معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh-14.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-27 03:55:002024-02-14 06:11:15معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام پروردگار زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم ومریم خانم مهربانم ودوستان خوب سایت عباس منش
چقدر نام این دوره برازنده است واقعا احساس لیاقت خیلی پر معنا وزیباست اگه تمام ما احساس لیاقت را برای خودمان درونمان زنده کنیم دنیا هم رنگ ومعنای دیگه داره وهر کس جای بهتری قرار میگیره وارزشمندتر ودوست داشتنی تر میشه
احساس لیاقت چیزیه که همیشه من کمبود اون را احساس کردم ونتوانستم خودم را وتوانایی هایم را نشان دهم به خصوص لیاقت وارزشمندی ام را به خانواده ام وهمسرم نشان بدم
قبل از ازدواج تو خانواده ام که همیشه مظلوم واقع میشدم وهمیشه از طرف برادرانم به من ظلم میشد من
چون احساس لیاقت نداشتم باور کرده بودم که باید در برابر کتک های وبدلی های اونها سکوت کنم
به خاطر برادرانم زود ازدواج کردم فکر میکردم همسرم قدرم را میدونه وبه من محبت میکنه فکر میکردم در کنار همسرم من هم احساس ارزشمندی ولیاقت پیدا میکنم ومیتوانم خودم واستعداد هایم را نشان بدم اما برعکس شد وهمسرم با من مثل یک زندانی بر خورد میکرد
رفت وآمد با خانواده ام راقطع کرد من را هرروز خار وذلیل میکرد ومن نمی توانستم از خودم دفاع کنم با مردی عصبی وکینه ای ازدواج کرده بودم وچون خودم انتخاب کرده بودم فکر میکردم باید با او زندگی کنم اعتراض نکنم وهر جور ظلمی را درحقم کرد ومن به خاطر بچه هام سکوت کردم وزندگی کردم و او هر جور رفتار نامناسب وزور گفتن را بامن داشت ومن باز هم به خاطر احساس لیاقتی که نداشتم سکوت کردم واعتراض نکردم
چون من فکر میکردم اگه طلاق بگیرم تو خانواده ام جایی ندارم وخانواده ام دوستم ندارن ومن را قبول نمیکنن چون بچه هام کوچک بودن وخودم را فدای بچه هام کردم وسکوت کردم با خودم گفتم باید بد اخلاقی ها نامردی ها بی محبتی های همسرم را تحمل کنم بهتر از طلاق گرفتن است
این زندگی ام بیست سالی هست که میگذره ودر سن 38 سالگی از موقعی که تو این سایت دوست داشتنی هستم تازه دارم احساس میکنم که من هستم وباید زندگی کنم
وارزشمندم ولایق بهترین ها هستم .
دارم روی خودم کار میکنم که یاد بگیرم نه گفتن را .
چون خیلی به خاطر رودر بایستی داشتن وتوان نه گفتن به خودم ظلم کردم الان بهترم دارم یاد میگیرم که خودم را دوست داشته باشم وبرای خودم احترام قائل باشم
دارم سعی میکنم اگر کسی برایم کاری کرد به هیچ وجه خودم راعذاب ندم تا کوچکترین کاری را کسی که برایم کرده را جبران کنم
الان دارم سعی میکنم که هر کاری برام سخت بود را برای اینکه دیده بشوم انجام ندم چون قبلا به خاطر بقیه همیشه خودم را زجر میدادم تا طرف مقابلم ازم راضی باشه
انشاالله بتوانم این دوره یه بی نظیر رابخرم تا احساس لیاقت وارزشمندی داشته باشم
من امروز ازستاره قطبی وشکر گذاری یه نتیجه فوق العاده گرفتم از خوشحالی دلم خواست این هدایت خداوند را اینجا بنویسم
پسرم امسال سال دهم باید بره وباید انتخاب رشته میکرد او آزمون هدایت تحصیلی اش را از طریق گوشی انجام داد وفکر میکرد ثبت شده اما نشده بود وهیچ رشته ای را نیاورده بود فقط کار دانش را آورده بود پسرم رشته برق خودرو را دوست داشت ومیگفت اگه هنرستان فنی حرفه ایی قبولم نکنن من ترک تحصیل میکنم
من هم خیلی ناراحت بودم هر جا رفتیم قبولش نکردن من هروز تو ستاره قطبی مینوشتم که پسرم در رشته برق خودرو ثبت نام شد وشکر گذاری میکردم
همسرم تا آموزش پرورش رفت نامه وامضای چند نفر وهدایت اجباری گرفت برد به هنرستان تا ثبت نام کنه مدیر گفت نامه را دیر اوردی وظرفیت تکمیله شرمنده
همسرم هم نارا حت شد گفت پسرم را نمیزارم بره مدرسه
پسر عموی همسرم دوست مدیر مدرسه بود اوهم واسطه شد اما مدیر گفت قانون داره نمیتوانیم همسرم ناراحت شد وپرونده را برد دوباره آموزش پرورش گفت پسرم فقط اون رشته را دوست داره شما هم هیچ کاری نکردید دیگه ترک تحصیل میکنه
من دیدم شوهرم به هر کس رو انداخت یه جورایی او را پاس میدادن به هم وقبول نمیکردن
من گفتم خدا بزرگه خودش همه جوره هوام را داره خودش برنامه را میچینه تا پسرم به مدرسه بره ورشته برق خودرو تحصیل میکنه
همیشه امید داشتم خدای مهربونم همه چیز را درست میکنه چون من درخواست کرده بودم خدا هم اجابت میکنه.
امروز از همون هنرستانی که میگفتن اصلا راه نداره ثبت نامش کنیم ودویست نفر از پسر شما جلو تر تو صف هستن اگه جای خالی بود ثبت نام کنن . به همسرم زنگ زدن گفتن یک نفر امروز انصراف داده هر چه سریع تر برای ثبت نام به هنرستان برود .من خیلی خوشحال شدم واز صبح احساس عالی وشکر گذاری دارم به خاطر این که دستان خدا را باز گذاشتم وکنار رفتم وخودش کار ها را برایمان روبه راه کرد خدایا هزار مرتبه شکر بابت همه چیز
خدایاشکرت بابت اینکه من راه خودم را پیدا کردم ودارم روی خودم کار میکنم واحساس ار زشمند بودن ولایق بودن دارم
خدایاشکرت بابت استاد عزیزم ومریم جان
خدایا هزار مرتبه شکرت بابت این سایت بینظیر
ممنونم از شما عزیزانم
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام معصومه جان،بانوی زیبا و مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم
خیلی خوشحال ام از امداد الهی که داشتی و البته ما هر لحظه در حال هدایت و یاری هستیم، ولی بیشتر آنها برایمان بدیهی و روزمره شده است.
معصومه جان تحسین ات میکنم که با وجود این همه باورهای مخرب و عدم احساس لیاقت تصمیم گرفتی که خودت رو پیدا کنی و جز افراد خاص جامعه بشی.
ان شاءالله پسر شما هم با موفقیت تحصیلش رو تمام کنه و در رشته خودش متخصص بشه
ان شاءالله در پناه الله روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشی مهربان بانو
سلام رضوان جان خواهر خوبم ممنونم از ابراز لطف ومحبتت
خواهرم من همیشه سپاس گذار خداوندم که باعث شد توی این راه بیام وخودم را پیدا کنم
من هیچ وقت خودم را دوست نداشتم وهمیشه آرزوی مرگ داشتم چون همیشه احساس وحالم بد بود انگار همه بامن میجنگیدند ومن دست تنها بودم وکم آوردم ومرگ را بهترین راه میدیدم اما الان هزاران بار سپاس گذار خداوندم که من را هدایت کرد وخودم وخدای خودم را شناختم واز زندگی در کنار خانواده ام لذت میبرم شاید خیلی چیز ها تغییر نکرد ومن هنوز نتیجه های مالی ورابطه خوب را نگرفتم اما به لطف الله خودم حالم خوبه ارامش دارم والان هدایت ها ونشانه ها را میبینم .
خدایا شکر که به خاطر استاد ومریم جانم
خدایا شکر به خاطر دوستان خوبی مثل شما رادارم
عاشقتونم
به نام الله،سلام استاد خوبم ودوستای عزیزم،احساس لیاقت ،یه حس ناب که باعث میشه زندگیمون واتفاقاتش به کلی تحت اشعاع قرار بده،ممنونمازاستاد عزیزم به خاطر انتخاب این موضوع عالی،احساس ارزشمندی ،احساس عدم لیاقت برای همه ما حکم مهره اصلی توزندگیه،خیلی از موقعیتها توی زندگیم بوده که به ارزشهام وتوانمندیم شک کردم،من ازاول بچگی تا امروزتوی شرایطی زندگی کردم که چیزی تووجودم میگفت تونباید اینجا باشی این حق تونیست،نمیدونم چرا،ولی همیشه این احساس در من بود،ولی با کسی ازدواج کردم که به شدت احساس عدم لیاقت داشت،ومن میدیدم که چطور به بهترین شرایط زندگی پشت پامیزد وهمیشه میگفت اون کجا وما کجا،ومن یادمه انقدر ازاین حس که دروجود این ادم بود اذیت میشدم ازش جداشدم،چون حتی وقتی خدا مارو به سمت بهترین شرایط میبرد جا میزد،واعتقادش این بود که همین خوبه وانقدر خودشو کم میدید که همه تومحل کار ازش سواستفاده میکردن وهمیشه پراحساس منفی به ادمها بود،اگرکسی رومیدید که اینجوری نیست به شدت متنفر میشد،اینارو گفتم تا به این نتیجه برسم که من واقعا به عینه دیدم که ادم میتونه بااحساس عدم لیاقت توی تمام جنبه های زندگیش باعث بدبختی خودش بشه ،همیشه تووجودم حس اینکه من ارزشمندم بود،ازجاهایی که حس کردم این مکان واین ادم درحد لیاقت من نیست باشجاعت فاصله گرفتم،حتی همه افراد خانواده م میگفتن تو نمیتونی توبلد نیستی ،نمیشه ،یا ازم خواستن شرایط تحمل کنم من کاملآ ازشون جداشدم ورفتم جایی که حس کردم قدرمو میدونن وجایی هستم که حالم خوبه،من فکر میکنم این یه حس درونیه که خدا بهم هدیه داده،وهمیشه سعی میکنم به همه اطرافیانم حس خوب وارزشمندی بدم ،باورشون کنم جایی که حتی خودشون خودشونو قبول ندارن بهشون نشون بدم چه ویژگیهای مثبتی دارن،اماهمونطور که استاد گفت این موضوع باپرویی فرق میکنه،به خودم توایینه بالبخند سلام میدم،خودمو دوست دارم ،وهمیشه عبارتهای تاکیدی روتکرار میکنم
من لایق بهترین هستم
من هرروز ازهرجهت بهتر وبهترمیشوم
من خودم را دوست دارم
اینها رو هرروز تکرار میکنم والبته که فقط نباید شعار باشه دراین راستا کارهای مثبت وبزرگی که دیگران منو توی اون موضوع ضعیف میدونن انجام میدم،به محدودیتها یی که مثل سن وشرایط وپول منو ازهدفم دو میکنه توجه نمیکنم ،من به اندامم توجه میکنم حتی درست 40سالگی که همه میگن دیگه نمیشه،یت زبان انگلیسی رو دارم میگذرونم وعالی شدم،جالبه که هیچ کس مشوق من نیست،گواهینامه مودارم میگیرم،امتحان ایین نامه مو قبول شدم،ومهاجرت کردم به شهری که خیلی دوسش دارم شمال کشور اونم ازدل جایی که خشکی وکویربود،یه ازدواج مجدد کردم،وشعر هم میگم،استعداد عجیبی توی نرم افزار دارم،بدون اینکه اموزشی دیده باشم،خدارو شکر که همیشه حس درونی مثبتی رو تووجودم گذاشت ازوقتی فهمیدم خدا عاشق منه من هم عاشق خودم شدم ،واجازه نمیدم هیچ کسی حس خوبمو خراب کنه ️
وَ مَا اَرسَلنَکَ اِلّاَ کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَلَکِنّش اَکثَرَ النَّاسِ لا یَعمَلون.
و ما تورا جز برای همه ی مردم نفرستادیم تا (آن ها را به پاداش های الهی)بشارت دهی و (از عذاب او)بترسانی،ولی بیشتر مردم نمیدانند.
سوره:سباً
آیه:28
سلام بر استاد عزیزم و همه ی دوستان بار ارزشم.
انقدر هیجان زده و ذوق زده هستم که نمیدونم از کجا شروع کنم به نوشتن.
دست ب دامن کلام الله شدم و چ زیبا این آیه اومد.
با دیدن این آیه بیشتر باور کردم که،بودن در این سایت و هنرجویه استاد عباس منش عزیز بودن،واقعا لیاقت میخواد.
چون واقعا خداوند کلام استاد و برای همه ی مردم نفرستاده دقیقا کسانی تو این مسیر هستند ک هدایت شدن به راه راست،راه کسانی ک خداوند بهشون نعمت داده.
گفتم هنرجو،چرا؟چون استاد عباس منش عزیز،هنر خوب زندگی کردن و ب من یاد داد.چون بهم یاد داد ک چطور خودمو ارزشمند بدونم.
چطور هر چیزی نشنوم،هر چیزی نبینم،هر ورودی ای رو به ذهنم ندم.
استاد ب من یاد داد،ک چطور برای وقتم ارزش قائل باشم.
من ب این میگم هنر خوب زندگی کردن.
هنر شایسته و زیبا زیستن.
بله،من هنرجوی خوش شانس و هدایت شده ی استاد هستم با افتخار.
سال پیش،دقیقا همین موقع،من آرزو داشتم یکی از محصولات استادو داشته باشم.و خیلی دلم میخاست از 12 قدم شروع کنم.
ولی خب حساب بانکیه نازیبایی داشتم:)))
همیشه دلم میخاست وقتی،محصولی داغ و تازه از تنور در اومده میاد رو سایت،منم جزو اون دسته از دوستانی باشم که همون موقع،تازه تازه خرید میکنه.
ولی دقیقا 12 ماه پیش من ی فاصله ی فرکانسیه زیادی داشتم تا ب این خاسته ام برسم.
ولی….
ولی امسال،
دقیقا بعد 12 ماه
من علاوه بر اینکه 12 قدم و کامل خریدم و با جون و دل این دوره رو گذروندم،بلکه تونستم دوره ی “احساس لیاقت” و داغه و داغ و تازه از تنور در اومده رو هم بگیرم.
و در موقعیتی هستم ک اولا خداوند، 10 برابر هزینه ی دوره 12 قدم و بهم برگردوند و الان هم 10 برابر هزینه ی این محصول جدید و در حسابم خداوند واریز کرده.
خدایا سپاس گزارم.خدایا شکرت،خدایا شکرت ک اجابت کردی این درخاسته بنده ی لیاقت مندتو.
من ب دلیل ی توفیق اجباری 4 ماه گذشته رو در منزل بسر بردم.
بدون اینکه ذره ای حالم و احساسم بد باشه.
از خداوند سپاس گزارم ک این موقعیت و برام فراهم کرد تا لیزری روی دوره ی 12 قدم کار کنم و همزمان با دیدن سریال های سفر و زندگی در بهشت،باورهامو قوی تر کنم.
(ب نظر من محصولات و فایل های دانلودی و سریال های سایت،مثل ی چرخ دنده عمل میکنن.باید با هم
روی همه ی اینا کار بشه.مکمل هم هستن و بدون هر کدوم از اونا،انگار اصل مطلب ادا نمیشه)
صبح ک بیدار شدم،طبق معلوم چشامو باز کرده،نکرده سایتو باز کردم.اخه امروز منتظر قسمت بعدی سفر بودم.
دیدم فایل جدیدی نیومده.
بعد از نوشتن ستاره ی قطبی،ب کارای روزانه ی خودم پرداختم.
و از خدا تو ستاره ی قطبی خاستم ک امروز خبری بهم بده ک تو قلبم غوغا بپا بشه،جوری ک از ذوق جیغ بزنم،جوری ک هیجانی بشم و بلند داد بزنم و بگمwoooooow.
خاستم ک جواب سوالاتمو امروز ی جوری بهم بده.منو هدایت کنه.
اخه طبق آموزش های قدم 11 یاد گرفتم ک از خودم سوال های خوب بپرسم و در زمانش هدایت میشم ب جواب سوالم.
از اونجایی ک تو این چند ماه اخیر،هر الهامی بهم شده و بهش عمل کردم،نتیجه اش خوب بوده(اخه برای هر کاری از خداوند هدایت میخام،حتی کوچکترین و ب ظاهر ساده ترین کارها)
الهام خانم بم گفت برو یسر دیگه ب سایت بزن.
بعد بش گفتم اخه هیچ وقت استاد این ساعت فایلی رو سایت نذاشتن حداقل این مدتی ک من عضو هستم،اتفاق نیفتاده.
ولی بش اعتماد کردم و اومدم و دیدم…..بعله…..محصول جدید….آموزش جدید…و دقیقا زمانی که من کاملا آمادگی لازم و برای خرید این محصول داشتم.
تا ذهن چموش اومد حرفی بزنه و منو منصرف کنه،خرید کردم و کلیک و دانلود….
و به به…به به…تو همین جلسه ی اول استاد منو زیر و رو کردن.
این و هم بگم ک من خودمو مثلا آدم با لیاقتی میدونستم و ذهنم هی میگفت تو ک 12 قدم و داری،کلی از لحاظ شخصیتی و عزت و نفس پیشرفت داشتی.
حالا این محصول میخای بخری ک چی بشه.
دقیقا مثل تو فیلما ک ی فرشته و ی شیطون رو شونه ی اون فرد میشینن و باش حرف میزنن برا منم همچین اتفاقی افتاد.
این طرف مغزم میگفت بخر،این همون هدایتی هس ک صبح تو ستاره ی قطبی نوشتی.بخر ،جواب سوالاتی ک شبا از خودت میپرسی و میخوابی تو همین دوره اس،بخر.
اون طرف مغزم میگفت،نخر…برا چیته؟تو ک 12 قدم و داری.برو فعلا رو اونا کار کن.
این پول و بذار برا خرید فلان و فلان و فلان.
این بحث فقط 5 دقه بیشتر طول نکشیداااا…
خلاصه با دیدن جلسه اول،منی ک خیلی فکر میکردم و ادعا داشتم ک ادمی هستم ک خودمو لایق میدونم…دیدم نههههه….اصلا از این خبرا نیس.
تو همین جلسه ی اول من قلبم تاپ تاپ میزد با هر مثالی ک استاد میاوردن،اشکم جاری میشد با هر جمله ای ک میگفتن.
اشک نه از سر غم،از سر شوق،از سر یاد گرفتن،از سر هدایت شدن،از اینکه من قراره جواب سوال هایی رو ک تو قدم 11 پرسیدم،قراره تو این دوره بهم جواب داده میشه.
اشک بخاطر این همزمانی و تکرار عبارت های تاکیدی قدم 9.
اشک بخاطر باز شدن قلبم و اینکه خدا پاداش جهاد اکبر منو تو این 4 ماه گذشته داد.
اگر این جلسه ی اول بود ک خدا میدونه جلسات بعدی قراره ی شهدها بنوشم از این هدایت الهی.
این دوره رو باید مزه مزه کرد.
باید چشید باید لذت برد و ب تکامل رسید.
قربون خدایه هدایتگر و رفیق و پایه ام برم.
خدایا شکرت ک هر لحظه در حال اجابت کردن خاسته های منی.ب قول استاد نمیخام دستهات بیان کارامو انجام بدن،میخام خودت رسما مدیریت امور زندگیم و بدست بگیری.
من ب هر خیری ک از تو ب من برسه،فقیرم.
خدایا بتو و عدالت تو ایمان دارم.
میدانم انچه متعلق ب من است نمیتواند از من گرفته شود پس آرام و اسوده هستم.
من برای کامنت گذاشتن همیشه ی ترمزی داشتم.اخه خودمو با دوستانی مقایسه میکردم ک کامنت های جذاب و خوندنی مینویسن.
میگفتم من چیزی برای گفتن ندارم.چجوری هس ک دوستان انقدر قشنگ مینویسن.
ولی برای اولین تمرین در دوره ی احساس لیاقت،خاستم ک این مقایسه رو بذارم کنار و خیلی دلی کامنت بذارم البته قبلش از خداوند کمک خاستم ک کلام بشه و بر قلمم جاری بشه.
خدایا شکرت ک محصولات استاد عزیزم و بهم هدیه دادی.
خدایا استاد عزیزم و در پناه خدا نگه دارش باش.
این سایتو روز ب روز برکت و گسترش بده.
خدایا دوستان هم نشینم در این بزم مسیحایی ام رو ،سالم،ثروتمند و سلامت و سعادتمند بدار.
آمین.
حدود 4-5 سال پیش بود بهم الهام شد شروع کن به تولید دوره پریمیر(نرم افزار ادیت ویدیو) خیلی آماده نبودم ولی خب خیلی مهارتم در این زمینه خوب بود حتی همون سال ها ولی نمیدونستم باید از کجا و چطوری شروع کنم قبل از اینکه بخوام شروع کنم میگفتم خب کجا و چطوری باید بفروشم دوره رو مثل الان نبود.با سرچ توی نت فهمیدم یکسری سایت ها هست که میتونی دوره تو آماده کنی بذاری و اونجا بفروشی چون من مهارت درست کردن سایت و این چیزا رو نداشتم یه سایت پیدا کردم که نسبتا هم معروف بود توی این زمینه و رفتم ثبت نام کردم و طبق قوانینش چندتا آموزش افترافکت (نرم افزار کاربردی جلوه های ویژه و موشن گرافی و…) درست کردم و گذاشتم توی اون سایت,هروز با ذوق و شوق میرفتم بررسی میکردم ببینم از محصولاتم فروش رفته یا نه! نمیدونم دقیق بعداز چند روز بود یه محصولم فروش رفته بود که سهم من حدود 7000 هزار تومن میشد! آره هفت هزار تومن… خدا میدونه چقدر خوشحال شدم و اولین تجربه من بود از فروش اینترنتی و بعد گذشت و گذشت حدود شاید یک سالی با اون سایت کار کردم و دوره پریمیر رو دست و پا شکسته ظبط کردم فقط برای اینکه بذارم توی اون سایت و فروش داشته باشم با اینکه مهارت خوبی داشتم ولی مهارت تولید دوره تا حالا نداشتم.خلاصه هر طوری بود دوره پریمیر رو ظبط کردم و گذاشتم توی سایت و کلا حدود 5 میلیون تومنی فروش داشت کل محصولاتم که درصدی رو خود سایت برمیداشت.دیگه کم کم دلسرد شدم و بخاطر بد حسابی اون سایت در پرداخت ها بیخیالش شدم بهشون گفتم کل محصولاتم رو از سایت بردارن و همشو حذف کردن بسختی هم تسویه کردن باهام.این رو تا اینجا داشته باشید…
گذشت و گذشت مدتی رفتم توی آتلیه کار کردم و به درآمد خوبی رسیدم و دوست های خوبی پیدا کردم و در کارم ادیت ویدیو خوب پیشرفت کردم.بازم یمدت گذشت و از خیلی ها میشنیدم که احسان تو که کارت اینقدر خوبه چرا خودت آتلیه نمیزنی و این حرفا چون سرمایه ای نداشتم اصلا به این چیزا فکر نمیکردم فقط دوستداشتم برای دیگران کار کنم(سیستم ذهنی برده داری!) یعنی همیشه از اطرافیان میشنیدم هم جلو خودم هم پشت سرم که آره فلانی کارش خیلی خوبه در این زمینه حتی فیلمبرداری و ادیت که تخصص اصلیم بود.استاد یعنی واقعا کارم خوبه ها در این زمینه هم فیلمبرداری و هم ادیت ویدیو ولی من از عدم ارزشمندی و احساس لیاقت به خودم و تخصص و مهارتی که داشتم فقط بفکر کار برای دیگران بودم یعنی عملا قدر کارم و تخصص رو نمیدونستم فک میکردم همه براحتی میتونن این کارهارو انجام بدن.مدت های گذشت و توی آتلیه کار میکردم که با دوست های جدیدی آشنا شدم که همون ها بهم پیشنهاد میدادن چرا دوره آموزشی ظبط نمیکنی! تازه کم کم اینستاگرام افتاده بود روی بورس همه شده بودن دوره فروش…
اینم بگم همیشه به اون الهامی که خداوند بهم کرد توجه میکردم که چرا دوره تخصصی ظبط نمیکنی و خودت سایت راه بندازی و همه کار هاشو خودت انجام بدی دوباره این خواسته در من شکل گرفت که بیام شروع کنم به ظبط دوره پریمیر و بعدش افترافکت.هربار به یه دلیل بهانه میآوردم و مینداختمش پشت گوش یه بار به دلیل سر و صدای زیاد که نمیشد تمرکز کنم و دوره رو ظبط کنم یه بار به بهانه اینکه میکروفون خوب ندارم و هی این بهانه ها ادامه داشت تا پارسال… 1401
یعنی حدود 3 تال 4 سال بهانه می آوردم و همش دنبال کار کردن برای دیگران بودم بعد از اون آتلیه چندجایی در زمینه ادیت ویدیو فعالیت داشتم و بعدش فقط فریلنسری کار میکردم و در آمد خیلی معمولی داشتم…
گذشت و گذشت شروع کردم یه پیج زدم و هروز با تعهد یک آموزش درست میکردم و میذاشتم توی پیج کم کم فالورا بیشتر و کامنتهای خوبی دریافت میکردم ولی از درون برای کارایی که انجام میدادم واقعا ارزش خاصی قائل نبودم و فک میکردم اکثرا همه چی رو بلد هستن با اینکه میدیدم چه کامنتها و دایرکت های خوبی دریافت میکردم که استاد واقعا کارتون عالیه!(لقب استاد هم گرفته بودم) ولی امان از عدم احساس لیاقت و ارزشمندی…
بعد یکی دوماه از فعالیتم توی ایسنتاگرام میگذشت و دایرکت دریافت میکردم که شما دوره آموزشی ندارید! بازم جرقه ای توی ذهنم میخورد که چرا نمیای وقت بذاری این دوره لعنتی رو اماده کنی واقعا چرا؟ عدم احساس لیاقت که کار من خوب نیست و همه میتونن این کار هارو انجام بدن یا کی میاد از دوره های من خرید کنه!!! بازم عدم احساس لیاقت و ارزشمندی…
دیگه گفتم تو که نمیای دوره تخصصی رو ظبط کنی حداقل یه سایت بزن و آموزش های نیم ساعته و یا پروژه های آماده ای که داری رو بذار برای فروش(پروژه آماده افترافکت زیاد داشتم) گفتم باشه این رو که میتونم انجام بدم.
دیگه بعدش شروع کردم به آموزش دیدن برای راه اندازی سایت (هزینه راه اندازیشو نداشتم بدم کسی دیگه ای برام انجام بده) خودم شروع کردم آموزش دیدن و کم کم با وردپرس آشنا شدم و هاست خریدم و دامنه خریدم و هرطوری شد یه سایت با قالب آماده آوردم بالا بازم کلی ذوق و شوق ولی واقعا بازم عدم احساس لیاقت داشتم اینکه مثلا چیه خب سایتی رو آوردی بالا آپولو که هوا نکردی! واقعا خیلی برام جالب بود که چرا من با این همه مهارت و تخصصی که دارم چرا براشون ارزش قائل نیستم و فک میکنم یه چیز عادیه که همه بلدن این کارهارو انجام بدن… من علاقه وحشتناکی به افترافکت و پریمیر داشتم و خداشاهده وقت بود بالای 15 تا 20 ساعت فقط توی یوتیوب آموزش میدیم و عشق میکردم دارم چیزای جدید یاد میگیرم هر تکنیکی که بود رو با عشق میرفتم یاد میگرفتم. یه تکنیکی هست به اسم ترکینگ من عاشق این حرکت بودم واقعا دیوانه وار ها توی آموزش های یوتیوب با سینما فوردی آشنا شدم دیدم با این نرم افزار میشه مثلا متن های 3D خیلی خفن رو با استفاده از ترکینگ ویدیو بصورت طبیعی توی یک ویدیو که از قبل فیلم برداری شده قرار بدی(که بهش میگن ترکینگ ویدیو) اینقدر عشق و علاقه به این تکنیک داشتم که استاد رفتم نرم افزار سینما فوردی هم تا حدودی یاد گرفتم که فقط بتونم اون تکنیک رو با سینما فوردی اجرا کنم…که بخوبی هم انجامش دادم…
بعدها یاد گرفتم که میشه با نرم افزار افترافکت و پلاگین المنت تری دی این کارو راحت تر و آسانتر انجام داد که وقتی اونو یاد گرفتم دیگه بیخیال سینما فوردی شدم.خداروشکر فقط بخاطر علاقه ای که داشتم افترافکت و پریمیر رو ادامه دادم وهمیشه و حتی همین الان هم دارم از دوره های خارجی آموزش پریمیر و افترافکت رو میبینم درصورتی که همچنان دارم احساس عدم لیاقت و ارزشمندی رو حس میکنم مخصوصا این ویدیو معرفی دوره شما احساس لیاقت (که خودش بازم جرقه ای بود برام).
اینو میخوام بگم که هر چقدر هم خفن ترین باشی توی کارت ولی احساس ارزشمندی و لیاقت نداشته باشی تو پیشرفت نخواهی کرد نمونه بارزش خودم هستم حی و حاضر!
دیگه اون پیج و همینطور گذاشتمو سایتم جمع کردم.
ولی خداروشکر حدود 7 8 ماهی میشه استاد با تعهد کامل و دلی وقت گذاشتمو و هروز بالای 5 تا 6 ساعت دارم آموزش های هدیه شمارو که کمتراز دوره هاتون نیست رو با تمرکز کامل میبینم و عمل میکنم و روزی چندین صفحه فقط کامنت میخونم که واقعا خدا میدونه من چقدر حالم خوبه و دارم کم کم احساس ارزشمندی رو در خودم میبینم چرا؟؟ چون هم دارم از آموزش های شما استفاده میکنم( فقط هدیه ها) و در کنارش آموزش های زمینه کاری خودم رو میبینم چه داخل اینستاگرام و چه آموزش های خارجی, تازه دارم میفهمم واقعا چقدر تخصص و مهارت ارزشممندی دارم که حتی از خود همون خارجی های داخل یوتیوب کارم بهتره و درک بهتری از این دوتا نرم افزار عشق دارم(پریمیر و افترافکت)
پارسال بود دیگه بعداز کلی تضاد و بی کاری و بی پولی تصمیم گرفتم دوره پریمیر رو ظبط کنم. شروع کردم و حدود 15 جلسه از آموزش رو ظبط کردم و ادیت زدم… دیدم آموزش ها اون چیزی که من میخوام نیست و خیلی جاها دارم تن تن صحبت میکنم و یه جوری اظطراب دارم چون سر و صدای محیطم خیلی زیاد بود که باعث عدم تمرکزم میشد و من هم دوستنداشتم اولین دوره تخصصیم به این صورت باشه. وقت گذاشتم و یه جلسه دیگه ظبط کردم ولی با تمرکز بالا و کیفیت بهتر وقتی ادیتش زدم دیدم قبلیا واقعا در برابر این هیچی نیستن… دوباره یه مدت بیخیالش شدم و گفتم باید از اول این دوره رو ظبط کنم یعنی 16 جلسه رو گذاشتم کنار و تصمیم گرفتم بعدا دوره بهتری ظبط کنم. گذشت و رفتم یکی دوماهی دوباره برای دیگران ادیت ویدیو میزدم حضوری و بعداز دوماه دوباره بیکار شدم و گذشت و گذشت با یه تضاد به ظاهر وحشتناکی رو به رو شدم (فروردین 1402)و شروع شد به چک و لقد خوردن من از اینکه اینقدر کار هارو پشت گوش مینداختم یعنی همون که تو این قدر کارت خوبه و خیلی ها دوستدارن جای تو باشن و این همه مهارت ارزشمند رو داشته باشن چرا وقت نمیذاری و دوره هاتو درست نمیکنی و با باور های درست برای خودت شروع به فعالیت نمیکنی؟؟ چرا وقعا؟ جواب : عدم احساس لیاقت و ارزشمندی…
یعنی این احساس عدم لیاقت و ارزشمندی ریشه در وجودم داره که تازه تازه دارم درکش میکنم که چرا من با این همه مهارت ارزشمندی که دارم باید بیکار باشم و بی پول. وهمیشه توی برنامه دیوار دنبال کار ادیت ویدیو باشم! بازم جواب : عدم احساس لیاقت و ارزشمندی… استاد با اینکه واقعا کار برای ادیت ویدیو الان فراوانه ها ولی من بیکارم چون برای خودم و تخصصم هیچ ارزشی قائل نبودم و به هرکسی پیشنهاد میدادم یا جواب نمیدادن و یا میگفتن نمونه کار بفرست من چون اکثر کار هام آتلیه ای بود نمیشد برشون بفرستم کلیپ مردم رو. یسری کارم بود که در زمینه تیزر تبلیغاتی کار کرده بودم با اینکه ادیتش خوب بود ولی تصاویرش خوب نبود عدم احساس لیاقت اجازه نمیداد اون ویدیو هاور برای کارفرما ارسال کنم.چون ویدیوش رو کسی دیگه ظبط کرده بود و من فقط ادیتش زده بودم. میگفتم این چیه که بخوام بفرستمش برای نمونه کار!
خلاصه استاد بعداز این تضاد که همچنان یکمی از آثارش توی زندگیم هست همون اول سال که گفتم شروع کردم به دیدن آموزش های شما و کامنت های ارزشمند رو خوندن(که اگه با هدایت خدا شروع نمیکردم آموزش های شمارو دیدن بخدا قسم احتمال داشت خودمو بکشم! در این حد) کم کم به آرامش رسیدم و توکل و ایمانم بخدا بیشتر شد و اون تضاده به لطف معجرات خدا که برای رشد و پیشرفت و تلنگر به من ایجاد شده بود فهمیدم که باید با استمرار شروع کنم و در همین زمینه بصورت تخصصی و درست حسابی به سبک کیفیت آموزش های شما دوره هامو آماده کنم (که تا به امروز 05-07-1402) 22 جلسه ارزشمند و با کیفیت این دوره رو ظبط کردم (پریمیر) حدودا 25 % ازش مونده که به پایان برسه و همچنین دامنه سایتم و قالب سایتم آمادس که به لطف خدا فعالیتمو شروع کنم و باعشق آموزش هامو ارائه بدم و با خود باوری و ایمان و احساس لیاقت کارمو شروع کنم و با همین ویدیوی معرفی دوره احساس لیاقت برای خودم ارزش بیشتری قائل شدم و گفتم بیام این کامنت رو اینجا بنویسم برای رد پای خودم در این مکان الهی و ارزشمند.
تخصص و مهارت هایی که دارم (که از این به بعد براشون ارزش بی نهایت باید قائل بشم) :
1- فیلمبرداری با دوربین حرفه ای و دوربین موبایل
2-ادیت ویدیو در زمینه های مختلف بصورت حرفه ای
3- تولید دوره های آموزشی هم برای خودم و هم برای دیگران که بتونند دوره و محتواهاشون رو ظبط و ادیت کنند.
4- راه اندازی سایت وردپرسی با قالب آماده برای فروش محصول و دوره های آموزشی
این رو هم بگم استاد عزیزم من با تعهد و دیدن همین فایل های هدیه شما به نتایجی در روابط و احساس خوب رسیدم که هیچکسی شاید باورش نشه اینها نتیجه تعهد به آموزش های هدیه شماست! واقعا خیلی دوستون دارم و برام ارزشمند هستید براتون آرزوی خوشبختی و حال خوب و سلامتی و ثروت بیـــــــــــــــــشتر آرزومندم…
الهی شکرت
سلام خدمت همه دوستان عزیز
واقعا همینطور من بارها شده که به دلیل احساس لیاقت نداشتن چیزی رو که باید از معلم یا استاد نپرسیدم و با خودم میگفتم میرم خودم بعد در موردش تحقیق میکنم یاد میگیرم یا بوده دوست داشتم ارتباطی برقرار کنم ولی میگفتم من که به اندازه اون نیستم میذاره میره و سرخورده میشم و یا کسی درخواست کرده و من درخواستش قبول کردم ولی زیاد راحت نبودم و یا به خاطر جلب توجه و رضای دیگران کارهای رو میکردم که راحت نبودم و حتی اذیت میشدم و نمیدونستم اینها ارتباط مستقیمی با عدم احساس لیاقت داشتن ولی احساس خوبی بهم نمیدادند
مرسی از استاد عباسمنش و همه دوستان عزیز که این کلیپ درست کردند و دوستانش که نظرات ارزشمندشون به اشتراک میذاره موفق پیروز باشید
به نام خداوند مهربان و عاشق
به نام یگانه معشوق مهربانم الله نازنییم یار قشنگم دلبر قدرتمندم عزیززززمن خدایی زیبایم
سلاممم استاد عزیزم سلاممممم به روی ماهت سلام به مریم عزیز سلاممم به همه
استادددد از حال دلم نمیدانن چگونه شور و هیجان دارم و این طرف و آن ظرف اطاقم قدم میزنم و اشک میریزم که تا هیجانم کم شود تا بتوانم احساسم را کنترول کنم
حالمممممممممممم به گونه ییی دیگر هست همین حالا نمیتوانم بنویسم استاد نمیدانن چقدرررر منتظر محصول تان بودم پاکیزه شب و روز منتظر بود تا محصول بیاید
دیروز فامیلم من را به یک مهمانی که دوست نداشتم بروم زیاد اصرار کردن و با اینکه ناراضی بودم روان کردن استادددد در آن مسیر انقدرر در دلم با خدا صحبت کردم و اشک ریختم که حتی نمیتوانستم اشک هایم را کنترول کنم ناخودآگاه جاری بود فقط با تمام وجودم میخواستم شرایط تغییر بتم با تماممممممم وجودم میخواستم تغییر کنم یعنی چنان میخواستم تغییر کنم که با تک تک سلول هایم حس میکردم که باید تغییر کنم و در گوش هایم با وجودی که گوشکی نبود مگر صدای شما را میشنیدم تمام را میگفتم اگر به استاد شده اگر به مریم عزیز شده که چینین زنده گی عالی داشته باشند برای من هم میشود
و استاد خداوند شاهد هست که من چگونه تلاش میکنم چقدررر دوست دارم که شخصیت عالی از خود بسازم
در او مهمانی که سالگره بود مکان خلوت را پیدا میکردم و فقط با خدا سخن میگفتم امشب انقدرررر از خدا درخواست تغیییر خودم و شرایط را کردم که با اشک و آدمی که با تمام وجودش درک کنه که بدون خدا و بدون لطف اش هیچ هست خوابیدم و فردا هم در مسیر برگشت به خانه فقط با خدا حرف میزدم و هر طرف نشانه هایش را می دیدم نشانه تغییر شرایط را نشانه تغییر خودم را نشانه بهتر شدن زنده گیم را
تا آمدم خانه و دیدم محصول آمده بال کشیدم فقط اشک ریختم از خوشی که خداوند چقدررر زود پاسخ داد
و آرزو میکنم بتوانم به آسانی این محصول را بیگرم
خدایاااا شکرت شکرت شکرت شکرت
خدایااااا خودت میدانی که چقدرررر محتاجت هستم چقدررر شکرگذارت هستم
استاد تمام اینا را نوشتم که بدانی چقدرررر دوستتتت دارم چقدررررررررر عاشقانه منتظر محصول تان بودمممم و چقدررر دوست دارم که تغییر کنم و با نتایجم خوشحال تان بسازم
عاشق تان هستم
خدایا شکرت
به نام خداوندوهابم
سلامی به زیبایی پاکیزه بارکزی
شمالایق بهترین هاهستی همین الان شم.
امیدوارم که ان شالله دوره احساس لیاقت وخریده باشی.
تو دوره احساس لیاقت میبینمت پاکیزه خانوم.
من کامنت های فوق العاده ای ازت خوندم وخیلی جاهابهم کمک کرد.
تحسین میکنم این رشد شخصیت وتوحیدی بودن وعملگرابودنت رو.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت اساتید بزرگم
من در پوست خودم نمیگنجم برای این دوره ی بینظیر و فوق العاده و رویایی و به زودی خیلی زود به این دوره خواهم پیوست
الهی میلیاردها بار شکرت
در رابطه با سوالا اینکه تو روابط عاطفی خیلی خیلی تو بحث کمبود احساس لیاقت ضربه شدید خوردم بعد اومدم با دوره عزت نفس و عشق و مودت به شدت خودمو اوردم بالا و الانم نتیجه شو دارم میبینم خدارو شکر خدارو میلیاردها بار شکرت
ولی تموم این مواردی که استاد تو قسمت محصول دوره احساس لیاقت گذاشتن رو متاسفانه من داشتم نمیگم الان دارم ولی بود باهام و رو خودم به شدت کار کردم و اوکی شدم الان اما پاشنه اشیله باید تا ابد کار بشه بنابراین باز هم من با تموم دوره های استاد الان واقعا شلوغم اما به زودی به جمع این دوره هم میپیوندم
و استاد چقد قشنگ گفتن که وقتی لیاقت این رو داشتیم که اینجا به دنیا بیاییم یعنی لیاقت تمامه نعمت های خدارو داریم هیچ محدودیتی وجود نداره برای هیچ کسی و با دوره ی احساس لیاقت ما ظرفمون بزرگ میشه برای دریافت نعمت های خداوند که تو دوره دوازده قدم استاد گفتن که خداوند در قرآن میفرمایند ما شما را بزرگ میکنیم می افزاییم یعنی ظرفتون رو بزرگ میکنیم و این دوره باهامون اینکار رو میکنه که همه چیه دیگه همه چی منم هستم خیلی زود میام تو دوره عاشقتونم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت لیاقتمند در دنیا و اخرت باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استادان عزیز و دوستان خوبم
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
زآتش وادی ایمن نه منم خُرّم و بس
موسی آنجا به امید قبسی میآید
هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی میآید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی میآید
جرعهای دِه که به میخانهٔ ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی میآید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بر آن خوش که هنوزش نفسی میآید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
نالهای میشنوم کز قفسی میآید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی میآید
این شعر زیبا از حافظ رو تقدیم میکنم به استاد عزیز و دوستان گرامی که یهوویی به قلبم رسید خداروشکر
خیلی خوشحالم که این دوره بلاخره روی سایت قرار گرفته و من خودم بشدت نیازمند این دوره هستم چون از دوره عزت نفس نتیجه های عالی گرفتم و هنوز هم دارم میگیرم به لطف خدا
دیروز چندبار اومدم توی سایت ولی خبری از فایل جدید نبود تا اینکه شب چشمم خورد به بنر خوشگل سایت که بقیه متن رو خوندم دیدم به به دوره جدید اومده و چقدر همزمان هست با اتفاق های این روزهای من
کلا چند روزه که چیزهای جدیدی دارم حس میکنم از خبرهای خوب
اما دیروز یک چیز جالبتر دیدم اولش خیلی بهم ریختم در مورد اون موضوع اما با صحبت کردن با خودم و یادآوری نکات مثبت خودم فهمیدم که در اون موضوع خودم رو لایق نیدونستم برای همین اولش بهم ریختم اما خداوند خیلی خوشگل بهم گفت که تو این همه نکات خوب داری و فقط همین یک مورد رو نداری و این یک مورد هم در زمان مناسبش بدست میاری و چقدر قلبم آرام شد البته که توی همین موضوع باید اعتماد به نفس، اعتماد به رب ، اعتماد به قوانین خداوند و توحید خودم رو نشون بدم و بعداً میام و از نتایج میگم به امید خدا وای فعلا در همین حد کفایت هست و بقیه رو میسپارم به خدا و قدم های اولیه رو بر میدارم
امروز که از خواب پاشدم این آیه زیبا بارها و بارها به چشمم خورد و چقدر قلبم آرام تر شد و امیدم بیشتر
«حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ»؛ یعنی خداوند ما را کفایت می کند، و چه وکیل خوبی، چه سرپرست خوبی و چه یاور خوبی. می توان هم این گونه معنا کرد: خداوند ما را کفایت می کند، او بهترین وکیل و بهترین سرپرست و بهترین یاور است.
اهدای من شکرت از صبح چقدر اشک ریختم با این آیه خدایا شکرت
حالا بریم سراغ سوال این فایل
چه مثالهای داری از ضربههایی که به خاطر «احساسعدم لیاقت» خورده ای؟
در چه مقاطعی از زندگی، احساسعدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است
در مورد این سوال که تا دلتون بخواد ضربه خوردم و خیلی جاها هم نفهمیدم و اما خیلی جاها هم فهمیدم که از کجا دارم میخورم
همه این توضیحاتی که شما دادید رو من خیلی عالی داشتم خخخخ
البته الان به لطف عزت نفس خیلی عالی شدم اما باز هم جا داره که بهتر بشم
ولی چیزی که خیلی برام بود بوده این بوده که توی رابطه ای که داشتم و خیلی هم خوب بود خودم رو لایق این همه عشق و احرام نمیدونستم و همش میگفتم طرف از من خیلی بهتره خیلی عالی تره و من لیاقت این عشق رو ندارم و کم کم ضربه های ویرانگرش رو خوردم و فاتحه ی اون رابطه رو خوندم و همش بخاطر افکار و فرکانس های خودم بوده همین حرفی که استاد همیشه میگن
ما با افکار و فرکانس ها و باورهامون زندگیمون رو خلق میکنیم و واقعا هم برای من همینطور بوده و هست و تازه آلن یکم فهمیدم و خداروشکر درکم داره بهتر و بهتر میشه از این موضوع
فقط الان خداروشکر میکنم که دارم بهتر خودم رو میشناسم و دارم روی خودم کار میکنم و خدا هم مثل همیشه کنارمه و کمکم میکنه
به امید خدا من هم بتونم این دوره رو داشته باشم و بهتر بشم در این مسئله
استاد عزیزم دوست دارم
خدایا شکرت
سلام خدمت استاد بی نهایت ارزشمندم وخانم شایسته عزیز
اول از همه سپاسگذاری خدای خودم هستم که بمن توافق داد در این مسیر زیبا هدایت بیشم و مهمتر از همه به این فایل عالی خداوند هدایتم کرد استاد عزیزم د جواب سوال شما شخصآ خودمن تجربه های خیلی زیاد دارم ام از لحاظ احساس لیاقت وام ازعدم احساس لیاقت
اول از احساس لیاقتم بگم من بیشتر موقع د اکثریت حالتام احساس لیاقت میکردم و به آن خواستم حتمآ میرسدم مثلآ من موقع که دیپلوم خوده گرفتم خیلی زود وریدی یک شغل شدم تا چند مدت بعد دانشگاه خوده تمام کردم باز به یه موسسه وظیفه کردم بعد احساس لیاقتم در زمینه شغل و درآمدم نه که خیلی عالی ولی خیلی خوب بود چون خودم احساس میکردم که حقم است دستم د جیب خودم باشه.،
ولی در زمینه روابط من اول با یک شخصی وارید رابطه شدم و خیلی همدیگر را دوست داشتیم بعد باهم نامزاد شدیم بعد از 6ماه نامزادی بخاطری یک موضوع خانواده گی مجبور شدم از هم جدا بیشم درصورتی خیلی همدیگه را میخواستیم و من بعد از آن جدای در موردی رابطه عاطفی احساس عدم لیاقت میکردم همیشه این حرف د ذهنم بود که من دیگه لیاقت این را ندارم که با افراد که د نظری خودم بهتر بود رابطه داشته باشم درصورتی چندین فرد که از نظری من مناسبتر بود برام پیشنهاد ازدواج میداد ولی احساس میکردم این لیاقت را ندارم آن پیشنهاد را رد میکردم تا حدی احساس لیاقتم نابود شده بود که اگه کسی ازم تعریف میکرد یا ازم درخواست ازدواج میکرد فک میکردم داره مسقره ام میکنه بلاخره با این احساس وریدی رابطه شدم که طرف را میدانستم معتاد است میدانستم زن داره میدانستم دوستش ندارم و آینده ندارم بازهم قبولش کردم و باهاش ازدواج کردم چون من از طرفی احساس میکردم لیاقت رابطه عاشقانه که با نامزادی اولم را ندارم واز طرفی در حدی رسیده بودم که میگفتم من که دیگه اصلا امکان نداره روزی خوشبخت شوم روزی رابطه خوبی را تجربه کنم حالا که زنده گی من بی ارزش شده یک وسیطه شوم که آن فردی معتاد یک انگیزه بگیره حداقل آن از راه معتادی نجات بیابد با آن حال چیزی خوب نشد که هیچ وضعیت و شرایط من خیلی خیلی بدتر شده بود وبدتر هم میشد در همون شرایط بود که خداوند بشکل بسیار عجیب بافایل های استادی عزیزم آشنام کرد که حالا خدا را شکر احساس لیاقتم بهتر شده و شوهرم ترک کرده منم خودم را لایق بهترین ها میدانم و میدانم که بهترین رابطه عاطفی را تجربه میکنم به کمک خدا مهربانم و خداوند را هزاران هزاران بار سپاسگذارم که منو در مسیر زیبایی عباسمنشی هدایت کرد که استادم را الگو بگیرم و آن زنده گی که دلم میخواد را تجربه کنم و لذت دینا و سعادت آخرت را بیچاشم
خدایاشکرت خداجانم صدها هزاربار شکرت
و استادی عزیزم ازشمام سپاسگذارم بابت این عشقی که دارین و فایل تهیه میکنید و درخدمت ماها قرار میدین وبه ما میسر درست را نشان میدین و سپاسگذاری خانم شایسته عزیزم که باشما همکاری وهم قدمی میکنن
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربان
سلام به دوستان عزیزم
هیچ ایده ای ندارم که چی بنویسم..
دوست دارم این دوره رو تهیه کنم اما مگر فقط به تهیه کردن دوره هاست.
من دوره های عزت نفس، عشق و مودت خواهرم رو دارم..
اما چنان دست و پا زدم که احساس میکنم به مرز بیچارگی رسیدم الان
الان چنان درگیر حال بد هستم از بیماری کویید 19 که نمیدونم چطوری گرفتارش شدم که الان فقط معجزه رو خوب شدن حالم میدونم..
احساس لیاقت!!! چه واژه های قشنگی!!!
چقدر احساس غریب بودن میکنم باهاشون..
چقدر ناسپاسم…
هم اکنون یک فرزانه ای داره دیدگاه رو مینویسه که حسابی بخاطر نداشتن احساس لیاقت توی رابطه با پارتنرم ، ازش بی توجهی دریافت کردم..
همون پارتنری که میگفت چرا منو نمیخوای!!!!!!!!
امشب میگه شمارمو پاک کن!!!
هموقدر خنده دار… همون قدر عجیب!!!!
چشممممم پاک میکنم..
از چند ماه قبل خواهرم گفته بود این دوره قراره بیاد…و دوست دارم بخرمش..
اماااااا دلم نمیخواد فکر کنم با خرید این دوره قراره من آدم درستی بشم و لیاقتم بالا بره…
من باید بدونم چرررررا نباید خودمو لایق بدونم!!!!؟؟؟
چرا این آدم باید اینو بهم بگه؟؟؟؟؟
چراااااااا باید نیاز به توجه کسی داشته باشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا مگه همون خدایی که اونجوری روز اول مهر کار منو درست کرد…و بهم توجه کرد …
مگه همون خدا نمیتونه آرامش بخش قلبم بشه!!!!
چرا منی که با تمام وجود میدونستم این شخص، نمیتونه شریک و همراه خوبی برام باشه..چرا باهاش ادامه دادم؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا زمانی که بهش میگفتم نه من بهت فکر نمیکنم…اون در حال دست و پا زدن بود…
حالا…
دقیقا از چه قسمتی فرو رفتم توی وابستگی به تماس داشتن بهش!!!!!؟؟
من چه نیازی به آدمی دارم که هرجوره فکر میکنم میبینم نه آدم من نیست…
احساس لیاقت…
یعنی همه چیزایی که دارم و آرزوی خیلی هاست...من فرزانه همین الان هزاران نفر ارزشونه شماره منو داشته باشن..
من چه نیازی به داشتن شماره آدمی دارم که میدونم 50 درصد چیزایی که دوست دارم رو هم نداره!!
اینکه توی رابطه ام به بن بست رسیدم و این وقت شب باید حسابمو با خودم مشخص کنم که فرزانه تو چرا وارد این سیکل معیوب شدی؟
چرا از اول وارد این رابطه شذی؟؟؟؟
وقتی میدونستی نباید دیوار عزت نفست رو کوتاه کنی و وارد هر رابطه ای نباید بشی!!!!
الان این حس کوچیک شدن رو بچش..
دردش رو حس کن..
تنها میدونم نه خودمو هنوز خوب میشناسم نه خدامو….
اگر خودمو میشناختم اونجایی که قلبم آلارم میداد که اینکارو نکن…. نباید میکردم..
اگر خدارو میشناختم درست حسابی ، که روش حساب میکردم و اجازه میدادم اون معاشرینم رو انتخاب کنه نهههه خودم از روی ترس از تنها شدن یا موندن!!
احساس لیاقت یعنی الان نباید حالم بد باشه …نباید گیر کنم توش..
نباید نگران و ناراخت باشم…
و هیچکدوم از اینا نیستم…
الخیر و ما فی وقع….
سلام فرزانه جان دوست عزیزم
امیدوارم خداوند سرت رو بزاره روی پاهای خودش و دست بکشه روی سرت و بگه نگران نباش تو خدا داری
دوست خوبم من هم مثل تو توی یک تضادی بزرگ هستم و روزی چندبار مینویسم و با خدای خودم حرف میزنم چون اون تنها تکیه گاهی که میشه همییییشه خیالت راحت باشه که هست و داریش و هیچ وقت ترس از دست دادنش رو نداری
فرزانه جانم امیدوارم به زودی بهترین حال جسمی و روحیتو ببینم و بشنوم
ما باید روزی هزار بار به خودمون تاکید کنیم که ما خدارو داریم تنها نیستیم و خدایا فقط و فقط مارو به خودت وابسته کن ولاغیر
مایی که توی این مدار هستیم و توی این سایت و استاد عزیزمون رو داریم باید فرقی با بقیه افراد جامعه داشته باشیم من و تو لیاقت این مدار رو داشتیم که الان اینجاییم دوست خوبم من این حرفهارو بیشتر از نو نیاز دارم و دارم مینویسم تا تلنگری باشه برای خودم و گذشتن از تضادها و سربلند شدن .هر زمان که این تضاد میخاد بهم غلبه کنه پناه میبرم به خدای بزرگ و نزدیکم به فایلهای توحیدی توی سایت به حرفهای استاد عزیزم و آروم میشم چون حال خوبی که از به غیر از خدا بیاد پایدار نیست و حاله خوش لحظه ایه ولی حال خوش پایدارمون فقط و فقط با یاد خدا میاد و لاغیر ..دوست عزیزم از عمق وجودم میخام که در پناه الله یکتا شادباشی سالم باشی ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت
سلامی از بامداد 9 مهرِ دل انگیز به فرزانه جانِ قشنگم که چشمم به جمالش روشن شد.
یه ربع به 4 بامداد بیدار شدم و اومدم سایت و رسیدم به کامنتت و اسمت و یهو دیدم پروفایلت عکس گذاشتی و گفتم بَه بَه، پس فرزانه زیبای من رونمایی شد در سایت عکسش.
خب طبیعتا خوشحال شدم چهره تو دیدم، اینطوری ارتباط ها هویتشون قوی تر میشه که ببینیم با چه کسی گَپ میزنیم.
اتفاقا کامنتتو که خوندم دوست داشتم برات مینوشتم ولی چیزی نداشتم اون موقع …
حالا پروفایلت بهم انگیزه داد برات بنویسم.
اول از هر چیزی از خدا برات میخوام برای جسمت و بعد روحت رفعِ کسالت بشه و پر شور و تر و تازه و با نشاط تر بشی.
آدم عبور میکنه از تضادها، بزرگتر میشه.
کاملا این اواخر برای خودم و بقیه به این نتیجه رسیدم اگه ما نیاز به نوازش های جهان داریم برای درکِ هر موضوعی، هیچ اشکالی نداره، سمانه جان نیاز داری مورد نوازش های عاشقانه جهان قرار بگیری تا بهتر درک کنی چی باید عوض بشه در افکارت تا زندگیت شیرین تر شه.
هر چقدر که لازمه استقبال میکنم مستفیض شم از این نوازش ها تا بالاخره یاد بگیرم خودم باید خودم و تفکر و باورهامو عوض کنم تا شرایطم بهبود پیدا کنه.
برای همین دیگه دلم برای خودم نمیسوزه، یعنی خیلی خیلی کمتر احساس قربانی بودن دارم و متوجه شدم آلارم های احساسی دارن میان که بگن سمانه جون عوض کن خودتو، جهان صبر نمیکنه برای تو تا شونصد سال آینده بخوای سر فرصت اگه تازه دلت خواست افکارتو بهبود بدی…
خیر…
این دوره ی جدید (لیاقت) واسم خیلی پربرکت آغاز شده.
فقط با دو فایل معرفی فعلا…
سفر کردم تو خودم و کشیدم بیرون چند تا مثالهای بارزِ حس بی لیاقتی و بی ارزشی داخلِ خودمو.
کامنت بچه ها رو که میخونم آگاه تر هم میشم به خودم…
انگار باعث میشه یادم بیاد تجربیاتِ خودمو…
با تمام وجود و قلبم میخوام و با اشتیاق میخوام که دوره لیاقت بره جزوِ محصولاتم و دسترسیم بهش باز شه، نمیدونم چطوری الان، ولی میدونم که میشه، ترمزی در کار نیست، زمانی که باور من کاملا آماده بشه، خودمم آماده باشم، دوره لیاقت تو محصولاتم بهم سلام خواهد داد.
سمانه جان، فرزانه جان و … بیا و بنویس، بیا و بهبودگرا باش به جایِ کمال گرا، که هم ارتباط خودت با مسیرت حفظ شه، هم منم مستفیض شم از قلم و قلبِ قشنگت فرزانه جاااانم.
اصلا مهم نیست که ما تو کامنتها از چی بنویسم.
شرطِ لازم اینه که از خودِ خود بنویسیم، همین…
وگرنه که معلومه ما الان تو ثبات فرکانسی نیستیم که همش تو وضعیتِ گل و بلبل باشیم و از خوشی هامون فقط بنویسیم…
ببین این نازیبایی ها یا تضادهایی که میان هم جزوِ لاینفکِ زندگیمون هستن، هر چی بتونیم بدون گارد بپذیریمشون و اجاره ی زندگی بدیم به خودمون با همه ی ابعادِ وجودی مون، بهتر میتونیم زندگی کنیم…
یه چیزی از خودم دوست دارم بهت بگم.
این چند روز اخیر طبقِ تصمیمِ خودخواسته، دارم روز به روز زندگی میکنم.
یعنی چی؟
یعنی تو قلبم میگم فقط امروز رو زندگی کن و از لحظاتت لذت ببر هر طوری بلدی.
مهم نیست با چی و چطوری، فقط سعی کن لذت بیشتری ببر.
فقط امروز رو داری، همین…
این باعث شده تو پیاده روی وقتی از کنار بید مجنون هایی که چمنشون داره با آب پاشی خیس میشه، رد بشم، دلم قَنج بره…
وقتی به یه خانمِ غریبه با لبخند سلام میدم، اونم بلافاصله میخنده و سلام میده و میگه فدات شم و … یهو بگم خدایاااااااا
چه اتفاقی داره میوفته و تا چند دقیقه خودمم ذوق مرگم هنوز…
یا وقتی میبینم 3 شب پشت سر هم ماه جلوی دیدگانم میاد یا دیدگانم هدایت میشم ماه رو ببینن میگم مرسی واسه این هدایتِ چشمام و سر و گردنِ نازنینم به این صحنه ی جادویی…
ببین فرزانه، من قبلا هم میدیدم و خوشم میومدها، اما الان که میدونم فقط یه روز وقت دارم لذت ببرم باعث شده بهتر حس کنم لحظه و هر چی توش هست رو.
این از باور کمبود نمیاد برای من، این از سپاس گزاریِ عمیق تر میاد واسه اون لحظه.
من اندازه درک و فهم و حسم دارم زندگی میکنم و اعتراف میکنم این اواخر یادم رفته بود لذت بردن و حس کردنِ اون لحظه چیه و چه مزه ای هست…
خوبه وارد این مسیر شدم، راضی ام…
روز به روز دارم لذت میبرم.
مثل وعده ی خدا بهم که گفت سمانه من هر روز بهت روزی میدم هیچ نگران نباش، بعد کامل دارم با پوست و گوشت و استخونم میبینم چطوری داره هر روز بهم روزی میده…
این تمرینهای توام با لذت رو دوست دارم…
فرزانه بذار یه چیز دیگه از خودمم بگم…
این اواخر داشتم به زور و به دلیل عدم اگاهیِ آگاهانه ام و بر اساسِ زور، شماره 1 رو به شماره 10 وصل میکردم که نتیجه بگیرم…
چی شد؟
پاشیدم…
متلاشیِ روحی شدم…
اشکم در اومد و واردِ فازِ آگاهی شدم، بسه بابا، تموم کن این بازی رو…
چیکار داری به دیگران و نگاهشون به خودت…
الان وقتش نیست قطع کن این بازیِ مسخره ی رسیدن به هدفت با زور و فشار رو…
چیه بابا…
تو زندگی نمیکنی!!!!!!!!!
فقط زور میزنی و چیکه چیکه عینِ نون گدایی داری خودتو میرسونی به هدفت…
این راهش نیست…
جمع کن این بساطِ زور و لذت نبردن از زندگیتو…
فرزانه قشنگ حس کردم دارم پژمرده و پژمرده تر میشم تو مسیر اون هدفم…
وای که از اون شبِ رهایی، انگار دوباره زنده شدم…
چیه این آدمی زاد.
با سختگیری به هیچ جا نمیرسم، فقط پژمرده میشم، بی انگیزه میشم، زندگی کوفتم میشه…
فقط اینو کشف کردم که با الویت ترین هدف زندگیم باید و باید و باید این باشه تو ذهن و قلبم که آقا جون، دختر خوب، هدف اومدنت تو این جهان اینه کیف کن از فرصتِ حیاتت، هر طور بلدی، با هر چی داری، هر طوری که هستی…
نمیخواد فوکوس کنی روی چیزی که نیستی یا نداری…
مقایسه نکن خودتو با x و y
نخواه که به هر قیمتی برسی به یه هدفی، تو باید آروم و خوشحال باشی تو رسیدن به هدفت و لذتش رو ببری تو مسیر.
مسیری که توش پژمرده شی بدترین مسیر هست واسه تو، حتی اگه دورنما و چشم اندازش یه چیز خوب باشه، اون واسه تو زهر میشه نه شادی و شیرینی…
سمانه تو باید از بهترین و ساده ترین و شیرین ترین و سرسبزترین و خنک ترین و مسیر دالانِ سرسبز برسی به هدف و آرزوهات نه از کویرِ خشک و بی آب و علف و داغ و دشوار…
میدونی چه کردم برای خودم این روزها؟
اهنگ های قِرطور دانلود کردم میذارم واسه روحم صفا کنه…
الانم آهنگِ تو محشریِ امید رو زدم هدفون گوش میدم و صفا میکنم و مینویسم برای تو…
کی میگه این عبادت نیست؟
برای من هست.
چون شادم میکنه.
چند روز پیش پرسیدم سمانه تو اهنگ توحیدی هاتو گوش بدی اتصالت با خدا قوی تر میشه یا این آهنگ های شاد و قِر طوری رو؟
گفتم تضاد نداره.
خدا رو میتونی همه جا پیدا کنی.
نگاهِ تو مهمه.
خدا همینجاست تو شادی و حسِ خوبِ تو.
خدا اینجاست وقتی تو میرقصی و تشویقت میکنه.
میگه باریکلا سمانه که با حسِ درونی ات میرقصی فارغ از اینکه دیگری رقص تو رو زیبا و موزون میدونه و میبینه یا نه…
میگه باریکلا سمانه با این سلیقه ات. عجب لاکِ خوشگلی زدی، که هر بار انگشت ها و صدف های زیبای ناخنت رو میبینی قند تو دلت آب میشه…
آفرین سمانه، عجب رژِ لبِ قشنگی زدی واسه دلِ خودت، خیلی بهت میاد.
میگه به به سمانه، چقدر موهات داره هر روز بهتر و بهتر جا میوفته و بانمک تر میشی.
تو همه مدله بانمکی سمانه، باور کن.
میگه آفرین سمانه که وارد یه مدار بالاتر شدی تو لذت بردن از لحظاتِ زندگیت به صورت روز به روز.
میگه باریکلا سمانه که خوشحالی و خودت رو خوشحال میکنی.
میگه باریکلا که داری آهنگهای شاد و حال خوب کن، حس خوب کن گوش میدی، منم با تو گوش میدم و باهاتم، تو شاد باش باقیش حله، به نظر بقیه کار نداشته باش، سخت نگیر به خودت، خودم هواتو دارم، میگم هر لحظه چه کنی که تو مسیر من و توحید هم لذت ببری هم قند تو دلت آب شه هم مدارت بالاتر بره…
خلاصه که خودش میگه من همه جا هستم.
وقتی میرقصی من همونجام، تو هر جا باشی من پیشتم، مشوقتم، تحسینت میکنم، بهت توجه میکنم، ماچم رو میفرستم سمتت…
خب رسیدم به اهنگ محبوبم: تِرَکِ موزیک، از خشایار آذر…
وای این اهنگای جنوبی چی هست؟؟؟
بمب، بمب.
دوستِ ساکن در خوزستانم، (اگه اشتباه نگم) دختر خودت بمبی، یه جای بمب هم داری زندگی میکنی، نوشِ جونت.
لحظه ای که بیدار شدم امروز، نمیدونستم چرا، ولی یه لحظه گفتم سمانه یادته گفتی خدا بیدارت کنه بامداد تا عبادتش رو کنی، بنویسی و لذت ببری.
البته اون لحظه میخواستم بخوابم ولی ورق برگشت…
هدایت شدم بیام سایت، اومدم دمِ خونه ی تو، عکست رو دیدم و دیگه هیچی…
نوشتن اینجا آغاز شد، اینم عبادتِ بامدادیِ من:
نوشتن کامنتی که خودش میگه و من مینویسم، گوش دادن به آهنگ های دوبس دوبسیِ قِرطور، بامداد یکشنبه، که واسه سمانه یعنی صلاه که همون توجه به خداست…
من قبلا فکر میکردم عبادت بامداد میشه نماز …
نمازِ من اینه و خوشحالم از جنسِ خودخواسته ی نمازِ خودم، ارتباطم با خدا و توجهم با قلبم به خدا…
یه آهنگ هپی برزدی کشف کردم تو تولد آبجیم جمعه از دافینا، که بمبه اقا، دو روزه باهاش رو هوام …
دیروز صبح هدفون تو گوش تو پیاده روی صدای بلند اصلا یه وضعی، راه نمیرفتم که پرواز میکردم.
از یه جایی به بعد دیگه خوندم با اهنگای شاد توی گوش هام…
اول گفتم آدمایی که از بغلم رد میشن چی فکر میکنن؟
کم کم ترمزمو برداشتم و خوندم واسه خودم…
یه آدم که یه لحظه از کنارم رد میشه چرا باید تاثیر بذاره من اون لحظه شادیِ دلخواهم رو با همخوانی با اهنگ تجربه نکنم؟
هیچی دیگه آهنگایی که حفظ بودم خوندم با هدفون توی گوش…
من عاشقِ همخوانی با اهنگ هام…
خلاصه این یه تجربه واسه اولین بار با حسِ لیاقت برای خودم که بخون سمانه، والا اگه شرایط جواب میداد طالبِ حرکات موزون هم بودم همون تو مسیر پیاده روی :))))))
دختر زندگی کن روز به روز، هر طور بلدی، اینو نوشتم مدتها پیش چسبوندم کنار آینه مون…
خوبه داره عملیاتی میشه این روزها و شب هام…
الهی شکر، اعتبار همه شون از خداست.
خدا دستمو گرفته، بلندم میکنه هر لحظه…
چی مانعِ من میشه که زنده باشم ولی زندگی نکنم، کیف نکنم، لذت نبرم؟
نجواهای سمانه که نه زشته، بده، اینکار رو نکن، اینو نگو، اینو نپوش و …
ولم کن بابا، بسه دیگه، یه بار زنده ام میخوام اونطور که خوشحالم میکنه هر لحظه زندگی کنم و لذتِ قلبی ببرم از زنده بودنم و این دنیایِ خوشگلی که خدا خلق کرده.
بیا فرزانه جان، هر طور هستی بیا اینجا و بنویس، اینجا فقط محلی واسه لحظاتِ فرکانس مثبت ما نیست…
این کج فهمیِ من از آگاهی های استاده که فکر کردم باید هر لحظه در بالاترین فرکانسم باشم و اگه نبودم اینجا سر و کله ام پیدا نشه.
سمانه جونم، دختر خوب، تو داری تاتی تاتی میکنی و یاد میگیری به خودت فرصت بده، انقدر بر اثر شتاب، استاد و نتایجش رو نیار بالا تو ذهنت که استاد قوی هست تو کم هستی، کم عمل میکنی…
نه بابا استادی که میبینی الان، ثمره ی تلاش ها و کنترل ذهنشه که سالهاست داره کار میکنه متمرکز روی خودش.
تو هنوز یک ساله هم نشدی تو تمرکزی کار کردن روی خودت.
الانم کم میوه ندیدی تو تغییراتت.
بابا کیف کن با خودت و مسیرت و تلاش هات.
تو به اندازه ی کافی خوب و اهل تلاش و تمرین هستی، همین فرمول و فرمون رو بگیر برو جلو تا همیشه…
عجله نکن…
لذت ببر از مسیر…
میرسی به همه چیز…
فکر کردی چه خبره نقطه ی پایان؟
میخوای وقتی برمیگردی عقب رو میبینی یاد شیرینی و خاطرات خوش بیوفتی، یا فقط عرق روی پیشونیتو پاک کنی و نفس نفس زدن هاتو تماشا کنی و جونی که نمونده تو تنت واسه بهره برداری از موفقیتت؟
نقطه پایان هیچی نمیدن.
مسیر اما پر از جایزه و شادی و لذته.
تو مسیر کلی قشنگی چشم انتظارته که ببینی و لمسشون کنی، حسشون کنی…
من گاهی آگاهی ها رو تو ذهنم پیچیده میکنم و همونطور پیچیده عمل میکنم، در حالیه که پیچیده کردنشون باعثِ کج فهمی در من میشه.
سادگی صحیح و زیباست.
فرزانه خودت نمیدونی اما گذاشتنِ عکس قشنگت که از درونِ قشنگت میاد، باعث شد یه ساعت بنویسم و بنویسم و بنویسم.
مرسی انگیزه بخشِ من.
ماچ بهت.
با تجربیاتمون فارغ از اینکه ظاهرِ خوشایندی دارن یا ندارن هم میتونیم لذت ببریم…
جنسِ لذت بردن هامون خیلی متفاوته.
اصلا قرار نیست از هر چیزی یکسان لذت ببریم.
من با گلهای رنگی یه طور لذت میبرم.
با بارون یه طوری لذت میبرم.
از بازی با بچه ها یه طور دیگه لذت میبرم.
از خرید کردن یه طور دیگه لذت میبرم و …
اینو بعد از آخرین تجربه ی سخت و طاقت فرسام دارم میگم…
چون بعدش به رهاییِ ذهن رسیدم…
رها کن ذهنتو سمانه جون، رها کن، بذار پرواز کنه روحت…
تو رهایی هست که میتونی رشد کنی، بهبود پیدا کنی، بالا و بالاتر بری.
با سخت گیری جلو نمیری، درجا میزنی، عقب میری فقط…
فرزانه جانم ماچ به صورتِ ماهت که دیدمش.
از این به بعد اول عکس پروفایلتو میبینم بعد اسم قشنگتو.
پایانِ کامنتم، آهنگم رسیده به (برقصا از محسن چاوشیِ نازنین)، چه شود، عجب عبادتی شد، کاملا شاد و ریتمیک :)))
تو بازخوانیِ کامنتم، الان، ساعت 05:44 بامداد رسیدم به موسیقیِ خدا:
صدای آواز پرندگان و آسمانی که کم کم داره روشن میشه…
هدفون جان خاموش.
موسیقیِ خدا پر قدرت play
Yesssssssssss
(ایموجیِ شادی، حرکات موزون، لذتِ قلبی از لحظه)
خدایا شکرت بیدارم کردی تا باهات گفتگو کنم.
سلام سمانه دل انگیز من
دوست خوبم ، مهربانم
ساعت 4 بامداد وقتی بیدار شدم که قرصم رو بخورم..یعنی فقط قرص نبود..من از وقتی بخاطر سنگینی شیفت عصر شب زود خوابیدم دیگه ساعت 4 فول خواب بودم
سریع سایت رو باز کردم و واقعا متعجب شدم از دریافت نقطه آب از تو قشنگم…
خیلی خوشحال شدم و گفتم قراره مثل همیشه من یه درس هایی بگیرم
کامنت رو خوندم وبا پوست و گوشت تک تک کلمات رو درک کردم…
عزیزدلم اولا که بی نهایت سپاسگزارم که منو لایق خوندن مناجات و عبادت نیمه شب خودت قرار دادی …بی نهایت ممنونم که در مدار دریافت این آگاهی قرار دادی منو
خدایا شکرت خدای خوبم
عزیزدلم از محبت و عشقی که خالصانه به من داشتی باز هم ممنونم
روی ماهت رو میبوسم سمانه قشنگمممممممم.. مااااااچ زیاد
خب گفتم در راستای سینگلی عکس بزارم ( ایموجی خنده اشکی)
سمانه عزیزم دوست خوش قلب و مهربانم…
حق با توهه
زمانی اجازه بدیم جریان طبیعت یا جهان همراه با آگاهانه زندگی کردن خودمون ، مارو جلو ببره
و دست از تقلا و ….برداریم و از مسیر لذت ببرم و گاهی هم مورد نوازش های جهان قرار بگیریم ..
احتمالا خستگی کمتری به جون میخریم
اینروزا که من کامل خلع سلاح شدم و درگیر بیماری هستم که امانم رو بریده…که منتظرم حالم بهتر شه…
در مورد رابطه ام، سمانه زمانی که ذهنم داره فریبم میده و بازی درمیاره
مدام اون صحبتی که باهام داشتی توی مغزم تکرار میشه که بگذار خدا معاشرینت رو انتخاب کنه فرزانه
خب رابطه من بدون هیچ زوری تموم شد…گاهی شاید باورت نمیشه ته قلبم دوست داشتم تموم بشه چون هر جوری حساب میکردم این آدم ، آدم من نبود…
تموم شد خیلی آسون…
نه دنبالش اشک ریختم نه غصه خوردم..
حتی نمیدونم احساسم چی بود!!!!
خب الخیر و ما فی وقع …
اما سمانه شاید باورت نشه ، من اینکه توی این رابطه ادامه بدم یا نه، هر شب از خدا آگاهی و نشانه خاستم ..از خدا خاستم هرجا به صلاح نیست قطع کنه …اون راهنمای من باشه …خیلی جلوتر میخواستم …این هدایت رو…
اینکه بعد گذشت وابستگی کمی که بهش پیدا کردم، این اتفاق افتاد…
کمی منو گیج کرده…
احساس میکنم توقعم از خدا بالاست و هرزمان بخوام ازش باید بهم جواب درست بده..
یا من هنوز قلبم نمیتونه نشانه هارو دریافت کنه بدرستی یا حتما باید تجربه میکردم و شد…..
خب پر قدرت میرم برای ادامه زندگی….
امروز در جریان یه معرفی برای ازدواج قرار گرفتم البته این برای گذشته هست که شاید باورت نشه اینقدر ایده آل بود که من همون جلسه اول آشنایی بهش گفتم نه من نمیتونم آشنا بشم…
چون این آدم بی نهایت جنتلمن بود ، چیزی که من توی پارتنر خودم ندیدم..
بعد که من جواب نه دادم در راستای لیاقتم…
سر و کله پارتنرم پیدا شد..
و الان با رفتنش ..
این آقای جنتلمن چند روز پیش پیام دادن که دوست دارن یه دیدار با من داشته باشن
و من بخاطر بیماریم کمی پیچونذم ایشون
ولی دیروز دوباره پیام دادم که فردا عصر که امروز باشه حتما جای خالی توی برنامه هام براش بزارم….!!!!
در ظاهر موافقت کردم ولی از وقتی بیدار شدم حس ناجالبی دارم ..
دلم میخواد کمی تنها باشم و وارد رابطه نشم ….
دیشب داشتم میگفتم وای این مجردی و تنهایی چه خوبه !!!!
فارغ از هر مسئولیتی هر زمان دوست داری میخوابی ( خخخخخ)
سمانه عزیزم درست میگی، اینکه بخوایم تقلید وارانه با یه سری آهنگ ها و…….آروم باشیم و…. در لحظه شاید ادا دربیاریم اما بقول تو هر آدمی با یه چیزی لذت میبره..اگر خلاف میل باطنی از دلخوشی یا لذت های خودمون به سبکی که دوست نداریم خودمون رو سوق بدیم…وانگهی علاوه بر خستگی… فروپاشی روحی هم عارضه بعدیه!!
خسته از نرسیدن ها!!! گوشه رینگ میوفتیم
واقعا اصل زندگی همون لذت بردن از لحظات هست..
اینو لا به لای آرزو های مادی خودمون گم کردیم…
چقدر خوشحالم برات عزیزم که به این آگاهی رسیدی و داری لذتش رو میبری…
چقدر خوبه به این درجه آگاهی رسیدی که از هرچیز هرچند کوچیک لذت میبری…
منم چهره ماهت رو میبوسم..خیلی دوستت دارم دوست خوبم که همیشه منو مورد لطف خودت قرار میدی و از هر دری برام صحبت میکنی و قلبم رو باز میکنی…
امیدوارم خدا به ما کمک کنه و لبیکی که گفتیم توی این مسیر رو یاری کنه
عاشقتم زیبااااا دوست داشتنی جذاب
امیدوارم یه روزی نه چندان دور توی سینه ام فشارت بدم از ذوق و عشق…
در پناه جانان باشی دوست عزیزم
سلام به فرزانه بخودی خود ارزشمند
عساعن تکروهو شیا وهو خیرو لکم
عسا آعن تحبون شیا وهو شرا لکم
تو پاسخ فیل قبل توضیح مختصری از تفسیر آیه در دوازده قدم را شرح دادم امروز با توجه به نکات ی که در دیدگاههای دوره جدید استاد از خودت را خوندم باز توذهنم اومد که اصل آیه را برات بنویسم وتوضیحات استاد در دوازده قدم راشرح بدم
معنی آیه اینه اگر به مسئله بر میخوری که شاید به ظاهر حالتو بد میکنه وحتما انسان به خدا میگه چرا اینطوری شد ولی خدا میگه این اتفاق بظاهر ناگوار برات خیر اگر توکل باشه وشاید به یک موردی میچسبی دوست داری اون اتفاق بیوفته ولی نمی افته خدا میگه اکی تو دوست داری ولی این دوست داشتن نتیجه اش برای تو شر
اصل نزول آیه برای این بود که کافران ومشرکان به مسلمانان حمله میکنند که باید دست از اسلام دینتون بردارین خدا این ایه را نازل میکنه به مسلمانها میگه قتال بر شما واجب است چرا خدا میگه مگر شما نمیخواستیم آزاد باشین برای خودتون مسجد بسازین عبادت کنین از بردگی نجات پیدا کنیدراهش اینه که بجنگین اگر چه ظاهرش جنگ بوده ولی نتیجه خیر همون رسیدن به خواسته تونه آزادی در دینداری تون
حالا خواهر گلم نگران نباش شاید تو دوست داشتی که دوستی با پارتنر ادامه پیدا کنه ولی کاروچیدمان خدا درستتر به فال نیک بگیر این اتفاق رو وارزشمندی خودت رو به خودت اثبات کن
با همون نظری که برای
دوری از همکار غیر همفرکانس داشتی ورفتیم مدرسه دیدی بدون هیچ دردسری آنها خودشون از تو دورشدن این از کجا اومد از همون آیه حسبی الله
شاد وسالم موفق باشی
سلام به دوست خوبم آقای اصغر عزیزم
خیلی متشکرم که این آگاهی هارو دست و دلبازانه برای من نوشتید ..
بی نهایت سپاسگزارم..
آقای کاظمی دوست خوبم، درسته این رابطه تموم شده ولی خدا میدونه ناراحت و نگران نیستم ، شاید اگر فرزانه گذشته بود ناراحت میشدم گریه میکردم فلان….
اما
وقتی موضوع بسته شد…من فقط به ایشون گفتم تحت هیچ شرایطی سعی نکنن دوباره پیام بدن یا…..
الان با گذشت چند روز ، نه از خوابم براش گذشتم نه از ذهن و قلبم…..
هرچه پیش آید خوش آید
باز هم سپاسگزارم که با نوشتن دیدگاه و وقت ارزشمند خودتون برای من، بهم اطمینان دادین در مسیر درستی هستم
خداوند سرشار از عشق و آرامش کنه زندگی شمارو..
با قلب فراوووننن
بنام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام دارم خدمت خواهر و جواهر بی نظیر ”
حالتون عالی و متعالی
چی شده خواهر ناززززززاررررم ”
آرام باش
توکل کن
تفکر کن ”
لیاقت که نباشد همین می شود ”
ما می تونیم به انسانها محبت و عشق و علاقه
هدیه بدیم ولی لیاقت رو نمیشه ”
امام علی (ع) می فرماید”
هرکس به کسی که لایق خوبی نیست خوبی کند به خوبی و احسان خود ستم کرده است.
خواهر بی نظیرم ”
ما که داخل این سایت الهی
هستیم هر کدوم به خاطر یک تضاد اینجاییم .
دوستانی که توی این سایت هستند کسانی هستند که بهتر از دیگران می اندیشند
خودت رو به خدا بسپار
و هر کسی رو به لیاقتش ”
هر کسی ارزش نداره شماره شما رو داشته باشه ”
و مغز شما و حال شما رو خراب کنه” شما لایق بهترینها هستید ”
زمانی که ایمیل دریافت کردم به خاطر کامنتت
سه یا چهار بار برات نوشتم و پاکش کردم ”
و از خداوند کمک خواستم بهترین خودم رو برات بنویسم ”
بهترین ها رو برات آرزو میکنم”
به چیزی جز بهترین قانع نشو ”
فقط ازت میخوام ” بخواه
تو لایقی
نو بهترینی ”
شما ارزشمندی ”
شما فرزانه ای ”
وجودت پراز عشق
فرشته ی عاشق “
سلامممممممم به سیدعطیم عزیزم
حالت چطوره عظیم جان ؟؟؟
هم اکنون صدای منو از یه مرخصی داری که بی حال با جسمی کم جون…
عظیم جان بی نهایت سپاسگزارم که همیشه لطافت های قلب بزرگت رو به سمت من روانه میکنی….
و همیشه خالصانه منو لایق دیدگاه های پر از عشق و نور خودت قرار میدی
عزیزم عظیم جان، اصلا ناراخت رابطه ای نیستم که تموم شد..
بلکه خودم رو بخدا سپردم تا اول از این بیماری بیرون بیام
بعد هم پر قدرت تر مسیر زندگیمو به دست بگیرم
عظیم عزیزم دوست خوبم برات از درگاه پروردگار ثروووووت و آرامش و عشق زیاااااد آرزومندم
دوستت دارم
حمد و سپاس مخصوص خداااایییییی است که به ما وعده ی راستین داد” و ما را وارث زمین قرار داد ”
سلام بر روی ماهت ”
سلام بر فرشته ی عاشق ”
خواهر گلم ”
سلام از ماست ”
سلام به عشق وبه عاشق
سلام ”
دلم برات تنگ شده ”
این کامنت رو برات نوشت ”
امروز تون آروم و به شادی
و سرشار از خوشبختی ”
به حق سادات سلامتیت رو زودتر به دست بیاری ”
باورت میشه وقتی نمی نویسی و فعالیت نداری ”
به قول دوستمون چرا همه نیستن ”
و برعکس
از بس دوست دارم ”
خداوند رو شاکرم برای وجودت ”
اول از هر چی بگم اگه بدونی چقدر از کامنتت خوشحال شدم ” که نگو
وقتی نقطه ی آبی شما رو دریافت کردم نزدیک بود پرواز کنم” خخخخ
خوشحالی دوم چهره ی خوشگل و قشنگ خواهر گلم و پر وفایل زیبا ش رو دیدیم و هزار بار تحسینش کردم ”
منم میذارم “با عشق ”
منم با این دماغ گندم 555 انگار تونله ، سرما خوردم چند روزیه و در حیرتم چطور کیپ شده فدای خواهر ”
کامنت قبلیت رو که خوندم خیلی عصبی شدم ؟چون خیلی دوست دارم ( بچه های سایت رو همه دوست دارم )
شما جونی و لیاقت بهترین ها رو داری ”
شما دانشمند فرزانه ای”
وبی نظیری ”
شما بهترینی ”
خیلی برات حرف دارم ”
انشاءالله زودتر خوب بشی و بری سر کلاس و
بهترین خودتو ارائه بدی ” ما تو رو زنده میخاییم
خخخ ” (مثل تو فیلم ها )
منم خواستم دوره رو بگیرم ولی دیدم من هنوز و هنوز کار دارم .
منم یه کم سرم خلوت شه میخام از پایه و اساس
عزت نفس و ثروت رو بگیرم چون ریشه ای مشکل دارم و با توجه به اینکه شغلم درآمد زا هست و عاشق کارمم . ثروت ساختن، “واقعا مهارت میخاد. و خدا رو شکر مهارت دارم و تمام مدارک و آموزش های لازم رو دیدم ولی باورام محدوده و کار خوب پیش نمیره ”
و باید از اساس و فنداسیون شروع کنم ”
.
.
انشاءالله زودتر خوب بشی و بری سر کلاس و بترکونی ”
نگران نباش ”
ازت میخام شجاع باشی
و خودتو بسپار به الله مهربان ”
باورت میشه چیزای تو وجودت هست که شاید خودت نبینی ولی در این مدت که کامنت هاتو پیگیر بودم میبینم ”
مطمئنم موفق میشی ”
خودتو به خدا بسپار و به قول آزاده ی عزیز م که واقعا ایشون بسیار دوست داشتنی هستن رها باش و تسلیم ”
بازم ممنونم که برام وقت گذاشتی و برام نوشتی ”
انشاءالله در زمان و مکان و در بهترین احساس ”
همدیگر رو می بینیم و از نتایج بزرگ هم میگیم ”
عاشقانه ”
دوست دارم ”
مواظب خودت باش ”
بازم برامون با عشق و اون قلم توانات برامون بنویس ”
فدای مهربونیات ”
وجودت پراز عشق ”
خداوندا خواهر قشنگم رو در توحید خالص گردان ”
خداوندا بهش سلامتی بده ”
خداوندا بهش شهامتی بده که بپذیره ”
می تونه تغییر کنه ”
خدایا شکرت که بهم فرصت دادی برام خواهرنازنینم بنویسم ”
ازت میخواهم ایمانتو قویتر کنی ”
ازتون ممنونم که برام نوشتی ”
اندازه ی تمام مدارس دنیا ” دوست دارم ”
بازم برام بنویس ”
عاشقانه ، عاشقتم
و بی نهایت دوست دارم .
به نام خدای مهربان
سلام فرزانه عزیزم
اصلا ناراحت نباش خانوم شما لایق بهترین ها هستی ،من خودم به این جمله واقعا اعتقاد دارم ،هر کی بره بهترش میاد ،میدونم سخته آدم وقتی به یکی عادت میکنه عشق میورزه ،محبت میکنه بعد میبینه همش برای یه آدم اشتباهی بوده ناراحت میشه ،ولی استاد یه حرف قشنگی زد که اگه یه رابطه اشتباه یا یه مسیر اشتباه و هر چقدرم طولانی بوده یا هر چقدرم براش وقت گذاشتی ،هر موقع که فهمیدی اشتباهه تمومش کن .مهم اینه که شما لایق بهترین ها هستی .مهم اینه که خدا یه آدم بهتر واست کنار گذاشته که سوپرایزت کنه
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم دوست من
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند و سربلند باشید