درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش

سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز که برام خیلی عزیزه

قبل از هر چیزی میخوام تحسین تون کنم استاد

به به عجب بدنی ساختید (دوره قانون سلامتی) چقدر خوشحالم که استادمون حرفش و عملش یکیه

کسیه که هر رفتارش الگویی حاضر و آماده و خاصِ برای شاگرداش تا باور کنیم که همه چیز امکان پذیره

خدایا شکرت بخاطر حضورم در این سایت

چقدر شما دو زوج با هم هماهنگ هستید در راه رفتن در تبادل نظر در دیدن حتی یک انیمیشن در یک لحظه که ایستادید و و با هم حرکت کردید من هماهنگی تون رو در قدم برداشتن تون به وضوح می دیدم

استاد شما تحسین برانگیزید عاشقتونم که اینقدر درجه یک و ناب در لحظه میاید و برداشتی که از دیدن یه انیمیشن داشتید رو با کمک عزیز دلتون برامون به تصویر میکشید

استاد این تحلیل شما از این انیمیشن و دقت قابل توجه تون تحسین بر انگیزه

دانلودش کردم تا حتما با بچهام ببینیم چون پسرم هم خیلی این گربه چکمه پوش رو دوست داره

استاد صحبت های شما تو این فایل منو یاد زمانی انداخت که به واسطه همین غرور و همین اعتبار کاری رو به خود دادن، من از مسیر خارج شدم

زمانی که سعی میکردم از قوانین الهی سر در بیارم و ذوق داشتم و هر چی که کتابا میگفتن انجام میدادم (که البته شما در فایل های دیگه گفتید که متوجه شدید بعضی از کتابهایی که میخوندید گمراه کننده بودن) باعث شده بود من به خودم بیام خودم رو ارزشمند بدونم و یه جورایی سعی میکردم حالم رو خوب کنم و خب به یه سری چیزا هم رسیدم اما خیلی چیزارو هم بلد نبودم مخصوصا توحید رو که اصلی ترین چیزی بود که باید درک میکردم و با درک توحید و اجرای اون در عمل ادامه میدادم

من بعد از رسیدن به خیلی چیزا مغرور شدم و از چیزایی که خونده بودم و دنبال میکردم به این نتیجه رسیده بودم که خدا به ما قدرتی داده که ما با استفاده از اون که ذهن مونه میتونیم به خواسته هامون برسیم و وقتی به خواسته هام میرسیدم اعتبارشو به خودم میدادم نه خدا و اینها شروع داستانهای پرپیچ و خم زندگی من بود که همه اون چیزایی رو هم که بدست آوردم از دست دادم

و دقیقا این ها در دقایقی از فایل یادم اومد که گفتید مگه الان که من بینایی دارم من کاری براش کردم

مگه الان که خون در رگهام جاریه من کاری براش کردم

مگه الان که باران میباره و از نعمتها برخوردارم من کاری براش کردم

و روزی هم که ترس ها بهم غلبه کرد بزرگترین ضربه هارو خوردم

راستی استاد از حمله سگها و نترسیدن گفتید که کاملا حق با شماست

و من یه تجربه از ترسیدن از سگ دارم که دوستم یه سگ سیاهی داشتن تو حیاط شون و یه روز که رفتم خونه شون ، چون آیفونشون خراب بود از پنجره کلید واسم انداخت پایین و ایشون نمیدونست که شوهرش سگ شون رو تو حیاط نبسته و من وقتی در و با کلید باز کردم و وارد شدم و وقتی که در و بستم دیدم پشت در سگه داره خور خور میکنه

عکس العمل من در اون لحظه فرار بود اما در کسری از ثانیه منو گرفت و با جیغ و دادهای من اینا اومدن و نزاشتن که اونجا بقول شما خین و خین ریزی بشه

این تجربه من از ترس و فرار از سگ بود

که در زندگی مون هم با ترس ها روبرو میشیم اما این ترس و فرار چون خیلی نرم هست و به شدت فرار از سگ بصورت فیزیکی نیست متوجه نمیشیم که این یک عکس العمل اشتباهه

و از روزی که با شما آشنا شدم هر روز و هر روز دارم بهتر و بهتر میشم چون شما به ساده ترین شکل ممکن برامون صحبت میکنید و بادیدن زندگی شخصی تون و اجرای قوانین به درک بهتری میرسم

من بعد از آشنایی با شما رفتم تو دل ترسام و تونستم به نتایج بهتری برسم ، تو دل ترس ها رفتن علاوه بر اینکه ورق رو بر میگردونه اعتماد به نفس و یک شجاعت خاصی به آدم میده

و من این قسمتشو خیلی دوست دارم و برای همه دوستانم در این سایت زیبایی ها آرزو دارم

از اینکه این مباحث تون رو با ما در میون میزارید از تون سپاسگزارم استاد عزیزم