درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 2

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه جان صوفی» در این صفحه: 36
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    سلام به رضوانِ نازنینم.

    هر پروفایلی میذاری دوست داشتنیه، چون خودت دوست داشتنی هستی.

    من عاشق این شعرم:

    صد بار اگر توبه شکستی باز آ

    بمبِ امید بخشی هست برای من…

    ممنونم رضوان جان که برام نوشتی، ممنونم از تحسینت و انرژیِ مثبت و خالصی که بهم هدیه دادی.

    ساعتِ 4:15 بامداد که تازه بیدار شدم هدایت شدم بیام به سایت سر بزنم:

    خودِ این بیداری رو از فضلِ خدا دارم…

    دیشب دلم میخواست صبح زود بیدار شم، ولی چون نمیدونستم به صورت خودکار کی بلند میشم، بعد از ماه ها که هیچ آلارمی کوک نمیکردم برای بیداری چون خودجوش صبح ها بیدار میشم، آلارم موبایل رو گذاشتم 6 صبح…

    و بعد خدا منو ساعت 4 بلند کرد

    این اولین روزیِ امروزم بود…

    وقتی با ساعت بلند میشی و ممکنه حتی خوابت بیاد و سخت باشه بلند شی، کجا و وقتی که ساعتت روی 6 تنظیم شده ولی خدا بهتر و بیشتر از خواسته ی تو رو برآورده میکنه، با بهترین کیفیت از همه لحاظ کجا …

    روزی بعدی وقتی اومد که 4:15 دقیقه بامداد 15 مرداد جان، نقطه آبی جان ظاهر شد و 3 پیام از سه دوست، 3 هدیه دریافت شد.

    پیامِ دوستان برای من هدیه است از جانبِ خدا که مهر و محبت خودشو میرسونه دستم.

    الهی شکرت.

    الان برای چندمین بار دارم گوش میدم این فایلِ شگفت انگیز رو…

    جایی هستم که در مورد لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم

    اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود

    صحبت میکنن استاد جان.

    یه چیزی رو در موردِ همین بزرگ شدنِ ظرفِ وجودی حس کردم امروز و الان…

    اینکه من یه قدم برمیدارم خدا چند قدم برمی‌داره به سمتِ من…

    اینکه بیش از خواسته ام رو دریافت میکنم، احتمالِ قوی دلیلش میتونه این باشه که سپاس گزاری ام درست بوده، قلبی بوده…

    دیروز بعد از ماه ها دیرتر از سایر روزها بیدار شدم، حوالیِ ساعت 9 و خرده ای…

    احساسمو خراب نکردم، شکر کردم برای بیداری ام در اون ساعت، اینجور وقتها که گاهی پیش میاد میگم حله سمانه، بدنت نیاز به خوابِ بیشتری داشته، مشکلی نیست، راحت باش…

    و این شد که بیداریِ 4 صبح روزی ام شد و من خوشحال ترینم…

    با هدایت به سمت نوشتنِ ستاره قطبی، پیاده رویِ جانانه و ادامه ی روزم…

    ورژنِ قبلیم: سمانه ای که لنگِ ظهر بیدار میشد، زودم میشد 10- 11، ورزش هم هیچی

    ورژنِ جدید: حوالیِ ماه 3 یا 4 دوره سلامتی بودم که خوابم تنظیم شد به بیداری صبحِ زود، اونم بدون ساعت، به راحتی و طبیعی.

    الهی شکرت.

    خدایا من چطوری ازت تشکر کنم برای چیزی که ساختم به فضلِ تو با کمکِ آموزش های استاد…

    اینا نتایجه…

    اینا هستن که باعث میشن بهتر بفهمم چقدر نعمت دارم، چقدر آرامش دارم، چقدر حسم بهتر میشه.

    الهی شکرت.

    استاد جان مرسی بی نهایت.

    سمانهِ جانِ نازنینِ من، سمانه خانم، دمت گرم، تحسینت میکنم. ماچ به روی همچون ماهت.

    رضوان جانم، مرسی که بهم انگیزه دادی پاسخ بنویسم و به تحلیل خودم هم بپردازم.

    مرسی از دعای قشنگت.

    بهترینها برای تو و قلب صاف و صیقلی و شفافت.

    ماچ به روی همچون ماهت.

    یه چیزی در موردت وجود داره رضوان جان که خیلی بولده: قلبِ مهربونی داری…

    الهی شکرت برای بی نهایت روزیِ حساب و غیر حسابی که هر لحظه میفرستی برام.

    الهی شکرت برای دیوارهای پروانه ای دلبرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    سلام آقا رضای نازنین.

    خیلی ممنونم ازتون برای تک تکِ کامنت‌هایی که برای این صفحه نوشتین، کامنتهای پاسخ دوستان هم مثل کامنت اولی تون سرشار از حس های خوب و ناب و امیدواری بود و هست.

    دیگه نتونستم مقاومت کنم و فقط به دادنِ 5 ستاره به کامنت هاتون اکتفا کنم.

    جنسِ کامنت هاتون از نور هست، از قلب اومده و یه قلب مینشینه.

    این تکه از کامنت تون عین نور شد و واردِ قلبم شد:

    خوشبختی یک جریانه فرزانه جان، مثل رودخانه ای که در امتدادش قدم می زنی و از صدای آب لذت می بری، تو برای شنیدن صدای آب نیازی نیست به قسمت خاصی از رودخانه بری در هر نقطه ای از رودخانه توقف کنی صدای شُرشُر آب گوشت رو نوازش میده

    زندگی هم همینه از هر زاویه ای که بهش نگاه کنی زیباست و میشه ازش لذت برد

    فقط باید باور کنیم که میشود از همین داشته هامون لذت ببریم

    برای شما و خانواده ی محترم تون بهترین ها رو آرزو میکنم.

    خیلی خوشحالم در مدارِ خوندن و بعد درک کامنت هاتون قرار گرفتم.

    خوندنِ یه کامنت کافی نیست، من خط به خطِ کامنت تون رو با قلبم حس کردم، درک کردم، انگار که وصل باشه به منبع و جوشش پیدا کنه.

    خدا رو شکر برای همه ی کامنت هایِ توحیدیِ سایتِ ارزشمند و توحیدی مون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    سلام به فرزانه ی جانِ جانانِ ارزشمند و دوست داشتنیِ خودم.

    چه میکنی دختر…

    قشنگ حس میکنم مدارت جابه جا شده، رفتی تو بغلِ خدا، بالا و بالاتر میری.

    خیلی ارزشمندی عزیزِ دلم.

    افتخار میکنم بهت که بسیار زیبابین هستی، تحسین برانگیز هستی، وصل هستی به انرژیِ منبع، به خدا…

    الان داشتم کامنتهای دیگه ات تو این صفحه رو میخوندم و غرقِ لذت و افتخار و تحسین شدم که ایشون فرزانه جانِ ارزشمندِ خدا، رفیق خالص و نابِ خودمه.

    عاشقتم دختر.

    چه شعر زیبایی نوشتی:

    دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ

    ای هیچ برای هیچ بر خویش مپیچ!!!!

    همون به زبانِ ساده میشه:

    سخت نگیر…

    آسان بگیر…

    لذت ببر و زندگی کن…

    ماچ به روی ماهت، در آغوشِ امن و گرم و لذت بخشِ خدا باشی عزیزِ دلم.

    الهی شکرت برای همه ی هدایت هایی که هر لحظه بر من سرشار میکنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    به نامِ اللهِ یکتا

    به نام خداوندی که روزی دهنده ی همه ی مخلوقاته.

    به نام خداوندی که به زیبایی و با جزئیات هدایت میکنه.

    سلام به همه ی نازنینانِ سایت.

    سلام به برادرِ ارزشمند و دوست داشتنی ام، آقا احسانِ عزیز.

    آقا احسان، جنسِ کامنتهات خیلی نابه، بی نهایت لذت بردم از خوندنِ کامنت هات.

    هم کامنتهات به صورتِ مستقل و هم کامنتی که لطف کردی پاسخ برای من گذاشتی.

    سپاس گزار خدا هستم که تو مدار دریافت این کامنتها و آگاهی ها قرارگرفتم.

    من متحیّرم از حجمِ وسیعِ برکت و روزی هایی که این فایل و کامنت هاش، همینطور همه ی فایلهای استاد و کامنتها، برام به ارمغان آورده…

    الهی شکرت.

    امروز با شگفتی و سورپرایز آغاز شد، ساعت 4:15 دقیقه بامداد در حالیکه تازه بیدار شده بودم (از لطف و هدایتِ خدا) و هدایت شدم به سایت، نقطه آبی رو دیدم و پیامِ شما همراهِ دو پیام دیگه از دوستانِ نازنینم…

    دقیقا چند دقیقه قبلش داشتم به روزی و نعمت و برکت (از منظرِ مادیات) فکر میکردم و اینکه خداوند چه پِلَنی برای ما داره؟

    بعد، کامنت شما رو خوندم که دقیقا اشاره کردین به روزی، به رزاق بودنِ خداوند، همونجا لبخند روی لبم نشست، عاشقِ این سیستمِ به شدت دقیق و منظمِ خداوندم…

    کامنت تون رو بسیار دوست داشتم و دارم.

    لازم دارم چند بار بخونم تا بهتر حسش کنم.

    بهتر درکش کنم.

    بهتر عینِ عسل، شیرینی اش بره داخلِ قلبم بشینه.

    ممنونم که با کامنت تون بهم یادآوری کردین:

    اصل اینه که تو زندگی، سپاس گزار باشم، لذت ببرم از همه چی…

    وقتی میگم همه چی یعنی دقیقا همه چی…

    از لحظه ای که از خواب بیدار میشم و زندگیِ مجددم که معجزه است آغاز میشه تا وقتی که میخوابم…

    من یه کشفی در مورد خودم کردم…

    تو پیاده روی امروز، یه پرده کنار رفت و من داخل خودمو دیدم دوباره:

    اینکه من بلد نیستم به صورت بنیادین، یعنی به حالتی که تو شخصیتم رفته باشه و بشه رفتارِ پیش فرضم، در لحظه لذت ببرم از داشته هام، از نعمت هام…

    گاهی رعایت میکنم، سپاس گزارم در لحظه برای نعمتی که اون لحظه گرفتم که میتونه هر چیزی باشه: مادیات، معنویات، سلامتی، ارامش، حس خوب و …. همه چیز.

    ولی آگاهی ام نسبت به خودم منو بیدار کرد که تو بلد نیستی در لحظه زندگی کنی، یعنی خیلی کم بلدی، گاهی یادت میاد ولی فراموش میکنی…

    و فکر غالبِ تو اینه که چقدر خوب بود قبلا که اینو داشتم، یا اینطوری بود، اینو به دست آوردم و …

    (یعنی ناراحتی از گذشته)

    یا حالت دومم: یعنی اگه فلان چیز تموم شه چی میشه؟ چیکار کنم؟ اگه با توجه به چیزی که الان میبینم شرایطش نباشه فراهم کنم چی؟؟؟

    (یعنی ترس از آینده)

    سمانه جان:

    گذشته که گذشته، اگه خوب بوده تکرارش کن وگرنه ولش کن بذار بره.

    آینده هم که هنوز نیومده، اینجاست که توکل و امید به خدا کامل در وجودت خودشو نشون میده…

    میرسم به اصلِ کنترلِ ذهن

    که در هر صورت کنترل ذهن کنم و طوری فکر کنم که بهم حس خوب بده و کمکم کنه تونستم کم کم این باگ رو در خودم اصلاح کنم.

    لحظه ی حال، فقط لذت بردن از الانِ زندگیمه، با هر چی که دارم، که نه تنها کم نیستن بلکه فراوان هم هستن.

    در لحطه ی حال نه ترسی وجود داره و نه غم و ناراحتی.

    دقیقا همون فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون

    یعنی برای هر دردی، درمان هم وجود داره.

    یعنی با هر سختی، آسانی هست.

    ان مع العسر الیسری

    به عبارتی حس میکنم قرآن برای انسان حکمِ شفاخانه رو داره، داخلِ قرآن راهکارهای درمانِ انسان وجود داره.

    من که خیلی تازه کارم، شناختم از قرآن خیلی خیلی کوچولو هست، اما برای همین اندازه هم خیلی خیلی سپاس گزارم.

    چون قبلا همین هم نبود و الان به شدت قدر دانِ ارتباطِ فعلیم با قرآن جان هستم.

    الله جان، خودش دستورِ کار، درمان رو داده به بشر از طریق قرآن، کلامِ نورانی و زیبای خودش.

    یادِ شخصیتِ توله سگ تو انیمیشنِ گربه چکمه پوشِ 2 افتادم و دقتش به زندگی در لحظه و لذت بردن از هر چی که داره.

    اینکه همونی که الان داخلشه، براش شگفت انگیزه، دوستش داره، ذوق میکنه براش…

    من وقتی انیمیشن رو دیدم بلافاصله متوجه فاصله فرکانسی خودم و استاد شدم و اومدم بنویسمش ولی خجالت کشیدم ننوشتم…

    الان مینویسم: استاد از منظرِ بسیار زیبایی نگاه میکنه به همه چیز و زیبایی ها رو از تو دل هر چیزی، هر چیزی، بیرون میکشه و در موردش صحبت میکنه…

    همینطور مریم جون…

    سمانه جان، خیلی خیلی خوش بین تر و زیبا بین تر شده نسبت به گذشته اش …

    کاملا درک میکنم این حاصلِ روندِ تکاملیِ استاد و مریم جان هست در مورد توجه به زیبایی ها و دیدن هر چیزی از منظری که به آدم حس خوب بده، حس امید بده و به صورت کلی به آدم کمک کنه…

    چقدر خوبه که فایلها منو وادار به تفکر در مورد خودم میکنن، خیلی آسان و ساده و شیرین.

    الهی شکرت، استاد جان مرسی.

    چقدر لذت بردم از این قسمتِ کامنت:

    این همان چیزی است که خدا از ما میخواد. سپاس‌گزاری. یعنی در عمل از نعمت‌ها استفاده کنیم و تو کارش دخالت نکنیم، از زندگی لذت ببریم و وابسته ندونیم لذت رو به یه موضوع خاص و اجازه بدیم خودش چیزهایی رو وارد زندگیمون کنه که باعث لذت بیشتر در زندگیمون میشه چون همه این نعمت‌ها همین الانم هستند فقط کافیه ما قلبمون رو باز کنیم تا هدایت بشیم.

    و یه قسمتِ جذابِ دیگه:

    خداوند بی‌نهایت دست داره من نباید نقشه بکشم که چیکار کنم که پولدار بشم. گفتم تو آرامش خودت رو حفظ کن و با آرامش و توکل به الله کارت رو انجام بده کاری هم نداشته باش…

    اگر ما واقعاً باور داشته باشیم که روزی دست خداست و این شغل و این مشتری همه نشانه حضور خدا در زندگی است چقدر فارغ از اینکه کسب‌وکارمون رشد کرده یا نه سپاس‌گزارتر میشیم به‌خاطرش.

    ممنونم آقا احسان برای این کامنتِ به موقع و دوست داشتنی، ممنونم از این هدیه ی عالی.

    بی نهایت رزق و روزی فراوان در همه ی جنبه ها وارد زندگیتون شه هر لحظه.

    الهی شکرت برای کامنتهای دوستانِ نازنینم، کامنت‌هایی که با هدایت خودت مینویسم، برای این هدیه های ناب و خالص.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    سلام سمیه جان.

    خیلی ازت ممنونم برای کامنتِ قشنگت.

    ممنونم برای جمع بندیِ مفید و کاربردی ات.

    هر چی نکات مهم تاکید بشن، بازم آدم لازم داره بشنوه، بخونه.

    مرسی از این 3 نکته ی مهم که نوشتی:

    1- غرور و خودبزرگ بینی نقطه اغاز سقوط است.

    2- نوع نگاهم به دنیا تعیین کننده ی راحتی یا سختی مسیر است.

    3- قدرت ندادن به دیگران رمز شجاعت و غلبه بر ترس هاست.

    الهی شکر برای هدایت به این کامنتِ کاربردی و دوست داشتنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    سلام پاکیزه جانِ ارزشمند و دوست داشتنی و نازنین.

    مدتیه هدایت میشم پیام های قشنگ و توحیدیتو بخونم.

    پیام هات چون از دل میاد، بر دل هم میشینه.

    تا حالا با 5 ستاره دادن عشقم رو به خودت و کامنتهای قشنگت ابراز میکردم، الان به این نگاه رسیدم که برات بنویسم و کاملا مستقیم و با عشقِ فراوان تحسینت کنم.

    پاکیزه جان، کامنت هات بوی توحید میده.

    بوی عشق میده.

    بوی مهربونی و لطافت میده عینِ اسم و چهره ی زیبا و نازنینت.

    بی نهایت لذت بردم از گفتگوی با خدای مهربان…

    تا اینکه رسیدم به نشانه ات، برگِ درخت…

    حس کردم کاملا به کامنتت هدایت شدم تا پاسخم رو اینجا بخونم…

    گفتگوهات با خدا، پاسخِ منم هست…

    الهی شکرت…

    صبح تو پیاده روی برگ ها میوفتن، اما امروز خم شدم و یکی از برگ هایی که جلوی پای من افتاد رو برداشتم، برام نشونه بود، آوردمش خونه، گذاشتم جلوی دیدم تو کتابخونه…

    که یادم بمونه:

    هیچ برگی بدونِ اذنِ خدا نمیوفته.

    سمانه بدان و آگاه باش که مدیریتِ این جهان با خداست، همه چیز رو از خودش بخواه فقط و فقط، کاری به ساده یا سخت بودنش نداشته باش، برای خدا آسانه، هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ

    در حقیقت اومدم سایت، که ببینم نقطه آبی، پیام و پیکِ مهربانی، دارم؟

    اما اینطور هدایت شدم که پیام شما رو بخونم و پاسخ بنویسم.

    بهترین ها برای تو و قلبِ زیبا و مهربانت پاکیزه جان.

    اسم بسیار بسیار زیبایی داری، آدم رو یادِ پاکی و نور و مهربونی میندازه.

    غرق در شادی شدم این قسمت رو خوندم:

    باید لذت ببری حالت خوب باشد ساده بیگیری در بهترین زمان خودش حل میشود خودش اتفاق میفتد هدایت من برایت فعلا لذت بردن هست

    اگر تو به من باور داری برایت کار انجام داده می‌توانم اگر به من باور نداشته باشی نمیتوانم من قدرتمند و صاحب اختیار جهان هستم ولی همه چیز به باور تو بر میگردد پس مرا باور کن.

    ممنونم ازت عزیزِ دلم که سخاوتمندانه این کامنتِ زیبا و دوست داشتنی رو نوشتی.

    دقت کردم تو کامنت هات بسیار زیبا تحسین میکنی استاد و بچه ها رو، خودت تحسین برانگیز هستی با قلبِ مهربونت.

    خدایا شکرت که هر لحظه هدایتم میکنی به زیبایی های بیشتر و بیشتر و بیشتر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    سلام به خدای هدایتگرم.

    سلام به وجیهه بانوی نازنینِ نازنینم.

    هر بار کامنت شما به عنوانِ پاسخ میاد برام، عینِ یه هدیه ی ناب، خوشحال میشم.

    هر بار کامنت های شما رو در فایلها و در پاسخ به بچه ها می خونم، خوشحال میشم.

    طبیعیه چون ایمیلم رو روی اکانت تون فعال کردم، دسترسی ام باز شده به کامنت های سراسر عشق و نورِ شما.

    امروز یه لحظه داشتم یه صفحه ای رو بالا پایین میکردم یه لحظه یه متنی رو گذری خوندم، تو دلم گفتم این ادبیاتِ وجیهه جان هست، این سبکِ نوشتاری وجیهه بانو هست.

    از سرِ کنجکاوی چک کردم، دیدم بله، درست درک و حس کردم، کامنت از شما بود…

    یعنی بین این همه کامنت، کامنتت عین الماس میدرخشه.

    امروز هم از طریق ایمیلم، اومدم سراغِ خوندن کامنتهاتون، که برخوردم به این کامنتِ زیبا و جالب…

    یهو اسم خودمو دیدم تو کامنت، یه لحظه انگار شما رو ببینم یا مخاطبم باشی گفتم عزیزم، عزیزِ دلم…

    راه دور و فاصله، پَر زد رفت، یهو وصل شدم بهت…

    برام نشانه ی زیبایی بود و لذت بردم که برای خودم هم یادآوری شه اعتبار هر خوبی، که دارم از اللهِ یکتاست…

    چون خیلی مهمه.

    چون جلوی غرور و منیّت رو میگیره.

    به عبارتی پیشگیری، بهتر از درمانه.

    استاد بارها گفتن وقتی روی خودتون کار میکنین، در مسیر بهبود هستین، علائم و نتایجش از همون اول آشکار میشه، نشانه ای میاد که متوجه بشین یه چیزی فرق کرده تو زندگیِ شما…

    مثلا یه تماس خوب، غذای دلخواهتون فراهم میشه، پیدا کردنِ چیزی و …

    اینکه تو کامنت شما، اسمم رو دیدم نشونه بود برام، دقیقا انگار برام یادآوری شد دقت کن سمانه، اعتبار هر خوبی، از اللهِ یکتا هست.

    خیلی متمرکز باید روی این باور کار کنم، چون خیلی ریز شده تو زندگیم منیت و غرور و باید بِکِشَمش بیرون…

    این یکی از قوی ترین باورهای توحیدی هست که باید روش کار کنم.

    و اینکه خیلی جامع و کاربردیه، مطمئنم بهبودم در این باور باعث میشه یه عالمه پیچک و علف هرز و تیغ و خار تو باغِ زندگیم، با هم خشک بشن و بریزن…

    نشانه ی دوم امروزم خیلی بولد بود، خیلی خیلی…

    چند روز پیش یکی از چسبهای یکی از قاب های هنریم روی دیوار، باز شد.

    این قاب که روش نوشتم:

    سمانه جان به توحید برسی، به همه چیز میرسی.

    خب چسبوندم و نشونه رو دریافت کردم…

    امروز اما

    دیدم یه قاب کلا از روی دیوار باز شده بود، افتاده بود کنار صندلیم روی زمین…

    تا دیدم برداشتمش، خوندم دیدم بله، همین قابه:

    سمانه جان به توحید برسی، به همه چیز میرسی.

    پیام به شدت واضح و مستقیم بهم داده شد…

    میدونی چرا؟

    الان، که دارم مینویسم تازه فهمیدم چرا انقدر واضح و مستقیم…

    با اینکه میدونم الویتِ الفِ من در حالِ حاضر کار کردن تمرکزی و لیزری روی توحیده، شناختش و کلا مسیرش و آغاز کردم تلاش رو …

    اما باز هم ذهنم شیطنت داره و نشتیِ انرژی دارم و به یه چیز دیگه هم توجه میکنم، که اتفاقا مورد 2 رو با تعهد کاری برای بهبودش انجام نمیدم، فقط داره انرژیم رو میگیره…

    الان تازه درک کردم

    انقدر واضح خدا بهم میگه فقط روی توحید کار کن دخترِ خوب و نازنینم، سمانه جونم…

    بعد من متوجهِ منظورِ خدا نشدم تا الان…

    دقیقا الان

    که هدایت شم بیام برای پاکیزه جان کامنت بنویسم، بعد بیام پاسخ بذارم برای شما، که بعد برسم به تحلیل خودم و نشانه هام، و کاشف به عمل بیاد که فقط روی توحید کار کن، فقط…

    جلویِ این نشتیِ انرژیِ ذهنی و فکری رو الان نمیدونم چطوری باید بگیرم…

    چون واقعا داره مثل ترمز عمل میکنه…

    اما میدونم روشش رو خدا بهم میگه…

    هدایتم میکنه چه فایلی ببینم، چه کامنتی بخونم، ایده و الهامات بهم میده …

    چه تکلیفی رو باید انجام بدم در عمل.

    خلاصه عاشقشم که انقدر توی برنامه، هدایت، نظم و چیدمانِ دقیق، داره مو به مو راهنماییم میکنه…

    پله پله…

    سمانه شتاب نداشته باش‌.

    قانون، قانونه.

    باید روند تکاملی ات طی شه، تا بهت گفته بشه هر مرحله، هر چی متمرکزتر کار کنی، دریافتی هات هم بیشتر میشه.

    خوشحال باش، سپاس گزار باش، لذت ببر، در لحظه ی حال زندگی کن، گفته میشه…

    الهی شکرت بی نهایت.

    سپاس گزارم وجیهه بانوی نازنینم، که بهم انگیزه دادی، بنویسم و برسم به تحلیلِ خودم.

    یهو یه باور چشمک زد برام:

    عدم توجه به قضاوت، نظرِ مردم در مسیرت. به عبارتی ترس از قضاوتِ دیگران، پَر، چون شرکه.

    وجیهه جان، نشانه سوم همین الان اومد جلوی چشمم، این پیام رو نوشتم ارسال کردم (ساعت 1 بامداده و واردِ روز جدید شدیم) ویرایش که زدم نقطه آبی مشاهده شد، الهی شکر رو گفتم ولی باز نکردم تا این کامنت رو مجدد بخونم و ویرایشِ نهایی بعد برم سراغِ نقطه آبی جانم، هدیه ی جدید خدا برام…

    میتونی حدس بزنی از طرف کی بود؟

    نشونه جدید، نقطه آبی، هدیه ی جذابم:

    از طرفِ خودِ شما بود وجیهه جان…

    و برام اشاره کردی به همین کامنتِ مناجات با خدا…

    خب برای من که اعتقاد دارم به نشانه ها، این سومی دیگه تیرِ خلاص رو زد بهم.

    این همزمانی حرفِ ویژه ای برای من آورده، ممنونتم.

    تاکید ویژه برای خودم:

    سمانه جان به توحید برسی، به همه چیز میرسی.

    اعتبار هر خوبی، از اللهِ یکتا هست.

    همین و تمام…

    خدایا مرسی که انقدر منظمی، با برنامه ای، چیدمانِ عالی داری، هدایت هات بی نظیره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    سلام به وجیهه بانوی نازنینم.

    سپاسِ بیکران برای هدیه ات، کامنتِ پاسخ، که شیرین بود و نشست روی قلبم.

    فراوان از این طعم های شیرین و گوارا بیاد به سمتت عزیزم.

    از کامنت قبلیم برای شما، اومدم به این کامنت تا یه ایده ی هدایتی رو بنویسم، تا رد پا بذارم از تغییراتم اینجا که نقطه ی آبیِ جدید ظاهر شد…

    پیام از آقای سید عظیمِ بساطیانِ نازنین…

    خب، مثل تجربه ی قبلی، الهی شکر رو میگم و بعد از اتمام و تکمیلِ این کامنت، با عشق میرم بخونم سیدِ عزیز، چه هدیه ای برام آورده از جانبِ خدا.

    الهی شکرت.

    اعتبار هر خوبی، از اللهِ یکتا هست.

    وجیهه جان این فایل گربه چکمه پوش خیلی بابرکت بود و هست برای من.

    یکی از توجهات این فایل به سپاس گزاری اشاره داشت: به داشته هامون، به دیدنشون، لذت بردن ازشون، لذت از مسیر به واسطه ی زیبایی های مسیر …

    برای همین میخوام تعدادی از سپاس گزاری هامو اینجا بنویسم تا یادم بمونه چی بودم، چی شدم به فضل و اعتبارِ اللهِ یکتا:

    – سریع واکنش میدادم: با شوخی ها، با چالش ها، با تضادها، با سختی ها…

    الان به فضل خدا آروم تر شدم، با شوخی ها میخندم، شاید خودمم لحنم شوخ شه و اضافه کنم به شوخی.

    وقتی چیزی خراب میشه، میشکنه، میریزه روی زمین یا فرش، صدایی میاد که ممکنه تولید استرس کنه، میگم خیره…

    هر چی پیش میاد، خیره

    اینکه سریع میگم خیره، من نمیدونم تو میدونی، عینِ آب رو آتیشه، قلبم سبک میشه، آسان میشم بر آسانی ها، انگار چشم میگم به خدا و تسلیمم، مصداقِ بارزِ کنترلِ ذهن واسم اتفاق میوفته.

    نمونه اش: همسرم داشت روز جمعه واسمون غذا میپخت، رب توی شیشه بود مقداری اب جوش ریخت داخلش، تکونش که داد مقداریش ریخت روی گاز و زمین…

    خودش کمی ناراحت شد.

    من:

    اِ

    مسئله ای نیست.

    پاک میشه به راحتی.

    همچنان مشغولِ شستن ظرف هام شدم، انگار نه انگار…

    عاشقِ این اِ گفتن های خودمم که در اوجِ خونسردی و ریلکسیه، انگار یه شوخ طبعی هم داره داخلش برای خودم…

    نمیتونم از حجمِ بزرگِ این آرامشی که تو مثال‌ها بهتر میفهمم بهم داده شده توسط خدا، بگم…

    هر چی سپاس گزاری کنم کمه…

    سمانه که قبلا کولی بازی در میاورد، آروم شده…

    خدایا شکرت…

    مخصوصا این قسمت آرامشم در واکنش ها به شدت برام بولد هست…

    این قسمت که داخلش باور توحیدی هم داره:

    الخیر فی ماوقع

    دوری از واکنشگرا بودنم و نزدیک شدن به خلقِ واکنش هم هست…

    من هر چی برای این نعمت و روزی تشکر کنم از خدا کمه.

    خدایا خودت کمکم کن یادم نره نعمتهام، عادت نشن برام…

    آخه عادت با خودش ناسپاسی میاره

    آخه عادت میگه همیشه همین بوده و هست…

    این غلطه…

    من این نبودم

    من این شدم به لطفِ خدا….

    جالبه، چند روز پیش تو ذهنم این بود که وقتی سپاس‌گزاری مینویسی باید از خودت تشکر کنی که اینا رو خلق کردی یا از خدا؟

    جوابِ خالص و دقیق رو دریافت کردم.

    من خلق میکنم اما با پشتوانه ی قدرتی که خدا بهم داده…

    پس بنویس و سپاس گزاری کن از خدا…

    که غرور و منیّت این وسط رشد نکنه.

    به قول عارفه جان که خط اول کامنتهای مینویسه:

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    برای این واکنش خلق کردن هام به جای واکنشگرا بودن، این روزها مثال‌های زیادی دارم هر روز، به لطف خدا دارم میوه هاشو میچینم و نوشِ جان میکنم، خیلی شیرین و لذت بخشه.

    سمانه جان بدون که این جاده لذت بخش، انتهایی نداره، قراره بهتر و بهتر بشه.

    اینو استاد جانم گفتن و الان یادم افتاد که واسه خودم یادآوری اش کنم.

    الهی شکرت.

    – در جریانِ هدایت، بهتر و بهتر شدم، واردِ مدارِ تسلیم خدا بودن هم شدم چیکه چیکه، تازه کارم، خیلی آروم دارم تجربه اش میکنم، هر وقت که اتفاق میوفته خیلی باحاله، خیلی لذت بخشه، بلدش نیستم یاد بگیرمش بهتر عمل میکنم.

    باید قانونِ هر چیزی رو درک کنم تا بتونم عمل هامو بهتر کنم.

    الان یادم اومد چرا هدایت شدم اینارو اینجا بنویسم:

    تو این صفحه، یه کامنت نوشتم و از غرورم و آسیب هاش گفتم، الان هم هدایت شدم از سپاس گزاری بنویسم…

    دقیقا دو موردی که در این فایل برام بولد شده: غرور و سپاس گزاری.

    وجیهه جانم مرسی که برام نوشتی مثل همیشه با عشق، منم با عشق خوندم، به خودم افتخار میکنم که اینجام و در مدارِ این سایت و شما نازنینان.

    اعتبار این هم مداری و نعمت ها، از اللهِ یکتاست.

    مرسی که با قلمت نوازشم میدی وجیهه جان، از قلبِ لطیفت میاد، خدا بهترین ها رو سرریز کنه تو زندگی شما و خانواده ی محترمتون.

    من هم بسیار سپاس گزار خدا هستم برای هم مداری با استاد جان، مریم جان، شما و همه ی دوستانِ نابم در این سایتِ توحیدی.

    ماچ به رویِ همچون ماهت وجیهه بانویِ نازنین.

    سَندِ اینکه اعتبار هر خوبی از الله یکتاست اینه که تا به خدا وصل میشی یه چیکه، اون برات آدمهای خوب، دوستان خوب، ارتباطاتِ خوب فراهم میکنه و میفرسته.

    روزی های فراوانِ حساب و غیرِ حساب روانه میکنه به سمتت.

    مهر تو رو میندازه به دل بنده هاش، اونا بهت محبت میکنن بی دریغ.

    رزق و روزی های شیرین رو به سمتت روانه میکنه، رزق های مادی و معنوی.

    آگاهی و شجاعت رو بهت هدیه میده تا اقدام کنی برای بهبودِ زندگیت و …

    تازه بهتر درک میکنم که دلیلِ موفقیت‌های پایدارِ استاد چیه:

    استاد توحیدی بودن رو زندگی میکنه، و سپاس گزارِ به شدت، به شدت، به شدت خوبی هست…

    همین سپاس گزاری حسشون رو خوب میکنه که در ادامه اتفاقات خوب میاد:

    مثلا چی؟

    آگاهی

    جسارت

    شجاعت

    عمل کردن

    هدایت

    تعهد

    کار کردن روی خود

    اعتماد به نفس

    عزت نفس

    ثروت

    روابط خوب

    آرامش

    خوشبختی

    سعادت و …

    اما پله پله، حس که خوب میشه با سپاس گزاری، دونه دونه اینا میان تو زندگی و رشد میکنن میرن بعدی و بعدی و بعدی…

    نه یهویی …

    نه یه شبه…

    پله به پله…

    سمانه جان این یه مسیره، نه مقصد

    خدایا عاشقتم، داری از طریقِ قلب و دستهای خودم باهام صحبت میکنی…

    تازه الان یه کوچولو درک کردم این کلامِ استاد رو که بارها گفتن:

    زندگی و اهداف یه مسیره، نه مقصد، باید از مسیر لذت برد، نه صرفا لذت رو موکول کرد به مقصد یا نتیجه.

    چه دنیاییه…

    فاصله بینِ ارسالِ درخواست برای ورود آگاهی و بهبود تا دریافت آگاهی از طریق شنیدن و دیدن.

    فاصله بینِ شنیدن، دیدن تا فهمیدن.

    فاصله بینِ فهمیدن تا درک کردن.

    فاصله بینِ درک کردن تا عمل کردن.

    فاصله بینِ عمل کردن تا آشکار شدنِ بهبودها که منجر به خلقِ حسِ خوبِ بیشتر و بیشتر میشه …

    میشه تو مرحله حس خوب رو داشت، تا فرآیند این مسیر بهتر و بهتر جلو بره…

    در این مرحله، کمی بهتر این آگاهی ها رو درک کردم نسبت به قبلم، از خدا کمک میخوام برای درک بهتر و عمل بهشون.

    سپاس گزاری هست، که خداوند فرموده بر شما می افزایم یعنی ظرفت رو بزرگ میکنم که بیشتر دریافت کنی، نه اینکه نعمت زیاد شه، نعمت از اولشم نامحدوده، ولی چون من محدودم و ترمز دارم، ظرفم کوچیکه، با سپاس گزاری میتونم ظرفم رو بزرگتر کنم…

    تعهد داشتن، به نظرِ من یه روزیِ به شدت شیرینی هست که نتایج عالی میاره برای آدم.

    به قولِ یکی از دوستانِ عزیزم: کامنتهای بامداد، کامنتهای تویِ دل شب و سکوت و خلوت، عالمِ ویژه ای دارن، الهی شکر برای این روزی و همه ی روزی ها و نعمت ها.

    خدایا شکرت، برای حضورت هر لحظه تو زندگیم که با هیچ چیز برابری نمیکنه، چیزهای دیگه به گردِ پاش هم نمیرسن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    سلام سیدِ عزیز و نازنین.

    خیلی جالبه که اتفاقا من امروز کامنتی از شما خوندم و توجهم جلب شد به کامنت تون و الان کامنت تون رو دریافت کردم.

    سپاس گزارم که لطف کردین و با مهر و محبتتون برام نوشتین.

    بسیار برام ارزشمنده.

    کامنتهاتون رو که میخونم حس میکنم شما چه قلب وسیع و بخشنده ای دارین که انقدر زیبا بچه های سایت رو تحسین میکنین.

    یکی از این هدیه ها، امشب به دست منم رسید و غرق در خوشحالی شدم.

    خدا رو شکر برای اینچنین دوستان ناب و توحیدی و ارزشمند.

    ممنونم از کامنت تون، انرژیِ مثبت و نورانی که بهم هدیه دادین.

    حس میکنم نوشتن قلمِ خوب نمیخواد سید جان، قلبِ خوب میخواد که شما الحمدالله دارین و به زیبایی ازش استفاده میکنین.

    سپاس گزار خدا هستم که نعمتِ نوشتن رو بهم هدیه داده تا از این طریق به آرامش برسم.

    نعمتی که از نوجوانی باهامه و در جوانی بهتر رشد کرد و راحت تر نوشتم، با خودم و خدا، قبل از آشنایی با استاد مینوشتم برای خودم و تحلیل و تفکرم از طریق نوشتن هام بود، الان متمرکزتر شدم تو نوشتن و تحلیل و بررسی خودم از وقتی با استاد آشنا شدم…

    انگار که استاد مسیر رو بهم نشون بده، بگه سمانه الان روی این موضوع کار کن، بنویس، تحلیل کن خودتو، شرایطت رو، ضعف و قوت هاتو…

    و یه چیز محشرِ دیگه ای که استاد یادم داد تو همین نوشتن ها، تحسین کردن بود، تحسینِ دیگران تا یاد بگیرم حسادت رو دور کنم از خودم، استاد یادم داد سپاس گزاری هامو مرتب تر بگم و بنویسم، تو نوشتن هام توجهم به زیبایی ها و نکات مثبت بهتر شد …

    به عبارتی استاد به روشِ محبوبِ خودم، یعنی نوشتن، به افکارم نظم داد، انسجام داد، تمرکز داد…

    خیلی سپاس گزار خدا هستم.

    استاد جان مرسی از این حجمِ بالای خیر و خوشبختی که وارد زندگیم کردین به واسطه آموزش هاتون، صفا و خلوصِ قلبی تون، صداقت و پاکی تون.

    براتون بهترین ها رو آرزو میکنم آقا سید عظیمِ عزیز و نازنین.

    خدایا شکرت برای دونه به دونه ی هدیه هات، نعمت هات، روزی های حساب و غیر حسابت، برکت هات.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    سلام به سعیده جانِ نازنینِ رضایی.

    خیلی خوشحال شدم نقطه آبیِ عزیز، پیامِ شما رو رسوند دستم، هدیه ای از شما برای من، هدیه ای از جانبِ خداوند مهربونم برای من که از طریقِ دست های مهربونِ شما رسید دستم.

    حس میکنم الان زمانِ مناسبِ نوشتن برای شماست، لحظه ی تشکر ازت برای اینکه این کامنت رو برام پاسخ گذاشتی.

    من شدیدا عاشق کامنتهای پاسخ و دیدن نقطه آبی هستم.

    گاهی بر حسب احتیاج، که یعنی وابسته میشم، تند تند چک میکنم و کلافه میشم میبینم هنوز نقطه آبی ظاهر نشده.

    گاهی بر حسبِ اشتیاق، این وقتا وابسته نیستم، میگم در بهترین زمان میرسه دستم اون پیامی رو که باید بخونم. و الحق در بهترین زمان درست وقتیکه خودم آماده ام و رها از هرگونه وابستگی، پیام ها میان.

    البته جای کار دارم، تا باورِ رهایی، اشتیاق بدونِ وابستگی رو توش ماهرتر شم…

    کی از وابستگی (توی هر زمینه ای) سود دیده که من نفرِ دوم باشم.

    سعیده جان، از وقتی خودم با عشق و علاقه کنار اسم دوستانم کلمه ی زیبای نازنین رو میارم میبینم که دوستانم هم نام منو با نازنین مینویسن.

    قند تو دلم آب میشه…

    سمانه ی نازنینم، چه کسی قلبها رو به سمتِ تو نرم و مهربان میکنه؟

    اللهِ یکتا.

    سمانه ی نازنینم، چه کسی خودت رو نسبت به خودت مهربان تر کرده؟

    اللهِ یکتا.

    سمانه ی نازنینم، چه کسی جواب سوالات یا درخواست‌هاتو سریع اجابت میکنه؟

    اللهِ یکتا.

    سمانه ی نازنینم، چه کسی وقتی کامنتِ سعیده جانِ شهریاری رو خوندی که هدایت شده به یه محل خوش آب و هوا، و براش از تهِ قلبت خوشی خواستی و براش نوشتی نوشِ جونت، بعد خودت هم درخواست دادی به خدا که هدایتت کنه به یه باغچه با محصولاتش، امروز هدایتت کرد به باغچه و سفری با عشق برای چند روزِ آینده؟

    اللهِ یکتا.

    سمانه ی نازنینم، چه کسی تو رو آسان کرد برای آسانی ها برای رسیدن به خواسته ات، به طوریکه عینِ کره و عسل همه چیز هماهنگ شه و جلو بره، بدون هیچ دشواری؟

    اللهِ یکتا.

    سمانه ی نازنینم، چه کسی این سایت، استاد و دوستانِ نابِ توحیدی در مسیرت آورده که از معاشرت باهاشون دلت قنج میره؟

    اللهِ یکتا.

    سمانه ی نازنینم، چه کسی به قلبِ بچه ها هدایت میفرسته که برات کامنتهای مهربانانه، سرشار از عشق و نکات توحیدی بنویسن؟

    اللهِ یکتا.

    سمانه ی نازنینم، چه کسی روزی های فراوانِ حساب و غیر حساب هر ثانیه داره به سمتت روانه میکنه، بدونِ اینکه تو زحمت یا تلاشِ خاصی کنی؟

    اللهِ یکتا.

    سمانه ی نازنینم، چه کسی هست که همیشه هدایتت میکنه، حمایتت میکنه، همیشه دوستت داره، قضاوت و سرزنشت نمیکنه، دائم بهت یادآوری میکنه تو ارزشمندی و لایق و عشقِ فراوانِ خودش رو از طُرُقِ مختلف و دستهاش بهت ابراز میکنه؟

    اللهِ یکتا.

    الهی الحمدالله…

    صبح تو پیاده روی به این درجه رسیدم که میخواستم نان استپ فقط بگم الهی الحمدالله حتی دلیلش رو هم نگم، فقط دائم تکرار کنم، از درونم میجوشید…

    صبح دوباره یادم افتاد 2 دلیلِ به شدت مهم و بزرگ و عظیمِ من برای سپاس گزاری از خداوند:

    آرامشم

    خوشرویی…

    یعنی قند تو دل خودم آب میشه میبینم انقدر زیبا سلام میدم، احوالپرسی میکنم…

    انسان، حیوان، گیاهان، طبیعت و … فرقی نداره، من با جمیعِ دوستان، احوالپرسی دارم. (ایموجیِ قربونِ آقا، مخلصیم آبجی، احوالِ شریفِ پیشی، فدای چشمای قشنگت سگ جان، کبوتر کپلی چطوری و …)

    روزی، نعمت، رزق…

    عجب مباحثِ جذابی هستن.

    توجهم جلب شده به سمتشون…

    سعیده جانم، چقدر نحوه ی سلام دادنت تو این کامنت منحصر به فرد بود، کیف کردم، تحسینت میکنم.

    از صفایِ قلبت میاد، قربونِ قلبِ باصفات عزیزِ دلم…

    دوستِ به قلبم نزدیک، مرسی که انقدر شجاعانه برام کامنت گذاشتی.

    اتفاقا کامنتت باعث شد که گافِ شرک رو تو خودم شناسایی کنم در حیطه ی کسبِ درآمد…

    اینکه خدا یه ایده باحال بهم داد، رفتم سراغِ اجراش…

    تو فکرم اومد خب اینکار رو میکنم، اینطوری جلو میرم، اینطوری میشه، روی محصولم این قیمت و میذارم و …

    وای یهو با خوندن کامنتت دوزاریم افتاد دخترِ خوب، مگه ایده اصلی مال تو بود که حس کردی ادامه شو تو باید هَندِل و مدیریت کنی؟

    وظیفه ی تو سکوت، صبر، تسلیم بودن و چشم گفتنه فقط نه دخالت…

    خلاصه دمت گرم سعیده جان، چراغی روشن کردی در ذهن و قلبم.

    آگاهی و عمل بهش، روانه و سرریز شه تو زندگیت.

    کامنتی که نوشتم و شما ابرازِ لطف داری نسبت بهش، اعتبارش از اللهِ یکتاست.

    همه برای خودم سود داشته و داره و هم هر کسی تو اون مدار باشه.

    از من نبوده که بخوام بزرگش کنم یا کوچکش کنم.

    بخوام شکسته نفسی کنم بگم نه بابا، حالا کامنت خاصی هم نبوده و عادیه، یا خودمو باد کنم از غرور و بگم از خودم و ذهنم تراوش کرده و من انقدر باحال و خفنم…

    والا…

    هر خیری هست، اعتبارش از اللهِ یکتاست.

    اگه ضعفی هست از من هست، از سمانه صوفی.

    دارم یاد میگیرم اپسیلون به اپسیلون.

    الهی شکر برای مسیرم.

    امروز کمی بهتر درک کردم:

    هر چی هست از خداست.

    هر چی نعمت و زیبایی و ثروت و آرامش و خوبی هست از خداست، اصلا خودِ خداست…

    خدا رو توی تک تکِ برگهای درختان میشه حس کرد.

    خدا رو میشه تو گلِ صورتیِ زیبایی که امروز تو باغچه مجتمعِ گل و بلبلمون دیدم، حس کرد.

    یهو دیدمش، به قولِ دوست نازنینم که در مورد ماه اینو گفت، منم میگم خدایا تو سر منو برگردوندی سمتِ این گلِ زیبا، تا ببینمش.

    تو روزیِ من کردی صبح تو مسیر باشم، اون همه قشنگی ببینم، کارهای نیکو انجام بدم، همه اش تویی، فقط تویی، امید دارم هر لحظه چشمِ قلبمو بیشتر باز کنی به سمت خودت، به توحید که همه چیزه…

    مثلِ خیلی ها، به نیتِ پول، ثروت، موفقیت، ارامش، روابط خوب اومدم سایت…

    رسیدم به توحید…

    همه ی نیازها و خواسته هام یه طرف- فقط توحید یه طرف…

    به هیچ عنوان هیچوقت هیچوقت نه تنها برابری نمیکنه، حتی به گردِ پای عظمت و برکتِ توحید تو زندگیم نمیرسن…

    حسم اینه، حالم اینه، دارم کم کم یاد میگیرم، خیلی کوچولو کوچولو درکم داره بهتر میشه…

    خوشحالم از مسیر

    از این روند تکاملی

    چون با عشق هست برام، دارم لذتشو میفهمم و حس میکنم…

    بخوام هم نمیشه به سرعت بفهمم و برسم.

    روند تکاملی تو هر چیزی، قانونه،اصلِ بدون تغییرِ خداونده…

    اولِ آشنایی، نمیشه پرواز کرد و یهویی چند مرحله رو بدونِ حس کردن جلو رفت…

    اما وقتی که خوب حس کنم، بفهمم، درک کنم، حالا روندِ روبه جلو رفتنم سریعتر و هموارتر و آسان تر میشه…

    سعیده جانم، ماچ به روی همچون ماهت که هر وقت پروفایلتو میبینم میگم این دختر چه انرژیِ خوبی داره، چقدر آرامش داره رویِ ماهش، چقدر خوش سلیقه است و …

    خدارو شکر که اینو نوشتی و خوندم:

    الهی اعتراف میکنم که هنوز و همیشه هیچم در برابر تو. یک تهی بزرگ که فقط میتونم در رو باز کنم که از نور تو پر بشم. کمکم کن که هرلحظه آگاهانه بخوام و اجازه بدم نورت به من بتابه.

    مرسی برای حسِ خوبی که بهم هدیه دادی، نورِ خدا بتابه تو هر ثانیه ی زندگیت و سرشار بشی از حس های خوب و توحیدی.

    ممنونم از تحسینت و دعایِ قشنگت.

    عاشقتم و بهترینها رو برات میخوام، هر چی که خودت میخوای بهش برسی هر لحظه از زندگیت.

    خدایا بی نهایت شکرت که به من، نعمتِ قلم رو دادی تا حسابی کیف کنم باهاش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: