درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1 - صفحه 36

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی قادری چاشمی گفته:
    مدت عضویت: 2047 روز

    بسم لله الرحمن الرحیم

    با نام و یاد خداوند زیبایی ها سلام‌ و درود بنده را پذیرا باشید.

    احسنت و آفرین به این فایل فوق العاده زیبا

    از صحنه ها و تصاویر زیبا تا سخنان و درس های عمیق و تاثیرگذار

    واقعا که خوشبختی یعنی در لحظه بودن و لذت بردن از چیزهای کوچک و بدیهی زندگی

    چند روز هست که از نعمات بدیهی زندگی بیشتر و عمیقتر لذت می برم،

    که یکی از بزرگترین آنها که در عین حال بدیهی ترین آنها هم هست، افراد و نزدیکان هستند

    این روزها خیلی بهتر از وجود مادر و خواهر زاده کوچکم لذت می برم، منظور اینکه با این دو نفر بیشتر حال خوبی را تجربه کردم و آگاهانه از وجودشان سپاسگزار خداوند هستم.

    خیلی شنیدن این سخنان ارزشمند احساس خوب و امید را به بنده داد، گویی باید آنها می شنیدم،

    اول که دیدن چنین الگویی دوباره به یادم آورد که بیشتر خودم را لایق تجربه چنین رابطه ای بدانم، دوم اینکه به لطف و رحمت و رزاقیت و وهابیت خداوند بیشتر ایمان بیاورم، چرا کمبود و نارسایی ها را باور کنم؟؟!

    چند روز پیش این کد بسیار مخفی را در ظاهر فکری نامحسوس در رابطه زندگی و آینده و اینکه همیشه که نمی شود همه چیز خوش و خرم باشد را در ذهن شناسایی کردم، و یک آن به خودم گفتم که؛ چراکه نه؟؟؟!

    خدا که رازق و وهابه و اصلا نیازی به زجر کشیدنم نداره، پس چرا برای خودم زجر مقدر کنم با این افکارم!؟

    اتفاقا خیلی راحت و زود درسهایی رو که باید یاد بگیرم خدا بهم یاد میده و من لول آپ میشم،

    بارها باید به خودم یادآوری کنم که؛ تنها مانع تو برای دریافت ثروت و نعمت و خوشبختی خودتی، افکارته، فکر میکنی که نمی تونی، در حالی که به محض تغییر این فکر پاسخش را خواهی دید.

    همه اینها تسهیل در فرآیند کنترل ذهن هست که بنده باید در اون بهتر و بهتر و بهتر بشم،

    استاد و خانم شایسته عزیز خیلی ممنونم بابت این توضیح عملی عالی در مورد موضوع لاخوف علیهم و لا هم یحزنون که چقدر بهتر اهمیت و در عین حال سادگیش رو فهمیدم. الهی که بهترین دنیا و آخرت نصیبتون باشه.

    ممنون

    ممنون

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 919 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم عباس منش گرامی و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیزم در این مسیر پر از خیر و برکت

    این فایل نشانه امروز من است

    این فایل چقدر آموزنده است و پر از نکته های بسیار عالی است

    این جمله شما استاد عزیزم چقدر حالم را بهتر می سازد امروز

    کنترل ذهن یعنی کنترل زندگی

    با شنیدن این جمله فقط تحسین تون کردم

    چقدر خوب دارید قانون را درک کرده و در زندگی تان عملی می سازید

    و این عملی ساختن قانون در زندگی این چنین نتایج فوق العاده عالی را بوجود آورده است

    چقدر خوب دارید آگاهانه زندگی می کنید و از بودن در کنار همدیگر لذت می برید

    و تجریبات خوب و فوق العاده عالی را دارید

    وقتی استاد می گفتید که نگاه کنید در زندگی تان که چی چیز های و چی بازی های ساده دارید در زندگی تان که حال تان را خوب سازد و از بازی کردن لذت ببرید و در کنار همدیگر شادمان باشید

    وقتی این صحبت ها و مثال های ارزشمند را می شنیدم بیشتر به زندگی خودم نگاه می کنم که من چگونه رفتار می کنم

    من چقدر دنبال بازی های ساده تری در زندگیم هستم که حالم را خوب سازد و برایم درس داشته باشد

    و این آموزش ها مرا به نکته مهمی رساند که من غافل بودم

    من هیچ وقت در زندگیم تلاش نکردم که یک همچین چیز های را داشته باشیم که بتواند تغیراتی بهتری را در زندگی مان بوجود آورد

    به یاد دارم در زمان کودکی وقتی که در دهات زندگی می کردیم از طرف شب تو خونه یکسری بازی ها را داشتیم و جالب اینکه این بازی ها چقدر احساس صمیمیت محبت و باهم بودن ایجاد می کرد

    چقدر خوب می توانستیم لحظاتی را بیشتر در کنار هم باشیم و خوشحال باشیم

    هر چقدر که بزرگتر شدیم این چنین شادی ها و خوشحالی ها را کمتر کردیم

    دیگر آن ذوق و شوق را نداشتیم

    دیگر این گونه بازی ها ما را خوشحال نمی کرد

    دیگر از بودن در کنار اعضای فامیل لذت نمی بردیم

    دیگر بودن یا نبودن مان خلی فرق نداشت

    حتی به یاد دارم موقع که من در شهر بودم برای تحصیلات و بعد از مدت های که می رفتم خونه برای دیدن فامل هم آن ذوق و شوق و خوشحالی را نداشتیم

    شب زود تر شام می خوردیم و در اتاق دیگری مصروف می شدیم

    همه چیز را به نحوی برای خودمان سخت می کردیم

    من وقتی به زندگی خودم نگاه می کنم من در زندگی مشترک مان هم هیچ چیزی را برای اینکه بتواند لحظه‌ای ما را خوشحال سازد دنبالش نبودیم

    فقط دوست داشتیم زمانیکه بیکار هسیم تلویزیون نگاه کنیم

    حتی بعضی موقع هم دیگر را می گویم که ساکت باش من فیلم نگاه کنم

    اینکه زمانی را اختصاص دهیم با شریک زندگی مان روی یک موضوع دو کلام حرف بزنیم

    همین جور کار ها باعث می شود از حرف همدیگر سریع ناراحت شویم و توانایی شیندن حرف طرف مقابل مان را نداشته باشیم

    و با یک حرف خلی معمولی از همدیگر دلگیر شویم و ناراحتی ها و کینه گرفتن ها شروع می شود

    حالا که نگاه می کنم من هیچ وقت چنین چیزی در ذهنم نداشتم که یک لحظه فضای خنده و شادی را در زندگی مان بوجود آوریم

    از هم دیگر دلگیر می شویم ولی اگر کسی را یافتیم دنبال درد و دل کردن می شویم

    در زمان آن مریضی فراگیر دیدیم چقدر زندگی ها پر تشنج شده بود

    چون قبل از آن همه به نحوی بیرون بودند و از طرف شب چند ساعتی پیش هم بودند

    اما با آن شرایط وقتی توی خونه بودیم زندگی برای خلی ها سخت و شکننده شده بود

    حالا تازه دارم با شنیدن این آگاهی ها متوجه می شوم که چقدر از زندگی مان و عمر مان به بطالت سپری شد

    بازهم جای شکر دارد می توانیم با عمل کردن به این آگاهی ها زندگی مان را زیباتر و جذاب تر سازیم

    حد اقل از این به بعدش را خوب زندگی کنیم

    در زمان حال زندگی کنیم

    حسرت گذشته را نخورم و نگران آینده نباشم

    همین لحظه را در یابم و از همین لحظاتی عمرم لذت ببرم آینده خودش می آید

    استاد عزیزم درک این فایل زمان بیشتر می خواهد و باید چندین بار گوش دهم تا بهتر درک کنم

    و جالب اینکه با شروع پروژه مهاجرت به مدار بالاتر درک ام از فایل ها خلی خوب شده است

    چون حالا به نحوی کنترل ذهن بهتری دارم

    و این کنترل ذهن چی نعمتی بزرگی بوده من بی خبر بودم البته جدی نمی گرفتم

    وقتی با شروع این پروژه این موضوع کنترل ذهن را جدی گرفتم در های از خیر و خوشی را در زندگیم برایم گشوده است

    خلی حالم خوب است و شاکر خداوند بزرگ هستم

    از شما استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان ممنون و متشکرم بابت این همه آموزش های بیسار عالی و تاثیرگذار

    از دوستان عزیزم ممنونم که با کامنت های زیبای تان این احساس خوب را بیشتر می سازید

    خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جویم

    خدایا صد هزار بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    توحید علی جانی گفته:
    مدت عضویت: 3308 روز

    درسهای زندگی از یک بازی

    سلام و عرض ادب و احترام فراوان خدمت خانواده عزیزم

    من فایل رو ندیده م

    فقط متن بالای فایل رو خوندم.

    و چقدر این هدایتهای خداوند عالیه.

    من دیروز تمرین جلسه 2 دوره ی ارزشمند عزت نفس رو انجام دادم و امروز باز هم متنی با هموون مضمون جلسه 2 دوره ی عزت نفس مساله لیاقت و احساس قربانی شدن.

    و اومدم باز هم تمرین این جلسه، که نشانه خداست برای هدایت و رشد بیشترم رو انجام بدم.

    در مورد مسائل مالی من همین مساله رو الان که نه، چندین و چند ساله دارم والان که به این قضیه با نگاه عباسمنشی نگاه میکنم، میبینم آرررررررررره، استاد عباسمنش درست میگن.

    من سه ماهه که توو تبریز یه دفتر کار و فروشگاه باز کردم.

    اونم توفیق اجباری بود و خیلی هم راضی ام ولی اوایل مشتری نداشتم.

    توو فروشگاه که از صبح مینشستم، شروع میکردم به کار کردن روی آگاهی های فایلهای عباسمنش و بعد از یه مدت نتایج اومدن.

    همسایه ام که ابزار فروش هستند باچندین و چند سال سابقه کار فروش، یک بیستم من نمیتونست جنس بفروشه و البته سود مناسب.

