشنهادای کاری رو همش رد کردی دیگه کار نیستاا…نجوای بعدی: اگه دیگه کسی بهت پیشنهاد کار نده چی؟؟زود باش عجله کن ..جوونیت داره میگذره،،ببین همه دارن کار میکنن تو چی؟ای بی عرضه…و من فقط سعی میکردم با همون حرفا که استاد گفتن ساکتش کنم ،و مقاومت نکنم بذارم دستش رو بشه ،با هر جملش میگفتم برو بااابااا خدا هوامو داره ،انقد کار و شغل فراوونه تو دیگه این وسط چی میگی؟؟اون هی بیشتر میگفت..خلاصه دیدم یه جورایی از پسش برنمیام،یاد حرف استاد افتادم که میگفت باورهای توحیدی تو قرآن هست،تو صحبتهایی که خدا با پیامبراش میکنه خلاصه رفتم قرآنو باز کنم ،نمیدونستم از کجا بخونم فقط میخواستم آروم شم ..و با خدا ارتباط بگیرم ..دوست نداشتم نماز بخونم چون تو اون لحظه بهم حس خوبی نمیداد،آخه من همیشه زمانی نماز میخونم که حس کنم با نمازم به خدا نزدیک میشم و متصل میشم و وقتایی که حسش نباشه انجام نمیدم،شاید کسی با این حرفم موافق نباشه ولی نظر من اینه زمانیکه حس انجام اون کارو نداری حالا چه نماز باشه چه روزه یا هر چیز دیگه از رو اجبارو عادت انجام ندی بهتره…خلاصه قرآنو باز کردم و فقط از خدا خواستم هپایتم کنه و آرومم کنه …استاد سوره ابراهیم اومد ..نمیدونم کدوم آیه اس ولی ترجمه رو خوندم که نوشته بود مومنان واقعی باید به خدا توکل کنند چرا که خداوند آنها را به راه راست هدایت کرده..خیلی حس خوبی گرفتم،حس میکردم خدا با تک تک اون کلمات داره با من حرف میزنه ..و خیلی خوشحال شدم که منو در مسیر هدایت قرار داده ،الان خوشحالم از اینکه به خودش توکل کردم . تو این چند روز شیطان نه فقط از طریق نجواهای ذهنیم از طریق آدمهای مختلفم میومد سراغم..از طریق کلام خواهرم که منو میترسوند از بیکاری،از طریق کلام دوستم که میگفت حالا درستو ول کردی میخوای چیکار کنی،و من فقط تو دلم میگفتم خدایا کنارم باش،تا تو این مسیر وسوسه ها منو از هدفهای اصلیم دور نکنه،خدایا همراهم باش تا جز تو به هیچ کس و هیچ چیز تکیه نکنم..بنظر خیلیا کارایی که من میکنم اشتباه محضه ولی یه نیرویی اون ته دل میگه به من اعتماد کن ،،منو باور کن ..به حرف هیشکی توجه نکن ..من باهاتم ..و من آروووم میشم ،خواستم بگم خیلی وقتا شیطان فقط وسوسه ذهنت نیست میتونه تو حرف دوستت باشه،یه جمله تو یه وب سایت باشه ،اخبار دروغی باشه که میشنوی فقط و فقط باید مراقب باشی که آشفتت نکنه ،ذهنتو درگیر نکنه،چون خودش قسم خورده که به هزاران راه ما رو از مسیر هدایت خارج کنه ..استاد جوونم خیلی ممنونم ازتون برای اینکه بهم یاد دادین که فرق بین نجواها و ندای درونمو بفهمم
13- آتشی نمى سوزاند “ابراهیم” را ،
و دریایى غرق نمی کند “موسى” را ؛
مادری ،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان “نیل” می سپارد ،
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش ؛
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند ،
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد !
مکر زلیخا زندانیش می کند ،
اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند…
از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،
و خدا نخواهد ؛
نمی توانند …
او که یگانه تکیه گاه من و توست !
پس ؛
به “تدبیرش” اعتماد کن ،
به “حکمتش” دل بسپار ،
به او “توکل” کن ؛
و به سمت او “قدمی بردار” ،
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی…
14- با سلام خدمت دوستان عزیز امروز یک ایده ای به من الهام شد برای ساختن و تشخیص باورهای قدرتمند کننده و این الهام این بود که به من گفته شد از باورهایی که شیطان به تو نجوا میکنه استفاده کن و علیه خودش استفاده کند مثلاً اگر به شما میگه حرفی که تو دیروز زدی باعث میشه اخراجت کند تو بگو این حرفی که من زدم باعث میشی که اونها به من اعتماد بیشتری بکنند چون درک می کنند که من راستگو هستم و این باعث میشه که اعتبار من در اداره بالاتر بره پس همیشه شیطان را به عنوان چیزی قبول که باورهای قدرتمند کننده را به شکل تضاد به شما نجوا میکند بنابراین من این دوست بدبین و دروغ گوم رو دوست دارم چون چاه رو به من نشون میده و من براساس آن چاه راه برای خودم میسازم
15- منم همیشه می گم چرا واقعاً ما می ترسیم بدون تور بریم سفر؟ مگه ما توی اون کشور خارجی خدا رو نداریم ؟؟؟ و این جمله ی ( کوله به پشت حرکت کردیم و دیگه بقیه ی سفر سراسر لذت شد ) عالی بود عالی…. کیف کردم. منم دفعه ی بعد همین کارو می کنم. ااای ی ی ول
16- جلسه ی اول رو که دیدم گفتم من باید این تغییر رو ایجاد کنم هرچند که شاید هرگز از مدرک دانشگاهم استفاده نکنم اما
با انجام اینکار اعتماد به نفسم میره بالا، خدا رو باور میکنم که وقتی من قدم اول رو بردارم بقیه ی راه رو اون برام باز میکنه، و جهان رو مسخر من میکنه و اگر این موضوع برای من ایجاد ترس کرده من بااااااید و باااااید برم واردش بشم تا بفهمم که ترس فقط کاری از شیطانه و ترسی وجود نداره، و ایمانم رو محک بزنم و به خودم گفتم اگر اینکارو انجام بدهی اعتماد به تفس انجام کارهای بعدی رو داری و اگر روزی ترس دیگری برات به وجود بیاد خیلی راحت تر میری و واردش میشی و به سلامت ازش میگذری و اما اگر نری و از ترست رد نشی همیشه یه ترسوی بی اعتماد به نفس میمونی و خودت جلوی خودت کم ارزش میشی نسیم.
وارد دانشکده که شدم به خدا گفتم، خدا جون کار من این بوده که تا اینجا بیام و کار تو این هست که همه کارها رو جوری سامان بدی که همه چیز به راحتترین طریق ممکن همین امروز انجام بشه.
و به خودم گفتم من تنها نیستم وکیل و سرپرست من که بزرگترین حمایت کننده ی جهان هستی هست، همراه منه و اون خدای منه و امروز همه ی جهان دستی از دستان خداوند هستند که امور من رو عاشقانه انجام میدن.
دوستان ترسیدن یعنی ایمان نداشتن
وقتی ایمان داری که قدرتی که کل کیهان رو خلق کرده و مدییریت میکنه همیشه همراهت هست و همیشه هدایتت میکنه دیگه نمیترسی و البته ایمان داشتن کار اسونی نیست چون شیطان همیشه و همیشه نجواهاش رو القا میکنه.
من اون روز معنای من یتوکل علی الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون رو عمیقا درک کردم.
و خدا کمکم کنه که همیشه یادم بمونه که باید فقط و فقط به خودش توکل کنم و روی خودش حساب کنم.
دوستان تمام اون دو روز هر لحظه رو سپاسگزاری میکردم و چقدر افتخار میکنم به خودم که به ترس مسخره و الکی که داشتم وارد شدم و الان احساس میکنم هر ترسی که باشه شاید اولش کمی تردید کنم اما مطمعنا با ایمان واردش میتونم بشم و بهش غلبه میکنم.
موضوع مهم تر از حل شدن این مساله، تغییری بود که در درون من صورت گرفت و باور و ایمان و اعتماد به نفسی که درون خودم پیداش کردم و فهمیدم که وقتی به خدا توکل میکنم، او برای من کافیست.
خیلی خیلی خیلی درک مسایل برام راحت تر شده الان و خیلی بهتر میتونم درک کنم وقتی استاد بهم میگه تمام ترس ها الکی هستند الان میتونم
بفهمم معنای واقعی حرف استاد عزیزم رو،
چرا الان بهتر میفهمم؟ چون عمل کردم بهش.
دوستان باور کنید تفاوت عظیمی هست بین آگاهی داشتن و عمل کردن به اگاهی ها،
پس اگر میخواهید رشد کنید اگر میخواهید تغییر کنید و هر روز ورژن بهتری از خودتون باشید برید و عمل کنید به هر انچه استاد عزیز میگه مو به مو عمل کنید تا دستان خدا رو ببینید تا ببینید که جهان چطور مسخر شما میشه به امر خداوند، وقتی که شما با خودتون با قوانین خدا هماهنگ میشید.
برید و عمل کنید به هر آنچه بهش ایمان اوردید، چون وقتی عمل میکنید تماااااااام معادلات ذهنی شما به هم میریزه و جدید میشه و همه چییییییز رو بهتر درک میکنید.
خدا رو شکر میکنم بخاطر این تغییری که ایجاد کردم که نه تنها تغییر در بیرون بود بلکه تغییری عظیییییم در ایمان من در درون من صورت گرفت و مطمعنا من رو اماده ی تغییرات عظیم تری در مسیر زندگیم کرده.
خدا رو شکر میکنم به خاطر این آگاهی ها د دوستتون دارم همگی.
موضوع کامل این نکته ها در شماره 17
17- سلام به استاد عزیز مهربانم و دوستان همسفرم.
قدم اول من
ایجاد تغییر بود.
تغییرات اساسی زندگیم رو نوشتم و تصمیم گرفتم که عملی کنم چون یاد گرفتم تا من قدم اول رو بر ندارم سیستم جهان به حرکت نمی افته برای من.
سه تا تغییر اساسی بود که باید ایجاد میشد و به لطف خدا انجامش دادم و همه به نتایج عالی رسید.
تغییر اول : من مدت زمان زیادی بود که درسم رو تمام کرده بودم اما چون به رشته ی تحصیلیم علاقه نداشتم و دوازده ترمه درسم رو تمام کرده بودم و خیلی دوران سختی بهم گذشته بود، 7 واحد معرفی به استاد داشتم که نمیرفتم امتحان بدم و تمام کنم و مدرکم رو بگیرم و از اونجایی که من دانشجوی دانشگاه آزاد بودم باید برای هر ترمی که از پایان تحصیلم گذشته بود و من دروس معرفی رو پاس نکرده بودم نصف شهریه رو پرداخت میکردم.
در حالی که مبلغی هم از قبل بدهکار بودم به دانشگاه.
و همه ی این مسایل باعث شده بود که من ترسی رو در وجودم داشته باشم و انجام اینکار رو دو سال به تاخیر انداخته بودم و کم کم داشت این ترس برام بزرگتر میشد که نسیم اگر نری مدرکت رو بگیری بی سواد محسوب میشی و کلی زحمتش رو کشیدی و این همه درس های سخت رو خوندی و برو مدرکت رو بگیر. این ترس از یک طرف و از طرف دیگه هم ترس از پرداخت مبلغ زیادی که حدودا سه میلیون تومن باید میدادم به دانشگاه.
و ترس دیگه اینکه شهریه ی ترم آخر هم پرداخت نکرده بودم و میترسیدم که نکنه درسهای پاس شده ام رو برام حذفش کرده باشند.
خلاصه
خیلی ترس های زیادی توی وجودم اومده بود این اواخر بابت این موضوع و حتی شب ها خواب دانشگاه رو میدیدم.
جلسه ی اول رو که دیدم گفتم من باید این تغییر رو ایجاد کنم هرچند که شاید هرگز از مدرک دانشگاهم استفاده نکنم اما
با انجام اینکار اعتماد به نفسم میره بالا، خدا رو باور میکنم که وقتی من قدم اول رو بردارم بقیه ی راه رو اون برام باز میکنه، و جهان رو مسخر من میکنه و اگر این موضوع برای من ایجاد ترس کرده من بااااااید و باااااید برم واردش بشم تا بفهمم که ترس فقط کاری از شیطانه و ترسی وجود نداره، و ایمانم رو محک بزنم و به خودم گفتم اگر اینکارو انجام بدهی اعتماد به تفس انجام کارهای بعدی رو داری و اگر روزی ترس دیگری برات به وجود بیاد خیلی راحت تر میری و واردش میشی و به سلامت ازش میگذری و اما اگر نری و از ترست رد نشی همیشه یه ترسوی بی اعتماد به نفس میمونی و خودت جلوی خودت کم ارزش میشی نسیم.
گفتم انتخاب کن نسیم، کدوم رو میخوای؟؟؟؟!
و بعد تصمیم گرفتم که هر جوری شده انجامش بدم.
یک هفته گذشت و من مقاومت داشتم تا اینکه خلاصه یه روز ساعت 11 بود حسم گفت همین الان باید بری، میخواستم با تاکسی برم حسم گفت نه دیر میشه سریع اسنپ بگیر برو منم همین کارو کردم و ساعت 12 رسیدم دانشگاه.
وارد دانشکده که شدم به خدا گفتم، خدا جون کار من این بوده که تا اینجا بیام و کار تو این هست که همه کارها رو جوری سامان بدی که همه چیز به راحتترین طریق ممکن همین امروز انجام بشه.
و به خودم گفتم من تنها نیستم وکیل و سرپرست من که بزرگترین حمایت کننده ی جهان هستی هست، همراه منه و اون خدای منه و امروز همه ی جهان دستی از دستان خداوند هستند که امور من رو عاشقانه انجام میدن.
با این باورها با آرامش رفتم سمت آموزش و دیدم اوووووه کل کادر اموزش دانشکده تغییر کردن توی این دو سال.
رفتم و خودمو معرفی کردم و شرایطم رو توضیح دادم و کارتم رو بهشون دادم آقاهه نگاه کرد و از فامیلی من تشخیص داد که همشهری هستیم و کلی تحویل گرفت و خوش برخورد و سریع همکارشو صدا زد که بیا کارهای خانوم رو انجام بده چون آخر ترم هست و بتونه درس های معرفی به استادش رو سریع پاس کنه. خلاصه توی آموزش همه دست به کار شدن که کار من سریع انجام بشه.
و خیلی جالب که اون آقایی که باید کار من رو انجام میداد اگر من فقط چند دقیقه دیرتر رسیده بودم اوشون کار داشت و میخواست مرخصی بگیره و بره.
همون جا گفتم خدایا شکرت که من به الهامم عمل کردم و با اسنپ اومدم که سریع برسم.
کارهای آموزش به خیر و خوشی تمام شد و رفتم تحویل دبیرخونه دادم و اونجا هم اقاهه گفت شماره ات رو بده من نتیجه ی کمسیون رو بهت مسیج میدم که سریع بیای و کارات رو تمام کنی.
به خدا قسم من تمام اون لحظات رو فقط میخواستم از شادی جیغ بزنم که خدای من چجوری داره کارهای من رو انجام میده و همه ی ادم ها اینقدر مهربون و خوش برخورد و مسولانه برخورد میکنند باهام.
دیگه خیلی حالم خوب شده بود و خیالم راحت بود.
مونده بود انجام کارهای امور مالی که حسم گفت همین الان برو، منم گوش دادم بهش و از دانشکده اومدم بیرون که برم سمت ساختمان مدیریت و امور مالی و در راه فایل اول رو گوش میدادم.
توی امور مالی، فرم هایی که اموزش بهم داده بود رو تحویل آقایی که اونجا بود دادم.
فرم های مرخصی بابت ترم هایی که من 7 واحدم رو پاس نکرده بودم و مبلغ قابل پرداخت روی فرمها نوشته شده بود یک میلیون و نیم.
و با بقیه ی بدهی های و درسهای معرفی به استاد، باید حدودا در مجموع سه مییلیون تومن پرداخت میکردم.
در حینی که آقاهه داشت کارهای من رو انجام میداد توی سیستم من خیلی منتطر بودم که ببینم در نهایت باید چقدر پرداخت کنم و هیچ ایده ای هم نداشتم که سه میلیون رو از کجا و چجوری باید پرداخت کنم و توی چشم آقاهه نگاه میکردم و حسم میگفت چه ادم خوبی هست و دستان خداست برای من.
خلاصه آقاهه یه مقدار زیر بالا کرداطلاعات من رو و منن بهش گفتم که ممکنه که من این هزینه های ترمها یی که اجبارا مرخصی رد شده رو پرداخت نکنم و کلا یه جوری هزینه پرداختیم کمتر بشه؟
گفت بزار برات بررسی میکنم خانوم.
و یهو بعد از چند دقیقه بهم گفت که شما نهصد تومن از توی سایت پرداخت کن اکیه.
من!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اصلا باورم نمیشد و چند بار ازش پرسیدم که اقا من با این نهصد تومن پرداختی تمام بدهی هام تسویه میشه؟؟؟ و گفت اره خانم اکیه چند بار میپرسی.
من فقط میتونستم بگم خدایا شکرت تو داری همه کارهای من رو انجام میدی.
و جالب این بود که نفر قبل از من باید بابت پایان نامه اش پنج میلیون پرداخت میکرد و هزار بار رفته بود و اومده بود مبلغ رو کم نکرده بودن.
و من فقط میگفتم خدایا شکرت من با تو پادشاهی میکنم.
نهصد تومن رو همون جا از کارت بانکی خودم پرداخت کردم بدون اینکه حتی ذره ای دردسر و نگرانی داشته باشم و امور مالی هم تایید کرد و خیلی خیلی خیلی راحت تماااام کارهایی که من دو سال ترسیدم و نرفتم دنبالش در دو ساعت انجام شد و همه عاشقانه واقعا عاشقانه کارم رو انجام دادن.
خیلی خندیدم و حتی گریه ام گرفت که نسیم واقعا از چی ترسیدی دو سااااااال؟!!!!!!!
دوستان ترسیدن یعنی ایمان نداشتن
وقتی ایمان داری که قدرتی که کل کیهان رو خلق کرده و مدییریت میکنه همیشه همراهت هست و همیشه هدایتت میکنه دیگه نمیترسی و البته ایمان داشتن کار اسونی نیست چون شیطان همیشه و همیشه نجواهاش رو القا میکنه.
من اون روز معنای من یتوکل علی الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون رو عمیقا درک کردم.
و خدا کمکم کنه که همیشه یادم بمونه که باید فقط و فقط به خودش توکل کنم و روی خودش حساب کنم.
بعد از که کارهام انجام شد اومدم دم در دانشگاه ایستادم واسه تاکسی و یه ماشین چند قدم جلوتر ایستاده بود حسم گفت برم بهش بگم من رو میرسونه و من رفتم و بهش گفتم فوری من رو سوار کرد و حرکت کرد انگار که اوشون مامور رسوندن من به مقصد بود.
چند روز بعد تماس گرفتم دبیرخونه و بهم گفتن که کمسیون موافقت کرده و تشریف بیارید که استاد ها رو انتخاب کنید، من رفتم و قسمت اداری دانشگاه کلا تعطیل بود چون امتحانات شروع شده و من رفتم توی اتاق مدیر گروه معارف و دو تا اقا اونجا ایستاده بودن که من نمیشناختم و بعد که متوجه شدم هر دو استاد همون دو درسی بودن که من باید پاس میکردم و خدا رو شکر کردم و همون جا شماره های همدیگر رو گرفتیم و قرار شد برای امتحان با هم هماهنگ کنیم.
من با خودم فکر میکردم که خدایا چی میشه که الانی که همه ی دانشگاه تعطیله، برای من این دو تا استاد خودشون اومدن همین الان اینجایی که من هستم و خودشون همه کارهامو انجام دادن. و چی میشه که دقیقا من و اون ها همزمان باهم رسیدیم اونجا و اگر فقط پنج دقیقه زودتر یا دیرتر میرسیدیم کار من انجام نمیشد.
یکی از درس ها یی که باید میگرفتم، استاد مورد نظر رو پیدا نکردم حسم گفت برم پیش یکی از استاد هایی که منو میشناخت و اوشون چقدر از دیدنم اظهار خوشحالی کرد و گفت هرکاری بتونم برات انجام میدم و با استاد مورد نظرت همه ی هماهنگی ها رو انجام میدم و تو فقط بهش یه ایمیل بده که تاریخ روز امتحانت رو باهات هماهنگ کنه.
و اینها اموری بود که من انجام ندادم و هر لحظه خدا ی من بود که هدایتم میکرد و همه ی دانشگاه رو هماهنگ کرد برای انجام شدن کارهای من.
من واقعا دارم دستان خدا رو در هر لحظه ی زندگیم میبینم و بابتش هر لحظه شادم و سپاسگزاری میکنم.
دوستان تمام اون دو روز هر لحظه رو سپاسگزاری میکردم و چقدر افتخار میکنم به خودم که به ترس مسخره و الکی که داشتم وارد شدم و الان احساس میکنم هر ترسی که باشه شاید اولش کمی تردید کنم اما مطمعنا با ایمان واردش میتونم بشم و بهش غلبه میکنم.
موضوع مهم تر از حل شدن این مساله، تغییری بود که در درون من صورت گرفت و باور و ایمان و اعتماد به نفسی که درون خودم پیداش کردم و فهمیدم که وقتی به خدا توکل میکنم، او برای من کافیست.
خیلی خیلی خیلی درک مسایل برام راحت تر شده الان و خیلی بهتر میتونم درک کنم وقتی استاد بهم میگه تمام ترس ها الکی هستند الان میتونم
بفهمم معنای واقعی حرف استاد عزیزم رو،
چرا الان بهتر میفهمم؟ چون عمل کردم بهش.
دوستان باور کنید تفاوت عظیمی هست بین آگاهی داشتن و عمل کردن به اگاهی ها،
پس اگر میخواهید رشد کنید اگر میخواهید تغییر کنید و هر روز ورژن بهتری از خودتون باشید برید و عمل کنید به هر انچه استاد عزیز میگه مو به مو عمل کنید تا دستان خدا رو ببینید تا ببینید که جهان چطور مسخر شما میشه به امر خداوند، وقتی که شما با خودتون با قوانین خدا هماهنگ میشید.
برید و عمل کنید به هر آنچه بهش ایمان اوردید، چون وقتی عمل میکنید تماااااااام معادلات ذهنی شما به هم میریزه و جدید میشه و همه چییییییز رو بهتر درک میکنید.
خدا رو شکر میکنم بخاطر این تغییری که ایجاد کردم که نه تنها تغییر در بیرون بود بلکه تغییری عظیییییم در ایمان من در درون من صورت گرفت و مطمعنا من رو اماده ی تغییرات عظیم تری در مسیر زندگیم کرده.
خدا رو شکر میکنم به خاطر این آگاهی ها د دوستتون دارم همگی.
18- کسب درآمد میلیاردی پسر بچه 9 ساله از اینترنت
پسر بچه 9 سالهای در شبکه اینترنت فقط از طریق نقد اسباببازیها سالانه درآمدی یک میلیون و 300 هزار دلاری بهدست میآورد.
ایوان که شبکه اختصاصی خود را در یک سایت تصویری در سال 2011 میلادی راه انداخته است از زبان کودکان و با رویکرد آنها اسباببازیها را معرفی و نقد میکند و مخاطبهای میلیونی او از طریق جلب شدن آگهیها و شرکتهای تولید اسباببازی نیز برای او درآمدزایی میکنند.
19- .درمورد فستلرنینگ تو دوره تند خوانی هم حتی استاد به جملات تاکیدی برای تغییر باورها تاکید دارند که باید بگم جواب سوالت مثبت هست،میتونی این باور رو هم بسازی.
1.درآمد من از راحت ترین راه های ممکن هر روز و هر روز بیشتر میشود
2.️ مگه میشه برای هدفات گریه کنی و بهش نرسی؟
3.ثروت حقه منه ، موفقیت حقه منه
4.️ پول برای منه ، پول اصلا برای خودمه
5. انرژی خداوند در تمام زندگی من جریان داره و همه کارها رو به راحتی انجام میده
6.️ من با پرویی تمام همه خواسته هایم را میخواهم . چون همه چیزهای خوب برای منه
7.️ خداوند همه کارهاشو ول کرده افتاده دنبال کارهای من
8.️ میدونستم موفق میشم میدوووونستم
9.تنها راه رسیدن به خوشبختی تغییر باورهایم است
️ من هر روز و از هر جهت سالم، ثروتمندتر، قدرتمندتر، خلاق تر ، لایق تر آرامتر ، آگاه و …. تر میشم
️10. من در زمان مناسب و مکان مناسب قرار دارم
11.️ حساب کردن بر روی خداوند خیلی خیلی راحت تره
12.️ من لیاقت آرامش ، احترام ، سلامتی و ثروت را دارم
13.️ خدایی که من را افرید تمامی کارهای من را هم مدیریت میکند
14. من نگران سوالاتی که جواب انها را نمیدانم نیستم چون ایمان دارم در زمان مناسب از سوی پروردگارم هدایت میشوم
15.️ هدف من از زندگی رسیدن به خواسته هایم و تجربه یک زندگی رویایی است
20- «پول ساختن آسونترین کار دنیاست»
21- منظور استاد در دوره ثروت اینه که کاری رو که میخوای انجامش بدی به نحو احسن و با جون و دل و عشق و علاقه انجام بده ،بعدش نتیجه خودش بهت میگه که شما نفر اول شدین،ولی تو این دوره داره میگه همون کاری رو که به نحو احسن و با جون و دل و عشق و علاقه داری انجام میدی اگه عجله کنی و تمرکزت رو این باشه که سریع انجامش بدی و ترین بشی استرس میگیری و از حالت خوب خارج میشی و رو کیفیت کارت اثر میذاری و بجز اینکه کارت عالی از آب در نمیاد بلکه افتضاح هم میشه اونوقت نه نفر اول میشی نه ترین
ادامه 100 نکته هفتم در پیام بعدی ??????
من فکر می کنم مثال فراوانی برای محصولاتی که خیلی زمان می برند به خاطر تقاضای زیادی خیلی قوی نیست .
بهتر است مثال هایی باشد که هم تقاضا بالاست هم عرضه بسیار سریع انجام می شود . یعنی تا مشتری ها سفارش دهند به سرعت محصول به آنها داده می شود و افراد بسیاری در این زمینه فعالیت و کار می کنند و اشتغال بالاتر می رود . این مثال فراوانی ها بهتر است.
سلام .
اینکه با کسی باشی و وابسته نشی امکان نداره . انسان با هر چی و هر کی زیاد باشه و ازش لذت ببره ناخوداگاه بعد ازدور شدنش اشفته میشه و بنظرم اینکه سعی کنی وابسته نشی حرفه درستی نیست . و اینکه بعد اینکه از بودن با اون چیزی یا کسی که مدت ها باهاش بودی بخوای جداشی قلبت درد میگیره و دوس نداری جدا شی حالا اگه اونم نخاد جدا شه و بمونه میشه ازدواج و سندش میکنی که معلوم بشه اگه بچه ای بود مال توئه بنظرم خود شما هم ازدواح کردی ولی نمیخوای اسمشو ازدواج بزاری تامجبور به ضمانته خاصی در مقابل طرف مقابلتون نباشه . توی ایران ازدواج اسیریه و بزور مهریه دو نفر مجبورن تحت هر شرایطی با هم باشن شاید بقیه کشورا اینجوری نباشه و راحت بشه خدافظی کرد
سلام به استاد عزیزم…
سپاسگزارم به خاطر به اشتراک گذاشتن باورهای فوق العاده توحیدی در این فایل…
این شعر هم تقدیم به استاد عزیزم…
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
“تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش”
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
زنده باشین و در پناه امن الهی…
سلام. لطفا در مورد تربیت فرزند هم صحبت کنید.از نوع دیدگاهتان و تجربه تان بگویید.اگر کتاب یا چیز خاصی میشناسید که خوبه دراین زمینه معرفی کنید.تشکر
استاد خوبم سلام
ممنون از پاسخهای بسیار بسیار زیباتون در این فایل بخصوص که اینقدر قشنگ و زیبا و شفاف مثه همیشه قوانین رو برامون باز کردید. استاد در مورد فراوانی که بقول شما پاشنه آشیل خیلیامونه توضیحاتتون بینظیر بود و از سبک شخصیتونم که برامون گفتین واقعا به شخصه لذت بردم و امیدوارم خودمم بتونم یه همچین رابطه عالی و فوق العاده بدون وابستگی رو با جنس مخالفم ایجاد کنم. استاد واقعا جنس چنین رابطه ای خیلی خیلی قشنگه و هر دو طرف احساس فوق العاده ای نسبت بهم خواهند داشت. چون نیازمند به وجود دیگری برای شادی و خوشحالی و رضایت نمیکنن و دوست داشتنهاشون هم جنسش تصنعی و ساختگی نیس بلکه واقعا از روی احساس درونی شون شکل میگیره و این جنس ارتباط باعث میشه انسان تجربه قشنگتری از زندگی بدست بیاره. ممنون برای همه این آگاهیها استاد عزیزم ممنون.
اقای عباسمنش خواستم تشکرم رو ابراز کنم
از دیدگاه های زیاد این فایل هم خوب بودنش مشخصه
امیدوارم بخونید این تشکر و خوشحال بشید و بگم که بازم دمت گرم فقط بخاطر صحیح زندگی کردنت
این اوج کاریه که یک انسان میتونه انجام بده
و شهامت زندگی صحیح رو به دیگران بده تا اونها هم مدل خاص خداوندی خودشون زندگی کنن واقعا از بودن اینجور انسان هایی توی کره ی زمین من به خودم می بالم و خوشحال که همزمان با شماها دارم زندگی میکنم
شاد باشی همیشه