نشانه های قانون جذب در قرآن - صفحه 62
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh1-2.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-06-06 18:07:082021-08-26 18:44:24نشانه های قانون جذب در قرآنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه
چقدر دلم میخواد عمیقا این خدا رو درک کنم و باهاش ارتباط بگیرم و از تمام نگرانی ها نجات پیدا کنم چقدر دلم میخواد پیدات منم خدا، این شیطان انقدر یک موضوعی که اصلا به وجود نیومده من و به خاطرش نگران کرد بدترین شکل ممکن و برام نشون داد و انقدر واقعی بهم نشون میداد که گریه میکردم و دلم میخواست اصلا نباشم و…. چیزایی تو ذهنم میومد که اصلا دلم نمیخواد بنویسم، حالم بد میشه، به خاطر ورودی هایی بود که تو سالهای قبل از طریق برنامه های تلویزیونی به ذهنم داده بودم اونم داشت الان بهم برمیگردوند، کسی بهم نگفته بود اونا تو ترس ها و باور ها و مشکلات خودشون بودن که تجربه هایی داشتن که حالشونو بد تر میکرد و الان این شرایط و پذیرفته بودن و فکر میکردن سرنوشتشونه، ولی این زنذگی طبیعی نبود پر از محدودیت تو دنیای مادی بود، میشه زنده بود و زنذگی کرد ولی با محدودیت، ولی ما آزاد آفریده شدیم هر چیزی که مارو محدود کنه یعنی طبیعی نیست، مثلا با یه کلیه هم میشه زنذگی کرد ولی طبیعی اینه دوتا داشته باشی، بدون کیسه صفرا هم میشه زندگی کرد ولی محدودیت داری تو غذا، با یه چشمم میشه زنذگی کرد ولی محدودی، و کلی ازین چیزا، طبیعیش اینه سالم باشی و جوری باشی که دلت میخواد باشی، کوچیکترین چیزی که تو این دنیای مادی باعث محدودیتت بشه طبیعی نیست و تو با فرکانس خوب میتونی اون محدودیت و از خودت دور کنی، یعنی با فرکانست میتونی جسمت رو شکل بدی و با شادی زندگی کردن باعث میشه جسمت جوری باشه که تو شاد تر بشی، قانون جهان قانون شادیه، به امتحان کردنش می ارزه تا حد اقل یه مدتم شده ببینی زندگی بدون صدای ذهن چه جوریه
به نام خدای هدایت گر
سلام استاد جانم و مریم عزیزم
یعنی واقعا عاشق شما و خداوندم استاد دقیقا امروز یه مسله پیش امد ک تو ذهنم همش بزرگ بزگ تر می شد و داشت قشنگ جلوی شادی تفریح من می گرفت و به قول شما مچش نمی گرفتم اون تفریح زهرمارم می شد
استاد یه نکته ای ک من چند روزه بهش رسیدم دقیقا همینه درد دل توی باشگاه ما ی مسله ای پیش امد و خوب من شنیدم و دیدم استاد اون مربی دو روز تمامه داره دربارش حرف میزنه و کسی نیست ک ندونه و خودش دیگه ناراحتی عصبی پیدا کرده و همش میگه با خانوده شوهرم خوب نیستم بعد داشتم امروز می گفتم وای نگاه چقدر تمرکز همه چیز روی منفی ها گذاشته و ببین داره روز به روز یه لحظه به لحظه بدتر میشه چرا چون همش دردل میکنه ک مثلا سبک بشه ک نمیشه اصلا و چقدر شکر می کردم ک من از این مرحله فاجعه گذشتم و خیلی وقت چیزی ب اسم دردل نمیشناسم اصلا
واقعا استاد چیزی ک قلبت میگه حرف خداست و عقل شیطانه و چیزی جز وسوسه و اذیت نداره و اگ مثل یه دزد جلوش نگیری دست گیرش نکنی تمام زندگین تاراج میزنه و تو به نابودی میبره . چقدر این کلیپ تو ذهنمن تاکییدی شد ک بابا نیلوفر چند صد هزار بار دیگه استاد بگه افکار منفی حس منفی =اتفاقات بد
ولی استاد با دیدن این کلیپ واقعا احساس سیلی داشتم و حس کردم الان بهتر فهمیدم باید چقدر حواسم بدم
و تمام تلاشم میکنم به اندازه شماایمان داشته باشم
سلام خدمت دوستان عزیزم
واقعا این صحبت که پشت خنده زیاد ناراحتیه همیشه در وجود من وجود داشت و وقتی در جمعی زیاد میخندیدم یاد این جمله میافتادم و بشدت حالم بد میشد به همین دلیل وقتی با کسی مسافرتی یا بیرون میرفتم بعدش به شدت دپرس میشدم و فکر میکردم این موضوع طبیعیه ولی با این صحبت استاد و قران که نمیخونیمش متوجه شدم اشتباه بزرگی میکردم و به قول خداوند که خطاب به پیامبر میگه حالا که چیزی رو از دست دادی غمگین و ناراحتش نشو و سعی کن حالتو خوب کنی رفتار کنم
انشالله در نهایت تندرستی این پیام را خوانده باشید ،با ارزوی بهترین ها برای شما دوستانم
به نام خداوند عشق و مهربونی و شادی
خدایا شکرت هزاران هزار بار
روز یازدهم از روزشمار تحول زندگی من
سلام خدمت استاد عزیز ، خانم شایسته عزیزم و جمع صمیمی و بزرگ خانواده عباسمنش
امروز روز عجیبی بود، روزی پر از شهود
الان چندین روزه که من فقط باسایت و مطالب و فایلها و سفرنامه های دانلودی ، زندگی میکنم و نمیتونم حتی یک لحظه دل بکنم . منی که تا فرصت پیدا میکردم ، میخوابیدم الان دنبال اینم که یه گوشه دنج و خلوت پیدا کنم و برم تو سایت عباسمنش و عطش یادگیریم رو یه کاریش بکنم .
امروز اول صبح که رفتم سراغ فایل هدایتی ،(کار هر روز صبحم) ، هدایت شدم به سمت زندگی در بهشت فایل ۱۳۰،
اونقدر این فایل برام تاثیر گذار بود که یه فایل بعدش رو هم دیدم ، قسمت ۱۳۱ ،
این قسمت از سریال یک چنین طوفانی تو دلم انداخت که تا ظهر فقط اشک میریختم و فایل رو تکرار میکردم و فقط و فقط خدا رو شکر میکردم که اجازه داد تا با شما همراه باشم و این همه زیبایی رو ببینم ….
وااااااای خدددددااااای مننننننننن، چقدر تو قدرت داری ،چقدر تو زیبا آفرینی ، چقدر تو مهربونی .
خدایا شکر بابت امروز که روز یازدهم از روز شمار رو هم با موفقیت پشت سر گذاشتم و آگاهی هاشو دریافت کردم .
خدایا شکرت که پشتمی و مراقبمی و هدایتم میکنی به بهترین مسیر . چقدر داشتنت شیرین و دلچسبه .
چقدر تو قرآن واضح و روشن گفتی ، که نترسین و غمگین نباشین . من هستم
راستی استاد امروز یه نشانه خیلی خوب دریافت کردم . ان شاءالله به لطف خدا ، میخوام حفظ قرآن رو شروع کنم همراه با معنی ولی بدون تفسیر .یه استادی هست که ایشون به صورت کاملا مجانی ، یه گروهی زدن برا خفظ قرآن. هر هفته یک صفحه هست… خیلی دوس دارم باهاشون همراه شم .
به خصوص که شما قرآن رو اینقدر برام دلچسب کردین .
خیلی دوستتون دارم
در پناه الله یکتا ، شاد و سربلند و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت .
ردِ پای روز یازدهم…
یادم میاد از بچگی عزاداری و ناراحتی و نمیپذیرفتم حتی توی مدرسه که وقت درسو میگرفتن برای گریه و مراسمِ سوگواری برای اماما و پیامبرا !
یادم میاد همممیییشه تعجب میکردم چه لزومی داره حالا؟ چه ثوابی؟ گریه کردن و رضایت خدا؟؟!
یا رضایت بنده خدا؟
کدومش واااقعا؟ و متاسفانه هیچ کدومش رو در بر نداشت
من هیچوقت گریه نمیکردم فقط تمام وقت از خودم سوال مپرسیدم دلیل این کارا چیه؟
و در آخر که تموم میشد همه بهم میگفتن آیدا تو گریت نگرفت؟ چقد بی احساسی:/
و من با لبخند میگفتم چرا باید گریه میکردم!
جوابیم نمیگرفتم
خب هرچند که در برابر این چیزا مقاومت داشتم تکرار این کارا و پافشاری بقیه توی ذهن و باورام تاثیر گذاشته بود و مشکلات و مسائل دیگه من رو توی خودش روز به روز بیشتر غرق میکرد و …. بگذریم
چقدر قشنگ خدا توی شرایط مختلف میگه غمگین نباش،حتی توی سخت ترین روزهای زندگی
من چندین بار این فایلو گوش دادم و هربار آروم تر آروم تر میشدم و بیش از همیشه شادی از درون وجودم صادقانه تر و عمیق تر میشد:)
احساس خوب=اتفاقات خوب تر
احساس بد=اتفاقات بد تر
این راز خوشبختیه،راز شناخت زندگیو خلق خواسته ها
خدایا شکرت❤
سلام عزیزان همراهم
واقعا وقتی این فایل رو گوش دادم یادم افتاد که من از بچگی مجبور به خواندن نماز و قران بودیم و هیچ وقت نفهمیدم قرآن چی میگه..همین پارسال قبل از آشنایی با استاد کلا ایمانم رو از دست داده بودم توی یوتیوپ آقایی بود که مدام داشت قرآن و خدا و حضرت محمد و علی رو زیرسوال میبرد با دلیل و منطق خودش واقعا باور کرده بودم حرفهایش و هرروز داشتم حرفهاشو گوش میدادم این تقریبا ۱هفته طول کشید و بعد به روشی معجزه آسا با استاد آشنا شدم یه ویس ساده چند دقیقه ایی برای من ارسال شد و من با همه وجودم عاشق همون چند دقیقه فایل شدم و هنوزم نمیدونم چه کسی اون فایل چند دقیقه ایی رو برای من ارسال کرده بود از هرکسی پرسیدم که فکر میکردم کار اون باشه پرسیدم ولی هیچ کسی اطلاع نداشت .همونجا رفتم سرچ کردم که عباسمنش کیه و وارد سایتش شدم و یوتیوپ فقط فابلهای استاد رو گوش کردم تا امروز که در روز یازدهم سفرنامه هستم در کنار شما عزیزان همراه
اما یادمه که ۲سال قبل که فیلم گفتگو باخدا رو دیدم با همه وجودم به خدا گفتم..خدایا نمیخوام اینجوری بمیرم خودت کمکم کن تا اون موقع کلمه هدایت رو نمبدونستم…الان میگم بهش که خدای وهاب و رزاق من تا اینجا منو هدایت کردی از اینجا به بعد هم میخوام تنها هدایتگرم باشی عزیزدلم..منم قول میدم ه فقط برای امروز پاک باشم و توجه و تمرکزم روی داشته هاو نکات مثبت و شاد باشه..خدای صدای قلبم رو از هرصدایی بالاتر ببر..میخوام فقط صدای تو توی وجودم باشه🥰😘😘
با سلام به نهایت عزیز استادم از افغانستان و خانم شایسته مهربان!
یادداشت ی به عزیز ترین و مهم ترین آدم زندگیم:
به رضایم به نهایت عزیز و ارزشمندم!
رضا، اسلحه شیطان را بشناس همان نجوا ها همان گفتگو هایکه آخر همه شان سخن از کمبود و بد شدن اوضاع را برایت بازگو میکنند
که همه شان به احساس بد ختم میشوند همان هایکه تا اتفاق به ظاهر ناخوشایند رقم میخورد شروع به وراجی میکنند و آن قدر ادامه پیدا میکنند که به نا امیدی و غم و ترس تورا میکشاند!
به فضل و کرم پروردگار بی نهایت کریم خیلی خوب شدیم در مهار کردن شان مخصوصا در خلوت ام ولی هنوز کلی راه دارم و کلی تکامل!
در جمع ها هنوز به اندازه خلوت خودم نمیتانم خوب از پس شان بر بیایم ولی خدا ره شکر از چند مدت پیش خیلی بهتر شده و هر روز دارد تکامل اش را طی میکند و بهتر و بهتر و بهتر میشود آنقدر خوب میشود که رضا تبدیل به یک رضای پولادین میشود رضا ی که ابراهیم گونه است🤩
پروردگارا بابت ای تضاد که بسوی تعالی شدن ام هست بی نهایت سپاسگذارم و تعهد و ایمان بیشتر میخواهم تا به راحتی و آسانی و مجهز با ایمان این مسیر پر از آگاهی را طی کنم، با باور به اینکه من یک قدم بسویت بر میدارم و تو صد قدم نه هزار قدم نه کی بی نهایت بر میداری بسویم و سپاسگذارم، پروردگارا از شکوران و سپاسگزارند قرار ام بده آمین🤩
آگاهی این فایل استاد ناب است و تاب!
جای که ایمان است ترس و غم نیست مگر میشود نور و تاریکی را همزمان داشت!
مومن نشانه اش حال خوب و امید است و آرامش و لذت!
پروردگارا از مومن ها قرارم ده!
پروردگارا از متوکلین ات قرار ام ده!
از همان هایکه تا نجوا های شیطان شروع میشود توکل اش هم شروع میشود ایمان و باور اش هم شروع میشود و چنان نجوا ها را دور میریزد که اینگار اصلا شروع نشدند!
پروردگارا هر ایده ی هر فکری هر اقدام که حالم را بد کند از طرف شیطان است، بتو پناه میبرم ک بهترین پناه گاهی🤩
به نام خدایی که ما را به شاد بودن فرمان داد
برای ذهنی که سالها محزون بودن راسرنوشت خود میدانسته .وغمگین بودن را نشان نزدیک بودن به خدا دانسته .وخواسته هایش همواره با گریه زاری از خداوند درخواست کرده .شنیدن این خبر که پروردگارش به شادی امر کرده هم مسرت بخش است هم شکه کننده .پس از چندسال که با این مباحث اشنایی پیدا کردهام به لطف خدای مهربان واموزه های استاد عزیزم تازه کم کم متوجه این میشوم چرا از یه جایی به بعد زندگی روی ناخوشترش را به من نشان داد و ان جایی بود که من از درون غم گین بودن را سبک زندگی خودم قرار دادم .اگر چه از بیرون دختر شاد و خندانی بودم اما فرکانس من بر مدار غم همواره کوک بود.
حالا که فهمیدم راه سعادت از شادی واقعی میگذرد .مسیر اگرچه سخت اما شیرینی در پیش روی خودم میبینم وازاینکه قرار است باروز به روز شاد بودن نعمتها وهدایای بی شماری وارد زندگیم دلم سرشار از لذت و ارامش شده .فکر کن خدایی داری که تو را محکوم به شاد بودن کرده تا شادی بیشتری به تو بدهد .حتی رویای یک همچین خدایی و زندگی خواب از چشمان هر کسی می رباید .من همچین خدای دارم
بنام خدای مهربان
یه خبری شنیدم که امروز با تمام وجودم نگرانی رو احساس کردم .. و باوری که در خودم خیلی عالی ساختم اینه که خدا هر لحظه هدایتم میکنه … به یک آیه از قرآن رسیدم که دقیقا یکی از همین آیههای این فایل بود . و خیلی واضح گفت ناراحت نباش ، چیز خاصی نیست ، ایمان داشته باش که میتونی حلش کنی و منم کنارتم …
از لحظهای که تصمیم گرفتم برم و نکات مثبت اون اتفاقو بنویسم و بعدش این آیه بهم گفته شد . حالم خیلی خوب شد به حدی که عمیقا شاد بودم . ولی این فایل دیگه کلا غمو شست و برد😀😁 مثل باران که جند دقیقه پیش همهی کوچه و خیابانها را … خدایاا شکرت بخاطر بارون …
من متنی که امروز نوشتم رو کپی میکنم و جوری که تونستم نگاهمو نسبت به اون اتفاق کنم ، البته این متن ادامه خواهد داشت و انشالله از نتایج خوبش باهم صحبت میکنیم. بریم سراغ متن …
📍ارزش تضاد در زندگیم📍
جریمههایی که فکر میکردیم صاف شده ، الان متوجه شدیم ظاهرا صاف نشده و باید پرداخت کنیم ، تازه انگار دو برابر هم شده …!
این تضاد ، چه موهبتها و چه میوههایی در خودش داره ؟؟ که میتونم با حلش و با حس خوب حل کردنش ، بزرگ و بزرگتر شم ؟؟؟
1) اول اینکه من اصلا انقدر پول ندارم که این جریمه رو پرداخت کنم ،،، پس فکرم میره به سمت اینکه پول داشته باشم برای اینکار … این خودش یه نکته مثبته😉
2) ثانیا من درآمدی ندارم و توی این ماه درآمدم صفر بوده ، با اومدن این تضاد بهن یادآوری شد که باااید حتما یه منبع درآمد داشته باشم که بتونم براحتی هزینههامو پرداخت کنم.
3) من چند مدتیه نسبت به کسب درآمد بی خیال شدم و اقدامی انجام ندادم ، با این اتفاق دوباره مجبور میشم حرکت کنم و اقدامات لازم رو انجام بدم … و انشالله درآمد کسب کنم …
4) با صاف نشدن جریمهها ،،، به خودم یادآور شدم که اگه یه مدت منفی فکر کنم اتفاقای ناخواستهی زیادی از جمله این ، اتفاق میوفته ،،، پس باید بیشتر و بیشتر کنترل توجهم رو بدست بگیرم …
5) از این اتفاق یاد گرفتم که بیشتر روی خودم کار کنم ،،، و از همه مهمتر شیوهی استفاده از قانون تضاد رو عملی اجرا کردم … و انشالله نتیجهش هم بزودی میبینم …
6) این اتفاق بهم کمک میکنه که یه جا ثابت نباشم، حرکت کنم ، قدم بردارم ، و چالشهای جدیدی رو تجربه کنم .. و خدا میدونه تا کجا پیش برم با همین حرکت کردن … چه خواستههایی که بخاطر نداشتن درآمد فعلا ندارمشون و بعدا بدست بیارم بخاطر همین حرکت …
7) این اتفاق باعث شده تلاش کنم درآمد داشته باشم و چی بهتر از این ؟ حالا این اتفاق خوبه یا بد ؟؟؟
8) این تضاد که اتفاقا حاصل فرکانس خودمه ، نمیخواد بذاره من مثل مرداب متعفن بشم ، اومده که هلم بده به سمت خواستههام … خدایا شکرت
9) این تضاد ، اومده بهم یادآوری کنه خواستههام چی بودن دقیقا؟ چون یه مدتیه فراموش کردم …
10) این تضاد اومده که منو به مسیر درست هدایت کنه. که برم توی مسیر درست حرکت کنم .. و خدا میدونه چه اتفاقای خوبی در راهه.
11) این تضاد اومده که منو بسنجه، ببینه آدم قوی تری شدم؟ استفاده از قانون رو یاد گرفتم؟ یا نه ! فعلا فقط حرف میزنم ..! ابن تضاد یه آزمایش و امتحان هست که با گرفتن نمرهی قبولی میرم کلاس بالاتر …
12) این تضاد اومده تا علاوه بر رشد مالی ، شخصیتم رو هم رشد بده ، چرا که با حلش ، بعدها به خودم یادآوری میکنم “من تونستم اونو حل کنم” پس اینم میتونم. یه آدم قویتر خواهد ساخت …
اگه بتونم یه نگاه متفاوت بهش داشته باشم ، و حسمو خوب نگه دارم ، و عمل کنم اونوقته که درها باز میشه.
13) لول بعدی زندگیم ، پلهی بعدی زندگیم ، از گذر کردن از این تضاد میگذره ،،، میتونم حلش کنم و یا بشینم و با حس بد بذارم لهم کنه …!
این تضاد بزرگتره یا من؟ من اگه نتونم یه همچین مشکل کوچیکی رو حل کنم چطور انتظار دارم به موفقیت و ثروت پایدار برسم؟؟؟
واقعا فکر کردم موفقیت اتفاقیه؟ بعد یه مدت چندتا فایل گوش دادن یه کیسه پول از بالا میرسه؟ یکی میاد یه سوئیچ ماشین و ویلای مورد علاقمو بهم میده و میره؟
نه اینطوری نیست…! باید عمل کنم ،،، همین شرایطی که تو زندگیم هست ، همین تضادها همینا رو یکی یکی باید حل کنم .
باید حرکت کنم و حرکت کنم …
امروز این چالش رو و فردا چالش بزرگتر و آینده چالشهای بزرگتر و بزرگتر و انقدررر این مسیرو ادامه بدم که چند سال دیگه نوع تضادها و اندازهشون انقدرررر متفاوت شده باشه ….
مثلا تضادم این باشه که ویلام پررر از درخت شده باشه و بخوام حلش کنم!!!
کی میتونه اون تضادو حل کنه؟ کسی که این کوچیکه رو حل کرده باشه!!!
من بزرگترم …
من بزرگترم …
من از جنس الله هستم که فرمود الله اکبر … گفت من از هر چیزی بزرگترم … منم از جنس خدام … خدایی که هر لحظه منو هدایت و حمایت میکنه … حتی همین الان این مشکلو بهم فهموند .. و نگرانیمو برطرف کرد و قلبمو پاک کرد از هر احساس بدی .. از نگرانی ، از استرس ، از کمبود و از …
همین خدا حمایتم میکنه توی اجرا کرده قدم به قدم قوانین ، کمکم میکنه تو هر لحظه …
خدایا شکررررت که امروز آرامشو جایگزین نگرانیم کردی ❤️🍃
اینم از متن امروز …
واقعا خدارو شکر که نگرانی رو ازم گرفت 😍 و من الان توی بهشت هستم . توی یهترین احساس ، با آرامش میتونم بخوابم و لذت ببرم.
پس فعلا خدانگهدار 🌹🍃
سلام به خانواده دوست داشتنی و صمیمیم …
چقدر نجواهای ذهنی میتونه مارو از خواسته ها و اهداف و مسیرمون دور کنه …
با صحبت هایی که پشت سر هم و بدون نفس انجام میده …
همش بهم میگه خب این جلسه دگ چی میخوای بنویسی …
میخوای دوباره خاطره تعریف کنی ؟
کی آخه میخونه ؟
کی آخه به نوشته ها اهمیت میده ؟
کی آخه باور میکنه این حرفارو …
و و و و و و و و و
ولی من اومدم که کامنت بزارم …
باز دوباره با چیزی که تو زندگیم اتفاق افتاده و مقایسه میکنم با حرفای استاد …
من مینویسم … کاری به هیچ کس ندارم ..
اونی که تو مدار کامنت من باشه میخونه کامنتم رو …
من تعهد دادم که بنویسم …
تعهد دادم که به رشد جهانم کمک کنم …
تعهد دادم که بمونم تو مسیر اهدافم …
به خودم کمک کنم و خودم رو به خواسته هام برسونم …
فهمیدم و درک کردم که زندگی خودم با توجه به فرکانس های من ساخته میشه …
پس مینویسم …
من یکسال و نیم بعد از ازدواجم افسرده شدم …
بهونه میگرفتم …
گریه میکردم …
زندگی رو به خودم و به همسرم تلخ کرده بودم …
چون تو مدار ناخواسته هام بودم …
مخواستم همه رو تغییر بدم …
همه رو طبق نظر خودم اونجور که من میگم زندگی کنن …
خب حالم بد بود …ماه ها من موندم تو حال بد …
حسادت هایی که برای خودم ایجاد کرده بودم اذیتم میکرد …
آخه من فردی نبودم که حسودی کنم به کسی …
حرف دیگران برام مهم نبود …
از کسی این رفتار بد رو گرفته بودم …
گذاشته بودم که این عادت بد حسادت کردن و مهم بودن نظر دیگران و حساس بودن خودشو به من بده که بشه افکار و رفتار غالب من … بشه جزئی از شخصیت من …
روز ها ، ماه ها گذشت و من حالم بود …
این حال بد یکسالو نیم تبدیل شد به افسردگی …
دیگ خدا هم صدامو نمیشنید …
منم صدای خدا رو نمیشنیدم …
وقتی فایل استاد رو گوش دادم گفت که خدا هم گفته حتی با من درمورد غمت صحبت نکن …
بدنم یخ کرد …
حال عجیبی دارم …
صدای استاد داره تو گوشم هی تکرار میشه …
همش با خودم تکرار میکنم شاد باش ، شاد باش ، شاد باش ، شاد باش …
راضیه هیچ چیز ارزش اینو نداره که ناراحتت کنه …
یه متنی یادم اومد که نوشته بود وقتی یچیزی ناراحت یت عصبیت میکنه با خودت فکر کنه که آیا ارزششو داره که بخاطرش ناراحت بشی ؟
فکر کن ببین تاثیرش تو 2 سال و 5 سال و 10 سال آیندت چی میتونه باشه !!!!
خب باز هم با این جمله من دوباره اخلاقی که قدیم داشتم رو پیدا کردم با خودم که صحبت کردم متوجه شدم که من بیخیال بودم …به چاری ناراحت نمیشدم یا چیزی منو عصبی نمیکرد چون برام هیچ چیز مهم نبود …
تو حاشیه نبود …
میخنندیدم … برای خودم وقت میزاشتم … برای خودم احترام و ارزش قائل بودم …
همیشه هم اتفاقات خوب برام میوفتاد …
خاستم که تغییر کنم …
موندم پای خواستنم …
هدایت شدم …
رفته رفته به خودم به روحم رسیدگی کردم …
دوباره بعد از یکسل که این فایل استاد رو شنیدم دگ برام اون جمله تکرار شد و وقتی یاد مافتاد تصمیم گرفتم که مثل قدیثم چیزی برام مهم نباشه در عین حالی که به دیگران احترام میزارم ولی اجازه ندم به خودم که حرفاشون منو اذیت کنه یا روم تاثیر بزار …
برام کار راحتیه چون قبلا بودم و ذهنم مقاومتی نداره …
یکم چموش هست ….
ذهنم رو میگم …
ولی میتونم کنترلش کنم …
چون قبلا این رفتارها که شاد باشم ، حرف اطرافیانم برام مهم نباشه ، به دیگران احترام بزارم ، نزارم چیزی منو ناراحت یا عصبی کنه رو داشتم …
باز هم میتونم ذهنم رو کنترل کنم رو این موضوع …
میدونم که از پسش برمیام …
به قول یه بنده خدایی … من شیوه خودمو دارم …
.
.
.
.
.
.
.
دوستتون دارم … موفق باشید …