نشانه های قانون جذب در قرآن - صفحه 55 (به ترتیب امتیاز)

1389 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هلن گفته:
    مدت عضویت: 4071 روز

    سلام به استاد عزیزم وهمسفران موفقم.

    یازدهمین روز سفرم رو با نام الله شروع میکنم.

    ( مریم هستم)

    قانون جذب در قران.

    استاد، من به خاطر شغلم زیاد با قران ارتباط داشتم وچون اعتقادات مذهبی ریشه داری هم داشتم مرتب قران رو میخوندم وسالی چند بار قران رو ختم میکردم.

    آیات افلا یتدبرون….

    افلا تعقلون……

    وهم لا یتفکرون و….

    همه رو میخوندم وبرخی هاشو حفظم.

    ولی هیچ درک واقعی از قران نداشتم.

    من تمام قصه های قران را بلدم وبرای شاگردانم همه اون قصه هارو تعریف میکردم وهمه هم خوب گوش میدادن.

    ولی من درسهای قصه هارو یاد نگرفتم.

    نفهمیدم چرا خدا برام داره قصه تعریف میکنه.

    نفهمیدم میخاد منو تربیت کنه وبه من درس عبرت ودرس قانونها رو بیاموزه.

    نفهمیدم میخاد اندیشیدن ولذت بردن ودر حال زندگی کردن رو به من بیاموزه.

    من آیات رو میخوندم تا مشکلاتم رو خدا حل کنه.

    گریه میکردم تا دلش برام بسوزه.

    در حالیکه در آیاتش گفته بود من احساسی عمل نمیکنم.

    اگه احساسی عمل میکردم به موسی نمیگفتم برو با فرعون که هزاران کودک رو کشته با نرمی سخن بگو.با نرمی…….

    میخوندم آیات رو ولی از این زاویه بهش نگاه نمیکردم.

    خدا گفته بود من هر دو گروه خوب وبد رو( صاحبان فرکانس خوب.صاحبان فرکانس بد) به اهدافشون میرسونم ولی در مدار دیگه ای شناور بودم.

    خدا گفته بود بهتون وعده رزق وروزی فروان دادم.

    هرکس به من توکل کنه خدا براش کافیه.

    هر کس تقوا داشته باشه براش گشایشی قرار میدم.

    ولی همه اینهارو میخوندم و بیشتر ازش میترسیدم.

    و ازش میخاستم منو به خاطر گناهانم ببخشه.

    فک نمیکردم که خودم هم میتونم به خودم ظلم کنم.

    ولی یادم داد به خودم ظلم نکنم.

    وقتی باشما آشنا شدم در قسمت جلسه قرانی من بیشترین مقاومت رو داشتم.

    اونقدر که یادمه در قدم اول و دوم حتی اون فایل قرانی رو تا اخر ندیدم.

    بعد شروع کردم به خواندن قران.به ترجمه قران توجه کردم.

    داستانها را از اول بررسی کردم.

    هر چی که مثبت بود ومیشد ازش یاد بگیرم برای خودم نوشتم وگفتم ویاداوری کردم.

    هم خوبهارو در قران بررسی کردم.

    هم بدهارو بررسی کردم.

    هم همسران هود ولوط را وهم آسیه ومریم را.

    بعد اونارو باهم مقایسه کردم.

    داستان بنی اسراییل در سوره بقره و رفتن موسی به کوه طور وایمان ابراهیم ویکتاپرستی او و از طرفی در قران اومدن کلمه اب که به معنی پدر هست عمو معنا کردن وگفتن که آزر پدر ابراهیم نبود عمویش بود.

    اینها تضادها رو برام به وجود آورد.

    از انبیا برای خودم یه غول ساخته بودم که اونا از ما بهترن ومن نمیتونم حتی به جایگاهشون فک کنم.

    من که دیگه نمیتونم پیامبر باشم یا حتی نمیتونم شبیه او باشم.

    معجزه فقط مال انبیاس.

    و حتی در ذهنم فک کردن به اینکه بخام از خدا که شرایط اونارو به من بده، شرک میدونستم.

    همه قصه هارو از اول برای خودم تعریف کردم.

    ۱۶۸ قصه ناب.

    بعد گفتم خدا چرا اومده قصه گفته؟؟؟؟ مگه قران کتاب قصه اس؟

    بعد دیدم وقتی میخان بچه هارو با قوانین بشری ودنیوی و…..آشنا کنن وتربیتش کنن ونکته تربیتی یادش بدن مادرها میان براش قصه میگن.

    خدا میخاد با قصه درسهایی یادم بده.

    میخاد قانون رو یادم بده.

    چرا پسر نوح پیامبر غرق شد وکفر ورزید؟

    مگه روش تربیتی نوح اشتباه بود؟

    آسیه چرا در قصر فرعون که ادعای خدایی کرد گفت خدایا نزد خودت خونه ای تو بهشت به من بده.

    همسر لوط وهود چرا با دیگران عذاب شدن؟ ولی لوط وسایر خانواده نجات پیدا کردن؟

    چرا یوسف پادشاه شد وبرادرانش اونجوری باهاش برخورد کردن؟ اینا که هر دوشون فرزند پیامبر بودن.

    موسی که قاتل بود چرا به مقام پیامبری رسید؟

    چطور مریم در اون زمان مساله حاملگی اش رو هضم کرد؟

    چطور ساره در سن پیری بچه دار شد؟

    محمد که یتیم بود چطور به اون مقام نبوت رسید؟

    چرا محمد با یه زن تاجر وثروتمند ازدواج کرد؟

    چرا سلیمان با اینکه پیامبر بود پادشه بود وثروتمند؟

    من همه این تضادهارو تو ذهنم داشتم وبهش کاملا اعتقاد داشتم ومیگفتم نه دیگه، اونا پیامبر بودن وحق نداری حتی گوشه ذهنت بپرسی چرا؟

    بعد فرکانس ومدارها وباورهارو استاد عزیزم یادم داد واین آگاهیهای ناب استادم رو با قصه های قران واموخته ایم تطبیق دادم وکلی با ذهنم کلنجار رفتم.

    بعد دیدم داره زندگیم بهتر میشه.

    نتایجم بهتر میشه.

    الان بیشتر مستجاب الدعوه هستم تا اون موقع که بارها وبارها قران میخوندم وکل دعا وثنا.

    پس کجای کار اشکال داره؟

    چرا الان خدا بیشتر حرفامو گوش میکنه و توکلم بهش بیشتر شده؟

    من که همون آدمم.

    چرا الان زودتر وراحتر بهدخواستهای ریز ودرشت میرسم؟

    الان شادترم.روابطم بهتره.

    پس تنها تفاوتی که هس در باورها وشخصیت من و نوع نگاه من به خداس که فرق کرده.

    و راهم هم اشتباه نیس وگرنه به نتیجه نمیرسیدم و توکلم هم بیشتر نبود.

    همه چی راحت تر شده.پس مسیرم اشتباه نیس.

    مسیر قبلی اشتباه بوده که هیچ نتیجه ای از این همه عبادت نمیگرفتم.

    واز یه زاویه دیگه خدارو دیدم.

    و خدارو شکر میکنم که هدایت شدم.

    و در مسیر یکتاپرستی وتوکل قرار گرفتم.

    خدایا شکرت که تو هستی ومنو محبوبترین بنده خودت قرار دادی.

    دیگه نمیترسم که بگم میخام ابراهیم تو باشم.

    یونس تو باشم.

    موسای تو باشم.

    مریم تو باشم.

    وبه خودم وبه خدای خودم با این صفات قشنگش تبریک میگم.

    وممنونشم که هدایتم کرد تا در گمراهی نمیرم.

    خدایا عاشقتم وبینهایت دوستت دارم.

    خدایا شکرت که از بودن با تو لذت میبرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ایمان خسروانی گفته:
    مدت عضویت: 1825 روز

    سلام و خدا قوت خدمت همگی چرا ما باید به نکات مثبت توجه کنیم و زیبایی ها را ببینیم چون وقتی که به زیبایی ها توجه می کنیم یعنی زیبایی های بیشتری را می خواهیم در زندگیمون تجربه کنیم و به ما داده می شود و زندگیمون هر روز قشنگ تر از دیروز می شود شاید گاهی غمگین شویم ولی نباید در آن بمانیم در قرآن می بینیم خداوند در لحظات خیلی سخت به پیامبران می گوید غمگین نباشید که اتفاقات بدتری را تجربه می کنید و احساس خوب در واقع شکرگزاری هست از چیزهایی که داریم که اگر ناراحت شویم همان ها رو هم از دست می دیم.و نکته آخر اینکه هرچی ایمانمون به خدا بیشتر می شود غم از چهره ی ما رخت بر می بندد چون همه ی چیز ها بدست خداست و نه بنده ی او و اگر به او توکل کنیم برای ما راهگشا می شود. خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    هادی میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 1681 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و سرکار خانم شایسته و همه دوستان عزیز.

    خدارو شکر میکنم برای این همه آگاهی و احساس خوب واقعا غیر قابل وصف این احساسِ عالی.از خداوند مچکرم🌹❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    رضا زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2000 روز

    سلام به شما دوستان عزیرم و سلام به استاد عباس منش عزیز و خانوم شایسته عزیز.

    من را یک دور نگاه کرده بودم و نکته برداری کرده بودم که بیشتر در ذهنم بمونه و در یک دفتری نوشتم که اگر احساس نیاز کردم نکات با ارزش را به خودم یاد آوری کنم.

    میخوام از خدایی براتون بگم که یکی از کارهاش اینه که دل ها را برای ما آرام میکنه.

    من 21 سالمه و به خاطر باور های اشتباه خودم هر وقت دوستام میگفتن میخواییم بریم سفر میایی میگفتم نه پدر مادرم نمیزارن.

    هر روز یک قسمت از را میدیدم.

    تقریبا تمام قسمت ها رو دیده بودم و بدون هیچ مقدمه یا برخورد کردن با خواسته ایی که من سفر با دوستام رو میخوام ،

    حسی در من به وجود آمد که اگه الان دوستام بگن میایی سفر من بدون مشکل با خانوادم درمیان میگذارم و آن ها قبول میکنن.

    این حس در من به وجود آمد تا یک هفته بعد که دوستام گفتن سه روز میخواییم بریم دریا میایی؟

    من دیگه نگفتم نه نمیشه چجوری بگم و … .

    گفتم باشه ، بهت خبر میدم و احتمال زیاد میام.

    با پدر مادرم صحبت کردم و خب دلایل منطقی و غیر منطقی آوردن که نه بعد گفتن بزار یکم فکر کنیم.

    که این حرف رو قبلا نزده بودن.

    یاد یکی از خاطرات استاد افتادم که میگفت چنین شرایطی داشت و در بانک بود و تمرکز کرد بر نکاتی که احساس خوب بهش بده و یک ربع بعد معجزه طور رئیس بانک آمد و کارش رو راه انداخت.

    من رفتم تو اتاقم و بر روی قسمت 11 که تو لپ تاپ ام ذخیره بود کلیک کردم و میدونستم که باید تمرکزم را رو چیزایی بزارم که احساسمو خوب کنه و هیچ دلیل خاصی نداشتم ، یعنی اینجور نبود که بگم خب این فایل به نظرم همون نکاتی را دارد که باید بشنوم.

    چون داشتم دوباره مطالب رو میدیدم و به قسمت 11 رسیده بودم روی آن کلیک کردم و این هم زمانبندی خدای متعال رو نشون میده.

    این فایل رو دیدم و آگاهی و آرامشی ازش گرفتم که هی حالمو خوب میکرد هی ذهنم به سمت این میرفت که الان لب ساحل ام و صدای دریا میاد.

    آگاهی های نابی مثل

    خداوند اینجوری به من فهماند ، دو راه و دو نتیجه رو نشونم داد و منم سعی کردم آرامشو حفظ کنم و احساس خوب داشته باشم و واقعا اصلا بدون هیچ دعوا و پافشاری خاصی گفتن خب چی بگیم ، برو.

    و اینجور شد که اولین سفر مجردی زندگیم رو رفتم و خدارا هزاران بار شکر میکنم که واقعا قوانینش خیلی ساده و قشنگه ، آدم از این سادگی متعجب میشه.

    خدا را شاکرم که تک تک لحظات زندگی ما پر از درسه و خدارا شکر که در زندگیم از خداوند هدایت خواستم و به این مسیر زیبا منو هدایت کرد و با دستای زیبایش آشنا کرد که در کمال آرام بودن ، احساس شور و شوق دارن و از زندگیشون لذت میبرن و لحظات زندگیشون رو با ما به اشتراک میگذارن.

    خداراشکر به خاطر این زندگی.

    همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    روز یازدهم ومن😊

    شادزندگی کردن برای من اصل اساس بود وهست ،برای منم بسیارعجیب بود که فهمیدم قرآن هم فرکانسی هست و درآن نشانه هایی همسوباقانکن جذب وجود داره

    دوسال قبل که برای اولین باراستادعباسمش این دو روبهم رسوندیعنی درواقع من دوسال قبل اینارو شنیدم

    خیلی تعجب کردم واصلاباورم نمیشدکه قرآن روبشه اینجوری نگاه کردچه برسه به اینکه استادبا آیه به آیش اینوبهمون ثابت کنه،

    من کم کم یادگرفتم که تمرکز روی زیبایی ها وشادی هاباشه تااونجایی که الان همه منوبمب انرژی میشناسن ومیدونن که من بلدم حال دلموخوب نگه دارم ،جالب اینجاست که دراکثرمواقع این اطرافیانم هستن که توگفتگوبامن مراقب حرف زدناشون هستن ودیگه لازم نیست که من ازشون سوال حافظه ای بکنم😁😁😁

    خداروشاکرم که الان دراین سطح از آگاهی وصلح درونی هستم

    هروز که بیشتررو خودم کارمیکنم وعمل میکنم نتایج عالی تری هم میگیرم

    خوش باش که هرکه راز داند

    داندکه خوشی خوشی کشاند

    مولوی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سلی زارع گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    به نام خدای خوبی ها وزیبایی ها،به نام خدایی که همیشه خواهان نعمت دادن به بنده های خودش هست

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان عزیزم

    خدایا شکرت ،خدایا شکررررررررررررت،خدایا شکرررت

    تا قبل از اینکه با این سایت آشنا بشم همیشه فکر میکردم که باید درخواستهام رو با گریه و زاری از خدا بخوام ،هرشب رو که با گریه و زاری از خدای خودم درخواستهایی میکردو و بعدش میخوابیدم فکر میکردم که حالا دیگه خیلی آدم مومنی محسوب میشم ،درحالی خدای من میگه بنده های عزیز من ،من دوست ندارم شما ناراحت باشین

    خدای من خدای من غوغایی درونم به وجود اومده آرامش عجیبی دارم خدای عزیزم ،خدایا ممنونم که با دستانت چنین انسانهایی رو به من معرفی کردی حالا حس میکنم توی بهشتم و دارم توخوشی موج میزنم،خدایا شکررررت

    حالا دیگه میدونم که من زمانی مومن محسوب میشم که سراسر وجودم رو شادی و حس خوب در بربگیره

    حس خوب =اتفاقات خوب

    همین میتونه بنای زندگی من باشه و بتونم هر لحظه حس خوب داشته باشم و خدا هی نعمتهاش رو بده من و من هر لحظه زندگیم شکرگزارش باشم

    خدایا شکرت

    از وقتی این چیزهارو شنیدم با خدا خیلی رابطم خوب شده هی ازش درخواست میکنم میدونم که خدای من اون رو اجابت میکنه

    خدایا شکککررررت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    رقیه گفته:
    مدت عضویت: 1679 روز

    با سلام به استاد عزیزم ومریم جون

    ردپای 11

    خداوتدا ایمانی همچون ابراهیم بهم بده کمکم کن بتونم مثل ابراهیم اروم باشم وحسم مثبت باشه خدایا رفیق شیش تو باشم ودستم تو دست باشه، تورو تو وجودم حس کنم، واروم باشم خدایا منو تو اغوشت بگیر مند دوست بدار من بنده ی ارزشمند تو هستم، من لایق نگاه وکمک تو هستم تو قدرتمندی تو راه درست رو بهم نشون بدهخدایا شکرت خدایا عاشقانه می پرستمت، خدایا من میخوام بهت توکل میکنم ومیدونم همین کافیست، خدایا کمکم کن بتونم ذهنم رو کنترل کنم به سمت خوبی ها ونکات مثبت، خدایا جایگاهت قلب من است پس کمکم کن قلب پراز ایمان پر از حس مثبت وحال خوب باشه خدایا کمکم کن خدایا قدم به قدم بگو چکار کنم، خدایا کمکم کن خدایا هدایتم کن بتونن اسلحه شیطان رو بشناسم وبتونم بهش پیروز بشم

    خدایا بهم کمک کن من بدون لطف ومرحمت تو هیچ ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سعیده اکبری فرد گفته:
    مدت عضویت: 1872 روز

    به نام رب بی همتا

    سلام به استاد عزیز و همه عزیزان

    برگ یازدهم سفرنامه

    وقتی غمگین هستید به جهان می گید من غم بیشتری را میخواهم جهان احساس شما را به صورت فرکانس دریافت کرده و آنرا تبدیل میکند به ماده(شرایط یا اتفاقات یا افراد) و وارد زندگی شما میکند.هر چقدر در برخورد با غم ها غمگین تر باشید خداوند غم بیشتری را وارد زندگی شما میکند.

    دیدگاه قرآن درباره غم:

    ۳۸ – بقره:احساس شادی متصل به هدایت خداوند است یعنی اگر احساس خوبی نداریم به این معناس که به پیغام های خداوند گوش نمی دهیم پس اگر رابطه خوبی با خداوند داشته باشیم نتیجه اش احساس خوب است.

    ۱۳۹-آل عمران: اگر شما ( فرقی ندارد چه جور آدمی باشید،در کدام جبهه باشید،چند نفر باشید) احساس بدی داشته باشید (نا امیدی ،ترس،غم،اضطراب) اتفاقات بدی را تجربه میکنید پس اگر به خاطر شکست قبلی غمگین شدید شکست بیشتری را تجربه خواهید کرد.

    ۱۵۳- آل عمران: به خاطر از دست داده ها غمگین نباشید چرا که اگر غمگین شدی چیزهای بیشتری را از دست می دهی این یک قانون است برای همین هم اکثر حزن ها در قرآن با لای نفی به کار رفته است.

    ۴۸-انعام: نتیجه ی ایمان احساس آرامش ،امید و عشق میباشد.اگر نگرانی ،مضطربی،میترسی،غمگینی به خاطر بی ایمانی است.اگر ما ایمان داشته باشیم خداوند فرمانروای جهان کار خود را کامل و به درستی انجام میدهد و برگی بدون اذن خداوند زمین نمی افتد و تمام اتفاقات در ید خداوند است دیگر نگران نخواهیم شد.

    ۱۲۷- نحل: به خاطر مکر و نیرنگ و رفتار دیگران احساس خود را خراب نکنید غم و ناراحتی نداشته باشید و خود را درگیر آنها نکنید اگر خود را درگیر آنها کردید اتفاقات نامناسب بیشتری به بوجود می اید .اگر نیرنگ و دسیسه دیگران غمگینت نکند و ایمان داشته باشی خداوند از تو محافظت میکند و هیچ اتفاقی برایت نخواهد افتاد در این صورت همه چیز به خودشان برمیگردد.

    ۲۴-مریم: حتی در بدترین شرایط خداوند به حضرت مریم فرمان میدهد غمگین نباش.

    ۷- قصص: کار مادر موسی به هیچ عنوان منطقی نیست که کودک را به دریا بیندازد و تنها کسی میتواند چنین الهامی را عملی کندکه به خداوند ایمان داشته باشد و با وجود چنین شرایطی به مادر موسی گفته میشود نترس و ناراحت نشو که اگر غمگین نشوی فرزندت را به تو برمیگردانیم.ایمان و احساس آرامش مادر موسی اون رو به فرزندش میرسونه که اگر ناراحت میشد یا میترسد و نگران میشد شرایط جور دیگری پیش میرفت.

    تفاوت حضرت یعقوب و حضرت ابراهیم : یعقوب نتونست ناراحت نباشه نتونست ترس نداشته باشه نتونست از قانون استفاده کنه نتونست وابسته ی فرزندش نباشه نتونست ایمان داشته باشه و بگه الخیرو فی ما وقع و خوشحال باشه و نتیجه این میشود که از یوسف سالهای سال دور میماند و بینایش رو از دست میدهد.

    ولی ابراهیم وابسته ی فرزندس نبود و با ایمان و توکل و توحید به فرمان خداوند چاقو در گردن اسماعیل قرار داد.بااین حد از ایمان همسر و فرزنرش رو در بیابان رها میکنه و بدون اینکه نگران بشه یا بترسه احساسش را کنترل میکنه و میره بعد بیست سال برمیگرده.

    نکته خیلی خیلی مهم * نجوا ( گفت و گوهای ذهنی که منجر به تجربه احساس بد میشوند) تنها از سوی شیطان است برای اینکه مومنان را غمگین کنند این کار شیطان است.

    مومنین فقط باید به الله توکل کنند وقتی الله را باور کنیم حالمان خدب میشود .قلب جایگاه خداوند است و ذهن جایگاه شیطان.و این یک دیدگاه شیطانیس که باید غمگین باشیم.

    مچ شیطان را چطور بگیریم؟هر گاه هر فکری ،دیدگاهی،نگرشی به شما احساس بدی میدهد به این معناس که این فکر و نگرش برخاسته از جایگاه شیطان است.ذهن هیچ وقت احساس خوبی به شما نمی دهد مگر اینکه آگاهانه اون رو کنترل کنید و این تمرینی هست که همیشه باید انجام بدهید.‌*

    در پناه حق تعالی موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سید شهبد موسوی گفته:
    مدت عضویت: 2634 روز

    سلام

    من سید شهبد موسوی بالغ بر ۱۱۲۷ روزه که شاگرد سخنان پر مغز استاد عباسمنش هستم

    من یه جوان ۲۹ ساله قهرمان کیک بوکس و دارندهء مدالهای جهانی و آسیایی

    اما ۲۰ روزه که فهمیدم دوتا کلیه هام از کار افتادند البته اینارو دکتر ها گفتنداما من با صحبتهای شما بر روی باورهام کار کردم و نتیجه های شگفت انگیزی رو دیدم و حتی تا جایی که نشانه های برگشت کلیه رو دارم میبینم خدارو شاکرم و همچنان پر قدرت ادامه میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ملیحه پاسلار گفته:
    مدت عضویت: 2330 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین 💖

    واقعا چقد اسلام واقعی که هیچوقت دنبالش نرفتم قشنگه،همه خوبیهارو یکجا داره.چقد بیخود و بی جهت دور شدیم از قرآن و دین اسلام .

    تو بچگی دقیقا خیلی اینو بهمون میگفتن وقتی خونه بابابزرگم جمع میشدیم دور هم و میگفتیم و میخندیدیم بررگترا میگفتن بسه اینقد نخندین بعد خنده گریه است.حتما تا شب یه بلایی سرتون میاد و ما باز اینقد می خندیدیم که اشک از چشمامون میومد ولی ته دلمون میترسیدیم و منتظر اون اتفاق بد بودیم و در اکثر مواقع هم یه اتفاقی بدی میوفتاد یه بلایی سر کسی میومد…

    من تا همین چند وقت پیش یا شایدم الان وقتی خیلی حالم خوبه و خوشحالم خیلی میترسم که چرت اینقد همه چی خوبه؟!؟ انگار عادت ندارم به اینکه همه چی رو روال باشه و خوب پیش بره…

    اما مدتی که رو خودم دارم کار میکنم باز خیلی بهتر شدم…

    اون قسمت داستان مادر حضرت موسی اشک ریختم چون وااااقعا خیلی سخته برای یک مادر که بخواد بچه شو به رود بسپاره و نگران نباشه،مگه میشه آخه؟!خوش بحالش بخاطر این ایمان که پاداش به اون بزرگی رو گرفت.کاش منم اونقد در این مسیر ثابت قدم باشم تا بتونم به این ایمان برسم.من این آرامش،اطمینان و حس خوب رو در این دنیا با تمام وجودم میخوام.

    با تشکر 🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: