نشانه های قانون جذب در قرآن - صفحه 59 (به ترتیب امتیاز)

1389 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب طاهری گفته:
    مدت عضویت: 1337 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به همه دوستان عزیز و سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    تغییرات داره برای من اتفاق می‌افته.معجزه های خداوند رو دارم به چشم میبینم.

    یک تغییر در زندگی من داره اتفاق می افته.

    سعی میکنم در مورد مسائلی که باعث ناراحتم شدن با کسی صحبت نکنم،سعی میکنم مسائل را از ابعاد دیگ ای نگاه کنم که حس خوبی بهم بده ،در مورد معجزاتی که برام اتفاق می افته با دیگران صحبت کنم.

    یعنی به این نتیجه رسیدم که به خدا بگی چی میخوای و بهش بسپاری برات انجام میده،خدای خوشگلم.ممنونم بخاطر همه چیز

    تغییر یک فرایند است و نباید متوقفش کنم.

    من دیروز عصبی و کلافه بودم و همش به این فکر میکردم الان اتفاقات بدی میفته برام اما،امروز حالم خوبه و از اون فرکانس بیرون اومدم و میدونم که اتفاقات خوبی برام نیفته.

    چقدر استاد در مورد نجواهای ذهنی قشنگ مثال میزنند،کلا استاد همه چیز رو وقتی می خوان توضیح بدن مثال میزنند و این باعث شده بیشتر تو ذهن من بمونه.چقدر کلام و لحن روانی دارند.چقدر وقتی در مورد خدا حرف میزنند محکم حرف میزنند،خدا هوای منو داره ،خدا پشتمه

    اصن مو به تن آدم سیخ میشه وقتی اینجوری در مورد خدا صحبت میکنند،خدایا عظمت و بزرگی خودت رو به من نشون بده،هر لحظه اینو به من یادآوری کن که تو قدرت محضی هیچ قدرتی بالاتر از تو نیست،خدایا ایمان من به خودت رو هرروز بیشتر و بیشتر کن.

    خدایا منو در هر لحظه هدایت کن به سمت بهترین ها.

    ایمانی مثل حضرت ابراهیم و مادر موسی به من بده.

    خدایا شکرت.

    در یازدهمین فایلی که از روز شمار زندگی من میگذره من تغیرات رو احساس می کنم،باورهای جدید رو که ساخته شدن احساس میکنم.

    خدایا شکرت

    مطمئنم در سی امین روز از این روزشمار تغییرات بیشتر شده.

    یادت نره زینب همه چیز رو جوری ببین که به تو احساس بهتری بده.

    امیدوارم همه حالشون خوب باشه احساس خوبی داشته باشن،خدارو تو هرلحظه بیشتر احساس کنند.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 847 روز

    11همین ردپاروزشمارزندگی من 1403/8/14 به نام خدا سلام به خدا.سلام به استادوعزیزای هدایت شده به سایت!استادقبلاتوی شرکتهایی که زیرمجموعه بایدبسازی شرکت کردیم. به قول شماپونزی ،نمیدونم یابیکس بی؟بلاخره وقتی کاری ازدستت نیادوقانونوبلد نیستی وعجول بودنشم چاشنیشه!خوب نه سرزنش ونه شماتت داره اشتباهیه که انجام دادیم!خونه روفروختیم که چندتاخونه کنیم!الان خداروشکرمیکنم خانه زیر60متردر4طبقه ونیم ساخته بودم فروختیم وگرنه توی همون محله ومنجلاب بودیم! ولی الان اگه کل حقوق بازنشستگی عزیزدلم نذرصاحب خونه شده!الان4ساله خانوادگی داریم قدمهای تکاملی برمیداریم وبرای شناخت خداوخودمون همه ی زندگیمون نذرصراط المستقیمِ!وازنوشروع کردیم. قبلن چشمم به اتفاقات بیرون بودشادباشم اونم برایک لحظه ولی الان اینوآموختم درونت شادباشدتازندگیت تافیهاخالدون آبادباشد!خداراسپاسگزارم حدودا5سال پیش باخواهرم یک واحدآپارتمان توی گلبهارمشهدخریده بودیم وپسرکوچکم بامن شریک بود3یا4تامستاجرتعویض شد. برای جابجایی هرکدام ازمستاجرها خواهرم ادااطفارمیاوردتااینکه گفتم :میخوام جهازعروسموبه این خانه بیارم ولی خونه اصلامناسب جهازبردن نبودبه زور3تاپسرم مخ اینوبکارگرفتن که دستی به سروصورت این خانه بدیم من ازاخلاقش که سرشارازمنتِ زیادچیزی نمیگفتم! بعضی خرج کردنهاروبه عهده نگرفت مثل آینه سرویس بهداشتی وزمان تخلیه خودشوشریک به آینه گرفته بود،منم خیلی شیک رفتم آینه روبرداشتم وبه پسرسومم گفته بودپول آینه رو هم دادم پسرم گفته نه آبجی جان خودمون خریدیم والان هم برداشتیم شرمنده اخلاقتم!توی کامنتهای دیگه فکرکنم توضیح دادم؛اینوگفتم:که برای فروش خانه بگم برج فروردین پسرم به مشهدمهاجرت کردخانه روتخلیه کردیم وبه چندتابنگاه سپردیم ولی به قول بنگاه دار،وخواهرم من دولت واقتصادخرابه مشتری میومدمیرفت!ومن هم ازاستادوهم ازقرآن شنیدم که شایدحق آنهاباشد!ولی احساساتی عمل نکردم!باز قرآن به من میگفت: خدا،دنیارابه6دوره آفرید!ومنم میگفتم برج شهریورمیشه6وبرج7شدکهدقیقاخانه6ماه تخلیه بود!همش احساس میکردم خان داداشم وساطت کرده معامله انجام شده!تااینکه یکم چک ولقددنیاروخوردم نمیدونم!؟ ویااینکه میگفتم :بدون اذن خداهیچ برگی ازدرخت نمی افتد!بانشانه هاجلومیرفتم ولی خواهرم متوجه نبود.عجله داشت بده اجاره منم میگفتم :الخیروفی ماوقع الان هروقت پول این آپارتمان به حسابم بنشینه خیره ،وامروزپول توحسابم اومده خیلی برامون خیرکرده!خان داداشم که به قول خواهرم فقط داداش منودرک میکنه! چرا؟چون شوهرخواهرم فوت کرده وبعدیک سال دختربرادرم فوت کرده دیگه خوشحالِ،ازاین درک کردنهای مرده پرستی توذات ایرانی بوده ونهضت ادامه دارد!ازبس که خواهرم مظلوم نماس!اول برای خرید قول دادیک مقداری کم پول نقدبده و45روزه کل پولوتسویه کنه +پول رهن که الان7ماهه گذشته جلوی داداشم قول دادوگریه کردبخداداداش من پول دارم اینهافکرمیکنندما،درمونده ایم!داداشم گفت: هیچ کس این فکرونکرده!پس سر45 روزتسویه کن فردابرین بنگاه گفتم یک چک بدین دوروزقبل خان داداشم گفت چک میدم فرداش پشیمون شدچک نداد!منم گفتم :شماقول میدی 45روزه تسویه کنه داداشم گفت: اگه ندادمن میدم که آخرداستان همینجورشدتاآخربخونین متوجه میشین!وتوی بنگاه موقع قولنامه بازهم پسرم گفت پولی که واریزکردین پول رهن روحساب کن آبجی. خواهرم گفت: نه اون رهن روچندروزدیگه میدم، منم گفتم خوب چندروزدیگه اشکال نداره!حدودایکماه گذشت پیام دادم که قولی که دادی یکماه ردشد محض یادآوری گفتم !ولی جواب ندادبعدچندروزبه خودش زنگزدم جواب ندادبه دختربزرگش زنگزدم پشت خطش بودم دیگه زنگ نزد.شبش پسربزرگم رفته بودخونشون زنگ زدیم کجایی بیاشام بخورولی به من الهام شده بودرفته خونه آبجی(اخه پسرهای من به این خواهرم ازبچگی آبجی صدامیکنن!)گفت :خونه آبجی شام هستم ،گفتم: بگوامروزهم به خودت وهم به دخترت زنگزدم جواب ندادی!دخترش خودشو زده کوچه علی چپ جواب نداده خودش گفته :نه آبجی گوشی من ازصبح تاشب دست این بچس!مثل(؟؟؟)دروغ میگه روبروت نشسته پشت تلفن به مخاطبش دروغ وپنهان کاری میکنه!آره منم سعی میکنم قبل ازانجام هرکاری باکسی درموردکارم صحبت نکنم!حالااین بچه ی کیه!؟نوه خواهربزرگم که ازنوزادیش تاالان 70٪زندگیشوخونه این خواهرم بوده واون ساعتی که من زنگزدم این بچه مدرسه بود!بلاخره قبل ازخریدخانه هروقت به من زنگ میزدبیابریم بدیم مستاجرداریم ضررمیکنیم!رواعصاب بود.پسراولم خنثی بودمیگفت بدین اجاره یک منبع درآمده!دومی میگفت به نظرمن بفروش ازش جداشو!سومی یک پاوایستاده بایدبفروشی هرسال یگ بامبولی ازخودش درمیاره!چهارمی هم راننده ی ون ازطرف شهرداری انتخاب شد آمده مشهدبراش فرغی نداره پول منوبدین خودتون باآبجی هرکاردوست داری بکن!یک مقداری داداش سومی برارهن وغیره دادوبقیش مونده وابجیم زنگ میزدمنم به پیام وتماس آبجیم جواب ندادم که بازمثل قبل ماگشنه ایم هیچی نداریم!ازاین طرف میگه مانون نداریم ازاینطرف بادخترهاش ودخترخواهرم میره ترکیه!منم به خاطر حالم واحساساتم براش دگرگون نشه جواب نمیدادم !حالادیروزخانم آمده محضریک لیست بنگاه نوشته که من اینقدررخرج خونه کردم!من که یک آن صداموبردم بالا که کی به توگفت:برای توالت فرنگی خرج کنی!؟به خواهرم گفتم :من پول نمیدم ازاول که خریدیم همینجوربوده!گفت موقع عروسی بنایی کردین!گفتم نخِر،پسربزرگم سریع به آبجی وبه پرسنل بنگاه همراه خواهرم بود.گفت1ماه ونیمه بین شما به همین صورت معامله انجام شده، ودراین6ماه که تخلیه بوده قبضهاوشارژبه عهده هردوطرف دیگه خواهرم دهانش روبست ومثل همیشه هی می غره بخورین مال بچه یتیمِ نمیخواستم جوابشوبدم چون خیلی دوستش دارم وهم کمک حالم بوده هم تومعامله ی دیگه سرهمه خواهربرادرهاروکلاه گذاشته بودبلاخره پرسنل بنگاه روبه دخالت نکردن دعوت کردیم پسرم حساب کردسندتنظیم شدو آماده ی امضاپسرم گفت چک بین بانکی رومشاهده کنم دید4میلیون کمه!خواهرم گفت الان واریزمیکنند.گفتم پول رهن 7ماهه بچم رفته پیام دادم جواب نمیدی،جلوداداش گفتی میدم توبنگاه به پسرم گفتی ازپول فروش خانه کم نکن چندروزدیگه میدم منم قبول کردم به یک پاواستادگفت:من نگفتم وهیچ قولی ندادمواصلاتوقولنامه قیدنکردن که پول رهنوالان بدم!مممممنننننمممممم ته دلم گفتم خوب!اینقدرپشت بچه‌ها وناموس مانفرین کردی وفحش وتهمت زدی یک دماری ازروزگارت دربیارم!به من میگن لیلا نه برگ چغندر!ازساعت8صبح تاساعت11روز13آبان مهلت 45 روزت تمام شده ساعت12حاضرشدی اینقدرعلاف کردی هوای به این گرمی الان قولنامه طبق قراردادفسخ میکنم و50 میلیون خسارت روازت میگیرمممممممم !گفت ندارمممممممرهن وبدم!به اون جوان که همراش بودگفتم:بروبهش بگوالان کل طلبم روازهرجامیخوای جورکن وگرنه خودش میدونه قولنامه فسخه!اونم (پسره)دست وپاشوگم کرد،ادای بنگاه داری وچرت وپرت! هم آمددست پسرموگرفت کشیدکنار،رفتم جلو سینه سپرکردم گفتم:پسرجان همه کاره وامضاکننده منم درگوش پسرم هیچ حرفی نزززززززززننننننن دست پسرموگرفتم گفتم بریم بیرون!خواهرم به خودش بی احترامی کردبذاربرم دورفلکه ببینم !!!!!!!!پسرم ازاین رفتاروگفتارآبجیش خیلی ناراحت شد!اگه پسرسومیم میبودحتماکتکش میزدبااینکه خواهرم به خودش بی اخترامی کرد!من گفتم من نمیدونم ازهرجاحالایک عالمه خودش و2تادخترش طلاوزمین دارن ولی اصلانگفتم ازطلاهای دستت بفروش که نگه خواهرم حسودیش میکنه!آمدبیرون پسرمنم زودناراحت میشه گفت :شمادوتاهروقت حساب کتاب کردیدمنوصدابزنید!یک وقت دیدم دخترخواهربزرگم که بااین خاله خییییلللللللیییییییی انیس ومونس همدیگرن که حتی دخترخواهرم همین اواخرخانه مادرش رفت وآمدنداشت ولی ازخانه خاله جان جدانمیشه،به پسرم زنگزدکه پسرخاله نصف پول رهن روالان ونصف ساعت12شب من نمیشنیدم فقط به پسرم اشاره میکردم فقط نقدوهیچ وساطتی نکن!پسرم گفت: باشه به مامان بگم!گفتم چی گفت؟ جریان روشنیدم سریع زنگزدم دخترخواهرم گفت :خاله ازاول من بین شمادخالت نکردم!گفتم الان توروقاطططططططیییییی کردخاله جانت،برام مدل واریزی توضیح دادنصف الان، نصف 12شب به بعدولی من میدونستم خواهرمن شیشه نرمش زیاده!گفتم برام عزیزی ولی ممممممننننننن پولمونقدمیخوام وگرنه حق فسخ بامنه!آقادخترخواهره به خودش افتادکه باشه الان همه پولتومیدم گفتم :سریع که محضرداره تعطیل میکنه!ودیدم خان داداشم هی زنگ میزنه ولی اصلاموقعیت صحبت باداداشم نبودبادخترخواهرم خیییییللللیییییی راحتیم که یکم صداموبلندکردم جواب داداشمُ ندادم گفتم حالم خوب نبود جایزنیست صحبت کنم ،دیدم10 میلیون اومدتوحسابم هردوتاشون پول واریزکردن به پسرم پیام رونشون دادم گفت10میلیون واریزشده خواهرم زنگزدکه به مامانت بگوبیاد،رفتیم امضاکردم تمام وبنگاه هم تسویه کردم، قولنامه روگرفتم آمدم.به پسرم گفتم 6میلیون اضافه روبروبراآبجی بریزاینم ازروی خونسردی شب براش بریزه دخترش زنگزده که میخوام چیزی بخرم پول ندارم همون اضافه ی پول روواریز کن!اونم نقشه بود چون من خواهرم ودخترهاشوازرگ وریشه میشناسم!حالااینوبگم درمسیررفت دست وپام میلرزیدکه باپسربزرگم برم!چراچون که رانندگیش زیرصفرولی اول که سوارشدم گفتم:میدونی مراچطوربرسونی؟گفت مامان جان حالابشین دست فرمونوببین الهی شکرتاگلبهاربه یادشب کاروان عروس کشون پسرکوچکم آهنگ گذاشت اونقدردوتایی توماشین رقصیدیم وگریه کردم چه شب به یادماندنی بود

    الهی قسمت همه ی پدرمادرهابشه ودرمسیربرگشت هم خوب تامشهدرقصیدیم پسرم میگفت پلیس ببینه جلوماشینومیگیره! گفتم دهانمنوبومیکنه آزادمون میکنه ولی تاشب برای خواهرم یکم ناراحت بودم وغصه میخوردم،ولی بچه هاگفتن غمگین نباش45روزمهلت دادی میخواست تاامروزصبح پولو مهیاکنه!باید این اتفاقهابین شمامی افتادتاخوب ازهم جداشین بازدخترخواهرم میگفت:شمادوتاخواهرآرام باشین من پولوبرات میریزم که رابطه شماخراب نشه باخودم گفتم :بایدخدامارواینجوری جدامیکردوبابت این اتفاقها خوشحالم ولی خواهرم رونمیتونم ازیادببرم خیلی هم منفی است ازاخباروگزارش5که دزدوپلیس وکشت وکشتاریک روزجانمیندازه وباآب وتاب تعریف میکنه ازروزی که جداشدیم خانه تکانی ذهن رودیدم شرکت کردم وروزشماروکه چندماهه دیدم بلدنبودم شرکت کنم چون من باخدامحرم نبودم !والان یادگرفتم شرکت میکنم اینهاهمش موهبت الهی است!وروخودم کارمیکنم که خیلی به خواهرم فکرنکنم وتوجه به زندگی دلسردش نکنم!به امیدزندگی شیرین تر وشریک بودن باخدا الان ازقفس رهاشده ام براتون آرزوی موفقیت دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    به نام خدا

    اعتبار این کامنت هم برمیگرده به خودت خدایا

    عرض سلام دارم خدمت استاد و اعضای سایت

    بابت این فایل ارزشمند و تاثیر گذار از استاد تشکر میکنم

    نکاتی که از این فایل برداشت کردم و به عنوان رد پا در این جا مینویسم

    قرآن و قانون جذب در یک راستا و هماهنگ با هم هستن و در قرآن تموم نشانه های قانون جذب به وضوح دیده میشه قانون جذب میگه احساسات خوب = اتفاقات خوب احساسات بد= اتفاقات بد

    خداوند میگه اگه ایمان داشته باشید نه ناراحت میشوید و نه ترسی بر شماست و بارها در قرآن میگه که نگران نباشید ، نترسید اگر به خدا ایمان دارید خب یعنی چی اگر به خدا ایمان دارید نگران هیچی نشید؟ یعنی خداوند چیزهایی رو میدونه که ما نمیدونیم

    حالا خداوند چی رو میدونه که ما نمیدونیم؟ اینکه اگر ناراحت بشیم میفتیم تو مدار ناراحتی ها و نگرانی های بیشتر و اتفاقات و شرایطی واسمون پیش میاد که نگرانی و اندوه بیشتری رو تجربه کنیم اونوقت حتی اگه پیامبر هم باشیم خدا دیگه کاری واسمون نمیکنه واسه همین میگه نترسید ، نگران نباشید ، ناراحت نباشید اگه ایمان دارید

    نشانه های ایمان عمل صالح ، شاد بودن، شکرگزار بودن ، احساسات خوب و در یک کلام گوش دادن به حرفای خداوند و اعتماد به خدا که نتیجش میشه تجربه خوشبختی

    نشانه های بی ایمانی ؟ ترس ، نگرانی ، استرس ، ناشکر بودن و احساسات بد که اینا نتیجه پیروی کردن از شیطان هست که مارو گمراه میکنه و از طریق ذهن مارو به مسیر گمراهی میکشونه

    مادر موسی به ندای قلبش گوش کرد و نترسید و نگران نشد و رها کرد و خداوند هم خیلی زود خواسته اش رو اجابت کرد احساسات خوب= اتفاقات خوب

    یعقوب با اینکه پیامبر بود به نجواهای ذهنش گوش کرد ترسید و نگران و ناراحت شد و یوسف رو سال‌های زیادی از دست داد و در این بین چشماشو هم از دست داد احساسات بد=اتفاقات بد

    پس اگه بترسیم یعنی به خدا ایمان نداریم اگه وابسته باشیم یعنی بی ایمانیم اگه ناراحت بشیم یعنی بی ایمانیم اگه نگران بشیم یعنی بی ایمانیم و نتیجه بی ایمانی قرار گرفتن در مدار اتفاقات بد هستش که با توجه به فرکانس های مخربی که در این مدار می‌فرستیم روز به روز با ناخواسته های بیشتری روبرو میشیم و اتفاقات بد رو تجربه میکنیم.

    و اگر به خدا ایمان داشته باشیم همیشه احساسمون رو خوب میکنیم و توجهمون رو میزاریم رو نکات مثبت و اینجور شادتریم، آرامش داریم ، شکرگزارتریم، احساسمون خوبه و در نتیجه ما در مدار خوبی ها قرار می‌گیریم و بخاطر فرکانس های خوبمون اتفاقات و شرایط عالی رو تجربه میکنیم.

    خدایا مارو به راهی که سعادت و خوشبختی رو تجربه میکنیم هدایت کن الهی آمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 272 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانوم شایسته‌ی نازنین و همه‌ی دوستان مهربونم

    روز شمار تحول زندگی من – فایل یازدهم

    خدایا، هر چی دارم از تو دارم…

    ازت ممنونم که بازم فرصت دادی یکی دیگه از فایل‌های پر از نورت رو گوش بدم. این فایل انقدر پُر از آگاهی و حس خوب بود که گذاشتمش توی علاقه‌مندی‌هام، چون مطمئنم خیلی وقتا دوباره و دوباره بهش برمی‌گردم.

    چه حس قشنگیه وقتی می‌فهمم آیات قرآن فقط یه سری کلمات نیستن… بلکه یه نقشه‌ی راهن برای زندگی بهتر. وقتی می‌خونمش و می‌فهمم خدا چقدر قشنگ داره باهام حرف می‌زنه، دلم می‌خواد تموم لحظات عمرم باهاش گره بخوره.

    از وقتی فهمیدم که خالق زندگی‌ خودم فقط خودمم و اتفاقای اطرافم نتیجه‌ی افکارمه، نگاهم به دنیا عوض شد. بارها خدا رو شکر کردم بابت این فهم جدید… و تصمیم گرفتم تمام تلاشم رو بکنم تا ذهنم رو از افکار منفی پاک کنم. از این به بعد، فقط روی نکات مثبت تمرکز می‌کنم و حرف‌هایی می‌زنم که فرکانس خوب دارن.

    دیگه قرار نیست از مشکلاتم برای کسی بگم یا با حرفای منفی خودم رو پایین بیارم. حتی سعی می‌کنم ورودی‌های ذهنم رو هم مدیریت کنم… کمتر از غم‌ها بشنوم و بیشتر توی حال خوب باشم.

    توکل به خدا، اعتماد به مسیر، ایمان به حکمتش… اینا شد ستون زندگی من.

    هر لحظه که ترسی یا نگرانی به سراغم میاد، یادم می‌ندازه که هنوز باید بیشتر بهش توکل کنم.

    ازت می‌خوام خدایا، ایمانم بهت قوی‌تر شه، ظرفیتم بیشتر شه و لیاقت دریافت نعمات بی‌نهایتت رو پیدا کنم.

    و وقتی نجواهای منفی یا فکرای ناامیدکننده می‌خوان ذهنم رو بگیرن، به خودم یادآوری می‌کنم:

    من خالق اتفاقات خوب زندگیمم، و باید با احساس خوبم اونارو دعوت کنم.

    خدایا، شکرت بابت این مسیر… شکرت که هر لحظه باهامی �

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم دستجردی گفته:
      مدت عضویت: 1903 روز

      سلام پرستو جان بهت تبریک می‌گم به خاطر مداومتت در این مسیر زیبا و الهی به اینکه به خودت قول دادی بیشتر توی حال خوب باشی و کمتر غم‌ها رو بشنوی. هزاران آفرین به تو

      هر لحظه که ترسی یا نگرانی به سراغم میاد، یادم می‌ندازه که هنوز باید بیشتر بهش توکل کنم.

      این نگاهت انگیزه‌ای شد برای نوشتن این کامنت. حس خوبی که ازش دریافت کردم و امیدی که بیشتر از قبل بهم دادی قابل وصف با کلمات نیست. متشکرم عزیزم.

      هرجا هستی بیش‌تر از پیش غرق در شادی و نعمت‌های بی‌پایان رب‌العالمین جونم در دنیا و آخرت باشی.

      خدایی که همیشه همراهت هست حافظ و نگهدارت.

      یاحق.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    علی یکتاجو گفته:
    مدت عضویت: 1044 روز

    بنام خداوندجان وخرد

    استادوخانوم شایسته عزیز سلام وخسته نباشین

    خدایاشکرت بخاطروجودت بخاطرنازل کردن کتابی که سراسرشادی وخنده وشکرگزاری روبهمون میگه

    استادعزیزم واقعاازتون ممنونم بخاطرتفسیرهای زیباوعالیتون که بامثال هایی که میزنین حرف های تمام ماادم هاهست حرف هایی که بایدبهمون گفته بشن حرف هایی که حسابی تکان دهنده هستند

    مثال های عالی وقابل لمستون تفسیرهارومثل خون تورگ هامون جاری میکنن

    خداخیلی دوست داره تاماباشادی وخوشی زندگی کنیم تاصاحب همه چیزباشیم شایدتوفامیل یااشناهامون هرکدوممون ازاون دسته ازادم هاداشته باشیم که به طرزشگفت انگیزی صبورن وحسابی خوش میگذرونن ودنیاوعوامل بیرونی عین خیالشون هم نیست وخانواده وحتی فرزندانشون هم این شادی روبه ارث بردن ودائمادرحال رقص وخوشحالی هستندوبخ طورچشمگیری رشدوپیشرفت میکنن

    من خودم شخصاازوقتی که وارداین مسیرشدم همه توجه وتمرکزم روگزاشتم روشادی خبرهای خوب صحنه وطبیعت زیبا ارامش وانگیزه خاصی بهم بخشیده ومن هم این حس روبه همسرم منتقل کردم جالبش اینجاست هرکجاکه باهم بریم همسرم زودترازمن زیبایی های اون منطقه روبهم نشون میده ودربارش حرف میزنیم یعنی روزهایی میشه که کلابافایل های استادعزیزم به طبیعت گردی وپیک نیک میریم وذهنمون هیچ اهنگی روپسندنمیکنه

    کل فکروذکرمون شده یادگیری اگاهی وشکرگزاری ازنعمت های بیکرانه زندگی ودنیای پیرامونمون

    سپاسگزارم ازتمام همراهان واستادعزیزوخانوم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2271 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربانم

    و خداوند شادی را آفرید. و خداوند شادی را برای انسان آفرید.

    خداوند شاد است و شادی را دوست دارد .مثل درون من . مثل روح من . مثل وجود من ک پاره ای از خداست . اندوه و غم حتا اسمش هم برای وجود من سنگین و طاقت فرسا ست . غم من رو از خودم دور می‌کنه . من رو با خودم غریبه میکنم . یکه و تنها میشم انگار در یه مکان بی انتها … و من برای یکی شدن با خدا ،برای دریافت خدا در زندگیم باید شاد باشم . باید آرام باشم . باید بخندم . بگم . برقصم و خوشحال باشم که خدا رو در زندگیم دارم . خوشحال باشم که دسترسی کامل دارم بهش . در من هست . در وجود من . با من هست . و چی از این بهتر ؟ چی از این شاد کننده تر ک خداوند در وجود من و با منه و عاشق شادی منه. از من میخواد شاد باشم . از من میخواد حرف شیطان رو باور نکنم که میخواد من غمگین باشم . میخواد من رو بترسونه . میخواد من یادم نره ک شیطان هست تا من رو غمگین کنه و اون دشمن منه ، میخواد من رو نگران کنه .

    خدایم میخواد که من یادم نره باید بهش توکل و تکیه کنم . و خیالم تخت باشه . راحت راحت …. بالاترین دستها دستش توی زندگی من در حال حرکت و عمل هست و داره بهترین ها رو برام نقش میزنه …

    اون میخواد که من همیشه قلبم فقط برای خودش پر بزنه ، اینقدر نگران نشم . نگران مسائلم . نگران کمبودها م . نگران آینده … میخواد دستم رو بذارم تو دستش . بر شانه هاش سوار بشم و لذت ببرم . عشق کنم از این دو روزی که اومدیم به این جهان مادی برای تجربه کردن . برای لذت بردن . برای کشف کردن . برای پیدا کردن خودم و آرامش و خواسته هام . و رها باشم . رها از هرآنچه در این جهان میتونه زنجیر بشه و دست و پای وجود شاد من رو ببنده.

    خدای نازنین من سپاسگزارم . سپاسگزارم که اگر من رها باشم و بنده ی فقط تو ، تو برام معجزه ها خواهی کرد . ایمانم رو قوی کن …

    سپاسگزارم که به یاد من میاری حقیقت‌ها را ، تا فراموش نکنم . تا یادم نره تو قیل و قال زندگی ک هدف من از اومدن به این جهان چی بوده.

    خدای دلبر من شکرت . شکرت که هستی و من رو شاد میخوای و شادی من گره خورده به درک بودن تو . درک حضور تو و تکیه بر تو .

    دوستت دارم نازنینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مسعود صدقی گفته:
    مدت عضویت: 3789 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز

    من امسال در حال تغییر شغل از کارمندی به کار آزاد میباشم . برای این کار می خواهم در کنار یکی از اقوام که سابقه زیاد در کاسبی دارند مشغول بشوم و پس از کسب تجربه به این کار بصورت مستقل ادامه بدم .

    من علاقه زیادی به داشتن فایل روانشناسی ثروت دارم اما امکان خرید آن برایم میسر نیست . آیا استاد می تواند راههای دیگری برای خرید این پکیج برای افرادی مثل بنده پیشنهاد دهند.با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: