درباره قانون آفرینش | باور به امکان پذیر بودن

سرفصل های این قسمت شامل:

  • خواسته های ما در وجودمان متولد شده اند، برای اینکه به حقیقت بپیوندند؛
  • باور به امکان پذیر بودنِ رسیدن به یک خواسته، نتیجه شناسایی ترمزهای ذهنی مقابل آن خواسته و حذف آنها با ابزار منطق است؛
  • وقتی با کار کردن روی بهبود باورهایت به خواسته هایت می رسی، این نتایج و شواهد، ایمان شما درباره “امکان پذیری خواسته های آینده”، افزایش می دهد؛
  • رابطه باورهای قدرتمند کننده با “برداشتن قدم های عملی”
  • خواسته ها محقق می شود اگر در مسیر هماهنگ با آن خواسته ها حرکت کنی؛
  • وقتی روی باورهایت کار می کنی، اقدامات عملی در راستای آن خواسته ها به تو الهام می شود؛
  • لازمه جدّی گرفتن ایده های الهامی، “ایمان” است؛
  • اقدامات عملی ای که به تو الهام می شود، با شرایط و امکانات کنونی شما، قابل اجراست؛
  • کار کردن روی باورها یعنی: کم کردن ترس ها و افزایش ایمان. این عمل در نهایت منجر به اقدام عملی می شود؛

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون آفرینش و نحوه خرید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

128 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «پرس» در این صفحه: 2
  1. -
    پرس گفته:
    مدت عضویت: 2140 روز

    سلام مرضیه خانم عزیز پارسا هستم و کامنتتون دیروز به دستم رسید و منم مثل شما حالم الان قابل توصیف نیست و خیلی خوب شدم و اینکه یک چیز مهمی میخواستم بگم و اینکه اولا توضیحات جالب از خودم و سوالات رو براتون فرستادم در جواب ولی خوب یکم دیر میاد چون استاد یکم دیر منتشر میکنه و اینکه من خییییلیییی خوب خودم رو میشناسم و تازه از این قدرتم با خبر شدم و اینکه چند سوال داشتم و یک چیز مهم رو هم فهمیدم و اگر خواستید سوالاتی که در دوره عزت نفس هم پرسیدم جواب بدید و خیلی تشکر از شما.

    ۱. من دوره قانون افرینش رو قبلا از یک جا غیر سایت ۳۵هزار تومن خریدم و البته اونموقع نمیدونستم باید از اینجا بگیرمر و…. و دیگ استفاده نکردم ولی یک جمله رو خوب یادم اگر اشتباه نکنم و اینکه خیلی برام جالب بود چون خودم همیشه در زندگیم استفاده میکردم و ممنون میشم توضیح بدید عزیز جان و این بود که استاد گفت اگر دوست داری بخوای که درس خوندن برات خوبه و پول سازه پس بسازش و اگر دلت میخواد پس نسازش یعنی من در عین حال میتونم مثلا هم درس خوندن خوبه و هم بده برام درسته؟ اگر اینطوره که عالیه که!! پس آیا من میتونم بگم پزشکی خوندن من رو به ثروت و پرستیج و خیر دنیا و اخرت میرسونه و بهترین رشته دنیاست؟(این جمله اخری خیلی برام مهمه چون قبلا که انقدر موفق بودم قبول داشتم بهترینه و البته به این معنا نیست بقیه شغلا بد هستند ولی این رو ساخته بودم که از بقیه بهتره و آایا عیبی نداره برای خودم این رو بسازم با توجه با قانون جذب؟

    ۲. من یک الهام فکنم دریافت کردم و یک جورایی خدا یک دلیل منطقی برام آورد که بیخیال یاد گیری زبان به عنوانن هدف اصلی زندگیم بشم و ان بود که بهم گفت که وقی مثلا استاد کلوپ بازی های رایانه ایش رو جمع کرد گفت که چون خیلی فراگیر شد و تا الانم که داریم میبینیم همه تو گوشی هاشون بازی میتونن داشته باشن و واقعا دیگه گیم نت ها مثل قدیم شلوغ نیستند چون خیلی ها تو خونشون دستگاه دارند و مثل قدیم نیازی وجود نداره و… و من دلم گفت این دور و زمون همه ی افراد برای بچه هاشون کارتون انگلیسی و فرانسه و چینی و… میزان و مثلا پسرخالم انگلیسی و چینی و دختر داییم فرانسه و انگلیسی بلده و ۴و ۷ سالشونه و اینکه این نشانه ای بود که تا ۱۰ سال دیگه کار وشغل های مرتبط با زبان دیگه خیلی کتر میشه و مثلا تا ۱۷ سال دیگه به کلی شاید از بین بره و حالم به نظر شما درست بود حدسم یا نه؟

    ۳. مهم ترین مشکلم همینه که خدارو شکر الان بسیار آرامش دارم در کل چون تو چنگم افتاده و میخوام با کمکم شما که خدا فرستاد چاقو رو تو قلب این باور محدود کننده بکنم و این بود که قبلش البته این رو بگم قبل از اینکه وارد قانون جذب بسم بسیار از لحاظ درسی موفق بودم و تیزهوشان و المپیاد و تراز بالا و….. وخیلی دز زندگیم لذت فراوان میبردم و اما به دلایلی که پیش اومد و… و وقتی وارد قانون جذب شدم و چون استاد فقط درباره باور صحبت میکرد و خودشم اغراق کرد که خیلی کم درباره کار فیزیکی صحبت کردن و… من کلا رفتم تو حاشیه و گیج شدم در قانون جذب و همه چیز من رو حساس کرد به قانون جذب و …. و اون ۲ تا سوالم به خاطر حساسیتم هستش ولی قبلا خیلی خوب ودم تو این مورد و به نظر شما باور های قبلیم خوب بودند ؟ و چرا من اینجوری شدم؟ و آیا شما هم مثل من بودید و حساس یا گنگ بشید؟

    ۴.اینم از حساسیت شدید اومده نه از باور های مالیم و این رو بگم که من هر موقع درباره ثروتی که میخوام از پزشکی و پرستیجی که داشته باشم فکر بکنم بسیار حال میکردم و میدونستم در شغلی با علم و قدرت زیادی قرار دارم و خیلی خوبه که فروتن باسم در عین قدرت و این به من لذت میدادو….کلا در پزشکی بودم رو مایه قدرتم میدونم و شادم درش وتاحالا به هیچ چیز دیگه ای فکر نکردم ولی وقتی این جور میشه ذهنم میگه طبق قانون جذب داری اشتباه میکنی و تو قانکن رو قبول نداری چون اگر پزشکی پول ساز نبود یا پرستیج نداشت اصلا انتخوابش نمیکردی و…. ولی من شاید حرفش رو میدونم که درست باشه ولی بعضی شغل ها هستند که اصلا بخاطر پرستسج نیستند و کلا بدم ازشون مساد مثل رشته های مرتبط به انسانی و یا دندانپزشکی ولی حس خوب کوچکی و گاهی حس خوب بزرگی به پزشکی دارم و راضیم در کل در بودن در این شغل و خدمت به مردم و یک ویژگی بسیار مهم برام که هم ازادی نسبی که راضی کنندس برام و هم امنیت شغلی بسیار مناسبی داره و اینکه این ها که من گفتم اشکال نداره به پول و ثروت و پرستیجشم همراه با علاقم فکر بکنم؟

    ۵.من راستش از بچگی همش بهم خانواده و مخصوصا پدرم میگفت باید پزشک بشم و میگفتند تو بسیاز باهوشی و تو لایق پزشکی کمتر رو نباید داشته باشی و تمام فامیل به خاطر موفقیت های درسی که کسب کردم من رو آقای دکتر صدا میزنند و مثلا حس میکنم خودمم که فردی که بسیار باهوشه مثلا باید در این رسته باشه که خودم رو لایق ۱۰۰۰ درصدیش میدونم با توجه به نتایج درسیم و روحیه که از خون و چرت بدم نمساد و گاهی دوست دارم زیر میکروسکوپ ببینمشون و… ولی ذهنم باز به خاطر حساسیتم نسبت به قانون جذب میگه اینا قبول نیست و باید به خاطر خواسته ی درونیت باشه و اینا قبول نیست و…. در حالیکه اون حرف های پدر و مادرم مثل گاز بود برام ولی الان ترمزی شدن به خاطر این زاویه دید و اینکه دلیلش اینه که قانون جذب رو بسیار چیز عجیبی میبینم و مثلا فکر میکنم ما با فکر های خالی میتونیم هر کاری بکنیم و پرواز بکنیم و… و دوست دارم این ذهنیت بشکنه و میدونم شما بگی مقاومت ذهنم میشکنه و…..

    ۶. اینکه من یک چیز رو حس میکنم درست از قانون جذب فهمیدم چون هم منطقیه و هم حس خوب داره به نظرم قبلا که خودم به بسیاری از چیز ها که الان داره تازه توو قانون جذب گفته میشه رسیده بودم مایی پیشرفتم بودو اینکه من فکنم ما هیچ رسالت اولیه یا مثلا خدا علاقه ای در وجودمون گذاشته باشه که مثلا تو دکتر بشی و یا اون معلم و… نبوده از قبل و مثلا یک نفر ممکنه هم مکانیک خوبی بشه و هم دکتر خوبی چون به اصلاح کردن یک چیز علاقه داره و به شغل های این حوزه گرایش پیدا میکنه و مثلا بین پزشکی و دندان و مکانیک و کارخانه بازیافت که حدودا همشون یک چیز بد رو خوب و قابل استفاده میکنن اول انتخواب و میل به اینا پیدا میکنه و بعد از اینکه این شغل ها میمونند و بقیه شغل ها مثل معلمی و مهندسی و خیاطی و… کنار گذاشته میشن در ذهن فرد و از بین اون ۴ تا فرد با توجه به شرایط خودش یکی رو انتخواب میکنه و مثلا میگه من درس خوندن رو دوست دار پس پزشکی و دندان میمونند و میگه من به اندازه پزشکی حال درس ندارم و و دوست دارم سریع تر وارد بازار کار بشم و … و دندان رو به عنوان بهترین انتخواب برنده اعلام میکنم و درست گفتم؟ و بخش دوم سوال اینه که مثلا ممکنه بگه نه من پزشکی رو انتخواب میکنم چون باور دارم بیشتر پول توشه و علاقه بهش دارم ولی به دندان یکم بیشتر علاقه دارم ولی در کل حالا که به پزشکی هم گرایش داریم و به راحتی باور داریم پول سازه پس بریم پزشکی و….. و آیا این مورد اشکالی داره؟ و آیا اصن لازمه انقدر حساس باشیم در انتخواب هدف که فقط شرط اول علاقه باشه چون من اگر خودم در اون شرایط باشم پزشکی رو برمیدارم یعنی بین شغل هایی که علاقه دارم (فقط حسم به شغل بد یا خنثی نباشه) و آیا این ایرادی داره و البته من بسیاز و زاحتم در این شرایط و البته چون از دوران کودکیم فقط میگفتن تو پزشک بشو و منم بدم نمیومدم با توجه به دیدی که جانعه بهش داره و اینکه با توجه به هوشم خودم رو لایق کمتر از رشته ای پیچیده ای کمتر از پزشکی نمیدونستم و بهم ارزش میده و… دیگه هیچ وقت کارای دیگه انچنان جذابیتی برام نداشتم و ذهنم میگه قبول نیست باتکجه به قانون جذب چون بقسه علاقه در تو به وجد آوردن و… و البته این حس خیلی ضعیف شده چون پیداش کردم ولی شما بگید که هیچ عیبی نداره که قطع نخاعش بکنیم خخخخخخخخ(الان شما تو دلت داری میگی امان از دست جوونای این دور و زمونه خودش میدون و میپرسه خخخخخ😅😅😅 ولی باوزه دیگه خودت میدونی ختتت).

    ۹.(وای ببخشید سوالام زیاددشد و سوال اخر) یکی از بچه های سایت گفت اگر واقعا به پزشکی علاقه داری باید بدون پول انجامش بدی و مثل دکتر سمیعی از ساعت ۶تا ۱۲ شب این کار رو بکنی و…. و خسته نشی و اگر واقعا اینطوری هستی پس واقعا برای خودش میخوای نه پولش و…. و از اونجایی که پزشکی یک شغل پولساز و پرستسج لز نظر مردم جامعه هستش و این باور یکم قویه که دیدی تو به خاطر پول داری میری و مثل دکتر سمیعی علاقه نداری درحالیه دکتر سمیعی بیشتر فامیلاش پزشک بودن و این باعث شد که انگیزه ای بشه برای ایشون و….رفت توش و… و اصلا درسته من خودم و علایم و تواناییم هارو با الان ایشون مقایسه میکنم؟ چون یک بار گفتن که از ۱۱ سالگی عاشق جراحی مغز شدن و من فکردم خودش عاشق شد و بعد یک جا دیگه گفت خانوادش مشوقش بودن و عموش و کم کم علاقه مند شده و…. و من به صورت مبالغه گونه ای فکر میکردن که ایسون یک دفعه شیفته جراحی مغز شده و دز حالیکه حتی ایشون عمل های جراحی مغز رو ندیده باشه و ممکنه من از الان مثلا به جراحی مغز فکرد بکنم به نظرم با توجه به چیزی که از قبل فهمیدم ممکنه حتی منصرف از پزشکی بشم چون تکاملم در اون حد نیست فعلا و هنوز درک اون همه چیز رو ندارم و ممکنه الکی الکی خودم رو منصرف بکنم و… ولی الان فقط تمرکزم رو کنکور باشه و حس خوب ب پزشکی داشته باشم و اول ککه یکم مثلا جیب باشه پزشکی عمومی برات و…. ولی با تکامل عادی و بعد خوب و بعد اشتیاق سوازن پیدا میکنی و…. این جور روند تکامل طی میشه چون احساس گناه پسداکردم از وقتی به این موضوع فکر کردم چون بازم ب خاطر اشناییم و حساسیتم نسبت به قانون جذیه و گزنه قبلا اصلا مهم نبودبرام و…. و اصلا من به جراحی های زیابیی علاقه دارم چون هم پولش زیاده و هم مزدمی سمتم میان که حسشون خوبه و از خوشی اومدن دکتر نه از بدبختی و منم بیشتر به این مورد گرایش دارمولی وقتی اسم پول رو میارم ذهنم الکی میگه نه تو فرضب کنم ملیارد بودی و….. کدکم رو میرفتی و…. و من از پاییه با این سوال مشکل دارم چون اگر ما همه مون مولدار بودیم هیچ وقت یک شغل رو تا انتهاش نمیرفسم و علاقه درمون ایجاد نمیشد و نهایتا در حد اطلاعات عمومی از اون شغل میخوندیم و….

    و ممنونم از کمک های شما مرضیه خانم عزیز و اینکه من این رو بگم واقعا قند تو دلم اب میشه یکی دکتر صدام بکنه و اینو بگم اعتبارم از مدرکم جداست و کسی پارسا صدام بکنه راحت نمیشن چون حتی ارزش من از مدرک فوق تخصص هم نزد خدا و خودم بالاتره و همیشه حس میکنم با پزسک بودن الگوی خوبی برای برادر کوچک ترم و همه و بچه هام هستم و فرد موفق و زیبا تری هستم و شاد و بهتر و از همه ی لحاظ خودم رو پزشک تصور میکنم و اینکه ذهنم میگه تو فکر میکنی فقط پزشکا موفق اند ر حالیکه واقعا من ارزش انسان هارو به پزشک یا کارگر بودن نمیدونم و…. انسانست و تقوا اصله و من پزشک یاشم و خدا قبول نداشته باشم هیچ ارزشی برام نبوده چون دوست داشتم خودم رو ابزاری و دستی از خدا برای شفای مردم بدونم و خیر دنیا و اخرت رو ببرم و درست زندگی بکنم تا خدا هم ازم راضی باشه ولی چون همیشه اینجا بچه هایی که قبلا سوال پرسیدن و میخواستن پزشک بشن و یا مثلا ه هایی که اینجا اومدن اکثرا از درس فراری بودن و چون به پول نیاز داشتم اینجا اومدن ولی بچه هایی که درس خون بودن و به درس علاقه داشتن با شانسشون سبت به جانعه علایقشون محبوب بود و کمتر به تضاد خوردن و دیگه شاید به اینجا هدایت نشدن و اینم توفیقی برای بچه درس نخوکا بودا خخخخخخ و اینکه من حس میکنم توضیح دادم برای بعضی ها اونا بد برداشت کردن و فکر کردن من بدون هیچ گونه علاقه ای پا به پزشکی گذاشتم وفقط برا پول و مثل بقیم ولی دلم این رو گفت بگم و اینکه بایا کاشکی انقدر قانون جذب رو بزرگ‌نکنم تو ذهنم و فقط چیزی ساد برای اخلاقم بدونم و افزیش ایمانم به خدا نه اینکه اینجور بلای جونم بشه و انقدر سوال پیچ خودم بکنم و انقدر جوونارو اذیت نکنید بزاری راحت باشن و خخخخخخخ😅😅😅

    خیلی دوستتون دارم و موفق باشید و پیام قبلسمم که یکم دیر میاد رو بخونید که داستان خیلی فشنگی از خودم گفت و من برم افطارر و در این ماه مبارک بهترین هارو از پرودگار بزاش شما میخوام و مچکر بابات پیام عالی قبلی شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    پرس گفته:
    مدت عضویت: 2140 روز

    سلام خانم اندیشه عزیز من با اجازه سریع سوالم رو بگم ببیتید من پسری ۱۸ ساله هستم که ۸۰روز دیگه کنکور داره و از خودم بگم..

    تیزهوشانم و نفر اول نمونه دولتی استاد و مقام اول المپیاد ریاضی استاد و شیمی و مسابقات زیادی از جمله فرهنگی و قران و ….. و نفر اول شطرنج استاد و … نفر اول یازمان علمیه بسیج و بورسیه هم شدم و تراز کانونم بالا ۷۲۰۰ بود و ….. کلا از بچگی درس خون بود و عااششششقققق رقابت و اینکه ببینیم که هوشش بالاتره و باهوش تره و از این کار لذت میبردم این هارو گفتم که بدونی وضع قبلم چطور بود و الان بگم چطورم و الان اه در بساط ندارم و افسردم و با این هیکل گندم گریه و خود زنی میکنم و مثل روانی ها شدم و حتی فکر به مواد مخدر و سیگار و حتی خودکشی به سرم زد ولی خدا نجاتم داد و دستم رو سوزوندم و کلا روانننیی شدددم. دلیل اصلیش هم اینه که وارد قانون جذب شدم و من از همین جا اعلام میکنم به آقای عباس منش و شما که من بیجا کردم و ….. خوردم وارد قانون جذب شدم و ااققاا خر ما از کره گی دم نداشت و تورو جون بچه هات یک چیز بگو من برم دنبال زندگیم و دمم رو بزارم رو کولم و برم و من به این دلیلل به قانون جذب اعتماد کردم که صفحات رشدم بسته بودن و قدم دیگه رشد نمی کرد ولی به هرحال تونستم چند دکتر که متد جدید داشتن رو پیدا بکنم و الان قدم به ۱۸۳ رسیده و میخوام به ۱۹۵ بریونمش با صفحات رشد بسته که اینم کار خدا بود و الان کنکوریم و میخوام پزشکی بیارم و به این کار علاقه هم دارم نمیگم دیوانشم(درحالیکه خیلی وقتا با خوندن مطالبس اشک از چشام در میاد! و عاشق کمک به مردم و جراحی های زیبایی چون خودم مشکل داشتم در این زمینه و الان قدر جذاب بودن رو میدونم و درک میکنم که یخته و دوست دارم به مردم کمک‌ و از این راه بسیار پول در بیارم) ببین خانم اندیشه من از بچگی باهوش بودم و همه میگفتن باید دکتر بشی و همه آقای دکتر صدام میکردن و…. قضایایی که همه میدونم دیگه ولی فرق من با بقیه اینه که من لذت میبردم از تعریف و تمجید ها و خودم رو فرد بسیار بزرگی با پزشک شدن میببینم و و وقتی تجسم میکنم که پدر شدم و یا با دختری بخوام ازدواج بکنم و یا دست کسی رو بگیرم و یا در کاری خدارو احساس بکنم و قدرت رو ببینم فقط و فقط من در خودم رو در جایگاه پزشکی میبینم و من مشکلات دیگه ای داشتم مثلا این رو میخوام بگم👈مشکل اصلی من اینه که از وقتی وارد قانون جذب شدم بسسسسییییارررر حساس شدم و در سوالات عقل کل خیلی مثل خودم میبینم👉 ببینید من خیلی دوست دلشتم برم خارج و وقتی وارد قانون جذب شدم و از قدم نتیجه گرفتم فکر میکردم فقط باوره و کار فیزیکی لازم نیست در حالیکه کلی کار فیزیکی میکردم برای قدم و با اونا رشد کردم نه باور خالی و به نظرم فقط ۱۰ درصد باوره و ۹۰درصد کاره و حرف مفته که همهم اینجا میگن فقط باوره و سرت رو درد نیارم و یک راه برای تحصیل پزشکی در خارج از کشور پیدا کردم که میگفت میشه با ۲۰۰ ملیون ایتالیا رفت و از اونجا که به یادگیری زبان های خارجججههههه فووقوقوقوقو الللعاااادههه شور و شوق پیدا کردم دیدم همه چیز داره و میگفتن بورس میکنن و مدرک معتبر و ….. و من فهمیدم که خارج رفتن پول میخواددو اون چیزایی که اونا میگفتن یک جور تحریف واقعیت بوده و تقریبا بی اساس و حدود ۲ ملیارد پول نیاز داشت و منم خوشحال شدم که منصرف شدم چون در مسیر کنکور لذت میبرم و رقابت روو دوست داشتم و دیگه حرص این رو نداشتم که یک لقمه بزرگ از چنگم در اومده و…. ولی امان از روزی که با توجه به قانون جذب ذهنم میگفت نه تو فقط باور بکن و پولش جور میشه و اصلا برای ایران درس نخون و برو مدرک ایلست رو بگیر و……. و حرف هایی میزد که بسیار استرس زا بودن و من چون قانون رو اشتباه فهمیدم فکر میکردم باید طبق قانون عمل بکنم و قانون جذب رو خیلی در ذهنم گنده کرده بودم و بسیار حساس شده بودم و …. تا خدارو شکر دیگه تحمل نتونستم بکنم و در سایت گشتم که پیام خوب خانم راد اکبری که گفتن اصلا از همچین مسیری نرم چون ترس داره پس نجواست و دور از دسترسه و …… و دقیقا بهترین پیام ممکن بود و من تا الان دعا شون میکنم و…. ولی این رو گفتم که بدونید وضعیتم چیه و اینکه من دیگه خستم چون ذهنم پدزم رو در آورده و قبلا اینجور نبودم و خیلی از حرف هاییی که حتی استاد در سن بالا مثلا میگه من ۵ سال رو خودم کار کردم و مثلا ۲۵ سالگی رسیدم بهشون من در سن ۱۰سالگی یا ۱۲ سالگس بسیاری از مطالبس که بچه ها اینجا براشون ذوق میکنند رو فهمیده بودم و دلیل این همه موفقیت چه درسی و دچه در مسائل دیگه و احترامی که همه از معلم تا همکلاسب تا خدا و بنده خدا در اون سن به من میگذاشتن رو داشتم و عاشق خودم و……. دلشتم و فقط برای قدم وارد این حوزه شدم و پشیمونم اصن و دیگه فقط مسخوام کمکم بکنید و چون شما پسام هاتون رو خوندم خیلی مثل من بودید و هم عقیده و ذهنم قانع میشه و البتهدیک پیام از شما دیدم و اسکرین گرفتم و ذهنم الان سکوت کرده و راحت شدم و واقعا ولی ۲ چسز رو از اسال یاد گرفتم ۱. در شک نماندن و۲.تصمیم سریع و درست گرفتن و بماند ببینید با توجه به توضیحات فوق من سوالم رو میگم و ممنون میشم جواب بدید و اگر برای بچه های خود در زمینه درسی سوالی داشتید هم در خدمتمم

    ۱. من به احمتال ۵۰ در صد فکر میکنم فقط به خاطر حرف بقیه نیست که مسخوام برم پزشکی و علاقه ای هم درش است چون مثلا هیچ وقت حاضر نیستم دندانپزشکی بخونم و یا کار اینترنتی بکنم چون بسیاز متنفرم و هرجور نگاه میکنم هیچ گونه علاقه ای به دندان ندارم چون در پزشکی دنیای جدیدی کشف میکنم و…. و حتما علاقه ای شاید هرچند کوچک داشتم ولی ذهنم چون از وقتی وارد قانون جذب شدم حساس شده و میگه نه قبول نیست چون مثلا من عاشق ژنتیکم و خدارو خیلی خوب درش درک میکنم ولی مثلا امروز که کتاب یکی از دانشجویان پزشکی رو خوندم و مثلا رسیدم به صفحه الت تناسلی حالم بد شد یکم و یک جوری یک لحظه شدم ولی سریع ذهنم مثل قبل با تغییر زاویه دید حالم رو نسبت به حتی اونجا خوب کردم و گفتم شگفتا که خداوند فکر اینجارو کرده و اعتراف میکفنم بسیار ساختمان الت تناسلی حتی بییار زیبایی و حساب شده است و من حالم رو مثل قدیم خوب کردم ولی ذهنم می.ه نه تو بی جا میکنی که با تغییر زاویه دید حالت رو خوب میکنی و باید ذاتا اینطور حالت خوب باشه و چون فقط میگی پزشکی که پول و پرستیج داره میخوای بری و…. و فکنم خودتون متوجه منظورم هستید که در قانون جذب حساس شدم و فقط یک چیز ساده بگید چون ذهنم اویکه و راحت این ترمز رو میشکونم و….

    ۲. من زمانی که میخواستم قدم رو بلند بکنم خیلی از بچه های اینجا میگفتن تو اعتماد به نفس نداری و …. اگه ادم اعتماد به نفس نداشته باشه و…. از این حرف ها ولی من حاضرم قسم بخورم اگر اون ها راه من رو پیدا میکردن که تا ۴۰ سالگی هم میشه رشد داشت صد در صد این راه رو میرفتند و یا اگر جوونی مثل من بودنند(خب۵۰ سالش باشه کسی نمیخواد دیگه فکنم) و جالبه وقتی اومدم گفتم که من تونستم قدم رو بلند بکنم نصف بیشترشون ازم پرسیدن و واقعا متاسفم که انقدر آدم دو رو زیاد اینجا هست و الانم من اون زندگی رو یایی رو که پزشک باشم میخوام و نمیخوام به چرت و پرتا ی اونا گوش بدم ولی ذهنم میگه چون پرستیج و پول زیادی داره و تو باور داری این ها رو به راحتی به دست میاری پس داری قانون رو دور میزنی و…. که اینم از حساس شدنم به قانون است و…

    ۳. ذهنم میگه اگر همه ی شغل ها مثلا حقوقشون یکسان بود تو پزشک نمیشدی و شایدم راست میگه ولی اصلا برام مهم نیست و الان هیچ موقع به هیچ شغلی فکر نکردم و برامم مهم نیست چون راحتم در مسیرم و به بحث رسالت که خدا مثلا تایین کرده چکاره بشم اصلا علاقه ای ندارم بدونم و… ولی ذهنم این رو میگه و میگه با توجه با قانون جذب حق نداری بری در این مسیر و…. که اینم از حساسیت من است و فکنم خودتون بهتر بدونید و… و یک چیز بگید این فکر چرت بره.

    ۴.من قبلا حالم عالی بود به نظر شما به افکار قبلم( حدقل خوب هاش) برگردم چون واقعا دارم دیوانه میشم.؟

    ۵. من فقط در این دنیا به یک حوزه واقعا عاشقانه علاقه مند بودم که حاضرم مفتی کار بکنم و چون خیلی خوب خودم رو میشناسم این یکم فرق دازه ببینید من از یک چیز هم متنفر بودم که همین حوزه است و این بود که من متنفر از یادگیری انگلیسی و زبان های خارجه بودم و عربیم هم همیشه صفر بود و در انگلیسی و زبان برخلاف همه ی درسا بد بودم و هیچوقت زبان رو دوست نداستم و مادرم به شدت وسواس دلشت روی انگلیسی و مطگفت کسی که زبان بلد نباشه حتی دکتر هم باشه هیچی نمیشه و….. ولی چون من تنفر داشتم و کاری که دوستش نداتشه باشم و حتی اگر پزشکی بود رو انجام نمی دادم رفتم زدم تو گوش مدیر اموزشگاه و اخراجم کرد(چون اصلا تحمل ندارم در کاری که بدم بیادباشم و هرچقدر مهم باشه از نظر بقیه و پول باشه توش) و به کلاس قران که علاقه داشتم رفتم و مادرم خسته شد و رهام کرد و تابستون اون سال که تیزهوشان اوردم و میدونستم که باید زبان بخونم چون پایم به شدت ضعیف بود و میدونم باید بخونن تا برای کنکور اذیت نشم و روز اول با اون متدی که شروع کردم بدک نبود و روز دون اوکی و از روز ۳سوم علاقه مند و از هفته بعد دیواادددنششش شدم و تا الان دوست دارم زبان های انگلیسی و فرانسه و اسپانیایی رو یاد بگیزم و به کشور های خارجه سفر بکنم چیزی که متنفر بودم ازش و هیچ وقت و هیچ وقت فکر نمیکردم این بچه عشق و علاقم و میخواستم‌ ۱۰ تاز بان رو یاد بگیرم ولی چون بعدا فکر کردم و به خودشناسی رسیدم دیدم با یادگیری زبان فراسنه و انگلیسی خواسته هام بر آورده میشن و تمایلی براط بقیشون ندارم و این فکنم از خودشناسی خوبم باشه و… ولی اول بگم که ذهنم میگه بیجا میکنی ۱۰تا زبان خارجه رو یاد نمیگیری چون قانون جذب رو قبول نداری و…(حساسیت) و میگه بیجا میکنی پزشکی بخونی وقتی زبان رو ددست داری و وقتی میگم زبان هم میخونم و کاری نداره وکه میگه بیجا میکنی چون باید از علاقت فقط ثروت در بیاری و گرنه قانون جذب رو قبول نداری و….(حساسیت زیاد بازم) و من خوشبختانه اصلا نه دوست دارم مترجم و نه معلم و نه دوبلور و هیچ شغلی که مرتبط به زبانه بسم و فقط برای حرف زدن با خارجی ها و فیلم دیدن هستش چون وقتی ما از شهرستان به قم مهاجرت کردیم بسبار خوسحال بودم تا ۲ سال چون همیشه دوست داشتم مردم جدید رو کشف یکنم و…… و اونموقع دامنه فکریم تا مردم ایران بود ولی الان دوست دارم‌مردم جهان رو ببینم مثلا سیاه و سفید و بور و اروپایی و… ولی اینم بعد از ۲ سال عادی میشه برام مثل الان که هرکی از هر جای ایران در قم‌هست ولی عادی شده برام و فرقی نداره برام و… ولی ذهنم باز اکن حرف هارو میزنه و…. چکار کنم؟

    ۵. بهم الهام شد در این راه نرم چون دقیقا مثل استاد که کلوپ بازی هاش رو جمع کرد اگر دقت کنید در فامیلتون میبیند برای همه ی بچه ها از بچگی کارتون انگلیسی میزان و این تا ۱۵ سال آینده هیچ در امدی نداره این راه و چون هیچکس نیازی نداره به یادگیری زبان و الان پسر خالم ۴ سالشه و چینی بلده و اصلا یادگیری زبان از بین میره مثل کلوپ بازی های رایانه ای که مثلا بیشتر از ماهی ۵۰ ملیون در امد نداره چون همه تو گوشی هاشون بازی دارن و… ولی ذهنم باز لج بازی میکنی و…

    ۶. من پرستیج کاری و باور پول ساز بودن کار برام مهمه و اینکه کارم چقدر مهم باشه برام مهمه و نسبت به پزشکی هم علاقه دارم و با توجه به شناخت از خودم اگر واردش بشم حتی اشتتیاق سوزان و شدید هم میتونم پدید بیارم و اینکه چون همه ی شرایطی که میخوام از پرستیج تا امنیت شغلی و…. رو داره ولی ذهنم میگه اگر پزشکی مثلا امنیت شغلی و پول در اوردن اسون و مثلا پرستیج نداشت که نمی رفتی پس حق نداری بری تووش(حساسیت بسیار زیاد) و امروز رو کلا گرفت و ۵ ساعت درس نخوندم و مثل دیوونه ها تو این سایت میچرخدم و…….و من که راحتم و خوشحالم در مسیرم و همه چیز جوره و…. پس آیا این فکرم هم غلطه؟ و هیچ وقت اینجور نبودن و مثلا یکی از اعضای سایت بهم گفت که تو اگر حاضر بودی بدون هیچ پولی و مثل دکتر سمیعی ۲۴ ساعته کار بکنی اونموقع برو ! به نظرتون حرف بی اساسی نیست؟ خود دکتر سمیعی خاندانش خوب پزشک بوده و دزگه اونا عزت داشتن رفته دیگه قبول بکنیم محیط تاثیر داره و …… و بگید یک چیزی که این حرف مسخره نیاد و

    من واقعا ناراحتم مخصوصا از استاد چون ایشون فقط میگن باور و باور و بارو و قبول دارم میگن باوری که عمل نیاره حرف مفته ولی انقدددددرر درباره باور صحبت کرده که عمل به چشم ادمی نمیاد و این رو قبول بکنید و اینکه به نظرم گاهی ما باید دریک مسیر خاص برسم که تازه خودمون به این نتیجه برسیم که مثلل پرستیج لازمه یا نه و مثلا قد بلند خوبه یا نه گرچه من خودم رو موفق میدکنم که قدن رو بلند کردم و اینکه انقدر حساس بود که زنگ زدم مطب دکتر سمیعی در هانوفر که ازش درباره مقدار علاقه بپرسم و…. دیگه خودتون حساب بکنید و البته جواب ندادن و من فقط دوست دارم از کنکورم لذت ببرم و این فکر میاد که اگر رفتی پزشکی و دوست نداشتی چی.

    آیا به جاش بگم اگر رفتم و عاشق ترش شدم چی خوبه؟ و تورو خدا جوابم رو بدید و ممنونم و

    ۷ . اینم الان یادم اومد بگم که من مثلا فایلی چیزی گوش بدم مثلا میگه به خدا اطمینان بکنید و حرکت بکنید تو مسیر واقعی و متفاوتوباشید و…. من ذهنم میگه مردی برو یاد گیری زبان و برو خارج و …. ولی بسیار این استرس میده و ارامشم رو میگریه و فکنم نجواست درسته؟

    ۸.این که منم دوست داشتم تو سن کم مهاجرت بکنم ولی الان هیچی مربوط بهش ندارم و باید تکاملم طی بشه واقعا ولی استادمثلا میگه یک دفعه جمع بکنیم و … فلان و بهمان و کارای سخت بکنیم و مثلا میگفتن تو همین افرینش برید مثلا از کسی کبابی چیزی درخواست بکنید و… من رفتم کلاس زبان و ۵تا شیرینی خوردم از یکی و ابروم رفت و خب اینطوری بود دیگه و میخوام فعلا اصلا به حرف های استاد گوش ندم چون شاید باید حرفاش رو کلا در نظر بگیرم و مثلا ۱۲ سال درس میخونیم برای کنکور و ذهنم میگه برو مثل استاد یک دفعه بزن زیر همه چیز و برو در مسیر جدیدی و…. و میترسوندم و دوست ندارم اینجور باشه و…. و اصلا آرامشم گرفته میشه و… اینجا چکار بکنم قاطی نکنم و ممنون.

    ۹. و اینم بگید مثلا این الهام مثلا ۲۰ کیلو طلا ۵۰ کیلو اونور تر و…. این به منم الهام شده بود و…. و کاری ندارم ولی مثلا استاد میگه اگر شما باور داشته باشید که مثلا براتون تو اروپا خدا گفته فرش قرمز پهن کرده و…. آیا ایران میمونید و مثلا …… خب الان که کسی برای من فرش قرمز پهن نکره مثلا منظورم اینه که من همین الان همه چیز رو ول بکنم و بعد بگم که من مطمعنم خدا چون نترسیدم و زدم زیر همه چیز برام یک چیز خوب میاره و مثلا الان من دارم کنکور میدم و ۸۰ روز دیگه کنکور دارم و بگم من مثل استاد مثلا با اوج قدرت بزنم زیر همه چیز تا به خدا نشون بدم که تونستم موفق بشم و…. ولی خوب دزن که هیچ حس خوبی به نمیهد و ارامشم رو میگره و من اصلا دلم نمی خواد تو این زمینه مثا استا بشم( فکنم بازم حساسم و موضوع رو بد فهمیدم)ولی الان با توجه به توضیحات فهمیدم که مثلا من الان پرستسج و…. رو میخوام بد نیست چون استاد گفت یک زمانی میخواستشون والان نمیخواد و…. ومنم الان واقعا دلم میخواد مهاجرت بکنم ولی باید با توجه به شرایطم پزشکی رو بخونم ولی ذهنم مزگفت نه تو باور داشته باش مثلا فلان چیزم میشه و مهاجرتمم میشه مثل این میمونه یک پرمده بگه نه من گلوله های سربیم رو داشته باسم و پرواز بکنم و این آیا باوره اینم هن؟ و من در این حد در توهمم و اهههههاااااا در این سوال این مورد رو جواب بدید واگر هیچ چیز رو وقت نکردید حدقل این رو جواب بدی و مثلا استاد میگه مسیر خیلی راحتهدو … همه چیز راحته و بهتون گفته میسه و اگر میخواید برید خارج و مثلا جمع بکنید و…. من خیلییییللیی خواسته هام سست میشن و اصن انگار بی ارزش میشن و فکر میکنم چون باید زمان بزارم و مثلا ۷ سال درس بخونم پزشکی و ۴ سالم تخصص به خودم میگم خوب که چی حالا رسیدی که هیچ و مردم مفت و با باور و راه اسون رسیدن و تو این همه باید درس بخونی و… و دیگه باعث میشه انگیزه و علاقه به درس کور بشه و مثل قدیم نشم و مثلا استاد میگه اون ها خواسته های قبلیم بودن و الان سیر شدم ازشون مثلا ۳ سال حال درس نباشه ذهنم میگه که حتما از درس سیر شدی و برو یر ایده یادگیری زبان های خارجه و…. چون از ایده کنکور سیر شدی و… و مثلا استاد ۱ حرف میزنه من ذهنم میگه در تمام مراحل زندگی انگار وحی منزلی و ممکنه ایشون یک حرف کلی زده باشه و اصلا من میترسم دیگه بیام سمت قانون جذب و الان نه راه پس دارم و نه پیش و شما بگید چکار بکنم در این مورد ووممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: