روی خودت سرمایه‌گذاری کن - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

480 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شهلا صدوقی گفته:
    مدت عضویت: 1741 روز

    نتونستم ازاین فایل رد بشم و کامنت گذارم من این فایل رو در ۱۳/۱/۱۴۰۰گوش کردم درحالیکه درخانه ام تنها بودم و مث همیشه احساس ذلت وخواری تمام وجود مو گرفته بود که چرا دارم به این رابطه زناشویی مزخرف ادامه میدم چه چیزی مث سرب به دست و دل من چسبیده میترسم که جدا بشم زمانی که ابتدا خواستم که خدایا من چکارکنم برم برای دادخواست طلاق یانه اومدم به سایت و وارد روزشمارشدم و این فایل رو که ترتیب فایلهای قبلی بود دانلود کردم خداااااای من یعنی من بعدشنیدن این فایل تادوساعت میخکوب بوده انگاریه چیزی تو سرم خورد انگار یه چیزی به قلبم وارد شدن این درصوووووورتی بود که همین فایل رو من چندسال قبل هم گوشش داده بودم وسطحی ازش گذشتم الان امروز این فایل جور دیگری بامن حرف زد

    مگه میشه مگه داریم بله بله هیچ چیز نشد نداره

    اونجایی که استاد گفت تصمیم نگرفتن امرود بودن در کارت مث بودن دربرزخه که همواره حالت بده و حال بد به طور قطع اتفاقات وافرادبدرو دورت جمع میکنه خدای من من ۱۰ساله که درادامه دادن وجداشدن مردد بودم فرزندم..و ضعیف بودنم دربرابر مشکلات مالی پیچکهای ترسی بودن که نمی گذاشتن جلو برم وتصمیم بگیرم

    وقتی استاد گفت که شما باید باورداشته باشید

    خدا دست مرارهانخواهدکرد

    بار من به زمین نخواهدماند

    بالاخره یک جوری کارمن درست میشه

    تصمیم اشتباه گرفتن خیلی بهتر اززززززززززنگرفتن چراکه تو حتی باتصمیم اشتباه به وضوح خواسته ات میرسی

    توباتصمیم اشتباه حتی باعث میشه حرکت کنی رشد کنی بزرگ بشی وتصمیمات بزرگتروبهتری بگیری

    توباتصمیم گرفتن عضله تصمیم گیریت رو قوی تر میکنی

    توباتصمیم نمیگندی دربرزخ نمیمونی

    توجلومیری حرکت میکنی رشد میکنی پیشرفت میکنی بزرگ میشی و وقتی بزرگ شدی بزرگ هم دریافت خواهی کرد

    وقتی استادازدوستش گفت که موقع ازدواج حتی دوستش چندماه از اون بالاتر بوده ولی چون تصمیم نگرفته درزندگیش دربرزخ تردید وحال بد مونده وپیشرفتی هم نکرده

    ولی درعوض استاد با گرفتن تصمیمهای درست یا غلط درجهت خواسته اش حرکت کرده و الان کلی ازدوستش جلوتره وپیشرفت کرده طوریکه اصلن قابل مقایسه نیست این دو فرد

    اینامطالبی بود که مث پتک برسر من خوردومنو برای دو ساعت میخکوب کرد ودرهمون تن هایی خودم به آسمان چشم دوختم و مدام این آگاهیها برقلبم تکرارمیشد

    من به این نتیجه رسیدم که

    تصمیم گرفتن مساویست باپاگذاشتن برتر س ها و این مسا ویست باایمان وتوکل وقبول داشتن نیروی بزرگ جهان

    چراماادما نمی خوایم باور کنیم که رهانشدیم وهمواره این نیرو همراه ماست چرا نمیتونم اینو بفهمیم که ماصاحب داریم هادی داریم وکافیه ازش بخوایم وبهش اعتماد کنیم ……..؟

    من امروز رفتم دادخواست طلاقمو نوشتم وبه خودش توکل کردم ومطمعنم اون نمیخواد من در ذلت وبرزخ زندگی کنم ومطمعنم بهترین ها رو برام رقم خواهد زد چون اوخیلی بزرگه وخیلی هم قدرتمند

    ممنون سپاسگزارم ازهمه دوستانم در سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 2598 روز

      عزیز دلم این فایل برای من هم نشون امروزم بود درحالی که امید خاصی به اینده شالی م نداشتم انگار تاریخ مصرفش در حال اتمام و در حالی که نحواهای تردیدم هرروز مثل خیلی قبلنا داشت بیشتر میشد هرحرفی میزدم تصمیمی میگرفتم از یکم بعد شروع میکردم ب ملامت خودم به نقضش اصلن به وضعی و هدایت شدم به این فایل برات خیلی خوشحالم ایمان تو عمل اورد منتظر معجزه ها یکی پس از دیگری باش🪴

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3374 روز

    سلام استاد عزیز

    ضمن تبریک مجدد تولدتون باید بگم که واقعا این فایل بسیار برایم به موقع بود و عالی بود متشکرم ، خیلی دلم می خواست شما را ببینم و امروز را سبد گلی را خدمتتان بدهم یا بفرستم حالا که مقدور نیست ولی اینترنتی می فرستم. 💐💐💐💐💐🎉🎉🎉🎉🎉🎉

    استاد عزیز می شه امروز یک فایل رایگان برامون بفرستید خیلی دوست دارم امروز یک فایل جدید از شما گوش بدهم د راین روز بسیار شادی آور برای من .

    هدفگذاری سال پیشم را انداختم دور چون به همه آنها رسیدم داشتم دو سه روزی است حسابی فکرمیکردم برای هدفگذاری سال جدید و این فایل بسیار به من کمک کرد .

    دقیقا درست می فرمایید تاعزت نفس نباشه کاری جلو نمی ره ؛ من خیلی شک و تردید داشتم توی تصمیماتم تا اینکه در دوره دستیابی به رویاها راهنمایی خیلی خوبی از شما داشتم و خیلی پیشرفت کردم یعنی کارم را یکسره کردم این خیلی برایم مهم بود و اینکه پلهای پشت سرت را خراب کنی واقعا درسته واقعا .

    همیشه این برایم مهم بوده که تکلیفم با خودم روشن باشه که اصلا من با خودم چند چندم و این برایم خیلی عالی بوده است ، همیشه می نویسم و مینویسم و و اینکه بایدتصمیم بگیرم اینقدر تصمیم بگیرم که تصمیم گرفتن روتین ترین کارم باشد ؛ البته سالها این طور بودم مدتی بود که شک وتردید به سراغم خیلی می آمد و چند ماهی است که تغییرات را پذیرفتم و تصمیمات خیلی خوبی گرفتم و چشمم را روی بقیه مسائل بستم و ا ین خودش جسارت و شجاعت می خواهد از صمیم قلب برای تک تک جملات این فایل از شما سپاسگزارم.

    استاد بدون اغراق می گم شما بی نظیرید.

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    مریم جهانبخش گفته:
    مدت عضویت: 3100 روز

    بنام خدا

    این فایل نشانه امروزم بود و خداوند داره از طریق نشانه ها با من حرف میزنه

    خدایا بعد از ۵ ماه کلنجار رفتم با خودم تصمیم گرفتم فایل عزت نفس استاد رو تهیه کنم

    یادم میاد یک روز تصمیم داشتم برای رسیدن به هدفم یعنی رسیدن به خداوند بهای سنگینی بپردازم تا بتونم به تعهداتی که میدم عمل کنم میخواستم ولی نتونستم

    اما امروز تصمیم رو گرفتم میخوام بهای رسیدن به موفقیت رو بدم چون چاره ای جز این ندارم

    چون باید این کار رو بکنم اگر واقعا میخواهم موفق بشم

    هرچی نشستم و سعی کردم به درآمد برسم بازم نشد یعنی خیلی کم پول بدست میارم

    حالا دیگ واقعا میخوام گوشواره ای که دارم البته مال دخترکوچولو هست وپدربزرگش بهش هدیه داده رو بفروشم

    جالب اینجاست که باید اون گوشواره هارو خیلی دوستش داره ولی گوشش نمیکنه میگه گوشم درد میگیره

    پس با توکل بخداوند دارای که دارم یک جفت گوشواره هست که قیمتش به اندازه فایل عزت نفس استاد هست ومیتوانم به راحتی این فایل رو بگیرم

    نمیدونم خدا چندین برابر این پولو رو وارد زندگیم میکنه که دوباره گوشواره بخرم برای دخترم

    یکی اینکه الان هم کرونا هست نه جشنی هست نه جایی میرم اینم یکی از مزایای روزهای کرونای هست

    پس فرصت خوبی هست

    خدایا من جز پناهی ندارم

    رفتم سراغ قرآن

    واین ایه اومد

    ای انسان حقا که توبسوی پروردگار خود به سختی درتلاشی واورا ملاقات خواهی کرد

    خدایا خودم روبه مسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    سپیده رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 1216 روز

    روز پنجاه و یکم از سفرنامه من؛

    دیشب با کلی فکر و خیال خوابیدم، با فکر اینکه بعد از گذشت یک سال از راه اندازی بیزینسم هنوز نتونستم به نتایج مالی برسم، اینکه باید خونمون رو جابجا کنیم و برای اثاثکشی کلی پول نیاز هست و منم که هنوز درآمد ندارم، اینکه تمام بار مسائل و هزینه های زندگی افتاده رو دوش همسرم و من احساس یک مصرف کننده بی لایق رو دارم…

    منی که پارسال درآمد ماهانم چندین برابر حقوق همسرم بود، و به دلایلی تصمیم گرفتم بیزینس خودمو راه بندازمو دیگه برای کسی کار نکنم ولی الان یک ساله یه قرون هم در نیاوردم و چقدر نجواهای ذهنی قوی عمل میکنن که عزت نفس و شخصیتمو تخریب کنن که تو بی عرضه ایی و تصمیمی که پارسال گرفتی برای شروع بیزینس خودت اشتباه بود و الان یک ساله به هیچ نتیجه ایی نرسیدی و فقط سربار همسرت شدی و …

    از صبح که از خواب بیدار شدم علاوه بر همیشه که با کلی ذوق میومدم سراغ سایت تا فایل جدید سفرنامه رو ببینم، اصلا دل و‌ دماغ هیچ کاری رو نداشتم، با خودم دچار یک درگیری شدید بودم، یعنی آلارم ساعتو گذاشته بودم روی ساعت هفت و بیدار شدمو اومدم تو پذیرایی یکم دور خودم چرخیدم که چیکار کنم چیکار نکنم دراز کشیدم رو مبل و دوباره خوابم برد و میدونستم نباید بخوابم و باید پاشم کاری کنم ولی چون نمیدونستم چیکار باید کنم و عقلم به جایی قد نمیداد، گفتم بیخیال بابا بگیر بخواب که از دنیا بی خبر باشی کلا…

    ساعت نزدیک ده صبح بود که بیدار شدم، همچنان نمیدونستم چیکار باید کنم، نجواها و فکر و خیالها دوباره برگشتن که گند زدی به زندگیت، الانم دیگه پولی نداری، همه زحمتها رو دوش همسرته، پس تو به چه دردی میخوری، کارت شده بخور بخواب… انقدر صدای نجواها تو ذهنم زیاد بود که بی اختیار زدم زیر گریه، گریه معمولی و نرمال نه، گریه با شیون و فریاد به حدی که چند بار نفسم بند اومد و انگار داشتم خفه میشدم…

    فقط رو به آسمون نگاه کردمو تو همون حالت بی جونی و بی حالی گفتم: خدایا من بنده ضعیف توام و جز تو به کی باید پناه ببرم، دستمو بگیر و کمکم کن و مثل همیشه به بهترینها هدایتم کن…

    بهم گفت که پاشو روز شمار تحول امروزتو نگاه کن…

    خدای من… چی دارم میبینم؟!؟موضوع امروز چیه؟!؟روی خودت سرمایه گزاری کن؟!؟تصمیم بگیر؟!؟عزت نفس نداری؟!؟ترسهات زیادن؟!؟ایمانت ضعیفه؟!؟

    اینا که همش خود منم…

    منم که به تصمیمی که یک سال پیش با آگاهی و اطمینان گرفتم، الان دچار شک شدم که درست بوده یا نه… این منم که انقدر عزت نفسم پایینه که خیلی راحت نجواها میتونن از پا بندازنمو حالمو به قدری بد کنن که نزدیک به بیهوشی برسم… این منم که ادعای ایمان و توکل به خدا میکنم ولی در عمل که میشه خیلی راحت ترس و به جای ایمان به جون میخرم… این منم که هنوز شک دارم که میتونم تو این بیزینس موفق بشم یا نه… این منم که از ترس بی پولی و گرون بودن اجاره خونه ها جرات گشتن دنبال خونه رو ندارم… این منم که یک ساله تو این سایت هستم و دارم روی خودمو باورهام کار میکنم ولی در عمل بی عرضه ترینم…

    سپیده چیکار داری میکنی با خودت؟!؟ تویی که یه دختر پر انرژی و پرتلاش و شاد و خندون بودی الان چرا اینجوری شدی؟!؟ چرا ایمانت سست شده؟!؟ چرا توکلت کم شده؟!؟ چرا به زمین و زمان شک کردی؟!؟ چرا نمیتونی یه تصمیمی چه درست چه غلط بگیری؟!؟ چرا اجازه میدی شیطان خیلی راحت گولت بزنه و حالتو بد کنه؟!؟ مگه نمیدونی حال بد مساوی اتفاقات بده؟!؟ مگه نمیدونی افکار منفی فرکانسهای منفی میسازه؟!؟ مگه نمیدونی ترس مساوی شرکه؟!؟ مگه نمیدونی خودتی که خالق زندگی خودتی؟!؟

    پس این وضعیت چیه که برای خودت درست کردی؟!؟

    پاشو خودتو جمع و جور کن و بشین بنویس که چی میخوای، اهدافت چیه، چه تصمیمی برای شرایط الانت مناسبتره، برای بیزینست چه کار جدیدی انجام بدی میتونی موفق تر بشی، دنبال خونه بگرد بدون ترس و نگرانی از اجارش چون خدا کمکت میکنه، خودش همیشه میگه از تو حرکت از من برکت، پس پاشو یه کاری بکن و یه تصمیمی بگیر تا خودش درهای بیشتری رو برات باز کنه و‌مسیرهای جدیدی رو بهت نشون بده…

    اینا نکاتی بود که این فایل بهم گفت و کمک کرد تا به خودم بیام و تکونی بخورم و تصمیمی بگیرم…

    خدیا شکرت که هستی کنارم و بهم قوت قلب میدی و باعث آرامش درونیم میشی…

    خدایا شکرت که هرگز منو به هوای نفسم رها نمیکنی و همیشه هوامو داری…

    خدایا شکرت که دیروز گفتم بارون بباره و امروز بارون اومد، و بهم کمک میکنی که باورم قوی تر بشه که بهتر درک کنم که خودم خالق شرایط زندگیمم…

    خدایا شکرت که همیشه هدایتگر و راهنمامی…

    خدایا شکرت که این سفرنامه بی نظیر و‌الهی توسط استاد عزیز دل و مریم گلی دوست داشتنی محیا شده تا منه کم خرد و نا آگاه بتونم سکان کشتیمو که داره منحرف میشه محکم به دست بگیرمو به مسیر درست برگردم…

    خدایا شکرت شکرت و شکرت …

    در پناه الله یکتا و بی همتا شاد و سلامت و خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند باشین…

    یا حق…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    معصومه عبیری گفته:
    مدت عضویت: 2276 روز

    با سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته جانم و دوستان خوبم💚🌺💚🌺💚🌺

    روز پنجاه و یکم از تحول زندگی من..

    روی خودت سرمایه‌گذاری کن…

    آدم های خیلی زیادی هستن که نمیتونن تصمیم بگیرن و یه عمری هست در برزخ زندگی میکنن..

    مثلاً در مورد انتخاب کارشون،ازدواج،طلاق،کسب و کارشون،رشته تحصیلی،مهاجرت و…

    سالهاست می‌خوان یه کاری رو انجام بدن ولی هنوز عملی نکردن و تو دوراهی هستن…

    واقعا من تجربه کردم این برزخ رو…وقتی یه فکری توی سرته و عملیش نمیکنی و تصمیمی در موردش نمیگیری، عین خوره مغزت رو میخوره..

    یه نمونه کوچکیش بخوام بگم در مورد رانندگی بود . من خیلی وقته که گواهینامه دارم ولی چون ماشین نداشتم نتونستم سوار شم و بعد از ازدواج هم بچه و اینا رو بهانه کردم و خلاصه که مدتی بود میگفتم وقتشه که برم تو دلش و سوار شم تا کاملا ترسم بریزه و شاید یکسال شده بود و من فقط در مرحله تصمیم بودم.انگار داشتم ازش فرار میکردم..

    تا اینکه یه روز نشستم و آوردمش روی کاغذ و اهرم رنج و لذتش رو نوشتم..و انگار معجزه رخ داد. از همون روز من سوار شدم کم کم و الانم که دارم تکاملم رو طی میکنم در این زمینه و خداروشکر خیلی پیشرفت داشتم.. و چقدر حالم بهتره و احساس قدرت و اعتماد به نفس میکنم..

    و کلا تو هر زمینه ای همینه..وقتی تصمیممون رو میگیریم در مورد مسائلی که چسبیدن به ذهنمون، اون موقع احساس رهایی میکنیم احساس قدرت و جسارت..

    همه ما مطمئنا تصمیمات گرفته نشده ای داریم که باید روی کاغذ بیاریمشون و عملیش کنیم.

    و دقیقا دلیل اصلی تصمیمات گرفته نشدمون ترس هامون هستن…ترس های واهی..ترس هایی که از ۱۰۰درصد یک درصدش هم واقعی نیست…و اینکه خودمون رو دست کم میگیریم که از عدم اعتماد به نفس میاد..

    در حالیکه خدا هر خواسته ای رو که تو ذهن ما میاد، توانایی خلق اون رو تو وجود ما گذاشته. وگرنه هیچوقت به ذهن ما خطور نمی‌کرد..فقط باید یه قدم برداریم فقط باید حرکت کنیم..

    بدترین کار منفعل بودنه. بدترین کار تصمیم نگرفتنه..حتی تصمیم اشتباه بهتر از تصمیم نگرفتن هست…چون حداقل متوجه میشیم که اون راه اشتباه بوده و تجربه کسب میکنیم. و تا انجامش نمیدادیم نمی‌فهمیدیم که اشتباه بوده..

    یکی از ویژگیهای افراد ثروتمند اینه که خیلی سریع تصمیم می‌گیرن. و اکثر مواقع هم تصمیماتشون درسته.. چون همیشه عمل کردن و اقدام.

    اگه میبینیم تو موارد مختلف توی دودلی و تردید هستیم باید بدونیم که خیلی ضعیفیم. اعتماد به نفس نداریم و هنوز رو خودمون شناخت نداریم و ترسها ما رو احاطه کردن.

    ما باید عزت نفسمون رو تقویت کنیم. باید ایمانمون رو تقویت کنیم. باید باور کنیم که خدا با ما هست همیشه و ما رو حمایت و هدایت میکنه.

    خدا با شجاعان هست. هر چقدر جسورتر باشیم یعنی باایمان تریم. و هر چقدر باایمان تر باشیم, هدایت بیشتری دریافت می کنیم.

    و برعکس هر چه ترسوتر باشیم و مرددتر یعنی بی ایمان تریم. و از دریافت الهامات و هدایت خداوند دورتریم.

    ما باید نقاط قوت و ضعفمون رو بشناسیم. ما باید روی خودمون سرمایه گذاری کنیم..باید اعتماد به نفسمون رو بالا ببریم.. ما باید خودمون و خواسته هامون رو بهتر بشناسیم تا بتونیم تصمیمات درست تری بگیریم.

    ازتون ممنونم استاد عزیزم بابت این نکات ارزشمند..ممنونم مریم عزیزم بابت قرار دادن این فایل های پر از آگاهی..💐

    خدارو هزار بار شکر بابت این مسیر سراسر زیبایی و آگاهی 💚💚

    خیلی دوستون دارم. با آرزوی بهترینها برای شما💝🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    مژگان گفته:
    مدت عضویت: 2339 روز

    سلام به استاد جان عزیزم و مریم شایسته و دوستانم

    روز پنجاه و یکم از سفر من

    درک من از این فایل :

    ✍🏻موفقیت هر فردی رو از تصمیماتش میشه فهمید

    کسی که بتونه وقتی ترس ها بهش غلبه میکنن تصمیم بگیره و توی تردید نمونه اونه که موفق میشه

    وقتی استاد گفتن حتی اگر تصمیم اشتباه بگیرید خیلی بهتره تا تصمیم نگرفتن چقدر به من کمک کرد چقدر خیالم راحت شد چون من همیشه فکر میکردم باید درست ترین و بهترین تصمیمات رو بگیرم

    احتمالا بخاطر کمال گرایی باشه

    اما الان تصمیمی در زندگیم باید بگیرم که خیلی وقته عقبش میندازم

    چون ترس داشتم

    چون ایمانم به خدا ضعیفه

    چون نمیخواستم از نقطه نسبتا امن خودم بیرون بیام

    چون فکر میکردم اگه اشتباه کنم چی میشه

    راستش استاد این مسئله که باید تصمیمی براش بگیرم مثل همون کار کلوپ بازی های کامپیوتری شماست که در حال حاضر بدنیست ولی میدونم دورنماش چی میشه پس باید زودتر فکری به حالش بکنم

    ✍🏻وقتی من ایمانم ضعیف باشه یعنی خدارو باور نکردم یعنی خودم رو باور ندارم ارزش هامو نمیدونم اولویت های زندگیم رو نمیشناسم اعتماد به نفسم پایینه و به همین دلیل نمیتونم تصمیم بگیرم چون نمیدونم چی خوبه چی بده همش توی دودلی و تردید میمونم که نتیجه ش احساس بد و اتفاقات بدتره

    پس هدایت و حمایتی از خدا نمیگیرم چون جایی که ترس هست ایمان نیست

    من باید عضله تصمیم گیریم رو قوی کنم

    باید جسارتم رو بیشتر کنم

    باید ایمانم رو در عمل نشون بدم

    باید شجاع باشم در تصمیماتم تا خدارو با خودم ببینم

    باید از هر تصمیمی که میگیرم درس بگیرم حتی اگر اشتباه بود

    چون همین تصمیمات و حرکت کردنه که باعث پیشرفت من و بزرگ شدنم میشه.

    👣ردپای پنجاه و یکم من

    ❤️استاد جانم شجاعت و جسارتتون در نتایج زندگیتون مشخصه،خداوند با شجاعانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    شبنم انوری گفته:
    مدت عضویت: 2302 روز

    سلام استاد عزیز بزرگترین شکرگزاری زندگیم مربوط میشه به آشنایی با یکی از دستان خدا که شما هستی زندگی سی ساله ی من با آشنایی با خانواده صمیمی عباس منش کن فیکون شد من این فایل رو هیچ وقت گوش نداده بودم تا امشب من دیروز بزرگترین تصمیم زندگیم رو گرفتم بعد از ۱۰سال زندگی بالاخره تصمیم گرفتم که این رابطه باید قطع بشه همه ی نجواهای ذهنم که بهتره بگم فریادهای ذهنم دلیل میورد که باید بمونی بخاطر باور های غلطم که تو بچه داری ,طلاق باعث میشه تو جامعه همه به یک دید دیگه نگات کنن ,زن باید با لباس سفید بره و با لباس سفید که همون کفنه برگرده خونه باباش و هزاران باور غلط دیگه اما من همه رو منطقی جواب دادم و سرکوب کردم و بالاخره تصمیم گرفتم استاد اون جهاد اکبر رو شروع کردم دیشب بدترین ترسم اومد سراغم شوهرم اومد بچه هارو ازم بگیره باز نجواهای ذهنم شروع شد که بچه ها بی مادر اذیت میشن گفتم تو چیکاره ای خدا هست خدای بچه های من بهترین محافظ هست براشون خودم با آرامش ساکشونو بستم و راهیشون کردم به دو ساعت نرسید برگردوندشون نمیدونید چقدر من نشونه دیدم تو این دو روز از صب بدون فکر به هر چیز بد استاد فقط به نکات مثبت توجه کردم و فقط زیبایی دیدم و لذت بردم رسالتم رو فهمیدم و الان که خوابم نمیبرد زدم قسمت نشونه ای به من بده و این فایل اومد که واقعا جواب من بود خدایا شکرت که از طریق یکی از دستات که استاد عزیزم هست قوانین بی نظیرتو و راه سعادتت رو بهمون نشون دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      گل گفته:
      مدت عضویت: 1859 روز

      😭😭😭😭😭😭الله اکبر.. دقیقا من الان تو اون مرحله شماهستم.. و همین ترس ها همین احساسات مادرانه و.. اومدن سراغم. ولی خیلی وقته ک ب تصمیمم رسیدم و ان شالله بزودی انجامش میدم. ممنونم ازت💖💖💖💖💖

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    عاطفه نوری گفته:
    مدت عضویت: 1983 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم خانوم شایسته ی عزیزم و دوستان عزیزم،

    ۵۱ روز از این سفر و مسیر بی نهایت زیبا،

    الهی به امید تو…

    بحث تصمیم گیری،

    خیلی از آدمها هستند نمیتوانند تصمیم بگیرند و در برزخ زندگی میکنند یا حتی ممکنه براشون تصمیم گرفته بشه به خاطر کمبود عزت نفس اعتماد بنفس…

    قبل از اینکه کاری رو بخواهیم انجام دهیم و تصمیمی رو بگیریم بنویسم ، بنویسیم مزایا و معایب اون تصمیم رو،

    و اون کاری که به صورت عقلانی تصمیم گرفته شده دنبال کنیم و مابقی رو حذف کنیم و دیگه حتی به اون فکر نکنیم…

    حتی برای جدا شدن از همسر رابطه ای رو قطع کردن، بنویسم مزایا و معایب اون شخص یا رابطه رو…

    چرا تصمیم نگرفتیم : به خاطر نشناختن خودمون نشناختن خواسته هامون ارزش هامون رو خوب نمیشناسیم…

    وقتی انسان خودش رو بشناسه و بدونه از زندگی چی میخواد،

    من از زندگی دقیقا چی میخوام؟

    برای چه چیزی زنده ام؟

    رسالت من چیه؟

    هدف من چیه؟

    چی منو خوشحال میکنه؟

    آدمهای کمی هستند که خودشان را می‌شناسند

    بدونند کی هستند چی میخوان چی براشون مهمه،

    اگر نمیتونی توی زندگی تصمیم بگیری بدون اعتماد بنفس نداری بدون خودتو نمیشناسی،

    تکلیفت با خودت مشخص نیست،

    ارزش هاتو نمیشناسی،

    و یک عالمه ترس داری هنوز حلشون نکردی،

    یاد بگیریم تصمیمات بزرگ بگیریم توی زندگی حرکت کنیم تغییر کنیم،

    بدترین کار نگرفتن تصمیم توی زندگی هست زندگی کردن توی برزخ،

    همه ی این موضوعات تصمیم گیری به اعتماد بنفس مرتبط هست،

    آدمی که با خودش صادق نباشه،

    آدمی که خودش خودشو نشناسه،

    آدمی که یک عالمه ترس داره نمیتونه تصمیمات بزرگ رو بگیره،

    تصمیمات کوچک هم نمیتونه بگیره بزرگ که هیچی….

    عضله ی تصمیم گیری رو قوی کنیم،

    هرچه قدر تصمیمات بیشتری را بگیریم یاد میگیریم سریعتر و درست تر تصمیم بگیریم،

    احتمال داره تصمیمات ما اشتباه باشه ولی باید بالاخره تصمیم رو بگیریم…

    تصمیم اشتباه گرفتن بهتر از نگرفتن تصمیم است،

    این باور و ایمان رو داشته باشیم که خداوند منو رها نکرده و نخواهد کرد،

    بار من روی زمین نمیمونه،

    بالاخره یجوری درست میشه،

    انقدر تصمیم بگیریم قوی بشیم توی این زمینه،

    و توی کوتاه ترین زمان ممکن حلاجی کنیم و تصمیم بگیریم،

    از عضله ی تصمیم گیری کار بکشیم قوی بشه،

    یکی از ویژگی افراد ثروتمند اینه که اونا خیلی زود تصمیم میگیرن و تقریبا همه ی تصمیماتشان درسته،

    اونا یاد گرفتن تصمیم بگیرن…

    خداوند با شجاعان است،

    یعنی جسارت تو نشان میدهد خداوند چقدر تورا حمایت خواهد کرد…

    هرچه قدر جسورتر باشی شجاع تر باشی به این معنی هست باایمان تری،

    هرچه قدر ترسوتر و دو دل تر باشی نشان دهنده ی بی ایمانی است….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 2678 روز

    اون قدر خدای عزبزم لطف می کنه که این بار هم من رو به مسیر درست هدایت کرد. توی شرایطی که چند سالی روی یه انتخاب موندم و ۳ سال هست که به خاطر ترس و نشناختن خودم تصمیم نهایی نگرفتم.

    و امشب که تقریبا زمانی بود که نمی دونستم باید چیکار کنم و شرایط داشت به خاطر این بی تصمیمی رفته رفته بدتر میشد. در بد ترین شرایط روحی من خدا هدایتم کرد به سمت این فایل. فایلی که داشت شرایط من رو بازگو می کرد. انگار این فایل اختصاصا برای من ضبط شده بود تا امشب اون رو گوش بدم. واقعا معجزهای خدا فوق العاده اس.

    سپاس گزار خدای خودم هستم که دستی از دستان خدا بودید در این مسیر.

    خدایا عاشقتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  10. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2875 روز

    فایل نقش عزت نفس در تصمیم گیری

    یادم میاد وقتی که روزهای کمی به کنکور سراسری۹۷مونده بود، روزهایی که بعد از آن گذشت سخت بود اما شیرین.دومین امتحان پایانی نوبت دوم بود یعنی ادبیات ، یک شب از فرجه ها به مادرم مستقیما رو کردم که من نمیخوام امسال کنکور بدم بنده خدا شوکه شد،آرزوها و رویاها با رفتن من به دانشگاه در ذهنش ساخته بود و کلی روی من حساب کرده بودکه دقیقا نتیجه حساب کردن جز ضربه خوردن نخواهد بود.

    در روزهای قبل از تصمیم ام به شدت احساس خفگی داشتم حتی یادم توی امتحان های بعد از ادبیات هم احساس خفگی میکردم اما قلبم رو سعی میکردم آروم نگه دارم

    چهره ام بسیار آرام بود دریایی سکون

    حتی یکی از صمیمی ترین هم کلاسی هایم که حالا او هم از طریق من به جمع خانواده عباسمنش پیوسته در یکی از روزهای امتحان رو به من کرد و گفت چهرت خیلی اروم _آرومی

    از چهره ام نمایان بود که ارام هستم اما این آرامی را با این که قلبم به خاطر این تصمیم سنگینی میکرد از یقین ها و اطمینان هایی میدانم که از زمان شروعم و فعالیتم در سابت در قلبم ساخته شد ، کسی چیزی نمیدانست در ذهن در حال مبارزه بودم که پیروز هم شدم با اینکه سالها رویای مهندسی در یکی از دانشگاه های ایران یعنی صنعتی شریف را در ذهنم تجسم میکردم اما هرچقدر که روی ذهنم کار میکردم به مسیرم تردید پیدا میکردم این تردید ها نجواهای شیطان نبودند، همان صدای خدای درونم بود که از من یک درخواست داشت فقط یک درخواست “زندگی را تجربه کن” “زندگی را آزادانه تجربه کن” ” به خودت فرصت جدیدی بده” اما خب آنقدر فضای تربیتی خانوادگی ، خانوادگی و جامعه ای در آن بزرگ شده بودم محافظه کارانه بود که ۲ راه پیش پایت میگذاشت درس یا ازدواج درس گزینه ای هست مدتی ست باب شده اما ازدواج همیشه در ذهن ما از اولویت بالایی برخوردار بوده ، کسی که نیگفت ازدواج نمیخواهم به زود میخواستن او را متاهل کنند

    میگویند دختر درس نخواند باید ازدواج کند و برعکس.

    من درس را انتخاب کردم چون فکر میکردم آزادای بیشتر دارد‌

    آن روزها که اعتماد به نفس و ایمانم به مسیری که استاد میگفت بیشتر شده بود چون اوایل سال دوره راهنمای عملی را شروع کزدم وو تاا جلسه ۱۱ آن را گوش دادم و جلسه ۱۲ آن به دلیل شرایطی فرصت نشد.

    هر روز که میگذشت صدای آن تردید ها همان صداهایی که اوایل مقاومت داشتم ییشتر میشد و تبدیل شد به صداهایی که آن ها را مهم تر و بالاترین اولویت میداتشتم. اوایل بقیه تصمیم مرا جدی نگرفتند و فکر میکردند من یه چیزی گفتم و شوخی بوده ولی هرچه میرفتم جلوتر میدیدند نه تنها شکی ندارم بلکه مصمم هستم با تکامل و صبر _روزها گذشت.

    میگفت مهندسی نرو ، میگفتم پس چه علاقه ای را دنبال کنم در دانشگاه ؟!!

    وقتی جستجو کردم ورزش را یافتم که به آن علاقه داشتتم گفتم تربیت بدنی میخوانم و ورزش فوتسال را دنبال میکنم.

    آرام آرام که زفتم جلو به این نتیجه رسیدم باید کنکور را رها کنم باید آزاد بشوم به خودم گفتم من میخواهم فرصت تجربه های جدید را به خودم بدهم.

    در آن زمان که زیر فشار وحشناک اطرافیانم روزها و شب ها بودم هرگز عقب نرفتم

    گاهی دلم میسوخت برای مادرم ولی به خودم یاد آوری میکردم که اهدافم چیست.

    آن زمان افکار مرا کمونیستی و غیر دینی و کافرانه میدانستند هنوزم میدانند

    بالاخره زمان کنکور شد با اینکه تصمیم ام گرفته بودم اما پایم لغزید و بخاطرشان بر سر حلسه رفتم اما با این قصد که فقط سفید بدهم.سفید دادم و سریعا از جلسه خارج شدم همه متعجب بودن من برگه ای که با آن میشد نتایج را بگیری را سوزاندم و هدف جدید من شروع (فوتسال)

    وقتی فوتسال را میخواستم شروع کنم واقعا ۱۰۰ درصد مطمئن نبودم این همان رسالتم هست اما میدانستم مسیر رسیدن به رسالتم از این جا شروع میشود

    آن زمان که تصمیم گرفته بودم و قطعی بود و درنگ نکردم و در یک روز تمام کتاب ها را جمع کردم

    برگه ورود به جلسه را پاره کردم با ۷۰ درصد اطمینان

    اما ته دلم میدانستم ان ۳۰ درصد بخاطر نجواها و وسوسه هاست

    پس با اطمینان ۱۰۰ درصد پاره شد

    دوستان من نتیجه ایمان من به خدایی که آن روزهه تنها یاورم بود معجزه انگیز است نه تنها کفشی که میخواستم تهیه شد بلکه لباس مورد علاقه ام جوراب شهریه باشگاه هم توسط پدر و مادرم که مخالف سر سخت من بودن فراهم شد به راحتی بدون آنکه آزادی ام را با آنها مورد معامله قرار دهم ، وقتی میگفتند نمیشود من سکوت میکردم و در دلم میگفتم میشود میشود

    با منطق انسانی جور در نمی آمد که چطور پدر و مادرم قلبشان نرم شد من ۱۰۰۰ تومان هم از خودم نداشتم ایده کار کردن تا پول فوتسال و امکانات لازمش را فراهم کنم به ذهنم رسید اما من همه چیز را راحت میخواستم در کمال لذت و میدانستم این خدا هدایتم میکند.

    امروز که از آن روزها ماهااا میگذرد من پر از تجربه شدم بخاطر کم تجربگی ام از قوانین و حرکت نکردنم از فوتسال فاصله گرفتم و دو سه چیز مورد علاقه ام را شروع کردم اما هیچ کدام ادامه دار نبود تا کنون که وارد حوزه شبکه و امنیت شبکه های کامپیوتری شده ام _ درس های گذشته ایمانم را قوی تر کرد من مسیرهایی را رفتم و بازگشتم

    نتیجه اش برگشتن به اصلم بود به این که این شغل خاصی نیست که پول و ثروت را میسازد این باورهای ماست.

    خداروشکر میکنم

    البته بگم در این مدت خواسته ها و تجربه های متفاوت و زیبایی داشتم که همه نتیجه رشد بیشتر من بوده است.

    مدتی کوتاه است که سرم حسابی به سنگ خورده و مسیر را آرام آرام پیدا کردم و با برداشتن قدم هایی

    کوچک و بع شدت بیاد اوردم که توحید و عزت تفس و باور لیاقت و ارزشمندی نقطه ای ست که باید ساختنش را آغاز کنم وقتی امروز به فایل نقش عزت نفش در تصمیم گیری هدایت شدم برای من جالب بود که

    چرا؟

    واقعا چرا در مدت ۶ ماه اخیر که تصمیم قطعی گرفته بودم که وارد فضای کامپیوتر شوم هیچ ایده ای برای شروع نداشتم هیچ چیز و اکثرا فراموش میکردم اهدافم را

    پر از تردید و ترس ها برای شروع بودم و بر من واضح نبودند

    اکنکون میفهمم حرکت یعنی کنترل ذهن یعنی ایمان به خداوند و قوانینش

    امروز بی اختیار همینطور که میخواستم سریع بزنم یه فایلی را گوش بدم و ناهار بخورم دستم رفت روی این فایل و حرفهای استاد به من یقین بیشتر داد.

    من لیستی از معایب و مزایای تصمیم ام را نوشتم متوجه شدم حرکت واقعا کنترل ذهن میخواهد

    مواجه با ترس ها و تردید ها می خواهد

    هیچ موقع الکی الکی چیزی دستت نمیاد اینکه بشینی و فقط خیال بافی کنی

    باید حرکت کنی به سمتش

    خداروشکر میکنم این قدم های کوچیکن اما امیدم را برای ساختن زندگی پر از آرامش بیشتر از قبل کرده باعلاوه فهمیدم هدایت خدا قدم به قدم است و با ساختن باورهای قدرتمند ماست که سرراهمون قرار میگیره و ما مشمولش میشیم

    استاد عزیزم خیلی دوستت دارم و بهترین ها ر برات میخوام

    با ایمان

    مریم درویشی

    شنبه

    ۹۸/۱۲/۲۴

    ۱۸:۱۰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      فهیم باقری گفته:
      مدت عضویت: 2399 روز

      چقدر قشنگ نوشتی دوست خوبم من فقط به این نکته از نوشته هات احتیاج داشتم که هدایت خدا قدم به قدم هست و اینکه به هدایتی بودن مسیر ایمان بیارم و ذهن نجواگرم را کنترل کنم و فقط هر مرحله هدایت بشم و خدا را بابت اون شکر کنم و باز مرحله بعدی را به خدا بسپارم و وقتی هدایتم کرد من فقط بگم چشم و انجام بدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: