روی خودت سرمایهگذاری کن - صفحه 40
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/09/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-02 13:12:282024-06-08 22:20:14روی خودت سرمایهگذاری کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
1403/12/21روز248
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و مریم عزیز و دوستان گل
خدایا شکرت که امروز این فایل فوق العاده نشانه من بود
دقیقا این روزا تصمیم مهمی توی زندگیم گرفتم و این صحبت های شما استاد عزیزم قوت قلبی شد برام
این نکات مهم منو برد به تصمیماتی که در گذشته گرفتم چه خوب و چه بد و الان که نگاه میکنم میبینم به قول شما همشون به من کمک کردن که به این جایی که الان هستم برسم .
حتی این چندوقت اخیر نشانه ها به صورت تضاد وارد زندگیم شدن و باعث شده بود که من توی برزخ باشم یعنی اینکه انگاری مسیرمو گم کردم. البته که مرتبط به عزت نفس و باورها
ولی وقتی فشارها زیاد شد تصمیم گرفتم که دوباره برگردم به شغل کارمندی و برای چند نفر رزومه فرستادم اما جهان اصلا اجازه نداد که من وارد مدار قبلی بشم و این خیلی برام عجیب بود که استاد همیشه میگه که ما دسترسی به مدارهای دیگه نداریم وتازه درک کردم .
چون من چندماه قبل تصمیم گرفتم که دیگه برای کسی کار نکنم و روی باورهام و خودم و مهارتم کار کردم مدارم خیلی تغییر کرده و با اینکه بخاطر یسری تضاد تصمیم گرفتم برای کارمندی جهان اجازه نداد.
من چرا این طور سریع تصمیم میگیرم چون نمیتونم توی برزخ بمونم و همین تصمیمات من که الان فهمیدم یکی از دلیل هاش اینه که من نمیتونم شرایط بلاتکلیفی و قبول کنم گرفتم و دلیل های دیگه که مرتبط به ترمزها و باورهای ذهنی و ایمان به خدا که هنوز جای کار داره
ولی همین تصمیم که یکی از مزیتی که برای من داشت این بود که من پا روی ترس هام گذاشتم اینکه من این بت که حرف مردم برام مهم باشه و شکستم و دیگه برام اهمیت نداره یعنی من حاظر شدم برای کسی که از نظر شغلی توی رده ی خودمه برم براش کارمندی کنم این یه ترس بود که من ازش گذشتم این که اگر مردم بگن خانم مهندس فلانی داره برای فلانی کار میکنه کسر شانه و ابروم میره و مردم چی میگن و ازش گذشتم و گفتم برام مهم نیست و من میخوام رشد کنم. اینکه به همین رقیبم همیشه حسادت داشتم ولی به جای رسیدم که دیدم باورهای خوبی داره که خوب کار میکنه حاظر شدم بهش زنگ بزنم و رزومه بفرستم و بعدازاین که من این اقدامات و کردم دیدم جهان جور دیگه ایی بامن برخورد کرد یعنی اون فرد اصلا جواب رزومه منو نداد که برم براش کار کنم و دورادور شنیدم که اون افراد قوی تر ار خودش و وارد محیط کارش نمیکنه و فقط کاراموز میگیره و نگران اینه که کس پروژه ها بقاپه
خیلی برام عجیب بود که چقدر من قبل ازاین تصمیم نگاهم به این فرد متفاوت بود و بعد این تصمیم دیدم این شخص هم یسری باورهای محدود کننده خودش و داره و ترسهایی داره و خداروشکر کردم که این پا روی ترسها و حرف مردم و غرورم گذاشتن درس خوبی بهم داد .
ازاون طرف به فاصله چند روز بعد این تصمیم یه پیشنهاد شغلی مدیر فروش شدن همون مجموعه ایی که برای اولین بار رفتم توی داستان هدایتم نوشتم بهم داده شد.
این دوباره یک نشانه بود برای من که آیا هنوزم میخوای برگردی کارمند بشی و حتی با بالاترین سمت یک مجموعه با تمام اختیاراتی که بهت میدن ؟!
دوباره نشستم با خودم دو دوتا چهارتا کردم دیدم من اگر برم کارمند بشم باید رویایی خودمو بزارم کنار و تمام وقت برای کس دیگه ایی کار کنم یعنی ازادی زمانی و مکانی و رویای خودمو بدم بره تا بتونم ماهی20تا30میلیون درآمد داشته باشم ! بعد گفتم دختر خوب. تو دنبال چی هستی؟ دنبال سمت مدیر شدن ؟ دیدم الان نه دیگه برام اصلا اهمیتی نداره که بخوام مدیر یه مجموعه باشم یا نیروی معمولی اما یکسال پیش این نگاهم نبود .
بعد به خودم گفتم تو الان 8ماه از اخراجت میگذره و تصمیمات زیادی گرفتی قدم های تکاملی برای رویا و هدفت برداشتی که برای خودت کار کنی تو ازادی زمانی و مکانی داشتی تو در آرامش کامل بودی میخوای بخاطر پول اینارو فدا کنی بره
بعد یه لحظه به خودم گفتم من عزت نفسم و اجر به اجر بعداز اخراجم تا الان ساختم خودم بزنم خرابش کنم ! روزی رسان خداست
به خودم گفتم حضرت علی گفته ما دونوع روزی داریم یه روزی که تو میری دنبالش یه روزی که اون میاد دنبالت
گفتم ببین تو داری میزنی زیر همه چی و میخوای بری دنبال روزی صبرکن و وقتی به ازادی زمانی و مکانی رسیدی و داری مهارتت و تقویت میکنی ازادی مالی هم میاد برات
تصمیم گرفتم که دیگه حتی لحظه ایی هم به کارمندی و برگشتن به مدار قبلی فکر نکنم . تصمیم گرفتم که توی همین مسیر رویا و هدفم بمونم و از این شاخه به اون شاخه نپرم بخاطر مسایل مالی و ایمانم و قوی کنم که وعده خداوند حقه
نشانه ها توی زندگیم زیاده الان توی شرایطی هستم که نیازه که دفتر خودمو بزنم یعنی این تصمیم و 2روزه گرفتم و سپردم دست خدا تا خودش مسیر و برام باز کنه انشالله این یه تصمیم بزرگی برای من چون نگرانی و نجواهای زیادی به همراه داره اما حتی اگر تصمیم اشتباهی باشه بازم کلی درس خواهد داشت برام
اما خداروشکر از دوره های شما خیلی چیزا یاد گرفتم اینکه باید تکاملمو طی کنم اینکه عجله نکنم اینکه باکسی شریک نشم اینکه پول قرض نکنم وام نگیرم اینکه روی خدا فقط حساب کنم و تمام
بسم الله الرحمن الرحیم
خدارو شکر میکنم بازم یه فایل دیگه یه درس دیگه نصیبم شد تا بهتر یاد بگیرم چجوری تصمیم بگیرم و عمل کنم
توی تصمیماتم واقعا خیلی شک میکردم
خیلی جاها تصمیماتمو مینداختم عقب برای بعدا
اما با این فایل یاد گرفتم که به محض دریافت الهامات جلوی دریافت هدایت رو نگیرم
خیلی جاها باید تصمیمیو بگیری که ظاهرش غیر منطقیه
اما شهود میگه انجام بده
مواقعی که این الهامات رو دریافت میکنی و بهشون شک نمیکنی
و از همه مهمتر باور میکنی تمام اتفاقات زندگیتو خودت رقم میزنی
دیگه میپذیزی خودم تا اینجا که هستمو رقم زدم
باید از خودت سوال کنی که هدفت چیه
هدفت از خواستت چیه
ایا من خودمو لایق میدونم که به خواستم برسم
امروز روزی بود پر از نشونه خدا برای انجام یه تصمیم
تصمیمی که باید خیلی دیسیبلین داشته باشم
تصمیم معاملاتی جهانی
ترید کردن
معامله کردن
این چالش رو انجام میخوام بدم که چقدر پایبند تصمیماتی که برای انجامشون میگیرم هستم
همونجور که تصمیم گرفتم تو دوره روز شمار باشم
میخوام خودمو محک بزنم چقدر رو خودم کار میتونم بکنم برای تغییر
چقدر قوانین رو میتونم انجام بدم تو معاملاتم
کسایی که با بازار فارکس کار میکنن میدونن چی دارم میگیرم
چقدر احساساتی تصمیم میگیرم
چقدر ظرفیت دارم برای پوزیشنم
چقدر میتونم اصول معاملاتی رو عمل کنم
دقیقا توی تصمیمات زندگی روزمرمون هم همین شکلیه
وقتی تصمیمی میگیری چقدر برای انججامش مصممی یا به زبان میگی حالا انجامش میدم
این تنگناها و به چالش کشیدن خودت برای تصمیم گیری هاست که رو ایندت تاثیر میذاره
و باوراتو تغییر میده
تکرار و تمرین شخصیت تورو میسازه
این ردپارو میذارم تا بعد ها بدونم تنها یک تصمیم به انجام یک عمل تورو رشد میده و به حرکت در میاره
تنها با فایل گوش دادن روتین چیزی تغییر نمیکنه
ایمانی که عمل نیاورد…
دیگه هممون حفظیم این جمله استادو
خدارو شکر میکنم که این محیطو دارم برای کار کردن رو خودم کنار شماها
رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّـهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ إِیتاءِ الزَّکاهِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ
همان مردان و زنانی که هیچ تجارت و دادوستدی، آنان را بهجای یاد خدا و خواندن نماز با آدابش و دادن صدقه، به خود سرگرم نمیکند. اینان از روزی میترسند که دلها و دیدهها در آن زیرورو میشود.
نور 37
بنام خدای آرزوهای من
سلام و درود
رورشمار تحول زندگی : تعهد 51 ام
تصمیم نگرفتن و تعلل در تصمیم گیری های بزرگ از ترسها و عدم خودشناسی هست که نمیدونم ارزشها و رسالتم چیه و این نشانه ی نداشتن عزت نفسه
وقتی نتونیم تصمیم بگیریم و ترید کردیم باید مزایا و معایب تصمیم مون رو بنویسیم تا بتونیم به نتیجه برسیم و از برزخ راحت بشیم باید یاد بگیریم که تصمیمات بزرگ بگیریم خدا با شجاعانه
عضله تصمیم گیریمون رو تقویت کنیم حتی اگر اشتباه باشه بهتر از تصمیم نگرفتنه چون به مرور بهتر و سریعتر میشه
خدایاشکرت دوستت دارم
باسلام خدمت دوستان عزیزم
واین سایت بزرگ
تموم تصمیم های ما از کوچیک ترین تصمیم ها شروع میشن چون وقتی تومسیر خواسته هات باشی و عشق و علاقه داشته باشی میتونی هدایت خدارو باخودت همراه کنی
استاد سپاسگذارم برای این الگو هایی که برامون دارید
وخداروشاکرم برای بودن تواین مسیر
ما باید الگوهای تکرارشونده رو پیداکنیم
و روشون کار کنیم
خداتنهاتورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
اینکه تومسیرباشیم احساس خوبمون همه چیو بهمون نشون میده
ایمان واقعی همینه که ادامه بدیم تومسیر درست
روزشمار تحول زندگیم
روز پنجاه و یکم
ازخدامیخام به هممون تواین مسیر کمک کنه
سپاسگذارم
سلام
راجع به این فایل بینظیر که هدایت شدم به سمتش و نشانم هم نبود بگم که
من بار اول فقط گوش دادم بار دوم گوش دادم و بعد یه مدت اولین باری که عمل کردم اگه اشتباه نکنم سه سال پیش بود که یه نیرویی در من گفت پااشو فقط عمله
یادمه یه تصمیم مهمی بود که مثل خوره افتاده بود به جونم و داشت دیوونم میکرد قشنگ برزخی که استاد میگن و من توش بودم خیلی تصمیم سخت و مهمی بود که انجام دادنش جسارت میخواست و انجام ندادنش داشت اذیتم میکرد چند ماهی درگیرش بودم در اخر همین حرف استاد و انجام دادم یه دفتر برداشتم هنوزم دارمش نشستم مزایا و معایب انجام دادن و ندادنش و نوشتم هی بررسی ش میکردم گاهی ک منصرف میشدم یه نگاه به نوشتم مینداختم و بیشتر انگیزه میگرفتم اون قسمت صحبتهای استاد و هی به خودم میکفتم اشکال نداره اصلا با این فرض میریم جلو که تصمیمت اشتباهه اما انجامش بده افتاده مث خوره تو جونت و نمیزاره به زندگیت ادامه بدی و طی یه حرکت انتحاری :))) یه روز عالی رفتم تو دلش با تمام ترسهاش و نجواها و دااان
اقاا حس بدش و نگم بینظیییر بود احساس میکردم چند سال تجربی و اعتماد به نفسی بزرگتر شدم هی میگفتم عضله تصمیم گیری م و ساختم و رشدش میدم اصلا به بعدش و اتفاقات بعدش نه فکر کردم نه میخواستم که فکر کنم داشتم لذت میبردم از انجام تصمیمم که هیچ کس نه ازش خبر داشت و نه اگه هم کم و بیش داشت مداخله ای کرد خودم بودم و خودم و همیشه ازش به خوبی یاد میکنم خیلی درس ها برام داشت چه درهایی که باز شد و من با گوش دادن فایل یاد اون دوران افتادم دوران طلایی زندگیم که حتی اشک ها و اذیت شدن ها بابت چیکار کنم بالاخره ها برام الان لذت بخشه
بقول اون ضرب المثل دندون لق و کشیدم
شاید بعد اون خیلی تصمیمات دیگه کرفتم شاید که نه حتما همینطور بود قطعاا
تصمیمات بزرگ و کوچیک که یادداشت کردم همه رو ولی نقطه قوتم اون تصمیمی هست که هنوزم یادمه
استاد من چراغ راهنمای من شما بهترین اتفاق زندگی من در تمام دوران بودی و هستی و ممنونم ازتون دوستتون دارم خیلی خیلی زیاد
سلام بر استاد و همه
رد پای من در روزشمار تحول زندگی من، روز 31
در فصل دوم سفرنامه، در لینک روز 31 هیچ فایلی نیست.
بخاطر همین من فقط توضیحات و کامنتهای روز 31 در صفحه سفرنامه رو خوندم و کلی نکته یاد گرفتم ازشون
و متوجه شدم که فایل روز 31 در مورد عزت نفس بوده
رفتم در بخش محصول عزت نفس و از فایلهای مرتبط با آن یکی را که همین فایل تصمیم گیری بود را انتخاب کردم و بعنوان روز 31 گوش کردم
مهمترین نکته ای که از این فایل یاد گرفتم اینه که برای تصمیم گیری بهتر و درست تر و سریع تر نیازه که خودم رو خیلی خوب بشناسم و همچنین تصمیمات درست و غلط زیادی بگیرم و عمل کنم بهشون و تجربه کسب کنم
پس من برم رو خودشناسی کار کنممم
ممنون استاد و خانم شایسته عزیز
در پناه خدا باشیم.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
اغلب ما :
-در تصمیم گیری های خود دچار اشتباه و خطا می شویم
-نمی توانیم تصمیم بگیریم و همواره در شک تردید و دو دلی هستیم
-تصمیمات خود را عملی و اجرایی نمی کنیم
-تصمیمات اجرا نشده ی فراوان داریم که مانع تصمیم گیری صحیح ما در سایر زمینه ها می شود
-هیچ تصمیم بزرگی در زندگی خود نگرفته ایم
دلایل آن:
-ترس هایمان
-عدم شناخت خودمان نقاط قوت و ضعفمان ارزش هایمان خواسته هایمان
-عدم داشتن عزت نفس و احساس ارزشمندی و
-صادق نبودن با خودمان است
از خود سوال کنیم:
چه کسی هستیم؟
چه خواسته هایی داریم؟
رسالت و هدف ما چیست؟
چه چیزی ما را خوشحال می کند؟
ارزش های ما چیست؟
اولویت ما چیست؟
اگر با شک و تردید هنگام تصمیم گیری مواجه شدیم:
*دلایل مزایا و معایب تصمیمات خود را یادداشت کنیم اینگونه بسیار بهتر و راحت تر می توانیم تصمیم گیری کنیم
*زمانی که با دلایل منطقی بدون دخیل کردن احساسات درباره ی مسئله ای تصمیم گیری کرده ایم هرگز از عملی و اجرا کردن آنها دست برنداشته سایر گزینه ها را به صورت کامل از ذهن خود حذف کنیم
*برگه ای که دلایل تصمیم خود را در آن یادداشت کرده ایم همواره به همراه داشته باشیم تا زمانی که با شک و تردید و دودلی مواجه شدیم با مطالعه ی آن به مسیر صحیح ادامه دهیم
*یاد بگیریم تصمیمات بزرگ بگیریم
*زمانی که همواره درتردید شک و دودلی به سر می بریم احساس بد داشته و داشتن احساس بد اتفاقات بد را برایمان رقم می زند
*به میزانی که تصمیمات بیشتری بگیریم صحیح تر سریع تر و درست تر تصمیم گیری خواهیم کرد
*گرفتن تصمیمات نادرست بسیار بهتر از تصمیم نگرفتن است
*زمانی که متوجه شدیم روند کنونی ما را به خواسته ها و اهدافمان نمی رساند از همان زمان تصمیم بگیریم و مسیر کنونی مان را به صورت کامل کنار بگذاریم
*اگر تصمیمات اشتباه نادرستی گرفته ایم می توانیم از انها درس و تجربه کسب کرده و رشد و پیشرفت داشته باشیم بنابراین از تصمیمات نادرست و اشتباه خود نترسیم
*یکی از ویژگی های افراد ثروتمند این است که آنها به سرعت تصمیم گرفته و سریعا آن را به مرحله ی اجرا در می آورند
*دریافت بازخورد از تصمیمات کنونی، ما را در گرفتن تصمیمات آینده کمک می کند
*اگر سالهاست در تصیمات خود دچار دودلی شک و تردید هستیم شخصیت ضعیفی داریم و اجازه داده ایم ترس ها و تردیدها ما را در بر بگیرند
*ایمان و باور خود را در مورد خداوند تقویت کرده و بدانیم خداوند همواره پشتیبان و هدایتگر ماست
*خداوند به افراد شجاع و با ایمان پاسخ می دهد
*به میزانی که شجاع تر و جسورتر باشیم با ایمان تریم و به میزانی که با ایمان تر باشیم مشمول هدایت و حمایت بیشتری از جانب پروردگار هستیم
*باورهای خود را تغییر داده و تصمیمات خود را عملی و اجرایی کنیم
*تفاوت در نتایج تفاوت در میزان تصمیم گیری و اجرایی و عملی کردن آن است
*به جای سرمایه گذاری بر عوامل بیرونی بر روی خودمان و باورهایمان سرمایه گذاری کنیم
*زندگی ارزش این را دارد که بسیار خوب زندگی کرده همواره قدردان زمانی باشیم که خداوند در جهان مادی در اختیار ما قرار داده است
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام خدمت همه.
خیلی جالبه من یکسال پیش وقتی تو یک رابطه بد بودم این فایل روگوش دادم و بعد مدتها کلنجار رفتن با خودم به این نتیجه رسیدم که بیارم روی کاغذ و ببینم که باید برای این رابطه ام چیکار کنم.
من میدونستم که باید ازین رابطه بیام بیرون ولی جرعتشو نداشتم و هی میترسیدم و هی با خودم میگفتم حالا که خانواده اش و اقوامشون فهمیدن جدایی اصلا کار درستی نیست(حرف مردم)
یا با خودم میگفتم اگه ازش جدا بشم حالم بد میشه و من بدون اون نمیتونم(وابستگی)
یا اینکه بعد این فرد دیگه کسی برام پیدا نمیشه(باور کمبود)
و کلی نجوا نجوا نجوا که منو نگه داشته بود تو این رابطه و من یکسال بود که میخواستم ازون فرد جداشم ولی نمیتونستم.
خلاصه من بعد کلی کلنجار رفتن تصمیم گرفتم اینکارو بکنم با همه ترسهایی که داشتم و ما واقعا از هم جدا شدیم و هروقت فکر میکردم که من اشتباه کردم برمیگشتم و اون برگه رو نگاه میکردم و به خودم یاداوری میکردم که چرا این تصمیم رو گرفتم.
الان که بعد چند وقت اومدم و دوباره مسیرم به این فایل خورد و یاد اون تصمیمم افتادم با خودم گفتم چه بهتر که این کامنت رو بزارم.
باورتون نمیشه الان 4 ماهه که یک رابطه جدید دارم و نمیدونید چقدر از سراسر این رابطه لذت میبرم و چقدر رابطه خوبیه. چقدر برام ارزش قائله. چقدر برام خرج میکنه. چقدر برام وقت میذاره و منو اولویت خودش قرار داده و چقدر هروز برام گل میخره کادو میخره و چقدر پشتکار داره و داره از نظر مالی خودشو بهتر میکنه که ما بتونیم ازدواج کنیم به زودی و چقدر قدرشناسه و بابت هرچیزی ازم تشکر میکنه و تازه با این مسائل قانون جذب هم اشناست و چقدر این ادم خوش بینه و باجسارت و پرریسکه.
خدا میدونه که چقدر ازین رابطه ام راضی ام
و الان میبینم قدرت تصمیم گرفتن رو و نتیجه اش رو و خیلی راضیم از تصمیمم .خداروشکر
الان این نتایج رو یادم اومد و دوستان! این تصمیم گرفتن رو جدی بگیرید در های رحمت خدا به روتون باز میشه با هر تصمیمی.
سلامت و ثروتمند باشید.
به نام الله هدایتگر
سلام بر استاد عزیزم و تمام همراهان گرامی
با دیدن این فایل یاد چند تا از تجربه هام که مربوط به بحث تصمیم گیری و توی برزخ موندن بود، افتادم و با خودم گفتم بیام درموردش بنویسم تا ردپایی گذاشته باشم.
همیشه توی زندگیم از قدرت تصمیم گیری استفاده کردم و نمیزاشتم زیاد توی حالت برزخ باقی بمونم، مثلا در مورد ایجاد کسب و کار:
5 سال پیش بعد از جدا شدنم، به دلیل نداشتن درآمد و اینکه بتونم از عهده مایحتاج زندگی خودم و دختر 5 ساله ام بربیام، با وجود علاقه مندی که از دوران بچگی به شغل معلمی داشتم و هم چنان تا اون موقع با من بود، تصمیم گرفتم از توی خونه کلاس تدریس خصوصی کتاب های درسی به شاگردان مدرسه ای انجام بدم. همون سال اول بعد از اتمام 9ماه سال تحصیلی و شروع شدن تابستان، هیچ شاگردی نداشتم و این تضاد باعث شد تصمیم بگیرم توی محلمون دفتر پیشخوان داشت اونجا مشغول به کار بشم. به دلیل حقوق بسیار ناچیزی که به من پیشنهاد داده بود و باوجود مخالفت های شدید خانواده ام، من تصمیم گرفتم اونجا مشغول به کار بشم. کنار دفتر پیشخوان یک مغازه خالی بود و من همش توی این فکر بودم که اون مغازه رو اجاره کنم و لوازم التحریر بیارم، چون توی محلمون با وجود داشتن مدرسه هیچ مغازه لوازم التحریری نداشتیم. باز هم با وجود مخالفت های خانواده من تصمیمم رو عملی کردم و مغازه رو باز کردم.
تا اینکه از سال دوم، مهر ماه با شروع مدرسه دوباره سروکله شاگردانم پیدا شد و من تایم صبح تا ظهر یه پام توی مغازه ام بود و یه پیام توی دفتر پیشخوان. و تایم بعدازظهر توی همون مغازه ام شاگردانم رو درس میدادم، یعنی هم تمرکزم روی مغازه ام بود هم روی درس دادن به بچه ها.
(متاسفانه به خاطر باورهای اشتباه و عدم رعایت تکامل با وام گرفتن کسب و کار لوازم التحریر رو شروع کردم که اولین ضرر از اینجا شروع شد).
چند ماه با تمرکز بر 3 کار به صورت هم زمان پیش رفتم:
1- کار کردن برای کسی دیگر توی دفتر پیشخوان
2- ایجاد کسب و کار مغازه لوازم التحریر
3- درس دادن به شاگردان مدرسه ای توی همون مغازه
الان که فکرشو میکنم می بینم چه توانمندی داشتم که هم زمان 3 کار رو انجام میدادم.
ولی باز هم نه درآمدم برام رضایت بخش بود و هم اینکه اصلا آزادی زمانی و مکانی نداشتم. بنابراین به جای اینکه تصمیم درست تری بگیرم، خودم رو از چاله انداختم توی چاه. اما خودم رو توی برزخ نزاشتم و تصمیم جدیدم رو بلافاصله عملی کردم.
تصمیم گرفتم در کنار همون 3شغل هم زمان که داشتم، با خواهرم به صورت شراکتی کسب و کار پارچه فروشی رو شروع کردم.(یعنی 4 کار به صورت هم زمان).
باز هم به خاطر عدم آگاهی از قوانین و داشتن این باورهای اشتباه که:
1- زمونه سخت شده
2- یک شغل جواب نمیده
3- آدم باید چندتا کار انجام بده و از چند طریق کسب درآمد داشته باشه
4- اگه آدم بخواد موفق بشه باید سخت کار کنه، کم بخوابه، از استراحت و تفریحش بزنه تا بتونه زودتر به موفقیت برسه
و تمامی این باورهای اشتباه که از اطرافیان و اینستاگرام برام ساخته شده بود و به ذهنم به صورت ناخودآگاه داده بودم، و متاسفانه به خاطر داشتن تمام این باورهای ذکر شده، تصمیم جدیدم رو با قدم های اشتباه بزرگتر از اشتباهات قبلی شروع کردم:
1- تمام طلاهایی که اون موقع داشتم که تمام دارایی اون لحظه ی من بود رو فروختم.
2- خودمون رو درگیر خرید چکی کردیم.
3- وام گرفتیم.
4- قرض گرفتیم.
5- کار رو شراکتی شروع کردم.
و اصلی ترین مورد اینکه من تمرکزم رو تیکه پاره کردم، و به صورت هم زمان 4 شغله بودم ولی تصمیم گرفتم.
باوجود داشتن 4 شغل باز هم رضایت درونی نداشتم و تصمیم گرفتم همون مغازه لوازم التحریر رو تبدیل به سوپر مارکت کنم. البته لوازم التحریر هم توش باشه. با وجود سختی این کار،(چون سوپر مارکت باید از صبح زود تا شب یکسره تمام وقت باز باشه و من، یک زن، دست تنها، با داشتن یک بچه محصل، اداره همچین شغلی به نظر غیر ممکن می رسید)، اما پنجمین کارم رو با تمام ترس هایی که داشتم انجام دادم و البته توی شرایطی بودم که کلی قسط و قرض و بدهی و چک داشتم، و برای شروع این تصمیم جدید هیچ سرمایه اولیه ای نداشتم. بنابراین از پدرم قرض کردم و یخچال و قفسه و مقداری خوار و بار خرید کردم و کسب و کار جدیدم رو شروع کردم. هر چند تکامل طی نشد ولی تصمیمم رو عملی کردم. توی این مورد پدرم همراهیم کرد، چون از همون ابتدا میگفت که این کار بهتر جواب میده و درآمدش بهتره.
با انجام کارهای مختلف و انجام تصمیمات هرچند اشتباه، تجربه کسب کردم و به این درک رسیدم که:
1- هیچ علاقه ای به کار کردن برای دیگری ندارم.
2- کار با سیستم و اینترنتی، تایپ من نیست.
3- معلمی و درس دادن به دانش آموزان با روحیه من سازگار نیست.
بنابراین تصمیم گرفتم کار در دفتر پیشخوان رو جواب کنم و تدریس رو هم کنار گذاشتم. اما درمورد کسب و کار پارچه باید بگم که چند ماهی توی برزخ موندم. هر چی جلوتر میرفتم بیشتر به این درک می رسیدم که از شراکت واقعا اذیت میشم و منو خواهرم هر دوتامون نه تنها از این کار سود نمی بریم بلکه روز به روز بیشتر ضرر میکنیم. دلم می خواست بکشم کنار، اما این مقاومت در من خیلی زیاد بود که طلاهاتو فروختی و حتی نتونستی یک دونه از طلاهایی که فروخته بودی برای شروع کارت، دوباره بخری.
تا اینکه به شدت درگیر آشفتگی های ذهنی شدم و ابتدای سال 1403 بود که از طریق دختر عموم که از بچه های سایت هست، با سایت آشنا شدم. از خداوند خیلی کمک خواستم و با تمام وجودم اعتراف کردم که تمام راه ها رو اشتباه رفتم و خواستار یک تغییر اساسی توی کسب و کار و تمام زمینه های زندگیم شدم.
3 روز بعد از آشنایی با سایت یک شب خواب دیدم که یک صدای مردونه ی بسیار واضحی توی یک فضای نورانی بدون این که فردی توی اون مکان حضور داشته باشه و فقط خودم بودم و اون صدای واضح شنیده می شد، خیلی واضح عین همین جمله بهم گفته شد:
((کار پارچه و شراکت رو بزار کنار و فقط روی سوپر مارکت تمرکز کن. پیشرفت تو توی سوپر مارکته)).
الان که به نوشتن این دو خط رسیدم به شدت گریه ام گرفته، چون حس و حال اون شب برام یادآوری شد.
بعد از این الهام از سمت خداوند، تا 3روز ذهنم مقاومت داشت که اگر پارچه رو ول کنی تمام زحمات 2ساله ات هیچی میشه و کلی ضرر میکنی. اما بالاخره بعد از موندن 3روز توی برزخ، تونستم حریف اون نجواهای ذهنی بشم و خودم رو از غل و زنجیرهای کار شراکتی و مسئولیت هاش رها کنم. بنابراین تمام پارچه ها و هزینه هایی که برای قفسه های پارچه و حتی پول پیشی که برای اجاره کردن مغازه به صاحب مغازه داده بودیم به صورت شراکتی، همه اونارو دادم به خواهرم و قسط های بانکی که مربوط به کسب و کار پارچه بود رو مسئولیتش رو بر عهده خواهرم گذاشتم. و کلا از اون کار خداحافظی کردم و چسبیدم به کار سوپری خودم.
دی ماه 1402 سوپر مارکت رو شروع کردم و به مدت 3 ماه از صبح تا شب تمام وقت تنهایی کارم رو اداره می کردم و حتی دخترم که از مدرسه تعطیل میشد خونه نمیرفت و میومد مغازه تا شب پیشم می موند و همونجا درس و تکلیف هاشو باهاش کار می کردم.
بعد از گذشت 3 ماه زمستان و بلافاصله بعد از آشنایی با سایت، به ذهنم رسید که برای مغازه یک نیرو بیارم تا کمی کمک حالم بشه، چون واقعا داشتم اذیت میشدم از اینکه آزادی زمانی و مکانی نداشتم.
بدون اینکه با کسی مشورت کنم این کار رو عملی کردم. چون میدونستم خانواده ام، بخصوص پدرم مخالفت میکنن. هرچند که بعد از اجرای این تصمیم کلی از پدرم حرف شنیدم که مگه از این کار چقدر سود میبری که نیرو آوردی و ماهیانه یه حقوقی باید به اون بدی.
خداروشکر یک دختر خانمی که بچه محلمون بود به ذهنم رسید و اینجا هم بلافاصله تصمیمم رو عملی کردم و بهش پیشنهاد دادم. با وجود اینکه جای دیگه ای مشغول به کار بود، اما پیشنهاد منو قبول کرد و از فرداش اومد پیش من مشغول به کار شد. الان حدود یک ساله که توی مغازه من کار میکنه. و من همون طوری که همیشه دوست داشتم شرایط کاریم جوری باشه که ساعت کاریم از صبح تا ظهر باشه و ظهر به بعد دیگه آزاد باشم، الان تقریبا یک ساله که از صبح تا ظهر مغازه ام و از ظهر تا شب اون دختر خانم میاد مغازه.
دوست دارم اینو ذکر کنم که بسیار خانم درستیه و از جان و دل مغازه منو اداره میکنه و حس مسئولیت پذیری بسیار بالایی داره.(وقتی در مدار درستی باشی جهان تو رو توی موقعیت های درستی قرار میده و آدم های درستی رو سر راهت قرار میده).
ناگفته نماند که قبل از سوپر مارکت، میانگین درآمد ماهیانه ام به ماهی 10 میلیون هم نمی رسید، با اینکه به چند کار مشغول بودم. ولی الان با اینکه فقط و فقط روی یک کار تمرکز دارم و خیلی راحت تر و زمان کمتری نسبت به اون موقع کار میکنم در حال حاضر میانگین درآمد ماهیانه ام حدودا به ماهی 30 میلیون تومن میرسه. از طرفی هم خوشحالم که با ایجاد کسب و کارم یک فرد دیگه ای کنار من مشغول به کار شده و درآمدی داره.
اما طولانی ترین برزخی که توش بودم یک مدت زمان 8ساله بود که طی زندگی مشترکی بود که با همسرم داشتم. از همون ماه اول ازدواج به این نتیجه رسیدم که اصلا باهم همخوانی نداریم و میخواستم ازش جدا بشم، ولی متاسفانه به خاطر باورهای اشتباه و حرف مردم و ترس از تنهایی، اون زندگی رو ادامه دادم و حدود 8 سال طول کشید و بالاخره تصمیمم رو عملی کردم.
توی برزخ موندن و تصمیم جدی نگرفتن خیلی سخته و آدم رو از زندگی کردن عقب میندازه. حالا یا درست یا غلط، تصمیم باید عملی بشه تا درست و غلط بودنت مشخص بشه. تا تصمیمی اجرا نشه درست یا غلط بودنش معلوم نمیشه.
نوشتن این تجربیات بیش از 5 ساعت مداوم طول کشید ولی ارزششو داشت.
ممنونم از استاد عزیزم بابت انتشار آگاهی های نابتون
خدایا هرآنچه که دارم ازآن توست وتوبمن داده ای..
روزشمار تحول زندگی من فایل 51
سلام به استاد عزیزم ومریم بانوی نازنین
من قبلا درمورد تصمیماتم خیلی تردید داشتم که انجام بدم انجام ندم.. ترس از اینکه تصمیمم اشتباه باشه ترس ازاینکه مثلا توی رابطه بخام رابطه مو بایه دوست به فرض یا حالا نزدیک ترین افرادم قطع کنم یه وقت ناراحت نشن یه وقت فکرایی درموردم نکنن یا یه وقت از این جدا شدم یه جایی کارم گیر کرد چیکار کنم وباوجود اینکه خیلی وقتا از تصمیمات عقب افتاده م ضربه های شدیدی میخوردم حاضر نبودم کاتش کنم.. دیگه شرک داشتم خودموباور نداشتم خدامو باور نداشتم.. یامثلا درمورد کارم میخاستم یه چیزی درست کنم روزها طول میکشید تابخام کارو شروع کنم میترسیدم خراب بشه میگفتم اگه خراب بشه کلی مواد حروم میشه دیگه پول ندارم که بخرم وخلاصه همین نجواها..همین باورهای کمبود.. همین شرک ها…. ولی الان خداروشکر خیلی خیلی عالیتر شدم همین اواخر یه دوتا تابلو داشتم که اولین کارهای دوره رزینم بود که وقتی مقایسه ش میکردم با کارهای الانم از لحاظ کیفیت کار از لحاظ زیبایی ازلحاظ تمیز کاری زمین تا آسمون فرق داشت هرروز به خودم میگفتم کاش اینارو خرابش میکردم یه طرح جدید روش میزدم بعدش میگفتم نه حیفه من کلی مواد مصرف کردم میفروشمش اما به قیمت خیلی کمتر حداقل پول وسایلم برگرده ودوباره تصمیمم عوض میشد تا بالاخره چندروز پیش هردوتا تابلو رو خراب کردم واز اول رنگ زدم ویه طرح جدید روش کار کردم که چقدرررر زیباتر شد والان به قیمت خوب میفروشمش ومیدونم مردم بابت کارهای باکیفیت پول بهتری میدن…
یا اینکه وقتی میخام یه چیزی بخرم دیگه تردید ندارم ومیخرمش.. یامثلا قبلا یه مشت وسایل اضافی از کارهایی که انجام میدادم مثلا یه کم کاموا بافتنی یا وسایل گلسازی یا یه چیزای نصفه نیمه بود که تمومش نکرده بودم ونگه داشته بودم که مثلا یه روزی کاملش کنم یا مثلا یه چیزایی نگه داشته بودم از اون چیزای هرچیز که خاراید روزی به کار آید خلاصه که دوتا کارتن بزرگ خرت وپرت واشغال دور خودم جمع کرده بودم ویه روز دلمو زدم به دریا وهمه شونو آتیش زدم وواقعا انگار یه بار سنگین از رو دوشم برداشته شد انگار سبک سبک شدم یه جورایی خیالم آسوده شد انگار بهترمیتونستم نفس بکشم…
البته که هنوز یه جاهایی توگرفتن یه تصمیماتی هنوز تردید دارم اما بعد شنیدن این فایل باخودم تصمیم گرفتم که او سُرب ها هم از پای خودم باز کنم تاراحت تر بتونم بپرم… چون تصمیم گرفتم برای خودم زندگی کنم نه حرف مردم تصمیم گرفتم پرواز کنم وخودمو از قفس ترسهام، شرک هام وحرفای مردم آزاد کنم میخام زندگی کنم میخام خودمو بشناسم خدامو بشناسم میخام دیگه بعداز این فقط وفقط درخودمت خودم باشم وروی خودم سرمایه گذاری کنم.. استاد جان بینهایت ازتون ممنونم ممنونم که این آگاهی ها، این تجربه هایی که ماحصل سالها آزمون وخطا هست ودراختیار مابه طور رایگان قرار میدید.. ممنونم استاد شما به ما لطف میکنید شما بزرگواری میکنید واین فایلها هدیه هس نه رایگان.. اینا گنج هستن ارزش این فایلها از هزاران کتاب موفقیت بالاتره.. مرسی استاد مرسی مریم جون بابت اینکه این بستر الهی رو ایجاد کردید مرسی مرسی مرسی
دوستتون دارم و به خدای بزرگ میسپارمتون
درپناه الله یکتا شادوپیروز و ثروتمند وسعادتمند دردنیاواخرت باشید