کلید اجابت دعاها

در این فایل استاد عباس منش از طریق توضیح بخشی از آیات قرآن، منطق های قدرتمند کننده ای را به ما یادآوری می کند که لازمه کنترل ذهن به منظور دریافت خواسته هایی است که ذهن ما رسیدن به آنها را غیرممکن می داند.

خداوند از طریق منطق های این آیات، کلید کنترل ذهن را در دست پیامبرانش قرار داده است تا در لحظاتی از عهده کنترل ذهن خود برآیند که باور به امکان پذیری یک خواسته، برای آنها سخت بوده است. زیرا ذهن آنها امکان پذیری داشتن آن خواسته ها را با محدودیت های شرایط کنونی شان می سنجیده و دلایلی را لیست می کرده که – حتی با وجود وعده خداوند – رسیدن به آن خواسته را برایشان غیرممکن نشان دهد.

آگاهی های این فایل، کلید باور داشتن به “دریافت نعمت های خداوند در هر شرایطی” را در دست ما قرار می دهد. ایمان و توکل ما در مسیر دریافت خواسته هایمان را به همان نحوی تغذیه می کند که خداوند ایمان پیامبرانش را تغذیه کرده است تا باور کنیم: “وعده های خداوند به ما حتمی است”. زیرا در فرایند درخواست از خداوند و اجابت درخواست ها، خداوند همواره در حال اجابت درخواست هاست اما مشکل از باورهای محدود کننده ای است که ما درباره امکان پذیر بودن رسیدن به یک خواسته داریم.

آگاهی های این فایل، یادآور کننده ای است برای اینکه بدانیم:

  • خداوند به عنوان نیرویی که اجابت درخواستهای بندگانش را بر عهده گرفته، چه جایگاه و چه قدرتی دارد؛
  • ما به عنوان درخواست کننده، چقدر توانایی درک این جایگاه را داریم، چقدر به قدرت این نیرو باور داریم و چقدر در این مسیر متوکلیم؛
  • به محض واضح شدن یک خواسته، ذهن ما با چه منطق هایی امکان پذیری اجابت خواسته هایمان را غیر ممکن نشان می دهد و ایمان ما به وعده های حتمی خداوند را تبدیل به شک و ناامیدی می کند؛
  • ما چگونه می توانیم با ابزار منطق، استدلال های محدود کننده ذهن درباره غیر ممکن بودن ها را، زیر سوال ببریم؛
  • چگونه در فرایند دریافت خواسته، کنترل ذهن و تقوای مستمر به خرج دهیم و متوکل بمانیم؛
  • چگونه باور به ” امکان پذیر بودن رسیدن به خواسته ها ” را بسازیم و این باور را مرتباً تقویت کنیم؛
  • کدام ویژگی شخصیتی، به صورت مستمر در حال منطق ساختن برای امکان پذیری دریافت خواسته هاست؛
  • و چه نگاهی ما را همواره در مدار دریافت وعده های خداوند برای دریافت نعمت ها قرار می دهد؛

آگاهی های این فایل را با دقت بارها بشنوید. از این منطق های باورساز نکته برداری کنید. سپس در بخش نظرات این فایل، درباره درسهایی بنویسید که آگاهی های این فایل برای باور به امکان پذیری به شما یاد داده است.

منتظر خواندن نکات تاثیرگذار تان هستیم.


منابع کامل درباره محتوای این فایل: دوره روانشناسی ثروت 1

ذهن همواره شرایط نادلخواه فعلی را به عنوان وضعیتی ثابت و همیشگی می بیند و به محض واضح شدن یک خواسته در وجود ما، امکان پذیر بودن داشتن آن را با محدودیت های شرایط کنونی می سنجد و به شکل بسیار منطقی، دلایلی را لیست می کند تا ما را به این نتیجه برساند که: داشتن این خواسته به این دلایل، برای ما غیر ممکن است.

آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 1، از طریق منطقی کردن ” امکان پذیر بودن داشتن یک خواسته در ذهن دانشجو”، شیوه خلع سلاح کردن ذهن در این باره را به دانشجو یاد می دهد و او را به این باور می رساند که:

شرایط کنونی، هر چقدر به ظاهر نامناسب و هر چقدر به ظاهر غیر قابل تغییر، به راحتی می تواند تغییر کند. 

“منطق ساختن برای امکان پذیر بودن یک خواسته”، اصل و اساس آموزه های دوره روانشناسی ثروت 1 است. زیرا تنها زمانی ما در مدار دریافت خواسته های خود قرار می گیریم که داشتن آن خواسته برای ذهن ما منطقی شود.

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و نحوه شرکت در این دوره

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

844 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی قادری چاشمی» در این صفحه: 3
  1. -
    علی قادری چاشمی گفته:
    مدت عضویت: 2056 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ای نام تو بهترین سرآغاز

    بی نام تو نامه کی کنم باز

    ای یاد تو مونس روانم

    جز نام تو نیست بر زبانم

    ای آنکه ستایش مختص توست، ای آنکه هستی نام از تو یافته و زمین جنبش و فلک آرام از تو یافت

    ای آنکه به زیبایی اجابت می کنی دعایم را، هر بار که با تمام خضوع و بندگی و اضطرار تو را خواندم

    خدای من چه غلغله ای در قلبم است و کلمات چقدر عجله دارند تا بر صفحه ظاهر شوند

    الهی شکرت که آرامش و خشوع را درون قلبم جاری کردی

    از صبح تا به اکنونی که به این فایل رسیدم بی قرار تو و صحبت با تو بودم، مثل مرغ سرکنده بال بال می زدم، در بیرون همه چیز آرام بود اما تو خود می دانی در درونم چه غوغا و بی قراری بود.

    صبح با اینکه فایلی را از پروژه خانه تکانی دیدم و کامنتی برایش نوشتم، اما باز بغضی گلویم را می فشرد و حال گرفته ای داشتم، اکنون خوب می دانم که از چه بود و از کجا

    اما اکنون دیگر مهم نیست، چون تو با این فایل نوش دارویی شدی بر جان و دلم و نیشتری زدی بر این گره ذهنی بد سگال

    الهی شکرت

    چقدر این جمله را دوست دارم

    الهی شکرت

    استاد، الهی که در اعلی علیین با رب و نبیین محشور و مشعوف باشی که سخن مسیحایی ات دل مرده ام را زنده کرد.

    آی خدای من، یاد این قسمت از دعای کمیل حضرت علی (ع) می افتم:

    یَا إِلَهِى وَسَیِّدِى وَمَوْلاَىَ وَرَبِّى، صَبَرْتُ عَلَى عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ ، وَهَبْنِى صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ ، أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِى النَّارِ وَرَجَائِى عَفْوُکَ

    اى معبود و سرور و مولا و پروردگارم ! بر فرض بر عذابت شکیبایى ورزم ، ولى بر فراقت چگونه صبر کنم ، و بر فرض بر سوزندگى آتشت استقامت نمایم ، ولى چشم پوشى از کرامتت را چگونه تاب آورم ، یا چگونه در آتش سکونت و آرامش گزینم ، در حالى که همه ى امید من به گذشت و عفو توست.

    امروز از این بی قراری و دوری چند ساعته از نسیم لطف و رحمتت به جان آمدم

    ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار

    خدایا نیکی این دنیا فقط با تو بودن به یاد تو بودن است و نیز در آن دنیا

    خدا دوری از تو همان عذاب آتشی است که جان را به برهوتی خشکیده و مرده مبدل می کند

    پناه می برم به تو از نفس امّاره ام که به چیزی جز زینت و شهوت و خوشی زودگذر این دنیار امر نمی کند،

    هر کجا رفتم و با هر که بودم هیچکدام نتواستند ذره ای جای خالی تو را برایم پر کنند، به هر دری زدم و به هر جایی رفتم حتی پاسخ خوبشان هم نتوانست یک روزم را غنی و پربار کند.

    اکنون بهتر این سخن مولانای جان را می فهمم

    من جز احد صمد نخواهم

    من جز ملک ابد نخواهم

    جز رحمت او نبایدم نقل

    جز باده که او دهد نخواهم

    اندیشه عیش بی‌حضورش

    ترسم که بدو رسد نخواهم

    بی‌او ز برای عشرت من

    خورشید سبو کشد نخواهم

    من مایه باده‌ام چو انگور

    جز ضربت و جز لگد نخواهم

    از لذت زخم‌هاش جانم

    یک ساعت اگر رهد نخواهم

    وقت است که جان شویم خالص

    کاین زحمت کالبد نخواهم

    احمد گوید برای روپوش

    از احمد جز احد نخواهم

    مجموع همه است شمس تبریز

    حق است که من عدد نخواهم

    الهی شکرت که دوباره دستم گرفتی و اشک و آهم را برای وصل خودت جاری کردی

    آخ که چقدر بودن با تو برایم شور انگیز و لذت بخش است و تمام غم و رنج دنیا را از دوشم می گیری

    الهی شکرت

    این فایل چه ها که نکرد با وجودم

    با اینکه دو بار بدون اینکه فایل را دیده باشم در زیرش کامنت گذاشتم، اما این آب حیات را می بایست امشب می نوشیدم و زنده می شدم.

    معبودم

    چقدر تو خوبی، چقدر دلسوز و بخشنده و بردباری

    چقدر هدایتگر و مشتاق شنیدن یک یا رب بنده هستی

    چقدر سریع دستگیر و اجابت کننده ای

    چقدر زود راضی می شوی

    چقدر به احوال بنده ات آگاه هستی

    یه نفر هست که میدونم میشنوه درده دلامو

    میگیره دستمو آروم همیشه داره هوامو

    یه نفر هست ک امیدم رو نمیذاره بمیره

    شب و روزش پیشم اینجا توی این سینه اسیره

    وقتی دل دادی میفهمی عاشقی دردی قشنگه

    دور خونه ی عزیزت وقتی میگردی قشنگه

    نمیذاره پا بذاره توی چشمای تو بارون

    پشت تو کوهه نمیری وقتی پرمیکشی با اون پر میکشی با اون

    یه نفر هست که محاله منو جایی جا بذاره

    تا ببینه بی قرارم می بینم اون بی قراره

    من هنوز چیزی نگفتم همه حرفامو میدونه

    تا میاد از توی چشمام خودشو زود میرسونه

    وقتی دل دادی میفهمی عاشقی دردی قشنگه

    دور خونه ی عزیزت وقتی میگردی قشنگه

    الهی شکرت

    خدایا ممنونم که نگذاشتی تا شب به پایان برسد که باد شرطه و نسیم صبایت را فرستادی و کشتی شکسته دلم را به ساحل امن آغوشت رساندی.

    عجیب است که چند روز است که می خواهم این فایل را ببینم اما نمی شد، امروز هم، کلاسی داشتم و هم کاری، هر دوتا را کنسل کردی و دستم را گرفتی و از آغاز شب پای کلاس این فایل نشاندی و گفتی بیا که دوای دردت اینجاست.

    الهی شکرت

    هر چقدر که نگاه می کنم رد پای شیطان ذهنم را در این بی قراری هایم می بینم و اگر لطف و رحمت برکت ربانی تو نباشد یکسره در غفلت و خسرانی مبین هستم، چون عدوی مبین در ذهنم لانه کرده و قسم خورده و کمر بسته به گمراهی و ضلالتم.

    الهی شکرت که قلبی را پر از احساس در سینه ام به ودیعه گذاشتی تا به محض کج روی و نادانی ام هشدار بلندی بدهد و آگاهم کند.

    الهی شکرت برای این بی قراری ام

    اگر این حال نادلخواه نبود چطور آغوش رب با معرفتم را می یافتم

    زان به تاریکی گذاری بنده را

    تا ببیند آن رخ تابنده را

    تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند

    تا که با لطف تو پیوندم زنند

    الهی شکرت که دستم را گرفتی و با هر حرکتش برای نوشتن کلمه ای، بندی از گره های ذهنم را گشودی تا بی گره و صاف بشوم و سبک بال و رها از کوله باری که ندانم کاری های خودم بر دوشم گذاشت.

    الهی شکرت

    الهی شگرت که از ابتدای روز نشانه هایت را فرستادی تا مرا به این حال عالی برگردانی، تا که در نهایت مرا سر درس این فایل بر خاسته از دلی پاک نشاندی و غم دل را بزدودی

    الهی شکرت

    ای رب الارباب ای مالک و صاحب و فرماندهنده هستی

    یاد ده ما را سخن‌های دقیق

    که ترا رحم آورد آن ای رفیق

    هم دعا از تو اجابت هم ز تو

    ایمنی از تو مهابت هم ز تو

    گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن

    مصلحی تو ای تو سلطان سخن

    کیمیا داری که تبدیلش کنی

    گرچه جوی خون بود نیلش کنی

    این چنین مینا‌گر‌ی‌ها کار تست

    این چنین اکسیر‌ها اسرار تست

    آب را و خاک را بر هم زدی

    ز آب و گل نقش تن آدم زدی

    نسبتش دادی و جفت و خال و عم

    با هزار اندیشه و شادی و غم

    باز بعضی را رهایی داده‌ای

    زین غم و شادی جدایی داده‌ای

    خدای مهربان و مقتدر هستی اگر بگویم حرکت از من است و برکت از تو؛ شرک ورزیده ام و کفر گفته ام، چون حرکت هم از توست و برکت هم از تو

    آیا غیر تو کسی هست که قلبم را به تپش وا دارد و نفسم را به شماره هایی دقیق جاری کند

    آیا غیر تو کسی هست که بینا و شنوایم کند

    آیا غیر تو کسی هست که مغزم را اینچنین شگفت انگیز تنظیم وتکامل بخشد

    خدایا تو مرا از نطفه ای ناچیز به این توازن و تناسب رساندی در حالی که هیچ نبودم، آری اعتراف می کنم در پیشگاه ربوبیت تو که هیچم و ذلیل و حقیر

    هم حرکت از توست و هم برکت از تو

    خداوندا، هم خواسته ام را از تو می خواهم و هم ایمان و باور به اجابتش را از تو می خواهم، تو مرا به الگوها هدایت کن تا ذهن منطقی ام را خاموش کنیم

    مهربانم دستم را بگیر به راهی ببر که نعمت آرامش و رضایت در آن است

    خوب من اگر تو رحم نکنی و مرا در کنترل ذهن حمایت نکنی به راستی از زیان کاران خواهم بود.

    خدایا مرا سپاسگزار نعماتت قرار بده و توفیقم بده تا از اینهمه برای یادآوردی خویش بنویسم

    خدای رحمان و رحیم

    متشکرم که صورتی زیبا به بنده هدیه دادی

    سپاسگزارم که ذهنی پویا و پذیرای اندیشه هایت را برایم قرار دادی

    ممنونم که ابروانی موزون و متوازن در صورتم تعبیه نمودی تا سایه بانی برای چشمان تیز بینم باشند

    متشکرم برای دستی توانمند با انگشتانی سالم برای جستجوی نعمتتت

    الهی شکرت برای قلبی رئوف و سلیم که بدی را در خود نمی پذیرد و بد هیچ کس را نمی خواهد

    خداجان قربونت برای سر و گوشی موزون که خط و خال و چشم و ابرو را به همسایگانی متناسب پذیرفتند

    الهی شکرت که توانایی خواندن و نوشتن را در زمانی که صلاح خویش را نمی دانستم به بنده آموختی

    خداوندا سپاس تو می گویم که پدر و مادری دلسوز را برایم انتخاب کردی چراکه با تمام وجود برای رشد و بالنگی ام تلاش کردند

    الهی شکرت که مسیر رشد کودکی ام را به نیکویی انتخاب و هدایت نمودی و از خطرات مصونم داشتی

    الهی ممنونتم که مرا نگاه داشتی و از بیراهه رفتن بازداشتی و از گزند همنشینان ناباب در امان داشتی

    پروردگارم قدردان لطف تو هستم که مرا در مسیر خودکفایی و استقلال هدایت کردی و خیلی زود دستم را در جیب خودم گذاشتی

    ای مالک عادل و فاضل هستی از تو بینهایت سپاسگزارم که عزیزانی را در زندگی ام قرار دادی تا از تجربه و نظر و نگاه آنها درس و پند و عبرت بگیرم و دچار خطای و زیان سنگین نشوم

    خدای رئوفم از تو ممنونم که رزق و روزیم را در هر شرایطی رساندی و به محض تنگدستی و اضطرار از جایی که گمان نمی کردم روزیم دادی

    خدای خوبم بی نهایت تو را شکر می گویم که مرا به این مسیر زیبا و این سایت توحیدی هدایت کردی

    دیگر از اینجا به بعد را چگونه بنویسم که دفتر های می خواهد و حوصله ها

    همین قدر را بگویم که خدایا متشکرم که با آشنایی با استاد، رنگ زندگی را و طعم بندگی را به بنده ات نشان دادی و چشاندی

    الحمد لله علی کل نعمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    علی قادری چاشمی گفته:
    مدت عضویت: 2056 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    من کجا باران کجا و راه بی پایان کجا

    آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا

    هر چه کویت دور تر دلتنگ تر مشتاق تر

    در طریق عشقبازان مشکل آسان کجا

    به نام نامی عشق

    به نام نامی آنکه هستی را هست کرد و از خاکی بی جان منظومه ها سرود

    به نام آن زیبایی که دُرهایی را به چشمان بنده اش بخشید تا در هنگامه های دلتنگی راز دلش را فاش کنند

    به نام آنی که انگشتان را برای نگارشی شگرف به حرکت در می آورند و سطوری را در عالم ماده می آفرینند که چشمان را نوازش می دهند و دلها را به جوشش در می آورند

    این چه نیرویی است که این چنین بنده اش را دیوانه خود می کند تا جز برای او ننویسد

    و کلمه به کلمه ، حرف به حرف از دنیای نادیده ی احساس روایت می کند.

    هنوز به خود فایل نرسیدم که این دومین بار است که درونم می گوید بنویس، همین جا بنویس و توجه ات را از ناخواسته بردار و دل به او بسپار

    وقتی که می خواهی جهان بیرون را درست کنی و تلاش می کنی تا چیزی را که دیگری درک نمی کند به او بفهمانی به وضوح احساس عجز را لمس می کنی و اگر لطف حق شامل تو شود؛ زود برمی گردی و می گویی الهی العفو

    آه که چه کار سختی داشتند انبیاء در هدایت مردم و چه رسالت ثقیلی را به شایستگی به دوش کشیدند.

    گویی که باید بنویسم از جهالت ها و نافهمی هایم، از اصرارم بر نادانی و سفاهتی که از گذشته به دوش می کشم

    اینکه سحر شدم با ماده و احساسات مادی و افکار ماده اندود

    اینکه یادم رفت، که بودم و کجا بودم

    و زمانی که چشم گشودم کسانی را در غالب پدر و مادر دیدم، خدا را ندیدم و آنها را دیدم و مادر شیره ای از جان خود به من نوشاند که مرا سحر می کرد با ماده، آرام آرام با ماده خو گرفتم و سحر بیشتر در رگ و پی و سلولم ریشه می دواند.

    گویی همه چیز منحصر به همین جهان مادی بود و آنکه ماده را و مرا و پدر و مادرم و پدران و مادرانشان را آفرید از یاد بردم

    هنوز هم تلاش می کنم تا او را به یاد بیاورم و در لحظاتم ببینم، در فاصله بین دو فکر او را دریابم

    اعتراف می کنم که هنوز در بند مفاهیم می مانم و فراتر نمی روم

    سلام بر موسی و هارون که در این مسیر چه ایمانی را به ظهور رساندند و چه معجزه ها کردند تا انسانها را از این سحر بیدار کنند.

    واقعا این ماده اندوده شدن چه کرد با این بشر و با بنده

    آنقدر از اصل و منبع غافل شدیم که فریاد های وجودش را نه می بینیم و نه می شنویم

    یار بی پرده از در و دیوار

    در تجلی است یا اولی الابصار

    هر چقدر که به قیل و قال این دنیا توجه می کنی و سعی می کنی چیز بیرونی را درست کنی بیشتر دور می شوی و از تعادل و صلح درونت فاصله می گیری، چون حق و حقیقت را فراموش کردی و به جای تغییر نگاه و نگرش به تغییر ماده و شرایط اهتمام می ورزی.

    حال که خالق روح خودش یعنی تمام وجودش را در اختیار ما گذاشت و قدرت استفاده از این قدرت را هم به ما داد و چه ناسپاس و غافلیم در استفاده از آن

    بارالها تو را می خوانم که شایسته ای و از تو هدایت می طلبم تا به سوی تو بشتابم، یا بهتر بگویم که به سویت بگریزم از این ماده زدگی

    چه زیبا می گویی در قرآنت فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۖ إِنِّی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرࣱ مُّبِینࣱ پس به سوى خدا بگریزید که من شما را بیم‌رسانى روشنگرم ذاریات50

    الهی شکرت

    الهی شکرت

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    علی قادری چاشمی گفته:
    مدت عضویت: 2056 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سپاس و ستایش مخصوص توست ای رب دانا و مهربان

    وقتی که کامنتم را در بیست و یکمین روز از پروژه خانه تکانی ذهن گذاشتم فکری به ذهنم جهید که بیا و این کامنتت را در پای این فایل هم بگذار

    بنده هم اطاعت کردم

    و اما کامنت این فایل به لطف خدا در راه است

    و ادامه ماجرا …

    در نهایت تعجب الآن وقتی که به صفحه یادداشتی که در گوشی ام دارم و اتفاقات زیبا و نکات مثبت را در آن می نویسم سر زدم، دیدم که دقیقا همزمان است با تاریخی که این پروژه خانه تکانی ذهن را شروع نمودم و چه اتفاقات شگفتی افتاد و بنده بارها و بارها آنها را مرور کردم و به یاد خود آوردم که چقدرررررررررررررر خدا رحیمه

    اتفاقا در گام هفدهم بود که این سوال پرسیده شد که چطور از مسیر کار کردن بر روی خود و باورها خارج نشویم؟ و پاسخ استاد این بود که این برمی گردد که ما چقدر باور داریم که این کار کردن و این نوع نگرش نتایج بهتری را برایمان خلق می کند.

    چیزی که واقعا برایم عجیب است؛ فراموش کاری ذهنم است و اینکه نتایج را بعد از چند روز عادی و بدیهی و کم اهمیت می شمرد، همان نتایجی که در لحظه وقوع موج بزرگی از شادی و سپاسگزاری و ایمان را برایم آورد اما عجیب که اینهمه اعجاز را به راحتی فراموش می کنم، به راستی انسان کفور است.

    پناه می برم به الله رحیم از اینهمه ناسپاسی و فراموشکاری

    به عینه نتایج و علائم شگرف کنترل ذهن را می بینم اما باز هم در مورد خاص دیگر فراموش می کنم.

    قربون خدای خوبم برم که اینقدر صبور بردبار و بخشنده هست، اینقدر توبه پذیر و غفوره

    آخه مگه داریم اینهمه لطف و رحمت

    هیهات

    تو چه خدایی بزرگواری هستی و بنده …

    الهی شکرت

    خدای من این قرآنت چقدر فوق العاده هست، گویی هر بار چشمانم بیناتر به اعجاب و اعجازش می شود

    چه دقیق و به جا و منطقی است وقتی که از کج بینی و کج فهمی دست می کشی، وقتی که قلبت را پاک می کنی و در پیشگاهش زانوی ادب می زنی، چه ها که نشانت نمی دهد

    سبحان الله

    قرآن تذکر است، یادآوری کننده است، یعنی اینکه ما همه اینها را می دانستیم

    ما می دانستیم که خالق هستیم و از روح خداییم

    ما می دانستیم که همیشه و بی واسطه به منیع الهام و قدرت و هدایت هستی وصل هستیم،

    ما می دانستیم که در جهانی مملو از فراوانی ها هستیم،

    ما می دانستیم که برای به دست آوردن و داشتن هیچ چیزی نباید نگران بود و یا زجر کشید

    ما می دانستیم که جهان هستی از بزرگترین تا کوچکترین رخداد آن بر اساس مشیت هایی محکم و بی نقص اداره می شود ، حتی افتادن یک برگ از درخت

    ما می دانستیم که برای تجربه عشق و لذت به این جهان آمده ایم

    تبارک الله احسن الخالقین

    فکرش را بکنید که چرا خداوند به خودش آفرین می گوید؟

    جدای از اعجاب هایی که در روند خلقت جهان و اجزایش هست، اختصاصاً در خلق انسان موضوعی وجود دارد که واقعا تعجب بر انگیز است و فقط از دست خود خدا بر می آید.

    می دانیم که در ابتدا هیچ نبود جز ذات حضرت احدیت

    در مورد ذات خدا هیچ کس هیچ چیزی نمی داند، حتی پیامبران

    چیزی که در قرآن با کلمه هو از آن یاد می شود

    حال این ذات کامل می خواهد تمامیت خودش را از درک به تجربه درآورد، یعنی از بالقوه به بالفعل برسد

    مثلا آیا درون یک هسته خرما درخت خرمای بسیار کوچکی هست که تبدیل به درخت بزرگ خرما می شود؟؟؟

    مطمئنا خیر، فقط بافتی است که بسته به شرایط مناسب استعداد و قابلیت تبدیل شدن به چیزی شبیه به درخت خرما را دارد، همین و بس

    حال خدا یا هو، اراده اش بر این شد که تمامی وجود بی نهایتش که نه در زمان است و نه در مکان و نه در هیچ بُعدی را به تجربه بنشاند و بوووووومبببببببب

    کن فیکون

    نمی خواهم همه داستان را بگویم

    جای شگفت قضیه بعد از میلیاردها سال(البته به حساب زمین و ماده) این است که موجودی در زمین با تکامل خلق می شود که روح خود خدا در اوست، به زبان امروزی؛ یک خدای ام پی تری

    خدایی که عالم و دانا و آگاه مطلق است و در هر ظرفی حضوری آگاهانه دارد

    تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ ۚ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا

    هفت آسمان و زمین و هر چه در آنهاست تسبیحش مى‌کنند و هیچ موجودى نیست جز آنکه او را به پاکى مى‌ستاید، ولى شما ذکر تسبیحشان را نمى‌فهمید. او بردبار و آمرزنده است. اسرا 44

    بنده وقتی به معنای ملموس تر تسبیح فکر و مطالعه کردم به کلمه گویا رسیدم

    به قول شیخ شبستری

    جهان جمله فروغ روی حق دان

    حق اندر وی ز پیداییست پنهان

    یا به قول حافظ

    یار بی پرده از در و دیوار

    در تجلی است یا اولی البصار

    کل جهان خود اوست و به قول قرآن گویای اوست

    به قول مولانا

    چند حرفی نقش کردی از رقوم

    سنگ‌ها از عشق آن شد هم‌چو موم

    نون ابرو صاد چشم و جیم گوش

    بر نوشتی فتنهٔ صد عقل و هوش

    همه اینها دستخط خود اوست، یعنی خود خود اوست

    حال این هوکه در هرچیز و هر مرتبه حضوری آگاهانه دارد وقتی در مرتبه انسانی می رسد خودش را فراموش می کند!!!!!!!!!!!!!!!!!

    آقااااااااااااااااااااااا نمی دونم چقدر این اعجاز و این اعجاب هستی رو درک می کنید

    خالقی که یادش رفته خالقه

    عالمی که یادش رفته عالمه

    قادری که یادش رفته قادره و …

    به زبان امروزی خدا به خودش گفت: ایول عجب کاری کردی هاااا

    فراموشی رو هم تجربه کردی :))

    یادت رفته که کی هستی :))

    یعنی خدا در آنِ واحد در مرتبه خدای دانا و آگاه هم هست، در مرتبه فراموش کردن خودش هم هست

    این دلیل همین تبریک خدا به خودشه، فقط همین یک بار هم نیستا، چندین بار در قرآن خدا قربون صدقه خودش رفته

    قربونت برم خداجون

    برای عقل خود بنده درک همین موضوع زمان برد چه رسد که تا اصل ماجرا رو بفهمم تا بعد به اعجابش برسم

    یه لطیفه ای یادم اومد اینجا که در این حالت خودم صدق می کرد

    میگن رفته بودن باغ وحش، دیدن همه حیوانات دارند میخندند، پرسیدن داستان چیه؟ گفتن میمون یک جوک تعریف کرده همه دارن می خندن

    فرداش رفتن باغ وحش دیدن فقط گاو داره میخنده، پرسیدن امروز داستان چیه؟

    گفتن: گاو تازه داستان جوک دیروز میمون رو فهمیده :))))))))))))

    حالا این که دارم می نویسم برای خودم خیلی بیشتر از اون زمانی که این موضوع رو شنیدم قابل درک تره، البته این هم به خاطره قانون تکامله که در همه چیز صدق می کنه

    فکرش را بکنید ما هر کداممان خدایی بالقوه هستیم که بی نهایت قدرت دارد ولی فراموشش کرده

    اینجاست که موضوع درک و اجرای قوانین اینقدر اهمیت پیدا می کند

    قربون دهنت استاد

    باور کنید که اینها را فقط برای خودم می نویسم و این سایت انگیزه ای است تا ادراکات و افکاری که یک بار و خفیف به درون ذهنم دویدند را دوباره به مسلخ بکشانم و تجزیه و تحلیل کنم، بعضی از جاها دقیقا حس می کنم که کس دیگری است که دارد می گوید،

    کافی است که خویش را لایق بدانیم در هر زمینه ای

    کافی است که او را باور کنیم

    کافی است که بشویم ایاک نعبد و ایاک نستعین

    خیلی برای ذهن ماده زده و افکار ماده آلود درک این حرف سخت است. اینکه تکیه کند بر چیزی که نمی بیند و لمس نمی کند، اعتماد کند به کسی که به ظاهر نیست،

    آه خدای من چرا این ذهن دارد جان می کند و کلمات زجرم می دهند

    چرا اینقدر گفتن از او در سطور و کلمات سخت است؟

    چرا اینقدر توضیح دادنش مشکل است؟

    بدیهی است، چطور می خواهی بحر را در کوزه بریزی؟!!!!

    برق و جریان الکترسیته جمسیت ندارد و اگر می خواهی که او را لمس کنی و با او یکی شوی لاجرم باید جانت را حراج کنی!!

    اصلا نمی دانستم که چه می خواهم بنویسم، فقط برای انجام تعهد روزانه پشت لبتاب نشتم

    آمده بودم که از جرقه هایی که این فایل در ذهنم به وجود آورد را بنویسم، ظاهرا سوختم :)

    خدایا چجوری بگم شکرت که شایسته تو باشه

    الهی شکرت

    الهی شکرت

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 185 رای: