معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1 - صفحه 7

507 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 922 روز

    سلام برشما استاد عزیز و خانم شایسته

    خدا قوت استاد بخاطر آماده شدن دوره عالی عدم لیاقت

    برای ظبط مقدمه این دوره عجب مسیر سرسبز و خوشکل را انتخاب نموده و با احساس فوق العاده عالی شروع به توضیح این دوره کردید و اطراف این جاده خوشکل عجب سبز و قشنگ بود و ماشین های بسیار خوشکل و گران قیمت را دیدم و لذت ها بردم

    استاد خدارا شکر دوره های شما همیشه جدید و خالص است یعنی به گفته خود تان که آن بخش های که خودم در زندگی تجربه کرده و بعد آنها را برای شما به بحث می گیرم من از این کار شما خلی خوشم می آید چون خودتان این بخش ها را تجربه کرده و بعداً با ما شریک می سازید

    مانند. از دل بر آید بر دل نشیند

    چون کار خلی های دیگر این چنین تجربه شده نیست بلکه به نحوی آنها بیان کننده کار است و همین می شود که بر دل هم نمی شیند

    در مورد عدم لیاقت خدمت تان عرض کنم اینکه من در بعضی مورد های خودم را لایق یک کاری دانستم و نتیجه هم گرفتم

    استاد من وقتی تصمیم به انتخاب همسر گرفتم دوستان ما افراد زیادی را معرفی می کردند که فلانی ها دختر خوب دارد و همراهی فاملم مطرح می کردند و من در اول زیاد تصمیم به از دواج نداشتم ولی با اصرار خانواده ام تصمیم را گرفتم و هرکسی را اینها در نظر می گرفتند برای من مورد قبول نبود چون من یکسری خواست های داشتم به همان اندازه که من دارم در زندگیم تلاش می کنم شریک زندگی من هم باید یکسری معیار های را داشته باشد

    اولا گفتم همسر من باید سطح خانواده شأن بالاتر باشد و خانواده های فقیر و بیچاره را قبول ندارم و اینکه طرف مقابلم تحصیلات داشته باشد

    بلاخره فاملم گفت فلان آدم دختری خوبی دارد که نظر به معیار شما مناسب است وقتی این فرد را شیندم یکبار به خودم گفتم پدر این دختر سطح زندگی شأن خلی بالاتر است نسبت به من و خانواده ام و در همین فکر ها بودم و اینکه من آن موقع کتاب های روانشناسی مطالعه داشتم و روی این نکته های یکسری حرف های را آموخته بودم و مصمم شدم که اگر می خواهم ازدواج کنم باید با این چنین خانواده ها روابط دوستی برقرار کنم و همین شد با هماهنگی فامل ها رفتم دختر این خانواده را در خانه شأن دیدم و پدر و مادرش هم بودند و من همرای دخترش راحت صحبت کردم و خواسته های یکدیگر را شنیدیم و جالبی کار اینجا بود که خلی ریلکس و راحت بودم حتی ذره چنین حس های نداشتم که این خانواده را بیبن و من را نگاه و همین شد که این صحبت ها به نتیجه مثبت ختم شد و و ما هم دیگر را قبول کردیم و خانواده ادامه مسیر را رفتند و من حتی به ساده ترین شکل ممکن عروسی کردم و این مسأله در بین مردم پیچیده بود که شما دختر فلان فرد را گرفتید و بعد در عروسی تان اینقدر اقتصادی عروسی کردین چون در مناطق ما هزینه های عروسی کمرشکن و سنگین است ولی من این چنین عروسی ساده را می خواستم

    البته استاد من این چنین فرد را که شریک زندگی من باشد را از خداوند خواسته بودم و نوشته بودم و هر روز هم این نوشته ام را تکرار می کردم و می نوشتم و جالب اینکه این نوشته که چند تا خواسته بود خلی دقیق انجام شد که بعدها همین نوشته که خودش بشتر از یک دفترچه شده بود را همسرم دیده و مطالعه می کرد و می خندید و آن زمان من همرای شما استاد آشنای زیاد نداشتم به جز دوره های تندخوانی و من همرای استادی دیگری بودم و بعد از این مراحل همرای شما آشنا شدم

    ومثالی بعدی اینکه من در دوران دانشگاه همرای یک دختر ارتباط داشتم و این ارتباط ما بشتر وابستگی داشت که هردویمان خلی ازیت می شدیم و بعضی موقع بود که این فرد یکسری خواسته های داشت و در حالیکه من وقت نداشتم اما در مقابل این آدم از کارهای خودم می گذشتم و به خواسته او لبیک می گفتم در حالیکه در آن زمان هم لذت نمی بردم و بعداً چقدر خودم را سرزنش می کردم و در کل این رابط خلی آزار دهنده پدر از استرس و اظطراب و نگرانی ها بود و شکاک شده بودم و هر لحظه باید ازش احوال می گرفتم و می گفتم وقتی تماس می گیرم یا پیام می گذارم باید سریع جواب در یافت کنم و خلی تمرکزم را گرفته بود که چند ترم حتی نمراتم افت کرده بود و بلاخره این فرد خارج از کشور رفت در حالیکه من اجازه دادم و بعداً دیدم که این روابط بشتر آزار دهنده است تا اینکه احساس بهتری داشته باشیم و من تصمیم گرفتم از رابط کنار روم و باطرف مقابل هم صحبت کردم و با تصمیم هم رابطه را قطع کردیم و در حالیکه برای طرف سخت بود اما از دست هم خسته شده بودیم و دیگر برای یکدیگر آن جذابیت را نداشتیم وقتی این مسیر قطع شد احساس کردم که از زندان رها شده ام و جالبی کار اینجا بود که با ترک این رابط من خودم را به کدام ماده مسکن و مخدر نزدیک نساختم بلکه باعقل و منطق خودم راه حل ها پیدا کردم چون این مرحله من با کتاب های روانشناسی و سیمنار های روانشناسی و استادان این بخش سرو کار داشتم و حالا تازه می فهمیدم که من چقدر در مسیرنادرست قرار داشته ام و زمان هایم را به بطالت سپری شده است

    و من خودم را تازه می شناختم که من نباید این قدر خوار و خفیف باشم که کسی به من توجه کند و محبت داشته باشد

    استاد بسیار ممنون و سپاسگذارم که با بیان این چنین مثال های از زندگی مان خود را تازه بهتر می شناسیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1274 روز

    یا عظیم، یا رزاق، یا فتاح

    بنام خداوندی که از شدت حضورش ناپیداست

    سلام به استاد عزیزم، مریم نازنین و

    دوستانی بهتر ازبرگ درخت..

    که دعایم گویند و دعاشان گویم

    از روزی که سفر دورامریکا را شروع کردید و از همونجا خبر دوره احساس لیاقت دادید من منتظرش بودم تا امروز که وارد سایت شدم و خبر خوب دیدم، الهی شکر

    استاد تو دوره عزت نفس و 12 قدم به احساس لیاقت اشاره ای کرده بودند اما خیلی کم بود، اما درس های زندگی تو این مدت اخیر خیلی واضح به من اموخت که اگر برای خودت ارزش قائل نباشی نعمت ها ازت میگیرم، تا جایی که کتک خورت ملس باشه

    خیلی خوشحالم که باز همینجای زندگیم از خواب غفلت بیدار شدم، و حداقل میتونم بگم به این موضوع آگاه شدم

    من خیلی چک و لگد خوردم، خیلی، بزرگترین پاشنه آشیل من همین احساس لیاقت بود، و هست

    چون نداشتم، مدام اعتماد به نفسم هم بالا پایین میشد، هرچی به اتفاقات خوب و بظاهر بد زندگیم نگاه میکنم همش ریشه در احساس لیاقتم داره

    از هردوتا تجربش میخام بنویسم

    تو بچگی وقتی احساس لیاقت داشتم، بهترین سیستم کامپیوتری پدرم برام خرید

    بهترین مدرسه شهرمون قبول شدم

    بهترین بچه های مدرسه دوستام بودند

    بهترین و جدیدترین کتاب های کنکور کتابخانه عمومی شهرمون که چاپ اول بودند برای من بود

    خونه ویلایی برای چندین سال در اختیارم بود تا درس بخونم برای دیپلم و کنکور

    بهترین اتاق خوابگاه دانشجویان دکتری به من دادند که تازه ترم 2 و 3 کارشناسی بودم

    بهترین گوشی های اون موقع خریدم که پرچم دار بودند

    دقیقا با کسی ازدواج کردم ک همه ویژگی های که بهش فکر میکردم داشت و بهترین خانواده شهرمون بود

    بهترین تخصصی خدا هدایتم کرد و انتخاب کردم که الان ارزشش میدونم

    بهترین خانه که میتونستم اجاره کردم که از همه جهت عالیه

    بهترین افراد در بیزنس انتخاب کردم که تو هر مقطع کاری بهترین خودشون بودند

    بهترین دوستانی انتخاب کردم که در شهر غریب که تازه اومده بودیم جز بهترین ها هستن

    زمانی که احساس لیاقت درونی ام بیستر شد، ماشین هام بهتر و بهتر کردم

    و همه اینها نتیجه + احساس لیاقت من در زندگی ام بود

    اما

    اونجایی که صفر زندگیم دادم

    اونجایی که پول داشتم اما اولین ماشینم پراید گرفتم

    اونحایی ک تو شغل های کارمندی، این شغلم انتخاب کردم و خیلی بهتر از این ها میتونستم انتخاب کنم

    اونجایی که فقط سرمایه گذاری میکردم و اصلا به خودم اهمیت نمیدادم

    اونجایی که فکر میکردم همه داناتر از خودم هستند

    اونجایی که جرئت سرمایه گذاری مستقیم توسط خودم نداشتم

    اونحایی که خیلی حرف ها باید میزدم اما نمیزدم مبادا طرف مقابل ناراحت بشه

    اونجایی که از خودم، خانوادم گذشتم و ماشینم فروختم برای یکی دیگه

    اونجایی که معامله کردم اما سود و درصد خودم طلب نکردم

    اونحایی که کارکردم و حقوق واقعی ام مطالبه نکردم

    اونجایی که تو رستوان غذای مورد علاقم سفارش نمیدادم

    اونجایی که تو درخواست دیگران، خودم نادیده میگرفتم و جواب بله به درخواست هاشون میدادم

    اونجایی که بخاطر پول دیگران زندگی به کام خودم و همسرم تلخ کردم

    اونجایی که این شرایط مالی و این میزان درامدم پذیرفتم

    اونجایی که پول قرض میدادم یا میگرفتم

    اونجایی که برای گرفتن وام، یا ضامن شدن گردن خم میکردم

    و هزاران مورد دیگه همش بخاطر احساس عدم لیاقتم بود

    و خدا خیلی دوسم داشت که هدایتم کرد تا بفهمم که دارم از کجا ضربه میخورم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    ایمان متین فر گفته:
    مدت عضویت: 3152 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوارم و خانم شایسته و خانواده گرم و صمیمی عباس منش

    چقدر خوشحال هستم که من هم در مداری هستم که تونستم این فایل 15 دقیقه ای رو 2بار گوش بدم

    این فایل درسته یک ربع هست ولی اینقدر نکات کلیدی داشت که متوجه شدم چقدر هنوز در مسئله احساس لیاقت مسئله و ضعف دارم

    راستش روز به روز شناختم به خودم داره بیشتر میشه و انگار این دوره ضروری ترین چیز برای منِ در این شرایطی که توش هستم

    چقدر این دوره به دوره کشف قوانین گره خورده

    چون من با کار کردن روی” دوره کشف قوانین بروز شده” بزرگترین ترمز هام افتاد بیرون یعنی جهان هستی با توجه به فرکانس های من ترمزهام رو انداخت بیرون

    من مسیر رو اشتباه داشتم میرفتم

    فکر می کردم با گوش دادن هرروزه به محصولات و فایل های دانلودی سایت دارم رو خودم کار می کنم ولی در حقیقت من داشتم خودم رو گول میزدم می خواستم قانون رو دور بزنم بگم جهان ، کائنات ، قوانین ببینید من دارم روی خودم کار می کنم پس بفرستید نعمت ها ، ثروت ها افراد موقعیت ها و شرایط مشابه با فرکانس های من رو

    و کائنات هم می گفت ” چشم ” فرمانبردارم سرورم

    و روز به روز حالم بد تر ، روابط ام تلخ تر ، ارتباطم با خدا و نیروی هدایتش کمرنگتر میشد حتی بدهی و کم پولی بیشتری رو تجربه می کردم

    چون بقول استاد جهان هستی به اساس فرکانست پاسخ میده نه اونچیزی که فکر می کنی باید بشه

    صادقانه بگم امروز با اومدن این فایل روی سایت خیلی احساسم بد شد انگار این محصول روشنایی ِ و وجود من تاریکی

    انگار این محصول آبِ و من آتیش

    من فهمیدم چقدر از نظر فرکانسی دور شدم از فضای آگاهی های استاد عباس منش

    سوالاتی که در این قسمت نوشته شده و مشابه این سوالات رو بالای 90% ش رو من دارم شایدم بیشتر نمیدونم

    ولی فهمیدم شخصیت فعلی ام شخصیتی شکننده و ضعیفی شده

    ” نه ” گفتن رو مشکل داشتم از قبل آلان بدتر شده

    سال 98 از سِمت سرپرست داشتم به سِمت مدیریت میرسیدم ولی با دور شدنم از فضای سایت و وابسته شدنم به شخصی

    نزدیک اخراجی هم رسیدم و خودم از اون شرکت استفاء دادم و در شرکت دیگه ای مشغول شدم با سمت تکنیسین و دو پله هم سقوط کردم

    حتی 2 روز پیش تا ساعت 10 شب اضافه کار وایسادم ولی الان حتی نمیتونم از حق خودم دفاع کنم و حق ام رو طلب کنم

    در صحبت کردنم با افراد آروم حرف میزنم انگار کسی نیستم و فقط می خوام کارم انجام بشه و زود اون موقعیت تموم بشه

    در ظاهرمم این امر مشخصه اصلا به خودم نمی رسم

    استاد وقتی در مورد عدم احساس لیاقت در این فایل صحبت کردین پشت فرمون بودم و خیلی خودم رو کنترل کردم که گریه نکنم چون فهمیدم خیلی وضع ام خرابه

    چند وقته دنبال این سوال هستم که فرق باور با قانون هایی که استاد عباس منش ازش حرف میزنه چیه؟

    و خدا طی نشانه ها و الهاماتی بم رسوند : قانون ، قانونه. یعنی یک چیز ثابت که هرچقدر باش هماهنگ تر بشی راحت تر سریع تر ، ساده تر ،کم انرژی تر ، کم هزینه تر ، درخواستت انجام میشه

    ولی باور یه چیزِ ارتعاشی هست که هر لحظه تو با کانون توجه و تمرکزت میسازیش و به جهان هستی ارسالش می کنی

    حالا هرچقدر باورِ دینامیک تو با قانونِ ایستا هماهنگ تر باشه آسان میشوی برای آسانی ها

    و یه نکته ای دیگه ام که می خواستم بگم ” شرک ِ ”

    امان از این شرک که خیلی فرارِ و حواست نباشه شیطان کارش رو انجام میده و با قدرت دادن به شرک تو جهنم برات ایجاد میکنه

    استاد لطفا در این دوره باورهای توحیدی و توکل و ایمان رو هم مدنظر قرار بدین

    هرچقدر هم بگین بازم کمه

    من سالهاست فایل فقط روی الله حساب کن رو گوش میدم و سالهاست با اینکه تقریبا هرروز این فایل رو گوش میدم تو مسیر شرک بودم

    وابسته شدم

    امیدم به دستان پدر و مادرم بود که بم پول برسونن

    جرات نداشتم خودم به تنهایی کارهای شرکت رو پیش ببرم همیشه منتظرِ فرد بالا دستیم بودم که یا بم بگه یا همراهم باشه که کارها رو پیش ببریم

    یه مدتم هست که اصلا نمی تونم تصمیم بگیرم

    حتی برای کارهای پیش پا افتاده

    چقدر شرک ویرانگره

    از نشانه ای برای امروزم کمک گرفتم یه قسمت از استاد اومد که گفت خداوند سیستمه مثل آبمیوه گیری عمل می کنه اگه بش هویج بدی آب هویج بت میده اگه بش زهر بدی بت زهر میده

    سیستم با گذشته کاری نداره فرکانس های الانت رو می گیره و شرایط و اتفاقات هماهنگ با فرکانس های الانت رو تو زندگیت محقق می کنه ولی خب از اون طرف هم کارهای از قبل انجام شده هم هست همون “بما کسبت ایدیهم” ” بما کان یعلمون” هم هست و من الان دارم مسیر اشتباهی رو که قبلا رفتم رو بازخوردش رو میگیرم

    در شرایط مالی خوبی نیستم ولی دارم جمع و جور می کنم که بتونم حتما این دوره رو تهیه کنم چون میدونم بشدت به آگاهی های این دوره نیازمندم

    کامنتم طولانی شد ولی در حال حاضر کسی در فضای بیرون از این سایت درکم نمی کنه و فقط این خانواده است که درکم می کنن و از طرفی می خوام رد پایی داشته باشم از خودم که ببینم قبل از این دوره در چه شرایطی قرار داشتم

    در پناه حق شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    سمیرا سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1508 روز

    بنام خداوند هدایتگر یکتا و توانا

    درود بر استاد خوش تیپ و خوش استایل مون ، من عاشق رنگ سفیدم ، استاد چقدر بهتون میاد درود بیکران بر همراه و‌همدم همیشگی شون ، بانو مریم شایسته در صلح و آرامش

    سلام به همه دوستان هم مداری ام و سپاس ویژه بابت کامنتهاتون که هر کدوم از زاویه و دیدگاهی متفاوت به ما کلی آگاهی انتقال میده ، در کنار فایلهای ارزشمند و گوهربار استاد عباس منش بزرگوار

    دوره احساس لیاقت و احساس ارزشمندی ، همینجا معلومه قراره چه دوره ارزشمندی بشه .استاد من که از شما یاد گرفتم همیشه به دنبال بهبود دائمی شخصی ، رفتاری ، شغلی و باورها و محیط اطرافم باشم . شما این رشد و بهبود و در فایلهای سایت و محصولات و همه زندگی دارید و به ما می آموزید .

    چقدر تحسین میکنم استاد رو‌که حدود 20 موضوع در ذهن خلاقشون داشتند و بعد از بررسی و تحقیق رسیدند به تهیه دوره احساس لیاقت ، هسته اصلی همه موفقیت ها و شکست ها و پیشرفت و پیشرفت های زندگی مون .

    از وقت عضویت تو سایت چقدر به احساس لیاقت و ارزشمندی ام اضافه شد.

    فکر که میکنم چه جاهایی در روابط عاطفی و و ارتباط با دیگران ‌و مسائل کاری و‌حتی به قول استاد رابطه با خداوند جهان هستی ، عدم لیاقت داشتم و میدونم این پاشنه آشیل همیشه با من است و خیلی نیاز دارم هنوز روی این موضوع کار کنم .

    بعد از دیدن این فایل یاد گذشته که افتادم ، مرور کردم جاهایی که خودم و نالایق میدونستم.دفتر ستاره قطبی و شکرگزاری و باز کردم و یک صفحه رو پر کردم از جملات تاکیدی و مثبتی که با تقویت لیاقت و شایستگی ام موقعیت هایی که دوست دارم بهشون برسم .

    استاد ابتدای سفر تون گفتید که به خودتون دارید جایزه میدین سفر به دور آمریکا رو ، برای تهیه دوره احساس لیاقت و در زمان و مکان مناسب که به خدا سپردید ، این دوره روی سایت میزارید الان بعد از یک ماه ، با ضبط این فایل که معرفی دوره است ، کم‌کم قراره ازش رونمایی کنید .

    ازتون سپاسگزاریم برای ارزش و اهمیتی که به ما دانشجویان سایت میدید ، هم محتوا و فایلهای دانلودی سایت که با برنامه ریزی ویژه به همراه کامنت های دوستان ، برامون منتشر میکنید و هم برای تهیه و بروزرسانی دوره های سایت …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    زهراء گفته:
    مدت عضویت: 3437 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام سلام .سلام امروز من پر از ذوق و شوق هستش. سلام به استاد زندگی من و سلام به مریم عزیزم و سلام به دوستان خوبم

    توی فایلهای سفر به دور امریکای اخیر که روی سایت می اومد ه موضوعی توجهمو جلب کرده بود که مریم جان چقدر صورتش معصوم تر شده عین یک بچه و صلح و صفا و ارزشمندی و دوست داشتنی بودن از سر و روش میباره و امروز با اومدن به سایت و دیدن فضای جدید بوجود اومده با دوره احساس لیاقت و دیدن فایل جدید گفتم بله .بله دیگه معلومه در این مدت در مورد موضوع احساس لیاقت فقط خدا میدونه که چقدر صحبت کردن و موقع اماده شدن دوره هم کنار استاد بودن و باز پیشتاز همه هم دوره رو گوش دادن و هم حتما کا کردن با این آگاهی ها. و همینطور استاد هم . با دیدن استاد خلوص رو احساس میکنم.

    مریم جان مبارکت باشه این کنار استاد بودن

    و اینکه خیلییی وقته همش به فکر این دوره هستم که چه وقت میاد روی سایت چون استاد درموردش گفته بود.چند وقت پیش پولی دستم رسید و تصمیم گرفتم که دوره در صلح بودن با خود رو بخرم چون مثل اب برام واجب بود اینطور احساس میکردم و چون قبلا یک فایلی رو خریده بودم میتونستم با تخفیف خیلی راحت بخرم . اومدم تو سایت دیدم اصلا نیست این دوره دیگه برداشته شده و از همون موقع منتظر دوره بودم.

    امروز صبح با اومدن به سایت پر از ذوق و شوق و پز از خواستن این دوره شدم.هیچ وقت با اومدن هیچ دوره ای و یا بروزرسانی هیچ دوره ای اینقدر نمیخاستم که داشته باشم این دوره رو و اون هم هر چه زودتر هرچه زودتر دوره رو میخام.احساس میکنم مثل یک داروی حیاتی بهش نیاز دارم. میدونم این موضوع و این دوره شفای من و شفای زندگی منه.اینقدر پرواضحه که نمیدونم اصلا چی بگم .در تمام طول متنی که میخوندم و داشت در مورد ضعف های حاصل از نبود احساس لیاقت گفته میشد انگار داشت درمورد من حرف میزد. از خیلی لحاظ ها و خیلی اتفاقات و شرایطی برام اتفاق افتاده که تخریب کرده . از خانواده ای که به وضوح نسبت به خانواده های اطراف درگیر ضعف روحیه است و در راس همه مادرم از شرایطی که همگام با نوجوانی من پیش اومد از بیماری روحی و متعاقب اون بعد از یه مدت بیماری جسمی که برام پیش اومد و …..

    این درحالیه که من کاملا واقفم به توانمندی ها و ویژگی های ظاهری مثبت خیلی زیادی که دارم و همیشه برای دادن حس لیاقت به خودم گفتم زهرا خودتو دست بالا بگیر تو خیلی زیبایی تو خیلی دختر پاک و خوب و درستکار و پاکدامنی هستی . تو چقدر جذابی و همه این همه بهت میگن اما خودت باورش نمیکنی مگر موقتی .تو باهوشی مهندس شدی ارشد گرفتی تو تونستی مدیریت طرح های تحقیقاتی رو خودت انجام بدی تو میتونی لباس های زیبا طراحی و بدوزیو تو خیلی با ذوق و سلیقه ای .تو روحیه باحالی داری .پایه تفریح و خوشگذرونی هستی. تو قابل اعتمادی . تو اندامی داری که خیلیا حاظرن کلی خرج کنن که بسازن و نمیشه اینطور طبیعی و موزون تو خیلی بیبی فیسی یطوری که چند وقت پیش خواهر زادم گفت خاله زهرا تو دیگه زیادی بیبی فیسی الان 34 سالته اما میبینمت حس میکنم یه بچه دبیرستانی هستی.فقط ارایش کردن باعث میشه تو یکم بزرگتر به نظر بیای.( خنده زیاد). و و و وهای زیاد . اینارو گفتم که بگم وقتی به ارزشمندی خودم فکر میکنم کاملا گره خورده به این عوامل بیرونی. چون پیش اومده خسته بودم توی یه شرایطی بودم بعد یهو حس کردم که اتفاقا اصلا خوشکل نیستم و بعد دیگه اون احساس لیاقت از بین رفته.گاهی خودمو در ارزوهام تصور میکنم در یک منطقه خیلی زیبا که استاد و مریم جان میرن همراه یک مرد خیلی خوب در رفاه کامل و با یک ماشین خیلی خوب . یا در یکی از بهترین هتل های دنیا بعد یهو یه چیزی گفته تو؟ تو مگه چی هستی یعنی تو واقعا لایقشی. انگار یک دختر از تو پرفکتر لایقه همچین جایی و همچین عشقی هستش . حالا تو دیگه اونقدرم خوب نیستی نابلدی زیاد ارتباطات بلد نیستی . وااای خدای من.

    اما یه وقتایی هم نه خودم رو لایق دونستم که یک ازدواج موفق داشته باشم و در رفاه باشم و در حال یک سفر رویایی. چه وقت؟ زمانی که بقیه منو تایید کردن یا تحسین کردن.

    استاد میخام بگم قبل اینکه قانون رو درک کنم فوق افتضاح بود شرایط همیشه و در قبال هر کس و ناکسی احساس ضعف داشتم. اما حالا یک وقتی هست یک وقتی نیست.شاید عمیق نیست.گاهی وقتا اگر رفتار خوب ببینم یکمی انگار حس میکنم بری من زیاده و باید بشینم بنویسم که زهرا بله تو لایقی تو خوبی و…..یعنی ناخوداگاه و عمیق نیست.توی خانواده خیلی به من حس گناه میدن یه اتفاقی میوفته بعد من ادم بده هستم در اکثر مواقع و مشکلم با خونواده اینه که همش توضیح بدم و اثبات کنم اونطور که فکر میکنن نیست.همین امروز صبح یه کاری درست انجام نشد و بعدش حس اینکه یه ادم بی مسیولیت و بی تفاوت به خانواده و اینکه من چه بدم و دغل بازم بهم دست داد. بعد نشستم روبرو اینه گفتم زهرا بیا بررسی کنیم که از اول کار کجا تقصیر تو بود. همشو بررسی کردم دیدم واقعا من هیچ تقصیری نداشتم و خالصانه هر کاری لازم بود انجام دادم و اتفاقا تقصیر یکی دیگه بود که باعث شد کار انجام نشد.و با مهربانی به خودم نگاه کردم و گفتم زهرا تو خیلی خوبی تو مسیولیت پذیری صادقی. باز اینو گفتم که بگم استاد دارم سعی میکنم اما نیاز داره که کار اساسی درست بشه از اساس در اعماق وجود.

    جواب سوال استاد:در ازدواجم.اصلا خودمو به اندازه کافی لایق و به اندازه کافی خوب نمیدونستم که ادم خوبی وارد زندگی من بشه و ازدواج من انجام بشه. دقیقا تا همین حدود دو سال پیش و در سن 32 سالگی وقتی به ازدواج فکر میکردم میگفتم یعنی یه کسی میاد برای من جشن عروسی میگیره و منو برای ازدواج انتخاب میکنه. یعنی اون همه خرج برای من انجام میشه؟ باور کنید استاد اینطور بود حالا باز بهتر شدم. در حدود سن 18 سالگی تا همین سالهای اخیر هر دختری از اطراف ازدواج میکرد مادرم میگفت اره این قدش ماشالله چقدر بلنده هیکلیه گرفتنش( خنده زیاد) و اینجا بود که من با وجود اینکه قد متوسط و متناسبی دارم در درون خودم میگفتم من که ظریفم درشت اندام نیستم و حس ضعف و حس ضعف

    همین حالا بعضی وقتا که نشستم دارم مطالعه میکنم پدرمو میشنوم که اروم پیش خودش میگه بزار بخونه بیچاره سرگرم شه . اینم خدایی داره ( و این یعنی این که این زهرا که عرضه نداشت ازدواج کنه بزار با با درس خوندن و کار مشغول باشه لا اقل) و حس ارزشمندی رو گره زدن به ازدواج و موفقیت دختر رو گره زدن به ازدواج و من واقعا حس بدبختی میگرفتم از حرفش راستی و مینشتم کلی برای خودم مینوشتم از قانون تا این حس رو از خودم دور کنم.

    همین چند ماهه اخیر با اینکه فکر میکردم از لحاظ حس ارزشمندی خیلی بهتر شدم و دیگه حس ظعف در جمع دیگران کم شده اما باز به ادمهایی برمیخوردم که زیاد جالب نبودن.یه مدت هم درگیر این بودم که حس خوبم گره خورده به بودن یک ادم در زندگیم.

    شاید خیلی خود افشایی کردم اما فکر کردم بهتره. نیازه.

    الان بزرگترین خواسته من اینه که دوره رو بخرم حاظرم هرکاری بشه انجام بدم و اون هم زود اما نمیخام تقلا کنم از خود خدا خاستم سپردم بهش برام جور کنه. از صبح تا حالاهم یه مبلغ قابل توجهی اومد به حسابم اتفاقا.

    اینقدر دلم میخاد این دوره از همون اولش همگام با استاد و بقیه همدوره ای ها و بهترین دانشجویان استاد همراه باشم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    مائده غلامی گفته:
    مدت عضویت: 2414 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز خانم شایسته

    میخوام داستانی تعریف کنم از هدایت من از احساس لیاقت

    من دوره 12قدم شروع کردم تا قدم هشتم اومدم روزای اول کلی پول میخواستم یهو همه چی صفر شد …من شدم صفر صفر میخوام بگم چقد این جریان هدایت قشنگه.من اومده بودم تو دوره 12قدم ثروتمند شوم ولی کار خدا ببین چقد قشنگتره اومد من از پاییه قدم به قدم ساختتم مائده ای شدم که روز اولی که پا به جهان گذاشتم دونه به دونه من برد تو خودم به افکارم گفت اول شخصیتت اول خودت بعد بقیه چیزا …نمدونم این حسی که دارم چیجوری بیان کنم تعریف کنم خلاصه تا اینکه من تصمیم گرفتم بیام از اول دوره شروع کنم رسیدم به جلسه اول قدم سوم که استاد اومد گفت وقتی نعمتی دریافت نمیکنی ثروت نمیسازی خودت لایق نمیدونی که بهت داده نمیشه اومدم دنبال باور احساس لیاقت اصلا چرا من باید خودم لایق بدونم تا اینکه هدایت شدم به کتاب دستیابی به رویاها فصل سوم که استاد اومد گفت ما همه از خداوند هستیم روح خداوند در وجود ما بعد اومدم هدایت شدم به سوره بقره ایه 30

    به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمین جانشینی قرار خواهم دادفرشتگان گفتنند.ما تسبیح حمد تورا به جا می اوریم و تورا تقدیس میکنیم پروردگار فرمود من حقایقی را میدانم که تو نمیدانی ..

    و به همه فرشتگان گفت برای ادم سجده خصوع کنیم ..

    واقعا درک این مفاهیم که برداشت کردم خیلی سنگین بود برام ولی واقعا کل داستان همین ما خیلی باارزشمندیم چون خودش هستیم چون تمام جهان در اختیار ما قرار داده ما از همه چی اگاه هستیم فقط خودمان رافراموش کردیم …

    من دارم تمام تلاشم میکنم که بدونم کی هستم برلی چی اومدم به این جهان هستی واقعا با ارزش ترین چیزی که میتونی تو این دنیا درکش کنی بهش برسی وجود خودت ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2810 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان و استاد عباسمنش و خانم شایسته.قبل از این که برم سراق مواردی که برای خودم ارزش قائل نبودم اول میخام درمورد اتفاقات عالی این مدت صحبت کنم.من تازه رشته دانشگاهیمو تغییر دادم به معماری و کلی کار کردم تو این حوضه و این مدتی که گذشت کلی کلاسایی مربوط به معماری گذروندم که هدایتی باهاشون آشنا شدم .ی روز ی خانم از دوستانم با من تماس گرفت گفت که من تو ی مسابقه که مربوط به همون استادی هست که کلاسشون رو خریده بودم برنده شدم و 3 نفر رو میتونم معرفی کنم که هر محصولی که میخان به رایگان داشته باشن و من ی محصول ازشون گرفتم که خیییلی کمکم می‌کنه تو این حوضه و نگران ثبت‌نام دانشگاهم بودم و به پول نیاز داشتم و وسایلی که میخام بخرم برای رشتم ی روز پدرم اومد خونه گفت مادر بزرگت 10 ملیون داده گفته بده به سجاد.البته به قول استاد ساختن پول بایدی هست و من کنار این دوره که به رایگان به من داده شد سر کار میرم و کنار کارم روی باور هام و این دوره کار میکنم.این مدت خیلییی کار کردم و راه های زیادی تو حوضه معماری باز شده برام و کلی علمم بیشتر شده اما برای رفتن به دفتر مهندسی باید یکسری نقصایی رو برطرف کنم که احتمالا با این دوره برطرف میشه.من چند وقت پیش تو مغازه بودم و مشتری زیاد بود و من استرس شدید داشتم و از خدا خواستم کمکم کنه و ی حسی بهم گفت به اون کسی که درونت هست پناه ببر و اون خدایی که درونمه نه اون خدایی که همیشه فکر میکردم تو اسمونه و بیرون از من.از اون روز سعی میکنم همه چیز رو به خدا ربط بدم و اون روز کل استرسم تموم شد که خودم متعجب شدم و باور دارم خدا درون منه نه تو آسمون .در مورد عدم لیاقت من با ی دختر دوست شدم یعنی در حد شماره گرفتن که اون دختر خییییلی خوشگل بود اما من اون زمان خودمو در حد اون نمی‌دونستم و آنقدر مقاومت داشتم که میخواستم تخریبش کنم به جای این که باهاش دوست بشم یا بعد از اون ی دختر دیگه که به دلیل وابستگی که بهش داشتم اصلا به قرار اول نرسیدیم و تموم شد یا مجانی کار گری کردن برای دیگران که تو ذهنم این بود که باید سخت کار کنم تا چیزی یاد بگیرم و اینا به من کار دادن پس پول نباید بگیرم و چه حمالی ها کردم رایگان ولی بعدش به این نتیجه رسیدم که راه سخت راه اشتباهه و راه درست مسیر آسان و هوشمندانست البته 4 سال طول کشید تا متوجه بشم.این چند وقت همه میگن چقدر خوب تو جمع صحبت می‌کنی چیزی که آرزوشو داشتم اما این از خدای درونم میاد به اون پناه میبرم که تو همه چیز جریان داره و کلی احساسم در طول روز عالیه مثل همین الان که دارم می‌نویسم.اتفاقاتو راحت داره رقم میزنه برام شاید اعتماد به نفس همینه که تکیه کردن به ی نیرویی که تو همه چیز جریان داره و درون من هم هست و احساسم باهاش خوبه و نتایج پایدار.ممنون که کامنت من رو خوندید عاشقتم خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    مصیب رجبی گفته:
    مدت عضویت: 2028 روز

    سلام استاد عزیز

    واقعا موضوع مهم واساسی رو انتخاب کردید که در موردش صحبت کنید و دوره جدیدی تولید کنید .

    من وقتی به خودم نگاه میکنم و سیر زندگیمو مرور میکنم دقیقا متوجه شدم که همین عدم احساس لیاقت دورنی که به دلایل متعدد در من وجود داشته نذاشته تصمیم های درستی بگیرم و به تبع اون نتایج خوبی نگیرم.

    مثال زیاده ولی مثالی رو میخوام بزنم که شاید خیلی اساسی زندگی منو تحت الشعاع خودش قرار داده و اونم انتخاب همسر و یار زندگی بوده .

    من اونقدر ضعف و کمبود هایی در خودم میدیدم که نمیتونستم با دختر هایی که مورد نظرم بودند و معیارهای مورد نظر منو داشتند ارتباط برقرار کنم شاید بقول شما در ظاهر و با ماسک و غرور کاذب خودم رو لایق چنین افرادی میدیدم ولی در عمل همون عدم احساس لیاقت درونی که شما اشاره کردید اجازه مطرح کردن موضوع و پا پیش گذاشتن رو از من میگرفت و حتی اگر پیشنهادی به من میشد که مثلا فلانی گزینه خوبیه برای ازدواج با من ولی به دلایل واهی نمی پذیرفتم تا اینکه همین موضوع باعث شد با فردی ازدواج کنم که بعد از دوازده سال ازدواج هنوز چالشهای بزرگی با هم داریم و نتونستیم اون رابطه زببا و قشنگی که مثلا شما و خانم شایسته و امثال شما دارید رو تجربه کنم .

    وقتی شما گفتید به موضوعاتی که عدم احساس لیاقت باعث شده تصمیمات غلط بگیرید رو بنویسید و بهش فکر کنید من اولین موضوعی که سریع به ذهنم اومد همین بود و وقتی بیشتر کنکاش کنم حتما موضوعات فراوانی رو میتونم بیاد بیارم .

    در هر صورت خیلی خوشحالم که این دوره داره آماده میشه و قطعا میتونه در با کیفیت تر کردن زندگی خانواده صمیمی عباسمنش در ادامه زندگی کمک بزرگی کنه.

    ممنون از شما استاد بی بدیل و بی نظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    شاهین حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 1373 روز

    چه مثالهای داری از ضربه‌هایی که به خاطر «احساس‌عدم لیاقت» خورده ای؟

    در چه مقاطعی از زندگی، احساس‌عدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است؟

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین

    وهمه ی دوستان عزیزم در این مسیر توحیدی

    امروز که سایت رو باز کردم منتظر یه قسمت دیگه از سریال بودم که با این فایل مواجه شدم

    احساس لیاقت

    اوایل که با استاد اشنا شده بودم یه دوستی که اونم عضو سایت بود واز محصولات سایت استفاده میکرد اشنا شدم

    اون موقع چیزی که بهم گفت که خیلی روی احساس لیاقت کار کنم

    چون ریشه تمام ناخواسته های ما توی این باوره هرکجا تو زندگیم من نتیجه ای گرفتم بخاطر احساس لیاقت بوده که روش کار کردم

    واقعا احساس لیاقت مثل درختیه که ریشه تو تمام جنبه های زندگی ما داره انگار تنیده شده به وجود ما

    همیشه برام سوال بود که چرا من با اینکه این همه تلاش میکنم از لحاظ مالی به نتیجه ای نمیرسم وپول وثروت واتفاقات خوب چرا انقدر به سختی وارد زندگیم میشه

    چرا با اینکه از لحاظ ظاهری هیچ مشکلی ندارم وخیلیم عالی هستم نمیتونم رابطه های دلخواهم رو جذب کنم

    وارتباطاتی که داشتم همشون داغون تر از خودم بودند

    واینو زمانی متوجه شدم که با استاد اشنا شدم

    با اینکه خیلی ها وقتی منو میبینن وباهام اشنا میشن همه فکر میکنن من کلی دوروبرم پره از دختر خانومایی که عاشق بودن بامنن البته از نگاه اونا این یه موفقیته که هرروز با یه نفر باشی

    من تمام رابطه های که داشتم شروعش از طرف مقابل بوده اما بعد یه مدت این احساس عدم ارزشمندی وعدم لیاقت کاری کرده که من تو رابطه دنبال طرف مقابلم باشم

    بخدا قسم با اینکه من همیشه صادق بودم ادم هولی نبودم اهل خیانت نبودم سواستفاده گر نبودم

    همیشه احترام بیشتری قائل بودم زیبایی های طرف مقابلمو میدیدم نکات مثبتشو بازگو میکردم

    اما اما این من بودم که ضربه میخوردم ویه جورایی ترد میشدم حتی بعضی اوقات طرف مقابلم میگفت من واقعا نمیدونم چمه من هیچ کسی رو مثل تو خوب ودرست ندیدم

    اما نمیدونم چرا نمیتونم باهات باشم

    این فقط تو روابط عاطفی نبود تو روابط کاری و دوستای دیگه هم هست

    احساس لیاقت واقعا مثل یه عضله س باید همیشه روش کار کرد چون بمحض اینکه ولش کنی شروع میکنه به پایین اومدن

    یکی دیگه از مواردی که من توش واقعا مشکل دارم اینه که وقتی پول تو حسابم باشه احساس ارزشمندی میکنم پول نداشته باشم بهم میریزم واحساس بی لیاقتی شدیدی میکنم

    البته الان یکم اونم یکم بهتر شدم چون با توجه به فک کردن به پدر و مادرم وخانواده م کاملا فهمیدم که این باور ریشه در اجداد ما داره وباید خیلی روش کار کنم خیلی

    واقعا میخوام خود افشایی کنم واز دوستان عزیزم میخوام با خود افشایشون کمک کنند که ریشه های این باور رو بهتر بشناسیم وشروع کنیم به ترمیم کردنش چون واقعا دلیل تمام ناکامی ها این باور هستش

    من همیشه میگفتم خدایا من که از این ادم جذابترم خوش قیافه ترم خوشکل ترم با شخصیت ترم قد بلندترم صادق ترم

    با ادب ترم درست کارترم همه چی در مقیاس مقایسه که بفهمم که چرا این شخص به تمام خواسته هاش به راحتی میرسه با اینکه نصف توانایی های من رو نداره اینم نیست که من فقط خودم برای خودم نوشابه باز کنم و خودبین باشم بگم چیزی که 90درصد اطرافیانم بهم میگفتن

    اما نتایج زندگی من تا به الان هنوزم اندکه

    یادمه تو مدرسه شبانه روزی که درس میخوندم همیشه میرفتم اخر صف برای غذا که بذار به بقیه غذا بیشتر برسه

    تو خانواده همیشه اندازه 4نفر کار میکردم که یه تایید از پدرم بگیرم که ازم تعریف کنه وبگه پسرم خیلی زرنگه وتاییدم کنه

    از خودم خواسته هام میگذشتم که خانواده م در راحتی باشند یه بار مادرم یه سال پیش دقیقا اینو گفت که تو هیچ کدوم از ما رو اذیت نکردی اما فقط خودتو اذیت کردی

    این ویژگی تو خواهرامم بود پول جمع میکردن که یه چیزی برای خودشون بخرن اما وقتی میدیدن من لباس ندارم یا میرم مدرسه پول لازم دارم میدادن به من واز خودشون میگذشتن چون از همشونمدکوچیکتر بودم

    ومن با این احساس بزرگ شدم که باید پولدار بشم وبرای خواهرامم خرج کنم همینطوریم شد برای عروسی دوتاشون

    من هرچی داشتم خرج کردم وبیشترین کادو رو من دادم

    الانم که بچه دار شدن بازهم برای بچه هاشون همیشه خرج میکنم واگه نتونم خرج کنم احساس بی ارزشی میکردم البته بهتر شدم

    17سالم بود دختر عمه م رو دوست داشتم یه 4سال باهم بودیم اون موقع که درس میخوندم 4روز رفتم کارگری کردم که براش یه کادو بخرم که اخرشم پرتش کرد

    این از خود گذشتگی این مهم بودن دیگران این احساس نیاز به تایید وتوجه دیگران منو واقعا اسون کرده برای سختی ها

    من هیچ وقت از یه سنی به بعد از پدرم درخواست نکردم برای هیچ چیزی چون یاد دادن بهم که پسر خوب پسریه که درخواست نمیکنه تمام

    من انقدر تو درخواست کردن ضعیف بودم که اگه میمردم هم درخواست از کسی نمیکردم

    واگه درخواستی هم بود انقدر این احساس عدم لیاقت تو وجودم بود که پذیرفته نمیشد

    اما در عوض وقتی کسی از من درخواستی میکرد من سینه سپر کرده میرفتم وانجام میدادم حتی اگه به قیمت جونمم تموم میشد

    حالا هرچی که بود

    ویکیشم که برمیگرده به یه سال پیش که دوستم خونه اجاره کرده بود با صاحب ملکش به مشکل بر خورده بود گفت کمکم کن این ادم خیلی دعوایه وفلانه وباز منم سینه سپر کرده رفتم ودوروز فقط با اون بودم که کارشو اوکی کنه وسایل خونه شو جابه جا میکرد رفتم کل وسایلشو باهاش جابه جا کردم وحتی خودمم خونه براش اجاره کردم ورفتم قولنامه کردم اخرشم نه تنها یه تشکرم نکرد بلکه دوست خترشون هم ماروادم بده داستان کرد والانم که الانه خبری ازش ندارم

    واقعا انقدر بعضی جاها ضربه های فجیحی از این

    عدم احساس لیاقت خوردم که خودمم موندم

    اگه بخوام بنویسم میتونم یه دفتر پر کنم

    اما با تمام وجود منتظر نظرات دوستانم هستم که با خوندن کامنتهاتون بیشتر ریشه این باور رو پیدا کنیم

    وبرای درست کردنش قدم برداریم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1084 روز

    سلام استاد عزیزم وخانم شایسته مهربون

    وااااااااییییییی خدایا هزاران بارشکرت

    قبل از اینکه فایل رو دانلود کنم کامنتمو مینویسم

    چه هدایت واضحی خدایا من چی بگم از هدایتت

    دیشب داشتم فایل دوره 12قدم طبق معمول گوش میکردم و درحین کامنت خوندن ساعت 2نیمه شب

    رسول جانم بیدارشدن و دیدن بیدارم و دارم چای می نوشم اومد پیشم نشست و شروع کردیم به گفتگو درباره نتایج مون و باورهامون و رشدمون بعداز دوره 12قدم که واقعا آسانسوری بوده

    اما گفتم همچنان پاشنه آشیل ما تو باورلیاقت مونه که نتایج مالی ما هنوز به مولد ثروت بودن نرسیده

    درسته خداروهزاران بارشکر خونه وماشین وشغل وروابط وسلامتی و …..هست اما باید بهترش کنیم وباید لیاقت مون بیشتر کنیم و مثال میزدیم که کجاها تونستیم وکجاها نتونستیم

    اما ذهن مون سردرگم بود که چه قدم های عملی تری باید برداریم این حرف ها تا ساعت 6طول کشید و من بازم بیداربودم که پسرم میره مدرسه راه بندازمش و بعد دوباره تماس گرفتن مدرسه برای جلسه اولیا برم و یه دفه دیدم رسول جان با چشمای پرازتعجب گفت نگاه کن استاد دوره باورلیاقت بارگذاری کرده

    منو میگی استاد بال درآوردم خدایا من دیشب تا صبح دنبال راهکارعملی تقویت باورلیاقتم میگشتم

    چه خوب هدایتم کردی به خرید این دوره

    خدایا چه همزمانی برام اتفاق افتاد

    خدایا خیلی دوستت دارم

    استاد شما بی نظیرین خیلی دوست تون دارم

    همین الان ما به امید الله دوره را خریدیم و در اتاق شخصی رسول جان قرارگرفت و من از این به بعد از اونجا براتون کامنت میذارم حتما همراه با کلی نتیجه به امیدخدا ان شاالله.

    استاد وخانم شایسته عاشقتونم

    حالا با این دوره با هدایت خدا و تمرین وتعهدم نتایج عالی تر میگیرم و مینویسم.

    این شعر هم تقدیم شما استاد عباس منش عزیزم

    استاد به ما یاد دادین قانون این جهانو

    به قلبامون نشوندین هدایت خدارو

    چقدر باور ما الان قشنگ ترشده

    چقدر ایمان ماصاف ویه رنگ تر شده

    چقدر شاکرشدیم ، ما اهل تحسین شدیم

    چقدرتوی زندگی ، ماشیک وخوش بین شدیم

    چقدر توی تضادا می رقصیم ومی خندیم

    خواسته مونو میفهمیم ، دل به خدا می بندیم

    چقدر به صلح رسیدیم ، آدم حسابی شدیم

    دل به خدا بستیم و دل از همه بریدیم

    اصلا یکتاپرستی رفته توی خون ما

    هدایتای قرآن شده نوش جون ما

    خدارو می پرستیم تو رقص بید مجنون

    تو باورستاره ،نم نم خیس بارون……..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      به نام خداوند مهربان

      سلام و درود بر فاطمه عزیز خواهر دوست داشتنی

      چقدر لذت بردم از کامنت خوبتون و از اینکه هدایت شدید به این فایل چیزی جز احساس لیاقت در شما و رسول جان نمی‌توانم به غیر از این ببینم

      چقدر شعر زیبا و خوبی نوشتید آفرین بر شما که احساس شاعری هم در شما موج می‌زند همیشه در کامنت خوبتون از اشعار خودتون هم ما را خوشحال کنید ممنون میشم

      خیلی خوشحال شدم که دوره فوق العاده احساس لیاقت را خریداری کردید از صمیم قلبم خیلی خوشحال شدم و امیدوارم نتیجه خوبتون را هم شما و هم رسول جان شاهد باشیم از موفقیت‌های این دوره حتماً برای ما از این دوره کامنت بنویسید و ما را هم خوشحال کنید و لذت ببریم از پیشرفت خوبتون

      بهترین ها رو برای شما ارزو دارم انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1084 روز

        سلام آقای روحی بزرگوار

        سپاسگزارم برام کامنت نوشتین

        ولطف ومحبت تون

        ما از کامنت شما ودوستان و بیان نتایج تون همیشه لذت بردیم ومی بریم و حتما همین طوره و در کنار شما ودوستان عزیز و با آگاهی های استاد دراین دوره به نتایج عالی تری به امید الله می رسیم

        سالم وشاد وثروتمند باشین .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1121 روز

      سلام به همسر عزیزم فاطمه جان

      بی شک شروع دوره بینطیر احساس لیاقت این مسیر زیبا ولذت بخش را برایمان هموارتر و دلچسپ تر می‌کند و با آن گوهر ناب بندگی که در آغاز خلقت خداوند به ما هدیه داده بود نزدیک و نزدیکتر می‌شویم.

      و بالهای پروازشان را میگشایم برای رسیدن به حس بندگی بیشتر و توحیدیتر و رسیدن به کمال و خوشبختی در همه زمینه ها.

      سپاسگزار وجود نازنین شما هستم برای کامنت ارزشمندت و اینکه این شعر زیبا را سرودی.

      در بهترین حال و لذت درونی باشی عشقم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      خانواده فرح بخش گفته:
      مدت عضویت: 1172 روز

      مادر خانواده

      سلام و درود بر شما خواهر دوست داشتنی و شاعر خوش ذوق خانواده عباسمتشی

      بسیار از شعرتان لذت بردم و بهتون تبریک می گم که در مدار تهیه این دوره قرار گرفتید و بسیار مسرورم و افتخار می کنم که من نیز با عزیزانی چون شما در این دوره ارزشمند همراه هستم.به امید موفقیت برای شما و تمام هم دوره ای های عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1084 روز

        سلام به خانواده عزیز فرح بخش

        مخصوصا مادر خانواده

        بسیار خوشحال شدم که با شما تو دوره لیاقت هم مسیر هستم عزیزم

        سپاس از لطف تون و کامنتی که برام نوشتین .

        الهی که همیشه سرشار از نورالهی باشین و درکنار خانواده گل تون

        شاد وسالم وثروتمند باشین .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: