در تمام دورههای آموزشی ام، همواره سعی من این بوده تا مفهوم و فاکتوری را در هر دوره آموزش بدهم که:
- اولاً: نتایج شگفتانگیز و پایدار آن را در زندگیام تجربه کرده باشم.
- ثانیاً: به این اطمینان برسم که این مفهوم، بیشترین تأثیر مثبت را بر کیفیت زندگی دانشجو در تمام جنبهها میگذارد.
چندین ماه مشغول مطالعه و تحقیق پیرامون عوامل موثر در رشد فردی بودم. پس از بررسی موضوعات مختلف و مطالعات گسترده پیرامون آنها، به فاکتوری هدایت شدم به نام “ احساس لیاقت ” یا ” احساس خود ارزشمندی”.
در روند تحقیق و مطالعه پیرامون این فاکتور مهم، هرچه نتایج زندگیام را بیشتر کنکاش کردم، متوجه شدم در تمام مواردی که من به نتایج مد نظرم رسیده ام، آنجایی بود که درباره آن خواسته از درون احساس لیاقت داشته ام. اما آنجایی که فاکتور احساس لیاقت درونی در من کمرنگ بوده، بدون استثناء مسیر ناهموار پیش رفته و نتایج راضی کننده نبوده است.
وقتی این شواهد عینی از نقش احساس لیاقت را کنار اساسیترین قانون جهان قرار میدهم که میگوید: تمام تجربههای زندگی ما بازتاب فرکانسهای خودمان است، به خوبی متوجه قدرت تعیین کنندهی ” احساس لیاقت ” در میزان تجربه خوشبختی میشوم. زیرا غالبترین فرکانس ارسالی ما به جهان، نگاه و باوری است که نسبت به خودمان و میزان ارزشمندیمان داریم. از آنجا که «احساس لیاقت»، هستهی اصلی فرکانس ماست، کیفیت زندگی ما دقیقاً بازتاب این فرکانس است.
فرکانس «احساس لیاقت» – با اختلاف – قدرتمندترین عاملی است که تعیین میکند مسیر زندگی ما چقدر روان باشد؛ چقدر نعمتها به راحتی و از مجراهای مختلف وارد زندگی ما بشود و چقدر در رضایت درونی زندگی کنیم و در یک کلام، چقدر آسان شویم برای آسانی ها.
کافی است کمی به تجربههای زندگیات فکر کنی تا بفهمی کدامیک از رفتارهای شما در هر جنبه از زندگی، از احساسعدم لیاقت نشأت گرفته و چطور زندگی را بر شما دشوار کرده است و کدامیک از احساس لیاقت سرچشمه گرفته و مسیر پیشرفت را برای شما هموار کرده است. برای اینکه ضرورت کار کردن روی احساس لیاقت را بهتر درک کنی، در بخش نظرات این فایل به این سوال جواب بده.
سوال:
- چه مثالهای داری از ضربههایی که به خاطر «احساسعدم لیاقت» خورده ای؟
- در چه مقاطعی از زندگی، احساسعدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است؟
بعنوان مثال آنجایی که:
- به خاطر احساسعدم لیاقت، از معلم خود درخواست توضیح اضافه و دوباره درس را نداشتی؛
- به خاطر احساسعدم لیاقت، رابطهات را با فرد نامناسب قطع نکردی؛
- به خاطر احساسعدم لیاقت، نتوانستی به درخواست نامعقول دیگران «نه» بگویی؛
- به خاطر احساسعدم لیاقت، به دیگران باج دادی و رفتار نامناسب آنها را تحمل کردی؛
- به خاطر احساسعدم لیاقت، پیشنهاد ارتقاء شغلی به مدیر خود ندادی و درخواست افزایش حقوق نداشتی؛
- جرأت برقراری ارتباط با فرد مناسب را نداشتی به این دلیل که خود را لایق ارتباط با او ندانستی؛
- با افراد موفق و ارزشمند همنشین شدی اما آنقدر خودت را ارزشمند ندانستی که بتوانی در آن جمع اظهار نظر کنی؛
- آنجایی که مرتباً به دنبال تأیید دیگران بودی؛
- آنجایی که آسایش خودت را فدای جلب رضایت افراد مهم زندگیات کردی؛
و…
یادآوری این مثالها به خوبی ضرورت بازسازی احساس لیاقت درونی را به ما میفهماند. زیرا طبق قانون، تا وقتی از درون احساس لیاقت نداشته باشیم، جهان ما را لایق تجربه نعمتها نمیداند. البته که بازسازی احساس لیاقت، یک دکمه نیست که با فشردن آن، همه چیز یک شبه تغییر کند. بلکه یک فرایند است که قدم به قدم باید طی شود.
فرایند آموزشی تمرین محور این دوره به شما کمک میکند تا در سطح فرکانسی و باوری احساس لیاقت درونی خود را پرورش دهید. سپس جهان در پاسخ به این احساس لیاقت خالص و درونی، خود به خود شرایط بیرونی شما را بهبود میدهد؛ مسیر پیشرفت را برای شما هموار میکند و درهایی از خیر و برکت به زندگی شما می گشاید.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره احساس لیاقت و نحوه خرید این دوره را از اینجا مطالعه کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 10MB0 دقیقه
- فایل صوتی معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 10MB0 دقیقه
معرفی دوره قسمت یک
نوشتاری
“ احساس لیاقت ” یا ” احساس خود ارزشمندی بی قید و شرط مون”
1.نگاه و باوری نسبت به خودمان و میزان ارزشمندیمان
«احساس لیاقت»، هستهی اصلی فرکانس ماست، کیفیت زندگی ما دقیقاً بازتاب این فرکانسِ:
1.من بی قید و شرط ارزشمندم چون به این دنیا اومدممم
2.بی قید و شرط لایق تجربه عشق زیبا،رابطه سرشار از توجه و احترام هستم، رابطه ای سرشار از عشق آرامش رهایی در جریان لذت ودوستی واطمینان قلبی وشادی
3.من بی قید و شرط لایق نعمت ها و ثروت های فراوانم به سادگی و آسانی
2.بیدارى خودارزشمندى بى قید و شرطمون قدرتمندترین عاملیِ که تعیین میکند مسیر زندگی ما چقدر روان باشد؛ چقدر نعمتها به راحتی و از مجراهای مختلف وارد زندگی ما بشود و چقدر در رضایت درونی زندگی کنیم و در یک کلام، چقدر آسان شویم برای آسانی ها.
تجربه نعمتها
بهبودی شرایط بیرونی،درهای برکت،پیشرفت مون«در عشق،ثروت سلامتی و آرامش»
١.هدیه زیباى روفرشى کِرِم زیبامون
٢.واى سرشیرهاى تازه و پرچرب و فراوان هراز
٣.ادکلن زیبایى که بهم هدیه دادى«بوی خوشمون»
4.میهمان عزیزت که میگه الهی دورت بگردم زیبا عزیزممم
3.درخواست:
١.درخواست دو برگ دستمال کاغذى
4.درخواست دیگران هر جور راحتم
١.درخواست خرید سبد حصیرى و من طبق سلیقه انتخابى مون سفارش میدم و میخرم
5.رابطه مون با فرد مناسب«جرات برقراری ارتباط با افراد مناسب»:
١.بنده مهربونت آقاى محمد جاسم…
6.شایسته رفتار مناسب
١.احساسمو با عزیزان راحت در میون میذارم
٢.درست تحویل دادن یا گذاشتن کارت بانکى مون
7.احساسلیاقت، پیشنهاد هامون:
١.درخواست افزایش ارزش حضورمون
8.هم نشینی با افراد موفق و اظهار نظر:
١.مشورت و عرض کردن پیشنهادمون با بنده مهربونت
*بی توجه به تأیید دیگران ؛جلب رضایت
معرفی دوره قسمت یک
نوشتاری
“ احساس لیاقت ” یا ” احساس خود ارزشمندی بی قید و شرط مون”
1.نگاه و باوری نسبت به خودمان و میزان ارزشمندیمان
«احساس لیاقت»، هستهی اصلی فرکانس ماست، کیفیت زندگی ما دقیقاً بازتاب این فرکانسِ
2.قدرتمندترین عاملی است که تعیین میکند مسیر زندگی ما چقدر روان باشد؛ چقدر نعمتها به راحتی و از مجراهای مختلف وارد زندگی ما بشود و چقدر در رضایت درونی زندگی کنیم و در یک کلام، چقدر آسان شویم برای آسانی ها.
تجربه نعمتها
بهبودی شرایط بیرونی،درهای برکت،پیشرفت مون«در عشق،ثروت سلامتی و آرامش»
3.درخواست
4.درخواست دیگران هر جور راحتم
5.رابطه مون با فرد مناسب«جرات برقراری ارتباط با افراد مناسب»؛
6.شایسته رفتار مناسب
7.احساسلیاقت، پیشنهاد درخواست افزایش حقوق
8.هم نشینی با افراد موفق و اظهار نظر
*بی توجه به تأیید دیگران ؛جلب رضایت
بسم الله رحمان رحیم
سلام به استاد گلم و مریم جان عزیزم
و دوستای نازنینم در عقل کل
تازه فهمیدم که بزرگترین پاشنه اشیلم در همه جنبهای زندگیم عدم احساس لیاقت هستش
یعنی من خودمو نه در روابط ن در ارطبات با رب و نه ثروت ارزشمند بدونم
جهان خیلی واضح بهم نشون داد
من شرایط مدرسه رفتنو نداشتم و هیچ وقت مدرسع نرفتم و توی زندگیم خیلی احساس بی ارزشی میکردم که مدرکی ندارم
و همین عدم احساس ارزشمندی
باعث شد به سختی پول در بیارم و به اسانی از بین بره باعث شد خودمو لایق خوشبختی ندونم و انقد زندگی برام سخت بشه باعث شد خودمو لایق ازدواج و حتی لایق خاستگار هم ندونم با اینکه دختر زیبا و با وقاری هستم میگفتم من کی باشم یکی بیاد منو بگیره من حتی باورهای درستی در مورد خداجونم هم نداشتم اینکه من هم لایق هدایت الله هستم من هم بنده پاک الله هستم من هم لیاقت اینو دارم که خداوند به اسانی هرچیزی که میخوام رو بهم بده
من تصمیم گرفتم خودمو تغییر بدم و ارزشمندیمو به هیچ چیز بیرون از خودم ندونم
اینو هم به خودم و هم به کل جهان ثابت میکنم که
من فاااارغ از هییچ دستاوردی ارزشمند هستم بدوون هیچ مدرکی من بینهایت ارزشمندم
و خیلی خوشحالم تونستم این پاشنه اشیلو پیدا کنم
و با فایلهای رایگان روش کار کنم تا کمی بهتر بشه و بتونم با کمک خداجون دوره زیبایی احساس لیاقت و دوره عزت نفس رو تهیه کنم
باشد که ما به هر انچه که دوست داریم با هدایت و حمایت ربّ العالمین بهش برسیم
سلام خدمت استاد عباسمنش گرامی، خانم شایسته مهربان و دوستان گلم
استاد ممنونم ازتون به خاطر تولید و انتشار این آگاهی ها
سوالات :
چه مثالهای داری از ضربههایی که به خاطر «احساسعدم لیاقت» خورده ای؟
در چه مقاطعی از زندگی، احساسعدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است؟
استاد یه چیزی بگم اول کامنت، یعنی با طرح قضیه احساس لیاقت و فایلهای دانلودی و این دو تا سوال بالایی، چنان طوفانی توی درونم به پا شده که حد نداره،
یعنی دارم درونم رو شخم میزنم تا ببینم شرایط فعلی من به لحاظ احساس لیاقت چطوره
اولش که شما سوالات رو مطرح کردین ، با خودم گفتم من که فکر نکنم چیز خاصی بتونم برای جواب دادن داشته باشم،
ولی از دیروز هی دارم درونم رو کنکاش میکنم و دارم یه چیزایی پیدا میکنم که میخام اینجا مطرح کنم.
کامنتای دوستان رو که میخوندم اکثرا از دوران کودکی شون گفته بودن که او اون روران ضربه خوردن،
منم که فکر میکنم یادم داره میاد ، زمانی که بچه بودم تو خونه هر اتفاق بدی که میافتاد، با این که من نقشی تو اون اتفاق نداشتم ولی همه کاسه کوزه ها سر من خراب میشد و من مقصر داستان شناخته میشدم و تنبیه میشدم، الان میفهمم که این به خاطر عدم احساس لیاقت بوده.
وقتی مهمون داشتیم ما حق حرف زدن نداشتیم یا وقتی پدر و مادرم بیرون میرفتن من رو نمیبردن ، چون احساس لیاقت نداشتم و به خودم ارزش قائل نبودم.
وقتی پدرم میخاست برام کفش بخره، خودش یه کفش بنجل و زشت انتخاب میکرد و با اینکه من بهش میگفتم اینو نمیخام ولی به زور کفش رو برام میخرید و من هم بالاجبار قبول میکردم، چون برای خودم ارزش قائل نبودم ، پدرم هم برام ارزش قایل نمیشد، اوی دبیرستان پدرم بهم گفته بود اگه درساتو خوب بخوبی و کنکور قبول بشی برات رایانه میخرم، ولی با اینکه من تو کنکور قبول شدم ولی پدرم برام نخرید، الان متوجه میشم که این از عدم احساس ارزشمندی خودم بوده،
کودکی و نوجوانی من به همین منوال گذشت،
البته من خودم همیشه مطالعاتی در خصوص مباحث موفقیت داشتم و یه مقداری میدونستم که باید دیدگاه مثبت داشته باشم و از خدا باید شرایط باکیفیت بخام، ولی از قوانین به صورتی که استاد بیان میکنن چیزی نمیدونستم.
الان که فکر نیکنم میبینم وقتی که شاغل شدم هم احساس عدم لیاقت کار خودشو کرده
سال 86 که تازه استخدام شده بودم مرتب به دلیل کم کاری توبیخ میشدم در حالی که علت اشکالات کاری من به عدم تجربه بوده و نه اینکه بخام عمدا کم کاری بکنم ولی به خاطر عدم احساس لیاقت خودم فکر میکردم که حتما حقمه و اعتراضی نمیکردم ، حتی در ادامه کارم، توبیخات شدیدتری رو تجربه کردم، و الان که دقت میکنم، متوجه میشم که چون برای خودم ارزش قائل نبودم ، جهان بهم ثابت میکرد که من لایق نیستم،
بعد که شرایط کاریم عوض شد و من با شور و علاقه کار میکردم و اون شرایط قبلی وجود نداشت ولی باز به نوع دیگه ای اتفاقاتی برام میافتاد
مثلا کارم یه جوری بود که من باید عصر هم سرکار میبودم در حالی که بقیه همکارام ساعت2 میرفتن خونشون و این در حالی بود که همه اونا اضافه کار میگرفتن و منی که عصرها کلا اداره بودم، کمترین اضافه کاری رو به من میدادن، و الان متوجه میشم که باز به خاطر این بود که من در درون خودم ، برای خودم ارزشی قائل نبودم،
ولی دیگه داشت کاسه صبرم لبریز میشد و تو خونه با همسرم بحثمون میشد و همسرم میگفت دیگه این شرایط رو نمیتونه تحمل کنه (چون توی یه شهر دیگه بودیم و تنها) ، منم با مشورت یکی از دوستانم، به رئیسم اعلام کردم که من دیگه عصرها نمیام سرکار، ولی خیلی ترس داشتم( چون من به شرایط جدیدم نیاز داشتم و اصلا نمیخاستم برگردم به محیط کار قبلیم)، و الان متوجه میشم که من خودم رو لایق شرایط عادلانه دونستم و سعی کردم احساس ارزشمندی خودم رو به منصه ظهور برسونم،
خلاصه رئیسم علیه من گزارش کرد و من رو برای اخذ توضیح به مرکز استان فراخوندن، ولی من دیگه راهی نداشتم و باید تا آخر ادامه میدادم و به خدا توکل کردم و رفتم استان و با بالاترین مقام اداره صحبت کردم و با کمال ناباوری ایشون به من گفت برو به کارت ادامه بده و مشکلی نیست،
وقتی من خودم رو لایق دونستم، جهان هم با من همکاری کرد و فرکانس ارزشمندی منو به خودم برگردوند،
الان متوجه میشم که تمام شرایط و اتفاقات زندگیم، به خاطر احساس لیاقت یا عدم وجود اون بوده،
جاهایی هم بوده که من خودم رو لایق بهترین ها دونستم و همون جور هم شده ،
مثلا تو بحث ازدواجم، همیشه از خدا میخاستم که من لایق بهترین همسر و فرزند هستم و شکر خدا ، هم از همسرم و هم از فرزندانم راضی هستم و حتی فراتر از خواستم بوده.
از زمانی که با استاد آشنا شدم ، سعی کردم با آموزه های استاد ، احساس ارزشمندی خودم رو افزایش بدم،
دیگه مثل قبل سعی نمیکنم دیگران رو راضی نگه دارم ، یا به خاطر دیگران خودم رو به زحمت بندازم و سعی میکنم اولویت زندگیم، خودم باشم،
خودم رو تشویق میکنم ، به خودم جایزه میدم، خودم رو نوازش میکنم، و میببنم که رفتار دیگران در مورد من تغییر کرده، الان که میرم میش همکارای دیگم که تو یه ساختمان دیگه هستن ، برام خیلی بیشتر ارزش قائل میشن و احترام بیشتری میزارن یا تو بین فامیل همسرم هم رفتارشون با من خیلی بهتر از قبل شده و اینها رو به خاطر افزایش حس ارزشمندی خودم میدونم.
با همین فایلهای دانلودی و کامنتهای با ارزش دوستان و فعالیت تو سایت همین طور ادامه میدم تا تو مدار خرید دوره با ارزش احساس لیاقت قرار بگیرم.
سپاسگزار استاد و همه دوستان هستم.
موفق باشین
بنام حضرت دوست که هرچه داریم ازوست
سلام به همه عزیزان
احساس عدم لیاقت
یه رپ بخونم
از چی بگم برات
انتظار داری چه چیزی ازین فرکانس دَراد
بجز حس بد،بی احترامی ، چک و لگد
خب آره رفیق،حرف توشه، بخاطر فرکانس غلط
تو هم مثل منی تو هم کم درد نداری
درد اصلیت اینه که احساس لیاقت نداری
من کسی نیستم با این زخما دردم بگیره
همونی ام که بی قید و شرط خودشو بغل میگیره
از چی بگمممم
خدا ازین باورهای محدود و بسته
که دست و پامو مثل زنجیر بسته
باورایی که میگن،لایقش نیستی،سر جات بشین
اولش سختی بکش و بعدش بیا نتیجه ببین
چه بلاهایی سرم آورده این حس:
(اینا البته بلا نیس
اهرم رنجه)
تحقیر،تهمت بی احترامی، تنهایی(از اونایی که کسی دوستت نداره)، تلاش زیاد بدون نتیجه،
محتاج تایید بودن، تلاش برای جلب احترام، نردبان رشد بقیه شدن، رفتن دنبال تحصیلات و پول و شهرت و … عوامل بیرونی برای بدست آوردن این حس
دوربودن از رفاهیات، و و و
خب اگه با جزییات بگم؛
اولش تو خونه برادرای کوچکترم بهم احترام نمیذارن یعنی دارن ولی حرف گوش نمیکنن
دومش نموندن پول تو حسابمه؛
یا اتفاقات دیگه مثل
دو هفته پیش که صرفا با یه تماس تلفونی بابت مشورم 100 دلار دریافت کردم
بعدش پروژه ای که گرفتم ذهنم میگفت الان دیگه باید زحمت بکشی و … تا اینکه 50 درصد پروژه لغو شد، اون 50 درصد اولشو البته بیعانه گرفته بودم ولی ادامش بخاطری لغو شد که ذهن من نمیپذیرفت که من لایقشم
اتفاق چنروز پیشو بگم
یه کارفرما تماس گرفته بود
آدم پولداریه
آقا رفتم سر قرار
یه ساعت دیر اومدن هرچند ازم پذیرایی کردن
بعدش زمینو دیدیم و مواردیکه نیاز بود
بعدش تو جلسه اینا یه صحبتی شروع شد با دوستانشون کلا منفی گرایی و کمبود و…منم متوجه نبودم توجه منو برد سمت باقالیا
ناهارو خوردیم بعدش رفتم ازونجا به سمت بازار پیاده روی کردم با خودم صحبت کردم آروم شدم
این دیر سر قرار حاضر شدن در حالیکه قبلش تعیین شده بود تایم و اشتراک در جلسه منفی شون نشانه عدم احساس لیاقتمه
البته که در کنارشون احساس خود کم بینی هم داشتم که اینم نشانست
روز بعد کلا کنسل کردم پروژه رو و ردش کردم گفتم کار نمیکنم، میخواستن سرم کلاه بزارن و متن قراردادو نخونده امضا کنم. بار اول که خوندمش گفتم این موارد بمن مربوط نمیشه
دوباره پرینت گرفتن ورقا رو تا زدن آخرشو آورد گفت امضا کن گفتم بزار از اول ببینمش دیدم اون مواردو پاک نکرده که موارد اضافی زیادی هم بود اینو که دیدم چند لحظه مکث کردم قلبم گفت کنسلش کن
کنسل کردم هرچقدرم اسرار کردن قبول نکردم.
یه کینه ای هم نسبت بهشون درونم بوجود اومده بود
زمانی متوجه شدم که خداوند بهم نشانه داد تو قرآن که ببخشم
(سوره نسا 148و149) که در مورد بخششه
میدونم عدم رشد در بحث مالی من اولش کمبوده بعدش لیاقت و گره زدن لیاقتم و ارزشم به عوامل بیرونی
من بخودم قول میدم و همینجا تعهد میدم تصاعدی بیارم بالا احساس لیاقتمو تصاعدی تصاعدی با درک درست تکامل و عدم کمالگرایی.
یه ترمز دیگه گاهی منو ناراحت میکنه و اون داشتن احساس بد بخاطر عدم احساس لیاقته یعنی نپذیرفتن این عیب در خودم و عجول بودن بخاطر تغییرش
(آگاه شدن نسبت به اینکه احساس لیاقت ندارم خودش تبدیل میشه گاهی به یه درد یعنی قبلا که آگاه نبودم بیخیالتر بودم و حالمو خوب نگه میداشتم)
میدونم ضعف دارم
در مورد ارتباط با افراد ثروتمند
درمورد باور و تصویر از خودم
درمورد جاهایی که سرم پایینه و خجالت میکشم
در مورد ترس از حرف مردم
در مورد دلسوزی
در مورد کمالگرایی
و و و
الهی شکرت که کمکم میکنی
الهی که شاد باشیم و سعادتمند ، ثروتمند و لیاقتمند.
من اگه بخوام از نشانه و اتفاقاتی ک برای عدم احساس لیاقت بگم ، میتونم بگم من هر روز و هر روز چوبش خوردم فکر کنم تمام شرایطی ک شما گفتید رو من تجربه کردم ؛ شده کسی ازم درخواست کنه و من نتونم “نه” بگم ، شده از یک فردی در جمعی خوشم بیاد ولی حتی خجالت میکشیدم با هم چشم تو چشم شیم چه برسه با هم حرف بزنیم و من وقت با ارزشش رو بگیرم ، به شدت وقتی در جمع هستم نگاه ها برام خیلیییی سنگینه و اصلا نمیتونم راحت باشم… و هزاران مورد دیگه ک خیلیا رو اصلا یادم نمیاد. نمیدونم کسی این مشکل رو داشته یا نه ولی دو سالی میشه ک من به شدت با کمبود عزت نفس و عدم احساس لیاقت مواجه هستم ، فکر کنم این روی حرف زدن و صحبت کردن من تاثیر گذاشته ! من استرس میگیرم که سوتی ندم وقتی با یکی حرف میزنم و اتفاقا هم سوتی میدم ،واژه هارو گاهی نمیتونم درست تلفظ کنم یا کلمه مناسبی نمیتونم پیدا کنم ، مخصوصا در جمع . و تو همین دو سال احساس میکنم شنواییم ضعیف تر شده و کلا وضعیت داغونی در این رابطه دارم ….
سلام دوست عزیز
همه به ما به واسطه محیط خانواده، دوستان، مدرسه و معاشرت با ادمهای ناآگاه،گهگاهی توسری خوردیم و این احساس از دوران کودکی با ما همراه بوده و رشد کرده و خیلی غیر منطقی بزرگ شده، مهم نیست الان چ شرایط روحی و فکری داری همینکه توی سایت هستی و دنبال آگاهی هستی یعنی در مسیر درست رشد، تغییر و پیشرفت هستی، فقط کافیه آموزش هارو دنبال کنی و بدونی که شما تنها نیستی و خیلیا این مسائل رو داشتن یا دارن با یه کم فکر کردن و عمیق نکاه کردن به خود و گذشته خود میتونی مچ نشخوارهای ذهنی منفی خودتو بگیری و آروم آروم حلش کنی راهش ماندن در مسیر و تشویق خودته، باهر یک ذره تغییر در احساست نسبت ب خودت هی میتونی بهتر و بهتر بشی. فراموش نکن خودتو داری با یک عالمه احساس لیاقت و ارزش که خدا بهت داده، اگر روی خوبیا و نکات مثبت خودت تمرکز کنی یواش یواش حالت و حست و انرژیت خوب و خوبتر میشه و هی اوضاع بهتر و بهتر میشه. در پناه خداوند یکتا موفق و پایدار و سلامت و ثروتمند باشی