درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3 - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

250 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مژگان گفته:
    مدت عضویت: 185 روز

    سلام به استاد دوست داشتنی ومریم بانوی نازنین وکلیه دوستان دراین سایت بهشتی.

    سال نو و بهار نو رو به همه تبریک میگم وآرزومندم که درسال جدید به نحو احسنت این مسیر زیبا قدم برداریم و تکامل خودمون رو طی کنیم و خوده من به شخصه هدف کلیه امسالم ودر واقع بزرگترین و مهم ترین هدفم این است که با جدیت این مسیر الهی رو ادامه بدم وهرروز بیشتر از روز قبل متعهد بشم چون اگر بتوانم به خوبی روی باورهایم کار کنم به همه خواسته های معنوی وغیر معنوی مادی وغیر مادی میرسم. به امید خدای متعال.

    یکی از مشکلات من اینه که نمیتونم راحت بیام کامنت بزارم همینطور که قبلا گفتم، اما اینبار تا این فایل ارزشمند رو گوش دادم سریع یادم اومد مثال های بازی ذهن رو توی زندگیه روزمرگیمون.

    همسرمن درکل آدم سختگیر ولجبازیه. یکی از مسائلی که خیلی روش حساسه آشپزیه، همسرم معتقده که دستپختت مامانم بهترازمنه والبته خودم هم قبول دارم. برای همین هروقت بگم که مامانم اومده خونمون(همسرم سرکارهستن روزا) میگه بگو مامان آشپزی کنه وبگو که خوراک لوبیا چیتی درست کنه منم گفتم چشم؛ اون روز مامان زمان زیادی نداشت وباید زود برمیگشت خونشون، دیگه منم خودم غذا رو پختم وشب که شوهرم مزشون کرد گفت عالیههههه اینجوری بپز تونمیتونی مثل مامانت بپزیتو دلم گفتم عجبببببب ببین بازیه ذهنو…

    دیگه چندین بار بعد همین موضوع تکرار شد با همون نتیجه.

    یه مورد دیگه اینکه شوهرم خیلی تاکید داره که تو همه ی غذاها ادویه وفلفل بریزم اما من مخالفم وچندین بار براش توضیح دادم که فلان ادویه رو نمیشه به فلان غذا زد و کلا درست نیست استفاده زیاد ادویه، اما قبول نمیکرد دیگه منم بیشتراوقات سیرتازه وفلفل دلمه میزدم به غذا وادیه جات رو حذف میکردم اما همسرم متوجه نمیشد و میپرسید که ادویه کاری هم زدی میگفتم بله، میگفت برای همینه که انقدر طعمش خوبه.

    مورد بعدی اینه که برادر کوچیک من توی سنین نوجوانیه وخیلی به ورزش و پرورش اندام وتغذیه سالم علاقه داره بیشتر اوقات دنبال اینه که رستوران های با کیفیت رو پیدا کنه و اگر مثلا یکی از یه جا یا فروشگاهی تعریف کرد زود تحت تاثیر قرار میگیره مثلا همیشه میگه کبابی فقط کبابیه سید یعنی هیج مثه اون نیست کباباش حرف نداره سرش شلوغه فقط از اون کباب میگیرم یه روز منم مهمون کرد راستش دراون حدی که تعریف میکرد نبود وبا بقیه کبابی های که من تست کرده بود تفاوت انچنانی نداشت(در واقع چون بردارم تحت تاثیر حرف یکی دونفردیگه قرار گرفته بود وباورکرده بود که اونجا کباب هاش بی نظیره.)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    رستا بانو 717 گفته:
    مدت عضویت: 782 روز

    سلام به استاد عزیزم و همگی دوستان در این سایت بی نظیر

    خداروشکر میکنم و تشکر میکنم ازهمگی شما و مریم عزیزم

    این فایل هم عالی بود

    من خیلی ازش درس ها گرفتم و خیلی چیزا رو یادم انداخت مثل زمانی که من بچه بودم و از تاریکی میترسیدم وشب ها بیرون نمیرفتم ولی گاهی که واقعا بخاطر کار خیلی مهمی که باید انجام میشد

    باید از خونه بیرون میزدم پیش فرض های ذهنم انقدر اون کار برای من و ذهنم من بزرگو مهم میکرد که من رو قانع کنه که با وجود ترسم زیادم باید برم اون کارو انجام بدم حالا یا امدن مهمانی به منزل بود یا بردن خبری مهم به جایی

    و این قدر این پیش فرض در ذهنم بزرگ میشد که بر ترسم که پیش فرض بزرگ تر و قدیمی تر بود غلب میکردم

    میرفتم اون کارو انجام میدادم و برمیگشتم

    جالب این بود که اگر یه شب دیگه میخواستم همیجوری از خونه بزنم بیرون نمیتونستم و اون ترس میومد سراغم و من زورم بهش نمیرسید

    واقعا جالب بود برام

    که ذهن چطور برای وادار کردن من برای کار مهم که اون لحظه پیش اومد منو قانع کرد که بر ترس چند ساله خودم غلب کنم

    اما شب بعدش برای رفتن تا داخل حیات جرعت نکنم

    جالب که چطور ذهن میتونه در لحظه پیش فرضجدید رو جایی گذین کنه

    یا گاهی برام پیش میومد که کاری رو که نمیکردم بخاطر نظر بیقه یا نداشتن جرعتش

    و وقتی یه شرایطی پیش میومد که انجامش میدادم بعد که بخودم میومدم به خودم میگفتم اگر شرایط عادی بود عمراً من این حرکت رو میزدم و هم زمان اون پیش فرضم که نباید انجام میدادم در ذهنم میومد

    اما دیگه خیلی ترس ناک نبود چون بخاطر اون شرایط موجودو نا خواسته ازش عبور کرده بودم

    من این جوری برداشت کردم از این فایل 3قسمتی

    که میشه بااهرم رنج لذت پیش فرض های محکم ذهن رو شکست و به نفع خودمون ازش استفاده کنیم

    مثلا برای من یکی از قوی ترین پیش فرض های ذهنم ظاهر ساز در اطراف م بود و دیگه برام سخت شده بود از بس که سعی در ظاهر سازی در رفتار و گفتار داشتم

    اما کم کم وبدونه اینکه اگاهانه بخوام تعقییرش بدم بهش غلب کردم

    الان بادیدن این فایل ها متوجه شدم ای دل غافل من با اجرای تکنیک اهرم رنج لذت این کار کردم و تعققیرش داده بودم اما متوجه نشدم

    با اگاهی هایی این فایل میخوام به اصلاح کردن بهونه هایی ذهنیم برم که دیگه پوست از سر من کنندن

    بخاطر این که هر کاری میخوام انجام بدم بخاطر پیش فرض های اشتباه ذهنم یه بهونه ای میزاره سر راه من که باید به کاملترین شکل ممکن انجامش بدیم

    من الان متوجه شدم دلیل موفق نبودن در کسب کارم همین پیش فرض های اشتباه ذهنم بود

    هرچی برای انجام کارم میخریدم ذهنم بهونه بعدی رو سر راهم قرار میداد خوب حالا باید پول جم کنی فلان چیزو بخری، فلان دسگاه رو میخریدم ، دوباره میگفت نه باید این دستگاه جنسش خوب نیست توباید اون جنسشو میخریدی، که در اصل با همون میسد کلی کاری حرفه ای انجام داد اما ذهن من من رو با این پیش فرض ها 4 سال بازی داد

    الان که من بخودم اومدم میبینم 4 سال خرج کردم بدونه وردی مالی در حد متوسط یعنی ربع اون همه پول و انرژی ،وقتم ، استرس و اضطرابی که کشیدمم برنگشت بهم

    دلیلش پیش فرض های اشتباه من در حاشیه رفتن من بود که من رو دور خودم چرخوند،

    درست در همین شغل من خیلی ها با نصف امکانات کاری من پول ها ساختن پیشرفت ها کردن

    من تازه متوجه شدم که من اگر بجای گم شدن در حاشیه های این پیش فرض های اشتباه روی باور هام کار میکردم

    الان کجا بودم در جایگاه کاریم

    هرچند دیر ولی جایی شکر داره که من بلاخره متوجه شدم

    خدارو شکر خدارو شکر

    استادو مریم عزیز

    ازتون بینهایت ممنونم دوستون دارم باعشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    عذرا رستمی گفته:
    مدت عضویت: 560 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیزم و خانوم شایسته گرامی و دوستان خوش فرکانس:)

    من در باب این پیش فرضها یادم اومد که بگم سال پیش من بدلیل استرس و وزن بالام و زیاد خوردن نمک و شیرینی فشارخونم بالا رفت و چون خونهٔ مامانم دستگاه فشار دارن و مامانم هم فشار خون بالا دارن اونجا فشار منو گرفتن و 16 روی 9 بود که برای من خیلی بالا بود و سردرد و قرمزی صورت داشتم که نشان از فشارخون بالا میداد خلاصه مامانم سریع برام ی حبه سیر آورد و به خورد من داد و یکی از قرصای فشار خودشو برام اورد و به زور گفت بخور تا فشارت بیاد پایین و همونجا خواهر بزرگتر از خودم که اتفاقا اونم فشار خون داره به من گفت ببین دیگه سن تو از 45 گذشته باید قرص فشارو شروع کنی و توی پیش فرضش این بود که ما هممون به مامان رفتیم و فشار خون داریم پس باید تو هم مثل ما خوردن قرص فشارو شروع کنی ببین فشارت بالاس، من انگار ی چیزی درونم گفت این درست نیست طبیعی نیست که منم فشار بالا داشته باشم بقول خواهرم ما از مامان ارث بردیم فشار بالا رو، خلاصه اینکه من گفتم من درستش میکنم من دوس ندارم مثل شما قرص بخورم و مرتب درگیر باشم که اینو نخورم فشارم میره بالا اینو بخورم بیاد پایین:)

    بعد هدایت شدم به دختر عمه م که قانون سلامت رو از شما خریده بود و من با چند تا سئوال ازش و راهنمایی که کرد من عمل کردم به گفته های ایشون و تونستم به راااااحتی 17 کیلو وزن کم کنم و فشار خونم هم درمان شد و به خواهرم و مامانم گفتم دیدین ارثی نیست همه چی دست خود آدمه؟ دیدین من تونستم خودمو درمان کنم؟

    من رعایت نمیکردم و هر چی میرسید میخوردم بعد فشار خون بالام رو ارثی مامان بدونم:(

    وحالا که دارم رعایت میکنم شیرینیجات و ایناهارو نمیخورم فشارم همیشه عالیه نرمال آدمای معمولی 12روی 8

    خداروشکر میکنم که قبول نکردم که دیگه سنم رفته بالا و باید انواع و اقسام فشارو قند و چربی خون بگیرم و الحمدلله به لطف راهنماییهای استاد عزیزم همیشه سلامتم و روز به روز جوان تر و شاداب تر و جذاب تر هم میشم

    خدایا شکرت شکرت شکرت:))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    Shantia گفته:
    مدت عضویت: 2338 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستانم

    من در باب این موضوع دقیقا 3-4 روز پیش همین رو تجربه کردم که به لطف خدای مهربان و با پیش فرض و احساساتی که از حرف ها و فایل های استاد عزیز داشتم تا حدودی اون اتفاق رو باور نداشتم

    موضوع از این قرار هست که من دقیقا یک روز هست که از سفر خود از شیراز بر میگردم

    در شیراز مجموعه فروشگاه شیراز مال طبقه همکف یک فروشگاه لباس نایک وجود داره

    من تا این فروشگاه رو دیدم سریع به دوستم خبر دادم که بریم این فروشگاه رو ببینیم و چون عجله داشتیم به خانه برگردیم فرصت نشد در راه برگشت دوستم به من گفت که این فروشگاه جنس اصلی نایک رو داره و با قیمت بالا و حتی خوب و کیفیت اصلی محصولات رو به فروش میزاره

    من پس از شنیدن این خبر خیلی خوش حال شب رو تا صبح چشم رو هم نزاشتم و منتظر بودم فردا برم برای خرید لباس و کفش و …

    با اینکه میدونستم که محصولات اصلی نایک گیر نمیاد و اگر بیاد هم با توجه به قیمت دلار به فروش می‌رسد اما داشتم مسیر نادرست رو میرفتم

    فردا به اون فروشگاه رفتیم و استاد حتی یک لباس حتی یک کفش از اون کیفیت که واقعا باید تصور داشت نبود و کلی برند دیگ لباس ها اونجا موجود بود اما چون فروشگاه نایک بود من فکر میکردم که دیگ داخل چه خبر هست

    فردا این ماجرا من با فایل درس‌هایی از توت فرنگی 19 دلاری آشنا شدم و به محض شنیدن این فایل اشک در چشمان من حلقه زد که واقعا هر چیزی که در ذهن ما عالی و خاص به تجسم در میاد دیگر هیچ چیزی تا تجربه اون اتفاق نمیتواند مارو به شک یا فکر کردن مجدد و یا هر چیز دیگر وادار کند

    این اتفاق برای من تجربه شد که هر چیزی رو باور نکنم و با فکر و مخصوصا احساسات درست یعنی احساسی که از منبع سر چشمه دارد پیش بروم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سلیمان افضلی گفته:
    مدت عضویت: 460 روز

    سلام علیکم

    داشتم با فامیلم باهم افطار میکردیم و یکباره مبحث توت فرنگی 19 $ یادم اومد، از آگاهی ها اصلا درمورد شون با هیچکی صحبت نمیکنم ولی چون داشتنش ربطی به این نداره که آگاهی ها برو بگم،گفتم گفتن این داستان خیلی جالبه بزار بگم اعضای فامیل چی میگن و ری اکشن شون چیه، وقتی داستان رو گفتم بابام گفت درسته منو یاد یه داستانی انداختی

    گفت من در یک کتابی یک داستان واقعیت، مشابه به این داستان تو خوندم و داستانش این بود که یک فردی یه جرمی مرتکب شده بود و اینو بازداشت کردن و انداختنش زندان و حکم اعدامش اومد اون هم اعدام با آب جوش که میشوندنش رو صندلی و آب با دما 100 درجه روش میندازن تا بمیره و شکل اعدامش رو اینجوری بهش گفته بودن وقتی اون فرد رو آوردن و شوندنش رو صندلی و از بالا آب رو انداختن آبی بود با دما 37 درجه نه 100 درجه و وقتی آب رو انداختن اون فرد چون فک می‌کرد آب با دمای 100 درجه هست هنگام انداختن درست پوست بدنش میسوخت و داد فریادش بالا میشد و واقعا اون فرد پوست بدنش جدا میشد از شدت چی از شدت باور به اینکه این آب با دمای 100 درجه هست، یعنی این کار باور شوخی نداره باوجود اینکه حقیقت نداره و اصالتش اونجوری نیست ولی تو باور کنی میتونه بسوزاند

    وقتی این داستان رو از بابام شنیدم خیلی خیلی زیاد بزام جالب بود و خیلی هم ترسیدم از خطر باور های اشتباه و مسیر دور کن مسیر سخت کن و آسیب زننده و بیشتر به درستی پیشفرض ها ذهنیت ها که در زندگی مون تاثیر دارن پی بردم و بعد از خوندن کامنت های دوستان گفتم بنویسم که خیلی داستان جالبی هست و خیلی هم ایمان مان را تقویت میکنه.

    خدا یادمون نره…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 504 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    قسم سوم از توت فرنگی 19دلاری

    خدایا شکرت برای قدرت باور به نفع خود و مثبت اندیشی و خالق خوب برای اتفاقات خوب

    با احساس خوب اتفاقات خوب درراه است

    خدایا شکرت که هدایتم کردی برای صلا تی دوباره . خدای مهربانم خدای وهابم شکرت که هدایتم کردی برای نوشتن و کنترل ذهن

    خدا یا شکرررررررررت که هم جهت با جریان خداوند هستم

    خدایا شکرت که فقط یک نیروی خیر حاکم بر جهان است آنهم نیروی خداوند است که همواره شادی و آرامش و آسایش و لذت و سلامتی و ثروت و فراوانی و رحمت و برکت و معنویت و خوشبختی و رستگاری و سعادت و روابط عالی و بینظییییر ترین اتفاقات خوب است.فقط و فقط خداوند همه کاره است و قدرت در دستان خداوند است . و هیچ عامل بیرونی وجود ندارد.

    قدرت دادن به هر عامل بیرونی یعنی شرک

    و خداوند تمام گناهان را می‌بخشد جز شرک بخودش را

    ما با هر اشتباه و کار خطا که مرتکب میشویم

    باید از اون اشتباه و خطا درس بگیریم که برای

    رشد و پیشرفت من آمده و با کنترل ذهن و تقوا ی الهی داشتن و تمرکز بر نکات مثبت و زیبایی ها و شکر گذار بودن برای تمام نعمتها و ثروت‌هاو فراوانی ها و داشته های مان ذهن را کنترل و افسارش را در دست بگیریم با این عمل صالح درجهت جریان خداوند حرکت کنیم

    و چقدر زیبا خداوند برایم همزمانی ایجاد میکند

    بر اساس اتفاقات همان روزم

    و امروز که در تضادی در روابط عاطفی بودم با همسرم

    و خودم را در یک لحظه خوار و ذلیل کرده بودم و تمام قدرت را به همسرم دادم و ترس تمام وجودم را گرفته بود و از اون طرف هم داشتم با خودم حرف های بهتری میزدم که خداوند

    قدرت تمام کیهان را در دست دارد

    هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است

    اصلا این تضاد برای رشد من باید اتفاق می‌افتاده

    تا بلکه من آدم بشم

    دست از شرک و بی‌ایمانی بردارم و

    با این اتفاق ناجالب سر عقل بیام و با درک قانون تکا مل ذره ذره خداوند را در وجودم پیدا کنم

    و از شرک ورزیدن اجتناب کنم

    چون هم من و هم همسرم پاره ای از وجود پاک خداوند هستیم و

    این ذهن ماست که داره به اتفاقات بد دامن میزند

    وگرنه خداوند که همواره خیر مطلق است

    و من هنوز درکم به اون سطح نرسیده که مشرک میشوم بر اساس گفته ها و شنیده ها و دیده هایی که از جامعه دریافت کرده ام و شدن باور قدرتمندی در وجودم که همسر خوب کمه

    هر چی همسرت میگه فقط باید بگی چشم

    وگرنه از گرسنگی میمیری

    اگه برگردی کنار خانوادت کلی محدودیت برات دوباره ایجاد میشه

    با همین شرایط سختت کنار بیای بهتره

    یک مرد کافر بهتر از صدتا برادر مومن هست برات

    اگه اینو از دست بدی دیگه گیرت نمیاد همچین شخصی

    اگه یه شب باهاش هم خواب نباشی بینتون اختلافات شدیدی بوجود میاد (پاشنه آشیل اصلی من همینه )

    بخاطر این باور محدود هر روز دارم ازش ضربه میخورم

    همیشه فکر میکنم که اگه همسرم یک شب با من هم خواب نباشه به هر دلیلی که حتی مریض باشم

    خوابم بیاد

    اصلا حوصله نداشته باشم

    یک شب بخوام برا خودم باشم

    باید فردای اون روز من زندگیم جهنم بشه

    و چنان قدرتی این باور در من ایجاد کرده

    که در تمام جنبه های زندگی دارم بوضوح رشدم را میبینم

    و در جنبه روابط عاطفی این ترس با من هست و همیشه نگرانم بابتش

    و حتی چنان ترمزی هست که جدیدا خیلی کم پیش میاد که تنهایی جایی برم و شب نباشم

    مثلاً همین تعطیلات که سه شب خونه مادرم اونم با اسرار همسرم موندم و برگشتیم

    باز هم ما سر مسئله روابط به مسئله برخوردیم

    که باور من اینه که همسرم اصلا تحمل عدم روابط جنسی را ندارد و اگه به هر دلیلی روابط پیش نیاد ایشون قهر می‌کنه و عصبانی میشود

    و با تمام وجودم پذیرفتم که من خالق این اتفاق هستم و هر لحظه تسلیمم در مقابل خداوند و ایمان دارم که جواب حل این مسئله هم مثله بقیه مسائل به من گفته میشود

    چون یک الگوی عالی دارم همگون استاد عزیزم و مریم نازنینم

    که ماها از هم دور هستند و در روابط عالی و بینظییییر و در صلح با خود هستند و

    هر روز دارم فایل های بینظییییر زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا را میبینم و بهتر عمل میکنم به روابط پاک و زیبا و عالی عزیزانم

    و توجه به زیبایی ها و نکات مثبت خودم و همسرم

    ایشون واقعا کلی نکته مثبت دیگر دارد

    ولی ذهن چموش من اینقدر دوست داره که فقط تمایلش به سمت منفی ها باشه

    که هر بار باید بزور بکشونمش به سمت دیدن زیبایی ها و آباد کردن زمین

    وقتی فکر کنم قدم دهم بود کت در مورد حذف علفهای هرز گفتین

    که باید زمین را با دادن آب و نور و کود مناسب تقویت کنیم

    همش این جملات رو در ذهنم مرور میکنم که الهام نباید بخاطر یک نازیبایی زمین رو شخم بزنی

    باید بتونی از دل نازیبایی ،زیبایی ها را ببینی

    باید زمینت رو آباد کنی

    چون تمام اتفاقات بر اساس باورها و افکار و فرکانس های خودت داره ایجاد میشود

    و من استاد عزیزم با تمام وجودم اینو پذیرفتم

    و کار ذهن همش انکار این حقیقته

    که نه تو داری قربانی شرایط میشی

    تو مقصر نیستی

    تو اصلا به نکات منفی توجه نکردی

    تو نیستی که باید تغییر کنی

    اونی که باید تغییر کنه همسرته

    در صورتی که من بوضوح به این درک رسیدم که اگر من تغییر کنم جهان من هم تغییر میکند به سمت آنچه که من دوست دارم با تغییر ات توحید ام تجربه کنم

    به سمت تغییرات دربهبود شخصیتم

    به سمت مثبت اندیشی

    به سمت توجه به زیبایی های بیشتر و نکات مثبت بیشتر

    به سمت توجه به داشته هام و نعمت‌های بیشمار خداوند زندگی ام

    به سمت توحید و یکتاپرستی

    به سمت ایمان و توکل و اعتماد به خدا

    به سمت لایق شدن برای دریافت بهترینهای جهان خداوند

    به سمت الخیر و فی ما وقع

    هر چقدر بیشتر در این مسیر استمرار و مداومت داشته باشم به درک بهتر ی از اتفاقات به نفع من هستند پیش میروم و خداوند به این طرز تفکر و اعتماد و توکل من بر خودش پاداشها میدهد

    همانطور که امروز هدایتم کرد به سوره نحل

    و دقیق با من حرف زد با کلام نافذش بهم داره میفهمونه که هیچ قدرتی در جهان نیست جز قدرت رب العالمین که بالای تمام قدرت‌هاست

    أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ ﴿48﴾

    آیا به چیزهایى که خدا آفریده است ننگریسته‏ اند که [چگونه] سایه ‏هایشان از راست و [از جوانب] چپ مى‏ گردد و براى خدا در حال فروتنى سر بر خاک مى‏ سایند (48)

    وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ دَابَّهٍ وَالْمَلَائِکَهُ وَهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿49﴾

    و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است براى خدا سجده مى کنند و تکبر نمى ‏ورزند (49)

    یَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ﴿50﴾

    از پروردگارشان که حاکم بر آنهاست مى‏ ترسند و آنچه را مامورند انجام مى‏ دهند (50)

    وَقَالَ اللَّهُ لَا تَتَّخِذُوا إِلَهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ﴿51﴾

    و خدا فرمود دو معبود براى خود مگیرید جز این نیست که او خدایى یگانه است پس تنها از من بترسید (51)

    وَلَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَهُ الدِّینُ وَاصِبًا أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ ﴿52﴾

    و آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست و آیین پایدار [نیز] از آن اوست پس آیا از غیر خدا پروا دارید (52)

    و بقیه آیات که فقط داره توحید و یکتاپرستی

    با ما حرف میزند اون چیزی بود که امروز باید چشم مرا بیناتر میکرد گوش مرا شنواتر و قلب مرا آرام تر شاید امروز در مدار درک یه ذره بهتر بودم که

    خداوند ابن صفحه از کتاب مقدس را برایم باز کرد

    که قدرت کل کیهان فقط خداست

    تو با هر ترسی که داری در درونت فقط بخودت ظلم می‌کنی الهام خانم

    کلی ترس در وجودت هست

    بریز بیرون تمام ترس‌های واهی و پوچی که هیچ سودی به حالت جز رنج و بلا و ظلم بخود را ندارد

    چرا می‌ترسی ؟

    از اینکه این آدم بره تو بدبخت میشی؟ شرک

    از اینکه تنها نون آور تو ست که از گرسنگی نمیری اونه؟شرک

    اگه باهاش در بیوفتی حالتو میگیره ؟شرک

    اگه از هم جدا بشین تکلیف بچه ها چی میشه ؟شرک

    اگه برگردم خونه پدری ام بقیه فکر می کنن خوشی زده زیر دلت؟

    شرک

    اگه نخوادت دیگه بهتر از ابن آدم نیست؟شرک

    اگه از ش جدا بشم که خانواده خودم هم طردم میکنند؟شرک

    عذاب وجدان برای بچه‌ها

    ترس از آینده

    غم گذشته

    احساس گناه و قربانی شدن در شرایط

    چون مشروب میخوره اصلا ابرو نداره

    اگه اقدام به هر کاری کند حتما انجامش میدهد در جهت منفی

    و

    و

    و کلی دیگه مزخرفات ذهنی که تماما زنجیرها به پاهایم بسته و تمام وجودم پر شده از ترس‌های بیمورد که فقط زایده ذهن من هستد

    خدایا شکرت کمکم کن من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم و هر لحظه هم جهت با جریان خداوند حرکت کنم و مومنتوم مثبتم را حفظ کن

    استاد من نزدیک به 14ساله که درزندگی مشترکم دارم با این ترس زندگی میکنم چون همون اوایل شروع زندگی مشترک وقتی مادر همسرم خواست منو راهنمایی کنه و این باور را در ذهن من کاشت که اینا مردمانی هستند که فقط باید باهاشون رابطه جنسی داشته باشی وگرنه هر روز بحثو دعوا هست و زندگی ات را تلخ میکنندو تمام شواهد و گفته و شنیده ها هم داشت بیشتر برام باور پذیر میکرد که آره درسته ببین بقیه اطرافیان هم سر این موضوع فقط مسئله دارند و در تضاد با هم هستند

    ‌و الان که من با این سایت الهی آشنا شدم و دارم با قوانین جهان آشناتر میشوم که تمام اتفاقات بر اساس باورها و افکار و فرکانس های خودم بوجود می آید

    سعی میکنم تکاملم را طی کنم

    و از وابستگی هام کمتر کنم و هر چند وقت یکبار هم از همدیگر دور باشیم و حتی رختخواب مون هم جدا میکنم ایشون پیش بچه‌ها می‌خوابه و من تنها تو اتاقم می‌خوابم و من اینا رو موفقیت برای خودم می‌دونم چون از اون حدت و شدت وابستگی های هر دو طرفمون داره کمتر میشود ولی باز هم ذهن نجوا گر من به این موضوع قدرت میدهد و هر چند ماه یکبار این چرخه تکرار میشود . و روابطم به مدت کوتاه‌تری نسبت به قبل به تنش و تضاد بر میخوره و واقعا این جنس از نجواها آزار دهنده است و از شما

    استاد عزیزم درخواست دارم که در این زمینه توضیحات و آموزش های عالیتون را برامون بیشتر کنین

    استاد همین الآنم که دارم تمام گفتگوی های ذهنم را در ابن کامنت می‌نویسم باز هم مقاومت داره و یه جور ترس در وجودم هست و نمیدانم از باور محدود م داره آبشخور میشه

    بر اساس تجربه های قبلیه که داره میترسونه

    که الان همسرت مست می‌کنه و میاد خونه و همه چی را بهم میریزه ؟؟!!

    الان بیاد خونه بهت بی احترامی جلو بچه ها می‌کنه ؟؟!

    و اینا داره هنوز تو ذهن منفی بافم زمزمه میشود ..

    خدایا شکرت استاد اینا رو که همین الان نوشتم بلطف خداوند کلی آرامش در وجودم ایجاد شد و یک نفس عمیق کشیدم

    خدایا شکرت

    من به هر خیری از جانب تو برسد فقیر ترینم

    خدایا شکرت میخواهم یک رابطه سالم و شاد را تجربه کنم بدور از وابستگی و عدم آزادی و رهایی

    میخواهم آزادی عمل داشته باشم

    واقعاً هر چیزی که زنجیره وار منو گرفته داره آزادی منو هم میگیره

    و این خلاف قوانین خداوند است

    خداوند تمام کیهان را آزاد خلق کرده

    چون قدرت فقط خداست

    و تمام کیهان مخلوقات خداوند هستند

    و هیچ عامل بیرونی وجود ندارد

    ومن فقط مسئول شخص خودم هستم

    من در تغییر خودم توانمند هستم و در تغییر دیگران عاجزم و ناتوان

    اگر من تغییر مثبت کنم اگر دیدگاهم را به اتفاقات از زاویه بهتری جهت دهی کنم

    همه چی به نفع من میشود

    من ایمان دارم که همین اتفاق نازیبای الان زندگی ام داره منو به سمت خواسته هام هدایت میکند

    هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است

    استاد چند روز پیش که خونه مادرم بودیم ماهی درست کردیم و برادر زاده ام گفت که من ماهی نمی‌خورم و من بهش گفتم ببین من داخل این ماهی یه مواد عالی ریختم و سبزیجات خوشمزه ریختم توش که با بدن همه ساز گارباشه

    ایشون تاکید داشت که هر وقت ماهی میخوره حالش بد میشه و تا غرب باید معدش تخلیه بشه

    ولی همین که من بهش گفتم اصلا این سبک درست کردن من متفاوت است و هیچ اتفاقی نمی افته و به من اعتماد کن

    ایشون نشست با پسرم سیر خورد و رفت سراغ بازی و برنامه های خودش

    و غروب بهش گفتم دیدی خیلی هم بهت خوش گذشت و ماهی نتوست حالت رو بد کنه

    خودشم باور نمی‌کرد و می‌گفت عمه اینبار شانسی بوده

    گفتم نه عزیزم اینا همش زایده ذهن ماست که اگه یه بار یه اتفاقی افتاده بارهای بعد هم فکرمیکنیم باید همون اتفاق قبلی رخ بده و

    بعد خودم کلی خوشحال شدم که تونستم با کلامم و اعتمادی که دیگران بهم دارند خوب تر عمل کنم و باور پذیر تر بشه که تمام اتفاقات بر اساس پیش فرض های ذهن خودم هست

    چیزهای که دیدم و شنیدم هست و هیچ وقت نیومدم بشینم فکر کنم که آیا این چیزی که دارم از جامعه دریافت میکنم به نفع منه یا به ضرر من

    و متاسفانه همیشه ذهن ما خواستار منفی های بیشتر بوده ودنبال نکات منفی میگرده

    و من باید این سبک فکری و رفتاری ام را تغییر بدهم تا تمام اتفاقات تمام باورها و افکار و فرکانس ها را در جهت بهتر شدن شخصیتم سوق بدهم

    من باید رفتار و عملکرد هایم را در جهت بهبود خودم و عادات جدید را زندگی کردن سوق بدهم

    هر چیزی که به پیشرفتم کمک میکند را بپذیرم و بشه جزیی از عادات روزانه ام در تمام جنبه ها

    و هر آنچه که داره به من ضربه میزنه و هیچ بهبودی در پیشرفتم ندارد را از عادات روزانه ام ترک کنم .

    باید آگاهانه سعی کنم در جهت بهبود شخصیتم تمرکز لیزر فوکس بزارم

    خدایا شکرت که هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم

    من پاره ای از وجود پاک خداوند هستم

    من ارزشمندم بی قید و شرط

    ارزشمندی من وصل به بودن یا نبودن انسانها و موقعیت ها و شرایط و اندام و هیکل و زیبایی من نیست

    من همین که هستم ارزشمندم بی نظیر م فوق‌العاده عالی هستم

    و هر روز بهترین روز من هست

    و همان ابتدای روز با گفتگوی مثبت ذهنی

    ذهنم را باید تربیت کنم به سمت تجربه های بهتر و زندگی زیباتر و روانتر

    من باید باورهای پشت هر رفتارم را پیدا کنم

    من لایق داشتن یک رابطه سالم و شاد و رویایی در آزادی کامل هستم

    من لایق دریافت الهامات و نعمت‌های الهی هستم

    من لایق تجربه بهترین های جهان هستم

    جهان سرشار از زیبای ها ی بینهایت و بینظییییر است که من لایقم که هدایت شوم به زیبای های بیشتر

    استاد یه تجربه دیگه از کودکی یادم اومد

    همیشه پدرم و برادرهای بزرگترم منو با برادر کوچکترم که دوسال از خودم بزرگتر هست

    تشویق به کشتی گرفتن میکردند و همیشه من پیروز میدان میشدم . مورد تشویق پدر و برادر هام قرار می‌گرفتم و به برادر کوچکم همیشه میگفتند که الهام ازت کوچکتره ولی زورت رو داره

    و من اینو باور کرده بودم که من خیلی قوی هستم و چون از پدرم (روحش شاد)

    تاثیر زیادی می‌گرفتم و همیشه باورش داشتم

    و خیلی خودم را وابسته تشویق و تحسین عزیزانم میکردم یه جورایی نیاز به تایید گرفتن در وجودم ریشه کرده و الان خیلی بهتر شدم تو این زمینه

    استاد یه چیز دیگه

    من هر وقت خواستم با همین ترفندهایی که دوستان عزیزم تو کامنتهاشون نوشتند

    همیشه پس ذهنم مقاومت داشتم که نه

    من نباید به دروغ به کسی چیزی بگم

    وگرنه دیگه عادت میکنم به دروغ گفتن

    حالا ممکنه اگه من یه پیش فرض مثبت به دیگران میدادم خیلی از مسائل حل میشد

    و هنوزم ذهنم نیلی وقتها مقاومت می‌کنه که نه

    باید واقع بین باشی

    نباید با خودت دروغ بگی

    حالا از اون طرف هم یه سری چیزها و افراد و موقعیت ها ی بهتر هم وجود داره

    ولی ذهن چموش من میخواد فقط نکات منفی رو به ذهنم نشون بده که بدتر زوم کنم روی الگوهای منفی

    و از الان به تمرین با استمرار بیشتری به ذهنم باید بدهم تا در تشویق کردن خودم و دیگران مسمم تر باشم

    اگر نتونستم مثبت بین باشم

    لا اقل منفی بین هم نباشم

    و همان سکوت که زبان خداوند است را پیش ببرم

    اگه نتونستم با مثبت بین باشم لااقل سکوت بهترین سلاحم باشه

    مثلاً دیروز وقتی زن برادرم گفت برنج نمی‌خورم بخاطر وزن بالایی کن داره

    گفتم خیلی هم عالی اتفاقا چون من مدتی هست که ندیدمت حس میکنم خیلی اندامت جمع و جور تر شده

    و ایشون هم خیلی حس خوبی گرفت و شب هم با اینکه روزه بود پروتئین و سالاد نوش جان کرد و احترام و ارزش بیشتری هم برام قائل بود و خیلی صمیمی تر با هم بودیم .

    چون فرکانس ها داشت کارشو میکرد و ایشون هم فرکانس مثبت منو دریافت کرده بود .

    خدایا شکرت

    یکی دیگه اینکه به چشم زخم قبلا اعتقاد داشتم و وقتی روی خودم کار کردم دیدم الان اصلا این اعتقاد رو ندارم و فقط قدرت را بخدا میدهم

    و وقتی عزیزی یه وسیله ای میگیره یا بچه رو لباس خوب میپوشه و کسی ببینه حتما با صدقه میدن یا چیزی باید قربانی کنند

    و دیشب هم که همسرم ماشینی که جدید گرفته رفتیم دایی هاش عیدی

    زن دایش همش می‌گفت اگه میدونستیم یه قربانی جلو ماشینتون میکردیم

    الان میرم براش اسپند دود میکنم

    منم تشکر کردم و گفتم تو دلم که من اصلا اعتقاد ی به این چیزا ندارم

    انسان لایق داشتن نعمت‌های زیبای خداوند را دارد

    اینا زیبایی های خداوند هستند

    خداوند این نعمتها را مسخر ما کرده تا لذت ببریم

    قرار نیست چیزی قربانی چیزی دیگر شود .

    و بلطف خداوند پرونده این خرافات در ذهنم بسته شده

    و باید همانطور که که کلی از پرونده های محدود کننده در ذهنم بسته شدن

    روی پرونده های آدم آزادی مالی و زمانی و مکانی هم بیشتر کار کنم

    چون من لایق داشتن آزادی مالی و زمانی و مکانی هستم .

    و با ایمان و توکل و استمرار باید قدم‌های محکم‌تر و تکاملی در راستای خواسته ام بردارم و در جهت جریان خداوند هم مدار شوم

    چون خداوند قدم به قدم هدایت مرا بر خودش واجب کرده است

    من لایق دریافت هدایت‌های خداوند هستم

    همانطور که به زنبور عسل وحی کرده

    هر لحظه در قلبم داره با من حرف میزند و الهامات را در مسیر درست الهی میگوید

    من باید در مدار دریافت الهامات الهی باشم

    خدا یا شکرررررررررت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم

    من به هر خیری از تو بهم برسد سخت محتاجم

    تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان

    خدایا شکرت برای آموزشها وحی منزل گونه استاد عباس منش عزیزم

    خدایا شکرت که من لایق هدایت به سایت بینظییییر و عالی بودم

    خدا یا شکرررررررررت که خودت هر روز بدون هیچ گونه هزینه تبلیغی داری مشتری هامو در جاهای مختلف به سمتم هدایت می‌کنی

    انسانهای هنر دوست و ثروتمند تا کارهای هنری ام را کت زیبایی خداوند این است را می‌بینند عاشق شان میشوند و بهم سفارش میدهند.

    خداوند هم مشتری ام میشود هم تبلیغاتم هم ثروت بی‌حساب در زندگی ام میشود

    خدایا شکرت من بخدای خودم اعتماد دارم.

    استادم بینهایت سپاسگزارم همواره در نور افکن الهی باشین عاشقتونم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 662 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    دیشب فیلم ویل هانتینگ نابغه رو دیدم

    انگار قدم پنجم رو در عمل داشتم میدیدم

    جایی ک ویل معادله روحل کرد

    بعداستاد دانشگاه فهمید ک این پسر هوش ریاضی داره شروع کرد ب نجات دادن این بچه

    و چقد جالبه آخرش پسره کاری کرد ک خودش دوست داشت و بدترین شکل جواب استادش رو داد

    چیزی ک خلاف قانون باشه

    من نمیتونم نجات دهنده وهدایت کننده ی فرزندم همسرم خانوادم دوستم وهرکس باشم

    اگه قدم پنجم رو خریدید پیشنهاد میکنم این فیلم رو ببینید

    خداروشکر برای تمامی این آگاهی‌های ناب

    برای همگی آرزوی شادی ولذت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 192 روز

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیز

    فایل های توت فرنگی 19 دلاری خیلی عالی بود

    و خیلی جای فکر کردن داشت

    من بعد از گوش دادن این فایل ها مشکلم رو پیدا

    کردم

    مراحل درمانم کند پیش می‌رفت و متوجه شدم که

    من باور به راحت پیش رفتن این راه ندارم

    واین باور جوری در من جا گرفته که خیلی در موردش

    مقاومت دارم

    واقعا از استاد تشکر میکنم همیشه فایل ها عالی رو

    سایت میذارن و شکر گذار خداوندم که به موقع این

    فایل رو دیدم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    حمیدرضا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3777 روز

    سلام به استاد گلم و همه دوستان عزیز خانواده بزرگ عباس‌منش!

    امیدوارم حال دلتون مثل یه توت‌فرنگی تازه و شیرین باشه!

    امروز می‌خوام با هم بریم سراغ درسایی که از «توت‌فرنگی 19 دلاری» گرفتم

    پیش‌فرض‌های ذهن من کجا خودشون رو نشون دادن؟

    وقتی این قسمت رو گوش دادم، یهو یه لامپ تو ذهنم روشن شد! استاد می‌گه اتفاقات هیچ معنایی ندارن، این ما هستیم که با پیش‌فرضامون بهشون رنگ و بو می‌دیم. من یه مدت تو زندگیم پیش‌فرضم این بود که «پول درآوردن خیلی سخته». هر وقت می‌خواستم یه کار جدید شروع کنم، ذهنم می‌گفت: «حمیدرضا، این که نمی‌شه، باید صد سال بدوی تا یه چیزی گیرت بیاد!» نتیجه؟ همش کارای کوچیک می‌کردم و می‌ترسیدم بزرگ فکر کنم.

    یه مثال دیگه توی کسب کارم : یه زمانی فکر می‌کردم هر کاری رو بخوام شروع کنم بی ارزشه چیزایی که من بلدم ساده هست و همه بلد هستن . خب، این پیش‌فرض باعث می‌شد تو هر کاری که می‌رم، یه دیوار دور خودم بکشم و نذارم مشتری نزدیکم بشه. آخرشم همون می‌شد که فکر می‌کردم و من می‌گفتم «دیدی گفتم؟»

    این پیش‌فرض‌ها به من کمک کردن یا اذیتم کردن؟

    وقتی نشستم و فکر کردم، دیدم این پیش‌فرض‌ها مثل یه زنجیر بودن دور پام. تو کسب‌وکار، به جای اینکه دنبال فرصت‌ها بگردم، همش دنبال بهونه بودم که چرا نمی‌شه

    استاد می‌گه: «باورات زندگیت رو می‌سازن.» و واقعاً همین بود. این پیش‌فرض‌ها نه تنها منو به خواسته‌هام نرسوندن، بلکه رسیدن بهشون رو برام سخت‌ترم کردن.

    چطور این درس رو تو زندگیم آوردم؟

    بعد از شنیدن حرفای استاد، تصمیم گرفتم یه کم پیش‌فرضام رو زیر ذره‌بین ببرم. قانون جذب می‌گه: «فرکانست رو عوض کن، زندگیت عوض می‌شه.» پس شروع کردم به عوض کردن این فکرای قدیمی. مثلاً به جای «پول درآوردن سخته»، گفتم: «پول به راحتی می‌تونه بیاد، فقط باید راهش رو پیدا کنم.» یا تو روابط، به خودم گفتم: «من لایق یه رابطه قشنگم، آدمای خوبم هستن.»

    یه روز رفتم یه تیشرت گرون‌تر از معمولی خریدم (نه 19 دلاری، ولی خب گرون‌تر از عادتم بود!). به جای اینکه بگم «این چه فرقی داره؟»، چشامو بستم،زیبایی و مرغوبیتش رو توی تنم حس کردم و گفتم: حمیدرضا، تو لایق این لذتی، باور می‌کنید؟ حسم کلاً عوض شد! انگار یه در تازه تو ذهنم باز شد.

    تمرین‌هایی که امتحان کردم:

    1. پیش‌فرضام رو نوشتم – یه کاغذ برداشتم و هر فکری که تو ذهنم بود رو نوشتم: «پول سخته»، «سلامتی پایدار نمی‌شه». بعد کنارشون یه باور جدید نوشتم: «پول با ایده‌های خوب میاد»، «سلامتی با سبک زندگی سالم ساخته می‌شه.»

    سبکی که از استاد تو قانون سلامتی یاد گرفتم

    2. یه کار خارج از منطق کردم – رفتم یه تیشرت گرون‌تر از همیشه گرفتم و فقط لذتش رو بردم، بدون اینکه حساب کنم «می ارزید یا نه؟»

    3. هر روز یه جمله گفتم – صبحا به خودم می‌گم: «من می‌تونم، همه چی ممکنه.» این فرکانسم رو می بره بالا.

    4. تجسم کردم – شب‌ها قبل خواب، خودم رو تو یه زندگی شاد و پر از فراوانی تصور کردم. حسش واقعا قشنگ بود!

    5. به خودم جایزه دادم – هر وقت یه پیش‌فرض منفی رو عوض کردم، یه چای خوشمزه ، یه قهوه برای خودم ریختم یا یه هدیه به تناسب همون به خودم دادم و گفتم: آفرین حمیدرضا

    از وقتی این کارا رو شروع کردم، انگار دنیا یه جور دیگه باهام حرف می‌زنه. تو کارم یه ایده جدید زدم که قبلاً جرئتش رو نداشتم، و یه مشتری خوب براش پیدا شد. تو روابطمم دیگه دیوار نمی‌کشم، با آدما راحت‌ترم و حس بهتری دارم. استاد می‌گه: «فرکانست که بره بالا و در مدارهای بالا قرار بگیری، دیگه دسترسی به مدارهای پایینتر نداری» و من دارم اینو حس می‌کنم.

    مرسی که تا اینجا با من همراه بودید امیدوارم تجربه های من بهتون نقشه راه بده و منم بتونم از تجربیات شما درس بگیرم

    دوستان عزیز، شما چی؟ توت‌فرنگی 19 دلاری چه درسی بهتون داد؟ پیش‌فرضای ذهنتون کجای زندگیتون رو ساخته؟ کدومش رو می‌خواید عوض کنید؟ بیاید با هم تو این مسیر قشنگ رشد کنیم. منتظر تجربه‌های قشنگتونم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سعید اصغرزاده گفته:
    مدت عضویت: 2291 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و هم خانواده‌ایی های دوست داشتنیم

    همینجوری که استاد داشتند در مورد کامنت دوستان توضیح میدادن من از خودم یک مثال بسیار عجیب یادم اومد که خواستم با استاد عباسمنش و دوستان به اشتراک بذارم

    مثالی که میخوام بازگو کنم بسیار عجیبه جوری که حتی الان با چشمان خودم نتیجشو میبینم تعجب میکنم که واقعا این اتفاق افتاده

    موضوع بر میگرده به دوران کودکی من، در اون زمان مادرم همیشه میگفتند که اگر با دوتا انگشتت یک خال پوستی رو برداری و بذاری روی نقطه ایی دیگر از بدنت یا بذاری روی بدن یک فرد دیگر بعد از مدتی از اون نقطه خال پوستی رشد میکنه!! نمی دونم ایشون از کجا و چجوری این حرف رو میگفت ولی

    من برای تست اینکارو روی چند نقطه از دستم و پام تست کردم و در کمال تعجب این اتفاق افتاد

    الان که داشتم به فایل قسمت سوم توت فرنگی 19 دلاری گوش میکردم یک لحظه چشمم خورد به خال بین انگشتان پام و منو بفکر فرو برد و یادم اومد که خودم اینو زمان بچگی با روش بالا ایجاد کردم (بسیار خنده داره)

    این باور جوری در ذهن من گذاشته شده بود که حتی الانم من همینکارو انجام بدم همین نتیجه را خواهم گرفت

    چقدر درس بزرگیه و چقدر مثال خوبیه برای من از نحوه کارکرد باورها

    حتی با وجود اینکه یک حرف (باور) اشتباهیه

    و حتی با وجود اینکه نمونشو قبلا ندیده بودم

    این باور بقدری در ذهن من قدرتمند بود که رفتم برای تستش و حیرت آور اینکه بعد مدتی اتفاق می افتاد

    یک باور کاملا بی اساس و بچه‌گانه…

    خدایا کمکم کن با این قدرتی که در اختیارم قرار دادی و قوانینی که وضع کردی بهترین و مثبت ترین اتفاقات را در زندگیم رقم بزنم

    استاد عزیزم از شما بسیار سپاس گذارم

    براتون بهترینا رو در دنیا و آخرت آرزو می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: