روی خودت سرمایه‌گذاری کن - صفحه 38

480 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 16 مهر رو با عشق مینویسم

    داشتم فکر میکردم رد پای روزم رو در کدوم قسمت بذارم که از خدا پرسیدم و یهویی گفته شد برو نشانه ام را نشان بده

    اومدم و این فایل اومد باید گوش بدم و میدونم‌که صد در صد مربوط بوده به این رد پام که هدایت شدم به اینحا

    قطعایه حرفی برای من داره

    +از پولت ببخش

    +کیفیت کارت رو اول قرار بده که تو بهترینی در ارائه خدمات به مشتری

    وای من این قسمتو خیلی دوستش دارم

    دقیقا دیروز با این نیت بخشیدم

    و چند روزه با این نیت می بخشم و هرچی خرج میکنم، تو دلم میگم،که من که میدونم بی نهایتشو بهم عطا میکنی

    پس خیالم راحته و با عشق میبخشم و خرج میکنم و راحتم

    چون میدونم فراوان میدی از ثروت بی نهایتت

    امروز صبح قرار بود همکار شوهر خواهرم برامون دو جعبه نارنگی بیاره ، که مادرم از گرگان گرفته بود و همکارش داشت میومد داده بود بهش تا بیاره تهران

    وقتی بیدار شدم حاضر شدم تا بعد اینکه نارنگیا رو تحویل گرفتم برم برای یه خانم کاموا بدم تا برای من و خواهرم تیکه های گل سرارو ببافه

    و بعد برم بانک

    وقتی اومد من یه درسی ازش گرفتم

    ازش خواهش کردم جعبه نارنگیارو بذاره تو آسانسور وقتی گذاشت اصلا حواسم نبود تعارف کنم بهش

    دیدم خودش یکی برداشت و خندید و رفت یهویی به خودم اومدم گفتم طیبه چرا نگفتی از نارنگیا بردارین

    سریع 5 تا تو دستم جا کردم و خیلی بزرگ بودن دوییدم دنبالش گفت نمیخواد برداشتم تو ماشینه

    گفتم نه اینارم بگیرین ببخشید من نگفتم بردارین

    و ازش تشکر کردم و اومدم

    به خودم گفتم طیبه بیشتر حواست باشه که اینجور مواقع سپاسگزار باشی

    وقتی برگشتم خونه و یه نارنگی خوردم خیلی خوشمزه بود و بعدش رفتم بانک و کامواهارو برداشتم برگشتنی تحویل خانمی که برام میبافه ،بدم

    4 میلیون از بانک گرفتم تا 2 میلیون و 200 رو برای شهریه کلاسم بدم و باقیشو نگه دارم تا به خانمی که برام میبافه تسویه حساب نقدی بکنم

    خیلی خوشحالم که خدا هر لحظه حسابم رو پر برکت و فروانی میکنه

    و رفتم و کامواهارو دادم و برگشتم خونه

    و تا غروب کارای بافتنیارو درست کردم و جوانه بافتم

    یه خانم که جوانه هارو خوب میبافت و نمونه بافته بود بهم گفت کاموا بیار ببافم و بعد از ظهر رفتم بهش کاموا دادم

    خدا برای من انقدر کارامو ساده تر میکنه که داشتم کیف میکردم

    میگفتم دیگه جوانه نمیبافم و زمانش رو میذارم برای طراحی و نقاشی

    و تمرینای کلاسمو انجام میدم

    و از خدا سپاسگزار بودم که خانمی رو سر راهم گذاشت که بهم تو این راه کمک کنه

    وقتی تحویل دادم برگشتم ، دوباره یکم بافتم و بعد اذان مغرب با خواهرم و خواهر زاده ام رفتیم دوشنبه بازار

    داشتم از اینستاگرام یه فایلی از استاد رو میدیدم

    نوشته بود اول فایل از پولت ببخش

    گوش دادم و فقط خندیدم و سپاسگزاری میکردم

    چون دقیقا حرفایی که استاد میگفت رو من دیروز به خدا گفتم وقتی داشتم پول رو به یه نفر میدادم

    و استاد تو فایل کوتاه اینستاگرام میگفت که

    اگر میخوای در عمل باورت رو نشون بدی

    باید بتونی پولتو ببخشی

    کسی که میبخشه داره به خدا اینو میگه

    من که میدونم پول زیاد میاد

    پس میبخشم

    من برای چندمین بار فکر کنم تو این یه هفته بود وقتی پولی خرج میکردم دائم میگفتم من که میدونم بازم میدی بهم

    مثلا مادرم بهم گفت یکم برام پول بفرست

    اولش نحوای ذهنم گفت نه باید وسایلای خودتو بخری

    ولی گوش ندادم به حرفش و خدا نذاشت از مسیرش بیام بیرون

    .سریع گفتم من که میدونم بازم بهم عطا میکنه پس به مادرم 200 هزار تمن بیشتر واریز میکنم

    وقتی اون حرفو گفتم و به حساب مادرم واریز کردم

    فرداش رفتم رنگ بخرم

    به طرز عجیبی پولای من زیاد بودن و من تونستم سه تا رنگ روغن بخرم

    این یعنی چی؟؟؟؟

    یعنی اینکه خدا برکت به پولم داد وقتی گفتم من میدونم که بازهم بهم عطا میکنی

    یه وقتایی جدیدا تو این روزا فکر میکنم که پولام خود به خود تو کیفم دو برابر میشن و مثل مرواریدایی که دوقلو میشن و چند تا چند تا میشن ،اونجوری میشه

    چون واقعا هرچی از پولام خرج میکنم تموم نمیشه من همیشه تو حسابم و پول نقد دارم

    خدارو بی نهایت سپاسگزارم که بی نهایت تر از هر روز بهم عطا میکنه

    وقتی خرید کردیم برگشتیم من بازم کار کردم و قلاب بافی کردم

    همه چیز به نفع من رخ میده و به سرعت همه چیز انجام میشه

    ساعت 00:07 هست و روز تغییر کرد به 17 مهر

    من داشتم تو اپلیکیشن ایرانسل من نگاه میکردم

    متوجه شدم خطی که جدید گرفتم روز شنبه

    و داشتم به عدداش نگاه میکردم که یهویی دیدم شماره همراه اول خودم 974 رو برعکس داره

    479 و تا حالا دقت نکرده بودم

    میگفتم کاش سیم کارت جدید رو به جای 774 میگفتم باشه 974 که دیدم تو شماره همراه اولم این عدد برعکسش هست

    و خندیدم چون این عدد برای من یه نشونه تاییدی داره که بین من و خداست

    خدا با این عددا خیلی چیزا بهم میفهمونه و تاییدیه بر خواسته های من

    امروز و چند روز قبل مدام فایلایی رو میبینم که گفته میشه کیفیت رو در همه چیز در نظر بگیر

    باید بهترین خودت باشی هر روز و براش قدم برداری

    پس شروع کن

    بی نهایت ازش سپاسگزارم و برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت ار خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    حدیث سادات حسینی گفته:
    مدت عضویت: 837 روز

    به نام خدای تصمیم های بزرگ

    ردپای من از روز پنجاه و یکم سفرنامه

    استاد عجب تلنگری بود! یعنی هرکس که به این فایل گوش داده، قطعا به یکی از شک هاش فکر کرده. دوستی که داری این کامنت رو میخونی؛ همون چیزی که با گوش دادن به این فایل سعی می‌کنی انکارش کنی، همون پاشنه آشیلته؛ جدیش بگیر.

    استاد چقدر مهمه شناخت خودمون. آدم وقتی خودش رو میشناسه، دیگه به خاطر هیچ چیز خودش رو سرزنش نمیکنه. چون میدونه این شخصیت منه و من نمیتونم انکارش کنم؛ و همینه که باعث میشه آدم خودش رو بپذیره. من همیشه میگم « هر انسانی نوعی از زندگی‌ست » یعنی هیچ درست و غلطی وجود نداره. این طرز تفکر ماست که به شرایط و اتفاقات معنا میده.

    من با شنیدن این فایل یاد تئاتر افتادم. اصلا نمیدونم واقعا دوستش دارم!؟ یا به خاطر اینکه نمیخوام از اون گروه بیام بیرون اونجا موندم!؟ اینو میدونم که شخصیت آرومی دارم؛ اصلا روحیه‌ی جستجوگر ندارم که بخوام شخصیت های مختلف رو کشف کنم. میدونم که وقتی به ادبیات فکر می‌کنم، یا می‌نویسم، یا کتاب میخونم، انقدر با خودم در صلحم که دارم همه‌ی کِیف های جهان رو یه جا میبرم؛ اما درمورد تئاتر، نمیدونم. نمیدونم اصلا دلم میخواد نقشی رو بازی کنم یا نه. میدونم که وقتی به آینده‌م فکر می‌کنم، همش خودم رو یک نویسنده تصور می‌کنم. الان هم دقیقا همینم. زیاد مینویسم. و به خواسته‌م بها میدم. اما نمیدونم آیا در کنار ادبیات، تئاتر رو هم دوست دارم یا نه. تو دلش هم رفتم. رفتم بازی کردم رو صحنه رفتم ولی هنوز که هنوزه بعد از چند سال نمیدونم که اون جمع رو دوست دارم یا خود تئاتر رو. به خاطر اون جمعه که تئاتر رو دوست دارم یا به خاطر تئاتره که اون جمع رو.

    ولی من میخوام خودم رو بشناسم. میخوام به این فکر کنم که اگه هیچ ترس و شکی درونم وجود نداشت کدوم مسیر رو انتخاب می‌کردم. اگه خودم رو رهای رها میپنداشتم، چه تصمیمی میگرفتم. من خودم رو می‌شناسم؛ تکاملی، آروم آروم..

    خدایا شکرت؛ ممنونم که هستی خدای خوبم. ممنونم که هدایتم می‌کنی. ممنونم ممنونم. دوست دارم بی نهایت..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    محمد مهوری گفته:
    مدت عضویت: 1728 روز

    سلام و صد سلام.

    امیدوارم که موفق و سربلند باشید.

    امروز تاریخ یکم مهر چهارصد و سه هستش.

    ساعت یک شب.

    حقیقت اینه که امروز و چند روز گذشته تصمیم گرفته بودم که یه مبلغی که داشتم رو طلا بخرم.

    چند روز نشد تا اینکه امروز پولمو جابجا کردم و قرار گذاشتم که فردا برم برا خرید.

    این فایل نشانه امروز من بود.

    من تصمیم‌های زیادی توی زندگیم گرفتم.

    اشتباه و درست همه چی داشته.

    وقتی به این فایل استاد رسیدم ناگهان به خودم گفتم خوشحال و سپاسگزار باش که حداقل از اون دسته آدمهای بی هدف نیستی .

    هدف گذاشتم که تا عید یک میلیارد توی حساب شخصیم داشته باشم.

    توکل دارم که بتونم انجامش بدم.

    خداروشکر از اون دسته آدمهای توهمی هم نیستم.

    تکاملم رو تا حد خوبی طی کردم.

    تا اونجایی که از اوایل سال نودوهشت که ورشکست شدم و کسب و کارم از هم پاشید تا الان که دارم اینجا کامنت می‌ذارم تصمیم‌های کوچیک و بزرگ زیاد گرفتم.

    همیشه با آموزشهای استاد سعی کردم باشم.

    تا اونجایی که تونستم به استاد و آموزشهاش مقید بودم.

    خداروشکر خوب بوده و ناراضی نیستم و امید به این دارم که هرروز بتونم بهتر و بهتر خودم رو ارائه بدم.

    پروردگار را سپاس که من رو هدایت و کمک کرد.

    توی بحث آموزشهای استاد، اون زمان که تازه اوضام بهم ریخته بود فقط تمرکزم رو گذاشتم که محصول بخرم و استفاده کنم.

    محصول عزت نفس، آفرینش، دوازده قدم رو به ترتیب استارت زدم .

    نتونستم تموم عزت نفس رو ازش استفاده کنم یعنی منظورمو اینجوری بگم که برام سنگین بود.

    هنوز که هنوزه دارم روی عزت نفس کار میکنم.

    مهمه و جدیه.

    اینها و پیشرفتها و کمک گرفتن از خداوند همش از لطف خود خدای مهربان ‌و آموزشهای استاد نشأت گرفته.

    خیلی خوب و بد و سختی و لذت و پایین و بالا کشیدم.

    تا حدی که حالا به اینجا رسیدم که فقط آرامش می‌خوام و امشب از اون شب‌هایی بود که توی زندگیم آرامش گونه ترین حالت ممکن رو تجربه میکنم.

    و خداوند رو سپاسگزارم

    و از استاد عزیز و مریم شایسته و تمام دوستان ممنونم که این سایت هست که ما بتونیم کنار هم رسد کنیم و به گسترش جهان کمک کنیم.

    الهی شکرت

    به امید دیدار شما دوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    محمدرضا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1443 روز

    بنام خدا

    سلام ،

    روز 51 سفر .

    خداروشکر میکنم از این همزمانی این فایل و این روز با این اوضاعی که الان دارم که انگار استاد فقط واسه من این صحبتها رو داره میکنه ، انگار من باهاش امروز تماس گرفتم و ازش مشورت خواستم اونم داره بامن حرف میزنه ، دقیقا همین شکلی بود نیاز ذهنم به این فایل .

    جالبه که دقیقا امروز در سفرنامه این فایل رو گوش دادم ،

    باید قاطع تصمیم گرفت قطعا درسته ، من جدیدا این شکلی تر شدم ، قبلا با ترس تصمیم میگرفتم و صرف نظر میکردم ، الان ولی خیلی شجاع تر و رهاتر شدم و خیلی راحت میرم تو دل کار ، با ترس بودم اولاش ولی الان کمتر شده ، تا ذهنم میخواد تحلیلی بشه فورا اقدام رو انجام میدم تا منصرف نشم . اعتماد به نفسم خیلی بیشتر شده ‌.

    در یک موضوعی ولی یکم مردد بودم که این فایل قوی ام کرد .

    از خدا سپاسگزارم برای قوانین جهان برای هدایتی ک به من داد برای این سایت و برای استاد عزیزم .

    خداروشکر میکنم که چرخ زندگیم داره روغنکاری میشه روز به روز بیشتر و بیشتر و همه چیز داره یواش یواش بهتر میشه، الهی صد میلیارد مرتبه شکرت برای این راه زیبا .

    خدایا ازت متشکرم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 348 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    خدایا هزاران بار شکر که به این فابل هدایت شدم و امروز روز خوبی برایم رقم زدی واقعا صحبتهای استاد در این فایل احساس میکنم کامل در مورد من بوده مشکل اصلی من شک و تردید بوده و همیشه این ترس و استرس مانع پیشرفتم میشد با شنیدن این فایل تلنگری شد و با توکل به خداوند و صحبتهای استاد تصمیم درست رابگیرم و امیدوارم در این مسیر ثابت قدم باشم و به فرمایش استاد جان هر زمان ترس در دلمان جاری شد یاد نوشته هایمان بیوفتیم .

    در پنا الله شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    1403/6/5

    روز51

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزومریم عزیزودوستان گل

    خدایاشکرت بخاطر یک روز بی نظیر دیگه

    چقدر دقیق و درست این صحبت ها

    وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم بزرگ‌ترین موفقیت هام ازجایی شروع شد که تصمیم گرفتم و خودمو از بلاتکلیفی خارج کردم و از آینده ایی که نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته اما تصمیم گرفتم چون میدونستم شرایط فعلی هیچ کمکی بهم نمیکنه حداقل یه راه جدید و تست میکنم و خداروشکر خدای مهربونم همیشه دستمو گرفته خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مهدی قربان گفته:
    مدت عضویت: 581 روز

    بنام خداوند یکتا خداوند که جهانی رو هدایت میکنه خداوندی که روحش رو در وجودم دمیده ومن از وجوداوهستم استاد سال ها هست عین واقعیت درام در برزخ زندگی میکنم واصلن وبا خودم صادق نیستم هر چند درون این احساحس،رودرام ولی سال ها هست که اصلن خودم نشناختم وارزش،های درونی خودم رو نمی شناسم سال ها که همینطور دارم با شک وترید زندگی میکنم واین شک ترید کردن باعث شده هیج گونه اعتماد بنفس نداشته باشم باعث شده حتی حاضر نباشم تصمیمات کوچک رو برای زندگی بگیریم وعدم اعتماد بنفس باعث شده در مدر نا خواسته ها قرار بگیریم زندگیم حالت روز مردگی بگیره که فقط،صبح تا شب در حال شک تردید باشم ترس های ایمان حل کردن شون درون خودم می بینم ولی به خاطر اقدام نکردم بهشون به اجازه دادن به ترس ها باعث شده ترسی که هیچ وقت واقعیت نداشن ولی اینقدر از ذهنم کار نکشیدم ومدام در حال شک وتردید بودم که اصلن انگار نمی تونم که هیج حرکتی بکنم یعنی برعکس گذشته که خیلی تصمیم می گرفتم واغلب هم تصمات درستی بودن زرری نداشتن الان مدت هاست با اینکه با خداوند بیشتر. آشنا شدم ومعجزات او رو بیشتر دیدم چرا نمی تونم حرکت کنم خدایا مرا در مداری قرار بده خودم رو بشناسم ارزش های درونم رو بشناسم بیارن روی کاغذ.بنویسم تصمیم بگیرم خداوند خودش کمک میکنه از مدار نخو استه ها خارج بشوم تصمیم بگیریم صداقت بل خودم داشته باشم وصداقت درونم خودم بشناسم خدا رو در درونم خودم باور کنم واز ش کمک بگیرم چی قدرتی بهتر از خداوند وبارهای بار این فایل گوش کنم بنویسم نکته برداری کنم تا تز این شرایط خارج بشوم خدایا شکرت اولین تغیری رو که در وجودم خودم تعهد دادم وپاشه آشیلی که از ذهنم خارجش کردم برای همیشه به همین راحتی وقتی تصمیم بگیری خداوند کمک میکنه به جای ایراد گرفتن استفاده کنم از این همه فایل واز همین جا خداوند وخودم رو باور کنم وجلوی این نیرو رو با همین فکرا نگیریم این فکرا رد راحت بزنم کنار به جای این فکرها اعتماد پیدا کنم وخدای درونم واستفاده کنم از این فایل ها وتوجهدکنم به نکات مثبت استاد که واقعا آدم در برزخ زندگی میکنه برزخ همین دنیا هست من بیام روی خودن سرمایه گزاری کنم برای خودم ارزش قائل بشون خدایا کمک کن ارزش درونی خودم رو پیدا. کنم که یکی از ارزش درونم وشجاعت وتوحید درون در صداقت درونی با خودم هست وتوکل کنم بهرخداوند که خیر مطلق هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 876 روز

    ممنون استاد

    که انقذر این فایل خوب بود

    تلنگر خیلی خوبی بود برای تک تکمون

    چقدر عالی این فایل شنیدم باعث شد احساسم متفاوت بشه نترسم ادامه بدم و پیش برم تا نتایح حاصل بشه

    و بتونم موفق بشم و عالی تر بشم

    خدایا شکرت امروز هدایتم کردی به مسیر درست

    خدایا شکرت همیشه همراهمی

    استاد عزیز برام فرستادی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 965 روز

    بنام خالقم وهدایتگرم

    سلامی گرم وباعشق ومحبت به استادعزیزم ومریم بانو

    سلام بهدوستان هم فرکانسی ام دراین مسیرزیبای الهی

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که هرروزم راازروزقبلم بهترخلق میکنم وروند تکاملم رابه خوبی طی میکنم ودرمسیر خواسته هام ورویاهامم ودارم لذت میبرم ازحضورت درزندگیم

    سالها درزندگیم باکمبودهایی مواجه بودم که بخاطر ترسهایی که درونم داشتم نتونستم به خواسته هایم ورویاهایم دستیابی داشه باشم وهمیشه درحسرت خوردن بودم وقتیکه زندگی خوب و روابط عالی وداشتن وثروتی که ازش لذت میبردن رومیدیدم خیلی حالم بدمیشد وغمگین میشدم

    درتصمیماتم مرددبودم وترس از تصمیمات اشتباه گرفتنم داشتم

    قلبم بهم یاری نمیدادومغزم هم همیشه درحال نجواهای خوفناک بود واماواگرهایی بودکه من را استپ میکرد

    داعما درحال عوض کردن شغلم بودم بخاطر درآمدکم وناراضی از شغلهای متفاوتی که به اجبار مشغولشان میشدم

    تصمیم درست نگرفتن برای کسب وکارم

    تصمیم درست نگرفتن برای ازدواجم

    تصمیم درست نگرفتن برای زندگی

    تصمیم نگرفتن درست برای مهاجرت

    وخلاصه صدهاتصمیم ازکوچکترین تا بزرگترین

    اما درونم پربوداز ‌چراها وجوابی نمی آمد

    خدایاشکرت،،خدایاشکدرت،،

    که اززمانیکه بااستادآشنایم کردی وواردسایت یا بهشتی شدم وباکارکددن روی خودم ورسیدن به درک وآگاهای درمورد قوانین جهان هستی

    وکارکردن شبانه روزی روی خودم تعهدی وباعشق

    دیگه براحتی میتونم الان بدون شک وتردیدی در کوتاه ترین زمان برای زندگیم تصمیم بگیرم حتی به اشتباه

    بدون هیچگونه ترسی

    اشتباه کردن برام شده درس

    دیگه شغلم شده برام زندگیم چونکه عاشق شغلمم ودارم لذت میبرم وبرام تفریحه

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    الان دیگه باآموزشهایی که ازاستادم دریافت میکنم

    یادگرفتم که روی خودم سرمایه گذاری کنم

    عزت نفس واعتمادبنفسم رو قوی کنم

    درآمدم رابالاببرم وپولسازی بکنم برایخودم

    زیبا زندگیکنم تا جهان راجای زیبایی کنم برای زیبا وبهتر زیستن

    غلبه کنم برترسهایم

    درتصمیماتم جدی باشم

    وتمامآ تمرکزم روبگذارم روی خودم وخودم رااولویت زندگیم قراربدم

    آرامشی که خداوند بهم هدیه دادم را حفظ کنمم

    احساسم رادرلحظه خوب نگه دارم

    خدایاشکرت،،

    که هرلحظه درحال هدایت کردنم هستی وبادادن نشونه هات راه ومسیردرست رابه من نشان

    میدهی

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    شادوپیروز وسربلند در پناه خدای مهربان باشید دوستان گرامی

    استادعزیزم ومریم خانم با آرزوی سلامتیتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    امیرحسین صندوقدار گفته:
    مدت عضویت: 1970 روز

    به نام خدا

    سپاس از استاد عباسمنش بابت این ویدیوی آموزنده.

    اون چیزی که از این ویدیو فهمیدیم اینه که باید در تصمیم گیری قاطع عمل کرد نه با شک و تردید و ترس. به نظر من مهم ترین دلیل ترس از تصمیم گیری، ترس از اشتباه بودن اون تصمیم و برخورد با نتایج به زعم ما ناخوب است. در حالی که طبق نظر استاد تصمیم گیری خیلی بهتر از تصمیم نگرفتنه. در برزخ بودن مساوی است با احساسات بد و جذب اتفاقات بد. وقتی در برزخ تردید هستیم ذهن ما پریشان است و تمرکز ما از بین می رود. دلیل دیگه ای که در تصمیم گیری تعلل می کنیم بحث کمال گراییه. چون به دنبال این هستیم همیشه خوب و کامل باشیم اجازه ی خطا و اشتباه رو به خودمون نمی دیم در حالی که در دل اشتباهات درس های زیادی میتونه باشه که به ما کمک می کنه. در نهایت مهم ترین ترس از تصمیم گیری فراموش کردن خداوند بزرگ و قدرتمندی است که توانایی هدایت ما رو در هر وضعیتی داره و اگر به او توجه داشته باشیم قطعا با هدایت قلبی و الهامات روشن ما رو به بهترین مسیر هدایت می کنه. به شرط ایمان و اعتماد به هدایت خدا و تسلیم بودن در برابر او. یادمون باشه اعتماد به نفس ما در گرو تصمیم گرفتن های زیاد در طول زندگی است. هر چه بیشتر و سریع تر تصمیم بگیریم قطعا اجازه ی تسلط ترس ها رو به خودمون نمی دیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: