برای من، آگاهی های این live، یکی از متحول کننده ترین و تنظیم کننده ترین آگاهی ها بوده که مرا با خواسته ام در هماهنگی قرار داده و به سمت تحقق آن هدایت کرده است. وقتی به این live هدایت شدم و پای آگاهی های این فایل نشستم. آنقدر آگاهی های این فایل هدایت کننده بود، آنقدر اصل اساسی خلق شرایط دلخواه را به یادم می آورد و آنقدر فرکانس هایم را در جهت خواسته هایم تنظیم می کرد که تصمیم گرفتم این آگاهی ها را در سایت با شما دوستان عزیز به اشتراک بگذارم.
منابع مرتبط با این فایل:
دوره قانون آفرینش بخش 3 | قدرت تجسم خلاق
ما به عنوان انسان، از توان فیزیکی محدودی برخورداریم اما نیروی ذهنی بی انتهایی داریم. قدرت فیزیکی انسان از بسیاری از حیوانات کمتر است اما آنچه تفاوت اساسی بین انسان و سایر موجودات ایجاد کرده، قدرت خلق ذهنی این موجود است که توانایی ای بی انتهاست. توانایی که باعث شده انسان موجوداتی را به خدمت خود در بیاورد که از نظر قدرت فیزیکی، بارها و بارها از انسان قویتر هستند.
ما موجودات خالقی هستیم که با توانایی خلق شرایط زندگی خود به دنیا آمده ایم. منظور از توانایی خلق این است که ما می توانیم با جهت دهی آگاهانه افکارمان به سمت آنچه می خواهیم، فرکانس آن را به جهان ارسال کنیم و جهان نیز طبق قوانین بدون تغییر خداوند، اساس آن فرکانس را در تجربه زندگی ما بازتاب می دهد. متاسفانه ما اکثراً از این توانایی بر علیه خود و در جهت ناخواسته ها استفاده می کنیم یعنی ما اکثراً آنچه را در ذهن خود تجسم می کنیم که نمی خواهیم رخ دهد یا می ترسیم رخ دهد. همچنین افراد زیادی “تجسم” را با “توهم” اشتباه گرفته اند. این سوء برداشت درباره “قانون تجسم خلاق” باعث شده خیلی از ما به بهانه واقع بین بودن، این توانایی درونی نامحدود را دست نخورده باقی بگذاریم.
استفاده از قدرت تجسم خلاق به معنای یک گوشه نشستن و تجسم کردن نیست. زیرا ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است. وقتی شما این نیروی درونی خلاق را با استفاده از “تجسم خواسته” فعال می کنی، قطعاً به ایده ها و راهکارهایی دسترسی پیدا می کنی که اجرای آنها و اقدام عملی در راستای آنها، خواسته مد نظر را از نظر فیزیکی وارد زندگی شما می کند. اما برای رسیدن به آن مرحله، اول باید به قول خداوند ایمان به غیب را در عمل اجرا کنی تا دسترسی شما به آن ایده ها باز شود.
“تجسم خلاق” یعنی جهت دهی آگاهانه افکار بر خواسته و تمرکز بر آن. منظور از تمرکز بر خواسته یعنی پروراندن هر فکری درباره آن خواسته در ذهن است که شما را درباره آن خواسته به احساس خوب، احساس امید، احساس اطمینان و یقین می رساند و در این احساس نگه میدارد. در واقع ریشه اصلی تجسم، ایمان به غیب است. یعنی ایمان به نتیجه ای که از نظر فرکانسی به آن باور داری با اینکه هنوز در تجربه فیزیکی شما ظاهر نشده است.
“تجسم خلاق” یعنی استفاده آگاهانه از قدرت افکار برای ارسال فرکانس خواسته به جهان. زیرا ما در جهانی زندگی می کنیم که به فرکانس های ما پاسخ می دهد. ارسال جنین جنسی از فرکانس، موجب می شود تا جهان راههای دسترسی به آن خواسته را برای ما باز کند و ما را در مدار دریافت آن خواسته قرار دهد. این یعنی هدایت.
بزرگترین مانع ذهنی ما در برابر دریافت خواسته هایمان این است که باور نداریم آن خواسته برای ما امکان پذیر است با اینکه با تمام وجود آن خواسته را می خواهیم. این باور ما را در مسیر خلاف جهت با خواسته قرار می دهد و به همین شکل، تمام تلاش های ما در مسیر خلاف جهت با خواسته، هرز می رود و تعجب می کنیم از اینکه چرا با وجود این همه تلاش، به خواسته خود نرسیده ایم.
در واقع ذهن ما به خاطر باورهای محدودکننده، همیشه در برابر امکانِ داشتنِ خواسته ها مقاومت دارد. به همین دلیل نیز عمده تلاش هایش خصوصا در اولین قدم ها این است که با پر رنگ نشان دادن موانع پیش رو، ما را وادار به پذیرفتنِ محدودیت ها کند تا جایی که بی خیال آن خواسته شویم و برایش قدمی برنداریم.
در چنین شرایط ذهنی، “تغییر ذهنیت” باید از “تجسم خلاق” شروع شود. زیرا از نظر منطقی شما برای تجسم، نیاز به امکانات بیرونی نداری، نیاز به صرف هزینه نداری، نیاز به اقدام فیزیکی نداری. کافیست کمی ایمان درونی ات را فعال کنی تا از عهده فعال کردن تجسم خلاق بر بیایی. اما در ادامه، خواهی دید که معجزاتی رخ می دهد و شرایط به نحوی تغییر می کند که صدها اقدام فیزیکی و امکانات مادّی، قدرت انجامش را نداشتند.
تجسم خلاق، وقتی طبق اصول قانون تجسم اجرا شود، قدرت نامحدود ذهنی ما را فعال می کند و آرام آرام با کم کردن مقاومت های ذهنی ما درباره داشتن آن خواسته، ایمانی را در وجود ما فعال می کند تا امکان پذیری آن خواسته را باور کنیم.
این باور، آرام آرام افکار ما را به سمت آن خواسته جهت دهی می کند و فرکانس های هماهنگ با خواسته را ارسال می کند و جهان در پاسخ به این جنس از فرکانس ها، دسترسی ما به ایده ها، راهکارها و فرصت هایی را باز می کند که اجرای آنها در نهایت خواسته ما را محقق می کند. به همین دلیل وقتی مهارت فعال کردن قدرت تجسم خلاق را می آموزی و آن را در مسیر خواسته ات به کار می بندی، این قدرت قطعا به شکل ایده ها، راهکارها، هدایت هایی و دست هایی از طرف خداوند در مسیر شما ظاهر می شود. سپس این نیرو به همان شکل که آن ایده ها و موقعیت ها را به سمت شما هدایت کرده، قدرت تشخیص این هدایت ها و جدی گرفتن آنها را نیز به شما می دهد و وقتی آنها را جدی می گیری و اقدامات عملی در راستای آنها را انجام میدهی، آنوقت است که این نیروی ذهنی به ثمر می نشینند و در قالب خواسته تو در زندگی ات ظاهر می شود.
به طور خلاصه، تجسم خلاق یعنی توجه به خواسته ها؛ یعنی «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه»، به منظور هم-مدار شدن با خواسته ها. به همین دلیل است که وقتی به تجسم یک موضوع ادامه می دهی، نشانه های از آن جنس خواسته در زندگی ات ظاهر می شود. زیرا تجسم خلاق، شما را وارد مدار آن خواسته کرده است. حالا تمام کار شما ماندن در این مدار است تا تجربه شما از دیدن نشانه ها تبدیل شود به زندگی با واقعیت آن خواسته. نقش تجسم خلاق، باورپذیر کردن یک خواسته برای ذهن است. زیرا ذهن ساخته شده تا شما را از کار بیهوده بر حذر دارد. بنابراین، تا وقتی ذهن موضوعی را امکان پذیر نداند، از هر ترفندی استفاده می کند تا مانع قدم برداشتن شما بشود.
“تجسم خلاق”، با حذف مقاومت های ذهنی، فاصله فرکانسی میان شما و خواسته را کم می کند. وقتی ذهن در تخیل با آن خواسته زندگی می کند، آن را به عنوان واقعیت باور می کند زیرا سیستم ذهن به گونه ای است که بین خیال و واقعیت تفاوتی قائل نمی شود. در نتیجه، به خاطر این باور، دیگر در برابر امکان پذیر بودن آن خواسته، مقاومتی ندارد. در نتیجه، نه تنها در برابر ایده های الهامی شما درباره آن خواسته مقاومتی ندارد بلکه آنها را منطقی هم می داند. یعنی شما بوسیله تجسم خلاق، ذهن خود را مثل یک هوش مصنوعی تربیت میکنی برای باور کردن امکان پذیری یک خواسته و همدست شدن با هدایت های درونی ات.
وقتی ذهن موضوعی را امکان پذیر بداند، آنوقت است که نه تنها در برابر اجرای ایده ها مقاومت نمی کند، بلکه نیروی جسمانی شما را نیز در مسیر هم جهت با خواسته، رهبری می کند، انگیزه هایت را تقویت می کند، عزمت را برای قدم برداشتن جزم می کند و قدم هایت را استحکام می بخشد چون به این نتیجه رسیده که تحقق این خواسته، برایش امکان پذیر است.
این منطق پشت “قانون تجسم خلاق” است. حالا که این مفاهیم را خوانده ای، حتماً ذهن شما تجربیاتی را به یادتان انداخته که چطور (آگاهانه یا ناآگاهانه) با تجسم خواسته هایت، آنها را از دل غیب در زندگی ات ظاهر کردی بی آنکه بدانی “چطور”!!!
بنابراین، واقعاً ارزش دارد که آگاهانه در راستای تحقق خواسته هایت، بخش مهمی از وقت و انرژی خود را صرف تمرین قانون تجسم خلاق کنی تا معجزاتش را در زندگی ات ببینی و به قول خداوند آسان شوی برای به آسانی رسیدن به خواسته هایت.
ضمن اینکه دوره قانون آفرینش | بخش سوم، مبحث تجسم خلاق را به صورت مفصل و کامل آموزش می دهد. شما در این بخش از دوره، گام به گام، اصول اجرای تجسم خلاق و شیوه بهره برداری از این قدرت درونی را در عمل یاد می گیری.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون آفرینش بخش 3 | مبحث قدرت تجسم خلاق
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
سایر قسمت های live با استاد عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق207MB44 دقیقه
- فایل صوتی live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق43MB44 دقیقه
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. [ای پیامبر!] هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد و مؤمنان را از سوی خود به آزمایشی نیکو بیازماید؛ زیرا خدا شنوا و داناست.
=======================================================================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به دوستان عزیز توحیدی من در غار حرا
حقیقت اینکه،اصلا قصد نداشتم دوباره زیر این فایل کامنت بزارم و مشغول کارهای خودم بودم،ولی یک انرژی مدام در قلبم تکرار میکرد برو بنویس،برو هرچیزی که بهت میگم رو بنویس،برو این چیزهایی که داری میشنوی رو بنویس.
منم تسلیم شدم و همه چیز رو رها کردم،وضو گرفتم،از قرآن طلب هدایت کردم و نشستم پشت لپ تاپ…
حالا منم و این کیبورد و چیزهایی که گفته میشه و نوشته میشه…
این روز ها یک درخواست واضح از خدا داشتم!
من میخوام دوباره یک ارتباط با کیفیت باهات برقرار کنم،میخوام دوباره صداتو بشنوم،میخوام دوباره باهات عشق بازی کنم،خدایا احساس میکنم گمت کردم،دلم برات تنگ شده،دلم برای یک ارتباط سالم و نورانی و عاشقانه خیلی تنگ شده!بهم بگو!بگو کجارو دارم اشتباهی میرم!
دوتا الهام واضح بهم شد:
از مسیر سپاسگزاری خارج نشو!
سرت رو شلوغ نکن!
بعد میتونی دوباره با همون کیفیت باهام ارتباط برقرار کنی.
امروز سومین روزمی که به لطف الله تونستم ارتباط قوی تری رو برقرار کنم،صداش رو واضح تر بشنوم،قلبم آروم تر بشه و احساس رهایی بیشتری داشته باشم.
به همون دوتا دلیل!
هم توی این چند روز بیشتر تونستم برای نعمت های زندگیم بیشتر سپاسگزاری کنم.
هم مثل اصحاب کهف یک غار تنهایی برای خودم درست کردم و این چند روز کلی با خدا پیاده روی کردم،توی شهر!توی طبیعت!توی آرامگاه….
نمیدونم چرا دارم اینارو مینویسم ولی وقتی میگه بگو،من فقط باید بگم چشم!
بچه ها!
آدمی داره این حرف هارو بهتون میزنه که تنها دوستانش بیرون ازین سایت،شایسته ترین شاگردهای استادن!
آدمی داره این حرف هارو بهتون میزنه که همین الان 18 هزار نفر توی اینستا منتظرند که براشون از قرآن و قانون تولید محتوا کنم!
آدمی داره این حرف هارو بهتون میزنه که پاسخ مستقیمش از استاد ازطریق ایمیل رو اسکرین شات گرفته و گذاشته روی صفحه ی گوشیش و اون رو روزی صدبار میخونه و میبوستش!
آدمی داره این حرف رو بهتون میزنه که خدا بهش آزادی زمانی کامل داده،کارت بانکی ای بهش داده که بقیه بدون هیچ درخواستی،کارتشو شارژ میکنند و تازه میگن امروز به این علت انقدر پول ریختم ببخشید!فردا دوباره برات واریز میکنم!
آدمی داره باهاتون صحبت میکنه که همین الان کانتکت گوشیش پر از شماره های انسان های توحیدی،موفق و ارزشمنده که میتونه ساعت ها درمورد خدا،قرآن و قانون باهاشون حرف بزنه درحالیکه اون ها هم مشتاقن که صداشو بشنون!
بچه ها !
شما رو به خدا!
هیچ جا دنبال هیچی نگردین!
فقط توحید!
فقط خدا!
به الله ای که میپرستم قسم میخورم احساس خوشبختی فقط توحیده،عشق فقط توحیده،لذت فقط توحیده.
ثروت داشتن بی نظیره،دوستان توحیدی داشتن عالیه،آزادی زمانی لذت بخشه!
ولی این ها همه ش ابزاریه که تو توحیدی تر بشی،فقط همین!
توحید ثروته،توحید رفیق هم مداره،توحید آزادی زمانی و مالی و مکانیه!
برای همین استاد داد میزنه بچه ها توحید!بچه ها خدا! بچه ها ایمان! بچه ها توکل!
بدون خدا هیچی بهتون حال نمیده!هیچی!
با خدا باشی،نتنها همه چیز بهتون میده،که به خاطر خدا از همونا هم میگذری…
مثل استاد که الان چندماه تک و تنها داره با خدا تو RV عشق بازی میکنه!
بچسبید به گردن خدا ولش نکنید!
سوارش دوشش بشید و پایین نیاید!
به ادا اطوار های شیطان توجه نکنید!
اون هیچ تسلطی بر شما نداره اگر شما بهش قدرت ندید!
من هرچیزی که توی زندگیم به دست آوردم از توحید بود!
هرجا چسبیدم به گردن خدا ولش نکردم،خدا همه کار برام کرد!
هرجا به ادااطوار شیطان توجه کردم،چک ولگد بی ایمانی خودمو خوردم!
ذهن جایگاه شیطانه بچه ها!
به نجواهای ذهنتون توجه نکنید!
خودتون رو ببندید به فایل های سایت و این ذهن رو از رد پاهای کثیف شیطان خونه تکونی کنید و بزارید قلبتون باهاتون صحبت کنه،بزارید قلبتون براتون تصمیم بگیره،بزارید فرمون دست قلبتون باشه!قسم میخورم هر نتیجه ای که وارد زندگیم شد،از پیروی کردن ندای قلبم بود،هرجا درجا زدم درگیر نجواهای ذهنم شدم!
یک جمله ی استاد رو 5 بار پشت هم توی دفترم نوشتم:
بنده ها به این دلیل زجر میکشند که بی ایمانند!
بنده ها به این دلیل زجر میکشند که بی ایمانند!
بنده ها به این دلیل زجر میکشند که بی ایمانند!
بنده ها به این دلیل زجر میکشند که بی ایمانند!
بنده ها به این دلیل زجر میکشند که بی ایمانند!
خدا به کسی ظلم نمیکنه!
خدا واسه کسی بد نمیخواد!
خدا مانع رسیدن تو به خواست هات نیست!
خدا برات بدبیاری رقم نمیزنه!
خدا عشقه،خدا نوره،خدا خیره،خدا جانه،خدا جریان رحمت دائمیه!
از خدا…خودِ خدارو بخواید….خودِ خودش..و بس…
اون براتون همه کار میکنه!
اون براتون همه چیز فراهم میکنه!
اون براتون آدم ها رو میاره!
چووووون همه چیز اونه ….همه چیز اونه ….همه چیز اونه ….
من دیگه نمیتونم بنویسم،توانش نیست.
خدایا همین هارو از من بپذیر،بنده ی ضعیف تو بیشتر از توان نداره…
خدایا تو دست منو بگیر،تو کمکم کن،تو منو هدایت کن.
خدایا تو،تموم اون چیزی که هستی که من ازین دنیا میخوام!
من رو با خودت ایزوله کن!
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ ﴿5٢﴾
هنگامی که بر او وارد شدند، پس سلام گفتند. [ابراهیم] گفت: ما از شما ترسانیم.
قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ ﴿5٣﴾
گفتند: نترس که ما تو را به پسری دانا مژده می دهیم.
قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَىٰ أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ﴿54﴾
گفت: آیا با آنکه پیری به من رسید، مژده ام می دهید؟ به چه مژده می دهید؟
قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُنْ مِنَ الْقَانِطِینَ ﴿55﴾
گفتند: تو را به بشارتی درست و به حق [که واقع شدنی است] مژده دادیم؛ بنابراین از ناامیدان مباش.
قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ ﴿56﴾
گفت: چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید می شود؟!
=======================================================================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به تموم رفیق های نازنین غار حرای من
سلااااام و سلاااااامتی و نوووور و عششششق و رحممممت اللله مهربانم به جسم و جان و روح توحیدی و قلب سلیمتون!
خداروصدهزارمرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دیگه،خدایا شکرت برای نفس های راحتی که میادومیره،برای قلبی که بی وقفه و منظم میزنه،برای چشم هایی که زیبایی های دنیارو به نظاره نشسته،برای گوش هایی که صداهای قشنگ دنیا رو میشنوه،خدایا شکرت برای دستانی که مینویسه…خدایا ازت ممنونم که یکبار دیگه بهم اجازه ی صلات دادی…خدایا شکرت که نمازم قضا نشد!خدایا شکرت برای یک نماز جماعت پر نوووور….خدایا عاشقتم باشه؟خودم کله ت رو میبوسم!خودم جانت میشم!خودم دور سرت میگردم رووووزی هزاااار بار….
استاد شایسته عزییزم،بینهایت ازت ممنونم برای این فایل بی نظیری که سخاوتمندانه بهمون هدیه دادی،تصویر کیفیت نداره؟!فدای یک تار موهاتون!هر کلمه ی هر جمله ی استاد انقدرررر کیفیت داره که میشه صدهزار بار بهش گوش کرد و ازش یاد گرفت،استاد شایسته شخصا ازتون بینهایت سپاسگزارم برای اینکه این آگاهی هارو در بهترین زمان بهمون رسوندید…از خداوند سپاسگزارم که از روز اولی که وارد سایت شدم منو بغل کرد و گذاشت وسط دوره ی مقدس دوازده قدم!دوره ای که نور قرآن از هرجلسه ش جاریه و انقدر فرکانسی که اگر یک جلسه رو صدبار گوش بدی،صدویکمین بار چیزهایی رو از استاد میشنوی که قسم میخوری صدبار قبلی اینا اصلا گفته نشده ….
دوازده قدم بود که شخصیت توحیدی منو ساخت،دوازده قدم بود که من رو عاشق و شیدای قرآن کرد،دوازده قدم بود که به من مسیر ابراهیمی یاد داد….ازت ممنونم استاد ابراهیم نشانم!ازت ممنونم پرچم دار توحید…مرسی که منو با خدایی آشنا کردی که از رگ گردنم بهم نزدیکتره و من رو دیوونه و عاشق و سرگشته ی انرژی ای کردی که حاضرم برای رسیدن بهش،هر لحظه جونم رو دودستی تقدیمش کنم…
خدا…؟خدا همه چییییه!خدا زمانه!خدا مکانه!خدا صداست!خدا تصویره!خدا حسه!
خدا من…خدا تو…خدا همه….خدا یک حشره ست….خدا یک ستاره ست …
خدا یک انرژیه …که همه چیرو در برگرفته،خدا یک قانونه،خدا یک نظمه،خدا یک تعادله…
نمیشه گفتش….نمیشه گفتش….
میبینی استاد؟اینا در و گوهر هایی بوده که خدا از زبان شما به قلب ما جاری کرده…همونجا که جای خودشه …همونجا که خونه ی خودشه…
وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ
و بدانید که خدا میان آدمى و قلبش حایل است و همه به پیشگاه او گرد آورده شوید.
دوستون دارم استاد!ازت ممنونم استاد!
برای اینکه مسیر ابراهیم رو بهم نشون دادی،برای اینکه طعم شیرین توحید رو بهم چشوندی،برای اینکه قدم به قدم بهم یاد دادی چطور ابراهیمی زندگی کنم،ایمان و توکل و صبری بهم یاد دادی که من توی خوابمم نمیدیدم ….تو رویاهامم نمیتونستم تصور کنم یک روزی انقدر بتونم شجاعت به خرج بدم،انقدر محکم باشم،انقدر ایمانم رو در عمل ثابت کنم.
من راضیم استاد،از همینجای زندگیم،بی نهایت…هر روز این عشق داره توی قلبم بزرگ و بزرگ وبزرگتر میشه….هر روز دست نوازشش رو روی سرم حس میکنم،من لبخند رضایتش رو میبینم که داره بهم میخنده و میگه من راضی ام ازت سعیده…منم براش دست تکون میدم و میگم منم ازت راضیم خدا،من که کاری نکردم برات،جونمم برای شماست…اونم فدای خودت و توحیدت!
لذت زندگی توحیدی رو با هیچ چیز عوض نمیکنم،من خدارو با هیچی عوض نمیکنم،وقتی خدارو دارم همه چیز رو دارم،تموم نتایج دنیا دستمه،از بیرون چیزی معلوم نیست؟چه اهمیتی داره؟نور قلب من بهم میگه من خوشبختم،متر و معیار خوشبختی نور قلبمه،شنیدن صدای خداست،دیدن رضایت خداست…بقیه پاداش ها اکستراست…میرسه…خیلی زود میرسه…از همه طرف …از همه طرف…
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَالضُّحَىٰ ﴿١﴾
سوگند به ابتدای روز
وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿٢﴾
و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد،
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ﴿٣﴾
که پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است.
وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿4﴾
و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است،
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿5﴾
و بزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی!
به الله ای که میپرستم قسم میخورم اومدم درمورد مطالبی که استاد گفت بنویسم،درمورد تجسماتی که به واقعیت پیوست،در مورد حذف شدن آدم های سمی از زندگیم و ورود انسان های شایسته ی توحیدی …
ولی فرمون دست کس دیگه ست،اون میگه و من مینویسم…
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ
و ما را چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالی که ما را به راه هایِ [خوشبختی و سعادت] مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزاری که [در راه دعوت به توحید] از ناحیه شما به ما می رسد، شکیبایی می ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.
اما نه …بزار بگم…بزار بنویسم…مهم نیست این کامنت چقدر طولانی میشه،اینا سپاسگزاری های منه،من باید از عشق خدا بنویسم…منم که به نوشتنش محتاجم!منم که بهش فقیرم!منم که بهش نیازمندم!
استاد من هیچ وقت دنبال جمع عباسمنشی نبودم،هیچوقت بیرون از سایت دنبال کسی نرفتم،من از اول حرفاتون رو باور کردم،باور کردم من باید روی خودم کار کنم بعد آدم های شایسته خودشون وارد زندگی من میشند،منم که باید لایق بشم،من باید آدم خوبه بشم…بعد دوست خوب میاد…آدم خوب میاد …من از تنها شدن نترسیدم،من هیچ وقت تنها نبودم،چون همیشه دست خدا رو،روی دوشم احساس میکردم.
بزارید بهتون بگم خدا برام چیکار کرد!
اول فروردین ماه امسال بود،طبق دستور خدا از کارم انصراف داده بودم،فشار ذهنی زیادی داشتم،آدم های غیر هم مدار اطرافمم به این فشار اضافه میکردن…من اما توی مسیر درست استقامت ورزیدم،همون اول سال حتی واتس اپ و تلگرام رو پاک کردم برای اینکه همون وقت کم رو هم بزارم روی سایت…
استاد نه یک روز بعد!همون روز!همون روز!همون روز!
همون روز گوشیم زنگ خورد!
_جانم؟
_از نگهبانی بیمارستان زنگ میزنم…!
بیمارستان؟نگهبان بیمارستان با من چیکار داره؟اونا که اصلا شماره ی منو ندارن!من که خیلی وقته انصراف دادم!
_چند لحظه گوشی دستتون باشه،یکی باهاتون کار داره …
_سلام سعیده جان…منم فاطمه …
فاطمه زد زیر گریه…منم…
خدا…خدا بود که این تماس رو برقرار کرد.
خدا بود که فرشته هاش رو فرستاده بود…خدا بود که گفت توتنها نیستی سعیده،من حواسم بهت هست،من هواتو دارم،من برات بهترین هارو جدا کردم…
استاد جان نزدیک 6 ماه ازون روزی که خدا به قلب فاطمه جان الهام کرد که برو دنبال سعیده میگذره،به الله ای که میپرستم قسم میخورم انقدر این رابطه پره،انقدر هم مداره،انقدر با کیفیته،که احساس میکنم من احتیاج به هیچ رفیق دیگه ای ندارم،هر روز به خدا میگم خدایا تو چه انسان های نازنینی رو وارد زندگی من کردی که من اگر تموم عمرم دنبال همچین رابطه ای میگشتم نمیتونستم پیداش کنم!
اصلا همون روزی که ما بهم وصل شدیم،میدونید قرآن با چه آیه ای،نور رو به قلبمون وارد کرد؟
وَإِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ ۚ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ ﴿6٢﴾
و اگر بخواهند تو را بفریبند، یقیناً خدا تو را بس است؛ اوست کسی که تو را با یاری خود و به وسیله مؤمنان نیرومند ساخت.
وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿6٣﴾
و میان دل هایشان الفت و پیوند برقرار کرد که اگر همه آنچه را در روی زمین است، هزینه می کردی نمی توانستی میان دل هایشان الفت اندازی، ولی خدا میان آنان ایجاد الفت کرد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است
این آیه هایی بود که بعد از اولین تماس من و فاطمه جان،قرآن بهمون هدیه داد….
استاد شما بهم یاد دادی اگر کسی توی زندگیت نیست،همین که خدا هست کافیه…آره استاد خدا بیش از کافیه…خدا برای من معجزه هایی رقم زد که به عقل جن هم نمیرسید،خدا همیشه برای من درهایی رو باز کرد که به چشم من دیوار هم نبود،خدا همیشه با منه،کنار منه،عاشق منه،خدا تموم جهان من رو داره طبق خواسته های من هماهنگ میکنه …
و این مسیر ادامه داره ….و این عشق ادامه داره…
تا لحظه ای که نفس میکشم دست از توحید برنمیدارم.تا روزی که زنده م دست از یکتا پرستی و زندگی هدایتی برنمیدارم.من شهدِ شیرین نورِ الله رو با هیچی عوض نمیکنم.
خط به خط این صلات رو با چشم های خیس نوشتم.
اشک هایی که از عشق خدا جاری شد…و همین برام بسه،و همین برام کافیه،من به همین اشک ها و باز شدن قلب و آغوش پرمهر خدا راضیم.
وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِیرُ ﴿١٩﴾
نابینا و بینا یکسان نیستند،
وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ ﴿٢٠﴾
و نه تاریکی ها و نه روشنایی،
وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ ﴿٢١﴾
و نه سایه و نه باد گرم سوزان،
وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ ﴿٢٢﴾
و زندگان و مردگان هم یکسان نیستند. بی تردید خدا [دعوت حق را] به هر کس بخواهد می شنواند؛ و تو نمی توانی [دعوت حق را] به کسانی که در قبرهایند بشنوانی.
استاد عباسمنش عزیزم،ازت ممنونم که صدای خدارو بهم رسوندی،ازت ممنونم که من رو از قبر خود ساخته درآوردی،ازت ممنونم که تاریکی هارو ازم گرفتی و با نور خدا روشنم کردی،ازت ممنونم که منو شنوا و بینا کردی،ازت ممنونم که عشق حقیقی رو بهم شناسوندی…
رحمت الله بر جسم و جان نازنین شما مستدام که حضورتون مایه برکت زندگی ماست.
سپاسگزاری از شما به کلمات نمیاد،یک روزی نه چندان دور ..با نتایج توحیدی بیشتر و بیشتر …لبخند رضایت رو روی لباتون میارم،در پناه نور میسپارمتون،نور آسمون ها و زمین…خدایِ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
قَالَ اللَّهُ هَٰذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ۚ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿١١٩﴾
خدا فرمود: این روزی است که راستان را راستی و صدقشان سود دهد. برای آنان بهشت هایی است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، همیشه در آن جاودانه اند، خدا از آنان خشنود و آنان هم از خدا خشنودند؛ این است رستگاری بزرگ.
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ ﴿١٠﴾
خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستی و زوجیت دو بنده شایسته از بندگان ما بودند، ولی به آن دو خیانت ورزیدند، و آن دو چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شوید.
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿١١﴾
و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت: پروردگارا! برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهایی بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده.
وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ ﴿١٢﴾
و [نیز] مریم دختر عمران [را مثل زده است] که دامان خود را پاک نگه داشت و در نتیجه از روح خود در او دمیدیم و کلمات پروردگارش و کتاب های او را تصدیق کرد و از اطاعت کنندگان [فرمان های خدا] بود.
========================================================================
سلام به برادر عزیز و توحیدی من از شمال تا جنوب
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربانم به قلب سلیمت.
این جریان هدایت هم خیلی باحاله!خیلی دوسش دارم!خیلی خواستنی و شیرینه!نمیدونی از دیشب تا الان چه غوغایی به پا کرده،همه ش میگه برو و برای ابراهیم بنویس!بنویس!بنویس!
دیشب نتونستم برات بنویسم،از صبح که بیدار شدم دوبار سرو کله ش پیدا شد!
ابراهیم!ابراهیم!بنویس!بنویس!
حتی نزاشت شکرگزاریم رو بنویسم،بهم گفت وظیفه ی امروز تو،شکرگزاری امروز تو،نوشتن برای بنده ی توحیدی منه!منم گفتم چشم و اطاعت!سمعا و طاعتا!
بهش گفتم با کدوم آیه ها پیغامت رو برسونم؟!
گفت آیه های سوره ی تحریم!
این آیه هارو به دستش برسون تا بدونه مائیم که اهل ایمان رو نجات میدیم…زن و مردو متاهل و مجرد هم نداره…ما نجاتش میدیم!ما جدا کنیم!ما غربال میکنیم!
وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ
داداش ابراهیم،یادته یکبار تو عقل کل نوشته بودی،داشتی با دوستت صحبت میکردی،بعد حواست رفت پیِ رگ های زیر زبونت و با خودت گفتی بابا خدایی که این رگ های کوچیک رو ساخته برای خونرسانی به این تیکه از بدنم،مگه میشه کاری از دستش برنیاد؟!مگه میشه فراموشم کنه؟!
ببین همون خدا داره انگشت های منو روی لپ تاپ،میچرخونه و این کلمات رو کنار هم میاره،اینارو من نمیگم،اون انرژی میگه برای ابراهیم بنویس و این هینت هارو بهش بده و بهش بگو اینارو از من درخواست کنه:
من لیاقت همسری رو دارم که عاشق منه،بینهایت به من احترام میزاره،متعهد به زندگیشه،چشم هاش فقط من رو میبینه،به غیر از من هیچ مردی به چشمش نمیاد!
من لیاقت همسری رو دارم که با عشق برام آشپزی میکنه،با علاقه میز رو میچینه،با محبت با من غذا میخوره و قبل از من،از من تشکر میکنه و میگه خدا به مالت برکت بده!
من لیاقت همسری رو دارم که عاشق قرآنه،از گوش دادن به صوت قرآن لذت میبره،میتونم ساعت ها باهاش درمورد خدا،قرآن و آیه ها و کلمات توی آیه ها باهاش حرف بزنم!
من لیاقت همسری رو دارم که توحید،اصل و اساس زندگیشه،و تموم تلاشش رو میکنه که توحید رو درعمل اجرا کنه!
من لیاقت همسری رو دارم که دوست داره تموم وقتش رو با من بگذرونه،دوست و رفیق و خانواده و فامیلش منم!
من لیاقت همسری رو دارم که درعین یک رابطه ی عاشقانه،بهم وابسته نیست،و اگر نیاز به تنهایی با خدا داشته باشم نتنها بهم اجازه ش رو میده که مشتاقه این تنهایی و عشق بازی با خداست!
من لیاقت همسری رو دارم که به ندای قلبم ایمان داره و اگر بهش بگم قلبم میگه بریم فلان جا،یا قلبم میگه الان ازین مسیر بریم،با اشتیاق استقبال میکنه!
من لیاقت همسری رو دارم که تو پیشرفت های مادی با من همراهه و انسان مولد و پولسازیه،نتنها احتیاج به حمایت من نداره،بلکه خودش یک خانم موفق و ثروتمنده!
من لیاقت همسری رو دارم که در عین زیبایی صورت،سیرت زیبا داره،با خودش و جهان اطرافش در صلحه و آرامشش حتی از من هم بیشتره!
من لیاقت همسری رو دارم که با من و خواسته های من هماهنگه،بال پرواز منه و نیازی نیست من چیزی رو ازش بخوام که اونطور رفتار کنه،بلکه از قبل خودش این شخصیت و این ویژگی هارو داره!
من لیاقت همسر توحیدی رو دارم که پا به پای من برای بندگی الله مشتاقه،برای رشد شخصیت،برای رشد و پیشرفت معنوی و بالا رفتن مدارهامون همیشه تلاش میکنه و عاشق زندگی هدایتیه!
من لیاقت همسری رو دارم که انسان شکرگزاریه،از دیدن یک پرنده،از شنیدن صدای آبشار،از یک دوچرخه سواری ساده،از یک پیاده روی دونفره،از یک سفر کوتاه یک روزه،با تموم وجودش سپاسگزاری میکنه،طوری که انگار تموم دنیا رو بهش دادن!
من لیاقت همسری رو دارم که تا لحظه ای که زنده م باهاش توی این دنیا خوشبختی رو تجربه کنم،انقدر لذت ببرم که زمانیکه وقت رفتنم به آغوش خدا رسید به خدا بگم بریم!من تموم خوشبختی های دنیا رو تجربه کردم و آماده ی برگشتن به آغوشت هستم!
داداش ابراهیم!اینایی که نوشتم برات عین واقعیته!آدم هایی هستند که همین الان این ویژگی های مثبت رو دارند و میتونند کرور کرور خوشبختی وارد زندگیت کنند،طوری که انقدر زیاد احساس خوشبختی کنی که به خدا بگی خدایا برای تموم تلخی ها و تضاد هایی که این مدت دیدم ازت ممنونم،ممنونم که نشونم دادی چه چیزهایی نمیخوام و چه چیزهایی رو میخوام وهمه ی اون تجربیات باعث شد که الان این زندگی عاشقانه ی توحیدیِ هم مدار رو جذب کنم.
قسم میخورم اصلا احتیاج نیست دنبال کسی بگردی!اون فرشته خودش وارد زندگیت میشه از بی نهایت طریق…طوری میاد توی زندگیت که به خدا میگی خدایا من اگر کل عمرم رو زمان میزاشتم و دنبال همچین آدمی میگشتم نمیتونستم پیداش کنم!
وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
و میان دل هایشان الفت و پیوند برقرار کرد که اگر همه آنچه را در روی زمین است، هزینه می کردی نمی توانستی میان دل هایشان الفت اندازی، ولی خدا میان آنان ایجاد الفت کرد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
برات بهترینِ بهترین هارو آرزو میکنم!
منتظرم بزودی بیای و برامون از اتفاقات فوق العاده ی زندگیت بنویسی!
انقدر شگفت انگیز و معجزه آسا که ما دست و پامون رو گم کنیم بگیم ای بابا!:) حالا برای جشن نامزدیشون لباس چی بپوشیم؟! :)))
دعا میکنم همون انرژی که بهم دستور نوشتن داد،در بهترین زمان و مکان این پیغام رو ب دستت برسونه.
درپناه نور میسپارمت.نورآسمون ها و زمین،خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
طسم ﴿١﴾
طاء، سین، میم
تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ ﴿٢﴾
این است آیات [با عظمت این] کتاب روشنگر.
لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿٣﴾
شاید تو می خواهی برای اینکه آنان ایمان نمی آورند، خود را از شدت اندوه هلاک کنی!
إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ ﴿4﴾
اگر بخواهیم، معجزه ای بزرگ از آسمان بر آنان نازل می کنیم که فروتنانه و بی اختیار در برابرش گردن نهند،
وَمَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمَٰنِ مُحْدَثٍ إِلَّا کَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ ﴿5﴾
هیچ [مایه] تذکر جدیدی از سوی [خدای] رحمان برای آنان نمی آید، مگر آنکه از آن روی گردان می شوند.
فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنْبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿6﴾
همانا [آیات و وعده های ما را] تکذیب کردند [تا جایی که آنها را به مسخره گرفتند] پس به زودی خبرهای [مهم] آنچه که آن را مسخره می کردند به آنان می رسد.
أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ ﴿٧﴾
آیا [با تأمل] به این زمین ننگریستند که در آن چه بسیار از هر نوع نیکو رویاندیم؟
إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً ۖ وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿٨﴾
یقیناً در این نشانه ای است ولی بیشترشان ایمان آور نبوده و نیستند.
وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ ﴿٩﴾
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر مهربان است.
==============================================================
سلام به برادر عزیز و توحیدی من،از شمال تا جنوب
امیدوارم حالِ دلت عالی باشه و این تلگراف در بهترین زمان و مکان به دستت برسه، همین الان هردوتا پاسخ شما رو به محض تایید استاد دریافت کردم و بعد هم بلافاصله برای نوشتن پاسخ،لپ تاپ رو روشن کردم.
میدونی؟!من! من به این نوشتن ها،به این صلات ها،به این شکرگزاری ها،به این نورها همیشه محتاج و فقیر ونیازمندم.
داداش ابراهیم،مطمئنم بارها از استاد شنیدی که من هیچی از خودم ندارم،فقط دوربین رو روشن میکنم و از خدا میخوام آگاهی هارو بهم الهام کنه و من فقط یک دریافت کننده م که اون آگاهی هارو نشر میدم!
سعیده!سعیده هیچی از خودش نداره!هیچی و هیچی و هیچی…
تموم این کامنت هایی که میبینی توی فایل ها تاپ کامنت میشه،کار اونه؛به الله ای که میپرستم قسم میخورم هربار که کامنت نوشتم، قبلش یک انرژی زیادی توی قلبم حس کردم که میگفت تو فقط بشین پشت کیبورد،من بهت میگم چی بنویسی.
من همیشه قبل نوشتن هر کامنتی،وضو میگیرم،با گزینه ی استخاره،از قرآن طلب هدایت میکنم که کامنتم رو با کدوم آیه ها شروع کنم و هرچیزی اومد همون رو مینویسم که در اغلب اوقات شگفت زده میشم که چقدر اون آیه ها با متن کامنت هماهنگه.
من خیلی وقته از طریق ایمیلم کامنتاتون رو میخونم،هر ایمیلی رو هم که فعال کردم کار خودم نبوده،یک چیزی تو قلبم بهم گفته کامنت های این بنده ی من به کارت میاد،اینو دنبال کن!
کامنتی که زیر این فایل گذاشته بودی رو هم همون روز خونده بودم ولی اون موقع فقط خوندم و تحسینت کردم،چون تا قلبم بهم دستور نوشتن نده،من واقعا یک جمله هم نمیتونم بنویسم.
شب قبل ازینکه این پاسخ رو بنویسم برات،آلارم ها اومد،مدام اسم شما توی سرم تکرار میشد،و میگفت براش بنویس،اینکه چی بنویس رو نمیگفتا،فقط هینت میداد بنویس.منم گفتم اگر لازم باشه بنویسم در زمان درستش بهم میگه،صبح که بیدار شدم آلارم ها قوی و قوی تر شد،داشتم توی دفترم ستاره قطبی مینوشتم تا بعدش شکرگزاری هام رو بنویسم،ولی واضح و روشن گفت دفترت رو ببند و برو کاری که گفتم رو انجام بده،گفتم چشم.
هنوزم نمیدونستم چی باید برات بنویسم،حتی کامنتت رو هم دوباره نخوندم که بگم چیزی توی ذهنم داشتم،فقط طبق معمول رفتم وضوگرفتم،لپ تاپ رو باز کردم،گزینه ی پاسخ به ابراهیم رو زدم،بعدش رفتم روی صفحه ی استخاره و گفتم بهم بگو با چه آیه ای براش بنویسم!
بادیدن آیه های سوره ی تحریم،حجت برمن تمام شد،دیگ فرمون رو دادم دستش،اون گفت و من نوشتم.
قسم میخورم هیچ کدوم از کلمات اون کامنت از من نبود!
نمیدونم باور میکنی یا نه،من خودم بارها و بارها کامنتامو میخونم و ازش هدایت دریافت میکنم،چون چیزی نیست که از من باشه،اون آگاهی به من گفته شده،اون کلمات کنار هم خلق شده و من فقط یک نشر دهنده بودم.
این کامنت رو هم با وضو برات نوشتم و با هدایت قرآنی،میدونم که از بچه های قرآنی سایتی و علاقه زیادی به درک و تحلیل آیه ها داری،تمومِ سوره ی شعرا داستان نجات اهل ایمان از نااهلانه …بازم وعده ی نجات …نوش جانت.
تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی
گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش
در پناه نور میسپارمت،به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت،پر از خبرهای خوب…
سلام سارای قشنگم
خیلی خوشحالم که خوشحالی.
کل وقت خوندن کامنتت،داشتم لبخند میزدم.
سارا میدونم که میدونی خدا به ما هیچ احتیاجی نداره!
مائیم که هرلحظه به ای نور و عشق،به وصل شدن بهش محتاجیم.
سارا همه ی ما ممکنه یک وقتایی بزنیم جاده خاکی!
ولی در مقابل نودونه درصد آدم های جامعه که کلا توجاده خاکی دارن میرونند و تا لحظه ی مرگشون تجربه ی لذت رانندگی توجاده آسفالت رو به دست نمیارن،اون لحظاتی که اشتباهی میریم تو جاده خاکی،هیییچ اهمیتی نداره!
خدا!
خدا با انگشت کوچیکه ش،پشت یقه ی لباسمون رومیگیره،بلندمون میکنه و میارمتون تو جاده آسفالت ومیگه بچه !راه ازینوره!ازینجا برو!
خدا؟!
خدا عشق مطلقه!خدا خیر مطلقه!
خدا دل نداره ببینه کسی که بندگیش رو میکنه آسیب ببینه!
خدا همیشه آنلاینه،همیشه آن تایمه!
خدا جریان جاری خیر و نور مطلقه!
ما باید فقط روی دوووششش سوار باشیم و اون تموم قدم هارو برمیداره سارا!
خانم دکتر قشنگم،خیلی خوشحالم که خوشحالی.
برات از قرآن هدیه ی شخصی آوردم!
بوس به کله ی این خدای کریم و این قرآن کریم و این آیه های شیررررین
وما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿56﴾
و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدیم؛
مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ ﴿5٧﴾
از آنان هیچ رزقی نمی خواهم، و نمی خواهم که مرا طعام دهند.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ ﴿5٨﴾
بی تردید خدا خود روزی دهنده و صاحب قدرت استوار است.
سارا به ال های اول صفت ها دقت کن و بعد قهقه ی مستانه بزن از قدرت خدا !
الرَّزَّاقُ
ذُو
الْقُوَّهِ
الْمَتِینُ
آخییییش!خدایا شکرت که هدایتم کردی کامنت سارا رو بخونم!خدایا شکرت هدایتم کردی به صلات میانه ی روز !
قربه الی الله جانم!
دوستت دارم دختر
به امید دیدارت در بهترین زمان ومکان
سلام حسن جان
داشتم به سوره ی ضحی گوش میدادم و باهاش تکرار میکنم،یک چیزی توی قلبم گفت برو به حسن بگو این سوره روزیاد گوش بده،منم گفتم چشم.
حسن جان،کنترل ذهنتوی شرایطی که تا دوردست ها تاریکی و چیزی معلوم نیست،خیلی سخته،ولی پاداش رو کسایی که میگیرند که تو شرایط سخت ایمانشون رو حفظ میکنند.
به قول استاد،خدا هیچ جا تو قرآن نگفته پیامبرها شاخ غول شکوندن،فقط گفته باید ایمان داشته باشید ودر ایمانتون استقامت بورزید.
حسن،جهان ساز وکار ساده ای داره وهمه چیز رو باید خیلی آسون به ما بده!
اگر جایی داره کار سخت پیش میره،ایراده!
اذ قال له ربه اسلم،قال اسلمت لرب العالمین!
نیاز به هیچ دست وپا زدنی نیست،میدونم اول مهر باید پروژه روتحویل بدی،ببین منم باید اول مهر دوتا بچه روبفرستم مدرسه،باید تکلیفخونه رو تا اول مهر مشخص کنم!
هرچیزی که هست بسپارش به خدا،یک سری مسائل هست که ما از پسش برنمیایم!خدا از پسش برمیاد!
هیچ ذهن منطقی نمیتونست پیش بینی کنه دریا برای موسی باز میشه!
هیچ ذهن منطقی نمیتونست یوسف رو از دل چاه،عزیز مصر کنه!
هیچ ذهن منطقی نمیتونست نوزاد شیرخواره روبه حرف بیاره تا آبروی مریم حفظ بمونه!
هیچذهن منطقی نمیتونست پیش بینی کنه وسط بیابون بی اب و علف،از زیر پای اسماعیل چشمه بیرون بزنه!
پسر ،خدا همیشه در هارو از جایی باز میکنه که به عقل جن هم نمیرسه!
اونجایی که ما دستمون به شاخه نمیرسه،خدا شاخه رو میاره پایین!
فقط تلاشت روبکن رو ذهنت رو از مسائل غیر قابل حل برداری،وبزاری روی چیز های دیگه!
وبعد اون مسئله به بهترین شکل حل میشه!
قانونش اینه،نمیتونه جور دیگه ای باشه!
ببینمن تو خیال خودم بودم وداشتم میرفتم ظرفا رو بشورم!
ببین این خدا چه کارها نمیکنه!
امیدوارم این تلگراف به کارت بیاد،منتظر خوندن کامنتای پر از معجزه ت هستم.
در پناه نور میسپارمت.
عاشقان پنجره باز است اذان می گویند…
قبله هم سمت نماز است اذان می گویند…
عاشقان هر چه بخواهید بخواهید خجالت نکشید…
یار ما بنده نواز است اذان می گویند…
به من بگو من با این خدا چیکار کنم؟!
بگو چطور بنده ی بهتری باشم ؟!
بگو چطور سپاسگزار این عشق باشم ؟!
بگو چطور جلوی اشکام رو بگیرم؟!
بگو چطور به بقیه بفهمونم من افسرده نشدم،من عاشق شدم!من دیوانه شدم! من سرمست نورم!
ما همه تکبیرگویان ما همه گلدسته ایم…
ما سراسیمه به عشاق دگر پیوسته ایم…
تا اذانی می وزد از سینه ای گلدسته ای…
ما همه در مسجد چشم تو قامت بسته ایم…
عاشقان پنجره باز است اذان می گویند…
قبله هم سمت نماز است اذان می گویند…
یارمان بنده نواز است …اذان میگوید… از آن میگوید … از آن میگوید….از آنمیگوید ….
سلام به فهیمه ی عزیزم
سلام و سلامتی و نور و عشق ورحمت الله به جسم و جان وقلب سلیمت
ازت ممنونم که برام نوشتی رفیق…
میدونی!کل بازی دنیا همینه!
از هرچه بگذریم،سخن دوست خوش تر است …
اصل و اساس و منبع و خوشبختی اونه!
استاد میگه:
ما همه ی خواسته هامون رو میخوایم که به احساس خوب برسیم،با رسیدن به احساس خوب،به اصل خواسته هامون رسیدیم،بقیه ش دیگه پاداش اکستراست…
نمیدونم تونستم توی کامنتم منظورم روخوب برسونم یا نه…چون تو حال و هوای خودم بودم و جمله ها همینجوری نوشته شد…
این چیز هایی که نوشتم به این معنی نیست که رفیق توحیدی و ثروت و آزادی زمانی بده!
نه!
خدا میدونه من چه عشقی میکنم با دوستای ارزشمندم،خدا میدونه چقدر این آزادی زمانی پربرکته،خدا میدونه چقدر حال میده بدون هیچ تلاش وتقلایی،پول به سمتت بیاد!
اما در نهایت میبینی بابا همه ی این ها باهم از طریق توحید به دستت اومده،از طریق سپاسگزاری هات،از طریق خلوت هات با خدا…
نباید توی مسیر اصل و اساس رو فراموش کنی!نباید بزاری شیطان ذهنت همه چیز رو عادی جلوه بده!فکرکنی همیشه همینجوری بوده!
نبوده! هیچ وقت اینجوری نبوده!
یک شخصیت توحیدیِ سپاسگزار باعث رسیدن به این نتایج شده،پس رسیدن به مدار های بالاتر،تکرار همون مسیرِ قبلیه!
تکراروتکرار وتکرار…
و من دارم تلاشمو میکنم که بازهم مثل همیشه روی ریل قرار بگیرم.
از خدا شخصیت توحیدی تر خواستم!
به قول استاد شایسته: ولی از مسیر هموار !
و دارم میبینم چقدر همه چیز داره بهتر وبهتر میشه و من هی دارم آسون و آسون تر میشم برای آسونی ها…
ازت ممنونم که برام نوشتی رفیق
برات بهترینِ بهترین هارو آرزو میکنم.
درپناه نور الله،همیشه غرق احساس عمیق خوشبختی باشی.
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
سلام به سمانه ی عزیزم،سلام به روی ماه حافظ جانم که هر بار عکسشو نگاه میکنم دلم براش قنج میره!
سمانه ی عزیزم،مرسی که انقدر خوبی،باشه!؟
اون زمانی که من توی تعهد توحیدی بودم،نمیدونی کامنت هایی که میزاشتی چقدر بهم انرژی میداد،دعا میکنم نورِ اون انرژی ها صدها برابر بشه و به زندگی قشنگت برگرده.
ازت ممنونم که برام نوشتی،سوالت خیلی قشنگ و به جا و کاربردی بود،میخوام با فراغ بال بهش پاسخ بدم،انگار اینجا یک صفحه از دفتر مشق خودمه،پس احتمالا باید یک کامنت طولانی بشه:))) پیشاپیش هشدارش رو بهت دادم!
اصلا بیا یک کاری کنیم…یک تصویر قشنگ برات میسازم که خوب تصورش کنی،فکر کن من و تو تو ساحلِ دامون جزیره ی کیش اومدیم لب دریا،یکی از سواحل ثروتمندنشین جزیره،پر از احساس خوب و انرژی مثبت….احتمالا حافظ جان هم با باباش رفته دور دور!
دقیقا کنار یک درخت انجیر معابد،روی شن های صاف و ریز ساحل،یک میز و دوتا صندلی هست،و ما اونجا نشستیم،تا چشم کار میکنه دریای زیبای جنوب و آبی که مثل قطره ی اشک زلاله و میشه راحت کفِ دریا رو دید….
یک نسیم خنکی روی صورتمون میوزه و نزدیک های غروب خورشیده،نمیدونم تجربه ش رو داشتی یا نه…ولی تو ساحل جزیره نشستن و غروب خورشید رو نگاه کردن شبیه اینکه دقیقا لبه ی کره ی زمین نشستی و درحالیکه داری پاهاتو تکون میدی و از فضا لذت میبری،غروب خورشید رو هم به نظاره نشستی….
حالا بیا باهم حرف بزنیم :)) حرف هایی از جنس نور و توحید و خدا …که روحمون توی این فضا به پرواز دربیاد . . .
بیا باهم چندتا قانون رو مرور کنیم:
جهان مثل آینه عمل میکنه،به محض اینکه تو دستت رو بیاری بالا،آینه هم دستشو میاره بالا!همون لحظه!بدون هیچ تاخیری!
صبر به معنای ثبات فرکانسیه،یعنی راحت شدن با یک مدار جدید و تثبیت باورهامون
ایمان به غیب،توکل،بخش زیادی ازین مسیره،ما نمیتونیم یک شبه ها باورهامون رو تغییر بدیم،در نتیجه باید ایمان داشته باشیم که روندی که داریم روی خودمون کار میکنیم به زودی به ثبات فرکانسی میرسه و باور به صورت بنیادین تغییر میکنه و بعد همون لجظه جهان مثل آینه به باور جدید ما پاسخ میده
ما تموم خواسته هامون رو میخوایم که به احساس خوب برسیم،با توجه به نکات مثبت و شکرگزاری،ما به اصل خواسته هامون میرسیم،بقیه ش دیگه پاداش اکستراست و در ادامه ی مسیر به ما داده میشه
در نتایج مالی،همه ی ما یک توهمی داریم!یک بیل میزنیم انتظار داریم یک خونه باهاش ساخته بشه،درحالیکه ما نمیتونیم یک شبه باورهامون رو تغییر بدیم وهمچنین نمیتونیم عملکردمون رو در راستای باورهای جدید عوض کنیم
ما نباید نتایج مالیمون رو با هیچکس مقایسه کنیم،چون همه ی ما آدم های متفاوت با گذشته و خانواده های متفاوت هستیم و ممکنه یک نفر در بحث ثروت مقاومت کمتری داشته باشه و خیلی زودتر بتونه دریافتش کنه،یکی مقاومت بیشتری داشته باشه و باید بیشتر روی باورهاش کار کنه،همه ی ما از یک خط فرضی شروع نمیکنیم ولی باید ایمان داشته باشیم که این مسیر قطعا جواب میده،به چه اندازه؟!به میزانی که ما روی شخصیتمون کار میکنیم
ما باید هدف پشت خواسته هامون رو به خداوند عرضه کنیم و بعد اجازه بدیم که اون مارو به اون هدف برسونه،تسلیم باشیم و بدونیم داریم برای رسیدن به خواسته هامون از چه قدرتی استفاده میکنیم.
ما باید بدونیم که نمیتونیم تموم شرایط رو کنترل کنیم،اگر آدمی هستیم که میخوایم همه چیز رو خودمون کنترل کنیم،ما زندگی سختی خواهیم داشت،پس ما باید فقط اون چیزهایی که سمت خودمون هست رو انجام بدیم و اون جاهایی که تحت کنترل ما نیست،به خداوند بسپاریم
هدایت کاملا شخصی سازیه و با توجه به شخصیت و هدف های هر فرد،بهترین مسیر رو بهش نشون میده،ما باید فراغ ازینکه بقیه از چه مسیری به خواسته هایی رسیدن،به ندای قلبمون اعتماد کنیم و اجازه بدیم فرمون دست اون باشه
اغلب اوقات وقتی فرمون دست هدایت قلبیه،اوضاع نودونه درصد عالی و پرفکت پیش میره،اما یک درصد ممکنه تو جایی بری که فکر میکنی ناخواسته ست ولی اونجا همون مرحله ای که تو بایدایمان نشون بدی و با کمک الله اون مرحله رو بگذرونی تا شخصیتت رشد پیدا کنه و بتونی راحت به خواسته هات برسی.
ما به خواسته هایی زودتر میرسیم که نسبت بهشون خیلی رهاتریم و به چگونگیش فکر نمیکنیم!درواقع برامون باورپذیره!
ایمان به هدایت،به صورت تکاملی رشد میکنه،حتی حضرت ابراهیم با تکامل و قدم به قدم خلیل الله شد،باید از خواسته های کوچیکتر تسلیم بودن وپیروی از جریان هدایت رو تمرین کنیم،بعد نتیجه هارو که میبینیم، هم شیرینیش میره زیر دندونمون،هم ایمانمون قوی تر میشه برای تسلیم بودن در رسیدن به خواسته های بزرگتر
درمورد خواسته هامون،باید بشینیم بنویسیم چه چیز هایی در کنترل ماست و چه چیز هایی در کنترل ما نیست!در مورد چیزهایی که به ما مربوطه تلاش کنیم بهترین خودمون رو ارائه بدیم و درمورد چیزهایی که به خدا مربوطه ایمان داشته باشیم اون کارش رو عالیتر از ما انجام میده
جنس هدایت،و ندای قلبی پر از آرامشه،یک احساسی که چرایی توش نیست،عجله و بدو بدو نداره،یک اطمینان باهاش هست که فارغ ازینکه اون بیرون چه خبره،این کار رو باید انجام بدم.
خبببب!
فکر میکنم اون چیزهایی که باید به طور خلاصه میگفتم رو گفتم،حالا برسم به سوالت درمورد مسئله ی خودم…
بیا برگردیم به 3 سال پیش،همین روزها …
من داشتم خیلی خوب روی خودم کار میکردم که هدایت اومد بچه هاتو بفرست پیش مادرت…
اولش مقاومت کردم بعد هدایت واضح و واضح تر شدو میگفت اگر میخوای به خواسته هات برسی باید بفرستیشون!
دیگه من تسلیم شدم و پرونده شون رو از پیش دبستانی گرفتم و بردمشون گرگان!
چه اتفاقی افتاد؟!
ما هدایت شدیم به یک پیش دبستانی خیلی خوب،نزدیک خونه مادرم اینا،که حتی مدیرش از آشناها بود،درحالیکه من قبلش روحمم خبر نداشت!
اینجا یک پله ایمان من بیشتر شد که پس اگر من به الهامتم اعتماد کنم و انجامشون بدم،مابقی کارهارو خدا انجام میده!
بهار 1401شد،پروسه ی انتقالی به خاطر ترمز های ذهنی من استپ خورد،من هیچ ایده ای نداشتم که چی قراره بشه،پس بچه هارو برگردوندم فریدونکنار پیش خودم و برای کلاس اول ثبت نامشون کردم.
(انشالله حافظ جان بزرگ بشه متوجه میشی،سر ثبت نام کلاس اول خیلی ملت دقیق عمل میکنن،دنبال یک مدرسه ی پرفکت،یک معلم پرفکت و زودتر ثبت نام کردنن…ولی بازم من به نسبت رهاتر بودم.)
خب داستان اینجوری پیش رفت که در الهامات باز شد گفت این ترمز های ذهنی رو بردار و همچنین بچه هاتو دوباره بفرست برن!من میگفتم خداایااا ،بیخیال!من این مدرسه ی خوب رو پیدا کردم،پرونده شون رو گرفتم از سیستم وفلان…اون میگفت باید بفرستی!
من دوباره بچه هارو فرستادم در حالیکه هنوز اثری از موافقت انتقالی نبود!
مادرم بردشون یک مدرسه ی دولتی نزدیک خونشون ثبت نام کرد،درحالیکه من نه چیزی از مدرسه میدونستم نه معلم هاش…
چه اتفاقی افتاد؟!
یکی از دوستان مادرم،زنگ میزنه حال و احوال،چیکار میکنی و فلان،خبر دخترهارو میگیره،مادرم میگه هیچی فعلا پیش منن و فلان مدرسه ثبت نامشون کردم!بعد دوست مادرم میگه اتفاقا معاون اون مدرسه،فامیل منه،الان زنگ میزنم بزارنشون تو کلاس فلان معلم که خیلی خوبه!
بدون اینکه من قدم از قدم بردارم،نیلا نیکا توی مدرسه ی خیلی خوب،با یک معلم عالی که همه تلاش میکردن بچه هاشون توی اون کلاس باشه،کلاس اول رو عالی گذروندن…
این وسط هم از پروسه ی رقم خوردن انتقالی من و انصراف از کارم که کاملا با خبری!
خب من طبق الهام قلبیم رفتم کیش و اون اتفاقات بعدش افتاد!
تا زمانی که فکر میکردم من باید کیش بمونم،خیالم راحت بود که دخترخاله م اونجا معلم کلاس دومه،درواقع خدا پلنش رو از قبل جور کرده بود …
ولی مسیر طور دیگه ای پیش رفت و الهاماتم بهم گفت ماموریت تو اینجا تمومه و باید ازین کار بیای بیرون…خب من کار سخته رو انجام دادم ولی چون توی مسیر پرمقاومت ذهنی بودم و فشار های اطرافیان،نمیتونستم صدای قلبم رو بشنوم که برگردم کیش یا شمال بمونم….
دقیقا اواخر شهریور بود که دیگه تصمیم گرفتم فعلا شمال بمونم تا از این مسیر پرمقاومت بیام بیرون و مدرسه ی نیلا نیکارو هم از اول خداسپاری کرده بودم که بهترین اتفاق بیفته براشون و بخاطر نتایج قبلی خیلی رها بودم.
ببین اینجا چه اتفاقی افتاد!
سبحان الله…
دقیقا سه چهار روز قبل شروع مدرسه،مادرم میره برای ثبت نام تو مدرسه ی قبلی،اونا هم خیلی با روی خوش میگن اشکال نداره،پرونده ش از قبل هست و اوکیه و نگران نباشید …
توی مسیر مادرم،مادر یکی از بچه های سال اول رو میبینه و متوجه میشه که اون خانوم رفته کلی تحقیق کرده و بهترین معلم کلاس دوم رو توی این مدرسه پیدا کرده!!!!و بعععععد یک پولِ اضافه داده به کادر مدرسه، برای اینکه دخترش توی اون کلاس باشه!و بعععععد گفته چون دخترم نیلانیکا رو خیلی دوووست داره،باید اوناروهم توی این کلاس بزارید…
الله اکبر این همه شکوووه!الله اکبر این همه جلااااال ….
گرفتی چی شد سمانه جان؟!
خدا یک کاری کرد که بدون اینکه من قدم از قدم بردارم نیلا نیکا رفتن تو کلاس بهترین معلم کلاس دوم!
اینه قدرت توحید!اینه قدرت تسلیم!
اینارو به الله قسم به خودم میگم!به خودم میگم!
اینارو باید بزارم جلوی چشمم…بگم ببیین…
ببین وقتی رها بودی،تسلیم بودی و اجازه دادی خدا همه ی کارهارو انجام بده،چقدر کارها عالی پیش رفت …
اینا یک چشمه از قدرت خدا توی زندگی کنه،بقیه ش رو که اصلا خودم بهش فکر میکنم دیوانه میشم…خدا…سمانه جان…فقط خدا …بغلش کن و رهاش نکن و همه چیز رو بسپار به خودش!
استاد میگه:
نشونه ی اینکه تسلیم شدی و توکل کردی،آروم شدنته!اون آرامشته که نشون دهنده ی میزان خداسپاریته، این تسلیم بودن در مسیرِ رسیدن به خواسته هامون رو باید کم کم تمرین کنیم تا ذهن منطقیمون قانع بشه،چون اولش ذهن مقاومت میکنه…ولی وقتی نتایج کوچیک کوچیک دستت باشه،دیگه میتونی منطق بدی به ذهنت،ببین اینجا تسلیم شدم این اتفاق افتاد،پس بازم امکان پذیره
بِببیییییین!
خیلی حرف زدم!
خورشید هم غروب کرد…دیدی؟!:)
احساس میکنم روح ماهم باهاش رفت آمریکا پیش استاد :))))
کی بشه دور فایر پیت پیش استاد بشینیم و از نتایج توحیدیمون بگیم….
ببخشید سرت رو به درد آوردم رفیق!
انشالله مشق های من،برات بنفیتی داشته باشه.
سفرت به سلامت و در پناه الله
حافظ جان رو از طرف من ببوس و بوس به کله ی خودت ایضا :)))
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
سلام داداش حسین جان
چطوری بنده ی خوب خدا؟!
میدونی از کِی ازتون تلگراف نداشتم؟!
نمیگی خواهرم چشم انتظاره؟!:)
باابااا با ما به ازین باش که با خلق جهااانی!
ملکه چطوره!؟سلام گرم من رو به بانو برسون!
داداش حسین!خداااسر شاااهده!
گشتم نبوووود،نگررررد نیست!
بچسب به خدا،خدا برات همه چیو فراهم میکنه،فقط نباید شل کن،سفت کن کنی!
ایمان قوی!توکل!
بوم بوم بوم!
پشت هم اتفاقات عالی …
اما درنهایت!
عششق خودشه،نور خودشه،لذت خودشه!فقط خودش …
چند روز پیش میخواستم یک چیزی رو برای فاطمه جان بفرستم،دیدم هیچ راه ارتباطی اینترنتی جز ایمیل ندارم:))) بهش گفتم فاطمه اینجوری پیش برم فکر کنم آخرش مثل سرخ پوست ها با آتیش و دود براتون پیغام بفرستم:)))
میدونی داداش!
وقتی از یک منبع اصلی تغذیه میشی،دیگه واقعا پری از همه چی،بعد رفیق خوب میاد،پول زیاد میاد،آزادی زمانی میاد…ولی درنهایت این ها باید بهت آزادی و آرامش بده برای ارتباط بیشتر با خودش…
اگر خودتو سرگرم کنی،اون باهات کاری نداره ها،ولی خودت شبیه یک آدم تشنه میشی که انگار سال هاست آب نخوره!میگی خدایا من تورو میخوام…اینا رو هم که خواستم برای امنیت و آرامشی که با خیال راحت با تو عشق بازی کنم…منو با این اسباب بازی ها ول نکنیا!!!
دیدی استاد هزار بار میگه ما همه ی خواسته هامون رو میخوایم برای اینکه به احساس خوب برسیم؟!با رسیدن به احساس خوب ما به اصل پشت خواسته هامون رسیدیم!بقیه ش دیگه پاداش اکستراست….به ما داده میشه!
ببین این جمله رو در عین سادگی،باید با طلا نوشتش…
این همون توحیده!
استاد میگه بشین روی دوش خدا حالشو ببر!
بعد همون خدا تورو همه جا میچرخونه!
ولی درنهایت لذت همون دوش سواریه ست!
لذت رهایی و آسایش و دیدن مناظر ازون بالا….هرچند دقیقه هم خم بشی صورت خدا روببوسی بگی مششتی!چاکررریم :)))
آره خلاصه!
این تلگراف از روشنی قلبم نوشته شد،الهی که به قلب روشنتان بشیند!
به حمیدِ حنیفم گفتم!شما جنوبی ها یک هوای بهاریِ وسط زمستون به من بدهکارید:)))اصلا خدارو چه دیدی!شایدم زمستون شد ما تو بهارِ جنوب میزیستیم:))))
که داند بجز ذات پروردگار…
که فردا چه بازی کند روزگار:))
یک هدایت قرآنی ام بزارم تنگ تلگراف!طبق رسم نانوشته!
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ(26 آل عمران)
تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ ۖ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ ۖ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ(27 آل عمران)
در پناه نور میسپارمتون…خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