درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2

  • چه می‌شود که ذهن، رسیدن به یک خواسته را سخت و پیچیده می‌کند، و چه می‌شود که همان ذهن، رسیدن به یک خواسته را ساده و آسان؟
  • چه می‌شود که فرد ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است، و چه می‌شود که توجه یک فرد، معطوف به یافتن نکات مثبت در هر موقعیت می‌شود؟
  • چه می‌شود که بعضی از آدم‌ها خوش‌شانس هستند و مرتباً فرصت‌ها و نعمت‌ها را حتی از دل هیچ جذب می‌کنند، و چه می‌شود که بعضی‌ها آن‌قدر بدشانس‌اند که بدترین سناریوی ممکن برایشان رقم می‌خورد؟

در این فایل، استاد عباس منش با مثال‌های ملموس، این اصل اساسی را در خلق اتفاقات زندگی توضیح می‌دهد که:
اگر ذهن، آگاهانه برای باورهای قدرتمندکننده، انتظارات مثبت، و پیش‌فرض‌های سازنده تربیت نشود، این ذهنِ رهاشده، به‌صورت خودکار خود را برای اتفاقات منفی، انتظارات بدبینانه، و باورهای محدودکننده آماده می‌کند. در نتیجه، مسیری عصبی در ذهن شکل می‌گیرد که ناخودآگاه، تمایل به تقویت مومنتوم منفی دارد.

به همین دلیل، فردی که ذهنیت منفی دارد، اصولاً با مواجه‌شدن با هر تضاد یا چالشی، تمایل دارد بلافاصله بدترین سناریوی ممکن را از آن اتفاق برداشت کند…

همین مسیر عصبی در ذهن، سبب می‌شود که وقتی فرد هدفی مشخص می‌کند و برای آن قدم برمی‌دارد، ذهنش به جای تمرکز بر ایده‌ها، فرصت‌ها و راهکارها، بر یافتن موانع احتمالی متمرکز شود. در نتیجه، مسیری که اصولاً آسان بود، تبدیل به یک مسیر ناهموار می‌شود و فرد را از یک مانع به مانع بعدی می‌کشاند، تا جایی که عطای خواسته را به لقایش می‌بخشد و مسیر را نیمه‌کاره رها می‌کند.

در دوره “هم‌جهت با جریان خداوند”، استاد عباس منش برای حل ریشه‌ای مسئله‌ی خواسته‌های به‌ثمر‌نرسیده، به سرچشمه‌ی اصلی بازمی‌گردد: یعنی ایجاد باورهای مرجع که ذهن را به‌طور خودکار به سمت افکار تقویت‌کننده‌ی مومنتوم مثبت سوق می‌دهند.

آگاهی‌ها و تمرینات این دوره، مسیری عصبی جدید در ذهن دانشجو ایجاد می‌کنند، به گونه‌ای که ذهن او به‌طور خودکار به سمت انتظارات مثبت متمایل می‌شود. در نتیجه، به طور خودکار، قدرت ذهن در خلق خواسته ها، در خدمت خواسته ها و اهداف دانشجو قرار می گیرد و از هموارترین مسیر، بیشترین ثمرات حاصل می شود.

این فایل را با دقت گوش دهید، نکته برداری کنید. سپس درس هایی که گرفته اید یا تجربیاتی که در این زمینه دارید  را در بخش نظرات این فایل با ما به اشتراک بگذارید.

منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.


مطالعه اطلاعات کامل درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند» 


درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1

درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

247 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی میرفخررجایی» در این صفحه: 7
  1. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    به نام الله بخشنده و بخشایشگر

    خدارو شکر میکنم که این روز فوق‌العاده رو بهم هدیه داده

    دیروز دوباره میکسی که از این 4 تا فایل درست کردم رو با یک صدای فرکانسی زیرش،

    گوش کردم

    و نمی‌دونم چطور بگم

    خیلی این 4 تا فایل تاثیر گذاره برای من

    و هر بار با شنیدنش خندم میگیره گریم میگیره فکر میکنم تجسم میکنم لذت میبرم

    و کلی احساس باحال و خوب رو موقع شنیدنش تجربه میکنم

    چیزی که سخن گفت بیام بنویسم که البته دیروز بود

    و الان فرصتش شد که بیام بنویسم

    و الان هم تقریبا نیم ساعتی بود که غرق تجسم خواسته هام بودم

    و یک هو رسیدم به این فکر که اصلا دوست ندارم به کسی پیفرضی در مورد چیزی بدم و بیشتر دوست دارم الهام ببخشم و کمک کنم خودشون هم فکر کنن و به نتیجه گیری برسن

    کاری که دقیقا استاد با ما میکنه

    و خیلی از مواقع دلیل و منطق و فکت میاره و چیزیه که در موردش فکر کرده تعقل کرده و بهش رسیده و با این حال باز هم مارو تشویق می‌کنه به فکر کردن و نوشتن تحربیاتمون و چیزهایی که از درون تک تک هر کدوم از ما بیرون میاد

    من خودم این شیوه ی آموزش رو خیلی خیلی تو این لحظه میپسندم

    چون حس میکنم این یک رفتار خدای گونست

    یک نگاه خدای گونه پستشه

    که هیچ درست و غلطی نداره

    و هر کدوم از ما میتونیم به جواب و درک صحیح خودمون برسیم

    که قطعا در مرتبه ی آگاهی کیهانی

    آگاهی هایی هست که به زندگی ما به خوشبختی ما به سعادت ما کمک می‌کنه و مخالف این موضوع که ساخته و پرداخته ی ذهن هست مارو به رنجو سختی میندازه،

    ،

    حالا بهم الهام شد که بیام بنویسم که تو چه مواردی بر خلاف جامعه و اطرافیانم فکر کردم و با پیشفرض دیگه ای زندگیم روکارم رو ورزشمو ادامه دادم و به نتیجه رسیدم:

    میدونین توی تمامی مواردی که من به خواسته ای رسیدم که بقیه میگفتن نمیشه یا سخته یا هرچی

    من ایمان رو میبینم

    یعنی یک ایمانی که باعث میشد من بتونم ادامه بدم و به نتیجه ی رسیدن به خواستم فکر کنم

    ،

    من یادم میاد همیشه توی کسبو کار پدرم

    از بچگی

    با پیش فرض امید واری ادامه میدادم با اینکه خیلی از مواقع صحبت های نگران کننده از پدرم می‌شنیدم

    اما همیشه در من یک امید واری بود یک ایمانی بود به اینکه شرایط بهتر میشه مشتری هامون بیشتر میشن سفارشتتمون بیشتر میشه

    البته خب چون من مثلا در مواردی همین رو تجربه کرده بودم

    اون موقع هایی که حالا به خاطر باورهای پدرم و ترس‌هایی که احتمالا سراغش میومد از طریق اخبار رسانه دوست و غیره و پدرمنم کسیه که واقعا کنجکاوه تو همه چی ببینه کجا چه اتفاقی افتاده و کی چیکار کرده و چی شده ،

    و خب به خاطر همین ها بالا پایین زیاد بوده

    اما من اون موارد ی که اتفاقات خیلی خوب میفتاد خیلی به من انگیزه میداد و دوست داشتم همیشه اونطوری باشه و همیشه هم در نهایت اون اتفاق خوبه که من توی ذهنم میساختم رخ میداد،

    اما بود ترین حالتش که خیلی برای خودم عمیق بود

    زمانی بود که بعد از سربازی طی یک اتفاقاتی کل سیستم یه جورایی افتاد دست من

    و من هم با همون ایمان همیشگیم و توکل به خدا و باور اینکه میشود ، شروع کردم و اینقدر با خودم گفتم و گوی های امید وار کننده میکردم و توکل داشتم که بالاخره اتفاق قشنگا شروع کرد به رخ دادن

    و اون چیزی که همیشه تو وجودم میخواست رو بعد از یک سال تجربه کردم یعنی من دوست داشتم همییییشه کار داشته باشیم سفارش داشته باشیم سرمون شلوغه باشه و کلی مشتری داشته باشیم

    و همیشه هم این موضوع باشه و به سمت بهتر و بهتر شدن بره و اینو فهمیدم که از شخصیت رهبر گونه ی من بوده،

    و ما به جایی رسیدیم که تمام آنچه که خودمونو همیشه لایقش میدونستم تجربه کردم اینقدر سفارش داشتیم که واقعا سفارشات بعدی رو باید برای 6 ماه دیگه قول می‌دادیم

    و من توی تموم اون لحظات وقتی الان به اون موقع نگاه میکنم میبینم همش ایمان بوده

    و شکر خدا تو زمانی بود که من خیلی به خدای خودم وصل بودم حال اون موقع نیمدوسنتم که خداوند با این دقت کار می‌کنه ، ولی همون قرآن خوندن های هر روزه ی من ،اون نماز خواندن های سر وقت من، منو پر میکرد از ایمان، از توکل ، و واقعا هم درخواست میکردم صحبت میکردم با خدا،

    اما خودش شاهده اصلاااا درک الانم رو نسبت بهش نداشتم

    یعنی یه جورایی شانسی و بگیر نگیر دار باهاش حرف میزدم یا مثلا حتی خیلی از مواقع باهاش طارف میکردم و مثلا روم نمیشد بهش بگم یک میلیارد فروش امروز بهم بده بیشتر از فرعیات میرفتم باهاش جلو که خدای نکرده حرف پول نزده باشم که یه وقت خدا نگه ببین منو برای پول میخواد !!!!!

    و با این حال این طرفند کار میداد و هر روز رزقو روزی و برکت بیشتری میومد توی کسب و کارمون و زندگیمون و حالا هم ماشین خوب شکر خدا خریدم هم خونه و …

    و الان که بهش نگاه میکنم اون ایمان و اون باورهای من که دوست داشتم تجربشون کنم باعث شد من به اون خواسته برسم،

    در صورتی که تا قبلش که من مسئولیت کل داستان رو نداشتم اوضاع همون بالا پایینه بود و حتی خیلی بیریخت تر،

    خلاصه اون تجربه و اون اتفاق خیلی اعتماد به نفس منو بالا برد ،

    ،

    من با پیشفرض مثبت رفتم سربازی و کلییییی اتفاق خوب تجربه کردم ،

    باز هم وقتی برمی‌گردم و میبینم ، اون ایمان و اون توکل و اون احساس لیاقت باعث شده بود که من در تمام لحظات خدمتم تجارب خوبی رو کسب کنم ،

    من با پیشفرض مثبت اومدم تهران و همه چیز به نفع من بود ، حتی داور ها وسط رینگ مسابقه با من حرف میزدن و از من طرفداری میکردن در این حد

    ،

    من خیلییییییی روابط برام لذت بخش برای همین از همون روز اول آشنایی با استاد با پیشفرض مثبت پیش آدم ها میرفتم و به آدم ها نگاه میکردم و با آدم ها ارتباط برقرار میکردم و هر بار هی نتیجه بهتر و بهتر و بهتر شد و الان یه جورایی توی ذهنم این موضوع ثابت شده با اینکه می‌دونم بازهم هر روز باید روش کار کنم

    اما وااااقعا من فقط زیبایی تو آدم ها میبینم و حالا به محض اینکه رفتاری مخالف باورها و عقایدم میبینم سعی میکنم ایگنورش کنم نادیدش بگیرم یا همون اعراض کنم ،

    ،

    من با پیشفرض فراوانی به دنبال انبار بهتر و نزدیکتر و ارزان تر گشتم و خداوند هدایت کرد و پیدا شد خیلی راحت و زود

    با توجه به اینکه پدرم مثل همیشه دم از کمبود و اوضاع بد میزد

    ،

    من با پیشفرض مثبت کلیییی درخواست دادم به آدمهای مختلف تو شرایط مختلف و همیشه نتیجه اونجوری شده که من میخواستم

    ،

    مثلا با پیشفرض مثبت و ایمانی که از کارهای قلبی برام به وجود اومده بود

    موقع کرایه مغازه به صاحب مغازه گفتم چک تخلیه هم میشه نگیرید ؟! و با اینکه همه حتی توی همون بونگاه شوکه شدن که این چطور قبول کرد

    اما صاحب مغازه قبول کرد

    و باز هم رفتم تو دل باورهای محدود کننده ی پدرم

    ،

    من با پیشفرض مثبت وقتی سفر میکردم به جای جای شمال تجربه ی 180 درجه ای باقبل داشتم و فقط کمک و عشق و زیبایی دیدم

    ،

    من با پیشفرض مثبت بر خلاف رفتار قبلم، به یکی دوتا دختر درخواست دوستی دادم توی این سه چهار سال ، و تو هر دو مورد نه تنها رد نکردن بلکه بال هم در آوردن :))))

    ،

    من با پیشفرض مثبت بدون هیچ اطلاعی از آینده

    رفتم ترکیه با دست خالی ،با اتوبوس،

    از همون لحظه ای که نشستم تو اتوبوس، دیدم نشستم کنار دستان خداوند، و رفتم استانبول و بدون اینکه حتی دقیقه ای توی خیابون آواره بمونم ، رفتم زیر سقف و یک زندگی برای من از همون اول استارست خورد با شغل و درآمد،

    .

    من با پیشفرض مثبت از مردم اونجا درخواست میکردم و عاشقانه بهم کمک میکردن ،

    بارها برام کارت اتوبوس میزدن بدون اینکه ازم پول بگیرن،

    ،

    من با پیشفرض مثبت رفتم توی یک باشگاه بوکس لوکس و همشون باهام رفیق شدن و تمرین می‌کردیم ،

    حتی الان که ایرانم هنوز،هی بهم پیام میدن که کی میای،

    ،

    من با پیشفرض مثبت در مورد چک های برگشتی 4 سال پیشم ادامه دادم و بعد از دوسال خیلی راحت حل شد،

    .

    من با پیشفرض مثبت مثلا میرم بازار یابی میکنم و خداوند پاسخ میده و مشتری هست و خرید می‌کنه ،

    من با پیشفرض مثبت همیشه پرقدرت تمرین کردم و ادامه دادم و مسابقه برام جور میشد و من قهرمان میشدم،

    ،

    من با پیشفرض مثبت توی آموزش بوکس کارمو شروع کردم و ادامه دادم و مشتری هام بیشترو بیشترو بیشتر شدن،

    .

    استاد یه چیزی تو صحبتاتون گفتین که حتی امروز من ناخود آگاه توی دفترم نوشتمش دوباره

    که

    ماااااا داریم مسائلو تو رهنمون پیچیده میکنیم

    به خصووووص در مورد پول ثروت

    ما تو ذهنمون سختش کردیم دور از دسترسش کردیم پیچیده کردیم

    در صورتی که وااااااقعا کار آسونیه

    واااااقعا لذت بخشه

    وااااااقعا در دسترسه

    وااااااقعا بی نهایته

    حالا خودم هنوز خیلی به این واقعنه باور ندارم اما هرچقدر دارم روش کار میکنم

    به خودم بیشتر میخندم یا خیلی یواشکی به دیگران

    که واقعا چرا ما داریم اینقدر خودمونو زجر میدیم ؟؟؟!!!

    به خدا اینقدر شیییییرینه ثروت ساختن

    اینقدررررر راحته

    ایییییینقدر لذت بخشه

    ایییینقدر معنویه و پر از احساس خوبه

    به خدا

    پول خیلی مقدسه

    پول و ثروت حس میکنم یک عصاره ی خالصی از انرژی پاک الهیه

    یعنی واقعا الان دوست دارم تمام پول ها خیلی خوشگل صاف ترو تمیز باشن و مراقب باشم اون زیباییشونو حفظ کنم

    چون دارم درک میکنم که چقدر پاکه چقدر خالصه

    تو درواقع توی هر زمینه ای داری عشق میدی

    و اون عشق حالا به صورت پول بهت بر میگرده

    و هر چقدر بیشتر عشق بدی بیشتر بهت بر میگرده

    چه موقعی که داری خلقش میکنی

    چه موقعی که داری باهاش خریدی انجام میدی

    ،

    ما توذهنمون داریم رابطه ی عاشقانه رو برای خودمون سخت و پیچیده میکنیم

    بابا این طبیعی و کاملا یک امر الهیه

    که با یک جنس مخالف باشی

    روح ما اینو میخواد

    و هم پسر عاشقانه میخواد یک رابطه ی خوب داشته باشه

    هم دختر

    به همون میزان که پسر میخواد دختر هم میخواد و برعکس

    و یکی از قشنگ ترین لحظات زندگیه

    و بییییی نهایت فرد مناسب هست که تو دوست داشته باشی و بتونی باهاش لذت ببری و در آرامش باشی

    زیاده فراوانه

    به خدا

    هر روز دارم دختر ها و پسرهای فوق‌العاده ای رو میبینم که میگم خدای شکرت چقدررررر انسان خوب و بینظیر وجود داره

    و البته که هیچ کسی کامل نیست

    و هر کسی به جوریه و این زیباییه جهانه

    و برای خودم این تفاوته خیلیییییی قشنگه که میبینم چقدر علایق متنوع چقدر سلیقه های متنوع

    و

    بدون هست و خیلی زیاده و افراد می‌خوان که رابطه برقرار کنن و لذت ببرن و خودتو لایق بدون با هرچی که هستی

    افراد بسیار زیادی تو همین لحظه هستن که تو باهاشون حال میکنی و اونا هم با تو حال میکنن

    ،

    تو بحث مشتری

    کلییییییییی مشتری هست کلی نیاز هست برای تو برای محصولت برای خدماتت

    اصلا کار سختی نیست

    اصلا دور از دسترس نیست خیلی راحته خیلی راحته

    کافیه خودت تو ذهنت داستان رو پیچیده نکنی خودتو کارتو باور داشته باشی و عرض کنی خودتو عرضه کنی خودتو و هست و اتفاق میوفته اگر برای یک نفر شده پس برای تو هم میشه

    اصلا سخت نیست،

    .

    مهاجرت

    با چیزایی که خودم تجربه کردم و از استاد و بچه ها تو سایت شنیدم

    فهمیدم چقدرررررر آسون و راحته

    فقط و فقط اگر بتونی کاری به هیچی نداشته باشی

    و از کسی مشورت نگیری

    و دنبال اطلاعات نگردی

    و نگران زبانو شغلو چمیدونم چیزای مختلف نباشی

    و خودتو لایق بدونی

    و با ایمان حرکت کنی

    حس میکنم خیلییییییی راحت و باحال اتفاق میوفته

    من که خودم می‌خوام امتحانش کنم و شهد شیرینشو بچشم و بعد هم بیام براتون در موردش بنویسم باورمون قوی بشه،

    .

    دیگه چه چیزایی رو تو رهنمون سخت و پیچیده کردیم؟!!

    آهان

    خودم استاد پیچیده کردن مسائل تو ذهنم بودم

    و الان دارم هربار بهتر میشم،

    توی سلامتی جسمم

    خدا می‌دونه چقدر پیشفرض توی ذهنم داشتم و دارم در مورد سلامتی جسم که واقعا 99 درصدشو اصلا خودم در موردش فکر نکردم،

    فقط شنیدیم و قبول کردم و شده جزئی از زندگیم،

    ،

    حالا دارم سعی میکنم یکی یکی اصلاحشون کنم،

    و خدارو شکر اینقدر این مدت از لحاظ جسمی بهترم که هر روز دارم خدارو شکر میکنم

    خود خدا قشنگ بهم میگه چیکار کنم چه حرکت اصلاحی بزنم چه ورزشی کنم راه برم؟ بدوعم؟ بدنسازی برم؟ هوازی برم؟ وزنه برم؟

    اصلا عاشقشم

    همه چی رو بهت میگه

    کافیه به قلبت توجه کنی،

    .

    خلاصه که خیلیییییی باحاله این 4 تا فایل

    و خیلی ایده و نکته میشه از توش کشید بیرون

    و من خودم عاشق اینم که برم تو دل پیشفرض های محدود کننده ی قبلیم و چیزایی که بقیه میگفتن و میگن،

    خیلییی حال میده،

    بعد که میبینی مثلا چشمای بقیه از حدقه میزنه بیرون خیلیییییی حال میده :))))

    بنده خداها

    ،

    و اصلنم علاقه ای ندارم چیزی رو به کسی ثابت کنم

    فقط خودم مهمم و زندگی خودم مهمه که حرکت کنم و اونطوری که دوست دارم زندگی کنم و لذت ببرم

    حالا بقیه اگر تو مدار باشن میبینن و باور میکنن و حرکت میکنن که اونم باز به من ربطی نداره، اون کار خداونده،

    .

    ولی تو سایت میگم چون اینجا همه جزو یک خانواده هستیم و فضای امن منه و اینجا داریم بهم کمک میکنیم تا سرعت رشد و پیشرفت مون و البته لذت و شادیمون از زندگیمون بیشتر بشه،

    ،

    و خدارو شکر که این جا هست و مینویسیم و لذت می‌بریم ،

    خدارو شکر که استاد هست و ما میتونیم از کلامشون استفاده کنیم و از دیدنشون لذت ببریم،

    ،

    خدارو شکر بابت امروز و خدارو شکر بابت همه ی دوستان

    خدارو شکر بابت زندگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    استااااااد پیدا کردم

    چطور من اصلا به این توجه نکرده بودم و همش هم دنبال راهکار بودم؟؟؟

    نمی‌نویسم دقیقا آسیبو که شما بتونید کامنتو بخونید

    من میلیون ها بار در مورد کمرم باور اشتباه شنیده بودم و باااااور کرده بودم بااااور کرده بودم همین الان هم باورمه که این خوب شدنی نیست و باید کنترلش کنی فقط!!!

    یا اصلا برای چی به وجود اومد؟!

    من بااااورم این بود که زیاد نمیتونم بایستم

    من باااااور کرده بودم آره دیگه گودی کمر دارم

    و از همه بیشتر بااااااور کردم که یا فقط عمل یا فقط کنترل،

    خب

    من چرا نمیام از قانون استفاده کنم؟

    چرا تا حالا استفاده نکردم از قانون؟

    باید بشینم منطقی به ذهنم بگم که چرا من اینو باور کردم؟!

    پس چرا بقیه اینطور نشدن؟؟

    آدم هایی که در موردش صحبت نکردن؟!

    آدم هایی که انتظار اینو نداشتن ؟!

    من چرا باور کردم؟!

    فقط از خدا می‌خوام کمکم کنه بتونم تغییر بدم باورمو تو زمینه ی سلامتیم

    باید به خدا بگم هدایتم کنه الگو نشونم بده بهم ثابت کنه بهم بگه از بینهایت طریق که اشتباه فکر میکردم

    نه اینکه بخوام دنبال راهکار بگردما

    باور کنم که اصلا ز بیخ اشتباه فکر میکردم

    و باید با همون فرمونی که این آسیب هارو تو جسمم خلق کردم باید با همون فرمون به حالت طبیعی برش گردونم

    چقدر این چهارتا فایل تاثیر گذاره

    مرسی واقعا

    واااای یکیش همینه که حتما باید صاف بشینی وگرنه …

    همین الان سرچ کردم

    که آیا صاف نشستن دلیل بر آسیب ندین کمر هست؟!

    بعد فقط چشمم خورد به همین

    که صاف نشستن برا کمر مضر است!!!!

    خنده دار نیست

    من کاری ندارم درسته یا غلطه ها

    می‌خوام اولین باورو تو ذهنم بشکنم

    که اصلاااااا دلیل نیست بدن من تو هر حالتی بهترینه خودش بهم میگه الان تو چه حالتی قرار بگیر هیچ ربطی ندارن هیچی اتفاقی هم نمی افته

    الان که داره یادم میاد من یه دوست داشتم هم همیشه اصلا خمیده میشت در حدی که واقعا به اصطلاح گرد بود پشت کمرش ، اما چرا اون هیچیش نیست؟! چرا من اینطوریم؟!

    یا من فکر میکردم به خاطر مدل گاردم و طرز ایستادنم تو بوکس که اینطوری شدم با خاطر چرخش کمر،

    بابا قهرمان جهانش فلوید می ودر پس چرا چیزیش نشد!!!!!

    ای خدا

    یا تو باشگاه هرکس رد میشه میگه کمرتو باید صاف بگیری و گرنه به کمرت فشار میاد،

    من یه فیلم تو یوتویوب دیدم طرف حالت دولا داشت رکورد لیفت میزد !!!! دولاااا!!!!

    تاکید میکنم نمی‌خوام بگم این درسته یا این غلطه ها

    می‌خوام بگم که این باورها هستن که به صورت صد در صد دارن نتایج رو رغم میزنن

    بابا ما جادوییم به خدا این چه قانون اعجاب انگیزیه

    مرحله ی اول تغییر باور ها شکستن باورهای قبیله

    و مرحله ی بعد ایجاد باورهای درسته

    مثل این باور که هر اتفاقی هم که بیفته یا افتاده بدن من از پسش بر میاد

    مگه وقتی من دستم زخم میشه نگرانم که خوب نشه؟!!!

    من خودم تو مفصل کتفم تو یکی از بازی هام آسیب دیدم

    دکتر گفت میتونی پلاتین بگذاری ولی دامنه ی حرکتیت محدود میشه.و میتونی بزاری همینطور بگذره خودش خوب میشه،

    و خوب شد

    بعد از 1 سال من اصلا دیگه ردی از مشکل تو مفصل کتفم نداشتم ایییین همه هم مبارزه کردم تمرین کردم بعدش

    فقط به خاطر اینکه من حرف دکترمو بااااور داشتم و گفتم میگذارم خودش خوب بشه،

    و بعدش هم هداااایت شدم تا تقویت کنم عضلاتشو و بعدم که کلن خوب شد،

    دندنم بالاترها آسیب دیده و خودش خوب شده چون باورمون اینه که خودش خوب میشه وگرنه اگه اونم راهکار داشت یه راهکاری برای در می‌آوردن که حتما اینطور که ما میگیم باید انجام بدید تا خوب بشه !!!

    ذهنه

    ذهنه که داره کارها و انجام میده

    باورهای که داره کارهارو انجام میده

    یا مثلا وقتی شما دوره ی قانون سلامتی رو گذاشتین

    من فکر میکردم که تنها راهش اینه که غذامو درست کنم

    اما اییییین همه ورزشکار که مثل خرس میخورن

    ایییین همه آدم چاق که صاف صاف راه میرن و فعالیت فیزیکی میکنن

    چرا اونا چیزیشون نیست؟؟

    اولین راه همین تغییر این باورها همین منطقی ثابت کردن به ذهنمه

    بابا من سالمم سالم بودم هیچیم نیست چرا من رو خودم عیب گذاشتم یا دیگران،و ایییینقدر بهش دامن زدم یا به قولی مومنتوم در موردش راه انداختم اینقدر در موردش با خودم با بقیه با خدا صحبت کردم که شده این،

    باید به همین طریقی که اومدم تا اینجا

    باید به همین طریق برگردم

    انشاالله خدا کمکم کنه،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    سلام به استاد و مربی مهربونم

    سلام به مریم خانوم که کلی دلمون واسش تنگ شده

    سال نو همگی مجددا مبارک

    من بعد درگیری ذهنی مسخره ای که دیروز درگیرش بودم

    که می‌دونم هم آبشخورش از کجا بود

    از اینکه دوباره فکر کردم همه چی رو بلدم همه چی رو می‌دونم و جدا شده بودم از منبع و جریان هدایت

    و همش به دنبال فکری بودم که بتونم از اون احساس بد بیام بیرون

    و خداوند نجاتم داد

    فقط با این جمله ، که من نمی‌دونم آقا منننن نمی‌دونم تو می‌دونی من هیچی نمی‌دونم

    اصلا اینقدر آروم شدم که حد نداشت و قرآن گذاشتم و خوابیدم

    صبح که پاشدم قبل از اینکه چشمامو از خواب باز کنم

    آگاهی ها و درک قوانین شروع شد تو ذهنم مرور شدن البته داشتم از درون با خودم صحبت میکردم

    که استاد .این صحبت کردن با خودمون چه گنجیه به خدا

    من هنوزم جدی نکرفتمش با اینکه شما اینقدر جدی اینو به ما گفتید که این افسار ذهنو با صحبت کردن بگیرید و کنترلش کنید

    ،

    بهم برای بار هزارم بهم گفته شد

    که آقاجان

    اولا باورهایی که تا الان ساختی و نمود عینی تو زندگیت پیدا کردن رو بنویس

    و شروع کردم نوشتن و بازهم به ذهنم ثابت کردم

    که ببین

    قبلا تو این قسمت از زندگیم من این تجربه رو نداشتم به صورت پایدارا ، الان به صورت پایدار من این تجربه رو دارم

    که یکی از مهم‌ترینش ارتباط با آدمها بود که تو این فایل هم بهش اشاره شد

    که من چقدر در عمل حمله کردم به این دیدگاه منفی قبلم در مورد آدم ها و اینقدر ادامه دادم و این باور قشنگ رو جایگزینش کردم که جهان سرشار از مردمان نازنین دوست داشتنی صادق نازنین که از هرجهت به من کمک میکنن

    که الان به خدا هرجا میرم آدم بی نظیر و فوق‌العاده ای هست و اگر هم 1 درصد که خداشاهده ندیدم ندیدم ، آدم نامناسب یا یک برخورد نام مناسب ببینم اول از هم سعی میکنم اعراض کنم و قضاوت نکنم دوم انگشت اشاره رو بیارم به سمت خودم بگم من من من ، اگر من با این آدم برخورد کردم یا این رفتار رو ازش دیدم من ، من اینو خلقش کردم،

    خیلی هم برام درد داره ها، اما چیزی جز این نیست

    و میام دوباره تو خلوت خودم سعی میکنم نگاهم رو مثبت کنم تمرکز کنم روی زیبایی های همون فرد یا آدمهای دیگه ای که تا الان دیدم تا اون زیبایی ها تو زندگیم بیشتر و بیشتر بشه،

    با همین فرمون

    در ادامه ی صحبت های خودم با خودم بهم دوباره این گفته شدکه الان چه باوری رو میخوای در خودت ایجاد کنی؟

    بیا بنویسیش و تا میتونی به طرق های مختلف با خودت تکرارش کن ،از تجربیات قبلت به یاد بیار از تجربیات اطرافیان، از کامنت بچه ها، از الگو پیدا کردن های مختلف،

    وقتی که این کارو میکنی نشونه هاشو میبینی برات اتفاق میفته،بعد که نشونشو یا خودشو دیدی تایید کن بیا بنویسیش تحسین کن سپاسگذاری کن و ادامه بده ادامه بده ادامه بده تا بازهم ببینیش و بازم این باور برات تقویت بشه و وقتی که دیگه نگرانش نبودی که برات نکنه دیگه رخ ندهد یعنی داره تو وجودت تثبیت میشه،

    و این آگاهی رو که از شما استادم عزیزم شنیدم

    رو باید بکنم کار هر روزم،

    نه هر وقت به چالش خوردم یا کارم لنگ شد بیام اینطوری با این دقت رو خودم کار کنم،

    ،

    در مورد پیشفرض ها،

    چقدر این موضوع جالبیه و اصول اساس دوره هاتونه دیگه

    که بیایم به چالش بکشیم باورهایی که تو ذهنمونه

    چرا فکر میکنم این حرف درسته؟!

    چرا؟!

    کی گفته؟!

    منطقه چیه؟!

    بعد بیان مخالفش رو تو ذهنم بیارم،

    بنویسمش,

    الگو براش پیدا کنم،

    ببینم چطور میتونم تقویتش کنم،

    و اینقدر این کارو انجام بدم که متفاوت از قبل نتیجه بگیرم،

    و این روند تغییر باورها ست که شما تو دوره هاتون همش دارید اینو میگید،

    ولی خب ما با توجه به مدارمون موضوعات رو درک میکنیم،

    الان این آگاهی هارو شاید بارها از شما شنیدم

    اما یه موقع های میشه

    یه هو تموم این رشته سیم ها تو مغذم به هم وصل میشه و یه هو انگار تازه میفهمم شما چی گفتین و اون وقت جدی تر میفتم به عمل کردن

    و این هم طبیعیه

    داره تکامل طی میشه،

    ،

    باید اینو هر روز به خودمون بگیم که ما ذهنمون نیستیم

    ذهن فقط یک ابزاره

    ذهن داره خلق می‌کنه به هرچی که توجه کنه و فکر کنه

    ما که همون خداوند هستیم که در درون ما هست یک جایی توی سینمون یا قلبمون،

    که درستو غلط رو بهمون میگه

    از طریق احساس

    احساس خوب یعنی درست یعنی اتفاقات دلخواه در آینده

    و احساس بد یعنی نادرست یعنی اتفاقات نادلخواه در آینده

    ما ناظر بر ذهنیم و قدرت کنترل کردنش رو داریم و قدرت اینو داریم که ازش استفاده کنیم

    و هدایتش کنیم به سمت فکری که به سمت توجهی که به ما احساس بهتری بده

    و به قول شما

    ذهن به صورت خودکار تمایل داره به سمت منفی ها

    مخصوصا اگر با باورهای منفی و محدود کننده تغذیه شده باشه که شده تا الان،

    حالا که ما این ابزار رو شناختیم

    باید سعی کنیم آگاهانه کنترلشو به دست بگیریم،

    ،

    در جواب سوال اول این متن که

    چه می‌شود که ذهن، رسیدن به یک خواسته را سخت و پیچیده می‌کند، و چه می‌شود که همان ذهن، رسیدن به یک خواسته را ساده و آسان؟

    دقیقا پیشفرض های ذهنمون هست

    چیزهایی که قبلا شنیدیم دیدیم خوندیم و پذیرفتیم و باور کردیم

    باعث شده این پیشفرض ها مارو مثل یک زنجیر بسته باشن به درخت مثلا

    و به ما اجازه ی حرکت نمیدن حتی در بیشتر مواقع اجازه ی فکر کردن بهش رو هم نمیده چه برسه به اینکه براش حرکت و اقدام هم بکنیم،

    تو بحث مالی مثال می‌زنیم

    وقتی که پیشفرض ذهنیمون بر باور کمبود تنظیم شده

    هر چی خواستیم بهمون گفتن نیست کمه موفقیت خیلی سخت به دست میاد پول زیر پای فیله پول درآوردن خیلی سخته و به این راحتی ها نیست

    پول دست مردم نیست آب کمه نون کمه پول کمه مشتری کمه همه چیز کمه

    ثروتمندا آدم بدین ثروتمندا فقط از راه خلاف پولدار شدن

    خب

    چه انتظاری داریم که با این همه باور محدود کننده ما حرکت کنیم؟! و اصلا پول رو درخواست کنیم؟!

    چه انتظاری داریم که بیایم علاقمون رو عرضه کنیم و ازش ثروت بسازیم؟

    من از خودم مثال بزنم

    من خودم به خاطر استادی که داشتم این استاد عزیز من همیشه میگفت موفقیت تو بوکس سخته و فقط توی ام ام آ میتوینم خیلی راحت موفق بشیم و به پول برسیم ،

    من از همون اول تو وجودم مخالف بودم،

    چون نقطه قوت من بوکسم و ضربات پا و قد بلندم بود و زورم کم بود کشتیم هم ضعیف بود

    ولی خب باز هم به خاطر پیش فرض ها

    بعد از اینکه قهرمان استانمون شدم توی بوکس ،

    رفتم همون رشته ی خودمون یعنی ترکیب هنرهای رزمی رو ادامه دادم و خیلی هم تلاش کردم که هم قدرت بدنیم برو بالا ببرم و کشتیم رو قوی تر کنم و نسبتا هم موفق بودم

    تا

    من سالها بعد من آروم آروم توی اینستاگرام داشتم افرادی رو می‌دیدم که از همون شهر من اصفهان الان دارن تو بهترین سازمانهای حرفه ای کیک بوکس جهان مبارزه میکنن و کلی هم دارن پول در میارن،

    من تو مرحله‌ی اول باور کردم که پس از همین نقاط قوت من هم میشه راحت رفت و موفق شد،و چقدرررر من اون بچه ها رو می‌دیدم و تحسین میکردم و عاااشقانه میخواستم که من هم مثل اونا باشم،

    و بعد از یکی دوسال من تصمیم گرفتم که برم پیش قهرمان جهان تو همون شهر خودم تمرین کنم یعنی اینقدر تحسینش کردم که تو مدارش قرار گرفتم و اصلا بعد از یه مدت شدیم حریف تمرینی هم،

    و

    بعد از یکسال من با استاد عباسمنش آشنا شدم

    اصلا به محض اینکه من با بحث باور ها آشنا شدم

    گفتم آقا من اصلا می‌خوام برم تو همون مسیری که توش عالی هستم به صورت طبیعی

    یعنی همون بوکس حرفه ای

    چون خیلی برای من بیگ شاتش کرده بودن و واقعا هم خب سطح بوکس حرفه ای از همه ی رشته ها رزمی بالا تره ،اما خب من تو این خیلی خوب بودم و میدونستم که میتونم

    خلاصه

    گشتم دنبال الگو

    یه الگو پیدا کردم که خیلی روم تاثیر گذاشت

    یه فرد ایرانی تو سال 2011 با آنتونی جاشوا که الان قهرمان سنگین وزن بوکس حرفه ای دنیاست

    تو انگلستان توی بوکس آماتور تو فینال مسابقات قهرمانی جهان باهاش مبارزه کرده بود،

    و اتفاقا چقدرررر هم عالی عمل کرده بود یعنی از نظر من اون برنده بود اما آنتونی جاشوا برنده شد و قهرمان شد،

    بعد دیدم الان آنتونی جاشوا که اون موقع هم از نظر من اصلا خوب نبود الان کجاست؟! قهرمان سنگین وزن دنیا و بسیار موفق و ثروتمند

    ,

    حالا اون دوست ایرانی نمی‌دونم بعدش چی شده چون خبری ازش پیدا نکردم،

    بعد اومدم احسان روزبهانی رو به خودم نشون دادم

    گفتم بابا احسان هم رفته و کلی بازی حرفه ای تو بوکس کرده،

    بعد دو سه تا مورد دیگه هم پیدا کردم

    اما من با دیدن همون دوتا الگوی اول تصمیم خودم رو گرفتم و گفتم با قدرت فقط بوکس تمرین میکنم

    با هدف رفتن تو سازمان WBC

    و وقتی من حرکت کردم و تصمیم گرفتم

    تمریناتم رو خیلی جدی بردم به سمت بوکس

    بعد. پیگیر مربی بوکس خوب شدم که ببینم با کی میتونم برای این هدفم برم جلو

    اینور زنگ بزن اونور زنگ بزن

    تا بالاخره هدایت شدم پیش استادی که اون سالی که من قهرمان استان شده بودم منو تو بازی ها دیده بود و چون مربی تیم استان بود اسم منو با شماره ی منو تو گوشیش سیو کرده بود،

    7 سال از اون قضیه میگذشت،

    بعد انگار اصلا خدا اینو فقط فرستاده بود برای من که پازل بوکس منو تکمیل کنه،چون انگار مدت 5 سال بود که به کسی آموزش نمیداد

    و از اونجایی که تازه تصمیم گرفته بود که چندتا قهرمان پرورش بده و شماره ی منم سیو بود رو گوشیش

    خلاصه به لطف الله ما در زمان و مکان مناسب به هم برخورد کردیم،

    و اولین چیزی هم که ازش پرسیدم برای اینکه بفهمم این همونه یا نه این بود که استاد شما فکر میکنید با هم به کجا میتونیم برسیم؟

    تا گفت WBC گفتم خودشه

    ،

    و ما شاید 3 ماه باهم تمرین کردیم و بعد من با پیگیری نشونه ها اومدم تهران،و واقعا این بنده خدا اعجوبه بود تو فهمیدن ضربات و استایل های مبارزه

    اما همون 3 ماه استارت چیزی بود که من تبدیل بشم به اون فایتری که تو ذهنم میدیدم،

    و ادامه دادم

    کلی قهرمانی توی تهران و کشور

    و بعد از 2 سال و خورده ای

    من به باورم رسیدم

    دقیقا تو بزرگترین سازمان بوکس حرفه ای دنیا wbc بازی کردم

    این از کجا شروع شد؟!

    از اونجایی که من باور کردم که میشود

    وقتی باور کردم

    حرکت کردم

    وقتی حرکت کردم به وقتش به اون خواستم هم رسیدم

    یعنی کی رسیدم به خواستم؟!

    وقتی که آمادش بودم از لحاظ ذهنی،

    یعنی به محض اینکه خودمو لایق قهرمانی توی بوکس حرفه ای دونستم و واقعا دیگه میخواستم که برم تو بوکس حرفه ای

    اتفاقات اومد سمت من

    به خدا اگر من براش کاری کردم

    هدایت شدم

    آدمهای مناسب به سمتم هدایت شدن

    البته که من داشتم رو تموم جنبه های باورام هم کار میکردم

    یعنی یادمه بعد از خرید دوره ی روانشناسی ثروت و گوش دادن اولین فایلها

    اون اتفاقی که باید میفتاد افتاد و آدمه مناسب اومد

    پولشم به لطف خدا جور شد

    و بازی من انجام شد،

    حالا

    این مسیر خیلی خوب نشون میده که قدرت باور چیه و چطور کار می‌کنه ،

    یعنی باور باید ایمانی رو در دل ما ایجاد کنه که تبدیل بشه به اقدام عملی و حرکت به یک رفتار متفاوت از قبل

    توی این اقدام عملی و حرکت

    من سمت خودمو سعی کردم خوب انجام بدم

    و ایده های هم که به ذهنم میومد رو انجام دادم

    یعنی وقتی حسم می‌گفت برای پیدا کردن مربی خوب به فلانی زنک بزن زنگ میزدم بعد یکی دو تا زنگ هدایت شدم به اون مربیه که گفتم و شمارشو از طریق یکی از همون افراد گرفتم،

    و کلی ایده ی دیگه که توی این مسیر سعی میکردم انجام بدم و کلی هم دستان خداوند میومدن و به من کمک میکردن

    ،

    تو همین حین یه بدهی داشتم که خیلی از تمرکزم رو گرفته بود و اگر پرداخت نمی‌کردم کار به جاهای باریک میکشید

    ،

    وقتی که استاد فیلم آقا رضا رو گذاشتن روی سایت

    وقتی آقا رضا گفت که من برای پرداخت بدهیم این ایده اومد که بیام خورد خورد پرداخت کنم،

    منم باور کردم پس میشود

    و وقتی باور کردم که میشود

    منم گفتم منم همینطوری پرداخت میکنم که اصلا به خورد خورد هم نکشید اینقدر میخواستم که این بدهی رو پرداخت کنم و باور هم کرده بودم که میشود،

    بعد از فکر کنم دو سه ماه من نقد پول اون طرف رو به حسابش واریز کردم پولی که دو سال اصلا اقدامی براش نکرده بودم،

    ،

    توی این دو تا الگو

    این دوتا خیلی واضحه

    که اگر یک خواسته ای داشته باشی که خیلی شدید باشه یعنی خیلی بخوایش و بعضی از مواقع اجبار باعث میشه که بخوایش

    که حالا ما یاد گرفتیم قبل از اینکه اصلا اجباری بخواد صورت بگیره آنچنان

    ما بیایم از اهرم رنج و لذت استفاده کنیم،

    خلاصه اگر این خواستنه شدید باشه یعنی انگیزه ی خیلی بالایی برای اون خواسته داشته باشی

    و اینکه بااااااااااور کنی که میشود

    براش حرکت میکنی

    حرکت با ایمان

    و وقتی حرکت میکنی

    خداوند صد هزار قدم به سمتت حرکت می‌کنه و به کمکت میاد خیلی راحت،

    ،

    از نظر من

    ما هم باید باور کنیم که رسیدن به اون خواسته امکان پذیره

    هم باید باور کنیم که رسیدن به اون خواسته خیلی راحت و آسان و در دسترسه

    چون اگر چیزی برای ذهن سخت باشه انجام نمیده

    یعنی باید تو ذهنمون آسونش کنیم

    این دوتا ترکیب جادوییه که باعث میشه ما خیلی راحت به خواسته هامون برسیم،

    ،

    خودم چالشی که هنوز دارم باهاش دستو پنجه نرم میکنم و هنوز باور نکردم که میشود خیلی راحت حل شود و مثل آشغال گذاشتمش زیر مبل،

    بحث سلامت جسمانیمه

    اونم به خاطر اینه که خب خدا می‌دونه چقدرررر پیشفرض غلط تو ذهنم دارم که هنوز حتی حرکت نکردم برای بهبودی کامل،

    و خودم باید رو این مورد خیلی کار کنم، یعنی در درجه‌ی اول باید باور کنم که میشود در درجه ی دوم باور کنم که خیلی راحت و آسان و در دسترسه،

    ،

    در مورد سوال دوم که

    چه می‌شود که فرد ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است، و چه می‌شود که توجه یک فرد، معطوف به یافتن نکات مثبت در هر موقعیت می‌شود؟

    این هم باز پیشفرض

    به قول فیلم pk می‌گفت کد های اشتباه

    خب خدارو شکر خیلی تو این موضوع الان بهتر و قوی تر شدم،

    یعنی باور دارم تجربه ی من از یک آدم مشخص بسیار متفاوت تر از تجربه ی بقل دستیم با همون آدم مشخص هست،

    یعنی دیگه چیزی رو باور نمیکنم که مخالف علایق من تو تجربه کردن هست،

    البته تاثیر میگذاره،

    ولی هرچقدر ما قوی تر بشیم خب ما کمتر تاثیر میپذیرم

    چرا

    چون منطق های باور هامون خیلی قوی تر شده،

    دقیقا همینه

    وقتی یک فردی در مورد یک فرد دیگر بهمون کد منفی بده من ناخودآگاه در برخورد با اون فرد به دنبال همون نکته منفیه میگردیم،و همون هارو هم میبینیم

    ،

    من قبلا هم گفتم از بس تو شهر ما در مورد مردمان عزیز شمال چیز های چرت و پرت گفته بودن هر بار هم می‌رفتیم خب بیشتر می‌دیدم و بیشتر تایید میکردیم

    اما به خدا اینطوری نبود

    یعنی نمیتونم بگم اینطوری بود یا نبود،

    وقتی من با اون نگاه میرفتم همون هارو می‌دیدم

    اما از وقتی نگاهمو عوض کردم و باورهای متفاوت ایجاد کردم

    به خدا

    نه فقط شمال

    هر کجای این جهان میرم آدم فوق‌العاده میبینم و همه میخوان به من کمک کنن،

    و الان تبدیل شده به باورم و من همیشه عاشق آدمها بودم و دوست داشتم همچین موقعیتی رو تجربه کنم دوست داشتم با نگاه مثبت همه جا برم و برخورد خوب و عاشقانه ببینم و خدارو شکر میکنم بابت این تغییر دیدگاهم،

    و همش به خاطر چیز هایی بود که بقیه میگفتن و من خودم نمی‌خواستم این موضوع رو،

    .

    چه می‌شود که بعضی از آدم‌ها خوش‌شانس هستند و مرتباً فرصت‌ها و نعمت‌ها را حتی از دل هیچ جذب می‌کنند، و چه می‌شود که بعضی‌ها آن‌قدر بدشانس‌اند که بدترین سناریوی ممکن برایشان رقم می‌خورد؟

    استاد الان باور دارم که فقط به خاطر باور های اون فرد نسبت به خودشه

    و منم می‌خوام این باورو تو خودم ایجاد کنم

    من وااااقعا آدم خوش شانسی هستم

    و هستم هم خداوکیلی

    هر روزم داره بیشتر میشه

    خدارو شکر

    البته شانسی در کار نیست

    باورهای ما هستن که دارن کارارو انجام میدم،

    استاد جان مرسی که عاشقانه این مطالب رو میاین باز میکنین و در اختیار ما قرار میدین،

    سعی میکنم بیشتر از این قانون استفاده کنم

    مرسی از همه ی دوستان که تجربیاتشونو می‌نویسن تا باور هامون قوی تر بشه

    مریم خانوم عزیز خیلی ممنونیم از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    سلام سجاد جان امید وارم حالت عالی باشه

    بله

    این داستان باور کردن یا باور نکردنه

    من که دارم یاد میگیرم کلن حرف هیچ کسو باور نکنم حتی خودم :)))))

    فقط میخوام حرف قلبمو گوش بدم وباور کنم

    به خدا اگه زبونشو یاد بگیری و بفهمی

    ببین

    درست وغلط رو کاااامل تو هر موضوعی بهت میگه

    ببین

    تو کارت میترکونی اگر تو وجودت

    بیداش کنی

    امید وارم به این درجه برسی

    نشونه ی حرف و ورودی درست یا اون چیزی که تو ذهنت میاد احساسه خوبه

    و برعکسش احساس بد

    حالا اصلا حرف درستو غلط رو ول کن

    تو یه خواسته ای داری و از تموم وجودت میخوایش

    بیا ببین چه فکری چه کلامی تجسم تو رو راحت و روون میکنه و بهت کمک میکنه حرکت کنی

    اگر الگو براش بیاری که عالی میشه ولی وقتی باورات قوی تر میشه و بحث الهامات و صدای قلب و احساساتو درک میکنی

    خودت میتونی بشینی و منطقی در مورد موضوع با خودت صحبت کنی و از طریق احساست متوجه میشی که جواب درست و منطق درست چیه

    از این داستان خودمو و خودت هم باید الهام بگیریم و با همین باور و منطقی کردن باور ها انشاالله خواسته های بعدیمون رو هم تیک بزنیم

    برات ارزوی بهترین هارو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    سلام ستاره خانوم درود بر شما

    خیلی ممنونم بابت به اشتراک گذاری تجربتون

    این تجربه ی مشا هم ثابت می‌کنه که همه چیز باوره واقعا همه چیز باوره

    اصلا قانون اعجاب انگیزیه که هر طور باور کنی برات رقم میخوره

    من خودم یه هم باشگاهی داشتم که عمل کرده بود و سنگین هم تمرین می‌کرد و مبارزه میکرد

    ولی هنوز کسی رو ندیدم که مثلا بگه کمرم خودش خوب شد در حدی که اثری ازش نیست

    من اینو باور کنم حله

    مطمئنم با تکرار کردنش برام اتفاق میوفته

    البته من تجربه کردم که وقتی تمرکزم رو از روش بر میدارم و بهش فکر نمیکنم و کارای دیگه میکنم اصلا تو اون مواقع هیچ اتفاقی نمی افته،

    اما

    این باوری که شما به من دادی خیلیییی خوب بود

    یعنی بهم ثابت کرد که همه چیز ذهنیه

    من در مرحله ی اول دارم سعی میکنم بهش بی توجهی کنم و اینو ورد زبونم کنم که خوب میشه خودش خوب میشه و هر ایده ای هم میاد برای تقویتش یا عضله سازی انجام میدم و اینو بهم به خودم تلقین میکنم که با انجام همین حرکات به زودی خوب میشه،

    آهان من واقعا اعتقاد دارم به مغذ قلم و آب قلم و پای مرغ

    میتونم از اونا هم برای تلقین پذیری استفاده کنم

    مرسی که کامنت شما این ایده هارو بهم داد

    شادو پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    سلام آقا مجتبی عزیز

    درود بر تو

    مرسییییی باور عالی بود اگر برا شما شده برای منم میشه

    اصلا برای خودم تو قسمت های دیگه ی بدنم این اتفاق افتاده ها

    یعنی دیگه تو سابقه ی 15 سال ورزش بارها آسیب تو قسمت‌های مختلف بدنم پیش اومده اما چون مقاومتی در موردش نداشتم خودش خوب شده واقعا

    من خودم به این مواردی که الان تو جسمم دارم دامن زدم یا خیلییییی موضوع رو تو ذهنم پیچیده کردم واقعا

    به قول استاد ما تو ذهنمون داریم مسائل رو پیچیده میکنیم

    و من واقعا تو بعضی از موارد خیلییییی موضوعاتی تو ذهنم پیچیده و سخت و نشدن میکنم

    در صورتی که افرادی هستن که خیلی راحت وو آسون به راه حل مسئله هدایت میشن به هر شکلی

    درنهایت خیل راحت خوب میشه

    پس در درجه ی اول من باید بیام سعی کنم مسائل رو تو ذهنم راحت کنم ساده کنم آسون کنم بعد آروم آروم حسش میکنم جواب رو یا اجازه میدم درست بشه یا باور مناسب بهم گفته میشه که در موردش ایجاد کنم خدارو شکر

    مجتبی جان خیلی ازت ممنونم بابت الگوهایی که بهم دادی و این باور

    که به خدا میگم خدایا من نمیدونم خودت خوبش کن و خوب شده

    این عالی بود منم می‌خوام اینو باور کنم و بهش بگم من نمی‌دونم تو می‌دونی خودت خوبش کن

    مرسی ازت مجتبی جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    سلام مهدی جان عزیزم امیدوارم عالی باشی

    خیلی خوش اومدی به شهر پر خیر و برکت تهران با مردم با فرهنگ و بی نظیرش

    می‌نویسم که هم خودم باورم قوی تر بشه هم تو دوست عزیزم

    منم همیشه وقتی میومدم تهران مردمشونو شهر پر از فراوانی رو

    اینکه کسی کاری به کار کسی نداره

    کسی فوضولی تو کار کسی نمیکنه

    خیلی اتفاقا به هم کمک میکنن

    من با این پیشفرض ها همیشه دوست داشتم بیام تهران

    و چهار سال پیش که به خاطر خواسته ی شدید خودم و ارسال فرکانس ها خیلی راحت و عزت مندانه هدایت شدم تهران

    خداوند خودش شاهده که هر کجا رفتم تو هر باشگاهی رفتم تو هر مسابقه ای تو هر کاری تو هر داستانی همههههه بهم کمک کردن

    همه عاشقم شدن

    و من بعد از یه مدت و مسافرت های متعدد

    مهدی جان فهمیدم که اصلا فرقی نمیکنه تو کجا باشی

    من همین تجربه رو که توی تهران داشتم توی شمال کشور هر نقطه ایش بگی داشتم توی جنوب کشور سمت قشم هرمز کیش داشتم

    توی ترکیه که اصلا زبونشونم نمی‌فهمیدم و قبلا هم یک سری فیلم ها و حرفها دیده بودم و شنیده بودم در مورد ترکیه،

    اما به خاطر فکت های قبلی و ایمانی که در مراحل قبلی آورده بودم

    حتی توی کشور غریب هم همه عاشقم میشدن و عاشقانه دوست داشتن کمکم کنن

    من دیگه ذره ای به این موضوع شکی ندارم

    که ما هستیم که با باورهامون با فرکانس هامون با مداری که توش هستیم داریم رفتار انسان هارو با خودمون تعیین میکنیم ،

    مهدی جان حتی فرقی نمیکنه پایین شهر باشی وسط شهر باشی بالا شهر باشی اصلا تو شهر نباشی

    تو اگر نگاهتو مثبت کرده باشی

    اول نشانه هاشو میبینی بعد باورت قوی تر میشه

    بعد ایییینقدر رفتار خوب آدم ها در همه جا باهات خوب میشه که تو دیگه شکی نداری

    که تو

    هرکجا باشی

    همه چیز به نفع توعه

    همه عاشقت میشن

    همه دوستت دارن

    همه میخوان بهت کمک کنن،

    من چون خودم خیلی روابط برام مهم بود

    اولین چیزی که از همون اصفهان روش کار کردم روابط بود

    و من همونجا کلییییی رفتار جدید و متفاوت از قبل می‌دیدم و با اون باور تقویت شده اومدم تهران و اینجا هم میخواستم این باورو به خودم ثابت کنم

    که جهان پر از مردمان نازنین صادق دوست داشتنی فوق العاده آیه که از هر جهت به من کمک میکنن

    و دیگه اینقدر برام تکرار شده و هادی شده که برام یک اتفاق طبیعی و بدیهیه

    که البته همیشه بابتش عمیقأ سپاسگذاری میکنم از خداوند ،

    و بهت این نوید رو میدم که اصلااااا تنها نیستی

    و ببین که خداوند چطور قدم به قدم دستتو میگیره و بهت تو این مسیر عزت میده اعتبار میده دوستهای خوب میده و با ایمان ادامه بده و ببین معجزات خداوند رو در تک تک لحظات زندگیت

    و هر روز صبح هم ازش بخواه بگو می‌خوام همه باهام رفتار خوب داشته باشن همه عاشقم بشن

    من بینظریم من فوق العادم من دوست داشتنی هستم

    ،

    تهران فوووووق العادست همه چیش

    همه ی آدمهاش

    من با ایمان بهت میگم

    این تجربه ی من بوده با باورهای درست

    ، دمت گرم که مهاجرت کردی و وعده ی خداوند حقه که به شجاعان پاسخ میده

    در پناه خدا باشی همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: