«گاریِ زهوار در رفته ی افکار محدودکننده» را رها کن - صفحه 4
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/07/abasmanesh2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-07-30 11:54:302024-07-28 16:42:32«گاریِ زهوار در رفته ی افکار محدودکننده» را رها کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم?
دوره های آنلاین یه حال و هوای دیگه ای داره دلم میخواست این حال و هوا رو تجربه کنم امااا
از اونجایی که من اولا فهمیدم نباید دیگه هرگز سراغ وام و قرض برم و دوما اول پرداخت قرض و قسط بعد هر کار دیگه ای، فعلا اجازه ندارم این دوره عزیز و ارزشمند رو تهیه کنم اما توی برنامم هست همه دوره های شما رو تهیه کنم. چون تعهد دادم تا ابد در این مسیر بمونم.
نشونه امروزم این فایل بود و بنظرم پیام این نشونه این بود که اول قانون رو یادآوری کرد و دوم اینکه بهم گفت این دوره رو هم در زمان درست خواهم خرید!
مثال گاری خیلی واضح بود و تو ذهنم میمونه مرسی استاد جون!
اتفاقا امروز توی مسیر به خدا گفتم خدایا باهام حرف بزن:
بهم گفت: ببین سلما من نمیتونم کاری برات بکنم من فقط به فرکانسهات واکنش میدم همین. میدونم درکش سخته ولی سعی کن درکش کنی.
گفتم خدایا واضح تر بگو تا درک کنم و یادم نره.
گفت ببین فرض کن تو همیشه و در هر لحظه جلوی یک آینه وایسادی اما این آینه بجای ظاهرت فقط بازتاب فرکانسهاتو بهت نشون بده.
گفتم مرسی خداجون خیلی واضح بود تو ذهنم موند.
این شعر هم الان یادم اومد: ?
درون آینه رو برو چه میبینی؟
تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی؟
باید همیشه مثال آینه و گاری رو یادآوری کنم. چون ذهن آدم بدجوری فراموشکاره و سریع میخواد به روش خودش عمل کنه.
خدارو صد هزار مرتبه شکر که درآمدم نسبت به ماه قبل دوبراااابر شده نسبت به سال قبل که اصن ۴ برااابر شده و نسبت به چند سال قبل خیلللیییی بیشتر شده و امسال تنها سالیه که دیگه قرض و وام نگرفتم و یه حس خیلی خوبی دارم. حس سبکی حس خالق بودن، حس قدرت.
اولش دلم خواست دوره جدید از جمله این دوره رو تهیه کنم اما بعد خداوند بهم الهام کرد که من الان باید روی افزایش بیشتر درآمدم تمرکز کنم و فایلهای رایگان و دوره های ارزشمندی که دارم فعلا برام کافی هست. چون من نباید دنبال خریدن دوره های بیشتر باشم بلکه باید از همین دوره هایی که خریدم نهایت استفاده رو ببرم و به آگاهی های نابی که بهم دادین عمل کنم.
بعد خودبخود درآمدم بیشتر میشه قرضامو میدم و تک تک دوره ها رو با پول شخصی خودم سرافرازانه تهیه میکنم ان شاءالله.
عجله ای هم ندارم باااااید تکاملمو طی کنم. باااااید شخصیتم تغییر کنه و احساس میکنم در همین مسیر هستم و خیلیییییی خوشحالم و به زندگیم، خودم و خداوند امیدوارم.
استاد خیلیییی دوستون دارم حرفاتون به مرده جون میده من چقدر خوشبختم که چنین استادی دارم خدایا صد هزار مرتبه شکرت
سلام و بی نهایت درود به استاد عزیزم، مریم بانوی شایسته و همه خانواده هم فرکانسی عزیزم در خانواده زیبای عباسمنش. خدا رو بی نهایت سپاسگذرام که من را با ما عزیزان جانم هم خانواده کرده، خدا رو بی نهایت شکر می کنم که من را به سمت آگاهی های ناب خودش هدایت کرده، استاد عزیزم بی نهایت متشکرم برای این آگاهی هایی که به ما میدی. من یکی دو هفته اخیر، قدم اول رو خیلی تصادفی یک کانالی دیدم و می تونستم به راحتی دانلود کنم و استفاده کنم ولی این کار رو نکردم چون میخوام بهای اون رو با عشق پرداخت کنم و بعد استفاده کنم؛ چون خدا رو شکر می کنم که دارم قانون رو می فهمم و درک می کنم.
درسته هنوز نتونستم بخرم ولی مطمئنم به لطف خدای وهابم، به زودی قدم اول رو میخرم و استفاده می کنم و هنوز نخریده، احساس بی نظیری بهش دارم.
دوستتتتتون دارم استاد عزیزم و مریم بانوی عزیزم.
همیشه عشق، ثروتمند، سلامت و شاااااااااد باشید.
سلام زینب جانم
الان به این فایل هدایت شدم و قبل گوش دادن فایل داشتم کامنتها رو میخوندم ب کامنت شما هدایت شدم رفتم ببینم قدم ها رو خریدی یا نه
و دیدم واو تا قدم دوازده رفتی و افرینش رو هم خریدی
تحسینت میکنم عزیزم
انشالله بهترین نتایج رو گرفته باشی و ادامه داره….
منم بزودی قدم هام رو باتوکل به خدا شروع میکنم💛خدایاشکرت
ســــــــــلام به روی ماهت بهناز جون عزیز دلم😍
چه زمانی خدای من، الان قبل اینک بحوابم پای لب تابم هستم با کلی انرژی خـــــــیلی بیشتر از قبل برداشتم این ۱۲ قدم بـــــــی نظیر و دو دوره فوق الاده دیگه که ب لطف خدای مهربون و وهابم خریدم، ممنونم عزیزم برای این کامنتی که نوشتی تا من با خوندنش همین لحظه لیزری خدا رو شکر کنم برای هدایتم به این سایت و استاد عزیزم من الان که چهارمین روز از سال جدیدمون تو ایران هست نگاه میکنم خـــــــیلی خیلی بزرگ تر شدم بهناز جون ظرف من خـــــیلی بزرگتر شده من تو همین یک سالی که گذشت تونستم چیزهایی رو برای خونمون بخرم که پدرم سالها بود نخریده بود و برای من عادی شده بود که ندارمشون ولی وقتی شروع کردم و قدم ها رو برداشتم خـــــــــــدای من فقط میتونم بگم که بهناز جون ایمدوارم زود زود زووووووود تو هم این قدم های زیبا رو خیلی روون و زیبا و راحت برداری و بزرگ تر شدن ظرف وجودت رو حس کنی، خــــــــیلی حس نابیه بهناز جون خـــــــــــــــــــیلی
روی ماهت رو می بوسم عزیزم
هر لحظه ات توحیدی تر باشه و ثروتمندتر در پناه خدای وهاب😘
سلام سلام
خدایاشکرت خدایا سپاسگزارم که در این مسیرزیبای زندگی قرار گرفته ام
من رو به بهترین روش هدایت میکنی
با استادی بی نظیر اشنام کردی
خدایا با تمام وجودم ازت سپاسگزارم
ایقد راضیم از وجود خودم
از زندگیم از قوانینت
که هر لحظه حالم بهتر و بهتر میشود
و همه این ها از تو دارم پروردگارم
من الان قدم هفتم هستم
هفت قدم با استادم پیش رفتم
و در حال حاضر با طاهره قبل هزاران فرسنگ فاصله دارم
استادم سپاسگزارم بخاطر این گردهمایی زیبا
بخاطر این همه آگاهی ناب که هزاران هزار برابر ارزش داره
و انصافا شما خیلی خیلی ارزون در اختیار ما قرار دادین
سپاسگزارم استادم
ارزو میکنم لبخند مهمون همیشگی لبای نازتون باشه.
عاشقتونم
سلام .خوشحالم که مدتی است با استاد عزیزم اشنا شدم .هفته گذشته فایلی را گوش دادم .استاد از تکامل گفتن .ومن درکش نکردم .یه لحظه اومد تو فکرم که حرفا ضد ونقیض شدن .وذهنم گفت ول کن اینا چیه .ولی باز هدایت شدم دوباره اتفاقی همون فایل را مجبور شدم گوش کنم .وباز تکامل .من خیاطم وواقعا کارم پیشرفت نداشت .انچنان که دلم میخواس .چون به محض ورود به کارم یا غر میزدم یا خسته بودم .ولی خدا شاهده از اون هفته من اندازه دوسال پیشرفت کردم .و این ایده اومد به ذهنم که هر کاری را کم کم گسترش بدیم .یه پلاستیک پر پارچه داشتم .هر شب به مدت یه هفته اینها را ریز ریز کردم .وامشب که اینا را مینویسم شده چند کیلو .ودرک کردم معنی تکامل .و این که هر چیزی باید راه خودش را طی کنه .تا بزرگ وارزشمند بشه .استاد خوشحالم با شما هستم .من حداقل روزانه 5 ساعتی با شما هسم .گاهی که نمیتونم گوش بدم فایلاتونا .حالم گرفتس .وخنده دار این که دخترم میگه عباس منشتا گوش ندادی .باز م ممنونم با شما دوستان هسم .حالم بسیار خوبه .وامیدوارم هر روز بهتر بشه .وحال همه دوستانم عالی بشه
درودبرالوهیتدرونتانباسلامازاستادگرامیوسایتدرخواستیداشتمجایقسمتیبهنامجوابدارمدرسایتخالینهالبتهمثلعقلکلیهچیزیکهبچههاتجاربجدیدوچیزهاییکهباعثپیشرفتسایتودوستانبشهرابنویسندالبتهبانظارتجنابعالیبهترینهاراازهوالمصوربرایشمامی طلبم
سلام. بر استاد عباس منش و خانم شایسته و همه دوستان …… برای من اولین نشانه از قابلیت جدید سایت این فایل بود …خیلی زیبا بود من چند روزی داشتم روی باورهام کار می کردم و چیزی که خیلی تکرار می کردم این بود که من خواسته هام رو می سازم و به نوعی از خداوند می گیرم و وقتی داشتم کار می کردم این ذهنیت که خواسته من داره ساخته میشه از ذهنم رد می شد تا اینکه این فایل زیبا رو گوش کردم و استاد گفتن که خواسته های شما از قبل در جهان وجود دارد مثل ثروت و …. فقط ما باید با ایجاد باورهای قدرتمند کننده به اون خواسته اجازه بدهیم وارد زندگی مان شود …..و اون بحث طبیعی بودن ورود خواسته ها در زندگی رو هم وقتی گوش کردم خیلی لذت بردم …و دیگه به اون جملات ابتدایی اول صفحه اصلی سایت ایمان آوردم که خداوند با این فایل ها به سوالات ما پاسخ می دهد و ما را راهنمایی می کند ….نکته جالبش این هست که دقیقا دو سه روز بعدش نشانه بعدی من گزارش استاد در مورد قدم اول بود که اونجا هم خیلی لذت بردم و ” مفهموم کار کردن روی باورها ” را استاد قشنگ توضیح دادن که سوال بود در ذهنم …..خلاصه این گزارش قدم ها خیلی به من کمک کرد …ای کاش استاد این گزارش ها را برای قدم ۵ هم قرار بدن تا نشانه های خداوند بیشتر شود…از همه دوستانی که این کامنت رو مطالعه کردن هم بسیار ممنونم.
سلام استاد عباسمنش .من میخوام آنچه که دوست دارم برای زندگیم اتفاق بیافته ،خودم ایجادش کنم اما دقیقا نمیدونم چیکارکنم…دارم فایلهای شما را گوش میکنم و روی باورهام کار میکنم ولی بعضی وقتها یه چیزی را میخوام اما سریع جواب نمیگیرم چیکار کنم؟؟؟؟بهم دقیقا بگید چیکار کنم؟منظورم ساده بهم توضیح بدید اینگار به یه بچه توضیح میدید من میخوام زود به خواسته ام برسم(دلم میخواد خواسته ام را بگم ولی روم نمیشه) اصلا بعضی وقتها وقتی دیر جواب میگیرم ذهنم الارم میده میگه باید زود جواب بگیره…چیکار کنم؟؟
به نام پروردگار که تورا بعنوان یک معلم آفرید
مطالب این وبلاگ بسیار زیبا و دلنشین است.
سلاااام به استاد گلم
خیلییی خوشحالم که همچین دوره ی فوقلعاده ای رو دارید طی میکنید با بچهای گلتوووون?
شخصا از پیشرفت ادمها و موفقیتهاشون لذت میبرم و احسنت به اونای که تونستن در این دوره شرکت کنند به مسیرتون با لذت ادامه بدید?
انشالله کع برسه روزی منمم بتونم نشانهارو واضح و دقیق دریافت کنم و به صورت کاملا طبیعی در این دوره شرکت کنم و هیچ مشکلی از بابت مالیم نداشته باشم…آییییی خدایا برسههه اون روووز من شرکت کنم تو این دوره البتهه با تعهد صد در صد ????
استاد عزیزم, سید حسین عزیز! از وقتی که با تو آشنا شده ام مفروضات ذهنی ام به کلی زیر و رو شده٫ بدیهیات اولیه ذهنی که به کمک آنها می اندیشیدم و قضاوت می کردم متحول شده و دانسته ام که اشتباهات من در زندگی نه فقط به خاطر استدلال های اشتباه, که بالاتر از آن به خاطر مفروضات اشتباه و نامطلوب بوده است٫ متن زیر را مدتی پیش برای خودم نوشته بودم, احتمال دارد که این متن حرف دل بسیاری از دوستان دیگر در این خانواده صمیمی هم باشد:
چه می شد اگر می فهمیدی که هیچ چیزی در بیرون از تو وجود ندارد, دقیقا هیچ چیز٫٫٫ چه می شد اگر در می یافتی همه آنچه به آن برچسب «واقعیت» زده ای, صرفا یک تصویر ذهنی در لایه درونی پرده ادراک توست٫٫٫؟ چه می شد اگر می دانستی خداوند هیچ چیزی, موجودی, جنبنده ای و حتی شیئی به جز تو نیافریده و تو تنها و تنها مخلوق خداوندی که در حال ادراک برخی اسم ها و تصاویر و برچسب های ذهنی هستی؟
چه می شد اگر اجازه شکایت کردن از هیچ چیزی را نداشتی؟ چه می شد اگر می دانستی هیچ مقصری در جهان برای وضعیت امروز زندگی تو نیست و تو, خود تو, باید مسئولیت ۱۰۰ درصدی (و نه حتی یک درصد کمتر) از کل زندگی ات را بر عهده بگیری؟ چه می شد اگر می دانستی همه ظلم ها, کمبودها, فقرها و سختی هایی که به نحوی به زندگی تو و تجربه تو از زندگی وارد شده است انتخاب های تو بوده اند٫٫٫؟
چه می شد اگر می دانستی اگر چیزی از فقر و کمبود و ظلم و بدی, به تصور تو در جهان هست اما به تجربه تو از زندگی وارد نشده و صرفا در زندگی اقوام و ملل و افراد دیگر دنیا وجود داشته, هیچ ربطی به تو ندارد و تو نباید به خاطر اینکه دیگران با نتیجه انتخاب های خودشان مواجه می شوند غصه بخوری, یا اندوهگین شوی؟
چه می شد اگر می دانستی تو که هیچ, حتی پیغمبر خدا هم قادر به کمک کردن به بندگان خدا نیست اگر خودشان نخواهند, چه می شد اگر می دانستی حتی پیغمبر خدا هم تنها و تنها و تنها مأمور به ابلاغ برخی قوانین هستی به بندگان بوده و تو هم از این قاعده مستثنی نیستی؟ چه می شد اگر می دانستی تو حتی در قبال فرزند خودت هم مسئولیتی جز ابلاغ و انذار و تبشیر نداری و این نهایتا تصمیمات و باورها و اقدامات اوست که زندگی اش را خواهد ساخت؟
چه می شد اگر در می یافتی مداخله در فرایند تکامل دیگران به ندرت می تواند آن فرایند را تسریع کند و یا حتی بهبود ببخشد؟ و چه می شد اگر دست از دخالت در فرایند رشد دیگران می کشیدی و به حداقل دخالت در آن بسنده می کردی و سر به گریبان زندگی خود فرو می بردی؟ چه می شد اگر می دانستی بهترین روش برای کمک به دیگران, الهام بخش بودن زندگی تو برای آنهاست و نه سخنان تو که کمترین انعکاسی در زندگی خودت ندارند؟ و چه می شد اگر برای کمک به دیگران تصمیم می گرفتی که خودت خوشبخت ترین و ثروتمندترین و شادترین انسان عالم بشوی؟
چه می شد اگر دست از مبارزه با فقر و مریضی و جنگ می کشیدی و آنرا با تلاش برای خوشبخت شدن و ثروتمند شدن و الهام بخش شدن جایگزین می کردی؟
چه می شد اگر می دانستی اشتباه ترین کاری که ذهن بشر انجام داده, اشتباه در تشخیص خوب و بد نبوده بلکه اساسا اختراع دو برچسب شیطانی به نام های «خوب» و «بد» است؟ چه می شد اگر نمی توانستی هیچ انسانی را, هیچ رویدادی را و هیچ فعلی را با خوب و بد طبقه بندی کنی و در عوض تصمیم می گرفتی صرفا #پیامدهای هر چیزی را در زندگی خودت به مفید یا غیر مفید, کمک کننده یا دور کننده و٫٫٫ طبقه بندی می کردی و از آن پس به جای قضاوت کردن آدم ها و شرایط و اتفاقات, صرفا به طبقه بندی کردن آنها به «می خواهم» و «نمی خواهم» بسنده می کردی؟
چه می شد اگر در می یافتی که تنها فاکتور مشترک در همه مشکلات و کمبودهای زندگی تو, خود «تو» است و اگر این فاکتور مشترک اصلاح شود, دیگر مشکلی در زندگی تو باقی نخواهد ماند؟
چه می شد اگر می فهمیدی همه مفروضات اولیه ذهن تو اشتباه بوده اند؟ اگر می دانستی که تاکنون شیپور زندگی را از سر گشاد آن می نواخته ای؟ چه می شد اگر می دانستی آنچه اشتباه می دانستی اتفاقا درست بوده و آنچه به درست بودن آن مطمئن بودی اتفاقا نابخشودنی ترین گناه تو بوده است؟
چه می شد اگر می دانستی ماست سیاه است, شب روشن است و روز تاریک؟ چه می شد اگر می دانستی, مکانیزم های ادراکی تو در همه مدت زندگی تو را فریب داده اند و این شیطان درون تو بوده که می اندیشیده, می فهمیده و به تو دستور عمل می داده است؟ چه می شد اگر می دانستی تا به امروز تو در دام ذهن خود اسیر بوده ای و اینک با جهاد اکبر باید از این اسارت, به سمت آزادی ابدی پرواز کنی؟
چه می شد اگر می دانستی که آنچه به آن «دانستن» می گفتی «جهل» بوده و آنان که به جهل متهم شان می کردی اتفاقا خردمند و حکیم بوده اند؟
چه می شد اگر دیگر به دلیل آوری های ذهن خود مشکوک و نامطمئن می شدی و در می یافتی که منطق و استدلال, اتفاقا بزرگترین سلاح شیطان در به اسارت گرفتن تو و فرمانروایی کردن بر مملکت وجودی تو بوده است؟ و چه می شد اگر ایمان می آوردی که «إن کید الشیطان کان ضعیفا» و تو برای اصلاح امور باید با همان یک شیطان فریبکار اما ضعیف درونی در آویزی و نه هزاران شیطان موهوم بیرونی؟
چه می شد اگر می فهمیدی که مسیر رو به خوشبختی و سعادت و کمال و توحید, اتفاقا همان مسیر «اشتباه»ی است که تا چندی پیش هزاران دلیل و تئوری شیطانی در تخطئه کردن آن دست و پا کرده بودی؟ و البته چه خواهد شد اگر شجاعت گام زدن در این مسیر جدید را به دست آوری؟
چه می شد اگر٫٫٫؟
اگرمیدانستی ک واقعااین کامنت زیباوپرمتحوای پرازاگاهی شمالایک سبزسبزدارد.بسیارعالی. لللللللللللاییییییییییییییییییییک??????????
سلاااام دوست عزیز سید محمد مهاجر
حرفایهت عجیب به دلم نشست ،گویی خدا اینهارا برایم نوشته بود چند روزی است که اتفاقاتی برایم افتاده که این پیام شما نشان داد که مسیرم درست بوده یان و من را از تقلا نجات داد برای تغییر ادمها چون عجیب دوست دارم که انچه خود میبینم به ادمها نشان دهم خصوصا عزیزانم.. و با پیام شما دریافتم که تا خودشان نخواهند نمیشود بازهم متشکرم..?
چه می شد اگر به جای یقین و اطمینان با شک مأنوس می شدی تا باب آموختن در تو باز بماند؟
چه می شد اگر به جای محاسبات و مدل سازی ها با توکل و ایمان مأنوس می شدی و قدم برداشتن در دنیای پرابهام کوانتومی و توحیدی را می آموختی؟
چه می شد اگر به جای استراتژی و برندینگ و تبلیغات, به معجزات اعتماد می کردی؟
چه می شد اگر اجازه می دادی همه دستاوردهای زندگی تو مفت و مجانی و من حیث لایحتسب به دست آیند و نه به خاطر تلاش و محاسبه و مهندسی کردن های پیچیده و نامعتبر تو؟
چه می شد اگر «رها بودن» را با «تسلط حداکثری بر همه چیز» جایگزین می کردی؟
چه می شد اگر دست خدا را برای راهنمایی و راهبری زندگی ات بیش از دست استراتژیست ها و مشاورین کسب و کار باز می گذاشتی؟
چه می شد اگر در زندگی انتظار معجزات غیرمنطقی خداوند را می کشیدی نه انتظار درست از آب درآمدن همه محاسبات منطقی خودت را؟
چه می شد اگر اختیاری که خداوند به تو داده را به خود او باز می گرداندی تا او با اجازه تو, سکاندار و هدایتگر زندگی ات باشد؟
هر کدام از ما می توانیم ده ها گزاره به این لیست اضافه کنیم, همه «چه می شد اگر»هایی که اگر جهان و هستی و زندگی را با آن سیستم باورها بنگریم, زندگی ما به کلی شکل متفاوتی می داشت…