درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4

هدف من از سری فایل‌های «درس‌های توت‌فرنگی ۱۹ دلاری» این است که قانون جهان را درک کنیم و از این قانون برای تجربه‌ی خوشبختی در تمام جنبه‌های زندگی بهره‌برداری کنیم. هدف من این است که دانشجویانم این اصل را درک کنند که:
حالا که ذهن ما چنین توانایی باورنکردنی‌ای برای تبدیل پیش‌فرض‌های خود به تجربیات زندگی دارد، چگونه می‌توانیم از این ویژگی ذهن، به نفع خود بهره‌مند شویم؟

این مفهوم در همه‌ی جنبه‌ها صادق است که مهمترین آن، باورهایی است که نسبت به خداوند در ذهن خود داریم. خداوند به عنوان نیروی مطلقی که این جهان را خلق کرده و هدایت می کند.

چه باوری نسبت به خداوند داری؟!
آیا باورهای تو نسبت به خداوند، زندگی‌ات را با جریان نعمت و برکت هم‌جهت نگه داشته یا از این جریان دور ساخته است؟!

زیرا طبق قانون خداوند، تو همان‌طور که خداوند را در ذهنت می‌سازی، ویژگی‌های این نیرو در تجربه‌ی زندگی‌ات ظاهر می‌شود.

  • اگر خداوند را حامی خودت می‌بینی، خداوند به عنوان حامی و کارساز تو در زندگی‌ات ظاهر می‌شود.
    اگر به خاطر گذشته، احساس گناه داری و خود را لایق دریافت نعمت‌ها و هدایت‌ها نمی‌دانی، این باور، دسترسی تو را به این برکت‌ها قطع می‌کند.
    اگر باور کرده‌ای که باید زجر بکشی تا لایق هدایت‌ها و نعمت‌های خداوند شوی، در این مدار قرار می‌گیری و زندگی برایت به رنجی تمام‌نشدنی تبدیل می‌شود.
  • اما اگر باور کنی خداوند—به‌عنوان نیرویی که تمام جهان را مدیریت می‌کند—بیشتر از تو می‌خواهد که در خوشبختی زندگی کنی؛
    اگر باور کنی خداوند برایت آسانی می‌خواهد نه سختی؛
    اگر باور کنی خداوند حامی و کارساز توست،

دیگر ترسی از ورود به مسیر تحقق خواسته ات نداری، دیگر تمرکزت بر موانع مسیر خواسته‌ات نخواهد بود، چون این باور در تو شکل گرفته که: «خداوند بیشتر از من می‌خواهد که پیشرفت کنم، و در این مسیر، پشت من است و حمایتم می‌کند.»

سال‌ها پیش، وقتی تازه وارد این مسیر شده بودم و این اصل را فهمیدم، در قلبم صدای خداوند را شنیدم که به من وعده می‌داد:
«تو فقط این مسیر را ادامه بده. من هرچه بخواهی، به تو می‌بخشم. آن‌قدر نعمت به تو می‌بخشم که نتوانی بشماری؛ آن‌قدر نعمت می‌دهم تا راضی شوی… فقط ادامه بده.»

من در حالی‌که شرایط زندگی‌ام بسیار سخت بود، حتی کفش مناسبی برای پوشیدن نداشتم و بدهکار بودم، این وعده‌ی خداوند را باور کردم و حجت بر من تمام شد.
جالب است که هم‌زمان، به آیه‌ای از قرآن هدایت شدم با این مضمون: «کیست وفادارتر از خداوند به عهد خویش؟»

من میلیون‌ها بار این وعده‌ی خداوند را در ذهنم تکرار کرده‌ام. هر بار با موقعیت سختی روبه‌رو می‌شدم، این وعده را به خودم یادآوری می‌کردم و سعی می‌کردم به آن اعتماد کنم و فقط بر انجام وظیفه‌ی خودم تمرکز کنم.
و شرایط زندگی من به گونه‌ای تغییر کرد که به هر آنچه خواسته‌ام، رسیده‌ام.

الان خداوند آن‌قدر به من ثروت داده که نمی‌دانم چقدر دارایی دارم… و همچنان در حال ادامه‌دادن این مسیر هستم.


هدف من از تولید دوره‌ی «هم‌جهت با جریان خداوند»، همراه‌کردن دانشجویانم با خودم در این مسیر است. مسیرى که نه‌تنها نتیجه‌اش نعمت و خوشبختی است، بلکه حرکت در آن، پر از همواری و رضایت است.

تمرکز من در این دوره، ایجاد مسیرهای عصبی جدید در ذهن دانشجوست برای شکل‌گیری باورهای قدرتمندکننده‌ی مرجع که او را با جریان خداوند هم‌جهت نگه می‌دارند و آسان می شود برای آسانی ها.

اساس این باورهای مرجع، توحید است. به همین دلیل، در این دوره من مرتباً به منطق‌های خداوند در آیات توحیدی قرآن رجوع می‌کنم.

این دوره، دانشجویان را در سطحی بسیار عمیق با نحوه‌ی کارکرد فرکانس آشنا می‌کند. به‌گونه‌ای که دانشجو، از خلال تجربیات روزانه، احساسات، عادت‌های رفتاری، واکنش‌ها و کانون توجه خود،
به‌خوبی مانند یک استاد هوشیار درمی‌یابد که:
✅ چه روندی از فرکانس و افکار، او را از جریان خداوند دور می‌کند و در طی یک فرآیند، وارد مسیر ناهموار و سختی می‌سازد؛
و
✅ چه روندی از فرکانس و افکار، او را روی شانه‌های خداوند می‌نشاند و در یک فرآیند مستمر، چرخ زندگی‌اش را در تمام ابعاد، هماهنگ می‌کند.

به این ترتیب، اهرم رنج و لذتی قدرتمند در ذهن او شکل می‌گیرد که با اصلاح مداوم کانون توجه و عادت‌های رفتاری‌اش، او را مرتباً با خواسته‌اش هم‌فرکانس نگه می‌دارد و این فرکانس را آن‌قدر تقویت می‌کند که خواسته، در زندگی‌اش ظاهر می‌شود. به همین دلیل، این دوره را می‌توان استاد به‌ثمررسانی خواسته‌های نیمه‌کاره رهاشده نامید.


این قسمت شامل منطق‌هایی قوی برای ایجاد باورهای قدرتمندکننده درباره‌ی خداوند است. توضیحات این قسمت را بشنوید و تجربیات خود را در بخش نظرات همین قسمت با ما به اشتراک بگذارید.

مشتاق خواندن تجربیات سازنده‌ی تک‌تک شما هستم. 


مطالعه اطلاعات کامل درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند» و نحوه خرید این دوره 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    111MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد اکبری» در این صفحه: 3
  1. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3635 روز

    سلام به همه

    امروز وقتی با هجوم افکار منفی برای مسئله ای مواجه شدم، به کمک هدایت اول خداوند که دیروز بهم گفته بود و درخواست کرده بودم بگه، که گفته بود حواست رو جمع یک کاری کن که نیاز به تمرکز بالاتری داره، تونستم ادامه بدم و موج اول نجوای ذهن رو گذر کنم و بعد در ادامه که دوباره نجوا و مومنتوم منفی اومد، گفت ببین چون فلانی گفته فلان کار رو باید بکنی، اتفاقا نباید بکنی چون تو ذهنم اصلا اون فرد رو قبول ندارم. دقیقا اون لجبازی مقدس رو در من فعال کرد خدا و امروز با هدایت الله عالی گذشت و از مسئله عبور کردم و به مومنتوم منفی اجازه رشد ندادم که اگر میدادم، از مسیر خارج میشدم.

    همینطور که امروز هدایت شدم، در روزها و سالهای آتی در مسائلی دیگر و جاهای دیگر زندگی هم به همین راحتی هدایت میشم اگر تسلیم باشم. چون پیش فرضی در ذهنم نذاشتم که بگم چه فکری بسازم که تو اینجور مواقع کمکم کنه و تسلیم بودم در برابر خداوند که حتی اون فکر رو هدایت کنه، انگار تازه مفهوم تسلیم رو فهمیدم.

    هرکسی با توجه به شرایطش و گذشتش و باوراش، هدایت میشه و هدایت برای هرکسی یه جور خاصه و یک فکری که به یک نفر کمک کرده، ممکنه به من کمک نکنه ولی اون اصل که ایجاد باورهای قدرتمند کننده مثل فراوانی و احساس لیاقت و باور به خالق بودن هست، باعث میشه در مسیر هدایت الله قرار بگیریم و چیزایی بهمون بگه که دقیقا میشینه به پازل زندگیمون و ما رو به جلو می‌بره.

    یعنی قدرتی که این شناخت بهم داده، خیالم رو برای ادامه مسیر راحت کرده و کاملا با خدایی که شناختم، احساس قدرت و عزت نفس و آرامش میکنم و می‌دونم قدم به قدم با منه.

    اصلا فهمیدم دلیل اینکه کنترل ذهن برام سخت می‌شده، همین بوده که میخواستم با ذهن محدود خودم راه حل پیدا کنم برای کنترل ذهن و به همین دلیل اکثر اوقات به بن بست می‌رسیدم ولی امروز که هدایت خواستم و خودمو سپردم به جریان، خیلی راحت خداوند از تضاد امروزم عبورم داد و شنیدم صداش رو که آهسته گفت، بقیشم باهاتم و برو جلو نترس. نیازی به آماده شدن همه شرایط نداری، فقط قدم اول رو بردار، بقیش با من، آب خوردنت رو هم بهت میگم که کی آب بخوری که برات خوب باشه، کی بخوابی که برات خوب باشه، اصلا همین کامنتی که الان می‌نویسی ، این منم که دارم میگم و تو داری می‌نویسی.

    الان اشک از چشمانت اومد، تازه منو شناختی؟ تازه قدرتم رو درک کردی، تازه فهمیدی حساب کردن و تکیه کردن به من چه حالی داره؟ خوبه، همین مسیرو ادامه بده چون سعادت دنیا و آخرتت در گرو همین مسیره که با من باشی.

    احساساتی شدم، مثل احساس یک فوتبالیست که توپ طلا گرفته یا قهرمان جام جهانی شده، انگار همین حالا به تمام خواسته هام رسیدم، حسش کردم، انگار دارمشون. چقدر قلبم آرومه و چقدر لطیف شدم در این لحظه.

    خدایا شکرت

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3635 روز

    سلام به همه

    امروز داشتم از جایی برمیگشتم و توی راه در مورد یه کاری دو دل بودم که فروش دوچرخه بلااستفاده‌ام بود و به خدا گفتم خدایا خودت نشانه ای نشون بده که به همین مشتری که داره بفروشم یا نه و اگرم نشانه ای ندیدم، پس قرار نیست فعلا انجام بشه. بعد همینطور که تو مسیر می‌آمدم، دیدم دارم سعی میکنم که پیش فرض بزارم قبل هدایت که آره اگه انجام بشه، خیلی خوب میشه چون دوچرخه یه گوشه ای افتاده و هر روز خراب تر میشه ولی اینطوری خیر… که یهو جلوی خودم رو گرفتم. گفتم نه محمد، پیش فرض نزار روی هدایت خدا. هرچی خدا گفت و نشون داد، بگو چشم انجامش میدم و با ذهن پاک و تسلیم، از درگاه خدا درخواست کن نه با ذهن محدود و کوچک بین خودت که جلوی پاش رو هم بزور می بینه.

    این درس بزرگی برام شد که برای هدایت مسیر تعیین تکلیف نکنم و نگم چی برای من خوبه چی برای من خوب نیست، بزارم خدایی که بهتر از من، منو می‌شناسه، گذشتم رو میدونه، آینده رو میدونه، باورهام رو می‌دونه، اجازه بدم بدون مقاومت و بدون پیش فرض که هدایتم کنه. امروز که رسیدم خونه، اصلا همین که در رو باز کردم، اصلا انگار یادم رفت که تو راه میخواستم در مورد فروش دوچرخه تصمیم بگیرم و این همون هدایت خدا بود که اصلا دیگه بهش توجه نکنم چون فعلا زمان فروشش نیست.

    خودم اصلا مات و مبهوتم از این هدایت و این درک و چقدر این پیش فرض ها رو میشه تعمیم داد به جاهای مختلف زندگی و ازش استفاده کرد.

    با شناخت و درک و استفاده از پیش فرض های درست و در مورد هدایت های خداوند، خالی کردن پیش فرض ها از ذهن، زندگی یک بهشت واقعی میشه.

    مثل ایلان ماسک که پیش فرضهای ذهنش در مورد خودرو پاک کرد و گذاشت خدا هدایتش کنه که چی درسته و چطوری میشه و بعد رسید به ماشینی برقی که هم سرعتش بالاست و هم مسافت های طولانی رو مسافرت می‌ره بدون مشکلی و بدون بنزین بدون استهلاک موتور، بدون روغن، بدون سر و صدا، با فضای بیشتر ووو. یعنی ببینید ذهن پاک و عاری از پیش فرض، چکارهایی می‌تونه بکنه. به همین دلیل هم وقتی نسل جوانی در یک حوزه ای میاد به جای نسل قبلی، اتفاقات بزرگتر و جدیدتری رو رقم میزنه چون ذهنش پاک تر و دارای محدودیت کمتر و پیش فرض های غلط کمتری هست و نشدهای کمتری تو ذهنش هست و میاد و کارهایی می‌کنه که کسی تا حالا بهش فکر هم نکرده‌. حالا این ربطی به سن نداره و طرف می‌تونه 90 سالش باشه و ذهنش پاک باشه از پیش فرض هایی که جامعه تعیین کردن و پذیرفتن و نتایج بزرگ بگیره.

    خدایا شکرت، خدایا از ته قلبم شکرت

    استاد چی بگم واقعا، فقط میتونم بگم متشکرم

    عاشقتونم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  3. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3635 روز

    سلام به همه

    اینقدر آگاهی ها داشت می‌بارید که نتونستم جلوی خودمو بگیرم و وسط فایل گوش دادن، اومدم که بنویسم.

    اولا که چقدر قشنگ دوباره همون موضوع پیش فرض های ذهنی اما اینبار درباره خداوند مطرح شده، این وجودی که شناخت بسیار بسیار محدودی ازش داریم و به قول اون آهنگ معروف که تو در فهم نگنجی و تو در وهم نیایی، بیایم و پیش فرض های مثبت در موردش بسازیم چون در جهانی که به کانون توجه ما پاسخ میده و این افکار مثل بومرنگ ارسال میشه و بعد به خودمون برمی‌گرده، چه بهتر که بدونیم که این بومرنگ یک برگشتی هم داره و با این آگاهی، با عشق و لذت از این بومرنگ یعنی کانون توجه، استفاده کنیم و به جای اینکه یهو نفهمیم و این بومرنگ برگرده بخوره به سرمون، خیلی راحت این بومرنگ رو کنترل کنیم و ازش لذت ببریم.

    حالا بگم که وقتی داشتم متن این فایل هدیه گرانبها رو می‌خوندم، یه جا رسید به اینکه خداوند بیشتر از ما میخواهد که ما خوشبخت بشیم. بعد گفتم بیشتر به این جمله فکر کن. چرا خداوند بیشتر از من میخواهد که من خوشبخت بشوم؟ خداوند که خودش آفریننده احساسه پس نمیتونه از سر احساساتی مثل شادی یا ذوق یا دلسوزی یا هر احساس دیگه ای باشه که میخواد بیشتر از من که من خوشبخت بشم. از طرفی خداوند قدرت مطلقه و خزائن آسمانها و زمین از آن اوست، همه چی در سلطه و مالکیت خودشه، پس نیازی به انسان نداره که جهان رو رشد بده یا بخواد خودش رو از طریق انسان تجربه کنه چون صمده و وجودی پاک عاری از هرگونه برچسبی هست. بعد رسیدم به همین جوابی که الان می‌خوام بدم که فعلا تنها جوابی هست که با ذهن محدود خودم و البته هدایت خود خداوند دارم و اون اینه که اگر خداوند رو بلا تشبیه، نظیر خورشید در نظر بگیریم، قضیه روشن میشه. خورشید فقط می‌تونه نور و گرما و انرژی بده، کاری غیر از این نمیتونه انجام بده، خداوند هم وجودش سراسر خیر و برکت و وهابیت و رزاقیت و هر صفت عالی‌ای که می‌شناسیم هست و نمیتونه جور دیگه ای باشه. به همین دلیل نه اینکه دوست داشته باشه یا حال کنه به یکی بده حال نکنه به یکی نده، نه، نمیتونه نعمت نده، خوشبختی نده، سلامتی نده. از وجودش می‌تراود اینها، مثل همون ضرب المثل معروف که میگه از کوزه همان برون تراود که در اوست‌. وقتی جهان رو هم نگاه میکنیم که هرروز این فراوانی ها بیشتر و بیشتر می‌شود، فرصتها بیشتر میشه واسه ثروت ساختن، تعداد ثروتمندان هرروز بیشتر و بیشتر میشه در کل دنیا و در جاهای فقیر، امکانات هرروز بیشتر و بهتر میشه، دسترسی کل مردم به امکانات و آب و نعمتها و غذا و … هرروز بیشتر و بیشتر میشه، اونوقت باور می‌کنیم که بله این خداوند همینی هست که من باور کردم.

    حالا از طرفی افرادی هم هستن که برعکس اینو باور دارن و خداوند رو یک وجود سرزنشگر و به دنبال عذاب دادن می بینن و اینهمه فراوانی در دنیا رو نمی‌بینن و عینک کمبود به چشم زدن، خب دنیا برای اونها، رنگ تاریکی و سرما و همین چیزایی که باور کردن میگیره.

    واقعا چقدر خوبه که ما این خدا رو نمی‌بینیم و فقط حسش می‌کنیم و در فرکانس فعلی جسم، توان درک این خدا رو نداریم و احتمالا اون دنیا به درک کاملتری از این وجود برسیم،شاید. چقدر خوبه که ما باید ذهن رو کنترل کنیم. چقدر خوبه که باید کانون توجه رو کنترل کنیم و تمرکز داشته باشیم به هر سمتی که میخواهیم بریم چون اینطوری دنیا جذابه وگرنه اگر خدا رو کامل می‌شناختیم، دیگه انگیزه ای واسه حرکت برای شناخت و درک بهترش و رسیدن به نعمتها نداشتیم ولی اینکه نهایتی نداره شناخت این وجود، اینقدر جذاب می‌کنه مسیر زندگی رو که هر لحظه که پیش میریم، اندکی بهتر به شناخت میرسیم و خداگونه‌تر میشیم و تا آخر عمر این سفر شگفت انگیز رو ادامه میدیم و خداوند هم همش ما رو شگفت زده می‌کنه با برکاتش و نعماتش و نشون دادن وجود خودش به ما‌.

    واقعا خیلی سخته درک وجودی خدا، اصلا برای انسانی که همه چی رو دیده و شنیده و لمس کرده، سخته درک وجودی که قابل درک با هیچکدوم از احساسهای بالا نیست و فقط با قلب میشه درکش کرد. سخته درک اینکه چطور میشه خدا خلق نشده چون خودمون خلق شدیم و درک وجودی که خلق نشده و همیشه بوده و هست و خواهد بود، فراتر از تصور ماست. مایی که همیشه تولد و مرگ رو دیدیم، درک وجودی که نه خوابش می‌بره نه می‌میره نه از یاد می‌بره و هر لحظه هم حواسش به تمام اتفاقات و موجودات عالم هست، سخته. ولی اینا مهم نیست چون همین خدا بازهم به علت هایی که ما نمی‌دونیم و فرشتگان هم نمیدونن، انسان رو خلق کرده و بهش قدرت خلق خودش رو داده و گفته برید بسازید و این مهمه که منِ نوعی بیام از این قدرت کانون توجهی که خدا بهم داده، استفاده کنم و به جای توجه به پیش فرض های منفی و تمرکز روی بدبختی ها و مشکلات و کمبودها، توجه بزارم و تمرکز 100 درصد بزارم روی فراوانی ها و نعمتها و ثروت‌ها و پیش فرض های مثبت و آدمهای خوب و نکات مثبت هرچیزی و هر اقدامی و هر پدیده ای و زندگی رویایی‌ای رو واسه خودم خلق کنم.

    جهنم هم چیزی جز دوری از خدا نیست، مثل اینکه هرجا گرما نیست، سرماست و یخبندان و هرجا نور نیست، تاریکی. بدترین عذاب هم همین دوری از خداوند هست که بیشترین زجر رو میده به انسان بعد مرگ، هیچ زجری بالاتر از این نیست که از خداوند خودت به واسطه آنچه پیشاپیش فرستادی، دور بشی. تو دور بشی ها، تو نخوای دریافت کنی، وگرنه که اون وجودی هست که همیشه فقط خیر و خوبی میده، حالا اینکه تو پشتتو کردی بهش و نمی‌خوای رحمانیت و رحیم بودن و غفور بودن و رزاق و وهاب بودن و کریم بودن خداوند رو ببینی، دیگه به خودت مربوطه‌ و اون دنیا هم که دیگه هرچی اینجا کاشتی رو برداشت می‌کنی.

    در مورد همین پیش فرض های مثبت در مورد خداوند، استاد چقدر قشنگ گفت که اومده این پیش فرض رو ایجاد کرده که خداوند به من گفته که به من بینهایت ثروت میدهد پس ادامه بده. این چقدر هماهنگه به اون آیه قرآن که میگه، اگر بندگان من درباره من از تو پرسیدند، به اونها بگو من نزدیکم و درخواست درخواست کننده را به هنگام درخواست، اجابت میکنم به شرطی که اونها هم منو اجابت کنن و بهم ایمان بیارن.

    یعنی آقا هرچی تو بخوای همونه، هرچی تو باور کنی همونه‌. خدا به صورت پیش فرض به درخواست همه آدما جواب مثبت داده، یعنی یکی میگه خداوند به من گفته بینهایت ثروت بهم می‌دهد، این درسته و خدا بهش گفته و حتی اگر نشانه ای هم نباشه، این وعده حق الهیست و خداوند خلف وعده نمیکند‌.

    یکی میگه می‌دونم خدا که واسه ما نمی‌خواد یا نخواسته یا خدا هم ما رو فراموش کرده یا منو به خاطر فلان اشتباهم عذاب میده. خب خداوند اینم تایید می‌کنه و بهش ثابت میشه که آره ببین خدا واسم نخواسته، من اصلا شانس ندارم، هرچی سنگه مال پای لنگه و من دارم تاوان اشتباهم رو میدم.

    رمزش هم استاد گفت که تکرار و تکرار و تکراره. دوست داری از این جهان چی ببینی؟ همون رو بهش توجه کن و ادامه بده مستمر اینکار رو و آروم آروم نشونه هاش رو می بینی و بهت ثابت میشه که ببین خداوند این وعده رو بهم داده بود ها و الآنم دارم می بینم. یعنی نه اینکه توهم بزنی، میدونی که خداوند از قبل مهر تاییدش رو کوبیده به هر مسیری که میخوای بری و مساعدت و کمک خودش رو گذاشته برات(کلا نمد). به همین دلیل هربار استاد میامد با خودش تکرار می‌کرد که خداوند به من گفته که بهم بینهایت ثروت میدهد، پس ادامه بده. ایمان به این جمله از اینجا میاد، رو هوا که ذهن چیزی رو قبول نمیکنه.

    شاید بهتره بگیم خداوند یک وجود خنثی هست مثل آب که با افکار غالب و کانون توجه ما شکل میگیره. یعنی یکی با باور فراوانی، این آب میشه براش خیر و برکت و فراوانی محصول و یکی با باور کمبود، این آب براش میشه مایه دردسر و عذاب و خسارت به محصول.

    یعنی دیدیم همه که یک اتفاق یکسان مثل تعطیلی کل جهان، اتفاق افتاده و یه سریا گفتن چقدر خوب شد و چقدر فرصت تو دل این اتفاق بود و چقدر رشد کردیم که نمونش شرکت‌هایی مثل آمازون و سایت‌هایی مثل سایت استاد بودن و یه سری ها هم گفتن وای بدبخت شدیم، از کار بیکار شدیم، این چه بلایی بود و از این دست صحبت‌ها. هردو گروه نتیجه پیش فرض خودشون رو گرفتن ولی این کجا و آن کجا؟

    مثلاً حضرت نوح هم این هدایت‌گری و حامی بودن خداوند رو باور کرده بود و به غیب ایمان آورده بود و پیش فرض مثبتی داشت در مورد اینکه وقتی یه چیزی تو قلبم بهم میگه فلان کارو بکن، اگر غیر منطقی ترین کار دنیا هم باشه، باید انجامش بدم چون خداوند داره باهام به زبان خودم سخن میگه. این میشه که آماده میشه برای زمانی که در آینده قراره کل دنیا رو آب برداره چون باور داشته به خدایی که رب جهانه و باور داشته که هدایت میشه و باور داشته که باید از این هدایت پیروی کنه وگرنه از گروه زیانکاران و مسرفین و جاهلین میشه.

    الان میفهمم که چطور یک باور درست می‌تونه زنجیره وار ما رو در مسیر درست پیش ببره و همه چی رو بهمون بده. استاد شما این باور که خداوند به من گفته که به من بینهایت ثروت میدهد رو تکرار کردید و این باعث شد در مسیرتون مستمر و پیوسته و با ایمان جلو برید و قدم به قدم با اتفاقاتی که می‌افتاد، با درکی که از قانون جهان پیدا کردید، با هدایت ها و با نشانه های بیشتر و با اصلاح کردن اشتباهات تون، این زنجیره تقویت شد و ادامه دادید و ادامه دادید که به اینجایی که الان هستید رسیدید. یعنی درک درست از خدا باعث همچین اتفاقی میشه که دومینو وار ما رو در مسیر درست جلو می‌بره البته به شرطی که همیشه اینو با خودمون تکرار کنیم و باور کنیم که خدا بیشتر از من میخواهد که من خوشبخت و ثروتمند بشم، خدا بهم گفته که بینهایت ثروت بهم می‌دهد.

    واقعا این دنیا چقدر ساده و راحته، چقدر زیباست، چقدر گوش به فرمان ماست، چقدر رامه در دست ما ولی ما ازش استفاده نمی‌کنیم و استمرار نداریم. فقط کافیه دانه رو بکاریم و با آب و کود مناسب و قرار دادن در شرایط مناسب و ادامه دادن این روند به مدت کافی و لازم، بگذاریم جوونه بزنه و هرروز بزرگ و بزرگتر بشه و بعد چند سال چنان تنومند میشه که هیچ بادی و طوفانی حریفش نمیشه. میوه هایی میده که نه تنها خودمون بلکه جهانی رو بهره مند می‌کنه.

    در مورد پیش فرض های منفی و تبدیلش به مثبت، یک مثال از خودم میگم و کامنت رو می بندم.

    وقتی دوره قانون سلامتی رو خریدم وقتی شنیدم که روندش چطور هست، ناخودآگاه این پیش فرض در ذهنم ایجاد شد که وای چقدر سخته که به این دوره عمل کنم، کی حال داره اینقدر واسه خودش غذا درست کنه، اصلا مگه میشه قند نخورم یا کیک و بستنی و … نخورم، چقدر سخته بابا، چقدر اراده میخواد و حسابی تو ذهنم نگران بودم که چطور می‌خوام از پسش بربیام. وقتی با این پیش فرض شروع کردم، مسیر هم دقیقا سخت شد برام. باور کمبود پر رنگ شد در مسیر، باور عدم لیاقت سر و کله اش پیدا شد، مدام دچار اشتباهات میشدم که از مسیر دوره دورم میکرد، کنترل ذهن نمیتونستم داشته باشم چون میگفتم خیلی سخته. این مومنتوم منفی اینقدر ادامه پیدا کرد که با اینکه خارج نشدم کامل از مسیر درست ولی یویو وار ادامه دادم و نتیجه خاصی نگرفتم.

    تا اینکه با شنیدن توضیحات مربوط به پیش فرض های ذهنی، هدایت شدم که صبح ها در تمرین ستاره قطبی و شکرگزاری خودم، بیام این پیش فرض رو تکرار کنم که چقدر سادس عمل کردن به سبک دوره قانون سلامتی و باور فراوانی رو تکرار کنم در مورد چیزایی که فکر میکردم کمه و دلیل میاوردم که چرا سادس و منطق های استاد در دوره سلامتی رو تکرار میکردم و میگفتم محمد اگر تو درست دوره رو پیش بری، خیلی راحت عادت میکنی به سبک دوره و همه چی برات خوب پیش می‌ره و خیلی ساده و راحته، ببین اینهمه آدم اومدن نتیجه گرفتن، آدمایی که مثل خودت دیوونه وار عاشق هله هوله و چیزای قندی بودن ولی با اهرم رنج و لذت و با عمل دقیق به دوره، خیلی راحت سالهاست دارن به سبک دوره عمل میکنن و جز لاینفک زندگیشون شده.

    بعد میدونید چی شد؟ قدم به قدم شرایط برام راحتتر شد. یعنی اولش تونستم یه روند هرروزه ای در خوردن غذای مناسب پیدا کنم که به خاطر باور کمبود و عدم لیاقت، خودمو محروم میکردم ازش و بعدش تونستم راحتتر کنم از لحاظ ذهنی ادامه دادن مسیر رو و دیروز یه کشفی کردم که اصلا ماتم برد، گفتم ببین محمد اینهمه استاد تاکید کرده بود روی این قضیه، چرا شنیدی ولی دقت نکردی به عملت؟ اونم بحث منیزیم بود که فکر میکردم با قرص مولتی ویتامین داره به بدنم میرسه ولی واقعا شاید 1 هزارم نیاز بدنمم نبود و امروز رفتم خریدم و خوردم و همون لحظه تاثیرش رو دیدم و فهمیدم دلیل خستگی و خواب آلودگی و کم تمرکزی مغزم و بی حوصلگیم، همین بوده که باعث میشد من 5 روز ادامه بدم، باز به خاطر فشار ذهنی و برداشت اشتباه از دوره، یه ماده غذایی نامناسب بخورم و باز دوباره فیلم یاد هندستون کنه و همین روند تکرار بشه و اگر اون پیش فرض که خیلی راحت و سادس عمل به دوره قانون سلامتی رو ایجاد نکرده بودم، مطمئنا دوباره دچار اشتباه میشدم و خارج میشدم و یه جایی هم کلا گیو آپ میکردم و باز می‌رفت معلوم نبود کی که دوباره برگردم به مسیر درست.

    الآنم کاملا باور دارم که عمل به دوره خیلی ساده و راحته و با عشق و لذت بیشتر دارم هرروز عمل میکنم و تازه میتونم الان بیشتر توجه کنم به نتایج ریز ریز دوره و هی این مومنتوم مثبت رو تقویت کنم. اصلا شده برام مثل بازی که تیکه های پازل رو کنار هم بزارم و نتیجه ایجاد بشه.

    یه نکته ای رو هم اضافه کنم که من میخواستم جلسه 7 قانون سلامتی رو گوش بدم ولی یهو دستم رفت سمتم گوشیم و گفتم ببینم سایت استاد چخبره و دیدم فایل گذاشته شده و همون موقع حسم گفت این نشانس و باید اول این فایل رو گوش کنی و اگر کامنت نیاز بود بنویسی و بعد دو تا کاری که مدنظر داشتی که یکیش همون جلسه 7 قانون سلامتی بود رو انجام بدی. جالبه آخر این کامنت هدایت خواستم که خدایا تو بهم بگو که در مورد چه مثالی صحبت کنم و هدایت شدم به این مثال و الان که دارم گوش میدم جلسه 7 سلامتی رو، استاد دقیقا این مطلب رو میگن که یه سریا میگن خیلی سخته این دوره و میخوان در این مورد توضیح بدن. یعنی گفتم ببین هدایت خداوند رو، باید تو این فایل رو می‌شنیدی و آماده می‌شدی و بعد میرفتی سراغ فایل جلسه 7 سلامتی که قشنگ به وجودت بشینه مطالب و دوباره تقویتی بشه بر مومنتوم مثبت.

    دیگه این واژه جدید مومنتوم هم شد یکی از واژگان دایره لغات عباس منشی ها. کم کم باید شاهد این باشیم که همه آدمای غیر عباس منشی هم تو فیلم ها و یوتیوب و اینستگرام و … این جمله رو تکرار کنن. واقعا که استاد شما تاثیرتون بینظیره و این نشون از درک بالا و عمل واقعی شما به گفته هاتون هستم.

    خدایا شکرت

    دوستون دارم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای: