https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-29 02:36:522024-11-08 04:54:02live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
732نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
حرفای استاد مهم اند ولی وقتی یه حرفی رو چندبار تکرار میکنه یعنی اون نکته سوپرمهمه و چندین بار استاد تکرار کرد بخاطر تعهده من باید خیلی حواسم رو جمع کنم به این کلمه.
دلیل اینکه افراد نتایج متفاوت میگیرن همون تعهده ، اینکه چقد داری متعهدانه زندگیت و رفتارات رو با قانون تطبیق میدی ؟ به همون میزان نتیجه داری ، هر زمان که متعهدانه کار میکنم نتایج عالی پاداش تعهدم بوده و هرجا شل گرفتم نتیجه ها هم شل شده .
مثال کلاس زبان که استاد برای نتایج میزنن خیلی به جاست ، ورودی هر ترم کلاس زبان چند نفره؟ وسط ترم یه سری ها ول میکنن ، اخر ترم یه سری میخونن فقط قبول شن ، بعضیا ترم بعد نمیان ، بعضیا یه ترم ول میکنن بعد دوباره میان بعضیا تجدید ترم میشن و هزار مدل دیگه ، میبینی از ورودی مثلا 100 نفر 2نفر خروجی داریم که مثل بلبل انگلیسی حرف میزنن ، همه یه آموزشگاه میرفتن اما چی نتیجه رو رقم زد ؟ تعهد ، چون اونا نه تنها خودشونو دوختن به کلاسا بلکه زندگیشونم تا جای ممکن دوختن به این هدف الانم ثمره شو خودشون میبینن وسلام .
مورد بعدی تنها شدن ، خیلی خوب میفهممش ، قبلا تو یه جمع هایی بودم که از چرررندیات میخندیدیم و حرف میزدیم و ادعامون هم میشد خوشیم ! من الان اون جمع ها رو که حتی ندیدمشون نمیدونم کجان با اینکه اکثر آدمای اون جمع رو باهاشون نسبت داشتم ولی حتی یه لبخند هم نمیتونم به چرندیات اون موقع بزنم چه برسه به خنده … دنیا کاری کرد که تماااام ارتباطات من به طرز جالبی قطع شد و من چقدرررر راضی ام خدا میدونه صدتا جنگ نمیتونست انقد همه چیو از ریشه بزنه .
درباره تجسم هم واقعا همینه، دورانی که هیچ آشنایی با قانون نداشتم تصور میکردم دانشگاهم تموم میشه و دربه در دنبال کار میگردم و گیرم نمیاد و دقیقا همین شده بود
همسری که الان دارم همه خصلت هاش رو از دوران نوجوونی تصور میکردم ، حتی بخاطر فیلمای عاشقانه ی زیاد که دیده بودم تصور میکردم با کسی وارد رابطه میشم که خانوادم مخالفن و اون خیلی عاشقمه و تلاش میکنه و ما با مشقت های فراوان میرسیم به هم ( خنده) و 6سال پیش دقیقا همونجور شد مو به مو و بعد از ازدواجمون شرایط دقیقا طبق تصورات من پیش رفت الان که فکرشو میکنم حتی بالاپایین هامون رو هم من از قبل بهش فکر کرده بودم ولی در کل من واقعا در زندگیم هر بار احساس خوشبختی بیشتری میکنم.
حتی من سالها پیش که دنبال خدای ناشناخته بودم تصور میکردم من آخرش یه چیزایی میفهمم که هیچکی نمیدونه ولی من میدونم و الان که 1/5ساله با مبحث توحید و قوانین الهی آشنا شدم با خودم میگفتم دیدی همون شد .
بعد از آشنایی من با این مباحث حس کسیو داشتم که بهش آتش داده بودن ، میتونست باهاش غذا بپزه خودشو گرم کنه صنعتگری کنه ولی اون در 90درصد مواقع باهاش خودش و دنیاشو میسوزوند و حالا فهمیده بود عه این آتیشه رو میشد باهاش اونکارا هم کرد ؟؟ و از اون موقع آروم آروم و تاتی تاتی ولی با «تعهد» دارم یاد میگیرم خلق کنم و از این بابت خداروشاکرم و به خودم افتخار میکنم و خدا میدونه چقدرررر از خلق سلامتیم ، خلق روابط رویایی ترم ، خلق آرامشم ، خلق پول بیشتر ، خلق نعمتای بیشتر ، خلق شادی و رضایت بیشتر لذت بردم و میبرم و این یعنی مسیر درست و الهی که منو به سطح های بعدی و هدفهای بعدی میرسونه
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و همه دوستان.
من دو روز پیش این فایل رو دیدم. بعنوان نشانه روزانه ام بود.
اینجا کامنت گذاشتم و توضیح دادم که از وقتی بطور جدی دارم روی خودم کار میکنم خیلی از آدمهایی که در فرکانس من نیستن ، از ارتباط با من خارج شدن.
همونطور که استاد گفتن ، احساسم خوبه ولی اطرافم خلوت شده ، و این نشون دهنده قانونه که داره جواب میده.
در راستای همین موضوع میخواستم از یه تجربه باهاتون صحبت کنم.
دیشب به یه مهمونی فامیلی دعوت شدیم. مدت ها بود که افرادی که در اون مهمونی حضور داشتن رو ندیده بودم.
اونجا بازم تمام صحبت های استاد رو درک کردم.
خدایا اصلا هیچ کدوم از حرفهای افرادی که تو مهمونی حضور داشتن برام جالب نبود. قشنگ درک میکردم که این تفاوت فرکانس من با اوناست.
اصلا راجع به موضوعاتی حرف میزدن، میخندیدن که اصلا برای من جالب نبود ، سرگرمی هاشون، حرف هاشون ، اصلا برای من جالب و قابل توجه نبود. نمیدونم چطوری منظورمو بگم، درکشون نمیکردم، احساس میکردم حرفی برای گفتن باهاشون ندارم!
یاد صحبت های استاد افتادم اما این بار دلم گرم بود چون میدونستم این تفاوت فرکانسیه و همونطور که استاد گفتن این تفاوت فرکانسی هست و این خبر خوبیه چون نشون میده قانون داره جواب میده.
اواسط مهمونی برق قطع شد.
توی باغ بودیم. هوا تاریک تاریک شد. سرمو گرفتم بالا و ماه زیبا با یه عالمه ستاره زیبا دیدم. خیلی حس خوبی گرفتم از دیدنشون. با خدای مهربونم تو ذهنم صحبت کردم.
احساسم خوب شد.
واقعا من تعداد خیلی زیادی از اون آدمها رو اصلا درک نمیکردم یعنی تفاوت فرکانسی خودم رو با اونها به شدت حس میکردم.
اواسط مهمونی ، یکی از خانم های فامیل به جمع ما اضافه شد. این خانم یه نوزاد هشت ماهه داره، که با بچش اومد.
منو میگی به شدت خوشحال شدم و دیگه تمام وقتم رو کنار اون بچه خوشگل و بامزه گذروندم.
بچه ها فرکانس خوبی دارن.
خیلی احساس خوب داشتم.
احساس میکردم خدا اون نوزاد رو فرستاد تو جمع ما ، فقط برای اینکه من باهاش وقت بگذرونم و بهم خوش بگذره.
چون اون خانم گفته بود که یه کاری براش پیش اومده و نمیاد مهمونی. ولی یهو اواسط مهمونی ، با بچش اومد. برای همین مطمئنم که خدا دستانش رو برای من فرستاد تا بهم خوش بگذره.
همش اون نوزاد رو نازش میکردم باهاش بازی میکردم. خیلی احساسم خوب بود.
خدای من ، از اون همه آدم توی اون مهمونی ، من فقط کنار این نوزاد با فرکانس بالا ، بهم خوش گذشت.
یه چیز جالب هم اینجا براتون بگم.
مامان اون بچه بهم گفت: الهه انقدر انرژی مثبتی داری که بچه من راحت میاد بغلت و کنارت آرومه و گریه نمیکنه ، میگفت بچه من اصلا بغل افرادی که باهاش آشنا نیستن نمیره ولی بغل تو میاد ، بخاطر انرژی مثبت تو هست.
یاد صحبت های استاد تو دوره عشق و مودت افتادم. استاد یه مثال زدن، بچه ها فرکانس خوبی دارن، وقتی کسی احساسش بده و بچه ای رو بغل میکنه، بچه به شدت اینو میفهمه و دلش میخواد خودشو از بغل اون آدم پرت کنه بیرون، چون فرکانسی که از اون آدم دریافت میکنه با چیزی که درون خودش داره به شدت متفاوته. ولی برعکس وقتی تو رو خودت کار میکنی، وقتی فاصله بین ذهن و روحت رو کم میکنی، وقتی همیشه احساست خوبه و کانون توجهت روی نکات مثبته، بچه این فرکانستو دریافت میکنه و میاد بغلت و کنار تو آرومه.
خدای من ، این بچه خوشگل و بامزه همش کنار من بود.
خدایا پس من دارم مسیرمو درست میرم، پس من فرکانسمو تونستم تغییر بدم ، خدایا خیلی خوشحالم ، شکرت.
حس کردم خدا این بچه رو فقط برای من فرستاد توی اون مهمونی و حس کردم خدا از طریق اون بچه داره با من حرف میزنه که الهه همین مسیر رو ادامه بده ، مسیرت درسته، راه و روش درستی رو پیش گرفتی ، بازم قوی تر رو خودت کار کن.
ممنونم که حالت و تجربهی قشنگت رو باهامون در میون گذاشتی
به شدت احساست رو درک میکنم هم به خاطر اون مسئله ای که گفتی اصلا لرت نمیبردم از صخبت ها و بحثایی که داشتن توی اون جمع و هم به خاطر برخوردت با نوزاد کوچولو
چون خداروشکر بسیار بسیار توی این مسئله فرکانس مثبت بالایی دارم و سپاسگزار خداوند هستم به خاطرش، یعنی طوری که بچه با هر شکل و تیپو هر جوری که باشه دوسشون دارم عاشق اینم که همیسه باهاشون بازی کنم و وقت بگذرونم و همینطور اونا، طوری که خواهرم به شوخی میگه چی توی وجودت میبینن بچه ها هنوز ندیده و نشناخته اینطور جذبت میشن..
بازم خداروشکر میکنم امیدوارم همیشه حالمون همینقدر خوب و غرق در دیدن زیبایی ها بمونه
دوست عزیز بازم ممنونم که این نکته قشنگ رو بهم یادآوری کردی،امیدوارم هر جا هستی در پناه خدای بزرگ و مهربان سلامت و شاد باشی
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم که در مسیر درست حرکت میکنم مسیر راستی پاکی مسیر به خود اندیشیدن که هر لحظه برای بهتر شدن قدم برداشتن کنکاو کردن درون خود دنبال پیدا کردن مقاومتهای درونم که سد راه چیزی شده بنام خوشبختی من کجای داستان زندگیم قرار دارم استاد و دانشگاه کار خودشو به نحو احسن انجام میده و من دانشجو باید خییییلی بهتر بتونم گفته های استاد و دریافت کنم درک کنم و برای عمل کردن اقدام نمایم برای سال دوم دوره 12 قدم و دارم دوره میکنم که الان بعد از پنج ماه قدم سوم جلسه سوم قرار گرفتم اعتراف میکنم بعد از این مدت تو جلسه سوم قدم سوم دوره متوجه شدم مفهوم برداشتن مقاومت یعنی چی و چطور میشه به احساس خوب رسید این مقاومت چی میتونه باشه به اللهی که میپرستم بعد چندین بار دیدن و نگاه کردن و نوشتن درک کردم تونستم مفهوم جمله های استاد و تو دلم بنشونم خیییییلی باید با دقت به حرفهای استاد گوش کرد تعمل کرد و سر سری نگذشت وقتی مقاومتها برداشته بشه خیلی راحت میشه به خواسته هات فکر کنی و تجسم کنی و بببباور ددددارم که صد در صد خالق زندگیم هستم و ایمان دارم که گفتهای استاد درسته من با تجسم کردن و خلق کردن زندگیم باور دارم چون این کارو به کرار انجام دادم و نتیجه تو خلق زندگیم کاملا وجود داره و دارم زندگی میکنم از کسب و کارم گرفته تا ازدواجم و هر چیزی که تو زندگیم خواستم با تجسم کردن بوجود آوردمش چطور میشه با تجسم کردن چیزی رو بوجود آورد وقتی که تجسم میکنی و خودتو تو نقطه پایانی رسیدن به خواستت میبینی حال خوبی داری احساس سرخوشی لذت و غرق در شادی میشی وقتی من نوعی به این درجه تو تجسم کردن رسیدم مطمئناً به خواستم میرسم از کوچکترین چیزی که تو زندگیم هست تا به بزرگترینش با تجسم کردن بوجود آوردم و میفهمم و باور دارم که تجسم کردن چه انقلابی تو زندگی به راه میندازه چیزی که هیچ وقت نمیتونی با اعمالت به دست بیاری وقتی که تجسم کردی و تو ذهنت ساختی و احساس خوبی داشتی هر خواسته ای که میخواد باشه تو چیزی رو میتونی تجسم کنی و به دست بیاری که تو مدارش قرار گرفتی و این هم تکامل میخواد و وقتی تو خودتو به اون درجه از لیاقت تو ذهنت رسوندی و باور کردی که تو میتونی اون خواسته مورد نظرت و داشته باشی تو زندگیت خلق میشه چیزی که من تجربش کردم و باور کردم تا زمانی که من ظرف وجودم و برای دریافت اون خواستم آماده نکردم هیچ وقت به خواستم نمیرسم اول باید اون اشتیاق و در درون خودم بوجود بیارم و قدم بردارم مطمئناً به خواستم میرسم این داستان تجسم کردن برای رسیدن به خواسته هاست
سلام خدمت استاد جان وخانوم شایسته عزیز و بچه های هم فرکانس خوشحالم این فایل درک جدیدی از قوانین رو به من داد بله ما هر لحظه در حال تجسم هستیم بچه ها تجسم همون لحظاتی از روز ه. که تو افکار غرق میشی مثل قدیما تو مدرسه که مدیر با کچ میزد تو سر ما میگفت بچه تو باغ نیستی چیز خاص و مشکلی نیست البته تجسم هم تکامل میخواد شما میتونین در روز ساعت گوشیتون هر دو ساعت یک بار روی هشدار بزارین هر موقع که زنگ به صدا در اومد به خواسته ها حالا به هر چیزی که میخواین آگاهانه تجسم کنید حال دلتون شاد قلب تون هم باز
ان شالله حال دلتون عالی و زندگیتون پر روزی باشه و هر قدم که بر میدارین خداوند هزاران قدم براتون برداره آمین
کامنتتون رو خوندم دو بار هم خوندم متشکرم از شما دوست عزیز
به چه نکته خوبی اشاره کردین ایده قشنگی بود برام و ذهنمو درگیر کرد
اینکه گفتین زنگ گوشیتون رو روی هر دوساعت هشدار بذارید که وقتی زنگ میزنه یادتون بیاره که باید به خواسته یا هر چیزی که بهتون احساسه خوب میده آگاهانه تجسم کنین در ذهنتون
چه ایده زیبایی
اولا این کار باعث میشه اگه تو اون موقع که گوشیت آلارم میده حالت بد باشه یا به چیز منفی فکر کنی یا اصلا یادت رفته تجسم کنی اونجا برات یادآوری میشه و این کار اگر مداوم باشه نتیجه مثبت میده و زودتر به خواسته ها میرسیم
و دوم اینکه این کار باعث میشه کم کم دیگه به منفی ها فکر نکنیم و جزئی از شخصیتمون میشه عادت روزانه میشه برامون متشکرم متشکرم
من از امشب انجام میدم این کار رو و گوشیمو تنظیم میکنم برای تجسم کردن خواسته هایم خداوند خیر و خوبی بهتون عطا کنه
این فایل از اون فایل های هست که به قلب من نشست و قشنگ برام واضح شد که باور چیه اصلا و یکی دیگه خیلی خوب متوجه شدم باید خیلی خیلی هواسم باشه دارم در هر لحظه به چی فکر می کنم من از اون لحظه ای که با قانون آشنا شدم حدود 2سالی میشه تازه فهمیدم باید چطور به کار ببندم خیلی از این مسیر لذت می برم چون انتهای نداره این لذت بخشش کرده ممنون از آقای عباس منش عززیزز که این سایت اقیانوسی علم رو در اختیار ما قرار داده وایعا زمانی که وارد این سایت میشم ساعت ها میگذره متوجه نمیشم انقدر اینجا کلام های قرار گرفته
بانام ویادخداوندوهاب وبخشنده سلام به استادعزیزو سپاسگزارمریم عزیزکه این فایل روبرای ماانتخاب کردن خداروشکرکه فرصت دیدن این فایل نصیب من شدمن هنوزنتونستم دردوره دوازدهم قدم باشم ولی مطمینم که به زودی جلسه اول رومیخرم واستارت رومیزنم به امیدالله الان دردوره کشف قوانین هستم ودارم کلی آگاهی این دوره بی نظیررویادمیگیرم بادیدن این فایل وقدرت تجسم یادم اومدکه من دردوران دبیرستان که بودم ناآگاهانه وبدون دونستن قوانین همیشه تجسم میکردم من ازدواج میکنم ومیرم یه منطقه خوب تهران وبه دورازاطرافیانم که همه آدم های منفی هستند زندگی میکنم وهمین اتفاق به راحتی برای من افتاده حالااگرمن آگاهانه وبادونستن قوانین این تجسم روانجام بدم چه اتفاقات فوق العاده ای که برام نمیفته وقانون همیشه جواب میده خداروشکرکه این خواسته ام وتحققش برام یادآوری شدبادیدن این فایل خدایاشکرت
سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته دوست داشتنی
استاد جان من توی سلیت زیاد کامنت نمیذارم چون همون حسی که بهم گفته این کامنت رو بنویسم همون حس بهم گفته برای بقیه و اینکه فقط ی چیزی نوشته باشم و بعد از نظر شما جزو بچه های فعال سایت باشم چیزی ننویسم و اگر قراره راجب فایلی چیزی بنویسم و ردپا بذارم توی دفترم مینویسم تا نخوام ماسک بزنم و ی چیزهایی رو سانسور کنم و با این کار به شناخت بیشتری نسبت به خودم رسیدم و وقتی به عقب برمیگردم ردپاهای واقعی خودم رو بدون نقاب میبینم.
این بار حسم منو اینجا کشونده تا از تجربه هدایت شدنم بگم انگار هر فایلی توی سایت میذارید وصله به جریان هدایت پیوسته خداوند و دقیقا همون وقتی که باید این جملات رو بشنوم می شنوم.
این هدایت و این اتصال و ارتباط من با خداوند از پارسال پررنگتر شد و نتایج به صورت معجزه زندگی من رو دگرگون کرده.
پارسال دو ماه شبانه روز روی دسته در صلح بودن با خودم کار میکردم و شما ی فایلی روی سایت گذاشتید با نام چرا با وجود تلاش فراوان به خواستهام نمیرسم قسمت دوم. وقتی اون فایل رو گوش دادم دقیقا ترمزهای ذهنی من بود که در مورد روابط داشتم و خداوند هدایتم کرد . شما ی جایی گفتید شما روی خودتون کار کنید و در مسیر درست قرار بگیرید اگر باور محدود کنندهای هم داشته باشید که باید برداشته بشه تا به خواسته تون برسید خداوند شما رو هدایت می کنه تا اون باور رو پیدا کنید و دقیقا برای من بارها و بارها این اتفاق افتاده که روی خودم کار کردم و شما فایلی رو روی سایت گذاشتید که لازم بوده من روی اون حرفها و باورها تامل کنم و اون باورها رو تغیزر بدم.
بعد از اینکه فایل چرا با وجود تلاش فراوان به خواسته ام نمی رسم رو چندین بار شبانه روزی در طی دو روز گوش دادم ندایی در قلبم شنیدم که وقتش رسیده ازدواج کنی و علی عزیزم وارد زندگیم شد و قلبم می گفت این آدم ولی از نظر ذهن من منطقی نبود البته اون روز ولی گفتم من تسلیمم و به ندای قلبم گوش دادم الان که بیش از یک سال از اون روز گذشته می بینم این آدم دقیقا همون فردیه که در رویاهای من بوده و رابطه ای عاشقانه و بدون وابستگی رو باهاش تجربه کردم .
من سه ساله که با شروع دوره قانون سلامتی، بدون هیچ گونه مکث یا تردید دوره قانون سلامتی رو خریدم و بهش عمل کردم و خیلی خیلی نتیجه گرفتم ولی بیماری اصلی من درمان نمیشد ی اتفاقاتی گاهی وقتا میفتاد و چشمای من ی ذره بهتر میشد دوباره به حالت قبل برمی گشت و من میدونستم ی جای کار من ایراد داره ولی دقیقا نمی دونستم ایراد از چیه. تا اینکه پارسال هدایت شدم و دوره عزت نفس رو خریدم تصمیم گرفته بودم امسال یعنی سال 1403 هدفم کار کردن روی دوره عزت نفس باشه چون وقتی روی عزت نفسم کار می کردم روابطم فوق العاده بهتر میشد رویایی میشد تا اینکه شما 28 اسفند 1402 ی فایل روی سایت گذاشتید با نام هدفی متفاوت برای سال جدید و این نشانه ای از طرف خداوند بود که هدف درستی انتخاب کردم و به صورت جدی دوره رو شروع کردم نه تنها رابطه من با علی رویایی شد بلکه به راحتی به خیلی از خواسته هام می رسیدم حالم خیلی خوب بود و با کمال ناباوری بعد از 12 سال تونستم توی دفتری که خطهاش رو می دیدم بنویسم که قبلا ی کامنت نوشتم در موردش . بیماری من آرپی هست که 12 ساله باعث شده بود نتونم درست ببینم . من سپاسگزاری هام رو توی دفتر می نوشتم خیلی خوشحال بودم خیلی حس خوبی داشتم سعی می کردم نکات مثبت رو بنویسم و اون موقع چیزی از تمرین ستاره قطبی نمی دونستم ولی ی روز که در حال پیاده روی بودم و داشتم می گفتم من اینو نمی خوام اونو نمی خوام حسم گفت راجب خواسته هات با من حرف بزن و این یک الهام از طرف خداوند بود از اون روز توی دفتر خواسته هامو می نوشتم و دونه دونه تیک می خورد.
کم کم دوره عزت نفس کمرنگ شد و دوباره چشمای من به حالت قبل برگشت و به قول شما من فراموش کردم از چه مسیری به خواسته ام رسیدم و اصل رو هنوز درک نکرده بودم . خیلی فکر کردم تمام کارهایی که توی سه ماه اول سال انجام داده بودم و بیماریم معجزه وار در حال درمان بود بالا و پایین کردم یادداشت کردم . سپاسگزاری، تمرکز بر نکات مثبت و نوشتن و صحبت کردن در موردش، تحسین کوچکترین تغییرات در بیناییم و توجه و سپاسگزاری به خاطرش، پیاده روی، سبک غذایی سالم و….همه رو نوشتم همه رو تکرار کردم ولی دوره عزت نفس رو مثل قبل جدی نگرفتم و فکر نمی کددم اصل قضیه توی این دوره باشه گوش میدادم ولی نه مثل قبل.
تا اینکه روز تولدم علی عزیزم قدم اول از دوره 12 قدم رو به من هدیه داد و من خیلی خیلی خوشحال بودم چون خیلی وقت بود میخواستم این دوره رو بخرم.
چند تا فایل آخری که توی سایت گذاشتید در مورد خاضع بودن در مقابل خداوند هم هدایت الله بود برای من. سه ماه اول سال من گفتم دیگه بلدم دیگه راه رو پیدا کردم فقط باید این روند طی بشه طبق جلسه 4 دوره عزت نفس باید روندش طی بشه با وجود نجواهای شیطان بهدنبال ندای امید بخش الله بگرد . من فکر کردم یاد گرفتم یافتم پیدا کردم در صورتی که خداوند رو فراموش کردم اون روزها می نشستم ی جا بدون هیچ حرکتی فقط با خدا حرف میزدم انگار هیچ صدایی نمی شنیدم فقط دلم میخواست با خدا حرف بزنم . ولی وقتی غرور سراغ آدم میاد وقتی فکر میکنی دیگه یاد گرفتی دیگه راه رو پیدا کردی و فراموش میکنی که میگفتی خدایا هدایتم کن من بلد نیستم من نمی دونم من تمام عمرم با مغز خودم رفتم و فقط ی گمشده توی ی جنگل بودم که دور خودش می چرخید، چوبش رو می خوری.
همه ی فایل هایی که از اول سال تا حالا گذاشتید هدایت الله بوده من ی مدته که اونم با هدایت خداوند دوباره به صورت جدی دوره عزت نفس رو شروع کردم اونم وقتی که در مقابل خدا زانو زدم و گفتم من بلد نیستم خسته شدم مغزم درد گرفت بس که فکر کردم این دستگاه داغ کرده و دیگه جواب نمیده خدایا میخوام خاموشش کنم . از اون روز یادم نمیاد چی شد که دوباره دوره عزت نفس رو شروع کردم و ی باورهای محدودکنند6 ای پیدا کردم و روش کار کردم که بهم آرامش داد
چند شب پیش ساعت دو شب از خواب بیدار شدم و خوابم نمی برد رفتم سراغ گوشی نمی دونم چرا رفتم توی دیوار . توی روز هم نمی رفتم چه برسه نصف شب اصلا یادم نیست چرا رفتم ی لحظه گفتم شاید دارم خواب می بینم ولی من می دیدم نوشته ها رو بدون اینکه با سه تا ضربه روی صفحه گوشی درشتش کنم من داشتم می دیدم و با چشمای خودم می دیدم .
صبح که بیدار شدم دیدم واقعیه و چشمای من ی قدم به سلامتی نزدیک تر شده قبلا کلا تار می دیدم نوشته ها قابل تشخیص نبود ولی الان دو تا فقط دو تا می بینم و خیلی چیزها رو می تونم با همون دو تا دیدن ببینم چند روزه به علی میگم تا حالا شده کسی بهت بگه خوشحالم که دو تا می بینم ولی من خیلی خوشحالم دو تا می بینم چون به زودی این دو تا میشه یکی.
خدا رو شکر الان قدم دوم هستم و استاد جانم جلسه تجسم خلاق رو داشتم بارها و بارها گوش میدادم و تجسم می کردم که می تونم بخونم و باز هم خداوند من رو هدایت کرد و شما دقیقا فایلی رو گذاشتید که تجسم خلاق رو جدی تر بگیرم و به عنوان یک اصل بهش عمل کنم.
استاد جانم از شما سپاسگزارم به زودی میام و می نویسم که چشمام کاملا درمان شده الان برام باورپذیر شده که حتما درمان میشه و از روز اولش هم بهتر میشه قبلا باور پذیر نبود و حتی بعد از این همه سال یادم نمی اومد چطور می دیدم اصلا می دیدم اصلا هیچ ذهنیتی نداشتم که تجسمش کنم حتی ولیخداوند منو هدایت کرد که چطور ببینم .
خداوند رو شاکرم که هر لحظه در حال هدایت کردن همه ماست البته اگر اجازه بدیم که هدایت مون کنه .
سلام استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم.اولین محصولی که خریدم دوازده قدم بود وچه محصول نابی که یکسال کامل درگیر آگاهیهای طلایی اش میشه.من با این دوره متحول شدم با این دوره به خواسته ای رسیدم که 14سال دنبالش دویدم ونرسیدم.بار سنگینی با این دوره از رو دوشم برداشته شد که بعد از اون اینقدر ذهنم آرام شد و زندگی لذت بخش.استاد واقعا چه طوری میشه ازت تشکر کرد شما به خواسته تون که تأثیرگذاری رو زندگی بقیه بود رسیدین.تبریک میگم.به دوستان توصیه میکنم تعلل نکنن وارد این دوره بشن.حالم خیلی عالیه تازگی ها از مسافرت شهر زیبای تهران برگشتم چیزی که چندماه بود تجسم میکردم واز خدامیخواستم خودش هرجا دوست داره به هرجای زیبا هدایت کنه.همسرم هم نمی اومد خودم تصمیم گرفتم برم تهران گردی پیش برادرم.دست 4تابچه ی گلم رو گرفتم با وجودی که کوچیک بودن به امید کمک الله مهربونم با قطار رفتیم ویک هفته تهران موندیم وهر روز یه جایی میرفتیم البته این دفعه خیلی جنسش فرق میکرد تمرکز بر زیباییها رو یاد گرفته بودم واز هرجایی نهایت لذت رو بردم.خیلی هم ذوق داشتم اولین بار بود پایتخت میرفتم از کاخ نیاوران که نماد ثروت بود از شهر بازی ارم که چقدر هیجان رو تجربه کردیم بازار تجریش که چقدر فراوانی بود.پل زیبای طبیعت که قدم زدیم و لذت بردیم.یه چیز جالب از تجسم ،دخترم قبل رفتن میگفت خدا کنه یه بازیگر ببینیم.یه روز که وارد پارک لاله تهران شدیم به محض ورودمون دیدیم دارن فیلمبرداری میکنن که دخترم متوجه بازیگر مهربونم خانم کمندامیرسلیمانی شد ورفت باهاش عکس گرفت وچقدر خوشحال شد که چقدر زود خواسته اش برآورده شد.منم از تجسم خیلی نتیجه ها گرفتم چه منفی چه مثبت.تکنیک فوق العاده قویی هست وچقدرعالی میشه که همیشه در جهت مثبت ازش استفاده کنیم
سلام ودرود فراوان براستادعزیز ومریم جان شایسته نازنین وهمه خانواده صمیمی والهی عباسمنش
قطعا هرفایلی روی سایت قرار میگیره مناسب آن زمان است ومتناسب بافرکانس اعضای سایت ونیاز به شنیدن آن آگاهی های خاص درزمان خاص است واینکه مریم جان بعد 5 سال ازضبط فایل حالا روی سایت قراردادند حکمتی دارد که خداوند میداند
کلید واژه های این فایل برای من چندتاست
— سرمایه گذاری روی افکار
— قدرت کنترل وتغییر افکار
— قدرت تضادها واستفاده خوب ازتضاد
–شاخ وبرگ دادن به افکاردرجهت مثبت یامنفی وواقعی کردن افکاروتجسمات
–قدرت خلق آگاهانه زندگی وتاکید روی آگاهانه آگاهانه واگاهانه
–واکنش نشان دادن دربرابر شرایط یا خلق شرایط به صورت آگاهانه
–تمرین کردن مداوم برای کنترل ذهن
–رویاها به حقیقت می پیوندند
–صحبت کردن باخود وتقویت تجسم
–تعهد تعهد تعهد تعهد تعهد تعهد
–قدرت فقط دست خداست
وکنترل افکار باورودی های مناسب که بارها استاد تاکید کردند کار راحتی نیست ولی باتمرین امکانپذیر است دراینجا هم یادآوری شد
خیلی خوبه تمرین کنیم ازدل تضادها انگیزه وامید پیداکنیم تا به خواسته هایمان برسیم
دیگه کم کم دارم یادمیگیرم مراقب افکارم باشم تا هرجایی خواست نرود وسربزنگاه مچش رابگیرم واگاهانه بیاورمش روی خط مستقیم وافکار خوب وآرام بخش وشادی آفرین
یادگرفتم باخدادوست باشم وهرلحظه شکرگزار باشم وباخودم صحبت کنم صحبتهای خوب وشادی اور وهرکاری رافقط به خدا بسپارم
تمرین میکنم هرکاری میخوام انجام بدهم نتیجه عالی آنرا تجسم کنم وسپاسگزاری کنم وبعد برم سراغ انجام کار ونتیجه کار همیشه فراتر ازانتظار است
تجسم بااحساس خوب فوق العاده جواب میدهد واگر حس شادی وشعف رسیدن به نتیجه کار رادرخودمان ایجادکنیم وصحنه واقعی راباتمام جزئیات ببینیم وخودمان رادران حالت تجسم کنیم قطعا نتیجه بخش است
استاد تاکید روی تعهد داشتند ودردوره کشف قوانین زندگی اولین تمرین همین تعهد است که به تمرین کدنویسی تعهد داشته باشیم وتعهد رابنویسیم واین تعهد نوشتن معجزه میکنه وشما رابه خواسته هایتان میرساند
سپاسگزارم خداوند مهربان راکه توفیق شنیدن این آگاهی ها رابه من داد وسپاس فراوان ازاستاد عزیز ومریم جان نازنین برای انتشار این آگاهی های ناب
به نام الله یکتا
«تعهد»
حرفای استاد مهم اند ولی وقتی یه حرفی رو چندبار تکرار میکنه یعنی اون نکته سوپرمهمه و چندین بار استاد تکرار کرد بخاطر تعهده من باید خیلی حواسم رو جمع کنم به این کلمه.
دلیل اینکه افراد نتایج متفاوت میگیرن همون تعهده ، اینکه چقد داری متعهدانه زندگیت و رفتارات رو با قانون تطبیق میدی ؟ به همون میزان نتیجه داری ، هر زمان که متعهدانه کار میکنم نتایج عالی پاداش تعهدم بوده و هرجا شل گرفتم نتیجه ها هم شل شده .
مثال کلاس زبان که استاد برای نتایج میزنن خیلی به جاست ، ورودی هر ترم کلاس زبان چند نفره؟ وسط ترم یه سری ها ول میکنن ، اخر ترم یه سری میخونن فقط قبول شن ، بعضیا ترم بعد نمیان ، بعضیا یه ترم ول میکنن بعد دوباره میان بعضیا تجدید ترم میشن و هزار مدل دیگه ، میبینی از ورودی مثلا 100 نفر 2نفر خروجی داریم که مثل بلبل انگلیسی حرف میزنن ، همه یه آموزشگاه میرفتن اما چی نتیجه رو رقم زد ؟ تعهد ، چون اونا نه تنها خودشونو دوختن به کلاسا بلکه زندگیشونم تا جای ممکن دوختن به این هدف الانم ثمره شو خودشون میبینن وسلام .
مورد بعدی تنها شدن ، خیلی خوب میفهممش ، قبلا تو یه جمع هایی بودم که از چرررندیات میخندیدیم و حرف میزدیم و ادعامون هم میشد خوشیم ! من الان اون جمع ها رو که حتی ندیدمشون نمیدونم کجان با اینکه اکثر آدمای اون جمع رو باهاشون نسبت داشتم ولی حتی یه لبخند هم نمیتونم به چرندیات اون موقع بزنم چه برسه به خنده … دنیا کاری کرد که تماااام ارتباطات من به طرز جالبی قطع شد و من چقدرررر راضی ام خدا میدونه صدتا جنگ نمیتونست انقد همه چیو از ریشه بزنه .
درباره تجسم هم واقعا همینه، دورانی که هیچ آشنایی با قانون نداشتم تصور میکردم دانشگاهم تموم میشه و دربه در دنبال کار میگردم و گیرم نمیاد و دقیقا همین شده بود
همسری که الان دارم همه خصلت هاش رو از دوران نوجوونی تصور میکردم ، حتی بخاطر فیلمای عاشقانه ی زیاد که دیده بودم تصور میکردم با کسی وارد رابطه میشم که خانوادم مخالفن و اون خیلی عاشقمه و تلاش میکنه و ما با مشقت های فراوان میرسیم به هم ( خنده) و 6سال پیش دقیقا همونجور شد مو به مو و بعد از ازدواجمون شرایط دقیقا طبق تصورات من پیش رفت الان که فکرشو میکنم حتی بالاپایین هامون رو هم من از قبل بهش فکر کرده بودم ولی در کل من واقعا در زندگیم هر بار احساس خوشبختی بیشتری میکنم.
حتی من سالها پیش که دنبال خدای ناشناخته بودم تصور میکردم من آخرش یه چیزایی میفهمم که هیچکی نمیدونه ولی من میدونم و الان که 1/5ساله با مبحث توحید و قوانین الهی آشنا شدم با خودم میگفتم دیدی همون شد .
بعد از آشنایی من با این مباحث حس کسیو داشتم که بهش آتش داده بودن ، میتونست باهاش غذا بپزه خودشو گرم کنه صنعتگری کنه ولی اون در 90درصد مواقع باهاش خودش و دنیاشو میسوزوند و حالا فهمیده بود عه این آتیشه رو میشد باهاش اونکارا هم کرد ؟؟ و از اون موقع آروم آروم و تاتی تاتی ولی با «تعهد» دارم یاد میگیرم خلق کنم و از این بابت خداروشاکرم و به خودم افتخار میکنم و خدا میدونه چقدرررر از خلق سلامتیم ، خلق روابط رویایی ترم ، خلق آرامشم ، خلق پول بیشتر ، خلق نعمتای بیشتر ، خلق شادی و رضایت بیشتر لذت بردم و میبرم و این یعنی مسیر درست و الهی که منو به سطح های بعدی و هدفهای بعدی میرسونه
خدایا شکرت
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و همه دوستان.
من دو روز پیش این فایل رو دیدم. بعنوان نشانه روزانه ام بود.
اینجا کامنت گذاشتم و توضیح دادم که از وقتی بطور جدی دارم روی خودم کار میکنم خیلی از آدمهایی که در فرکانس من نیستن ، از ارتباط با من خارج شدن.
همونطور که استاد گفتن ، احساسم خوبه ولی اطرافم خلوت شده ، و این نشون دهنده قانونه که داره جواب میده.
در راستای همین موضوع میخواستم از یه تجربه باهاتون صحبت کنم.
دیشب به یه مهمونی فامیلی دعوت شدیم. مدت ها بود که افرادی که در اون مهمونی حضور داشتن رو ندیده بودم.
اونجا بازم تمام صحبت های استاد رو درک کردم.
خدایا اصلا هیچ کدوم از حرفهای افرادی که تو مهمونی حضور داشتن برام جالب نبود. قشنگ درک میکردم که این تفاوت فرکانس من با اوناست.
اصلا راجع به موضوعاتی حرف میزدن، میخندیدن که اصلا برای من جالب نبود ، سرگرمی هاشون، حرف هاشون ، اصلا برای من جالب و قابل توجه نبود. نمیدونم چطوری منظورمو بگم، درکشون نمیکردم، احساس میکردم حرفی برای گفتن باهاشون ندارم!
یاد صحبت های استاد افتادم اما این بار دلم گرم بود چون میدونستم این تفاوت فرکانسیه و همونطور که استاد گفتن این تفاوت فرکانسی هست و این خبر خوبیه چون نشون میده قانون داره جواب میده.
اواسط مهمونی برق قطع شد.
توی باغ بودیم. هوا تاریک تاریک شد. سرمو گرفتم بالا و ماه زیبا با یه عالمه ستاره زیبا دیدم. خیلی حس خوبی گرفتم از دیدنشون. با خدای مهربونم تو ذهنم صحبت کردم.
احساسم خوب شد.
واقعا من تعداد خیلی زیادی از اون آدمها رو اصلا درک نمیکردم یعنی تفاوت فرکانسی خودم رو با اونها به شدت حس میکردم.
اواسط مهمونی ، یکی از خانم های فامیل به جمع ما اضافه شد. این خانم یه نوزاد هشت ماهه داره، که با بچش اومد.
منو میگی به شدت خوشحال شدم و دیگه تمام وقتم رو کنار اون بچه خوشگل و بامزه گذروندم.
بچه ها فرکانس خوبی دارن.
خیلی احساس خوب داشتم.
احساس میکردم خدا اون نوزاد رو فرستاد تو جمع ما ، فقط برای اینکه من باهاش وقت بگذرونم و بهم خوش بگذره.
چون اون خانم گفته بود که یه کاری براش پیش اومده و نمیاد مهمونی. ولی یهو اواسط مهمونی ، با بچش اومد. برای همین مطمئنم که خدا دستانش رو برای من فرستاد تا بهم خوش بگذره.
همش اون نوزاد رو نازش میکردم باهاش بازی میکردم. خیلی احساسم خوب بود.
خدای من ، از اون همه آدم توی اون مهمونی ، من فقط کنار این نوزاد با فرکانس بالا ، بهم خوش گذشت.
یه چیز جالب هم اینجا براتون بگم.
مامان اون بچه بهم گفت: الهه انقدر انرژی مثبتی داری که بچه من راحت میاد بغلت و کنارت آرومه و گریه نمیکنه ، میگفت بچه من اصلا بغل افرادی که باهاش آشنا نیستن نمیره ولی بغل تو میاد ، بخاطر انرژی مثبت تو هست.
یاد صحبت های استاد تو دوره عشق و مودت افتادم. استاد یه مثال زدن، بچه ها فرکانس خوبی دارن، وقتی کسی احساسش بده و بچه ای رو بغل میکنه، بچه به شدت اینو میفهمه و دلش میخواد خودشو از بغل اون آدم پرت کنه بیرون، چون فرکانسی که از اون آدم دریافت میکنه با چیزی که درون خودش داره به شدت متفاوته. ولی برعکس وقتی تو رو خودت کار میکنی، وقتی فاصله بین ذهن و روحت رو کم میکنی، وقتی همیشه احساست خوبه و کانون توجهت روی نکات مثبته، بچه این فرکانستو دریافت میکنه و میاد بغلت و کنار تو آرومه.
خدای من ، این بچه خوشگل و بامزه همش کنار من بود.
خدایا پس من دارم مسیرمو درست میرم، پس من فرکانسمو تونستم تغییر بدم ، خدایا خیلی خوشحالم ، شکرت.
حس کردم خدا این بچه رو فقط برای من فرستاد توی اون مهمونی و حس کردم خدا از طریق اون بچه داره با من حرف میزنه که الهه همین مسیر رو ادامه بده ، مسیرت درسته، راه و روش درستی رو پیش گرفتی ، بازم قوی تر رو خودت کار کن.
این یه نشانه بزرگ برای من بود.
دوست داشتم این تجربه رو باهاتون به اشتراک بذارم.
خدایا شکرت.
سلام الهه جان دوست و هم فرکانسی عزیزم
ممنونم که حالت و تجربهی قشنگت رو باهامون در میون گذاشتی
به شدت احساست رو درک میکنم هم به خاطر اون مسئله ای که گفتی اصلا لرت نمیبردم از صخبت ها و بحثایی که داشتن توی اون جمع و هم به خاطر برخوردت با نوزاد کوچولو
چون خداروشکر بسیار بسیار توی این مسئله فرکانس مثبت بالایی دارم و سپاسگزار خداوند هستم به خاطرش، یعنی طوری که بچه با هر شکل و تیپو هر جوری که باشه دوسشون دارم عاشق اینم که همیسه باهاشون بازی کنم و وقت بگذرونم و همینطور اونا، طوری که خواهرم به شوخی میگه چی توی وجودت میبینن بچه ها هنوز ندیده و نشناخته اینطور جذبت میشن..
بازم خداروشکر میکنم امیدوارم همیشه حالمون همینقدر خوب و غرق در دیدن زیبایی ها بمونه
دوست عزیز بازم ممنونم که این نکته قشنگ رو بهم یادآوری کردی،امیدوارم هر جا هستی در پناه خدای بزرگ و مهربان سلامت و شاد باشی
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم که در مسیر درست حرکت میکنم مسیر راستی پاکی مسیر به خود اندیشیدن که هر لحظه برای بهتر شدن قدم برداشتن کنکاو کردن درون خود دنبال پیدا کردن مقاومتهای درونم که سد راه چیزی شده بنام خوشبختی من کجای داستان زندگیم قرار دارم استاد و دانشگاه کار خودشو به نحو احسن انجام میده و من دانشجو باید خییییلی بهتر بتونم گفته های استاد و دریافت کنم درک کنم و برای عمل کردن اقدام نمایم برای سال دوم دوره 12 قدم و دارم دوره میکنم که الان بعد از پنج ماه قدم سوم جلسه سوم قرار گرفتم اعتراف میکنم بعد از این مدت تو جلسه سوم قدم سوم دوره متوجه شدم مفهوم برداشتن مقاومت یعنی چی و چطور میشه به احساس خوب رسید این مقاومت چی میتونه باشه به اللهی که میپرستم بعد چندین بار دیدن و نگاه کردن و نوشتن درک کردم تونستم مفهوم جمله های استاد و تو دلم بنشونم خیییییلی باید با دقت به حرفهای استاد گوش کرد تعمل کرد و سر سری نگذشت وقتی مقاومتها برداشته بشه خیلی راحت میشه به خواسته هات فکر کنی و تجسم کنی و بببباور ددددارم که صد در صد خالق زندگیم هستم و ایمان دارم که گفتهای استاد درسته من با تجسم کردن و خلق کردن زندگیم باور دارم چون این کارو به کرار انجام دادم و نتیجه تو خلق زندگیم کاملا وجود داره و دارم زندگی میکنم از کسب و کارم گرفته تا ازدواجم و هر چیزی که تو زندگیم خواستم با تجسم کردن بوجود آوردمش چطور میشه با تجسم کردن چیزی رو بوجود آورد وقتی که تجسم میکنی و خودتو تو نقطه پایانی رسیدن به خواستت میبینی حال خوبی داری احساس سرخوشی لذت و غرق در شادی میشی وقتی من نوعی به این درجه تو تجسم کردن رسیدم مطمئناً به خواستم میرسم از کوچکترین چیزی که تو زندگیم هست تا به بزرگترینش با تجسم کردن بوجود آوردم و میفهمم و باور دارم که تجسم کردن چه انقلابی تو زندگی به راه میندازه چیزی که هیچ وقت نمیتونی با اعمالت به دست بیاری وقتی که تجسم کردی و تو ذهنت ساختی و احساس خوبی داشتی هر خواسته ای که میخواد باشه تو چیزی رو میتونی تجسم کنی و به دست بیاری که تو مدارش قرار گرفتی و این هم تکامل میخواد و وقتی تو خودتو به اون درجه از لیاقت تو ذهنت رسوندی و باور کردی که تو میتونی اون خواسته مورد نظرت و داشته باشی تو زندگیت خلق میشه چیزی که من تجربش کردم و باور کردم تا زمانی که من ظرف وجودم و برای دریافت اون خواستم آماده نکردم هیچ وقت به خواستم نمیرسم اول باید اون اشتیاق و در درون خودم بوجود بیارم و قدم بردارم مطمئناً به خواستم میرسم این داستان تجسم کردن برای رسیدن به خواسته هاست
موفق باشید
یا حق
به نام الله
استاد استاد چقدر این فایل رو لازم داشتم تو این روزایی که دارم میگذرونم..
“همه چی تو ازت میگیرم اگه بخوای جدا شی،کارت،زیبایی و سلامتیت، آبرو و ..تو باید بمونی و زندگی کنی چون من میخوام”
عمق این جمله رو فقط من درک میکنم و شرایطی که هستم
استاد قدرت اول و اخر خداس و من با حال خوب با قدرت تجسم اگاهانه شرایط ایده ال مو میسازم
خیلی دوست دارم دوره ی احساس لیاقت رو داشته باشم به شدت بهش نیاز دارم به شدت
خداروشکر که هستید استاد
سلام خدمت استاد جان وخانوم شایسته عزیز و بچه های هم فرکانس خوشحالم این فایل درک جدیدی از قوانین رو به من داد بله ما هر لحظه در حال تجسم هستیم بچه ها تجسم همون لحظاتی از روز ه. که تو افکار غرق میشی مثل قدیما تو مدرسه که مدیر با کچ میزد تو سر ما میگفت بچه تو باغ نیستی چیز خاص و مشکلی نیست البته تجسم هم تکامل میخواد شما میتونین در روز ساعت گوشیتون هر دو ساعت یک بار روی هشدار بزارین هر موقع که زنگ به صدا در اومد به خواسته ها حالا به هر چیزی که میخواین آگاهانه تجسم کنید حال دلتون شاد قلب تون هم باز
به نام خداوند مهربانم
سلام به آفا یاسر دوست همدارم
ان شالله حال دلتون عالی و زندگیتون پر روزی باشه و هر قدم که بر میدارین خداوند هزاران قدم براتون برداره آمین
کامنتتون رو خوندم دو بار هم خوندم متشکرم از شما دوست عزیز
به چه نکته خوبی اشاره کردین ایده قشنگی بود برام و ذهنمو درگیر کرد
اینکه گفتین زنگ گوشیتون رو روی هر دوساعت هشدار بذارید که وقتی زنگ میزنه یادتون بیاره که باید به خواسته یا هر چیزی که بهتون احساسه خوب میده آگاهانه تجسم کنین در ذهنتون
چه ایده زیبایی
اولا این کار باعث میشه اگه تو اون موقع که گوشیت آلارم میده حالت بد باشه یا به چیز منفی فکر کنی یا اصلا یادت رفته تجسم کنی اونجا برات یادآوری میشه و این کار اگر مداوم باشه نتیجه مثبت میده و زودتر به خواسته ها میرسیم
و دوم اینکه این کار باعث میشه کم کم دیگه به منفی ها فکر نکنیم و جزئی از شخصیتمون میشه عادت روزانه میشه برامون متشکرم متشکرم
من از امشب انجام میدم این کار رو و گوشیمو تنظیم میکنم برای تجسم کردن خواسته هایم خداوند خیر و خوبی بهتون عطا کنه
این کامنت شما رو در ذهنم حک میکنم
دوست و برادر عزیز بهترینها نصیبت
درهای رحمت الهی به روی زندگیت باز
و در آغوش خداوند باشی
یاحق
سلام
این فایل از اون فایل های هست که به قلب من نشست و قشنگ برام واضح شد که باور چیه اصلا و یکی دیگه خیلی خوب متوجه شدم باید خیلی خیلی هواسم باشه دارم در هر لحظه به چی فکر می کنم من از اون لحظه ای که با قانون آشنا شدم حدود 2سالی میشه تازه فهمیدم باید چطور به کار ببندم خیلی از این مسیر لذت می برم چون انتهای نداره این لذت بخشش کرده ممنون از آقای عباس منش عززیزز که این سایت اقیانوسی علم رو در اختیار ما قرار داده وایعا زمانی که وارد این سایت میشم ساعت ها میگذره متوجه نمیشم انقدر اینجا کلام های قرار گرفته
بانام ویادخداوندوهاب وبخشنده سلام به استادعزیزو سپاسگزارمریم عزیزکه این فایل روبرای ماانتخاب کردن خداروشکرکه فرصت دیدن این فایل نصیب من شدمن هنوزنتونستم دردوره دوازدهم قدم باشم ولی مطمینم که به زودی جلسه اول رومیخرم واستارت رومیزنم به امیدالله الان دردوره کشف قوانین هستم ودارم کلی آگاهی این دوره بی نظیررویادمیگیرم بادیدن این فایل وقدرت تجسم یادم اومدکه من دردوران دبیرستان که بودم ناآگاهانه وبدون دونستن قوانین همیشه تجسم میکردم من ازدواج میکنم ومیرم یه منطقه خوب تهران وبه دورازاطرافیانم که همه آدم های منفی هستند زندگی میکنم وهمین اتفاق به راحتی برای من افتاده حالااگرمن آگاهانه وبادونستن قوانین این تجسم روانجام بدم چه اتفاقات فوق العاده ای که برام نمیفته وقانون همیشه جواب میده خداروشکرکه این خواسته ام وتحققش برام یادآوری شدبادیدن این فایل خدایاشکرت
به نام خداوند هدایتگرم
سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته دوست داشتنی
استاد جان من توی سلیت زیاد کامنت نمیذارم چون همون حسی که بهم گفته این کامنت رو بنویسم همون حس بهم گفته برای بقیه و اینکه فقط ی چیزی نوشته باشم و بعد از نظر شما جزو بچه های فعال سایت باشم چیزی ننویسم و اگر قراره راجب فایلی چیزی بنویسم و ردپا بذارم توی دفترم مینویسم تا نخوام ماسک بزنم و ی چیزهایی رو سانسور کنم و با این کار به شناخت بیشتری نسبت به خودم رسیدم و وقتی به عقب برمیگردم ردپاهای واقعی خودم رو بدون نقاب میبینم.
این بار حسم منو اینجا کشونده تا از تجربه هدایت شدنم بگم انگار هر فایلی توی سایت میذارید وصله به جریان هدایت پیوسته خداوند و دقیقا همون وقتی که باید این جملات رو بشنوم می شنوم.
این هدایت و این اتصال و ارتباط من با خداوند از پارسال پررنگتر شد و نتایج به صورت معجزه زندگی من رو دگرگون کرده.
پارسال دو ماه شبانه روز روی دسته در صلح بودن با خودم کار میکردم و شما ی فایلی روی سایت گذاشتید با نام چرا با وجود تلاش فراوان به خواستهام نمیرسم قسمت دوم. وقتی اون فایل رو گوش دادم دقیقا ترمزهای ذهنی من بود که در مورد روابط داشتم و خداوند هدایتم کرد . شما ی جایی گفتید شما روی خودتون کار کنید و در مسیر درست قرار بگیرید اگر باور محدود کنندهای هم داشته باشید که باید برداشته بشه تا به خواسته تون برسید خداوند شما رو هدایت می کنه تا اون باور رو پیدا کنید و دقیقا برای من بارها و بارها این اتفاق افتاده که روی خودم کار کردم و شما فایلی رو روی سایت گذاشتید که لازم بوده من روی اون حرفها و باورها تامل کنم و اون باورها رو تغیزر بدم.
بعد از اینکه فایل چرا با وجود تلاش فراوان به خواسته ام نمی رسم رو چندین بار شبانه روزی در طی دو روز گوش دادم ندایی در قلبم شنیدم که وقتش رسیده ازدواج کنی و علی عزیزم وارد زندگیم شد و قلبم می گفت این آدم ولی از نظر ذهن من منطقی نبود البته اون روز ولی گفتم من تسلیمم و به ندای قلبم گوش دادم الان که بیش از یک سال از اون روز گذشته می بینم این آدم دقیقا همون فردیه که در رویاهای من بوده و رابطه ای عاشقانه و بدون وابستگی رو باهاش تجربه کردم .
من سه ساله که با شروع دوره قانون سلامتی، بدون هیچ گونه مکث یا تردید دوره قانون سلامتی رو خریدم و بهش عمل کردم و خیلی خیلی نتیجه گرفتم ولی بیماری اصلی من درمان نمیشد ی اتفاقاتی گاهی وقتا میفتاد و چشمای من ی ذره بهتر میشد دوباره به حالت قبل برمی گشت و من میدونستم ی جای کار من ایراد داره ولی دقیقا نمی دونستم ایراد از چیه. تا اینکه پارسال هدایت شدم و دوره عزت نفس رو خریدم تصمیم گرفته بودم امسال یعنی سال 1403 هدفم کار کردن روی دوره عزت نفس باشه چون وقتی روی عزت نفسم کار می کردم روابطم فوق العاده بهتر میشد رویایی میشد تا اینکه شما 28 اسفند 1402 ی فایل روی سایت گذاشتید با نام هدفی متفاوت برای سال جدید و این نشانه ای از طرف خداوند بود که هدف درستی انتخاب کردم و به صورت جدی دوره رو شروع کردم نه تنها رابطه من با علی رویایی شد بلکه به راحتی به خیلی از خواسته هام می رسیدم حالم خیلی خوب بود و با کمال ناباوری بعد از 12 سال تونستم توی دفتری که خطهاش رو می دیدم بنویسم که قبلا ی کامنت نوشتم در موردش . بیماری من آرپی هست که 12 ساله باعث شده بود نتونم درست ببینم . من سپاسگزاری هام رو توی دفتر می نوشتم خیلی خوشحال بودم خیلی حس خوبی داشتم سعی می کردم نکات مثبت رو بنویسم و اون موقع چیزی از تمرین ستاره قطبی نمی دونستم ولی ی روز که در حال پیاده روی بودم و داشتم می گفتم من اینو نمی خوام اونو نمی خوام حسم گفت راجب خواسته هات با من حرف بزن و این یک الهام از طرف خداوند بود از اون روز توی دفتر خواسته هامو می نوشتم و دونه دونه تیک می خورد.
کم کم دوره عزت نفس کمرنگ شد و دوباره چشمای من به حالت قبل برگشت و به قول شما من فراموش کردم از چه مسیری به خواسته ام رسیدم و اصل رو هنوز درک نکرده بودم . خیلی فکر کردم تمام کارهایی که توی سه ماه اول سال انجام داده بودم و بیماریم معجزه وار در حال درمان بود بالا و پایین کردم یادداشت کردم . سپاسگزاری، تمرکز بر نکات مثبت و نوشتن و صحبت کردن در موردش، تحسین کوچکترین تغییرات در بیناییم و توجه و سپاسگزاری به خاطرش، پیاده روی، سبک غذایی سالم و….همه رو نوشتم همه رو تکرار کردم ولی دوره عزت نفس رو مثل قبل جدی نگرفتم و فکر نمی کددم اصل قضیه توی این دوره باشه گوش میدادم ولی نه مثل قبل.
تا اینکه روز تولدم علی عزیزم قدم اول از دوره 12 قدم رو به من هدیه داد و من خیلی خیلی خوشحال بودم چون خیلی وقت بود میخواستم این دوره رو بخرم.
چند تا فایل آخری که توی سایت گذاشتید در مورد خاضع بودن در مقابل خداوند هم هدایت الله بود برای من. سه ماه اول سال من گفتم دیگه بلدم دیگه راه رو پیدا کردم فقط باید این روند طی بشه طبق جلسه 4 دوره عزت نفس باید روندش طی بشه با وجود نجواهای شیطان بهدنبال ندای امید بخش الله بگرد . من فکر کردم یاد گرفتم یافتم پیدا کردم در صورتی که خداوند رو فراموش کردم اون روزها می نشستم ی جا بدون هیچ حرکتی فقط با خدا حرف میزدم انگار هیچ صدایی نمی شنیدم فقط دلم میخواست با خدا حرف بزنم . ولی وقتی غرور سراغ آدم میاد وقتی فکر میکنی دیگه یاد گرفتی دیگه راه رو پیدا کردی و فراموش میکنی که میگفتی خدایا هدایتم کن من بلد نیستم من نمی دونم من تمام عمرم با مغز خودم رفتم و فقط ی گمشده توی ی جنگل بودم که دور خودش می چرخید، چوبش رو می خوری.
همه ی فایل هایی که از اول سال تا حالا گذاشتید هدایت الله بوده من ی مدته که اونم با هدایت خداوند دوباره به صورت جدی دوره عزت نفس رو شروع کردم اونم وقتی که در مقابل خدا زانو زدم و گفتم من بلد نیستم خسته شدم مغزم درد گرفت بس که فکر کردم این دستگاه داغ کرده و دیگه جواب نمیده خدایا میخوام خاموشش کنم . از اون روز یادم نمیاد چی شد که دوباره دوره عزت نفس رو شروع کردم و ی باورهای محدودکنند6 ای پیدا کردم و روش کار کردم که بهم آرامش داد
چند شب پیش ساعت دو شب از خواب بیدار شدم و خوابم نمی برد رفتم سراغ گوشی نمی دونم چرا رفتم توی دیوار . توی روز هم نمی رفتم چه برسه نصف شب اصلا یادم نیست چرا رفتم ی لحظه گفتم شاید دارم خواب می بینم ولی من می دیدم نوشته ها رو بدون اینکه با سه تا ضربه روی صفحه گوشی درشتش کنم من داشتم می دیدم و با چشمای خودم می دیدم .
صبح که بیدار شدم دیدم واقعیه و چشمای من ی قدم به سلامتی نزدیک تر شده قبلا کلا تار می دیدم نوشته ها قابل تشخیص نبود ولی الان دو تا فقط دو تا می بینم و خیلی چیزها رو می تونم با همون دو تا دیدن ببینم چند روزه به علی میگم تا حالا شده کسی بهت بگه خوشحالم که دو تا می بینم ولی من خیلی خوشحالم دو تا می بینم چون به زودی این دو تا میشه یکی.
خدا رو شکر الان قدم دوم هستم و استاد جانم جلسه تجسم خلاق رو داشتم بارها و بارها گوش میدادم و تجسم می کردم که می تونم بخونم و باز هم خداوند من رو هدایت کرد و شما دقیقا فایلی رو گذاشتید که تجسم خلاق رو جدی تر بگیرم و به عنوان یک اصل بهش عمل کنم.
استاد جانم از شما سپاسگزارم به زودی میام و می نویسم که چشمام کاملا درمان شده الان برام باورپذیر شده که حتما درمان میشه و از روز اولش هم بهتر میشه قبلا باور پذیر نبود و حتی بعد از این همه سال یادم نمی اومد چطور می دیدم اصلا می دیدم اصلا هیچ ذهنیتی نداشتم که تجسمش کنم حتی ولیخداوند منو هدایت کرد که چطور ببینم .
خداوند رو شاکرم که هر لحظه در حال هدایت کردن همه ماست البته اگر اجازه بدیم که هدایت مون کنه .
سلام میکنم به شما دوست عزیزم
کامنتتون رو خوندم و خیلی بابتش تحسینتون کردم و براتون واقعا خوشحالم
من از بیماری شما تا حدی آگاهی دارم. چون من خودم بیماری cone dystrophy دارم
شما سلولهای استوانهای شبکیهتون درگیره، من سلولهای مخروطیم
میدونم که بیماریهای شبکیه از نظر پزشکی فعلا درمانی نداره
برای همین واقعا از پیشرفتتون خوشحالم
انشاءالله منم به فضل خدا راه حلی برای درمان بیماریم پیدا میکنم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سلام استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم.اولین محصولی که خریدم دوازده قدم بود وچه محصول نابی که یکسال کامل درگیر آگاهیهای طلایی اش میشه.من با این دوره متحول شدم با این دوره به خواسته ای رسیدم که 14سال دنبالش دویدم ونرسیدم.بار سنگینی با این دوره از رو دوشم برداشته شد که بعد از اون اینقدر ذهنم آرام شد و زندگی لذت بخش.استاد واقعا چه طوری میشه ازت تشکر کرد شما به خواسته تون که تأثیرگذاری رو زندگی بقیه بود رسیدین.تبریک میگم.به دوستان توصیه میکنم تعلل نکنن وارد این دوره بشن.حالم خیلی عالیه تازگی ها از مسافرت شهر زیبای تهران برگشتم چیزی که چندماه بود تجسم میکردم واز خدامیخواستم خودش هرجا دوست داره به هرجای زیبا هدایت کنه.همسرم هم نمی اومد خودم تصمیم گرفتم برم تهران گردی پیش برادرم.دست 4تابچه ی گلم رو گرفتم با وجودی که کوچیک بودن به امید کمک الله مهربونم با قطار رفتیم ویک هفته تهران موندیم وهر روز یه جایی میرفتیم البته این دفعه خیلی جنسش فرق میکرد تمرکز بر زیباییها رو یاد گرفته بودم واز هرجایی نهایت لذت رو بردم.خیلی هم ذوق داشتم اولین بار بود پایتخت میرفتم از کاخ نیاوران که نماد ثروت بود از شهر بازی ارم که چقدر هیجان رو تجربه کردیم بازار تجریش که چقدر فراوانی بود.پل زیبای طبیعت که قدم زدیم و لذت بردیم.یه چیز جالب از تجسم ،دخترم قبل رفتن میگفت خدا کنه یه بازیگر ببینیم.یه روز که وارد پارک لاله تهران شدیم به محض ورودمون دیدیم دارن فیلمبرداری میکنن که دخترم متوجه بازیگر مهربونم خانم کمندامیرسلیمانی شد ورفت باهاش عکس گرفت وچقدر خوشحال شد که چقدر زود خواسته اش برآورده شد.منم از تجسم خیلی نتیجه ها گرفتم چه منفی چه مثبت.تکنیک فوق العاده قویی هست وچقدرعالی میشه که همیشه در جهت مثبت ازش استفاده کنیم
بنام خداوند آفریننده زیبایی ها
بنام خالق هستی بخش
سلام ودرود فراوان براستادعزیز ومریم جان شایسته نازنین وهمه خانواده صمیمی والهی عباسمنش
قطعا هرفایلی روی سایت قرار میگیره مناسب آن زمان است ومتناسب بافرکانس اعضای سایت ونیاز به شنیدن آن آگاهی های خاص درزمان خاص است واینکه مریم جان بعد 5 سال ازضبط فایل حالا روی سایت قراردادند حکمتی دارد که خداوند میداند
کلید واژه های این فایل برای من چندتاست
— سرمایه گذاری روی افکار
— قدرت کنترل وتغییر افکار
— قدرت تضادها واستفاده خوب ازتضاد
–شاخ وبرگ دادن به افکاردرجهت مثبت یامنفی وواقعی کردن افکاروتجسمات
–قدرت خلق آگاهانه زندگی وتاکید روی آگاهانه آگاهانه واگاهانه
–واکنش نشان دادن دربرابر شرایط یا خلق شرایط به صورت آگاهانه
–تمرین کردن مداوم برای کنترل ذهن
–رویاها به حقیقت می پیوندند
–صحبت کردن باخود وتقویت تجسم
–تعهد تعهد تعهد تعهد تعهد تعهد
–قدرت فقط دست خداست
وکنترل افکار باورودی های مناسب که بارها استاد تاکید کردند کار راحتی نیست ولی باتمرین امکانپذیر است دراینجا هم یادآوری شد
خیلی خوبه تمرین کنیم ازدل تضادها انگیزه وامید پیداکنیم تا به خواسته هایمان برسیم
دیگه کم کم دارم یادمیگیرم مراقب افکارم باشم تا هرجایی خواست نرود وسربزنگاه مچش رابگیرم واگاهانه بیاورمش روی خط مستقیم وافکار خوب وآرام بخش وشادی آفرین
یادگرفتم باخدادوست باشم وهرلحظه شکرگزار باشم وباخودم صحبت کنم صحبتهای خوب وشادی اور وهرکاری رافقط به خدا بسپارم
تمرین میکنم هرکاری میخوام انجام بدهم نتیجه عالی آنرا تجسم کنم وسپاسگزاری کنم وبعد برم سراغ انجام کار ونتیجه کار همیشه فراتر ازانتظار است
تجسم بااحساس خوب فوق العاده جواب میدهد واگر حس شادی وشعف رسیدن به نتیجه کار رادرخودمان ایجادکنیم وصحنه واقعی راباتمام جزئیات ببینیم وخودمان رادران حالت تجسم کنیم قطعا نتیجه بخش است
استاد تاکید روی تعهد داشتند ودردوره کشف قوانین زندگی اولین تمرین همین تعهد است که به تمرین کدنویسی تعهد داشته باشیم وتعهد رابنویسیم واین تعهد نوشتن معجزه میکنه وشما رابه خواسته هایتان میرساند
سپاسگزارم خداوند مهربان راکه توفیق شنیدن این آگاهی ها رابه من داد وسپاس فراوان ازاستاد عزیز ومریم جان نازنین برای انتشار این آگاهی های ناب
درپناه خدا سلامت وشاد وسرفراز باشید