live | رعایت قانون تکامل = هموار شدن مسیر رشد - صفحه 22
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/09/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-02 02:14:202024-10-02 05:37:38live | رعایت قانون تکامل = هموار شدن مسیر رشدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم خداروشکر میکنم وارد گام دوازدهم شدم چقدر ذوق دارم برای اومدن در سایت و گوش دادن فایل ها و عمل کردن بهش خدایا شکرت برای وجود این سایت وجود ارزشمند استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز.
رعایت قانون تکامل=همواری مسیر رشد
ادمها دوس دارند یک شبه ثروتمند بشن ادمها دوس دارن یک شبه لاغر بشن،ادمها دوس دارند یک شبه بشن آرنولد…
اگر قانون تکامل رو رعایت کنید و درک کنید شما از مسیرتون لذت می برید در عین حال که به خواسته هاتون میرسید…
اگر به یک احمق انگیزه بدید شما در نهایت یک احمق با انگیزه خواهید داشت…دقیقا استاد من تو زندگیم مثال های زیادی دارم یکی از مثالهاش در مورد خودم این هست که سال 97 تصمیم گرفتم تهران زندگی کنم و البته در تهران بیزینسمم شروع کنم انگیزم جوری بود که کوها رو جابجا میکرد اولش از خوابگاه میرداماد شروع شد چند ماه بعد خونه 40 متری گرفتم نواب صفوی و بعد اونجا در سال 98 یکدفعه و یهویی قدم گنده ای برداشتم چون درامدم خوب شده بود وبیزینسم خوب پول میساخت شریک گرفتم دفتر در جردن منطقه یک تهران زدم و بعد خونه گرفتم همون جردن همه اینها همزمان بود و اجاره هام شد از ماهی 2 میلیون شد 20 میلیون و 1 سال بیشتر نگذشت که همچی رو از دست دادم چون قانون تکامل رو رعایت نکردم وسال 1400 برگشتم به همون مهدی سال 97 والبته حتی دیگه همون تهرانم نمیتونستم بمونم برگشتم به شهرستان ..و دوباره حالا شروع کردم تکاملی شهرم رو بزرگتر کردم خونه گرفتم و اروم اروم درامد خوب شده و انشااالله به زودی چون بهبود خوبی درکارم ایجاد کردم درامدم اخر امسال چند برابر میشه به لطف الله و حالا دارم با تکامل قدم به قدم از مسیر لذت میبرم و به خواسته هام میرسم قطعا تهران که چیزی نیست امریکا هم میرم با همین فرمون فقط یاد گرفتم باید قدم به قدم رشد کنم.
چقدر خوبه استاد در کنار شما بودن باعث میشه مدام یاداوری کنیم قانون رو و همین یعنی رشد یعنی پیشرفت یعنی ارامش یعنی لذت بردن از زندگی چقدر شما رو تحسین میکنم که اینقدر آگاهانه همچیو کنترل میکنین و متعهد هستین الهی شکر برای وجودتون .
من خیلی از گذشتم راضیم چون معنی شرک و توحید رو خوب فهمیدم ،چون معنی تکامل رو خوب فهمیدم …اگر این تجربیات رو بدست نمیاوردم در سن 27 سالگی قطعا الان شخصیت موفقی از خودم نمیساختم قطعا متوجه نمیشدم باید خودمو اصلاح کنم باورهامو اصلاح کنم ، الهی شکرت خدایا سپاسگزارم از گمراهی که بودم هدایتم کردی به مسیر راست به مسیر کسانی که به آنها نعمت داده ای نه آنان که غضب کردی و نه گمراهان.دارم یاد میگیرم در کنار شما که زندگی یک مسیر هست نه یک مقصد از تمام لحظاتش باید لذت برد…
خدای بزرگ ای فرمانروای کیهان شکر شکر شکر راضیم ازت خدا راضیترین .
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«الم»
(الف، لام ، میم)
«تَنزِیلُ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ»
(ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺗﺮﺩﻳﺪﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ، ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِیرٍ مِّن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ»
(ﺁﻳﺎ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ : ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺑﻠﻜﻪ ﺁﻥ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ، ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﻴﭻ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻲ ﺗﺎ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻳﺎﺑﻨﺪ)
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ»
(ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺷﺶ ﺭﻭﺯ ﺁﻓﺮﻳﺪ ، ﺳﭙﺲ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﭼﻴﺮﻩ ﻭ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ . ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻫﻴﭻ ﻳﺎﻭﺭ ﻭ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﻧﻴﺴﺖ، ﺁﻳﺎ ﻣﺘﺬﻛّﺮ ﻭ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭ ﻧﻤﻰﺷﻮﻳﺪ؟)
—————————————————————————
سلام خدای من ، با نهایت تواضع و فروتنی و احساس بندگی به درگاهت صلات امروزم رو میخوام انجام بدم، از تو بعنوان یگانه قدرت هدایتگر و نعمت بخش و آگاهی دهنده عالم درخواست میکنم که منو هدایت و حمایت کنی. خدایا از تو شاکر و سپاسگزارم که خودت رو بهم عطا کردی، خدایا از تو شاکر و سپاسگزارم که بندگی کردن به درگاهت رو بهم عطا کردی. خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری و هدایت و حمایت میخوام.
«یا رب تو مرا به نفس طناز مده ؛ با هر چه به جز توست مرا ساز مده»
«من در تو گریزان شدم از فتنه خویش ؛ من آن توام مرا به من باز مده»
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سایت توحیدی.
الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر آگاهی های فوق العاده این فایل و یه باز دیگه فرصت صلات و بندگی.
—————————————————————————
مجدداً از استاد شایسته بزرگوار قدردانی و تشکر میکنم که این پروژه خانه تکانی ذهن رو استارت زدن و باعث شد من قدرت تمرکز و تکامل رو بهتر درک کنم.
آگاهی های این فایل مثل قطعات ناقص پازلی بود که مدتها من عجله داشتم تکمیلش کنم. وقتی دوره دوازده قدم رو شروع کردم توی قدم ششم استاپ خوردم با اینکه داشتم روی بقیه فایلها و فایلهای دانلودی کار میکردم. ولی همیشه گوشه ذهنم یه نجوایی بود که دوازده قدم رو ادامه ندادم. (هر چند توی این مدت عزت نفس و حل مسائل و احساس لیاقت رو کار کردم، ولی اون احساس اضطراب و عجله همراه همیشگی من بود) و البته بعد از مدتی مجدداً همون شش قدم رو کار کردم و دوباره از قدم 7 ادامه دادم تا قدم 10 و باز جریان هدایت منو برد به سمت دوره روابط.
همیشه از یه دوتا موضوع رنج میبردم: «عدم تمرکز مناسب» و «عدم تکامل دوره ها» ریشه اش هم توی کمبود احساس لیاقت و کمبود عزت نفس و ضعف در احساس خود ارزشمندی بود چون دائما نتایج خودمو با بقیه دوستان مقایسه میکردم. حتی همین الان حاضر نیستم نتایجی که توی این مدت گرفتم رو بیان کنم چرا، چون وقتی نتایج بقیه رو میخونم میبینم نتایج من چیزی نیست.
کماکان شیطان با حرص و طمع و عجله داره نجوا میکنه. با احساس کمبود و مقایسه و ناکافی بودن داره نجوا میکنه.
یه لحظه خودمو تجسم کردم که دارم قطعات یه پازل رو کنار هم میچینم و یه زمانی رو گذاشتم و دنبال چندتا قطعه گشتم و کلی اذیت شدم و الان که اون قطعه نشسته سر جاش خیلی بیشتر از بقیه قطعات تاثیرگذار بوده.
استاد توی فایل میگه: «بشنویم» و «بفهمیم» و «عمل کنیم» . از اونجایی که من مدتها توی مسیر تکاملم رنج عدم تمرکز و عدم تکامل و مقایسه رو تحمل کرده بودم و به خاطر عجله و احساس کمبود ذهنم درگیر بوده، الان حس میکنم با آگاهی های این فایل حداقل «بشنویم» و «بفهمیم» رو متوجه شدم و از اینجا به بعد باید فقط باید بهش عمل کنم. (و با عمل کردن توش حرفه ای بشم)
—————————————————————————
یادمه سال 90 بود که مدت 5 سال قرارداد پیمانی خدمت من توی نیروی دریایی به اتمام رسیده بود و از واحد اداری پرسنلی نامه اومد که مهناوی یکم پیمانی حمید امیری حق انتخاب داره بین درخواست رهایی از خدمت یا ادامه روند استخدام رسمی و تعهد 30 ساله و من با توجه به نشانه هایی که دیده بودم رهایی از خدمت رو انتخاب کردم و میگفتم خدا کریمه. «با اینکه هیچی از قانون نمیدونستم ولی یه حسی بهم گفت رهایی از خدمت رو انتخاب کن».
روند گرفتن کارت پایان خدمت 2 سال طول کشید و چون کارت پایان خدمت نداشتم جایی دیگه هم نمیتونستم برم سر کار و این دو سال خیلی اذیت شدم. تو اون مدت رفتم سراغ کار آزاد و کار کردن توی کارگاه های دکوراسیون داخلی. خب خیلی چیزا یاد گرفتم ولی کماکان شرایط مالی سختی داشتم. اگر همون زمانی که شاغل بودم تونسته بودم مهارت های لازم (یا مهارتهای دیگه ای) رو یاد بگیرم و از همونجا در کنار شغل اصلی شغل دومم رو استارت بزنم ، رها کردن یهویی از شغلم اینقدر منو اذیت نمیکرد. (از طرفی قانون رو هم نمیدونستم. و اصلا مسیرهای بعدی باعث شد کلی باور مخرب توی مسیر بگیرم)
ولی خب الان قانون رو کمی بهتر میدونم، بارها توی شغل فعلی نشانه هایی رو میبینم که دیگه وقت رفتنه و باید به فکر باشم و همیشه میگفتم من چرا یهویی این کار رو رها نمیکنم ، ولی خب هر بار اون دو سال بعد از خدمت نیروی دریایی به یادم میومد که چقدر اذیت شدم.
من تا چند وقت پیش هنوز قسط و وام داشتم که داشتم آروم آروم تسویه میکردم. (یک ماه قبل از ورودم به سایت وام گرفته بودم و تا مدتها بعد از ورود به سایت هم نمیدونستم وام گرفتن با این مسیر توحیدی در تعارضه) تسویه کردن همون وامها هم اوایل خیلی برام سخت بود. اوایل 3 تا قسط همزمان داشتم، ولی هر چقدر مسیر رو ادامه دادم اول هزینه هام کم شدن، و شرایط بهتر و بهتر شد و من از یه جایی به بعد دو تا دوتا قسط میدادم تا زودتر دت فری بشم (debt free یا همون بدون بدهی). از یه کسی که زمانی دغدغه اینو داشت آیا میتونه قدم بعدی رو تهیه کنه، آیا میتونه بسته اینترنت بگیره … از کسی که قبل از دهم ماه صفر میشد ، رسیدم به جایی که دیدم دیگه شرایط مثل گذشته سخت نیست. از جاییکه دت فری شدم ورودی مالیم بیشتر شد و یه سری مطالبات عقب افتاده بهمون پرداخت شد، و باز هم تو راهه که بقیه شون هم پرداخت بشه؛ یه سری امتیازاتی که قبلاً نبود و فقط مختص نیروهای رسمی بود به ما هم تعلق گرفت.
الان میبینم شرایط سخت گذشته بقول استاد نتیجه اقدامات اشتباه و عدم تکامل خودم بوده. از همون ابتدا اگه عجول نبودم الان خیلی از شرایط فعلیم جلوتر بودم.
یه مصاحبه از پروفسور سمیعی دیدم که میگفت اگر به گذشته برگردم اشتباهاتم رو تکرار نمیکنم، ولی اگه بخاطر اشتباهات گذشته ام نبود، تجربه امروزم رو نداشتم.
—————————————————————————
هیچ کدوم از ما نمیتونیم ادعا کنیم صاحب قدرت و اراده «کن فیکون» هستیم مثل پروردگار. اینکه اراده کنیم یه چیزی توی زندگی داشته باشیم و بلافاصله اون چیز رو خلق کنیم. ما باید تکامل و انرژی براش بذاریم و با تکامل خلقش کنیم. فقط خداست که صاحب قدرت کن فیکونی هست که بلافاصله که اراده کنه، همون لحظه موجود میشه. ولی همون خداوند قانون تکامل رو طراحی کرده تا ما رشد و پیشرفت کنیم. و خودش هم از همین قانون جهان رو خلق کرده. توی قرآن بارها گفته آسمانها و زمین رو در شش مقطع تکاملی زمانی خلق کرده.حتی کلمه «ثم» توی آیه به معنی بعداً مفهومش اینه که طی یک روند تکاملی. ثم معنی بعداً داره ولی مفهوم «بلافاصله بعد» نمیده، معنی «بعد از طی کردن یک روند تکاملی» میده.
هر چند طبق توصیف قرآن ما میتونیم انکار کنیم ، ولی انکار ما به معنی ابطال قانون نیست. قوانین وجود داره و کماکان با قدرت دارن کار میکنن.
—————————————————————————
مثال پیشرفتهای امباپه خیلی ارزشمند بود. با اینکه من اصلا چیزی از فوتبال نمیدونم و بازیکن ها رو نمیشناسم ولی بخاطر مثالهای استاد عباس منش میدونم امباپه کیه.
(یه چی بگم دسته جمعی بخندیم روحمون شاد بشه، نامبرده ته اطلاعات فوتبالیش اینه که میدونه پرسپولیس قرمزه ، استقلال آبی ، و آخرین مسابقه فوتبالی رو که دیده بازی ایران و استرالیا بود که خداداد عزیزی گل زد؛ شناخت من از یه سری بازیکنان فوتبال منوط میشه به کلیپهای طنز فضای مجازی و مثالهای استاد عباس منش)
مثال پیشرفت امباپه باعث شد من متوجه یه ایراد جدی در نگاه خودم بشم نسبت به افراد موفق.
ما از جایی که افراد وارد مرحله تصاعد میشن اونها رو میشناسیم بدون اینکه مرحله تکامل شون رو بدونیم. فکر میکنیم یه بی عدالتی رخ داده و دنبال این هستیم که لوبیای سحر آمیز ما هم یه شبه قد بکشه و به آسمون برسه و بتونیم یه مرغ تخم طلا بدست بیاریم؛ اینها همه اش قصه است.
همه این مدت من داشتم تکامل خودم رو با تصاعد دیگران مقایسه میکردم. این یکی از اون قطعات ارزشمند پازل بود که به عمق جانم نشست و یه حس آرامش بهم داد. (اون حس آرامش شاخص خوبیه که آگاهی رو دریافت کردم)
برای تکامل من باید از تکامل افراد الگو برداری کنم و درسها رو بگیرم. این باعث رشد و پیشرفت من میشه ، نه اینکه تصاعدشون رو با تکامل خودم مقایسه کنم و بیام پایین.
استاد واقعاً ازت ممنونم که بخشی از اضطراب و استرس و عجول بودن من با درک همین تکامل و تصاعد کاهش پیدا کرد.
از دوره احساس لیاقت یاد گرفته بودم که مقایسه بسیار سمی و آسیبزاست ولی نمیدونستم چرا. الان به درک خیلی بهتری رسیدم.
آدمهای موفق معمولاً تا توی پروسه تکامل هستن خیلی گمنام و ناشناخته هستن، و از وقتی وارد تصاعد و موفقیت های بیشتر و پی در پی میشن شناخته میشن و هر موفقیت میشه تبلیغ برای موفقیت بعدی. (امیدوارم همینو درک کنم و به عملم تبدیلش کنم)
—————————————————————————
حتی درک همین موضوع تکامل و تصاعد هم خودش تکاملی بود، وگرنه توی دوره دوازده قدم ، از همون قدم اول استاد داره تکامل رو فریاد میزنه. و من میدونستم تکامل بسیار مهمه ولی با این فایل قطعات پازل تکمیل تر شدن.
واقعاً ازتون متشکرم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که به مرور زمان و تکاملی دارم این آگاهی ها رو دریافت میکنم.
خدا رو شکر که الان میتونم حرص و طمع و عجله ام رو بهتر کنترل کنم. همین که اضطراب ناشی از این نجواهای شیطانی کم بشه و آرامش و احساس خوب جایگزینش بشه ، بخش زیادی از توان ذهن و تمرکز مون آزاد میشه که میتونیم اختصاصش بدیم برای رسیدن به خواسته هامون.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
استاد عباس منش عزیز ، استاد شایسته بزرگوار از شما بینهایت ممنون و متشکرم ، بخاطر این فایلها و بخاطر این پروژه تمرکز روی خانه تکانی ذهن مون.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام حمید عزیز
امیدوارم خوب و عالی باشی
نکته ای که در خوندن کامنت شما برای من کاملا جا افتاد این بود که مسیر تکامل خودمون رو با تصاعد دیگران مقایسه نکنیم.
دقیقا نکته ای که استاد در مثال امپابه کاملا عالی توضیح دادن.
(من هم امباپه رو از یه بازی کامپیوتری شناختم (ایموجی خنده) و یادمه که خیلی حسم به شخصیتش مثبت بود با اینکه از نظر تکنیکی هییییچ شناختی ازش نداشتم ، که الان فهمیدم علتش چی بود )
ممنونم که برداشت خودت رو از این جلسه نوشتی و به من و بقیه ی دوستان کمک کردی تا بهتر موضوع تکامل در این جلسه رو درک کنیم و برامون جا بیفته :)
در پناه الله موفق باشی :)
بنام خدا
قانون تکامل وموانع که رعایت این قانون رو غیر ممکن میکنه
سلام استاد عزیزم و دوستان گلم
گام دوازدهم پروژه خانه تکانی ذهن
همه ما بارها وبارها قانون تکامل رو شنیدیم وچیزی که نمیزاره من این روند روطی کنم طمع وعجله ست همون چیزی که حتی اگر بدونی باید باصبر به خواسته هات برسی ولی این حرص وطمع که ذهن بهت القا میکنه رو نمیتونی کنترل کنی ،
این نکته مهمیه که استاد تواین فایل اشاره کرد
بنام خدای مهربان
سلام به اساتید عزیز وگرامی وهمه دوستان همراه
قربونت برم استاد عزیزم که اینجوری حرص میزنی تا ما یاد بگیریم
اینجوری ولع داری که راه درستو ماها بفهمیم
واقعا که به هرجی دور وبرمون نگا میکنم همه تکاملشونو طی کردن
همین بچه انسان از روز اول شکل گیری تا تبدیل شدن به یه حنین کامل
وبعد از زایمان هم تکاملشو طی میکنه تا تبدیل بشه به یه انسان بالغ
تمام درختها گلها گیاهان حیوانات
واقعا هیچ جیزی یهویی بوجود نیومده
چقدر ما انسانها عجولیم فراموشکاریم و ناسپاس
مثال واضح برا خودم تو همین چندماه اخیر وقتی بود که پروانه داوری رو بهمون دادن و گفتن یا میتونین با این شرایط موسسه بزنین یا دفتر یا هیج کدوم فعلا همینطوری شروع کنید
وای که چقدر واژه همینطوری اولش برام سنگین بود و غیرقابل هضم
منی که تو تجسمهام همیشه یه دفتر عالی با چندتا کارمندو دیده بودم
حالا میدیدم براساس شرایط اونا موسسه که منتفیه گفتم باشه پس دفتر میزنم ولی چپ وراست نشانه ها حاکی از این بود که دفترم نزن
البته که اون موقع شرایط مالیشم نداشتم و همیشه هم بخدا گفته بودم قرض و وام نه
خودت برام جور کن
وخودشم جور نکرد همسرم حاضر بود قرض کنه ولی من نه
خلاصه وقتی دیدم خدا داره همه جوره میگه دفتر نزن
گیوآپ کردم و شروع کردم به دیدن نکات مثبت اینکار
ندادن پول اجاره وکلی وسایل و تجهیزات وتازه اینکه اگه حالا پرونده ارجاع نشه یا کم اضطراب و نگرانی که تو ذهنم میومد عجله کردن و حرص زدن واسه جور شدن ارباب رجوع و ته همش احساس بد چیزایی بود که گفتم و بوسیله این یاداوریها به خودم حال خوب دادم وتصمیم گرفتم همینطوری شروع کنم
خدایاشکرت که برام پولشو جور نکردی والان که 3 ماهه از اون قضیه میگذره بیشتر میفهمم تکامل طی کردن یعنی ارامش
یعنی احساس خوب
یعنی حرص نزدن
یعنی عجله نکردن
یعنی حفظ داشته ها
البته که خداپرونده برام جور کرد
البته که یکی از دوستای همسرم گفت دفتر کارمن هست هروقت حلسه داشتی بیا کلید و بگیر
وخداوند همه جوره تا حالا حمایتم کرده
ومنم اصلا نگران نیستم چرا پرونده کمه میدونم باید تکامل اینم طی کنم
ودارم از زندگیم لذت میبرم و درگیر اب و برق وتلفن و حقوق کارمند و اجاره دفتر و هیچی نیستم
نمیدونم استاد توقدم 2 یا3 بود که این موضوعو کاملا توضیح داده بودن ولی مهم تو عمله که بتونیم اجراش کنیم
وخدایی وقتی که خوب فکر میکنم فقط برا حرف مردمه این همه حرص
خودمن ته ذهنم این بور که ای بابا مردم چی میگن ؟ مثلا داور حرفه ایه حقوقی نه دفتری نه چیزی
مگه میشه؟
ودیدم که شد و چه خوبم شد
واقعا این ارامش وحس رهایی و با هیچ به به و چه چه شنیدن از ادما حاضر نیستم عوض کنم.
خدایاشکرت خداباشکرت خدایاشکرت
سلام به سعیده توحیدی عزیزم
کامنتت رو خوندم و خیلی لذت بردم
تحسینت میکنم که به ندای درونت گوش دادی..
و واقعا مهمترین اصل درک و فهم قانون هستش.
ماها خیلی ایرادهای مخفی داریم که متوجه نیستیم اما در شرایط موقعیتها خودشو نشون میده..اگه آگاه بودیم که مچ خودمون رو میگیریم.اگه ن که با یه تضاد خوشگلی روبه رو میشم بعداز اونجا اگه احساس خوبمون رو حفظش کردیم.میتونیم خودمون رو اصلاح کنیم.
اصل مهم خودمون هستیم وحال خوب خودمون .مردم کیلویی چن؟؟
بقول عشقم آیا حرف مردم روی درآمدت تاثیر داره؟
ممنونم از کامنت ارزشمند ت
شاد و موفق باشی گلم.
سلام الهام عزیزم
امیدوارم همیشه شاد وخندان در کنار همسر عزیزت باشی
چقدر عکس پروفایلتون زیبا وجذابه
ممنونم عزیزدلم که کامنتو خوندی و جواب دادی
هیچ وقت که کلمات و نوشته نمیتونه احساس واقعیمون رو بگه
ولی خدا میدونه که چقدر این تصمیم برام حس رهایی و لذت و ارامش در پی داشت
وچقدر سپاسگزار خداوندم که ما تو اون زمان شرایط مالیمون اجازه انجام این کارو نمیداد وگرنه مطمئنم که همسرم حتما یه دفتر جور میکرد و به صحبتهای منو اینکه نشونه ها میگن اینکار اشتباهه توجه نمیکرد
چون همسرم واقعا مرد دست و دلبازیه و خیلی عالی خرج میکنه
البته که قضاوتشم نمیکنم جون فکر میکرد با اینکارش زحمات منو جبران کرده وکاری کرده که در شآن منه وخواسته اینجوری علاقشو نشون بده
اینایی که الان دارم میگم وبابتشون سپاسگزارم خدا میدونه اون چند روز که حسابی کلافه بودم حتی نمیتونستم ببینمشون ویه نعمت بدونم
ولی به محض اینکه گیواپ کروم وگفتم خدایا تو خودت منو اوردی تو این مسیر بگو چیکار کنم ؟
خداوند صحبتهای استادو تو رعایت تکامل و اینکه با اونچه که الان داری شروع کن و هزاران مسائل مرتبط دیگه به دلم انداخت و من یهو دیدم ارومم
وقتی به این ادامش رسیدم قدمهای بعد رو گفت
بازهم سپاسگزارم دوست عزیزم انشالله که درپناه الله مهربان همیشه در مسیر باشید واز تک تک لحظاتتون لذت ببرید
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و همه دوستان
رعایت قانون تکامل همواری مسیر رشد
من این موضوع با تمام وجودم حس کردم خودمو درگیر یک کاری کردم که با مدار و قانون تکامل در تضاد بود و شرک هم داشتم حساب کردم روی قول ادماهایی که میدونستم الگوش همینه ولی من میخاستم اون فرصت از دست نره و همینم هم یک باور نادرست دیگه بود انجامش دادم و در کل اون مسیر چیزی جز استرس و روز شماری کردن نبود برام در اخر به اون خواسته هم رسیدم ولی در نهایت خوشحال نبودم .خدارو شکر در طی 2 سال از قدم های کوچک شروع کردم و موفقیت هامو جشن گرفتم هربار به خودم یاداوری کردم تونستم و شد .خدایا شکرت .
اولش میخاستم ثابت کنم من تونستم من بخام میشه درصورتی که هیچ اقدام قبلی درموردش نکرده بودم و یکباره میخاستم انجامش بدم.
من همیشه عجول بودم سر هر موضوعی ولی الان
با یاداوری قانون هربار به خودم جلوی راه فرار این ذهن را میگیرم.
استاد مچکرم بابت فایل های دانلودی کلی موضوع بود که فقط با این اگاهی ها جلوی اتفاقات گرفته شد این باور جایگزین کردم که فرصت همیشه هست همیشع میشه اوضاع بهتر کرد فقط بچسب به خودت و باورهات قدرت از همه کس بگیر فقط خدا و تو و باورهای تو .باید هم مدار شی اگه بتونی این رشد ثابت رو ادامه بدی هربار بهتر شی میرسی به تصاعد ،تصاعد نتیجه انجام کارهای درست به صورت متوالی .
هربار هم تلاش میکنم تکامل هم در تمام ابعاد در حد خودم رعایت کنم بهبودهای کوچک با احساس خوب .با سپاس از این لایو بی نظیر
سلام بر همه عزیزان
گام دوازدهم خانه تکانی ذهن
خدا رو شکر که منو تا این قسمت هدایت کرد
استاد رنگ چسماتون همرنگ کلاهتونه (ایموجی چشم قلبی )
اینو ابتدای هرچیزی بگم دیروز با گوش دادن اون لایو قبلی فوق العاده گام یازدهم اینقدر حس و حالم خوب بود که با وجود اخبار های منفی که پیچیده بود هیچ گونه نگرانی نداشتم و حتی آگاهانه ذهنم و کنترل کردم و اعراض کردم این خیلی حس خوبی بود برام و گفتم که بگم اینجا
تکامل به معنای زمان بیشتر برای رسیدن به خواسته ها نیست بلکه آمادگی داشتن برای خواسته هامون هست
خیلی روی این موضوع کار کردم تا همین یه جمله تون و بتونم درک کنم قبلا یادمه همیشه برام سوال بود و فایل های مشابه ش وخیلی گوش میدادم کلی مثال میزدم برای خودم تا اول بتونم بفهممش بعد به مرحله اجرا در بیارم نمیدونم به مرحله اجرا رسیده در من یا نه ولی همین که فهمیدمش برام خیلی پیشرفت بود
حرص و طمع بزرگترین اسلحه شیطانه
طمع یعنی همون کمبود یعنی من تو ناخوداگاهم میدونم هرچیزی که براش طمع دارم شاید تموم بشه برای همین از داشته م لذت نمیبرم و طمع میکنم و میخوام بیشتر و بیشتر و داشته باشمش یادمه وقتی تو پارچه فروشی کار میکردم بهم این امکان و داده بودن گاهی چند متر پارچه بردارم حالا یا رایگان یا اینکه فاکتور میزدن آخر سال از حساب کتاب هایی که برای حقوق میکردیم کم میشد اگه خیلی تعدادش یا متراژ و یاردش زیاد میشد اگه نه که اصلا نمیزدن تو حسابم یه دوره ای اینقدر پارچه های خوشگل اوردیم که من براش مدلی نداشتم فقط پارچه ها رو میوردم بقول خواهرم کلکسیون پارچه داشتیم و میوردیم همه رو هم تلنبار میکردم گاهی یا مدلی براش نداشتم یا خیاطم سرش شلوغ بود و دیگه بعدها میگفتم اشکال نداره میارم بعدا براش مدل پیدا میکنم حالا که این مدله هست یوقت تموم نشه یبار تو همین الکی اوردنا یکسال بود پارچه دستم موند و مدل براش نداشتم و سال بعدش اون جنس و اون رنگ و یه مشتری در به در دنبالش بود و میومد هرروز میرفت رو مخ مدیرم و اونم میگفت ندارم میدونی چیه؟ مشتری میگفت داری انبار کردی نمیخوای بدی بمن چون چکی بود و مدیرم گفت اینقدر رو مخمی که اگه داشتم میدادم بهت فقط بری اونم میگفت بابا میخوام بهش نمونه بزنم دو یارد بده اصلا یزید و ازین حرفها خلاصه پریدم وسط مکالمه شون و گفتم من ازش خونه دارم میخواستم باهاش مدل بزنم که هنوز مدلمو انتخاب نکردم و مشتری خوشحااال مدیرم خوشحال ازینکه من کمکی بهش کردم گفتم فقط کمه ها گفت باشه اندازه مصرفی خودت و بردار هرچقدر موند بیار برای من پولش و نقد به شما میدم و ازون موقع دیگه پارچه هایی که خیلی فروش میرفت و من اگه واقعا براش مدلی نداشتم نمیوردم و حداقل نصفی از پارچه های قبلی م دادم خیاط برام بدوزه که جلوی یه نشتی رو بگیرم بعدها فهمیدم اسمش طمعه
وقتی تکامل رو طی کنی ظرفت پر بشه رشدت سرعتش تصاعدی میشه
وقتی این موضوع رو تو ذهنم حل کردم کم کم عجله و نگرانی از زندگیم حذف شد ریشه کن نشد طبیعتا ولی اینقدر کم شد که گاهی فکر میکنم نیست گهگاهی هم عجله و نگرانی درباره موضوعی میاد سراغم و طبیعی میبینمش اما نمیزارم در من رشد کنه و ریشه بگیره دوباره چون نتایج تصاعدی رو دیدم
اگه هدف زندگی رو بهتر درک کنی تصمیم گیریت بهتر میشه و قانون تکامل و درک کنی از مسیر لذت میبری چون کل هدف زندگی لذت بردنه
اینقدر برای این فایل مثال ها و تجربه ها گفتین که من فقط گوش میدادم تایید میکردم برای ذهنم و لذت میبردم ازینکه قانون رو چطور در زندگیتون اجرا کردین و همش به ذهنم میگفتم ببین مثل استاد باش زندگی رو این مدلی برو جلو نتیجه این مدلی رو میگیری و ازتون واقعا سپاسگزارم استاد خوشتیپ من
از شما و مریم جان و تمامی بچه های سایت که در کنار هم داریم رشد میکنیم
دوستتون دارم
خدایا بینهایت شکرت
باسلام به استادعزیزم خدایاشکرت برای این قدم وادامه مسیروگوش دادن به حرف های استادکه من خودم اعتراف میکنم که واقعیت روبیان میکنیدخیلی ازمافقط میشنویم وبااینکه تاییدمیکنیم ولی درعمل خیلی ضعیف عمل میکنیم بازهم برخوردهاهمون احساس عدم لیاقت هاهمون احساس عدم دریافت ثروت وروابطی که انتظارداریم بهبودپیدا کنه میادسراغمون وکنترل ذهن مهم ترین مسله واین دوره ای که داریم گام به گام پیش میریم هنوزپاشنه آشیل ونشتی انرژی ماست که باعث میشه حرفهاهمون تومرحله شنیدن باقی بمونه ومدارماتغییرنکنه وقانون تکامل روطی نکنیم وبازازخودمون سوال کنیم که چرانتایج دلخواه من نمیادمن که دارم به حرف های استادگوش میدم دوره هاروهم خریدم چرا؟؟؟؟ویه علامت تعجب بزرگ !!!واون عمل نکردن هست ونتونستن کنترل احساسات واحساس خوب وتوجه به نعمتهاوهمون تکامل خدایاشکرت امروزاین درس روگرفتم خدایاسپاسگزارم خواسته ی امروزدرک وعمل کردن هست ازخداوندی که مارورهانکرده وگفته من اجابت میکنم درخواست درخواست کنندگان را خداوندرحمان ورحیم نگهدارهمه شماعزیزان
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
پروژه خانه تکانی ذهن | گام دوازدهم
قبل از اینکه کامنتم رو شروع کنم یه تشکر ویژه میکنم از همه ی دوستانی که از ابتدای پروژه به من لطف داشتند و هرروز کلی پیام و کامنت محبت آمیز برام میفرستد قدردان تک تک شما دوستان خوب و ارزشمندم هستم و امیدوارم روزی بتونم پاسخ تک تک کامنت ها رو بدم اما همه رو با عشق و شور شوق زیاد میخونم.
«قانون تکامل»
«اگر عجله نکنی و تکاملت را طی کنی شاید اوایل حرکتت کند باشه اما وقتی تکاملت طی بشه خیلی اتفاقات بزرگی برات میفته»…
من یک کمک پرستار هستم و در یکی از بهترین بیمارستان های خصوصی تهران مشغول به کارم شغل من این پتانسیل رو داره که علاوه بر کار کارمندی میتونم برای خودم هم کارکنم یعنی همون خدماتی که در بیمارستان ارائه میشه رومیتونم در منزل هم به بیماران ارائه بدم که در سال های اخیر هم این موضوع خیلی زیاد در بین بیماران و خانواده هاشون جا افتاده …
چند وقت پیش من برای اینکه با این کار یعنی ارائه خدمات پرستاری در منزل آشنا بشم و درآمد اضافه ای علاوه بر حقوقم داشته باشم رفتم و با یکی از دوستان خوبم که در این زمینه به صورت خیلی جزئی کار میکرد همکاری کردم …
شکل این بیزنس اینطوریه که مثلاً یکگروه سه تا چهار نفره تشکیل میشه و به سرپرستی یک نفر ماهرتر از بقیه افراد گروه برای ارائه خدمات پرستاری به منازل بیماران مراجعه میکنند و خیلی بیزنس بزرگ و گسترده ایه.
خوب من به این کار یعنی پرستاری خیلی علاقه دارم و همین علاقه باعث شد از لحاظ مهارتی خیلی خیلی پیشرفت کنم و همین پیشرفت و توسعه مهارت آنچنان اعتماد به نفسی در من ایجاد کرد که با خودم فکر کردم من که این همه مهارت دارم چرا باید برای یکی دیگه کارکنم ؟
کلا خیلی هم شخصیت مستقلی دارم و دستور گرفتن از دیگران خیلی برام سخت و زجرآوره
از طرفی هم چون در سایت حضور داشتم از قانون تکامل خبر داشتم و نمیخواستم این قانون رو دور بزنم علاوه بر این چون تا الان برای خودم کار نکرده بودم خیلی هم میترسیدم که کارآفرینی کنم اما عشق سوزانی به کارآفرینی داشته و دارم…
اونقدر ترس داشتم اونقدر باورهای غلط داشتم اونقدر احساس خود ارزشی ام پایین بود که جرات نداشتم برای هدفم یعنی تاسیس یک شرکت خدمات پرستاری در منزل حتی یک قدم بردارم و یکی از ترمزهام هم نداشتن مدرک تحصیلی دانشگاهی بود(مدرک کمک پرستاری یک مدرکیه که بدون رفتن به دانشگاه و با یکسال آموزش به افراد میدهند)همیشه میگفتم من که مدرک ندارم مجوز ندارم چطور برم شرکت تاسیس کنم و همین ترس ها نذاشت که اقدامی بکنم…
تا اینکه همون دوستم که ایشون پرستار هست و مدرک دانشگاهی هم داشت که پیشش کار رو شروع کردم یک پیشنهادی بهم داد گفت من میخوام یک شرکت خیلی خیلی بزرگ پرستاری تاسیس کنم و ده تا کامپیوتر بیارم و وکیل بگیرم و پزشک بیارم و یکدفتر هم در شمال شهر تهران اجاره کنم و خلاصه میخوام خیلی پرقدرت شروع کنم و تبدیل به شماره یک بازار بشم به منم گفت تو هم بیا حالا یه گوشه یه مسئولیتی بهت میدم…
خوب اولش خیلی حال کردم خیلی خوشحال شدم و گفتم به به این همون چیزیه که میخواستم و هرروز منتظر بودم که دوستم زنگ بزنه و بگه بیا کلید اتاق مدیریتت رو تحویل بگیر…
اما یک ماه گذشت دیدم خبری نشد
دو ماه گذشت هیچ خبری نشد
سه ماه گذشت….
یه روز بهش زنگ زدم گفتم داداش تو به من گفتی 10 روز دیگه همه چی اوکی میشه و کارم رو شروع میکنم و…الان 3 ماه گذشت هیچ خبری نشد؟؟؟
گفت دنبال مجوز هستم و نمیدونم دنبال مبلمان و کامپیوتر و دیزاین شرکت و این بهونه ها …
خلاصه من یه چند ماه دیگه صبر کردم دیدم نخیر هیچ آبی از این دوست من گرم نمیشه و من دیگه از همکاری با دوستم ناامید شدم…مدتی گذشت
اوایل سال 1402 بود که دوره ارزشمند دوازده قدم رو شروع کردم…
در یکی از جلسات قدم اول استاد فیلمی از یک ایونت روپخش کردند که تعدادی از غرفه ها در این ایونت دور هم جمع شده بودند و کارهای هنری مثل تابلو و عکس و …میفروختند
استاد بعد از این جلسه یک تمرین بهمادادند و گفتند فرض کنید شما یکی از این غرفه داران هستید برای اینکه فروش بیشتر داشته باشید چه باورهایی باید بسازید؟؟؟
من خیلی با این تمرین درگیر شدم خیلی برام جالب بود برای فروش تابلوها باورهایی نوشتم که اگه خودم در شغلم ایجادشون میکردم یک انقلابی در زندگیم ایجاد میشد ناگهان ایده ای در ذهنم جرقهزد
با خودم گفتم من که میخوام شرکت بزنم بیام و این باورهایی که برای فروش تابلو نوشتم در شغل خودم یعنی پرستاری در منزل شخصی سازی کنم و این باورها رو بسازم خیلی هیجان داشتم و شروع کردم نزدیک به 35 باور نوشتم در زمینه شغلی خودم بعد اومدم اون باورها رو با صدای خودم ضبط کردم و هرروز گوش میدادم…
یک ماه گذشت تا اینکه یه موقعیتی پیش اومد و یه بنده خدایی بهم گفت برای مریض توی خونه پرستار میخواد و این شد اولین مشتری من و خودم میرفتم و کارهاش رو انجام میدادم…
کم کم دیدم اینجوری و دست تنهایی خیلی سخته بنابراین به یکی از دوستانم پیشنهاد دادم که باهام همکاری کنه و از دستمزدی که میگرفتم درصدی رو به ایشون میدادم درصدی رو هم خودم برمیداشتم ایشون هم پذیرفت …
در ماه اول تونستم به درآمد 3 میلیون تومان برسم
هرروز روی خودم کار میکردم باورها رو تکرار میکردم گوش میدادم روی احساس لیاقت و ارزشمندی خودم کار میکردم مهارت هام رو افزایش میدادم بهترس هام غلبه میکردم و سعی میکردم ترمزهام رو بردارم و به قول استاد وقتی تو روی خودت کار کنی جهان هم در مقابلت کرنش میکنه و خدا اتفاقات بعدی رو برات رقم میزنه و کم کم از در و دیوار مشتری وارد کسب و کارم میشد از در و دیوار کارمند بود که بهم زنگ میزد که فلانی کارمند نمیخوای؟
و درآمدم هم با یک شیب مناسبی افزایش پیدا کرد و در ماه دوم شد 12 میلیون و کم کم رشد کرد و تا 100 میلیون تومان در ماه هم رسید و 20 نفر هم کارمند داشتم …
اون دوستم هم دفتر اجاره کرد با یک پزشک و وکیل هم قرارداد بست اما هرگز نتونست کارش رو شروع کنه چون میخواست یکشبه به همه چی برسه چون میخواست قانون تکامل رو دور بزنه و در نهایت هم همه چی رو جمع کرد…
و من به لطف الله تونستم با استفاده از این قانون بی نظیر تغییرات شگرفی در تمام جنبه های زندگیم اعم از مالی و روابط و سلامتی و احساس نزدیکی با خدا بدم و به خودم ثابت کنم که بدون مدرک دانشگاهی بدون داشتن یه مکان برای شرکت و بدون داشتن وکیل و …هم میشه موفق شد به شرطی که طبق قوانین جهان عمل کنی و فقط روی خودت و خدای خودت حساب کنی…
یادمون باشه همیشه رشد از درون شروع میشه یک درخت ابتدا از درون خودش و دل خاک شروع به جوانه زدن و بعد رشد میکنه این قانون رو میشه در تمام طبیعت مشاهده کرد و ما هم از این طبیعت و این قانون مستثنی نیستیم .
خدایا شکرت
ممنونم از استاد شایسته عزیز بابت این پروژه زیبا
ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.
سلام دوست خوبم آقای فرهنگیان، چند روزه من به پروفایل شما هدایت شدم و کامنتهاتون رو میخونم، امروز هم وقتی این کامنتت رو خوندم بسیارررررر لذت بردم و تحسینتون کردم، اونجایی که گفتید 35 تا باور رو در شغلم نوشتم و تکرار میکردم رو میشه لطفا چند موردش رو بنویسید؟ بعد اینکه در طول روز چقدر گوش میدادید؟
من هم در زمینه مالی میخوام پیشرفت کنم و این کامنت شما انرژی خ خ خ زیادی به من داد و ذوق و شوق زیادی در دلم به پا شد که میشود…. آره میشود…. فقط باید باور کرد که ما خالق شرایط خودمونیم. حقیقتش برای من خ طول کشید تا اینو باور کردم که همه چیز باوره… همه چیز فرکانسه…
سپاسگذارم ازتون، لطفا بازهم از نتایج خوبتون بنویسید تا ما انگیزه بگیریم.
به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگیست
با درود و سپاس خدمت استاد عزیز و مریم خانم گل و دوستان فرکانسیم
قدم 12خانه تکانی ذهن:
اگر قصد موفقیت در هر کاری رو داریم، می خواد شغل، تحصیل و یا هر کار دیگه ای باشه (در اول راه هم هیچی نمی دونیم) باید قانون تکامل به عنوان یکی از اصول زندگیمون قرار بگیره، در مورد یادگیریِ کتابِ تئوری موسیقی این اتفاق برای من افتاد، این کتاب رو خودم خوندم، اولش برام خیلی سخت بود، ساعتها تمرین کردم، الان حس می کنم می تونم به راحتی این کتاب رو تدریس کنم، وقتی به روزهای اول فکر می کنم الان حسم خیلی عالیه.
استادم می گفت، چند تا قطعه رو هم زمان کار کن، انجام این کار برام خیلی سخت بود، کم کم انجامش دادم، الان 6 تا قطعه رو همزمان کار می کنم و چقدر اعتماد به نفسم بالا رفته.
تمرکز روی موسیقی برام سخت بود و ذهنم یاری نمی کرد، آروم آروم تمرکزم رو بالا بردم و الان فقط تمرکزم روی موسیقی هست، انگار چیز دیگه ای تو ذهنم به غیر موسیقی نیست.
تو ایجاد باورهای مرتبط با موسیقی، اول می نویسمشون، وقتی ذهنم پذیرفتتشون، خیلی راحت در مسیر کار تکرار می کنم. این یک روش طلایی برای منه.
در قضیه ارتقاء محل زندگیم هم این تکامل طی شد و الان ما در یک منطقه ی عالی زندگی می کنیم. در مورد ارتقاء محل کارم هم این تکامل طی شد و الان در یک قسمت عالی کار می کنم. در مورد ارتقاء مدرک تحصیلم هم به همین صورت تکاملی انجام شد و خیلی موضوعاتی که با طی مسیر تکامل برام اتفاق افتاده اند.
بنام خداوند زیبا و دوست داشتنی ،
سلام وعرض ادب دارم خدمت استاد گرامی وخانم شایسته عزیزم ،
عجله انسان را از رسیدن به اهداف خود دو رمیکنه وکار شیطان است،
حرص وطمع از باور کمبود میاد چون اگر باور داشته باشیم ،خداوند نامحدود نعمت دارد نامحدود امکانات دارد به بندگان خود می دهد، دچار حرص وطمع نمی شویم،
ما باید همیشه خودمان را خودمان مقایسه کنیم ،نه بادیگران ، خدایا شکرت که در این سایت حضور دارم ،
امروز چند آیه از سوره مبارکه بقره را میخواندم وعده همراه ی خدا باصابران را میداد که خیلی امید وار شدم ،چون مدت هاست برای کاری صبر را پیشه کردم ،وخدای عزیزم وعده حل شدن به نفع مرا فرمود،.خدایا شکرت