آنچه از سفر به لاس وگاس آموختم - صفحه 87 (به ترتیب امتیاز)

1025 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیدمصطفی میردهقان گفته:
    مدت عضویت: 1893 روز

    سلام

    تصاویرزیبای پشت سرتون استادمنومدتی محو

    خوش کرده بود

    خوشبحالت

    لازمه من بازفایل روگوش کنم وببینم

    ولی یه باوری به من داده شده بود واین باوردرمن هنوز بوده وهست وتایه موردی پیش می آمدسریع احساس گناه داشتم که شایدپوله حلال نیست

    وتواین فایل که شماصحبت کردی یه افرادی اینجور برنامه هایی دارن ذهنم گفت خوب پولشون حلال نیست ودرراه نادرست خرج میشه

    ولی فکرکنم همش هم به این دلیل نیست ولازمه به فایلهای شماگوش بدم ببینم چی گفتید

    هرچنددرموردسرقت پیکانتون گفتید چیزهایی که بهتون داده شده بود رواز ماشینتون دزدیدن

    وباورها هم خیلی مهمه چون طرف ساعتها زحمت میکشه ولی شب نون نداره بخوره ودرآمدش کمه

    هرچندتواون موردهم گفته شده ازکارت ندزد

    ولی چی میشه یه افرادی لیاقت دارن یه همچین جاهایی برن وپول خرج کنن ولی نادرست

    چون خدادروجودشون نیست

    چون خودخدا گفته هرکه هرچی بخوادمیدم وجاله یکی 2روزمیره واحساسش میگه اینجاجای من نیست

    ویکی آرزوبره ونمیتونه بره ویکی میره میخوادچندروزبیشتربمونه نمیتونه وباحال بداونجاروترک میکنه

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    وحید پورتقویان گفته:
    مدت عضویت: 1813 روز

    سلام و صد سلام من پارسال تو دام شرطبندی افتادم ولی به لطف پروردگار نجات پیدا کردم اون موقع خیلی ناراحت شدم ولی الان میگم خدایا بی نهایت شکرت نجاتم دادی و الان طبق قانون تکامل همه چیز زندگیم داره پبشرفت میکنه و من بی نهایت از این پیشرفت های تکاملی لذت میبرم سپاس بی نهایت از پروردگار و سپاس فراوان از اقای عباس منش و خانوم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    منا و امید گفته:
    مدت عضویت: 1600 روز

    سلاممم خدمت همه دوستان هم فرکانسی

    بازم یه فایل ارزشمند دیگه

    شانس

    چیزیی که ۹۹درصد جامعه بهش اعتقاد دارن

    اگر کسی به ثروت با موفقیتی برسه میگن فلانی شانس داشت

    از زندگی‌خودم بگم و تجربه از این کلمه

    من از وقتی دانشگاه قبول شدم خوب چون رشته م تو ایران که همه چی تفکیک جنستی داره رشته منم بیشتر برای اقایون مناسبه به دیدگاه جامعه

    از بس گفتن این رشته چیه برای مردا خوبه و برای خانم کار نداره و مگر اینکه شانس بیاری یا پارتی داشته باشی تا بتونی کار کنی

    کم‌کم خودمم زده شدم و چون باور کم شانس بودن از قبل داشتم دیگه گفتم فقط تموم کنم و برای ارشد تغیر رشته بدم

    این تغیر رشته همون لاس وگلاس من بوده که با عامل بیرونی خواستم به موفقیت برسم 🤐

    همه میدونیم اسما کشور اسلامی داریم ولی ۹۹/۹۹درصد خدارو نشناختیم

    بهش اعتماد و توکل نداریم

    اگر داشتیم چیزی به اسم شانس رو قبول نداشتیم

    حرف استاد یادم میاد که ما خدارو انسانی بزرگ تر و قدرتمندتر از خودمون میدونیم

    فکر میکنیم خدا درگیر احساسات میشه و یه سری رو خوشبخت میکنه یه سری رو بدبخت

    اگه این باور که خدا خالق احساساته و درگیرش نمیشه و به تنها چیزی که جواب میده فرکانسهای ارسالی ماست برسیم میدونیم که خودمون هستیم که زندگیمون رو چه بد چه خوب خلق میکنیم

    دیگه درگیر شانس و اقبال و چشم‌زخم و…. نمیشیم

    منم قبلا دوست داشتم یه شبه ثروتمند بشم به موفقیت های بزرگ برسم ولی الان و از وقتی با استاد اشنا شدم فهمیدم هرچیزی باید تکاملش رو طی کنه و من فقط باید روی باورهام کار‌کنم بعد همه چی خود به خود اتفاق میافته(عاشق این خودبه خود اتفاق افتادنم میدونین همیشه به ما خوروندن که برای رسیدن به هرچیزی باید پدرت در بیاد تازه اگه اون تلاش فیزیکی هم جواب بده

    ولی الان که میفهمم با درست شدن باورهام همه چی اسان تر به دست میاد خیالم راحته

    دیگه عجله نمیکنم مث قبلا دیگه به خواسته هام‌نمیچسبم

    منم یه جاهای مغلوب نجواهای ذهنم میشم ولی مث قبل نه

    زودتر میفهمم این نجواها کار شیطانه و سعی میکنم به احساس خوب برسم

    از زمان اشنای با استاد و بیشتر از شروع سفرنامه زندگیم تغیراتی مثبتی کرده شکر خدا😍 با توکل به خدا و کار کردن روی خودم میدونم بهترم میشه و به اونچه ها میخوام میرسم)

    درپناه ایزدمنان شاد و سالم و ثروتمند و سعادتمند باشید 😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    MM گفته:
    مدت عضویت: 1633 روز

    سلام به استادعزیزومریم جون

    خداراشکرکه باشمااشناشدم ودرواقع درمدارشماقرارگرفتم قبلها خیلی ازکلمه شانس استفاده می کردم اماباآشنای بافایلهای شماوبخصوص دیدن این فایل به باوربیشتردست یافتم که فقط خودمان وباورها وفرکانس های که می فرستیم سرنوشتمان را می سازد خدایا به خاطر این آگاهی سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    فرزانه دستوریان گفته:
    مدت عضویت: 2258 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سپاس خدایی رو که که ثروت ونعمتش بی انتهاست

    سپاس خداییرو که همه آدم ها به یک اندازه بهش دسترسی داریم

    ردپای من در روز 12ام سفرتحول زندگیم:

    هیچ عامل بیرونینمیتونه حال مارو خوب کنه نهایشتش چند ساعت یا یه شب

    ما برای اینکه به هرچیزی رو بخوایم داشته باشیم باید به حال خوب برسیم واین حال خوب رو با تغییر نگرش وزاویهدیدمون به مسائل با باور کردن خدا وبی نهایت نعمتش ودیدن داشته های همین الانمون وسپاسگزاربودن براشون ودیدن وصحبت کردن وتوجه به زیبایی های زندگیمون به این حال خوبه برسیم وبعدش به راحتی ظرفمون بزرگ میشه وکم کم وخودبه خودی نعمت های بیشتری رو دریافت میکنیم .

    ما برای اینکه به خواسته هامون برسه باید درونن بزرگ شیم برای دریافتشون وگرنه همین الان اون نعمت ها برام فراهم شده فقط من باید آماده دریافت بشم واونم با تغییر درون خودم شخصیتم اتفاق میفته .نه شانس یا هر عامل بیرونی .

    بینهایت سپاسگزارم خداجون با تمام وجودم متشکرم که بهم فرصتدادی در این پله باشموکامنتم رو بنویسم که بهتر قوانین رو درک کنم بینهایت بابت وجود این دست های مهربونت سپاسگزارم

    خانم شایسته واستاد عزیز بینهایت سپاسگزارم بینهایت.

    خداجون سپاسگزارم که از قبل مرا لایق بی نهایت نعمتت دونستی وبرام فراهم کردی ومعذرت میخوام که مانع بروی این نعمت ها قرار دادم . سپاسگزارم که بیشتر از من دوست داری من به خواسته هام برسم . بینهایت دوستتدارم.

    با تمام وجودم سپاسگزارم برای این همه تنوع رنگ وظاهر جسم ما آدم ها که خلق کردی و خودت رو از طریق این جسم ها تجربه میکنی بینهایت سپاسگزارم بابت این همه تنوع وزیبایی.

    بینهایت مچکرم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    سمیه اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1877 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام به مریم جان عزیز و سپاس از راه اندازی این سفرو استاد عزیز و دستان خدا

    روز دوازدهم سفر نامه

    و باز هم عزت نفس و پیدا کردن خوشبختی در بیرون از خودمان و قبول نکردن مسئولیت زندگیمون و باور نداشتن اینکه ما خالق زندگیمون هستیم باور عدم لیاقت

    من قبل از گوش دادن این فایل امروز در رابطه با شانس فکر میکردم که اگه ما با درون خودمون هماهنگ باشیم همه چی خود به خود برامون پیش میاد که از نظر دیگران و شاید خودمون البته زمانی که با قانون آشنا نبودم شانس هست،ولی وقتی می‌پذیریم و باور میکنیم که این افکار ماست که زندگی مارو خلق میکنه شانس معنی نداره این ماهستیم که اگه با خودمون در صلح باشیم و هماهنگ شادی واقعی رو احساس می‌کنیم حتی با رفتن پارک و لذت بردن از زیباییها از یه جای معمولی به فکر دیدن خوبی ها و زیبایی ها هستیم

    من تازه کم‌کم داره یخ ذهنم باز میشه که میشه یه‌جور دیگه هم فکر کرد ولی تا رسیدن به باور که یک شبه درست نمیشه و احتیاج به کار داره راه زیادی دارم ولی خوشحالم که اتفاقا امروز فکر میکردم چقدر انسانهای کمی قوانین رو درک می‌کنند و یا حتی میشنوند و ۹۰و خوردهای حتی دوست ندارن بشنوند چه برسه به درک و من چقدر خوشحالم که توی این‌مسیرم و تمام تلاشم رو میکنم برای درکش و عمل به این آموزه ها،خدارو هزار هزاران بار شکر که در مسیری که نقشه راه رو به من میده حرکت میکنم و ایمانم هر روز بیشتر میشه حالم هر روز بهتر میشه نشانه ها رو میبینم و باور میکنم که درسته،این خدایی که دارم میشناسم چقدر بزرگه بخشنده ست و ثروتمنده و مهربان و مثل نور خورشید همیشه میتابه و این منم که با باورهام این نور رو از خودم دریغ میکنم،این نوشته خودش داره میاد با حس و حال خوب و رضایت خداروشکرخداروشکر من امید به خداست

    سپاسگزارم از امروز این سفر پر برکت و این آگاهی که باید روی خودمون در هر لحظه کار کنیم و ثابت قدم باشیم تا نتایج از راه برسه

    از این سایت پر برکت و ارزشمندتان سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    فاطمه پاکزاد گفته:
    مدت عضویت: 1850 روز

    بنام الله یکتا

    به لطف خدا روز ۱۲ ام سفرنامه 🤲🏼😍

    از استاد عزیزم سپاسگزارم و به خانم شایسته هم خداقوت میگم

    دقیقا من جزو اون افراد خیلی کمم که خیلی تلاش کردم رو تغییر زاویه دید و عوض کردن اگاهانه کانون توجهم وقتی حسم بد میشه

    به خودم افتخار میکنم

    الان دیگه به ساعت نمیکشه سریع قانونو یاداوری میکنم و الکی الکی میخندم و میگم هیچیو جدی نگیر فاطمه اینجا یه بازیه و بایذ با قانوناش جلو بری

    تلنگر خوبی بود برای امروزم ک کمی حسم بد شد

    الهی شکرت😍🤲🏼♥️

    اینم از ردپای دوازدهم💙

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    اعظم عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3265 روز

    با سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام به دوستان همفرکانسیم

    روز دوازدهم

    امشب بعد از سالها تلاش برای تغییر خودم تازه به خود آمدم دیدم که باورم نسبت به خدا توحیدی نیست حدود ۵_۶ سال است که استاد را می شناسم بارها این راه را ادامه دادم اما نصفه کاره گذاشتم تا اینکه سال ۹۹ اتفاقی برایم افتاد اتفاقی که شاید باورش برای خیلی ها سخت باشد اما من چوب ندانم کاریهای خودم را خوردم درخواستهای اشتباهم باعث شد تا به خودم بیایم بارها و بارها از زبان استاد شنیدم که نباید به حاشیه بروم اما من رفتم و ناراحتیش را کشیدم و حتی نتوانستم برای کسی توضیح دهم که چه اتفاقی برایم افتاده بماند.

    بعد از این اتفاق کار کردن روی خودم واقعا سخت بود منی که قبلا با تنبلی روی خودم کار می کردم خیلی دلم می خواست که با عشق باورسازی کنم اما واقعا سخت بود

    خداوند در آن روزها دستم را گرفت با اینکه اسم خداوند که می آمد از ترس داد میزدم اما او مرا رها نکرد.

    با الهام خداوند و به یاری او کاری در بیرون از خانه پیدا کردم هم برایم تجربه خوبی بود و هم سرم گرم می شد هر فرصتی که بدست می آوردم باورسازی و سپاسگزاری می کردم.

    تا اینکه بعد از عید حالم بهتر از قبل شد تو خونه ماندم و آرام آرام این راه را ادامه دادم در طول این مدت شیطان خیلی سعی کرد که مرا از راه به در کند اما من ایستادگی کردم

    بعد از چند وقت متوجه شدم منی که باورسازی هایم بیشتر از یکی دو ماه طول نمیکشید حالا دو ماه و نیم هست که پی در پی شده.فهمیدم بخاطر این است که روی عزت نفسم کار می کنم خیلی خوشحال بودم تازه دنیا برایم زیباتر شده بود گاهی اوقات نجواها خیلی کم می شد اما هنوز حس خوب و آرامش نبود. چند شب پیش نصفه شب از خواب بیدار شدم نجواهای ذهنم آنقدر زیاد بود که یک لحظه به خودم آمدم و گفتم مرد نیستم اگر کار روی عزت نفسم را ادامه ندهم.

    و امروز عصر با اینکه روی خودم کار کرده بودم اما حال عجیبی داشتم نمیدانستم چه شده. تا اینکه امشب با آمدن مهمان به خانه مان حالم انقدر خوب شد که باورش برایم خیلی سخت بود. درسته که حالم خیلی خوب بود اما من اصلا خوشحال نبودم.

    حال خوب من فقط بخاطر مهمانی بود که آمده بود.

    انقدر ناراحت شدم که دیگه برای هیچ چیز خوشحال نمی شدم

    تقریبا داشتم از باورهای خودم که خودم بوجود آورده بودم نا امید می شدم تا اینکه این فایل را دیدم

    از حرفهای استاد تازه فهمیدم که باورم به خداوند در من کم شده.

    و بعد کامنت خانم شب خیز و آریانا را خواندم آنقدر نوشته هایشان وصف حال من بود که بارها و بارها خواندم.

    گریه کردم از ته دل.

    خدایا تو دست مرا گرفتی هر روز یکی از این فایل ها را به من نشان دادی و حالا امشب …

    از متن هایی که خواندم دوباره امیدوار شدم

    نوشته خانم لیلا شب خیز :

    با عشق تمرین کن نشانه ها می آیند ، پشت سر هم و پی در پی آیات الهی بزرگتری را می بینی ، امتحان کن ، شاید در ابتدا مثل قرص جوشان در لیوان آب همه چیز خراب شود ، نگران نباش مومن ابتدا مانند کوه فرو می ریزد ، این ها همه مقاومت های منفی است ایمان داشته باشی زیاد دوام نمی آورد

    نوشته آریانا :

    فقط ایمانتو حفظ کن و ادامه بده و سپاسگزار باش چون در حال حاضر چیز های که داری واقعا قابل شکر هستند همین دست این بدن سالم قلب که هر روز میتپه برای تو برای اینکه به رویاهات برسی و به دستشون بیاری اینکه چشم داری و میتونی ببینی پس ادامه بده و بدون توی مسیر درستی هستی مسیر ایمان به خدا و ارامش و توکل به اون حتما مسیر درستی هست پس فقط برای خوب کردن حال خودت از خودت کمک بگیر نه دوست نه فامیل نه خاله عمه فقط خودت و خدای خودت و بدون وقتی به حدی برسی که به هیچ کس برای خوب کردن حال خودت نیاز نداشته باشی میتونی زود تر به حال خوب برسی.

    سپاسگزارم از این عزیزان که متن های به این نابی رو نوشته اند.

    خوشحالم که باز هم ادامه میدم

    خدایا شکرت

    ۱۴۰۰/۲/۱۲

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    زینب عبیداوی گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    بنام خدایی که برای بنده هاش کافیه

    من قبلا آدم وابسته ای بودم

    به گذشته به خاطرات خوب و بد گذشته وابسته بودم

    دو بار تو رابطه ی عاطفی بودم و حتی یکی از روابط به عقد رسید و فقط یک هفته قبل از تاریخ عروسی به شکل غیر قابل باوری و به دلیلی که فکرشم نمیکردم( دلیل کاملا بچگانه و پیش پا افتاده) بهم خورد

    که هر دو‌ رابطه بخاطر وابستگیه من و منفی بافیهام و حال بدم بهم خورد

    من مدام فرکانس بد میفرستادم و حتی خودمو لایق عشق و‌ ازدواج با همچین افرادی نمیدیدم و در نهایت نتایج بدی هم بدست آوردم

    اما همین شکست ها نقطه ی عطف زندگیه من شد

    من با استاد آشنا شدم و متوجه شدم نه طلسم شده بودم نه چشم زخم بوده و نه بخاطر بدخواهی و سنگ پرانیه دیگران این اتفاقات برام افتاده بود

    بلکه مقصر خودم بودم که بد بین بودم فرکانس منفی میفرستادم چشم و هم چشمی داشتم

    و از همه مهمتر حالم خوب نبود خودمو دوست نداشتم اصلا برای خودم ارزش قایل نبودم

    جلوی مردم با غرور راه میرفتم ولی تو‌خلوت خودم مدام اشتباهات گذشته امو تو سر خودم میکوبیدم خیلی خودمو سرزنش میکردم

    به لطف الله تو مسیر هدایت قرار گرفتم

    خودمو بخشیدم شروع کردم به دوست داشتن خودم مرتب و تمیز جلوی آینه میرم و قربون صدقه ی خودم میرم

    به پوستم به پوششم به خوراکم خیلی میرسم

    به خودم احترام میزارم

    الان حتی بقیه رو هم دوست دارم و روابطم خیلی خوب شده

    آرامش دارم و خودمو لایق احترام و عشق و رفاه و خوشبختی میدونم

    هنوز ترمزای زیادی دارم

    اما میدونم که همه چیز باید مراحل تکاملش رو طی کنه

    من کم کم نه یک شبه میتونم ترمزهامو شناسایی کنم ‌ و پامو از روشون بردارم و گاز بدم

    و خدا رو هزاران بار نه بلکه بی نهایت شکر که هدایت شدم به این سفر زیبا و پر برکت و پر محتوا

    خیلی نرم و آهسته دارم طی این سفر تغییر میکنم

    خدایا شکرت شده تکه کلامم و واقعا هر نعمتی رو میبینم یا نعمت جدیدی بهم داده میشه اولین کلامم خدایا شکرت هست

    چند روز پیش سرکار کولر اتاقم خراب بود و اومدن درستش کردن و یه چندتا مسئله ی دیگه هم حل و برطرف شد و من ناخودآگاه خدا رو با صدای بلند شکر میکردم

    وقتی متوجه شکر گذاری ناخودآگاهم شدم که همکارم بهم‌زل زده بود و همراهم خدا رو شکر میکرد

    اون لحظه به خودم گفتم زینب ببین سریال زندگی در بهشت با تو چه‌کرده که صدای پرنده رو میشنوی میگی خدایا شکر

    تو مسیر گل میبینی خدا رو بخاطرش شکر میکنی

    هر روز مسیر تکراری رو میری اما هر بار زیبایی هاش برات زیباست و شکر میکنی

    من از این سایت و از این سفر گنج بزرگی کسب کردم

    درسهای ارزشمندی یاد گرفتم

    یادگرفتم به خواسته ام نچسبم

    یاد گرفتم رو خدا و فقط رو خدا خیلی حساب کنم

    و خیالم راحت باشه

    یاد گرفتم خوش بین باشم

    یاد گرفتم درخواست کنم هم از خدا و هم بندهای خدا

    و یاد گرفتم که برای رسیدن به آرزوهام خودم کافی ام

    نیاز به حضور کس خاصی نیست

    وجود خودم و خدای درونم کافیه

    یاد گرفتم قناعت کنم نعمت هایی که دارم رو ببینم با چیزایی که دارم حال خودمو خوب کنم

    و دنبال حال خوب تو عوامل خارجی نگردم

    قبلا فکر میکردم با خرید کردن حالم خوب میشه میرفتم بازار و کلی پول خرج میکردم و فقط در حد چند ساعت به احساس خوبه کاذب میرسیدم

    و بعد از اون فقط سرزنش و ندامت برام میموند از اینکه پولامو برای چیزای بیهوده خرج کردم

    اما خدا رو شکر که وارد این مسیر شدم

    الان خدا رو کنار خودم ‌ و درون خودم حس میکنم و دیگه موقع دعا و مناجات رو به آسمون تو افق دنبال خدا نمیگردم بلکه چشمامو میبندم و به قلبم توجه میکنم و میدونم خدا همونجاست و حتی از اونجا هم نزدیکتر اونقدر نزدیک که نمیدونم خدا درونه منه یا من درون خدام مثل حبابی که من داخلش قرار گرفته باشم به همون شکل توسط خدا احاطه شدم

    خدا جونم الان هر وقت حالم به دلایل مختلف بد میشه سریع کانون توجهم رو عوض میکنم چون متوجه شدم که من با فرکانسهام خلق میکنم زندگیمو لحظه به لحظه

    وقتی ناراحت میشم به خودم میگم خدا هست بزرگه ناراحت نباش

    حتما خیری تو این اتفاق هست

    بخودم میگم نکته ی مثبت این اتفاق رو پیدا کن

    از خودم سوالات مثبت میپرسم و جوابهای مثبت هم تو ذهنم براش پیدا میکنم

    از شما یاد گرفتم که باورها همیشه تعیین کننده هستن و باورهان که پیروز میشن

    پس باورسازی مثبت رو تمرین کردم

    از چه طریق؟ جوابشو از کلام شما پیدا کردم

    از طریق تصدیق و تحسین نشونه ها

    تا باور کنم که شدنیه

    هر وقت چیزی رو باور کردم رسیدن بهش آسون میشه

    درسای خیلی زیادی از شما گرفتم و ازتون ممنونم که دست خدا هستین برای من

    سپاس خدایی را که مهر و لطف و‌هدایتش رو از راههای مختلف و‌از طریق مخلوقاتش به من و همه ی انسانها ارزانی کرده

    عاشقتم خدا جونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    صادق کیانی گفته:
    مدت عضویت: 2703 روز

    سلام به همه دوستان

    روز دوازدهم از سفرنامه من و فایلی که خیلی چیزها را به یادم آورد،اون زندگی که توی نتورکی که از پایه اشتباه بود را به باد دادم،یک کارگاه صنایع دستی با ۳۰ نفر شاگرد را تعطیل کردم که برم سریع ثروتمند بشم توی اول جوانی،همه چیزم رفت خیلی تفکرات زیبا اومد ولی از نظر مالی همه چیزم رفت و بعد به دنبال جبران کردن اون خسارات توی خرید و فروش و تجارت با پول مردم و پول‌هایی که ازم خورده شد و بدهی روی بدهی حتی تا همین الان،زندان رفتن و زندگی توی بدترین شرایط ممکن،خیلی قضیش مفصله،دیگه بعد از قضیه نتورک حرص و طمعم برای زود پولدار شدن فروکش کرد ولی باز هم قانون تکامل را نفهمیدم تا همین چند روز پیش،وقتی که هیچ روشنایی برام وجود نداشت ولی ایمانم را از دست ندادم توی یک شب انگار خدا خواسته این همه سال زندگیم را بهم داد،یه ایده،و این چند روز روی هوا دارم زندگی میکنم،است از چشمام سرازیره،که چطور الان توی این زمان از زندگیم بعد از مدتها دویدن درها باز شد و همه چیز عوض شد،واقعا ایمان پیدا کردم به این حرف استاد که حتما باید تکامل طی بشه،من با معجزه خدا یه پولی بهم رسید و قدم اول از دوره دوازده قدم را خریدم و به نظرم این دوره کل زندگی من را شکل بخشید

    خدایا شکرت،خیلی راه دارم برای رفتن کمکم کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت