درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3 - صفحه 15

250 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید حسین خالصی گفته:
    مدت عضویت: 1175 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان

    خدایا شکرت برای حضورت در زندگیم.

    این فایل را نگاه کردم خیلی درس ازش گرفتم.

    گفتم دسته گلی که خودم آب دادم را براتون بگم سال401رفتم تو دفتر لیزینگ یه ماشین خریدم نصف پول را پرداخت کردم موقع امضای قرارداد گفتم نکنه تو فیلم ستایش مثل حشمت فردوس همه چی را از دست بدم .من باور کردم و تاالان صاحب ماشین که نشدم هیچ پولم را هم از دست دادم .

    خدایا شکرت که با آموزه های استاد عزیز وفایل کشف قوانین زندگی فهمیدم من خالق زندگیم هستم

    خدایا شکرت برای فراوانی نعمت هایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 497 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    قسم سوم از توت فرنگی 19دلاری

    خدایا شکرت برای قدرت باور به نفع خود و مثبت اندیشی و خالق خوب برای اتفاقات خوب

    با احساس خوب اتفاقات خوب درراه است

    خدایا شکرت که هدایتم کردی برای صلا تی دوباره . خدای مهربانم خدای وهابم شکرت که هدایتم کردی برای نوشتن و کنترل ذهن

    خدا یا شکرررررررررت که هم جهت با جریان خداوند هستم

    خدایا شکرت که فقط یک نیروی خیر حاکم بر جهان است آنهم نیروی خداوند است که همواره شادی و آرامش و آسایش و لذت و سلامتی و ثروت و فراوانی و رحمت و برکت و معنویت و خوشبختی و رستگاری و سعادت و روابط عالی و بینظییییر ترین اتفاقات خوب است.فقط و فقط خداوند همه کاره است و قدرت در دستان خداوند است . و هیچ عامل بیرونی وجود ندارد.

    قدرت دادن به هر عامل بیرونی یعنی شرک

    و خداوند تمام گناهان را می‌بخشد جز شرک بخودش را

    ما با هر اشتباه و کار خطا که مرتکب میشویم

    باید از اون اشتباه و خطا درس بگیریم که برای

    رشد و پیشرفت من آمده و با کنترل ذهن و تقوا ی الهی داشتن و تمرکز بر نکات مثبت و زیبایی ها و شکر گذار بودن برای تمام نعمتها و ثروت‌هاو فراوانی ها و داشته های مان ذهن را کنترل و افسارش را در دست بگیریم با این عمل صالح درجهت جریان خداوند حرکت کنیم

    و چقدر زیبا خداوند برایم همزمانی ایجاد میکند

    بر اساس اتفاقات همان روزم

    و امروز که در تضادی در روابط عاطفی بودم با همسرم

    و خودم را در یک لحظه خوار و ذلیل کرده بودم و تمام قدرت را به همسرم دادم و ترس تمام وجودم را گرفته بود و از اون طرف هم داشتم با خودم حرف های بهتری میزدم که خداوند

    قدرت تمام کیهان را در دست دارد

    هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است

    اصلا این تضاد برای رشد من باید اتفاق می‌افتاده

    تا بلکه من آدم بشم

    دست از شرک و بی‌ایمانی بردارم و

    با این اتفاق ناجالب سر عقل بیام و با درک قانون تکا مل ذره ذره خداوند را در وجودم پیدا کنم

    و از شرک ورزیدن اجتناب کنم

    چون هم من و هم همسرم پاره ای از وجود پاک خداوند هستیم و

    این ذهن ماست که داره به اتفاقات بد دامن میزند

    وگرنه خداوند که همواره خیر مطلق است

    و من هنوز درکم به اون سطح نرسیده که مشرک میشوم بر اساس گفته ها و شنیده ها و دیده هایی که از جامعه دریافت کرده ام و شدن باور قدرتمندی در وجودم که همسر خوب کمه

    هر چی همسرت میگه فقط باید بگی چشم

    وگرنه از گرسنگی میمیری

    اگه برگردی کنار خانوادت کلی محدودیت برات دوباره ایجاد میشه

    با همین شرایط سختت کنار بیای بهتره

    یک مرد کافر بهتر از صدتا برادر مومن هست برات

    اگه اینو از دست بدی دیگه گیرت نمیاد همچین شخصی

    اگه یه شب باهاش هم خواب نباشی بینتون اختلافات شدیدی بوجود میاد (پاشنه آشیل اصلی من همینه )

    بخاطر این باور محدود هر روز دارم ازش ضربه میخورم

    همیشه فکر میکنم که اگه همسرم یک شب با من هم خواب نباشه به هر دلیلی که حتی مریض باشم

    خوابم بیاد

    اصلا حوصله نداشته باشم

    یک شب بخوام برا خودم باشم

    باید فردای اون روز من زندگیم جهنم بشه

    و چنان قدرتی این باور در من ایجاد کرده

    که در تمام جنبه های زندگی دارم بوضوح رشدم را میبینم

    و در جنبه روابط عاطفی این ترس با من هست و همیشه نگرانم بابتش

    و حتی چنان ترمزی هست که جدیدا خیلی کم پیش میاد که تنهایی جایی برم و شب نباشم

    مثلاً همین تعطیلات که سه شب خونه مادرم اونم با اسرار همسرم موندم و برگشتیم

    باز هم ما سر مسئله روابط به مسئله برخوردیم

    که باور من اینه که همسرم اصلا تحمل عدم روابط جنسی را ندارد و اگه به هر دلیلی روابط پیش نیاد ایشون قهر می‌کنه و عصبانی میشود

    و با تمام وجودم پذیرفتم که من خالق این اتفاق هستم و هر لحظه تسلیمم در مقابل خداوند و ایمان دارم که جواب حل این مسئله هم مثله بقیه مسائل به من گفته میشود

    چون یک الگوی عالی دارم همگون استاد عزیزم و مریم نازنینم

    که ماها از هم دور هستند و در روابط عالی و بینظییییر و در صلح با خود هستند و

    هر روز دارم فایل های بینظییییر زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا را میبینم و بهتر عمل میکنم به روابط پاک و زیبا و عالی عزیزانم

    و توجه به زیبایی ها و نکات مثبت خودم و همسرم

    ایشون واقعا کلی نکته مثبت دیگر دارد

    ولی ذهن چموش من اینقدر دوست داره که فقط تمایلش به سمت منفی ها باشه

    که هر بار باید بزور بکشونمش به سمت دیدن زیبایی ها و آباد کردن زمین

    وقتی فکر کنم قدم دهم بود کت در مورد حذف علفهای هرز گفتین

    که باید زمین را با دادن آب و نور و کود مناسب تقویت کنیم

    همش این جملات رو در ذهنم مرور میکنم که الهام نباید بخاطر یک نازیبایی زمین رو شخم بزنی

    باید بتونی از دل نازیبایی ،زیبایی ها را ببینی

    باید زمینت رو آباد کنی

    چون تمام اتفاقات بر اساس باورها و افکار و فرکانس های خودت داره ایجاد میشود

    و من استاد عزیزم با تمام وجودم اینو پذیرفتم

    و کار ذهن همش انکار این حقیقته

    که نه تو داری قربانی شرایط میشی

    تو مقصر نیستی

    تو اصلا به نکات منفی توجه نکردی

    تو نیستی که باید تغییر کنی

    اونی که باید تغییر کنه همسرته

    در صورتی که من بوضوح به این درک رسیدم که اگر من تغییر کنم جهان من هم تغییر میکند به سمت آنچه که من دوست دارم با تغییر ات توحید ام تجربه کنم

    به سمت تغییرات دربهبود شخصیتم

    به سمت مثبت اندیشی

    به سمت توجه به زیبایی های بیشتر و نکات مثبت بیشتر

    به سمت توجه به داشته هام و نعمت‌های بیشمار خداوند زندگی ام

    به سمت توحید و یکتاپرستی

    به سمت ایمان و توکل و اعتماد به خدا

    به سمت لایق شدن برای دریافت بهترینهای جهان خداوند

    به سمت الخیر و فی ما وقع

    هر چقدر بیشتر در این مسیر استمرار و مداومت داشته باشم به درک بهتر ی از اتفاقات به نفع من هستند پیش میروم و خداوند به این طرز تفکر و اعتماد و توکل من بر خودش پاداشها میدهد

    همانطور که امروز هدایتم کرد به سوره نحل

    و دقیق با من حرف زد با کلام نافذش بهم داره میفهمونه که هیچ قدرتی در جهان نیست جز قدرت رب العالمین که بالای تمام قدرت‌هاست

    أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ ﴿48﴾

    آیا به چیزهایى که خدا آفریده است ننگریسته‏ اند که [چگونه] سایه ‏هایشان از راست و [از جوانب] چپ مى‏ گردد و براى خدا در حال فروتنى سر بر خاک مى‏ سایند (48)

    وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ دَابَّهٍ وَالْمَلَائِکَهُ وَهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿49﴾

    و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است براى خدا سجده مى کنند و تکبر نمى ‏ورزند (49)

    یَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ﴿50﴾

    از پروردگارشان که حاکم بر آنهاست مى‏ ترسند و آنچه را مامورند انجام مى‏ دهند (50)

    وَقَالَ اللَّهُ لَا تَتَّخِذُوا إِلَهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ﴿51﴾

    و خدا فرمود دو معبود براى خود مگیرید جز این نیست که او خدایى یگانه است پس تنها از من بترسید (51)

    وَلَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَهُ الدِّینُ وَاصِبًا أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ ﴿52﴾

    و آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست و آیین پایدار [نیز] از آن اوست پس آیا از غیر خدا پروا دارید (52)

    و بقیه آیات که فقط داره توحید و یکتاپرستی

    با ما حرف میزند اون چیزی بود که امروز باید چشم مرا بیناتر میکرد گوش مرا شنواتر و قلب مرا آرام تر شاید امروز در مدار درک یه ذره بهتر بودم که

    خداوند ابن صفحه از کتاب مقدس را برایم باز کرد

    که قدرت کل کیهان فقط خداست

    تو با هر ترسی که داری در درونت فقط بخودت ظلم می‌کنی الهام خانم

    کلی ترس در وجودت هست

    بریز بیرون تمام ترس‌های واهی و پوچی که هیچ سودی به حالت جز رنج و بلا و ظلم بخود را ندارد

    چرا می‌ترسی ؟

    از اینکه این آدم بره تو بدبخت میشی؟ شرک

    از اینکه تنها نون آور تو ست که از گرسنگی نمیری اونه؟شرک

    اگه باهاش در بیوفتی حالتو میگیره ؟شرک

    اگه از هم جدا بشین تکلیف بچه ها چی میشه ؟شرک

    اگه برگردم خونه پدری ام بقیه فکر می کنن خوشی زده زیر دلت؟

    شرک

    اگه نخوادت دیگه بهتر از ابن آدم نیست؟شرک

    اگه از ش جدا بشم که خانواده خودم هم طردم میکنند؟شرک

    عذاب وجدان برای بچه‌ها

    ترس از آینده

    غم گذشته

    احساس گناه و قربانی شدن در شرایط

    چون مشروب میخوره اصلا ابرو نداره

    اگه اقدام به هر کاری کند حتما انجامش میدهد در جهت منفی

    و

    و

    و کلی دیگه مزخرفات ذهنی که تماما زنجیرها به پاهایم بسته و تمام وجودم پر شده از ترس‌های بیمورد که فقط زایده ذهن من هستد

    خدایا شکرت کمکم کن من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم و هر لحظه هم جهت با جریان خداوند حرکت کنم و مومنتوم مثبتم را حفظ کن

    استاد من نزدیک به 14ساله که درزندگی مشترکم دارم با این ترس زندگی میکنم چون همون اوایل شروع زندگی مشترک وقتی مادر همسرم خواست منو راهنمایی کنه و این باور را در ذهن من کاشت که اینا مردمانی هستند که فقط باید باهاشون رابطه جنسی داشته باشی وگرنه هر روز بحثو دعوا هست و زندگی ات را تلخ میکنندو تمام شواهد و گفته و شنیده ها هم داشت بیشتر برام باور پذیر میکرد که آره درسته ببین بقیه اطرافیان هم سر این موضوع فقط مسئله دارند و در تضاد با هم هستند

    ‌و الان که من با این سایت الهی آشنا شدم و دارم با قوانین جهان آشناتر میشوم که تمام اتفاقات بر اساس باورها و افکار و فرکانس های خودم بوجود می آید

    سعی میکنم تکاملم را طی کنم

    و از وابستگی هام کمتر کنم و هر چند وقت یکبار هم از همدیگر دور باشیم و حتی رختخواب مون هم جدا میکنم ایشون پیش بچه‌ها می‌خوابه و من تنها تو اتاقم می‌خوابم و من اینا رو موفقیت برای خودم می‌دونم چون از اون حدت و شدت وابستگی های هر دو طرفمون داره کمتر میشود ولی باز هم ذهن نجوا گر من به این موضوع قدرت میدهد و هر چند ماه یکبار این چرخه تکرار میشود . و روابطم به مدت کوتاه‌تری نسبت به قبل به تنش و تضاد بر میخوره و واقعا این جنس از نجواها آزار دهنده است و از شما

    استاد عزیزم درخواست دارم که در این زمینه توضیحات و آموزش های عالیتون را برامون بیشتر کنین

    استاد همین الآنم که دارم تمام گفتگوی های ذهنم را در ابن کامنت می‌نویسم باز هم مقاومت داره و یه جور ترس در وجودم هست و نمیدانم از باور محدود م داره آبشخور میشه

    بر اساس تجربه های قبلیه که داره میترسونه

    که الان همسرت مست می‌کنه و میاد خونه و همه چی را بهم میریزه ؟؟!!

    الان بیاد خونه بهت بی احترامی جلو بچه ها می‌کنه ؟؟!

    و اینا داره هنوز تو ذهن منفی بافم زمزمه میشود ..

    خدایا شکرت استاد اینا رو که همین الان نوشتم بلطف خداوند کلی آرامش در وجودم ایجاد شد و یک نفس عمیق کشیدم

    خدایا شکرت

    من به هر خیری از جانب تو برسد فقیر ترینم

    خدایا شکرت میخواهم یک رابطه سالم و شاد را تجربه کنم بدور از وابستگی و عدم آزادی و رهایی

    میخواهم آزادی عمل داشته باشم

    واقعاً هر چیزی که زنجیره وار منو گرفته داره آزادی منو هم میگیره

    و این خلاف قوانین خداوند است

    خداوند تمام کیهان را آزاد خلق کرده

    چون قدرت فقط خداست

    و تمام کیهان مخلوقات خداوند هستند

    و هیچ عامل بیرونی وجود ندارد

    ومن فقط مسئول شخص خودم هستم

    من در تغییر خودم توانمند هستم و در تغییر دیگران عاجزم و ناتوان

    اگر من تغییر مثبت کنم اگر دیدگاهم را به اتفاقات از زاویه بهتری جهت دهی کنم

    همه چی به نفع من میشود

    من ایمان دارم که همین اتفاق نازیبای الان زندگی ام داره منو به سمت خواسته هام هدایت میکند

    هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است

    استاد چند روز پیش که خونه مادرم بودیم ماهی درست کردیم و برادر زاده ام گفت که من ماهی نمی‌خورم و من بهش گفتم ببین من داخل این ماهی یه مواد عالی ریختم و سبزیجات خوشمزه ریختم توش که با بدن همه ساز گارباشه

    ایشون تاکید داشت که هر وقت ماهی میخوره حالش بد میشه و تا غرب باید معدش تخلیه بشه

    ولی همین که من بهش گفتم اصلا این سبک درست کردن من متفاوت است و هیچ اتفاقی نمی افته و به من اعتماد کن

    ایشون نشست با پسرم سیر خورد و رفت سراغ بازی و برنامه های خودش

    و غروب بهش گفتم دیدی خیلی هم بهت خوش گذشت و ماهی نتوست حالت رو بد کنه

    خودشم باور نمی‌کرد و می‌گفت عمه اینبار شانسی بوده

    گفتم نه عزیزم اینا همش زایده ذهن ماست که اگه یه بار یه اتفاقی افتاده بارهای بعد هم فکرمیکنیم باید همون اتفاق قبلی رخ بده و

    بعد خودم کلی خوشحال شدم که تونستم با کلامم و اعتمادی که دیگران بهم دارند خوب تر عمل کنم و باور پذیر تر بشه که تمام اتفاقات بر اساس پیش فرض های ذهن خودم هست

    چیزهای که دیدم و شنیدم هست و هیچ وقت نیومدم بشینم فکر کنم که آیا این چیزی که دارم از جامعه دریافت میکنم به نفع منه یا به ضرر من

    و متاسفانه همیشه ذهن ما خواستار منفی های بیشتر بوده ودنبال نکات منفی میگرده

    و من باید این سبک فکری و رفتاری ام را تغییر بدهم تا تمام اتفاقات تمام باورها و افکار و فرکانس ها را در جهت بهتر شدن شخصیتم سوق بدهم

    من باید رفتار و عملکرد هایم را در جهت بهبود خودم و عادات جدید را زندگی کردن سوق بدهم

    هر چیزی که به پیشرفتم کمک میکند را بپذیرم و بشه جزیی از عادات روزانه ام در تمام جنبه ها

    و هر آنچه که داره به من ضربه میزنه و هیچ بهبودی در پیشرفتم ندارد را از عادات روزانه ام ترک کنم .

    باید آگاهانه سعی کنم در جهت بهبود شخصیتم تمرکز لیزر فوکس بزارم

    خدایا شکرت که هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم

    من پاره ای از وجود پاک خداوند هستم

    من ارزشمندم بی قید و شرط

    ارزشمندی من وصل به بودن یا نبودن انسانها و موقعیت ها و شرایط و اندام و هیکل و زیبایی من نیست

    من همین که هستم ارزشمندم بی نظیر م فوق‌العاده عالی هستم

    و هر روز بهترین روز من هست

    و همان ابتدای روز با گفتگوی مثبت ذهنی

    ذهنم را باید تربیت کنم به سمت تجربه های بهتر و زندگی زیباتر و روانتر

    من باید باورهای پشت هر رفتارم را پیدا کنم

    من لایق داشتن یک رابطه سالم و شاد و رویایی در آزادی کامل هستم

    من لایق دریافت الهامات و نعمت‌های الهی هستم

    من لایق تجربه بهترین های جهان هستم

    جهان سرشار از زیبای ها ی بینهایت و بینظییییر است که من لایقم که هدایت شوم به زیبای های بیشتر

    استاد یه تجربه دیگه از کودکی یادم اومد

    همیشه پدرم و برادرهای بزرگترم منو با برادر کوچکترم که دوسال از خودم بزرگتر هست

    تشویق به کشتی گرفتن میکردند و همیشه من پیروز میدان میشدم . مورد تشویق پدر و برادر هام قرار می‌گرفتم و به برادر کوچکم همیشه میگفتند که الهام ازت کوچکتره ولی زورت رو داره

    و من اینو باور کرده بودم که من خیلی قوی هستم و چون از پدرم (روحش شاد)

    تاثیر زیادی می‌گرفتم و همیشه باورش داشتم

    و خیلی خودم را وابسته تشویق و تحسین عزیزانم میکردم یه جورایی نیاز به تایید گرفتن در وجودم ریشه کرده و الان خیلی بهتر شدم تو این زمینه

    استاد یه چیز دیگه

    من هر وقت خواستم با همین ترفندهایی که دوستان عزیزم تو کامنتهاشون نوشتند

    همیشه پس ذهنم مقاومت داشتم که نه

    من نباید به دروغ به کسی چیزی بگم

    وگرنه دیگه عادت میکنم به دروغ گفتن

    حالا ممکنه اگه من یه پیش فرض مثبت به دیگران میدادم خیلی از مسائل حل میشد

    و هنوزم ذهنم نیلی وقتها مقاومت می‌کنه که نه

    باید واقع بین باشی

    نباید با خودت دروغ بگی

    حالا از اون طرف هم یه سری چیزها و افراد و موقعیت ها ی بهتر هم وجود داره

    ولی ذهن چموش من میخواد فقط نکات منفی رو به ذهنم نشون بده که بدتر زوم کنم روی الگوهای منفی

    و از الان به تمرین با استمرار بیشتری به ذهنم باید بدهم تا در تشویق کردن خودم و دیگران مسمم تر باشم

    اگر نتونستم مثبت بین باشم

    لا اقل منفی بین هم نباشم

    و همان سکوت که زبان خداوند است را پیش ببرم

    اگه نتونستم با مثبت بین باشم لااقل سکوت بهترین سلاحم باشه

    مثلاً دیروز وقتی زن برادرم گفت برنج نمی‌خورم بخاطر وزن بالایی کن داره

    گفتم خیلی هم عالی اتفاقا چون من مدتی هست که ندیدمت حس میکنم خیلی اندامت جمع و جور تر شده

    و ایشون هم خیلی حس خوبی گرفت و شب هم با اینکه روزه بود پروتئین و سالاد نوش جان کرد و احترام و ارزش بیشتری هم برام قائل بود و خیلی صمیمی تر با هم بودیم .

    چون فرکانس ها داشت کارشو میکرد و ایشون هم فرکانس مثبت منو دریافت کرده بود .

    خدایا شکرت

    یکی دیگه اینکه به چشم زخم قبلا اعتقاد داشتم و وقتی روی خودم کار کردم دیدم الان اصلا این اعتقاد رو ندارم و فقط قدرت را بخدا میدهم

    و وقتی عزیزی یه وسیله ای میگیره یا بچه رو لباس خوب میپوشه و کسی ببینه حتما با صدقه میدن یا چیزی باید قربانی کنند

    و دیشب هم که همسرم ماشینی که جدید گرفته رفتیم دایی هاش عیدی

    زن دایش همش می‌گفت اگه میدونستیم یه قربانی جلو ماشینتون میکردیم

    الان میرم براش اسپند دود میکنم

    منم تشکر کردم و گفتم تو دلم که من اصلا اعتقاد ی به این چیزا ندارم

    انسان لایق داشتن نعمت‌های زیبای خداوند را دارد

    اینا زیبایی های خداوند هستند

    خداوند این نعمتها را مسخر ما کرده تا لذت ببریم

    قرار نیست چیزی قربانی چیزی دیگر شود .

    و بلطف خداوند پرونده این خرافات در ذهنم بسته شده

    و باید همانطور که که کلی از پرونده های محدود کننده در ذهنم بسته شدن

    روی پرونده های آدم آزادی مالی و زمانی و مکانی هم بیشتر کار کنم

    چون من لایق داشتن آزادی مالی و زمانی و مکانی هستم .

    و با ایمان و توکل و استمرار باید قدم‌های محکم‌تر و تکاملی در راستای خواسته ام بردارم و در جهت جریان خداوند هم مدار شوم

    چون خداوند قدم به قدم هدایت مرا بر خودش واجب کرده است

    من لایق دریافت هدایت‌های خداوند هستم

    همانطور که به زنبور عسل وحی کرده

    هر لحظه در قلبم داره با من حرف میزند و الهامات را در مسیر درست الهی میگوید

    من باید در مدار دریافت الهامات الهی باشم

    خدا یا شکرررررررررت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم

    من به هر خیری از تو بهم برسد سخت محتاجم

    تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان

    خدایا شکرت برای آموزشها وحی منزل گونه استاد عباس منش عزیزم

    خدایا شکرت که من لایق هدایت به سایت بینظییییر و عالی بودم

    خدا یا شکرررررررررت که خودت هر روز بدون هیچ گونه هزینه تبلیغی داری مشتری هامو در جاهای مختلف به سمتم هدایت می‌کنی

    انسانهای هنر دوست و ثروتمند تا کارهای هنری ام را کت زیبایی خداوند این است را می‌بینند عاشق شان میشوند و بهم سفارش میدهند.

    خداوند هم مشتری ام میشود هم تبلیغاتم هم ثروت بی‌حساب در زندگی ام میشود

    خدایا شکرت من بخدای خودم اعتماد دارم.

    استادم بینهایت سپاسگزارم همواره در نور افکن الهی باشین عاشقتونم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    شیرین وفائی گفته:
    مدت عضویت: 269 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به استاد گرانقدرو همه دوستان عزیز.

    بنده کارمند بهداشت هستم تو دوران کرونا چون اکثر نیروها درگیر بیماری بودن نیروی انسانی کم بود واز من خواستن که برم تو آزمایشگاه مرجع که نمونه های کرونا رو از سراسر استان دریافت کنم.

    من ازصبح تو آزمایشگاه بودم تا 5_6عصر ونمونه هارو دریافت میکردم اکثر همکارا می‌ترسیدند و وحشت زده بودن چون دقیقا با اصل قضیه یعنی خود کرونا درارتباط بودیم بارها و بارها هم نمونه تو دستم باز می‌شد درسته ازلحاظ پوشش رعایت میکردیم اما وقتی نمونه مثبت باز می‌شد خوب ویروس همه جا پخش می‌شد وآلودگی همه جا بوداما من اعتقاد داشتم که هیچ ویروسی نمیتونه منو از پادربیاره ومن کرونا نمیگیرم واین ویروس روی من تاثیر نداره بااینکه گاهی اوقات اصلا ماسک هم نمیزدم تو اون محیط آلوده نسبت به دیگران شاید20٪ رعایت میکردم اونم بخاطر دوربین هایی بود که تو محیط آزمایشگاه نصب بود وهرکسی که تو آزمایشگاه کارمیکرد بایستی ازلحاظ پوشش رعایت میکرد اما من حتی یبار هم اونجا کرونا نگرفتم خیلی بیخیال بودم روی این قضیه باتوجه به اینکه اکثر همکارا بارها وبارها این بیماری رو گرفتن حتی کسایی که واکسن هم زده بودن وجالب اینه که من حتی اعتقاد به واکسن نداشتم وحتی یک دوز هم واکسن نزدم.واینو مطمئنم که بخاطر همون باورم بوده که هیچ مشکلی برام ایجاد نشد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2199 روز

    درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3

    بنام خداوند وهاب و رزاق و غفور و بخشنده و مهربان و هدایت گرم

    خدایاااا شکرت که لحظه به لحظه به تک تک ثانیه هام خیر و برکت بخشیدی تا من وقت و زمان و فرصت و انرژی کافی برای انجام دادن تمام کارها امورات و برنامه هایم را داشته باشم و از اینکه در جهت دریافت خواسته ها و آرزوهایم در مدار هدایت ها و نشانه های واضح و آشکار و قابل لمس الهیم هستم ممنون و سپاسگذارم

    با سلام خدمت دو استادان بزرگوارم استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته جان نازنینم و دوستان حاضر در این سایت گوهر نشان

    چطور باورهای ما رفتار ما را تغییر میده ؟؟؟چطور ذهنیت ما تمام جنبه های زندگی ما را تغییر میده ؟؟؟

    چطوری باورها و پیش فرضهایمان بر رفتارمان تاثیر میگذارند ؟؟؟؟

    باورهای مخرب و محدود کننده ؛ پیش فرض های محدود کننده و مخربی را در اعمال و رفتار و احساس و روابط و دارایی ها و سلامتی و تندرستی و کسب و کار و شغل و غیره ی ما بوجود میاره

    ذهن ما کاملا تاثیر بر رفتار ما دارد در هر زمینه ای در روابط و ثروت و سلامتی و یا تناسب اندام و یا پول و ثروت و کسب و کار و غیره .. فقط باید بطور تمرکزی. روی یک خواسته ای بطور مداوم و مستمر تمرکز کنیم الگوها رو برای ذهن مون پذیرش کنیم .. به ذهن مون بگیم بفرما اینم یک نمونه از آن خواسته مون .. اگر برای فلانی شده پس برای من هم شدنی است !!!!

    من چندین خواسته را برای سال جدیدم در زمینه های مختلف هدف‌گذاری کردم و توی دفتر تقویم سال جدیدم نوشتم و هر روز وقایع مهم روزانه ام رو توی تقویمم مینویسم و همین نوشتن باعث شده که هر روز آن صفحه ی اول تقویم رو ببینم و بخودم هدفهامو یاد آوری کنم ولی هدف اولم در مورد کسب و کار و شغل خانگیم هست و تمام تمرکز و مومنتوم مثبت ام رو روی همین هدف متمرکز کردم و باورهای محدود کننده ام را دارم شناسایی میکنم تا بتونم فروش درست و مناسب و خوبی رو داشته باشم و این جمله ی کلیدی و طلایی استاد رو هر روز بخودم یادآوری میکنم اینکه .. بجای اینکه فکر کنیم که چیکار کنیم که مردم با بیزینس ما آشنا شوند به این فکر باشیم که من چیکار کنم که من در مدار درست ومناسب و شرایط درست قرار بگیرم

    اگر من در مدار درست قرار بگیرم با آدم مناسب و با خریدار دست بنقد درست و مناسب در زمان مناسب وارد مدار من میشود

    اگر برای استاد امکان پذیر شده که در تمام جنبه ها به شرایط دلخواه خودشون برسن برای منم میشه اگر استاد از علاقه و عشقشون به استقلال مالی رسیدن. برای منم میشه!!!!!

    همه چی از اینی که هست آسانتر و بهتر و لذت بخش تر و نتیجه دار تر میشه به شرط باور پذیری و عمل به ایده ها .

    کافیه فقط تمرکز روی نکات مثبت داشته باشیم و ورودیها و ذهنیت و افکارمون را کنترل کنیم و احساساتمون را بطور مداوم خوب نگه داریم .. حالا برای هر کسی به یه طریقی می‌تونه احساسش رو خوب نگه داره و باورهای عالی و فراوانی را آگاهانه جایگزین باورها و پیش فرضهای قبلیش کند که البته نیاز به تمرین و تمرکز مداوم داره ..و این تغییر پیش فرض ها و باورها از خانواده و فرهنگ و جامعه. و رسانه ها و کتاب ها و فیلم ها و الگوها و غیره وارد افکار و باورهای ما شده ..

    ولی با تمرین میشود این پیش فرض ها رو تغییر داد ..

    یکی از باورها و پیش فرض هایی که اخیر در جامعه داره بخورد مردم داده میشه اینکه همه چی خیلی گران شده .. اینکه مردم نمیتونن سیب زمینی و پیاز بخرند … اینکه پول نیست .آب سد ها خالی شده و آب نیست .. برق نیست .. گاز نیست . هوا نیست . هوا آلوده است .. باران نیست .. یادمه استاد در یکی از فایل هایشون در دسته ی باورهای ثروت ساز فایل

    قانون فراوانی و رابطه آن با «تجربه ثروت»

    دقیقا ده پانزده سال پیش در شمال و اون ویلاشون این مسایل رو کاملا توضیح دادند .. وقتی برای اولین بار این فایل رو دیده بودم انگار مغزم همون لحظه داشت بهم میگفت . آره آره استاد درست میگه .. اون جنگل های سرسبز پشت سر استاد در اون فایل یک الگو برام شد … و یا راجب آب و باران و این وفور و فراوانی ها صحبت کردند ذهنم داشت از اون پوسته ی قدیمی محدود کننده بیرون میومد اینکه باور فقر و کمبود از طریق رسانه ها برای یک باور محدود کننده و کمبود داره وارد افکار و ذهنیت مردم می‌شه و از این طریق غذای روح و افکار نامناسب را بخورد ذهن میدهند.

    دوستان عزیزم روز اول عید خواهرم اینا اومدن خونه مون عید دیدنی .. داشتند راجب مبلمان جدیدی که خریده بودن صحبت میکردند .. اینکه دو دست مبل خیلی شیک و جدید برای خونه شون خریدن .. یک مبل و میز ناهار خوری پذیرایی و یک دست مبل راحتی إل برای محیط نشیمن دورهمی .. خدا رو شکر ولی چیزی که خواهرم اینا رو خیلی ناراحت کرده بود اینکه یکماه. پیش از عید نوروز سفارش و خرید کرده بودند و پولشو تمام کمال پرداخت کرده بودندو قرار شده بود قبل از سال نو تحویل و ارسال کنند در صورتی که عید شده بود ولی هنوز مبلمانشون رو تحویل نگرفته بودن .. یعنی آنقدر سرشون شلوغ بود که کارگاه تولیدی این لوازم برای تحویل دهی این مبلمان و وسایل نوبت دهی کردن و دقیقا روز سوم و یا چهارم عید ساعت سه صبح این وسایل به خانه ی. خواهرم رسید .. همون باربری که این لوازم رو تحویل دادن گفتند آنقدر سرمون شلوغه که هر روز تا ساعت چهار صبح طول می‌کشه که این لوازم ها رو تحویل مشتری بدیم !!

    پیش فرض های ذهنی ما الگوهای ذهن رو بما نشون میده .. وقتی برای عید رفته بودم بازار روز پردیس خرید کنم . ساعت هشت ونیم صبح روز چهارشنبه رسیدم آنجا . یعنی روز آخر سال .. بنظر خودم خیلی زرنگی کردم که اول وقت خودمو آنجا رسوندم ولی دیدم مردم کلی خرید کرده بودن گویا آن روز از ساعت هفت صبح بازار روز کارشو شروع کرده بود و مردم هم کاملا اطلاع داشتند .. یک چرخ دستی برداشتم و از سبزی و میوه و غیره خرید کردم و بعدش رفتم برای خرید مرغ …صف مرغ و پاک کردن مرغ و ماهی همچنان زیاد بود . من که فقط یک دانه ماهی قزل آلا درشت گرفته بودم و توی نوبت وایستادم تا برام پاک کنند و برش بزنند.. ولی بقیه ی مردم چندین و چند ماهی های مختلف خریده بودند و توی صف پاک کردن ماهی ایستاده بودند . .. صف پرداخت پول برای سه صندوق همچنان طویل بود کارکنان و مسعولین صندوق مثل فرفره کارت می‌کشیدن و حساب کتاب میکردند .. واقعا توی ذهنم وفور و فراوانی بیشتر از همیشه تداعی میشد .. و باورهای فراوانی و پول و ثروت و نعمت و برکت های الهی در ذهنم بیشتر و بیشتر رشد کرده بود .. وقتی خریدهام تمام شد منتظر اسنپ بودم که وسایلمو از چرخ دستی بذارم توی ماشین. که چند تا خانم آمدند بسمت من که کمکم کنند چرخ دستی رو خالی کنم !!! آنها بهم گفتند چون چرخ دستی ها تمام شده یعنی آنقدر مردم از چرخ دستی استفاده کرده بودند و جمعیت زیاد بود که برای چرخ دستی هم باید نوبت می‌گرفتی!!! چقدر این صحنه برام جالب بود که بخاطر اینکه چرخ دستی منو بگیرند سبب خیر و برکت برام شد که آن اشخاص بیان کمکم کنند تا وسایلمو بذارم داخل صندق عقب اسنپ . البته آقای راننده ی اسنپ هم بسیار مرد مودب و متشخصی بود و پیاده شد و کمکم کرد و تا داخل پارکینگ جلوی آسانسور آمد و تمام خریدهامو گذاشت داخل آسانسور !!!! خدایاااا شکرت که فرشتگانت رو بسمت من هدایت کردی خدایاااا شکرت!!!!!

    وقتی جاده و عوارضی پردیس را دیدم که چقدر ماشین های زیبا و تر و تمیز برای رفتن به شمال شلوغ شده بود بیشتر از همیشه باورم به وفور و فراوانی و پول و ثروت و نعمت ها بیشتر شده و این چرخه ی وفور و فراوانی پول و ثروت و نعمت در تمام جنبه های شغلی رو میشد توی همین ترافیک پشت عوارضی پردیس دید . اعم از بنزین و لوازم یدکی و غیره برای ماشین ها . پولداری آنان که حتما پول و ثروتی دارند که می‌خوان برند شمال و خرج کنند و یا ویلایی دارند و یا ویلایی رو اجاره کردند و یا خانه و یا مکان و یا هتلی رو در نظر دارند خلاصه وفور و فراوانی پول رو داشتم به ذهنم نشون میدادم .. خدا رو شکر وفور و فراوانی را در خانه مان داشتیم . خدا رو شکر پیش فرض های ذهنی من داره مومنتوم مثبت رو بمن نشون میده .. مومنتوم مثبت من داره بسمت بهتر شدن و اوج گرفتن حرکت می‌کنه … خدایاااا هزاران هزار بار شکرگذار نعمت های الهیم هست خدایاااا شکرت

    با تکرار و استمرار و توجه به نکات مثبت اطرافمون و الگو برداری از افراد موفق میتوانیم کم کم ذهن مون را عادت به مومنتوم مثبت و برداشت مثبت بیشتر هول بدیم و آنوقت هست که اتفاقات بر اساس افکار و فرکانس هامون به شکل فوق العاده خوب و عالی حرکت می‌دیدم و چیده مان میشه حتی فراتر از روش‌هایی که قبلنا به ذهن مون می‌رسید.. و من باید از انرژی و قدرت الهی کمک و هدایت بطلبم که این مومنتوم مثبت رو بصورت پایدار حرکت بدم

    چند روزی هم منزل خاله جانم بودم خدا رو شکر آنجا هم بطور مداوم وفور و فراوانی رو می‌دیدم .. اینکه خاله جانم چند تا اسکناس جدید سبز رنگ دویست هزار تومانی به منو خواهرم عیدی داد .. کلی از این اسکناس جدید و نو براق لذت بردم . البته شنیده بودم که اسکناس های دویست هزار تومانی جدید چاپ شده ولی ندیده بودم و درسته که مقدارش زیاد نیست ولی از اینکه پول رو بصورت یک انرژی نگاه میکنم خوشحال شدم و با لذت به تمام محتوای آن پول نگاه کردم و عکس سد کارون3 روی پول چاپ شده و این خودش نمادی از وفور و فراوانی آب در سد های ایران را برام تداعی کرد و فقط فقط شکرگذاری میکردم خدایاااا شکرت

    نزدیک سیزده بدر است و من و دخترم قرار شد یک روز قبل از سیزده بدر اسنپ بگیریم و بریم کرج مهرشهر منزل خواهرم که سیزده بدر رو با هم باشیم و هم اینکه عید دیدنی کنیم و هم چیده مان وسایل و لوازم جدید خانه شأن را ببینیم و تحسین شون کنیم و خودمون هم لذت ببریم ..

    الهی سال جدید 1404 سال وفور و فراوانی خیر و برکت و نعمت های الهی بهمراه شادی و شادمانی و سلامتی رو بصورت تصاعدی تجربه کنید الهی آمین. خدایا شکرت که یک فرصت جدید دیگری رو نصیبم کردی تا یک فصل بهار و شکوفه های زیبای دیگری را ببینم و از این فرصت های گرانبها استفاده کنم و لذت ببرم و شکرگذار نعمت هایت باشم الهی سیزده بدر همه مون بخیریت و شادی و شادمانی و کامیابی سپری بشود و شکرگذار و قدردان این نعمت های الهی مون باشیم

    خدایاااا شکرت که مومنتوم تمام کارهای من بطور جادویی و معجزه آسا راحت و آسان انجام میشود و در تمام جنبه‌های زندگی‌ام به معنای واقعی کلمه، سرشار از آرامش، آسایش، برکت و نعمت فراوانی بیشتر و بیشتری شده است

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی و سلامتی و پول و ثروت و تداوم و پایداری و تمرکز. و نعمت و برکت می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      علی میرفخررجایی گفته:
      مدت عضویت: 1499 روز

      سلام و درود رویا خانوم عزیز امید وارم که حالتون عالی باشه

      مرسی بابت کامنت زیبا و پر از باورهای خوب

      واقعا یکی از پیش فرض های ذهنی محدود کننده ی ما همین بحث کمبود هست

      که واقعا هم دروغه

      و خدارو شکر که خداوند مارو هدایت کرد و چشممون رو به دبدن زیبایی ها و فراوانی ها باز کرد

      یکی از دلایلی که شورو شوق و انگیزه ای برای ثروت مند شدن نداریم به خاطر همین پیشفرض های ذهنی اشتباهی هست که هزاران هزار بار به ما گفتن و ما باور کردیم

      اگر ما باور داشته باشیم که بی نهایت ثروت در جهان وجود داره

      بی نهایت ثروت تو همین ایران ما وجود داره

      بینهایت درخواست و نیاز در همین کشور من در همین شهر من در همین محله من وجود داره

      اگر ما باور داشته باشیم که پول ساختن کار بسیار بسیار ساده و لذت بخشیه

      خیلی حال میده خیلی راحته من یه عشقو علاقه ای دارم میام تو عشقو علاقم تمرکز میگذارم هر روز بهتر میشم خداوند هم خیلی راحت خیلی راحت به بی نهایت طریق منو هدایت میکنه بهسمت اونا یا اونارو به سمت من هدایت میکنه

      (یه نشونه در این مورد. همین پریروز که رفتم یک سفر یک روزه یه شمال و حالم خیلی خوب بود یکی از مربیان به من زنگ زد و گفت یک مسابقه هست تک بازی . بازی میکنی؟ گفت ببری 200 میلیون بهت میدن ببازی 100 میلیون. میبینی رویا خانوم خداوند اینطوری هدایت میکنه بدون اینکه من بخوام زور بزنم یا تقلا کنم)

      اگر من باور داشته باشم که پول خیلی دست مردم هست . خواسته های مردم هر روز داره بیشتر میشه هرروز افراد بیشتر برای خواسته هاشون خرج میکنن هر روز تعداد افراد ثروتمند داره بیشتر میشه هر روز درآمد ها داره بیشتر میشه ئ افراد به دنبال بیشتر خرج کردن و لذت بردن هستن

      اگر من باور داشته باشم که افراد بسیار زیادی هستن که برای چیز های خیلی ساده و بدیهی صف میبندن و بی نهایت مشتری برای هر نوع محصولی هر خدمتی هست

      و بائر داشته باشم که من لایقم من با همین توانایی هایی که تو این لحظه دارم یا این ایده ای که تو این لحظه دارم خیلی خیلی راحت میتونم پول بسازم

      و البته باور داشته باشم که قانون تکاملی هست یعنی من باید تکاملم رو طی کنم و اول نشانه ها میاد بعد تبدیل میشه به مشتری واقعی و من در همین مشتری های اولیه آزمونو خطاهامو میکنم روند کارم رو بهبود میدم بهتر میکنم و به میزانی که من بهتر میشم روند کارم بهتر میشه و در واقع باورم نسبت به تواناییم و محصولم بیشتر میشه

      و حالا کلی باور دیگه مثل تاثیر عوامل بیرونی

      خب

      با چه شجاعت و ایمانی حرکت میکنیم؟

      با چه شجاعت و ایمانی میریم به سمت تحقق رویامون؟

      و من به شخصه هرکجا که با ایمان حرکت کردم

      یعنی شاید این باورهارو هم نمیدونستم

      ولی ایمان داشتم که میشود من میتونم خدا کمک میکنه خدا روزی رسونه

      نتیجه گرفتم

      و تو بحث سلامتی

      من خودم خدا میدونه چقدر پیش فرض غلط دارم که باید تغییرشون بدم

      ولی همین باور که سیستم ایمنی بدن من از پس هر عامل بیرونی بر میاد و هر چیزی هم که از بیرون نیاز باشه که من سلامت تر شوم خداوند منو هدایت میکنه یا اونو به سمت من هدایت میکنه

      داره به من کمک میکنه که جسمم سالم تر بشه یا بعضا حداقل حرکت کنم برای حل مسائل جسمم

      با این باور که هدایت میشم

      در کل

      ما یک خواسته ای داریم

      یک ایده ای هم براش میاد یا اگر نمیاد هدایت میشیم به یک الگویی تا باور کنیم که میشود و بعد یک ایده ای به ذهنمون میاد یا بهمون گفته میشه واین همون هدایت خداونده

      که وعده داده حتما هدایتی از طرف من خواهد آمد اما کسانی که هدایت من رو دریافت میکنن که نه ترسی دارن از آینده و نه غمی دارن از گذشته

      یعنی میتونن ذهنشون رو کنترل کنن و تو احساس خوب باشن

      و دقیقا ایده های خوب الهامات خوب وقتی میاد که ما حالمون خوبه

      و اونجاست

      که ما باید عمل کنیم باید ایده هارو اجرایی کنیم تا قدم بعدی به ما گفته بشه

      و با این روند ما میتونیم به همه ی خواسته هامون برسیم

      خدارو شکر که کامنت شما باعث شد که این نکات برامون یاد آوری بشه

      و انشاالله خداوند ایمان حرکت کردن بهمون بده انشاالله کمکمون کنه بتونیم نظر دیگران رو توی ذهنمون کمرنگ تر کنیم انشاالله کمکمون کنه که وقتی هنوز نشونه ای از خواستمون دریافت نکردیم واکنش نشون ندیم و احساسمون رو خوب نگه داریم و ادامه بدیم و ایمان داشته باشیم که بالخره جواب میدهد نباید مسیر رو تغییر بدم باید ادامه بدم تا ببینمش

      از شما خیلی ممنونم

      در پناه خدا باشید و سالی پر از فراوانی و ثروت داشته باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سلیمان افضلی گفته:
    مدت عضویت: 454 روز

    سلام علیکم

    داشتم با فامیلم باهم افطار میکردیم و یکباره مبحث توت فرنگی 19 $ یادم اومد، از آگاهی ها اصلا درمورد شون با هیچکی صحبت نمیکنم ولی چون داشتنش ربطی به این نداره که آگاهی ها برو بگم،گفتم گفتن این داستان خیلی جالبه بزار بگم اعضای فامیل چی میگن و ری اکشن شون چیه، وقتی داستان رو گفتم بابام گفت درسته منو یاد یه داستانی انداختی

    گفت من در یک کتابی یک داستان واقعیت، مشابه به این داستان تو خوندم و داستانش این بود که یک فردی یه جرمی مرتکب شده بود و اینو بازداشت کردن و انداختنش زندان و حکم اعدامش اومد اون هم اعدام با آب جوش که میشوندنش رو صندلی و آب با دما 100 درجه روش میندازن تا بمیره و شکل اعدامش رو اینجوری بهش گفته بودن وقتی اون فرد رو آوردن و شوندنش رو صندلی و از بالا آب رو انداختن آبی بود با دما 37 درجه نه 100 درجه و وقتی آب رو انداختن اون فرد چون فک می‌کرد آب با دمای 100 درجه هست هنگام انداختن درست پوست بدنش میسوخت و داد فریادش بالا میشد و واقعا اون فرد پوست بدنش جدا میشد از شدت چی از شدت باور به اینکه این آب با دمای 100 درجه هست، یعنی این کار باور شوخی نداره باوجود اینکه حقیقت نداره و اصالتش اونجوری نیست ولی تو باور کنی میتونه بسوزاند

    وقتی این داستان رو از بابام شنیدم خیلی خیلی زیاد بزام جالب بود و خیلی هم ترسیدم از خطر باور های اشتباه و مسیر دور کن مسیر سخت کن و آسیب زننده و بیشتر به درستی پیشفرض ها ذهنیت ها که در زندگی مون تاثیر دارن پی بردم و بعد از خوندن کامنت های دوستان گفتم بنویسم که خیلی داستان جالبی هست و خیلی هم ایمان مان را تقویت میکنه.

    خدا یادمون نره…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1721 روز

    درود بر شما استاد عزیزم.

    درود بر شما مریم خانم عزیزم.

    خداروشکر میکنم استاد با شما استاد عزیزم در این مسیر الهی همراه هستم.

    خداروشکر این لطف خدا به من بوده.

    من داشتم کامنت های دوستانم را میخوندم، گفتم چه خوبه منم بیام و از باورهای نادرستی که باعث شده تا الان اون نتایجی که میخواهم را نداشته باشم صحبت کنم.

    باور تاثیر عوامل بیرونی.

    استاد به شدت این باور روی من تاثیر میذاشت، هرکاری میخواستم بکنم اجازه نمی‌داد تا جایی که هیچ وقت احساس نمیکردم میتونم برم و یک کار جدا بگیرم، یا بتونم رشد مالی داشته باشم.

    تا اینکه از خرداد ماه 403 تا مهرماه بیشتر تلاش کردم ذهنی این باور را تغییر بدهم. که آقا هیچ کسی نمیتونه روی زندگی من تاثیر بذاره.

    منم که قدرت میدم. و اگر این مسیر را ادامه بدهم، قطعا نتایجم هر روز نازیبا تر میشه.

    به لطف هدایت الله هدایت شدم به یک کار معدن و در اون معدن درسهایی گرفتم که چقدر باعث رشد من شد. خداروشکر. بزرگترین این بود که هیچ عامل بیرونی در زندگی من تاثیر گذار نیست.

    یا یکی از نکات دیگه این بود که من همیشه یه الگوی تکرار شونده داشتم تو کارم و این بود که توی هیچ کاری در آخر کارفرما و من رضایت نداشتیم از هم و با ناراحتی کار تحویل میشد.

    توی کار معدن هم داشتم به اون سمت میرفتم که به خودم گفتم، این بار برعکس باید بشه و من باید با این افراد دوست بشم.

    کاری ندارم بعدش چی میشه ولی الان میخوام باهاشون دوست باشم و باهم کار رو پیش ببریم.

    خلاصه دفعه آخری که برگشتم تو معدن کلی با کارفرما و نیروهاش خوش و بش کردم و با رضایت از هم جدا شدیم.

    فکر کنم توی قسمت های قبلی گفتم، یه کتابی بود در مورد اصول و مبانی مدیریت بازاریابی… حدود 430 صفحه است و پر از نکات خوب و یا نامناسب.

    اما روز صفر یعنی روزی که میخواستم با این کتاب آشنا بشم، یکی از دوستانم که از این کتاب و کتب دیگه برای رشد خودش و کسب و کارش استفاده کرده بود، گفت این کتاب خیلی سخته و تو نمیتونی…

    خلاصه آقا من سختم بود بشینم پای کتاب.

    تا اینکه فکر کنم قسمت اول همین فایل روی سایت قرار گرفت و من گفتم ببین چه میکنه این ورودی های نامناسب، خلاصه چمباتمه زدم رو کتاب و دیدم اتفاقا کتاب راحتیه، یکم غلط املایی داره، وگرنه خیلی قابل فهمه.

    توی بحث مالی، من یه سری با‌ورهای نامناسب دارم هنوز، که یکم رشد مالی منو سخت کرده.

    در حقیقت من پول خوب میسازم(خدایی هنوز عالی نیست ولی بد هم نیست)، اما نمیتونم استفاده کنم.

    از اونجایی که یکم ایمانم به هدایت الله بیشتر شده به خودم گفتم ببین، بشین و الگوهاتو بشناس. ببین چیه باور کردی با ورودی نامناسب که نمیتونی از پولت استفاده کنی.

    چندتاشون ایناست:

    1. باور به محدود بودن زمانم.

    2. باور به اینکه نیروهای خوب کمه.

    3. باور به اینکه من لایقش نیستم.

    4. باور به محدود بودن پول.

    5. باور به اینکه من توانایی کنترل هم زمان هم پول، هم حساب و کتاب و هم انجام کار و … را ندارم.

    6. باور به اینکه من تا پول میاد باید خرج کنم.

    7. باور به اینکه من نمیتونم به راحتی افراد مناسب را استخدام کنم.

    8. باور به اینکه سر من کلاه میگذارند.

    9. باور به اینکه من آدم ساده لوحی هستم.

    10. باور به اینکه آسان شدن برای آسانی ها به این معناست که تو هیچ کاری نکنی ولی یه کیسه پول بیافته جلو پات! (تو این خیلی گیر داشتم الان خیلی بهتر شدم).

    استاد بیس تمام این باورها حرف ها، شنیده ها، اخبار و فیلم هایی بود که از کودکی تا جوانی دیدم و خلاصه 3 سال طول کشید واسه من تا بتونم یکم این باور های نامناسب را تغییر بدهم با باورهای مناسب.

    من یک سری خاطرات مشابه این توت فرنگی 19 دلاری دارم، ولی کامل یادم نیست. دقیقا شدخ بود منم برم یه اشغال بخرم و بعد همین طور خودمو گول بزنم.

    خلاصه یه درس مهمی هم که من گرفتم این بود که از این ذهن میشه تو جهت مثبت هم استفاده کرد. اینجوری اگر تضادی هم باشه، در نهایت به نفع من نتیجه میدهد. فقط کافیه به اتفاقات دید مثبتی داشته باشم.

    عاشقتونم استاد عزیزم.

    خداروشکر حدود 2 روز هست میخوام کامنت بذارم، نمیشد.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مائده بختيارى گفته:
    مدت عضویت: 274 روز

    واقعاً نمیتونم تأثیر این فایل ها روى زندگیم بیان کنمکلاً شدم یه مائده جدید… یک روز رو نمیتونم بدون فایل هاى استاد بگذرونم از خیلى از ترس هام و باورهاى بیهوده ام که فقط محدودم میکردن جدا شدم …

    خدارو هزاران بارررررر شکر که همچین انسان هایى مثل استاد عباس منش رو براى هدایت ما فرستادن چون در اطراف ما کسى نبوده که این حرفا رو بهمون بگهو خدارو هزار مرتبه شکر که توى این سن کم به سمت این فایل ها هدایت شدمهمینجا از پرودگارم میخام اینقدر از لحاظ مالى رشد کنم که بتونم بزودى از فایل هاى استاد بخرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    یوسف احمدی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2488 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    رَبَّنَآ إِنَّکَ تَعۡلَمُ مَا نُخۡفِی وَمَا نُعۡلِنُۗ وَمَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ

    پروردگارا، بى گمان، تو آنچه را که پنهان مى داریم و آنچه را که آشکار مى سازیم مى دانى، و چیزى نه در زمین و نه در آسمان از خدا پنهان نیست

    سلام خدمت استاد عزیزم مریم خانم شایسته و سایر دوستان ارزشمندم

    خدایا کمکم کن چیزی بنویسم که به درد دنیا و آخرتم بخورم

    اول از همه ممنون استاد عزیزم که با چیزهای مختلف ایده میگیرید و محتواهایی به این کیفیت تولید میکنید که چراغ راه کلی انسان میشه

    در مورد پیشفرض های ذهنی چند مثال جالب دارم که میگم

    یکی اینکه بخاطر خانواده یا دوستان طرفدار یه تیم خاص شدیم و اعتقاد داریم تیم مقابلمون دست های پشت پرده کمکش میکنن و اینو جدی میگیم و کلی مثال هم داریم واسش، وه نمیخایم قبول کنیم که اینا بخاطر تعصبن و‌ واقعیت ندارن

    مورد بعدی اینکه من چون سالهاست مغازه دارم و به لطف خداوند مغازم شلوغه کلی آدم میره و میاد، بعضی مشتریا همون بار اول یه حرکتایی زدن که من بهشون بدبین شدم، یا بر اثر یه سری تجربه ها که گاهی هم درست نیستن مثلا ذهنم گفته فلان اخلاق یعنی این مشتری فلان مشکلو داره، بعد هروقت اون مشتری اومده من از قبلش پیشفرض داشتم و اون یه کاری کرده که ذهنم بگه دیدی راست گفتم

    وه جالبش اینه که یه مدت اون مشتری نیومده مغازه، مثلا یکسال و کلا از یادم رفته و ذهنیته پاک شده و فراموش کردم، بعد که اومده کلی اخلاقش عوض شده و شده بهترین مشتری!!!

    یا مثلا مدتیه شرکت پپسی برچسب نوشابه هاشو تغییر داده، مشتری میاد میگه نوشابه هات که تقلبی ان، میگم آقا اصله فقط برچسب عوض شده، و اونا که خوردن میگن مزه قبلیا رو‌ نمیده!!!

    واسه سس هزار جزیره هم همینطوره چون شکلشو تغییر داده باز با کلی دلیل میگن نه کیفیت قبلی رو‌ نداره، یا بعضیا میگن از اون قبلیا نداری میگم همونه فقط شرکت شکلشو تغییر داده و شیک ترش کرده، چون میپذیرن همونه مشکلی با کیفیتش ندارن

    یعنی وقتی نگاه میکنیم به زندگیامون ما فقط پیشفرضیم و کل زندگیمون داره با پیشفرض هامون شکل میگیره و حتی با اینکه سالهاست تو این سایتیم باز کلی نسبت به تغییر مقاومت داریم بخاطر پیشفرضامون، غذا خوردنمون، رستوران رفتنمون، دوست پیدا کردن و همه چیزمون تقریبا بخاطر پیشفرض هامونه

    مثلا من هیچوقت مرغ سوخاری رو تست نکردم، چون خانمم کلی ازش بد گفته و حتی تحریک هم نشدم که تست کنم،

    یا مثلا از نظرمون آدم قابل اعتماد اونیه که فلان ویژگی ظاهری رو‌ داره، وه بخاطر همین بارها سرمون کلاه رفته، مثلا یکی اومده جنس برده و گفته کارتم یادم رفته و دیگه نیومده، بعد گفتن چرا بش جنس دادی ندیده و‌ نشناخته، گفتیم مثلا چون خوش پوش بود و محترمانه حرف میزد و قیافش به کلاه بردارا و معتادا نمیخورد و…

    نمونش قبلا ینفر اومد در خونمون و لباساش شیک و ظاهرش خوب(جریان خیلی سال پیشه) بعد گفت من قبلا با مرحوم پدرت کار میکردم و خیلی مرد خوب و اهل کمکی بود، خانمم رو اوردم آزمایشگاه و فلان مقدار کم اوردم گفتم برم در خونه فلانی بلاخره اهل کمکن، من چون دیدم قیافش به معتادا نمیخوره و لباساش شیکن بش اون پول رو‌ دادم ولی بعد مدت ها فهمیدم معتاده و سرم کلاه گذشته، ولی باز یکی اومده بود پاکت نامه اورده بود که من از طرف مسجد اومدم برا کمک به هیئت مسجد، رسیدم دیدم مادرم میخاد براش پول بزاره تو پاکت، به مادرم گفتم قیافش تابلووه معتاده، مسجد کجا بود، ردش کن بره، چون این قیافش داد میزد اینبار سرم کلاه نرفت، جالب اینه بعد کمی درو زد گفت پاکت ناممو بدین بم(یعنی مسجد همش یه پاکت نامه داشت!!!!)

    داستان توت فرنگی 19 دلاری به نظرم یه تلنگره که بیایم به کل رفتارا و تعصبامون نگاه کنیم که ببینیم بخاطر چه پیشفرضی هستن و اگر اون بدون دلیل خاصیه کنارش بزاریم و به نظرم یکی از راه های تغییر باور اینه که دلایل جدید بسازیم تو ذهنمون و بشون پر و بال بدیم تا نتایج جدید بگیریم

    مثل اینکه خوش شانسیم، اینکه مشتری و‌ پول دنبالمونن، اینکه همه دوست دارن بمون کمک کنن و… یا هرچیزی میشه به نفع منه حتی اگر الان در ظاهر به ضررمه، همین فکر باعث میشه خوشبین تر بشیم و به یاد بیاریم تضادهایی که قبلا اومدن و شدن خیر و تو تضادا دیگه به هم نریزیم

    کلی مثال و … هست که میشه نوشت ولی همینجا کامنتمو تموم میکنم و هممون رو به خداوند بزرگ میسپارم‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1764 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمد لله رب العالمین

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اهدنا الصراط المستقیم

    خدایا مثل همیشه نیاز به کمکت دارم، تو بگو تا بنویسم

    هزاران سلام و درود به استاد عزیز و مریم بانوی مهربان و هم خانواده های نازنینم

    روزگارتون خوش و خرم باد

    خدایا شکرت هزاران بار برای دریافت این آگاهیهای ناب از زبان استاد ارجمندم

    من دیروز پنجشنبه این کامنتو نوشتم و نزدیک اذان مغرب تمومش کردم و گذاشتم توی سایت و زدم روی دکمه فرستادن دیدگاه ولی ارسال نشد ارور داد، در صورتی که بعد از ظهر سه تا کامنت در جواب به دوستان خوبم که برای کامنتهام پاسخ گذاشته بودن نوشتم و گذاشتم توی قسمت پاسخ و ارسال شده بود، در هر صورت الخیر فی ما وقع هست خدا رو شکر که توی نوت گوشیم تایپ کرده بودم و سیو داشتم الان کپی کردم

    خدای مهربان و نازنینم لطفاً ارسالش کن

    استاد جان من هم ماجرای اون جوون مسئول نظافت دانشگاه که معادله ریاضی بدون جواب رو حل کرده بوده شنیده بودم و خیلی هم برام جالب بود ولی بیشتر از این منظر بود که چه هوش و نبوغی داشته اما با توضیحی که شما تو این فایل دادین به مورد خیلی مهمی اشاره کردین که دلیل اینکه تونسته اون معادله رو حل کنه بخاطر این بوده که ذهنش خالی از پیشفرض بوده و نمی دونسته اون معادله حل نشدنیه

    من هم در زمان  مدرسه خانواده و اطرافیان و  بعضی از همکلاسیهام بمن می گفتن که با هوشم و درسهای حفظ کردنیم خیلی خوبه، و واقعاً هم تو درسهای حفظ کردنی نمره های خوبی می آوردم

    حتی همین یک ماه پیش یکی از فامیلهای مادریم که در دبستان با هم تو یه مدرسه بودیم تو واتس اپ  بمن پیام داده بود و این خاطراتو یاد آوری کرد بمن، نوشته بود:

    همیشه یادمه خیلی با هوش بودی و درسها را زود حفظ می کردی و اصلاً شب زنده داری نمی کردی،

    یادته همیشه ازت سوال می کردم چجوری درسها رو بسرعت حفظ می کنی و زود میخوابی؟

    خب منم همینجوری باور کرده بودم، و توی امتحان نهایی ششم ابتدایی توی هفتاد مدرسه برتر شدم

    توی درسهای ریاضی معمولی بودم بیشتر وقتها ولی سال چهارم دبیرستان (سال دهم تحصیلی)

    در درس جبر تجدید شدم، خدا رو شکر که همسایه خیلی خوبی داشتیم و یه دخترشون دوسه سال از من بزرگتر بود و درس ریاضیش خیلی خوب بود چند جلسه اومد خونه مون و با من کار کرد و خوب فهمیدم

    و تو شهریور ماه با نمره خیلی خوب قبول شدم

    سال بعد که پنجم دبیرستان بودم یه بار امتحان جبر داشتیم یه مسئله بود که حل کردم و به جواب رسیدم ولی از اون راهی که دبیرمون میگفت نبود، بعد دبیرم تعجب کرده بود گفت معمولاً این راهش نیست، ولی ظاهراً درسته چون که به همون جواب درست رسیدی…

    ——————————————————————

    دیشب خونه خواهرم سعیده مهمون بودیم من و خواهر و برادرا رو همراه با خانواده برای افطاری دعوت کرده بود، هر دوتا خواهرا و یکی از برادرهام در کرج زندگی می کنن، من صبحش تو دفتر شکرگزاری و تمرین ستاره قطبیم نوشته بودم خدا جونم میخوایم بریم خونه سعیده میخوام توی راه خیلی خوب باشه خلوت باشه راهها برای ما باز باشه زیباییهای زیادی ببینیم، میخوام قبل از اذان مغرب برسیم اونجا، و همه در بهترین حال باشیم، همش حرفهای مثبت بزنیم دوست دارم حرفهای محبت آمیز ازشون بشنوم….

    با همسرم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم، خدا رو شکر راهها خلوت وباز هیچ ترافیکی نبود، و 40 دقیقه ای رسیدیم در خونه شون در حالی که نیم ساعت قبل از اذان مغرب بود

    بازار بوس و بغل و تبریک عید و سال نو بر پا بود، خیلی خیلی خوش گذشت، فقط و فقط حرفهای خوب خوب زدیم، یه عالمه خاطرات خوش گذشته رو یادآوری کردیم و برای هم تعریف کردیم،

    یکی از خاطراتی که من تعریف کردم رو اینجا هم بگم که جالبه

    (من فرزند اولم و از خواهرا و برادرام بزرگترم، برادرم سعید سه سال از من کوچیکتره)، بعد من دیشب گفتم اینکه میگن فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه سعید مصداق این حکایته، یادمه اون وقتی که نامزد بودم و همسرم هفته ای دو سه بار به دیدنم میامد، اون موقع من 16 ساله بودم و سعید13 ساله و قدش از من کوتاهتر بود، اون زمان نفت خریدن هنوز رواج داشت و ما یه حلب بیست لیتری داشتیم و برادرم گاهی وقتها اون حلب بیست لیتری رو می برد و نفت می خرید، قسمت بالای در خونمون هم شیشه ای مات بود کسی پشت در میامد سایه اش دیده میشد ولی واضح نبود،بعد این داداشم دو سه بار همون موقعی که من منتظر اومدن نامزدم بودم یواشکی اون حلب نفت رو بر میداشت و میبرد بیرون روبروی در خونه و روش وای میستاد که تقریباً قدش اندازه همسرم بشه و بعد زنگ میزد، من میرفتم درو باز می کردم و با برادرم روبرو میشدم  که لبخند عریضی روی صورتش نشسته بود!(خخخخ)

    حالا خدا رو شکر آدم بد اخلاقی نبودم و دعوامون نمیشد…

    خلاصه که مهمونی خیلی خیلی خوش گذشت، بعد همسرم عادت داره شبها زود میخوابه، دیشب دیدم ساعت نزدیک هشت و نیمه، بهش گفتم بریم که تا تهران برسیم خیلی دیر نشه، ایشونم خوشحال شد گفت دست شما درد نکنه من دیدم درجمع برادر خواهرها خیلی داره بشما خوش میگذره نگفتم بریم، بعد خدا حافظی کردیم و سوار ماشین شدیم، تو ماشین بهش گفتم خیلی از شما ممنونم که رعایت حال منو کردی و نگفتی که بریم، و از خودمم متشکرم که رعایت حال شما رو کردم که خوابت میامد و گفتم بریم، بعد گفتم به همین راحتی و سادگی چقدر زندگی زیبا میشه واقعاً…

    آخرش میرسم به این که استاد جانم خداوند خیر دنیا و آخرت و پاداشهای بی بدیل و بینهایت بشما عطا کنه که آدرس اون جاده هموار و آسفالته وسط جنگلو بما نشون دادین و خوب زندگی کردن و لذت بردن از مسیر رو بما یاد دادین

    الهی که در این مسیر ثابت قدم باشیم

    استادهای عزیزم و هم خانواده ای های عزیزم عاشقتونم و به آغوش گرم خدای مهربان می سپارمتون

    هر روز بیشتر و بیشتر هم جهت با جریان خداوند باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  10. -
    امیر اخوان سيگاري گفته:
    مدت عضویت: 2205 روز

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و همراهان گرامی

    من یک مثال از خودم بزنم هر موقع سرما می خورم به خودم میگم سه روزه خوبه خوب میشم و تو این سه روز خودم را میبندم به آب ولرم و آب لیمو و عسل و روز سوم خوبه خوبم البته خیلی وقته سرما نخوردم شاید تو یکسال گذشته یکی یا دوبار اون هم با این ذهنیت و به لطف خدا سلامتی ام زود برگشت و اینکه من صبح را با ورزش صبح گاهی تو پارک شروع میکنم و از اول صبح یک روز پر انرژی و شادی را برای خودم میسازم که توی سلامتیم بسیار تاثیر گذاره

    ممنون و سپاس بیکران از استاد عزیز و شما دوستان همراه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: