«گاریِ زهوار در رفته ی افکار محدودکننده» را رها کن - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/07/abasmanesh2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-07-30 11:54:302024-07-28 16:42:32«گاریِ زهوار در رفته ی افکار محدودکننده» را رها کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد وهمه عزیزان خیلی خیلی عجیب هست من به تازگی از شراکت اومدم بیرون ومغازه زدم یک ماهی هست که خانمم دوره 12قدم وخرید وشروع کردیم وخیلی اتفاقات خوبی افتاد. ولی هنوز کاسبی رونق نگرفته همش باخودم میگفتم برم دوره کسب وکاروبخرم یا یه دوره دیگه. وازخداوند کمک خواستم که این فایل باز شد وخداوند گفت همین دوره که خریدی خوبه همین وادامه بده نمیخواد هزینه کنی خیلی جالب بود خدایا بینهایت سپاس گزارتم
سلام به استادعزیزم ،باخودم عهدبستم که هرروز اینجا فعال باشم وبگم زندگیم ازروزی که باباورهای جدیدشما آشناشدم تغییرکرده من خوشحالم وخوشبخت باتمام شرایطی توزندگی هست من تونستم توانایی هامو باکنترل ذهن وتغییرباورام نشون بدم چون اگه کسی قادربه تغییرباوراش نیست نمیتونه دنیاشو تغییربده پس من ازبدنه جامعه که آدموبه سمت منفی سوق میدن جدامیشم وهم گام میشم باقدمهای زییای دوازده قدم وباورهای جدیدازروزی که باشما آشناشدم والان که به خودم نگاه میکنم میبینم هیچ ربطی به چندماه پیش ندارم وواقعا بازخوردشو دیدم چون صحبتهای کسی رو دارم گوش میدم که صادقانه داره ازمسیر درستی که رفته داره میگه وتشکرویژه ازعزیزدل استاد مریم عزیزبرای همراهی ارزشمندش دراین مسیر خداروشکربرای اینکه به این مسیرهدایت شدم خیلی وقته دیگه دنبال آدمهایی که خوب حرف میزنن نیستم من وهمه آدمهای آگاه به چیزی توجه میکنیم که نتیجه آن واضحه بدون هیچ پیچیدگی وابزارخاصی که ناممکن رو ممکن میکنه من تمام قد برای وجودپرمهروعشق شما ایستاده کف میزنم ومیدانم که در دریای بی انتهای آگاهی هستم
به نام خدایی که انسانهای فرهیخته ای مثل استادعزیزمون عباس منش راآفریده.امان ازاین گاری ایکه استادفرمودن ،بله منم همچین گارییوهمراه خودم میکشیدم باافکاروذهن خراب ومنفی .اولین گام برای جدا کردن این گاری ازخودمون ،کنترل ذهن خودم بودکه بایدتلاش میکردم وتمرین میکردم تابتونم یه کم افسارشودستم بگیرم چون درابتداخیلی سخت بودیه جاهایی طبق عادتهای قبل نمیشدولی درداین افکارسمی بقدری زیادبودکه خستم کرده بوددیگه وقتش بودتسلیم بشم وهیچ کسی جزخودم نمی تونست به خودم کمک کنه ،پس دست به کارشدم شروع به تمرین چک آپ فرکانسی که استادفرمودن کردم برنامه ریزی درست وهدفمندکه روزانه سرگردون نباشم وشب قبل خاب برای انجام هرکاری که تونستم انجام بدم سپاسگزاری کنم وبرای هرانچه که نتوستم بازتلاش بیشتری کنم ،اینکه هدفهای بلندمدت خودم راهم بنویسم وبه خودم مهلت بدم برای انجام یادریافت ورسیدن به اون هدفهاکه باشروع قدم اول منم شروع کردم تابرسم به قدم آخرونتایج راباابتدای کارم مقایسه کنم که مطمئناهرکسی که این قدمهاراداره کارمیکنه ،متوجه تغییرات مثبت خودش قدم به قدم میشه وشاهدرشدوپبشرفت فکری وعملی خودش میشه وانگیزه ی بیشتری می گیره برای قدمهای بعدی ،دقیقامنم همین طوربودم ،برای ازبین بردن پاشنه های آشیل خودم تلاش کردم وباهرآنچه باعث مقاومتم تواین گامهامی شدمبارزه کردم چون قبلاتجربه کرده بودم ومیدونستم افکارها وباورهای منفی ومخرب چقدمنوعقب نگه می داره وچقدحس وحال منفی بهم میده ،بودن حس بدیه طرف اینکه باهمون حس خودت بازاتفاقات بددیگه ای رارقم میزنی یه طرف ،البته این قانون راازاستادیادگرفتم بله حس خوب منجربه اتفاقات خوب میشه .حالاچطورحس خوب داشته باشیم اینکه توجه وتمرکزمون فقط رومثبتهاباشه حتی اگراتفاق ناجالبی هم هس سعی کنیم توجه نکنیم وسپاسگزاری کنیم به خاطرداشته هاوزیباییهای دیگه .اینطورآرام آرام می بینیم که دراطراف مااتفاقات منفی کمتری رخ میده پس به قول استاداین خودماهستیم که همه اتفاقات رارقم میزنیم دنیادست ماست وماخالق همه چی هستیم پس کسی یاچیزی رادربیرون ازخودتون مقصرندونیدودنبال عوامل درونی خودتون باشیدتابه نتایج بهتری برسید.روزانه تراز،ازخودتون بگیریدحتی ترازلحظه ای تامتوجه خطاهای خودتون بشیداینکه ماقبول می کنیم هراتفاقی نشانگرحس وحال درون ماست خیلی به ماکمک میکنه تادیدبهتری به دنیاوجهان وآدمهای اطرافمون داشته باشیم پس باقدرت پیش بریم تاجایی که میتونیم افکارهای مخرب راازبین ببریم ،استادجونی عاشقتم قربونت برم من که توانقدخوبی 😘
نقابها
هرچه می کنید، فقط آگاهی خود را حفظ کنید. حتی اگر نقابی بر صورت دارید، از آن آگاه باشید. وقتی غمگین هستید و دوستی نزدتان می آید، او را نیز غمگین می سازید. چرا باید او بدون دلیل غمگین شود؟ در حالیکه کاری انجام نداده است… می توانید بخندید و با رویی خوش با او برخورد کنید. در حالیکه از درون آگاهید که این خنده و شادی، فقط یک نقاب است. هنگامی که دوستتان شما را ترک می کند، دوباره به غم و اندوه خود باز گردید. اگر از نقابها به این شکل و آگاهانه استفاده کنید، اشکالی وجود نخواهد داشت. اگر زخمی دارید، نیازی نیست آنرا به همه نشان دهید. زخم شما ارتباطی به دیگران ندارد. چرا باید دیگران برای زخمهای شما احساس ناراحتی کنند؟ مراقب زخم خود باشید و بکوشید آنرا معالجه کنید. زخم را به پزشک نشان دهید. نقابها نقش روان سازی و روغن کاری دارند. کسی از شما سووال می کند حالت چطور است و تو شروع می کنی مشکلاتت را برایش می گویی. در حالیکه منظور او اصلا این نبوده. او فقط می خواسته سلام و علیکی بکند و حالا مجبور است یک ساعت به درد دل تو گوش بدهد. مطمین باش بار دیگر، حتی به تو سلام هم نخواهد کرد. در زندگی تشریفاتی وجود دارد که باید رعایت شود. تو تنها زندگی نمی کنی و اگر نخواهی بر اساس الگوهای رسمی اجتماعی زندگی کنی، برای خودت مشکل درست می کنی.
بنام خدای مهربان
سلام به استاد جانم، مریم نازنینم و همه همسفرانم
روز ۹۴ سفرنامه
استاد در این فایل در حالی که در سفر به دور آمریکا هستند و چهار قدم از دوره ۱۲ قدم رو پشت سر گذاشتن به توضیحاتی درباره این دوره می پردازند که درک و برداشت خودم رو از صحبتهای ایشون می نویسم.
می دانید من قانونی را درک کردم که بسیار مهم است و نتایج زندگیم حاصل عمل به آن قانون است. قانون این است:
تمام اتفاقات زندگی من با افکار و باورهایم رقم می خورد. در واقع ما در هر لحظه در حال ارسال فرکانسهایی به جهان هستی هستیم که جهان به این فرکانسها به شکل اتفاقاتی هماهنگ با آن فرکانسها پاسخ می دهد. باورهای ما افکاری هستند که زیاد تکرار می شوند. اینطور بگویم چیزی خارج از وجود ما نمی تواند روی زندگی ما تاثیر بگذارد. حتی این نیست که خدا چیزی برای ما بخواهد یا نخواهد. موضوع این است که ما یا آگاهانه این کار را انجام می دهیم یا نا آگاهانه. من قبلا که قانون را نمی دانستم برگی در باد بودم و زندگی باری به هر جهت داشتم. اوضاعم اصلا مساعد نبود. در دو فایل رویاهایت را باور داشته باش به شرایط گذشته ام اشاره کردم. اما از زمانی که قانون افکار و باورهایم را متوجه شدم و فهمیدم که خودم خالق شرایطم هستم، متعهد شدم به تغییر، متعهد شدم به تغییر شخصیتم. و به وضوح و آرام آرام زندگیم در تمام ابعاد تغییر کرد.
در دوره ۱۲ قدم نگرش و نحوه عملکرد خودم را توضیح می دهم. کمکت می کنم تا پاشنه های آشیلت، ترسهایت، باورهای اشتباهت را بشناسی و درک درستی از روند تکاملی ات داشته باشی. تا در نهایت بتوانی شرایطی کاملا متفاوت از قبل را چه در زمینه ثروت، سلامتی، آرامش، روابط عاطفی و خوشبختی تجربه کنی. همانگونه که من از یک شرایط نامساعد توانستم به یک شرایط آرمانی برسم.
در این دوره کمکت می کنم از بدنه جامعه جدا شوی. میدانی که اکثر جامعه یک گاری زهوار در رفته دارند پر از آت و آشغال وسنگین، با چرخهای داغان و سفت. تازه پایشان هم هیچ کفش و پوششی نیست و در یک مسیر سرد و سنگلاخ در حرکتند. بگویم که من هم همین حال و احوال را داشتم. ولی یک زمانی تصمیم گرفتم جور دیگری فکر کنم. در کمال شگفتی دیدم بار گاری ام سبک شده. چرخهایش روانتر می چرخد. اوه کفشی هم به پایم هست. هوا چه بهتر شده و آن سوزش گزنده اش کم شده. خدای من گاری سبک شده. راه هموار شده. اصلن بگذار این گاری را رها کنم. چکارش دارم. پسر اینجا سرپایینی شده. چه هوا بهاری است. این جنگل را ببین. دوچرخه کنار راه برای کیست؟ بگذار سوارش شوم. چه خوب شده. نگاه کن این موتور هم هست. بگذار سوار آن شوم. پرندگان چه نغمه ای می خوانند. درست می بینم؟ ماشینی کنار جاده است؟ بله ماشین است. موتور عالی بود و من هم که عاشق موتورم. ولی بگذار سوار این ماشین شوم و بقیه مسیر را با ماشین بروم. آخیش. خدایا شکرت که هر بار اوضاع بهتر می شود. نگاه کن چه گلهای زیبایی، چه خانه های قشنگی. چقدر این رودخانه خروشان است. چه ابرهای پر و پیمانی. شاید باران ببارد. اشکالی ندارد. عاشق بارانم و در ماشین راحتم از باران هم لذت می برم. باورم نمی شود. به باند هواپیما رسیدم. نههه. مگر می شود. خدای من. بقیه این مسیر زیبا را از پنجره هواپیما تماشا کنم؟ چرا که نه. خدایا چه مسیر خوبی. چه همه چیز عالی شده. باورم نمی شود فقط با کنترل احساسم، توجهم به زیبایی ها و نعمت ها، نگران نبودن برای آینده و افسوس اشتباهاتم را نخوردن، لذت بردن از داشته هایم و فکر نکردن به نداشته هایم چنین زندگی زیبایی برایم رقم خورده است. زندگی سراسر آرامش، عشق بی قیدوشرط، رابطه عالی ام با فرزندم، آزادی زمانی و مکانی و مالی که دارم همه را مدیون خدای مهربانم هستم که ما را خالق زندگی خودمان قرار داد. خداراشکر که از آن گاری پر از افکار و باورهای منفی رها شدم. خدا را شکر که به راه درست هدایت شدم به راه کسانی که به آنها نعمت داده شده، سعادت دنیا و آخرت داده شده.
آری اگر فرد متعهدی هستی با ما در دوره ۱۲ قدم همراه شو. دوره دوازده قدم کمکت می کند از شر افکار و باورهای اشتباهت خلاص شوی و نحوه تفکر جدیدی را بیاموزی. راستی آموزشهای قرآنی هم داریم که در آن با نگاه شیدایی خداوند آشنا می شوی. چیزهایی را می شنوی و می آموزی که بعد از ۱۴۰۰ سال کسی آنها را نفهمید. نه اینکه فقط مسلمانان نفهمیده باشند. نه. هیچ دین و آیین دیگری هم نفهمید. چون همه دنبال فرع و حاشیه رفتند. ولی من به لطف خداوند توانستم اصل و فرع را متوجه شوم و عاشقانه آنها را برای کسانی که متعهد به تغییر هستند توضیح می دهم. با دوستان فوق العاده ای در دوره ۱۲ قدم همراه هستیم. تو هم اگر بعد از دانستن اینها احساس کردی که می خواهی وارد این دوره شوی پیشنهاد می کنم همراه شوی. راستش هر کس زبان نشانه اش برای دیگری فرق دارد. این چیزیست که تنها خودت درکش می کنی. قلبت را باز بگذار و نشانه های خداوند را در مورد خودت مبنی بر شرکت در این دوره پیدا کن. فقط بگویم اگر متعهد به انجام تمرینات این دوره هستی، اگر متعهد به تغییر زندگی ات هستی، اگر برای این تغییر حاضر به پرداخت بهای مادی و وقت و انرژی ات هستی وارد این دوره شو.
و در آخر دوست دارم بگویم هدفم از نشان دادن صادقانه مستند زندگی ام این است که به ذهنت الگوهای جدیدی بدهی. نه الگوهای نامناسبی که اخبار و رسانه می دهند و همه به آنها توجه می کنند. می خواهم زندگی سراسر خوشبختی ام، پر باز از نظر معنوی ام، ثروتم، روابط عالی ام الگویی جدید برای ذهنت باشد. در واقع خالصانه، ساده و خودمانی می خواهم بیشتر کمکت کنم. امیدوارم خودت هم مشتاق به تغییر زندگیت باشی. به امید دیدارت در دوازده قدم.
ممنونم استاد عزیزم.
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایستهی دوستداشتنی
این نکته در صحبتهای شما برای من بولد بود. تعهد”
شرط تغییر و بهبود تعهده.
تعهدی که باعث میشه از تمام خوشیهای زودگذر و بیفایده بزنی و وقت بزاری برای بهبودت.
تعهدی که باعث میشه آدمای نامناسب زندگیتو هرچند که باهاشون صمیمی باشی و… بذاری کنار تا مانع پیشرفت و راهی که انتخاب کردی نباشن.
تعهدی که باعث میشه با عشق برای تغییر و پیشرفتت هزینه کنی.
تعهدی که باعث میشه خستگی برات معنی نداشته باشه و فقط چشمانداز رویاهات در دیدت باشه.
و این تعهد از ایمانی محکم میاد که میگه میشه، خیلی زود!
برای این فایل بینظیر سپاسگزارم و امیددارم که به زودی در این دورهی بینظیر همراه شما خواهم بود.💗
“تعهد پارهوقت، نتایج پارهوقتی را به همراه دارد.”
دوست عزیز هم فرکانسی من سلام…
چقدر این نکته ک از حرفرهای استاد گرفتی برای من اینجا بیشتر معنا شد
تعهد
من خودم وقتی ب زندگیم نگاه میکنم و میبینم ک جاهایی چ اگاهانخ و خواسته و چ نااگاهانه و از روی اجبار از روی تعهد کاری رو انجام میدادم چقدر اون کار پیش میرفت و انجام میشد و نتایج برای من کاملا روشن و مشخص بود
ولی زمانی ک تعهدی در کار نبوده و خواستم فقط ی کاری انجام بدم خیلی زود از ادامه مسیر دلسرد میشدم و با کوچکترین مسئله ای عقب میکشیدم….
بیشتر و بیشتر این کلمه تعهد برام معنا گرفت مخصوصا جایی ک گفتی تعهد پاره وقت،نتایج پاره وقتی رو ب همراه داره….
این حرفت واقعا منو ب فکر فرو برد و چقدر این حرف رو توی زندگیم زیاد دیدم
تعهد پاره وقت،نتایج پاره وقت ب همراه داره…
به نام خداوند بخشاینده و مهربان
روز 94ام از روزشمار زیبای تحولم
دیروز و امروز روزهای پرماجرایی بود برام. دو روز پیش بعد از گوش دادن به داستان فوق العاده تاثیرگذار رزا در گفتگو با استاد چنان هیجانی در وجودم برای پیدا کردن شغل دلخواهم ایجاد شد که از ته دل گفتم خدایا منم حاضرم کاری که برام میفرستی رو قبول کنم و دقیقا فردای اون روز بود که از یک شرکت بزرگ برای سمت کارشناس بازرگانی بهم زنگ زدن که برم برای مصاحبه. وقتی اونجا رفتم از دعای خودم پشیمون شدم با خودم گفتم خدای بزرگ, من برای شغل دلخوام کلی شرایط گذاشته بودم که اون لحظه ی احساسی بعدِ شنیدن صدای رزا همه رو فراموش کرده بودم. من میخوام تو جو محترمانه ای باشم. تو محیط کاری ای که همه با احترام با هم صحبت می کنن و آرامش برقراره. دلیل پشیمونیم این بود که وقتی منتظر مصاحبه بودم صدای بسیار بلند یه خانمی رو می شنیدم که با تلفن صحبت میکرد و حس اضطراب رو بهم منتقل می کرد. این معیارِ آرامش بدلیل تضادهایی که قبلاً باهاشون برخورد کرده بودم خیلی برام اولویت داشت. خلاصه نوبت من شد و همون خانم که یکی از سهامداران شرکت بود باهام مصاحبه کرد. به تمام سوالاتش عالی و قاطع جواب دادم و اجازه ندادم اضطرابم نمایان بشه. البته عدم تمایلم برای بعضی وظایف که مغایر با شخصیتم بود رو هم گفتم ولی باهاش بحث نکردم و وقتی دلایلی در مخالفت من گفت ترجیح دادم سکوت کنم. وقتی خونه برگشتم حال خوبی نداشتم و وقتی لحن و رفتار اون خانم یادم میومد بحدی عصبی میشدم که کمی گردنم میگرفت.این نشانه ها برام آشنا بود و بهم می گفت که این کار برام مناسب نیست. یکروز گذشت و امروز وقتی به گوشیم نگاه کردم دیدم کلی تماس از همون شرکت دارم. متوجه شدم که مصاحبه ی اولم پذیرفته شده و من رو برای مصاحبه ی دوم به جایی متفاوت از محل اول دعوت کردند. با اینکه از اون خانم دیروزی خوشم نیومده بود و اصلا دلم نمیخواست باهاش در تماس باشم تصمیم گرفتم برای تجربه هم شده مصاحبه ی دوم رو برم. در مسیر حالم خیلی بد بود و ذهنم پر از افکار منفی بود.فقط میدونستم که فرصت دارم ذهنمو کنترل کنم. شروع کردم به گوش دادن به فایلهای استاد. ولی اثر نداشت و حالم بهتر نمی شد. یاد جمله ی استاد افتادم که میگفتن تو بندرعباس خیلی با خدا صحبت می کردن. شروع کردم اول دعای یا مقلب القلوب …. رو خوندم کمی آروم شدم بعد شروع به صحبت با خدا کردم . جملاتی که رزا از استاد یادگرفته بود رو گفتم. گفتم خدایا من نمیدونم چی برام خوبه تو هدایتم کن تسلیم توام. فقط میخوام آروم باشم. وقتی به شرکت رسیدم و شیکی ساختمون رو دیدم خوشم اومد. پرسنل متواضعی داشت. کارمند کارگزینی من رو پیش سرپرست بازرگانی برد و محل کار رو دیدم. محیطی بسیار آروم که هر کسی مشغول کار خودش بود. خوشم اومد آروم تر شدم. مصاحبه م با خانم سرپرست بسیار خوب بود و از شخصیت آرومش خوشم اومد. هنگام برگشت از مسئول کارگزینی پرسیدم و مطمئن شدم که من با اون خانم دیروزی سر و کار ندارم و مدیر مستقیم من این خانم سرپرست هستن. نظرم 180 درجه عوض شد و کلی انرژی گرفتم و خدارو شکر کردم که هدایتم کرد که بااینکه حسم بد بود ولی همش رزا جلوی چشمم میومد که میگفت “استاد میگه عمل کنید شروع کنید” و من هم تلاشم رو کردم که عمل کنم و نظرم کلا عوض شد و خدارو کلی شکر کردم بخاطر این فرصت شغلی. نتیجه رو حتما میام و مینویسم. ممنونم استاد عزیزم که صحبتهاتون اینقدر باعث آرامشه🍀🍀🍀🍀🍀💖💖💖💖💖💖💖💖💖🍀🍀🍀🍀🍀🍀
به نام مهربان پروردگارباسخاوتم که جهان هستی رو پراز فراوانی آفرید
به نام مهربان پروردگارباسخاوتم که جهان هستی رو باقوانین ثابتش آفرید تامن بادرک این قوانین خالق عامدانه ی خواسته هام باشم
ردپای پراز عشق ۹۴👣💚❤
استاد فرمودین پرداخت بها
یاد این افتادم که من قانون سلامتی رو از سایت تهیه کردم
امابهاش برای من زمانی قابل درک شد که داشتم گرسنگی تحمل میکردم ،یامیوه های فصل رو که خیلی دوست دارم نمیخوردم یا تو مهمونی برنجو نون و غذا های رنگارنگ بود اما من حتی تحریک نمیشدم که بخورم
چون بااهرم رنج و لذت ذهنمو آروم میکردم ،تمرکزم میذارم رو سلامتی ،شادابی ،جوانی پرانرژی شدنم
استادشما فرمودی آگاهی های شما درس های شما ، محصولات شمابرای همه نیست
واین چقدر برام خوشاینده که من جز اقلیتم
چون سه ساله با جان دل باشمام و حرفاتون برام وحی منزل هست
هرچند که دیگران بسیار مانع من شدن اما من چون وحی منزل میبینم با تمام وجود به سوی شماپرمیکشم به سوی این مسیر وآگاهی های
زندگی بخش…✅✔
سپاسگزار مهربان پروردگارم هستم که منو به این مسیر الهی و توحیدی هدایت کرد
سپاسگزار استاد عزیزم هستم که این آگاهی های ناب رو دراختیار ما قرارمیدن
وسپاس از مریم جون عزیز که این فایل هارو ادیت وتدوین میکنن برامون💚🙏
وسپاس از خودم که متعهدانه دراین مسیرم تا خوب زندگی کنم وکاری کنم جهان جای زیباتری برای زندگی کردن دیگران باشه👌👌🥰
عشق برای همه❤💚❤💚🥰
به نام مهربان پروردگارباسخاوتم که جهان هستی رو باقوانین ثابتش آفرید تامن بادرک اون قوانین خالق عامدانه ی خواسته هام باشم
ردپای94
استادعزیز، اینکه فرمودین بهای رشدوموفقیت رو باید پرداخت وشما باتمام وجود پرداختید برای من ،داره کم کم قابل درک میشه
من قانون سلامتی رو تهیه کردم ،گاهی که تومهمونی همه دارن کیک وشیرینی ومیوه وآجیل میخورن من که نمیخورم باتمام وجود میگم توداری بهای سلامت بودنتو پرداخت میکنی
از اهرم رنجو لذت استفاده میکنم وسلامتی و پاک سازی درونی و پرانرژی بودنو بیادمیارمو ،میگم باید بهای خواسته هاتو مثل استادت بپردازی
واین جمله خیلیییییی بهم قوت قلب میده
سپاسگزارم ازشما باید آگاهی های نابی که بهمون میدید
وسپاسگزارمهربون پروردگارباسخاوتم هستم که منو به این مسیر توحیدی هدایت کرد
سلام
فایل ۹۴
مشکل از نگاه من به زندگیه..
مشکل از شهرم نیست..
مشکل از کشوزم نیست..
مشکل از خانوادم نیست..
مشکل از کار مورد علاقم نیست..
مشکل از اون بیرون نیست..
مشکل منم ..
از صلح با خودم خارج شدم..
از خودم غافل شدم..
نگاهم همش به نکات منفیه..
همش غر میزدم.. همش نق میزدم.. همش اینو و اونو مقصر میدونستم.. همش با مادرم بحث و دعوا میکردم.. همش توجهم به نکات منفیش بود.. همش توجهم به نکات منفی خودم بود..
در یک کلام شیطان تمام ذهنم زو گرفته بود..
رفتارهای من نشان از درک من به قانون رو میده !!
اقدام عملی زو من بیل زدن تصور کردم..
در صورتی که اقدام عملی توجه هر روزه به نکات مثبت اطرافمه و نوشتن و صحبت کردن راجب اون و قدم برداشتم در جهت علایقم.. ولی من خیلی از صلح با خودم خارج شده بودم و به شدت عصبی و ناراحت و افسرده شده بودم و با همه غر میزدم و دعوا میکردم و در توهم هندزفری بود مدت ها !!!
به خودم و سلامتیم آسیب زدم ..
فکر میکردم اطرافیانم مقصرن وووو ولی خودم بودم که به شدت از صلح با خودم خارج شده بودم … چون همش عصبی و ناراحت بودم مخصوصا در خلوت خودم مداااام راجب نکات منفی اینو اون صحبت میکردم و غر میزدم و کینه ای شده بودم..خودم بودم که از خودم و زندگیم غافل شدم..
در کینه ماندن ادم رو از بین میبره ..
دوره به صلح رسیدن با خود زو خریدم و میخوام استفاده کنم تا خشت اول رو درست کنم ..
و بعدش هم منتظر نشانه خداوند هستم تا ببینم کی وارد دوره ی ۱۲ قدم میشم به لطف خدای مهربان ..