    4، 5 روز این جوری عالی پیش رفت، بعدش من علیرغم کار کردن روی خودم، (چون روو بحث لیاقت و بحث قربانی شرایط و اتفاقات بیرونی شدن، کار نمیکردم و چند روزه که به این فایلها هدایت شدم ) نتایج ضعیف و ضعیفتر میشد و الان چند روزه متوقف هستم و

    از دیروز عصر این قضیه رو فهمیدم.

    وبه لطف خدا الان یک فایل صوتی انگیزشی برای خودم درست کردم و میخوام ویرایشش کنم و با یه موسیقی زمینه همراهش کنم، و هر روز گوش کنم.

    و چقدر نوشتن، حال آدمو خوب میکنه

    همین الان که داشتم این متن رو مینوشتم یه مشتری اومد، درسته خریدش نهایی نشد ولی نشون میده که قانون جواب میده.

    بحث داشتن و ساختن احساسِ لیاقت در دریافت نعمتهای خداوند خیلی مهمه، یعنی میتونیم با اصلاح و بهبود تک تک باورهامون، به صورت تکاملی دروازه ی ورود نعمتها به زندگیمون رو باز و باز و بازتر کنیم و اینجوری به صورت تکاملی هر روز نعمتهای بیشتری وارد زندگیمون میشن.

    نوشتم دروازه،

    تصور کنیم که وجود ما، وجود متافیزیکی ما یه دروازه ای بزرگ با درهای بزرگ داره.

    درهای مختلف

    در بزرگ ورود نعمتها

    در کوچک ورود بلاها

    در بزرگ ورود آرامش

    در کوچک ورود استرس و احساس بد

    در بزرگ ورود ثروتها

    در کوچک ورود فقر

    و…

    این ما هستیم که با باورهای ذهنیمون هر کدوم از این درها را چقدر باز و چقدر محدود میکنیم.

    برای باز کردن بیشتر درهای نعمت و ثروت و آرامش و معنویت و زیباییها و خواسته ها باید مدام به خودم بگویم که من به خودی خود لایق دریافت نعمتهای آسان و فراوان خداوند هستم.

    من بی هیچ بهانه ای لایق زندگی در شرایط دلخواه م هستم و صد البته که در حوزه ی علایقم، همیشه تلاش و تمرین میکنم که رشد کنم و این هم باعث رشد بیشتر و بیشتر خودم و کسب و کارم و درونم میشود.

    من باید باز هم تمرینات؛ فراوانی مشتری نقد و سود ده را انجام دهم

    و مثل قبل به فروشگاههای بزرگ پر از مشتری نقد بروم و مدام آنها را تحسین کنم

    ودوباره

    احساس لیاقتم را بهبود بدهم و به عوض احساس قربانی شدن، احساس قهرمان بودن را در درونم پرورش دهم

    من بارها و بارها با منطق و دلایل منطقی احساس قهرمان بودن را در وجودم رشد دهم

    من قهرمان زندگی خودم هستم

    من قهرمان زندگی خانواده ام هستم.

    من لایق کسب ثروت آسان هستم

    من لایق داشتن کسب و کاری پر رونق هستم.

    و

    چقدر این نوشته پر از آگاهی هست، فارغ از اینکه توی فایل استاد چی گفتن.

    خود این متن میتونه دنیایی دیگر رو در وجودمون متولد کنه

    خدایا سپاسگزارم

    خیلی سپاسگزارم خیلی سپاسگزارم که قانون تو جواب میده

    خیییلی سپاسگزارم برای هدایت ما

    استاد عزیزم ازتون و از خانم شایسته عزیز بسیار متشکرم

    در پناه الله مهربان شاد و سربلند و با عزت و پر نعمت باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 622 روز

    به نام خداوند جان افرین

    سلام به همه عزیزان

    حقا که شما دو عزیز، استاد هستید که این نکات رو از دل بازی پینگ پنگ دراوردین و این نشان از تسلط شما به قوانین و تطابق دادن همه زندگی با انهاست

    خداروشکر من زندگیم پر از ارامشه اما گاهی که ذهنم بهم ریخته فورا میبینم اتفاقات کوچک شروع به افتادن میکنه و همونجا سعی میکنم که از افتادن اتفاقات بعد با کنترل خودم جلوگیری کنم و به واقع احساس بد خیلی منو میترسونه چون کانسی کوئنس بد به دنبال داره . در وقع شده که مثلا کاری میپیچه یا با ارور در نصب ویندوز یا برنامه ای مواجه میشم سعی میکنم فعلا دست از کار بکشم و بعدا تلاش کنم که حالم خوب بشه. چون اون عمل در احساس بد نتایج بدتر و اشتباهات بیشتر و ناراحتی بیشتر به وجود می اورد

    و شده که در اتفاقی ذهنم رو خوب تونستم کنترل کنم و بلافاصله جهان به من جایزه داده و به خودم میگم جایزه خداونده

    و هی با خودم مرور میکنم

    مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها:

    من نوجوانی خیلی چیزها رو ساده بدست میاوردم خیلی و همه چی داشتم اما میگفتم بقیه ندارن و دلسوزی میکردم که ندارن یا چرا من اینقدر کارام راحته و همون احساس عدم لیاقت که داشتم به خدا که از اون به بعد با اون تفکرات مسیرم سخت شد و از چاله به چاه میوفتادم و ازم گرفته شد.

    ماشین و موتور داشتم و اصلا قدرش رو نمیدونستم و ازش خسته شده بودم و به راحتی از دستش دادم و الان که بی وسیله هستم میفهمم چقدر ناسپاس و بی لیاقتی کردم.

    مورد دوم:احساس قربانی شدن

    با دوستام که مینشستم از دولت و سیاست مینالیدم و میگفتم که ما بدبختیم که تو این کشوریم . یا اون که اون رابطه رو داره و من که نمیتونم . یا اینکه کار نیست و من بیکارم و همه اینا منو به افسردگی بیشتر و ناامیدی سوق میداد.

    یا میگفتم خوشبحال طرف اینقدر وضعش خوبه که پسرش عشق و حال میکنه ولی ما که هیچی و روز به روز با این افکار بی پول تر میشدم

    در واقع تا قبل شنایی با استاد و دوره عزت نفس و احساس لیاقت نمیدونستم چه تاثییر مخربی داره و الان سعی میکنم بیشتر به نعمت های خودم و حال خوبم توجه کنم و همینطور با یاد اوری تکامل و نتایج الانم بیشتر انگیزه بگیرم که روی بهبود خودم کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    درس هایی از بازی:

    *سعی کنیم از لحظه به لحظه ی زندگی خود تحت هر شرایطی لذت ببریم

    *هدف اصلی انجام هر کاری را لذت بردن نه برد و باخت قرار دهیم

    *قوانین را حین انجام هر کاری رعایت کنیم

    *خود و دیگران را در هر شرایطی تحسین کنیم

    *بازی کردن به ما کمک می کند رابطه ی عمیق تری با طرف مقابل برقرار و ایجاد کنیم

    *هر مهارتی قابل یادگیری است . فارغ از استعداد اگر برای تحقق اهدافمان عشق و انگیزه استمرار و تعهد قدم برداشتن و حرکت کردن داشته باشیم

    *یادگیری هر مهارتی اعتماد به نفس ما را برای تحقق سایر اهداف افزایش می دهد

    *در مسیر رشد و یادگیری با خود مهربان باشیم از خود توقع و انتظار بیش از حد نداشته باشیم بهبودهای کوچک اما مداوم و پیوسته را ببینیم تا سرخورده و نا امید نشویم

    *بازی کردن ذهن ما را برای حل مسائل خلاق تر خواهد کرد

    *می توانیم متوجه شویم هر فرکانسی چه پاسخ و نتیجه ای را در بر دارد و تاثیر ذهن بر نتایج را در همان لحظه متوجه شویم

    *کنترل ذهن و تمرکز بر نکات مثبت باعث می شود نتایج در لحظه به نفع ما تغییر کند

    *تمرکز بر نکات منفی و عدم کنترل ذهن باعث می شود نتایج در لحظه به ضرر ما تغییر کند

    *اگر بتوانیم ذهن خود را کنترل کنیم می توانیم زندگی خود را کنترل کنیم

    *اگر تمرکز خود را بر شکست هایمان قرار دهیم باعث می شود شکست های بیشتری را تجربه کنیم

    *اگر کنترل ذهن نداشته باشیم نمی توانیم از توانایی های خود بهره برداری کنیم

    *هنگام تحقق هر هدف تنها به قدم و حرکت بعدی فکر کنیم و تمرکز خود را از نتایج برداریم اینگونه می توانیم برنده ی بازی باشیم

    *به ظاهر نامناسب شرایط نگاه نکنیم سعی کنیم همواره بهترین خود را ارایه داده احساس خوب داشته باشیم و ذهن خود را کنترل کنیم تا نتایج به نفع ما تغییر کند

    *عجله کردن باعث می شود تمرکز ما از بین رفته و نتایج به ضرر ما حتی اگر امتیاز بسیار بیشتری داشته باشیم تمام شود

    *زمانی که انجام کاری به آسانی پیش می رود و ما احساس لیاقت و ارزشمندی نداشته باشیم اوضاع را برای خود سخت کرده و نعمت ها را از دست می دهیم

    *همواره انتظار داشته باشیم نتایج به نفع ما تمام شود

    *احساس عدم لیاقت در مورد هر هدف باعث می شود نتایج نامناسب و ناجالبی را تجربه کنیم

    *نسبت دادن عدم موفقیت به عوامل بیرونی باعث احساس قربانی شدن و گرفتن نتایج نامناسب می شود

    *احساس قربانی شدن در نهایت به احساس افسردگی ختم شده و باعث بازنده شدن و از دست دادن نتایج مثبت می شود در این لحظات باید بتوانیم ذهن خود را به خوبی کنترل کنیم

    *از قدرت کنترل ذهن در هر شرایطی به نفع خود استفاده کنیم

    *شور و شوق انگیزه داشتن و لذت بردن در هر لحظه از انجام کار مورد نظر فارغ از نتیجه ی آن باعث گرفتن نتایج عالی می شود

    *زمانی که احساس خوب داریم همه ی شرایط به نفع ما تمام می شود و آسان می شویم برای آسانی ها

    *در زمان حال نه گذشته و آینده زندگی کنیم اینگونه نه ترسی بر ماست و نه غمی: مومنان کسانی هستند که در لحظه زندگی می کنند

    * زمانی که در زمان حال زندگی می کنیم لاجرم اتفاقات خوب را تجربه می کنیم

    *از موضوعات ساده لذت ببریم تا احساس خوب و خوشبختی واقعی را تجربه کنیم

    *برای لذت بردن نیاز به گرفتن نتایج بزرگ نیست در هر لحظه می توانیم از زندگی خود لذت ببریم

    *تنها زمانی نعمت های بزرگ به ما داده می شود که بتوانیم از لحظه به لحظه ی زندگی خود لذت ببریم و سپاسگزار نعمت های خداوند باشیم

    *لذت بردن به جای حسرت حسادت احساس قربانی شدن گله و شکایت نتایج متفاوتی را برای ما رقم می زند

    *اگر سپاسگزار باشیم خداوند ظرف وجودی ما را برای دریافت نعمت های بیشتر بزرگتر می کند

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    لنا پارسا گفته:
    مدت عضویت: 300 روز

    سلام ودرود استاد گرامی و ملکه مهربانان بانو شایسته

    سالیان سال هست که این حس دروجود من ریشه دوانده و بی خبر از این مسئله به این روند عدم لیاقت ادامه میدادم ..از کودکی به ما گفته بودن دختر نباید بخنده ..خنده زیاد بده …و خیلی ازین حرفها ..و این شده بود یه باور..یادمه دبیرستان که بودم با دوستام که بیرون می‌رفتیم حسابی خوش می‌گذشت و حسابی می‌خندیم ولی ازترس اینکه گفته بودن به ما خنده بدهست و‌پشتش گریه هست یادمه برای اینکه پشتش اتفاق بد نیفته بادوستام یه باور ساخته بودیم که 7باربگیم پشت سر خنده خنده ..و7باربگیم پشت سر خنده خرما تااتفاق بد بعداز خنده و واقعا اتفاق بد نمی‌افتاد

    ولی امان از روزی که بعد خنده این جمله رو تکرار نمی‌کردیم حتما یه اتفاق بد پیش میومد

    بزرگترشدم و یک عشق رو تجربه کردم خیلی لحظات عالی و شادی رو با هم داشتیم که درخیال نمی‌گنجید ولی اونجا که باور غلط بعد خوشی یه ناخوشی هست لیاقت داشتن اون خوشی رو در خودم نمیدیدم و شروع کردم به بدخلقی و کارایی انجام دادن که احساس کنم خیلی خوش نگذره تا پشتش اتفاق بدی برام نیفته …

    بعدها که ازدواج کردیم و باوجودیکه از همه لحاظ عالی وزبانزد همه بودم خودم لایق همسرم نمیدونستم اونقدر این بی لیاقتی در من پررنگ شد که ازدواجم طی دوسال به بدترین شرایط ممکن تبدیل شد و به علت عشق من به قوانین هدایت شدم به سایت استاد

    و الان چه سبکبارم که کشف کردم این تضاد به وجود آمده تا من رشد و پیشرفت کنم و‌پی به اشتباهاتم ببرم ..قدم قدم با استاد تمام علت مشکلات و آسیبهای زندگیم برایم روشن شده پادرمسیر گذاشتم و با یاری خداوند و آموزه های استاد دارم خودمو کشف میکنم الان اول راه درمان هستم و خوشحالم که میتونم همونجور که بدترین شرایط را با احساس بی لیاقتی و باورهای غلطم رقم بزنم میتونم بهترین هارو هم برای خودم رقم بزنم به یاری الله

    به زودی از دستاوردهای خودم برای دوستان خواهم نوشت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    کوثر احسانی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    سلام به همه

    تجربه من از کنترل ذهن

    سال 95 من کنکور داشتم،سالی که همه با کتاب تست های گرون و قطور و مشاورهای گرون و استاد پروازی ها،و ازمون های قلم چی و گاج و…

    هرکی رو میدیدی حداقل کتاب تست داشت.

    من اون سال همش شاخه به شاخه می پریدم،چون توانایی کنترل ذهنمو نداشتم فقط لحظه ای ذهنم اروم نبود لحظه ای،همش ذهنم میگفت دیگران قبول میشن تو که کتاب نداری تو فلان رو نداری،تو الکی داری تلاش میکنی،ذهنم انگار خیابون شلوغ که جای سوزن انداختن نبود.

    من نتیجه ای که میخاستم رو نگرفتم.

    اما در همون سالها که من میخاستم کنکور بدم (سال 94)دوستم گفت یکی از دوستام که توی یه مدرسه دیگه س ازش خبر دارم که دندان فردوسی مشهد قبول شده،درحالی که از دی پیش دانشگاهی شروع کرده به خوندن،اینکه نزدیک عروسیش بوده و فقط کتاب های خودش رو با دقت شروع کرده به خوندن،اول عمومی ها و بعد تخصصی ها و زبان رو گذاشته اخر، دوبارم فقط خونده و دقیق خلاصه نویسی کرده (برام اورد من خلاصه هاشو دیدم)کتابهاشو دورش می چینده و می خونده.

    من اون زمان اصلا از ایشون الگو برنداشتم انقدر که ذهنم شلوغ بود.ببینید چقدر ایمان چقدر کنترل ذهن کرده که خودش رو بع اونجا رسونده،یعنی من هر روز خودمو با افرادی که مجهز بودند مقایسه میکردم،چقدر خوندمو بی ارزش می دونستم چقدر سخت گرفتم به خودم من میخوندم ولی میگفتم تو نمی فهمی تو حالیت نیس تو این کتابا رو نداری تو مگه تلاش میکنی تو فلان

    ولی چقدر ایمان و چقدر کنترل ذهن کرده و چقدر به سمت وعده های خداوند رفته،که خداوند کمکش میکنه،فقط اتکا کرده به خداوند و رحمتش ولی من وعده های شیطان رو قبول کردم.من خودم رو می خوردم اگر 7 صبح بیدار نمیشدم دیگه تا شب حالم بد بود،دیگه تو نمی تونی چون دیر بلند میشی و فلان.تو اون زمان حالم از خودم بهم میخورد.هیچ وقت یادم نمیره چقدر دنبال عوامل بیرونی بودم.یادمه یه هدایتی امد گفت برو تو سایت استاد ولی میگفتم استاد از کنکور سر درنمیاره.من علنا به خداوند یه روز گفتم تو مگه از کنکور میفهمی حتی از خدا هم کمک نمیخاستم‌.من مشرکم بودم و خودم، خودم رو می دیدم.و چقدر ضربه ها دیدم.

    بارها وبارها وقتی از اون دختر یادم میاد میگم فقط ایمانش به خداوند این نتیجه رو رقم زد.ایمان و اینکه خداوند کم و کاستی ها رو جبران میکنه.ببینید چقدر ایمان و کنترل ذهن شدیدی داشته هر وقت یادم میاد از ته دلم تحسینش میکنم.

    کنترل ذهن تو شرایط اسون خیلی راحته اما تو شرایط سخت خیلی کنترل ذهن میخاد خیلی زیاد.

    یادمه استاد میگفت من زمان بدهی هام خودم خودم رو انگیزه میدادم خودم خودم رو حالم رو خوب نگه میداشتم ولی انصافا کنترل ذهن کار سختیه اونم تو شرایط بدهی،بیکاری،زمان کم،پول نداشتن و.‌‌‌‌‌….

    امیدوارم که بتونیم همواره کنترل ذهن کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    محمدرضا شافعی گفته:
    مدت عضویت: 1537 روز

    سلام استاد عزیز

    دیروز هدایت شدم به این فایل چون در ادامه فایل های خانه تکانی ذهن بود و به یک درک خیلی خوب درباره خودم رسیدم که

    دوره احساس لیاقت خیلی بهم کمک کرده بود درکش کنم ولی انگار یادم رفته بود.

    یکی از موضوعات مهمی که جدیدا تو خودم متوجه شدم احساس عجلست و چقدر این احساس عجله تو کل زندگیم هستش

    مثلا عجله ای بخوابم و اگه یه روز یکم بیشتر خوابم برد وقتی بلند میشم انگار کلا عقب افتادم//یا عجله میخوام فایل گوش

    کنم یا عجله ای ورزش کنم عجله ای برنامه نویس کار کنم عجله ای برم با خانواده بیرون عحجله ای با بچه هام بازی کنم

    همش عجله و عجله انگار همش میخوام یه سری کارها رو از روی اجبار از سر خودم باز کنم و به جای لذت بردن همش یه

    ترس و استرس و نگرانی که نکنه زمانم تموم بشه و این احساسات بد و ترس ها نگرانی ها باعث میشه اصلا نتونم لذت ببرم

    و حال کنم و نکته جالبش اینه که با اینکه هر روزم اینطوری میگذره میبینم که اتفاقا نه تنها کارام رو راحت انجام میدم بلکه

    کلی زمانم تهش گیرم میاد اضافه و فقط اون استرس و نگرانی باعث فشار به خودم و اذیت کردن خودم میشه و این

    احساسات بد رو به همسرم و بچه هامم منتقل میکنم.وبخاطر این استرس ها اصلا لذتی نمیبرم از زندگیم و این خودش

    نشانه لایق ندونستن خودت و لایق لذت بردن و زندگی راحت دونستن خودته.پس چرا انتظار کار راحت رو دارم وقتی خودم دارم به خودم سختی میدم؟؟؟؟؟؟

    درصورتیکه قانون لذت بردن از لحظه هاست و اگر من دارم لذت میبرم یعنی در مسیر درستم.فک میکنم فقط زمانیکه کارهام

    رو با فشار انجام میدم یا کارامو انجام میدم درسته.ذهنم یه محدودیت هایی درست میکنه که از کمبود زمان میاد از اینکه

    نگاه کن روزت الکی حیف شده ببین امرزوت رو داری الکی میگذرونی انگار لذت بردن خار داره انگار ارام بودن خار داره انگار فشار اوردن و اذیت کردن

    و خسته کردن خودم درسته و اگر اروم لذت ببرم اشتباست..در صورتیکه اگر لذت نبری داستان همون با احساس نالیاقتی یه کاری رو انجام دادنه که

    فقط منجر به خستگی و پریدن بیرون میشه اتفاقا همین روتد باعث شده که نتونی محصولاتت رو ادامه بدی و روی خودت کار کنی و همش دنبال

    این باشی که کی فایل تموم میشه و بری دنبال کار بعدی و هیچ لذتی از اون کار نبری و درک نکنی و به جای اینکه تمرکزم روی مسیرم باشه تمرکزم

    روی کار بعدیه و همین موضوع اجازه لذت بردن نمیده که هیچ، بلکه استرس و نگرانی هم میده و فقط منجر به اتفاقات بد و شرایط بدتر و مسیر

    سخت تر میشه.

    وچقدر به طبع همین اذیت شدن ها احساس قربانی شدن میکنم که بخاطر بیرون رفتمپن با شما نمیرسم بخاطر فلان بخاطر بهمان و گاهی اوقات از خودم شاکی میشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      توحید علی جانی گفته:
      مدت عضویت: 3308 روز

      سلام محمد رضا جااااان

      آقا منم قبلا دقیق عین تو بوودم.

      میدونم چه هااا میکشی.

      ولی چاره اش فقط حرف زدن با خودمون هست.

      اگه شرایطش رو داشتی، با صدای بلند با خود عجولت حرف بزن.

      فقط شروع کن و بهش سلام بده و میبینی که خودش آروم میشه.

      من بارها و بارها موقع کار نصب و ساخت توو پروژه هام عجله میکردم

      یِهو بخودم میومدم و میدیدم عصر شده و یه مقداری از کار، زیاد یا کم پیش رفته، ولی مثل اینکه من توو تاریکی و ظلمت داشتم کارمو انجام میدادم، با عجله.

      یه حس بدی بود

      حس اینکه یکی دستشو گذاشته باشه روو گلوت.

      حس خفگی داشتم.

      ولی یه تایمهایی به خودم میاومدم.

      کار رو متوقف میکردم و مینشستم یه کنار و با خودم حرف میزدم.

      سلام عجله

      خوبی؟

      چرا نباید از کارم لذت ببرم؟

      من که نمیدونم 1 دقیقه بعد هستم یا نیستم.

      اگه نباشم، که کلا این زندگی رو با این حس تاریکی و عجله و استرس، باخته ام که ه ه هه. ه.

      پس میخوام چند لحظه بدون عجله بشینم و نفس بکشم و از نفس کشیدنم لذت ببرم.

      از بدنم لذت ببرم

      از گرمای محیط لذت ببرم

      از انجام کارم لذت ببرم

      از بازی منچ با بچه هام لذت ببرم.

      چون نمیدونم 1 دقیقه بعد هستم یا مُردم.

      و….

      بهترین راه کنترل ذهن، کلام هستش.

      حرف زدن، مخصوصا

      مخصوصا

      مخصوصا

      با صدای بلند با خودمون، یا نوشتن

      برای تو مینویسم ولی

      ولی خودم این آگاهی ها رو بیشتر از تو نیاز داشتم.

      خدا رو شاکرم برای استاد عباسمنش، و خانواده عزیزمون عباسمنش.

      ممنونم که کامنتی عالی گذاشتی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مهدی قربان گفته:
    مدت عضویت: 583 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان خداوند که مرا هدایت کرد به مسیر زیبای ها به مسیر رشد پیشرفت وفهم وهشیاری وانچان شور شوق انگیزه در من ایجاد شده بود که هماهنگ شده بودم با انرژی کیهانی وفقط با دیدن زیبای ها وسپاسگزاری کردن لذت دنیا رو بردم ولی بهدخاطر یک تضاد این احساحس،خوب که هدایت پرودگار بود واین انرژی وخوشبینی به خاطر عدم شناخت از خودم وقوانین با یک تضاد باعث شد ذهنم کنترل نکنم وباعث اتفاقات بد وجذب نخ استه های در زندگی بشود که باعث مشکل در آمد با عث شده بود در مورد خودم در تمام موارد اجساحس،عدم لیاقت کنم این احساحس عدم لیاقت باعث شده بود اعتماد به نفسم رو پایین بیاید وشکل احساحس بد در ذهن من شکل بگیرد به شکل حسادت احساحس قربانی شدن احساحس،گناه در مورد درآمدم دامن زدن در به مشکلات دیکه در سطح ذهنی وباوری ولی خدایا شکرت وبا تمرین وتکرار کرون وکار کردن روی خودم وشناخت درست از قوانین وخودشناسی وخدا شناسی خدایا شکرت افکارم درده بر می گرده با شکل خوش‌بینی وشجاعت وایمان وتقوا وتوکل در درونم شکل می گیره خدایا شکرت درستی که من از این فایل دریافت کردم خداوند چقدر زیبا احساحس خوب رو دلیل تمام موفقیت ها می دونه چقدر عدل خداوند رو اینجا نشون میده که خداوند حال بد رو برای هیچ بنده ای نمی خواد وتحسین میکنم این همه آزادی این همه احساحس خوب این مردم که قطعن با اتفاقات خوب همراه هست وباز اینجا متوجه می شوم قانون خداوند رو متوجه شدم قانون خداوند ثابت هست،برای تمام جهان وچقدر سال به خاطر عدم آگاهی حال خودمون خراب کردیم چون آگاهی از قوانین نداشتم وچقدر نخونده قرآنی که کتاب آسمانی هست رو قضاوت کردیم من خودم الان دارم آگاهی پیدا میکنم به کتاب وعلاقمند می شوم که بیشتر ورکش،کنم وتفسیرش،کنم خدایا شکرت الان تنها کارم فقط،احساحس خوب خدایا شکرت همچون خدای دارم هممون خداوند یعنی عشق و واقعا تحسین میکنم این همه احساحس خوب که در این فایل دیدم وبر عکس گذشته با خوشبنی خدایا شکرت به احساحس خوب رسیدم که قط با بیشتر نگاه کردن وتعمق کرون در نکات مثبت اون انرژی خداوند رو هم در فضا می تونی دریافت کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    مهدی حوازاده گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستای بینظیرم

    من دقیقا این تجربه رو موقع بسکتبال بازی کردن داشتم

    من از کلاس سوم یعنی نه سالگی بسکتبال رو شروع کردم و تا کلاس 10 ام یعنی حدودا 16 سالگی بازی میکردم و بعد دیگه گذاشتم کنار و الان در سن حدودن 21 سالگی شروع کردم میرم با بقیه بچه ها بازی میکن (به صورت حرفه ای نه )

    یه مورد خیلیییی جالبی که بود این بود مه من به مراتب بهتر از سال هایی که حرفه ای بازی میکردم بازی میکنم یعنی با اینکه من 5 سال هیچ تمرینی نکردم ولی به مراتب بهتر بازی میکنم

    بعد که نشستم خودم و افکارم و رفتار هام رو آنالیز کردم دیدم من اصلا اون مهدی نیستم که وقتی توپو خراب میکرد یا یه موقعیت ساده رو گل نمیکرد به خودش صد تا فش میداد نه من الان اگه یه جا یه اشتباهی بکنم میگم فدای سرت اشکالی نداره و میرم که در ادامه بهتر عمل کنم و اون موقع هست که به طرز جادویی همه چیز برام پیش میره ، حرکت هایی میزنم که خداشاهده اصن خودم متعجب میشم و کل بچه ها وایمیستن دست میزنن و اصن یه ادم دیگه ای شدم تاکید میکنم من هیچ تمرینی در مورد بسکتبال توی این چند ساله نداشتم ولی روی خودم ذهنم تمرین زیادی کردم و نتیجه اینی شده که الان هست و من توی بستکبال هم عالی شدم

    اینجاست که بهتر میفهمم تفاوت مایکل جردن ها ، لبرون جیمز ها و بهترین بازیکن هارو با بقیه بازی کن های عادی

    مثلا یه صحنه ای بود که لبرون جیمز یه توپ خیلی ساده زیر سبد رو درحالی که امتیاز خیلیییییی حساسی بود از دست داد و این یعنی تا حدود 5 ثانیه دیگه تیمش میباخت ولی میشد واضح دید که خودش رو سریع بخشید اونم توی اون موقعیتی که تیمت عقبه و تو اون امتیازی که میتونست تیمت رو برنده کنه و خیلی ساده هم بود گرفتنش از دست دادی

    ولی اون خودش رو بخشید سریع و بعدش تویه شرایط خیلییییی سخت یه پرتاب 3 امتیازی کرد که میتونم بگم این خدا بود که تو‌پ رو توی سبد برد یعنی واقعا اون حرکت از خفن ترین حرکات تاریخ بسکتبال هست

    و نتیجه رو توی 5 ثانیه عوض کرد

    چی میتونه اون قدرت رو به ادم بده که اون پرتاب سخت رو گل کنه

    ایا روزی 10000000 تا شوت زدن

    یا کنترل ذهن

    جواب کنترل ذهن هست چون خیلییی از بازیکن ها هستن که روزی 1000000 تا شوت میزنن ولی تعداد کمی میتونن در شرایط سخت و زیر فشار و توی بازی اون رو گل کنن

    در واقع تمام بازیکن هایی که توی NBA هستن خارق العاده هستن و بینظیرن و بخاطر همین انتخاب شدن ولی اسطوره ها اونایی شدن که تونستن اون بازی عالی و اون مهارت و استعداد بینظیر رو توی بازی پیاده کنن و چه کسی میتونه اونو توی بازی اجرا کنه کسی که به ذهنش مسلط هست

    من دقیقا خودم دیدم که زمان هایی که حالم خوب هست و میتونم ذهنم رو کنترل کنم یه توپایی گل میشه یه پاس هایی میدم یه حرکت هایی میزنم که خودمم میگم واقعا من چطوری اون حرکت رو انجام دادم اون حرکت در سطح NBA بود

    ولی روزایی که نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم یه توپ ساده رو هم نمیتونم گل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: