کلید اجابت دعاها - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-25 22:16:062024-12-25 22:21:50کلید اجابت دعاهاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
قربون خدایی بشم ک وقتی ک آرومی و رهایی و هر چیزی رو یک خیری ببینی برات خیر میشه
این شب ها به عشق لحظات قبل از نماز صبح و بعدش و ارتباط با خدا سعی میکنم خیلی زود بخابم ک زودتر از روز قبلی بیدار بشم این قدر ک لذت بخشه
لذتی ک این قدر خالص و پاکه ک یقینا هیچ گونه مواد مخدری نمیتونه همچین لذتی ایجاد کنه نکشیدمو و اینو مطمئنم چون قلبم بهم میگه
امشب هم زودتر از بقیه شب ها خوابیدم اما ساعت حدود 11 با صدای خنده خانواده از خواب پریدم خواستم غر بزنم اما شکر کردم و گفتم خیره و خوابم نبرد و اومدم تو سایت
کامنت یکی از دوستان رو در مورد رهایی خوندم و فهمیدم ک چ خیری در انتظارم بوده
احساس میکنم زندگی یک تابلوی نقاشیه خامه ک هر لحظه دارم با افکارم یک شکلی میکشم
دقیقا چیزی ک استاد در 12 قدم مثال داتماس همون نقاش بامزه مو فرفری معروف خودمون رو میزنه و داتناس در لحظه تصمیم میگرفت ک چی بکشه خب اینجا ی درخت میکشیم بغلش ی بچه ک داره بازی میکنه
استاد میگه زندگی ما هم همینطوریه خودمون داریم میکشیمش
من دوست دارم و آرزوم اینه ک خدا بهم قدرت رهایی در هر لحظه رو بهم بده جوری ک تو اون صفحه خام سفید فقط لنویسم خدایاشکرت
به نظرم زیباترین تابلو میشه خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
رهای رها تسلیم تسلیم راضیه راضی
مثل اون لحظه ای حسین بن علی در لحظات قبل از مرگش باشم ن تنها هیچ شکایتی نکرد بلکه رهای رها میگفت خدایا راضیم ب رضای تو تسلیمم ب امر تو
دست و پا نمیزنم زور نمیزنم
ب یاد موسی و لحظه ی رهایی و دست و پا نزدنش و اعتراف ب ناتوانی و اعتراف به فقیر بودنش ب خیری از جانب خدا
اون لحظه ای ک فهمید هیچ نیستش و دست از تکبرش برداشت و زاتو زد و به اشتباهش و ظلم ب خودش ب خاطر این ک فکر میکرد خودش میتونه اعتراف کرد
فهمید ک همه جیز اونه فهمید ک صفره صفره
و یا اون لحظه ای ک یونس فهمید ک غیر از ذات اقدس الهی پرستنده ای وجود نداره و اونه ک همه کارس
و خدا چقدر لطف داره ب کسانی ک بالاخره ی روز فهمیدن و با میفهمند ک هیچی نیستن و جقدر آن هایی ک تک روی میکنن و با ذره ای موفقیت غرور برشون میداره ب خودشون ظلم میکنن
موفقیتی ک اعتبارش ب خدا میرسه اما چشم و گوششون بسته شده ب خاطر اعمالشون
وای ک جقدر زندگی سخته اونطوری چ سربالایی چ بار ستگینی کمر درد و پا درد و زود پیر شدن و
و چقدر ایمان خوبه چقدر رهایی خوبه چقدر خشوع خوبه
و چقدر غرور بده
چقدر خوبه ک بدونی ک اعتبار تمام موفقیت ها ب خدا میرسه اون وقت از غرور نجات پیدا میکنی و حتی با موفقیت های بیشتر خاشع تر میشی
چقدر آدم خاشع دوستان بیشتری داره اون کسیه ک هر لحظه سعی میکنه محبت کنه عاشق اطرافیانشه
مثل استاد زندگی میکنه هر لحظه ب همه پیگه عاشقتم ب ما هم میگه عاشقونم
ب خانم شایسته هم هر لحظه جودی محبت میکنه ک حد اعلا رو ب جا بیاره چونهر لحظه حواسش ب این هس ک شاید فردایی در کار نباشه و این فردا قطعا یک روز میاد هر لحظه امادس
ب قول شاعر
هنر این نیس برنجانی ز خود آدم را
هنر آن است بیاموزی ز عشق عالم را
این فلک زیباست اگر زیبا تو رفتار کنی
ز آدم میشوی گر ک دلی باز کنی
آدم باید در این دنیا درست زندگی کنه سالم راه راست رو بره زیر و رو نکشه با همه مهربون باشه
جوری با آدم ها رفتار کنه ک دوست داره خدا با خودش اونطوری رفتار کنه
اگر سفت باشه خدا هم براش سفته اگر نرم باشه و عشق بده و ببخشه خدا هم نرمه باهاش
این بوده ک تقریبا همه پیغمبرها با این ک آزار و اذیت فراوون دیدن اما وقتی عذابی قرار بود نازل بشه هر کاری میکردن تا خدا رو منصرف کنن
خدایا ب خودت پناه میارم میدونم این درخواست من اجابت نمیشه چون در قانون تو نیس اما ازت میخام ک همه رو ببخشی
من میترسم از مقام و جایگاه تو
خدایا مارو ببخش ب خاطر فساد در زمین خودت
منو ببخش اگر جاهایی درست زندگی نکردم طلب مغفرت میکنم
بندت فقیره ب خیری ک از جانب تو بهش نازل بشه وگرنه هیچی نیس
من بلد نیستم من ناتوانم من نادانم
ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغصوب علیهم و لاالضالین
استاد حتی اون جمله اول محصولاتتون ک در مورد زندگی ب شیوه درست هس مهم ترین درس شما برای ما بوده
این ک درست زندگی کنیم احساس زرنگی نکنیم
پرسش کن از آن کس ک مدام خیره است
حقیقت نزد شیفته فقط اون دیده است
میگویدت ک نیستم اهل دروغ
کهکشانی ساخته شد بر پایه و نظم و اصول
تلخیم نیست شود از شکرم یاد کنن
جسمی بگذارم زنده تنم خاک کنن
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
سوره جاثیه
أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ (23)
آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر این که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و برگوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده ای قرار داده است؟! با این حال، غیر از خدا چه کسی می تواند او را هدایت کند؟! آیا متذکّر نمی شوید؟!
از خدا با علم بر این موضوع ک هر چی خیره از طرف توست و هر شری از طرف خودم میپرسیدم گ خدایا چرا بعضی موقع ها چشم هام نابینا و گوش هام کر میشدند و تصمیمات اشتباه گرفتم
تا این ک رسیدم ب این ایه
کسی ک هوای نفسش رو بپرسته ب این روز دچار میشه
و این قانون طبیعته هر کسی ک مغرور بشه کارهاش گره میخوره عذاب میبینه و در واقع خودش ب خودش ستم کرده و برای خدا در معبودیت و پرستندگیش شریک قائل شده در خالی ک هیچ معبودی وجود نداره غیر از او و هز کسی غیر از او پرستیده بشه وجود خارجی نداره و توهمه
حتما نباید بت بپرسته انسان تا مشرک نامیده بشه انسانی ک ب خودش مغرور بشه و خودش رو بالاتر ببینه داره هوای نفسش رو پرستش میکنه و این باعث سختی ها و گره ها در زندگی میشه
اصن چیزی غیر از خدا برای پرستش وجود نداره
همون داستانی ک حضرت یونس بهش گرفتار شد درگیر هوای نفس شد و در دل تاریکی اگر ب یگانگی معبودش گواهی نمی داد تا روز قیامت در آنجا میماند
گره کارها طبیعی نیس زندگی باید مثل استاد روان باشه اگر گیر داره یعنی خدا داره کارش رو درست انجام میده منم ک دارم چوب لا چرخ میکنم
حالا برعکس انسانی ک بدونه هیچی نیس و همه موفقیت ها اعتبارش ب خدا میرسه و همه ستایش ها ب او میرسه خودش رو در یک جایگاه یکسان با بقیه میبینه و ب قول استاد با همه در صلحه ب همه احترام میزاره واقعی نه مصنوعی
خدا هم کارش رو درست انجام میده و روانه چرخ زندگیش و خیلی راحت ب همه رویاهاش میرسه ب راحتی
اینجاس ک استاد میگه آدم وقتی تسلیم میشه خدا بهش میگه چیکار کنه و انجام میده و کارها انجام میشه وعده های خدا تحقق پیدا میکنه
چرا ب خودم ظلم کردم
اشکال نداره مهم اینه ک الان دارم میفهمم راه درست و غلط رو
در دل کفر آمده ام تا به ایمان برسم
قشنگی دنیا ب همینه زشتی در کنار زیبایی کفر در کنار ایمان
اگر کفر نبود ایمان معنی پیدا نمی کرد
بالاخره میشه از این کفر و شرک و غرور نجات پیدا کرد درسته ک خیلی سفت و سخت شدن ولی خدا بر هر جیزی قادره و مهم اینه ک خدا میخاد و ما هم میخایم و بالاخره میشه توحیدی زندگی کنیم
استاد تونسته ما هم میتونیم
میشه ک بالاخره چرخ زندگی روان بشه بالاخره ناخوداگاه توحیدی زندگی میکنم
بابد ادامه داد و هر جایی ک گره خورد از خودم و خدا بپرسم ک خدایا اشکالم کجاس کجا شرک ورزیدم ک گره خورده و خدا هم میگه
آدمی ک توحیدی هس همیشه لبخند بر لبشه همیشه عاشق همس با همه در صلح ب همه عشق میورزه با خانواده و همسرش هیچ وقت ب مشکل نمیخوره
تمام مشکلات و دعواها و بگومگوها ب خاطر کارکرد شیطان و پرستش هوای نفسه
انسانی ک توحیدی هس و با همه در صلحه سعی میکنه در هر لحظه ای ک در کنار بقیه هس بهشون محبت کنه و عشق بورزه چون میدونه شاید فردایی در کار نباشه و وقتی اینطوری زندگی کنه وقتی هم ک کسی رو از دست بده کمتر غم میخوره چون حسرت نمیخوره ک ب طرف محبت نکرده
آدمی ک توحیدی هس بابت هر روزی ک از خواب بیدار میشه کلی خوشحال میشه و شکر میکنه خدا رو بابت هر نفسش بابت هر باری ک میره سرکار بابت هر باری ک طعم نان رو میچشه بابت هر باری ک غذا میخوره بابت هر باری ک میره تو صف نانوایی بابت هر باری ک خانوادش رو میبینه بابت هر باری ک درخت هرو میبینه بابت هر باری ک روز رو میبینه بابت هر باری ک شب رو میبینه هر باری ک میشنوه هر باریک سوار ماشینش میشه هرکاری ک سوار اتوبوس میشه هر قدمی ک برمیداره بابت فرصت زندگیش بابت خلقتش
شکر میکنه و شکر میکنه
اما امان از فرد مشرک و مغرور و خودبزرگ بین و غافل ک برعکس همه این ها عمل میکنه و ب خودش ظلم میکنه و در توهمه
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
دلیل نگاه کردن ب شرایط و اوضاع و رسیدن ب ناتوانی و غمگین شدن اینه ک من نفهمیدم وظیفه خودم و خدا رو
نمیدونم خدا کجای کاره و من کجا
نمیدونم من باید چیکار بکنم و خدا چیکار
من با فکر کردن ب چگونگی ها دارم تو جیزی ک فقط ب خدا مربوطه دخالت میکنم
اصن وظیفه من فکر کردن ب چگونگی ها نیس
اصن کار من این نیس ک چگونگی هارو بچینم
اصن درتوانایی من نیس معلومه ک تو ذهنم ب بن بست و حال بدی میرسم
اصن تمام غم ها و ترس ها ب علت عدم شناخت جایگاه و کارکرد خداوند است
کسی ک ب شرایط نگاه میکنه و در ذهنش ب ناتوانی میرسه یعنی ب این میرسه ک نمیشود دچار غم و ترس میشود
در صورتی ک کسی ک میدونه و تکرار میکنه لا اله الا انت و میفهمه یعنی چی هیچ موقع نه غمگین میشه نه میترسه
این نعمت ایمان و درک و شناخت جایگاه خدا و شناخت وظیفه خود این قدر نعمت بزرگیه ک اگر تا آخر عمر شکرگزاری کنم نمیتونم شکرش رو ب جا بیارم
کسی ک اینطوری فک میکنه و یک سره فقط داره شکرگزاری میکنه و خاشع تر میشه باعث ورود نعمت ها ب زندگیش میشه
مقاومت نداشتن یعنی حال خوب داشتن
وقتی حالم خوب باشه وظیفه ام رو انجام دادم خدا هم برکتومیده بهش و ده برابرش میکنه و نعمت هارو وارد زندگیم میکنه
در واقع اون چگونگی ها وظیفه خودشه و بارها گفته ک تواناست بر هر جیزی
اون وقت اگر درک کنم این داستان رو مثل استاد زندگیم میکنم با دیدن زیبایی ها ذوق و شوق میکنم و لذت میبرم
همین وظیفه من همینه
خداوند هم مژده میده ب این افراد
ب آنهایی ک ب خدا و تواناییش ایمان دارن و عمل صالح(لذت و حال خوب)رو انجام میدهند
وقتی خدا مژده میده یعنی اتفاق میفته کسی ک مژده خدا رو درک کنه حالش عالی میشه و ذوق میکنه و همین باعث وارد شدن نعمت ها ب زندگیش میشه
خدا ب هر خواسته ای ک بهش عرضه کنم میگوید میشود
دیگه خواسته های من سخت تر از اژدها شدن چوب و نرم شدن آهن و تسخیر اجنه و انسان ها و پرنده شدن گل و زنده کردن مرده و شفای بیمار سرطانی و جوون شدن زلیخا و از ته چاه ب مقام بالای مصر و ازدواج محمد با خدیجه ثروتمند و رفتن شن ها ب چشم دشمن و خواب سیصد ساله اصحاب کهف و زنده شدن دوباره عزیر و الاغش و شنیدن و صحبت کردن با حیوانات و … نیست که
من لایق تمام خواسته هام هستم پس درخواست میکنم از خدا همشون رو
سلام خدمت استاد و هم فرکانسی های عزیزی که کامنت رو میخونند
ذوق کردن خیلی زیاد و یا احساساتی شدن خیلی زیاد در هنگام رسیدن ب خواسته ها نشان از چندین باور اشتباهه
باور به خسیس بودن و ب زور دادن خداوند همون کنایه ک یک نو از خرس کندن هم غنیمته
کوچک بودن ظرف و دریافت خواسته های معمولی ک رویا نیستند
عدم درک ارزشمندی خود
این ک خواسته ها ب سختی بدست میان و زمان میبره رسیدن ب خواسته بعدی
خود این فوران احساسات ی جورایی برای جلب توجه دیگران و تکبر و خودبزرگ بینی و عدم خشوع و شکرگزاری خداوند
در صورتی ک یک رفتار طبیعی باید در همه حال رعایت بشه و هیچ تفاوتی بین قبل از دریافت و بعد از دریافت وجود نداشته باشه
همونطوری ک استاد میگه احساس خوشبختی من با زمانی ک با دمپایی میرفتم دانشگاه و الان هیچ تفاوتی نکرده
ب این میگن یک رفتار عادی و انسانی
این قدر خودم خودمو آوردم پایین ک با خودم میگم اگر ب فلان خواسته برسم چی میشه !!!
حالا اون خواسته یک جیزی هس ک از اول باید در زندگی منمیبود و خیلی راحت باید وارد زندگیم میشد
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
این فایل ی جورایی مثل آیینه عمل کرده برای من
داره بهم نشون میده ک آیا واقعا تو این چند وقت تغییر کردم با کار کردن روی فایل ها و خودم یا نه
داره خودمو ب خودم نشون میده
با روی کار آوردن بزرگترین پاشنه آشیل هام ک بحث باورهای توحیدی و احساس لیاقت هس
خدا داره با روی کار آوردن قضیه باورها بهم نشون میده ک چرا تا الان اون تغییر بزرگه اتفاق نیفتاده
ب قول استاد ک میگه باورها خیلی ریشه ای هستن هنوز خیلی از باورهای نادرست هس در وجودم
خدا داره بهم جواب میده ک قضیه من نیستم قضیه تویی
اگر بتونی باور کنی مژده ای ک در طول زمان داده ام و میدهم رو یعنی خوب روی خودت کار کردی و الان هم داری آرزوهاتو زندگی میکنی
اگر هنوز نمیتونی باور کنی حالا ب هر دلیلی ک میتونه باور ب منه خدا و توانایی هام و قضیه ارزشمند دونستن خودت،پس خودت مشکل داری و درسته ک خیلی پیشرفت کردی اما اون باورهایی ک میاد بالا رو روشون کار کنی تا بتونی خیلی شفاف و واضح تجسم و باور کنی و نشونش هم در احساس خوبت ب نمایش گذاشته میشه
آیا هنوز زندگی طبیعی ای ک باید داشته باشی در فکر و ذهنت بزرگ جلوه داده میشه؟یا از این مرحله عبود کردی و اگر رویاهات وارد زندگیت بشه بی جنبه بازی در میاری و میخای تکبر کنی و یا برات خیلی بزرگباشن
آیا ارزش خودت رو هنوز درک کردی ؟یا درگیر فرعیات و احساس گناهی
خودتو سرگرم کردی با حاشیه ها یا نه واقعا در مسیری؟
وقتی داشتم ب این فکر میکردم ک چ چیزهایی باید بنویسم ک خط به خطش اعتبارش ب خدا میرسه
یاد یکی از جلسات دورهای های استاد افتادم ک وقتی استاد ب رویاشون ک برگزاری یک سمینار بزرگبوده میرسه خیلی عادی و طبیعی رفتار داشتن و ب گفته خود استاد یکی از فامیل هاشون میاد و از عادی بودن استاد تعجب میکنه و بهش میگه تو الان باید بری بالا و پایین چرا این قدر عادی هستی کار بزرگی انجام شد و این رویای تو بود
استاد برمیگرده بهش میگه مم قبل از این میلیاردهابار در ذهنم تجسم کرده بودم این جلسه رو
این یعنی من باید ب ی جایی برسم ک قبل از رسیدن ب چیزهایی ک الان رویام هستن جوری زندگی کنم ک انگار الان دارمشون و چیز بزرگی نیستن
چقدر ظلم کردم ب خودم با بی ارزش دونستن خودم با عدم شناخت درست خدا و قدرتش
با عدم شناخت همه کاره بودن خداوند
با عدم درک شناخت جایگاه خودم و خدا
این قدر خودمو آوردم پایین ک زندگی ای ک حق طبیعی منه و باید اونجوری باشه نمیتونم باورش کنم
مژده ای ک خدا داره میده رو باید بارها باور و تجسمش کنم و زندگیش کنم تا وقتی ک وارد احساساتم فوران نکنه و ب حالت عادی نزدیک باشم
سلام خدمت استاد و هم فرکانسی های عزیزی که کامنت رو میخونند
ب نام خدایی ک لطف کرد منو آفرید منت گذاشت از فضلش بود
ب من لطف داشت و منو از هیچ آفرید چ لطف بزرگی
از یک مایع بدبو تبدیل کرد ب یکانسان کامل
دست داد پا داد چشمداد گوش داد و … دیگه براوت نگم ک اگر بخام بنویسم صد ها سال باید بنویسم
چقدر بزرگواره چقدر لطیفه
و منه ناشکر ک مدام ب خودم ظلم میکردم و خدایی ک بهم لطف کرده و فرصت زندگی بهم داده ناشکری میکردم ک چرا منو آفریدی
خداوند در این فرصت زیبای زندگی هیج وقت منو عذاب نکرده خودم ب خودم ظلم کردم و ارزش من ب هیچ عنوان در پیشگاه او کم نشده
عشقش ب منه مخلوقش فراتر از عشق پدر به فرزندشه
مثلا پدر ب بچه بارها میگه ک سمت پله ها نرو میفتی زمین درد میکشی
حالا اگر بچه بره بیفته و زخم بشه و درد بکشه آیا پدر عذابش کرده؟ معلومه ک نه
آیا از ارزش و عزیز بودن این بچه در پیش پدرش کاسته میشه؟خیر
اصن کینه ای نمیتونه بگیره پدر نسبت ب فرزندش
چون مدر کاملا واقفه نسبت ب کانل نبودن عقل بچه و اتفاقا بعد از افتادن کلی نوازشش میکنه و بهش میگه اشکال نداره حوب میشی تازه بیشتر بهش محبت می کنه
حالا خدایی ک حتی محبت پدر هم از لطف اونه و خیلی مهربون تر از پدره
تازه اون مدر هم از لطف ها و نعمت های بزرگ خودشه
چطور من فکر میکردم ک خدا داره منو عذاب میده و بی اجازه منو آفریده
خودم خودمو زدم
چطور فکر میکردم ک خدا منو نمیبخشه انگار خدا عقده ی داشته از اول منو عذاب بده
باز هم او از لطف و رحمتش بارها چاه ها و راه ها رو از طریق فرستاده هاش و کتاب هاش بهم گفته و اهرم رنج و لذت رو برام قرار داده
من فکر میکردم ک مثلا اگر گفته دروغ نگو و اگر بگم منو میزنه و کلی ازش طلب بخشش میکردم
چ افکار اشتباهی
اون میتونست این قرآن رو نفرسته و عقل بهم داده و لطفش کامل بوده تا بفهمم و درست راه برم
اما فرستاد و بهم گفت کجا پله هس کجا دره کجا قله
اگر ی جا میخورم زمین درد میکشم نباید فک کنم ک خدا داره عذابم میده بلکه باید فکر کنم سوال کنم ک کجای راه چاه بوده و من نمیدونستم و اینطوری هر لحظه بهتر و بهتر میشم
خدایا شکرت ک منو آفریدی خدایاشکدت بابت هرروزی ک از خواب بیدار میشم خدایاشکرت ک زنده هستم هنوز و دارم تجربه میکنم این دنیا رو
امیدوارم ارزش زندگی این دنیا رو قبل از این ک تموم بشه بفهمم
ی مثال اومد تو ذهنم ک اعتبارش صد در صد ب خدا میرسه
زمانی ک مدرسه میرفتم همیشه بابت صبح زود بلند شدن ها و درس خوندن ها و دعواهای تو مدرسه و سختگیریهاش پیش خدا شکایت میکردم و میگفتم خدایا پس کی تموم میشه؟
وقتی وارد داشنگاه شدم دلم برای همه اون صبح زود بیدار شدن ها و سختی ها و دعواها و درس خوندن ها و … دلم تنگ شد و فهمیدم ک جقدر لذت داشت و ناشکر بودم و بارها ب خدا میگفتم کاش میشد برگردم ب دوران مدرسه
اصن میخام درس بخونم صبح زود بیدار بشم دعوا کنم
زمانی ک وارد داشنگاه شدم باز همین داستان ناشکری
و زمانی ک تموم شدم فهمیدم ک تو بشهت بودم و چقدر لذت بردم و خدا جقدر بهم لطف داشته و ازش میخاستم یعنی میشه دوباره دانشگاه رو تجربه کنم؟
و این داستان(میخاستم بنویسم همچنان ادامه دارد) ب لطف خدا نمیزارم ادامه پیدا کنه
بابت همه جیز در این دنیا خداروشکر میکنم بابت همه جنگیدن ها همه چیزها
خدایا بابت همه چیز شکرت
شکرت میکنم ک دارم شکرت میکنم
خدایا شکرت ک هنوز زنده هستم و در اوج جوانی دارم ب این نعمت بزرگی زندگی و نفس کشید دارم پی میبرم
وقتی اینطوری باشم ب قول استاد با همه چیز و همه کس در صلح قرار میگیرم
کسانی با این دنیا میجنگند ک این دنیارو جدی گرفتن و ب جای شکر گزاری طلب کارن
خدایا شکرت ک منو جزو سکرکزارنت قرار می دهی تو خیلی لطیفی نسبت بهم
با ناشکری ب خودم ستم کردم
از خدا چیزی کم نشد و با شکرگزاری هم چیزی بهش اضافه نمیشه
صرفا با شکر ب خودم لطف میکنم
اگر دستوری هم اومده برا رشد خودم بوده
چاه های این دنیا تنفر و کینه و حسرت و حسادت و ناشکری و بی ادبی و غرور
راه ها خشوع و فروتنی و شکرگزاری و تحسین و عشق و بخشش
حواسم باشه ب خودم ظلم نکنم
من هیچ وقت ن از کسی برتر میشم ن پایین تر
چرا من فک کنم ک جایگاهم در پیشگاه خدا بالاتره؟همه برایخدا ب یک میزان ارزشمند و عزیزن
و اتفاقا اونی ک نعمت بیشتری دریافت کرده باید افتاده تر و مهربون تر و در صلح تر باشه
با برعکس رفتن ب خودم ظلم کردم
فکر میکردم خدا ب زور و عذاب میخاد فرمانروایی رو ب من ثابت کنه در صورتی ک اون صرفا راه درست رو بهم نشون میداد
اگر تا آخر عمر هم اونطوری میرفتم میخوردم زمین تا نابودی کامل
از خدا خواستم حقیقت رو بهم بگه هدایتم کرد ب این سایت
ایاک کعبد و ایاک نستعین
اهدنا الصراط المستقیم
راهی ک درست و ب اصول رفتار کنم و نعمت ها رو دریافت کنم
سلام خدمت استاد عزیز و هم فرکانسی های عزیزی که کامنت رو میخونند
کامنت قبلیم نوشتم اما یک دفعه گوشیم غیرمنتظره حالت هنگی گرفت و از صفحه خارج شد و کامنت هم پاک شد
کامت خوبی شده بود ب لطف خدا و همه اعتبارش ب خدا میرسید
جالبه چند لحظه حالم بد شد و ب خدا گفتم چرا؟
سر یک کامنت معمولی حالم بد شد این یعنی این دنیا خیلی برام مهمه و ب خدا باور ندارم ک اگر اتفاقی میفته باید خدا رو شکر کنم ک حتما خیر بوده و باید برعکس ب حای ناراحتی خوشحال باشم این میشه ایمان
خیریتش هم همین کامنت جدید شد ک باعث شد بیشتر ب ضعف خودم پی ببرم
و طلب مغفرت کنم از این ک بخام تقصیر رو گردن خدا بندازم
یادم نره فانی بودن این دنیا رو و هر لحظه یاد مرگ باشم یاد انا لله و انا الیه راجعون
و فریب شیطان رو نخورم این دنیا در حین ارزشمند بودنش ب قول خدا در قران بازیچه هس و نباید بهش دل ببندم
وقتی ارزشمند میشه ک ب خدا نزدیک تر بشم و آخرت رو بدست بیارم
تو کامنت قبلیم داشتم مینوشتم ک چرا واقعا ی سری خواسته ها برام غول شدن
یا در خودم نمی بینم که همون احساس لیاقت
یا دارم اشتباه فک میکنم ک خودم باید اجابتش کنم و وظیفه بدست آوردنش هم با خودمه
در صورتی ک خدا از روح خودش از ارزشمندترین جیز در این دنیا منت گذاشته و در من دمیده
یعنی من و همه انسان ها در ارزشمندترین حالت ممکن هستیم ی جورایی نهایت ترین حالت ارزشمندی رو داریم
یعنی من لایق بهترین هام خداوند این لیاقت رو بهم داده و از اونطرف هم ی سری چیزها هم آفریده شده مثل زیباترین خونه ها بهترین ماشین ها و…
وقتی ب یک خواسته نگاه میکنم و احساسم بد میشه یعنی دارم فک میکنم من لیاقت ندارم یا خدا فرق گذاشته
در صورتی ک برعکسه همه این ها
وقتی خدا یک خواسته رو در مسیر نگاه من قرار میده یعنی داره لطف میکنه بهم تا باور کنم راحت تر ک میشه چون برای یکی شده
ب قول یکی از عزیزان سایت ک در این قسمت کامنت گذاشتن و من نوشتمش
((وقتی خواسته ای خیلی شدید باشه خدا الگوهارو میفرسته تا برای فرد باور پذیر کنه))
ب حای احساس بد باید بگم خدایاشکرت ک اینو سر راهم قرار دادی این یعنی برای منم میشه
واقعا یک سری خواسته ها باید جزو بدیهیات رندگیمن باشه و اگر ب صورت طبیعی زندگی و فکر کنم ب صورت طبیعی هم وارد زندگیم میشه ب راحتی
در واقع من اونو میخام اونم منو میخاد و جذب میشه
من خیلی ارزشمندم و باید خیلی بالاتر فک کنم و ظرفیتم رو ببرم بالاتر و به چیزهای کوچیک ک جزو بدیهیات زندگیم باید باشه نباید وابسته باشم باید رهاش کنم
از طرفی خواسته هام برام بزرگ جلوه میکنه چون هنوز وظیفه خودم و خدا رو نفهمیدم
خداوند ب طور واضح در آیات قرآن وظیفه منو گفته ک همون خواستنه و باور کردن توانایی هاشه
و باید ایمانم نشون بدم ک اجابت شده
و وظیفه هدایت و خلق اتفاقات ب عهده خودشه
حز او هیچ کس نمیتونه کاری کنه
تینجاس ک حضرت موسی میگه ک خدایا من فقیرم ب خیری ک از جانب تو بهم برسه
وقتی ک رفت و تلاش کرد و نشد و نشد فهمید ک ناتوان مطلقه و خداست ک توانای مطلقه و اونه میتونه و میدونه و بلده
خاشع شد فهمید ک هیچی نیس و اگر خدا بهش خیر نرسونه تا آخر عمر هم اگر بدوه هیچی ب هیچی
تسلیم شد خاشع شد و خالصانه از او خواست فقط از او
ب قول استاد در یکی از آموزش ها قریب به مضمون میگه ک
((هر چقدر یک خواسته برات غول باشه سخت بهش میرسی یا نمیرسی هر چقدر بی اهمیت تر و میش پا افتاده تر باشه راحت تر میاد تو زندگیم))
در واقع زمانی یک خواسته راحت جذب میشه ک ظرف ادم بزرگ باشه ظرفیت باید بیش از خواسته باشه
ظرف هم زمانی بزرگمیشه ک یاد بیارم ارزشمندیمو
یاد بیارم لطف هایی ک خداوند در زندگی بهم داشته و داره
یاد بیارم معجزاتش رو
یادبیارم ک چقدر دعاهامو اجابت کرده دعاهایی ک هر کاری کردم نشده بود
یاد بیارم ک میشنوه منو
یاد بیارم ک اگر من عاشقشم اون عاشق تره
یاد بیارم ک خیلی دوسم داره
یاد بیارم زمان هایی ک همه درها بسته بود چ جوری دری رو باز کرد معجزه وار
یادم بیارم ک باز هم میخاد و میشه
یادم باشه ک اون از من مشتاق تره ک بهم نعمت بده و شکرگزار تر و شادتر باشم
یادم باشه ک اون از خودم بیشتر میخاد ک احساس خوب و شادی و لذت منو ببینه
حرکت کنم و ب الهاماتش حتی با ترس عمل کنم و هر جا ناتوان شدم تسلیم نشم و از خودش بخام ک دری رو باز کنه
اذا جا نصرالله و الفتح
و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا
فسبح بحمد ربک و استغفره آنه کان توابا
سلام خدمت استاد و هم فرکانسی های عزیزی که کامنت رو میخونند
داشتم کامنت های این فایل رو میخوندم ک در بینش چند صفحه قرآن خوندم تا رسیم ب سوره سبا صفحه دوم
انگار ک تا خالا تو عمرم همچین صفحه ای رو ندیدم منی ک بارها قرآن رو ختم کرده بودن و ایمانم بیشتر شد ک هر لحظه خداوند داره هدایت میکنه
پیشنهاد میکنم ب شما هم ک بخونین خداوند در این آیات ب شدن ذهن رو آماده میکنه ک باورپذیرتر بشه براش ک آرزوهاش برای خدا آسان ترین چیزه
از مثال هایی میگه ک خیلی دور از ذهن و منطقه شدنش و میگه این هارو انجام دادم
الهامی ک بهم شد این ک وقتی من میمیرم و نیست میشم خداوند منو برمیگردونه حتی ب قول خودش اثر انگشت هارو هم برمیگردونم
داره میگه وقتی ب من ایمان داری ک این کارو انجام میدم پس این خواسته های دنیویت برام کاری نداره
حالا بریم سراغ آیات زیبای سوره سبا
آیا او بر خدا دروغ بسته یا به جنونی گرفتار است؟! » (چنین نیست)، بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، در عذاب و گمراهی دوری هستند.8
آیا به آنچه پیش روو پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار دارد نگاه نکردند (تا به قدرت خدا بر همه چیز واقف شوند)؟! اگر ما بخواهیم آنها را (با یک زمین لرزه) در زمین فرو می بریم، یا قطعه هایی از سنگهای آسمانی را بر آنها فرو می ریزیم. در این نشانه ای است (بر قدرت خداوند) برای هر بنده بازگشت کننده (به سوی خدا). 9
خدا در آیه 9 داره باورپذیر میکنه برای بنده ای ک برگشته ب سمتش و ایمان آورده ب ناتوانی خودش و توانایی مطلق خدا
میفرماید ک میتونم آسمان را تکه تکه کنم یا زمین رو بشکافم
در آیه های بعدی چیزهایی رو میگه ک ب بنده ها صالحی داده
و ما به داود از سوی خود فضیلتی بزرگ بخشیدیم. (ما به کوهها و پرندگان گفتیم: ) ای کوهها و ای پرندگان! با او (در تسبیح خدا) هم آواز شوید. و آهن را برای او نرم کردیم.10
زره های کامل و فراخ بساز، و حلقه ها را به اندازه و متناسب کن. و عمل صالح به جا آورید که من به آنچه انجام می دهید بینا هستم. 11
و باد را برای سلیمان مسخّر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را می پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را. و چشمه مس مذاب را برای او روان ساختیم. و گروهی از جنّ پیش روی او به فرمان پروردگارش کار می کردند. و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچی می کرد، او را از عذاب آتش سوزان می چشاندیم! 12
آنها هر چه سلیمان می خواست برایش می ساختند: معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا به اندازه حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل حمل و نقل نبود. و به آنان گفتیم: ) ای خاندان داود! شکر (این همه نعمت را) به جا آورید. ولی عدّه کمی از بندگان من شکرگزارند.13
در آخر آیه 13 میفرماید بندگان کمی از من شکرگزاری میکنند و شاکر بوون رو اصل اساسی میدونه برای دریافت نعمت هاش
خدایی ک من زنده میکنه دوباره براس آرزوهای من خیلی آسونه
این قدر آسون ک باید حق طبیعی زندگیم بدونم
خدا هم حق طبیعی من میدونه زندگی در بهترین حالت رو
باید ب صورت طبیعی وارد بشه اگر ک من ب صورت طبیعی و اصل گونه زندگی کنم الگوی رو هم ک دارم مثل استاد باید زندگی کنم
سلام خدمت استاد و هم فرکانسی های عزیزی که کامنت رو میخونند
چرا برایم باور کردن شدن خواسته هام سخت شده؟
یکی از دلایل بزرگش احساس لیاقت است
این ک باور ندارم زندگی من باید در بهترین حالت باشه و بهترین حالت طبیعی ترین حالتشه
از اول چون نداشتم فک میکنم ک رسیدن بهش سخته و خدا برام نمیخاد
در صورت خدا همواره ثابت کرده بهم و در قران گفته ک من بهت وعده مغفرت و آسایش رو میدم ب سمت من بیا
تصور کنم فردی رو ک از همان ابتدا در یک خانواده ثروتمند ب دنیا اومده و از همون اول رویاهای من رو زندگی کرده و وقتی ازش بپرسی ک چ زندگی خوبی داری خوش ب حالت
میگه ک باید اینطوری باشه
اینجاس ک میفهمم خدا برا کسی تفاوت قائل نشده و اون صرفا داره جواب باورهاش رو میگیره
اینجاس ک استاد اسم کتابش رو گذاشته رویاهایی ک رویا نیستند
منم ک مشکل دارم اگر باور کنم ک میشود باعث میشود ک تجسم کنم و این میشه خلق زندگی
این ک خر جیزی رو ک تجسم کنم بدون دخالت خدا میشه واقعیت زندگیم
اینجاس ک استاد میگه قدرت خلق زندگیمون دست خودمونه و اینجاس ک میگه مسئولیت همه اتفاقات ب عهده خودمه
چقدر خودم ب خودم ظلم کردم و انداختم تقصیر خدا ک تو خدایا داری منو عذاب میدی در صورتی داشتم نتیجه اعمال و افکار خودمو میگرفتم و این ها قانون بوده تازه خدا میگه کلی هم بدی هاتو پوشوندم
اگر احساس خوب داشته باشم ب خاطر تجسمات خوبه و نتیجش بی برو برگرد ب زندگیم برمیگرده حتی خدا گفته ک ده برابرش میکنم برات
و اینو هم باید یادم باشه ک اون ها از فضل خداست و از لطفشه و اعتبار اون احساس حوب هم ب خودش میرسه ک از لطف خودشه و باید شکرگزار اون هم باشم ک موفق شدم تجسم خوب داشته باشم
قربون خدایی برم ک مشتاق تر از خودم برای زندگی خوبه ی ذره فرکانس خوب بفرستم ده برابرش میکنه تا زودتر ب آرزوهام برسم
وقتی از خداوند درخواست میکنم یعنی دارم ب ناتوانی خودم اعتراف اما اگر باورش نکنم ک میتونه و میخاد تجسم نمی کنم و علتی وجود نداره برای ب وجود اومدنش
اگر واقعا توانایی خداوند و خواست خداوند در رسیدن ب خواسته هام رو باور کنم واقعا احساسم عالی میشود و این احساس عالی باعث حلقش میشود ب قول استاد لاجرم وارد زندگیم میشه یعنی راه دیگه ای وجود نداره
وقتی خداوند از روحی ک ملل خودش بوده در من دمیده پس من در ارزشمندترین حالت ممکن قرار دارم و این یعنی خداوند برای من بهترین هارو میخاد و من لایقم
لایق بهترین ها
نشونه هاش کاملا مشهوده بهترین و زیباترین ماشین ها آفریده شده انسان ها در زیباترین حالت ممکن آفریده شدن زیباترین خانه ها آفریده شده طبیعت ب زیباترین شکل ممکن آفریده شده
خدا در عمل ثابت کرده ک برای ما بهترین هارو میخاد و اگر ما بندگی کنیم و خالصانه ازش بخایم برامون خدایی میکنه
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
همیشه در زندگیم ب دنبال این بودم ک برای چی اینجام و وقتی آیات قرآن رو خوندم فهمیدم ک باید بندگی کنم
ابتدا مفهموم بندگی برابر بود برام با واژه بردگی
حس بد داشتم فک میکردم خدا میخاد ما ب زور دستوراتش رو اطاعت کنیم وگرنه عذاب میده
کلاس ها رفتم اما یافت نکردم
تا این ک با استاد آشنا شدم ب لطف خدا
یکی از مهم ترین قسمت های بندگی همین فایل
ک استاد میگه باید باور کنیم خدا رو قدرتش رو اجابت کنندگیش رو وعده هاش رو
پس از مراحل بندگی کردن باور داشتن ب خودشه
یعنی اگر درست انجام بشه اونم خدایی میکنه معجزه بعد از معجزه جوری ک مثل استاد برامون طبیعی بشه و زندگی غیر از اون برامون غیر طبیعی باشه و بفهمیم ک از مسیر خارج شدیم ک خدا خدایی نمیکنه
باور کنم ک خدا میخاد من ب خواسته هام برسم
همه جیز رو آماده کرده جوری ک وقتی در ندارش قرار بگیرم بگم وایه من همین کناد بود و همه چی رو آماده کرده بوده اما من اشتباه رفتم
وقتی باورش کنم حرکت میکنم وقتی باورش کنم میفهمم ک از قبل برام آماده کرده و مطمئنم ی دری هس ک باز میشه و من ب جایگاه اصلیم ب اون جیزی ک لایقش هستم نزدیک تر میشم
بندگی یعنی همه کاره بودنش رو باور کنم این ک بلده
توانا بودنش رو باور کنم و هیچ کس در این توانایی شریکش نیس
توانای مطلقه و من و بقیه ادم ها ناتوان محض
بندگی یعنی با عقل محدود خودم ب چگونگی فکر نکنم باید بدونم ک در مغز من نمی گنجه و مغز صرفا برای کارهای روزمره باید استفاده بشه
بندگی یعنی اون اتفاق یا خواسته ای ک برام غیر ممکن ترین و سخت ترین حالت برای شدن داره برای اون اتفاقا آسان ترینشه
من با باور نداشتن ب خدا و قدرتش ب خودم ظلم کردم
هر چقدر بیشتر بپذیرمش و باورش کنم ب نفع خودمه
لین همه تو قرآن فرموده ک من بر هر جیزی توانا هستم اینارو برای خودنمایی نگفته گفته ک باور من بشه و از این قدرتش استفاده کنم و ازش بخام و حرکت کنم تا قدرتش رو بهم نشون بده هر چقدر بیشتر حرکت کنم قدرتش رو بیشتر نشون میده ته نداره و از عهده هر کاری برمیاد
دیگه ته ترین هاش میشه ب تولد مسیح بدون داشتن پدر اشاره کرد از هیچ
جاری شدن چشمه زیر پای حضرت اسماعیل تو بر بیابون
حضرت ابراهیم خدارو باور داشت ک رها کرد و رفت نمیدونست چ جوری فقط میدونست ک میتونه
خدا از طرق مختلف ب همه وعده میده اما فقط کسانی حرکت میکنن ک تواناییش برای هر کاری رو باور میکنن
اینجاس ک استاد میگه باور همه چیزه
استاد میگه خدا طبق باور هر شخص در زندگیش متجلی میشه
در کل ک 99 درصد همه جیز ذهنیه
99 درصد حرکت ذهنیه
وقتی باورش کنم شروع میکنم ب تجسم
وقتی باورش کنم شروع میکنم ب زندگی کردن رویاهام در ذهنم و لذت میبرم
هدف لذت بردنه
لذت ک ببرم در دنیای مادی خلق میشه
اینجاس ک هر کس مسئول زندگیشه
خودش اون رابطه رو خواسته خودش فقر یا ثروتمندیش رو خواسته با تجسمش
خدای من این هایی ک دارم مینویسم برای اولین باره ک دارم اینطوری فکر میکنم همه اعتبارش ب خدا میرسه خدایاشکرت داری از فضل بهم میبخشی
ی الهامی ک بهم شد این بود ک من خودم انتخاب کردم ک در این دنیا ابتدا دور باشم از خدا و تلخی دوری رو بچشم تا شیرینی نزدیکی رو بفهمم
اره خودم مسئولشم خودم اینطوری خواستم
مثلا استاد میگن اگر عیبی در جسمم هس خودم انتخابش کردم چون میدونستم این ها باعث رشد من میشن
محسن چاوشی ی اهنگ داره خیلی متنش قشنگه
تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم نیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسم
خوش شدهام خوش شدهام پاره آتش شده ام خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم
خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم
چرخ بود جای شرف خاک بود جای تلف باز رهم زین دو خطر چون بر سلطان برسم
عالم این خاک و هوا گوهر کفر است و فنا در دل کفر آمده ام تا که به ایمان برسم
آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد شد رخ من سکه زر تا که به میزان برسم
رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود خاکی و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم
هیچ طبیبی ندهد بی مرضی حب و دوا من همگی درد شوم تا که به درمان برسم
رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود خاکی و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم
هیچ طبیبی ندهد بی مرضی حب و دوا من همگی درد شوم تا که به درمان برسم
اونجاش ک میگه در دل کفر آمده ام تا به ایمان برسم
این حال و روز ماست در این سایت
باورش کنم تجسم کنم اون زندگی رو ک لایقشم
خودش راه رو بهمنشون میده بهم میگه ک باید چیکار کنم
اینجاس ک میگه وقتی دعا کردی و تجسم کردی ب من ایمان داشته باشی تا اگر ی کاری بهت گفتم انجام بدی
خدایا بابت الهاماتت شکرت