درباره قانون آفرینش | پدیده همزمانی - صفحه 7

127 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه کیاستی گفته:
    مدت عضویت: 2008 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و یار مهربانش مریم جان شایسته و همه دوستای گلم توی این سایت

    نمیدونم چرا دوست دارم هرروز رد پا بزارم توی سایت

    هروز بیام بنویسم تا یادم نره که کجا بودم که بعدها که رسیدم به چیزهایی که میخام ذهنم که شروع کرد چرت و پرت گفتن هدایت بشم به کامنت های خودم و یادم نره که همیشه باید روی خودت کار کنی

    این فایل نشونه روز منه

    استاد شاید 11 دقیقه باشه اما میدونی چیه؟؟ انگار 11 سال آگاهی داره پشتش وقتی فکر کنی به این پدیده همزمانی

    به اینکه کجاها عجله نکردی و اجازه دادی خداوند تورو هدایت کنه در زمان مناسبش در مکان مناسبش

    ماهایی که داریم مسمتر روی خودمون کار میکنیم و هرروزی که از خواب پا میشیم دنبال اینیم که چطور بهتر از دیروزم باشم این همزمانیه خیلی قشنگه و قشنگ ردپای خدارو توی این همزمانی خواهیم دید و عجله نباید بکنیم

    نمیدونم چرا یکی دو روزه ذهنم خیلی داره نجوا میکنه و واقعا هم نمیفهمم که اصلا الان داره چی میگه و نمیفهمم از کدوم باور محدود کنندمه

    اینجور وقتا که نمیفهمم همونجا همه چیو میزارم کنار حتی کار کردن رو خودمو و میخام که کاری رو انجام بدم که لذت ببرم ازش تا این احساس خوب باشه تا باز برم توی فرکانس خداو بشنوم چی میگه

    الهی قربونش برم که تا میبینه یه ذره زور میزنم سریع کمک میکنه تا برگردم به مسیر

    تصمیم داشتم که از کارم بزنم بیرون و برم بشینم پای علاقه ام و انجام دادن دوره ها و تمرکزی دیگه کسب کار خودمو راه بندازم و توی حیطه علاقه ام کار کنم و اینم سپردم به خدا که خدایا تو به من بگو کی زمانشه کی از اینکارم بیام بیرون چون تو همه چیو میدونی تو بهتر از من میدونی چه زمانی مناسبه

    دارم یاد میگیرم که حتی برای آب خوردن و هر چیز کوچیکی بگم تو بگووو تو بهم بگو چیکار کنم

    و دیدم انگار هنوز باید باشم اینجا چون نمیدونم چرا اما اینو میدونم که هدایت هاش بی نظیره و بارها شده هدایتم کرده بارها بهم یه کاریو گفته انجام بده یه بارم گفته انجام نده .

    این پدیده همزمانی خیلی قشنگه قبلا آدمی بودم که با عجله و عقل خودم تند تند دوست داشتم کارارو انجام بدم و همیشه هم ضربه خوردم حتی همین دیروزم باز ذهن داشت مجبور میکرد و بدترین سناریوهارو میچید که زنگ زدی آقای غفوری برای حقوقت اگه اینو گفت اینجوری بگو سریع بگو دیگه نمیام آره برا خودت ارزش قائل شو آره فلان کن

    دیدم احساسم بده دیدم یه جوری ام

    اجازه دادم آروم بشم اما باز میدونم که توی اون گیرو دار گوشیو برداشتم و زنگ زدم اما انقد خدا لطف داره و همین پدیده همزمانی رئیسم جواب نداد و خودش چند ساعت بعد زنگ زد و من اون موقع آروم شده بودم استاد چون ذهنمو کنترل کردم چون نذاشتم همینجوری برا خودش جولان بده و بخاد روزمو خراب کنه و شب یک مکالمه خیلی عالی داشتیم و مثل همیشه انقد با احترام با من رفتار کرد انقد محبت داشت که من از فکرای صبح خودم پشیمون شدم و الانکه دارم مینویسم اینا به یادم میاد که اگه صبح جواب میداد شاید اینجوری نمیشد امکا میدونی میخام چی بگم دقیقا عین قضیه ایران نیومدن شما میمونه وقتی در مسیر درست باشی و فرکانسات رو درست کنی مهم نیست که این ذهن اونجا چه نجوایی میکنه مهم نیست که تو یادت رفته از سر عجله گوشی برمیداری که دهنشو سرویس کنی چون جهان بهت این اجازه رو نمیده دیگه تو مسیرت درسته اونجا حواست نبوده

    همزمانی میشه اینکه بهش میگم 1 میلیون اضافه ماه پیش برداشتم گفتم بهتون بگم اگه خواستین از حقوق این ماهم کم کنین همونجا میگه نوش جونت بگو این ماه چقدر برات واریز کنم شماره کارتت رو بفرست. این میشه نتیجه کنترل کردن این ذهن . ذهنی که عادت داره همیشه بدترین هارو بیاره و بدترین هارو بچینه

    واقعا کنترل کردنش سخته اما هرچقدر تمرین کنی نه تنها راحت میشه بلکه زندگیت لذت بخش ترین زندگی میشه

    اینجا نوشتم که یادم نره یه زمانی اینجوری اذیتم میکرد هدایت های خدارو یادم نره و برم ببینم قراره کی و در چه زمانی ازاینجا بزنم بیرون چون خودش میدونه چه زمانی مناسبه

    استاد عزیزم سپاس گزارم ازتون

    دوره قانون آفرینش دوره بی نظیریه و من بخش 1 و 2 رو با خواهرم خریدیم و قبلا گوشش دادم امیدوارم بتونم بقیه رو هم بخرم و خیلی عالی بتونم روش کار کنم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    پونه گفته:
    مدت عضویت: 1078 روز

    سلام به استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و دیگر دوستان سایت

    خدایا در مسیر زندگی ما رو در بهترین زمان و بهترین مکان مناسب قرار بده.

    این فایل استاد نشانه امروز من بود

    با توجه به فایلهای روانشناسی ثروت یک ما خیلی روی باورهامون کارکردیم و نتایج گرفتیم اما غیر پایدار به دلیل باورهای نامناسب ذهنی.

    در طول این 6سال خیلی روی این باورها کارکردیم و هدایت شدیم به آدمها و مسیر مناسب

    حس کردیم تو‌مدار مناسب قرار گرفتیم چون نشانه ها خیلی خوب میامدند و میایند یعنی تمام نشانه ها در جهت تحقق خواسته های ماست اما هیچ کدوم به مرحله عمل نمیرسه یعنی خدا ما رو به مسیرهایی هدایت میکنه که اگر اون قرارداد بسته بشه یا اون کار انجام بشه ما به تمام خواسته هامون میرسیم و به اصطلاح تا خوان هفتم میریم اما اون خوان هفتم رد نمیشه.قشنگ میفهمم که پامون روی یک ترمز ذهنی هست .خیلی تلاش میکنیم اون ترمز رو پیدا کنیم اما…..

    یعنی به قول استاد اگه ما یک قدم برداشتیم خدا چند قدم برداشته اما تو قدم آخر همه چی استاپ میشه

    امیدوارم خدا روشنگر و هدایتگر همه ما باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مجید شرافت گفته:
    مدت عضویت: 1680 روز

    با سلام

    اولین دوره ایی بود که من خریدم چقدر من ازین دوره لذت بردم و راضی بودم اولین بار چه آگاهی هایی ارزشمند بمن آموخت که توانستم در زندگی بهره ببرم همه دوره رو واو به واو نوشتم تو چند دفتر خدایا شکرت اصلا از نوشتن خسته نشدم

    امروز نشانه من بود جالبه اون سالی که خریدم همین موقع ها بو د

    قانون رو تکرار کنیم بهرچیز توجه کنیم از اساسش وارد زندگیمون میشه پس سعی کنیم آگاهانه توجه مان را جهت بدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    راضیه کریمی گفته:
    مدت عضویت: 684 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    عرض سلام واحترام دارم خدمت استاد عزیزم

    بانو شایسته نازنین،

    ودوستان وعزیزان همخانواده ام،

    خدایا سپاسگزارتم که هرچی دارم ازان توست، تو برام دادی وبرام خواهی داد

    خدارابی نهایت سپاسگزارم که بااین فایل و کمنت دوستان عزیزم دقیقآ جواب سوالم را داد،

    راجع به یک موضوع یکی دو روز بود ذهنم کمی درگیرش شده بود،

    هرچند میخواستم توجه ام را ازش بردارم، باز دو باره ذهنم درگیرش میشد، هی دلم میخواست یک اقدامی کوچک، فریکی کنم،(زنگ بیزنم،یا سوال کنم،یا بلاک کنم) همچون چیزای،

    ولی بازم میدیدم خداوند درگوشم آرام میگفت نه، نه الان نه،

    بعد میگم چرا‌؟

    میگفت: مگه منو باور نداری،

    گفتم: چرا باورت دارم،

    گفت: پس الان وقتی انجام آن کارا نیست،

    گفتم: پس چکارکنم؟

    گفت: تو متوجه درون خودت باش، بیرونش بامن.

    گفتم: باشه

    گفت: بیاد بیار چند روز قبل را هروقت بهت گفتم اقدام فزیکی کن(پیام بیدی) کردی، دیدی نتیجه اش چیزی بود که میخواستی یا برات سود داشت(جواب دریافت کردم وکلمات استفاده شده بود که هم حالم خوب شد وهم بهم فهماند که من از درون تغییر کردم آن شخصی قبلی نیستم)،

    وقتی گفتم تمرکزت را بردار، و رها کن، رها کردی، دیدی که(برام زنگ زده بود)، نشانه رها کردنت را دیدی،

    گفتم: بلی بعد همه آن اتفاقات چند روزه مثلی فلم از جلوی چشمام رد شد، بعد گفتم خدایا من نمیدونم تو میدونی، بازم هدایتم کن، بازم بامن با زبان واضع و مستقیم بامن حرف بیزن، برام رمز نذار بامن ساده حرف بیزن،

    که بهم گفت برو روی نشانه ها،

    وقتی آمدم روی روی سایت گزنیه نشانه ها،

    باز گفتم خدایا با من با زبان ساده و واضع بگو چکار کنم، بامن حرف بیزن ومره هدایت کن،

    که خداوند با زبان استاد و نوشتن کمنت دوستانم بامن حرف زد،

    که تو روی خودت کار کن، من همزمانی میکنم،

    من کسی هستم، که تورا در زمان مناسب در مکان مناسب، بین افراد مناسب قرار میدهم، بشرطی که تو اجازه بیدی بمن وتو خودت را آماده کن،

    گفتم: چطور آماده کنم،

    گفت: رها باش، تمرکزت را از آن موضوع بردار، تسلیم باش، روی دوره ها کار کن، ولزت بیبر، و به نکات مثبت توجه کن، بقیه کارا بامن.

    ومنم گفتم: چشم صایب، دلم خوش شود لبم باز شد ولبخند شیرین زدم و آرامش قلبم را فرا گرفت،

    ومن اینجا به خودم وخدایم قول میدم تمرکزم را کاملآ ازآن موضوع بردارم، تمرکزم را روی خودم بذارم ولزتم را بیبرم.

    خدایا شکرت بابت اینکه همواره هدایتم میکنی رفیق

    واقعآ از وقتی که تو را رفیق خودم انتخاب کردم،

    سنگ تمام گذاشتی برای رفیقت،

    دوستت دارم رفیقی شفیقم

    دمت گرم با این آرامش دادنت،

    دمت گرم با اینکه بی نهایت هوایم را داری،

    دمت گرم که همه کس وهمه چیزم شدی.

    سپاسگزارتم، دوستت دارم، عاشقتم

    استاد عزیزم و دوستان گلم شمام، شاد، سلامت، ثروتمند وسعادت مند درپناه الله باشین

    الله یارو یاوری همه ما، دوست تان دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2224 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه

    دیشب داشتم تو دفتر مخصوص ، خیلی شیک و کرون قیمتی که برای دوره قانون آفرینش تهیه کردم ، جلسه دوم بخش دوم رو نت برداری می کردم

    چند ساعت با عشق پای این جلسه 37 دقیقه‌ای بودم

    و با عشق و با پنج شش تا خودکار رنگی و مداد نوکی (وقتی با رنگ های مختلف می نویسم تأثیر گذارتر میشه ، خودمم از تنوع رنگ های خیلی لذت می برم ، بازی همینه دیگه همه چیز بر می گرده به احساس خوب من) نوشتم

    البته تو این 6 ساعت استراحت هم کردم ، تفریح هم کردم و شام هم خوردم ، یعنی قانون تکامل رو رعایت می کنم و حتماً سعی می کنم از پروسه‌ب خود سازی و نت برداری هایم هم لذت ببرم . اجازه نمی دهم با سخت شدن مسیر … دیگه از ادامه دادن منصرف بشم .

    شب ده دقیقه به 12 بود رفتم تو کانال شخصی خودم توی تلگرام که اسمش رو گذاشتم ؛ هدایت الهی و پدیده همزمانی یه ویس شش دقیقه‌ای ضبط کردم و در مورد یه سری همزمانی ها نوشتم که اتفاقا در مورد دوره‌ی قانون آفرینش بود

    الان ساعت 5:35 صبح هست ، من ساعت 5 از خواب بیدار شدم و شب همون ساعت 12 به خدا گفتم خدایا پنج شنبه است نمی دونم چقدر روز پر کار و خفن یا سبکی دارم ولی می‌دونم تو استاد برنامه ریزی ها هستی

    من مدیریت زمان و کارهای امروزم رو به خودت می سپارم

    من موبایلم رو تنظیم کردم طبق همون ساعات همیشگی‌ام حدودا 8 صبح زنگ بخوره و تا 9 دیگه بزنم از خونه بیرون … ولی به خدا گفتم من این چند روزه‌ که دفتر خریدم و دارم با عشق روی دوره کار می کنم ،‌ وقتی به صورت لیزری روی چند ساعت متمرکزم روی دوره و این روند چند روز پشت هم اتفاق می افته قشنگگگگ می فهمم که چرخ زندگیم روغن کاری شده و روان تر می چرخه

    و

    با توجه به همین عشقی که جدیداً به نوشتن و کار کردن روی خودم پیدا کردم

    اگر برای من خوبه و درست تکاملم طی میشه (آخه شما از من به من آگاه تری ، بهتر می دونی چی درسته چی غلط ، شما خیلی آگاهی و داری از بالا تصویر بزرگتر رو می بینی) شما صبح زودتر بیدارم کن تا یه صبحونه بزنم به بدن و بشینم با عشق تا 9 صبح قبل از رفتن روی خودم کار کنم :)

    برم چایی من روی گاز دم کشیده ، با کره و عسل نوش جان کنم شارژ بشم و بشینم پای جلسه 3 بخش دوم ⁦(⁠◠⁠‿⁠◕⁠)⁩

    استاد جان با اینکه خودم کانال دارم به نام ( هدایت الهی و پدیده همزمانی ) باز هم سوپرایز شدم وقتی شما اینجا تو این فایل در مورد پدیده‌ی همزانی صحبت کردی

    در مورد این صحبت کردی که وظیفه‌ی من اینه که روی خودم کار کنم و برم توی مدار درست … اینکه چه جوری اتفاقات رخ میده و به خواسته هام میرسم … چه جوریش دیگه با من نیست!! ؛ چه جوریش با خدای رب العالمین هست که کارش رو به نحو احسنت انجام میده

    اون روزای اول که عالی روی خودم کار می کردم

    یعنی 6 ماه اول از خرداد 98 تا تا شب یلدا 98 (حدوداً یه هفته دیگه یلدا 403 هستش) همیشه به خودم یادآوری می کردم که در جریان باش … هیچی چیزی مهم تر از حال خوبت نیست و همه چیز رو با متر و معیار احساس خوب می سنجیدم

    و

    خیلی تسلیم بودم انصافاً… خیلی …

    مثلاً داشتم یه فایلی می دیدم یا گوش می دادم یا نت برداری می کردم … وسطش یهویی یه نجوا می اومد و نمی‌تواسنتم رد بدهم و قشنگ می فهمیدم که داره احساس خوبم از بین میره و میرم تو در و دیوار …

    هندزفری رو در می آوردم می گفتم خدا خواهش می کنم کمکم کن ، من بلد نیستم حالم رو خوب کنم تو به من بگو چی کار کنم …

    خیلی سریع پاسخ رو دریافت می کردم و عمل کردم ، حالا هزار و یک روش بود دیگه…

    مثلاً گاهی وقت ها می گفت.. این فایل رو متوقف کن برو فلان فایل رو ببین فلان دقیقه

    و بعد دقیقا پاسخ به همون نجوا ، پاسخ به همون ترس در ذهنم (می دونید که اسلحه شیطان ترس انداختن تو جون ماست دیگه…) همون صحبت ها تو همون دقایق از فایل بود و دقیقاً این اقدام می‌شد آبی روی آتیش

    یعنی هربار این اتفاق می افتاد من سریع عمل کردم و تسلیم جریان هدایت می شدم

    به خودم لطف می کردم و در طی روز بیشتر (سیم من وصل بود به خدا) در احساس خوب بودم ، بمب بمب بمب … همینجوری پشت سر هم اتفاقات خوب در دراز مدت رخ می‌داد و من به معنای واقعی کلمه روان شدن چرخ زندگیم رو در تمام ابعاد می دیدم

    تصمیم گرفتم مثل همون اوایل عمل کنم چون زندگیم به اون شکل خیلیییی شیرین بود ، هنوزم مزه‌اش زیر زبونمه …

    شاد و پایدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 692 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    یا ربّ

    عظمتت رو شکر

    نشانه امروز من برای برداشتن قدم های بعدیم

    چقدر جالبه شروع آگاهیم از مهر ماه بود و در این ماه مهر و مهربانی خدا بی نهایت مهر و مهربانی از خدا دریافت میکنم در این روزها

    خدایا شکرت

    وای خدای من چقدر این ربّ ماچ ماچی من حیرت انگیزه

    وای یعنی از تعجب نمیدونم چیکار کنم ولی فقط میدونم که باید شکرش کنم و سپاسگزاری کنم

    وای

    وای

    وای

    پدیده همزمانی

    چقدر خدا داره با این فایلا و هدایتا من رو به تسلیم بودن بیشتر هدایت میکنه و من آروم تر میشم

    همین چند دقیقه پیش رفتم قسمت 3 سریال زندگی در بهشت رو دیدم و رد پام رو اونجا گذاشتم و نوشتم که تصویر تک تک لحظات رو با تمام وجودم حس کردم

    و اینکه میدونم لیاقت دریافتشو دارم

    بعد که نگاه کردم و میخواستم قسمت 4 رو نگاه کنم بهم گفته شد نه ،الان وقتش نیست ببینی قسمت 4 رو

    و من گفتم چی باید ببینم الان

    که داشتم گل سرارو درست میکردم که جمعه برم حقانی و پل طبیعت که بی نهایت بهشته و زیباست و لذت میبرم وقتی هر جمعه میرم اونجا برای فروش گل سرام

    وداشتم میگفتم قدم بعدی برای گوش دادن چه فایلی هست

    یهویی سفربه دور امریکا به یادم اومد گفتم برم ببینم ؟

    و اون حس ناب بهم گفت نه

    من گفتم همراه سریال زندگی در بهشت ببینمش

    که گفته شد الان وقتش نیست

    و الان که دارم این نوشته هارو مینویسم بهم گفته شد باید این فایل رو میدیدی تا بلد بری سفر به دور امریکا رو هم همراه سریال زندگی در بهشت ببینی

    و بعد نوشتن در این فایل و به جا گذاشتن رد پام

    اجازه رفتن و دیدن سفر به دور امریکا و شروع کردن این سفر فوق العاده که میدونم من رو به امریکا میبره و تک تک مسافرت هام رو با عزیز دلم با همدیگه میریم

    وای خدای من شکرت ،بی نهایت ازت سپاسگزارم

    میدونم که عزیز دلی به من عطا میکنی که سراسر عشق و زیبایی و آگاهی از درون باشه و فقط و فقط خداگونه عمل کنه و دوست داره که هر روز پیشرفت کنه و به قوانین عمل کنه و با هم در کنار هم این مسیر پر از عشق رو زندگی کنیم و لذت ببریم

    وقتی فایل پدیده همزمانی رو دیدم ،از اسمش گفتم وای همزمانی

    یعنی اینکه در زمان مناسب درمکان مناسب هدایت بشم به چیزی که میخوامش

    و این یه نشونه ای بود که آرومن کرد

    و خوشحال شدم از اومدن به این فایل که نشانه ام بود

    دریته اوایل ورودم به این سایت دانلودش کرده بودم و گوش دادم ولی هیچی درک نکردم

    الان که درکم بیشتر شده و مدارم نسبت به اون روزای اوایل ورودم بالاتر رفتاگه دارم آگاهی هارو دریافت میکنم

    و مطمئنم که اگر دوباره گوش بدم این فایل و فایل های دیگه رو صد در صد درکم بالاتر میره

    خدایا شکرت

    چون من وقتی حس کردم نباید سفر به دور امریکارو ببینم گفتم میرم به نشانه روزم

    گفتم خدا تو بگو قدم بعدیم چی باشه

    که این فایل پر از عشق اومد و نشانه امروزم شد

    و گنجی برای ادامه مسیر برای لذت بردن

    و وقتی باز کردم فایل رو

    دستم رو صورتم مونده بود و حیزت زده بودم

    استاد عباس منش که گفت حالا چی میشه که اون آدم خودش میاد دفتر ما

    یه جرقه ای درونم زده شد که طیبه تو زندگی در بهشت رو ببین ،عشق دلت خودش میاد سمت تو

    در زمان مناسب و در مکان مناسب و در لحظه ای که تمام مولفه ها کنار هم قرار گرفته و بوووووووم

    تو فقط از مسیرش لذتتو ببر

    خودش اتفاق میفته ،خودش میاد

    عشق خودش میاد

    ثروت خودش میاد ،

    مشتری خودش میاد

    سلامتی و آرامش و شادی خودش بینهایت تر میشه

    وای خدای من شکرت

    حتی استاد گفت که سریال زندگی در بهشت

    و این یعنی چی؟؟؟؟؟؟

    یعنی اینکه من این دو تا سریال و سفر رو باهم شروع کنم به دیدن و لذت بردن

    همه اتفاقات یه جوری رخ بده که انگار خداوند هماهنگ کرده که تو به خواسته ات برسی

    و این یه نشونه شد برای من که من ادامه بدم و گفت که رخ میده تو ادامه بده

    اینجا که استاد گفت

    از یه جایی خدا به من کمک کرده و وقتی نیاز داشته که کسی رو بیاد و کاراش رو به ساده ترین شکل حل بشه ،

    یاد این موضوع افتادم

    چند رور پیش خدا بهم گفت که سایت بزن

    من تو این چند روز از پنج شنبه هفته قبل تا امروز که یه هفته شد

    بلد نیستم چجوری دامنه و هاست بگیرم

    همینجا از خدا درخواست میکنم از هموار ترین مسیر من رو هدایت کنه و سایتم رو راه اندازی کنم به کمکش و نقاشی هامو بذارم تو سایتم برای فروش

    بعد اینجا که گفت هر دوتا

    ما میدانیم که خداوند مارو در بهترین زمان در بهترین مکان هستیم

    یعنی ما تسلیمیم و اجازه میدیم خداوند کارهامونو انجام بده

    یاد صحبتای خودم با خدا افتادم که این روزا سعی دارم که ازش بخوام خودش منو ببره اون جایی که باید برم و باشم

    و این نشونا هست که ادامه بده

    در زمان مناسب و در مکان مناسب خواهی بود

    و در مورد هدایت گفتن که هدایت شدن به اینکه برای مرغ ها مکانی بسازن که دستشوی هاشون رو بشه جمع کرد

    یاد 3 هفته پیشم افتادم که از مریم خانم یاد گرفتم تو فایل خانه تکانی ذهن اولش که میگفتن از خدا خواستم من رو از هموار ترین مسیر به خواسته هام برسونه

    یاد گرفتم ازش و اون رور درخواستم این بود که من چجوری باید به نقاشیام زمان بیشتری بذارم و تمرین کنم و تازه شروع کرده بودم بافت گل سرارو که خدا ایدا شو بهم داده بود و فروش خوبی داشتم و هفته ای 5 میلیون و بعدش هر جمعه که میرم 7 میلیون از صبح تا شب خدا بهم عطا میکنه

    و من اینارو به خودم یادآوری کردم که حتی خدا چجوری مرحله به مرحله بهم کمک کرد

    و گفتم من رو به هموار ترین راه هدایت کن .

    که خدا سریع بهم ایده داد که

    برو آگهی بنویس و تو محله تون بچسبون که نیاز به چند نفر قلاب باف داری و گل سرارو بده ببافن برای تو

    و از اونجا شروع شد کارآفرینی من

    و حتی بعد یک ماه و یک هفته که واقعا فروش عالی بود در ماه 4 روزش رو فقط رفتم جمعه بازار و 23 میلیون بهم عطا کرد و درآمدم صفر بود

    یعنی تو حسابم پولی نبود

    اما قبلش از فروش نقاشیام که پول به حسابم میومد میرفتم وسایلای نقاشیمو میگرفتم و یا پول کلاس رنگ روغنم رو که 2 میلیون و 200 هست رو میدادم

    و من وقتی دیدم نمیرسم به نقاشیام از خدا درخواست کردم که من رو از هموار ترین راه هدایت کنه تا اینکه من بتونم زمان بیشتری برای نقاشیام بذارم

    و خدا با هدایت هاش به فایل های استاد که مرحله به مرحله بود و بهم فهموند کا دیگه گل سر نفروشم و تسلیمش باشم و از درآمد فروش گل سرا بگذرم و بهم این قول رو داد که اگر ایمانم رو نشون بدم ،از طریق نقاشی ثروت بی نهایتی بهم عطا میکنا و درآمد بالایی هدیه میده بهم

    و من چشم گفتم و قرار شده کار فروش صفر تا صد گل سر قلاب بافی رو به مادرم واگزار کنم

    و خودم فقط و فقط نقاشیامو بفروشم

    همه اینا همزمانی بودن که مرحله به مرحله بهم گفته شدن

    و سعیمو میکنم چشم بگم

    و وقتی استاد گفت وقتی روی کنترل ذهن شروع میکنم و خدا ایده هارو میده و بعد همل میکنم و به اندازه ای که میتونم و عمل میکنم و نتیجه رو میبینم

    ولی من قدم هایی که برداشتم خدا بی نهایت قدم برای من برمیداره

    و اون قدمایی که برداشتم نمیتونه این همه نتیجه رو داشته باشه و به خاطر اینه که خداوند قدم هارو برداشته

    هرچند که من اگر قدم هارو برنمیداشتم خداوند قدم هارو برنمیداشت

    وای این حرف چقدر قشنگ و عمیق بود

    از وقتی من قدم برداشتم خدا بی نهایت برای من قدم برداشته و تا الان به اندازه ای که قدم برمیدارم به همون اندازه دارم پیشرفت میکنم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    نیلوفر مرادی گفته:
    مدت عضویت: 869 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز

    پدیده همزمانی:

    استاد عزیز و توحیدی من، خانم شایسته نازنین از وقتی که پروژه خانه تکانی ذهن رو شروع کردم به اندازه‌ای که روی باورام دارم کار میکنم اتفاقات جدید و خوبی واسم میفته. امروز از خدا خواستم هدابتم کنه واسه انجام کاری، این فایل نشانه امروزم بود. من میخواستم مهاجرت کنم به یه شهر دیگه قبل از اقدام به هر کاری و خونه گرفتن، یه نشونه یا موردی از اون منطقه ای که می‌خواستیم بریم و دریافت کردیم و فهمیدم به درد ما نمی‌خوره و ما تو فرکانس آدما و محیط اونجا نیستیم. بعد از کلی تحقیق متوجه شدم که اصلاً مناسب نیست.

    مونده بودم چی کار کنم ما آماده‌ی رفتن بودیم

    واقعا استاد از صمیم قلب از خدا کمک خواستم که هدایتم کنه

    به دلمون اومد بریم یه شهر دیگه و خدا خودش داره همه چی رو فراهم می‌کنه واسم به وسیله دستانش. این شهر بیشتر به روحیات من و خونوادم می‌خوره.

    خیلی خوشحالم درست قبل از اینکه اسباب کشی کنیم ما متوجه شدیم که نباید اونجا بریم. خدا خودش به وسیله نشونه ها به ما فهموند که نریم

    چون من توکل کردم به خودش و همه چیز و دستش سپردم

    خیلی خوشحالم و از زندگیم راضی هستم فقط دوست دارم تو خلوت با خدای خودم راز و نیاز کنم.

    استاد عزیزم الان حال شما رو می‌فهمم که گفتید تو بندرعباس به پهنای صورت اشک می‌ریختید و با خدا راز و نیاز می‌کردید.

    از وقتی که فقط به زیبایی ها توجه میکنم از وقتی که به نکات مثبت توجه می‌کنم همیشه در زمان مناسب در مکان مناسب هستم.

    خدا شاهده تابستون دو بار مسافرت بودم، دقیقا توی همون دو بار دو تا مراسم ختم بود که ما باید اگه بودیم حتما شرکت میکردیم چون من دوست ندارم توی مراسم برم، خدا جونم کاری کرد که من درست همون موقع تو مسافرت باشم و تو مراسم نباشم.

    حالا برعکس ما برادر همسرم و خانمش عشق مراسم و تو فامیل خودشونو نشون بدن و از این کارا، تابستون به خدا هیچ مسافرتی نرفتن الا این دو تا مراسم ختم که هر دوش زمانی بود که ما نبودیم. هر دو بار اونا مجبور شدن برن شهر خودمون واسه مراسم 600 کیلومتر فاصله داره تا محل زندگی مون.

    میخواستم بگم واقعا قانون جواب میده

    به هر چی فکر کنی وارد زندگیت میشه

    من و بچه‌ها کل تابستون راجب مسافرت و کجا بریم بهتره صحبت کردیم

    جاریم دو بار با بچه کوچیک رفته واسه مراسم ختم.

    استاد عزیز و گرامی ممنونم از شما و عزیز دلتون که به ما یاد دادید که خالق زندگی خودمون هستیم.

    سایتون مستداااااام

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    یاسر حسینی گفته:
    مدت عضویت: 979 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم. سلام به همه عزیزان خداروشکرکه یه فرصت دیگه داشتم وبه لطف خداوندقسمت دیگه ای ازاگاهی هایی که استادصحبت کردن رو متوجه بشیم اینکه شمایک‌قدم برداری توجهتوکنترل کنی قطعا احساست خوب میشه واینکه خداوندهزاران قدم برات برمیداره یامیلیاردبرات قدم برمیداره یه ایمان قلبیه که وقتی توراهتودرست بری خداهم کارشو به درست ترین حالت ممکن انجام میده ازنظره من توجه پاشنه اشیل همه ماادماست وهرده دقیقه باید ازخودمون بپرسیم که داریم به چی توجه میکنیم چه احساس وفرکانسی داریم به خودمون میدیم واقعابایدتسلیم باشی تسلیم بو‌نو‌ خیلی دوست دارم وبرای من خیلی معنا داره یعنی هراتفاقی بیوفته دربیرون توارومی وکاربه حرف بنده هانداری چون میدونی خداداره کاراتو انجام میده بسیار فایل ارزشمندی بود ممنونم ازاستادوهمه عزیزان که باکامنتاشون روح واگاهیه ماروتغذیع میکنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    رضا ولی زاده گفته:
    مدت عضویت: 1439 روز

    به نام خدا

    یه سری صحبت ها و حرف های دلی رو به عنوان رد پا خواستم یه جای سایت بنویسم ولی نمیدونستم توی کدوم صفحه بنویسم و وقتی روی نشانه امروز من زدم این صفحه برام باز شد که یهو دیدم به محتواش چقدر نیاز داشتم، اما غیر از محتوا میخوام حرف هام رو بنویسم و ربطی به این محتوا نداره و اگه نخواستید میتونید نخونید:

    امروز شده 1124 روز از اون روزی که نمیدونم چرا و چطور اومدم توی سایت ثبت نام زدم و اینقدری مدارم پایین بود که مستقیم رفتم دوره عزت نفس که ارزون ترین دوره بود رو بخرم و یهو دیدم میزنه موجودی ناکافی ، بعد فهمیدم که قیمت ها به تومانه نه به ریال(چون فکر میکردم دوره 245 تومنه ، نه 2450) ، بعد رفتم توی تلگرام و یه کانال پیدا کردم که کل دوره ها رو به قیمت 100 هزار میفروخت و چقدر ذوق کردم که خریدمش و با خودم هم میگفتم که خدا من رو هدایت کرد که با این قیمت خرید کنم و بعد با خودم گفتم عهههههه پسر اینکه استاد میگه دست های خداوند منظورش همین ادمین تلگرامه که به همچین قیمتی ازش خرید کردم ها ، خدا حفظش کنه و سپاسگزارم ازش، و هر موقع استاد میگفت که اگه هزینه اش رو پرداخت نکردی نمیتونی استفاده کنی میگفتم که با من که نیست ، من پرداخت کردم دیگه

    و بعد یه جایی استاد گفت که هیچ ادمین فروشی نداریم و اگه جزسایت از جای دیگه خریدید من راضی نیستم بعد گفتم این چه استادیه بابا، این به فکر جیبشه و اصلا به فکر رشد ما نیست وگرنه اینجوری نمیگفت‍️

    و بعد از 2 یا 3 ماه که با استاد و سایتش قهر بودم ، یادم نمیاد چطور برگشتم و گفتم خب برم همین فایل های رایگان به درد نخور که توش همش تبلیغ محصول هاش رو میکنه رو نگاه کنم شاید یه راهی برای خرید قسطی ای چیزی داشته باشه

    و وای از اون لحظه ای که اولین فایل رو از خود سایت دانلود کردم و نگاه کردم، اسمش سریال زندگی در بهشت بود اما نمیدونم کدوم قسمتش، و نگم براتون که بعدش با چه ذوقی نشستم دونه دونه فایل ها رو میدیدم ،البته که فقط میدیدم و کلی هم با صحبت های استاد مخالف بودم ها

    و چه زود گذشت و چه تلخ و شیرین گذشت این هزار روز از اون روز پسر،،،، چقدر توی سفر به دور امریکا فصل اولش با مایک خندیدیم و چقدر حرص میخوردم از اینکه فایل ها زیر 10 دقیقه است و چقدر منتظر میموندیم که قسمت بعدیش بیاد(دقیقا مثل موقعی که یک هفته منتظر میموندیم تا هفته بعد بشه و شوت سوباسا توی کارتن فوتبالیست ها بخوره به تیرک)

    چقدر دلمون میخواست توی آبشار نیاگارا با هم باشیم و چقدر حسودی کردیم به استاد که اون الان میتونه این حیوون های زیبا رو ببینه و با دست هاش به اون سنجابه غذا بده و چرا ما نمیتونیم و استاد بعدش چقدر قشنگ توضیح میداد که تجسم کنید تا بشود

    چقدر از سریال زندگی در بهشت چیزها یاد گرفتیم، اصلا چطور میشه یه زمین 20 هکتاری که کلا 5 هکتارش هم شاید استفاده مفید نشه اینقدر جدید باشه و چطور میشه از همچین زمینی و ملکی بالای 200 تا قسمت سریال درست کرد و هیچ کدوم تکراری نباشن؟؟؟؟

    دقت کردید بعد از سریال زندگی در بهشت علاوه تمام آموزش هایی که مربوط شیوه حل مسائل و شیوه کنترل افکار و توجه به زیبایی ها و … میشد، همه ما یه پا کشاورز، نجار، تراشکار، شناگر، ماهیگیر، مربی مهد کودک، پینگ پنگ باز ، دام دار و … شدیم؟؟؟؟ یاد اولین روزی که سریال زندگی در بهشت شروع شد و یاد اون قسمت اول که استاد معلوم بود هیچی برای گفتن نداره و اصلا نمیدونه چرا دکمه ضبط فیلمبرداری رو روشن کرده بخیر واقعا،

    و چقدر استاد عزیزم خوب بهمون یاد داد که اصلا لازم نیست کامل باشی و آگاه باشی تا حرکت کنی ، بلکه باید حرکت کنی تا کامل و آگاه باشی

    و چقدر مهمون های استاد مثل جورج و اون بچه ها و … نمیدونن که چقدر دوست و رفیق از سراسر دنیا دارن که عاشقشونن و دلشون براشون تنگ میشه با اینکه یک بار هم با هم حرف نزدیم

    و چقدر از محتواهای مصاحبه دوستان با استاد ، انگیزه گرفتیم و گفتیم اااا میشود، پس میشود ، پس منم میتوانم

    چقدر ترمز های ذهنیمون رو توی سوال های دوستان در قسمت گفتگو با دوستان دیدیم و شنیدیم و راه حل پیدا کردیم

    چقدر از لحاظ مالی رشد کردیم و چقدر زود فراموش کردیم که دلیلش چی بوده و چقدر زود فکر کردیم که از قبل هم همین بوده و گذشته خودمون رو یادمون رفته

    چقدر بدون اینکه هیچ کاری بکنیم سطح رفیق ها و اطرافیانمون تغییر کرد

    چقدر با خودمون در صلح در شدیم

    چقدر شب ها بی اضطراب تر میخوابیم

    و در آخر ، چقدر چقدر چقدر چقدر خدایی که بهمون گفته بودن دروغ بود و بد بود و چقدر این خدای جدید که شناختیمش خوبه و چقدر مهربونه و چقدر رفیقه

    رضا ولی زاده ، مگه نیومده بودی توی سایت که پولدار بشی و مگه تو نمیگفتی من فقط پولدار بشم دیگه حال خوب هم نمیخوام و دیگه هیچ چیزی نمیخوام؟؟؟ چرا هنوز به اون پولی که فکر میکردی نرسیدی و عاشق شدی؟ چرا الان عشق واقعی رو پیدا کردی؟ چقدر خوب جهان بهت چک و لگد زد که بفهمی که نباید پولدار بشی بعد خوشبخت بشی بلکه باید خوشبخت بشی تا بتونی پولدار بشی

    و چقدر چقدر های دیگه که یادم نمیاد بگم

    و چقدر دلم برای فایل های جدید تنگ میشه و چقدر دلم برای سریال زندگی در بهشت تنگ شده

    و چقدر چقدر چقدر دلم میخواد که یک روز برم پرادایس و زیر سایه درخت هاش بشینم و فقط استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون رو ببینم، بدون نیاز به گفتن حتی یک کلمه ، بدون هیچ توضیحی، فقط ببینم و بغض کنم و بغضم بترکه و دوباره بغض کنم و این بار چشمام تار بشه و بغض رو قورت بدم و فقط از خوشحالی اشک بریزم و خدای خودم رو شکر کنم

    و دیگر چیزی برای گفتن ندارم، اگر یک خواسته دیگر در زندگی داشته باشم و بعدش مرگم باشد، طبیعتا اون خواسته گذروندن یک روز از زندگی در پرادایس و دیدن استاد عزیزم است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    زمانی که بر روی باورهای خود کار می کنیم:

    افراد شرایط موقعیت ها و ایده ها به سمت ما هدایت می شوند.

    زمانی که در مسیر درست قرار بگیریم:

    همواره در زمان مناسب در مکان مناسب قرار داریم به این معنا که ما:

    تسلیم خداوند هستیم و اجازه می دهیم همواره ما را هدایت و کارها را برای ما انجام داده و ما برای رسیدن به اهداف خود زجر نمی کشیم وقتی بر روی باورهای خود کار می کنیم:

    در مدار درست قرار می گیریم

    درست: منظور درست تر از قبل است چون ما نمی توانیم ذهن خود را صد درصد کنترل کنیم

    زمانی که از نظر ذهنی بر روی خود کار و ایده های الهام شده را اجرا می کنیم:

    خداوند هزاران قدم به سمت ما بر می دارد و

    اتفاقات نمی تواند روی دهد:

    مگر اینکه خداوند به سمت ما قدم برداشته که البته خداوند قدم بر نمی دارد مگر اینکه ما به سمت خواسته های خود قدم برداریم و با ایجاد افکار و باورهای مناسب : در مدار خواسته های خود قرار گرفته و لاجرم با آنها برخورد خواهیم کرد

    ما از چگونگی رخ دادن خواسته های خود خبر نداریم: تنها می دانیم که می توانیم با کنترل ذهن وارد مدار خواسته های خود شویم خداوند از بی نهایت طریق خواسته های ما را وارد زندگی ما می کند

    کنترل ذهن به معنای:

    نگاه مثبت کانون توجه بر روی خوبی ها داشتن احساس خوب و ایده های خوبی که به ما گفته می شود و اتفاقات فوق العاده ای است که خداوند برای ما انجام می دهد

    ما تنها کافی است: کنترل ذهن داشته و به ایده های الهام شده خداوند عمل کنیم سایر کارها را خداوند انجام خواهد داد

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: