یک خبر خوب
دوره شیوه حل مسائل زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده و در بخش محصولات سایت قرار گرفته است.
عمل به آموزش های این دوره، فوندانسیون “توانایی حل مسئله” را از پایه و اساس در وجود هر فردی با حد سطحی از توانایی حل مسئله می سازد که آگاهی های این دوره را جدی بگیرد و تمرینات را به همان شیوه ای که آموزش داده شده است، در عمل اجرا کند.
در این بروزرسانی، هر جلسه از دوره شامل 2 بخش شده است:
بخش توضیحات و آموزش های استاد عباس منش
بخش تمرینات
تمریناتی که به صورت فایل صوتی و اسلایدهای تصویری به جلسات این دوره اضافه شده است، حکم یک کارگاه عملی است برای اجرای آگاهی های هر جلسه در عمل.
در بخش تمرین، شما قدم به قدم شیوه ی اجرای آن آگاهی را در عمل یاد می گیرید
تا بتوانید به سطحی عمیق از خودشناسی برسید؛
بدانید اساسی ترین مسئله الانِ زندگی ات چیست؛
ریشه ی این مسئله کجاست؛
و این ریشه، چه مسائلِ ریز و درشت دیگری را مرتباً تولید می کند و چه تأثیرات مخرب پنهانی ای بر سایر جنبه های زندگی ام می گذارد؛
عواقب حل نکردن این مسئله چیست؛
این مسئله چه نشتی هایی در انرژی و تمرکزم ایجاد کرده که از آنها بی خبرم؛
چطور آن نشتی های انرژی را ببندم؛
قدم اول برای حل این ریشه چیست؛
کجاها از حل مسائلم فرار می کنم و الگوی پنهان کردن آشغالها زیر مبل را انجام می دهم؛
عواقب ادامه دادن به این شیوه چیست؛
چگونه این الگوی معیوب را تغییر دهم؛
چه تفاوتی است میان “اعراض از ناخواسته ها” و “فرار از مسئله “؛
چطور این تفاوت را بهتر بفهمم و به جای مخفی کردن آشغالها زیر مبل، منبع آلودگی را حذف کنم؛
و..
بخش تمرین هر جلسه، در حکم یک برنامه ی دقیق و هدفمند است برای تقویت عضله ای به نام “توانایی حل مسئله” در ذهن.
گوش دادن به آگاهی های هر جلسه (حداقل 5 بار) و سپس انجام تمرینات آن جلسه به شکلی که توضیح داده شده است، اول شما را از نظر ذهنی برای حل مسائل تان آماده می کند. یعنی:
باورهای قدرتمندکننده درباره حل مسائل را می شناسید و نحوه ساختن آنها را یاد می گیرید.
منظور باورهایی است که کلید اصلی در توانایی حل مسائل است و شما را به این ایمان و اطمینان می رساند که همه مسائل من نه تنها راهکار دارند بلکه راهکار های ساده دارند (ان مع العسر یسری)؛
باورهایی که شما را با ایده ها و راهکارهایی هم مدار می کند که آسان تر از آنچه فکر کنید مسئله شما را حل می کند؛
با کمک آگاهی های این دوره، ذهن خود را از پیش فرضهای محدودکننده قبلی درباره مسئله خالی می کنید؛
متفاوت نگاه کردن به مسئله را یاد می گیرید تا بتوانی از زاویه های بهتری به مسائل نگاه کنیئ و راهکارهای باز هم ساده تر را تشخیص دهید؛
یاد می گیرید چطور از قوه خلاقیت خود بهتر بهره برداری کنید و راهکارهای ساده تری بسازید؛
مفهوم اعتماد به جریان هدایت و حساب کردن روی هدایت را در عمل یاد می گیری؛
نشانه های خداوند برای هدایت شما به مسیر سر راست تر را تشخیص می دهید و روی خدا حساب کردن را به عنوان اصل مهم در توانایی حل مسئله یاد می گیرید؛
و مهم تر از همه، یاد می گیرید چطور ارتباط با نیروی هدایتگر را همیشه برقرار نگه دارید؛
و چنین جنسی از آگاهی ها، شما را آماده می کند برای اینکه: چطور مسئله اساسی زندگی ات را در این لحظه بشناسید، مسئولیت حل آن را به عهده بگیرید و به “چگونگیِ حل ریشه ی این مسئله” هدایت بشوید؛
همچنان که آگاهی های این جلسات را در عمل اجرا می کنی و تمرینات را انجام می دهی، آرام آرام شخصیت شما درباره برخورد با مسائل تغییر می کند.
به شکلی که شخصیت شما از فردی که مرتباً از مسائل فرار می کرد، تبدیل می شود به شخصیتی که مصمم می شود برای روبرو شدن با مسئله و حل ریشه ای آن.
زیرا باورهای توحیدی ای که در وجودت ساخته می شود، قدم هایی که بر می داری، نتایجی که می بینی و توانایی هایی که در درونت پیدا می کنی و می شناسی، شما را به جنسی از خودباوری و خدا باوری می رساند که نه تنها از مسائل نمی ترسی بلکه آنها را فرصتی برای رشد می بینی.
هیچ چیز به اندازه حل یک مسئله، نمی تواند احساس لیاقت را در وجود ما بسازد.
وقتی مسئله ای را با موفقیت حل می کنی؛
وقتی هدایت ها و حمایت های خداوند را در مسیر می بینی؛
وقتی همزمانی هایی که رخ می دهد و مسیر را برایت آسان تر می کند را می بینی؛
این باور عمیقا در وجودت ساخته می شود که:
با هر مسئله ای آسانی و رشد همراه است
خداوند قطعا مرا به راهکار هدایت می کند
مرا به سمت مهارت هایی که باید یاد بگیرم، هدایت می کند
و در نهایت این تجربه شما را به این باور می رساند که: من مهارت، توانایی و نیروی پشتیبان لازم و کافی برای مدیریت چالشهای زندگی ام را دارم.
این باور به شما آرامش و احساس لیاقت می دهد. ضمن اینکه پاداش شما فقط به حل آن مسئله ختم نمی شود بلکه این شروع کار است و بعد از حل هر مسئله، زنجیره ای از پاداش ها شروع می شود:
بعد از حل هر مسئله، ظرف وجود شما بزرگتر می شود؛
نگاهت به خواسته هات باکیفیت تر می شود؛
هدف هایی را انتخاب می کنی که قبلا حتی درباره انتخاب آنها هم احساس لیاقت نداشتی چه برسد به داشتن آنها؛
بعد از حل هر مسئله، استاندارهایت در تمام جنبه ها بالاتر می رود و شرایط باکیفیت تری را می خواهی و برایش قدم برمی داری؛
زیرا به خودت مطمئن تر می شی که می تونی از عهده ی تحقق این هدف نیز بر بیایی؛
و در این پروسه یاد می گیری چگونه باید احساس لیاقت واقعی را بسازی.
و مهم تر از همه، در این روند، همچنان که شخصیت شما قوی تر می شود، ماهیت مسائل زندگی شما نیز تغییر می کند:
یعنی ماهیت حل مسائل در زندگی شما از تقلا برای رفع یک ناخواسته، تغییر شکل می دهد به: حرکت برای تبدیل شرایط بهتر به شرایط عالی تر و بهبود نتایج قبلی.
این دوره برای چه افرادی مناسب است:
افرادی که مدت هاست با چالش هایی در زندگی دست و پنجه نرم می کنیند و با اینکه هر راهکار ممکن را امتحان کرده اند، اما از عهده ی حل مسئله بر نیامده اند؛
افرادی که هر چند وقت یک بار، درگیر مسائل می شوند که یک الگوی تکراری دارند؛
افرادی که می توانند بگویند زندگی شان خلاصه شده در حل مسائل. یعنی این مسئله را حل می کنند، دوباره درگیر مسئله ی دیگری می شوند که موجب ناامیدی آنها می شود؛
افرادی که از مبارزه با مسائل به نظر غیرقابل حل، خسته شده اند؛
و این تجربیات سخت از حل مسئله، آنها را به این باور رسانده که رسیدن به نتایج مورد نظر آنها سخت است که آنها توان ادامه ی این حد از تقلا و سخت کوشی را ندارند؛
افرادی که مدام از خود می پرسند: چرا با همه ی تلاش هایی که می کنم و با همه ی تغییراتی که سعی می کنم ایجاد کنم، اما نتیجه ای که منتظرش هستم، هنوز هم رخ نداده است؟
فرقی نمی کند خواهد این نتیجه نتیجه ی مالی باشد
خواه تغییری واضح در رابطه عاطقی
خواه تغییری واضح در سلامتی جسمانی ات
افرادی که در حل مسائل عالی هستند و شرایط خوبی در زندگی دارند اما می فهمند که تحقق خواسته های جدیدشان نیاز به سطح بالاتری از توانایی حل مسئله دارد و به این شکل می خواهند ظرف وجودشان را آماده ی تحقق آن سطح جدی تر کنند؛
افرادی که فکر می کنند توانایی حل مسئله را ندارند. به این دلیل که فکر می کنند تا کنون هیچ مسئله ای را حل نکرده اند؛
افرادی که از نگرانی درباره مسائل احتمالی آینده خسته شده اند، زیرا این نگرانی انرژی بسیاری را از آنها گرفته و اجازه ی لذت بردن از لحظه را به آنها نمی دهد؛
افرادی که می خواهند احساس توانایی در برابر چالش های احتمالی آینده را داشته باشند تا بتوانند از لحظه ی کنونی زندگی خود لذت ببرند بدون اینکه نگران مسائل احتمالی آینده باشند؛
افرادی که می ترسند برای خواسته های خود قدم بر دارند چون از مواجه شدن با مسائل احتمالی آینده می ترسند؛
در نتیجه برای اینکه با مسئله ای مواجه نشوند سعی می کنند خواسته های خود را محدودتر کنند؛
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره شیوه حل مسائل زندگی
مطالعه نتایج دانشجویان دوره شیوه حل مسائل زندگی
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD257MB30 دقیقه
- فایل صوتی معرفی دوره شیوه حل مسائل زندگی | قسمت 125MB30 دقیقه
سلام خدمت اساتید عزیزم
سلام به دوستان خوبم
۞ إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ ۚ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ ۚ وَذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
همانا خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنها در راه خدا جهاد میکنند پس به قتل میرسانند و کشته میشوند، این وعده قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده، و از خدا با وفاتر به عهد کیست؟ پس از این معاملهای که کردید بسی شاد باشید که این به حقیقت سعادت و فیروزی بزرگ است.
امروز یه اتفاقی افتاد که اینقدر هیجان زده ام که نمیدونم چی باید بنویسم و اصلا این متن رو برای کامنت کدوم فایل بنویسم. فعلا فقط مینویسم و بقیه اش با خداست…
استاد
استاد عزیزم
نمیدونم چطور باید از شما تشکر کنم. شما شکل زندگی من رو تغییر دادین. شما یه دنیای جدیدی رو نشون من دادین که در بزرگترین رویاهام هم نمیتونستم تصورش کنم. الان دارم میفهمم اینکه میگین ما خالق زندگی خودمون هستیم یعنی چی.. هر چی بیشتر میگذره از مدت آشنایی من با شما و با این آگاهی ها، جملات ساده تر شما که از بس ساده هستن و تکرار شدن، ممکنه به نظر کلیشه ای بیان، تازه دارن برام معنا و مفهوم پیدا میکنه…
چقدر این دنیای جدیدی که به من نشون دادین رو دوست دارم. انگار تازه زندگی رو شروع کردم. الان تازه دارم میفهمم که زندگی چیه. زندگی چقدر لذت بخشه… من چقدر زندگی کردن رو دوست دارم…..
استاد من چند وقت پیش توی یه کامنتی نوشتم که چندتا کار هستن که همشون رو دوست دارم و دارم همزمان انجامشون میدم. مثلا یکیش یه کار هنری بود، یکیش یه دوره تخصصی جدید بود که شرکت کرده بودم، یکیش یه زبان جدید بود و خلاصه راجع بهشون توضیح دادم که من از همه این کارها خوشم میاد (و البته اینو هم قبلا گفتم که نمیدونم علاقه واقعیم چه کاریه) و میخوام همشون رو تجربه کنم. در ضمن من شاغل هم هستم و یه زمانهایی رو (البته کم) باید برای اون هم اختصاص میدادم. بعد از یه مدتی به خاطر اون دوره تخصصی و پروژه هایی که داشت، مجبور شدم اون کار هنری رو بزارم کنار. و کمی بعد هم تصمیم گرفتم که کلاس زبان رو به طور موقت، متوقف کنم تا پروژه این کلاس تموم بشه. کلاسی که شرکت کردم هیچ ربطی به رشته و تخصص من نداره اما صرفا چون توجهم رو جلب کرد و یه جورایی انگار بهم چشمک میزد، توی دوره شرکت کردم. نمیدونم چطور بگم که چرا تصمیم گرفتم شرکت کنم؛ فقط همین حس چشمک زدن رو داشتم.
حالا چیزی که میخوام بگم اینه که من در روند گذروندن این دوره، سعی کردم تمام آموزشهایی که از دوره 12 قدم و به خصوص دوره حل مسائل، یاد گرفته بودم رو بکار بگیرم و یه جورایی با خودم گفتم بزار این دفعه به روشی که همیشه انجام میدادم پیش نرم و اعتماد کنم به استاد و قوانین و طبق روش جدید پیش برم ببینم چی میشه….
دوست دارم توی این کامنت تمام چیزهایی که استفاده کردم یا نشانه هایی که دیدم رو بنویسم تا هم برای آینده خودم به جا بمونه و هم اینکه شاید به بقیه دوستان هم کمک کنه.
مثلا یکی از تکنیک هایی که استفاده کردم این بود که در مورد موضوعاتی که شک دارم، به احساسم توجه کنم.
حالا توضیح میدم چه جوری:
در این مدت که اون کار هنری رو گذاشتم کنار، چند بار از خودم پرسیدم که:
الان ناراحتی که اونو تعطیل کردی و به جاش داری این کلاس رو میری؟
دوست داشتی که این کلاس رو ثبت نام نکرده بودی و به جاش اون کار رو ادامه میدادی؟
و هر بار جوابم نه بود و این من رو خیلی خوشحال میکرد. دلیل خوشحالیم این بود که گاهی نجواهایی میومد که این کلاس که ربطی به رشته تو نداره، این همه هم هزینه اش زیاده، این همه هم داری برای تمریناتش وقت و انرژی میزاری، آخرش چی میشه؟
این سوال که ««آخرش چی میشه»»، سوالی بود که باعث میشد از خودم اون سوالات بالا رو بپرسم. ولی یه چیزی که خیلی بهم کمک میکرد این تکنیک بود که به خودم میگفتم من وقتی توی این کلاس هستم، حالم خوبه و احساس خوبی دارم و لذت میبرم. استاد هم همیشه میگه معیار ما احساسمونه. پس شرکت کردن توی این کلاس تصمیم درستی بوده. نمیدونم نهایتا چی میشه. مهم اینه که من الان دارم لذت میبرم.
موضوع دیگه ای که در طول این دوره یاد گرفتم، قدم به قدم کار کردن بود. یعنی من توی این دوره، با استفاده از تکنیکهای دوره حل مسائل، پروژه های کلاسیم رو پیش میبردم و تکمیل میکردم. یعنی هر دفعه اون قسمتهاییش که برام آسونتر و مشخص تر بودن رو انجام میدادم و بعد بقیه اش حل میشد… هر هفته…
این کار باعث شد که پله پله، من اعتماد به نفس پیدا کنم و آماده بشم برای پروژه نهایی کلاس. که اگر این قدمهای کوچیک (درمورد اعتماد کردن به قانون) در تمرینات هفتگی برای من پیش نیومده بود، محال بود که بتونم از پس پروژه پایانی بربیام.
مثلا یه بار که کمی گیج بودم و نمیدونستم الان باید برای پروژه ام چیکار کنم، رفتم تمام فایلهای هفته های قبل کلاسم رو که آماده کرده بودم رو باز کردم و دیدمشون و خودم رو تشویق کردم و گفتم همون خدایی که برای انجام اینا هدایتت کرد، برای پروژه فاینال هم کمکت میکنه.
یه سری جملات و عبارتها هم به دیوار روبروی میزم زده بودم که هر بار سرم رو بلند میکردم چشمم میوفتاد بهشون..
بعد چند تا عبارت تاکیدی و سپاسگزاری در مورد پروژه ام با صدای خودم ضبط کردم و نکته جالبی که به مرور متوجه شدم این بود که هر وقت قبل از شروع کارم این عبارتها رو گوش میدادم، اون روز کارم خیلی زودتر و راحتتر پیش میرفت… اینم یکی از نکاتی بود که یاد گرفتم از این به بعد قبل از انجام هر کاری عبارتهای تاکیدی که میخوام رو آماده کنم و گوش بدم.
یه تکنیک دیگه که فکر کنم استاد توی دوره 12 قدم راجع بهش گفتن این بود که (نقل به مضمون):
اگر یه موقع موضوعی پیش میاد، فکر نکنید که باید با یه کار فیزیکی اون رو حل کنید… نه اتفاقا باید ولش کنید و به جاش احساستون رو خوب کنید….
چندین بار در طول انجام پروژه نهایی، یه جاهایی به قولا کار گیر میکرد و نمیدونستم باید چیکار کنم…. کاری که کردم این بود که به خودم میگفتم: به قول استاد الان باید خوش بگذرونیم…. بعد یه فیلم شاد میزاشتم و مینشستم نیم ساعت فیلم نگاه میردم و بعد که برمیگشتم سر کارم، با چندتا کلیک ساده حل میشد!!!
حتی روز تحویل پروژه هم اینو امتحان کردم و جواب داد. یعنی چند ساعت مونده بود به تحویل پروژه و همین شرایط پیش اومد و من به خودم گفتم الان وقت لذت بردنه؛ و رفتم نشستم یه فیلم شاد نگاه کردم و وقتی برگشتم خیلی سریع راه حل رو پیدا کردم….
استاد من توی این کار، زبان و نحوه گفتگو با خدا، و دریافت و اعتماد کردن به الهاماتش رو یاد گرفتم (حداقل در این لول). و درواقع بهم ثابت شد که برداشتهای من از چیزهایی که به دلم میوفتاد، درست بوده و من توهم نزدم….
مثلا یه روز احساس کردم دارم یواش یواش مضطرب میشم به خاطر نزدیک شدن به روز تحویل پروژه و داشت احساس ناخوبی برام ایجاد میشد. در اولین قدم آگاه شدم به این موضوع و به خودم گفتم نباید بزارم این احساس در من قوی بشه. بعد شروع کردم به خوندن از روی عبارتهای تاکیدی که روی دیوار چسبونده بودم…. اتفاق جالبی که افتاد بعدش که دوباره مشغول کار شدم، برای یه لحظه همینجوری سرم رو چرخوندم از روی مانیتور و چشمم افتاد به این عبارت روی دیوار:
««اگر میخوای به خواسته ات برسی، راهش اینه که به اندازه کافی امیدوار و شاد باشی»».
اون لحظه از اون لحظاتی بود که به خودم گفتم من باید این اتفاق رو یادم بمونه و آخر پروژه معلوم میشه که دین این نوشته اتفاقی بوده، یا پیغام و هدایتی از خداوند برای من بوده.
یا اینکه یه روز توی اینستاگرام این نوشته رو توی استوری یه پیجی دیدم:
««تا خدا هست هیچ لحظه ای آنقدر سخت نمیشود که نشود تحملش کرد…. شدنی ها را انجام بده و تمام نشدنیهایت را به خدا بسپار»».
وقتی اینو خودم یه دفعه یاد بهبود گرایی که خانم شایسته توی دوره حل مسائل گفتن، افتادم و ازش اسکرین شات گرفتم و اینو هم یه نشونه دیگه از طرف خدا دونستم و دیگه هر وقت در طی انجام پروژه، یه کاری انجام نمیشد، یاد این جمله میوفتادم و میرفتم سراغ یه قسمت دیگه. و دیگه همینطوری بود که تیکه تیکه مثل قطعات یه پازل همش چیده شد کنار هم. فقط نکته اش این بود که با اون ترتیبی که من فکر میکردم چیده نشد اما خدارو شکر میکنم که اعتماد کردم و طبق روشی که بهم گفته میشد، پیش رفتم.
یکی دیگه از چیزهایی که از دوره 12 قدم یاد گرفتم و در جریان این پروژه هی میومد توی ذهنم این بود که، استاد یه جا گفتن وقتی که میشینین تجسم میکنید، بعدش فکر نکنید که من 2 ساعت از کارهای دیگه ام عقب افتادم و حالا با نگرانی بخوایم بریم کارهامون رو انجام بدیم… کار اصلی کار ذهنیه نه کار فیزیکی….
منم در طی انجام این پروژه، هر بار میخواستم بشینم روی قوانین کار کنم یا مثلا کامنت بنویسم یا نت برداری کنم از دوره ها، به خودم میگفتم: ««این اون کار اصلیه که باید انجام بدم که وقتی شروع کردم پروژه رو، کارام سریع انجام بشه و آسون پیش بره»».
یه نکته ای رو هم درباره پروژه بگم:
این یه دوره آنلاین بود که خارج از ایران برگزار میشد و شرکت کننده ها از کشورهای مختلفی از ایران و اروپا و آمریکا توی دوره شرکت کرده بودن که حدود 40 نفر بودیم. ما برای انجام پروژه 2 تا انتخاب داشتیم: یا اینکه بر اساس نمونه کاری که استادمون بهم داده بود پیش بریم، و یا اینکه خودمون از بیس، یه کار متفاوت و جدید انجام بدیم….
من از همون اول شروع پروژه، یه سری ایده ها و تصاویر توی ذهنم میومد، که یه دفتر خریدم و هر بار اونارو داخل دفترم یادداشت میکردم. حتی بعضی وقتها یه جمله یا یه کلمه به ذهنم میرسید که یادداشتش میکردم…
روند کلاس اینجوری بود که دانشجوها، هر هفته کاراشون رو برای استاد ارسال میکردن و درواقع ما تا یه مدتی از کار همدیگه خبر نداشتیم که کار هرکسی چجوریه و مثلا چه تعداد از بچه ها از حالت 1 استفاده میکنن و چه تعداد از حالت 2. البته بعد از یه مدتی من با چندتا از بچه های کلاس دوست شدم و کارهاشون رو دیدم اما اون چند نفر، همشون جز افرادی بودن که یا بر اساس سمپل استادمون پیش رفتن یا با یه ایده ای خیلی شبیه به اون، داشتن کار میکردن.
استاد،……… روز آخر بخشی از کار من تکمیل نشد. ولی من حسم کاملا خوب بود و احساس کردم دیگه لازم نیست از اینجا به بعدش رو ادامه بدم و همین کافیه و ارسالش کردم. و دیگه یاد گرفته بودم که همه چیز رو با احساسم بسنجم. و چون حسم خوب بود، دیگه هیچ نگرانیی هم نداشتم.
دیشب که زمان ارائه بود، اتفاقی که افتاد این بود که استادمون بعد از ارائه من گفت: ««بچه ها من ازتون نمیخوام که کارتون به ادونسیه کار مهشید باشه…. مهشید یه سری از کارهایی که انجام داده به واسطه دانش جداگانه ایه که داره. ولی اشکال نداره اگه شما این کارا رو نمیتونید انجام بدید، ولی شما هم باید بتونید از دانش رشته خودتون توی کارتون استفاده کنید»».
وقتی داشت این حرفا رو میزد، صدای خانم شایسته توی دوره حل مسائل توی گوشم زمزمه شد که میگفت: ««این نتیجه استفاده کردنت از همون امکانات موجودته»». (یعنی توانایی که من به واسطه رشته خودم داشتم و ربطی به این دوره خاص نداشت)
استاد توی کل کلاس، من تنها فردی بودم که یک کار کاملا متفاوت و جدید انجام داده بودم. من فکر میکردم حداقل نصف کلاس، از ایده های خودشون استفاده میکنن ولی فقط من بودم…. اینجا من تازه به اهمیت کاری که تونسته بودم انجام بدم پی بردم. و متوجه شدم با اینکه بخش آخر کار رو فرصت نکردم اضافه کنم، تا همینجا هم نسبت به بقیه کارها خیلی سطحش متفاوته.
خانم شایسته عزیزم، من در تمام مدتی که به ایده ها و کارم فکر میکردم، صدای شما رو توی گوشم میشنیدم که میگفتین: ««فقط خودت باش و سبک شخصی خودت رو داشته باش…»» و همین باعث شد که من جرات انجام یه پروژه متفاوت و جدید رو پیدا کنم.
ممکنه برای بعضی از افراد (به خصوص دوستانی که تازه با قوانین آشنا شدن) چیز ساده ای به نظر بیاد، یا فکر کنن خوب حالا مگه چی شده؟ یه پروژه تحویل دادی؟!
ولی دوستانی که مدتیه با این آگاهی ها آشنا هستن و ازشون استفاده میکنن میدونن که قضیه فراتر از این حرفاست.
من توی این کلاس و در طی انجام پروژه هاش، یاد گرفتم که به کدوم صداهایی که میشنوم گوش بدم و اعتماد کنم و از چه نجواهایی اعراض کنم…. و مهمتر اینکه، مطمئن شدم که برداشتم از همه اون نشانه هایی که دریافت میکردم درست بوده و توهم نبوده.
در نهایت اینکه، استادم خیلی از کارم خوشش اومد و خیلی ازم تعریف کرد و حالا میخوام یه نکته دیگه ای رو بگم…..
من چند روز قبل از تحویل پروژه، یه متنی توی تمرین ستاره قطبیم برای خدا نوشتم، که همونو اینجا کپی پیست میکنم:
««ای عزت و افتخار ای عزت و افتخار من ای عزت و افتخار من تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم خودت خودت خودت یاری و هدایتم که پروژه ام اونقدر خوب و عالی و شگفت انگیز و زیبا و بی نظیر و حرفه ای و سطح بالا بشه که من در روز ارائه سربلند باشم و نشانه ای از سمت خودت برایم قرار بده که نشون بده که تمام این دریافتها و کارهایی که حس کردم و این مدت انجام دادم درست بود و برداشت من از این اتفاقات و احساسات درست بوده و شرکت در این کلاسها در جهت رسیدن به خواسته های عالی و بهشتی و خدایی من و در جهت رشد و گسترش منه و قدمهام رو استوارتر و فوق العاده تر و ایمانم رو بیشتر کنه. از درگاهت مسئلت میکنم ای اجابت کننده دعای درخواست کننده. خدایا خودت میدونی منظورم چیه خودت نشانه ای عالی برایم قرار بده که نشونم بده راهم درسته و راه صالحین و کسانی است که به آنها نعمت داده ای نه راه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان….. هزاران بار سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم»».
نکته اینه: بعد از کلاس، استادم بهم پیغام داد و گفت خیلی کارت خوب بود و میخوام اگر کار مناسبی پیدا کردم، برات بفرستم.
من نشونه خودم رو دریافت کردم………. و خدا قلبم رو مطمئن کرد و حالا به قول استاد عباس منش، با این نتیجه، با ایمان بیشتری میتونم از قوانین استفاده کنم.
من این پروژه و کلاسم رو، همونجور که استاد توی دوره 12 قدم گفتن، سوت زنان طی کردم و به قول استاد که خاطره وزن کم کردنشون رو تعریف میکردن که به خودشون گفتن: ««اگر من تونستم اینکار رو بکنم، پس هر کار دیگه ای رو میتونم بکنم»»، منم الان به خودم میگم: ««اگر من تونستم قوانین رو اینجوری توی این دوره و برای انجام پروژه های این کلاس و با این لول و کیفیت انجام بدم، پس توی هر موضوع دیگه ای هم میتونم ازشون استفاده کنم»».
استاد،….. من الان به اون استیتی رسیدم که به جز زیر دوش یا زمانهایی که یک کار خیلی تمرکزی میخوام انجام بدم، بقیه اش هدفون توی گوشمه، و یا دارم به فایلهای شما گوش میدم یا عبارات تاکیدی، یا آهنگهای تجسمی…..
یکی از موارد دیگه ای که دوست دارم بهش اشاره کنم اینه که حس میکنم یه تغییر بزرگ برای من از زمان استفاده از دوره حل مسائل پیش اومد و اونم این بود که، اولین دوره ای بود که من هم کامل همه جلساتش رو گوش دادم، و هم کامل نت برداری کردم و مهمتر از همه: همه تمرینات هر جلسه رو انجام دادم و توی بخش کامنتها نوشتم.
استاد حس میکنم این کلید ماجرا بود برای من. من قبلا دوره 12 قدم رو هم داشتم اما هم کامل ندیده بودمش و هم اینکه نت برداریهام خیلی خلاصه تر بود و مهمتر اینکه تمرینات رو اینقدر عمیق انجام نداده بودم… بعد از دوره حل مسائل، شروع کردم 12 قدم رو دوباره نت برداری کردم و دارم برای هر جلسه، کامل نت برداری میکنم و تمرینات رو انجام میدم و الان به قدم 4 رسیدم….
استاد، من سالهاست که دارم کار میکنم. میخوام بگم که فکر نکنید مثلا تازه شروع به انجام پروژه کردم و این برام تازگی و جذابیت داره. نه… موضوع این نیست… موضوع فقط تحویل یه پروژه نبود برای من …… موضوع اینه که من تونستم به خودم و به ذهن خودم ثابت کنم که شما درست میگفتین….که آگاهیی هایی که به ما آموزش میدین درسته و جواب میده… که من میتونم از این روش برای بقیه خواسته هام هم استفاده کنم…..
احساس میکنم خدا مثل یه بچه نوپا دستم رو گرفت و منو train کرد و انگار تازه دارم با زبان خدا آشنا میشم… انگار تازه دارم زبان نشانه ها رو میفهمم….
استاد، من الان چند ساله که دارم از دوره های شما استفاده میکنم و روی خودم کار میکنم. نتایجی که تا الان گرفتم شامل چیزهایی مثل حال خوب و احساس آرامش، بهتر شدن روابطم با دیگران، در صلح بودن با خودم و روون شدن چرخ زندگیمه. اما این یکی فرق میکنه… اصلا منظورم این نیست که اونا چیزهای کمی هستن یا بخوام دست کم بگیرمشون…. نه….. موضوع اینه که این یکی برای ذهنم به شکل کاملا واضحی، قابل سنجشه…. این یه سَنَده برای ذهن من.
این اون چیزیه که من میتونم باهاش به خودم بگم:
میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود میشود…….
من تصمیم گرفتم این کامنت رو برای آگاهی های دوره شیوه حل مسائل زندگی بنویسمش، تا دوستانی که این دوره رو نخریدن هم بتونن بخوننش و شاید توی تصمیم گیری بهشون کمک کنه.
استاد عزیزم، خانم شایسته مهربونم
نمیدونم چطور حس سپاسگزاریم رو بهتون منتقل کنم…..
بینهایت ازتون سپاسگزارم…
میبوستون و از خدا، براتون شادی و برکت روز افزون طلب میکنم.