معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1 - صفحه 20

507 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    milad گفته:
    مدت عضویت: 2895 روز

    سلام استاد وقت بخیر واقعا ازتون سپاسگزارم بابت تمام دوره ها و فایل های هدیه فقط سئوالی که من دارم این دوره چه تفاوتی با دوره عزت نفس دارد؟

    یا این دوره ادامه دوره عزت نفس است !؟

    اگر میشه لطفاً جواب سوالات بنده رو بدید ممنونتون میشم

    با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1536 روز

    به نام خداوند مهربان. سلام خدمت دوستان گرامی و استاد عزیز

    1- چه مثالهای داری از ضربه‌هایی که به خاطر «احساس‌عدم لیاقت» خورده ای؟

    2- در چه مقاطعی از زندگی، احساس‌عدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است؟

    در مورد سوال اول: من ایده‌های بسیار فراوانی در حوزه کسب و کارم دارم و بارها شده خواستم دوره‌ی آموزشی ای رو درست کنم در مورد نرم افزارهای خاص که من اطلاعات کاربردیم در اون حوزه 80٪ بوده اما به دلیل اینکه 20٪ اطلاعات رو نداشتم خودم رو لایق نمیدونستم که در مورد اون نرم افزار دوره برگزار کنم و میگفتم من بلد نیستم در صورتی که میتونستم برم اون 20٪ رو هم یادبگیرم و سپس دوره رو آماده کنم اما دست به تولید دوره نمیزنم چون خودم رو لایق نمیدونم که من میتونم فردی باشم که میتونه آموزش دهنده این نرم افزار به دیگران باشه.

    بارها شده زمانم رو تلف کردم و دست به یادگیری مهارت جدید، بهبود باورها نزده‌ام به خاطر اینکه به خودم میگم این کارها رو انجام بدم که چی بشه؟ من که لایق نیستم. من که ارزشمند نیستم. من که توانمند نیستم. یعنی به دلیل اینکه خودم رو ارزشمند نمیدونم برای خودم زمان نمیگذارم که مهارت یادبگیرم و رشد کنم و زمانم رو تلف می‌کنم.

    بارها شده پدرم یا افرادی درخواست به من کردن که کمکت می‌کنیم فلان رشته رو بری، فلان نعمت رو تجربه کنی اما به این دلیل که خودم رو لایق نمیدونم فقط میگم باشه و از اون موهبت هایی که میتونم تجربه‌شون کنم استفاده نمیکنم

    به دلیل احساس عدم لیاقت و ارزشمندی بارها شده که شرایط محیا بوده که من از امکاناتی که دارم استفاده کنم و هم چیز جدید یادبگیرم و هم به خواسته‌ام برسم. مثلا فرصت پیش اومد که برم مهارت شنا کردن رو یاد بگیرم و پیشرفت کنم اما چون خودم رو لایق نمیدونم و چون میترسم از پس کارها برنیام اون موقعیت ها رو سوخت کردم و خودم رو قابل ندونستم چون فکر میکردم لایق نیستم و نمیتونم یادبگیرم

    به دلیل احساس عدم لیاقت بارها شده که کارهای مهمی رو انجام دادم مثلا یک دوره آموزشی کامل ایجاد کرده ام و ماه ها زمان گذاشتم و .. اما به خودم هیچ جایزه‌ای نداده ام و به خودم میگم چه فایده نتونستی فلان دوره رو آماده کنی و اصلا موفقیتی که در تولید دوره فعلی داشتم رو نمی‌بینم چه برسه که به خودم جایزه بدم

    بارها شده به دلیل احساس عدم لیاقت سوال های مهمی که داشتم رو نپرسیدم چه از استاد عباس منش و چه از دیگر دوستان و راهنمایی نخواستم و گفتم خودم یادمیگیرم در صورتی که اگر سوال میکردم شاید بهتر به این خواسته‌ام پاسخ داده میشد. بارها شده که به خاطر ترس از نگاه دیگران، احساس عدم لیاقت که من فرد مهمی نیستم چرا باید افراد برای من وقت بگذارن کارهایی که بهم کمک میکرده رو انجام ندادم. مثلا همین تمرین آگهی بازرگانی. آخرین بار که این تمرین رو انجام دادم بهمن ماه پارسال بود و میدونم برای تقویت احساس لیاقت و ارزشمندیم باید این تمرین رو در جمع باید بیشتر انجام بدم اما به دلیل ترس و خودم رو لایق ندونستم این تمرین رو به تعویق انداختم

    بارها شده که به دوستان یا دیگران زنگ نزده ام و رابطه ایجاد نکرده ام و صحبت نکرده ام چون میگفتم وقت اطرافیان رو میگیرم یا شاید راضی نباشه که من بهش زنگ بزنم و به این شکل روابط زیبایی که حقم هست داشته باشم رو ایجاد نکرده ام

    بارها شده که به دلیل اینکه خودم رو لایق نمیدونستم به بنگاه ماشین نرفته ام و درخواست نکرده ام که من میخوام با این ماشین تست درایو یا … برم و گفتم که من که پولش رو الان ندارم پس لایق نیستم که بتونم این امکانات رو داشته باشم

    بارها شده که در مغازه‌ها و .. وسایلی رو برای تست کردن مشتری گذاشتن و من چون خودم رو لایق نمیدونستم نرفتم از اون امکانات تستی استفاده کنم و با خدمات اون وسیله و ابزار آشنا بشم و میگفتم چون من پولش رو ندارم الان این وسیله رو تهیه کنم پس برم اونجا که چی بشه وقت طرف رو میگیرم

    بارها شده اطرافیان خواستن به من یک حالی بدن و گفتن برو فلان وسیله رو برای خودت بخر ما حساب میکنیم و من گفتم نه الان چیزی به ذهنم نمیرسه و این درحالتی هست که من به دلیل احساس عدم لیاقت این کار رو انجام داده ام در صورتی که میتونستم اون نعمت رو قبول کنم و برم به خودم حالی بدم

    بارها شده که با اینکه تواناییش رو داشتم در قسمت کامنت های سایت فعالیت نکردم و با اینکه پاسخ دقیقی در مورد سوالات دوستان گرامی در بخش عقل کل داشته اند خودم رو لایق ندونستم و پاسخ ندادم و کامنت نگذاشتم و از فرصتی که بوده برای رشد خودم استفاده نکرده ام به این دلیل که خودت هنوز جای کار داری چرا میخوای به بقیه بگی چی درسته و چی غلط

    کلاس حضوری برگزار نکردم و فقط خواستم مجازی آموزش بدم و به این صورت خودم رو از مواهبی که کلاس حضوری برای افزایش عزت نفس و توانمندیم داشتم استفاده نکردم به دلیل احساس عدم لیاقت و به دلیل ترس داشتن

    بارها شده به دلیل احساس عدم لیاقت ورزشم رو ادامه نداده ام و به تعویق انداختم این کار درست رو و گفتم تو که بالاخره بیخیال این ورزش میشی چرا خودت رو اذیت میکنی که این ناشی از احساس عدم لیاقت بوده

    بارها شده چون خودم رو لایق و ارزشمند نمیدونستم محیط زندگیم رو به شکل دلخواهم مرتب و تمیز نگه داری نکرده ام و گفتم همینی که هست خوبه ولش کن در صورتی که میدونستم میتونه به شکل دلخواهم باشه اما چون خودم رو لایق یک محیط فوق العاده ندونستم اقدام به چینیش اتاق به شکل دلخواهم نکرده ام

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    مهدیه گازرانی گفته:
    مدت عضویت: 1298 روز

    ب نام خداوندِ جان

    سلامی بلند ب استادان عزیزم ک از اراک برسه ب آمریکا(خخخ)

    سلام ب دوستان بزرگوار و دوست داشتنیم ک کامنت های عالی و پر محتوایی میزارن تو سایت ک من لذت میبرم و کلی درس ازشون میگیرم

    استاد رسیدنتون بخیر خداروشکر ک انقد سفر عالی و پرباری داشتین و ب ما ام کلی درس دادین با این سفر و ب ماام کلی خوش گذشت

    خدایا شکرت بابت استاد عباس منش نازنینم ک این سایت و ب وجود آورد ک کلی درس ازش یاد بگیریم

    خدایا شکرت بابت محصولات استاد ک هر کدوم ی دنیایی داره برای خودش و کلی درس ک حالا حالاها باید گوش داد بهشون و حالا حالا ها بهش عمل کرد تا نتایج بزرگ پدیدار بشن

    استاد اول ک شما در مورد این دوره میگفتی ک داره آماده میشه من فکر میکردم بیشتر مثل دوره عزت نفسه ولی وقتی اطلاعات این محصول رو دیدم متوجه شد ک ن دوره ی احساس لیاقت خیلی ریشه ای تر از عزت نفسه و ب نظرم ب لایه های عمیق تر باورهای ما دارید دست می‌زنین و دارید اونا رو ریشه کَن میکنین

    خداروشکر ک هر روز دارین تخصصی تر روی موضوعات کار می‌کنین و ب فکر بهتر شدن زندگی ما هستین استاد عزیزم

    استاد منم خیلی ب این دوره احتیاج دارم

    مهدیه ی قبل اگه بودم ب همه این سوالات جواب بله میدادم ب طور قطع یقین ولی مهدیه الان ن اوضاع فرق کرده و با دوره های شما استاد خیلی باور هام تغییر کرده و من خیلی عوض شدم و خیلی بیشتر خدای خودم و خودم رو باور کردم

    خیلی بیشتر قدر خودم رو میدونم برای خودم ارزش قائلم نظر خودم رو راحت میگم ابراز وجودم راحت‌تر شدم درخواست هام رو راحت تر میکنم و خیلی برای وجود خودم ارزش قائلم

    ولی جالبیش اینجاست ک هر چند ما روی این احساس لیاقت کار کنیم بازم جای پیشرفت داریم و این دوره ب ما کمک میکنه ک نتایجمون بزرگتر بشه چون استاد دارن اون علف های ریزی ک پیچیدن ب درخت وجود ما رو با قدرت زیادی از بین میبرن

    و من ب شخصه ب این دوره احتیاج دارم

    حس میکنم با این دوره میتونم رابطه ی دلخواه خودم رو راحت‌تر ب وجود بیارم ثروت بیشتر جذب کنم روابط عالی تری با همه اطرافیانم داشته باشم سلامتیم باز بهتر میشه هر چند مهم تر از همه رابطم با خداوند خیلی عالی تر میشه و من ب خداوند نزدیکتر از قبل میشم خدایا هزاران مرتبه شکر

    مثل عزت نفسه این دوره ک هر چی بیشتر کار کنیم بازم جا داره ک بهتر بشه اینجوری نیست ک بگیم رفت بالا همون بالا بمونه باید هر روز کار کرد روش

    خدایا شکرت بابت استاد قشنگم ک انقد ب چهره ی جدیدش نگاه میکنم کیف میکنم و درس گرفتنم از اون فایل چندین برابر میشه

    خدایا شکرت بابت الهاماتی ک ب استاد میکنی تا ما بیشتر از زندگیمون لذت ببرم و ظرف وجودمون بزرگتر بشه

    انشالله در زمان مناسب این دوره رو میخرم

    دوست دار همگی مهدیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    نازی بشکال گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    که همواره به فرکانس های ما پاسخ میده اگه خودمون باورهاشو ایجاد کنیم و احساس لیاقت و ارزشمندی داشته باشیم .

    سلام به استاد عزیزم و بانوی صلح و دوستی.

    ‌ چه سخنان خدایی ، چه جاده زیبایی و چه عاشقان نازنین و پایه ای . خدایا این رابطه عاشقانه و لذت بخش را به همه دوستان سایت و من بده ،

    الهی آمین ‌.

    خدایا شکرت که ‌

    به درخواست من،

    عدم احساس لیاقت ،

    پاسخ دادی و دوره جدید توسط استاد در سایت قرار دادی ‌.

    همین دیروز که قدم اول را برای بار دوم شروع کردم برای تمرین ستاره قطبی نوشتم من دوست دارم به آزادی مالی برسم و ثروتمند بشم چون من لیاقتشو دارم من لیاقت بهترین ثروت ،بهتربن ارتباط معنوی ،لیاقت بهترین دوستان ،لیاقت سلامتی ارامش ، بهترین عشق بهترین خونه ،بهتربن ماشین

    شاسی بلند ،زیبایی ،ارتباط با همه دستان خدا و…. دارم

    اما ته دلم ی حسی د اشتم که فقط از ‌ روی عادت می‌نویسم و در خودم احساس لیاقت نمی‌دونم برای همینم هر وقت تو کارهام و درآمدم پیشرفت میکنم, همیشگی نیست و نتیجه های خوبی نمیگیرم

    چند روز ی هست که از خدا خواستم هدایتم کنه و جوابم این سوال بده ،

    با توجه به تمرین های دوره کشف قوانین زندگی ‌،

    فرکانسهای مناسب خواسته هام بفرستم یعنی چی کارکنم؟

    تا کی باید فرکانس بفرستم ؟ چرا چالش دوره سوم رو شروع کردم اما اتفاق خاصی نیفتاد ؟

    چطوری باید در خودم احساس لیاقت ایجاد کنم که به خواسته های بیشتری برسم ؟

    آخه چرا من خواسته های کوچکم را جذب میکنم اما یسری خواسته های بزرگ ،البته از نظر خودم ،

    که چندین سال هست فرکانسش ارسال میکنم ،

    اما نتیجه که دوست دارم نمیگیرم ؟

    جواب :

    چون در خودم احساس لیاقت و ارزشمندی نمی‌کردم و به خواسته هام و اهدافم قلبا ایمان ندارم .

    تا اینکه همین الان فایل شروع دوره را گوش دادم متوجه شدم که ای داد ،ای داد ، من خودم تمامی این اتفاقات را برای خودم خلق کردم واولین کار اینه که در خودم به اندازه کافی احساس لیاقت بوجود بیارم .

    خدایا عاشقتم خدایا میلیاردها بار شکرت برای قلب‌های پاک ، برای اشکهایی که جاری میشن که نشان از یک تغییر خیلی عظیم تو زندگی دوستان سایت هست ‌.

    من لیاقت خرید این دوره را دارم و می‌دونم زندگیم تغییر می‌کنه و صدها برابرش تو زندگیم ،بر میگرده و به آزادی مالی میرسم .

    جواب سوالات

     1 مثالهای داری از ضربه‌هایی که به خاطر «احساس‌عدم لیاقت» خورده ای؟

    بله سال ها پیش

    کارهایی که انجام دادم برای دیگران و هیچ دستمزدی پرداخت نمی‌کردن ومنم سکوت کردم

    حرفهای زور و بی منطق که خانواده میزدن و به بهانه احترام گذاشتن فقط باید بله میگفتم و انجام میدادم . مدرسه و رشته تحصیلی که به اجبار بود ازدواج کاملا سنتی و بدون تفاهم از نظر سطح فرهنگ که بعد از 15سال کشمکش در یک شرایط بسیار بد ، جدا شدیم

    باورهای اشتباه که حتما باید ازدواج کنی تا خوشبخت بشی،

    یک خانم حق نداره ادامه تحصیل بده و درآمد داشته باشه چون زبونش دراز میشه و نمیشه کنترلش کرد حتما باید مرد خونه بخره و مخارج زندگی تامین کنه و مسافرت ببره بدون اجازش حتی حق ندارشتم به خانوادت زنگ بزنم و ببینمشون و هر خواسته ای داشت باید میگفتم چشم و

    تمام زمانم در اختیار خانواده همسر سابقم بود وشعاری که همیشه آزارم میداد با لباس سفید رفتی با لباس سفید برگرد حتی به قیمت جانت تموم میشه و خیلی چیزهای دیگه .

    2 در چه مقاطعی از زندگی، احساس‌عدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است؟

    عدم احساس لیاقت من باعث شد زود ازدواج کنم ‌نتونم

    ادامه تحصیل بدم ‌ . حق نداشتم برم سر کار و خودم درآمد داشته باشم ‌ حق بازار رفتن خرید کردن مهمانی دادن مهمانی رفتن استراحت کردن نداشتم.

    من صدای خیلی خوبی دارم و به خوانندگی و بازیگری علاقه زیادی داشتم زمان مدرسه همیشه لوح تقدیر دریافت میکردم اما نذاشتن ادامه بدم و منم پذیرفتم .

    درآمد الآنم چون درصدی هست ی مدته کم شده و خودم احساس کردم که دیگه در خودم لیاقت اون درآمد چندین ماه گذشته را نمی‌بینم و مث همه همکاران پذیرفتم که بازار مسکن دچار رکوده و کسی از من خونه نمیخره

    اما سریع به خودم میام و تو ذهنم میگم من توحیدی ام، من خداپرستم ،من عاسمنشی ام من با همه فرق دارم باید پیشرفت کنم و احساس لیاقت در خودم تقویت کنم .

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، از معلم خود درخواست توضیح اضافه و دوباره درس را نداشتی؛؟

    دوران مدرسه بخاطر ترس از مسخره شدن صحبت نمی‌کردم

    همین الآنم با اینکه دوره عزت نفس گوش کردم

    هر وقت جلسه ای با مدیر داریم ومیگه نظر بدی من از ترس تپق زدن سکوت میکنم .

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، رابطه‌ات را با فرد نامناسب قطع نکردی؛

    با اینکه میدونستم رابطه با دوستان نامناسب را باید قطع میکردم حتی خواهر برادرام که رفتاراشون آزارم میداد

    اما باز ادامه دادم ‌.

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، نتوانستی به درخواست نامعقول دیگران «نه» بگویی؟؛

    خیلی وقتها نتونستم به درخواست مادر م دوستان حتی بچه هام نه بگم . و خودمو اذیت کردم به خاطر دیگران

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، به دیگران باج دادی و رفتار نامناسب آن‌ها را تحمل کردی؛

    وقتی به گذشته تا الآنم نگاه میکنم همچنان در حال باج دادن هستم

    به خواهرام دوستانم و بچه ها م مامانم که ازم راضی باشن‌

     جرأت برقراری ارتباط با فرد مناسب را نداشتی به این دلیل که خود را لایق ارتباط با او ندانستی؛

    دقیقا خودم را لیاقت ارتباط با افرادی که جایگاه بالاتری دارن ، نمیدونم و با خودم میگم اگه هم صحبت بشم مزاحمشون هستم و اونا وقت ندارن با من صحبت کنن.

    با افراد موفق و ارزشمند هم‌نشین شدی اما آنقدر خودت را ارزشمند ندانستی که بتوانی در آن جمع اظهار نظر کنی؛؟

    تو جمع افراد موفق دوست دارم نظر بدم اما نجواها تو گوشم میگن سکوت بهتره .

    آنجایی که مرتباً به دنبال تأیید دیگران بودی؛ ؟

    همیشه دوست دارم دیده بشم و تابیدم کنن‌ .

    آنجایی که آسایش خودت را فدای جلب رضایت افراد مهم زندگی‌ات کردی؛؟

    برای جلب رضایت مادرم بیشتر کارهای شخصیم که بر خلاف میلم هست را انجام میدم

    بچه هام را بعضی وقتها مجبور میکنم احترام بذارن و بگن چشم ،

    که رضایتش جلب کنم و هر کی اومد خونمون بدی منو نگه و منت سرم نداره

    و اتفاقات زیادی که مانع پیشرفت من شد بدلیل عدم احساس لیاقت .

    امیدوارم با شروع این دوره احساس لیاقت در زندگی همه

    ما هر روز بیشتر و بیشتر بشه و در همه زمینه ها پیشرفت

    کنیم چون ما اشرف مخلوقات هستیم و لیاقت بهترینها را داریم

    در پناه الله یکتا ، شاد ثروتمند لیاقتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین

    خدا نگهدارتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    مهری اکبری گفته:
    مدت عضویت: 985 روز

    سلام به معشوقه‌ام الله

    سلام به یکتای هستی

    سلام به خانواده ی استاد عباسمنش

    به تمام خواهرها و برادرهایم

    سلام به استاد عزیز و مهربانم که کلام خدا و دست خدا هستند برای هدایت ما

    استاد جانم زندگی من 180 درجه متفاوت شده با استفاده و عمل کردن به دوره ی عزت نفس و الان که دوره ی احساس لیاقت رو دیدم از خوشحالی گریه ام گرفت .من یک زن بودم توی خونه که حتی تنها بلد نبود تا دو تا خیابون اونطرف تر بره با همسرم فوق العاده مشکل داشتم آرزوی جدایی داشتم خودم داغون بودم با دخترام رابطه ی بدی داشتم جسمم بیمار بود و سرطان داشتم درآمدم صفر بود

    استاد من عزیز من مهربان من

    الان بعد از دو سال من جز موفق ترین زنان شهرم هستم از تمام خانم های فامیل بالا ترم

    درآمدم این ماه سیصد میلیون بوده

    رابطه عاشقانه با همسرم و دخترام

    شغلم عالی

    سلامتی عالی

    نمیدونم چقدر ازتون تشکر کنم تا آخر عمر مدیونتون هستم

    زندگی من جز معدود زندگی های هست که با وجود

    مشکلاتی که حتی یکیش کافی انسان رو از پا در بیاره بوده و الان در سطح عالیه با دوره ی عزت نفس الان

    هم میخوام دوره ی احساس لیاقت رو کار کنم

    و بشم جز نفر های اول ایران به لطف الله

    خدایا چطور شکرت رو بگم که زبانم قاصره

    استاد زندگی نامه ی من برای خودم خیلی عجیب و غریب بوده و الان من به لطف الله و شما دارم توی رویاهام و آرزوهام زندگی میکنم

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر بابت حضور شما و تمام خانواده‌ی عباسمنش

    الله حافظ شما باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    خدیجه ملایی گفته:
    مدت عضویت: 807 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جانم و سلام خدمت همه دوستان عزیزم.

    استاد جان دقیقا وقتی گفتین دوره احساس لیاقت مثل خیلی از دوستان منم مدام فکر میکردم فرقش با عزت نفس چیه؟؟قبلا فکر میکردم همون عزت نفسه و همین فایل معرفی رو چندین و چند بار گوش دادم.اینکه میگید احساس ارزشمندی درونی تره.

    فارغ از اینکه اصلا چه توانایی ها،چه مهارت ها و چه شغل و چه درآمدی دارم همین که به دنیا آمدم ارزشمندم…یعنی من خودم به خودی خود ارزشمندم،همین که پا به این دنیا گذاشتم ارزشمندم…

    واقعا همین که هستم ارزشمندم ولی متاسفانه ما اینو یادمون رفته،یادمون رفته که ما برنده و نخبه به دنیا آمدیم وقتی اومدیم هیچ ترس و نگرانی نداشتیم و چیزی برامون مهم نبود،چیزی را سخت نمیگرفتیم و دنیا برامون جای بازی کردن و لذت بردن بود و همه چی برامون جدید بود و شگفت زده می‌شدیم و سعی می کردیم همه چیو کشف کنیم…یادمون رفته کی و چه قدرتی پشت میلیون ها عامل زبان و حنجره ی ماست که باعث اون صدا و حرف زدن ما میشه،یادمون رفته کی پشت چشم ماست، اون میلیونها سلول و عامل که باعث میشه ما همه ی زیبایی های جهانش را ببینیم،یادمون رفته کی در درون ما پشت اون سیستم پیچیده و منظم گوش ماست که باعث میشه بشنویم و کلا این قدرت از کجاست که انقدر تک تک اعضای بدنم به طور منظم و مثل ساعت کار می کنند بدون اینکه تداخلی در کار هم ایجاد کنن…

    دقیقا پی بردن به اصل خودمان،هویت اصلی خودمان اینکه واقعا ما کی هستیم؟آیا ما واقعا اشرف مخلوقاتیم خدا که باهامون شوخی نکرده جدی گفته ما خلیفه ی خداوند هستیم رو زمین،چرا بعد از خلق منِ انسان به خودش دست زد؟مگه من چه ویژگی خاصی دارم نسبت به موجودات دیگه؟

    درسته به خودش دست زد چون آینه ی خودشو خلق کرد به من قدرت خلق کنندگی داد به من قدرتی داد که هر چه خواستم بگم موجود شو،موجود شه ولی چرا این هویتم فراموش شد؟چرا فراموش کردم که من اسرار الهی را میدانستم؟

    اون هویت واقعی من چی شد؟؟؟؟؟

    کجا گم شد؟؟؟؟

    کی هویت منو اسمم،اینکه دختر کی هستم،مدرک تحصیلیم چیه،کجا زندگی می کنم،پایین شهرم یا بالاشهر،فقیرم یا پولدار،لباسم،ماشینم،خونه و نوع زندگیم تشکیل داد؟؟؟؟

    هویت واقعیم چی شد؟؟آره زیر برچسب های مادی و ظاهری گم شد و یادم رفت اسم و فامیلی و کد ملی من ابدی نیست فقط برای این دنیاست و برای راحت تر انجام شدن کارای جهان مادیه،گذراست و ابدی نیست و اونارو با خودم نمی‌برم و همینجا همشونو میذارم و میرم….در حالیکه منِ واقعی ابدیه….

    یادم رفت منِ واقعی و هویت اصلی من زیر خروارها خروار منِ فیک گم شد.هویتی که خودم برای خودم ساختم،هویتی که جعلیه و اورجینال نیست. در واقع به نوعی برچسب هایی است که خودم به خودم زدم…من های زیادی برای خودم ساختم،منِ تنبل،منِ مظلوم،منِ گناهکار،منِ مغرور،منِ لجباز،منِ ترسو،منِ لجباز و هزاران منِ فیک دیگه…

    گفتم من که فلان جا و فلان خانواده متولد شدم کجا و زندگی آنچنانی کجا؟؟من کجا و درآمد آنچنانی کجا؟؟من کجا و کارآفرینی کجا؟؟من کجا و فلان موقعیت شغلی کجا…من کجا و فلانی کجا ؟؟؟و….

    و چقدر ضربه ها خوردیم از این من های فیک و تقلبی که برای خودمان ساختیم غافل از اینکه منِ قدرتمند و قوی و واقعی را با باورهای اشتباه،با آموزش های اشتباه و با شنیده ها و دیده های اشتباه گمش کردیم و با دست خودمان کشتیمش حالا باید همونو از اعماق وجودمون بکشیم بیرون و این من های الکی را کنار بزنیم و از بین ببریم و منِ اصیل و قدرتمند و آینه ی تمام نمای خداوند را بیرون بکشیم که مطمئنم این دوره ی شما به شکل بی نظیر و فوق العاده این کار را برای ما انجام خواهد داد و در نوع خود بی نظیره میدونم،فعلا توفیق تهیه ی این دوره را نداشتم به امید الله مهربان حتما آن را تهیه خواهم کرد و الان تمرکزم خیلی خیلی زیاد رو دوره کشف قوانینه.

    خداقوت حسابی و سپاس فراااااااوان.

    دوستون دارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به همه ی عزیزان.

    خیلی سورپرایز شدم چهارشنبه صبح که فایل معرفی دوره لیاقت روی سایت رفت.

    انقدر ذوق کردم که بلافاصله به همسرم زنگ زدم و گفتم.

    جفتمون سپردیم به خدا که ما این دوره رو میخوایم و مطمئنم میرسه دستمون در بهترین زمان.

    خیلی سخته آدم بخواد از احساسِ بی لیاقتی و حسِ بی ارزشی که خودش برای خودش ساخته به واسطه افکارش حرف بزنه.

    برای من سخته.

    اما دیدم بچه ها نوشتن با شجاعت.

    برای همین منم میخوام مثل بچه ها از خودم بنویسم…

    من علارغم اینکه همیشه درسم خوب بود تو دوران مدرسه و دانشگاه هیچوقت تلاش نمیکردم که شرایط خوبی برای خودم خلق کنم، یعنی نمیدیدم خودمو، فکر میکردم معمولیه دیگه…

    میفهمیدم درسم خوبه، نمره هام خوبن، خیلی هم تلاشِ خاصی نمیکنم و معمولی درس میخونما ولی متوجه نبودم که من این نعمتهارو دارم، این استعداد و هوش رو دارم در زمینه ریاضی و …

    هنوزم قدردانِ خودم نیستم با مجموعه ی استعدادها و توانمندی هایی که دارم.

    میدونم که دارما، بهم میگن، اما خودم باورشون ندارم که میتونم زندگیمو بهتر بسازم برای خودم.

    یعنی ترمزِ ناتوانی غلبه داره بر توانایی هام.

    با اینکه این همه کار کردم و موفقیت داشتم، بازم به چشمم نمیان.

    زمانِ مدرسه ابتدایی، خجالتی هم بودم، با اینکه جواب سوال رو میدونستم، از ترس اینکه اشتباه بگم بقیه مسخره ام کنن نمیگفتم بلند، یه بار که یواش جواب رو گفتم یکی از اطرافیانم با صدای بلند جواب منو گفت و دیدم اون شجاعت کرده ولی من نه…

    دوران تحصیلم تو دانشگاه کاردانی هم یادمه درس ریاضی رو که 3 ترم داشتیم، من سه بار 20 شدم از بس که دوست داشتم ریاضی مون رو.

    ولی آیا اون 20 ها باعث شدن من متوجهِ هوش و استعدادم بشم؟ نه.

    هنوزم برام معمولی بود…

    برای کنکور کاردانی من درس نخوندم.

    چون حس میکردم من که نمیتونم رشته ی الکترونیک دانشگاه خوب قبول شم.

    فکرِ مخربِ منو ببین…

    نمره هام خوب بودنا، ولی خودم خودمو باور نداشتم که خوبم.

    بدون درس خوندن، کارورزی هامو رفتم سال آخر هنرستان بدون غیبت، رمان هامو هم خوندم، آبجی بزرگم میگفت سمانه الان وقت درس خوندنه نه رمان…

    من اهمیت ندادم، چون خودمو مهم نمیدیدم…

    با اون شرایط کاردانی الکترونیک دانشگاه آزاد تهران، نزدیک خونه مون، قبول شدم و رفتم.

    همه گفتن دختر خوب تو که نخونده با همون معلوماتِ هنرستانت آزاد قبول شدی، خب یه کم میخوندی سراسری قبول میشدی.

    اما گوش من بدهکار نبود و نبود…

    کاردانی با معدل خوب تموم شد، حس کردم کارشناسی سخته از پسش برنمی‌آم و تلاشی هم نکردم مجدد.

    یعتی باز تو خودم ندیدم که بتونم قبول شم…

    عجبا!

    چندین سال فاصله افتاد و مشغول به شغل های موقت شدم، چون باز خودمو ارزشمند و لایقِ داشتنِ شغل های بهتر نمیدیدم، هنوزم نمیدونم…

    تا اینکه تو مسیرم هدایت شدم به کارشناسیِ گرافیک…

    رفتم علمی کاربردی گرافیک خوندم و اتفاقا خیلی خوش گذشت.

    اونجا ولی انگار یه نیمچه حس لیاقتی داشتم، چون از الکترونیک خودمو پرت کردم تو گرافیکی که هیچی ازش نمیدونستم ولی دوستش داشتم.

    با پشتکار و تلاش از پَسِش براومدم، حتی گاهی از بچه هایی که 3 سال هنرستان و 2 سال کاردانی گرافیک خونده بودن بهتر عمل میکردم، چرا، چون عشق داشتم به درس های هیجان انگیزی که اولین بار بود از نزدیک باهاشون روبه رو میشدم، طراحی لوگو، عکاسی، بسته بندی، خط، صفحه ارایی، فتوشاپ و ….

    و اما مجدد بازی و الگوی تکرار شونده ی من در تمام عمرم حتی الان:

    اینکه سمانه خودش رو لایق نمیدونه یه جای خوب، با درآمد خوب، مشغول به کار ببینه.

    چون می‌ترسه از مسئولیت ها.

    از بلد نبودن ها.

    از تمسخرها یا سرزنش های احتمالی.

    از سیکلِ معیوبِ کمال گرایی که داخلشم و تازه کمی روی بهبودگرایی دارم کار میکنم…

    یکی از مواردی که متوجه شدم که احساس لیاقتم ایراد داره رو تو توضیح این دوره متوجه شدم.

    اینکه من وقتی دستاورد دارم خودمو ارزشمند میدونم وقتی دستاوردم قطع میشه احساسِ بی ارزشی و پوچی و بی عرضگی و ناتوانی میکنم…

    نمیتونم بپذیرم به خودیِ خود ارزشمندم.

    با همین چیزی که الان هستم…

    یعنی حتما باید یه آپشنِ خفن در من فعال شه تا حس کنم دوست داشتنی و ارزشمندم.

    انگار که این حس نالایقی پاشنه آشیل من باشه.

    چون ترمزم رو میکشه و جلو نمیرم.

    خیلی دوست دارم راهکار داشته باشم برای درمانش.

    چون کاملا میدونم الان چیزی نیستم یا جایی نیستم که باید باشم از لحاظ موقعیت شغلی و رفاهِ مالی.

    من گاهی دنبالِ تایید هم هستم و این مسئله اذیتم میکنه، منو دچار نجوا میکنه، نسبت به بی توجهی بعضی ها بهم حتی دچار خشم و کینه هم میشم که چرا فلانی نمیبینه؟؟؟

    البته دارم کار میکنم خودم به خودم توجه بدم، و منتظر توجه بیرونی نباشم…

    در زمینه ی نه گفتن، کمی دارم بهتر میشم و دارم تمرین میکنم با درستِ خودم زندگی کنم و تجربه کنم بیشتر خودمو.

    حسم میگه اونی که صلح درونی داره، حسِ لیاقتش نسبت به خودش بالاست و خودشو دست کم نمیگیره و آروم جلو میره.

    نوشتن از اینکه من نمیتونم یا بلد نیستم خودمو بالا بکشم از لحاظِ شغل یا موقعیت مالی برام سخته، اما چیزیه که سالهای ساله درگیرشم.

    تو تجربه های جدیدِ شغلی، من بیشتر میترسم تا اقدام کنم…

    منم مثل بقیه دوست دارم روی حسِ لیاقت و ارزشمندیم با تمرین های استاد کار کنم.

    چون حس میکنم پایه و ریشه ی منو احساس لیاقت و ارزشمندی بهبود بهتری میده.

    از خداوند یکتا میخوام منو بذاره تو مدارِ این دوره و دسترسی بهش برام باز شه.

    تا حدودی که یادم میومد نوشتم و احساسِ شجاعت دارم که پا روی نجواها گذاشتم که میگفت ننویس، کامنت بقیه رو بخون، لازم نیست بنویسی…

    اما میدونم تا حرفها رو از تو دلم بیرون نکشم تو مسیرِ بهبود و درمان قرار نمیگیرم…

    استاد جان ممنونم که این دوره رو آماده کردین.

    خدایا شکرت برای استاد و فایلهای بی نظرشون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    مروارید شمس گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز و مریم خانم عزیز

    میخوام از خودم بگم من هیچ وقت خودم لایق هیچی نمی‌دونستم من تو خانواده بزرگ شده بودم با احساس کمبود گناه تحقیر اگر یک مانتو خوب کفش خوب برام با هزارتا گریه زاری دعوا میخریدن تا موقعی که از اون وسیله استفاده میکردم همش بهم گوش زد میکردن که تو لیاقت این وسیله رو نداری وقتی من تو رویاهام چیزای بزرگ میخواستم بهشون میگفتم

    به من گوشزد میکردن که اصلا تو ارزش این خواسته رو نداری

    تو بی ارزشی خدا مگه بیکاره بیاد به تو این خواسته رو بده

    به فلانی میده که باارزش هست که بهش میاد میده نه تو بی ارزش برای همین هست که هیچ خواسته که می‌خوام اینقدر هم جملات تاکیدی میگم به سمتم نمیاد چون من در وجودم ریشه بی ارزشی هست ریشه بی لیاقتی هست

    همیشه ارزو داشتم که یک چراغ جادوی داشتم خواست‌های که دارم راحت به دست میاوردم نه وقتی به خانواده میگفتم به قول معروف شیری که تو بچگی خوردم از دماغم می‌کشیدند بیرون تا اون کار انجام بدن

    برای همین کارای من سخت طاقت فرسا انجام میشه ما چند ماه هست داریم روی یک پروژه کار میکنیم طرف میاد پای قرار داد ولی پشیمون میشه می‌ره که بیاد

    به اسونی کاری انجام نمیشه به اسونی پول سمتمون نمیاد

    چون همیشه کارام سخت پیش رفته

    همیشه بهم میگفتن برای خرید برو جاهای که تخفیف خورده تو حراجیها چیزی بخر تو حراجی هم اون چیزی که باب میلم بود نبود فقط مثلا لباس کفشی میخریدی بدون اینکه دوستش داشته باشی فقط دلم خوش بود که کفش نو خریدم یا لباس چون من بی‌ارزش بودم برم پاساژای گرون خرید کنم

    ظروف خوب برای مهمون بود غذای خوب برای مهمون

    جامعه مدرسه هم همش حس گناه حس توبه بی ارزشی

    حس اینکه فقط تو این دنیا چند نفر هستن برای خدا ارزش دارن بقیه بی ارزش پوچ بقیه فقط سیاهی لشکر هستن که خدا فرستادتشون برای سختی فشار و جهنمش از اونا پر کنه

    خدا فقط اونا براشون مهم هستن

    با این همه بی ارزشی و بی اهمیتی وحس بی لیاقتی بزرگ شدیم دارن روی خودم کار میکنم از خدا می‌خوام که پولش جور کنه این دوره رو به سادگی اسونی بخرم

    این دور اسم مادر مرحوم من روشه (لیاقت)خیلی دوست دارم این دوره رو داشته باشم رو خودم وذهنم کار کنم

    من قبلاً برای یادداشت نکات فایلای میرفتم از دفترهای که چند تا ورقشون سفیده استفاده میکردم خودم لایق دفتر زیبا نمی‌دونستم ولی دیشب برای تمرین سناریو نویسی رفتم یک دفتر زیبا خریدم من لایق همه خوبی زیبای جهان هستم

    ازخدا می‌خوام که پول ثروت نعمتهای که داره به راحتی اسونی زیبای بیاد تو زندگیم چون من لایق ترین هستم

    ودر اخر هم برای تک تک دوستان تو سایت وهمه مردم جهان ارزوی بهترینها رو دارم ارزو دارم که همه لایق نعمتهای فراوان خدا بشن زندگی خوبی داشته باشند

    از استاد عزیز مریم خانم بی نهایت سپاسگزارم

    به زودی زود با دست پر میام از نتایج خوب زندگیم میام میگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    Ghasem گفته:
    مدت عضویت: 2161 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان، فرشته های زندگیم.

    استاد بسیار بسیار خوشحالم و از شما سپاسگزارم بابت این حرکت بینظیرتان یعنی تهیه دوره ناب احساس لیاقت.

    استاد عزیزم به نظر من شما به مرحله ای از اموزش دادن رسیده اید که وقتی محصولی را ارائه میکنید خیلی ناب تر و و مباحث ان عمیق تر و پایه ای تر و بهتر هست و البته ریشه ای تر نسبت به قبل، به حل مسائل پرداخته میشود.

    این موضوع را میتوان از اخرین محصولات شما یعنی 12 قدم و عزت نفس دانست. تا قبل همه دوستان اتفاق نظر داشتند که برای استفاده بهتر از محصولات سایت شما از دوره عزت نفس باید شروع کرد. بعد از رونمایی از دوره قانون سلامتی، همه میگفتیم که باید از این دوره سایت شروع اول شورع کرد. و الان من مطمئن هستم که بعد از اتمام این دوره جدید احساس لیاقت و نتایج ان، همه کاربران، این دوره را مقدم بر دیگر محصولات خواهند دانست.

    و اما تمرین این فایل: بنذه به خاطر تربیت کودکی و باور های مذهبی و شدت گرفتن برخی ترس ها، در داخل اجتماع و مکان های عمومی و به خصوص جنس مخالف یعنی خانم ها و دختر ها، ترس دارم و خودم را نسبت به انها کم ارزش میبینم به طوری هرگز دوست ندارم با انها روبه رو شوم یا اگر داخل پیاده رو مغازه ای مشتری خانم جوان باشد( بنده از همین ترس کم ارزش بینی خودم) دوست ندارم داخل ان مغازه شوم و از انجا رد شوم. یا اگر صندوقدار ان خانم باشد من با کلی ترس و دلهره و استرس برای پرداخت میروم و خودم هم نمیدانم این همه احساس بد و ازار دهنده و خود کم بینی از چیست و چرا وجود دارد. نمیدانم بیشتر اوقات این فکر به سراغم می اید :که الان من از نظر انان کم ارزشم، تیپ و استایل و بدنم مسخره است، انا در نظرشان مرا قضاوت کرده و مرا کم ارزش و مسخره میداند.

    این باور خیلی مرا ازار داده و حدود 8 ساله که حالمو بد میکنه. استاد بنده خدا را شکر هیچگونه عیب ظاهری یا معلولیتی ندارم و در ضمن قد بلند و جهارشونه و خوش استیل هستم ولی هیچ موقع نتونستم به وجود خودم افتخار کنم و ببالم بلکه همیشه احساس سرافکندگی میکردم و این ویژگی های عالی را در خودم ندیدم و همیشه فکر میکنم کم ارزش هستم از نگاه دیگران به خصوص جنس مخالف. اونهم وقتی میبینم افرادی که حتی برخی ویژگی های خوب ظاهری مرا ندارند، ولی با اعتماد به نفس بیشتر و راحت در اجتماع حضور پیدا میکنند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1054 روز

    به نام خدا

    سلام به روی ماه همگی

    جدا از دوره ی فوق العاده ای که استاد تهیه کردن و قطع به یقین فوق العاده مهم و کاربردی و کلی از خوندن کامنت های همگی لذت بردم

    تجربه سفرم با اتوبوس برای رفتن به خوابگاه دانشجویی رو به شهر رشت می خوام برات به اشتراک بذارم

    من همیشه از بوشهر میرفتم به تهران و بعد به رشت اما این سری خیلی هدایتی تصمیم گرفتم

    که از شیراز برم رشت

    و چه سفری

    سفر به دور آمریکا این سری تاثیر خودش رو گذاشت عالی هم تاثیر گذاشت

    تا دلتون بخواد توی مسیر زیبایی دیدم چشمم می چرخه و زیبایی میبینه از رود هایی که در مسیر های کوهستانی دیدم

    از آدم های فوق العاده ای که همسفر م هستن

    بدون هیچ مشکلی در آرامش کامل دارم سفر می کنم با اینکه از ساعت 6:30

    صبح توی مسیرم اصلا خسته نیستم

    چون ماه کامل رو دیدم در فاصله خیلی نزدیک به یک کوه

    طلوع خورشید و دیدم

    غروب خورشید رو دیدم با یک تصویر فوق العاده زیبا مثل همون هایی که توی سفرنامه دیدم رنگ آسمون به نارنجی تبدیل شده بود

    هوا یه ذره خنک ولی عالیه

    اما دلیلی که یه دفعه تصمیم گرفتم کامنت بذارم درباره این سفر وجود آدم های به شدت فوق العاده ایی بود که در این سفر طولانی همراهم هستن

    صندلی های جلویی یه خانواده 4نفره نشتن با دوتا فرزند زیبا و با نمک ،، که کلی کیف می کنم با دیدنشون

    اتوبوس به شدت آرومه

    راننده فوق العاده

    برای شام که پیاده شدیم همه هوای همو داشتن

    یکی چایی داد به یه خانم مسن که قشنگ دیدم سورپرایز شد

    راننده داشت به یکی از مسافرا می گفت اگه شام نداری می خوای برات شام بگیرم

    توی میز کناری به من که داشتم شام می خوردم یکی قرمه سبزی تعارف کرد

    خیلی ها اون بیرون داشتن با خنده باهم حرف میزدن خیلی حال کردم از معجزات پشت سرهمی

    خدا داشت برام رقم می زد

    که با دیدن این صحنه کف کردم

    یک خانم خیلی زیبا که به همراه همسرشون پیاده شدن از اتوبوس ما من اون لحظه تازه متوجه شدم آقا نابینا هستن و شما باید میدیدین که با چه عشق و لبخندی و چه آرامشی دستش رو گرفته بود و هدایتش می کرد داخل رستوران

    وای خدایا

    خدای من

    الله اکبر

    چند تا نکته داشت برام گفتم ببین عشق این دونفر چطوره که خانمی به این زیبایی اولا خوشحاله که در کنار مردی با این ویژگی زندگی کنه و حتما این آقا انسان فوق العاده ای هستن

    دوم اینکه مرده چه باور و احساس لیاقتی داشته که خودش رو لایق زندگی با همچین زنی دونسته و خدا و جهان آنها را در مسیر هم قرار داده

    سه ببین خانم چه قدرتی داشته که خودش تصمیم گرفته در کنار همچین مردی زندگی کنه و قطعا خیلی ها بهش گفتن کار اشتباهیه ولی تصمیم خودش و گرفته و الان خیلی خوشحاله

    چهارم که بازم قانون و مرور می کنم به آنچه توجه کنی بیشتر می بینی

    چند روز پیش بود که رابطه ایی استاد و خانم شایسته رو تحسین می کردم و همچنین کامنت های وجیهه بانو عزیز و آقا سید حبیب حافظان عزیز که برای هم کامنت های عاشقانه میذاشتن رو تحسین کردم و امروز به این زوج فوق العاده برخورد کردم

    همین الان که دارم تایپ می کنم اونا دارن

    می خندن

    خدایا شکرت ببین چه کردی

    توی این سفر فوق العاده با اتوبوس عالی که کلی امکانات داره با آدم هایی که باخوشون صلح هستن هر کسی هرجور خواسته حجاب داره یکی کامل چادری یکی اصلا حجاب نذاشته با اینکه چندتا پسر جوان مثل من داخل اتوبوس هست اما هیچکس احساس ناامنی نمیکنه همه شاد و خوشحال و راحت

    خدایا شکرت

    همه این ها رو مدیون اول خدا و بعد استاد و و خانم شایسته بعد دوستانی که اینجا کامنت زیباشون رو می خونم، هستم

    خدا شکرت شاد و پیروز باشید

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2065 روز

      سلام بر محمد عزیز

      خداوند رو بسیار شاکرم که نگاه تون رو به سوی زیبایی ها برده و دنیا رو براتون زیباتر کرده

      خدارو شاکرم که جوانی چون شما به جای رفتن به دنبال عیش و نوش های نازیبای این جهان از خیل عظیم

      انسانهای (و اکثرهم لایعقلون) فاصله گرفته و زندگی توحیدی پیشه کرده

      چقدر تحسین میکنم شمارو که نشون دادید که پختگی به سن نیست به درک آگاهی و توجه به عظمت عشقه

      براتون بهترین هارو از خالق زیبایی ها میخوام

      زندگیتون سراسر نعمت و برکت و عشق و نور باد

      در پرتو آگاهی

      تندرست و شاد و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: