نشانه های قانون جذب در قرآن - صفحه 1

1389 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نرگس پرورش» در این صفحه: 12
  1. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    به نام خدا

    یازدهمین منزل از سفر پربرکت

    🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

    … “زیرا شادی‌، مهم‌ترین عنصر وجود من بوده و هست.

    وجود من هیچگاه تحمل غم و نگرانی را نداشته. حتی زمانی که قانون را نمی‌دانستم و از پاداش این احساس با خبر نبودم نیز، «شاد بودن» برای من بهترین پاداش بود.

    اما به هر حال‌، من در آن جامعه مذهبی(با زندگی اندوه بار) رشد کرده‌بودم و رگه‌هایی از احساس گناه(در مورد من کم هم نبوده) گاهی درباره این انتخاب در وجودم ظاهر می‌شد و آزارم می‌داد.

    اما گرایش درونم به شادی آنقدر زیاد بود که حتی احساس گناه نیز نتوانسته بود مرا از ادامه‌ی این شیوه منصرف کند. (و این چیزی نیست جز دیدگاه روح به زندگی)

    … می توانی تصور کنی که تمام زندگی ات این جنگ درونی را داشته باشی؟؟؟

    و من نه تنها می توانم تصورش کنم، بلکه بسیار بسیار تجربه ش کرده ام. جنگی که عواقب ش همه، جراحتِ روح و جان و جسم و زندگی مادی و معنوی و… ام بود.

    و حالا…

    در این روزها که به لطف خدای مهربان، هدایت شدی به پاسخ تمام سوالاتی که یک عمر درونت حیران و سرگردان بود و تو حتا برای رسیدن به “جرأت” پرسیدن شان هم باید مسیر تکاملی وجودت را طی می کردی تا به این باور برسی که ایراد از تو نیست که این سوالات هرلحظه در تمام ذهن ت جولان می دهد، تو عیبی نداری که به همه ی آنچه هست “شک” می کنی. و اصلا به این حقیقت برسی که “سؤال” داشتن و “درخواست” کردن “گناه” نیست!

    و تازه آن زمان بود که توانستی اجازه دهی تا آن همه “پرسش” و آن همه “ابهام” بر زبان ذهن و جان ت جاری شوند.

    … سال ها در این جنگ و تضاد درونی بین ذهن که باورهایش در همین جامعه ی مذهبی تغذیه شده و روح که همیشه و در هر حالت به عهد با خدایش وفادار مانده بود؛ ماندی و متحمل رنج ها و دردهای درونی شدی که به اشکال مختلف قصد داشتند سر باز بزنند و خودشان را به تو بنمایانند تا چاره ی “درمان” شان کنی، و تو هربار غافلانه ریشه ی دردهایت را در جای دیگر جستجو کردی… تا اینکه به این مرحله رسیدی؛ به این مرحله که “بپرسی”. تا تسلیم شوی که دیگر جست و جوی بیهوده بس است، این همه تقلای بی فایده بس است؛ به این نقطه که اعتراف کنی : من نتوانستم بی “تو” پاسخ را بیابم، بیا و هدایت ام کن.

    و او که مشتاقانه منتظر این لحظه بود (در اینجا یاد آیه هایی در قرآن افتادم که خدای قصه گویم ماجرای یحیی را برایم تعریف کرد:

    یحیی پیامبر، بعد از عمری پیامبری حسرت داشتن فرزند بر دل ش مانده بود و نخواست. و اما روزی، وقتی به دیدار مریم رفته بود “معجزه” ای را به چشم دید که قدرت “ربّ” را برای ش یادآور شد. و تازه آنجا بود که درخواست کرد و خب به نظر شما بعدش چه شد؟! آنجا بود که خدای نازنین مان گفت :این زمان بود که‌ یحیی از ما درخواست کرد) و با اینکه حتا در بود و نبودش هم مشکوک بودم، اما پاسخ او متناسب خدایی اوست : “اجابت”

    این روز ها که به لطف “هدایت”، خداوند در قرآن‌ ش بیشتر با خود ِ خود من سخن می گوید، همه اش از خودم می پرسم : چرا وقتی پاسخ، دم در ِ ذهن م آماده بود تا من در را به رویش بگشایم، این همه سااال منتظرش گذاشتم؟؟!؛ چرا نخواستم زودتر به این جنگ درونی ام که این همه عواقب دربرداشت پایان دهم؟؟!؛ چرا وقتی فقط با یک شمع تاریکی درون ام به روشنایی (می توانست) بدل شود، این همه وقت کورمال کورمال در مسیر زندگی سرگردان و حیران مانده بودم؟؟!؛ چرا “صلح”، راهکاری نبود که زودتر از این ها به خاطرم برسد و من اییینقدر فقط به عنوان “تماشاچی” جنگ میان روح و ذهن را نظاره گر نباشم (که گاهی روح را سرکوب کنم و بانی ِِ تمام این جنگ بدانم ش و به زندان اش بیندازم / و گاهی ذهن را تا می توانم تخریب کنم و سرکوفت بزنم تا تمام توانمندی هایش نابود شود و دیوار وجودش سیاه تر و سیاه تر)؟؟!؛ غافل از اینکه، این من بودم که چون “سلطانی” ناکارآمد، این دو وجود نازنین (روح و ذهن) را به جان هم انداخته بودم تا بر خلأ ها و ناتوانایی های خود سرپوش بگذارم.

    چرا و چرا و چراهای بسیار؟؟!

    و پاسخ چیزی نیست جز همان تجربه ای که “یحیی” پشت سر گذاشت حتا با وجود اینکه پیامبر بود و عمری، مویی سپید کرده بود در راه عبادت پروردگارش.

    “یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّه”

    “ایمان”. پاسخ تمام این چراهاست.

    من اصولا نه به اصل باور، اصل درخواست، اصل قدرت ربّ، اصل خلّاق بودن خود، اصل مدار و فرکانس، اصل توحید آگاه بودم و نه ایمانی داشتم…

    این روزها پی برده ام که من برخلاف استاد” جزو آن دسته از آدمها بودم ” که جهان، باید با اجبار و چک و لگد وادارشان کند به” تغییر”، به باور اینکه “راه” دیگری هم هست و امکان تجربه ی “مسیر” ی دیگر…

    … و همه ی ما به قول استاد با وجود داشتن این کتاب چندصد صفحه ای در گوشه و کنار خانه های مان حتا یک بار هم نخواستیم بفهمیم ش… و این گونه ست که اگر در فرکانس هدایت نباشی نه می بینی و می شنوی و نه می فهمی :

    “… لَهُمْ‌ قُلُوبٌ‌ لاَ یَفْقَهُونَ‌ بِهَا

    وَ لَهُمْ‌ أَعْیُنٌ‌ لاَ یُبْصِرُونَ‌ بِهَا

     وَ لَهُمْ‌آذَانٌ‌ لاَ یَسْمَعُونَ‌ بِهَا…”

    … و خب خدارا شکر برای قوانین بی نظیر و ثابت کیهانی ش.

    شکر که وقتی “تکامل” ت را طی می کنی روزی می رسد که فایل “جذب در قرآن ” به طریقی شگفت انگیز به دستت می رسد و تو آن را سربسته نمی گذاری، بلکه باز ش می کنی و گوشش می دهی.

    و باز” تکامل” ت در این مسیر طی می شود تا بتوانی کمی بیشتر بفهمی ش.

    و باز باید “تکامل” ت طی شود تا بعد از این همه تاکید استاد بر مطالعه ی قرآن، “خود” قرآن در دست بگیری و اجازه دهی تا خداوند مستقیما با خودت سخن بگوید و تو سراپا گوش باشی…

    یکی از درک ها و آگاهی های این روزهای من این کلام استاد است که بارها در نوشته ها و فایل های ش می گوید:👇

    “باید مثل وحی منزل آنچه می گویم را عمل کنی”

    برای یک “تازه وارد” این سخن زیادی مبالغه آمیز به نظر می رسد اما یک حقیقت ناب در آن نهفته ست.

    زمانی هست که تو در آغاز آشنایی ت با سرزمین شگفت انگیز قانون ها، بخشی از سخنان استاد را می شنوی و تشنه شان هستی اما بخشی را یا اصلا نمی شنوی و یا آنطور که خودت می خواهی می شنوی نه آنطور که استاد می گوید.

    و باز زمانی هست که بخشی از سخنان استاد را با گوش جان می شنوی و عمیقا و قلبا متعهد به انجام شان می شوی و “عمل “. و اما همین عمل هم گزینشی ست.

    … اما زمانی می رسد که تو سخنان استاد را مثل “وحی منزل” می شنوی، سراپا گوش، با همه ی جان و با تعهد به عمل به ذره ذره ش.

    آن وقت ست که دیگر عضو شدن درسایت را، خواندن کامنت های اعضای خانواده ت را، مطالعه ی جزء به جزء نوشته های فایل ها را، نوشتن کامنت را، بودن در کانال تلگرام را، گوش دادن بارها و بارهای فایل ها را، ردپا گذاشتن از خود در برگ برگ سفرنامه ت را و… کار بی فایده و وقت تلف کردن نمی دانی و هر روز تکاملی تر از قبل انجام شان می دهی.

    … باید اعتراف کنم (گرچه سخت است) که من زمان های زیادی کلام استاد از تاکید شان بر عضویت در سایت را فقط یک تبلیغ تجاری می دیدم؛ که من زمان هایی تحسین استاد از کامنت های بچه ها را مبالغه و اغراق می شنیدم؛ که تاکید استاد بر پاسخ دادن به سوالات و نوشتن کامنت را یک اصرار تکراری و بی تاثیر می دیدم. که در دست گرفتن قرآن و تحقیق در آن را هرروز به تاخیر می انداختم. و…

    همه ی اینها از باورهای محدودکننده ای نشات می گرفت که صدای شیطان را در ذهن م بلندتر از صدای قلبم نموده بود تا مرا متقاعد کند که این ها همه فقط جنبه ی تبلیغات دارند و هیچ کدام شان نفعی برای تو ندارند، جدی شان نگیر… و الان، در این نقطه می فهمم که :👇

    “من فقط به خود ظلم کرده ام” و بس!

    و الان با خود عهد بسته ام که :👇

    “من اگر خواهان رشد و بهبود و ثروت و خوشبختی ام باید آموزه ها، گفته ها، توصیه های استاد را وحی منزل بدانم و به تک تک شان به اندازه ی هربار تکامل خود عمل کنم” و دیگر به شیطان ذهن اجازه ی گمراه ساختنم را ندهم.

    … و اما از روزی که این تعهد فقط در درونم شکل گرفت من هرروز شاهد رخ دادن تغییرات وسیع در ابعاد وجودی خویشتن هستم.

    مثل : لحظه به لحظه درک بهتر فایل ها با مطالعه ی کامنت عزیزانم.

    مثل : هدایت شدن به فایل های بی نظیر ” سفر به دور آمریکا”.

    مثل : دعوت شدن به “سفر پربرکت” از جانب خداوند هدایت گرم.

    مثل: شروع نوشتن کامنت و دیدن اعجاز بی نظیرش در رسیدن به انسجام ذهنی و درک عمیق تر و بهتر قوانین و تا به خود آمدم دیدم در حال انجام کاری هستم که همه ی عمر عاشق ش بودم یعنی “نویسندگی”.

    مثل: دیدن و خواندن نتایج عزیزانم و تقویت ایمان و باورم.

    مثل: چشیدن طعم شیرین پاسخ های عزیزانم به نوشته هایم.

    مثل : تجربه ی خلوت های بیشتر با خدایم و بهبود رابطه ی حقیقی زندگی ام.

    مثل : داشتن یک “گنج نامه” چون کتاب رویاها.

    مثل :شکل گیری خواسته ام برای شرکت در “دوازده قدم”.

    مثل :کشف فایل ها و نوشته ها و بخش هایی در سایت که قبلا اصلا در مدارشان نبودم.

    مثل : یافتن خود در جمع بی نظیری از دوستان آگاه و رشد دهنده که خواسته ی دیرینه و همیشگی ام بود.

    مثل : در دست گرفتن قرآن و شروع مطالعه ی صفحه به صفحه ش.

    مثل: کمرنگ تر شدن روابطی که نقشی در رشد و بهبود م نداشتند.

    مثل : دور شدن از “وابستگی” و چشیدن لذت “عشق” بدون چسب و غل و زنجیر و اجبار و توقع و سرشار از رهایی.

    مثل : آرام تر شدن، دیدن واضح نشانه ها، دوست شدن با تضادها و دیدن شان به عنوان موهبت گسترش، عاشق تر شدن، شادتر شدن… “آسان شدن برای آسانی ها”.

    مثل : کم شدن شتاب و عجله م و بیشتر لذت بردن از هرلحظه ی این سفر.

    مثل…

    می دانم که در این مسیر هربار شگفتی های بیشتری در انتظار م است البته اگر متعهد بمانم و تسلیم در برابر هدایت ربّ. و این مسیری ابدی ست…

    👣👣👣👣👣

    این ها را نوشتم تا ردپایی 👣 گذاشته باشم از هرآنچه تا کنون در درون م رقم خورده و با هربار مرورشان ایمان م به قوانین الهی و این مسیر شگفت انگیز بیشتر و بیشتر شود و تعهد م قوی تر و قوی تر.

    👣👣👣👣👣

    تا یادم باشد قانون بسیار ساده ست و بدیهی و نباید اجازه دهم ذهن ِمنطقی مرا به چاله ی پیچیدگی ها گرفتار کند و با دعوت ش به سکوت به ذهن ِشهودی خویش اجازه دهم تا بیشتر هدایت ربّ را دریافت کند و مرا با این روشنایی به گام برداشتن سوق دهد.

    فقط می توانم شکرگزار خدایم باشم که اگر

    ” ما به او اعتماد کنیم، او همه چیز می شود برای مان”

    خدایا شکرت 🙏

    شکرت که نور هدایتت را دیدم و به سمتش حرکت کردم. 🙏

    خدایا شکرت که اینگونه با قانون تکامل و گسترش هرروزمان بهتر از دیروز است. 🙏

    خدایا شکرت که اینجایم. 🙏

    خدایا شکرت 🙏

    دوستتان دارم ❤️ 🎈

    خداوند دوستمان دارد💙

    خداوند هدایت مان می کند. 💚

    خداوند راه را نشان مان می دهد. 💛

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
  2. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    به نام خدا

    یازدهمین روز سفر و دوباره غرق شدن در آگاهی های قرآن

    «جذب در قرآن»

    من هم وقتی برای اولین بار این فایل را گوش دادم ،انگار افسون شده بودم . با ولع فقط گوش می دادم .هرچه استاد بیشتر شاهد مثال می آورد، تناقض های ذهنی من که عمری کلی انرژی -برای حمل کردن شان برای رسیدن به پاسخ و راه حل -صرف کرده بودم ، کم رنگ و کم رنگ تر می شد.

    دقیقا حس و حال مریم جان را درک می کنم. انگار یک آشتی ، یک آغوش ، یک بوسه ی دوباره بین خداوند ی که سالها دور شده بودم ازش و من اتفاق افتاد .

    سر از پا نمی شناختم وقتی ارتباط بین قوانین شادی و خوشبختی جهان و آیات قرآن را متوجه شده بودم.

    وقتی دیروز فایل را بارها و بارها گوش اش دادم ،دوست داشتم فریاد بزنم و به همه ی کسانی که تمام عمر در برخورد با آنها پی برده بودم که مثل من سردرگم اند و راه گم کرده ، بگویم : بیاید ، من راه درست را بالاخره یافتم . به لطف خداوند حقیقت بر من آشکار شد. ببینید الان چقدر حالم خوب است . ببینید چقدر وجودم رنگ نور ، رنگ خدا ، رنگ آرامش گرفته !

    ببینید چه خدای نازنینی داریم که هزاران بار با خدایی که سالها برای مان ساخته بودند فاصله دارد.

    خدایی که فقط شادی ، فقط خوشبختی و فقط حس خوب ما را می خواهد و با اتفاقات خوب این حس را تایید می کند و گسترش اش می دهد.

    خدایی که غم و اندوه ما را نمی خواهد.رنج و عذاب ما را نمی پسندد و می خواهد نگرانی و ناراحتی از وجودمان دورباشد.

    خدایی که به ما می آموزد: قوانین و سنن ثابت و پایدارِ «سیستم خلقت »را ،تا همه ی مان با بهره بردن از این قوانین بتوانیم بهترین ها را برای خود خلق کنیم و بتوانیم جهان را روز به روز با «آفرینش » های مان گسترده تر و زیباتر و پررونق تر نماییم.

    خدایی که بارها در کتاب اش تاکید می کند بر قانون جذب و بهره بردن از آن :

    احساس خوب =اتفاقات خوب

    و زمانی «احساس» می تواند خوب باشد که قلب لبریز از «ایمان و یقین »باشد به خداوند و سیستم همواره خیر ِ هستی.

    ایمانی از جنس ایمان مادر موسی ؛ تا طفل دورمانده ی رویاهای مان را در بهترین زمان و بهترین شرایط به آغوش مادرِروح و جان بازگرداند و دوباره غرق در سرور و شادی مان کند.

    ایمانی ا ز جنس ایمان مریم ، که در زیر درختِ« نگرانی از سخن و نظر مردم »، برای مان خرمای ِآسانی بباراند و جویِ آرامش روان سازد و بهترین راهکار را در« سکوت و رها کردن » ِ مساله به دست توانمند خداوندی بداند و یقین بداند که او بهترین ها را رقم خواهد زد.

    ایمانی از جنس ایمان ابراهیم که در بیابانِ خشک و بایر ِتنگدستی و بی چاره گی ،برای مان باران ِ« تسلیم و یقین » بباراند و از کویری خشک،برای ابد، سرزمینی غنی و ثروتمند خلق کند.

    آری ، جایگاه حس «قلب» است و قلب زمانی سرخوش و مست و بانشاط است که میزبان فرمانروانی مطلق هستی و خلقت : «ربّ» جهانیان باشد. و آنگاه است که سرشار از ایمان و یقین می شود و خود را در هاله ی امنیت و آرامش و نور می بیند و آرام می گیرد.

    و اما عامل ناآرامی قلب است «شیطان » با نجواهایی که مدام در ذهن زمزمه می کند تا ما را لبریز کند از نگرانی و دور کند از «ایمان». و در این زمان بهترین کار آرام گرفتن و مرور همه ی «خداوند» (هرچه خوب است ، شادی آو ر است، آرام بخش است و زیباست) پس باید یاد بگیریم که در این مواقع ذهن را آرام کنیم و به ندای قلب مان گوش فرادهیم تا دوباره« ایمان» وجودمان را فرابگیرد و با آمدن« ایمان» ، «حس خوب» هم از راه می ررسد و بعد از حس خوب ، «اتفاقات خوشایند» است که بر سرمان چون باران می بارند و غرق در خوشبختی مان می کنند.

    خدایا شکرت !

    شکر که با وجود نازنینی چون استاد عباس منش ، راه را به ما می نمایانی.

    شکر که با دستان نازنین ات چون مریم جان هدایت مان می کنی .

    شکر که با نشانه های ت (چه آنها که مکتوب اند و چه آنها که فقط می شود حس شان کرد )ما را تا لمسِ بهترین احسا س های دنیا پیش می بری .

    برای خودم و شما از خداوند طلب آگاهی لحظه به لحظه و صعود به مدارهای بالاتر رشد و بهبود و تکامل

    و دوری از اندو و غم را طلب می کنم.

    خدایا شکرت

    دوستتان داریم.

    29آبان 1398

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    سلام بر برادر نازنینم امید اسفیدنی 🌸

    خوشا به سعادت مان که هدایت شدیم به راه آنان که به آنها نعمت داده شده!

    خوشا به سعادت مان که خداوند نزدیک ترین است به ما!

    خوشا به سعادت مان که خواسته های مان را با شادی و سرور به قدرت مند ترین قدرت هستی عرضه می کنیم و ایمان داریم که خودش از جایی که به عقل ما هم نمی رسد برای مان متجلی شان می کند!

    خوشا به سعادت مان که قدم در مسیر توحید نهاده ایم و فقط او را می پرستیم و از او یاری می جوییم و خداوند فقط خداوند برای مان کافی ست!

    کامنت تون بسیار دلنشین و تاثیر گذار بود.

    سپاسگزارم 🌸

    خداوند عاشق ماست ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    سلام به خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸

    مریم جان رضوی 🌼

    چه اسم زیبایی! 🦋

    تبریک میگم بهت برای طی تکامل ت و درک ت از قانون و اینکه تمام این مدت در همین مسیر درست گام برداشتی.

    خدا رو شکر 🙏

    چقدر این بند از نوشته ت برای همین لحظه من عالی بود و هدایت الهی رو شکر 🙏

    “و اگه بتونیم تو اون لحظات نجواهارو کنترل کنیم و اگاهی های الهی رو به یاد بیاریم و هر بار اون اگاهی ها رو جایگزین اون نجواها کنیم کم کم مدارمون تغییر میکنه احساس مون خوب میشه و به مسیر راه حل ها هدایت میشیم و از راهی که فکرش رو نمی کنیم خداوند مشکل رو برامون حل میکنه به سادگی و راحتی بدون هیچ پیچیدگی..”

    سپاسگزارم برای مرور قانون 🙏

    دوستت دارم ❤️

    خداوند عاشق توست ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    سلام به برادر نازنینم جناب علی یعقوبی 🌸

    چه تحسین عالی و صادقانه و کاملی رو درباره ی مریم جان شایسته انجام دادی. آفرین بر شما 🎈

    و اما این جمله تون :

    “تکرارِ روند باورسازی و نگاه توحیدی میتونه عادتی بشه برای اتفاقات عالی پشت سر هم”

    کوتاه اما بی نظیر بود در توصیف اصل قانون تکامل.

    سپاسگزارم 🌸

    همه ی کامنت تون بسیار زیبا و تاثیر گذار بود.

    سپاسگزارم 🌼

    خداوند عاشق شماست ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    سلام آریانای خدایی عزیز🌼

    چقدر کامنت ت زیبا و سرشار از عشق به خدا بود حتا در تضاد…

    خود این آگاهی و این حس و حال خواسته ای است که دریافتش کرده ای و همین الان داری ش…

    حتمن وقتی حس خوب داشته باشی خواسته ها از راه می رسند، در واقع حس خوب خواسته ها را رقم می زند، نه خواسته ها حس خوب را…

    سپاسگزارم از تو نازنین برای اشتراک حس ت و برجای گذاشتن یک ردپای عالی از خودت 🙏

    خداوند عاشق توست ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    سلام وریای نازنین 🌼

    سپاسگزارم برای اشتراک آگاهی ،تجربه و تکامل فرکانسی ت و نتایج خوب ت. 🌸

    بهت تبریک میگم دوستم، برای تعهد ت و عمل به قانون. 🌺

    قطعا مرور تجربه ت ایمان رو در دل ما تقویت می کنه تا بیشتر قانون رو درک و باور کنیم. 😊

    سپاسگزارم 🌸

    دوستت دارم ❤️

    خداوند عاشق توست ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    سلام بر بهار حیدری عزیز 🌸

    چقدر نوشته هات عالی بود.

    “حالا من از وزش باد روی صورتم سرمست میشم ، عطر بارون منو مست میکنه ، رگ برگ‌های برگ‌ها منو سرشوق میاره ، شما منو متوجه جزییات پر ظرافت زندگیم کردید ،”

    “استاد من شبها خودمو تو بغل خدا حس میکنم”

    سپاسگزارم برای اشتراک این حس ناب ت. 🌸

    دوستت دارم ❤️

    خداوند عاشق توست ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    سلام بر طیبه ی نازنین م 🌼

    خواهر زیبا و تحسین برانگیز عباس منشی ام 🌸

    خدا رو شکر می کنم که اینقدر عالی تحسین کردن رو انجام میدی و وجد و لذت و شادی و خدایی بودن رو به مخاطبت هدیه می کنی. خیلی خیلی سپاسگزارم 🌼 و تحسین ت می کنم برای این باورهای قدرتمندی که در خودت ساختی 👏👏

    همیشه اسمت رو به عنوان کسی که دیدگاه های بالایی می فرسته در تلگرام دیدم و متوجه شدم که تو هرجا نوشته ی عزیزانم رو می خونی براشون نظرت رو میذاری و دعاهای قشنگ ت رو به همراه انرژی پاک و خدایی ت براشون می فرستی.

    سپاسگزارم عزیزم 🌼

    الگوی خیلی خوبی برای من هستی تا من این خصیصه ی رفتاری رو بیشتر در خودم ایجاد و تقویت کنم. تحسین کردن و دعا کردن.

    برای دعاهای عالی و خاص ت هم سپاسگزارم عزیزم 🌼

    از خداوندِ صاحب فضل بیکران برای‌ همه مون طلب ثروت و نعمت و برکت در تمام جنبه های زندگی مون رو دارم 🙏

    خدایا شکرت 🙏

    دوستت دارم ❤️

    خداوند عاشق توست ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    سلام سمانه ی نازنینم 🌸

    سپاسگزارم از تو برای تحسین زیبا ت 🌼

    خدا رو شکر برای تمام این خانواده و پدر نازنین مان بابا عباس منش قشنگ م 🙏🎈😊

    دوستت دارم ❤️

    خداوند عاشق توست ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: