درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 3

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه جان صوفی» در این صفحه: 36
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام پاکیزه جانِ نازنینم.

    پیامت نور شد و نشست روی قلبم…

    ساعت 16:16 دقیقه 16 مرداد، نشانه ای از مهرِ خدا نسبت به خودم رو دریافت کردم با کامنتِ زیبایی که بهم هدیه دادی.

    سپاس گزار خدا هستم که وقتی یه کوچولو دارم از مسیر خارج میشم(مثلا به دلیلِ شرک، غرور، منیت و …) خودش آگاهم میکنه…

    و خوشحالم خداوند بهم یاد داده و یادآوری میکنه اشکال نداره اگه اشتباه کردی، دقت کن تکرارش نکنی یعنی اگه درست درک کنی چی درسته چی نادرست، خودت تکرارش نمیکنی، نه اینکه به زور و اجبار انجامش ندی. خیلی خود خواسته و آگاهانه انجام نمیدی یه کارِ نازیبا رو.

    یکی از احساس های بد، که موجبِ تشدیدِ احساسِ بد و اتفاقات بد میشه برای من: سرزنش کردنِ خودمه یا حتی سرزنشِ دیگری…

    فرکانسِ سرزنش به شدت برای من نازیباست…

    امروز تو گفتگویی دچارِ حس بد شدم، بعد سوال پیش اومد برام که چرا اینطور شده؟ یعنی من چی ارسال کردم که حسِ بد رو خلق کرده؟

    یه نشتیِ انرژی یه جایی اتفاق افتاده…

    و اما بعد این ماجراها، خوابیدم و بیدار شدم و با کامنت شما مواجه شدم…

    نور و زیبایی

    سپاس گزارم که منو غرقِ شادی کردی با کامنتت.

    این نور و زیبایی از درون خودت میاد پاکیزه جان.

    کامنتت مستقیم، بهم نشون داد خدا واسم عشق فرستاده، واسم عشق میخواد…

    چون دقت کردم سرزنش نکنم خودمو و در پیِ اصلاحِ رفتارم باشم و کنترلِ ورودی هام.

    جالبه قبلا که کنترل ورودی ها معنی نداشت برام، متوجه فرکانسهای منفی داخل و اطرافم نمی‌شدم زیاد…

    الان به محضِ کوچکترین احساسِ منفی داخلم، سریع به تکاپو میوفتم که یعنی چی شده؟ چی فرستادم که این رفتار برانگیخته شده؟

    خدایا شکرت، این حساس بودنِ سنسورهام به ورودیِ نازیبا خیلی هم عالیه برام…

    زمینه سازِ یه کنترلِ داخلی میشه برام.

    ممنونم که این مناجاتِ زیبای ملاصدرای نازنین رو تو کامنتت نوشتی و یادآوری کردی:

    خداوند همه چیز میشود همه کس را

    به شرط ایمان ، به شرطی اعتقاد، به شرطی پاکی دل ،به شرط طهارت روح ،به شرطی پرهیز از معامله با ابلیس.

    پاکیزه جانِ زیبا بین و زیبا پسند، هر چی زیبایی میبینی و میخونی در کامنت ها، اعتبارش از اللهِ یکتاست، سمانه سعادتِ تایپش رو داره و انتقالش به این سایتِ توحیدی رو.

    هیچ فرقی نمیکنه من یا هر کدوم از دوستانِ نازنینم تو سایت، کامنتهای زیبا و توحیدی رو تایپ میکنن، مهم اینه سعادتِ تایپِ هدایت های خدا رو داریم تا با هم به اشتراک بذاریم و به حسِ خوب همدیگه کمک کنیم.

    اعتبارِ هر زیبایی، هر خوبی. هر شادی و آرامشی با اللهِ یکتاست.

    ممنونم ازت که کامنتهامو میخونی. باعثِ افتخارمه و خوشحالم.

    سمانه جان رو تحسین میکنم که تو این مسیره و لایق شده برای دریافتِ نعمتها و هدایت‌های خدا جان.

    هر لحظه پر روزی باشی، سرشار شی از روزی های نابِ حساب و غیر حسابِ خداوندِ رزاق، سرشار شی از روزی های ناب و شیرینِ مادی و معنوی.

    الهی شکرت برای اینکه هوا ابری شد، منم عاشقِ هوایِ ابری و بادی و بارونی. نشانه ات دریافت شد خدا جونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام به وجیهه بانوی عزیز و دوست داشتنی

    خیلی ازت ممنونم برای این کامنت، کاملا به موقع و خوش زمان رسیدم بهش…

    درمان کمالگرایی شاکر بودن.

    «شکر کامل»

    یعنی چی: یعنی الان در هرررررررررررر شرایط هستی از هررررر جنبه ، بپذیری که اولا خودم مسئولشم..

    دوم این که بی کم و کاست شکر گزار باشی بدون اینکه خواستهاتو در شکر گزاری دخیل بدی…

    بیان این کلمات « ولی ، ای کاش ، کاشکی » و… توی شکر گزاری یا صحبت کردن یعنی ناشکری…

    تا حالا از این منظر نگاه نکرده بودم وقتی کلمات ولی، ای کاش، اما و … ناسپاسی میشن، منطقیه چون باعثِ سپاس گزاریِ کامل نمیشن.

    مرسی از یاداوریِ این نکات جالب و کاربردی.

    جالبه که امروز هدایت شدم به شنیدنِ مجددِ فایل 180 سفر به دور امریکا که فحواش سپاس گزاری هست…

    ممنونم وجیهه جان، بهترین ها برای شما مهربان.

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام به مهدی جانِ نازنین.

    سلام به مهدی جانِ توحیدی و بااحساس.

    آقا عجب کامنت فوق العاده ی فوق العاده ی فوق‌العاده ای نوشتی.

    نوشِ جونت این حالِ خوب، خیلی تحسینت میکنم که تو این مسیری و به این شیفتگی و دلدادگی با خدا رسیدی.

    اینم از فضلِ خودشه، نوشِ جونت، گوارایِ وجودت پسرِ خوب و نازنین.

    چقدر کیف کردم از نوشته ات…

    هر چی میخوندم بیشتر لذت میبردم، و میگفتم بنویس که خوب مینویسی.

    از قلبت نوشتی و بر قلبها مینشینه کلامت.

    مهدی جان، نام و نام خانوادگی ات یکسانه با خواهرزاده ی من.

    نمیدونم شما چند سالته ولی حس میکنم خیلی جوان هستی.

    فرکانسِ کامنتت به شدت بالا و زیبا و توحیدیه.

    خوشحالم در مدارِ دریافتِ این کامنت قرار گرفتم و اجازه پیدا کردم که بنویسم برات، تحسینت کنم، بهت تبریک بگم جشنِ زیبای تو و خدا رو.

    این قسمت رو که خوندم خیلی به دلم نشست:

    این روزها همش منم سعی میکنم و میگم واقعاً آگاهانه فلان چیز از خداست. میگم خدایا همه این نشونه ها از توعه، می‌دونم حواسم هست، (همین حواسم بودن هم از خودم نیست از خداست).

    چقدر شگفت انگیزه مخصوصا این تیکه:

    همین حواسم بودن هم از خودم نیست از خداست

    تحسینت میکنم به شدت که به این درک عمیق رسیدی که حواس جمعی مون هم از خداست نه خودمون، از بس که نعمت میده بهمون هر لحظه.

    مگه میشه این مناجات قلبی و عاشقانه با خدا رو خوند و غرق در شادی و آرامش نشد:

    امروز غروب در همون اشک ریزانم به خداوند بلند بلند گفتم من هیچ کسیو ندارم خدایا فقط تو رو دارم و می‌خوام کمکم کنی حتی توی ذهنم هم فقط روی تو حساب کنم فقط از تو بخوام فقط سپاسگزار تو باشم ولی با دستانت با احترام و‌خوش رویی و صبوری برخورد کنم و خشم و رنجش و ترس و تردید و ناامیدی و نجوای شیطان رو از من دور کن

    خیلی خیلی کامنتِ نورانی نوشتی. که از نورِ درونِ خودت اومده که انقدر دلنشینه.

    هیچ اشکی شیرین تر از اشکی نیست که تو لحظه ی عشق و عاشقی با خدا از چشمهای آدم روان میشه…

    مهدیِ رجبیِ عزیز، هر لحظه بیش از پیش غرق شی تو عشق و عاشقی با خدا…

    الهی شکر که الان منو رسوندی به این کامنتِ شگفت انگیز و خوندمش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام با یک دنیا عشقِ خالصانه عاشقانه برای وجیهه بانویِ عزیزِ دلم.

    شب، پیام دل انگیزت رو دریافت کردم…

    و خدا رو بی نهایت شکر منم شاهد و دریافت کننده ی انرژیِ پاک و خالصِ بوی بارون، بوی خاک، خودِ بارونِ دل انگیز و حال خوب کن بودم.

    دقیقا زیر بارون سوار ماشین بودم، پنجره رو پایین کشیدم، هِی نفس میکشیدم، و تکرار میکردم الهی شکر و از اعماقِ قلبم خوشحال شدم که دریافت کننده ی این نعمتِ شگفت انگیز بودم.

    بارون، همیشه برای من نشانه ی خوبیه، هر وقت بارون میاد میگم بَه بَه خیر اومده، با خودش خوبی میاره، مخصوصاً بویِ بارون دیوانه ام میکنه.

    چی بگم جز الهی شکر که میزانِ خوشحالیم رو از این هوا برسونم؟

    یه چیزی رو حس کردم چند روز پیش الان یادم اومد و اینجا میگم:

    حس کردم لذت بردن از داشته هامو کمی یادم رفته این اواخر و انگار چسبیدم به نداشته هام، یا ترس از دست دادن هام…

    و این شده که خودم میدونم این شکلی شدم…

    اشاره دارم به ترمزی که میدونم چیه.

    دوباره برگشتم به سپاس گزاری با هدایت‌های خدا.

    اونم ساده شدنِ سپاس گزاری برام: یعنی همون لحظه بهم الهی شکرت برای…

    صبر نکنم تا دفتر و قلمم بیاد بعد اونجا بنویسم، همین صبر نکردن و به تاخیر ننداختنش برای من معجزه میکنه.

    چون متوجه شدم تو سپاس گزاری کردن هم کمال گرایی دخالت میکنه.

    یعنی میگه: صبر کن کامل بنویسی تو دفتر

    اینطوری نگو

    حیف میشه و …

    عجب تله ای…

    مثلا انگار میخواد کیفیت سپاس گزاری مو بالا ببره در حالیکه عملا مانع ام میشه برایِ بیانِ در لحظه.

    چی حیف میشه؟

    اگه الان نگم شاید یادم بره…

    تاخیر در سپاس گزاری اصلا جایز نیست سمانه جان.

    وجیهه جانم، یه کامنت برای یه دوست نوشتی: سپاس گزاریِ کامل کنیم، یعنی بدونِ اما و اگر و ای کاش.

    الان هم برای من، در درمانِ بهبودِ نشتی های فکری و ذهنیم نوشتی:

    فقط با شکر گزاری

    معجزه میکنه…

    هررررررر شرایطی داری صد درصد بپذیر و برای خوب و ناخوبش شکرگزاری کن عزیزم…

    عجیب دلتو نرم میکنه و حالتو خوب…

    – خُب میدونی کدوم قسمت نشست روی قلبم، به طوریکه گفتم بله، یه بی دقتی کردم در موردش…

    هررررررر شرایطی داری صد درصد بپذیر و برای خوب و ناخوبش شکرگزاری کن

    من تو رودربایستی با خودم، از ناخواسته هام، ضعف هام صحبت نمیکنم، یا کم صحبت میکنم، اما اینکه میگی از ناخوبی ها هم شکر کن و مسئولیتش رو بپذیر قلبمو زیر و رو کرد…

    نمیدونم چقدر درست درک کردم یا نه، اما انگار چشمک زد بهم این کلامت.

    محبتِ شما هم به صورتِ نوشتاری به دستم رسید و نشست روی قلبم، هم خودِ قلبم فرکانس خالص و مهربونِ شما رو دریافت کرد کاملاً مستقیم و بی واسطه.

    ممنونم که برام انقدر عاشقانه مینویسی خواهرِ خوبم.

    5 پاسخ دریافت کردم امروز.

    5 محبت از جانبِ دوستان نابم در سایت.

    الهی شکرت که این روزیِ شیرین رو بهم چشوندی…

    سمانه جون، هر چی رهاتر شی (یعنی بدون وابستگی به صورتِ قلبی و حقیقی)، پاسخ هات سریعتر میاد.

    برمیگردم به تاکید و یاداوریِ سخنِ ناب استاد تو قسمت9 دوره کشف قوانین زندگی:

    ببین محتاجی یا اشتیاق داری؟

    راهِ تشخیصش چیه؟

    آدمِ مشتاق: امید داره، خوشحاله، زندگیشو ادامه میده، از مسیر لذت میبره، باور داره به فراوانی ها، و میدونه در بهترین زمان خواسته هاش اجابت میشن.

    آدمِ محتاج: وابسته است، دائم چک میکنه، امیدش نوسان داره یعنی بگیر نگیر داره و شل و سفت میشه، و اگه نشه ناراحت میشه، ممکنه بترسه یا عصبانی شه، باور به کمبود داره، شتاب داره واسه رسیدن به خواسته هاش و در فکرِ به نتیجه رسیدنِ سریعِ نیازش هست …

    خدایا عاشقتماااااا

    میدونی که.

    داری باهام حرف میزنی…

    خوبه من چاق سلامتی مو با وجیهه جان کردم، رسیدیم به تایمِ سمانه و تحلیل و گفتگو.

    بسیار هم عالی.

    خیلی هم ممنونم.

    نمیتونم بگم مسئولیت ناخوبی مو پذیرفتم.

    نمیتونم بگم سپاس گزارِ ناخوبی ام هم بودم…

    نه!

    بهش بی توجهی کردم.

    به عبارتی باید حلش کنم، اما روشِ فرارِ اعراض رو در پیش گرفتم…

    اینا رو با امید میگم در مورد خودم…

    یه جا شنیدم از استاد که فحوایِ کلامشون این بود: هنگام شناخت خودمون باید حس خوب داشته باشیم نه ناامیدی…

    ناامیدی بویِ سرزنش میده.

    امیدواری، بویِ کشف و حلِ مسائل رو دارن.

    کشف کردم در موردِ x، من محتاجم…

    چون علائمش رو میبینم در خودم.

    و بررسی کردم الان دیدم سرزنش نمیکنم سمانه رو، یعنی سرکوفت نمیزنم به سمانه، فقط دارم کمکش میکنم بهتر ببینه خودشو، افکارشون و اعمالشو…

    الهی شکرت.

    سپاس گزارم استاد ازتون، برای فایلِ پر برکتِ گریه چکمه پوشِ 2 و همه ی فایلهاتون.

    نیم ساعته اومدم مینویسم و بسیار خوشحالم.

    از خدا درخواست دارم: در مدارِ توحید و سپاس گزاری بیشتر حضور داشته باشم، قوی تر شم، عملم بهتر شه، بهتر و بهتر شم، تمرکزم به اصل باشه تا فرع، راحت و راحت تر آسان شم بر آسانی ها در مدارِ توحید و سپاس گزاری.

    وجیهه جانم:

    سپاس گزارم از محبت و توجهت.

    سپاس گزارم از مهربونی و هدیه هایی که بهم دادی با این کامنت، بارز ترینش حسِ خوب هست که بهم هدیه دادی.

    سپاس گزارم که کامنتهامو میخونی، اعتبارِ کامنتهای خوب از اللهِ یکتاست.

    سپاس گزارم که همیشه دعاهای خیر میکنی برام و خیر میفرستی برام.

    ماچ به رویِ همچون ماهت.

    بهترین ها برای شما و خانواده ی محترمت، وجیهه ی نازنینم.

    خدایا شکرت که حضور داری هر لحظه تو زندگیم، مخصوصا وقتهایی که شتاب دارم هم دستتو از دستم جدا نمیکنی، مرسی که همیشه و در هر حالت و هر جایی هستی و با منی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    به نامِ اللهِ یکتا

    که اعتبارِ هر خوبی، از اوست.

    سلام به سعیده ی نازنین و توحیدی و مهربانم.

    اومدی با کامنتت، قلبم رو گشایش دادی …

    خدا بهت گفت، برای سمانه بنویس، تو چشم گفتی و نوشتی، مرسی که چشم گفتی به هدایت و نوشتی جانِ دلم.

    یه جایی استاد گفتن: وقتی تو هدایتی همه چیز در اون راستا فعالیت میکنن.

    یعنی دست، پا و … در راستایِ هدایت اقدام می‌کنن.

    من اینو تو پیاده روی تست کردم…

    من هماهنگیِ اعضای بدنم و قلبمو کامل حس و درک و تجربه کردم…

    من از خدا هدایت میخوام که پیاده روی عالی داشته باشم از همه لحاظ، بعد اعضای بدنم در راستای هدایت اقدام میکنن…

    قلبم میگه اینوری برو، پاهام اونوری میرن، چشم هام میچرخن جهتی که باید برم و ببینمش، قبلش لباس مناسب میاد میگه منو بپوش…

    خود پای در راه بنه و هیچ مگوی

    خود راه بگویدت، که چون باید کرد…

    استاد جان، تازه کمی بهتر درک میکنم منظورتون رو…

    تو جسارت کن، درخواست کن، هدایت بگیر، چشم بگو، ادامه شو خدا جلو میبره…

    خدایا کمکم کن در عمل بهتر درک کنم این آگاهی رو و در بهترین زمان هدایتم کن وارد پروسه ی عملیِ توحید بشم هر بار، در هر موضوع، هر روز …

    خدایا کمکم کن تجربه کنم…

    خودم بهتر متوجه شم، درک کنم، عمل کنم…

    یه طوری شه جزوِ شخصیتم شه رفتارِ زیبا بهتر و بهتر…

    دختر چه کردی با من…

    هر چی قشنگی بود آوردی تو کامنتت و هدیه دادی به سمانه.

    ازت ممنون پیام آورِ صلح، دوستی و حس خوب، خوشرویی، مهربونی، صلح درون و …

    ترانه جانِ قشنگم، تولدت مبارک دخترِ قشنگ و توحیدی با انرژیِ خالص و پاک…

    آقا اسدالله راست میگه بچه ها نیاز به تربیت کردن توسط ما ندارن، اومدن که اتفاقا ما ازشون الگو بگیریم، چون اونا به انرژیِ خالق وصلن خیلی بیشتر از ما…

    ترانه چقدر قشنگ یادمون داد که قدردانِ نعمتهای خدا هست…

    اینکه یه دختر بچه ی معصومِ 4 ساله، متوجه شده مامانش سرگرمش کرده تا برق بیاد، تا اذیت نشه، حوصله اش سر نره و کلافه نشه، چقدر درس بزرگیه برای من.

    و چقدر سپاس گزاربودنش منو به وجد آورد…

    دقیقا یادِ دوستِ خودم نسیم جان و دخترش جانا جان افتادم…

    نسیم سپاس گزارِ بسیار خوبیه…

    دائم تو خونه سپاس گزاری میکنه و جانا هم یاد گرفته روی زبونش سپاس گزاریه…

    یه بار یه ویس برام فرستاد از سپاس گزاری های جانا…

    تو فایل میگفت خدایا شکرت برای ….

    خدایا شکرت برای ….

    فکر کن با اون صدای لطیفِ بچگانه.

    تقریبا هم سن و سالِ ترانه جانه.

    خدا حفظش کنه براتون سعیده جانم، همه‌ی بچه ها و والدینشون رو برای هم حفط کنه و به شادی و سلامتی و آرامش کنار هم زندگی کنین.

    منم مثل خودت، بدون قرار دادنِ کوچکترین اعتبار و امتیازی برای سمانه از جهتِ نعمتهایی که داره (همه اش از فضلِ خداست) میگم هر تغییری، کوچکترین بهبودی در افکارم، خلق و خوم، رفتارهام، آرامشم، امنیتم، فراوانی و رفاهم، نوشته هام و …همشون اعتبارشون از اللهِ یکتاست…

    تازه کم کم درک میکنم وقتی استاد دائم از این صحبت می‌کرد و میکنه همیشه که کِرِدیتِ خوبی ها و مُحَسَناتش از خداست یعنی چی…

    اینکه ما هیچیم، همه او یعنی چی…

    هر چی بیشتر اعتبارِ هر خیر و خوبی و شادی و رشد و بهبود و استعداد و موفقیتی رو میچسبونی به اللهِ یکتا، موفق تر میشی، شادتر میشی، همه چیز راحت تر میره به سمتِ بهبودِ بیشتر.

    صبح تو پیاده روی به خودم گفتم:

    سمانه اینکه میبینی خوشروتر شدی، اعتبارش از اللهِ یکتاست…

    اینکه میبینی روابطت (با خدا، همسر، خانواده، غریبه، آشنا، بچه ها، حیوانات، طبیعت و …) بهبود پیدا کرده، از فضلِ اللهِ یکتاست.

    اینکه این همه محبت، هدیه، روزیِ حساب و غیرِ حساب دریافت میکنی، اعتبارش از الله یکتاست…

    اینکه تو اوجِ گرما، دو روز هست که عصرها خوا ابری و بارونی میشه و نعمت میباره برای همه، از فضلِ خدای یکتاست.

    در محضرِ خدا، (به قولِ یکی از دوستانِ نازنینم در سایت، در محضرِ غنیِ حاضر)، صحبت از اما، اگر، شاید جایز نیست سمانه جان.

    تو ستاره قطبیِ امروز نوشتم:

    خدایا میخوام لحظه ای از یادِ تو غافل نشم، و در مو

    دار توحید و سپاس گزاری بهتر و بهتر شم.

    دیروز یه کامنت از آقا حمیدِ حنیف خوندم که نوشته بود در مدار توحید بهتر شه، منم ازش یاد گرفتم و امروز اومد تو درخواست هام.

    چقدر این کامنتها گنجینه است برای من.

    الهی شکرت.

    خیلی خدا رو شکر میکنم برای اینجا و حضورم در سایت سعیده جان.

    اینکه خدا منو گذاشته بهترین جای ممکن برای نوشتن و تحلیلِ خودم، برای یادگیری، برای تحسین دیگران و خودم و پیرامونم، برایِ درکِ بهترِ توحید…

    و جالب اونجاست که من دقیقا با فایلهای توحید عملیِ استاد جذب شدم به سایت، قلبم گره خورد با سایت…

    پس به لطف خدا، لحظه ی اغازِ ارتباطم با سایت به صورتِ قلبی، فهمیدم که اصل توحیده، اما نزدیکِ 3 سال و نیم طول کشید تا کمی بهتر درک کنم که توحید یعنی چی و چه میکنه در زندگیم…

    خیلی ارزششو داشت…

    به مامانم میگم الان حسم نسبت به مرگ راحت تر شده، قبلا خیلی نگران بودم چون میگفتم من این شکلی (با همون اخلاق و رفتار و افکار و اعمالم) چطوری بمیرم برم اون دنیا…

    اوضاعم زیاد به نطر خودم شایسته و زیبا نبود…

    هر چند معلوم نیست درست حس کردن یا نه، چون ممکنه احساس گناه باعث نازیبا دیدن زندگیم شده باشه، چون لحظات خوب کم نداشتم، لحظات حضور خدا و توکل و زیبایی داشتم اما ناآگاهانه…

    الان هم از این لحاظ حالم با مرگ بهتره، چون متوجه شدم خدا چقدر خوبه و زندگیم رو عوض کرده…

    تا اینجاش درک میکنم الان و بابتش خیلی سپاس گزارم.

    من با امید هر روز، آغاز میکنم روزمو، خوشحالم و سپاس گزار که زنده ام و فرصت دارم امروز هم زندگیمو اونطور که خودم دلم میخواد خلق کنم.

    زندگی تو این جهانِ مادی و جهانِ باقی، جفتش لذت بخشه، چون خدا همیشه هست …

    و این نکته جالبش میکنه که میدونم روح هیچوقت نمی میره و همه همچنان هستیم، قطعِ زندگی اینور هیچ خللی در ادامه مسیر ایجاد نمیکنه و ادامه پیدا میکنه…

    هر دو طرف زیبایی های خودشو داره، مهم اینه بلد باشم و درک کنم که ببینم و حس کنم و کیف کنم از جهانِ خداوند.

    و زندگی رو با تمامِ ابعادش زندگی کنم.

    امیدوارم حرف ها و باورهای زیبا و امیدبخش، به مراحل تکاملیِ خودشون و عمل نزدیک و نزدیک شن.

    تحسینت میکنم سعیده جانم برای تک تک کارهایی که برای رشد و بهبودت انجام میدی و تو نتایجت آشکار شدن و میشن.

    مدارِ همواری رو در مسیر توحید و سپاس گزاری برات آرزو میکنم.

    آسان شی بر آسانی ها.هر لحظه بیشتر لذت ببری از زندگیت …

    چقدر قشنگ نوشتی:

    برای قلب نازنینت نور ایمان و برای ذهنت روشنی و برای جسمت سلامتی آرزو می کنم. پر روزی و متنعم از آلاء رب العالمین باشی.

    همچنین برای استاد و مریم جون و خودت و همه ی بچه های باصفای سایت.

    الهی شکر برای همه ی نعماتِ ریز و درشت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام به عارفه جانِ نازنینم.

    بَه بَه نوشِ جونت باشه هدیه های خدا.

    هم سفر جمکران، هم مشهد مقدس.

    چیدمان و زمان بندیِ خدا شگفت انگیزه، ما رو به خواسته مون میرسونه از قشنگترین مسیر…

    احتمالا الان که من دارم مینویسم تازه رسیده باشی.

    حسابی بهت خوش بگذره عزیزم.

    امیدوارم اون خلوتی که خودت دلت میخواد فراهم شه برات.

    منم از همینجا سلامِ خودمو روانه میکنم به امام رضا جان.

    این سفر مطابق خواسته های تو چیده شده و همین تبدیلش میکنه به بهترین سفر.

    خیلی بهت خوش بگذره.

    چقدر شیرینه مزه ی رفاقت با خدا.

    نوشِ جون تو و همه مون این شیرینی.

    در محضرِ خدا همه چیز شفاف، روشن، امن و زیباست

    الهی شکرت برای همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان.

    به نام خداوندِ روزی رسان به همه ی مخلوقات.

    سلام به فرزانه جانم.

    دقت کردی فرزانه جان، اینکه ما یه درخواستی داریم و راهنمایی میخوایم از خدا، خدا چقدر زیبا جواب میده.

    (سریع یا کند بودنِ زمانِ رسیدنِ جواب خدا بهم دست خودمه، جوابها ارسال میشن بلافاصله، من باید دسترسی هامو باز کنم.)

    اینکه میخوای و میشه یعنی ارتباطت با خدا نزدیک و نزدیکتر داره میشه.

    الهی شکر.

    از فضلِ خودشه که ما مستفیض شیم از توجهش بهمون.

    گاهی به صورتِ یه حس خوب، گاهی به صورتِ نشانه ها، بارون، ورود نعمت، پاسخِ یه سوال، توجه به قشنگی ها، درکِ یه آگاهی و عمل بهش، دریافتِ محبت از دیگران و …

    میخوام بگم هر چی میاد سمتم خودم ساختم از قبل، خودم فرستادم…

    همه چیز اَعم از خیر و شر…

    خیرها که اعتبارشون از الله یکتاست میاد، شرها از درونِ خودم و شرک هام.

    بما کسبت ایدیهم

    هر چی میاد سمتت، خودت ساختی…

    وقتی حس های خوب میان سمتت یعنی خودت کنترل ذهن کردی، خودت رفتی تو مدار توحید که الان داری میوه هاشو میچشی…

    حالا به نطرت ما همیشه تو خوبی و خیر هستیم؟

    نه

    آدمیم خُب…

    حتما ناآگاهی هم داریم اما تلاش می‌کنیم که بهتر شیم پله پله

    آسان شو بر آسانی ها…

    اینو فقط من نمیگم، کامنتِ بقیه ی بچه هارو هم خوندم…

    تو با عشقی خالص میری برای بچه ها کامنت میذاری.

    داخلت صلحه که اینکار رو میکنی.

    خداوند از فضلش بهت داده، تو هم انقدر هوشمند و ارزشمندی که داری استفاده میکنی…

    تو تحسین میکنی بقیه رو، به همین دلیل هم تحسین میاد سمتت هم چیزهای خوبِ دیگه…

    مثلا اون تضادی که اومده و ذهنت رفته سمتش، واسه اونم پاسخ میاد برات تا گره ی ذهنیت باز شه…

    پس از سمت خدا خیر میاد و خیر و خیر…

    تو به واسطه ی عملت، این خبرها رو بیشتر میکنی برای خودت…

    انگار که خدا میگه فرزانه بچه ی خیر و خوبی طلبی هست برای جهان، پس منم هی بیشتر و بیشتر بهش میدم…

    باز تو بیشتر عاشقِ خدا میشی و این سیکل ادامه پیدا میکنه، نعمتهای بیشتر و بیشتر…

    خیلی جالبه که فوکِسِ این روزها رفته روی سپاس گزاری

    به خودم (قلبم) میگه.

    به دوستام میگه برام بنویسن سمانه سپاس گزاری.

    خودمم که دارم در ظاهر برای تو مینویسم، باز تو کامنت اسمِ سپاس گزاری میاد…

    ببین از تجربه ی شخصیم بگم، من واسه تست کردن، به‌ حرف استاد در رابطه با توجه به زیبایی ها گوش کردم پارسال و ادامه دادم و کاملا راضی ام و خوشحال…

    چرا که زیبایی ها سرریز شدن تو زندگی و احوالاتم.

    حالا میخوام به سپاس گزاری هم توجهِ ویژه کنم، مطمئنم شک ندارم نتایج شگفت انگیزی میاره برام…

    البته که همین الان هم دارم، اما میدونم بهتر و بهتر میشه، جا داره تا همیشه واسه بهتر شدن.

    کامنتت که به دستم رسید، خب ذوق کردم مثل همیشه، مثل وقتیکه کامنت همه دوستام میرسن به دستم…

    و فرداش صبح تو پیاده روی خطاب به تو گفتم فرزانه الان داریم با هم پیاده روی میکنیم…

    بوس و بغلی عاشقانه، خواهرانه، خدمتِ تو فرزانه ی نازنینِ ارزشمند…

    کیف میکنم پاسخِ بچه های سایت رو برات میخونم…

    همچین که مینویسن فرزانه جان…

    میگم بَه بَه، این فرزانه جان رفیقِ خودمه که لحظه به لحظه مدارش داره بهتر و بالاتر میاد.

    احسنت بهت…

    میدونی چیه؟

    ذهنِ من خطا میکنه وقتی فکر میکنه به دلیلِ x و y لایقِ خوشحال بودن، لذت بردن از زندگی، تحسینِ خودش، لذت بردن از وجودِ خودش با هر چی که الان داره یا نداره نیست…

    سمانه، خدا وقتی تو رو خلق کرد، دکمه ی لیاقت رو پیش فرض داخلت گذاشت، پس تو و همه ی بنده ها پیش فرض لایق هستین، لایقِ همه چی.

    این از سمتِ خدا.

    سمتِ تو اینه، دکمه ی لیاقت رو اکتیو کنی…

    چطوری…

    با عشق به خودت و پیرامونت هر چی که هست…

    یادت میده خدا…

    تو دکمه رو اکتیو کن خدا خودش میگه چیکار کنی، چطوری فکر کنی، باقیش با خدا…

    تو یه آدمی با مجموعه ویژگی های انسانی…

    ممکن الخطا هستی…

    راهِ توبه بازه.

    مسیر توحید بازه.

    از فضلِ بی انتهای خدا نسبت به همه مون هم هر چی بگم کمه…

    خدا که اینهمه بهم لطف داشته و داره، نان استپ داره از فضل خودش بهت میده، هر چی میخوای از خودش بخواه…

    از ماژیکِ اکریلیِ پیکاسو گرفته تا بهبود در مدارِ توحید و ….

    مادی و معنوی رو ترکیب کن، همه رو با هم از خودش بخواه….

    نه تنها از دیگری نخواه، حتی از خودتم نخواه…

    فقط روی خدا حساب کن…

    مگه وقتی یه گشایشی برات اتفاق میوفته دیگران بودن یا خودت؟

    نه.

    همه اش از اونه.

    شروعش با خودشه.

    وسطش با خودشه.

    انتهاش با خودشه.

    بینش هم با خودشه.

    فقط دخالت هات رو قطع کن، هر چی بهتر رها شی و بی وابستگی به جسمت، راحت تر و سریعتر میرسی…

    مرسی که بهم انگیزه و عشق دادی برات بنویسم و به تحلیل خودمم هم بپردازم.

    همه اش از فضل و مهربانیِ اللهِ یکتاست…

    اینکه سمانه و فرزانه داخلِ یه مدار میرن با استاد و سایرِ دوستانِ سایت، خیلی بزرگه، خیلی ارزشمنده، اعتبارش از اللهِ یکتاست…

    خدارو شکر برای هم مداری ها

    میدونم در حالت کلی فرکانس و مدارم با استاد فاصله داره، اما مطمئنم یک مدار مشترکی دارم با استاد که الان اینجام و هر روز فایلهاشونو گوش میدم و در مسیرم…

    خدا رو شکر که تو مسیرم.

    برسی به خواسته های قلبت فرزانه جان.

    خدای من، داشتم متنم رو میخوندم برای اصلاح و ویرایش، این تکه یهو بولد شد چون جوابِ مستقیمِ خودمه…

    انگار یهو هوشیار شم…

    یه نور بیاد کنارِ این قسمت…

    الله اکبر

    این تیکه:

    فقط دخالت هات رو قطع کن، هر چی بهتر رها شی و بی وابستگی به جسمت، راحت تر و سریعتر میرسی…

    خدایا سپاس گزارتم برای بهبودِ صلحِ درونیم.

    الهی الحمدالله که از فضلِ بی انتهای خودت، بهمون نعمت میدی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام ناعمه جانِ نازنین و توحیدی.

    چه کردی با ما با این کامنتت.

    روز زیبامو، زیباتر کردی با تک تک جملاتت، مثالهات، احوالاتت، تغییراتت، بهبودهات…

    شما شگفت انگیزی و پاداشِ تلاش هاتو داری میگیری.

    به شدت تحسینت میکنم که انقدر خوب اصل رو متوجه شدی، درک کردی و داری عمل میکنی بهش.

    آفرین که انقدر خوب داری کار میکنی روی خودت.

    بهت افتخار میکنم.

    جالبه برای اولین بار تو پیاده روی هدایت شدم پاسخِ عارفه جان برام رو بخونم و کلی خوشحال شدم.

    بلافاصله هدایت شدم کامنت شما…

    حس میکنم اسمتو دیدم چند بار ولی نخوندم تا حالا کامنتی ازت.

    خیلی خوشحالم الان تو مدارِ خوندن کامنتِ جذابت قرار گرفتم.

    بی نهایت برات آرزوی خوشحالی و رسیدن به خواسته هاتو دارم از اعماقِ قلبم.

    مرسی برای این یادآوری های ناب:

    بجای اینکه دنبال آروزهای دور و دراز باشیم از لحظه هامون لذت ببریم، از آدم هایی ک کنارمون هستن، از زیبایی ها ونعمت های اطراف مون.

    ایا پدر و مادر من تغییر کردن نه تا وقتی ک من تغییر نکردم، تا وقتی من احترام و محبت رو سرلوحه رفتارهام نزاشتم، تا وقتی من نجنگیدم با کسی، از وقتی ک سپاسگزار بودن شان و زحمات شان بودم تبدیل ب پدر و مادری شدن ک من در رویاهام میخواستم از خدا و مقایسه میکردم شون با والدین دیگه.

    چرا انقدر میجنگی با همه چی !؟ این گلهارو باید بو کنی از این لحظه ات باید لذت ببری و شاد باشی.

    بنظرم همه ما قبل از اومدن تو این مسیر آسان شده بودیم برای سختی ها و چقدر زندگی برامون سخت پیش میرفت، بعد ک اومدیم و سپاسگزاری و تقوا رو دیدن نکات مثبت رو یاد گرفتیم( چیزی قبلا هیچ جا نخونده بودیم و هیچ کس بهمون نگفته بود) اون وقت آسان شدیم برای آسانی ها، اون وقت دیدیم بابا زندگی اسون تر و لذت بخش تر از این حرفایی عه ک پدر و مادرمون میزنن.مگه میشه خدا مارو اورده باشه ب این دنیا تا زجرمون بده، نه باید تجربه کنی و گذر کنی.

    الهی شکرت برای خوندنِ این کامنتِ ناب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام و ماچ فراوان به عارفه جانم، به بانویِ نکات زیبا و مثبت.

    برای اولین بار، امروز تو پیاده روی، کامنت خوندم، پاسخِ شما رو و دلم قنج رفت برای خودت و حس و حالت.

    نوشِ جونت ثانیه به ثانیه اش.

    البته که خودمم هوس کردم سفر مشهد رو…

    چقدر ذوق کردم برام نوشتی از سفرت، از تجربه هات، از حس های خوبت، از لحظه های نابی که خلق کردی برای خودت به واسطه ی افکار و اعمالت …

    نوشِ جونت باشه این سفر و تمام تجربه ها و لذت هاش…

    میدونی همین الان یهو یاد چی افتادم؟

    یاد اون شب که با مهدیس جان رفتین ایستگاه صلواتی نذری دریافت کردین، چای اومد سر راهت، نوشابه و قورمه سبزی اومد تو مسیرتون و…

    منظورم فقط خوراکی نیستااااا…

    بخشی از زندگی خوراکی هست…

    بیشتر توجه میکنم به اینکه به خواسته تون رسیدین به شیرینی و راحتی …

    همین فرمول تو سفرت هم داره جلو میره.

    نوش جونت.

    حسابی لذت و شادی و هیجان و حس خوب بیاد تو سراسرِ زندگیت.

    مرسی که تو صحن به یادم بودی…

    میدونی عارفه جان، من عاشق صحن های حرم امام رضا ع هستم، برام یه حسِ دیگه داره، نماز جماعت تو صحن ها و داخل حرم یه انرژیِ خاصی داره…

    پارسال، حوالیِ شهریور با همسرم رفتیم مشهد…

    یه روز یه ناخواسته داشتم و چون با کنترل ذهن آشنا نبودم خیلی اذیت شدم، افکار مسموم بیچاره ام کردن تو سفر…

    تا اینکه گفتم بریم حرم…

    من رفتم قسمت زنانه

    همسرم مردانه…

    زیاد هم جلو نرفتم که کلی برم صحن های مختلف یا داخل حرم…

    همون اولین جایی که بود نشستم و حال بدی داشتم و اشکم روانه بود…

    دلم نه خوندن زیارت نامه میخواست نه هیچ دعایی که بخونم…

    دلم نماز هم نمیخواست…

    اما خدا منو به روشِ خودم آرومم کرد.

    چطوری؟

    کاغذ اوریگامی تو کیفم بود، کاغذهامو درآوردم بدون توجه به دیگران شروع کردم به تا زدنِ دُرنا، که بینِ ما اوریگامیست ها نمادِ صلح و دوستی و مهربانیه.

    داستانِ زیبایی داره، اگه سرچ کنین داستان درنا و سودوکو میاد که قضیه اش چیه…

    خلاصه چند تا درنا تا زدم و اشکهام میومدن همینطوری…

    بعد از مدتی آروم شدم…

    الان میگم من اون موقع با تا زدن اوریگامیِ دُرنا در حالِ عبادت بودم…

    چون قلبم خالی شد از غم، از خشم، از ناراحتی، از کدورت…

    خدایا شکرت

    چی بودم چی شدم

    از فضلِ خودته، اعتبارش از خودته، مرسی خدای عزیزِ دلم.

    چند تا درنا هم همونجا هدیه دادم و بهتر و بهتر شدم…

    این شد یه سبکِ جدید برای زیارت های من، مدلِ سمانه اینه:

    گاهی با نماز عشق میکنه تو حرم امام رضا ع

    گاهی با نگاه کردن به محیط و آدما

    گاهی اوریگامی

    و ….

    قلبت سرشار از شادی و آسودگی بشه هر لحظه عارفه جانم.

    مرسی که حس‌های خوبت رو با همه ی ما به اشتراک گذاشتی.

    مرسی از کامنتِ دلبرت، هدیه ات رسید دستم، مرسی عزیزم.

    ان شاالله خلوتِ مطلوبت با خدا، واست فراهم شه عارفه جانم در بهترین زمان و بهترین مکان.

    الهی شکرت برای عارفه جان و همه ی اعضای خانواده ی نازنینم در این سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام نفیسه جانم، نفیسه ی نازنین و مهربان و خوش قلب.

    بهترین ها نصیبِ قلبِ زیبا بین و لطیفت.

    هر چی که خواسته ی قلبیته با هدایت خدا برسی بهش، به آسانی، به شیرینی، به سادگی.

    غیر از اینم نیست.

    اگه من به آسونی و شیرینی و سادگی نمیرسم باید برم بگردم تو باورهام و ترمزهامو بکشم بیرون و ریشه ای حلشون کنم…

    امروز به مامانم میگفتم:

    قشنگ میفهمم اونجاهایی که میدونم روشم غلطه ولی زیر سیبیلی رد میکنم، هزار تا توجیه میارم واسه خودم که الان نه، شرایطش نیست، آماده اش نیستم و ‌… پس طبیعیه خودم ترمز گذاشتم و هیچ هدایتی هم دریافت نمیکنم برای بهبودم…

    هدایت وقتی میاد به قولِ مریم جونِ نازنینم، که ذهن آف شه قلب آن بشه.

    سمانه مسئولیت پذیری یعنی:

    حتی اگه میترسی، حتی اگه اقدام نمیکنی، حتی اگه نجوا داری، حتی اگه ضعیفی، اول بپذیرش، فرار نکن ازش، چون درست نمیشه، حل نمیشه، دنبالت میکنه همیشه.

    امید دارم تو جریان هدایت باشم همیشه.

    اینم باید بسازم واسه خودم، الکی که نمیرم تو جریانِ هدایت، اینم باید خلق کنم واسه خودم به واسطه ی افکار و اعمالم.

    ببین نفیسه جان، میبینی؟ حس میکنی؟

    دارم واسه تو مینویسم اما مخاطب سمانه جونِ نازنینِ قشنگمه با همه ی ضعف ها و قوت هاش…

    من یه چیزی رو بهتر درک کردم این 10 ماه اخیر…

    که نترس سمانه

    خدا هست

    با خدا مشورت کن

    به خدا بگو

    اجازه بده او به تو بگه

    او، دانای مطلقه.

    مهربان ترینِ مهربانان هست…

    آروم باش.

    نفیسه ی نازنینم، مرسی منو پرنده ی بهشتی خطاب میکنی، حسش عالیه، هر بار بهم هدیه های ناب میدی تو کامنت هات.

    از خدا برات دریافتِ هدیه های ناب می خوام.

    هر چی که خودتو خوشحال میکنه.

    من سپاس گزار خدا هستم برای شما و تک تک دوستام.

    اینکه بهم عشق میدین با جملاتتون، با تحسین هاتون، با کامنتهای زیبایی که برام مینویسین.

    نور رو بهم هدیه میدین.

    نور بیاد تو زندگیِ تک تکتون.

    ماچ و قلب فراوان به روی همچون ماهت نفیسه جانم.

    نفیسه جانم یه هدیه ی ناب همیت الان، برای شما و خودم و همه:

    هر چی کمتر منتظر باشی و انتظارِ چیزی رو بکشی، کمتر وابسته باشی بهش، کمتر قفلی بزنی روش، راحت تر و سریع تر میرسی بهش.

    نمونه اش:

    وقتی انتظار میکشم، قفلی میزنم، دائم چک میکنم، وابسته هستم به دریافتِ نقطه آبی جانِ سایت، نمیاد…

    وقتی رها میکنم، میرم دنبال زندگیم، کامنت خوندن و نوشتن و … یهو سر و کله ی نقطه آبی جان پیدا میشه.

    الهی شکرت برای دوستانِ نابم در سایت، استاد جان، مریم جان، نفیسه جان و همه ی بچه ها.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: