درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 2 - صفحه 5
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-07 07:45:292025-04-30 07:34:38درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
سلام وهزاران سعادت و سلامتی و شادی به استاد عزیزم و استاد شایسته زیبایم و توانمند و پر قدرتم
سلام به همه دوستای توحیدی ام الهی حال دلتون همیشه بر مدار آگاهی های ناب و الهی باشد
1_آدم نباید نا امید بشه ، یادگیری یک روند تکاملی هست.
2_ اگر چیزی اشتباه یاد بگیری و آن را ادامه بدهیم تغییر دادن آن برای ما خیلی سخت تر می شود.
تکامل و صبر چقدر این دو کلمه رو زمان برد تا بفهمم و اون صبر که در ذهن من به معنی تحمل بود تغییرش بدهم به تکامل به مرحله به مرحله پیش رفتن .
خداروشکر تا حدودی برای ذهنم تکامل قابل پذیرش شده و در زندگی ام سعی میکنم که آن را به کار ببرم، و اگر این روند ادامه بدهم ناخودآگاه خودش در هر شرایطی برام اجرا میشه.
وقتی میخواستم برم شنا یادبگیرم ذهنم بهم میگفت الان زمستون؟ چ کاریه که هزینه کنی ، حالا وقت زیاده؟ همه کارات انجام دادی همین شنا رفتنت مونده؟ خب به جای اینکه بری هزینه کنی مربی داشته باشی فیلم آموزش ببین یا خواهرت که بلده اون یادت میده، و هزارتا برام بهونه میآورد که نمیخاد بری این کار انجام بدی …. که همه این ها بر میگرده به باورهای کمبود و ترس که از گذشته با خودم داشتم .
استاد جمله دوم شما در مورد اینکه گفتید اگر چیزی اشتباه یاد بگیری ، سخت تر میشه تغییر داد منو به فکر فرو برد که آره من از همون موقع که در این خانواده و فضا به دنیا اومدم خیلی خیلی زیاد باورهای اشتباه نا خودآگاه توسط اطرافیان یاد گرفتم ، زمانی با اعتماد کامل تمام حرفهاشونو قبول داشتم و می پذیرفتم، حالا چ توقعی دارم که خیلی زود همه اونها رو تغییر بدم و زندگیم از همه لحاظ درست بشه .
شکر خدا در این چند سالی که با شما آشنا شدم به صورت مداوم فایل هاتون گوش میدم و می نویسم و با عشق تمام تلاشم میکنم که در زندگی ام عملی کنم و به اندازه همون هم نتیجه میگیرم
پس باز هم به قول خودتون در دوره هم جهت شدن با جریان خداوند این مومنتوم مثبت ادامه بدم ، در این مسیر با ایمان به قدرت تکامل، نتایج رقم میخوره همانطور که تا الان برام رقم خورده.
استاد عزیزم امروز در مورد شروع وارد شدن یک درآمد جدید به زندگیم هدایت خواستم و هدایت شدم به قسمت 148 سفر به دور آمریکا در کامنت ها دقیقا رفتم سر کامنت خودم که چند ماه پیش نوشته بودم ، در این کامنت گفته بودم که یک کاری با ایمان به خدا شروع کردم که دوره قانون سلامتی بود و خداروشکر الان دارم نتایج عالی اونو می بینم ، خدا بهم گفت این کارم استارت بزن با توکل و ایمان به خودش ، خودش کمکم میکنه ، خواستم بگم کامنت نوشتن واقعا چقدر میتونه ما رو در مسیر رشدمون ارتقا بده ، و سند و مدرک مسیر رشد ما باشه ، اگه اون روز من کامنت نوشتم امروز باعث شد با قدرت و اعتماد کامل به خدا از ورود این ثروت استقبال کنم، الهی شکرت
امروز هم با توکل این کامنت می نویسم برای آینده نه چندان دورم که ، با عشق و توکل به خدای مهربان سرمایه گذاریم را انجام دادم و مطمئن هستم تا الان خداوند همه جوانب آن را برایم به آسانی و عزتمندانه درست کرده بقیه ش راهم درست میکنه، خدایا ازت ممنونم که مرحله به مرحله منو رشد میدی
به امید خدا خیلی زود از نتایج مالی و خیر و برکت های این کارم میام و می نویسم.
خب برم سراغ تکامل
استاد جانم با تمام مقاومت ها ی ذهنم من با توکل بر خدا مهارت یادگرفتن شنا را با یک مربی خیلی خوب که اونم هدایتی از سمت خدا بود ،باهاشون آشنا شدم و شروع کردم.
استادجانم در این مسیر حرکت های ورزش بهم گفته میشد و من همش با هدایت خداوند پیش میرفتم ، مثلا یک حرکت جدید که مربی یاد میداد در یکجا استوپ میکردم تا خوب یاد بگیرم بعد برم سراغ حرکت بعدی…
حتی زمانی یک حرکت برای خودم تقسیم میکردم به چگونگی تنفسم، حرکت دست هام و حرکت پاها … یکی یکی هر کدام جدا تمرین میکردم و بعد هرسه را باهم شروع به تمرین میکردم….
این هدایت خداوند باعث شد هم خیلی خوب و هم راحت و با انگیزه بیشتر به یادگیری ادامه بدهم.
گاهی افرادی میدیدم مخصوصا کسانی که سن کمتری داشتند با مهارت بالا شنا رو انجام میدادن یا همون حرکتی که من هنوز در انجامش ایراد داشتم، ذهنم می گفت ببین با این سنش چقدر حرکت خوب انجام میده و..
سریع به خودم میگفتم اونم اولش همینطور بوده با تمرین به این مرحله رسیده
تو هنوز تازه اول راه هستی ، پس فقط روی کار خودت تمرکز کن.
خداروشکر این مهارت را خیلی خوب مراحل تکامل و عجله نکردن برام عملی جا انداخت، و باعث شد که عملکرد من خیلی بهتر از همکارم باشه که با من همزمان یادگیری شروع کردیم.
و هر جلسه مربی م بهم انگیزه میداد و تشویق میکرد که داری خیلی خوب پیش میری.
در این مسیر گاهی، بعضی حرکت ها برام آسون نبود ولی به خودم میگفتم به قول استاد با تمرین و تکرار هرچیزی هرچیزی میشه یاد گرفت و این قوت قلب دادن و تشویق خودم هم خیلی برام موثر بود تا کنترل خوبی بر نجواها داشته باشم.
در یادگیری شنا به نتایج قانون سلامتی هم خیلی خوب پی بردم ، میدیدم که هم دوره ی های من با گرفتگی عضلات یا کم آوردن نفس یا انجام ندادن درست حرکت مشکل داشتند ولی شکر خدا در این مسیر من خیلی راحت و سبک حرکات انجام میدادم که همه برمیگشت به تغذیه من و اون یک ساعت پیاده روی که هر روز انجام میمیدادمش،
و خیلی خیلی سپاسگزار خداوند هستم که منو در مسیر سلامتی و زیبایی و قدرت و جوانی و شادابی قرار داد، الهی شکرت
و این نتایج عالی باعث شد انگیزه بگیرم و ترم بعدی را هم ثبت نام کنم تا خیلی بهتر و حرفه ی تر این مهارت ورزشی یادبگیرم، الهی شکرت
استاد عزیزم از شما بی نهایت سپاسگزارم بابت دوره های بی نظیرتون که همه عالی و پر از آگاهی و رشد مادی و معنوی هستند.
خداروشکر هدایت شدم به یادگیری شنا که بتوانم تکامل بهتر درک کنم و به یاد بیاورم نتایج عالی که در مسیر رشدم به دستشون آورده بودم ولی از آنها بی اطلاع بودم، خداروشکر میکنم، درسته ،شاید ما باورهای اشتباه زیادی داریم و نیاز به ممارست بیشتر داره تا تغییر کنند
ولی همین که میشه ، میشه که تغییر داد این یعنی همه چیز امکانپذیر هست ، و اتفاق می افته.
خداروشکر،
تکامل باید بیارم در روابطم، شغل و درآمدم، سلامتی ام، احساس هایم ،
من می تونم تا الان خداوند خیلی راحت و آسون هدایتم کرده و نتایج خلق شده از این به بعد هم با توکل و ایمان به خودش خیلی راحت رقم میخوره، ایمان دارم.
استادجان از شما به خاطر این فایل پر از آگاهی و رشد بی نهایت سپاسگزارم
و از استاد شایسته عزیزم که برای انتشار این فایل ها تمام عشق و محبت خودشون هدیه میدن متشکرم
الهی شکرت…
به نام خدای مهربان
سلام بر استاد عزیزم، مریم بانوی دوست داشتنی و همه دوستانم
چقدر این فایل منطبقه بر وضعیت این یکی دو روز اخیر من. به لطف خدای مهربون و آگاهیهای دوره احساس لیاقت بعد از مدتها سرگردانی و از این شاخه به اون شاخه پریدن نزدیک یه ماهیه که فهمیدم کار مورد علاقم چیه.
ازتون ممنونم استاد بابت دوره احساس لیاقت. توی اون دوره من تونستم با خودم به صلح برسم و جنبه ای از وجودمو بپذیرم و بپذیرم که نه تنها بد نیست بلکه نقطه قوت منه. همین پذیرش هدایتم کرد به کاری که الان فکر می کنم عاشقشم. همه این اتفاقات اونقدر آروم رخ داد که حتی نمی تونم با جزئیات شرحشون بدم.
در اول کار برای یادگیری سراغ کتاب رفتم و جالبه که خدا منو به کتابی هدایت کرد که چند روز پیش که عضو کانالی در زمینه موضوع مورد علاقم شدم فهمیدم که بهترین کتاب برای شروع، همین کتابه.
تا الان خدای مهربانم خیلی در این مسیر کمکم کرده. تازه یه ماهه که در این مسیر پا گذاشتم ولی حس می کنم که سالهاست در این مسیرم.
اول گفتم فعلا روزی 2 ساعت براش وقت می ذارم ولی عشق و علاقه کاری کرده که الان بدون هیچ رنجی بیش از 3 ساعت براش زمان می ذارم و مطمئنم که به بیش از این هم می رسه.
ولی ذهن عجول چه کار می کنه؟ توقعات بیجا از خود داشتن چه کار می کنه؟ هنوز یه ماه نیست وارد این کار شدم، هنوز نصف کتابو نخوندم، هنوز هیچ کلاسی شرکت نکردم بعد از خودم توقع کار عالی داشتم. برای انجام تمرینات کتاب ایده ای اومد و کارایی انجام دادم و اونجوری که باید بشه نشده و ذهنم دو روزه که شروع کرده به حرفهای منفی زدن و ناامید کردنم.
همیشه یکی از ترفنداش برای ناامید کردنم اینه که بگه سنت دیگه رفته بالا این کارا به دردت نمی خوره، جالبه اول که شروع کرده بودم اینقدر سرشار از لذت بودم و از یادگیری لذت می بردم که ذهنم لال بود ولی الان دو روزه دوباره زبونش باز شده.
البته مرتب خدا هم بهم می گفت که چرا منصوره اینقدر به خودت سخت می گیری، چرا فرصت به خودت نمیدی، توی همین مدت کوتاه هم خیلی خوب بودی. و خدا رو شکر به لطف دوره احساس لیاقت خیلی کم ذهنم در دستیابی به هدفش موفق شده بود.
امروز که این فایلو دیدم و حرفهای شما رو شنیدم دیدم دقیقا منطبق بر نیاز منه.
خودم داشتم با عجله، خودم و آرزوهامو نابود می کردم. و همین عجله باعث شده بود که کفور هم بشم. از یاد برده بودم که من سالها درخواستم از خدا این بود که بهم بگه به چی علاقه دارم و دیگه واقعا خسته شده بودم و الان که هدف زندگیمو پیدا کردم به جای سپاسگزاری و لذت از مسیر رشد و یادگیری، داشتم خودمو تخریب می کردم و در دام شک و تردید می افتادم.
ممنونم ازتون استاد عزیزم که هستید، ممنونم از خدای مهربون که منو شاگرد شما کرد.
انشالله وقتی در مسیر مورد علاقم به نتیجه دلخواه رسیدم میام و براتون می نویسم. انشالله سال 1404 اون اتفاق رخ بده.
خدا بهتون سلامتی بده.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد عزیز و با انگیزه
که همیشه انگیزه را رشد و تغییر را نشان من داده است
برای ساختن یا برج بلند نیاز به یک فونداسیون بزرگ و عظیم است
برای یک برج بیست طبقه شاید یکی دوسال باید در یک گود بزرگ کار کنیم و یک فونداسیون بزرگ بنا کنیم تازه برسیم به روی خاک طبقه و طبقه بسازیم تا بشود یک برج بلند و هر چه هنر زیبایی را به خرج دهیم این برج بلند زیباتر میشود
حالا برای تغییر باید باورهای قدیم ذهن. را تخریب کرد
برای آماده سازی فونداسیون روی فونداسیون ذهن کار کنم تا بشود روی این فونداسیون ذهن باورهای طبقاتی بزرگ را ساخت و بهترین نتایج را بدست آورم
من تا الان نزدیک به سه سال هست دارم با استاد پیش میروم
فونداسیون را دارم محکمتر میکنم و آماده ساختن طبقات بالا باشم
طبقاتی که بشود آزادی زمانی و مالی را بدست آورد
طبقاتی که سلامتی بالا را داشته باشم
طبقاتی که اراده تغییر با جهان هستی را داشته باشم
و حالا استاد اگر شما دارین بازی هم میکنین از قوانین استفاده میکنین این بزرگترین درسی هست که من در هر روز از شما دریافت میکنم
شما همیشه بهترین من بودین و هستین الگویی موفق در تمام زمینه ها
استاد یک ایده خوب دادین برای یاد گیری عالی
خدارا شکر میکنم که بهترین ها رو در هر روز آموزش میبینم
استاد موفق باشین
به نام خداوند بخشنده ی بزرگوار
سلام به استاد عزیز و مریم جان دوست داشتنی
سپاسگزار لطف بی نهایت شماهستم که سخاوتمندانه اینهمه تلاش می کنید تا ما بااین دست از سوالها و آگاهی ها به یک خودشناسی درست ازخودمون برسیم و هربار یک زندگی عالی تری رو تجربه کنیم
خیلی لذت میرم ازینکه انقدر خوب قانون تکامل رو برای تغییر هرعادتی در ما بهمون یاداوری می کنید و این باعث میشه که ما نخوایم بااحساس خودسرزنشی یاباکمالگرایی زندگی رو به کام خودمون تلخ کنیم
قانون تکامل یکی ازمهمترین قانون هاییه که اگه بخواییم ازش سرپیچی کنیم واقعا نه تنها نتیجه نمی گیریم بلکه باعث خودسرزنشی و باعث ایجاد عدم اعتماد بنفس میشه
خیلی جالبه برام که این قانون در تمامی جنبه های زندگی صدق می کنه و واقعا به هیچ نحو نمیشه از اون سرپیچی کرد
حتی ترک کردن یک عادت به ظاهر کوچک و نادرست هم نیاز داره تا مدتها روی اون عادت نادرست کار کنیم که اون عادت تبدیل به یک عادت درست بشه
من خودم ازسرپیچی کردن قانون تکامل مخصوصا تو حوزه ی سلامتی ضربه های بسیاری خوردم،و باعث شده که یک حس خودسرزنشی بهم دست بده،و دیگه یجاهایی گیوآپ کردم و نتونستم به مسیر درست قانون سلامتی ادامه بدم
مثلا وقتی که فهمیدم جریان قانون سلامتی چیه بارها و بارها یک دفعه خوردن شیرینیجات و کربوهیدرات هارو قطع کردم و چنان بهم فشار می اورد که بعداز یک یادوماه نتیجه می گرفتم و دوباره رها می کردم
بااینکه توخوردن شیرینی جات و کربوهیدرات همین الان هم خیلی زیاده روی نمی کنم اما بازهم باید از کم کم شروع می کردم به حذف اون ها،و خوب همین حذف یک دفعه ی همه ی خوراکیهایی که کربوهیدرات داشتن و شیرینی مصنوعی داشتن،باعث می شد خیلی بهم فشار وارد بشه و دوباره شروع کنم از اول و یجورایی یک مدت انگار که اعضای بدنم دچار دوگانگی می شد و نمی دونست به چه شکل عمل کنه…
و هنوز که هنوزه وقتی یک مقدار خوراکی کربوهیدرات دار درمن بیشتر میشه دچار تپش قلب شدید میشم و تو طول بارداریم دوباره مزید برعلت شده که میل من به خوراکی های نامناسب زیاد بشه و تپش قلب بیشتری رو تجربه کنم
این ادامه دادن به مسیرنادرست قانون سلامتی بخاطر یکسری باورهای ریشه داره که هنوز در ذهن من ریشه داره که وقتی خانمی باردار میشه باید همه نوع غذا رو بخوره وگرنه جنین با کمبود تغذیه مواجه میشه،و میفهمم که وقتی غذاهای نامناسب به خورد بدنم میدم واقعا نفس کشیدن توطول بارداری برام بسیار زجرآور میشه و تپش قلبم بالای صدتا میزنه!
بااینکه به این عادت نادرستم اعتراف می کنم ولی اونقدر اون باورهای ریشه دارِ غلط در ذهنم فرورفته که این نوع واکنش ازبدنم رو طبیعی جلوه میده و خیلی اوقات واقعا برام این نوع سبک غذایی غیرقابل تحمل میشه،و ازهمه بدتر چون قبل ازبارداریم وزنم رو با روش قانون سلامتی کم کرده بودم الان که پنج شش کیلویی بهم اضافه شده انگار یه کوهی عظیم رو بدنم داره تحمل میکنه، ان شالله بعداز اینکه فرزند دلبندم رو به دنیا اوردم حتما روی این قضیه بیشتر کار میکنم و سبک قانون سلامتی رو با جدیت بیشتری ادامه خواهم داد….
واما ترک عادت نامناسبِ غیبت کردن رو خیلی سعی کردم که تکاملی کنار بذارم،الان به لطف خدای بخشنده رسیدم به یک مرحله ای تو زندگیم که واقعا علاقه ی خاصی ندارم از دیگران بگم،البته به نقطه ی صفر نرسیدم و گاهی شده از دست یک نفر که واقعا رفتارش روی مخ بوده درحد یک دقیقه با خواهرم صحبت میکنم،فقط هم باخواهرم این عادت غیبت کردن رو دارم،چون ایشون برای اینجور مسائل خیلی پایه ی منه،و همین باعث شده که گاهی وقتا ازمسیرخارج بشم ولی خیلی زود بااحساسم هشدارداده میشه که ازمسیرخارج شدم،گاهی اوقات وسوسه میشم که از یکی دونفری که رفتارش روی مخم بوده باخواهرم صحبت کنم،و تواین قضیه بایدبیشترکارکنم…
ولی درکل برای غیبت نکردن افراد مخصوصا افرادی که واقعا ارزششو نداره که راجبشون صحبت کنم و اعصاب خودمو نابود کنم،خیلی سعی کردم که ازاونها فاصله بگیرم و رفتارهاشون رو نادیده بگیرم و بی توجهی کنم و کم کم به جایی رسیدم که خیلی خیلی کم پیش میاد بخوام از اونها سرصحبت رو باخواهرم بازکنم
اون موقعا که نمیدونستم ترک عادت نامناسب می تونه خیلی تو ابعاد دیگه ی زندگیم بهم کمک کنه،مخصوصا تو زمینه ی غیبت کردن،همیشه بایک احساس مظلوم نمایی جوری بادیگران صحبت می کردم که انگار یک ناعدالتی داره برام همیشه رخ میده،و هرکسی رو می دیدم از رفتار نامناسب اون افراد صحبت میکردم و کم کم افتاده بودم تو یک مسیری که باید نگران این موضوع هم بودم که مبادا حرفهای منو کسی فاش کنه و دردسر بیشتری برام به وجود بیاد
یعنی یک حس اضطراب درکنار مظلوم واقع شدنم هم به وجود اومده بود که ساعتها من در ناآرامی به سر می بردم
وقتی که فهمیدم چقدر این موضوع غیبت نکردن میتونه به حفظ آرامش من کمک کنه،یروز اومدم و افرادی که واقعا ارزشش رو نداشت درموردشون صحبت کنم رو روی کاغذ لیست کردم و دیدم که این افراد خودشون هیچ پیشرفتی درزندگیشون ندارند پس بنابراین چه لزومی داره که بخوام از رفتارهای اونها ناراحت بشم یا خودمو نگران حرفهای بی پایه و اساس اونها بکنم
این دست از افراد رو کلا که گذاشتم تویک دایره ی قرمزی که اگه قرار شد یکبار دیگه ذهنم خواست به حرفها و رفتارهای اونها توجه کنه یادم بیوفته به این حرفم که اونها آدمایی نیستن که خودشون پیشرفت خاصی کرده باشن پس بنابراین نسبت به حرفهاشون هم بی اعتنا میشم و اعراض میکنم از هر نوع کنایه و گلایه های اونها…این ازاین
بعد یکسری افراد هم بودن که من زیاداز حد تو ذهنم بزرگشون کرده بودم و فکر میکردم چون سنشون از من بیشتره یایک نسبت فامیلی داریم و به زعم من یک کوچولو سطح سوادشون ازمن بیشتره باید هر پندونصیحتی ازاونها رو بپذیرم و عمل کنم،دیدم که بازهم این افراد دراکثرمواقع با دیدگاه خودشون دارن منو به قعر چاه میبرن و همین رفتارها و دیدگاهشون باعث میشد رو مخ من باشن و منجربه غیبت کردن ازاونهامیشد،و خلاصه کلی ازوقتو انرژیم دوباره صرف غیبت کردن این افراد میشد که چرا به اجبار منو وادار به یکسری رفتارها و گفتارها میکنن،و این افراد هم سعی کردم باتمام دیدگاهی که داشتند ارتباطم رو کمرنگ تر کنم و خداروشکر همین کم کردن ارتباطات باعث شد من هم ازفضای غیبت کردن پشت سراونها بیرون بیام
الان به لطف خدای بخشنده دیگه خیلی تو اون فضاهایی که پراز غیبت و توهینه قرارنمی گیرم و خیلی این عادت رو دارم کنترل می کنم که نخوام یک روزی دوباره به اون زمانها برگردم،چون فهمیدم که غیبت کردن بزرگترین پاشنه ی آشیلم هست و اگه بخوام دوباره در جمع هایی شرکت کنم که افراد به راحتی غیبت میکنند،من هم دوباره شروع میکنم مثل قبل رفتارمیکنم…
خیلی اوقات دراین باره ازخودم راضی هستم ،چون واقعا بعضی روزها می شه که باتوجه به شرایط مکانی زندگی من درکنار دوستوآشنا، بسیار ازدست یک نفر شاکی میشم ولی دررابطه بااون فرد هیچ صحبتی نمیکردم و سعی میکنم اعراض کنم و ذهنم رو جوری مشغول کنم که بهش فکرهم نکنم،و ماه ها صبرکردم تا به یک ثبات فرکانسی برسم و به جای اینکه دیگران رو مقصربدونم برروی بهبود خودم متمرکز شدم و اون رفتارهایی که از دید من روی مخم بود،همون رفتارها رو در خودم بهبود میدادم و سعی میکردم مثلا اگر جایی درزندگی کسی تجسس بی موردی میکردم یا به زعم خودم یک نصیحتی به کسی میکردم اونهارو کنارگذاشتم وحتی به نزدیک ترین فرد توی زندگیم نخواستم پندونصیحتهای بیجا بکنم و یا تومسائل شخصیش دخالتی بکنم…
همه ی اینها باهم باعث شد که من به یک آرامش واقعی و دائمی تر برسم و این نتیجه به من این ایمان رو میداد که دفعه ی بعد بهترعمل کنم،دفعه ی بعد آدمهایی که ارزش غیبت کردن نداشتن رو بیشتر ازشون اعراض کنم،بیشتر درموردشون باکسی صحبت نکنم،و الان به جایی رسیدم که شاید سالی یکبار بااین دست آدما به اختلاف بربخورم و باعث بشه یکم از کوره دربرم،ولی به نسبت قبل خیلی واکنشم بهترشده،اما جا داره دوباره بهتر عمل کنم
درکل فهمیدم که برای غیبت نکردن هم باید باقانون تکامل پیش بریم،و نخوایم یک دفعه باتموم آدما قطع رابطه کنیم و فکر کنیم که چون ما دیگه ازقانون باخبریم بقیه ی افراد جذام دارند و نباید باهیچکدوم رفتوآمدکنیم
ما می تونیم باپذیرفتن اطرافیان باهردیدگاهی رفتوآمدهم داشته باشیم ولی نه در حدی که بخوان روی دیدگاهای ما تأثیر بگذارن
یک موضوع دیگه اینکه وقتی میدیدم فردی اصلا ازکسی صحبت نمیکنه واقعا بهش غبطه میخوردم ویک حس مقایسه بااون فرد بهم دست میداد و باعث میشد خیلی وقتها یک حس خودسرزنشی بهم دست بده و به جای اینکه این عادتم روترک کنم که غیبت نکنم انگار بیشتر یک فضاهایی فراهم میشد که غیبت کنم،بخاطرهمین سعی کردم که حس کمالگرایی و مقایسه کردن رو هم کمترکنم و مثلا اگه یک روز پشت سر چندینو چند نفر غیبت میکردم،الان رسیده به هفته ای یک نفر،یا ماهی دونفر….
که همون هم میفهمم چقدر روی پایین اوردن مدار وفرکانسم تأثیر داره و منو از این آگاهی ها دورمیکنه و خودبخود همون روزی که غیبت میکنم منو از کارکردن روی خودم متوقف میکنه
راستی جاداره ازشمااستاد عزیز بابت این دوره ی بی نظیر تشکر و قدرددانی کنم،اونقدر اگاهی های این چهارجلسه زیاد بود که هنوز تو جلسه ی اول و دومش موندم و نزدیک به نصف دفتر نکته برداری کردم و هنوز تمرینات رو نرسیدم انجام بدم
بااینکه تودوره دارید اصل رو تکرارمیکنید و از یک زاویه ی دیگه دوباره داره بررسی میشه ولی انگار که این اگاهیا یجوره دیگه برقلبوجان آدم میشینه و اصلا او آرامشی که وجودم رو چندین روز فراگرفته باهیچ چیزدیگه ای دوست ندارم عوض کنم
البته که دیروز یک کمی نتونستم مومنتوم منفی رو درذهنم کنترل کنم و باخواب وحشتناکی که دیشب دیدم یک هشدار بسیار جدیی برای من بود که نخوام بیش ازحد نسبت به یک موضوع ناخواسته واکنش نشون بدم و ازهرچیزی که دوست ندارم تجریه کنم حتی در ذهنم هم نخوام بااون موضوع کلنجاربرم
چون فهمیدم حتی کلنجار رفتن باخودمون هم چنان فرکانسهای منفی ایجادمیکنه،مخصوصا اگر دررابطه بایک نفر باشه،دقیقا به یک شرایطی هدایت میشیم که ازجنس همون رفتارهای ناپسند اون فرد بیشتروبیشتر جذب میکنیم و همین باعث دلخوری و ناراحتی بیشتر ما خواهد شد و بیشتر باعث ایجاد مقاومتهای فرکانسی نسبت به ما واون طرف مقابل خواهد شد….
در اول این دوره اولین تعهدی که به خودم دادم این بود که به نزدیکترین فرد درزندگیم درباره ی این دوره صحبت نکنم و تازمانی که نتیجه نگرفتم و ازخودم یک خانم توحیدی و سرشارازآرامش نساختم یک کلام دراین باره ی این دوره هیچ صحبتی نکنم
چون وقتی نزدیکانم متوجه شدند که من در دوره ی دوازده قدم شرکت کردم،خیلی موردسرزنش قرارگرفتم و اگه یجاهای خوب عمل نمیکردم میخواستن که منو سرزنش کنند و بگن که فقط پولتو هدر دادی و هیچ تغییری نکردی
البته که باچکاپهای فرکانسیی که خودم انجام دادم،واقعا ازیک خانم واکنش گرا و فاجعه رسیدم به یک نقطه ای که درحد کارکردن روی خودم راضی هستم و اصلا دیگه مثل قبل نسبت به خیلی موضوعات واکنش بدی نشون نمیدم و خیلی آرومتر شدم،خیلی وابستگی هام کمترشده،خیلی بیشتر باخودم درصلح شدم،خیلی بیشتر دوست دارم تواین مسیربرای تقویت باورهام هزینه کنم چون واقعا ارزشش رو داره که آدم جوری زندگی کنه که سعادت درهمین دنیارو تجربه کنه و صرفا فقط پول توزندگی مهم نیست،و اگه پول باشه ولی شخصیت آدم درست نباشه اون پولوثروت به آدم نمیچسبه و اصلا لذتبخش نیست زندگی پراز وابستگی اما پرازپولونعمت
زندگی لذتبخش نیست که آدم واکنش گراو پرتوقع باشه درصورتی که پول هم داشته باشه…
زندگی لذتبخش نیست که آدم پول داشته باشه ولی نتونه باهمسروفرزندش خوب رفتارکنه
خیلی خوشحالم که همزمان دارم بادوره ی دوازده قدم این دوره ی آنلاین رو پیش میبرم،و یک حس پرازآرامش تواین دوسه روزی که دوره رو تهیه کردم وجودم رو فراگرفته،درحدی که اصلا انگار تو یک دنیای کاملا متفاوت از اطرافیانم دارم زندگی میکنم
من بیشتر میخواستم دوره ی دوازده قدم رو کارکنم اما میبینم که اتفاقا خیلی هم داره این دوره بهم کمک میکنه تا درک بهتری از جلسات باهمدیگه داشته باشم،و یک انقلابی در ذهنم ایجادشده که واقعا دوست دارم ساعتها بنویسم و تعقل کنم و تفکرکنم و ببینم ایراد کارم چیه که هنوز تو یک شرایطی درزندگیم هستم که تحمل کردن خیلی ازافراد برام غیرقابل تحمله و بیش ازحد ذهنم کاری میکنه که به نکات منفی شرایطم و افراد توجه کنه…
ان شالله بتونم تواین دوره ی ارزشمند با تفکر و تعقل بهتری عمل کنم چون واقعا مباحث سنگینه و عمل کردن به تمرینات یک تعهد فولادین ویک ایمان راسخ نیازداره….
برای تک تک دوستان دراین دوره ی بی نظیر آرزوی خوشبختی و سعادت دارم…
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب استاد ودوستان عزیزم
این فایل ب موقه بود ک من دوباره بیام توی مسیر درست
دوسه روزه ک احساس کردم احساس خوبی ندارم
و انگار یکی همش در گوشم احساس بی لیاقتی ب من میداد
از جاییکه من تازه کسب وکارمو جدی شروع کردم یک محصول تولید کردم و خداروشکر نشانه های مشتری امد وچندتا فروش داشتم
سریع بدو افتادم توی عجله احساس،کردم خیلی روند کند هست
البته محصول جدیدتری تولید نکردم وتوی همون روند دارم حرکت میکنم
اما همش میبینم بقیه کارگاه دارن ومن ندارم احساسم بد میشه ک این از مقایسه میات
.کلا احساس مقایسه با احساس قربانی شدن ترکیب شد باهم و خیلی منو بهم ریخت
و خیلی واضح رفتار واخلاقم با عزیزانم تغییر کرد
واین نشون دهنده ی اینکه در مسیر غلط قرار گرفتم و برای اونا سوال شده بود ک من چرا اینطور شدم
و نشستم حرف زدیم منو همسرم ک هرکاری میکنم میخام مکانی برای کارم ردیف کنم تو میگی نه عجله نکن چقد باید صبر کنم اون چندتا دلیل اورد ک بنظرمن منطقی نبود و من چندتا دلیل اوردم ک اون گف تو خیلی سخت گرفتی این موضوع رو
و توی این سه چهار روز اخیر دوسه نفر بهم گفتن تو عجولی و بهم گفتن خیلی سخت گرفتی بقیه هم فرکانس منو دریافت کردن ک این احساسات رو دارم ک دیشب همسرم بهم ی چیز جالبی گف دوتا مثال متفاوت خرازی زدیم
یکی صبروتکامل طی کرد الان پرفروش ترین خرازی محل ما شده
دیگری صبرنکرد یکماهه جمع کرد وگف فایده نداره
دیشب همسرم گف تو تکاملت توی پس انداز تا مقداری ک خاستی طی کردی الان تو این پول باید بزنی ب کسب وکارت چون وسایل مورد نیازت باید خریداری بشه اول واخر چیزی نیس ک بگذری ازش
گفتم نه استاد گفته پولت خرج نکن گفت بله خرج نکن منظورش ولخرجی بوده ک یاد بگیری جمع کنی ن الان ک جمع کردی و باید وسیله مورد نیازتو بخری میگی نباید خرجشون کنم
و هی ب تعویق بندازی کارتو و احساس بدی بهت دست بده و بگی کی ب خاسته ام برسم و
مثال زد
یک شخصی ک اسنپ میخات کارکنه باید ماشین بخره دیگه گواهینامه ب تنهایی کاری براش نمیکنه !!!
اگه ماشین رو خرید بعد میشه گف راننده اسنپ هستش
بعد شروع میکنه کار کردن و پس انداز هرچیزی ک گیرش اومد پس انداز میکنه
الان تصمیم گرفتم یک قالی دارم گذاشتم کنار اونو بدم قالیشویی کل اتاق رو جمع وجور کنم
وسیله مورد نیازم ک ب لطف خدا پولش جمع شده بخرم و خیالم ازین بابت راحت بشه ک این خاسته ام تیک خورده چون خیلی منتظرش بودم ک عید 1404 این اتفاق افتاده باشه اتاق رو تبدیل ب کارگاه میکنم قالی رو پهن میکنم تخت خواب هارو جمع میکنم یک میز با وسایلم میچینم روی میز یک جعبه واسه ابزارهام میخرم و همونجا کارمو با توکل ب خدای مهربان سال جدید طی میکنم
وسال جدید هم
ک سال موفقیت توی کسب وکارم و درامد وثروت گذاشتم
.هرگز نباید تکامل رو فراموش کنم ک من ازیک محصول شروع کردم الان شدن سه محصول من تااینجا تکاملی اومدم واسه افزایش مهارتم
بازهم مهارتم ومشتریهام هربار بهترازقبل میشن باید اجازه بدم بابت هر مهارت جدیدم هر مشتری جدیدم شکرگذاری کنم از خداوند مهربان همینجوری روندرو برم ارام ارام
عجله ومقایسه نکنم ک میدونم اینا هست باید جلوی وسوسه ها رو بگیرم
خدایا هزاران مرتبه شکر ک ب هر بهانه ای منو میاری اینجا ک راه رو از چاه بفهمم
سپاسگذارم استاد جان ک توی تمام دوره هاتون درمورد تکامل صحبت کردید
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
دمتون گرم با اینکه درگیر دوره هم جهت با جریان خداوند هستید یک فایل با ارزش رو ضبط کردید و به من و خیلی از عزیزان هدیه دادید و چقدر نکات مهمی رو گفتید
این روش که استاد گفتن کاری که انجام میدیم باید در سطح خودمون یا یک پله بالاتر باشه وسختیش اونقدری نباشه که شکست بخوریم یا اونقدر آسون نباشه که فکر کنیم خیلی بازیمون خوبه بهش قانون گلدیلاکس میگن و جالبه این آگاهی رو من از دیدگاهای مختلف زیاد خوندم و دیدم
شما هم خیلی کامل توضیح دادید و این موضوع نشون میده چقدر این گفته ها اصیل و واقعی هستن و کار میکنن
در رابطه با سوال اول
من جاهایی بوده که تکاملم رو طی کردم و به خوبی تونستم مسیری که باید رو راحت برم برای مثال در بحث کنترل ذهن تکامل هامو خوب طی کردم و نسبت به گذشته پیشرفت خوبی داشتم یا تو بحث استفاده از هوش مصنوعی برای کسب و کارم یا عمل به الهامات یا اون بحث توحید و یادآوری اینکه هرآنچه دارم از آن خداست حتی وقتی از هوش مصنوعی استفاده میکنم میدونم ایده استفاده ازش و….هم از آن خداست
نمیگم عالی هستم ولی تکاملم رو منطقی طی کردم و لذت بردم و راه همچنان ادامه داره
در رابطه با سوال دوم
من کلا به خاطر تجربه زندگیم یاد گرفتم آهسته و مستمر بدون عجله باید جلو برم،یعنی قدم های کوچک و پیوسته که تکامل رو طی کنم و طبق قانون تصاعد توی مسیر سرعتم بیشتر و بیشتر بشه
تو بحث روابط عجله نداشتم و خب باعث شد خیلی هوش ارتباطیم قوی تر بشه در حدی که به قول دوستام تو ژنتیکت تغییر کرده نسبت به گذشته
یعنی حرص نخوردم و عجله نکردم اما قدم هامو برداشتم تا بیشتر یاد بگیرم
سوال سوم
به خاطر عجله و طی نکردن تکامل شنا کردن رو نتونستم یاد بگیرم و به ترسم از آب کامل غلبه کنم و به قول استاد احساس کردم اینکار داره منو تحقیر میکنه و کلا شنا کردنو گذاشتم کنار(صد البته برنامه دارم برم تو دلش)
سوال چهارم
من این آگاهی رو میدونستم اما از اونجایی که استاد هم توضیحش داد خیلی مطمئن تر شدم نسبت بهش و میخوام برم سراغ کارهایی که ناتموم گذاشتم و به پایان برسونمشون
یکیش بحث تندخوانی و نوت برداری اصولیه که هم بدرد کارم میخوره هم فایل گوش کردن و نوشتن
و مهارت های دیگه
یکیش بحث کنترل بیشتر ذهن و عجله نکردن و ریلکس بودن توی مسیر و تمرکز بر لذت و استفاده از قانون
سعی میکنم اینکارارو انجام بدم استاد و اگر به تضاد خوردم درس رو بگیرم و به مسیر برگردم و قوی تر ادامه بدم
امیدوارم روزی برسه رودررو بشینیم و حضوری صحبت کنیم راجب این موضوعات و همونجا ازتون یه تشکر درست و حسابی کنم و قول میدم اگر به جایی رسیدم که بتونم حتی سمینار برگذار کنم یا معروف بشم حتما اسم شما رو به عنوان استادم با افتخار بیارم
دمتون خیلی خیلی گرم سلامت و موفق باشید
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد عباس منش عزیز وسرکار خانم شایسته و همه دوستان عزیز
سپاس خداوندی هستم که من را با شخصی به اسم عبس منشآشنا نمود ومن را به این مسیرزیبا هدایت کرد
در خصوص مطالب این فایل باید بگوییم که یک مثالی که به ذهنم آمده و باید آن را در اینجا ذکر کنم این هست که من خودم برنامه نویس هستم اگر بخواهم یک تکنولوژی یازبان برنامه نویسی جدید را یاد بگیرم نمی توانم اول از همه بپرم آخر کتاب و انتظار این را داشته باشم که من باید همه چیز را بلدباشم باید تکامل را رعایت کرد اول کتاب بیام مطالب فصل 1 اون کتاب را بخونم تمرین کنم کار کنم و بعد که اون فصل را بخوبی یاد گرفتم اون موقع برم سراغ فصل 2در این فصل هم باز باید مطالب رابخوبی یاد بگیری و اگر موردی هم بود مجددا برگردم به فصل 1 و باز اون مطالب را دوره کنم تا مطالب فصل 2 برات به خوبی جا افتاد بعد برم سراغ مطالب فصل بعد و همین روند را باید رعایت کرد تا اخرین فصل بطوری که باید اون زبان را بخوبی یاد بگیری مورد دیگری که دریک سال اخیر برای خودم اتفاق افتاد من دارم روی چند زبانگی یک سایت کار میکنم بارها و بارها این کار را انجام میدادم ولی جوابی که میگرفتم اشتباه بود تا اینکه خداوند منوهدایت کرد و یک بار به یک روش خاص پیش رفتم و تا الان با اینکه مشکلاتی هم بوده در حین کار خدا را شکر اون مشکلات را رفع کردم از دیدگاه من یکی از مهمترین کارهای که مردم و کلیه عموم مردم قانون تکامل را رعایت نمیکنن زندگی ماشینی امروزی هست چون هر چیزی را خیلی زود به دست میارن تصور این را دارن که باید برای هر کاری این صادق باشه که این تصور یک اشتباه کاملا فاهش هست ما باید سعی کنیم امروز از دیروز بهتر بشیم در تخصص خودمان و هر روز روی این تخصص خودم باید مطالب بیشتری را یاد بگیریم کتاب بخونیم وهر روز بهتر و بهتر بشیم تمرین کنیم وبه قول استاد جهان لاجرمهست اون موقع به ما پاداشها را بدهد
به امید دیدار مجدد
به نام خدا سلام استادجان
کلا این فایل که واسه من ضبط شده. سپاسگزارم ازتون
دوروزه. که دوره هم جهت با جریان خداوند رو خریداری کردم و الان هنوز جلسه اولشم.
حالا این بماند که هی ذهنم میگه برو جلسه بعدی بعدی
ولی من مقاومت میکنم
ولی میخوام راجب یه چیز دیگه بگم که خیلی بیشتر اذیتم کرده.
من ازوقتی که مفهوم مومنتوم رو متوجه شدم سعی کردم خیلی خوب ازش استفاده کنم خیلیم توروز اول موفق بودم ولی دچار کمال گرایی شدم.
ی اتفاق خیلیی ریز افتاد که من نتونستم ذهنمو کنترل کنم
و من توقع داشتم که پرفکت باشم
ولی نشد
یهو گفتم ببین خدایا مومنتوم متوقف. شد
من وارد مومنتوم منفی شدم
خدایااا
این چه وضعیه کلی گریه و….
باورتون میشه الان خندم میگیره
که من
داشتم به خودم احساس بد میدادم که چرا
حسم بد شده و هی بیشتر و بیشتر حالم داشت بد میشد
فقط و فقط بخاطر اینکه
میخواستم پرفکت باشم
منی که کلا به ادم زود جوش و حساس معروفم و زود از کوره در میرم
توقع داشتم ی روزه دیگه بشم
خداوندگار ارامش و خونسری و علی بی غم بودن به قول شما
وخب معلوم بود که قانون تکاملم اجازه نمیداد
به همین دلیل ناامید شدم امروز همش میگفتم ببین تو نمیتونی ذهنتو کنترل کنی.
ببین حساسی
بببین غر میزنی
و……..
چرا؟ چون توقع داشتم هیییییچوقت دیگه حالم بد نشه
هییییچوقت دیگه احساسم منفی نشه
و به ی ذره بهتر شدنم قانع نبودم
دلم میخواست همشششش در بالاترین حالت سپاسگزاری و نزدیکی به خدا
باشم و فکر میکردم ی ایرادی دارم که نمیتونم اینطوری باشم.
چون از سخت شروع کردم
نیومدم ی ذره سعی کنم بهتر شم
هی ی ذره ی ذره
وخودمو باادمای خونسرد و اروم اطرافم که از بچگی اینطور بودن مقایسه نکنم
و این خودش باعث میشد خیلیییی احساسم بد شه.
الان میفهمم داشتم الکی الکی سرخودم بلا میاوردم با رعایت نکردن تکامل
حس میکنم برداشتم اشتباه بوده و باید بارها و بارها
جلسات این دوره ی عالی گوش بدم
حتما اونموقع درک بهتری دارم
چون برام تبدیل شده به یه وسواس
فقط و فقططططط
به خاطر توقع بیجا از خودم.
که خواستم قانون تکامل که قانون ابدی و ازلی جهان هستش رو
دور بزنم
خداکمکم کنه.
که درک بهتری داشته باشم و در عمل بتونم
کم کم
اوضاع رو بهتر کنم
نه یهو توقع
پیامبری ازخودم داشته باشم
دوستون دارم استاد مرسی
من هنوز 17دقیقه اول رو گوش دادم برم بقیشو گوش بدم اگه نکته ای بود اضافه کنم
درپناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم
بعد از 7 تا 8 سال وقتش شد که اون ربات رو بیارید تا یک درس دیگه بهمون بگید درسهای شما همیشه برای من جدید همون درسهای قبلی رو با مثال های جدید میارید
شما میگید قانون بازی پینگ پنگ قانون بیزینس قانون روابط قانون خوشبختی یکی هستند هیچ فرقی نمیکنه برای ذهن
شما میگید افکار شما شرایط زندگی شما رو رقم میزنه بنابراین بیاید قانون و یک اصولی رو یاد بگیرید خیلی ساده است
چقدر خوب میشه که قوانین رو اصولی یاد بگیریم قانون اینه که از ساده ترین روش از ساده ترین توانایی و امکانات از ساده ترین ایده ها شروع کنیم چون ما باید یک مومنتوم مثبتی رو آغاز کنیم یک گوله برف ساده درست کنیم و با ادامه دادن اعتماد به نفس رو در خودمون ایجاد کنیم آروم آروم در این مسیر من نیاز دارم از خداوند هدایت بطلبم و در این مسیر عظله هدایت طلبیدن رو قوی کنم این نیروی هدایت عاشقانه میخواد به من کمک کنه این نیروی هدایتگر بینهایت آگاهه به امور به احساس من به افکار من این نیرو عجله تو کارش نیست مغز من نباید از تجربیات از دیده ها و شنیده ها از جامعه از خانواده پیروی کنه در حالی که باید از یک نیروی برتر پیروی کنه اگر میخواد نتیجه های فوق العاده رو تجربه کنه من نباید طبق رفتارهای دیگران که یک بیزینس رو درست میکنن بر اساس دیده ها و شنیده هاشون و لذتی هم نمیبرند و بعد از مدتی هم اعتماد به نفسشون از بین میره پیروی کنم
اعتماد به نفس من گره خورده به اینکه از ربم از نیروی هدایتگر هدایت بطلبم و با هر بار ایده ای که به من میگه و انجامش میدم تشخیص بدم که این یک هدایت و باید فارغ از اینکه نتیجه میده یا نمیده انجامش بدم که انصافا هر هدایتی که میاد و من انجامش میدم نتیجه هم میده
من نیاز دارم هربار سپاسگزاری کنم از اینکه هدایت اومد و من ایده رو انجام دادم وبه ذهنم بگم ببین این هدایت این پیشرفت رو آورد این راحتی رو آورد این پول رو آورد این سلامتی رو آورد این روابط رو بهبود داد این آسونی رو آورد
من نیاز دارم که خودمو تحسین کنم که هربار به ایده های الهامی عمل کردم و از اینکه دارم این اصول راو در خودم ایجاد میکنم لذت ببرم
به دنبال ایده های عجیب و غریب و خاص و دهن پر کن نباشم ایده های من آنقدر ساده و آنقدر راحت که با امکانات همون لحظه قابل اجراست
من باید این اتصالات بین هدایت طلبیدن و انجام ایده ها رو بهبود بدم و هربار سپاسگزاری کنم و تکامل خودش منو میبره به ایده های یک مرحله بالاتر نیاز نیست من عجله کنم چرا که تو مقصد خبری نیست همش همین مسیر هدایت طلبیدن پیروی از هدایت عمل به هدایت سپاسگزاری احساس خوب و باز هدایت طلبیدن این نیروی هدایتگر بینهایت باهوشه چرا که همون ربات ها رو خودش خلق کرده پس یکی از ویژگیهای خداوند این نیروی هدایتگر هر لحظه داره آپدیت میکنه خودشو و من هم از این نیروی هوش برتر پیروی کنم
من در این مسیر نباید نتایجم رو بادیگران مقایسه کنم نباید خودم رو سرزنش کنم و ایده ها و تواناییهام رو دست کم بگیرم نباید بدو بدو کنم
من واقعا از این تفکر از این مسیر دوست دارم لذت ببرم
“”تکنولوژی همون نیروی هدایت همون ثروت و نعمت ها اومدن تا مارو خوشبخت کنن تا زندگیمون راحت بشه””
سپاسگزارم استاد عزیزم
سلام بر استاد عزیزم و مریم جان که گرچه در فایل بصورت فیزیکی حضور ندارد ولی با نوشتههای زیبایش حضورش را در فایل نشان میدهد.
سلام به همه دوستان هم فرکانسی ام
من 14 سال در بیزینسی کار کردم و پیشرفتهای خوبی هم در آن داشتم تا اینکه بجایی رسیدم که درآمد نه تنها متوقف شد و بلکه روز به روز کمتر میشد. یه مدتی میشد با وجودی که روی خودم کار میکردم و هدایتهای الهی را در بیزینس انجام میدادم ولی تغییر چندانی در درآمد اتفاق نمیافتاد تا اینکه حس کردم نکنه باید تغییر شغل بدم.بخصوص که چون شغل من در محیط درمانی بود و هر روز با افراد زیادی که در فرکانس بیماری و مشکلات زیاد بودند در ارتباط بودم. مدتی که گذشت یکروز که احساس بسیار خوبی داشتم و در حال پیاده روی و سپاسگزاری بودم از خدا خواستم به من بگه در این شغل بمونم یا عوض کنم و جالبه در جا گفت باید عوض کنی. با وجودی که نمیدونستم بعد از اون باید چکاری رو شروع کنم ولی انقدر هدایت قوی بود که درجا تصمیم گرفتم شغلم رو عوض کنم. برای شروع باید به بیماران و پرسنل اعلام میکردم که دیگه کلینیکی وجود نداره ، خیلی سخت بود ولی انجامش دادم چون به قول استاد این هدایت فقط نیاز به یک شجاعت داشت . هر روز باید به این سوال جواب میدادم که بعد از این میخوای چکار کنی و جواب من فقط یک جمله بود، نمیدونم . فعلا فقط گفته جمع کن و ظرف یک ماه کلینیکی که با عشق و با تجربه 14 ساله ساخته بودم رو جمع کردم.
روی خودم کار میکردم و نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته تا اینکه فقط یک ماه بعد به شغل جدیدی هدایت شدم. شغلی که تا اون روز نفهمیده بودم دوسش دارم و خیلی زود واردش شدم و اتفاقات خوب پشت سر هم رقم خورد.
الان بعد از گذشت شش ماه میخوام یک نیچ مشخص در شغل جدیدم ایجاد کنم و چند روزه از خدا هدایت میخوام که این کار درسته یا نه و بهم بگو چجوری و از کجا شروع کنم . امروز صبح فکرم درگیر این بود که آیا باید با توکل به خدا فقط شروع کنم یا قبلش بازم آموزش ببینم و بعد شروع کنم؟
در ذهنم مدام این سوالات میومد که آیا فقط خدایم برای شروع کار جدید کافیه یا باید آموزش هم ببینم؟
نکنه دارم شرک میورزم ؟ نکنه هنوز توحید در وجودم انقدر پررنگ نیست که میخوام دست به دامن آموزش بشم؟ و همین افکار باعث شد بگم خدایا تو هدایت کن واقعاً نمیدونم این چیزایی که در ذهنم میگذره هدایته یا شیطانه؟ نمیفهمم کدوم شرکه کدوم توحید؟
تا اینکه مثل همیشه جواب داد گفت برو به سایت و نشانه روزتو ببین.
وارد سایت که شدم دیدم استاد فایل جدید گذاشتن و خدا گفت همینو ببین.
استاد شما جواب تمام سوالات مو در این فایل دادید و من چقدر خوشبختم که با شما و با مسیر توحید واقعی آشنا شدم.
چقدر خوشبختم که فهمیدم اون مذهبی که از بچگی به ما گفتن، توحید نیست ، خدای واقعی نیست ، اسلام واقعی نیست . اسلام یعنی تسلیم ولی تسلیم چیه توکل چیه ؟
اوووه خدای من هنوز باید یاد بگیرم ، یاد بگیرم توحید ، تسلیم و توکل واقعاً چیه و چجوری باید زندگیشون کرد ؟
من زیاد اهل کامنت نوشتن نیستم ولی بعد از دیدن این فایل زیبا و پر از آگاهی این جملات به ذهنم اومد و گفت بنویس .
استاد بازم ازتون ممنونم و براتون آرزوی سلامتی و خوشبختی هر روز بیشتر از قبل میکنم.